خودکار ستاره دار

میزبان این صفحات خودکار من است

خودکار ستاره دار

میزبان این صفحات خودکار من است

وبلاگ شخصی من شما را با تراوشات خودکار من آشنا میسازد و این شمایید که تصمیم میگیرید در کنار او بمانید یا او را با افکارش تنها بگذارید.

آخرین نظرات

۲۰ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۰ ثبت شده است

سئانس: ۱. جلسه، نشست، مجلس، اجلاس.

سئانس: نشست، اجلاس، جلسه.

سائس: دیان، دیپلمات، سیاس، سیاستمدار ≠ بی‌سیاست.

سائل: صفت ۱. سایل، فقیر، گدا، متکدی؛ ۲. پرسشگر، پرسنده ≠؛ ۲. پاسخگو.

ساباط: ۱. دالان، راهروسرپوشیده، معبر مسقف، گذرگاه سقف‌دار؛ ۲. سایبان، سایه‌گاه.

ساب:.

سابح: ۱. شناگر؛ ۲. شناور؛ ۳. اسب؛ ۴. اسب تیزتک.

ساب‌دادن: سابیدن، ساییدن، پرداخت‌کردن، صیقل‌دادن.

ساب رفتن: ساییده‌شدن، سابیده‌شدن، پرداخته‌شدن، صیقل‌یافتن.

سابع: هفتم، هفتمین، هفتمی.

سابغ: تمام، کامل ≠ ناقص.

سابق‌الذکر: فوق‌الذکر، مذکور، مزبور، یادشده ≠ اخیرالذکر.

سابقسابق: صفت ۱. پیش، پیشین، قبل، قبلی، گذشته ≠ پس‌رو، پسین؛ ۲. پیشقدم، مقدم؛ ۳. سبقت‌گیرنده، پیشرو؛ ۴. عقل، خرد.

سابقه: ۱. پرونده، پیشینه؛ ۲. تاریخ، تاریخچه؛ ۳. زمینه؛ ۴. دیرینگی، قدم، قدمت؛ ۵. عنایت الهی؛ ۶. تقدیر؛ ۷. آشنایی.

سابقه‌دار: ۱. باسابقه؛ ۲. بدسابقه، پیشینه‌دار، مجرم، پرونده‌دار ≠ خوش‌سابقه.

سابقه داشتن: ۱. باسابقه‌بودن، بدسابقه‌بودن، پیشینه داشتن، پیشینه‌دار‌بودن، مجرم‌بودن؛ ۲. آشنایی داشتن، مسبوق‌بودن.

سابقه‌شدن: ۱. سنت‌شدن، رسم‌شدن، عادت‌شدن؛ ۲. پیشینه‌شدن، به جا ماندن، اثر به جا گذاشتن.

سابوتاژ: ۱. خرابکاری؛ ۲. کارشکنی، اخلالگری.

سابیدن: ۱. ساییدن، سودن؛ ۲. کوبیدن، نرم‌کردن؛ ۳. سوهان زدن، صیقلی‌کردن؛ ۴. زدودن؛ ۵. پاک‌کردن، جلا‌دادن، صیقل‌دادن، براق‌کردن.

سابیده: ۱. ساییده، سوده؛ ۲. کوبیده، نرم؛ ۳. زدوده.

ساپورت: پشتیبانی، حمایت، یاریگری.

ساتراپ: ۱. استاندار، والی؛ ۲. شهربان، حاکم.

ساتر: ۱. پرده‌پوش، پوشاننده، پوشنده، رازپوش، سرپوش؛ ۲. پوشش؛ ۳. عیب‌پوش ≠ پرده‌در، افشاگر.

ساتگین: ۱. پیاله، جام، ساتگین، ساغر، صراحی، مینا؛ ۲. شراب، باده، می.

ساج: ۱. تابه، تاوه؛ ۲. بالاپوش، طیلسان؛ ۳. درخت ساک؛ ۴. مرغ کنجدخوار، کنجدخوراک.

ساجد: سجده‌کننده، سجده‌گر، سجاد.

ساچمه: ۱. گلوله ریز سربی؛ ۲. گوی پولادین.

ساحت: ۱. پهنه، پیشگاه، جولانگاه، محوطه، عرصه، قلمرو، گستره، میدان؛ ۲. حیاط، صحن، فراخنا، فضا، قلمرو؛ ۳. ناحیه؛ ۴. مرتبه، حد، سطح؛ ۵. درگاه، آستانه.

ساحر: ۱. افسونگر، جادوگر، سحار؛ ۲. کاهن، نفاث.

ساحره: جادوگر، افسونگر (زن).

ساحری: ۱. افسونگری، جادوگری؛ ۲. سحر، شعبده؛ ۳. شعبده‌بازی.

ساحل: شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کناره‌ور.

ساحل گرفتن: پهلوگرفتن، لنگر انداختن ≠ بادبان برافراشتن.

ساحل‌نشین: ۱. ساحلی؛ ۲. ساکن کناردریا، بندری، بندرنشین؛ ۳. کناره‌نشین.

ساختار: ۱. قالب، فرم، شکل؛ ۲. بافتار؛ ۳. ساختمان؛ ۴. اسکلت؛ ۵. بنیاد، بنا.

ساختارگرایی: ساختارگرایی ≠ ساختارشکنی.

ساخت: ۱. ساختن؛ ۲. صنع، صنعت؛ ۲. محصول، مصنوع؛ ۳. شکل، نقشه؛ ۴. ساختمان؛ ۵. ساختار؛ ۶. سازوبرگ؛ ۷. ساز، سامان.

ساخت‌گرا: صفت ساختارگرا ≠ ساختارشکن.

ساختگی: تصنعی، جعلی، غیرواقعی، دروغین، کاذب، مجعول، مصنوعی ≠ طبیعی.

ساختمان: ۱. بنا، ساخت، عمارت؛ ۲. آپارتمان، خانه، ویلا؛ ۳. ساختار؛ ۴. نهاد، وضع؛ ۵. معماری.

‌ساختن: ۱. آفریدن؛ ۲. احداث‌کردن، ایجاد‌کردن، به‌وجودآوردن، پدیدآوردن، خلق‌کردن، احداث، صنع؛ ۳. بنا‌کردن، ساختمان‌کردن، درست‌کردن، به‌عمل‌آوردن، عمارت‌کردن؛ ۳. تهیه‌کردن، فراهم‌آوردن، تدارک‌دیدن، مهیا‌کردن؛ ۴. پختن، طبخ‌کردن؛ ۵. ابداع‌کردن.

ساخت‌وپاخت: ۱. بندوبست، تبانی، توطئه، دسیسه، زدوبند؛ ۲. سازش؛ ۳. قرارومدار (پنهانی).

ساخت‌وپاخت‌کردن: بندوبست‌کردن، تبانی‌کردن، توطئه‌کردن، دسیسه چیدن، زدوبند‌کردن، سازش‌کردن.

ساخت‌وساز: ساختمان‌سازی، بناسازی، خانه‌سازی.

ساخته: اسم ۱. صنع، مصنوع؛ ۲. پرداخته؛ ۳. آماده، مهیا؛ ۴. جعلی، ساختگی؛ ۵. سروده.

ساخته‌وپرداخته: حاضر، آماده، مهیا.

ساخلو: پادگان، سربازخانه.

سادات: سیدها، سیده‌ها.

سادس: قید ششم.

سادگی: ۱. بی‌آلایشی، بی‌نقشی؛ ۲. بیرنگی، بی‌غل‌وغشی، پاکی؛ ۳. زودباوری، ساده‌لوحی، پخمگی ≠ رندی؛ ۴. ساده‌دلی، بی‌ریایی؛ ۵. بساطت؛ ۶. آسانی، سهولت.

ساده: ۱. آسان، سهل، میسر ≠ مشکل، مغلق، پیچیده، شاق؛ ۲. بی‌آلایش، بی‌نقش؛ ۳. امرد، نرم‌بروت، نوخط؛ ۴. خوش‌باور، خوش‌خیال، زودباور، ساده‌لوح ≠ رند، تودار؛ ۵. ابله، بله، مغفل، نادان؛ ۶. بی‌آلایش، بی‌تکلف، وضیع؛ ۷. بسیط، بی‌آمیغ، مفرد ≠ سخت، نقشدار، مرکب.

ساده‌دلانه: صادقانه، ساده‌لوحانه.

ساده‌دل: ۱. بی‌شیله‌پیله، خوش‌باور، زودباور، ساده‌لوح ≠ تودار، دیرباور؛ ۲. روراست، صادق، بی‌تزویر.

ساده‌رو: ۱. نوجوان، نابالغ؛ ۲. امرد.

ساده‌لوح: ۱. احمق، بی‌شیله‌پیله، خوش‌باور، زودباور، ساده، ساده‌دل، ساده‌نگر، صاف‌وصادق، ضعیف‌العقل، کودن، مغفل، هالو؛ ۲. سلیم، پاکدل، صافی‌ضمیر.

ساده‌لوحی: خوش‌باوری، خوش‌گمانی، زودباوری ≠ دیرباوری.

ساده‌نگر: خوش‌باور، زودباور، ساده‌دل، ساده‌لوح، مغفل.

ساده‌نگری: خوش‌باوری، زودباوری، ساده‌دلی، ساده‌لوحی، ساده‌اندیشی.

سادیسم: ۱. جنون مردم‌آزاری؛ ۲. شهوترانی توام بابی‌رحمی.

سارا: اسم ۱. عنبرسارا، مشک؛ ۲. بی‌غش، خالص ≠ ناخالص؛ ۳. زبده.

ساربان: ساروان، شتردار، شتربان، قافله‌سالار ≠ کاروانی.

ساربانی: ساروانی، شتربانی، قافله‌سالاری، شترداری.

سار: صفت ۱. سارنگ؛ ۲. رنج، محنت، درد؛ ۳. شتر؛ ۴. پرده، ساره؛ ۵. نشاط‌آور، نشاط‌انگیز، شادی‌زا.

سارق: ۱. حرامی، دزد، راهزن، شبرو، طرار، قطاع‌الطریق؛ ۲. جیب‌بر؛ ۳. غارتگر؛ ۴. عیار.

ساروان: ساربان، شتربان، قافله‌سالار ≠ کاروانی.

ساروق: ۱. بقچه، بغچه؛ ۲. سفره؛ ۳. دستار، سربند.

ساری: ۱. شایع، واگیر، سرایت‌کننده؛ ۲. جاری، روان ≠ راکد؛ ۳. نافذ؛ ۴. سار، سارنگ؛ ۵. فوطه، چادر، پوشش، جامه (زنان‌هندی).

ساز: ۱. ارغنون، تار، سه‌تار، چنگ، رود، عود؛ ۲. تجمل، برگ، دستگاه؛ ۳. ساخت، سامان؛ ۴. تحمل، سازگاری، سازش؛ ۵. خدعه، فریب، مکر، نیرنگ؛ ۶. تدارک، تهیه؛ ۷. جامه، رخت، لباس؛ ۸. بنه، توشه، زاد سفر؛ ۹. راه، روش، طریق، شیوه؛ ۱۰. نفع، سود؛ ۱۱. آرایش، آما.

ساز زدن: نواختن، نوازندگی‌کردن.

ساززن: چنگی، خنیاگر، مطرب، نوازنده، تارزن.

سازش: آشتی، اصلاح، توافق، سازگاری، سلوک، صلح، موالفت، مدارا، مصالحه، موافقت، هم‌دستی ≠ ناسازگاری، بدسلوکی.

سازش‌پذیر: آشتی‌جو، آشتی‌طلب، سازشکار، قابل‌انعطاف، منعطف، انعطاف‌پذیر ≠ سازش‌ناپذیر.

سازش‌دادن: ۱. سازگار‌ساختن، سازگار‌کردن، جور‌کردن، متجانس‌کردن، وفق‌دادن؛ ۲. هم‌آهنگ‌کردن، تطبیق‌دادن، آشتی‌دادن، صلح‌دادن، موافق‌ساختن.

سازش داشتن: هماهنگ‌بودن، توافق داشتن، سلوک‌کردن، مدارا‌کردن، سازگار‌بودن ≠ ناسازگار‌بودن.

سازش‌کار، سازشکار: ۱. آرامش‌طلب، آشتی‌طلب، سازشگر، صلحجو، مصالحه‌جو ≠ سازش‌ناپذیر؛ ۲. بندوبست‌چی.

سازش‌کردن: ۱. صلح‌کردن، آشتی‌کردن، رفع اختلاف‌کردن، توافق‌کردن، به موافقت‌رسیدن، مصالحه‌کردن، سازگارشدن، اصلاح‌کردن ≠ ناسازگاری‌کردن، مخالفت‌کردن.

سازشگر: آرامش‌طلب، آشتی‌خواه، صلحجو ≠ جنگ‌طلب.

سازش‌ناپذیر: ۱. تاثیرناپذیر، سرسخت، توصیه‌ناپذیر، نفوذناپذیر، ناسازگار، انعطاف‌ناپذیر ≠ سازش‌پذیر؛ ۲. خشک، لجوج، یکدنده، انعطاف‌ناپذیر ≠ انعطاف‌پذیر؛ ۳. مقرراتی.

ساز‌کردن: ۱. آغاز‌کردن، آغازیدن ≠ خاتمه‌دادن؛ ۲. آهنگ‌کردن، عزم‌کردن، قصد‌کردن؛ ۳. آراسته‌کردن، آماده‌کردن؛ ۴. کوک‌کردن، هم‌نوا‌ساختن.

سازگار: ۱. آمیزگار، خوش‌معاشرت، ملایم‌طبع؛ ۲. بساز، جور، سازوار، قانع، خرسند، کوک، متجانس ≠ ناسازگار، نامتجانس؛ ۳. مساعد، مناسب، موافق؛ ۴. هم‌آهنگ، هم‌آواز ≠ ناهم‌آهنگ؛ ۵. گوارا، مهنا.

سازگار‌شدن: ۱. سازوارشدن، موافق‌شدن ≠ ناسازگار‌شدن؛ ۲. هم‌آهنگ‌شدن، مطابقت داشتن ≠ ناهم‌آهنگ‌شدن.

سازگاری: ۱. تحمل، سازش، موالفت، مماشات، موافقت؛ ۲. توافق، تناسب، سازواری؛ ۳. هم‌آوازی، هم‌آهنگی، هم‌خوانی، هم‌نوایی ≠ ناسازگاری؛ ۴. خرسندی، قناعت.

سازگاری داشتن: ۱. هم‌آهنگی داشتن، سازگاری داشتن، موافق‌بودن ≠ ناهم‌آهنگ‌بودن؛ ۲. هم‌دل‌بودن، مماشات‌کردن، سازش‌کردن، توافق داشتن ≠ ناسازگاری‌داشتن؛ ۳. تناسب داشتن، هم‌خوانی داشتن ≠ نامتناسب‌بودن.

سازگاری‌کردن: بردباری نشان‌دادن، مماشات‌کردن، تحمل‌کردن، هم‌آوازی‌کردن.

سازمان: ۱. اداره، بنگاه، بنیاد، تشکیلات، دستگاه، موسسه؛ ۲. نظم و ترتیب، سروسامان؛ ۳. مجموعه کارمندان، پرسنل؛ ۴. نامه.

سازمان‌دادن: ۱. مرتب‌کردن، نظم‌دادن، سامان‌دادن ≠ درهم‌ریختن، نابسامان‌کردن؛ ۲. تشکیلات، برنامه‌ریزی.

سازماندهی: تنسیق، تنظیم، سامان‌دهی، نظم.

سازمان‌دهی‌کردن: سازمان‌دادن، نظام‌دهی‌کردن، سازمند‌کردن.

سازمانی: تشکیلاتی، اداری.

سازمند: ۱. آماده، آراسته، ساخته، مجهز، مهیا ≠ ناسازمند؛ ۲. منظم، مرتب، اسلوب‌مند ≠ نامنظم، مغشوش؛ ۳. سازور، سازمان‌یافته؛ ۴. درخور، لایق، سزاوار.

سازمند‌کردن: منظم‌کردن، مرتب‌کردن، سازمان‌یافته‌کردن، اسلوبمند‌کردن.

سازندگی: ۱. آبادسازی، عمران؛ ۲. ابداع، اختراع؛ ۳. آفرینش، خلق؛ ۴. خلاقیت؛ ۵. جعل؛ ۶. نوازندگی.

سازندگی‌کردن: ۱. آباد‌کردن، عمران‌کردن، آباد‌ساختن ≠ تخریب‌کردن، ویران‌کردن؛ ۲. ایجاد‌کردن،‌ساختن؛ ۳. نوازندگی‌کردن، نواختن، خنیاگری‌کردن.

سازنده: ۱. صانع؛ ۲. بنا، معمار؛ ۳. آبادگر؛ ۴. مبدع، مبتکر، مخترع؛ ۵. خلاق؛ ۶. آفرینشگر، پدیدآوردنده؛ ۷. کارساز، گره‌گشا؛ ۸. مفید، سودمند؛ ۹. جاعل؛ ۱۰. نوازنده؛ ۱۱. تنظیم‌کننده.

سازوار: ۱. موافق، سازگار؛ ۲. شایسته، درخور، سزاوار، مناسب.

سازواره: ارگانیسم، اندام‌واره.

سازواری: توافق، سازگاری، موافقت، هم‌آوازی، همدلی ≠ ناسازواری، ناهمدلی.

سازوبرگ: ۱. اسلحه، تجهیزات، یراق؛ ۲. باروبنه، اسباب، لوازم.

سازور: ۱. آماده، سازمند، مستعد، مهیا ≠ ناسازور، نامهیا؛ ۲. ساخته، پرداخته.

سازوکار: مکانیسم، ساخت‌وکار، روال‌کار.

سازه: ۱. عامل، فاکتور؛ ۲. ساختار؛ ۳. واحد ساختار، عناصر ساختار؛ ۴. واحد نحوی، مولفه (درجمله).

ساطع: ۱. براق، پرتوافکن، تابان، درخشان، درخشنده ≠ تار، کدر؛ ۲. آشکار، نمایان، هویدا.

ساطع‌شدن: ۱. درخشیدن، تابیدن؛ ۲. پراکنده‌شدن، منتشر‌شدن.

ساطع‌کردن: ۱. تاباندن، پرتو افکندن؛ ۲. پراکندن، افکندن، منتشر‌کردن.

ساطور: کارد بزرگ.

ساعت زدن: ثبت‌کردن(ساعت ورود و خروج، ساعت حرکت وسائط‌نقلیه).

ساعت: ۱. گاهنما، وقت‌نما، زمان‌سنج؛ ۲. روزگار، زمان، وقت، هنگام؛ ۳. واحد زمان، شصت دقیقه؛ ۴. رستاخیز، قیامت.

ساعدبند: بازوبند، دستوانه.

ساعد: ۱. ساق‌دست، فاصله بین‌مچ و آرنج ≠ بازو، عضد، مرفق؛ ۲. ساق؛ ۳. دسته ≠ پایه.

ساعی: ۱. تلاشگر، سخت‌کوش، فعال، کوشا، کوشنده، مجد ≠ کاهل؛ ۲. سخن‌چین، غماز.

ساغر: ۱. پیاله، پیمانه، جام؛ ۲. باده، صبوح، صبوحی، صهبا، غارج، مل، می.

ساغر زدن: ساغر کشیدن، شراب خوردن، شراب نوشیدن، باده‌گساری‌کردن، می زدن، باده نوشیدن، باده‌نوشی‌کردن.

ساغرنوش: باده‌نوش، باده‌گسار، می‌نوش، میگسار، می‌خوار، ساغرکش.

ساغرنوشی: باده‌گساری، باده‌نوشی، میگساری، می‌خواری، می‌نوشی.

ساغری: ۱. چرم دباغی‌شده، کیمخت؛ ۲. تیماج؛ ۳. کفل اسب.

سافل: s e ۱. پایین، تحت، زیر، دون، فرود ≠ بالا، فراز؛ ۲. پست؛ ۳. نشیب ≠ فراز؛ ۳. فرومایه، زبون، سفله، دنی.

ساق: ۱. اندام مابین زانو و مچ پا؛ ۲. پاچه حیوانات؛ ۳. پایه؛ ۴. ساقه، تنه.

ساق‌دوش: ۱. شاه‌بالا، همراه، ملازم (داماد یا عروس در شب زفاف).

ساقط: ۱. افتاده، فروافتاده، فتاده؛ ۲. حذف‌شده؛ ۳. سقطشده؛ ۴. پست، فرومایه، ناکس، دنی؛ ۵. زایل‌شده؛ ۶. مضمحل‌شده.

ساقط‌شدن: ۱. برکنارشدن، معزول‌شدن؛ ۲. افتادن، فرو افتادن؛ ۳. فرود آمدن؛ ۴. سقط‌شدن؛ ۵. از بین رفتن، زایل‌شدن.

ساقط‌کردن: ۱. برانداختن، برکنار‌کردن، معزول‌کردن؛ ۲. انداختن، افکندن، سقط‌کردن، از بین بردن، زایل‌کردن.

ساقه: ۱. اساس؛ ۲. پایه، تنه، درخت؛ ۳. عقبه سپاه، عقبه لشکر ≠؛ ۲. جلودار، طلایه.

ساقی: ۱. ایاغچی، چمانی، شرابدار، قدح‌پیما، سبوکش، نوشگر ≠ میگسار، شرابخوار؛ ۲. محبوب، معشوق؛ ۳. پیر، مراد؛ ۴. خدا.

ساقیگری: چمانی، شرابداری، نوشگری ≠ میگساری، شرابخواری.

ساکت: ۱. آرام، بی‌سروصدا، بی‌صدا؛ ۲. خاموش، خموش، سربه‌زیر؛ ۳. دنج، راحت، صامت ≠ شلوغ.

ساکت‌شدن: آرام‌شدن، آرمیدن، آسودن، خاموش‌شدن، خموشی گزیدن، آرام گرفتن.

ساکت‌کردن: ۱. آرام‌ساختن، خاموش‌کردن؛ ۲. تشنج‌زدایی‌کردن.

ساک: ۱. خریطه، کوله‌پشتی، کیف؛ ۲. کیسه، توبره، چنته؛ ۳. آش‌غوره.

ساکن: صفت ۱. اهل، باشنده، سکنه، ماندگار، متوطن، مستقر، مقیم؛ ۲. آرام، آرمیده، بی‌جنبش، بی‌حرکت، راکد؛ ۳. غیرمتحرک؛ ۴. ثابت؛ ۵. مجزوم.

ساکن‌ساختن: ۱. فرونشاندن، تسکین‌یافتن؛ ۲. آرام‌کردن، مطمئن‌ساختن، آرامش‌دادن.

ساکن‌شدن: ۱. سکناگزیدن، جا گرفتن، مسکن گزیدن، اقامت‌کردن، متوطن‌شدن، مقیم‌شدن، مستقر‌شدن، استقراریافتن، ماندگار‌شدن؛ ۲. ایستادن، متوقف‌شدن، بی‌حرکت ماندن؛ ۳. آرام‌شدن، تسکین‌یافتن.

ساکن‌کردن: ۱. سکنادادن، مسکن‌دادن؛ ۲. تخت‌قاپو‌کردن؛ ۳. مستقر‌کردن؛ ۴. آرام‌کردن، فرو نشاندن، تسکین‌دادن.

سالار: اسم ۱. باشلیق، سپهسالار، سردار، فرمانده؛ ۲. پیر، ریش‌سفید، کهنسال، مسن؛ ۳. رئیس، سرور، شاه؛ ۴. بزرگ، مهتر؛ ۵. رهبر؛ ۶. ممتاز، برجسته، عالی.

سالاری: ریاست، سروری، مهتری؛ ۲. سرداری، فرماندهی؛ ۳. حکومت؛ ۴. پادشاهی، سلطنت؛ ۵. پیری، سالمندی، کهنسالی.

سالانه: سالیانه، سالاسال، هرسال، همه‌ساله.

سالب: ۱. سلب‌کننده، نفی‌کننده، نافی؛ ۲. رباینده، غارتگر؛ ۳. سالبه ≠ موجبه.

سال‌خوردگی، سالخوردگی: ۱. پیری، سالمندی، کهنسالی، کهولت ≠ جوانی، شباب؛ ۲. دیرینگی، قدمت؛ ۳. کهنگی.

سال‌خورده، سالخورده: صفت پیر، زال، سالمند، شیخ، فرتوت، کلان‌سال، کهنسال، مسن، معمر ≠ خردسال، کم‌سن.

سالدات: سرباز، سپاهی؛ ۲. سربازروسی.

سال‌دیده، سالدیده: صفت پیر، پیروپاتال، جاافتاده، زال، سالمند، مسن ≠ جوان، کودک.

سالک: صفت ۱. درویش، صوفی، عارف؛ ۲. رونده، رهرو؛ ۳. پیرو.

سالکی: ۱. سالک‌دار؛ ۲. مبتلابه سالک.

سال‌گذشته: پار، پارسال.

سال‌گرد، سالگرد: ۱. سال‌روز، سال‌گشت؛ ۲. سال مرگ.

سال گرفتن: مراسم‌گرفتن، برگزار‌کردن، (سال‌روز درگذشت).

سالم: ۱. تندرست، سرحال، صحیح‌المزاج، قبراق ≠ ناسالم؛ ۲. بی‌عیب، صحیح، بی‌گزند، درست، روبه‌راه، صحیح؛ ۳. بهداشتی ≠ غیربهداشتی؛ ۴. منزه، پاک.

سالم‌سازی: بی‌خطرسازی، ایمن سازی.

سالمند: صفت پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالدیده، کلان‌سال، کهنسال، مسن، معمر ≠ جوان.

سال‌نامه، سالنامه: تقویم، سالنما، گاه‌شمار، نشریه (سالیانه).

سالن: تالار، سالون.

سال‌نما، سالنما: تقویم، گاه‌شمار.

سال: ۱. واحد زمان (۳۶۵ روز، دوازده ماه)، عام، سنه؛ ۲. پایه، کلاس، دانشپایه؛ ۳. طول عمر، سن، زاد، عمر؛ ۴. دوره فعالیت(سازمان، موسسه)؛ ۵. تاریخ؛ ۶. مراسم سال‌روزدرگذشت؛ ۷. ساج؛ ۸. چوب ساج؛ ۹. کشتی، جهاز.

سالوس: اسم ۱. تزویر، تلون، حیله، خدعه، دورویی، ریا، ریاکاری، ریب، زرق، ظاهرنمایی، فریب، منافقت، نفاق؛ ۲. چاپلوس، چرب‌زبان، متملق؛ ۳. تملق، چرب‌زبانی، فریبکاری؛ ۴. شیاد، ظاهرنما، فریبنده.

سالوس ورزیدن: ۱. ریاورزیدن، ریاکاری‌کردن، دورویی‌کردن، ظاهرنمایی‌کردن؛ ۲. مکر ورزیدن، خدعه‌کردن، سالوس‌کردن.

سالوسی: ۱. ریاکاری، حیله‌گری، دورویی؛ ۲. ریاکار، حیله‌گر، دورو، سالوس‌گر.

سالیان: e ۱. سال‌ها، مدت‌ها؛ ۲. سنوات.

سامان بخشیدن: سامان‌دادن، مرتب‌کردن، نظم‌دادن، رونق‌بخشیدن ≠ نابسامان‌کردن.

سامان: ۱. خطه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه؛ ۲. ابزار، اثاث، اسباب، وسایل؛ ۳. انتظام، ترتیب، نظام، نظم؛ ۴. خانمان، ماوا، محل، مقام، مکان، منزل؛ ۵. کالا، متاع؛ ۶. ثروت، دولت، مکنت؛ ۷. رواج، رونق، آرام، راحت، قرار؛ ۸. منطقه، مکا.

سامان‌دادن: ۱. نظم‌دادن، مرتب‌کردن، انتظام بخشیدن، درست‌کردن؛ ۲. سروسامان‌دادن، سامان‌دهی‌کردن.

سامان‌دهی، ساماندهی: مرتب‌سازی، تنسیق، تنظیم.

سامان گرفتن: ۱. منظم‌شدن، مرتب‌شدن، درست‌شدن؛ ۲. سروسامان گرفتن، سامان‌یافتن.

سامانه: ۱. جهاز، دستگاه؛ ۲. نظام، سیستم؛ ۳. الگو.

سام: صفت ۱. بیماری، مرض، ناخوشی؛ ۲. ورم، آسم؛ ۳. سرسام، دوار؛ ۴. خیزران؛ ۵. سمی، زهردار، خطرناک، زهرناک ≠ بی‌زهر، غیرسمی؛ ۶. آتش ≠ آب.

سامع: سمیع، شنوا، شنونده، مستمع ≠ قایل.

سامعه: شنوایی، گوش ≠ گویایی.

سانحه: اتفاق، پیشامد، تصادف، حادثه، رزیه، عارضه، فاجعه، واقعه.

سان: ۱. روش، طرز، گونه، نمط؛ ۲. رژه، مارش، مشق؛ ۳. قرین، مانند، مثل؛ ۴. رسم، قاعده، قانون؛ ۵. پاره، حصه؛ ۶. خوی، عادت.

سانسور: ۱. تفتیش، کنترل، ممیزی؛ ۲. حذف؛ ۳. قیچی.

سانسورچی: ممیز، مامورسانسور.

ساو: ۱. باج، پاژ، خراج، مالیات؛ ۲. براده طلا.

ساویز: خوش‌خلق، نیک‌خو، خلیق ≠ بدخلق، بدخو.

ساویس: ۱. ارزشمند، گران‌مایه؛ ۲. نفیس؛ ۳. پنبه‌زده‌شده.

ساهی: خطاکار، سهوکننده، غافل، فراموشکار.

سایبان: ۱. آفتاب‌گردان، سایه‌پوش، سایه‌گاه، آلاچیق، سایه‌بان، سایه‌وان، شامیانه، چتر، سایه‌پوش، سایه‌گاه، عرش، نش؛ ۲. چادر، شامیانه، سراپرده، خیمه.

سایت: ۱. سکوی پرتاب موشک؛ ۲. محل استقرار رادار؛ ۳. کارگاه ساختمانی؛ ۴. کارخانه؛ ۵. مرکز مجازی در اینترنت.

سایر: اسم ۱. دگر، دیگر، غیر ≠ همان، همین؛ ۲. روان، ساری، سیرکننده؛ ۴. باقی، بقیه، جمیع، همه؛ ۵. رایج، متداول، جاری.

سایرین: دیگران، افراد دیگر، اشخاص دیگر ≠ همان‌ها، همین‌ها.

سایس: ۱. مدیر، مدبر، کاردان؛ ۲. سیاستمدار، باسیاست؛ ۳. باکیاست.

سایش: اصطکاک، خراش، مالش، مس.

سایل: ۱. فقیر، گدا، متکدی، ونگ، دریوزه، مفلس ≠ بی‌نیاز، غنی؛ ۲. پرسشگر، پرسنده ≠ جواب‌گو، مجیب، پاسخ‌ده؛ ۳. جاری، روان، سیلان‌کننده.

سایه افکندن: ۱. سایه‌کردن، سایه گستردن، سایه انداختن؛ ۲. مستولی‌شدن، چیره‌شدن، حکم‌فرما‌شدن؛ ۳. التفات‌کردن، توجه‌کردن، عنایت‌کردن.

سایه‌افکن: سایه‌دار، سایه‌گستر، سایه‌انداز.

سایه‌پرست: صفت ۱. فاسق، اهل فسق‌وفجور؛ ۲. زانی، زناکار؛ ۳. رفاه‌زده.

سایه‌پرورد: ۱. سایه‌پرورده، راحت‌طلب، تن‌آسا، سایه‌نشین؛ ۲. آسوده؛ ۳. مفت‌خور.

سایه‌دار: سایه‌گستر، سایه‌انداز، سایه‌افکن، سایه‌ور، طلیل ≠ بی‌سایه.

سایه‌روشن: ۱. تاریک‌روشن؛ ۲. تیره‌روشن.

سایه: ۱. شبح، ظل، نسار، نش؛ ۲. پناه، حمایت؛ ۳. توجه، عنایت؛ ۴. اثر، تاثیر، نتیجه؛ ۵. نفوذ؛ ۶. حشمت، بزرگی، جلال؛ ۷. غیرواقعی، صوری؛ ۸. وهمی، موهوم؛ ۹. نقاط تیره‌تر (در نقاشی).

سایه‌گاه: سایبان، سایه، مظله، نش.

سایه‌گستردن: ۱. سایه‌افکندن، سایه‌انداختن، سایه‌کردن؛ ۲. پوشاندن، پنهان‌کردن؛ ۳. تحت حمایت قراردادن.

سایه‌وار: (صفت) شبح‌وار، سایه‌سان، شبح‌مانند.

ساییدگی: سابیدگی، سابیده‌شدگی.

ساییدن: ۱. سابیدن، سودن؛ ۲. خرد‌کردن، کوبیدن، نرم‌کردن؛ ۳. سوهان زدن، صیقلی‌کردن؛ ۴. زدودن؛ ۵. جلا‌دادن، صیقل‌دادن؛ ۶. مالیدن.

ساییده: ۱. سابیده، سوده ≠ ناسوده، نساییده؛ ۲. کوبیده، نرم؛ ۳. سوهان‌زده، سوهان‌خورده، صیقلی؛ ۴. زدوده.

سبابه: انگشت دوم، انگشت‌شهادت، انگشت اشاره ≠ ابهام، خنصر، بنصر.

سباح: آب‌ورز، شناگر، شناور.

سباحت: ۱. آب‌بازی، شنا، شناگری، شناوری؛ ۲. شنا‌کردن، شناور‌شدن.

سباخ: کویر، شوره‌زار، لم‌یزرع، نمکزار ≠ مزروع.

سباع: درنده‌ها، جانوران، سبع‌ها، ددان.

سباعی: هفت‌تایی، هفت‌حرفی، هفت‌رکنی.

سبب: ۱. انگیزه، جهت، دلیل، علت، موجب؛ ۲. باعث، مسبب، واسطه، وسیله؛ ۳. داعیه؛ ۴. طرز، طریق، منوال؛ ۵. خویشاوندی، قرابت، نسبت، علاقه ≠ بیگانگی، نسب؛ ۶. آلت، افزار، ابزار؛ ۷. طناب، ریسمان.

سب: ۱. بددهانی، دشنام، رده، فحش، لعن، ناسزا ≠ مدح، ستایش؛ ۲. دشنام‌دادن، فحش‌دادن، ناسزا گفتن ≠ ستودن، مرحباگفتن.

سبب‌ساز: ۱. وسیله‌ساز، مسبب ≠ سبب‌سوز؛ ۲. خدا، خداوند.

سبب‌سوز: وسیله‌سوز، اسباب‌سوز ≠ سبب‌ساز، وسیله‌ساز.

سبب‌شدن: باعث‌شدن، انگیزه‌شدن، موجب‌شدن، مسبب‌شدن، وسیله‌گشتن، وسیله‌شدن.

سببی: خویشاوندی، وابستگی ≠ نسبی.

سبت: شنبه، آخرین روز هفته (قوم‌یهود).

سبحات: سبحه‌ها، انوار الهی، جلال ربوبی، عظمت الهی، انوار جلالت.

سبحان: صفت ۱. تنزیه؛ ۲. تنزیه‌کردن؛ ۳. سبحان‌اله گفتن، خدا را به پاکی‌یاد‌کردن؛ ۴. پاک‌بودن، پاکیزه‌کردن؛ ۵. پاک، منزه.

سبحانی: الهی، ربانی، خدایی، یزدانی ≠ شیطانی.

سبحه: ۱. نیایش، دعا، ذکر، سبحت؛ ۲. تسبیح؛ ۳. مهره تسبیح.

سبد: ۱. تبنگو، زنبیل، سله؛ ۲. حلقه.

سبز: صفت ۱. اخضر، خضرا ≠ احمر؛ ۲. تازه، تر، خرم، شاداب ≠ پژمرده، خشکیده؛ ۳. شاد، خرم؛ ۴. شمشیر، خنجر؛ ۵. بنگ؛ ۶. سبزه، سبزه‌چهره، گندم‌گون، اسمر؛ ۷. معشوق.

سبز‌شدن: ۱. روییدن، جوانه زدن ≠ خشکیدن، خشک‌شدن؛ ۲. ظاهرشدن، پیدا‌شدن.

سبز‌کردن: ۱. رویاندن، رویانیدن؛ ۲. رنگ سبز‌کردن.

سبزه: اسم ۱. اسمر، سبزچهره، سیه‌چرده، سبزه‌رو، گندمگون ≠ سپیدپوست؛ ۲. چمن، علف، گیاه.

سبزه‌زار: ۱. چمن، چمن‌زار ≠ خشک‌زار، کویر؛ ۲. علفزار، مرغزار؛ ۳. جوله‌زار ≠ خشک‌زار، کویر؛ ۴. گل‌گشت، روضه.

سبزه‌قبا: کلاغ سبز، سبزقبا.

سبزی‌پاک‌کن: متملق، چاپلوس، مداهنه‌گر.

سبزیجات: انواع سبزی‌های‌خوردنی، (تربچه، تره، گشنیز، جعفری، مرزه، شاهی، ریحان، نعناع، پیازچه، ترخون و ).

سبزی‌کار: اسم جالیزکار.

سبزی‌کاری: جالیزکاری.

سبزینه: اسم ۱. سبزرنگ، سبزگون؛ ۲. گندمگون؛ ۳. کلروفیل.

سبط: ۱. نوه، نواده، فرزندزاده، دخترزاده ≠ جد، نیا؛ ۲. قبیله، عشیره.

سبطی: یهودی، قبطی.

سبعانه: ددمنشانه، وحشیانه، توام با وحشیگری.

سبع: اسم جانور، دد، درنده، درنده‌خو، وحشی ≠ اهلی.

سبع: هفت.

سبعیت: توحش، ددخویی، درندگی، درنده‌خویی، وحشیگری.

سبق بردن: پیش افتادن، پیشی گرفتن، سبقت جستن.

سبقت: ۱. پیشدستی، پیشی، تقدم، مسابقه؛ ۲. پیشی گرفتن.

سبقت جستن: پیشی‌جستن، تقدم‌جویی‌کردن، تقدم جستن، سبق‌بردن، پیش افتادن، پیش‌دستی‌کردن.

سبقت‌دادن: ترجیح‌دادن، برتری‌دادن، مرجح دانستن، برتر شمردن، مقدم دانستن.

سبقت گرفتن: ۱. پیشی گرفتن، پیش افتادن، جلو زدن ≠ عقب‌افتادن؛ ۲. پیش‌دستی‌کردن.

سبق: ۱. قبل، پیش؛ ۲. پیشی، سبقت‌جویی ≠ بعد، پسین؛ ۳. برتری، تقدم؛ ۴. درس؛ ۵. شرط، گرو، مسابقه؛ ۶. مایه شرطبندی.

سبک: استیل، اسلوب، راه، روال، روش، شیوه، طرز، طریق، طریقه، منوال.

سبک‌بار، سبکبار: ۱. آزاد، حر، مجرد، وارسته ≠ گرانبار؛ ۲. آسوده، فارغ‌بال.

سبک‌بال، سبکبال: ۱. تیزپر، تیز پرواز، سبک‌پر؛ ۲. راحت، آسوده، فارغ البال، فارغ، سبکبار.

سبک‌پا: ۱. جلد، تندرو، تیزپا، سبک‌پو؛ ۲. گریزپا.

سبک: ۱. خفیف، کم‌وزن ≠ ثقیل، سنگین، گران، وزین؛ ۲. لطیف؛ ۳. بی‌وقار، بی‌وقر، جلف ≠ موقر؛ ۴. سبکبار؛ ۵. بی‌غم، راحت؛ ۶. شتابان، به‌سرعت، بلافاصله، فورتند، زود، سریع؛ ۹. نازک؛ ۱۰. رقیق، آبکی، تنُک؛ ۱۱. آرام، آهسته، یواش.

سبک‌خیز: ۱. سحرخیز ≠ دیرخیز؛ ۲. تیز پا، چالاک، چست، چابک، تندرو ≠ کندرو.

سبک‌داشت: کوچک‌شماری، تحقیر، استخفاف، خوارداشت ≠ بزرگداشت، تعظیم.

سبک داشتن: ۱. کوچک شمردن، خوار داشتن، تحقیر‌کردن؛ ۲. بی‌اهمیت دانستن.

سبک‌دل، سبکدل: شاد، شادمان، خوشحال، بی‌غم، سبک‌روح ≠ ناشاد.

سب‌کردن: بد گفتن، لعن‌کردن، لعنت فرستادن، دشنام‌دادن.

سبک‌روح، سبکروح: ۱. شاد، سرزنده، باروحیه؛ ۲. ظریف‌طبع؛ ۳. خوش‌بین؛ ۴. بی‌تکلف، بی‌تکبر.

سبک‌رو: گستاخ، پررو، بی‌شرم، وقیح، چشم‌دریده.

سبک‌سرانه، سبکسرانه: ۱. بی‌ادبانه؛ ۲. سرسری، سهل‌انگارانه، نامعقولانه ≠ موقرانه.

سبک‌سر، سبکسر: ۱. شوریده‌مغز، کم‌خرد ≠ خردمند، عاقل؛ ۲. بی‌وقار، جلف، سبک‌مایه، نامعقول ≠ رزین، موقر؛ ۳. کم‌ارج، بی‌ارزش، کم‌اهمیت، کم‌بها ≠ گرانبها؛ ۴. سهل‌انگار، سربه‌هوا؛ ۵. سبکسار، بی‌وقار، عجول؛ ۶. بی‌مغز، کم‌مایه ≠ پرمایه؛ ۷. خوار، فرومایه، پست، د.

سبک‌سری، سبکسری: ۱. بی‌وقاری، جلفی، خواری، سبکی، فرومایگی ≠ وقر، وقار؛ ۲. نادانی، حماقت.

سبک سنگین‌کردن: بررسی‌کردن، امتحان‌کردن.

سبک‌سیر: تندرو، تیزپا، تیزپرواز، تیزرو، سبک‌رو، سبک‌پا، سریع‌السیر ≠ کندرو، بطی‌ء‌السیر.

سبک‌شدن: ۱. کاهش‌یافتن، کم‌شدن؛ ۲. سبک‌بار‌شدن، راحت‌شدن، آرامش‌یافتن، آرام‌شدن؛ ۳. خوار‌شدن، بی‌مقدارشدن؛ ۴. خفیف‌شدن، بی‌وقار‌شدن، کسرشان‌یافتن.

سبک‌عقل: بله، خل، دیوانه‌وش، سبک‌مغز ≠ عاقل.

سبک‌مایه: ۱. سبک‌سار، سبکسر؛ ۲. بی‌دانش، کم‌سواد ≠ پرمایه، باسواد؛ ۳. سطحی، سطحی‌گرا؛ ۴. بی‌چیز، تهی‌دست، کم‌سرمایه، کم‌مایه ≠ سرمایه‌دار؛ ۵. بی‌ارزش، کم‌اهمیت.

سبک‌مغزی: ابلهی، بلاهت، کم‌عقل.

سبکی: ۱. کم‌وزنی ≠ ثقل، سنگینی؛ ۲. چالاکی، فرزی؛ ۳. خفت، سبکسری، طیره؛ ۴. بی‌وقاری، جلفی؛ ۵. خواری، حقارت.

سبلت: سبیل، بروت، موی پشت‌لب، شارب.

سبو: ۱. آبخوری، سفالینه، کوزه، کوزه بزرگ؛ ۲. جره.

سبوح: صفت ۱. باری‌تعالی؛ ۲. مقدس؛ ۳. منزه، پاک، مبرا.

سبیل: بروت، سبلت، شارب ≠ ریش، محاسن.

سبیل: ۱. جاده، راه، صراط، طریق؛ ۲. قربانی، نذر، وقف؛ ۳. روش، شیوه، طریقه؛ ۴. روا، مباح.

سبیل‌کردن: ۱. مجانی‌کردن، رایگان‌ساختن؛ ۲. وقف‌کردن، خیر‌کردن.

سبیلو: سبیل‌دار ≠ ریشو، ریش‌دار.

سپار: ۱. لگدکوب؛ ۲. چرخشت؛ ۳. ظرف انگور، سپاس داشتن، شکر نعمت‌کردن، منت‌پذیر‌بودن، منت داشتن؛ ۴. اسباب خانه.

سپاس: ۱. ثنا، حمد، ستایش؛ ۲. درود؛ ۳. امتنان، تشکر، حق‌شناسی، شکر، قدردانی، منت، شکرگزاری ≠ کفران، ناشکری.

سپاسدار: شاکر، شکرگزار، قدردان، منت‌پذیر، نمک‌شناس ≠ کفور.

سپاسداری: امتنان، تشکر، سپاسگزاری، قدردانی، قدرشناسی ≠ نمک‌نشناسی.

سپاس‌داشتن: شکر‌کردن، شکرگزار‌بودن، سپاسدار‌بودن، منت‌پذیربودن، شاکر‌بودن.

سپاسگزار: ۱. حق‌شناس، حقگزار، شکرگزار، شکور، قدرشناس، نمک‌شناس ≠ ناسپاس، ناشکر؛ ۲. شاکر، متشکر، ممنون ≠ مغبون.

سپاسگزاری: امتنان، تشکر، تقدیر، سپاسداری، قدرشناسی ≠ ناسپاسی.

سپاس گفتن: ۱. حمدگفتن، ستایش‌کردن؛ ۲. قدردانی‌کردن، سپاسگزاری‌کردن، حق‌شناسی‌کردن؛ ۳. تشکر‌کردن، امتنان داشتن.

سپاه: ارتش، جند، جیش، خیل، رژیمان، فوج، قشون، گند، لشکر، هنگ.

سپاهی: ارتشی، جنگاور، خیلتاش، قشونی، لشکری، نظامی.

سپر: ۱. اسپر، درق، درقه، مجن؛ ۲. محافظ؛ ۳. ضربه‌گیر؛ ۴. حائل، مانع، حفاظ.

سپر انداختن: ۱. سپرافکندن؛ ۲. فرار‌کردن، رو به فرار نهادن، گریختن؛ ۳. تسلیم‌شدن.

سپردن: ۱. سفارش‌کردن، توصیه‌کردن؛ ۲. تسلیم‌کردن، تفویض‌کردن؛ ۳. به امانت‌دادن؛ ۴. محول‌کردن، تحویل‌دادن، واگذار‌کردن؛ ۵. طی‌کردن، درنوردیدن؛ ۶. پایمال‌کردن، لگدکوب‌کردن.

سپردنی: صفت ۱. طی‌کردنی، گذراندنی، رفتنی؛ ۲. تحویل‌دادنی؛ ۳. واگذاشتنی؛ ۴. تفویض‌کردنی.

سپرده: اسم ۱. امانت، ودیعه؛ ۲. محول؛ ۳. سفارش، سفارش‌شده؛ ۴. درنوردیده، طی‌شده.

سپرز: طحال، اسپرز.

سپر‌کردن: محافظ‌ساختن، پناه قرار‌دادن، سپر‌ساختن ≠ سپرافکندن.

سپری: ۱. پایان‌یافته، به‌آخررسیده، طی، گذشت؛ ۲. محو، معدوم، نابود، نیست ≠ هست؛ ۳. پایمال.

سپری‌شدن: پایان‌یافتن، گذشتن، منقضی‌شدن، تمام‌شدن، به اتمام‌رسیدن، گذشتن، طی‌شدن، به سررسیدن ≠ شروع‌شدن.

سپری‌کردن: ۱. به‌پایان‌رسانیدن، به اتمام رسانیدن، تمام‌کردن، گذراندن، طی‌کردن، سر‌کردن؛ ۲. معدوم‌کردن، نابود‌ساختن، نابود‌کردن؛ ۳. پایمال‌کردن.

سپس: آن‌گاه، آن‌وقت، بعد، آن‌وقت، پس، پس‌ازآن ≠ قبل.

سپنج: ۱. عاریت؛ ۲. عاریتی؛ ۳. خانه موقت، گذرا، ناپایدار، منزل موقت؛ ۴. خانه، شبستان؛ ۵. پالیزبان.

سپند: اسفند، سپنج.

سپندان: ۱. خردل؛ ۲. اسفند، سپند، سپندین؛ ۳. دانه اسفند.

سپندسوز: بخورسوز، عودسوز، مجمر.

سپور: پیک بهداشتی، جاروکش، رفتگر.

سپوزکار: بی‌قید، پشت‌گوش‌انداز، تنبل، مماطله‌کار ≠ متعهد، مسئول، وظیفه‌دان، وظیفه‌شناس، زرنگ.

سپهبد: امیرالجیش، ژنرال، سپهسالار، سالار سپاه، سردار سپاه، فرمانده سپاه.

سپه: جند، خیل، سپاه، فوج، لشکر.

سپهر: ۱. آسمان، سما، طارم، عرش، فضا، فلک، کیهان، گردون ≠ ارض، زمین؛ ۲. اقبال، بخت، طالع؛ ۳. روزگار.

سپه‌سالار، سپهسالار: امیرالجیش، باشلیق، سالار، سردار.

سپیداب: سفیداب.

سپیدار: سفیدار، تبریزی.

سپید: بیاض، سفید، سیمگون، شیرگون، نقره‌فام ≠ سیاه.

سپیدشو: رختشو، گازر.

سپیدفام: سفیدرنگ، نقره‌گون ≠ سیه‌فام.

سپیده: بامدادان، سپیده‌دم، سحر، سپیده‌دمان، سحرگاهان، سفیده، شفق، طلیعه، فجر ≠ غروب، فلق.

سپیده‌دم: بامداد، بامدادان، سپیده‌دمان، پگاه، سپیده‌دمان، سحر، سحرگاه، شفق، صبح، طلوع، فجر، فلق ≠ غروب.

سپیدی: ۱. بیاض، سفیدی ≠ سیاهی؛ ۲. رخشندگی، روشنایی، روشنی ≠ تیرگی.

ستاد: ۱. قرارگاه، مرکز، مقر؛ ۲. ارکان حرب؛ ۳. رکن، مرکز برنامه‌ریزی.

ستادن: ۱. ایستادن؛ ۲. ستدن، گرفتن، ستاندن ≠ نشستن.

ستار: پوشاننده، رازپوش، عیب‌پوش ≠ افشاگر.

ستاره: ۱. اختر، کوکب، نجم ≠ خورشید، شمس؛ ۲. بخت، اقبال، تقدیر، طالع؛ ۳. آرتیست، هنرپیشه؛ ۴. فرد شاخص؛ ۵. قهرمان.

ستاره‌باران: پرستاره.

ستاره‌پرست: صفت ۱. صائبین؛ ۲. شب‌زنده‌دار.

ستاره‌سوخته: بدبخت، تیره‌روز، نگون‌بخت.

ستاره‌شناس: اخترشناس، رصاد، رصدنشین، منجم.

ستاره‌شناسی: اخترشناسی، رصد، نجوم.

ستاک: ۱. بن، ریشه، اصل، بیخ؛ ۲. ماخذ، منشا، سرچشمه؛ ۳. شاخه نورسته، شاخه درخت؛ ۴. شاخه تازه تاک.

ستاندن: ستدن، گرفتن، بازگرفتن، واستدن.

ستاننده:؛ ۲. فاتح، متصرف.

ستاوند: ایوان، بالاخانه، رواق، صفحه.

ستایش: آفرین، تحسین، تعریف، تقدیر، تمجید، ثنا، حمد، مدح، مدیح، مدیحه، مرحبا، منقبت ≠ قدح، نکوهش.

ستایش‌آمیز: صفت تحسین‌آمیز، مدح‌آمیز ≠ قدح‌آمیز، نکوهش‌بار، ملامت‌بار.

ستایش‌انگیز: تحسین‌برانگیز، ستودنی، درخورتحسین، ستایش‌برانگیز.

ستایش‌کردن: ۱. تحسین‌کردن، ستودن ≠ نکوهیدن، نکوهش‌کردن؛ ۲. ثنا گفتن، مدح‌کردن، تمجید‌کردن ≠ نکوهیدن، نکوهش‌کردن، قدح گفتن، هجو‌کردن.

ستایشگر: اسم آفرین‌گو، ثناخوان، ستاینده، مداح، مدح‌خوان، مدح‌گستر، مدح‌گوی، منقبت‌خوان ≠ نکوهش‌گر.

ستبرا: ثخن، ستبری، ضخامت، فربهی، قطر، کلفتی ≠ نازکی.

ستبر: ۱. تناور، تنومند، ثخن، دفزک، زفت، ضخیم، استبر، قطور، فربه، کلفت، گنده، ناهموار ≠ نازک؛ ۲. سفت، سخت، غلیظ.

ستبری: ثخن، ستبرا، ضخامت، کلفتی ≠ نازکی.

ست: ۱. دست؛ ۲. سری؛ ۳. گیم، دور بازی.

ستر: ۱. پرده، پوشش، جلباب، حجاب ≠ کشف؛ ۲. پوشاندن، نهفتن.

ستردن: ۱. تراشیدن، پاک‌کردن، پالودن؛ ۲. زدودن، کندن، محو‌کردن، زایل‌کردن؛ ۳. نابود‌کردن، از بین بردن.

سترده: بری، پاک، تراشیده، زایل، عاری، محذوف، منقا.

سترگ: ۱. بزرگ، عظیم، معظم، والا؛ ۲. بااهمیت، مهم؛ ۳. بزرگ‌جثه، تنومند، عظیم‌الجثه ≠ لاغر، نزار؛ ۴. ستیزه‌کار، لجوج، خودسر؛ ۵. عصبی، تندخو، خشمناک.

سترون: ۱. بی‌بار، بی‌بر، عقیم، نازا ≠ بارور، زایا؛ ۲. بایر، لم‌یزرع، کویر ≠ حاصلخیز؛ ۳. استریل.

سترون‌سازی: استریل، میکرب‌زدایی، ضدعفونی.

سترون‌شدن: ۱. عقیم‌شدن، نازا‌شدن؛ ۲. ناتوان‌شدن؛ ۳. استریل‌شدن.

سترون‌کردن: ۱. عقیم‌کردن، نازا‌کردن؛ ۲. معدوم‌سازی(میکرب‌و ).

سترون‌کردن: نازا‌ساختن، عقیم‌ساختن، عقیم‌کردن ≠ بارور‌ساختن.

ست‌کردن: ۱. هم‌آهنگ‌کردن، یک‌دست‌کردن، هم‌رنگ‌کردن، هم‌خوان‌کردن؛ ۲. تنظیم‌کردن، میزان‌کردن.

ستم: آزار، اجحاف، ایذا، بغی، بیداد، بیدادگری، تطاول، تعدی، جبر، جفا، جور، حیف، ظلم، مظلمه ≠ مهر.

ستم‌پیشه: صفت بیدادگر، بیدادپیشه، جبار، جفاکار، جورپیشه، ستمکار، ظالم ≠ مهربان، عادل.

ستم‌دیده، ستمدیده: ۱. بدبخت، جوردیده، مظلوم ≠ ظالم، ستمکار؛ ۲. ستم‌ستیز.

ستم‌کار، ستمکار: بیدادگر، جبار، جفاپیشه، ستمکاره، جفاکار، ستمگر، سفاک، شریر، ظالم، مردم‌آزار ≠ عادل، دادگر.

ستم‌کردن: جور‌کردن، جفا‌کردن، تعدی‌کردن، ظلم‌کردن، بیدادگری‌کردن، تطاول‌کردن، آزار‌کردن.

ستم‌کش، ستمکش: ۱. ستم‌پذیر، جفامند، جورکش، زحمتکش، سختی‌کش ≠ ستمگر؛ ۲. ستم‌ستیز.

ستم کشیدن: جورکشیدن، تحمل ظلم‌کردن، ناروا دیدن، ستم دیدن ≠ ستم‌کردن.

ستمگرانه: بیدادگرانه، جابرانه، ظالمانه ≠ دادگرانه.

ستمگر: بیدادگر، جابر، جبار، جفاکار، ستم‌کیش، جورپیشه، زورگو، ستمکار، سرپنجه، سفاک، طاغوت، ظالم، عادیه، غاصب، متعدی، مردم‌آزار ۱. ≠ دادگر؛ ۲. ستم‌ستیز؛ ۳. ستم‌پذیر، ستم‌کش، ستم‌کشیده.

ستمگری: اعتساف، بیداد، بیدادگری، بی‌رحمی، جور، زورگویی، ظلم ≠ ۱. دادگری؛ ۲. ستم‌ستیزی.

ستوان: صفت ۱. استوار، پابرجا، محکم؛ ۲. نایب؛ ۳. امین، معتمد.

ستودن: فعل ۱. مدح‌کردن، ستایش‌کردن ≠ نکوهیدن، نکوهش‌کردن؛ ۲. تحسین، تمجید، حمد، ستایش.

ستودنی: ستایش‌کردنی، تحسین‌کردنی، قابل‌ستایش، تمجیدکردنی، درخورتحسین.

ستوده: پسندیده، حمید، محمود، مستحسن، مقبول ≠ نکوهیده.

ستوران: چارپایان، حیوانات‌بارکش، دواب، مواشی ≠ ددان، وحوش.

ستور: انعام، چارپا، حیوان، بارکش، دواب (اسب، قاطر، الاغ، یابو ) ≠ دد، وحش.

ستورخانه: آغل، اصطبل، باره‌بند، پاگاه، ستورگاه، طویله.

ستورگاه: آغل، اصطبل، باره‌بند، پاگاه، ستورخانه، طویله.

ستون: ۱. تیرک، استوانه، رکن، عماد، عمود، قایمه، جرز؛ ۲. گروه، دسته، صف، ردیف (نظامی).

ستوه آمدن: به ستوه‌آمدن، خسته‌شدن، درمانده‌شدن، ستوه‌یافتن.

ستوه: ۱. خسته، درمانده؛ ۲. ملول؛ ۳. رنجور.

ستوهی: ۱. خستگی، درماندگی؛ ۲. ناتوانی، ضعف؛ ۳. ملامت، دلتنگی؛ ۴. پریشانی.

ستهنده: ۱. ستیزه‌جو، ستیزه‌کار؛ ۲. خودرای، خودکامه، مستبد ≠ مصلح، آشتی‌جو، آشتی‌طلب؛ ۳. لجوج، یک‌دنده.

ستیز: آرزم، پیکار، تعارض، تنازع، جدال، جر، جنگ، حرب، خصومت، دعوا، رزم، ستیزه، مجادله، پرخاش، کشاکش، کشمکش، معارضه، منازعه، نبرد ≠ صلح.

ستیز‌کردن: مجادله‌کردن، پرخاش‌کردن، جدال‌کردن، پیکار‌کردن، خصومت ورزیدن، معارضه‌کردن، کشمکش‌کردن، منازعه‌کردن، نبرد‌کردن.

ستیزگی: سرکشی، عناد، لجاج، ستیز، لجاجت، جدال.

ستیزه: پرخاش، جدال، جدل، جنگ، حرب، خصومت، دشمنی، دعوا، ستیز، ضدیت، عناد، کشاکش، مجادله، محاربه، مخالفت، مرافعه، معارضه، منازعه، مناقشه، نبرد، نزاع ≠ صلح.

ستیزه‌جو: ۱. پیکارجو، پیکارگر، ستیهنده، جنگجو، پرخاشگر، جنگ‌طلب، ستیزه‌گر، ستیزا، عربده‌جو، غوغاگر، مبارزطلب، متخاصم؛ ۲. لجوج؛ ۳. سرکش، عاصی، نافرمان، طاعی ≠ صلح‌طلب، آشتی‌جو، آشتی‌خواه.

ستیزه‌جویی: ۱. پیکارجویی، ستیهندگی، جنگ‌جویی، جنگ‌طلبی ≠ آشتی‌طلبی؛ ۲. خصومت، عناد ≠ دوستی، وداد؛ ۳. لجاجت؛ ۴. عصیان، نافرمانی ≠ اطاعت، فرمانبرداری.

ستیزه‌خو: خشن، ستیزه‌جو، سرکش، طاغی، عاصی، غوغاطلب، گردنکش، متمرد ≠ رام، مطیع.

ستیزه‌خویی: ۱. خشونت، ستیزه‌جویی؛ ۲. سرکشی، طغیان، گردنکشی، تمرد ≠ فرمانبرداری.

ستیزه‌کار: خودرای، ستیزه‌جو، تندخو، پرخاشگر، ستیزه‌گر، سرکش، لجوج، نافرمان ≠ مطیع، فرمانبر.

ستیزه‌گر: ستیزه‌جو، ستیزه‌کار، ستیهنده، منازع ≠ صلحجو.

ستیزیدن: ۱. ستیزه‌کردن، جدال‌کردن، جنگ‌کردن ≠ سازش‌کردن، آشتی‌کردن؛ ۲. دشمنی ورزیدن؛ ۳. ناسازگار‌بودن، ناسازگاری‌کردن، لجاجت ورزیدن ≠ سازگارشدن.

ستیغ: ۱. اوج، سرکوه، قله، نوک؛ ۲. راست، بلند ≠ پا، دامن.

ستیهندگی: ۱. ستیزندگی، ستیزه‌جویی، ستیزه‌خواهی؛ ۲. خودرایی، کله‌شقی، لجاج، لجاجت.

ستیهیدن: ۱. ستیز‌کردن، ستیزیدن، لجاج‌کردن، ستهیدن، جدال‌کردن؛ ۲. نافرمانی‌کردن، گردنکشی‌کردن ≠ مطیع‌بودن.

سجاد: سجده‌کننده، بسیارنمازخوان، سجده‌گر.

سجاده: جانماز، مصلی.

سجاده‌نشین: عابد، زاهد، نمازی.

سجاف: جلباب، طراز، فراویز، درزجامه، شکاف (پرده).

سجاوندی: نشانه‌گذاری.

سجایا: خوی‌ها، خصلت‌ها، سجبیه‌ها، طبایع، سرشت‌ها، منش‌ها.

سجده: سر بر زمین (مهر) گذاشتن.

سجده‌گاه: ۱. سجده‌گه، سجودگاه؛ ۲. محراب.

سجستانی: اهل سیستان، سیستانی.

سجع: ۱. سخن مقفی، قافیه، کلام‌موزون؛ ۲. ناله کبوتر.

سجل: ۱. شناسنامه، کارت‌شناسایی؛ ۲. پیمان‌نامه، عهدنامه؛ ۳. حکم‌نامه، فتوای قاضی، حکم محکم؛ ۴. قباله مهردار؛ ۵. برات مهردار؛ ۶. چک دادوستد؛ ۷. کتاب عهود واحکام.

سجن: بازداشتگاه، بندیخانه، دوستاق‌خانه، زندان، سیاه‌چال، محبس.

سجین: ۱. دوزخ، جهنم؛ ۲. زندان، محبس.

سجیه: خاصه، خصلت، خلق، خو، سجیت، خوی، سرشت، شخصیت، صفت، منش، نهاد.

سحاب: ابر، رباب، غمام، غمامه، میغ.

سحار: ۱. افسونگر، سحرآمیز؛ ۲. جادوگر، رمال، ساحر، سحرگر؛ ۳. سحرانگیز.

سحرآفرین: ۱. سحار؛ ۲. جادگر، ساحر، ساحره.

سحرآمیز: جذاب، فریبنده، جادوانه، سحرانگیز.

سحر: ۱. افسون، جادو، جادوگری، ساحری؛ ۲. جاذبه، جذبه.

سحر: بامدادان، پگاه، سپیده‌دم، شبگیر، شفق، فلق ≠ غروب.

سحرخیز: پگاه‌خیز، صبح‌خیز ≠ دیرخیز.

سحر‌کردن: افسون‌کردن، جادو‌کردن، فسون‌کردن.

سحرگاه: سپیده‌دم، بامدادان، خروس‌خوان، سپیده‌دمان ≠ شامگاهان.

سحرگر: جادوگر، چشم‌بند، سحار.

سحری: ۱. مربوط به سحر؛ ۲. بامدادی، سحرگاهان، سحرگه؛ ۳. سحوری.

سحق: ۱. ساییدن؛ ۲. مالیدن؛ ۳. نرم‌کردن.

سخا: بخشش، بخشندگی، جوانمردی، جود، سخاوت، کرم ≠ خست، گرسنه‌چشمی.

سخافت: سبکی عقل، کم‌عقلی، کم‌خردی، ضعف عقل.

سخاوت: بخشش، بخشندگی، جوانمردی، جود، سخا، کرم، نان‌دهی ≠ امساک، تنگ‌چشمی، گرسنه‌چشمی، زفتی، گرسنه‌چشمی.

سخاوت‌پیشه: بخشنده، جواد، سخی، کریم، واهب ≠ لئیم، کنس، ممسک.

سخاوتمندانه: ۱. کریمانه؛ ۲. جوانمردانه.

سخاوتمند: باهمت، بخشنده، جواد، جوانمرد، سخی، کریم، گشاده‌دست، مکرم، واهب ≠ خسیس.

سخت: ۱. پیچیده، دشخوار، دشوار، شاق، صعب، عسیر، غامض، مشکل، معضل، معقد، مغلق ≠ آسان؛ ۲. جامد، درشت، سفت، صلب؛ ۳. اکید، بسیار، زیاد، شدید، هرفت؛ ۴. توان‌فرسا، طاقت‌سوز، ناملایم؛ ۵. حاد، خطرناک، خطیر، مخاطره‌آمیز، وخیم؛ ۶. استوار، قایم، قرص، محک.

سخت‌جان: ۱. دیرزی، جان‌سخت، مقاوم، گران‌جان، سگ‌جان؛ ۲. پرتحمل، حمول، شکیبا، صبور؛ ۳. سنگدل، بی‌رحم، بی‌عاطفه؛ ۴. پوست‌کلفت؛ ۵. بی‌رحم، سنگدل؛ ۶. خسیس، ممسک.

سخت‌جانی: ۱. پوست‌کلفتی، گرانجانی، جان‌سختی، سگ‌جانی؛ ۲. سنگ‌دلی.

سخت‌جانی‌کردن: ۱. مقاومت‌کردن، پایداری‌کردن، مقاوم‌بودن؛ ۲. دیرزی‌بودن، دیر زیستن.

سخت‌دل: جفاپیشه، خون‌ریز، شقی، ظالم ≠ مهربان، عطوف، باعاطفه.

سخت‌دلی: بی‌رحمی، شقاوت، قساوت، ظلم، ستمکاری ≠ مهربانی.

سخت‌سر: ۱. سرسخت؛ ۲. خیره‌سر، یک‌دنده، لجوج.

سخت‌شدن: ۱. دشوارشدن، مشکل‌شدن، پیچیده‌شدن؛ ۲. سفت‌شدن، جامد‌شدن؛ ۳. خطرناک‌شدن، وخیم‌شدن.

سخت‌کردن: ۱. دشوار‌کردن، پیچیده‌کردن، مشکل‌کردن، صعب‌کردن ≠ آسان‌کردن، سهل‌کردن؛ ۲. محکم‌کردن، استوار‌کردن؛ ۳. سفت‌کردن، محکم بستن ≠ سست‌کردن، سست بستن.

سخت‌کوش: پرتلاش، پرکار، تلاشگر، زحمتکش، ساعی، فعال، کوشا، مجد ≠ کاهل، تن‌آسا.

سخت‌کوشی: پرتلاشی، جدیت، جهد، فعالیت ≠ تن‌آسایی.

سخت گرفتن: سخت‌گیری‌کردن، عنیف‌بودن ≠ سهل گرفتن، آسان گرفتن.

سخت‌گیر، سختگیر: ۱. بی‌گذشت، جدی، خشن، دشوارگیر، سرسخت، عنیف، مقرراتی ≠ سهل‌گیر، مسامحه‌کار؛ ۲. مشکل‌پسند، دیرپسند.

سخت‌گیری‌کردن: ۱. سخت گرفتن، مشکل گرفتن؛ ۲. عفیف‌بودن؛ ۳. سرسخت‌بودن.

سختی: ۱. آزار، اشکال، بلا، تعب، تعسر، تندی، تنگی، ثقل، خشونت، دشواری، رنج، زجر، زحمت، سختی، شدت، صعوبت، صلابت، ضراء، عذاب، عسرت، عنت، غلظت، فشار، گرفتاری، محکمی، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت ≠ آسانی، سستی؛ ۲. فقر، تنگ‌دستی.

سخره: ۱. بیگاری، کار بی‌مزد؛ ۲. تمسخر، ریشخند، لاغ، افسوس.

سخریه: استهزا، ریشخند، مسخره، هجو ≠ جد.

سخط: ۱. بددهانی، سب، فحش، ناسزا؛ ۲. خشم، غضب، قهر؛ ۳. ناخشنودی، نارضایتی ≠ خشنودی، رضایت؛ ۴. غضب‌کردن، خشم گرفتن.

سخن‌آرا: ادیب، بلیغ، سخن‌پرداز، سخن‌سرا، سخن‌فهم، سخنور، فصیح.

سخن: ۱. بیان، عرض، قول، کلام، گفتار، گفت‌وگو، مقال، نطق، گفت، حرف؛ ۲. ادبیات، شعر.

سخن‌پرداز: سخندان، سخن‌سرا، سخن‌سنج، سخن‌شناس، سخنور.

سخن‌چین: خبرآور، خبرکش، دوبه‌هم‌زن، غماز، نمام.

سخن‌چینی: دوبه‌هم‌زنی، سعایت، غمز، خبرکشی، نمامی.

سخن‌چینی‌کردن: سعایت‌کردن، دوبه‌هم زدن، خبرکشی‌کردن، نمامی‌کردن.

سخن‌دان، سخندان: اسم ادیب، سخن‌پرداز، زبان‌آور، سخن‌شناس، سخنور، شاعر.

سخن‌راندن: سخن‌گفتن، صحبت‌کردن، حرف زدن، سخن‌رانی‌کردن.

سخن‌ران، سخنران: ۱. سخنگو، ناطق، نطاق؛ ۲. خطبه‌خوان، خطیب؛ ۳. متکلم ≠ مستمع.

سخنرانی: ۱. خطابه، خطبه، نطق؛ ۲. سخنگاه.

سخن‌رانی، سخنرانی‌کردن: نطق‌کردن، صحبت‌کردن، حرف زدن، سخن گفتن.

سخن‌رفتن: سخن به‌میان آمدن، گفت‌وگو‌کردن.

سخن‌سرا: اسم ۱. سخن‌پرور، سخن‌طراز، سخن‌پرداز، سخن‌ساز، سخن‌آرا، سخن‌گستر؛ ۲. شاعر؛ ۳. نویسنده؛ ۴. ناطق، سخندان.

سخن‌سنج: اسم ۱. ادیب، سخن‌گزار، سخن‌پرداز، شاعر، سخن‌شناس؛ ۲. منتقد، نقاد.

سخن‌شناس: اسم ادیب، سخن‌پرداز، سخندان، ناقد، سخن‌فهم.

سخن‌گزار: اسم ۱. چیره‌زبان، زبان‌آور، سخن‌طراز، شیواسخن؛ ۲. شاعر، نویسنده؛ ۳. سخنور، سخندان.

سخن گفتن: ۱. حرف‌زدن، صحبت‌کردن؛ ۲. سخن‌رانی‌کردن، نطق‌کردن.

سخن‌گو، سخنگو: اسم ۱. خطبه‌گو، خطیب، سخنران، سخن‌سرا، سخنور، کلیم، گوینده، متکلم، نطاق؛ ۲. گویا، ناطق ≠ اصم.

سخنور: صفت ادیب، سخنگو، شاعر، کلیم، ناطق، نطاق.

سخنوری: ۱. بلاغت، سخنرانی، سخن‌گویی؛ ۲. نویسندگی، شاعری، فصاحت.

سخی: بخشنده، بلندهمت، جواد، جوانمرد، راد، سخاوتمند، کریم، گشاده‌دست، لوطی، مکرم، نبیل، واهب، وهاب ≠ خسیس.

سخیف: ۱. کم‌خرد، سبک عقل، کم‌عقل؛ ۲. پست، جلف، زشت، سبک، قبیح، مبتذل، ناپسند ≠ رصین؛ ۳. نادرست، غلط؛ ۴. بی‌اساس، بی‌پایه، واهی؛ ۵. سست، ضعیف.

سداد: ۱. درستی، راستی ≠ نادرستی؛ ۲. پایداری، استقامت، استواری.

سدانت: پرده‌داری، حاجبی، حجابت.

سد بستن: ۱. سد‌ساختن؛ ۲. مسدود‌کردن، بستن؛ ۳. مانع‌شدن.

سد: ۱. بستن، مسدود‌کردن؛ ۲. حایل، رادع، مانع؛ ۳. آب‌بند، بند؛ ۴. مسدود، بست؛ ۵. صد؛ ۶. حد، مرز.

سدر: ۱. ارز، درخت‌سلیمان، شربین، کنار؛ ۲. برگ نرم کنار.

سدره‌نشین: ملایک، فرشتگان مقرب.

سدشکن: ۱. صف‌شکن، خطشکن.

سد: قرن، مائه، مئه ≠ دهه، هزاره.

سد‌کردن: ۱. مسدود‌کردن، بستن؛ ۲. مانع‌شدن، جلوگیری‌کردن.

سدید: ۱. استوار، پابرجا، محکم ≠ سست، شل؛ ۲. درست، راست ≠ ناراست، نادرست؛ ۳. مطمئن، قابل‌اعتماد ≠ غیرقابل‌اعتماد.

سرآغاز: دیباچه، مقدمه ≠ اختتام، پایان، خاتمه.

سرآمد: برتر، برجسته، مبرز، متشخص، ممتاز، برگزیده.

سر آمدن: به سررسیدن، منقضی‌شدن، پایان‌یافتن، به پایان رسیدن ≠ آغاز گشتن، شروع‌شدن.

سراب: آل، سرابه، شوره‌زار، کوراب ≠ چشمه.

سرا: ۱. بقعه، بیت، خانه، دار، کاشانه، مسکن، منزل؛ ۲. کوشک، قصر.

سراپا: ۱. تمام، همه، کل؛ ۲. سرتاپا؛ ۳. سرتاقدم.

سراپرده: ۱. بارگاه، چادر، خرگاه، خیمه، سرادق؛ ۲. اندرونی، حرم‌سرا.

سراج: چراغ، مصباح.

سراج: زین‌ساز.

سراچه: ۱. اندرون، درون؛ ۲. خلوتخانه؛ ۳. سرا؛ ۴. سوئیت؛ ۵. دنیا، جهان.

سرادق: سراپرده.

سرازیر‌شدن: ۱. روان‌شدن، جاری‌شدن؛ ۲. هجوم آوردن، روی‌آوردن.

سرازیر: اسم ۱. شیب، سراشیب، نشیب ≠ سربالایی؛ ۲. آویخته، سرنگون، معلق، وارو، وارونه، واژگون ≠ سربالا؛ ۳. روان، جاری.

سرازیری: درکه، سراشیبی، شیب، نشیب ≠ فراز، سربالایی.

سراسر: ۱. تمام، تمام.

سراسیمگی: آشفتگی، بی‌تابی، سرگردانی، پریشانی، دستپاچگی، دلهره، سردرگمی، ناراحتی.

سراسیمه: آسیمه‌سر، آشفته، سرگردان، بی‌تاب، پریشان، پریشان‌حال، دستپاچه، دلواپس، سردرگم، متوحش، مرعوب، مضطرب، هراسان.

سراشیب: سرازیر، سرازیری، نشیب شیب‌دار، سراشیبی ≠ سربالایی.

سراغ‌کردن: ۱. پرس‌وجو‌کردن، سراغ گرفتن، جست‌وجو‌کردن؛ ۲. آگاهی‌یافتن.

سراغ گرفتن: پرس‌وجو‌کردن، پی‌جویی‌کردن، نشان گرفتن.

سراغ: ۱. نشان، نشانی؛ ۲. پی‌جویی، پیگیری، جست‌وجو؛ ۳. پرسش، سوال ≠ پاسخ، جواب.

سرافراز: ۱. بالنده، بلندمرتبه، سربلند، سرفراز، مباهی، مفتخر ≠ سرافکنده؛ ۲. گردن‌فراز، گردن‌کش.

سرافراز‌شدن: مفتخرشدن، مباهی‌شدن، بالنده‌شدن، سربلند‌شدن.

سرافراز‌کردن: مفتخر‌کردن، افتخار‌دادن، سربلند‌کردن.

سرافرازی: افتخار، بالندگی، تفاخر، سربلندی، فخر، مباهات، نازش ≠ سرافکندگی.

سرافکندگی: خجلت، خواری، شرمندگی، شرمساری، مذلت ≠ سربلندی.

سرافکنده: ۱. خجل، خجلت‌زده، خوار، سربه‌زیر، شرمسار، شرمنده، مخذول ≠ سربلند، مفتخر؛ ۲. شرمسارانه.

سرافکنده‌شدن: شرمسار گشتن، شرمنده‌شدن، خجل گشتن.

سرامیک: ۱. سفالین؛ ۲. ظرف‌سفالی.

سرانجام: آخر، انتها، بالاخره، بالمال، عاقبت، عاقبت‌الامر، فرجام، مالا، نتیجه ≠ آغاز.

سرانجام‌دادن: ۱. سروسامان‌دادن، سروصورت‌دادن؛ ۲. سامان‌بخشیدن، مرتب‌کردن.

سرانجمن: برگزیده، شاخص، ممتاز.

سرانداز: اسم ۱. چادر، شمد، معجر، مقصوره، مقنعه، واشام؛ ۲. ازجان‌گذشته، بی‌باک.

سراندن: سر‌دادن، لغزاندن.

سرایت: اشاعه، انتقال، تراوش، پخش، رخنه، شیوع، عدوی، نشر، نفوذ، واگیری.

سرایت‌دادن: انتقال‌دادن، شیوع‌دادن، گسترش‌دادن.

سرایت‌کردن: ۱. اثر‌کردن، تاثیر گذاشتن؛ ۲. انتقال‌یافتن، شیوع‌یافتن، شایع‌شدن، اشاعه‌یافتن، منتقل‌شدن، گسترش‌یافتن؛ ۳. رخنه‌کردن، نفوذ‌کردن.

سرای: ۱. خانه، سرا، صرح، قصر، منزل؛ ۲. حرم، حرمخانه، حرمسرا.

سرای‌دار، سرایدار: حاجب، دربان، مستحفظ، نگهبان.

سرای‌داری، سرایداری: نگهبانی، دربانی.

سرایر: اسم ۱. اسرار، رازها، رموز؛ ۲. پوشیده‌ها، نهان‌ها، باطن.

سرایش: ۱. سرودن، سرایندگی؛ ۲. نغمه، سرود.

سراینده: صفت ۱. شاعر، ترانه‌سرا، تصنیف‌ساز.

سرایه: پاویون.

سراییدن: سرودن.

سر باختن: جان باختن، جان‌فدا‌کردن، جان‌بازی‌کردن.

سربار: ۱. سرباری، باراضافی، تملیت؛ ۲. پارازیت، طفیلی، انگل، وابسته؛ ۳. مزاحم.

سربار‌شدن: ۱. مزاحم‌شدن، زحمت‌دادن؛ ۲. طفیلی‌شدن، تلپ‌شدن؛ ۳. تحمیل‌شدن.

سربازخانه: پادگان، ساخلو.

سرباز زدن: امتناع‌ورزیدن، تمرد‌کردن، سرپیچی‌کردن، اعراض‌کردن، سر برتافتن، رویگردان‌شدن ≠ اطاعت‌کردن، منقاد‌شدن.

سرباز: ۱. مشمول؛ ۲. جنگجو، سپاهی، نظامی؛ ۳. فداکار، جانباز.

سربازی‌کردن: ۱. خدمت‌کردن، خدمت وظیفه انجام‌دادن؛ ۲. جان‌فشانی‌کردن، جان‌بازی‌کردن، سر باختن، فداکاری‌کردن.

سربالا: صفت q ۱. فراز؛ ۲. سرد، طفره‌آمیز؛ ۳. بی‌خود، لاقیدانه ≠ مسئولانه، درست و حسابی.

سربالایی: بلندی، فراز، فرازین ≠ سراشیبی.

سر برآوردن: ۱. سربلند‌کردن؛ ۲. سر برداشتن؛ ۳. بالا آمدن، طلوع‌کردن؛ ۴. ظاهر‌شدن، نمایان‌شدن، خود رانشان‌دادن؛ ۵. مرتفع‌شدن، بلند‌شدن؛ ۶. برخاستن؛ ۷. روییدن، سبز‌شدن، دمیدن؛ ۸. بالیدن، قد کشیدن؛ ۹. افتخار‌کردن؛ ۱۰. ممتازشدن، برجسته‌شدن، ش.

سربرتافتن: ۱. سرتابیدن، نافرمانی‌کردن؛ ۲. اعراض‌کردن، تمرد‌کردن، اعراض‌کردن.

سربرخط: مطیع، فرمان‌بردار، تسلیم، منقاد، رام، حرف‌شنو.

سر برداشتن: ۱. سربلند‌کردن؛ ۲. اعتراض‌کردن، معترض‌شدن؛ ۳. بلند‌شدن، برخاستن، بیدار‌شدن؛ ۴. تجاوز‌کردن، متجاوز‌شدن.

سر بر زدن: سر برکشیدن، طلوع‌کردن، ظاهر‌شدن (خورشید و ) ≠ غروب‌کردن.

سر بریدن: ذبح‌کردن، بسمل‌کردن، سر از تن جدا‌کردن.

سربسته: ۱. سربه‌مهر، مهر، ممهور ≠ سرباز، سرگشاده؛ ۲. پوشیده، نهان، نهفته؛ ۳. ناآشکار ≠ آشکار؛ ۴. غیرصریح، تلویحی ≠ صریح؛ ۵. محرمانه؛ ۶. سری ≠ فاش، علنی.

سربلند: سرافراز، سرفراز، مباهی، مفتخر ≠ سرافکنده.

سربلند‌کردن: ۱. سر برافراشتن؛ ۲. قیام‌کردن، شوریدن، شورش‌کردن.

سربه‌راه: سربه‌زیر، مطیع، فرمان‌بردار، رام ≠ نافرمان، سرکش.

سربه‌راه‌شدن: سر به‌زیر‌شدن، مطیع‌شدن، رام‌شدن، فرمان‌بردارشدن، حرف‌شنو‌شدن ≠ نافرمان‌شدن.

سربه‌راه‌کردن: ۱. مطیع‌کردن، منقاد‌کردن، رام‌کردن، فرمان‌بردار‌کردن، حرف‌شنو‌کردن؛ ۲. آماده‌کردن، مهیا‌کردن، روبه‌راه‌کردن.

سربه‌زیر: ۱. خجالتی، خجل، سرافکنده، شرمسار، محجوب ≠ گستاخ؛ ۲. سربه‌راه، سردرپیش، مطیع، رام، فرمانبردار ≠ سرکش، نافرمان.

سربه‌سر‌شدن: ۱. برابر‌شدن، معادل‌شدن، مساوی‌شدن، یکسان‌شدن؛ ۲. بی‌حساب‌شدن.

سربه‌سر‌کردن: ۱. جبران‌کردن، تلافی‌کردن؛ ۲. برابر‌کردن، مساوی‌کردن.

سربه‌سر: ۱. همگی، همه، همگان، جملگی؛ ۲. مساوی، برابر، یکسان، معادل.

سربه‌گریبان: غمگین، افسرده، مغموم، سردرگریبان.

سربه‌نیست: ۱. پنهان، مخفی، نهان؛ ۲. گم‌وگور، مفقود؛ ۳. نیست، معدوم، نابود.

سربه‌نیست‌شدن: ۱. پنهان‌شدن، مخفی‌شدن، نهان‌شدن؛ ۲. گم‌وگور‌شدن، مفقود‌شدن؛ ۳. نیست‌شدن، معدوم‌شدن، نابود‌شدن، از بین رفتن، کشته‌شدن.

سربه‌نیست‌کردن: ۱. پنهان‌کردن، مخفی‌کردن، نهان‌کردن؛ ۲. گم‌وگور‌کردن، مفقود‌کردن؛ ۳. نیست‌کردن، معدوم‌کردن، نابود‌کردن، از بین بردن، کشتن.

سربه‌هوا: ۱. بازیگوش، بی‌توجه، بی‌قید، بی‌بندوبار، لاابالی، بی‌دقت، بی‌مبالات، غافل، لاقید ≠ سربه‌زیر، دقیق، مراقب.

سربه‌هوا‌شدن: ۱. بازیگوش‌شدن، غافل گشتن، بی‌مبالات‌شدن؛ ۲. بی‌بندوبار‌شدن، لاابالی‌شدن، لاقید‌شدن.

سرپا: ۱. ایستاده، برپا، قائم ≠ نشسته؛ ۲. سالم.

سرپرست: صفت ۱. قیم، متصدی، مسئول؛ ۲. بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، مدیر؛ ۳. راعی، کفیل، مباشر، متولی، وصی، ولی.

سرپرستی: پیشوایی، تیمار، ریاست، کفالت، مباشرت، نظارت، نگهداری، وصایت.

سرپرستی‌کردن: ۱. نظارت‌کردن، اداره‌کردن؛ ۲. کفالت‌کردن.

سرپناه: ۱. اقامتگاه، مسکن؛ ۲. پناهگاه، مامن، حفاظ، جان‌پناه؛ ۳. خانه، کاشانه، خانه‌محقر، آلونک، کلبه.

سرپنجگی: زورمندی، دلاوری، قدرتمندی، تسلط.

سرپنجه: اسم ۱. چنگ، چنگال؛ ۲. استیلا، تسلط، زور، قدرت؛ ۳. مسلط؛ ۴. جفاپیشه، ستمگر، ظالم ≠ دادگر، رئوف.

سرپوش: ۱. پوشینه، در، درپوش؛ ۲. کلاه؛ ۳. روسری.

سرپوش: ۱. رازدار، سرنگهدار، محرم، همراز ≠ پرده‌در.

سرپوشیده: ۱. مستور، متحجب؛ ۲. مسقف، سقفدار ≠ روباز، بی‌سقف.

سرپیچی: امتناع، تخطی، تخلف، تمرد، خلاف، روگردانی، سرکشی، عصیان، نافرمانی ≠ اطاعت، انقیاد.

سر پیچیدن: امتناع‌ورزیدن، تخطی‌کردن، تمرد‌کردن، رویگردان‌شدن، سرپیچی‌کردن، سر برتافتن، سرکشی‌کردن، عصیان ورزیدن، نافرمانی‌کردن، تمکین‌ن‌کردن.

سرپیچی‌کردن: ۱. تخطی‌کردن؛ ۲. تمرد‌کردن، طغیان‌کردن، عصیان ورزیدن، سرکشی‌کردن؛ ۳. نافرمانی‌کردن، تمکین ن‌کردن.

سرتابیدن: نافرمانی‌کردن، سرباز زدن، تمرد‌کردن، سر برتافتن.

سرتاپا: ۱. سراسر؛ ۲. تمام.

سرتاته: از آغاز تا پایان، همه.

سر: ۱. تارک، راس، فرق، کله، مخ ≠ پا، ته؛ ۲. چکاد، قله، نوک ≠ دامنه؛ ۳. در، درپوش، دهانه، سرپوش؛ ۴. بالا ≠ پایین؛ ۵. بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور؛ ۶. برتر، والاتر؛ ۷. قصه، آهنگ، میل، عزم، نیت؛ ۸. خیال، فکر، اندیشه؛ ۹. سمت، سو، طرف؛ ۱۰. سرانه؛ ۱۱. بالا.

سرتاسر: تمام، جملگی، سراسر، سربه‌سر، کل، همه.

سرتراش: آرایشگر، دلاک، سلمانی.

سرتیپ: فرمانده تیپ.

سرتیر: فوری، بلافاصله، فور.

سرجمع: روی‌هم‌رفته، مجموع.

سرجمع زدن: حساب‌کردن، جمع زدن.

سرجمله: ۱. کلا، جمع.

سرجنبان: صفت بانی، رئیس، رکن، رهبر، سرخیل، سردسته، سرسلسله، سرکرده، سلسله‌جنبان، قاید، مهتر قوم.

سرجوخه: ۱. سردسته، سربازدرجه‌دار؛ ۲. وکیل؛ ۳. سرناوی.

سرچسب: باندرول.

سرچشمه: ۱. چشمه، ماخذ، مبدا، منشا، ینبوع؛ ۲. کنه، اصل.

سرحال: ۱. تندرست، سالم، صحیح‌المزاج ≠ مریض، بیمار، ناخوش؛ ۲. بانشاط، خوشحال، سردماغ، سرزنده، شاد، کیفور، لول، مسرور ≠ ناخوش، بدحال، ناشاد.

سرحد: ۱. ثغر، حد، کرانه، مرز، ناحیه؛ ۲. سردسیر، ییلاق ≠ گرمسیر، قشلاق.

سرحددار: مرابط، مرزبان، مرزدار.

سرحدنشین: مرابط، مرزنشین.

سرحلقه: بانی، رکن، سرخیل، رهبر، سردسته، سرکرده، سرگروه، سلسله‌جنبان، پیشوا.

سرخ: اسم ۱. آل، حمرا، قرمز، گلرنگ، گلگون، لاله‌گون ≠ سبز؛ ۲. کمونیست.

سرخاب: آلغونه، بزک، سرخی، غازه، گلغونه، گلگونه.

سرخراج: سرانه، مالیات‌سرانه.

سرخ‌رگ: شریان، سبات ≠ سیاهرگ، ورید.

سرخر: اسم ۱. مخل، مزاحم؛ ۲. مصدع؛ ۳. مترسک.

سرخ‌شدن: ۱. قرمز‌شدن، به رنگ سرخ درآمدن؛ ۲. خجالت کشیدن؛ ۳. خشمگین‌شدن؛ ۴. برشته‌شدن، تفتیدن، تفته‌شدن.

سرخط: سرمشق.

سرخ‌فام: آتشفام، آذرفام، سرخ‌رنگ، سرخ‌گونه ≠ سبزرنگ.

سرخ‌کردن: ۱. به رنگ‌سرخ درآوردن؛ ۲. تفت‌دادن، برشته‌کردن.

سرخود: صفت ۱. خودسر؛ ۲. خودسرانه؛ ۳. خودمختار، مستقل.

سرخوردگی: حرمان، دل‌زدگی، واخوردگی، وازدگی، یاس.

سر خوردن: سریدن، لغزیدن، لیز خوردن.

سر خوردن: وازده‌شدن، دل‌زده‌شدن، ناامید‌شدن، دل‌سرد‌شدن، بی‌رغبت‌شدن.

سرخوش: ۱. تردماغ، خوشحال؛ ۲. سردماغ، سرزنده؛ ۳. بانشاط، شاد؛ ۴. سرمست، شنگول، لول، مخمور، مست، مسرور، ملنگ، نشئه ≠ خمار.

سرخوشی: سرمستی، سرور، شادمانی، شادمانگی، مستی، نشاط، نشئگی ≠ خماری.

سرخی: ۱. شفق‌گونی، قرمزی؛ ۲. سرخاب؛ ۳. برافروختگی.

سرخیل: ۱. سردار، سردسته، سرگروه، سرلشکر؛ ۲. سرسلسله، سلسله‌جنبان؛ ۳. پیشوا، رهبر.

سرداب: دخمه، زیرزمینی، سردابه، سمجح.

سردابه: دخمه، زیرزمینی، سرداب.

سردار: اسپهبد، امیرالجیش، باشلیق، باشی، پیشوا، رئیس، ژنرال، سالار، سپاهبد، سرخیل، سردسته، سرور، فرمانده ≠ سرباز.

سرداری: ۱. امیرالجیشی، سالاری، سپهسالاری، فرماندهی؛ ۲. لباس‌مردانه‌بلند ≠ سربازی.

سرد: ۱. بارد، خنک، یخ ≠ گرم؛ ۲. بی‌روح، خشک؛ ۳. بی‌میل، سردمزاج ≠ مشتاق؛ ۴. بی‌احساس، بی‌عاطفه؛ ۵. بی‌تحرک، ناپویا؛ ۶. بی‌مزه، خنک؛ ۷. گرانجان، نچسب، نگد، بیگانه‌خو.

سر در آوردن: ۱. پی‌بردن، دریافتن، درک‌کردن، وقوف‌یافتن؛ ۲. آگاه‌شدن، اطلاع حاصل‌کردن، واقف‌شدن، مطلع‌شدن؛ ۳. متوجه‌شدن، ملتفت‌شدن، فهمیدن؛ ۴. ظاهر‌شدن، پیدا‌شدن، بیرون آمدن، خارج‌شدن.

سردرد: ۱. صداع؛ ۲. مزاحمت، دردسر.

سردرگم: ۱. حیران، حیرت‌زده، گیج، سرگردان، کلافه، متحیر، سرگم؛ ۲. سراسیمه، مضطرب، مشوش؛ ۳. درهم برهم، آشفته، بی‌نظم، به‌هم‌پیچیده؛ ۴. مردد، دودل.

سردرگم‌شدن: ۱. مردد‌شدن، دودل‌شدن؛ ۲. گیج‌شدن، کلافه‌شدن؛ ۳. راه گم‌کردن؛ ۴. سرگردان‌شدن؛ ۵. کلافه‌شدن.

سردرگمی: ۱. حیرت، سرگردانی، کلافگی، سرگمی، تحیر؛ ۲. سراسیمگی، تشویش، اضطراب؛ ۳. آشفتگی، به‌هم‌پیچیدگی؛ ۴. تردید، دودلی.

سردرهوا: ۱. سربه‌هوا، بازیگوش، بی‌دقت، بی‌مبالات، لاقید ≠ مراقب؛ ۲. بوالهوس، هوسباز؛ ۳. خیالباف؛ ۴. آشفته، سرگردان.

سردسته: باشی، رئیس، سرجنبان، سردار، سرکرده، سرگروه، سلسله‌جنبان، عمید.

سردستی: ۱. گذرا، مجمل؛ ۲. حاضری، ماحضر؛ ۳. عجولانه؛ ۴. آسان، رایگان؛ ۵. کم، ناچیز، مختصر؛ ۶. دم‌دست، دم‌دستی؛ ۷. چوب‌دستی.

سردسیر: سرحد، ییلاق ≠ قشلاق، گرمسیر.

سرد‌شدن: ۱. خنک‌شدن، یخ‌شدن؛ ۲. یخ‌کردن؛ ۳. بی‌روح‌شدن، خشک‌شدن؛ ۴. بی‌میل‌شدن؛ ۵. ناامید‌شدن، دل‌سردشدن؛ ۶. دل‌زده‌شدن، ملول گشتن؛ ۷. بی‌شورشدن، از هیجان افتادن؛ ۸. بی‌اعتنا گشتن؛ ۹. مردن.

سرد‌کردن: ۱. بی‌میل‌کردن، وازده‌کردن، دل‌زده‌کردن؛ ۲. خنک‌کردن، گرمازدایی‌کردن.

سردماغ: بانشاط، خوشحال، سرحال، سرخوش، شاد ≠ افسرده، بی‌دل‌ودماغ.

سردم: ۱. خانقاه؛ ۲. پاتوق؛ ۳. قهوه‌خانه؛ ۴. سکوی زورخانه.

سردم‌دار: ۱. رئیس، سرپرست، رهبر؛ ۲. خانقاه‌دار.

سردمهر: بدمهر، نامهربان، بی‌عطوفت، بی‌عاطفه، بی‌محبت.

سردمهری: بدمهری، نامهربانی، بی‌عاطفگی، بی‌محبتی.

سر دواندن: ۱. معطل‌کردن، مماطله‌کردن، امروز و فردا‌کردن، علاف‌کردن.

سردوگرم چشیده: مجرب، باتجربه، کاردان، آب‌دیده.

سردوگرم: مصائب، سختی‌ها، مشکلات، معضلات.

سردی: ۱. برودت، سرما؛ ۲. بی‌علاقگی، دلسردی، سردمزاجی؛ ۳. بی‌روحی، خشکی؛ ۴. بی‌اعتنایی، بی‌توجهی ≠ گرما، گرمی؛ ۵. بی‌میلی.

سر: ۱. راز، رمز، مصاص، امرپوشیده، کار نهانی؛ ۲. اخفا، مکتوم، نهانی.

سرراست: ۱. مستقیم، بی‌پیچ‌وخم؛ ۲. بی‌کم‌وکاست؛ ۳. درست؛ ۴. روراست، صریح؛ ۵. مشخص، واضح.

سرراست: ۱. مستقیم، مستقیم.

سررسید: موعد، موعدپرداخت، وقت.

سر رسیدن: ۱. منقضی‌شدن، تمام‌شدن؛ ۲. وارد‌شدن (ناگهانی).

سررشته: ۱. آشنایی، آگاهی، اطلاع، تجربه، شگرد، شیوه، مهارت؛ ۲. سرنخ، راه‌کار؛ ۳. دفتر حساب؛ ۴. گزارش؛ ۵. یادداشت، نوشته؛ ۶. زمام، مهار؛ ۷. اختیار.

سررشته‌دار: ۱. مباشر؛ ۲. حسابدار، محاسب، کارپرداز.

سر رفتن: ۱. لبریز‌شدن(مایع جوشان)؛ ۲. به پایان رسیدن، تمام‌شدن؛ ۳. بی‌تاب‌شدن، کم‌طاقت‌شدن.

سرریز‌شدن: پر‌شدن، لب‌ریز‌شدن، مالامال‌شدن.

سرریز‌کردن: بیرون‌ریختن، لب‌ریز‌کردن، مالامال‌کردن.

سر زدن: ۱. روییدن، سبزشدن، سر برآوردن؛ ۲. برآمدن، طلوع‌کردن، بردمیدن ≠ افول‌کردن، غروب‌کردن؛ ۳. دیدن‌کردن، بازدید‌کردن؛ ۴. ناگهانی به جایی واردشدن.

سرزده: ۱. بغتت.

سرزمین: ارض، اقلیم، بوم، خطه، دیار، زمین، قلمرو، کشور، مرزوبوم، ملک، مملکت، ناحیه.

سرزنده: ۱. بانشاط، دل‌به‌نشاط، زنده‌دل، سرحال، سرخوش ≠ افسرده، بی‌دل و دماغ، پکر، گرفته، دلمرده؛ ۲. سرحلقه، سرخیل، سردسته، سلسله‌جنبان.

سرزنش‌آلود: سرزنش‌بار، سرزنش‌آمیز، طعن‌آمیز، توبیخ‌آمیز، طعنه‌آمیز، ملامت‌بار ≠ تحسین‌آمیز، ستایش‌آمیز.

سرزنش: بدگویی، بیغاره، پیغاره، تعنت، تقبیح، تشنیع، تقریع، سرکوفت، شماتت، شنعت، طعن، طعنه، عتاب، قدح، لوم، مخالفت، مذمت، معاتبت، معاتبه، ملام، ملامت، نکوهش ≠ تمجید، ستایش.

سرزنش‌کردن: ۱. تثریب، تقریع، تشنیع؛ ۲. شماتت‌کردن، ملامت‌کردن، عتاب‌کردن، نکوهش‌کردن، نکوهیدن ≠ ستایش‌کردن، ستودن.

سرزنشگر: طعنه‌زن، لوامه، ملامت‌گر ≠ ستایشگر.

سرسام‌آور: ۱. هذیان‌آلود، هذیان‌آمیز؛ ۲. بی‌حد، بی‌شمار، بی‌نهایت، نجومی، هنگفت.

سرسام: ۱. سرگیجه؛ ۲. هذیان؛ ۳. حیرت، سرگشتگی.

سرسبد: برگزیده، شاخص.

سرسبز: باطراوت، خرم، نزه ≠ بی‌طراوت، خشک.

سرسبزی: خرمی، طراوت، نزهت ≠ پژمردگی.

سرسپردگی: ارادت، انقیاد، اطاعت، فرمان‌برداری، تسلیم، متابعت ≠ سرپیچی.

سرسپردن: مطیع‌شدن، منقاد‌شدن، متابعت‌کردن، تسلیم‌شدن، فرمانبردار‌شدن، مطیع گشتن.

سرسپرده: تسلیم، فرمانبردار، فدایی، تابع، ارادتمند، ارادت‌کیش، برخی، فدوی، جان‌نثار، مطیع، منقاد ≠ گردن‌کش، یاغی، نافرمان.

سرسختانه: صفت ۱. باشدت، شدید.

سرسخت: ۱. لجوج، کله‌شق، خیره‌سر؛ ۲. مقاوم، پرطاقت، پایدار؛ ۳. پرکار، پرتوان، پرطاقت، سخت‌کوش؛ ۴. بی‌باک، بی‌پرده، بی‌احتیاط.

سرسختی: ۱. خیره‌سری، ستیهندگی، یک‌دندگی، کله‌شقی، لجاجت؛ ۲. بی‌پروایی.

سرسرا: هال.

سرسری: ۱. بی‌دقت، سهل‌انگار، مسامح؛ ۲. سهل‌انگارانه، تسامح‌آمیز؛ ۳. بی‌اساس، نسنجیده، بی‌پایه ≠ سنجیده؛ ۴. سطحی ≠ عمقی؛ ۵. بی‌تامل؛ ۶. بیهوده، یاوه؛ ۷. سبکسرانه.

سرسلامتی: تسلیت، تعزیت.

سرسلسله: ۱. سلسله‌جنبان؛ ۲. بانی، موسس، آغازگر؛ ۳. رئیس، بزرگ، مهتر.

سرسنگین: بی‌التفات، سرگران، کم‌توجه، کم‌لطف، نامهربان ≠ مهربان.

سرسنگین‌شدن: ۱. بی‌التفات‌شدن، کم‌عنایت‌شدن، بی‌اعتنا‌شدن.

سرشاخ‌شدن: ۱. گلاویزشدن؛ ۲. زورآزمایی‌کردن، مبارزه‌کردن، جنگیدن (دو گاو)؛ ۳. درگیر‌شدن.

سرشار: آکنده، انباشته، پر، سیراب، فایض، فیض، لبالب، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو ≠ تهی.

سرشت: ۱. آفرینش، خلقت؛ ۲. آمیزه؛ ۳. اصل، جنس، خمیره؛ ۴. جنم، خلق‌وخو، خو، ضریبه، ذات؛ ۵. سجیه، سیرت؛ ۶. شمال، طبع، طبیعت، طینت، غریزه، فطرت، جبلت؛ ۷. مزاج، نهاد؛ ۸. خمیرمایه، گوهر، جوهره.

سرشتن: ۱. آغشتن، آمیختن، خمیر‌کردن، مخلوط‌کردن، ممزوج‌کردن؛ ۲. آفریدن، خلق‌کردن؛ ۳. ورز‌دادن.

سرشته: آمیخته، خمیره، عجین، معجون.

سر‌شدن: ۱. تفوق‌یافتن، ممتاز گشتن، برتر‌شدن؛ ۲. سپری‌شدن، طی‌شدن، به سر آمدن، گذشتن.

سر شستن: غسل‌کردن، طاهر‌شدن.

سرشک: ۱. اشک، دمع؛ ۲. شبنم؛ ۳. باران.

سرشک‌بار، سرشکبار: ۱. اشک‌بار، دامع، گریان؛ ۲. شبنم‌بار.

سرشکستگی: افت، تحقیر، خواری، خفت، شرمساری، کسرشان، ننگ ≠ سرافرازی.

سرشکسته: ۱. خجل، شرمسار، سرافکنده، شرمسار، خفیف، شرم‌زده؛ ۲. بور، دماغ سوخته، مچل ≠ سرافراز، سربلند.

سرشماری: آماربرداری، آمارگیری، احصائیه.

سرشناس: اسمی، بنام، شهره، شهیر، مبرز، مشهور، معروف، نام‌آور، نامدار، نامور، نامی ≠ گمنام.

سر: اسم ۱. شیب، لیز، لغزنده، لغزان؛ ۲. موزه؛ ۳. سرخ، سرخ‌رنگ ≠ آبی‌رنگ.

سرشیر: خامه، قیماق، نمشک.

سرطان: ۱. خرچنگ؛ ۲. تیرماه؛ ۳. تومور بدخیم، چنگار.

سرطانی: صفت ۱. سرطان‌زا؛ ۲. مبتلابه سرطان؛ ۳. مربوط به سرطان؛ ۴. ازجنس سرطان.

سرعت انتقال: تندفهمی، تیزهوشی.

سرعت بخشیدن: شتاب‌کردن، تسریع‌کردن.

سرعت: ۱. تعجیل، عجله ≠ آهستگی، بطی‌ء، کندی؛ ۲. تندروی، تندی، شتاب.

سرعمله: سرکارگر.

سرفراز: سربلند، مباهی، مفتخر ≠ خجل، شرمسار.

سرفرمانده: فرمانده‌کل.

سرفصل: ۱. آغاز، شروع، ابتدا؛ ۲. مرحله مهم، مرحله سرنوشت‌ساز؛ ۳. عنوان، سرآغاز (فصل کتاب).

سرفه: سرف، سعال.

سرفیدن: سرفه‌کردن، سلفیدن.

سرقت: ۱. اختلاس، استراق، دزدی، دستبرد، راهزنی، ربایش، طراری، عیاری؛ ۲. دزدی‌کردن.

سرقت‌کردن: دستبردزدن، دزدی‌کردن، دزدیدن.

سرکارگر: سرعمله.

سر‌کردن: ۱. آغاز‌کردن، آغازیدن، شروع‌کردن، سر‌دادن؛ ۲. سپری‌کردن، گذراندن؛ ۳. به سر بردن؛ ۴. ساختن، مدارا‌کردن، سازش‌کردن، مماشات‌کردن؛ ۵. زندگی‌کردن، روزگار گذراندن؛ ۶. گذران‌کردن، معیشت‌کردن؛ ۷. پوشیدن، روی سر انداختن، به سر‌کردن.

سرکرده: رئیس، رهبر، سرجنبان، سردسته، سرور، فرمانده ≠ مادون.

سرکش: بدرام، بدرفتار، تخس، چموش، طاغی، عاصی، عصیانگر، طغیانگر، فرمان‌ناپذیر، گردنکش، لجام‌گسیخته، مارد، متجاسر، متمرد، ناجم، نافرمان، وحشی، یاغی ≠ رام.

سرکشی: ۱. بغی، تمرد، توسنی، سرپیچی، طغیان، عصیان، گردن‌کشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری؛ ۲. بازدید، بازرسی، ملاقات، دیدار ≠ انقیاد.

سر کشیدن: ۱. سرک‌کشیدن، سر درآوردن؛ ۲. سر زدن، سرکشی‌کردن؛ ۳. نوشیدن، آشامیدن (یک‌باره)؛ ۴. بالارفتن.

سرکشیک: پاس‌بخش، سرپاسدار.

سرکشی‌کردن: ۱. بازدید‌کردن، بازرسی‌کردن؛ ۲. دیدار‌کردن، ملاقات‌کردن؛ ۳. سرپیچی‌کردن، نافرمانی‌کردن، تمرد‌کردن، متمرد‌شدن؛ ۴. عصیان ورزیدن، یاغی‌شدن، گردن‌کشی‌کردن، یاغیگری‌کردن.

سرکوب: ۱. اختناق، قلع‌وقمع، مضمحل، منکوب؛ ۲. ضربه، ضربت، لطمه؛ ۳. گوشمال.

سرکوب‌کردن: ۱. قلع‌وقمع‌کردن؛ ۲. مغلوب‌کردن، منکوب‌کردن، مضحل‌کردن، درهم شکستن، فروکوفتن(دشمن)؛ ۳. گوشمالی‌دادن.

سرکوبی: ۱. قلع‌وقمع، اضمحلال؛ ۲. تنبیه، سیاست، مجازات؛ ۳. گوشمالی.

سرکوفت: زخم‌زبان، سرزنش، شماتت، طعنه، لوم، ملامت، نکوهش ≠ تحسین، تمجید.

سرکوفت زدن: سرزنش‌کردن، شماتت‌کردن، ملامت‌کردن، نکوهیدن، نکوهش‌کردن ≠ تمجید‌کردن، تحسین‌کردن، تشویق‌کردن.

سرکوفته: ۱. واپس‌زده‌شده؛ ۲. سرکوب‌شده، مضمحل، نابود؛ ۳. شکست‌خورده.

سرکه: خل.

سر گذاشتن: ۱. رو‌کردن، رفتن؛ ۲. روانه‌شدن، عازم‌شدن.

سرگذشت: ۱. شرح حال، ترجمه احوال، بیوگرافی؛ ۲. ماوقع، ماجرا، واقعه، احوال؛ ۳. افسانه، حکایت، داستان، قصه.

سرگرا: ۱. عاصی، سرکش، نافرمان، بدرام؛ ۲. بی‌قرار، بی‌آرام.

سرگران: ۱. رنجیده، سرسنگین، قهر؛ ۲. خودپسند، متکبر؛ ۳. ناخشنود، نارضا، ناراضی ≠ خرسند، خشنود؛ ۴. بی‌اعتنا؛ ۵. خشمناک، خشمگین، عصبانی.

سرگرانی: ۱. سرسنگینی؛ ۲. تکبر، نخوت، خودپسندی، غرور؛ ۳. ناخشنودی، نارضایی، نارضایتی.

سرگرایی: ۱. عصیان، سرکشی، نافرمانی، بدقلقی، بدفرمانی؛ ۲. بی‌قراری؛ ۳. مستی.

سرگردان: ۱. آواره، دربه‌در، ولو، ویلان، بی‌خانمان؛ ۲. حیران، سرگشته، گیج، متحیر، مضطرب، واله؛ ۳. بلاتکلیف؛ ۴. سلندر.

سرگردان‌شدن: ۱. آواره‌شدن، دربه‌در گشتن، بی‌خانمان‌شدن، ویلان‌شدن؛ ۲. بلاتکلیف‌شدن، معطل‌شدن؛ ۳. سرگشته‌شدن، سردرگم‌شدن، حیران‌شدن؛ ۴. آسیمه‌سر‌شدن.

سرگردان‌کردن: ۱. آواره‌کردن، دربه‌در‌کردن، بی‌خانمان‌کردن، ویلان‌کردن؛ ۲. بلاتکلیف‌کردن، معطل‌کردن؛ ۳. سرگشته‌کردن، حیران‌کردن؛ ۴. آشفته‌کردن، پریشان‌کردن؛ ۵. آسیمه‌سر‌کردن.

سرگردانی: ۱. پریشانی، حیرانی، تحیر، حیرت، سرگشتگی؛ ۲. آوارگی، دربه‌دری؛ ۳. بلاتکلیفی.

سرگرد: یاور، افسر، فرمانده‌گردان.

سر گرفتن: انجام‌شدن، انجام گرفتن، عملی‌شدن.

سرگرم‌شدن: ۱. مشغول‌شدن؛ ۲. درگیر‌شدن؛ ۳. علاقه‌مند‌شدن، دل‌بسته‌شدن.

سرگرم‌شدن: ۱. مشغول‌شدن، مشغله‌یافتن، مشغولیت پیدا‌کردن؛ ۲. تفریح‌کردن، تفنن‌کردن؛ ۳. دل‌بسته‌شدن، علاقه‌مند‌شدن.

سرگرم‌کردن: ۱. مشغول‌کردن؛ ۲. دل‌بسته‌کردن، علاقه‌مند‌کردن.

سرگرم‌کردن: ۱. مشغول‌کردن، سرگرم‌ساختن؛ ۲. درگیر‌کردن؛ ۳. علاقه‌مند‌کردن، دل‌بسته‌کردن.

سرگرم: ۱. مشغول؛ ۲. درگیر؛ ۳. دل‌بسته، علاقه‌مند.

سرگرمی: اشتغال، تفریح، تفنن، مشغله، مشغولیت.

سرگروه: سردسته، رئیس.

سرگشتگی: تحیر، حیرانی، حیرت، خیرگی، فروماندگی، گیجی.

سرگشته: ۱. دربه‌در، آواره، سرگردان؛ ۲. حایر، حیران، حیرت‌زده؛ ۳. دودل، گیج، متحیر، هاج‌وواج؛ ۴. درمانده، فرومانده، بیچاره، مستاصل؛ ۵. شوریده، شیدا، آشفته، آسیمه‌دل، عاشق؛ ۶. مضطرب، سراسیمه، آسیمه‌سر، هراسان؛ ۷. واخورده.

سرگیجه: دوار، سرسام، سرگردا.

سرگیجه گرفتن: سرسام گرفتن، دچار سرگردا‌شدن.

سرگیس: موی مصنوعی، گلاه‌گیس، پوستیژ.

سرگین: پشک، پشکل، پهن، تپاله، غایط، فضله، گه، مدفوع.

سرگین‌گردان: سرگین‌غلتان، جعل.

سرلشکر: امیر، سپهسالار، فرمانده لشکر.

سرلوحه: ۱. سرلوح؛ ۲. مقدمه؛ ۳. الگو، سرمشق، نمونه؛ ۴. برنامه؛ ۵. دستور کار.

سرما: برد، برودت، خنکی، زمهریر، سردی، سوز، یخبندان ≠ گرما؛ ۲. دمای‌پایین.

سرماخوردگی: ۱. چایش، ریزش، زکام؛ ۲. آنفلوآنزا.

سرما خوردن: زکام‌شدن، چایمان‌کردن.

سرمایش: سامانه سرمازا، سرمازایی، سیستم خنک‌کننده ≠ گرمایش.

سرمایه: ۱. پول، دست‌مایه، راس‌المال، دارایی، مال، مایه، نقد، نقدینه، وجه ≠ کار؛ ۲. دارایی غیرمادی، توان، قدرت (فکری، علمی، هنری ).

سرمایه‌دار: صفت ۱. ثروتمند، غنی، متمول، پولدار ≠ فقیر، بی‌پول؛ ۲. کاپیتالیست، امپریالیست ≠ پرولتاریا؛ ۳. صاحب سرمایه؛ ۴. مستکبر ≠ مستضعف.

سرم: خونابه.

سرمد: صفت ابدی، ازلی، پایا، جاوید، جاویدان، دائم ≠ فانی.

سرمدی: صفت ازلی، بی‌آغاز، دائمی، دیرین، دیرینه، فناناپذیر، قدیم، لایزال، همیشگی ≠ ناپایا، فناپذیر.

سرمست: ۱. سرخوش؛ ۲. کچول، کیفور، لول، ملنگ؛ ۳. شاد، شادمان، مسرور، مِی‌زده، نشئه؛ ۴. مخمور ≠ خمار؛ ۵. مغرور، فخور، خودپسند.

سرمست‌شدن: ۱. سرخوش‌شدن، نشئه‌شدن؛ ۲. کیفور‌شدن، ملنگ‌شدن؛ ۳. شادمان گشتن، پرنشاط‌شدن.

سرمست‌کردن: ۱. سرخوش‌کردن، نشئه‌کردن؛ ۲. از خودبی‌خود‌کردن؛ ۲. مست‌کردن، می‌زده‌کردن؛ ۳. شادمان‌کردن، پرنشاط‌کردن؛ ۴. مغرور‌ساختن.

سرمستی: ۱. کیف، مستی، نشئه، سرخوشی؛ ۲. تکبر، خودخواهی، غرور ≠ خماری.

سرمشق: اسوه، الگو، نمونه، انموذج؛ ۲. سرخط؛ ۳. دستور کار.

سرمنزل: ۱. منزلگاه، مقصد؛ ۲. منزل، اقامتگاه، مقام؛ ۳. استراحتگاه؛ ۴. مرحله.

سرمنشا: ۱. اصل، مبدا؛ ۲. سرچشمه؛ ۳. خاستنگاه؛ ۴. سبب، باعث.

سرمه‌ای:.

سرمه: ۱. کحل ≠ توتیا؛ ۲. سیاهی، تیرگی، تاریکی.

سرنا: سورنای، شهنا.

سرنام: سرواژه.

سرنامه: ۱. عنوان؛ ۲. سربرگ.

سرند: خاک‌بیز، غربال، غربیل ≠ الک.

سرنشین: راکب، مسافر(خودرو، اتوبوس، کشتی، هواپیما) ≠ ۱. راننده؛ ۲. خلبان؛ ۳. ناخدا، کاپیتان کشتی.

سرنگ: ۱. آمپول؛ ۲. آبدزدک.

سرنگون: ۱. باژگونه، سرازیر، معکوس، معلق، نگونسار، وارو، واژگون؛ ۲. قلع‌وقمع، منتکس، منقرض.

سرنگون‌شدن: ۱. واژگون‌شدن؛ ۲. فرو ریختن، از بین رفتن، نابودشدن؛ ۳. ساقط‌شدن، برافتادن، ور افتادن.

سرنگون‌کردن: ۱. ساقط‌کردن، برانداختن، منقرض‌کردن؛ ۲. نابود‌کردن، از بین بردن، مضمحل‌کردن؛ ۳. واژگون‌کردن، نگون‌سار‌کردن.

سرنگونی: ۱. انتکاس، انقراض، قلع، نابودی، براندازی؛ ۲. باژگونگی، واژگونی.

سرنگهدار: رازپوش، رازدار، محرم، همراز ≠ پرده‌در، دهن‌لق.

سرنوشت: ۱. اقبال، بخت، تقدیر، طالع، قدر، قسمت، قضا، مقدر، نصیب؛ ۲. سرگذشت، ماجرا؛ ۳. سرانجام، عاقبت.

سرنوشت‌ساز: نقش‌پرداز، تاثیرگذار، نقش‌آفرین، مهم، موثر.

سرنوشته: عنوان، تیتر.

سرنیزه: رمح، سنان.

سروال: پیژاما، تنبان، شلوار.

سروان: افسر، سلطان، فرمانده‌گروهان.

سروپا: e ابتداتاانتها، کلا.

سروپز: سرووضع، وضع‌ظاهر.

سرود: آواز، آهنگ، ترانه، تصنیف، خنیا، نشید، نغمه، نوا ≠ مرثیه، نوحه.

سرودخوان: خنیاگر، خواننده، رامشگر، سرودسرا، آوازخوان، مطرب ≠ مرثیه‌خوان، نوحه‌سرا.

سرودخوانی: خنیاگری، نغمه‌پردازی، سرودسرایی، آوازخوانی، نغمه‌سازی، نغمه‌سرایی ≠ نوحه‌سرایی، مرثیه‌خوانی.

سرودگو: صفت خواننده، رامشگر، سراینده، مغنی ≠ مرثیه‌خوان، مرثیه‌گو.

سرودن: ۱. سراییدن، شعرگفتن؛ ۲. آواز خواندن، تغنی‌کردن.

سرورانگیز: مسرت‌آمیز، مسرت‌بار، نشاط‌آور، نشاطانگیز ≠ غم‌انگیز، غمبار.

سرور: صفت بزرگ، پیشوا، خداوندگار، خواجه، رئیس، سر، سرپرست، سرکرده، صندید، عمید، مخدوم، مهتر، والا ≠ خادم، کهتر، نوکر، بنده، غلام.

سرور: خوشحالی، خوشی، شادمانی، شادی، شعف، مسرت، نشاط ≠ اندوه، حزن، غم.

سروری: آقایی، پیشوایی، خواجگی، ریاست، زعامت، سیادت ≠ بندگی، چاکری.

سروریخت: سرووضع، سروپز، ظاهر، سروشکل، قیافه.

سروسامان‌دادن: ۱. بسامان‌کردن، نظم‌ونسق‌دادن، سامان‌بخشیدن، مرتب‌کردن؛ ۲. داماد‌کردن؛ ۳. عروس‌کردن.

سروسامان گرفتن: ۱. سامان‌یافتن، منظم‌شدن؛ ۲. ازدواج‌کردن؛ ۳. آرامش‌یافتن.

سروسامان: ۱. نظم وترتیب، آراستگی؛ ۲. اسباب خانه، زندگی راحت، رفاه و آسایش.

سروسر: ۱. رابطه مخفیانه؛ ۲. رابطه عاشقانه.

سرو: سروبن، درخت سرو.

سرو: سرویس.

سرو: سرویس.

سروسودا: ۱. خواست، میل، آرزو؛ ۲. رابطه عاشقانه، سروسر.

سروش: ۱. جبرئیل، فرشته، مطیع، ملک، نیوشا، هاتف، جبرائیل؛ ۲. پیک‌ایزدی؛ ۳. الهام، پیام غیبی؛ ۴. هفدهمین روز ماه‌شمسی.

سروصدا: الم‌شنگه، جنجال، دادوفریاد، شلوغی، غریو، غوغا، همهمه، هنگامه ≠ سکوت، آرامش.

سروصورت‌دادن: ۱. سامان‌دادن، به سامان‌کردن، منظم‌کردن؛ ۲. انجام‌دادن، محقق‌کردن.

سروقامت: بلندبالا، سروبالا، خوش‌قدوقامت، سرواندام، صهیر، رشید، خوش‌هیکل، سروقد، خوش‌اندام، بلندقد ≠ کوتاه‌قد، کوتوله.

سروقت: ۱. سراغ، پرسش؛ ۲. جست‌وجو، جست‌وجو؛ ۳. دیدار؛ ۴. مقام، جایگاه.

سروقد: سروقامت، بلندقامت، بلندبالا، خوش‌اندام، خوش‌قدوقامت.

سروکار: ۱. ارتباط، تعامل، رابطه، برخورد، مرابطه، معامله؛ ۲. فرجام، عاقبت.

سروکار داشتن: ۱. تعامل داشتن، رابطه داشتن، ارتباط داشتن، مرابطه داشتن؛ ۲. معامله داشتن، دادوستدداشتن.

سرو‌کردن: پذیرایی‌کردن.

سروکله زدن: گفت‌وگو‌کردن، مباحثه‌کردن.

سرومر: سرحال، سالم، چاق‌وچله، قبراق.

سروهمسر: ۱. خانواده، اقوام، خویشان؛ ۲. دوستان، آشنایان ≠ غریبه‌ها.

سرویس: ۱. خدمت، خدمات کار، وظیفه؛ ۲. ماموریت؛ ۳. دست، دستگاه؛ ۴. وسیله‌نقلیه ویژه؛ ۴. خدمت بها؛ ۵. تعمیر، بازبینی؛ ۶. سازمان، دائره، موسسه.

سرویس‌دهی: سرویس‌رسانی، خدمت، خدمت‌رسانی.

سره: ۱. بی‌آلایش، بی‌آمیغ، بی‌غش، پاک، خالص، ناب، نیامیخته ≠ ناسره؛ ۲. درست، صحیح ≠ نادرست؛ ۳. خوب، نیک ≠ بد؛ ۴. کامل، بی‌نقص ≠ ناقص.

سره‌کردن: ۱. نیکوگردانیدن؛ ۲. پاکیزه‌گردانیدن؛ ۳. بی‌عیب‌ساختن؛ ۴. خالص‌گردانیدن، ناب‌ساختن ≠ ناسره‌گردانیدن.

سرهم‌بندی: کارسرسری، کار بی‌دقت.

سرهم‌کردن: ۱. جور‌کردن، درست‌کردن، ترتیب‌دادن؛ ۲. ساختن؛ ۳. سرهم‌بندی‌کردن.

سرهم‌نویسی: ≠ گسسته‌نویسی، جدانویسی.

سریال: ۱. مجموعه، مجموعه‌دنباله‌دار؛ ۲. پشت‌سرهم، متوالی، مسلسل؛ ۳. پاورقی.

سریال: ۱. مسلسل، پی‌درپی؛ ۲. مجموعه تلویزیونی، مجموعه دنباله‌دار؛ ۳. زنجیره.

سریان: حرکت، سرایت.

سری: ۱. پوشیده، رازآلود، محرمانه، مخفی، رمزی، اسرارآمیز، رمزآلود، رازآگین، رمزآگین، مرموز، پنهانی، مخفیانه، نهانی ≠ علنی؛ ۲. اسناد طبقه‌بندی شده.

سریت: ۱. کنیز، سریه؛ ۲. صیغه؛ ۳. صیغه.

سریدن: سر خوردن، لغزیدن، لیز خوردن.

سریر: اریکه، اورنگ، تخت، مسند.

سریرت: ۱. خصلت، خو، داب، خوی؛ ۲. باطن؛ ۳. راز، سریره، سر؛ ۴. نیت.

سری: ۱. سلسله، رشته؛ ۲. ردیف، قطار، رج؛ ۳. دسته، گروه؛ ۴. طبقه، مجموعه؛ ۵. دوره؛ ۶. پیاپی، متوالی؛ ۷. ردیفی، غیرمتوازی.

سریعاً: به‌تعجیل، به‌سرعت، به‌شتاب، زود، فورا ≠ به‌کندی.

سریع‌الانتقال: تندفهم، تیزفهم، تندهوش، تیزهوش، زودفهم، زودیاب ≠ دیرفهم.

سریع‌التاثر: احساساتی، باعاطفه، عطوف، نازک‌دل ≠ بطی‌ء‌التاثر، سنگدل.

سریع‌السیر: بادپا، تندرو، تیزرو ≠ بطی‌ء‌السیر، کندرو.

سریع: ۱. برق‌آسا، بادپا، تند، تندرو، تیز، فوری، جلد، چالاک، چست، زود، سبک‌سیر ≠.

بطی‌ء، کند، کندرو؛ ۲. چالاک، زرنگ، فرز؛ ۳. به سرعت، شتابان، فورسرین: کفل، کپل، سرون، سرینگاه، نشیمنگاه، ورک، باسن.

سزا: ۱. جزا، عقوبت، قصاص، گوشمال، مجازات؛ ۲. تقاص، تلافی؛ ۳. سزاوار، شایسته، لایق.

سزا‌دادن: جزا‌دادن، عقوبت‌کردن، مجازات‌کردن ≠ پاداش‌دادن.

سزار: امپراطور (روم)، قیصر ≠ کسرا.

سزاوار: ۱. اهل، جدیر، حری، شایان، سزامند، شایسته، شایگان، صلاحیت‌دار، قابل، لایق، مستحق، مستعد، منبغی ≠ بی‌صلاحیت، نالایق؛ ۲. صواب، فراخور، مستوجب ≠ ناسزاوار؛ ۳. برازنده، درخور، زیبنده.

سزاواری: استحقاق، اهلیت، شایستگی، صلاحیت، قابلیت، لیاقت ≠ ناشایستگی.

سست‌اندیشه: بی‌فکر، بیتدبیر، سست‌رای.

سست‌بنیاد: ۱. سست‌بنیان، ناپایدار، متزلزل؛ ۲. زبون، ضعیف‌النفس.

سست‌بنیان: ۱. سست‌بنیاد، واهی‌نهاد؛ ۲. بی‌اساس، بی‌پایه، واهی ≠ موثق.

سست: ۱. بی‌اساس، بی‌بنیان، بی‌پایه ≠ متقن، موثق؛ ۲. ضعیف، کاسد؛ ۳. تنبل، چلمن، کاهل، وارفته؛ ۴. بی‌حال، راجل، شل، کسل، کند، ناتوان، ول ≠ سخت، سفت؛ ۵. نرم؛ ۶. متزلزل، ناپایدار، نااستوار، بی‌ثبات ≠ استوار؛ ۷. لخت؛ ۸. بی‌معنی، بیهوده؛ ۹. نامفهوم، بی‌مفه.

سست‌پیمان: بدعهد، سست‌عهد، سست‌وفا، پیمان‌شکن، سست‌پیوند، بی‌وفا، عهدشکن، عهدگسل ≠ سخت‌پیمان، وفادار، وفامند.

سست‌رای: ۱. دمدمی؛ ۲. بی‌تدبیر، کم‌خرد؛ ۳. سست‌اندیشه؛ ۴. سست‌عقیده.

سست‌شدن: ۱. ضعیف‌شدن، ناتوان گشتن، بی‌رمق‌شدن، کم‌زور‌شدن؛ ۲. درماندن، واماندن، از کار افتادن؛ ۳. دل‌سردشدن، مایوس‌شدن، نومید‌شدن؛ ۴. مردد‌شدن، تردید داشتن؛ ۵. کاهلی‌کردن، تنبلی‌کردن، مسامحه‌کردن؛ ۶. شل‌شدن، کند‌شدن.

سست‌عنصر: ۱. تنبل، چلمن، دست‌وپاچلفتی، کاهل ≠ زرنگ؛ ۲. بی‌اراده؛ ۳. بی‌غیرت، بی‌حمیت ≠ غیرتمند.

سست‌عهد: سست‌پیمان، پیمان‌شکن، عهدگسل، عهدشکن، بی‌وفا، بدعهد، زودگسل.

سست‌کردن: ۱. آهسته‌کردن، کند‌کردن؛ ۲. ضعیف‌کردن، ناتوان‌کردن، دچار رخوت‌شدن، بی‌حال‌کردن؛ ۳. متزلزل‌کردن، فتور‌کردن.

سست‌مهر: نامهربان، بی‌مهر، کم‌محبت، سردمهر.

سستی: ۱. اهمال، بی‌ثباتی، تزلزل، تعلل، بی‌حالی، تغافل، تکاسل، تکاهل، تهاون، درماندگی، رخوت، ضعف، طفره، غفلت، فتور، فروگذاشت، فرویش، قصور، کوتاهی، مسامحه، ناتوانی، وهن؛ ۲. نرمی ≠ سختی؛ ۳. تنبلی، کاهلی؛ ۴. تامل، درنگ.

سستی‌کردن: ۱. اهمال‌کردن، اهمال ورزیدن، تعلل‌کردن، کوتاهی‌کردن، تنبلی‌کردن، کاهلی‌کردن؛ ۲. درنگ‌کردن، مسامحه‌کردن.

سستی گرفتن: ۱. کم‌شدن، ضعیف‌شدن، رو به نقصان نهادن؛ ۲. کم‌رونق‌شدن، کساد‌شدن، از رونق افتادن.

سس: چاشنی، رب.

سطح: ۱. روی، رویه؛ ۲. بام ≠ عمق؛ ۳. مساحت ≠ حجم؛ ۴. حد، میزان؛ ۵. جنبه، سیاق؛ ۶. صحن، محوطه؛ ۷. پهنا، گستره، عرصه، پهنه؛ ۸. قشر.

سطحی: ۱. سرسری، غیرعمیق ≠ عمقی، عمیق؛ ۲. بیرونی، خارجی، ظاهری؛ ۳. ظاهرگرا، ظاهربین، قشری؛ ۴. مربوط به سطح ≠ حجمی؛ ۵. رویی؛ ۶. رویه‌ای؛ ۷. کم‌مایه؛ ۸. کم‌عمق؛ ۹. اندک، ناچیز.

سطحی‌گرا: ظاهربین، ساده‌اندیش، قشری، قشرگرا، ساده‌انگار، سطحی‌نگر.

سطر: خط، رج، ردیف.

سطل: ظرف، آوند (آبکشی)، دلو.

سطوت: ۱. ابهت، جذبه، رعب، شوکت، حشمت، عظمت، مهابت، وقار، هیبت؛ ۲. حمله، تاخت وتاز، هجوم، یورش؛ ۳. سلطه، غلبه، قهر؛ ۴. حمله‌کردن، هجوم بردن؛ ۵. غلبه‌یافتن، به قهرگرفتن.

سطوح: ۱. سطح‌ها؛ ۲. جوانب، جنبه‌ها، ابعاد، بعدها.

سطور: سطرها، خطها، رج‌ها، ردیف‌ها.

سعادت: بختیاری، برکت، بهروزی، بهی، خجستگی، خوشبختی، خوشی، خیر، فلاح، کامرانی، نیکبختی، نیکروزی ≠ ادبار، شقاوت، نحوست.

سعادتمند: بختیار، خوشبخت، سعید، کامکار، کامیاب، نیکبخت ≠ بی‌اقبال، بی‌طالع، شوربخت ≠ شقی، شقاوتمند.

سعایت: ۱. بدگویی، تهمت، زفت، سعایه، سخن‌چینی، غمز، نمامی؛ ۲. سخن‌چینی‌کردن؛ ۳. تهمت زدن.

سعایت‌پیشه: سخن‌چین، نمام، بدگو.

سعایت‌کردن: سخن‌چینی‌کردن، نمامی‌کردن، بدگویی‌کردن، غیبت‌کردن، غمازی‌کردن.

سعتری: اسم ۱. بی‌باک، دلاور، شاطر، شوخ؛ ۲. سعترباز، زن هم‌جنس‌باز.

سعد: ۱. خجستگی، شگون؛ ۲. مبارک، میمون، نیکبختی، یمن ≠ نحس؛ ۳. خوش‌یمن.

سعر: نرخ.

سعه: ۱. سعت، فراخی، گنجایش، سعت، وسعت ≠ تنگی، ضیق؛ ۲. گسترش، گشایش.

سعه‌صدر: ۱. بلندنظری ≠ کوته‌بینی، کوته‌نظری؛ ۲. بلندهمتی، گشاده‌دستی ≠ کم‌همتی.

سعی: ۱. اهتمام، تقلا، تلاش، جد، جهد، کوشش، مجاهده، مساعی؛ ۲. کوشیدن، کوشش‌کردن، اهتمام ورزیدن ≠ اهمال ورزیدن، سستی‌کردن؛ ۳. آهنگ، قصد.

سعی داشتن:.

سعید: ۱. خوش‌اقبال، خوشبخت، سعادتمند، نیک‌اختر، نیکبخت، همایون ≠ بداقبال، شقی؛ ۲. مبارک، میمون، فرخنده، خجسته.

سعیر: ۱. آتش افروخته، زبانه‌آتش، آتش دوزخ، شعله آتش؛ ۲. زبانه، شعله؛ ۳. جهنم، دوزخ ≠ جنت، فردوس.

سعی‌کردن: تلاش‌کردن، کوشیدن، اهتمام ورزیدن، جدیت به خرج‌دادن، کوشش‌کردن، جهد‌کردن.

سفاح: ۱. خونریز، سفاک ≠ عطوف، باعاطفه، رحیم؛ ۲. بخشنده ≠ لئیم؛ ۳. سخنور، فصیح.

سفاح: ۱. زنا؛ ۲. رابطه نامشروع.

سفارت: ۱. ایلچیگری؛ ۲. رسالت، میانجیگری؛ ۳. قنسولگری، سفارت‌خانه.

سفارش: ۱. تاکید، توصیه؛ ۲. اندرز، نصیحت، وصیت؛ ۳. دستور، فرمان؛ ۴. فرمایش، درخواست.

سفارش‌دادن: ۱. توصیه‌کردن، تاکید‌کردن؛ ۲. دستور‌دادن، فرمان‌دادن؛ ۳. فرمایش‌کردن.

سفارش‌نامه: توصیه‌نامه، معرفی‌نامه.

سفاک: بی‌رحم، خون‌ریز، ستمکار، ستمگر، شقی، ظالم ≠ پرعطوفت، رحیم، عطوف، مهربان.

سفال: ۱. ظرف گلی، کوزه، خزف، گل پخته؛ ۲. سوفالی؛ ۳. پوست (پسته، گردو، بادام).

سفالگر: سفال‌ساز، کوزه‌گر.

سفالینه: خزف، سبو، سفالی، سفالین، کوزه.

سفاهت‌آمیز: صفت ابلهانه، احمقانه، بی‌خردانه، جنون‌آمیز ≠ عاقلانه، عقلایی، خردمندانه.

سفاهت: ابلهی، بلاهت، بی‌خردی، بی‌عقلی، حمق، دیوانگی، کم‌عقلی، کودنی، نادانی ≠ دانایی.

سفاهت‌کردن: ابلهی‌کردن، بلاهت‌کردن، بیخردی‌کردن، دیوانگی‌کردن.

سفاین: کشتی‌ها، سفینه‌ها، ناوها.

سفت: ۱. استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط ≠ سست؛ ۲. دوش، کتف، شانه؛ ۳. کم‌آب ≠ غلیظ؛ ۴. قرص؛ ۵. محکم.

سفت‌کاری: پی‌سازی، دیوارسازی، دیوارچینی ≠ نازک‌کاری.

سفتن: ۱. سوراخ‌شدن، سوراخ‌کردن؛ ۲. سودن، ساییدن.

سفت‌وسخت گرفتن: ۱. مقاومت‌کردن، ابرام‌ورزیدن؛ ۲. جدی‌گرفتن، قاطع‌بودن، سخت‌گیری‌کردن، منضبط‌بودن، مقرراتی‌عمل‌کردن.

سفته: ۱. سند دین، فته طلب؛ ۲. دستلاف، دشت، سودای اول (فروشنده)؛ ۳. تیر، پیکان؛ ۴. نیزه؛ ۵. محکم؛ ۶. ستبر، غلیظ؛ ۷. سوراخ (سنگهای قیمتی)؛ ۸. سخن بکر.

سفته‌کردن: سوراخ‌کردن.

سفتی: ۱. سختی ≠ نرمی؛ ۲. استحکام، محکمی، استواری.

سفرا: سفیران، سفیرها، نمایندگان‌سیاسی، ایلچیان، رسولان.

سفر: جابجایی، رحلت، رحیل، سیاحت، عزیمت، کوچ، مسافرت، مهاجرت، نقل‌مکان، هجرت ≠ حضر.

سفر:.

سفر‌کردن: مسافرت‌کردن، مسافرت رفتن، سفر رفتن، کوچیدن، مهاجرت‌کردن، هجرت‌کردن ≠ مقیم‌شدن.

سفرکرده: مسافر، غربت‌نشین، سفری.

سفرنامه: سیاحت‌نامه، گزارش سفر.

سفره: ادیم، بساط، خوان، سماط، نطع.

سفره انداختن: ۱. سفره چیدن، سفره پهن‌کردن، سفره گستردن، چیدن غذا (درسفره)؛ ۲. مراسم نذر و نیاز برپا‌کردن، سفره نذری انداختن.

سفره‌چی: خوانسالار، طباخ.

سفره‌خانه: اطاق غذاخوری، ناهارخوری.

سفری: ۱. مربوط به سفر؛ ۲. مسافر، سفرکرده؛ ۳. عازم؛ ۴. جنین، نوزاد.

سفسطه‌باز: ۱. سوفسطایی، مغلطه‌گو ≠ منطقی؛ ۲. لفاظ، لفظپرداز.

سفسطه‌کردن: مغلطه‌کردن، سفسطه بافتن، مغالطه‌کردن، استدلال‌باطل‌کردن، انکار بدیهیات‌کردن.

سفسطه: ۱. مغالطه، مغلطه، گفتار غیرمنطقی؛ ۲. لفاظی، لفظپردازی.

سفلگی: پستی، حقارت، لئامت، فرومایگی، ناکسی، دون‌همتی.

سفله: بدسرشت، بدنهاد، پست، جلب، حقیر، دنی، دون، دون‌صفت، دون‌همت، رذل، رذیل، فرومایه، ناجوانمرد، ناکس.

سفله‌پرور: حقیرپرور، فرومایه‌پرور، دون‌پرور، ناکس‌پرور، سفله‌نواز.

سفلی: صفت پائینی، زیرین، فرودین ≠ علوی، فرازین.

سفلیس: آتشک، کوفت.

سفها: سفیهان، کم‌خردان، ابلهان، نادانان ≠ عقلا.

سفه: نادانی، کم‌خردی، بلاهت.

سفید: ۱. آق، بیاض، سپید، سیمگون، شیری‌رنگ، نقره‌فام، نقره‌گون ≠ اسود، سیاه؛ ۲. سفیدپوست ≠ رنگین‌پوست.

سفیدار: سپیدار، سفیددار.

سفیدبخت: ۱. خوش‌بخت، نیک‌بخت؛ ۲. نیک‌فرجام، موفق (درازدواج)، سفیدروز.

سفیدبخت‌شدن: سپیدبخت‌شدن، خوش‌بخت‌شدن، موفق‌بودن(در ازدواج)، سفیدروز‌شدن.

سفیدرو: روسفید، سربلند، سرفراز.

سفیدکاری: گچ‌کاری، نازک‌کاری ≠ سفت‌کاری.

سفید‌کردن: ۱. گچ اندود‌کردن، سفیدکاری‌کردن؛ ۲. به‌رنگ سفیددرآوردن؛ ۳. زدودن (چرک، زنگ، سیاهی) پاک‌کردن، سفیدگری‌کردن.

سفیدگر: رویگر، مسگر.

سفیده‌دم: بامداد، فجر، شفق، سپیده‌دم، سحر، خروس‌خوان.

سفیده: سپیده ≠ زرده.

سفیر: ایلچی، رسول، فرستاده، میانجی، نماینده سیاسی.

سفیل: پست، زبون، حقیر، خوار، بدبخت.

سفینه: ۱. جهاز، غراب، کشتی؛ ۲. دفتر شعر، تذکره، جنگ، دفتر، دیوان، کتاب؛ ۳. فضاپیما.

سفیه: ابله، احمق، بله، بی‌شعور، بی‌عقل، خل، کانا، کم‌خرد، کم‌شعور، کم‌عقل، کم‌هوش، کودن، نادان ≠ عاقل.

سفیهانه: صفت ابلهانه، احمقانه، جاهلانه، ابله‌وار ≠ عاقلانه.

سقا: آب‌فروش، آبکش، آب‌رسان.

سقایت: ۱. آب‌فروشی، آب‌کشی، آب‌دهی، سقایه، سقایی؛ ۲. شرابداری.

سقایه: ۱. آبشخور؛ ۲. طهارت‌خانه.

سقر: آتش، جهنم، دوزخ، نار، هاویه ≠ بهشت، جنت.

سقز: آدامس، انگم، رزین، صمغ، قندران، صمغ پسته وحشی.

سق زدن: ۱. خوردن؛ ۲. نفرین‌کردن، لعنت فرستادن ≠ آفرین‌کردن.

سق: سقف‌دهان، کام، نرم‌کام.

سقط: صفت ۱. اندک، کم، کم‌ارزش؛ ۲. گوشه، ناحیه؛ ۳. خطا، سهو، غلط، لغزش، اشتباه؛ ۴. دشنام، سخن‌زشت، فحش، ناسزا؛ ۵. تباه، ضایع، نابود؛ ۶. درگذشتن، مردن، هلاک‌شدن؛ ۷. بی‌مقدار، خوار، زبون، نبهره فرومایه؛ ۸. رسوایی، فضیحت؛ ۹. پاره‌خشت، پاره‌آجر.

سقط: جنین‌افکنی.

سقط‌شدن: ۱. مردن، درگذشتن؛ ۲. به درک واصل‌شدن؛ ۳. نفله‌شدن، تلف‌شدن؛ ۴. از کار افتادن، از حیز انتقاع ساقطشدن.

سقطفروش: بقال، خرده‌فروش، خواربارفروش.

سقط‌کردن: جنین‌افکندن، بچه انداختن.

سقط گفتن: ناسزا گفتن، دشنام‌دادن، بد گفتن، فحش‌دادن.

سقف: ۱. بام، اشکوب، پوشش، رویه، سمک ≠ کف؛ ۲. رواق، طاق؛ ۳. عرش ≠ فرش؛ ۴. بالاترین حد، نقطه اوج.

سقم: ۱. خطا، کذب، نادرستی ≠ صحت؛ ۲. بیماری، مرض، ناخوشی ≠ صحت.

سقوط: اسم ۱. افت، افتادگی، زوال، لغزش، نزول، هبوط ≠ صعود؛ ۲. فروپاشی، تلاشی، اضمحلال؛ ۳. افتادن، پرت‌شدن، فرود آمدن، فرو افتادن ≠ صعود‌کردن.

سقوط‌کردن: ۱. افتادن؛ ۲. برافتادن، برنار‌شدن؛ ۳. کاهش‌یافتن؛ ۴. منحرف‌شدن، در منجلاب فساد افتادن.

سقیفه: صفه، سایبان، ایوان.

سقیم: ۱. خطا، دروغ، سهو، غلط، نادرست ≠ صحیح، درست؛ ۲. اشتباه‌آمیز؛ ۳. معیوب، ناسالم ≠ سالم، بی‌عیب؛ ۴. بیمار، مریض، ناخوش ≠ سرحال، قبراق.

سکاک: چاقوساز.

سکان: ۱. زمام، فرمان؛ ۲. ساکنین، مقیمان، ساکنان، باشندگان.

سکبا: ۱. آش، آش‌سرکه؛ ۲. زیربا، شوربا.

سک: ۱. تکان، جنبش؛ ۲. سیخک، سیخ؛ ۳. سیخونک.

سکته: ۱. ایست(قلبی، مغزی)، فجاه؛ ۲. توقف، درنگ، سکوت، صمت، مکث، وقفه؛ ۳. آسیب، لطمه.

سکرآور: مستی‌بخش، مسکر، مکیف، نشئه‌زا ≠ خمارآور، مستی‌زدا، سکرزدا.

سکرتر: منشی.

سکر: مستی، نشئه ≠ صحو، هشیاری.

سکس: ۱. جنس؛ ۲. امور جنسی؛ ۳. آلت (زن و مرد).

سکسکه: فواق، هکه.

سکسی: صفت ۱. شهوی، جاذبه‌جنسی، شهوت‌انگیز؛ ۲. الفیه، شلفیه، پورنو.

سکنا: اتراق، اقامت، سکونت، ماوا، مسکن.

سکنات: ۱. سکون‌ها؛ ۲. حالات، وضع‌ها؛ ۳. شیوه رفتار، نحوه برخورد.

سکنا داشتن: اقامت‌داشتن، سکونت داشتن، ماوا داشتن.

سکنا گرفتن: مقیم‌شدن، اقامت‌کردن، مسکن‌کردن، منزل گرفتن، متوطن‌شدن، سکونت گزیدن.

سکنا گزیدن: منزل‌کردن، اقامت‌کردن، مقیم‌شدن، جای گرفتن، متوطن‌شدن، ماوا گزیدن، خانه‌کردن، سکونت‌کردن، سکونت گزیدن ≠ کوچیدن.

سکندری خوردن: ۱. لغزیدن؛ ۲. سرنگون‌شدن.

سکندری: لغزش پا.

سکنه: باشندگان، جمعیت، ساکنین، مقیمان، نفوس.

سکو: ۱. بنگاه، پاخره، تختگاه، صفه؛ ۲. پرشگاه؛ ۳. مصطبه.

سکوت: ۱. خاموشی، خموشی، صمت ≠ هیاهو، غوغا، جاروجنجال؛ ۲. آرامش، سکون؛ ۳. خاموش ماندن، خاموش‌شدن، دم‌فروبستن.

سکوت‌کردن: دم‌فروبستن، خاموش ماندن، خاموشی گزیدن، خاموش‌شدن ≠ سکوت شکستن.

سکون: ۱. ایستایی، توقف، ثبات، خموشی، رکود، فترت، وقفه ≠ تحرک؛ ۲. آرام، آرامش، آسایش، قرار؛ ۳. آرمیدن، قراریافتن.

سکونت: ۱. اسکان، اقامت، توطن، سکنا ≠ کوچ؛ ۲. تهیدستی، درویشی، فقر، مسکنت.

سکونت‌گاه: محل اقامت، منزل، منزلگاه، مسکن، ماوا.

سکه: صفت ۱. پول فلزی ≠ اسکناس؛ ۲. رواج، روایی، رونق؛ ۳. پررونق ≠ کساد.

سکه زدن: ۱. ضرب‌کردن؛ ۲. رونق بخشیدن، پررونق‌کردن؛ ۳. کارشایان‌کردن.

سکینه: آرام، آرامش، طمانینه، قرار، آرامش‌خاطر، سکنیت، وقار ≠ تلاطم.

سگال: ۱. اندیشه، فکر؛ ۲. خو، منش.

سگالش: ۱. اندیشه، فکر؛ ۲. چاره‌جویی؛ ۳. اندیشه بد‌کردن؛ ۳. پنداشتن؛ ۵. خصومت ورزیدن، دشمنی‌کردن؛ ۴. چاره‌جویی‌کردن.

سگالیدن: ۱. اندیشه‌کردن، اندیشیدن، فکر‌کردن؛ ۲. دشمنی‌کردن.

سگ: تازی، کلب ≠ گربه.

سگ‌جان: ۱. دیرزی؛ ۲. سخت‌جان، مقاوم.

سگ‌خور‌شدن: پایمال‌شدن، به باد فنا رفتن، نفله‌شدن (مال).

سگ‌دانی، سگدانی: ۱. سگدونی، لانه سگ؛ ۲. جای کثیف و تنگ.

سگ‌دل: ۱. سنگ‌دل، بی‌رحم؛ ۲. درنده؛ ۳. موذی، آزاردهنده.

سگ‌دوزدن: به‌هرسودویدن، تلاش‌کردن، دوندگی‌کردن، جان‌کندن، تکاپو‌کردن.

سگ‌دو، سگدو: تلاش‌بیهوده، دوندگی، تکاپوی بی‌ثمر.

سگ‌دوی‌کردن: تلاش بیهوده‌کردن، دوندگی بی‌نتیجه‌کردن، تکاپوی بی‌ثمر‌کردن.

سگرمه: ۱. پیشانی، جبهه؛ ۲. خطوط پیشانی.

سگزی:.

سگ‌ساران: بسیار شلوغ، پرازدحام.

سگ‌سار: ۱. سگ‌وار، پاچه‌گیر؛ ۲. سگ‌سر؛ ۳. آزمند، آزور، حریص، طماع ≠ قانع، خرسند؛ ۴. دنیاپرست، مادی.

سگ‌صفت: ۱. سگ‌خو؛ ۲. پرخاش‌جو، پرخاشگر.

سگ محلی‌کردن: ۱. وقع ننهادن، بی‌اعتنایی‌کردن؛ ۲. تحقیر‌کردن.

سگی: ۱. نامردمی؛ ۲. درندگی، ددخویی، هاری، درنده‌خویی؛ ۳. پرخاشگری؛ ۴. مربوط به سگ؛ ۵. درخور سگ؛ ۶. بسیار بد، ناگوار.

سلاح‌پوش: تفنگدار، سلاحدار، مسلح ≠ غیرمسلح، نامسلح.

سلاح: تفنگ، جنگ‌افزار، ابزارجنگ.

سلاح‌دار، سلاحدار: تفنگدار، جبه‌پوش، سلاح‌پوش، مسلح ≠ غیرمسلح، نامسلح.

سلاخ: ۱. پوست‌کن، قصاب؛ ۲. جلاد، قاتل.

سلاخ‌خانه: بسملگاه، قربانگاه، کشتارگاه، مسلخ.

سلاخی: ۱. کشتار؛ ۲. قصابی.

سلاست: اسم ۱. روانی، نرمی ≠ تعقید، پیچیدگی؛ ۲. تسلیم‌شدن، رام‌شدن، مطیع‌شدن، منقادشدن ۱. ≠ تقید؛ ۲. یاغ‌شدن.

سلاسل: ۱. سلسله‌ها، زنجیرها؛ ۲. دودمان‌ها، خاندان‌ها.

سلاطین: امرا، سلطان‌ها، پادشاهان، ملوک، شاهان ≠ رعایا.

سلاله: ۱. آل، اعقاب، اهل‌بیت، بچه، خانواده، فرزند، کودک، نسل، نطفه؛ ۲. برگزیده؛ ۳. خلاصه.

سلامانه: سلامی، خراج، پیشکشی (بار عام، بازدید).

سلامت: اسم ۱. بهداشت، صحت ≠ بیماری؛ ۲. راحت؛ ۳. امنیت ≠ ناامنی؛ ۴. بهبود، تندرستی، شفا، عافیت؛ ۵. تندرست، سالم ≠ ناخوش؛ ۶. بی‌گزند، مصون؛ ۷. رستگاری، فلاح؛ ۸. آرامش، صلح؛ ۹. رهایی‌یافتن، نجات‌یافتن؛ ۱۰. سالم ماندن، بی‌گزندماندن.

سلامت‌جو: عافیت‌طلب، آرامش‌خواه، راحت‌طلب، صلح‌جو ≠ عافیت‌سوز، مخاطره‌جو.

سلام: ۱. تحیت، تهنیت، درود، درودگویی؛ ۲. تندرستی، سلامت؛ ۳. تعظیم، کرنش؛ ۴. احترام (نظامی)؛ ۵. مراسم اعیاد؛ ۶. ذکر.

سلامت‌خواهی: عافیت‌طلبی، سلامت‌جویی، آرامش‌طلبی ≠ مخاطره‌جویی، عافیت‌سوزی.

سلامتی: بهبودی، تندرستی، صحت‌مزاج، عافیت ≠ بیماری.

سلانه‌سلانه: آرام‌آرام، آهسته‌آهسته، یواش‌یواش.

سلایق: سلیقه‌ها، پسندها.

سلب: ۱. برگیری، محرومیت؛ ۲. نفی ≠ ایجاب؛ ۳. ربایش؛ ۴. گرفتن، برداشتن، جدا‌کردن، ربودن؛ ۵. از میان بردن، برطرف‌کردن.

سلبی: منفی ≠ ایجابی.

سل: ۱. تب لازم؛ ۲. نطفه.

سلحشور: صفت جنگاور، جنگجو، جنگی، دلیر، دلاور، حریف، رزمنده، سپاهی، شجاع، مبارز، مجاهد، محارب.

سلخ: ۱. پوست کندن؛ ۲. پوست‌کنی؛ ۳. محو، نابودی؛ ۴. روز آخرماه ≠ غره.

سلسال: شیرین، زلال، گوارا(آب).

سلسبیل: اسم ۱. چشمه، عین، کوثر؛ ۲. خوش‌گوار، گوارا؛ ۳. روان، نرم.

سلس: ۱. روان، شیوا؛ ۲. نرم؛ ۳. رام، مطیع، منقاد ≠ خشن، درشت.

سلسله: ۱. آل، دودمان، طایفه، قبیله؛ ۲. گروه، دسته، فرقه؛ ۳. حلقه، زنجیر؛ ۴. رشته؛ ۵. سری؛ ۶. ردیف، صف؛ ۷. اتصال، پیوند.

سلسله‌جنبان: ۱. پیشوا، رهبر، سرحلقه، سرخیل، قاید؛ ۲. باعث، بانی، محرک.

سلطان: ۱. امیر، پادشاه، خدیو، خلیفه، شاه، شهریار، فرمان‌روا، ملک؛ ۲. سلطه، فرمان‌روایی، قدرت؛ ۳. سروان، صاحب‌منصب؛ ۴. بزرگ، سرور، سرکرده، رئیس.

سلطنت: ۱. امارت، امیری، پادشاهی، حکومت، شاهی، فرمانروایی؛ ۲. تسلط، چیرگی، سلطه ≠ رعیتی، نوکری؛ ۲. پادشاهی‌کردن، امارت داشتن.

سلطنت‌طلب: هوادار سلطنت، طرفدار نظام سلطنتی.

سلطنت‌کردن: پادشاهی‌کردن، فرمان‌روایی‌کردن، حکومت‌کردن.

سلطنتی: ۱. امپراطوری، پادشاهی، شاهی، شاهنشاهی؛ ۲. استبدادی ≠ جمهوری؛ ۳. منسوب به سلطنت؛ ۴. شاهانه.

سلطه: ۱. استیلا، تسلط، چیرگی، سیطره، غلبه، قدرت، قوت؛ ۲. ملک، پادشاهی، فرمانروایی.

سلطه‌پذیر: سیطره‌پذیر، تسلطپذیر ≠ سلطه‌جو، سیطره‌جو.

سلطه‌پذیری: سیطره‌پذیری، تسلطپذیری ≠ سلطه‌گری.

سلطه‌جو: استیلاجو، استیلاگر، اقتدارطلب، سلطه‌طلب، اقتدارگرا، سلطه‌گر، سیطره‌جو، قدرت‌طلب ≠ سلطه‌پذیر.

سلطه‌گر: استیلاجو، سلطه‌جو، سلطه‌طلب، سیطره‌جو ≠ سلطه‌پذیر.

سلف: ۱. پیشین، قبلی؛ ۲. سابق، گذشته؛ ۳. جد، نیا؛ ۴. پیش‌خر، پیش‌خرید ≠ خلف.

سلف‌خر: اسم پیش‌خر ≠ سلف‌فروش.

سلف: ۱. سلف‌سرویس؛ ۲. استارت؛ ۳. باجناق؛ ۴. شوهر، شوی، همسر.

سلک: ۱. راه، طریق؛ ۲. حلقه، زمره، گروه؛ ۳. رشته، ریسمان، نخ؛ ۴. رده، صف، قطار؛ ۵. طریقه، روش، شیوه؛ ۶. آبراهه، ناودان.

سلم: آشتی، صلح، سازش، مسالمت.

سلمانی: آرایشگر، حلاق، سرتراش.

سلم: ۱. خاکشیر؛ ۲. کرت؛ ۳. پیش‌فروش غلات؛ ۴. تسلیم‌شدن.

سلم: ۱. نردبان؛ ۲. پلکان.

سلندر: ویلان، سرگردان، آواره، دربه‌در.

سلوت: ۱. آرامش خاطر، تسلی؛ ۲. خرسندی، شادی، خوشی، شادکامی.

سلوک: ۱. سازش ≠ ناسازگاری؛ ۲. انتهاج، رفتار، روش؛ ۳. طی طریق‌کردن، رفتن.

سلوک‌کردن: ۱. رفتار‌کردن، سازگاری‌کردن؛ ۲. راه پیمودن؛ ۳. طی‌کردن (مراحل عرفانی).

سلول: ۱. یاخته؛ ۲. بند، حبس، زندان، محبس.

سلوی: صفت ۱. انگبین، عسل؛ ۲. بلدرچین، تیهو، سمانه، کرک؛ ۳. تسلی‌بخش.

سله: زنبیل، سبد.

سلیس: روان، نرم ≠ پیچیده، معقد.

سلیطه: ۱. بدزبان، پتیاره، زبان‌دراز، شریر، پرخاشگر، هرزه؛ ۲. سلطه‌جو.

سلیطه‌گری: ۱. بدزبانی، زبان درازی، پتیارگی، پرخاشگری؛ ۲. سلطه‌طلبی.

سلیقه: ۱. پسند، ذوق، مذاق؛ ۲. سرشت، طبع، نهاد.

سلیقه‌دار: باسلیقه، خوش‌سلیقه، سلیقه‌مند ≠ بی‌سلیقه.

سلیل: ۱. شراب ناب، رحیق ≠ درد؛ ۲. تاک، رز؛ ۳. مغزحرام، نخاع؛ ۳. فرزند، پسر، ابن؛ ۴. بچه شتر.

سلیله: دختر، بنت ≠ ابن، سلیل.

سلیم: ۱. آرام، رام، مطیع ≠ نافرمان؛ ۲. حلیم، روشن‌ضمیر، صلح‌جو؛ ۳. بی‌عیب، تندرست، سالم ≠ سقیم، معیوب؛ ۴. خوش‌باور؛ ۵. موافق، ملایم، سلیم‌النفس؛ ۶. مارگزیده؛ ۷. محتضر، مشرف‌به موت؛ ۸. بی‌آزار.

سم‌آلود: زهرآگین، زهرآلود، زهردار، سمدار، سمی، شرنگ‌آمیز.

سما: آسمان، سپهر، فلک ≠ ارض، زمین.

سماجت: ۱. ابرام، اصرار، پافشاری، پیله، تاکید؛ ۲. زشتی، بی‌شرمی.

سماجت‌کردن: سماجت ورزیدن، پافشاری‌کردن، اصرار‌کردن، اصرار ورزیدن، پی‌گیری‌کردن.

سماحت: ۱. بخشش، بخشندگی، بلندهمتی؛ ۲. جوانمردی؛ ۳. نیکوئی؛ ۴. تساهل، اغماض، گذشت، ملایمت.

سماط: ۱. ادیم، خوان، سفره، نطع؛ ۲. دسته، رده، صف.

سماع: اسم ۱. پایکوبی، دست‌افشانی، رقص؛ ۲. وجد، سرور؛ ۳. آواز، سرود؛ ۴. شنودن، شنیدن؛ ۵. شنوایی.

سماعی: موقوف به شنیدن، بی‌قاعده، غیرقیاسی، قاعده‌ناپذیر ≠ قیاسی، قاعده‌مند، باقاعده.

سماق‌پالا: آبکش، صافی، پرویزن، سماق‌پالان.

سماق: سماک، چاشنی ترش‌مزه‌گیاهی.

سماق مکیدن: ۱. کاربی‌حاصل‌کردن؛ ۲. انتظار بیهوده کشیدن؛ ۳. وقت به بطالت گذراندن.

سماکار: خدمتکار، سبوکش، سماکاره.

سماک: سماق، ترشابه، تتری.

سماک: صفت ماهی‌فروش.

سمانه: ۱. بلدرچین، کرک؛ ۲. آسمانه، سقف خانه.

سماوی: آسمانی، سمایی، سپهری، فلکی، هوایی ≠ ارضی.

سمبل: رمز، علامت، مظهر، نشانه، نماد.

سمبولیست: ۱. نمادگرا؛ ۲. نمادپرداز.

سمبولیسم: ۱. نمادگرایی؛ ۲. نمادپردازی.

سمبولیک: نمادی، نمادین، رمزآگین.

سمپات: ۱. هوادار، هواخواه؛ ۲. مهربان، مهرجو.

سمپاتی: ۱. علاقه، دل‌بستگی، علقه؛ ۲. هم‌دردی.

سمپاتیک: ۱. جذاب، جالب توجه؛ ۲. دوست‌داشتنی، خوشایند، دل‌چسب.

سم‌پاشی: ۱. آفت‌زدایی، آفت‌کشی؛ ۲. شایعه‌پراکنی، مخدوش‌سازی، افترازنی؛ ۳. اختلاف‌افکنی، تفرقه‌افکنی.

سم‌پاشی‌کردن: ۱. پاشیدن (سم)، آفت‌زدایی‌کردن، آفت‌کشی‌کردن؛ ۲. شایعه پراکندن، شایعه‌پراکنی‌کردن، افترا زدن؛ ۳. مشوب‌سازی‌کردن (اذهان)، مخدوش‌ساختن، بدنام‌کردن.

سمپوزیوم: گردهمایی.

سمت: ۱. جانب، جهت، سو، طرف، ناحیه؛ ۲. صورت، فرم، هیئت.

سمت: ۱. شغل، عنوان، مقام، منصب؛ ۲. نشان، علامت، اثر داغ، داغ‌جا.

سمت‌گیری: موضع‌گیری.

سمت‌وسو‌دادن: جهت‌دادن.

سمج: ۱. پافشار، پیگیر، مصر؛ ۲. بی‌آزرم، بی‌حیا، بی‌شرم؛ ۳. زشت، قبیح، ناپسند ≠ مستحسن.

سم: حافر، ناخن حیوانات.

سم: حمه، رز، زهر، شرنگ، شوکران، هلاهل ≠ پادزهر.

سم‌دار: ۱. زهردار، سمی، زهری ≠ بی‌زهر؛ ۲. سم آلود، زهرناک، زهرآگین.

سمر: صفت ۱. افسانه، حکایت، داستان، قصه؛ ۲. مشهور، معروف؛ ۳. گفتار، کلام، سخن.

سمر‌شدن: ۱. مشهورشدن، معروف‌شدن؛ ۲. زبانزد‌شدن؛ ۳. شایع‌گشتن.

سمسار: ۱. دست‌دوم‌فروش، دلال؛ ۲. عتیقه‌چی، عتیقه‌فروش.

سمط: ۱. رشته، عقد، گردن‌بند؛ ۲. رده، رسته.

سمع: ۱. گوش ≠ چشم، عین؛ ۲. شنوایی ≠ گویایی؛ ۳. اصغا، شنود ≠ گفت؛ ۴. نیوشیدن.

سمعی: شنیداری ≠ بصری، دیداری.

سمک: حوت، ماهی، نون.

سمن‌بیز: عطرآگین، معطر، خوش‌بو.

سمنت: سیمان ≠ ساروج.

سمند: اسب، اسب زردرنگ، باره، فرس.

سمن‌سا: خوش‌بو، معطر، سمن‌بیز.

سمن: ۱. یاسمن، یاسمین؛ ۲. شبدر.

سموم: ۱. سم‌ها، زهرها؛ ۲. بادگرم مهلک، باد زهرآگین.

سمیر: ۱. افسانه‌گو، قصه‌گو، داستان‌پرداز، داستان‌سرا، داستان‌گو، حکایت‌گر، قصه‌سرا، داستان‌گزار؛ ۲. دهر، روزگار، زمانه.

سمی: ۱. زهرآگین، زهرآلود، زهرناک، سم‌آلود، سمدار؛ ۲. کشنده.

سمیع: شنوا، نیوشا ≠ ناشنوا، اصم.

سمینار: هم‌اندیشی، میزگرد.

سمین: پرگوشت، پروار، چاق، شحیم، فربه، گوشتالو، مسمن ≠ لاغر.

سمین‌زار: سمنستان.

سنابل: خوشه‌ها، سنبل‌ها، سنبله‌ها.

سنا: ۱. بلندی، رفعت؛ ۲. روشنایی.

سناتور: عضو سنا، عضو مجلس‌اعیان، نماینده مجلس اعیان.

سناریست: سناریونویس، فیلم‌نامه‌نویس.

سناریو: فیلم‌نامه، فیلم‌نوشت ≠ پیس، نمایشنامه.

سنا:.

سنان: ۱. سرنیزه، نبراس، نیزه.

سنبل: ۱. خوشه؛ ۲. نوعی گل.

سنبله: ۱. خوشه، سنبلچه؛ ۲. شهریورماه.

سن: ۱. پرده، مجلس، صحنه؛ ۲. جایگاه وقوع حادثه؛ ۳. رویداد، حادثه، واقعه؛ ۴. گزارش، شرح؛ ۵. عمر؛ ۶. آفت گندم؛ ۷. دندان.

سنت: ۱. آداب، آیین، رسم، رسوم، عرف، مذهب؛ ۲. راه، روش، سیره؛ ۳. ختنه، ختنه‌سوران؛ ۴. تسنن، سنی ≠ شیعه.

سنتز: هم‌نهاد، هم‌نهاده ≠ ۱. تز؛ ۲. آنتی‌تز.

سنت‌شکن: سنت‌ستیز ≠ سنت‌پرست، سنت‌گرا.

سنت‌شکنی: سنت‌ستیزی ≠ سنت‌پرستی، سنت‌گرایی.

سنت‌گرا: ۱. سنتی؛ ۲. سنت‌خواه، سنت‌پرست، سنت‌طلب ≠ سنت‌شکن؛ ۳. متحجر، واپسگرا ≠ پیشرو، متجدد، تجددطلب؛ ۴. محافظه‌کار ≠ رادیکال؛ ۵. کهنه‌گرا، کهنه ≠ نوگرا.

سنت‌گرایی: ۱. سنت‌خواهی، سنت‌پرستی، سنت‌طلبی ≠ سنت‌شکنی؛ ۲. تحجر، واپسگرایی ≠ تجددطلبی؛ ۳. محافظه‌کاری ≠ رادیکالیسم؛ ۴. کهنه‌گرایی ≠ نوگرایی.

سنتی: ۱. قدیمی، کهن ≠ مدرن، نوین؛ ۲. آئینی؛ ۳. عرفی، معمول.

سنجاق: ۱. سوزن ته‌گرد؛ ۲. لوا، علم، رایت، بیرق؛ ۳. ولایت.

سنج: سنجه، کیل، وزن، وزنه.

سنجش: اسم ۱. اندازه‌گیری، پیمایش، تخمین، توزین؛ ۲. سنجیدن، قیاس، مقابله، مقایسه؛ ۳. ارزیابی.

سنجه: معیار، وزنه.

سنجیدگی: ۱. متانت، وقار ≠ ناسنجیدگی؛ ۲. دانایی، فهمیدگی ≠ ناسنجیدگی.

سنجیدن: ۱. مقایسه‌کردن؛ ۲. سبک سنگین‌کردن، ارزیابی‌کردن، ارزشیابی‌کردن؛ ۳. اندازه گرفتن، اندازه‌گیری‌کردن، پیمودن؛ ۴. وزن‌کردن، توزین‌کردن.

سنجیدنی: ۱. قابل‌سنجش، سنجش‌پذیر؛ ۲. قابل ارزشیابی؛ ۳. وزن‌کردنی.

سنجیده: ۱. دانا، فهمیده، مطلع ≠ نفهم؛ ۲. باوقار، موقر، وزین ≠ سبک، جلف، ناموقر؛ ۳. درست، صحیح، موثق ≠ ناسنجیده، نسنجیده؛ ۴. حساب‌شده.

سنخ: ۱. دسته، صنف، طبقه، قماش، گروه، قسم، گونه، نوع؛ ۲. اصل، بن؛ ۳. بیخ، بنیاد.

سنخیت: ۱. تجانس، تناسب، همگونی؛ ۲. توافق، هم‌نوایی؛ ۳. مناسبت؛ ۴. سازگاری.

سند: ۱. برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک؛ ۲. حجت، معیار، ملاک، مناط؛ ۳. نمودار؛ ۴. بهانه، دستاویز، مستمسک.

سند: صفت ۱. حرام‌زاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاک‌زاده؛ ۲. بچه‌نامشروع.

سندساز: صفت ۱. سوء‌استفاده‌چی، مختلس؛ ۲. ترفندباف، دروغ‌پرداز، دروغ‌ساز.

سنده: ≠ پیشاب، شاش، ادرار.

سندیت: ۱. ارزش، اصالت، اعتبار؛ ۲. ملاک، مناط، حجت.

سندیکا: اتحادیه، انجمن.

سنسور: حسگر.

سنقر: ۱. باز، مرغ شکاری؛ ۲. سنگ آسیا.

سنکوپ: ۱. بی‌هوشی گذرا، بی‌هوشی زودگذر؛ ۲. غش، اغما.

سنگ‌انداز: اسم ۱. سنگ‌افکن، کلوخ‌انداز؛ ۲. محل پرتاب سنگ(در دژها و قلعه‌ها)؛ ۳. سنگ‌رس (مسافت)؛ ۴. مانع‌تراش؛ ۵. جشن آخر ماه شعبان.

سنگ‌اندازی: ۱. پرتاب‌سنگ، سنگ‌افکنی، کلوخ‌اندازی؛ ۲. مانع‌تراشی.

سنگ‌اندازی‌کردن: مانع تراشیدن، مانع‌تراشی‌کردن.

سنگ‌باران، سنگباران: رجم، سنگسار.

سنگ‌باران: سنگسار، رجم.

سنگ‌باران‌کردن: ۱. سنگسار‌کردن؛ ۲. پی‌درپی سنگ پرتاب‌کردن.

سنگ‌پشت: باخه، کاسه‌پشت، لاک‌پشت.

سنگ‌تراش، سنگتراش: ۱. حجار؛ ۲. تیشه، کلنگ.

سنگ: صفت ۱. جماد، حجر، صخره، لهنه؛ ۲. سنجه، وزنه؛ ۳. جسم رسوبی(در کلیه مثانه)؛ ۴. واحد جریان آب (؛ ۱۳. معیار، محک؛ ۹. سفت، سخت؛ ۱۰. انعطاف‌ناپذیر؛ ۱۱. بی‌رحم، قسی.

سنگ‌دل، سنگدل: بی‌رحم، بی‌شفقت، جفاکار، درشتخو، سگدل، شرور، شریر، شقی، ظالم، قسی، قسی‌القلب.

سنگ‌دلی، سنگدلی: بی‌رحمی، سخت‌دلی، سگدلی، قساوت.

سنگر: ۱. پناهگاه؛ ۲. جان‌پناه؛ ۳. موضع مبارزه.

سنگ‌ریزه، سنگریزه: ریگ، رمل، خرده‌سنگ ≠ صخره.

سنگسار: ۱. سنگباران، رجم؛ ۲. سنگلاخ، سنگستان.

سنگلاخ: ریگزار، ریگستان، سنگستان، زمین پرسنگ ≠ شن‌زار.

سنگ‌نبشته: سنگ‌نوشته، کتیبه، لوح، لوحه.

سنگواره: فسیل.

سنگین: ۱. وزین، پروزن، گران ≠ سبک؛ ۲. ثقیل، درشت، گرانبار؛ ۳. باوقار، جاافتاده، رزین، متین، موقر ≠ جلف، سبک؛ ۴. بدگوار، دیرهضم ≠ خوشگوار؛ ۵. دشخوار، دشوار، تحمل‌ناپذیر، غیرقابل تحمل؛ ۶. زننده؛ ۷. پرقیمت، گران، گرانبها، قیمتی؛ ۸. پرهزینه، مجلل.

سنگینه: از جنس سنگ، سنگی ۱. ≠ آهنی؛ ۲. گلی.

سنگینی: ۱. ثقل، گرانی، وزن ≠ سبکی؛ ۲. متانت، وقار ≠ جلفی، سبکی؛ ۳. دشواری، تحمل‌ناپذیری؛ ۴. فشردگی؛ ۵. غلظت؛ ۶. دیرهضمی، بدگواری؛ ۷. تلخی، ناروایی؛ ۸. گرانی، پرهزینگی.

سنن: آداب، سنت‌ها، شعایر، مراسم، مناسک.

سنوات: سال‌ها.

سنور: ۱. پیشی، گربک، گربه؛ ۲. مهتر.

سنور: ۱. ناحیه، اقلیم، سرزمین؛ ۲. حد، قلمرو، مرز.

سنوی: سالیانه، سنواتی، سالانه.

سنه: ۱. سال، عام؛ ۲. فریه، لعنت، نفرین.

سنین: سال‌ها، سنون.

سنیه: نیک، نیکو، عالی، خوب.

سوئیچ: کلید، مفتاح.

سوا: ۱. بجز، جدااز، جداگانه، جز، علی‌حده، غیراز؛ ۲. منتزع، وا، جدا؛ ۳. برابر، معادل، یکسان.

سوابق: سابقه‌ها، گذشته‌ها، سرگذشتها، تاریخچه‌ها.

سواحل: ساحل‌ها، کناره‌ها، کرانه‌ها.

سواددار: صفت ۱. باسواد، تحصیل‌کرده، ملا ≠ امی، بی‌سواد؛ ۲. پرمعلومات، بامعلومات.

سواد: ۱. ملایی، توانایی خواندن ونوشتن؛ ۲. رونوشت، کپی؛ ۳. پیش‌نوشته، پیش‌نویس، مسوده ≠ پاکنویس؛ ۳. نسخه، نسخه‌اصل ≠ عین؛ ۴. تاریکی؛ ۵. سیاهه، معلومات؛ ۶. جماعت، جمعیت؛ ۷. سیاهی؛ ۸. شهربزرگ؛ ۹. شبح.

سوار: ۱. راکب، سواره، شوالیه، فارس، مرکب‌نشین ≠ پیاده؛ ۲. نصب، مونتاژ، تعبیه؛ ۳. مسلط.

سواری: ۱. اتومبیل شخصی، خودرو کوچک؛ ۲. ابر شب هنگام.

سواری گرفتن: بهره‌کشی‌کردن، بیگاری کشیدن.

سوا‌شدن: ۱. جدا‌شدن؛ ۲. متارکه‌کردن، طلاق‌دادن، طلاق گرفتن؛ ۳. یکدیگر را ترک‌کردن؛ ۴. انتخاب‌شدن، گزیده‌شدن، دست‌چین‌شدن.

سوا‌کردن: ۱. جدا‌کردن؛ ۲. از هم جدا‌کردن؛ ۳. انتخاب‌کردن، برگزیدن، دست‌چین‌کردن.

سوانح: اتفاقات، بلایا، حوادث، پیش‌آمدها، مصایب، وقایع، سانحه‌ها، سانح‌ها.

سوپ: آب‌گوشت، آش، شوربا.

سوپر: ۱. نوعی بنزین؛ ۲. اتوبوس‌لوکس؛ ۳. سوپرمارکت؛ ۴. سکسی؛ ۵. عالی، برتر.

سوت زدن: ۱. سوت‌کشیدن، سوت به صدا درآوردن، در سوت دمیدن؛ ۲. داوری مسابقات‌کردن؛ ۳. صفیر کشیدن.

سوت: ۱. صفیر؛ ۲. سوت‌سوتک، سوتک.

سوت‌وکور: ۱. بی‌سروصدا، خاموش، ساکت ≠ شلوغ، پرهیاهو؛ ۲. بی‌فروغ، بی‌نور؛ ۳. بی‌رونق، راکد، کساد؛ ۴. بی‌شوروحال، افسرده.

سوته‌دل: دل‌سوخته، سوخته‌دل.

سوتی: اشتباه، خطا (لفظی، رفتاری).

سوتی‌دادن: اشتباه‌کردن، خطا‌کردن، اشتباه لپی‌کردن.

سوتی گرفتن: اشتباه‌گرفتن، متوجه اشتباه دیگری‌شدن، خطا گرفتن.

سو: ۱. جانب، جهت، راستا، زی، نزد، کنار، سمت، سون، سوی، صوب، طرف، قبل، گوشه، وجه؛ ۲. پرتو، روشنایی، نور؛ ۳. سود، منفعت، نفع؛ ۴. خیال، گمان؛ ۵. توان بینایی، دید.

سوخت‌آما: کاربوراتور.

سوخت: ۱. بنزین، نفت، گازوئیل؛ ۲. مواد سوختی؛ ۳. سوخته.

سوخت‌پاش: ژیگلور.

سوخت‌شدن: ۱. ناوصول‌شدن، ناپرداخته ماندن؛ ۲. از بین رفتن، تباه‌شدن.

سوختگی: ۱. آفتاب‌زدگی؛ ۲. سوخته‌شدگی؛ ۳. عاشقی، شیفتگی، دل‌سوختگی؛ ۴. خاکسترشدگی.

سوخت‌گیری: بنزین‌گیری، گازوئیل‌زنی.

سوخت‌گیری‌کردن: بنزین‌زدن.

سوختن: اسم ۱. آتش‌گرفتن، شعله‌ورشدن، مشتعل‌شدن؛ ۲. احتراق، حریق؛ ۳. حرق؛ ۴. باختن، خطا‌کردن، فول‌کردن؛ ۵. عذاب‌کشیدن، زجر کشیدن؛ ۶. ملتهب‌شدن، تاول زدن؛ ۷. افروخته‌بودن، روشن‌بودن؛ ۸. به‌آتش کشیدن، سوزاندن؛ ۹. نابود‌کردن؛ ۱۰. نابود‌شدن؛ ۱۱. تباه ش.

سوختنی: ۱. قابل اشتعال، اشتعال‌پذیر؛ ۲. لایق سوختن، سزاوار سوزاندن؛ ۳. تباه‌شدنی، نابودشدنی.

سوخته: ۱. آتش‌گرفته، خاکسترشده؛ ۲. گداخته؛ ۳. محترق؛ ۴. بربادرفته؛ ۵. باخته، ناکام؛ ۶. محنت‌کشیده، زجرکشیده؛ ۷. شیفته، شیدا، عاشق؛ ۸. سوخته‌جان، سوخته‌دل؛ ۹. عطش‌زده، خشک، بی‌آب (زمین و )؛ ۱۰. شیره، شیره تریاک، جرم‌تریاک؛ ۱۱. آفتاب‌زده، تیره.

سودآور: آب‌ونان‌دار، پرحاصل، پرمنفعت، سودده ≠ مضر، زیانبار.

سودا پختن: خیال‌پردازی‌کردن، آرزوی دورودراز داشتن، خیال باطل داشتن، سودا پیمودن، اندیشه بیهوده‌در سر پروردن، خیال پختن.

سوداپرست: صفت ۱. خیال‌پرست؛ ۲. هواپرست، شهرت‌پرست.

سودا: ۱. تجارت، دادوستد، معامله؛ ۲. تندخویی، تندمزاجی، عصبیت؛ ۳. اگزما، جرب، حکه، گری؛ ۴. اندیشه، خیال؛ ۵. مالیخولیا، وسواس؛ ۶. اشتیاق، عشق، هوس، میل شدید، میل؛ ۷. اندیشه بی‌حاصل، خیال باطل؛ ۸. دیوانگی؛ ۹. دلگیری، ملالت؛ ۱۰. نوعی نوشابه.

سودازدگی: ۱. شیفتگی، خیال‌زدگی، سودایی؛ ۲. دیوانگی، جنون.

سودازده: ۱. خیال‌زده، خیالی، آشفته، شیفته، سودایی، مالیخولیایی؛ ۲. دیوانه، مجنون ≠ عاقل؛ ۳. عاشق ≠ معشوق.

سود: ۱. استفاده، بهره، دخل، ربح، صرف، صرفه، عایدی، فایده، فرع، مداخل، منفعت، نتیجه، نزول، نفع؛ ۲. محصول، حاصل، ثمره.

سودا‌کردن: ۱. معامله‌کردن، خریدوفروش‌کردن، دادوستد‌کردن،‌دادن‌و گرفتن؛ ۲. تندی‌کردن؛ ۳. خشمگین‌شدن.

سوداگر: بازرگان، بایع، پیشه‌ور، تاجر، کاسب، معامله‌گر ≠ صنعتگر.

سوداگری: بازرگانی، پیشه‌وری، تجارت، کسب، معامله ≠ صنعتگری.

سوداوی‌مزاج: تندخو، عصبی، بداخلاق.

سودایی: ۱. دیوانه، مجنون؛ ۲. سودازده، شیدا، شیفته، عاشق؛ ۳. مالیخولیایی؛ ۴. سوداوی ≠ صفراوی، دموی؛ ۵. اگزمایی، گر.

سودایی‌مزاج: ۱. تندخو، بدخلق، عصبی؛ ۲. سوداوی‌مزاج؛ ۳. مالیخولیایی.

سودبخش: موثر، مفید، نافع ≠ زیانبخش، مضر.

سود بخشیدن: فایده‌داشتن، موثر‌بودن، تاثیر گذاشتن، نتیجه‌دادن، نتیجه‌بخش‌بودن.

سود بردن: ۱. استفاده‌کردن، بهره بردن، صرفه‌کردن، منفعت داشتن، منتفع‌شدن، نفع بردن، نفع داشتن ≠ ضرر‌کردن، زیان بردن؛ ۲. مرابحت.

سودپرست: سودجو، منفعت‌طلب، نفع‌طلب.

سودپرستی: سودجویی، نفع‌جویی، نفع‌طلبی.

سودجو: سودپرست، سودگر، منفعت‌خواه، منفعت‌جو، منفعت طلب، نفع‌طلب ≠ بهره‌رسان.

سودجویی: انتفاع، بهره‌جویی، سودپرستی، منفعت طلبی، منفعت جویی، نفع‌طلبی ≠ بهره‌رسانی.

سودخوار: بهره‌خوار، رباخوار، رباخور، سودخور، نزولخوار، نزولخور ≠ نزول‌ده.

سودخور: رباخوار، سودخوار، نزول‌خور ≠ سودده، نزول‌ده.

سود داشتن: ۱. سودمندبودن، مفید‌بودن ≠ مضر‌بودن؛ ۲. پربهره‌بودن، سودآور‌بودن، استفاده‌کردن، سود بردن ≠ زیان‌کردن.

سوددهی: سودآوری، بهره‌دهی ≠ زیان‌دهی.

سود‌کردن: درآمد داشتن، عایدی داشتن، بهره‌یافتن، منفعت بردن، نفع‌بردن.

سودمند: به‌دردبخور، به‌دردخور، ثمربخش، بهره‌دار، سودبخش، فایده‌دار، مثمر، مفید، نافع ≠ زیانبار، مضر.

سودن: ۱. لمس‌کردن؛ ۲. ساییدن؛ ۳. مالش‌دادن، مالیدن؛ ۴. خرد‌کردن، ریز‌کردن، نرم‌کردن، کوبیدن؛ ۵. ذوب‌کردن، گداختن؛ ۶. سفتن؛ ۷. ازاله بکارت‌کردن؛ ۸. سوراخ‌کردن؛ ۹. فرسودن، کهنه‌کردن، از بین‌بردن.

سوده: ۱. ساییده، کوفته، نرم؛ ۲. سفته، سوراخ؛ ۳. گداخته، مذاب؛ ۴. فرسوده ≠ ناسوده.

سوراخ: ۱. رخنه، سوفار، شکاف، فرج؛ ۲. ترک، ثقبه، ثلمه، روزن، روزنه، منفذ؛ ۳. مجرا؛ ۴. لانه؛ ۵. چاله، حفره، گودال؛ ۶. غار، مغاک، نقب؛ ۷. بیغوله، گوشه پرت و دور افتاده؛ ۸. پستو، سوراخ سمبه؛ ۹. مخفیگاه.

سوراخ‌سوراخ: مشبک.

سور: ۱. بزم، جشن، عروسی، عیش ≠ عزا، ماتم؛ ۲. میهمانی، ولیمه؛ ۳. ختنه‌سوران؛ ۴. عروسی؛ ۵. بارو، باره، حصار؛ ۶. اسب سرخ‌رنگ؛ ۷. سول؛ ۸. پاسور؛ ۹. بردن‌ورق؛ ۱۰. اپراتورهای منطقی (همه، بعضی و ).

سورپریز: ۱. غیرمنتظره؛ ۲. شگفت‌زده؛ ۳. رویداد خوشایند، اتفاق جالب.

سورت: ۱. تندی، تیزی، حدت، شدت؛ ۲. اثر، اثرگذاری، تاثیر؛ ۳. جذبه، سطوت، هیبت؛ ۴. سوره.

سور: جدی، سخت‌گیر.

سورچران: ۱. سوری؛ ۲. مفت‌خور.

سورچرانی: ۱. سورخوری، مفت خوری؛ ۲. ضیافت، میهمانی.

سورچی: ارابه‌ران، درشکه‌چی، درشکه‌ران، کالسکه‌چی.

سور‌دادن: میهمانی‌دادن، ولیمه‌دادن ≠ سورچرانی‌کردن، سور چراندن.

سورن: آفند، تاخت، تک، حمله، هجوم، یورش، شوق ≠ پاتک، پدافند، دفاع.

سورنا: سرنا، سورنای، شهنا.

سور(و)سات: آذوقه، ارزاق، جیره، خواربار، نفقه.

سوری: ۱. گل‌سرخ، گل‌محمدی؛ ۲. منسوب به سور؛ ۳. بزمی، بزم‌رو، سورچران، مدعو به عروسی؛ ۴. اهل سوریه.

سوز: ۱. التهاب، حرارت، سوزش؛ ۲. برد، سرما؛ ۳. رشک، کینه؛ ۴. اشتیاق، شور؛ ۵. داغ، درد؛ ۶. عشق.

سوزان: ۱. آتشین، حار، داغ، سوزنده، گرم، محترق، مشتعل، ملتهب؛ ۲. تبدار ≠ بارد؛ ۳. پرسوزوگداز، پرسوز، سوزناک؛ ۴. شدید، زایدالوصف.

سوزاندن: آتش زدن، احراق، به‌آتش کشیدن.

سوزش: التهاب، تاب، حرقت، درد، سوختگی، سوز.

سوزمانی: بدکاره، فاحشه، روسپی، جنده، سوزه‌مانی ≠ عفیف، نجیب.

سوزناک: ۱. جگرخراش، دردناک، دلخراش؛ ۲. حزین، حزن‌انگیز، حزن‌آور؛ ۳. باسوز.

سوزن: ۱. دوزینه؛ ۲. آمپول.

سوزنده: داغ، سوزان، گرم، محترق، ملتهب.

سوزن‌زن: اسم آمپول‌زن، تزریقاتچی، تزریقاتی.

سوژه: ۱. مطلب، موضوع؛ ۲. مضمون، مفاد؛ ۳. فاعل.

سوسک‌شدن: ۱. از رورفتن، بور‌شدن، خیت‌شدن؛ ۲. از میدان به دررفتن؛ ۳. تحقیر‌شدن.

سوسک‌کردن:؛ ۲. از میدان به در بردن؛ ۳. تحقیر‌کردن.

سوسمار: آفتاب‌پرست، بزمچه، چلپاسه، حربا، مارمولک.

سوسو: پرتوک، کورسو، نورضعیف.

سوسو زدن: کورسو زدن، تابیدن (نور ضعیف)، سوسو‌کردن.

سوسول: ۱. قرتی؛ ۲. خودآرا؛ ۳. زن‌صفت.

سوسه: ۱. تزویر، حقه، دسیسه، نیرنگ، خدعه؛ ۲. اشکال، اشکال‌تراشی؛ ۳. خدشه، دشواری.

سوط: تازیانه، شلاق.

سوغات: ارمغان، تحفه، رهاورد، هدیه.

سوفسطایی: ۱. سفسطه‌گر، سفسطه‌باز؛ ۲. سفسطی.

سوق‌الجیشی: استراتژیک.

سوق: ۱. بازار، بازارچه، تیمچه، راسته، اعزام، گسیل.

سوق‌دادن: ۱. به حرکت‌درآوردن، راندن، کشاندن، هدایت‌کردن؛ ۲. وادار‌کردن، واداشتن، مجبور‌کردن.

سوک: ۱. کنج، گوشه، زاویه؛ ۲. نبش؛ ۳. سو، سمت، جانب، طرف.

سوگ: اندوه، پرسه، حزن، رثا، سوک، سوکواری، سوگواری، عزا، غم، ماتم، مصیبت ≠ جشن، سرور، عیش.

سوگ‌سرود: مرثیه، مویه‌گری(بر مرده).

سوگلی: ۱. برگزیده؛ ۲. عزیزدردانه، عزیزکرده؛ ۳. محبوب، معشوق.

سوگ‌نامه، سوگنامه: تعزیت‌نامه، رثائیه، مرثیه ≠ سرود.

سوگند: حلف، قسم، یمین.

سوگند خوردن: ۱. قسم خوردن، سوگند یاد‌کردن؛ ۲. تحلیف.

سوگند‌دادن: قسم‌دادن، سوگند خوردن.

سوگ‌نشین: اسم پرسه‌دار، داغدار، مصیبت‌دیده، ماتم‌زده، سوگوار، پرسه‌نشین، سیاه‌پوش، عزادار ≠ سوری.

سوگوار: تعزیت‌دار، داغدار، عزادار، سوگی، ماتمزده، ماتم‌دار، مصیبت‌زده ≠ سوری.

سوگواره: تعزیه، تعزیه‌گردانی، نمایش مذهبی.

سوگواری: تعزیت، تعزیت‌داری، تعزیه، سوگ، عزاداری، ماتم، مرثیه‌خوانی، نوحه‌خوانی، نوحه‌گری ≠ سرور، عیش.

سوگواری‌کردن: ۱. عزاداری‌کردن؛ ۲. ماتم گرفتن، به سوگ نشستن؛ ۳. تعزیه‌گردانی‌کردن.

سوگیری: ۱. جهت‌گیری، موضع‌گیری؛ ۲. طرفداری، جانب‌داری، جانب‌گیری.

سوله: ۱. سالن بزرگ، ساختمان‌مسقف فلزی؛ ۲. سوراخ؛ ۳. سوراخ پس و پیش، دبروفرج.

سوند: میل، میله، لوله (ابزارپزشکی).

سویدا: ۱. نقطه سیاهی درقلب؛ ۲. دانه سیاه.

سویه: سو، سمت، جانب، طرف، جهت.

سوء‌استفاده‌چی: مختلس.

سوء: ۱. بد، ناروا ≠ نیک، روا، نیکو؛ ۲. قبیح، ناپسند، شنیع ≠ پسندیده، مستحسن.

سوء‌ظن: بدگمانی، شک ≠ حسن‌ظن.

سوء‌ظن: گمان‌بد، خیال‌سود ≠ حسن‌ظن.

سوء‌قصد: نیت‌سوء، قصدکشتن، ترور.

سوء‌نیت: بدخواهی، سوء‌نظر، بداندیشگی.

سها: اختر، ستاره، کوکب، نجم ≠ مهر، خورشید.

سهام: ۱. تیرها؛ ۲. اوراق‌مشارکت، سهم‌ها؛ ۳. نصیب‌ها، بهره‌ها؛ ۴. بخش‌ها، پاره‌ها.

سهر: ۱. بیداری، شب بیداری؛ ۲. بیدار ماندن.

سه‌ضلعی: اسم مثلث.

سه‌کنج: زاویه، گوشه.

سه‌گانه: تثلیث، ثلاث، ثلاثه.

سه‌گانه: سه‌عضوی، سه‌تایی.

سهل: ۱. آسان، ساده، میسر ≠ بغرنج، دشوار، صعب، غامض، مشکل؛ ۲. نرم، روان؛ ۳. هموار؛ ۴. کوچک، ناچیز، کم‌اهمیت؛ ۵. اندک، کم.

سهل‌الحصول: دست‌یافتنی، قابل‌حصول ≠ دست‌نیافتنی.

سهل‌العبور: پیمودنی ≠ صعب‌العبور.

سهل‌العلاج: درمان‌پذیر، شفایافتنی، مداواپذیر ≠ صعب‌العلاج، درمان‌ناپذیر.

سهل‌الوصول: زودیاب، سهل‌الحصول،‌یافتنی ≠ دست‌نیافتنی، دیریاب، دشواریاب، نایاب.

سهل‌الهضم: خوشگوار، زودهضم، سریع‌الهضم ≠ بدگوار، دیرهضم.

سهل‌انگار: آسان‌گیر، بی‌مبالات، سهل‌گیر، مسامح، مسامحه‌کار، لاابالی، لاقید، ولنگار ≠ سختگیر، سور.

سهل‌انگاری: آسان‌گیری، تسامح، تغافل، تهاون، غفلت، کاهلی، لاابالیگری، لاقیدی، ولنگاری ≠ دقت، سختگیری.

سهل‌انگاری‌کردن: ۱. آسان گرفتن، لاقیدی‌کردن، غفلت ورزیدن، کاهلی‌کردن، سستی‌کردن.

سهل‌شدن: آسان‌شدن، میسر گشتن، ساده‌شدن ≠ سخت‌شدن، مشکل‌شدن، دشوار‌شدن.

سهل‌کردن: آسان‌کردن، ساده‌کردن ≠ دشوار‌کردن، غامض‌کردن، پیچیده‌کردن، مشکل‌کردن.

سهل گرفتن: سهل‌انگاشتن، کم‌اهمیت فرض‌کردن، ساده گرفتن، آسان انگاشتن.

سهل‌گیر: آسان‌گیر، سهل‌انگار، مسامح، مسامحه‌کار ≠ سختگیر.

سهل‌گیری: ۱. لاقیدی، مسامحه، مسامحه‌کاری؛ ۲. تساهل، آسان‌گیری.

سهم‌بری: تسهیم، شراکت، مشارکت.

سهم: ۱. بهر، بهره، حصه، قسمت، نصیب؛ ۲. بیم، ترس، دهشت، خوف، هراس، هول؛ ۳. هیبت، شکوه؛ ۴. هیمنه، جذبه؛ ۵. پیکان، تیر، خدنگ، فلش؛ ۶. قرعه.

سهمگین: ترسناک، خوفناک، دلهره‌اور، دلهره‌زا، مخوف، مهیب، وحشت‌انگیز، مهیل، وهمناک، هراس‌انگیز، هراسناک، هولناک.

سهمناک: بیمناک، ترس‌آور، ترسناک، خوفناک، دهشت‌زده، دهشتناک، رعب‌آور، رعب‌انگیز، موحش، مهیب، مهیل، واهمه‌ناک، هراسیده، هولناک.

سهمیه‌بندی: تعیین‌سهمیه، سهم‌دهی.

سهمیه: بهره، نصیب، سهم، حصه.

سه‌نبش: سه‌گوش، سه‌بر، سه‌گوشه، سه‌کنج، سه‌ضلعی، سه‌پهلو، مثلثی.

سهو: ۱. اشتباه، خبط، خطا، سقط ≠ صواب؛ ۲. سقیم، غلط، نادرست، ناصواب ≠ درست، صحیح، صواب؛ ۳. لغزش؛ ۴. نسیان، غفلت، فراموشی؛ ۵. فراموش‌کردن؛ ۶. خبط‌کردن، خطا‌کردن ≠ صواب.

سهوسهو‌کردن: اشتباه‌کردن، خطا‌کردن، خبط‌کردن.

سهولت: آسانی، سادگی، یسر ≠ اشکال، دشواری، صعوبت.

سهی: ۱. راست، صاف، راست‌قامت، کشیده ≠ کژ؛ ۲. تازه، نوجوان.

سه‌یک: ثلث، یک‌ثلث، یک‌سوم.

سهیم: انباز، بهره‌بر، حصه‌دار، سهم‌دار، شریک، شریک‌المال.

سیئات: ≠ حسنات.

سیئه: اثم، بدی، خطا، گناه ≠ حسنه.

سیاح: صفت ۱. آفاق‌پو، سیاحتگر، جهانگرد، مسافر، گردشگر؛ ۲. جهاندیده.

سیاحت: ۱. تماشا، سفر، سیر، گردش؛ ۲. جهانگردی، گردشگری، آفاق‌پویی.

سیاحت‌کردن: ۱. جهان‌گردی‌کردن، گردشگری‌کردن، آفاق‌پوییدن، آفاق‌پویی‌کردن؛ ۲. سیروسفر‌کردن؛ ۳. نگاه‌کردن، دیدن؛ ۴. گردش‌کردن.

سیاحت‌نامه: سفرنامه، گزارش سفر.

سیادت: آقایی، بزرگی، خواجگی، سروری، مهتری ≠ بندگی.

سیار: صفت ۱. گردنده ≠ ثابت؛ ۲. رونده، روان؛ ۳. سیرکننده.

سیاره: ۱. ستاره، کوکب؛ ۲. کاروان، قافله.

سیاست: ۱. تدبیر، خطمشی؛ ۲. دیپلماسی؛ ۳. تنبیه، جزا، سزا، شکنجه، عقوبت، مجازات؛ ۴. حقه‌بازی، دوزوکلک؛ ۵. حکومت، حکم، ریاست؛ ۶. حکومت‌کردن، حکم راندن، ریاست‌کردن.

سیاست‌مدار، سیاستمدار: اسم ۱. دیپلمات، سایس، سیاس، سیاست‌باز، سیاستگر، سیاست‌دان؛ ۲. باکیاست، خبیر، کاردان، مدبر، مدیر ≠ بی‌کیاست؛ ۳. دولتمرد.

سیاس: صفت ۱. سائس، سیاسی، سیاستمدار، مدیر ≠ بی‌سیاست؛ ۲. سیاست‌دان، سیاست‌شناس؛ ۳. حسابگر؛ ۴. حیله‌گر؛ ۵. سیاست‌کننده، تنبیه‌کننده.

سیاسی: ۱. دیپلماتیک؛ ۲. سیاستمدار؛ ۳. مربوط به سیاست؛ ۴. دگراندیش.

سیاف: ۱. جلاد، دژخیم؛ ۲. شمشیرزن؛ ۳. شمشیرگر.

سیاق: ۱. اسلوب، روال، روش، شیوه، طریقه، منوال، نحو، نمط، نوع، هنجار؛ ۲. بافت، قرینه؛ ۳. تلو؛ ۴. حساب نویسی، علم‌حساب.

سیال: ۱. جاری، روان ≠ راکد؛ ۲. آبکی، رقیق، رو، مایع ≠ غلیظ.

سیاه: ۱. اسود، اغبر، تاریک، تیره، قره، کبود، کمرنگ، مشکی ≠ سپید، سفید؛ ۲. برده، غلام، کاکاسیاه؛ ۳. سیاه‌پوست ≠ سفیدپوست؛ ۴. بدیمن؛ ۵. بی‌ارزش، پشیز؛ ۶. غم‌انگیز، ملالت‌بار.

سیاه‌بخت: ۱. بدبخت، بی‌طالع، تیره‌بخت، شقی، شوربخت، کوربخت، مفلوک ≠ خوشبخت، سعید؛ ۲. دم‌بخت.

سیاه‌بختی: بدبختی، شوربختی، فاقه، فلاکت ≠ خوشبختی.

سیاه‌پوست: ۱. دده‌سیاه ≠ حور؛ ۲. زنگی، سیاه‌برزنگی، کاکاسیاه ≠ سفیدپوست.

سیاه‌پوش: ۱. سوگوار، عزادار، ماتم‌دار، ماتم‌زده؛ ۲. سیاه‌جامه.

سیاه‌چال: بازداشتگاه، بندیخانه، دوستاق، زندان، سلول، محبس، هلفدونی.

سیاه‌دل: ۱. بی‌رحم، تیره‌جان، تیره‌ضمیر، تیره‌دل، سنگدل، قسی‌القلب، قسی، گمراه؛ ۲. بددل، بدگمان، ظنین.

سیاه‌رگ: ورید ≠ سرخ‌رگ، شریان.

سیاه‌رنگ: تیره، تیره‌رنگ، تیره‌فام، کبود ≠ بیاض، سپیدرنگ.

سیاه‌روز: بدبخت، بیچاره، مفلوک ≠ سپیدبخت.

سیاه‌روز: سیه‌روز، بدبخت، شوربخت، مفلوک، فلک‌زده، سیاه‌گلیم، تیره‌روز، تیره‌بخت.

سیاه‌رو: ۱. سیه‌رو؛ ۲. گناه‌کار، بزه‌کار؛ ۳. شرمنده، خجل.

سیاه‌فام: تیره، تیره‌رنگ، تیره‌فام، سیه‌فام، شب‌رنگ، کبود.

سیاهه: اسم ۱. سواد، صورتحساب، صورت، فهرست، لیست؛ ۲. بدکاره، روسپی، فاحشه.

سیاهی: تاریکی، تیرگی، ظلمت، سواد، کبودی ≠ سپیدی.

سیب: اسم ۱. آلمه، تفاح، سیو؛ ۲. حیران، سرگشته، مبهوت.

سیبل: هدف، آماج.

سیخک: ۱. سیخ کوچک؛ ۲. سیخونک.

سیخ: اسم ۱. میل؛ ۲. بابزن؛ ۳. راست، شق، مستقیم ≠ کج، مایل.

سیخونک زدن: ۱. تحریک‌کردن، واداشتن؛ ۲. دواندن؛ ۳. به تکاپوواداشتن.

سیخونک: سیخک.

سید: ۱. آقا، خواجه، رئیس، سرور، مهتر؛ ۲. پیغمبرزاده ≠ خلق.

سیدی: آقایی، خواجگی، سروری، سیادت.

سیراب: اشباع، سرشار، سیر ≠ تشنه، عطشان، عطش‌زده.

سیرابی: شکنبه، شکمبه، سیراب.

سیر: اسم ۱. بیزار، گریزان، متنفر، نفور ≠ راغب؛ ۲. زده، دل‌زده، وازده ≠ مشتاق، امیدوار؛ ۳. اشباع، خشنود، سیراب، قانع ≠ گرسنه؛ ۴. پررنگ، تند، تیره ≠ کم‌رنگ؛ ۵. پر، مشبع؛ ۶. ثوم؛ ۷. هفتادوپنج گرم؛ ۸. کامل، درست، حسابی.

سیرت: ۱. خلق، خو، سرشت، نهاد ≠ صورت؛ ۲. سنت، سیره، عادت؛ ۳. روش، طریقه، قاعده؛ ۴. مذهب، مسلک.

سیر: ۱. حرکت، دور، دوران، گردش ≠ سکون؛ ۲. تفرج، تماشا، سیاحت، گشت، مسافرت؛ ۳. تتبع، مطالعه، بررسی وتفحص؛ ۴. سلوک؛ ۵. حرکت‌کردن، گردش‌کردن؛ ۶. جابه‌جایی.

سیر: ۱. رفتارها، روش‌ها، سیرت‌ها؛ ۲. سنت‌ها، سنن؛ ۳. طریقت‌ها، مذاهب.

سیر‌شدن: ۱. بیزار‌شدن، نفرت‌زده‌شدن، بی‌میل‌شدن، بی‌رغبت گشتن، ملول گشتن، متنفر‌شدن، دلزده‌شدن ≠ راغب‌گشتن، مشتاق‌شدن؛ ۲. خسته‌شدن؛ ۳. دست‌کشیدن، رها‌کردن، گریزان‌شدن؛ ۴. اشباع‌شدن ≠ گرسنه ماندن، گرسنه‌شدن؛ ۵. بی‌نیاز گشتن، مستغنی‌شدن.

سیرنگ: سیمرغ، عنقا.

سیره: ۱. رفتار، روش، سنت، سیرت، هنجار؛ ۲. سهره.

سیری: ۱. اشباع؛ ۲. پررنگی ≠ گرسنگی.

سیری‌ناپذیر: اشباع‌ناشدنی ≠ سیری‌پذیر.

سیستماتیک: روشمند، سامان‌مند، قاعده‌مند، نظام‌مند، مدون، منسجم ≠ نامنسجم.

سیستم: ۱. جهاز؛ ۲. دستگاه، نظام؛ ۳. سامانه؛ ۴. روش، قاعده، اسلوب.

سیطره: استیلا، تسلط، چیرگی، سلطه، غلبه.

سیطره‌جو: استیلاجو، سلطه‌جو، سلطه‌طلب، سلطه‌گر.

سیطره‌جویی: چیرگی، استیلاجویی، سلطه‌گری، سلطه‌طلبی.

سیطره‌یافتن: چیره‌شدن، استیلا‌یافتن، سلطه‌یافتن، غلبه‌کردن.

سیف: تیغ، حسام، شمشیر.

سیفلیس: آتشک، کوفت، ناخوشی.

سیکل: ۱. تناوب، دور، گردش؛ ۲. دوره؛ ۳. چرخه.

سیکی: ۱. ثلث؛ ۲. ثلثان؛ ۳. شراب، شراب مثلث.

سیگار کشیدن: ۱. سیگار دود‌کردن؛ ۲. هم‌بستر‌شدن (با روسپی).

سیگاری: ۱. دودی، سیگارکش؛ ۲. سیگارفروش؛ ۳. مربوط به سیگار.

سیلاب: سیل، لور.

سیلاب: هجا، بخش.

سیلان: ۱. جریان، روانی، ریزش ≠ رکود؛ ۲. روان‌شدن.

سیل: ۱. سیلاب، لور؛ ۲. جریان‌شدید آب.

سیلک: ۱. حریر، ابریشم؛ ۲. ابریشمی، ابریشمین.

سیلگاه: ۱. سیل‌گیر؛ ۲. مسیل.

سیل‌گیر: سیلابگیر، سیلزار، سیلگاه، مسیل.

سیلو: ۱. انبار گندم؛ ۲. صوبه، مخزن.

سیلی: تپانچه، توگوشی، چک، کشیده ≠ لگد.

سیلی زدن: ۱. توگوشی زدن، کشیده زدن، چک زدن، سیلی نواختن؛ ۲. صدمه‌زدن، لطمه دیدن.

سیماب: جیوه، زیبق.

سیماب‌گون: به رنگ جیوه، به رنگ زیبق، جیوه‌ای.

سیما: ۱. چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، صورت، عارض، عذار، قیافه؛ ۲. علامت، نشان، هیئت.

سیم‌اندام: سیم‌بر، سیم‌تن، سیمین‌تن، سیمین‌بر.

سیمان: سمنت ≠ ساروج.

سیم‌جیم‌کردن: ۱. استنطاق‌کردن، بازجویی‌کردن، بازخواست‌کردن؛ ۲. پرس‌وجو‌کردن.

سیم: صفت ۱. رشته فلزی هادی(الکتریسیته و سیگنال‌ها)، مفتول فلزی؛ ۲. نقره، فضه ≠ زر؛ ۳. سکه، پول؛ ۴. سفید؛ ۵. چرک، عفونت، ریم.

سیمرغ: سیرنگ، عنقا.

سیم: ۱. کابل، مفتول؛ ۲. تار، رشته؛ ۳. وتر؛ ۴. فضه، لجین، نقره ≠ زر؛ ۵. یوغ؛ ۶. پول، وجه؛ ۶. جراحت، چرک.

سیمگون: سپید، سپیدگون، سفید، سفیدرنگ، نقره‌فام، نقره‌گون ≠ قیرگون، سیه‌فام.

سیمین‌بر: حور، سپیداندام، سپیدپستان، سپیدتن، سیم‌بر، سیم‌تن.

سیمین: ۱. سپید، نقره‌ای؛ ۲. ظریف.

سیمین‌عذار: زیبارو، سپیدروی، سفیدچهره، سیم‌عذار.

سیمینه: سیمین، نقره‌ای، ساخته‌شده از نقره.

سین‌جیم: بازپرسی، بازجویی، تحقیق، استنطاق، بازخواست.

سینماچی: ۱. سینمادار؛ ۲. آپاراتچی؛ ۳. بازیگر، هنرپیشه، ستاره؛ ۴. فیلمبردار؛ ۵. کارگردان.

سینما:.

سینه‌بند: پستان‌بند، کرست، شاک.

سینه‌به‌سینه: دهان‌به‌دهان، شفاه.

سینه‌پهلو: ذات‌الریه، ذات‌الجنب.

سینه‌چاک: ۱. دل‌سوخته؛ ۲. آزرده‌دل، جریحه‌دار، خسته‌دل؛ ۳. لات؛ ۴. یقه‌چاک، یخه‌باز.

سینه‌چاک: ۱. رنج‌دیده، مصیبت‌دیده؛ ۲. عاشق دل‌سوخته، سوخته‌دل؛ ۳. آزرده‌دل، دل‌آزرده؛ ۴. بسیار علاقه‌مند، واله؛ ۵. یقه‌باز، لات، نافرهیخته.

سینه‌خیز: خزیده‌خزیده، سینه‌مال.

سینه‌ریز: یاره، گردن‌بند.

سینه‌زنی: تعزیت، سوگواری، عزاداری.

سینه‌سوز: جان‌گداز، بسیاردردناک.

سینه: ۱. صدر؛ ۲. پستان؛ ۳. ذهن، حافظه؛ ۴. دل، خاطر؛ ۵. گستره، پهنه، عرصه.

سینه‌کش: پهلو، دامنه، دامنه‌کوه.

سینه‌مال: خزیده‌خزیده، سینه‌خیز.

سیورسات: ۱. توشه، جیره، زاد؛ ۲. علوفه.

سیورغال: تیول.

سیویل: ۱. غیرنظامی ≠ نظامی، لشکری؛ ۲. شهری.

سیه‌بخت: ۱. تیره‌روز، بی‌طالع، بدبخت؛ ۲. سیاه‌بخت، دختر مسن مجرد.

سیه‌چرده: تیره‌فام، سبزه، سیاه‌تو، سیاه‌توه ≠ زال‌وبور.

سیه‌روز: بدبخت، بیچاره، شوربخت، مفلوک، ≠ خوشبخت.

سیه‌روزی: ادبار، بدبختی، فلاکت، نکبت ≠ خوشبختی.

سیه‌رو: ۱. سیاه‌رو، بی‌آبرو، بی‌عزت، رسوا، ننگ‌آور؛ ۲. شرمنده، خجلت‌زده، شرمسار ≠ سرفراز، مفتخر.

سیه‌کار: ۱. بدکار، سیاه‌کار، فاسق، گناه‌کار، فاجر ≠ صالح؛ ۲. ظالم، ستمکار، ستمگر ≠ دادگر، عادل.

سیه‌کاسه: ۱. بی‌شرم، بی‌حیا ≠ پرآزرم؛ ۲. لئیم، پست؛ ۳. حریص، طماع ≠ قانع؛ ۴. بدبخت ≠ خوشبخت.

سوال: ۱. استفهام، استفسار، پرسش ≠ پاسخ، جواب؛ ۲. درخواست، تقاضا؛ ۳. مساله؛ ۴. تکدی، دریوزگی، کدیه، گدایی؛ ۵. طلب.

سوال‌کردن: ۱. استفسار‌کردن، پرسیدن، پرسش‌کردن ≠ پاسخ‌دادن، جواب‌دادن؛ ۲. مطرح‌کردن؛ ۳. سراغ گرفتن، جویا‌شدن؛ ۴. گدایی‌کردن.

ستاره نجفیان

رابط: پیوندگر، میانجی، واسطه.

رابطه: ارتباط، انتساب، انس، بستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، ربط، سروکار، نسبت، وابستگی ≠ ضابطه.

راپرت: اخبار، خبر، گزارش.

راتب: ۱. حقوق، راتبه، مستمری، مقرری، مواجب، وظیفه؛ ۲. دایم، مدام، برقرار.

راجع‌به: درباب، درباره، درخصوص.

راجل: ۱. پیاده؛ ۲. سست، ضعیف، عاجز، کم‌مایه، مسکین؛ ۳. کم‌سواد ≠ سواره.

راح: ۱. باده، شراب، صهبا، مل، می؛ ۲. سرور، شادمانی، شعف، نشاط.

راحت: ۱. آرام، آسوده، ساکت، فارغ، فارغ‌البال، فارغ‌بال؛ ۲. آسایش، آسودگی، استراحت، سلامت، عیش، فراغ ≠ ناراحت، مشقت.

راحتی: آرامش، آرمیدگی، آسایش، آسودگی، خاطرجمعی، رفاه ≠ تعب، ناراحتی.

راخ: اندوه، حزن، غصه، غم، محنت.

راد: ۱. جوانمرد، حر، فتا؛ ۲. باهمت، بخشنده، سخی؛ ۳. دلاور، دلیر، شجاع؛ ۴. حکیم، خردمند، دانشمند، فاضل ≠ ناجوانمرد.

رادع: ۱. جلوگیر، حاجب، حایل؛ ۲. بند، سد، مانع؛ ۳. عایق.

رادمنش: آزاده، بافتوت، جوانمرد، حر، راد، رادمرد ≠ بی‌فتوت.

رادی: ۱. جوانمردی، حریت، حمیت، فتوت، مردانگی؛ ۲. بخشنده، کریم؛ ۳. دلاوری، شجاعت؛ ۴. افتاده، ساقط ≠ ناجوانمردی.

رادیکال: ۱. اساسی، ریشه‌ای؛ ۲. ریشه ≠ توان، قوه.

رادیولوژیست: پرتوشناس، رادیولوگ.

راز: ۱. پوشیده، رمز، سر، غیب، مصاص، نهفته؛ ۲. رنگ، فام، لون؛ ۳. گلکار ≠ علانیه.

رازآلود: اسرارآمیز، رازآگین، رازناک، سرآمیز، سری، مرموز.

رازدار: رازبان، رازپوش، سرپوش، سرنگهدار، محرم، محرم‌راز، همراز.

رازناک: ۱. اسرارآمیز، مرموز؛ ۲. رازگویی، مناجات.

رازنگهدار: رازپوش، رازدار، سرنگهدار، محرم، ≠ پرده‌در.

راسب: تفاله، ته‌مانده، ته‌نشین، درد، گل‌ولای.

راست: ۱. حق، درست، صائب، صحیح، صدق، صواب؛ ۲. سهی، شق؛ ۳. مستقیم؛ ۴. مستوی؛ ۵. یمین؛ ۶. امین، صدیق ۱. ≠ غلط، نادرست؛ ۲. ناراست؛ ۳. کج؛ ۴. ناصاف؛ ۵. یسار؛ ۶. نادرست ≠ ناراست.

راست‌گو: حقیقت‌گو، صادق، صدوق، صدیق ≠ دروغگو، کذاب.

راستا: ۱. راستی؛ ۲. امتداد، محاذی؛ ۳. جهت، سمت، سو، صوب ≠ کجی، کژی.

راستکار: ۱. درستکار، صحیح‌العمل؛ ۲. امانتدار، امین؛ ۳. باتقوا، متدین؛ ۴. عادل ≠ نادرستکار.

راستگو: صادق، صدیق ≠ دروغگو، کاذب.

راستگویی: صداقت، صدق ≠ کذب.

راسته: ۱. درخور، سزاوار، شایسته، قابل؛ ۲. راست‌گو، صادق، صدیق؛ ۳. دادگر، عادل؛ ۴. برزن، کوی، محله، منطقه، ناحیه؛ ۵. رده؛ ۶. بازار، تیمچه، سوق؛ ۷. رده، ردیف، صف، قطار.

راستی: ۱. صحت، صدق، صواب، هوده؛ ۲. صحت‌عمل، صداقت؛ ۳. حق، حقیقت؛ ۴. حقیقی، واقعی؛ ۵. راستین ≠ بیهوده، دروغین.

راستین: ۱. بی‌ریا، صادق، صمیمی، مخلص؛ ۲. حقیقی، واقعی ≠ دروغین.

راسخ: استوار، پابرجا، پایدار، ثابت، ثابت‌قدم ≠ نااستوار.

راشد: ۱. ره‌شناس، متدین، متقی.

راشی: رشوه‌ده، رشوه‌دهنده، باج‌ده، پاره‌ده ≠ رشوه‌ستان، رشوه‌گیر، مرتشی.

راضی: ۱. رضا، قانع، متقاعد؛ ۲. خرسند، خشنود؛ ۲. خوشدل ≠ ناراضی.

راعی: ۱. چوپان، رمه‌بان، شبان، گله‌بان؛ ۲. امیر، سرپرست؛ ۳. حامی، نگهبان.

راغ: دامنه‌کوه، صحرا، مرغزار ≠ باغ.

راغب: آرزومند، خواستار، خواهان، داوطلب، شایق، مایل، مشتاق ≠ بیزار.

راقم: دبیر، قلمزن، کاتب، محرر، منشی، منصف، نگارنده، نویسنده.

راقیه: پیشرفته، توسعه‌یافته، راقی، مترقی.

راک: ۱. قوج؛ ۲. کاسه؛ ۳. رشته‌سوزن، نخ.

راکب: سوار، سواره ≠ پیاده.

راکد: ۱. ایستا؛ ۲. ایستاده، بی‌حرکت، ساکن، ناروان؛ ۳. بی‌رونق، کاسد، کساد ≠ جاری، روان.

رام: ۱. آمخته، اهل، تابع، دست‌آموز، فرمانبردار، مانوس، مطیع، منقاد؛ ۲. نرم‌شانه؛ ۳. آرام ≠ وحشی، سرکش.

رامش: ۱. خنیا، طرب، موسیقی، نوا؛ ۲. آرامش، آسودگی، فراغت.

رامشگر: خنیاگر، رقاص، سرودخوان، مطرب، مغنیه، موسیقیدان، نوازنده.

ران: آلست، پا، لنگ.

راندمان: بازده، حاصل، عملکرد، کارآیی، کارکرد.

راندن: ۱. رانندگی‌کردن؛ ۲. بیرون‌کردن، دور‌کردن، رانش؛ ۳. تاراندن، طرد‌کردن؛ ۴. تبعید‌کردن، نفی‌بلد‌کردن.

رانده: ۱. رجیم، مطرود، منفور؛ ۲. تبعید.

رانده‌وو: ۱. قرار، وعده‌ملاقات؛ ۲. میقات.

راننده: شوفر.

راوی: داستانسرا، روایتگر، گوینده، محدث، ناقل.

راه: ۱. جاده، سبیل، سلک، شاهراه، صراط، طریق، گذرگاه، مسلک، مسیر، معبر، ممر، منهاج، منهج، نهج؛ ۲. روال، روش، شعار، شیوه، طرز، طریقت، طریقه، منوال؛ ۳. رسم، عادت؛ ۴. مجرا؛ ۵. وضع.

راه‌بر: دزد، راهدار، سارق، قطاع‌الطریق، گردنه‌بند.

راه‌بندان: ازدحام، ترافیک.

راه‌حل: الگوریتم، پاسخ، جواب.

راه‌شیری: کهکشان، مجره.

راهب: تارک، صومعه‌نشین، عزلت‌گزین.

راهبر: امام، بلد، پیشوا، دلیل، راهنما، رهبر، هادی.

راهدار: ۱. راهبان، رهبان، رهدار؛ ۲. دزد، راهزن.

راهرو: ۱. پاساژ، تونل، دالان، دهلیز، نقب؛ ۲. رهرو، سالک؛ ۳. راه‌پیما، سیاح، مسافر.

راهزن: دزد، راه‌بر، راهدار، رهزن، سارق، طرار، عیار، غارتگر، قاطع‌الطریق، گردنه‌بند.

راهزنی: دزدی، رهزنی، سرقت، طراری، عیاری.

راهگذر: ۱. رونده، رهسپار، رهگذر، عابر، گذرنده؛ ۲. شارع، کوچه، گذرگاه، معبر.

راهنما: ۱. امام، بلد، پیشوا، دلیل، راهبر، رهبر، رهنما، مربی، هادی؛ ۲. دفترچه‌راهنما.

راهنمایی: ارشاد، رهنمونی، هدایت.

راهوار: تندرو، تیزرو، راه‌گستر، رهوار ≠ کندرو.

راهی: ۱. روان، رونده، رهسپار؛ ۲. روانه، عازم؛ ۳. قاصد، مسافر؛ ۴. راه‌نشین؛ ۵. بنده، چاکر، غلام، نوکر.

رای: ۱. اندیشه، رای، فکر، نظر؛ ۲. اعتقاد، باور، زعم، عقیده؛ ۲. تدبیر، شور، مشورت؛ ۳. حدس، قیاس؛ ۴. راه.

رایت: بیرق، پرچم، درفش، علامت، علم، لوا.

رایج: باب، رواج، شایع، متداول، متعارف، مد، مرسوم، معمول ≠ منسوخ، نامتداول.

رایحه: بو، ریح، شمیمه، شمیم، عطر، نکهت.

رایزن: مستشار، مشاور.

رایزنی: تدبیر، شور، مشاوره، مشورت.

رایگان: بادآورد، بلاعوض، مجانی، مفت، مفتکی.

راس: ۱. سر، کله؛ ۲. انتها، قله، نوک؛ ۳. بالا، فوق تا، عدد، واحد؛ ۵. بزرگ، رئیس، مهتر ≠ مرئوس.

راسرافت: رحمت، شفقت، عطوفت، ملاطفت، مهربانی.

رای: ۱. اندیشه، رای، فکر، نظر؛ ۲. اعتقاد، باور، زعم، عقیده؛ ۳. حکم، فتوا؛ ۳. رایزنی، شور، مشاوره، مشورت؛ ۴. آهنگ، تصمیم، عزم، قصد.

رئوف: بامحبت، بامهر، دلسوز، رحیم، مشفق، مهربان.

رئیس: امیر، باشی، بزرگ، پیشوا، زعیم، سر، سرپرست، سردار، سردسته، سرکرده، سرور، سید، صدر، صندید، عمید، لیدر، مافوق، مدیر، مهتر، نقیب، ≠ مرئوس.

رئیس‌الوزرا: دستور، صدراعظم، نخست‌وزیر، وزیراعظم.

رویا: احلام، خواب، نوم، واقعه ≠ بیداری، یقظه.

رویت: دید، دیدار، دیدن، مشاهده، نظر.

رب: ۱. آفریدگار، الله، باریتعالی، پروردگار، خدا، مرق، یزدان؛ ۲. ارباب، صاحب، مالک، مخدوم.

رب‌النوع: الهه، بت، خداگونه، صنم.

ربا: تنزیل، ربح، سود، فایده، مرابحه، نزول.

رباخوار: تنزیل‌خوار، رباخور، سودخوار، سودخور، نزول‌خور.

رباخور: تنزیل‌خوار، رباخوار، سودخوار، نزولخوار.

رباط: ۱. خانقاه، خوان، کاروانسرا، لنگر، مرزبانی؛ ۲. سواران؛ ۳. بند، رشته، زردپی.

رباعی: چهارتایی، چهارپاره، شعر.

ربانی: ۱. الهی، اهورایی، ایزدی، خدایی، رحمانی، یزدانی؛ ۲. خداجو، زاهد، متعبد.

ربانیت: الوهیت، ربوبیت.

ربایش: ۱. اختلاس، دزدی، ربودن؛ ۲. آشام، جذب، کشش.

ربح: بهره، تنزیل، ربا، سود، فایده، فرع، مرابحه، نزول، نفع ≠ سرمایه.

ربط: اتصال، ارتباط، بند، پیوستگی، پیوند، رابطه، مناسبت، وصل، وفاق.

ربع: ۱. خانه، سرا، محل، مکان، منزل؛ ۲. برزن، کوی، محله.

ربودن: دزدیدن، ربایش، سرقت، قاپیدن.

ربیع: بهار، بهاران ≠ ۱. تموز؛ ۲. خریف.

رپرتاژ: گزارش.

رپرتر: خبرنگار، گزارشگر.

رتبه: ۱. اشل؛ ۲. پایگاه، پایه، جاه، درجه، مرتبه، مقام، منزلت.

رثا: سوگ، مرثیه، مرثیه‌خوانی، مرثیه‌سرایی، نوحه، نوحه‌گری.

رج: ۱. خط، رده، ردیف، صف؛ ۲. بند، رسن، ریسمان.

رجا: آرزو، امل، امید، امیدواری، توقع، چشم‌داشت ≠ یاس.

رجال: اکابر، بزرگان، مردان، نجبا، نجیبان ≠ نسوان.

رجحان: اولویت، برتری، ترجیح، تفضل، تفوق، تقدم، رجاحت، مزیت.

رجس: ۱. اثم، گناه، معصیت؛ ۲. کفر؛ ۳. پلید، ناپاک، نجس ≠ پاک، طهر.

رجعت: بازگشت، برگشت، برگشتن، عود، مراجعت، نکس ≠ عزیمت.

رجل: پا ≠ دست، ید.

رجل: بزرگ، مرد ≠ نسا.

رجم: ۱. سنگسار؛ ۲. دشنام، فحش، ناسزا، نفرین؛ ۳. رانش، طرد.

رجوع: بازآیی، بازگشت، رجعت، مراجعه.

رجولیت: ذکر، مردانگی، مردی، نری.

رجه: دسته، رج، ریسمان، صف، قطار.

رجیم: رانده، مطرود، نفرین‌شده، نفرینی.

رحل: ۱. بار، رخت؛ ۲. جایگاه، ماوا، منزل؛ ۳. رحلت، کوچ؛ ۴. جزوه‌کش.

رحلت: ۱. حرکت، درگذشت، فوت، مردن، مرگ، موت، نزع، وفات؛ ۲. حرکت، سفر، کوچ، کوچیدن، مهاجرت، نهوض ≠ ۱. ولادت؛ ۲. توقف، حضر.

رحم: ۱. ترحم، دلسوزی، رافت، رحمت، شفقت، مهربانی، مهرورزی؛ ۲. بخشایش، عفو، گذشت.

رحم: بچه‌دان، بون، پوگان، تخمدان، زهدان، مشیمه.

رحم‌دل: دلسوز، رئوف، رحیم، مشفق، مهربان ≠ قسی‌القلب.

رحمت: ۱. بخشش، رافت، رحم، شفقت، مهربانی؛ ۲. برکت؛ ۳. بخشایش، عفو.

رحیق: ۱. بی‌غش، صاف، ناب؛ ۲. باده، خمر، شراب، صافی، مروق، مل ≠ درد.

رحیل: سفر، عزیمت، کوچ، کوچیدن، مسافرت، هجرت.

رحیم: دلسوز، رئوف، رحم‌دل، مهربان ≠ سخت‌دل، سنگدل، شقی، قسی.

رخ: رخنه، شکاف.

رخ: ۱. چهره، رخسار، رخساره، رو، سیما، صورت، عارض، عذار، قیافه، وجه؛ ۲. برج، قلعه؛ ۳. پهلوان، جنگجو، گرد؛ ۴. سیمرغ، عنقا.

رخام: مرمر.

رخت: ۱. پوشاک، جامه، لباس؛ ۲. اثاث‌البیت، اثاثه، اسباب، اشیا، باروبنه، دارایی؛ ۳. کالا، متاع.

رخت‌بربستن: درگذشتن، رحلت‌کردن، فوت‌کردن، مردن ≠ متولدشدن.

رخت‌بستن: سفررفتن، عزیمت‌کردن، مسافرت‌کردن.

رختخواب: بستر، تختخواب، تشک، خوابگاه، فراش، نهالی.

رختشو: گازر.

رخداد: اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، ماجرا، واقعه.

رخسار: چهر، چهره، رخ، رخساره، روی، سیما، صورت، عارض، عذار، گونه، وجنات، وجه.

رخساره: چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، سیما، عارض، عذار، وجنات، وجه.

رخشان: تابنده، تابان، درخشنده، رخشان، روشن، مشعشع، نیر ≠ تیره، کدر.

رخشنده: تابان، تابناک، تابنده، درخشان، منور، نورانی ≠ تیره، تار.

رخصت: ۱. اجازت، اجازه، اذن، دستوری، مرخصی؛ ۲. پروانه، جواز.

رخنه: ۱. سرایت، نفوذ؛ ۲. ثقبه، ثلمه، چاک، درز، روزن، سوراخ، شقاق، شکاف، منفذ.

رخوت: بیحالی، رخام، سستی، شلی، ناتوانی، نرمی، وارفتگی، وهن.

رخیص: ارزان، کم‌بها، مناسب ≠ گران.

رد: ۱. اثر، پی، رگه، علامت، نشان، نقش؛ ۲. اعراض، اقاله، امتناع، انکار، بطلان، تقبیح، تکذیب، طرد، فسخ، نفی، نقض، نکول؛ ۳. استرداد، واپس؛ ۴. رفوزه، مردود؛ ۵. وازده.

ردا: بالاپوش، جبه، خرقه، طیلسان، لباده.

ردائت: بداندیشی، بدجنسی، بدطینتی، پستی، تباهی، خبث، غرض، فساد.

ردپا: اثر، پی، رد، نقش‌پا.

ردشدن: ۱. رفوزه‌شدن، مردودشدن؛ ۲. عبور، گذر؛ ۳. عبور‌کردن، گذشتن.

رده: دسته، رسته، صف، طبقه، قطار، کلاس، گروه.

رده‌بندی: تقسیم‌بندی، طبقه‌بندی، گروه‌بندی.

ردی: ۱. بد، سیئه؛ ۲. تباه؛ ۳. هالک.

ردیابی: پی‌جویی، پیگیری، ردگیری.

ردیف: ۱. خط، رج، صف، قطار؛ ۲. توالی.

رذالت: پست‌فطرتی، پستی، دنائت، شرارت، فرومایگی، ناکسی، نانجیبی.

رذل: بخیل، بی‌شرف، پست، حقیر، خسیس، دنی، دون، رذیل، سفله، فرومایه، لئیم، ناکس.

رذیل: پست، رذل، سفله، فرومایه، ناکس، نانجیب.

رذیلت: پستی، دون‌همتی، رذیله، فرومایگی، ناکسی ≠ فضیلت.

رز: انگور، تاک، مو.

رزاز: برنج‌فروش، برنجکوب.

رزاق: رزق‌رسان، روزی‌ده، روزی‌رسان.

رزانت: استواری، سنگینی، معقولی، وقار، وقر ≠ سبکی.

رزرو: ۱. پس‌انداز، ذخیره؛ ۲. یدکی.

رزق: ۱. روزی؛ ۲. معیشت، نان؛ ۳. توشه، درآمد، عایدی.

رزم: آرزم، پیکار، جدال، جنگ، حرب، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، نبرد، وغا.

رزم‌آرا: جنگاور، جنگجو، حربی، صف‌آرا، فرمانده.

رزم‌آور: پرخاشگر، جنگ‌آزموده، جنگاور، جنگجو، دلیر، رزم‌آزما، رزم‌توز، رزمجو، غوغایی، فتنه‌جو.

رزم‌پوش: رزم‌آور، رزمجو، رزمی، محارب.

رزمگاه: حربگاه، رزمگه، عرصه، میدان.

رزمناو: ناو، ناوشکن.

رزمندگی: جنگاوری، جنگجویی، جنگندگی، دلاوری، گردی.

رزمنده: پیکارجو، تکاور، جنگاور، جنگجو، جنگنده، چریک، مبارز، مجاهد.

رزمی: جنگی، حربی.

رزین: ۱. آرام، بارزانت، باوقار، سنگین، متین، موقر، وزین؛ ۲. بردبار، حلیم، شکیبا، صابر، صبور؛ ۳. گرانمایه.

رژه: سان، مارش، مشق.

رژیم: ۱. نظام؛ ۲. ترتیب، روش، سبک، طرز؛ ۳. احتماء، برنامه‌غذایی، پرهیز؛ ۴. خوشه ≠ ناپرهیزی.

رسا: ۱. پخته، رسیده، یانع؛ ۲. واضح؛ ۳. بلند؛ ۴. بلیغ، زبان‌آور، شیوا ≠ نارسا.

رسالت: ۱. ماموریت، مسولیت، وظیفه؛ ۲. پیام‌آوری، پیغامبری، پیغمبری، نبوت، وخشوری؛ ۳. ایلچی‌گری، سفارت.

رساله: ۱. جزوه، دفتر، صحیفه، کتاب؛ ۲. پایان‌نامه، تز؛ ۳. توضیح‌المسایل؛ ۴. رقیمه، مرقومه، مکتوب، نامه.

رسام: تصویرگر، صورتگر، نقاش، نقش‌بند، نگارگر.

رسانا: غیرعایق، هادی ≠ عایق، غیرهادی، نارسانا.

رساندن: ۱. حمل‌کردن؛ ۲. تحویل‌دادن، تسلیم‌کردن؛ ۳. هدایت‌کردن؛ ۴. ابلاغ.

رسایی: ۱. بلاغت، کمال؛ ۲. بلوغ، پختگی، رسیدگی ≠ نارسایی.

رستاخیز: ۱. آخرت، حشر، عقبا، عقبی، غاشیه، قارعه، قیامت، محشر، معاد، نشور؛ ۲. بعث، بیداری، جنبش، قیام.

رستخیز: ۱. آخرت، حشر، رستاخیز، قیامت، محشر؛ ۲. بعث، بیداری، جنبش، قیام.

رستگار: پیروز، رستار، سعادتمند، مفلح.

رستگاری: خلاصی، رهایی، فلاح، فوز، نجات، نجاح.

رستن: خلاصی‌یافتن، رهایی، رهایی‌یافتن، رهیدن، نجات.

رستن: رشد‌کردن، روییدن، نمو‌کردن.

رستنی: علف، گیاه، نامیه، نبات، نبت.

رستوران: بار، غذاخوری، کاباره، کافه، مطعم، مهمانخانه.

رسته: ۱. دسته، رده، صف، صنف، طبقه، کلاس، گروه؛ ۲. خلاص، رها، نجات‌یافته؛ ۳. وارسته.

رستی: ۱. رسی؛ ۲. آسایش، فراغت؛ ۳. بهره، حظ، نصیب؛ ۴. رزق، روزی؛ ۵. استیلا، چیرگی، غلبه؛ ۶. دلاوری، دلیری، شجاعت؛ ۷. استحکام، استواری.

رسد: ۱. جوخه، دسته، گروه؛ ۲. بهره، حصه.

رسم: ۱. آداب، آیین، تداول، راه، روش، رویه، سنت، طریقه، طور، عرف، قاعده، قانون، قرار، مرسوم؛ ۲. رستاد، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه؛ ۳. ترسیم؛ ۴. باب، داب، عادت؛ ۵. حق‌العمل، عوارض.

رسماً: رسمی، عرفاً، علناً، قانوناً ≠ اسماً.

رسمی: ۱. عرفی، قانونی؛ ۲. رایج، متداول، مرسوم؛ ۳. فاحشه، معروفه ≠ شرعی، غیررسمی؛ ۳. تک‌پران.

رسن: ۱. بند، پالهنگ، ریسمان، طناب، مقود؛ ۲. افسار، زمام، لجام، لگام.

رسوا: ۱. انگشت‌نما، بدنام، بی‌آبرو، بی‌حرمت، بی‌حیا، روسیاه، لجن‌مال، مفتضح، مهتوک، ننگین؛ ۳. افشا، برملا، علنی، فاش، لو.

رسواسازی: افشاگری، پرده‌دری، هتاکی.

رسواگر: افشاگر، پرده‌در، هتاک ≠ رازپوش.

رسوایی: افتضاح، بدنامی، بی‌شرمی، پرده‌دری، تفضیح، روسیاهی، عار، عیب، فضاحت، فضیحت، ننگ.

رسوب: بقایا، تفاله، ته‌نشست، ته‌نشین، جرم، درد، لای، لرد.

رسوخ: ۱. تاثیر، رخنه، نفوذ؛ ۲. استواری، پابرجایی.

رسول: ایلچی، پیام‌آور، پیغامبر، پیغمبر، پیک، سفیر، فرستاده، مرسل، نبی، وخشور.

رسوم: ۱. آداب، آیین‌ها، قواعد؛ ۲. روحیات؛ ۳. شعایر، مراسم؛ ۴. باج، باژ، خراج، عوارض.

رسومات: ۱. حقوق، عوارض؛ ۲. خمخانه، میخانه، میکده.

رسید: ۱. ورود، وصول؛ ۲. قبض.

رسیدگی: ۱. بازبینی، بررسی، پژوهش، تحقیق، ممیزی، وارسی؛ ۲. بلوغ، کمال؛ ۳. پختگی.

رسیدن: ۱. آمدن، واردشدن؛ ۲. اتصال، نیل، وصول؛ ۳. پختن، کامل‌شدن، نضج؛ ۴. سرآوری‌کردن، مراقبت‌کردن، مواظبت‌کردن؛ ۵. فرصت‌کردن، مجال‌یافتن؛ ۶. وقوع.

رسیده: ۱. پخته، رسا، منضوج، یانع؛ ۲. آمده، وارد؛ ۳. بالغ، پخته ≠ خام، نرسیده.

رشادت: جلادت، دلاوری، شجاعت، مردانگی.

رشته: ۱. بند، تار، ریسمان، نخ؛ ۲. سلسله؛ ۳. رگه؛ ۴. ماکارونی؛ ۵. شعبه؛ ۶. شاخه؛ ۷. زنجیره، سلسله؛ ۸. گرایش؛ ۹. پیوک.

رشد: ۱. رویش، نشو، نمو؛ ۲. بلوغ، کمال؛ ۳. صلاح، هدایت ≠؛ ۳. ضلالت، غی، گمراهی.

رشک: ۱. حسادت، حسد، حسرت؛ ۲. حمیت، غیرت؛ ۳. بخل، غبطه.

رشکین: ۱. حاسد، حسود؛ ۲. غیرتی، غیور.

رشوت: ارتشا، باج، رشوه.

رشوه: ۱. ارتشا، باج، باج‌سبیل، پاره، رشوت، لاج؛ ۲. کود.

رشوه‌ستان: باج‌ستان، رشوه‌خوار، رشوه‌خواه، رشوه‌گیر، لاج‌گیر، مرتشی.

رشید: ۱. بالغ، عاقل، کبیر؛ ۲. بلندبالا، بلندقامت، خوش‌قدوقامت، رشیق؛ ۳. دلیر، شجاع، گرد.

رصد: ۱. زیج؛ ۲. نظاره‌گری، نظردوختن؛ ۳. مراقبت، مواظبت، نظارت، نگهبانی.

رضا: تراضی، خشنود، خوشحال، خوشدل، راضی، رضایت، قانع، قبول، مجاب، موافقت، همداستانی.

رضادادن: ارتضا، تراضی، رضایتمندی.

رضامندی: خرسندی، خشنودی، خوشدلی، رضایت، قبول، قناعت، ≠ نارضایی.

رضایت: تراضی، خشنودی، رضا، رضامندی، قبول.

رضایت‌بخش: پذیرفتنی، راضی‌کننده، رضایت‌آمیز، قابل‌قبول.

رضوان: ۱. ارم، بهشت، جنان، جنت، جنت، خلد، فردوس، مینو؛ ۲. خشنودی، رضامندی؛ ۳. پذیرش، قبول.

رطوبت: تری، نمداری، نمناکی ≠ خشکی.

رطوبت‌دار: تر، خیس، مرطوب، نمناک، نم‌دار ≠ خشک.

رعایت: ۱. احترام، ادب، اعتنا، بزرگداشت، پاس، تکریم، توجه، حرمت، مراعات، مراقبت، ملاحظه، نگرش، وقع؛ ۲. چرانیدن.

رعب: بیم، پروا، ترس، جبن، سطوت، صولت، واهمه، وحشت، وهم، هراس، هول، هیبت.

رعب‌آمیز: ترس‌آور، ترسبار، تهدیدآمیز، هول‌آمیز، هول‌انگیز، وحشت‌آلود، وحشت‌بار.

رعب‌آور: ترسناک، خوفناک، سهمناک، مهیب، وحشتزا، وحشتناک، هولناک.

رعب‌انگیز: ترسناک، خوفناک، سهمناک، مهیب، مهیل، وحشتناک، وهمناک، هراس‌انگیز، هولناک.

رعد: آسمان‌غره، تندر، غرش، کنور ≠ آذرخش.

رعدآسا: تندرآسا، تندروار، غران، غرش‌کنان.

رعشه: ارتعاش، تشنج، لرز، لرزش، لرزه، لقوه.

رعشه‌ناک: لرزان، مرتعش.

رعنا: ۱. ابله، احمق؛ ۲. خوشگل، دلربا، زیبا، قشنگ؛ ۳. خودپسند، خودخواه، متکبر.

رعیت: ۱. برزگر، روستایی؛ ۲. تبعه.

رغبت: آرزو، آرزومندی، اشتیاق، تعشق، تمایل، خواست، میل، هوس.

رف: سکو، طاقچه.

رفاقت: دمسازی، دوستی، مرافقت، مودت، ولا، همدلی، همدمی، همراهی، هموثاقی، یاری ≠ عداوت.

رفاه: آسایش، آسودگی، بهبود، ترفه، ترفیه، تنعم، راحتی، شادکامی، نازپروردگی، نعیم.

رفت: ۱. ذهاب، گذر؛ ۲. رفتار، روال، شیوه، قلق.

رفت‌وآمد: آمدوشد، ترافیک، تردد، عبورومرور.

رفتار: ۱. اقدام، حرکت، سلوک، سیره، صفت، عمل، فعل، کردار، کنش؛ ۲. روش، سبک، سلوک، روال، سیر، طریقه، مشی، هنجار.

رفتگر: پیک‌بهداشت، جاروکش، سپور.

رفتن: جارو‌کردن، روبیدن، روفتن.

رفتن: ۱. حرکت‌کردن، ذهاب، عازم‌شدن، کوچ‌کردن، نقل‌مکان‌کردن؛ ۲. سپری‌شدن، گذشتن؛ ۳. شباهت‌داشتن، شبیه‌بودن ≠ آمدن، ایاب.

رفتنی: ۱. عازم، مسافر؛ ۲. محتضر، مردنی.

رفته‌رفته: بتدریج، تدریجاً، کم‌کم، یواش‌یواش.

رفراندم: همه‌پرسی.

رفض: ۱. ارتداد، الحاد، بیدینی؛ ۲. ترک، رد، طرد.

رفع: ۱. ازبین‌بردن، برطرف‌کردن؛ ۲. دفع، مدافعه؛ ۳. حل، ساماندهی؛ ۴. ضمه.

رفعت: ارتفاع، اوج، بزرگی، بلندی، تعالی، شرف، علو، والایی.

رفق: لطف، مدارا، ملایمت، مهربانی، نرمی.

رفقا: احبا، دوستان، رفیقان، صدیقان، همگنان، یاران ≠ دشمنان.

رفوزه: ردشده، مردود، ناکام، ناموفق ≠ قبول.

رفیع: ۱. بلند، مرتفع؛ ۲. بلندپایه، بلندقدر، جلیل، شامخ، منیع، والا.

رفیق: ۱. انیس، حبیب، خلیل، دمخور، دوست، دوستدار، مصاحب، همدم، همراه، همنشین، هم‌نفس؛ ۲. یار، فاسق ≠ دشمن.

رفیقه: فاسق، معشوقه، نشمه، ≠ رفیق.

رق: ۱. بردگی، بندگی، عبودیت، غلامی؛ ۲. برگ.

رقابت: ۱. هم‌چشمی؛ ۲. هم‌چشمی‌کردن؛ ۳. انتظار، توقع، چشمداشت.

رقاص: بالرین، پایکوب، رامشگر، رقصنده.

رقاصی: پای‌کوبی، دست‌افشانی، رقص، وشت.

رقت: ۱. تاثر، تالم، دلسوزی؛ ۲. لطافت، نازکی، نرمی؛ ۳. کم‌رنگی.

رقت‌آور: ترحم‌برانگیز، جانگداز، دردناک، رقت‌انگیز، رقت‌بار.

رقت‌انگیز: ترحم‌انگیز، ترحم‌برانگیز، رقت‌آور، رقت‌بار.

رقص: ۱. سماع؛ ۲. پایکوبی، دست‌افشانی، وشت؛ ۳. بالت، والس.

رقعه: ۱. پینه، وصله؛ ۲. عریضه، مراسله، مکتوب، منشور، نامه، نوشته.

رقم: ۱. شمار، عدد؛ ۲. شماره، عده؛ ۳. قلم؛ ۴. نمره؛ ۵. قسم، نوع؛ ۶. خط، دستخط، فرمان؛ ۷. علامت، نشان.

رقیب: ۱. حریف، مدعی، معارض، هماورد، هم‌چشم؛ ۲. موکل؛ ۳. مراقب، نگهبان.

رقیت: بردگی، بندگی، غلامی، ≠ حریت.

رقیق: آبدار، آبکی، باریک، تنک، روان، سیال، شل، کم‌رنگ، مایع، نازک، نرم ≠ غلیظ.

رقیق‌القلب: احساساتی، حساس، مهربان، نازک‌دل ≠ قسی‌القلب.

رقیمه: خط، دستخط، عریضه، مراسله، مرقومه، مکتوب، منشور، نامه، نوشته.

رک: آشکار، بی‌پروا، بی‌پرده، بی‌تعارف، بی‌تکلف، ساده، صاف‌وپوست‌کنده، صریح ≠ درلفافه.

رک‌گو: صریح، صریح‌اللهجه.

رک‌گویی: صراحت، صراحت‌لهجه.

رکن: ۱. اسطقس، بالار، پایه، ستون، عماد؛ ۲. عمده، مهم.

رکود: ایستایی، بی‌حرکتی، توقف، خمودی، سکون، کسادی، وقفه، ≠ رونق.

رکیک: ۱. زشت، سخیف، قبیح، ناپسند، نامعقول؛ ۲. سست، ضعیف.

رگ: ۱. آوند، پی، حبل، عصب، وتر، ورید، وعا؛ ۲. عرق، عصب؛ ۳. حمیت، غیرت.

رگزن: حجام، فصاد.

رگزنی: حجامت، فصد.

رگل: بی‌نمازی، طمث، عادت، قاعده.

رگه: ۱. آثار، اثر، رد، نشانه، نشان؛ ۲. رشته؛ ۳. ریشه.

رل: ۱. فرمان؛ ۲. عمل، کارکرد، نقش، وظیفه.

رله: ایستگاه، تقویت، تقویت‌کننده، تقویت‌سازی.

رم: ۱. رمیدن، فرار، گریز، وحشت؛ ۲. اکراه، نفرت؛ ۳. رمه، گله؛ ۴. دسته، گروه.

رمال: دعانویس، ساحر، طالع‌بین، عراف، فالگیر، کاهن، کف‌بین.

رمالی: طالع‌بینی، فالگیری.

رمان: افسانه، حکایت، داستان، قصه، نوول.

رمان‌نویس: داستان‌نویس، نوولیست.

رمح: زوبین، نیزه.

رمز: ۱. استعاره، اشاره، ایما، سمبل، کنایه، نکته، نماد، نمون؛ ۲. راز، سر؛ ۳. فن، قلق، لم.

رمزآلود: اسرارآمیز، رازآلود، رازناک، مرموز.

رمزی: ۱. سری، مرموز؛ ۲. سمبلیک، نمادین.

رمق: ۱. تاب، توان، طاقت، قوت، نا؛ ۲. رمه، گله.

رمل: ۱. ریزه‌سنگ، ریگ، شن، ماسه؛ ۲. پیشگویی.

رمل‌زار: رملستان، ریگزار، ریگستان، شن‌زار، ماسه‌زار.

رملستان: رمل‌زار، ریگزار، ریگستان، شن‌زار، ماسه‌زار.

رمنده: ۱. گریزان، نافر؛ ۲. وحشی؛ ۳. رموک.

رمه: ۱. احشام، رمق، رمک، سیله، فسیله، گله؛ ۲. دسته، گروه؛ ۳. جیش، سپاه، لشکر.

رمه‌بان: چوپان، راعی، رامیار، شبان، گله‌بان.

رمیدگی: ۱. فرار، گریز؛ ۲. بیزاری، کراهت، نفار، نفرت.

رمیدن: ۱. دورشدن، رمش، رم‌کردن؛ ۲. فرار‌کردن، گریختن، گریزان‌شدن؛ ۳. استیحاش، ترسیدن، وحشت‌کردن؛ ۴. احتراز‌کردن، دوری‌گزیدن.

رمیده: فراری، گریزان.

رمیم: پوسیده، فرسوده، کهنه، له.

رنج: آزار، اضطراب، الم، اندوه، بلا، تعب، داء، درد، دشواری، زجر، زحمت، سختی، عذاب، غم، کد، گرفتاری، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت، ملال، نکبت.

رنج‌آور: دردآور، دردانگیز، دردناک، رنج‌آمیز، رنجبار، مشقت‌زا، مولم.

رنجبار: دردانگیز، مشقت‌بار، مشقت‌زا، ملال‌آور.

رنجبر: زحمت‌کش، کارگر.

رنجش: آزردگی، تاذی، دلتنگی، رنجیدگی، شکراب، کدورت، ملال، ملالت، ناراحتی، نقار.

رنجور: آزرده، بستری، بیمار، رنجه، علیل، غمگین، مریض، ناتوان، ناسالم، نالان.

رنجوری: آزردگی، بیماری، عارضه، علیلی، مرض.

رنجه: آزار، افگار، رنجور، زحمت، مزاحمت، ملول.

رنجیدگی: آزردگی، تاذی، رنجش، کدورت، نژندی.

رنجیده: آزرده، آزرده‌خاطر، افسرده، سرگران، کدر، مکدر، ملول، ناراضی.

رند: عیار، زرنگ، قلاش، لاابالی، لاقید، محیل.

رندی: زرنگی، زیرکی، عیاری، لاقیدی.

رنگارنگ: الوان، رنگ‌برنگ، رنگین، گونه‌گون، متلون، ملون.

رنگ: ۱. صبغه، فام، گون، لون؛ ۲. حیله، مکر؛ ۳. طرح، نقش، نقشه.

رنگ‌باخته: پریده‌رنگ، رنگ‌پریده، رنگ‌ورورفته، کم‌رنک.

رنگ‌پریده: پریده‌رنگ، رنگ‌ورورفته، رنگ‌باخته، مات.

رنگرز: صباغ.

رنگرزی: صباغت.

رنگین: الوان، پرنقش‌ونگار، رنگارنگ، متلون.

رنگین‌کمان: آزفنداک، قوس‌وقزح، کرکم.

رو: ۱. چهره، رخ، رخسار، سیما، صورت، عارض، وجه؛ ۲. پررویی، گستاخی، وقاحت؛ ۳. رویه، سطح، عرشه ≠ پشت، ظهر.

روا: جایز، حق، حلال، سزاوار، شایست، شایسته، مباح، مجاز، مشروع، معقول ≠ ناروا.

رواج: تداول، جریان، رایج، رونق، متداول ≠ کسادی.

روادید: جواز، ویزا.

رواق: ایوان، پیشخانه، درگاه، سایبان، سقف، هشتی.

روال: راه، روش، روند، سیاق، سیرت، سیره، شیوه، طریقه، طور، گونه، متد، مشی، منوال، نحو، نمط، نهج، هنجار.

روان: ۱. رقیق، سیال، مایع؛ ۲. جاری، ساری، متداول؛ ۳. جان، روح، نفس؛ ۴. سلیس، شیوا؛ ۵. راهی، روانه، عازم؛ ۶. لینت، نرمی ≠ جامد.

روانبخش: جانبخش، جان‌پرور، جانفزا، روح‌افزا، روح‌انگیز، روحبخش، روحپرور.

روانه: ۱. اعزام، گسیل؛ ۲. راهی، رونده، عازم.

روانی: ۱. جریان؛ ۲. روحی؛ ۳. سلاست، طلاقت.

روایت: حدیث، حکایت، داستان، نقل.

روایتگر: ۱. راوی، محدث؛ ۲. داستانسرا، قصه‌گو.

روایی: ۱. حلیت، سزاواری؛ ۲. رواج، رونق.

روبان: بند، نوار.

روبراه: ۱. سالم، مجهز، مرتب؛ ۲. آماده، مهیا؛ ۳. سرحال، کوک.

روبرو: برابر، پیش‌رو، جلو، حضوراً، رویارو، قبال، متقابل، محاذی، مقابل، مواجه، نزد ≠ عقب.

روبند: برقع، غشا، ماسک، نقاب.

روبنده: برقع، نقاب.

روبوسی: مصافحه.

روبیدن: جارو‌کردن، رفتن، روفتن.

روح: ۱. جان، روان؛ ۲. امر، وحی؛ ۳. فرشته، ملک؛ ۴. صفا ≠ جسد، جسم، کالبد.

روح‌الامین: جبرئیل، فرشته، ملک.

روحانی: ۱. آخوند، کاتوزی، مجتهد، ملا؛ ۲. روحی، معنوی، ملکوتی ۱. ≠ غیرروحانی؛ ۲. جسمانی.

روحپرور: جانفزا، روانبخش، روح‌افزا، روحبخش.

روحی: ۱. روحانی، معنوی؛ ۲. روانی ≠ مادی.

روحیات: خلقیات، رسوم، عادات.

رود: ۱. جدول، جویبار، جوی، رودخانه، نهر؛ ۲. جگربند، جگرپاره، فرزند، کودک؛ ۳. ساز.

رودخانه: رود، شط، نهر.

روده‌دراز: پرحرف، پرگو، وراج.

روده‌درازی: پرحرفی، پرگویی، وراجی.

روز: ۱. نهار، یوم؛ ۲. دوره، زمان، گاه، وقت ≠ شب، لیل.

روزافزون: متزاید.

روزانه: روزمره، هرروز، یومیه.

روزگار: ۱. اوقات، ایام، دوره، زمان، زمانه، ساعت، عمر، عهد، وقت؛ ۲. جهان، دنیا، دهر، گیتی.

روزمره: روزانه، هرروزه، یومیه.

روزن: پنجره، درز، دریچه، رخنه، روزنه، سوراخ، شکاف، شکافتگی، منفذ.

روزنامه: ۱. جریده، ژورنال، نشریه؛ ۲. کارنامه.

روزنامه‌چی: خبرنگار، روزنامه‌نویس، ژورنالیست.

روزنامه‌نگار: جریده‌نگار، خبرنگار، روزنامه‌نویس، ژورنالیست.

روزنامه‌نویس: جریده‌نگار، خبرنگار، روزنامه‌نگار، ژورنالیست.

روزنه: پادگانه، پنجره، دریچه، روزن، سوراخ، شکاف، منفذ.

روزه: ۱. صوم؛ ۲. امساک.

روزی: توشه، رزق، روزینه، قسمت، معیشت، نصیب.

روسپی: جلب، جنده، خودفروش، زانیه، زناکار، غر، فاحشه، قحبه، لکاته، معروفه، معروفه، نامستور، هرجایی.

روسپیگری: جندگی، خودفروشی، فاحشگی، قحبگی.

روستا: آبادی، ده، دهات، دیه، رستاق، قریه، قصبه.

روستایی: ۱. دهاتی، ده‌نشین، روستانشین؛ ۲. دهقان، رعیت.

روسری: چارق، چارقد، حجاب، مقصوره، مقنعه.

روسیاه: بدکار، رسوا، شرمسار، گناهکار، مقصر، ننگ‌آور، ننگین.

روسیاهی: افتضاح، خجالت، رسوایی، شرمساری، ننگ.

روش: آیین، ادب، اسلوب، باب، راه، رسم، رفتار، روال، روند، رویه، سبک، سنت، سیاق، سیر، سیرت، سیره، شعار، شیوه، طرز، طریق، طریقت، طریقه، طور، عادت، قاعده، قانون، متد، مذهب، مسلک، منوال، نحو، نحوه، نظام، نمط، نوع، وجه، وضع، هنجار.

روشن: ۱. مشعشع، منور، نورانی، نوردار؛ ۲. آشکار، بارز، بدیهی، صریح، عیان، قطعی، مبرهن، محقق، مشخص، مشهود، معلوم، معین، واضح، واضح؛ ۳. کوک؛ ۴. گویا؛ ۵. براق، تابان، جلی، رخشان، متجلی؛ ۶. زلال، شفاف ≠ تاریک، تیره، مبهم، ناگویا، کدر، غیر شفاف.

روشن‌بین: تیزبین، تیزچشم، روشن‌ضمیر، عاقبت‌نگر، مال‌اندیش.

روشن‌سازی: ۱. تنویر، توضیح؛ ۲. چراغانی.

روشن‌ضمیر: پاکدل، سلیم، سلیم‌القلب، صافدل، صافی‌ضمیر، ≠ تیره‌روان، تیره‌ضمیر.

روشن‌کردن: ۱. افروختن؛ ۲. باز‌کردن، راه‌انداختن.

روشنایی: روشنی، فروغ، نور ≠ تاریکی، ظلمت.

روشندل: اعمی، باریک‌بین، روشن‌بین، نابینا.

روشنفکر: فکور، متجدد، منورالفکر ≠ متحجر.

روشنی: پرتو، تابش، درخشش، روشنایی، رونق، شعاع، صراحت، ضیا، فروغ، وضوح.

روضه: ۱. باغ، بوستان، گلزار؛ ۲. روضه‌خوانی، عزاداری؛ ۳. قبر، گور، مزار.

روغن: ۱. پیه، چربی، دهن، زیت؛ ۲. مرهم.

روغن‌دار: چرب، روغنی.

روگردانی: اعراض، تمرد، رویگردانی، سرپیچی.

روند: جریان، روال، روش، رویه، شیوه، طریقه، منوال.

رونده: ذاهب، راهگذر، راهی، رهرو، سالک.

رونق: آبادانی، آبرو، آب‌وتاب، اعتبار، پیشرفت، تداول، جلا، جلوه، درخشندگی، رواج، روشنی، عمران، نضج، نمود.

رونوشت: سواد، کپی، کپیه، مسوده، نسخه.

رونویسی: استنساخ، کپیه‌برداری، نسخه‌برداری.

روی: ۱. چهر، چهره، رخسار، رخساره، رخ، رو، سیما، صورت، عارض، عذار، گونه، وجه؛ ۲. بر، سطح، علو.

روی‌بند: برقع، حجاب، روبند.

رویارو: برابر، روبرو، متقابل، محاذی، مقابل.

رویارویی: تقابل، دیدار، صف‌آرایی، معارضه، مقابله، ملاقات، مواجهه.

رویداد: اتفاق، امر، پیشامد، رخداد، عارضه، قضیه، ماجرا، واقعه.

رویش: بالش، رشد، روییدن، نشو، نما، نمو.

رویگردانی: اعراض، تمرد، روگردانی، سرپیچی.

رویه: پهنه، سطح، سطحه.

رویه: ۱. رفتار، روش، سیرت؛ ۲. اسلوب، روند، شیوه، نهج؛ ۳. رسم، وضع.

رویی: بالایی، فوقانی ≠ تحتانی.

روییدن: رویش، نشو، نما، نمو.

رها: ۱. آزاد، خلاص، فارغ، مرخص، مستخلص، وارسته؛ ۲. بی‌بند؛ ۳. پراکنده، پرت، ترک، متروک، واگذار، ول، ولو؛ ۴. یله.

رها‌کردن: ۱. ترک‌کردن، ول‌کردن؛ ۲. آزاد‌کردن، خلاص‌کردن، رهانیدن، نجات‌دادن.

رهاورد: ارمغان، تحفه، ره‌آورد، سوغات، هدیه.

رهایش: آزادی، خلاصی، رهایی، نجات، ≠ اسیری.

رهایی: آزادی، خلاص، نجات، وارستگی، ≠ اسارت.

رهبر: امام، پیشوا، راهبر، راهنما، زعیم، سرکرده، سلسله‌جنبان، قدوه، قیادت، مراد، مقتدا، هادی.

رهبری: امامت، پیشوایی، تمشیت، رهنمایی، زعامت، قیادت، ولایت.

رهرو: ۱. درویش، سالک، عارف؛ ۲. راهرو، راهگذر، پی‌سپار، رونده.

رهزن: حرامی، دزد، راهزن، سارق، عیار.

رهسپار: راهگذار، رهسپر، رهگذر، سیاح، عازم، مسافر.

رهگذر: ۱. راهگذر، رونده، عابر؛ ۲. گذرگاه، معبر.

رهن: گرو، مراهنه، وثیقه.

رهنما: ۱. بلد، راهنما، هادی، هدایتگر؛ ۲. قافله‌سالار.

رهنمایی: ارشاد، دلالت، رهبری، رهنمونی، رهنمون، هدایت.

رهنمود: ارشاد، پند، دلالت، راهنمایی.

رهوار: بفرمان، راهوار، سربه‌راه، مطیع، منقاد.

رهیدن: ۱. خلاصی، نجات؛ ۲. رستن.

رهین: ۱. درگرو، مدیون، مرهون، مقروض، وام‌دار؛ ۲. ضامن، کفیل.

رهینه: گروی، مرهون، وثیقه.

ریش: ۱. زخم، قرح؛ ۲. محاسن.

ریا: تزویر، تظاهر، حیله، دورویی، ریو، زرق، سالوس، شایبه، ظاهرنمایی، فریب، نفاق ≠ صدق.

ریاست: آقایی، بزرگی، پیشوایی، حکومت، زعامت، سرپرستی، سروری، مدیریت، مهتری.

ریاضت: ۱. سختی، مرارت؛ ۲. تمرین، مشق، ممارست؛ ۳. سعی، مجاهدت، مجاهده.

ریاضت‌کش: ۱. مرتاض؛ ۲. زاهد، زهدگرا.

ریاکار: دورو، سالوس، ظاهرساز، ظاهرنما، فریبنده، متظاهر، مرائی، مزور، مکار، منافق.

ریاکارانه: متظاهرانه، مزورانه، منافقانه.

ریاکاری: تزویر، تظاهر، تملق، دورویی، سالوس، ظاهرنمایی، نفاق.

ریب: اشتباه، تردید، حقه، ریو، سالوس، شبهه، شک، ظاهرنمایی، فریب.

ریبت: تردید، دودلی، شک.

ریتم: ایقاع، ضرب، وزن.

ریح: ۱. باد، دم، نسیم، نفخ؛ ۲. بو، رایحه؛ ۳. تیز.

ریخت: ۱. اندام، شکل، صورت، قیافه، هیات، هیکل؛ ۲. ریختن.

ریز: ۱. خرد، کوچک؛ ۲. شکسته.

ریزش: جریان، چکه، زکام، سیلان.

ریزه: تکه، خرده، دانه، ریز، قراضه.

ریزه‌خوار: سورچران، سوری، طفیلی.

ریسمان: بند، تار، حبل، رسن، رشته، طناب، مقود، نخ.

ریسمان‌تاب: رسن‌تاب، ریسمان‌باف، ریسنده، نخ‌تاب.

ریسنده: تابنده، ریسمان‌تاب، نخ‌تاب، نخ‌ریس.

ریسه: ۱. رشته، نوار؛ ۲. ضعف، غش.

ریش: ۱. جراحت، خستگی، زخم، والانه؛ ۲. لحیه، محاسن.

ریش‌سفید: ۱. پیر، سالخورده، کهنسال، مسن، معمر؛ ۲. بزرگ، کبیر، معمم.

ریشخند: استهزا، تمسخر، شوخی، لودگی، مسخره.

ریشخندآمیز: تمسخرآلود، مسخره‌آمیز، تمسخرآمیز.

ریشه: ۱. اصل، بن، بنیاد، بیخ، پایه؛ ۲. رگه؛ ۳. جذر، رادیکال.

ریشه‌کن: انهدام، قلع‌وقمع، نابود، هدم.

ریگزار: رملستان، ریگستان، سنگلاخ.

ریم: پلیدی، جراحت، چرک، کثافت.

ریم‌آلود: چرک‌آلود، چرکین، کثیف.

ریو: حیله، خدعه، دستان، ریب، فسون، مکر، نیرنگ.

ریه: جگر، شش.

زائو: تازه‌زا، زاج، زاچ.

زاپاس: اضافی، رزرو، یدکی.

زاد: ۱. توشه، خوراک، ره‌توشه، زادراه، قوت‌لایموت؛ ۲. فرزند؛ ۳. عمر.

زادگاه: زادبوم، مسقطالراس، مولد، میهن، وطن.

زادن: ۱. زادوولد، زایش، زاییدن؛ ۲. ایجاد‌کردن، تولید.

زاده: ۱. فرزند، مولود، ولد؛ ۲. متولد.

زار: ۱. پریشان‌حال، ضعیف، ناتوان، نحیف، نزار؛ ۲. صرع، غش؛ ۳. تضرع، زاری، فغان، ناله؛ ۴. بیچاره، خوار، زبون.

زارع: برزگر، برزیگر، حارث، دهقان، زراعت‌پیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر.

زاری: ۱. افغان، الحاح، بی‌تابی، تضرع، ضجه، ضرع، فغان، گریه، لابه، ناله، ندبه؛ ۲. بیچارگی، خواری.

زاغ: ۱. زاغج، زاغچه، زغن، غراب، کلاغ؛ ۲. کبود؛ ۳. زاج.

زاغه: آلونک، بیغوله، شکفت، غار، کلبه، کهف، مغاره.

زال: سالخورده، سالدیده، سالمند، سپیدمو، کهنسال، مسن ≠ جوان.

زالو: شلوک، علق.

زامر: زمار، نای‌زن، نی‌زن، نی‌نواز.

زانی: بدکار، زناکار، فاسق.

زانیه: روسپی، زناکار، فاسقه، معروفه.

زاویه: ۱. کنج، گوشه؛ ۲. بیعت، خانقاه، دیر، صومعه، عبادتخانه، معبد، تکیه؛ ۳. خلوتخانه، خلوتکده؛ ۴. خانه، مسکن؛ ۵. حجره، غرفه.

زاویه‌نشین: انزواطلب، خلوت‌گزین، خلوت‌نشین، خلوتی، رهبان، گوشه‌گیر، گوشه‌نشین، معتزل، معتکف، منزوی.

زاهد: باتقوا، پارسا، پرهیزگار، عابد، متشرع، متعبد، متقی، معتکف، ناسک ≠ بی‌تقوا.

زاهدانه: پارسایانه، پرهیزگارانه، عابدانه، متشرعانه ≠ ناپارسایانه.

زایا: خلاق، زاینده، مولد ≠ سترون، عقیم.

زاید: ۱. اضافه، اضافی، زایده، زیاده، زیادی؛ ۲. غیرضروری، غیرلازم ≠ ضروری.

زایر: دیدارکننده، زائر، زیارتگر.

زایش: ۱. تناسل، تولیدمثل، زادوولد، زاییدن؛ ۲. تولد، میلاد، ولادت ≠ مرگ.

زایل: تباه، زدوده، سترده، محو، معدوم، نابود، نیست.

زایمان: زایش، وضع‌حمل.

زاینده: زایا، مولد ≠ نابارور.

زاییدن: تولید، زایش، ولادت ≠ مرگ.

زاییده: ۱. متولد، مولود؛ ۲. حاصل، نتیجه.

زباله: آشغال، خاشاک، خاکروبه.

زباله‌دان: آشغالدانی، مزبله.

زبان: ۱. لسان؛ ۲. کلام، لهجه؛ ۳. اصطلاح.

زبان‌آور: بلیغ، تیززبان، خوش‌صحبت، خوش‌کلام، رسا، سخن‌گزار، سخنور، شاعر، فصیح، ناطق، نطاق.

زبان‌آوری: بلاغت، سخنوری، فصاحت.

زبان‌باز: چاپلوس، چاخان، چرب‌زبان، زبان‌بمزد، متملق.

زبانزد: ۱. مثل؛ ۲. مصطلح؛ ۳. مشهور، معروف.

زبانه: ۱. سعیر، شعله، لهب، لهیب؛ ۲. پره، ناره، میله.

زبانی: شفاهی، فمی ≠ قلمی، کتبی.

زبده: ۱. برگزیده، صفی، گزیده، منتخب؛ ۲. سرآمد، ممتاز؛ ۳. خلاصه، مجمل، مختصر؛ ۴. جوهر، خالص.

زبر: بالا، فوق، کسره ≠ پایین، زیر.

زبر: خشن، درشت، زمخت، ضخیم، ناصاف ≠ لین، نرم.

زبردست: ۱. استاد، حاذق، خبره، کاردان، ماهر، متبحر؛ ۲. زبل، زرنگ؛ ۳. باکفایت، مقتدر.

زبردستی: ۱. تبحر، چابکی، چالاکی، خبرگی، زرنگی، قدرت، مهارت؛ ۲. اقتدار، توانایی.

زبری: خشونت، ناهمواری ≠ لینت.

زبرین: بالایی، فرازین، فوقانی ≠ زیرین، فرودین.

زبل: چموش، زبردست، زرار، زرنگ، زیرک، شیطان ≠ چلمن، دست‌وپاچلفتی.

زبون: ۱. بیچاره، درمانده، عاجز، ناتوان؛ ۲. حقیر، خفیف، خوار، ذلیل؛ ۳. پست، جلب، سقط، فرومایه، ناکس؛ ۴. مغلوب؛ ۵. ضعیف، ضعیف‌النفس، نژند.

زبونگیر: ضعیف‌چزان، ضعیف‌کش، عاجزکش ≠ عاجزنواز.

زبونی: ۱. بیچارگی، درماندگی، عجز، ناتوانی؛ ۲. خواری، ذلت؛ ۳. پستی، فرومایگی؛ ۳. ضعف.

زجاج: آبگینه، بلور، شیشه.

زجر: آزار، اذیت، تعب، رنج، سختی، شکنجه، عذاب.

زحل: کیوان.

زحمت: ۱. عذاب، مزاحمت، مشقت؛ ۲. تعب، تقلا، رنج، سختی، کد؛ ۳. آزار، رنجه، محنت؛ ۴. تصدیع، دردسر.

زحمتکش: رنجبر، زجرکش، ستمکش، سختی‌کش، محنت‌کش.

زخم: جراحت، جریحه، خراش، خستگی، ریش، ضرب، قرح، ناسور، نیش.

زخم‌زبان: سرزنش، سرکوفت، طعن، طعنه، ملامت، نکوهش.

زخمدار: افگار، جریح، زخمناک، زخمی، مجروح، مصدوم، مضروب.

زخمه: زخ، شکافه، مضراب.

زخمی: افگار، جریح، جریحه‌دار، زخمدار، زخمناک، مجروح.

زدایش: ازاله، امحا، پاکسازی، پالودن، زدودن، محو.

زدن: ۱. نواختن؛ ۲. ضرب، ضربه، ضربت؛ ۳. دزدیدن، ربودن، قاپیدن؛ ۴. ضربان؛ ۵. کوفتن؛ ۶. شکار‌کردن، صید‌کردن؛ ۷. اتفاق‌افتادن، واقع‌شدن.

زدوبند: بندوبست، تبانی، توطئه، دسیسه، ساخت‌وپاخت.

زدوخورد: برخورد، جدال، جنگ، دعوا، کشمکش، نزاع.

زدودن: ۱. ستردن؛ ۲. پاک‌کردن، محو‌کردن؛ ۳. جلادادن، صیقل‌دادن؛ ۴. ازاله، زدایش، محو.

زدوده: زایل، محذوف، محو.

زده: ۱. خورده، ضربت‌دیده، مصدوم، مضروب؛ ۲. بی‌رغبت، بی‌میل، دلزده، متنفر، منزجر، وازده؛ ۳. بیدخورده؛ ۴. بریده.

زر: ۱. ذهب، طلا، عسجد؛ ۲. پول، دینار؛ ۳. تمول، ثروت؛ ۴. پیر، سالمند، فرتوت، کهنسال؛ ۵. زرد، زردفام ۱. ≠ فضه، نقره؛ ۳. برنا، جوان.

زربفت: زرباف، زربافت، زردوز، زرکش، زری، زری‌دوز.

زرادخانه: اسلحه‌خانه، قورخانه.

زرار: تردست، چالاک، زبل، زیرک ≠ چلمن.

زراعت: ۱. حراثت، حرث، زرع، فلاحت، کاشت، کشاورزی، کشت؛ ۲. زراعت، مزرعه.

زراعت‌پیشه: دهقان، زراع، فلاح، کشاورز، کشتگر.

زراندود: مذهب، مطلا.

زرتشتی: بهدینی، زردشتی، زندیک، گبر، مجوس.

زرخرید: ۱. برده، بنده، عبد؛ ۲. غلام، کنیز.

زرد: ۱. صفرا؛ ۲. پژمرده، پلاسیده، خشک.

زرداب: صفرا، لو.

زردشت: زرتشت.

زردشتی: زردتشتی، زندخوان، گبر، مجوس.

زردفام: اصفر، زردرنگ، زردگون، زرین‌فام، طلایی.

زردک: گزر، هویج.

زرع: حراثت، حرث، زراعت، کاشت، کشاورزی، کشت.

زرق: ۱. تزویر، حقه‌بازی، ریا، سالوس، ظاهرنمایی، فریب؛ ۲. تزریق.

زرگر: جواهرساز، جواهری، طلاساز، طلاکار.

زرنگ: ۱. باهوش، داهی، زیرک؛ ۲. جلد، جلید، چابک، چالاک، چست، فرز؛ ۳. درس‌خوان؛ ۴. رند؛ ۵. زبردست، ماهر؛ ۵. زبل، شیطان ≠ تنبل.

زرنگی: ۱. جلد، چابکی، چالاکی، چستی، فرزی؛ ۲. باهوشی، زیرکی؛ ۳. رندی؛ ۴. بی‌باکی؛ ۵. زبردستی، مهارت ≠ تنبلی.

زره: جوشن، درع.

زرین: زرگون، زری، زرین‌فام، طلایی ≠ سیمین.

زشت: ۱. بدریخت، بدشکل، بدمنظر، بدهیکل، بی‌ریخت، کریه، کریه‌المنظر؛ ۲. پچل، بد، سوء، مذموم؛ ۳. ذمیمه، رکیک، سخیف، شنیع، فاحش، قبیح، مستهجن، مکروه؛ ۴. ناپسند، نازیبا، نفرت‌انگیز، نکوهیده، ننگین ≠ قشنگ.

زشت‌خو: بداخلاق، بدخلق، تندخو، عصبی ≠ خوش‌خلق.

زشت‌رو: بدگل، بدمنظر، بی‌ریخت، زشت، کریه‌المنظر، کریه‌منظر، ناخوش‌دیدار ≠ خوشگل، وجیه.

زشتی: بدی، شناعت، عیب، قباحت، معرت.

زشتیاد: ۱. شتم، غیبت، مذمت؛ ۲. فحش، ناسزا.

زعامت: پیشوایی، رهبری، ریاست، سروری، قیادت.

زعم: ۱. باور، تصور، توهم، حدس، رای، ظن، عقیده، گمان، نظر؛ ۲. پایندانی، پذرفتاری، ضمانت، کفالت؛ ۳. ریاست، زعامت، سروری.

زعیم: پیشرو، پیشوا، رئیس، رهبر، صندید، قاید، مقتدا، مهتر.

زغن: خاد، خرجل، زاغ، غراب، کلاغ.

زفاف: عروسی، وصلت.

زفت: ۱. ستبر، سفت، شدید، قوی، هنگفت؛ ۲. پر، لبالب، مالامال؛ ۳. بسیار، هنگفت؛ ۴. مومیایی.

زفت: ۱. بخیل، لئیم، ممسک؛ ۲. بداخلاق، بدعنق، ترشرو، خشن، ستیزه‌خو.

زفتی: ۱. خشونت، درشت، زمختی، ستبر، فربه؛ ۲. امساک، بخل، خست، لئامت.

زکام: آنفلوآنزا، چایش، ریزش، سرماخوردگی، نزله.

زکی: ۱. پاک، پاکیزه، پالوده، مطهر؛ ۲. پارسا، مهذب.

زلال: پاک، روشن، شفاف، صاف، صافی، گوارا.

زلت: خطا، گناه، لغزش.

زلزله: پس‌لرزه، زمین‌لرزه.

زلف: بشک، جعد، شعر، طره، کاکل، گلاله، گیسو، گیس، مو.

زله: بستوه، بیچاره، خسته، درمانده، مستاصل.

زمام: افسار، دهانه، عنان، لجام، لگام، مهار.

زمامدار: پیشوا، رئیس، سیاستمدار، صندید، مهتر.

زمان: ۱. دوران، روزگار، زمانه؛ ۲. دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام؛ ۳. فرصت، مجال، وقت؛ ۴. مدت، موعد.

زمانه: ۱. جهان، دنیا، دهر، گیتی؛ ۲. دوران، روزگار؛ ۳. دوره، زمان، عصر، عهد؛ ۴. آفت.

زمخت: خشن، درشت، زبر، نابهنجار، ناخوار، ناموزون، ناهنجار ≠ لطیف، نرم.

زمختی: درشتی، زفتی، ستبری ≠ لطافت، نرمی.

زمره: ۱. جمع، جمله، عداد، مقوله؛ ۲. جماعت، دسته، طبقه، گروه.

زمزمه: ۱. پچ‌پچ، ترنم، درگوشی، نجوا؛ ۲. سرود، نغمه.

زمستان: شتا.

زمستانی: زمستانه، شتوی.

زمهریر: برد، برودت، سرما، صندید، یخزدگی ≠ حرارت، گرما.

زمین: ۱. ارض، اقلیم، بوم، سرزمین، مرزوبوم؛ ۲. حد، مرز؛ ۳. تراب، ثری، خاک، گل؛ ۴. بر، خشکی؛ ۵. ملک.

زمین‌دار: فئودال، ملاک، دهقان.

زمینگیر: ۱. خانه‌نشین، عاجز، علیل؛ ۲. ازپاافتاده، افلیج، فلج.

زمینه: اساس، سابقه، شالوده، طرح، عرصه، متن، نقشه، نمودار.

زمینه‌سازی: تمهیدمقدمه، مقدمه‌چینی.

زمینی: ارضی، بری، خاکی، خشکی ≠ آسمانی، بحری، دریایی، سماوی.

زن: ۱. امراء، نسا؛ ۲. بانو، جفت، حرم، زوجه، عیال، متعلقه، منکوحه، همسر؛ ۳. پردگی، مستوره ≠ مرد، همسر.

زن‌بمزد: جاکش، دیوث، قرمساق، نامرد.

زنا: مجامعت، وطی.

زنازاده: حرامزاده، غیرزاده، نغیل ≠ حلال‌زاده.

زناشویی: ازدواج، مناکحت، نکاح، وصلت ≠ طلاق.

زناکار: جلب، روسپی، زانی، شهوی، فاجر، فاسق، معروفه.

زنباره: زن‌باز، زن‌پرست، زن‌دوست.

زنبیل: تبنگو، سبد، سله.

زنجیر: بند، سلسله، غل.

زنخ: چانه، ذقن، زنخدان.

زنخدان: چانه، ذقن، زنخ.

زندان: اسارتگاه، بازداشتگاه، بند، بندیخانه، توقیفگاه، حبس، دوستاق، دوستاق‌خانه، سجن، سلول، سیاهچال، محبس، هلفدونی.

زندانی: اسیر، بازداشت، بندی، توقیف، حبس، دربند، شهربند، گرفتار، محبوس.

زندخوان: ۱. بلبل، عندلیب، هزاردستان؛ ۲. زردشتی، گبر، مجوس.

زندقه: الحاد، شرک، ارتداد، کفر.

زندگانی: ۱. حیات، زندگی، زیست، عمر، هستی؛ ۲. تعیش، عیش، گذران.

زندگی: تعیش، حیات، زندگانی، زیست، هستی.

زنده: جاندار، حی، موجود، هست ≠ مرده، میت.

زنده‌دل: خرم، خوشحال، خوشدل، سرزنده، شاد ≠ دلمرده.

زندیق: بیدین، دهری، کافر، مرتد، مشرک، ملحد ≠ خداباور.

زنگار: اکسید، زنگ.

زنگارفام: زنگارگون، سبزرنگ.

زنگ: ۱. جرس، جلاجل، درای، زنگوله، ناقوس؛ ۲. اکسیده، زنگار.

زنگوله: جلاجل، جلجل، زنگ.

زنگی: حبشی، زنگباری، سیاه‌پوست.

زننده: ۱. ضارب؛ ۲. برخورنده، تلخ، تند، سخت، موهن، نیشدار؛ ۳. انزجارآور، نامطبوع، نفرت‌انگیز.

زنهار: ۱. پناه، زینهار؛ ۲. امان، مهلت.

زوال: اضمحلال، افول، انحطاط، انحلال، انقراض، انهدام، بطلان، ستردگی، سقوط، عدم، محو، مرگ، نابودی، نسخ، نقص، نقصان، نیستی، هلاک.

زوال‌ناپذیر: باقی، پایا، پایدار، جاوید، جاویدان، جاوید، سرمد، فناناپذیر، قیوم، لایزال، ماندنی، مستدام، نوشه.

زوبین: رمح، شمشیر، مطرد، نیزه.

زوج: جفت، شوهر، شوی، مرد، مزدوج، همسر، همسر ≠ فرد.

زوجه: بانو، جفت، حرم، زن، همخانه، همسر ≠ زوج.

زود: پگاه، سریع، سریعاً، فی‌الحال، گاه ≠ دیر.

زودباور: احمق، ساده، ساده‌لوح، کانا، مغفل ≠ دیرباور.

زودرس: پیشرس ≠ دیررس.

زودرنج: حساس، طبع، منش، نازک، نازک، نازک‌خلق.

زودرنجی: حساسیت، نازک‌خلقی، نازک‌طبعی، نازک‌نارنجی، نازنازی.

زودگذر: فانی، مستعجل، موقت، موقتی ≠ دیرپا.

زور: ۱. اجبار، تعدی، جبر، عنف، فشار، قسر؛ ۲. توان، قدرت، طاقت، قوت، قوه، نیرو.

زورخانه: باشگاه، ورزشگاه.

زورستان: غاصب، متعدی.

زورستانی: تعدی، دست‌درازی، غصب.

زورق: بلم، قایق، کلک.

زورکی: اجباری، اکراه، به‌جبر، جبراً، متنکراً ≠ اختیاری.

زورگو: جابر، ستمگر، قلدر، مستبد.

زورمند: ۱. پرزور، تنومند، توانا، زورآور، قوی، نیرومند، یل؛ ۲. متنفذ، مقتدر ≠ ضعیف.

زوری: اجباری، عنفاً، قسری، متنکراً ≠ اختیاری، دلبخواهی.

زوزه: جیغ، ضجه، فریاد، مویه، ناله.

زه: آفرین، احسنت، زهاب، مرحبا، نداوت، وتر.

زهاب: چشمه، چشمه‌سان.

زهد: پارسایی، پرهیزگاری، تعبد، تقدس، تقوا، تورع، ورع ≠ فسق، ناپارسایی.

زهدان: بچه‌دان، بون، پوگان، تخمدان، رحم.

زهدگرا: تقواگرا، زاهد، متقی، مرتاض.

زهر: ۱. حمه، رز، سم، شرنگ، شوکران، هلاهل؛ ۲. شکوفه، گل، ورد.

زهرآگین: زهرآلود، زهردار، سم‌آلود، سمی.

زهرآلود: زهرآگین، زهردار، سم‌آلود، سمی، مسموم.

زهراب: ادرار، پیشاب، شاش.

زهردار: زهرآگین، زهرآلود، سم‌آلود، سمی، مسموم.

زهره: ۱. جرات، شهامت؛ ۲. زهره‌دان، مراره.

زهره: ناهید.

زهری: زهرآگین، زهرآلود، سمدار، سمی، مسموم.

زهوار: حاشیه، کناره، لبه.

زهی: آفرین، احسنت، اینت.

زی: ۱. پیش، سوی، نزد؛ ۲. پوشش، کسوت، لباس، هیئت؛ ۳. شعار.

زیاد: بابرکت، بس، بسیار، بی‌شمار، بی‌نهایت، جزیل، خیلی، عدیده، فراوان، کثیر، معتنابه، مفرط، وافر، هنگفت.

زیادت: افزونی، بیشی، فراوانی ≠ قلت، کمی.

زیاده‌روی: ۱. افراط، تبذیر، تفریط؛ ۲. اغراق، مبالغه.

زیاده‌طلب: افزون‌خواه، افزون‌طلب، جاه‌طلب، زیادت‌خواه ≠ قانع.

زیادی: اضافی، زاید، فرط، فزونی، کثرت، مازاد، مزید، وفور ≠ کمی.

زیارت: پابوسی، تشرف، تطوف، حرم، دیدار، طواف.

زیارتگاه: حرم، مرقد، مزار.

زیارتگر: زائر، زایر.

زیان: آسیب، اضرار، تغابن، خسارت، خسران، صدمه، ضرر، غبن، فسوس، گزند، لطمه، مضرت ≠ بهره، سود، منفعت، نفع.

زیان‌آور: زیانبار، زیان‌بخش، زیانمند، ضرردار، مضر، ناسودمند ≠ سودمند.

زیان‌بخش: زیانبار، زیان‌بخش، مضر، ناسودمند، نامفید ≠ مفید.

زیان‌دیده: خاسر، متضرر، مغبون ≠ منتفع.

زیانبار: زیان‌آور، زیان‌بخش، مضر ≠ سودبخش.

زیانکار: متضرر، مغبون.

زیب: آذین، آرایش، تزیین، حلیه، زینت، زیور.

زیبا: ۱. پریچهر، پریرو، جمیل، خوبرو، خوب‌صورت، خوش‌اندام، خوشگل، خوش‌منظر، رعنا، زیبارو، شیک، صبیح، ظریف، قشنگ، لطیف، لعبت، مطبوع، مقبول، ملیح، نازنین، نیک‌منظر، نیکورو، وجیه، وسیم؛ ۲. باطراوت، تماشایی، خوش، شکیل ≠ زشت.

زیبارو: جمیل، خوشگل، زیبا، قشنگ، نیک‌منظر، وجیه ≠ زشت‌رو.

زیبایی: جمال، حسن، خوبرویی، صباحت، نیک‌منظری، وجاهت ≠ زشتی.

زیبق: جیوه، سیماب.

زیبنده: ۱. برازنده، درخور، سزاوار، شایسته، شایسته، لایق، مستوجب، مناسب؛ ۲. آراسته، چشم‌نواز، خوش‌نما.

زیت: چربی، دهن، روغن.

زیر: پایین، تحت، ته، ذیل ≠ بالا، زبر، فوق.

زیرا: برای‌اینکه، چون.

زیرانداز: تشک، زیرافکن، مفرش، نهالی ≠ روانداز.

زیرجامه: پیژاما، پیژامه، زیرپوش، شلوار.

زیرجلکی: درخفا، زیرپرده، زیرجلی، نهانی ≠ آشکارا.

زیرجلی: درخفا، زیرپرده، محرمانه، مخفیانه ≠ آشکار.

زیردست: ۱. دونپایه، فرودست، مادون، مرئوس؛ ۲. مطیع، مقهور؛ ۳. نوچه ≠ بالادست.

زیرزمینی: دخمه، سردابه، سرداب، نقب.

زیرشلواری: ازار، پیژامه، پیژاما، تنبان.

زیرکانه: استادانه، ماهرانه، محیلانه، هوشمندانه، هوشیارانه.

زیرک: ۱. باذکاوت، باهوش، بیدار، تیزخاطر، تیزرای، تیزهوش، خردمند، دانا، داهیه، داهی، ذکی، زرار، زرنگ، عاقل، فرزانه، فطن، مراقب، مواظب، نبیل، نبیه، وقاد، هوشمند، هوشیار؛ ۲. زبل، محیل، ناقلا ≠ پخمه.

زیرکی: بصارت، بصیرت، چاره‌گری، دها، شطارت، فراست، فطنت، کیاست، هشیاری، هشیاری، هوش، هوشمندی، هوشیاری ≠ پخمگی.

زیرین: پایینی، تحتانی، فرودین ≠ بالایی، زبرین.

زیست: تعیش، حیات، زندگانی، زندگی، زیستن ≠ ممات.

زیلو: جاجیم، فرش، گبه، گلیم.

زین: بند، سرج، فتراک.

زینت: آذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیب، زیور.

زینهار: امان، زنهار.

زینهاری: ، پناهجو، پناه‌خواه، متوسل، ملتجی.

زیور: آذین، آرایش، پیرایش، پیرایه، تزیین، زیب، زینت.

ژاژ: بیهوده، ترهات، چرند، مزخرف، مهمل، یاوه.

ژاژخا: بیهوده‌گو، هرزه‌درا، هرزه‌لاف، یاوه‌درا، یاوه‌سرا.

ژاژخایی: بیهوده‌گویی، هرزه‌درایی، یاوه‌درایی، یاوه‌سرایی.

ژاله: ۱. بشک، جلید، شبنم، طل؛ ۲. جاله.

ژاندارم: امنیه.

ژتون: بن، کوپن.

ژرف: عمق‌دار، عمیق، گود، نغول.

ژرفا: ۱. ژرفنا، عمق، قعر، گودی؛ ۲. غور، کنه.

ژرف‌بین: دوراندیش، ژرف‌نگر، عاقبت‌اندیش، غوررس.

ژرف‌نگر: دقیق، ژرف‌بین، عاقبت‌اندیش.

ژرفنا: ۱. ته، عمق، قعر؛ ۲. غور.

ژست: ادا، اطوار، حرکات، قیافه.

ژله: لرزانک.

ژن‌شناسی: ژنتیک.

ژنتیک: ژن‌شناسی.

ژند: ۱. پاره، خرقه، کهنه؛ ۲. آتش‌زنه، چخماق.

ژنده: پاره، پاره‌پوره، پوسیده، خرقه، خلق، غاز، فرسوده، کهنه، مندرس.

ژنده‌پوش: پاره‌پوش، خرقه‌پوش، کهنه‌پوش.

ژنراتور: دینام، دینامو، مولد.

ژنرال: امیر، سپهبد، سرتیپ، سردار، سرلشکر، میر.

ژورنال: روزنامه، مجله، مجله‌مد.

ژورنالیست: جریده‌نگار، خبرنگار، روزنامه‌چی، روزنامه‌نگار.

ژولیدگی: آشفتگی، پریشی، شوریدگی.

ژولیده: آشفته، پریشان، درهم، کالیده ≠ بسامان، مرتب.

ژیان: ۱. خشمگین، دمان، غضبناک؛ ۲. درنده، سبع.

ژیگولو: فکلی، قرتی ≠ ژیگولت.

ستاره نجفیان

داء: الم، بیماری، درد، رنج، رنجوری، مرض، ناخوشی ≠ تندرستی، سلامت.

دائره‌المعارف: انسیکلوپدی، فرهنگ، مرجع.

داب: اخلاق، خاصه، خصلت، خلق، خو، رسم، شیمه، عادت، منش.

دابه: ۱. جانور، جنبنده، چهارپا؛ ۲. اسب، استر.

داخل: اندرون، باطن، تو، در، درون، وارد ≠ خارج.

داخلی: اندرونی، داخله، درونی ≠ بیرونی، خارجی.

داد: ۱. انصاف، دهش، عدالت، عدل، قسط، معدلت، نصفت؛ ۲. جار، جیغ، عربده، غریو، فریاد، فغان، هیاهو؛ ۳. بخشیدن،‌دادن، عطا‌کردن ≠ ۱. بیداد؛ ۳. ستاندن، ستدن.

دادار: ۱. آفریدگار، الله، ایزد، پروردگار، خدا، رب، یزدان؛ ۲. دادگر، عادل ≠ ۱. بیدادگر.

داداش: اخوی، برادر، دادر، کاکا ≠ باجی، خواهر.

دادخواست:‌دادنامه، شکایت، شکوائیه، عرضحال.

دادخواه: ۱. عارض، متظلم؛ ۲. مظلوم.

دادخواهی: تظلم، شکایت، فریادخواهی، مظلمه.

دادرس: دادبیگ، دادده، دادگر، داور، عادل، فریادرس، قاضی، میرداد.

دادرسی: بازپرسی، داوری، قضاوت، محاکمه.

دادستان: ۱. مدعی‌العموم؛ ۲. دادور، داور، قاضی؛ ۳. امیر، پادشاه.

دادسرا: دادگاه، عدالتخانه، محکمه.

دادگاه: دادسرا، دادگستری، عدلیه، محکمه.

دادگر: ۱. حق‌ستان، دادرس، دادگستر، دادور، عادل، منصف؛ ۲. باریتعالی ≠ ظالم.

دادگرانه: عادلانه، منصفانه ≠ ظالمانه.

دادگری: عدالت، عدل، قسط ≠ بیداد، ظلم.

دادگستر: دادگر، دادور، عادل، عدالت‌گستر ≠ بیدادگر، ظالم.

دادگستری: ۱. عدالت؛ ۲. دادگاه، عدلیه، محکمه.

دادن: ادا‌کردن، بخشیدن، پرداختن، عطا‌کردن؛ ۲. پرداخت، دهش، عطا ≠ گرفتن.

دادنامه: حکم، دادخواست.

دادوبیداد: جیغ، خروش، دادوفریاد، شیون، غریو، غوغا، فریاد، قیل‌وقال، ولوله.

دادور: دادگستر، دادگر، عادل، قاضی.

دادوستد: بازرگانی، بیع، تجارت، خریدوفروش، سودا، مبادله، مبیع، معامله، معامله‌گری.

دار: ۱. صلابه، صلیب؛ ۲. بیت، خانه، سرا، مقر، مکان، منزل؛ ۳. چوب.

دارا: ۱. توانگر، ثروتمند، غنی، مالک، منعم؛ ۲. حائز، ذی‌حق ≠ ندار.

دارالانشاء: دبیرخانه.

دارالایتام: پرورشگاه، یتیم‌خانه.

دارالحکومه: استانداری، فرمانداری.

دارالسلام: ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، فردوس، مینو ≠ جحیم، دوزخ.

دارالشفاء: بهداری، بیمارستان، درمانگاه، مریضخانه.

دارالضرب: ضرابخانه.

دارالمجانین: تیمارستان، دیوانه‌خانه، دیوانه‌ستان.

دارالمساکین: دارالفقراء، گداخانه.

دارالملک: پاتخت، پایتخت، حکومت‌نشین، شاه‌نشین، عاصمه، همایون‌گاه.

دارایی: ۱. توانگری، ثروت، مال، مایملک، ملک، منال؛ ۲. مالیه.

دارنده: ۱. خداوند، صاحب، مالک؛ ۲. ثروتمند، غنی، مالدار، متمول ≠ ندار.

دارو: ۱. دوا؛ ۲. درمان، علاج؛ ۳. زهر، سم.

داروغه: پاسبان، شبگرد، عسس، نگهبان.

داس: داسغاله، داسه، کاخشوک، منجل، منگال.

داستان: ۱. حکایت، سرگذشت؛ ۲. افسانه، قصه؛ ۳. حدیث، مثل، نقل؛ ۴. ادبیات، رمان؛ ۵. زبانزد، شهره، مشهور.

داستان‌گو: افسانه‌سرا، داستانسرا، روایتگر، قصه‌گو.

داستانسرا: افسانه‌پرداز، افسانه‌سرا، داستان‌گو، راوی، روایتگر، قصه‌خوان، قصه‌گو.

داستانی: ۱. خرافی، غیرواقعی؛ ۲. افسانه‌ای، رمانتیک، روایی، قصه‌ای؛ ۳. اساطیری ≠ واقعی.

داعیه: ۱. ادعا، خواست، میل؛ ۲. آهنگ، اراده، قصد؛ ۳. انگیزه، سبب، علت، موجب.

داغ: ۱. حار، سوزان، سوزنده، گرم؛ ۲. علامت، لکه، مهر، نشان، نشانه؛ ۳. اندوه، عزا، غم ≠ سرد.

داغان: ۱. ازکارافتاده، اسقاط، خردوخمیر؛ ۲. پریشان؛ ۳. مصدوم.

داغدار: داغدیده، سوگوار، عزادار، ماتم‌زده، مصیبت‌زده.

داغدیده: داغدار، سوگوار، عزادار، مصیبت‌دیده.

دال: ۱. حاکی، مشعر؛ ۲. رهنما، هادی؛ ۳. کج، منحنی؛ ۴. عقاب، کرکس، نسر.

دالان: تونل، دهلیز، راهرو، گذرگاه، نقب.

دام: ۱. بند، تله، تور، جال، نژنگ؛ ۲. چهارپا، دواب، ستور ≠ دد.

دام‌گستر: دامیار، شکارچی، صیاد ≠ صید.

دامان: ۱. دامنه، دامن؛ ۲. حاشیه، کناره.

دامپزشک: بیطار، بیطر.

دامن: ۱. پاچین، شلیطه؛ ۲. حاشیه، دامنه، دامان، ذیل، زیر، طرف، کناره.

دامنگیر: ۱. رادع، مانع؛ ۲. دچار، گرفتار، مقید.

دامنه: ۱. دامان؛ ۲. پایین، ذیل، زیر؛ ۳. دامن؛ ۴. سینه‌کش؛ ۵. شمول، گستره؛ ۶. انتها، دنباله؛ ۷. اطراف، دوره.

دامنه‌دار: ۱. فراخ، گسترده، وسیع؛ ۲. طولانی، مبسوط، مفصل.

دامیار: دام‌گستر، دامی، شکارچی، شکارگر، صیاد ≠ صید.

دانا: حبر، خردمند، دانشمند، عالم، فاضل، فرهیخته، محقق، ملا ≠ نادان.

دانایی: آگاهی، حکمت، خرد، دانش، علم ≠ نادانی.

دانستن: ۱. آگاه‌بودن، آگاهی‌داشتن، درجریان‌بودن، شناختن، فهمیدن، مطلع‌بودن، واقف‌بودن؛ ۲. آموختن، درک‌کردن، مطلع‌شدن، یادگرفتن.

دانسته: ۱. به‌تعمد، عامدا، عمداً؛ ۲. معلوم، مشهور؛ ۳. مدرک ≠ ندانسته.

دانش: اندیشه، بینش، حکمت، خرد، دانایی، شناخت، علم، فرهنگ، فضل، معرفت ≠ جهل.

دانش‌آموخته: فارغ‌التحصیل.

دانش‌آموز: تلمیذ، شاگرد، طلبه، محصل، نوآموز ≠ معلم.

دانش‌پژوه: ۱. دانشجو، فضل‌طلب، کمال‌طلب؛ ۲. حکیم، دانا، عالم.

دانشپایه: پایه، صنف، کلاس.

دانشکده: کالج، مدرسه.

دانشگاهی: آکادمیک، آکادمیکی.

دانشمند: حبر، حبل، حکیم، خردمند، دانا، دانشور، عارف، عالم، علامه، فاضل، فرجاد، فرهیخته، فقیه، لبیب، متبحر، محقق، مطلع ≠ ناپارسا.

دانشمندانه: حکیمانه، عالمانه، فاضلانه ≠ جاهلانه.

دانشنامه: ۱. دیپلم، کارنامه، مدرک؛ ۲. انسیکلوپدی، فرهنگ‌نامه.

دانشور: حکیم، خردمند، دانا، دانشمند، عالم، علامه، فاضل.

دانشیار: کمک‌استاد، معید.

دانه: ۱. بذر، برز، تخم، دان، مغز، هسته؛ ۲. تا، شماره، عدد؛ ۳. حب، حبه، ریزه؛ ۴. آبله.

داور: حاکم، حکم، قاضی، میانجی، هیربد.

داوری: ۱. حکم، قضا، قضاوت؛ ۲. تظلم؛ ۳. خصومت، ستیزه.

داوطلب: داوخواه، راغب، کاندیدا.

داه: ۱. پرستار، دایه، ربیبه؛ ۲. کنیز؛ ۳. آبستن.

داهی: باهوش، تیزفهم، زرنگ، زیرک، هوشمند ≠ کانا.

داهیانه: زیرکانه، عاقلانه، هوشمندانه، هوشیارانه.

داهیه: ۱. باهوش، زیرک، نابغه؛ ۲. حادثه، سانحه، مصیبت؛ ۳. شاهکار، کارسترگ.

دایر: ۱. آباد، آبادانی، برپا، معمور؛ ۲. رایج، متداول، معمول؛ ۳. چرخنده، گردنده ≠ بایر.

دایره: ۱. حلقه، گرد، مدور؛ ۲. انجمن؛ ۳. محدوده؛ ۴. اداره، بنیاد، سازمان؛ ۵. دف؛ ۶. چنبر، چنبره.

دایره‌زنگی: دایره، دف.

دایم: ۱. استوار، باقی، پاینده، ثابت، جاوید، جاویدان؛ ۲. دائم، لاینقطع، مدام، هماره، همواره، همیشه ≠ هرگز، موقت.

دایم دایمی: ابدی، جاویدان، همیشگی ≠ موقتی.

داین: بستانکار، طلبکار، وامخواه ≠ بدهکار.

دایه: ۱. ربیبه، شیرده، ماماچه، مرضع، مرضعه‌ماما؛ ۲. پرستار.

دایی: خال، خالو.

دباغ: پوست‌پیرا، چرم‌ساز.

دبدبه: تجمل، جاه، جبروت، جلال، حشمت، طمطراق، کوکبه.

دبر: پشت، کون، مقعد، نشستگاه ≠ پیش.

دبستان: آموزشگاه، دبیرستان، مدرسه، مکتب.

دبش: ۱. تلخ‌وش، گس؛ ۲. تمام‌عیار، کامل.

دبنگ: ۱. احمق، کانا، کودن؛ ۲. بیهوش، گیج، مست ≠ هوشیار.

دبیر: ۱. مدرس، معلم؛ ۲. راقم، کاتب، مترسل، محرر، منشی، نویسنده؛ ۳. باسواد، تحصیلکرده.

دبیرخانه: دارالانشاء.

دبیرستان: آموزشگاه، دبستان، کالج، مدرسه، مدرسه‌متوسطه، مکتب.

دبیری: ۱. محرری، نامه‌نگاری، نامه‌نویسی؛ ۲. معلمی.

دثار: پوشش، جامه، لباس ≠ شعار.

دجال: دروغ‌باف، دروغ‌زن، کذاب.

دچار: ۱. دستخوش، گرفتار، گریبانگیر، مبتلا، مقید؛ ۲. برخورد، تصادم.

دخالت: مداخله، میانجیگری، وساطت.

دخان: دود.

دخانیات: تنباکو، توتون، دودزاها، سیگار.

دخت: بنت، دختر، صبیه ≠ ابن.

دختر: ۱. بنت، دخت، صبیه؛ ۲. باکره، دوشیزه، عذرا؛ ۳. سلیله ≠ پسر.

دختری: بکارت، دوشیزگی، عذرت.

دخل: حاصل، درآمد، سود، عایدی، مداخل ≠ خرج، هزینه.

دخل‌وتصرف: جرح‌وتعدیل، مداخله.

دخمه: زیرزمینی، سرداب، گودال، گورستان.

دخول: ادخال، فرو‌کردن، نزول، ورود ≠ خروج.

دخیل: ۱. ذیمدخل، موثر، نقش‌پرداز؛ ۲. پناهنده، شفیع‌طلب؛ ۳. پناه‌بردن، ملتجی‌شدن؛ ۴. بیگانه.

دد: جانور، حیوان، درنده، سبع، وحش، وحشی ≠ دام.

ددخویی: توحش، جانورخویی، سبعیت، وحشیگری ≠ فرشته‌خویی.

دده: ۱. آباجی، آبجی، باجی، خواهر، همشیره؛ ۲. جد، دایی، کاکا؛ ۳. کنیز.

در: ۱. باب، درب، دروازه؛ ۲. اندر، تو، داخل، درون، مدخل؛ ۳. سرپوش، سر؛ ۴. پشه؛ ۵. دره.

در: جمان، دردانه، دره، گوهر، گوهر، لولو، مروارید.

درآمد: دخل، رزق، عایدی، مداخل، مدخل ≠ هزینه.

درا: جلاجل، درای، زنگ، ناقوس.

دراز: ۱. بلندقامت، بلند، دیلاق، سروقامت، طویل؛ ۲. طولانی، متمادی، مدید؛ ۳. کشیده، ممتد ≠ کوتاه.

درازا: تطویل، طول، کشیدگی، مد ≠ پهنا، عرض.

درازدست: ۱. متجاسر، متجاوز، متعدی، متغلب؛ ۲. دست‌دراز؛ ۳. آزمند، حریص، طماع.

درازدستی: ۱. تجاوز، تخطی، تعدی، تعرض، غلبه؛ ۲. استیلا، تسلط، غلبه.

درازگوش: ۱. الاغ، حمار، خر؛ ۲. خرگوش.

درازی: ۱. طول؛ ۲. اطاله، طول‌وتفصیل ≠ پهنا، عرض.

دراست: ۱. درس‌دادن؛ ۲. آموختن، آموزش، درس‌خواندن، مطالعه.

درام: ۱. نمایشنامه؛ ۲. غم‌انگیز، غمبار؛ ۳. بحرانی، وخیم.

درای: جرس، جلاجل، جلجل، درا، زنگ.

درایت: آگاهی، ادراک، تدبیر، دانایی، فراست، کیاست، هوش.

درباب: درباره، درحق، درخصوص، درمورد، راجع‌به.

دربار: ۱. بارگاه، صرح، قصر، کاخ؛ ۲. دیوان؛ ۳. سرا، مسکن، منزل.

درباره: درباب، درباره، درحق، درخصوص، درزمینه، درمورد، راجع‌به.

دربان: ۱. بواب، پرده‌دار، حاجب، سرایدار، قاپوچی؛ ۲. مستحفظ، نگهبان.

دربایست: ۱. ضرور، محتاج‌الیه، نیاز، نیازمندی، واجب؛ ۲. سزاواری، شایستگی.

دربدر: آلاخون‌والاخون، آواره، بی‌خانمان، خانه‌بدوش، سرگردان.

دربدری: آوارگی، بی‌خانمانی، خانه‌بدوشی، سرگردانی.

دربند: ۱. اسیر، بندی، زندانی، گرفتار، محبوس، مغلول، مقید؛ ۲. تنگ، تنگه؛ ۳. بن‌بست؛ ۴. دژ، قلعه.

درج: ۱. ثبت، ضبط؛ ۲. قید‌کردن، گنجانیدن؛ ۳. مندرج؛ ۴. طومار، نامه، نوشته.

درجات: ۱. پایه‌ها، مراتب؛ ۲. مراحل، منازل.

درجه: ۱. پایه، رتبه، مرتبه؛ ۲. حد، میزان؛ ۳. جایگاه، مرتبت، مقام، مکانت، منزلت، منصب؛ ۳. پله، نردبان.

درحق: درباب، درباره، درمورد.

درخت: دار، شجر، نهال.

درخش: ۱. آذرخش، برق؛ ۲. پرتو، روشنی، نور؛ ۳. براق، درخشنده، ساطع.

درخشان: براق، تابان، تابنده، درخشنده، رخشنده، ساطع، فروزنده، مشعشع، منور، نورانی ≠ بی‌نور.

درخشش: برق، پرتو، پرتوافکنی، تلالو، جلا، درخشندگی، روشنی، فروغ.

درخشندگی: پرتوافکنی، تابندگی، جلا، درخشش، رونق، شعاع، فروغ.

درخشنده: تابان، تابنده، درخشان، رخشان، ساطع، وهاج ≠ بی‌نور.

درخشیدن: اشتعال، پرتوفشانی، تابیدن، تافتن، نورافشانی.

درخصوص: بابت، درباب، راجع.

درخفا: زیرجلی، محرمانه، مخفیانه، نهانی ≠ آشکارا.

درخلال: درطی، درظرف، درهنگام.

درخواست: استدعا، التماس، تقاضا، تمنا، حاجت، خواست، خواهش، نیاز.

درخواست‌نامه: ۱. تقاضانامه؛ ۲. عرض‌حال.

درخور: بایسته، برازنده، بسزا، سزاوار، شایان، شایسته، صلاحیت‌دار، فراخور، لایق، محق، مستحق، مستوجب، مناسب.

درد: الم، بیماری، تالم، داء، رنج، سوز، سوزش، عارضه، کسالت، مرض، ناخوشی، وجع.

درد: بقایا، تفاله، ته‌نشست، ثفل، راسب، رسوب.

دردآگین: المناک، دردآلود، دردناک، مولم.

دردآلود: المناک، دردآگین، دردآلوده، دردناک، مولم.

دردآور: دردانگیز، دردناک، رنج‌آور، مولم.

درداب: دستنبو، دستنبویه، شمام.

دردانگیز: الیم، جگرسوز، دردناک، رنج‌آور، رنجبار.

دردانه: ۱. در، مروارید؛ ۲. سوگلی، عزیز، عزیزکرده، نازدانه، نورچشم؛ ۳. فرید، یکتا، یکدانه؛ ۴. لوس، ننر.

دردسر: ۱. تزاحم، تصدیع، صداع، مزاحمت؛ ۲. گرفتاری، مخمصه.

دردم: آنی، بلافاصله، فوراً، فی‌الفور.

دردمند: بستری، بیمار، درمانده، علیل، کسل، متالم، مریض، معلول، ناخوش، وجیع ≠ تندرست.

دردمندی: بیماری، تالم، توجع، دردآلودگی، علت، مرض ≠ تندرستی، صحت.

دردناک: المبار، الیم، دردآگین، دردآور، دردانگیز، رقت‌آور، رنج‌آور، سوزناک، غم‌انگیز، فجیع، مولم.

دردی‌آشام: دردآشام، دردنوش، دردی‌کش، شرابخواره، می‌آشام، میگسار.

دردی‌کش: پیمانه‌کش، میخواره، میخوار، میگسار.

درز: ترک، چاک، رخنه، روزن، شقاق، شکاف.

درزی: خیاط، دوزنده.

درس: ۱. آموزش، بحث، تعلیم، مشق؛ ۲. پند، عبرت.

درس‌خوان: ۱. دانش‌آموز، محصل، نوآموز؛ ۲. زرنگ، ساعی، کوشا.

درس‌ناخوانده: امی، بی‌سواد، مکتب‌ندیده ≠ باسواد، ملا.

درست: ۱. راست، صحیح؛ ۲. استوار، تمام، کامل؛ ۳. تندرست، سالم؛ ۴. حق، حقیقی، صواب، واقع؛ ۵. امین، درستکار، صائب، موثق ≠ خطا.

درست‌نویسی: املا، دیکته.

درستکار: امانت‌دار، امین، ثقه، درست، درست‌کردار، صحیح‌العمل، فریور، موتمن، مصیب، معتمد، نیکوکار ≠ دغل.

درستگویی: راستگویی، صداقت، صدق ≠ دروغگویی.

درستی: پاکی، حقیقت، صحت، صحت‌عمل، صدق، صواب ≠ نادرستی.

درشت: بدرام، خشن، زبر، زفتی، زمخت، سخت، سنگین، صلب، ضخیم، فربه، گنده، ناهموار، ناهنجار، هنگفت ≠ نرم، هموار.

درشت‌اندام: تناور، عظیم‌الجثه، کوه‌پیکر ≠ لاغراندام.

درشتناک: سنگلاخ، صعب‌العبور، ناهموار.

درشتی: ۱. پرخاش، جور، خشونت، ستم، عنف؛ ۲. تشدد، شدت، صلابت؛ ۳. زمختی، ضخامت، کلفتی؛ ۴. ناهمواری ≠ نرمی، همواری.

درشکه: ارابه، دلیجان، کالسکه، گاری.

درشکه‌چی: ارابه‌ران، درشکه‌ران، کالسکه‌ران، کالسکه‌چی، کالسکه‌چی، گاریچی.

درضمن: ۱. ضمن.

درع: جامه‌جنگی، زره.

درفش: ۱. بیرق، پرچم، رایت، علم، لوا؛ ۲. فوطه؛ ۳. دروش.

درک: ادراک، استنباط، دریافت، فهم، مشعر، مکاشفه.

درک: اسفل‌السافلین، جهنم، دوزخ، سقر، نار، هاویه ≠ بهشت.

درگاه: ۱. آستانه، ایوان، رواق، صفه، طاق؛ ۲. آستان، پیشگاه، حضرت، عتبه، محضر.

درگذشت: رحلت، فقدان، فوت، مرگ، موت، وفات.

درگذشتن: رحلت، فوت‌کردن، مردن، وفات‌کردن.

درگذشته: فقید، متوفا، مرده، میت ≠ حی، زنده.

درگرو: دررهن، گروی، مرهون.

درگوشی: پچ‌پچ، زمزمه، زیرگوشی، نجوا.

درگیر: ۱. گلاویز؛ ۲. گرفتار، مشغول.

درم: درهم، دینار، ریال.

درمان: تداوی، چاره، درمان، دوا، شفا، علاج، مداوا، معالجه.

درمان‌پذیر: شفاپذیر، علاج‌پذیر، معالجه‌پذیر ≠ درمان‌ناپذیر.

درماندگی: ۱. تنگدستی، فقر؛ ۲. استیصال، بیچارگی، عجز؛ ۳. خستگی، فرسودگی، ناتوانی.

درمانده: بدبخت، بیچاره، حیران، خسته، دردمند، سرگشته، عاجز، فرومانده، کوفته، متحیر، مستاصل، مضطر، ناتوان، وامانده.

درمانگاه: بیمارستان، دارالشفاء، مریض‌خانه.

درمانگر: ۱. شافی، معالج؛ ۲. شفابخش، علاج‌بخش؛ ۳. پزشک، حکیم، دکتر، طبیب.

درمورد: درباب، درباره، راجع‌به.

درنده: دد، سبع، وحشی.

درنده‌خو: جانورصفت، حیوانی، دد، ددمنش، سبع، وحشی.

درنگ: ۱. ایست، توقف، سکون، مکث، وقفه؛ ۲. فرصت، مهلت؛ ۳. تامل، تانی؛ ۴. تاخیر، دیرکرد، مطال.

درنوردیدن: ۱. پیمودن، طی‌کردن، گذشتن؛ ۲. انطواء، تا‌کردن، درهم‌پیچیدن.

درو: حصاد، خرمن، غله‌چینی، محصول، محصول‌برداری ≠ کاشت، بذرافشانی.

دروا: ۱. تنگ، تنگه، دره؛ ۲. دربایست، دروایست، ضروری.

دروازه: باب، در، درب، قاپو.

درود: ۱. ثنا، دعا، ستایش؛ ۲. آفرین، تحیت، دعا، سلام؛ ۳. رحمت.

درودگر: دروگر، نجار.

دروغ: افترا، بهتان، بی‌اصل، بیهوده، ترفند، تهمت، جعل، سقیم، شایعه، شید، فریه، کذب، ناحق، ناحق، ناصواب ≠ راست، صدق.

دروغ‌پرداز: ترفندباف، دروغ‌باف، دروغ‌زن، کذاب ≠ راستگو.

دروغ‌پردازی: تلبیس، دروغ‌بافی، دروغ‌سازی، شایعه‌پردازی، شایعه‌سازی ≠ راستگویی، صداقت.

دروغزن: دروغ‌باف، دروغ‌پرداز، دروغ‌ساز، دروغگو، کذاب ≠ راستگو، صادق.

دروغکی: الکی، بی‌پایه، دروغی، دروغین، کاذب، واهی ≠ راستکی، راستین.

دروغگو: ترفندباف، دروغ‌پرداز، دروغزن، کاذب، کذاب ≠ راستگو، صادق، صدیق.

دروغین: جعلی، ساختگی، کاذب، مجعول ≠ راستین.

درون: ۱. اندر، اندرون، تو، داخل؛ ۲. باطن، نهاد، وجدان ≠ برون، بیرون.

درونی: باطنی، تویی، داخلی ≠ بیرونی.

درویش: ۱. رهرو، سالک، صوفی، عارف، قلندر؛ ۲. بی‌چیز، بی‌نوا، تهیدست، عایل، فقیر، مفلس، نیازمند؛ ۳. زاهد، عزلت‌گزین، گوشه‌نشین، معتکف؛ ۴. خاکی ≠ توانگر.

درویش‌منشانه: ۱. خاشعانه، متواضعانه؛ ۲. درویشانه، صوفیانه، عارفانه ≠ توانگرانه.

درویشی: ۱. بی‌چیزی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر، گدایی؛ ۲. بی‌نیازی، تصوف، صوفیگری، قلندری ≠ توانگری.

دره: تنگ، دروا.

درهم: ۱. آشفته، آمیخته، برهم، بی‌نظم، پریشان، پیچیده، ژولیده، قاطی، قاطی‌پاطی، مختلط، مختل، مخلوط، مغشوش، ممزوج؛ ۲. برزخ.

درهم: درم، دینار.

درهم‌برهم: آشفته، پریشان، درهم‌ریخته، مغشوش ≠ مرتب، منظم.

دری: ۱. درباری؛ ۲. زبان‌پارسی؛ ۳. کوهی ≠ تازی.

دری: تابناک، درخشان، درخشنده، روشن.

دریا: ۱. اقیانوس، بحر، یم؛ ۲. رود ≠ بر، خشکی.

دریابیگی: آدمیرال، امیرالبحری، دریادار، دریاسالار.

دریافت: ۱. بدست‌آوردن، گرفتن، وصول؛ ۲. اخذ، ادراک، استنباط، تلقی، درک، شهود، فهم.

دریافتن: ۱. اخذ، ادراک، درک‌کردن، فهم، فهمیدن، گرفتن.

دریانورد: ملاح، ملوان، ناخدا، ناوبان.

دریایی: ۱. آبی، بحری؛ ۲. آبزی، دریازی ≠ بری.

دریچه: پادگانه، پنجره، دربچه، روزن، روزنه، گیشه.

دریدگی: ۱. انخراق، پارگی، شکافتگی؛ ۲. گستاخی، وقاحت.

دریدن: بریدن، پاره‌کردن، چاک‌دادن، چاک‌زدن.

دریده: ۱. بی‌ادب، بی‌حیا، گستاخ، وقیح، هتاک؛ ۲. پاره، چاک، شکافته، گسیخته ≠ مودب.

دریغ: ۱. افسوس، اندوه، پشیمانی، تاسف، تحسر؛ ۲. خودداری، مضایقه؛ ۳. واحسرتا، هیهات.

دریغا: آه، افسوس، غبنا، واحسرتا، واویلا، هیهات.

دریغاگو: متاسف، متلهف، مرثیه‌سرا، مرثیه‌گو، نوحه‌سرا، اندوهمند.

دریوزگی: ۱. تکدی، دریوزه، سوال، گدایی؛ ۲. تهیدستی، فقر، نداری.

دریوزه: ۱. تکدی، دریوز، دریوزگی، سوال، کدیه، گدایی؛ ۲. بی‌نوایی، تهیدستی، فقر.

دریوزه‌گر: سایل، فقیر، گدا، متکدی، مستمند.

دزد: جیب‌بر، حرامی، راهزن، سارق، شبرو، طرار، عیار، غارتگر، قاطع‌الطریق، قطاع‌الطریق، دست‌کج.

دزدانه: پنهانی، دزدکی، غافلگیرانه، مخفیانه ≠ آشکارا، فاش.

دزدکی: پاورچین، پنهانی، دزدانه، قاچاقی، محرمانه، مخفیانه ≠ آشکارا، فاش.

دزدگاه: بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز.

دزدی: اختلاس، استراق، تالان، دستبرد، راهزنی، سرقت، غارت.

دزدیدن: دستبرد زدن، ربودن، سرقت.

دژ: ارگ، استحکامات، بارو، برج‌وبارو، برج، حصار، حصن، دز، دزک، قلعه.

دژآلود: ۱. خشمگین، دژآهنگ، دژمان، دژم، غضبناک، غضب‌آلود؛ ۲. بدخلق، بدخو ≠ خوشحال.

دژبان: حصاردار، دژدار، قلعه‌دار، کوتوال.

دژخیم: ۱. جلاد، دژخم، میرغضب؛ ۲. بدخو، بدسرشت، بدنهاد؛ ۳. زندانبان.

دژک: ۱. آبله، تاول، غده، قوزک؛ ۲. گره.

دژم: ۱. افسرده، اندوهناک، اندوهگین، پریشان‌حال، مضطر، مغموم؛ ۲. خشمگین، عصبی، غضبناک ≠ شاد.

دژنام: دشنام، سب، فحش، ناسزا.

دست: ۱. ید؛ ۲. ارتباط، تبانی، رابطه؛ ۳. تسلط، قدرت.

دست‌به‌یقه: دست‌به‌یخه، گریبانگیری، گلاویز.

دستار: ۱. سربند، طیلسان، عصابه، عمامه، مندیل؛ ۲. دستمال.

دستاری: آخوند، شیخ، معمم.

دستاق: بند، بندیخانه، حبس، زندان، سجن، محبس، هلفدونی.

دست‌آموز: آمخته، اهلی، تربیت‌شده، رام ≠ وحشی.

دستان: ۱. آهنگ، سرود، لحن، نغمه، نوا؛ ۲. تزویر، حیله، دوال، فسون، مکر، نیرنگ.

دستاویز: بهانه، توسل، حربه، عذر، گزک، مستمسک.

دستاویزسازی: بهانه، تشبث، عذرتراشی.

دست‌افشانی: پایکوبی، رقاصی، رقص، وشت.

دست‌اندازی: تجاوز، تخطی، تطاول، تعدی، تعرض، دست‌درازی.

دستبرد: ۱. استراق، چپاول، دزدی، سرقت، غارت؛ ۲. حمله، هجوم، یورش.

دستبند: ۱. بخو؛ ۲. النگو، دستیاره.

دستپاچگی: سراسیمگی، شتابزدگی، عجله.

دستپاچه: سراسیمه، شتابزده، عجول، هراسان، هولکی.

دست‌تنگ: بی‌پول، بی‌نوا، تنگدست، تهیدست، فقیر.

دست‌چین: ۱. انتخاب، دست‌گزین، گزینش؛ ۲. گزیده، منتخب.

دستخط: رقم، رقیمه، مرقومه، مکتوب، نامه، نوشته.

دست‌خورده: مخدوش ≠ سالم.

دستخوش: ۱. اسیر، دچار، گرفتار؛ ۲. انعام.

دست‌دوم: کهنه، مستعمل ≠ نو.

دست‌شویی: توالت، مبرز، مستراح.

دست‌فروش: خرده‌فروش، دوره‌گرد، طواف.

دسترس: ۱. حد، معرض؛ ۲. توان، توانایی، قدرت.

دسترنج: اجرت، پاداش، حق‌العمل، مزد.

دستشویی: توالت، مبال، مبرز ۱. اصلاح، رتوش؛ ۲. ترمیم، تعمیر.

دست‌کج: جیب‌بر، دزد، سارق، نادرست.

دست‌کم: حداقل، لااقل ≠ حداکثر.

دستگاه: ۱. آلت، ابزار، اسباب، سامان؛ ۲. بساط؛ ۳. جهاز، سیستم؛ ۴. مجموعه؛ ۵. آپارات، ماشین؛ ۶. ساز، نوا؛ ۷. تجمل، جاه، جلال؛ ۸. مایه؛ ۹. ثروت، سرمایه؛ ۱۰. واحد.

دستگیر: ۱. اسیر، بازداشت، توقیف، گرفتار؛ ۲. مددکار، مساعد، یار، یاور؛ ۳. پیر، قطب، مراد، مرشد.

دستگیری: ۱. تعاون، غوث، کمک، مدد، مساعدت، معاضدت، همدستی، یاری؛ ۲. بازداشت، توقیف؛ ۳. ارشاد، هدایت.

دستمال: ۱. حوله، دزک، دستارچه، روپاک، رومال، مندیل؛ ۲. اسیر، گرفتار، مقید.

دستمالی: ۱. مچاله؛ ۲. دستکاری.

دست‌مایه: پول، نقدینه، سرمایه.

دستمزد: اجر، اجرت، حق‌الزحمه، حق‌القدم.

دست‌نخورده: بکر، سالم، سربمهر ≠ مخدوش.

دست‌نماز: طهارت، وضو.

دست‌وپاچلفتی: بی‌دست‌وپا، چلمن ≠ زبل، زرنگ.

دست‌ودل‌باز: بخشنده، بذال، کریم، لوطی ≠ خسیس.

دستور: ۱. گرامر، نحو؛ ۲. امر، تحکم، حکم، فرمایش، فرمان؛ ۳. آیین، روش، ضابطه، قاعده، قانون؛ ۴. ترتیب؛ ۵. وزیر؛ ۶. برنامه ≠ نهی.

دستورالعمل: ۱. آیین‌نامه، بخشنامه؛ ۲. نسخه.

دستوری: ۱. اجازه، اذن، رخصت؛ ۲. راه، رسم، روش، شیوه، قاعده؛ ۳. خودفروش، روسپی، فاحشه، معروفه.

دسته: ۱. سنخ، صنف، قسم، گونه؛ ۲. باند، جماعت، جمع، جمعیت، جوخه، رجه، رسته، رسد، عده، فرقه، گروه؛ ۳. قبضه.

دسته‌بندی: رده‌بندی، طبقه‌بندی، گروه‌بندی.

دسته‌دسته: فوج‌فوج، قسمت‌قسمت، گروه‌گروه، گله‌گله ≠ تک‌تک.

دستیابی: احراز، استحصال، حصول، کسب.

دستیار: پیشکار، مددکار، معاون، نایب، وردست، همکار، یار، یاور.

دستیاره: النگو، دست‌برنجن، دستبند، دستینه.

دسیسه: پنهان‌کاری، تبانی، تلبیس، توطئه، دستان، دوزوکلک، فتنه‌انگیزی، فریب، نقشه.

دسیسه‌باز: ۱. توطئه‌کننده، توطئه‌گر، دسیسه‌چی، دسیسه‌گر؛ ۲. خدعه‌گر، دغلباز، فریبکار، مکار، نیرنگ‌باز ≠ صحیح‌العمل.

دشپیل: دژپیه، غده، گره.

دشت: ۱. بیابان، جلگه، صحرا، فلات، هامون؛ ۲. اولین‌فروش، دستلاف.

دشتبان: پالیزبان، فالیزبان، لته‌بان، ناطور.

دشخوار: بغرنج، دشوار، سخت، صعب، غامض، مشکل ≠ آسان.

دشخواری: اشکال، دژواری، دشواری، صعوبت، غموض ≠ سهولت.

دشمن: بدخواه، خصم، عدو، متخاصم، مخالف، معاند، منازع ≠ دوست، محب.

دشمنی: خصومت، عداوت، عناد، کینه، نایره ≠ دوستی.

دشنام: بددهانی، دژنام، سب، سقط، شتم، فحش، ناسزا.

دشنام‌گو: بددهان، بدزبان، فحاش، ناسزاگو.

دشنه: چاقو، خنجر، شمشیر، کارد، نیزه.

دشوار: ۱. بغرنج، دشخوار، سخت، شاق، صعب، غامض، متعسر، مشکل، معضل، مغلق؛ ۲. ثقیل، دشوار، ناگوار؛ ۳. حاد، شدید، وخیم ≠ آسان، سهل.

دشواری: ۱. اشکال؛ ۲. سختی، صعوبت، عسرت؛ ۳. حدت، شدت؛ ۴. عقده، تنگی، ثقل ≠ سهولت، یسر.

دشواریاب: دیریاب، صعب‌الحصول ≠ آسان‌رس، سهل‌الوصول.

دعا: ۱. نماز، نیایش؛ ۲. رازونیاز، مناجات، ورد؛ ۳. آفرین، تحیت، درود، سلام؛ ۴. حاجت‌خواهی، نیازطلبی؛ ۵. تعویذ؛ ۶. ثنا، ستایش، مدح ≠ نفرین.

دعانویس: رمال، کاهن.

دعوا: آشوب، اختلاف، تنازع، حرب، زدوخورد، کشمکش، مجادله، مرافعه، مشاجره، منازعه، نزاع ≠ صلح.

دعوت: ۱. احضار، فراخوانی؛ ۲. خواندن، طلبیدن؛ ۳. وعده ≠ طرد.

دعوی: ادعا، خواسته، مدعی.

دغا: ۱. دغل، نادرست، ناراست؛ ۲. تغابن، حیله، غدر، فریب، فسون، محیل، مکر، نیرنگ؛ ۳. حرامزاده؛ ۴. تقلبی، شهروا، ناسره؛ ۵. خاشاک، خس.

دغدغه: اضطراب، بیم، پریشانی، ترس، تشویش، دل‌واپسی، دلهره، قلق ≠ آرامش.

دغل: ۱. بدعمل، جلب، حقه‌باز، حیله‌گر، خائن، دغا، دغلکار، دوال‌باز، شید، قلاش، محیل، مزور، مکار، ناراست؛ ۲. قلب، ناسره ≠ درستکار.

دغل‌کاری: تقلب، حقه‌بازی، قلاشی ≠ درستکاری.

دغلکار: حیله‌گر، خیانتکار، دغل، دوال‌باز، مکار، نادرست، ناراست ≠ صحیح‌العمل.

دفاع: پدافند، تدافع، مدافعه ≠ تک، حمله.

دف: دایره، دایره‌زنگی.

دفتر: ۱. بیاض، جریده، جنگ، رساله، سفینه، صحیفه، کتاب، مجموعه؛ ۲. کابینه.

دفترخانه: دفتراسناد، محضر.

دفع: اخراج، پس‌زدن، پیش‌گیری، جلوگیری، دور‌کردن، راندن، رد، رفع، مدافعه، ممانعت، وازدن ≠ جذب.

دفعه: بار، پاس، کرت، مرتبه، مرحله، مره، نوبت، وهله.

دفن: ۱. تدفین، خاک‌سپاری؛ ۲. پنهان‌سازی.

دفینه: کنز، گنجینه، گنج.

دقت: امعان، امعان‌نظر، تدقیق، تمرکزفکر، توجه، غوررسی، کنجکاوی، مداقه، مراقبت، نکته‌بینی.

دقیق: ۱. ظریف، نازک، نرم؛ ۲. باریک، باریک‌بین، ژرف‌نگر، کنجکاو، نازک، نکته‌بین، نکته‌سنج.

دقیقه: ۱. لطیفه، نکته؛ ۲. لحظه، لمحه.

دکان: بوتیک، حجره، دکه، سوپر، فروشگاه، مغازه.

دک: ۱. دفع، طرد؛ ۲. راس، سر؛ ۳. بنیان، پایه، شالوده؛ ۴. بی‌برگ‌وبار، لخت؛ ۵. سایل، گدا؛ ۶. تکدی، سوال، گدایی؛ ۶. استوار، پایدار، محکم؛ ۷. ویران‌سازی؛ ۸. هموارسازی.

دکتر: پزشک، حکیم، طبیب.

دکتری: ۱. اجتهاد؛ ۲. پزشکی، طبابت.

دکل: ۱. تیرکشتی، دگل؛ ۲. زمخت، ستبر، گنده، نتراشیده‌نخراشیده.

دکمه: ۱. تکمه، دگمه؛ ۲. کلید؛ ۳. گره.

دکه: اطاقک، حجره، دکان، کیوسک، مغازه.

دگر: دیگر، سایر.

دگرسانی: استحاله، دگردیس، دگرگونی.

دگرگون: دگردیس، دیگرگون، مبدل، متحول، متغیر، مستحیل، منقلب.

دگرگون‌سازی: تبدیل، تحریف، تغییر، قلب.

دگرگونی: استحاله، تبدل، تبدیل، تحول، تطور، تغییر، مسخ.

دگش: تعویض، عوض، معاوضه.

دگل: ۱. دکل؛ ۲. دغل، محیل، نادرست؛ ۳. تباهی، فساد؛ ۴. دیلاق، زمخت.

دل: ۱. فواد، قلب؛ ۲. خاطر، ضمیر؛ ۳. شکم؛ ۴. درون، مرکز، میان، وسط؛ ۵. جرات، زهره، شهامت.

دل‌آزردگی: آزرده‌خاطری، تکدر، حزن، رنجیدگی، کدورت، ملالت، ناآرامی، ناراحتی ≠ شادکامی، شعف.

دل‌آزرده: آزرده‌خاطر، افگار، رنجیده، کدر، محزون، مکدر، ملول، ناآرام ≠ دلشاد، مشعوف.

دل‌آشوب: تهوع، دل‌بهم‌خوردگی، غثیان، قی.

دل‌شوره: اضطراب، تشویش، دلهره، قلق ≠ آرامش.

دل‌فگار: آزرده‌خاطر، تنگ‌دل، دل‌آزرده، دلریش، شکسته‌دل، غمناک ≠ دل‌زنده، دلشاد.

دل‌نازک: احساساتی، باعاطفه، حساس ≠ سنگین‌دل.

دل‌واپسی: اضطراب، تشویش، دغدغه، دلهره، نگرانی.

دلارام: دلبر، دلربا، دلنواز، محبوب، محبوبه، معشوق، همدم ≠ دلازار.

دلاک: ۱. حمامی، کیسه‌کش، مغمز؛ ۲. آرایشگر، سرتراش، سلمانی.

دلال: ۱. واسطه؛ ۲. امانت‌فروش، سمسار.

دلال: ۱. شیوه، عشوه، غمزه، غنج، کرشمه، ناز؛ ۲. اخمناز، نازوادا.

دلالت: ارشاد، رهنمایی، رهنمود، رهنمون، هدایت.

دلاور: با جرئت، باشهامت، بهادر، بی‌باک، بی‌پروا، پهلوان، پیکارجو، تهمتن، جنجگو، جنگاور، جنگجو، جنگی، دلیر، رشید، سلحشور، شجاع، شوالیه، غازی، نامجو، نترس، نیو، یل ≠ ترسو، جبون.

دلاورانه: تهورآمیز، دلیرانه، شجاعانه، قهرمانانه، متهورانه.

دلاوری: تهور، جلادت، جنگاوری، دلیری، رشادت، شجاعت، شهامت، نبردآزمایی ≠ جبن.

دلاویز: ۱. دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلخواه، مطلوب؛ ۲. خوشبو، دماغ‌پرور، عطرآگین، معطر.

دلایل: ادله، براهین، برهان‌ها، دلیل‌ها، ظواهرامر.

دلباختگی: شوریدگی، شیدایی، شیفتگی، عاشقی، فریفتگی، مفتونی.

دلباخته: خاطرخواه، دلبسته، دلشده، شیدا، شیفته، عاشق، فریفته، مجذوب، مجنون، مفتون، واله.

دلبر: آشوبگر، ترک، جانان، دلارام، دلبند، دلدار، دلربا، دلنواز، صنم، محبوب، محبوبه، معشوق، معشوقه، نگار، ول.

دلبری: دلال، دلربایی، غمز، قر.

دلبستگی: ارتباط، اشتیاق، تعلق، تعلق‌خاطر، تمایل، شوق، عشق، علاقه، علقه، محبت.

دلپذیر: پسندیده، دلچسب، دلخواه، دلربا، شیک، لذت‌بخش، مطلوب، مقبول.

دلپسند: خوش‌آیند، دلچسب، دلخواه، دلکش، قشنگ، مرغوب، مقبول، موافق.

دلتنگ: آزرده، آزرده‌دل، افسرده، اندوهناک، اندوهگین، پژمرده، غمگین، گرفته، مضطرب، مکدر، ملول ≠ دلخوش، گشاده‌دل.

دلتنگی: تاثر، تکدر، تنگدلی، حزن، کدورت، ملالت ≠ دلخوش، دلشاد.

دلجو: دلپذیر، دل‌پرور، دلچسب، دلنواز، عطوف، مهربان، ناز ≠ دلازار.

دلجویی: تسلی، عطوفت، ملاطفت، مهربانی، ناز، نواخت، نوازش.

دلچسب: دلاویز، دلپذیر، دلپسند، دلجو، دلخواه، دلکش، دلنشین، دلنواز، مطبوع، مطلوب.

دلخراش: جانکاه، جگرخراش، جگرسوز، سخت، ناگوار.

دلخواه: باب‌طبع، پسند، دلپذیر، دلپسند، مرغوب، مطبوع، مطلوب.

دلخور: آزرده، دل‌نگران، رنجیده، گرفته، متالم، مغموم، ملول، نگران ≠ راضی، شادمان.

دلدادگی: دلباختگی، شیدایی، شیفتگی، عاشقی، محبت.

دلداده: ۱. دلربا، محبوب‌معشوق، نگار، وامق؛ ۲. دلبسته، شیدا، شیفته، عاشق، مفتون.

دلدار: جانان، دلارام، دلبر، دلداده، دلربا، دلستان، دلنواز، مترس، محبوب، محبوبه، معشوق، معشوقه، ول، یار.

دلداری: تسلی، تسلیت، دلگرمی.

دلربا: ۱. دلارام، دلبر، دلداده، محبوب، معشوق؛ ۲. خوشکل، دلبر، دلفریب، رعنا، طناز، فتان، فتنه‌انگیز، فریبنده، قشنگ، ملیح، نازنین؛ ۳. دلپذیر، دلکش.

دلربایی: جذبه، دلال، دلبری، غمزه، غنج، قر، کرشمه.

دلزدگی: اشمئزاز، بی‌رغبتی، بیزاری، بی‌میلی، تنافر، تنفر، وازدگی ≠ رغبت.

دلزده: بیزار، بی‌میل، دلسرد، مایوس، وازده ≠ راغب، مایل.

دلستان: دلبر، دلبند، دلداده، دلدار، دلربا، محبوب، محبوبه، معبود، معشوق، نگار، یار.

دلسرد: افسرده، بی‌اشتیاق، بی‌رغبت، دلسوخته، دلمرده، مایوس، ناامید، نومید، وازده ≠ امیدوار.

دلسردی: افسردگی، بی‌رغبتی، حرمان، سردی، ناامیدی، وازدگی، یاس ≠ امیدواری.

دلسوخته: آزرده، آزرده‌خاطر، دلسرد، دل‌شکسته، ستمدیده، محروم، محنت‌کشیده، ناکام.

دلسوز: رئوف، رحم‌دل، رحیم، شفیق، غمخوار، غمگسار، مشفق، مهربان.

دلسوزی: ترحم، تسلی، توجه، رقت، شفقت، غمخواری، غمگساری، نرم‌دلی، همدردی.

دلشاد: بانشاط، خوشحال، دل‌به‌نشاط، دل‌زنده، زنده‌دل، شاد، شادمان، مسرور.

دلشده: ۱. خاطرخواه، دلباخته، شیدا، شیفته، عاشق؛ ۲. دیوانه، مجنون.

دلفریب: افسونگر، جذاب، دلبر، دلربا، طناز، عشوه‌گر، فتان، فسون‌ساز، لَوَند، ملیح.

دلق: پشمینه، خرقه، مرقع.

دلقک: تلخک، لوده، مسخره، مقلد، یالانچی.

دلقک‌بازی: لودگی، لوده‌گری، مسخرگی، مسخره‌بازی.

دلکش: خوشایند، دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلربا، شیرین، مطبوع، نغز ≠ نامطبوع.

دلگرم: امیدوار، متکی، مطمئن.

دلگرمی: اعتماد، امیدواری، پشتوانه، دلداری.

دلگشا: فرح‌انگیز، فرح‌زا، فرحناک، مصفا، مفرح ≠ دلگیر.

دلگیر: ۱. دلمرده، غمین، متالم، محزون، مکدر، ملول، ناراحت؛ ۲. تاریک، تیره، غم‌انگیز، غمبار، گرفته ≠ دل‌باز.

دلمرده: افسرده، بی‌میل، دلسرد، دلگیر، مایوس، ملول ≠ دل‌به‌نشاط، زنده‌دل.

دلمشغولی: اضطراب، تشویش، دغدغه، مشغله، مشغولیت، هم ≠ فراغت.

دلمه: بسته، منجمد، منعقد.

دلنشین: دلپذیر، دلچسب، دلخواه، دلکش، مطبوع، مطلوب، ≠ نامطبوع.

دل‌نگران: پریشان، دغدغه‌مند، مشوش، مضطرب.

دل‌نگرانی: اضطراب، تشویش، دغدغه، دلهره، قلق، ناراحتی.

دلنواز: خاطرنواز، دلبند، دلپذیر، دلجو، دلچسب، محبوب، مشفق، مهربان ≠ دل‌گداز.

دلنوازی: تفقد، خاطرنوازی، دلجویی، عطوفت، مهربانی ≠ دل‌گدازی.

دلواپس: پریشان، سراسیمه، مشوش، مضطرب، ناراحت، نگران ≠ آرام، آسوده.

دلواپسی: اضطراب، بی‌قراری، تشویش، دلشوره، دلهره، قلق ≠ آسودگی.

دله: ۱. ولگرد، هرزه؛ ۲. چشم‌چران، ناپاک؛ ۳. پرخور، شکم‌پرست، شکمو؛ ۴. دزد، دست‌کج، دله‌دزد.

دلهره: اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، دلشوره، دلگرانی، دلنگرانی، دلواپسی، سرآسیمگی، قلق، هراش ≠ آرامش.

دلیجان: ارابه، درشکه، کالسکه.

دلیر: باشهامت، بهادر، بی‌باک، بی‌پروا، پرجگر، پهلوان، تهمتن، جرئتمند، جنگاور، دلاور، رزم‌آور، رشید، شاطر، شجاع، صفدر، قوی، گرد، مبارز، متهور، نترس ≠ ترسو، جبون.

دلیرانه: تهورآمیز، جسورانه، شجاعانه، گستاخانه، متهورانه.

دلیری: تهور، جرات، جسارت، جلادت، جلدی، دلاوری، شجاعت، شهامت، گستاخی، مردانگی ≠ جبن.

دلیل: ۱. بلد، راهبر، راهنما؛ ۲. انگیزه، جهت، سبب، علت؛ ۳. برهان، بینه، حجت.

دم: ۱. آن، ثانیه، حین، زمان، گاه، لحظه، لمحه، وقت، وقت، هنگام؛ ۲. باد، هوا؛ ۳. بخار، حرارت، دما، گرمی؛ ۴. پف، ریح، نفخه؛ ۵. دمش، نفس؛ ۶. اجاق، کوره؛ ۷. شهیق؛ ۸. آه؛ ۹. خون؛ ۱۰. دنبال، کنار ≠ بازدم.

دم‌وبازدم: استنشاق، تنفس، نفس.

دما: حرارت، گرما، گرمی ≠ سرما.

دمادم: پیاپی، پیوسته، متصل، متواتر، متواتراً، متوالیا، یک‌ریز.

دماغ: بینی، خیشوم، غنه، مشام.

دماغ: ۱. مغز؛ ۲. حوصله؛ ۳. حال، ذوق؛ ۴. تمایل.

دماغ‌سوخته: بور، خجل، دمغ، مچل.

دمامه: طبل، کوس، نای، نقاره.

دمان: ۱. خروشان، خشمگین، خروشنده، غضبناک، مهیب، هار، هولناک.

دمبدم: پیاپی، دمادم، دمگیر، لحطه‌به‌لحظه، مداوم، هماره، همواره.

دمپایی: پاچپله، پای‌افزار، کفش، نعلین.

دمخور: انیس، جلیس، دمساز، مالوف، مصاحب، معاشر، ملازم، مونس، همنشین.

دمدمی‌مزاج: بوقلمون‌صفت، دمدمی، متلون‌الطبع، متلون‌المزاج، مذبذب.

دمر: دمرو، وارونه.

دمساز: انیس، خوگرفته، خوگیر، دمخور، دوست، موافق، مونس، ندیم، همدم، همراز.

دمش: ۱. نفحه؛ ۲. دم، نفس؛ ۳. دمیدن.

دمع: اشک، دمعه، سرشک.

دمغ: بور، سرخورده، گرفته، مچل ≠ شنگول.

دم‌کلفت: ۱. پولدار، ثروتمند، خرپول، غنی؛ ۲. بانفوذ، متنفذ؛ ۳. معتبر، مهم.

دمل: ۱. آبسه؛ ۲. آماس، باد، ورم.

دمه: ۱. دم، لبه؛ ۲. دم‌آهنگری؛ ۳. بخار؛ ۴. حرارت، گرما، گرمی.

دمیدن: ۱. برآمدن، سرزدن، طلوع؛ ۲. وزیدن؛ ۳. رستن، روییدن؛ ۴. باد‌کردن، فوت‌کردن.

دنائت: ۱. پست‌فطرتی، پستی، دونی، رذالت، فرومایگی، ناکسی، نامردمی، نانجیبی؛ ۲. خست، لئامت.

دناست: پلیدی، چرکینی، کثافت.

دنبال: پشت، پی، تعاقب، دم، ظهر، عقب، قفا، متعاقب، واپس ≠ پیش.

دنباله: ادامه، امتداد، عقب، عقبه، مانده.

دنباله‌روی: اقتدا، پیروی، تقلید، متابعت ≠ پیشروی.

دنج: آرام، خلوت، خلوتکده، خلوتگاه، دورافتاده، ساکت.

دندان: سنان.

دندان‌گرد: آزپیشه، آزمند، آزور، حریص، طماع، طمعکار ≠ قانع.

دندان‌گرفتن: خاییدن، گازگرفتن.

دندانه: دنده، کنگره.

دندانه‌دار: دندانه‌دندانه، مضرس.

دنگ: پپه، پخمه، دنگل، کم‌هوش، نادان.

دنگل: ۱. احمق، دنگ، کانا، کودن، نادان؛ ۲. بدقواره، بی‌هیکل، قناس.

دنگ‌وفنگ: ۱. جلال، دم‌ودستگاه؛ ۲. رفت‌وآمد، کیابیا.

دنی: پست، حقیر، خوار، دون، فرومایه، ناکس ≠ والا.

دنیا: آفاق، جهان، دهر، زمانه، عالم، کاینات، گیتی ≠ آخرت.

دنیوی: دنیایی، دهری، مادی ≠ اخروی.

دو: ۱. تاخت، خیز، کورس؛ ۲. دور، نوبت.

دوا: ۱. دارو؛ ۲. درمان، معالجه.

دواب: انعام، چهارپایان، ستور، ≠ جانور، دد.

دوات: آمه، جوهردان، دویت، مرکب‌دان.

دوار: سرسام، سرگیجه، گردش.

دوافروش: داروخانه‌دار، داروفروش، عطار.

دوام: ابدیت، ادامه، استمرار، ایستادگی، بقا، پافشاری، پایداری، تاب، ثبات، خلود، دیرپایی، دیرش، مقاومت.

دوباره: ازنو، مجدد، مجدد، مجدداً، مکرراً.

دوبرابر: دوچندان، دومقابل، مضاعف.

دوبین: احول، کژبین، لوچ.

دوچندان: دوبرابر، مضاعف.

دود: بخار، دخان، وافور.

دودکش: تنوره، دودآهنگ.

دودل: سرگشته، متردد، مذبذب، مردد، وسواس، وسواسی ≠ مصمم.

دودلی: بی‌ثباتی، تذبذب، تردد، تردید، حیرت، شبهه، شک، وسواس ≠ قاطعیت.

دودمان: آل، اعقاب، تیره، خاندان، خانواده، ذریه، سلسله، طایفه، قبیله، نژاد، نسب، نسل.

دوده: ۱. اهل‌بیت، خانواده، دودمان، نسب؛ ۲. مداد؛ ۳. دودک.

دور: ۱. چرخه، سیر، سیکل، گردش، مدار؛ ۲. دوره، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت؛ ۳. اطراف، پیرامون، محیط.

دور: ۱. بعید، پرت، متباعد؛ ۲. مستبعد؛ ۳. جدا، منفک؛ ۴. مهجور؛ ۵. منفصل؛ ۶. بری؛ ۷. دیر ≠ قریب، نزدیک.

دورافتاده: ۱. بی‌کس، غریب؛ ۲. بعید، پرت، دوردست، متروک؛ ۳. دنج، ≠ قریب، نزدیک.

دوران: اوقات، دوره، زمان، زمانه، عصر، فصل.

دوراندیش: احتیاطکار، ژرف‌بین، عاقبت‌اندیش، محتاط، هوشیار.

دوراندیشی: احتیاط، حزم، عاقبت‌اندیشی، مال‌اندیشی، ملاحظه.

دوربین: تلسکوپ.

دور‌کردن: ۱. تاراندن، طرد‌کردن؛ ۲. طرد.

دورگه: ۱. اکدش، دونژاده؛ ۲. خشن، کلفت.

دورنگ: ۱. ابلق؛ ۲. دورو، ریاکار، مزور، منافق.

دورنما: افق، چشم‌انداز، منظر، منظره.

دورو: ریاکار، غماز، فریبکار، مرائی، مزور، منافق.

دوروبر: اطراف، پیرامون، جوانب، حواشی، حوالی.

دورویی: تزویر، ریا، سالوس، ظاهرنمایی، مزوری، منافقت، ناسازگاری، نفاق ≠ صداقت، یکرنگی.

دوره: ۱. دوران، زمانه، زمان، عصر، عهد، موسم، نوبت، وقت، هنگام؛ ۲. دنیا، روزگار؛ ۳. مرور؛ ۴. دور، محیط؛ ۵. سیر، گردش؛ ۶. احاطه.

دوره‌گرد: ۱. طواف؛ ۲. غربتی.

دوری: ۱. اجتناب، احتراز، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، کناره‌گیری؛ ۲. جدایی، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران؛ ۳. غربت؛ ۴. غیبت؛ ۵. بعد، بعد، فاصله، مسافت ≠ نزدیکی، وصال.

دوزخ: آتش، جهنم، درک، سقر، نار، نیران، هاویه ≠ بهشت، فردوس.

دوزندگی: خیاطی، درزیگری.

دوزنده: خیاط، درزی.

دوزوکلک: توطئه، حقه، حقه‌بازی، دسیسه، فریب.

دوست: آشنا، حبیب، خلیل، دمساز، دوستدار، رفیق، صحابه، صدوق، صدیق، محب، محبوب، محبوبه، مصاحب، معاشر، معشوق، ولی، همراه، همنشین، یار ≠ دشمن، عدو.

دوست‌داشتنی: خواستنی، عزیز، گرامی، محبوب، ملوس، نازنین.

دوستاق‌خانه: بند، بندیخانه، حبس، زندان، سلول، سیاهچال، محبس.

دوستاقی: اسیر، بندی، زندانی، گرفتار، محبوس.

دوستانه: دوست‌وار، رفاقت‌آمیز، رفیق‌وار، عاشقانه، محبت‌آمیز ≠ عداوت‌آمیز.

دوستدار: حبیب، خاطرخواه، دوست، رفیق، عاشق، محب، یار.

دوستی: آشنایی، ارادت، انس، تولی، حب، خلت، رفاقت، صمیمیت، عشق، عطوفت، محبت، مرافقت، مودت، مهربانی، ود، ولا، همدمی ≠ دشمنی، عداوت.

دوسیه: پرونده، پوشه.

دوش: ۱. دوشین، دیشب، شب‌گذشته؛ ۲. شانه، کتف، کول، منکب؛ ۳. حمام؛ ۴. آب‌پاش ≠ امشب.

دوشیزگی: بکارت، دختری، عذرت.

دوشیزه: باکره، بتول، بکر، عذرا.

دوشین: دوش، دیشب ≠ امشب.

دوقلو: توامان، جنابه.

دولت: ۱. اقبال، بخت، طالع؛ ۲. تمکن، تمول، ثروت، مکنت، هستی؛ ۳. حکومت، کابینه ≠ نکبت.

دولت‌سرا: ۱. خانه، دولت‌منزل، منزل؛ ۲. صرح، قصر، کاخ ≠ کوخ، کلبه.

دولتمند: اعیان، پولدار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتیار، غنی، مالدار، متعین، متمکن، متمول، متنعم ≠ بی‌چیز، فقیر، ندار.

دولتمندی: ۱. تمکن، تنعم، توانگری، ثروت، غنا؛ ۲. بختیاری، دولتیاری، سعادتمندی، کامیابی ≠ بی‌نوایی، فقر.

دون: ۱. جلب، پست، حقیر، خسیس، دنی، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، وضیع؛ ۲. بدون، سوا، غیر؛ ۳. پایین، تحت ≠ ۱. شریف؛ ۲. با؛ ۳. بالا، فوق.

دوندگی: ۱. دویدن؛ ۲. تقلا، تکاپو، جهد، سعی، کوشش؛ ۳. سگدو.

دون‌صفت: پست، دنی، دون‌همت، سفله، فرومایه ≠ شریف.

دون‌همت: پست، پست‌همت، تنگ‌نظر، سفله، فرومایه، کم‌همت، کوته‌نظر، نظرتنگ ≠ بلندهمت.

دون‌پایه، دونپایه: ۱. سفله، فرومایه؛ ۲. زیردست ≠ بلندپایه.

دونی: پستی، خواری، دنائت، سفلگی.

دویدن: ۱. پویه، خرامیدن، خیز؛ ۲. دوندگی؛ ۳. شتافتن؛ ۴. تاختن.

ده: آبادی، دهات، دیه، رستاق، روستا، قریه، قصبه.

دها: زرنگی، زیرکی، فطنت، هوشمندی ≠ کانایی.

دهات: آبادی، ده، رستاق، روستا، قریه، قصبه.

دهان: دهن، فم.

دهان‌دره: خمیازه، دهن‌دره.

دهانه: ۱. مصب؛ ۲. سر، لب؛ ۳. زمام، لجام، لگام؛ ۴. فم.

دهخدا: دهبان، دهدار، کدخدا، کدیور.

دهر: ۱. ایام، روزگار، زمانه؛ ۲. دنیا، گیتی.

دهش: احسان، انعام، بخشش، بخشندگی، بذل، داد، عطا، موهبت، هبه.

دهشت: ۱. بیم، پروا، ترس، خوف، وحشت، هراس، هول؛ ۲. اضطراب، قلق؛ ۳. تعجب، حیرت، سرگشتگی، شگفتی.

دهشت‌آور: ترس‌آور، ترسناک، خوف‌انگیز، خوفناک، دهشت‌انگیز، مدهش، وحشت‌انگیز، وحشتناک.

دهشت‌زده: خایف، متوحش، وحشت‌زده، هراسان ≠ ایمن.

دهشتناک: ترسناک، خوفناک، سهمناک، مهیب، وحشت‌انگیز، وحشتناک، هراس‌انگیز، هولناک.

دهقان: ۱. برزگر، حارث، دهگان، روستایی، زارع، زراعت‌پیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر، ناطور؛ ۲. ایرانی؛ ۳. مورخ ≠ ارباب، مالک.

دهکده: آبادی، ده، دهات، رستاق، روستا، قریه، قصبه.

دهل: دبداب، دف، طبل، کوس، نقاره.

دهلیز: تونل، دالان، راهرو، نقب، هشتی.

دهن: چربی، روغن، زیت.

دهن‌دره: خمیازه، دهان‌دره.

دهنه: افسار، عنان، لجام، لگام، مهار.

دیار: ۱. احدی، شخص، فرد، کس، هیچکس؛ ۲. دیرنشین، صومعه‌نشین.

دیار: سرزمین، شهر، کشورملک، مدینه، مملکت.

دیاگرام: طرح، نمودار.

دیانت: تقوا، خداپرستی، خداترسی، دینداری.

دیبا: ابریشمی، پرند، پرنیان، حریر، دیباج.

دیباچه: سرآغاز، مدخل، مطلع، مقدمه ≠ موخره.

دیپلم: تصدیق، دانشنامه، کارنامه، گواهی، گواهی‌نامه، مدرک.

دیپلمات: سائس، سیاستمدار ≠ بی‌سیاست.

دیپلماتیک: سیاسی.

دیپلماسی: سیاست.

دیجور: تاریک، تیره، سیاه ≠ روشن.

دید: ۱. آگاهی، بینش؛ ۲. رویت، نظر، نگرش؛ ۳. باصره، بینایی؛ ۴. دیدار، مشاهده، ملاحظه، نظاره، نگاه؛ ۵. لحاظ، منظر.

دیدار: ۱. بازدید، برخورد، زیارت، لقا، ملاقات؛ ۲. وصال؛ ۳. رویارویی؛ ۴. دید، نظر، نگاه، نگرش؛ ۵. چهره، رخسار، صورت.

دیدگاه: چشم‌انداز، فراچشم، مطمح، منظر، نظرگاه.

دیدن: رویت، رمق، نظر، نگریستن.

دیده: چشم، عین، نظر، نگاه.

دیده‌بان: دیدبان، دیده‌ور، قراول، مراقب، نگهبان، یزک.

دیده‌بانی: پاسداری، دیدبانی، دیده‌وری، کشیک، مراقبت.

دیر: بیعت، خانقاه، صومعه، عبادتگاه، کنشت، معبد.

دیر: ۱. دراز، دور، طولانی، متمادی، مدید؛ ۲. تاخیر ≠ زود، گاه.

دیرپا: بادوام، جاوید، دیرزی ≠ بی‌دوام.

دیرک: پادیر، تیرک، چوب، شمعک، میله.

دیرکرد: تاخیر، عقب‌افتادگی.

دیرگوار: ثقیل، دیرهضم ≠ سهل‌الهضم.

دیرهضم: ۱. ثقیل، دیرگوار؛ ۲. سنگین، ناگوار ≠ زودهضم.

دیریاب: ۱. بی‌وقوف؛ ۲. صعب‌الحصول ≠ سهل‌الوصول.

دیرین: دیرینه، سرمدی، طولانی، قدیمی، کهنه ≠ جدید.

دیرینگی: پایندگی، جاودانی، قدمت ≠ تازگی.

دیرینه: ۱. باستان، پیشین، دیرین، عتیق، قدیم، کهن، گذشته؛ ۲. باستانی، عتیقه، کهنه؛ ۳. سرمدی ≠ جدید، نو، نوین.

دیسیپلین: اتیکت، انتظام، انضباط، نظام.

دیشب: دوش، دوشین، دوشینه ≠ امشب.

دیکته: ۱. املا، درست‌نویسی؛ ۲. تحمیل.

دیگ ۱: پاتیله، پاتیل، تیان؛ ۲. دی، دیروز.

دیلاق: بلندقامت، دراز، قددراز ≠ خپله.

دیلماج: ترجمان، مترجم.

دیمومت: پایایی، جاودانگی، خلود، دوام.

دین: بدهی، قرض، قرضه، وام ≠ طلب.

دین: آیین، شرع، شریعت، کیش، کیش، مذهب، نحله.

دینار: ۱. درم، درهم، ریال، زر؛ ۲. پیسه، پول، وجه.

دینام: برق‌زا، دینامو، ژنراتور، مولد.

دین‌پرور: دین‌پژوه، دین‌پناه، دینور، متدین ≠ نامتدین.

دیندار: باتقوا، بادیانت، پارسا، مومن، متدین، متشرع، متقی، مقدس ≠ بی‌دین، لامذهب.

دینداری: پارسایی، تدین، تقوا، خداترسی، دیانت ≠ بی‌دینی.

دیو: ابلیس، اهرمن، اهریمن، روح‌پلید، شیطان، عفریت ≠ فرشته، ملک.

دیوار: ۱. جدار؛ ۲. آوار؛ ۳. بارو، حصار.

دیواره: جدار، دیوار.

دیوان: ۱. داره، دفترخانه، محکمه، وزارت‌خانه؛ ۲. دفتر، سفینه، مجموعه؛ ۳. دیوها، شیاطین؛ ۴. دولت.

دیوان‌سالاری: بوروکراسی، قرطاس‌بازی، کاغذبازی.

دیوانگی: جنون، سفاهت ≠ هوشیاری.

دیوانه: ۱. مجنون؛ ۲. شیدا، شیفته، واله؛ ۳. خل، کم‌عقل، مخبط؛ ۴. مصروع، هار ≠ عاقل.

دیوانه‌وار: جنون‌آمیز، دیوانه‌وش، مجنون‌وار ≠ خردمندانه.

دیوانه‌وش: ۱. احمق؛ ۲. دیوانه‌وار، مجنون‌وار ≠ عاقلانه، عاقل‌وار.

دیوث: بی‌حمیت، بی‌غیرت، پس‌درنشین، جاکش، قرمساق، قلتبان، قواد، نامرد ≠ غیرتمند.

دیوثی: بی‌رشکی، بی‌غیرتی، جاکشی، زن‌بمزدی، قرمساقی، قوادی ≠ غیرتمندی.

دیوچه: ۱. کرم؛ ۲. زالو؛ ۳. بید، دیوک.

دیوخانه: دیوزار، دیوستان، دیوکده.

دیوسرشت: دیوسیرت، دیونهاد، شیطان‌صفت ≠ فرشته‌خو.

دیوسیرت: پست‌فطرت، دیوسرشت، دیونهاد ≠ فرشته‌سیرت.

دیونهاد: اهرمن‌خو، ددمنش، دیوسیرت ≠ ملکوتی‌منش.

دیه: تقاص، خونبها.

دیه: آبادی، ده، دهات، رستاق، روستا، قریه، قصبه.

دیهیم: افسر، تاج، دیهول، اکلیل.

ذائقه: ۱. چشایی؛ ۲. مذاق؛ ۳. طعم، مزه.

ذابل: ۱. پژمرده، پلاسیده، خشکیده؛ ۲. ضعیف، لاغر، نزار.

ذات: اصل، جبلت، جوهر، خمیره، سرشت، شخص، طبیعت، طینت، فطرت، کنه، گوهر، نهاد.

ذاتاً: اساساً، بالفطره، فطرتاً.

ذاتی: جبلی، خداداده، طبیعی، غریزی، فطری.

ذاکر: ۱. ذکرکننده، روضه‌خوان؛ ۲. وردگو؛ ۳. یادکننده.

ذاهب: رونده، ره‌سپر، کوشنده.

ذایق: چشنده.

ذایقه: ذائقه، چشایی، مذاق.

ذئب: گرگ.

ذبح: بسمل، قربانی، کشتار، کشتن.

ذبول: ۱. پژمردگی، پلاسیدگی؛ ۲. ضعف، لاغری، ≠ رشد، نمو.

ذبیح: قربانی، گلوبریده، مذبوح.

ذخیره: اندوخته، پس‌افت، پس‌انداز، پستا، تدارک، توشه، تهیه، ذخر، رزرو.

ذخیره‌کردن: ۱. انبار‌کردن، انباشتن؛ ۲. اندوختن، پس‌انداز‌کردن.

ذر: ۱. ذره؛ ۲. مورچه.

ذرت: بلال، جواری.

ذراع: ۱. آرنج، بازو؛ ۲. ارش، گز.

ذرایع: دست‌آویزها، وسایط، وسایل.

ذروه: ۱. اوج، ذروت؛ ۲. ستیغ، قله؛ ۳. تارک، چکاد، فرق؛ ۴. نوک، ≠ حضیض.

ذره: ۱. ذر؛ ۲. مورچه.

ذریع: ۱. تندرو، تیزرو، سبک‌سیر؛ ۲. برملا، فاش؛ ۳. بسیار، فراوان، کثیر.

ذریه: احفاد، اولاد، دودمان، سلاله، فرزندان، نسل.

ذقن: چانه، زنخ، زنخدان.

ذکاوت: تیزهوشی، عقل، فراست، فطانت، هوشمندی، هوشیاری ≠ فصاحت.

ذکر: ۱. یاد، یادمان؛ ۲. ورد؛ ۳. تذکیر، خطابه.

ذکی: زیرک، عاقل، هوشمند، هوشیار، ≠ سفیه.

ذلت: پستی، حقارت، خواری، خواری، فلاکت، مذلت، مهانت، نکبت، هوان.

ذلیق: ۱. تیز؛ ۲. تیززبان، چیره‌زبان، سخنور، فصیح، ≠ الکن، کند.

ذلیل: پست، حقیر، خوار، دون، زبون، فرومایه، متذلل، مغلوب، ناکس، ≠ عزیز.

ذم: بدگویی، قدح، مذمت، نکوهش، ≠ مدح.

ذمه: ۱. تقبل، ضمان، ضمانت، عهده، کفالت؛ ۲. پیمان، عهد؛ ۲. زینهار.

ذمه‌دار: ضمان، متعهد، متقبل، متکفل.

ذمیمه: زشت، مذموم، ناستوده، نامستحسن، نکوهیده، ≠ مستحسن.

ذنب: اثم، تقصیر، خطا، گناه، معصیت، ≠ ثواب.

ذوب: حل، گداز، گداختگی، گدازش، مذاب، وارفتگی، ≠ انجماد.

ذوق: ۱. استعداد، قریحه؛ ۲. سلیقه، مشرب؛ ۳. حال‌وهوا، حال، دماغ، شور، شوق، مذاق، وجد؛ ۴. چشایی، چشیدن.

ذوق‌زده: شوق‌زده، هیجان‌زده، ≠ گرفته، مغموم.

ذهاب: رفت، گذشتن، ≠ آمدن، ایاب.

ذهب: زخرف، زر، طلا، عسجد.

ذهبی: ۱. زرین، زرین‌فام، طلایی؛ ۲. ذهبیه.

ذهن: ۱. خرد، هوش؛ ۲. درک، فهم؛ ۳. استعداد؛ ۴. خاطر، ضمیر، فکر؛ ۵. قلب؛ ۶. مغز.

ذهنی: ۱. درونی، باطنی؛ ۲. عقلی ≠ عینی.

ذهول: ۱. ناشناخته، ناشناس؛ ۲. غفلت، فراموشی، نسیان.

ذی‌حق: ۱. خداوند، دارا، صاحب، مالک؛ ۲. حقدار، محق.

ذی‌روح: انسان، ذی‌نفس.

ذی‌نفس: جاندار، ذی‌روح.

ذی‌صلاح: ۱. صالح، صلاحیت‌دار؛ ۲. مسئول.

ذیل: انتها، پای، دامن، دامنه، زیر.

ذی‌مدخل: دخیل، موثر، نقش‌پرداز.

ستاره نجفیان

حائز: ۱. دارا، دربردارنده؛ ۲. گردآورنده، فراهم آورنده، جامع؛ ۳. واجد.

حابل: ۱. دام‌گستر، شکارچی ≠ شکار، صید؛ ۲. جادوگر؛ ۳. تار.

حاتم‌بخشی: بذل، بخشش(بسیار و حاتم‌وار).

حاتم‌بخشی‌کردن: بخشیدن، بخشش‌کردن، بذل‌کردن.

حاتم: ۱. حاکم؛ ۲. داور، قاضی.

حاجات: ۱. حاجت‌ها، حوائج، خواهشها، نیازمندی، دربایست‌ها، نیازها.

حاجب: اسم ۱. پرده، حجاب؛ ۲. بواب، پرده‌دار، دربان؛ ۳. حایل، رادع؛ ۴. ابرو.

حاجت: ۱. احتیاج، ارب، دربایست، درخواست، ضرورت، غایت، نهمت، نیاز، نیازمندی؛ ۲. آرزو، امید، مراد، مقصود.

حاجت افتادن: نیاز پیدا‌کردن، ضرورت‌یافتن.

حاجت‌خواه: محتاج، نیازمند، حاجتمند.

حاجت داشتن: ۱. احتیاج‌داشتن، نیاز داشتن، نیازمند‌بودن؛ ۲. آرزوداشتن.

حاجتمند: ۱. متوقع، محتاج، نیازمند؛ ۲. بی‌نوا، تهی‌دست، فقیر، گدا ≠ بی‌نیاز.

حاجتمندی: ۱. بی‌نوایی، تهی‌دستی، فقر؛ ۲. احتیاج، توقع، نیازمندی، وسن ≠ بی‌نیازی.

حاجز: اسم ۱. دیافراگم؛ ۲. حایل، مانع؛ ۳. جلباب؛ ۴. برزخ؛ ۵. ظالم.

حاد: ۱. بحرانی، خطرناک، وخیم؛ ۲. شدید، تند، سخت؛ ۳. مهلک، بران، تند، تیز، بغرنج، دشوار، شاق، غامض، مشکل؛ ۴. برا، قاطع ≠ آسان، سهل، کند.

حادث: اسم ۱. تازه، جدید، نو ≠ قدیم؛ ۲. اتفاق، پیشامد، واقع، وقوع؛ ۳. آفریده ≠ آفریدگار؛ ۴. مخلوق ≠ خالق.

حادث‌شدن: ۱. پدیدآمدن، ظاهر‌شدن، پیدا‌شدن، ظهور‌کردن؛ ۲. ایجاد‌شدن، به وجود آمدن، خلق‌شدن؛ ۳. رخ‌دادن، به وقوع پیوستن، اتفاق افتادن.

حادثه‌آفرین: صفت ۱. حادثه‌زا؛ ۲. حادثه‌خیز، حادثه‌ساز.

حادثه: ۱. اتفاق، پیشامد، تصادف، رخداد، رویداد، سانحه، عارضه، قضیه، ماجرا؛ ۲. مصیبت، واقعه؛ ۳. آسیب، بلا.

حادثه‌جو: غوغاطلب، فتنه‌جو، ماجراجو، ماجراطلب، واقعه‌طلب، غوغایی، فتنه‌انگیز، مخاطره‌جو، مخاطره‌طلب، ≠ سلیم، سلیم‌النفس، مصلح، مصلحت‌جو، آرامش‌طلب.

حادثه‌جویی: فتنه‌انگیزی، فتنه‌جویی، ماجراجویی، ماجراطلبی، واقعه‌طلبی، غوغاطلبی، مخاطره‌جویی، مخاطره‌طلبی.

حادثه‌ساز: مساله‌ساز، مشکل‌آفرین، حادثه‌زا.

حاد‌شدن: ۱. وخیم‌شدن، خطیر‌شدن، خطرناک‌شدن، بحرانی‌شدن؛ ۲. شدت‌یافتن، شدید‌شدن؛ ۳. بغرنج‌شدن، پیچیده‌شدن، غامض‌شدن؛ ۴. دشوار گشتن، مشکل‌شدن.

حاده: بسته ≠ ۱. منفرجه، باز؛ ۲. قائمه.

حادی: ۱. حدی‌خوان، سرودخوان؛ ۲. شتربان، شترران.

حاذق: ۱. آزموده، استاد، باتجربه، پخته، چیره‌دست، تیزهوش، زبردست، زیرک؛ ۲. کارآزموده، کاردان، ماهر، مجرب ≠ بی‌تجربه، ناآزموده.

حارث: برزگر، دهقان، زارع، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر ≠ مالک، ارباب.

حار: ۱. داغ، سوزان؛ ۲. حاره، گرم‌سیری ≠ سردسیری؛ ۳. گرم ≠ بارد، سرد.

حارس: صفت پاسبان، پاسدار، حافظ، حامی، مدافع، مراقب، مستحفظ، مهیمن، نگاهبان، محافظ، نگاهدار، نگهبان.

حاره: گرم، سوزان، گرمسیری.

حازم: ۱. بااحتیاط، دوراندیش، باحزم، ملاحظه‌کار، عاقبت‌اندیش، محتاط ≠ بی‌احتیاط، بی‌پروا، بی‌ملاحظه؛ ۲. هوشیار، باهوش.

حاسب: ۱. حسابدان، محاسب؛ ۲. شمارنده، حساب‌کننده، حاسر، محاسبه‌گر.

حاسد: بداندیش، بدخواه، بدسگال، حسود، رشکین.

حاشا: ۱. ابا، انکار، تکذیب ≠ تایید؛ ۲. دور باد، مبادا، مباد، هرگز؛ ۳. آویشن.

حاشاک: دور باد از تو، دور از توباد، مباد، هرگز.

حاشا‌کردن: ابا ورزیدن، تکذیب‌کردن، انکار‌کردن، منکر‌شدن ≠ پذیرفتن، تایید‌کردن، تصدیق‌کردن.

حاشاوکلا: اصلاوابدا.

حاشیه‌ای: ۱. جنبی، جانبی؛ ۲. غیراصلی ≠ اصلی؛ ۳. مربوط به حاشیه.

حاشیه: ۱. دامن؛ ۲. طراز، فراویز؛ ۳. طرف، گوشه، کرانه، کنار، کناره، لب، لبه، مرز؛ ۴. هامش ≠ متن؛ ۵. تعلیقه، شرح، پانویس، پانوشت، توضیح؛ ۶. حاشیت، اطرافیان، وابستگان.

حاشیه رفتن: خارج‌شدن، دور افتادن، پرت‌شدن (از موضوع).

حاشیه زدن: ۱. تحشیه؛ ۲. حاشیه نوشتن، شرح نوشتن، حاشیه‌کردن.

حاشیه‌نشین: صفت ۱. کناره‌نشین ≠ صدرنشین؛ ۲. حومه‌نشین، مهاجرنشین، حلبی‌آبادی.

حاشیه‌نشینی: ۱. کناره‌نشینی؛ ۲. حومه‌نشینی، مهاجرنشینی.

حاصد: دروگر، دروکننده ≠ خوشه‌چین.

حاصر: ۱. محصورکننده؛ ۲. بافنده(حصیر)، حصیرباف.

حاصل: ۱. بازده، برآیند، ثمر، ثمره، راندمان، عملکرد، ماحصل، محصول، مولود، نتیجه؛ ۲. بار، برداشت، ثمر، میوه؛ ۳. بهره، سود، درآمد، فایده، نفع ≠ ضرر، زیان؛ ۴. خلاصه، مختصر؛ ۵. القصه.

حاصل‌خیز، حاصلخیز: بارور، برومند، پرمحصول، پربار ۱. ≠ بی‌حاصل؛ ۲. سترون، شوره‌زار.

حاصل‌دادن: ۱. به بارنشستن، ثمردار‌شدن، محصول‌دادن، بر‌کردن، بار‌دادن، ثمر‌دادن؛ ۲. مثمر‌شدن؛ ۳. بهره‌دادن، نتیجه‌دادن.

حاصل‌شدن: ۱. فراهم‌شدن، مهیا گشتن؛ ۲. به دست آمدن، کسب‌شدن، نتیجه‌دادن؛ ۳. درآمد داشتن.

حاصل‌کردن: ۱. به دست‌آوردن، اکتساب‌کردن، تحصیل‌کردن؛ ۲. جمع‌کردن، فراهم‌کردن؛ ۳. به نتیجه رسیدن، نتیجه‌گرفتن.

حاصل گشتن: ۱. کسب‌شدن، به دست آمدن، حاصل‌شدن، تحصیل‌شدن؛ ۲. مهیا‌شدن، فراهم‌شدن.

حاصله: به‌دست‌آمده، حاصل‌شده، کسب‌شده، مکتسب.

حاضرباش: آماده‌باش.

حاضرجوابی: ۱. حضورذهن؛ ۲. بذله‌گویی.

حاضر: اسم، e q ۱. حی، شاهد، موجود ≠ غایب؛ ۲. آماده، فراهم، مهیا، دردسترس ≠ نامهیا؛ ۳. مستعد ≠ نامستعد؛ ۴. اکنون، زمان حال ≠ گذشته؛ ۵. شهرنشین ≠ بادیه نشین، بادی؛ ۶. در دسترس.

حاضر‌شدن: ۱. حضوریافتن، ظاهر‌شدن، حاضر گشتن؛ ۲. آماده‌شدن، فراهم‌شدن، مهیا‌شدن؛ ۳. مهیا گشتن، قبول‌مسئولیت‌کردن؛ ۴. با هم کنار آمدن، توافق‌کردن، به توافق رسیدن.

حاضر‌کردن: ۱. احضار‌کردن، به حضور آوردن؛ ۲. آماده‌کردن، مهیا‌ساختن، فراهم آوردن، فراهم‌ساختن؛ ۳. آموختن، یاد گرفتن.

حاضریراق: صفت آماده، حاضر به خدمت، حاضررکاب، مهیا، گوش‌به‌فرمان.

حاضری: ماحضر ≠ پختنی.

حافظانه: حافظدار، به سبک‌حافظ، به شیوه حافظ.

حافظ: اسم ۱. پاسدار، حارس، حامی، محافظ، مدافع، مهیمن، نگاهبان، نگهبان؛ ۲. حفظکننده.

حافظه: حفظه، خاطر، ذهن، قوه‌ذاکره، یاد.

حافی: صفت برهنه‌پا، پابرهنه، پاپتی.

حاقد: ۱. کینه‌جو، کینه‌ای، کینه‌توز؛ ۲. بداندیش ≠ نیک‌اندیش.

حاق: ۱. وسط، میان، مرکز ≠ انتها؛ ۲. حقیقت موضوع، حقیقت امر، واقع مطلب؛ ۳. کامل ≠ ناقص.

حاکم: ۱. آمر، داور، دیان، سائس، صاحب‌اختیار، عامل؛ ۲. ساتراب، شهربان، استاندار، امیر، پیشوا، حکمران، شاه، فرماندار، فرمانروا، والی؛ ۳. برنده، حقدار ≠ محکوم؛ ۴. چیره، مسلط، غالب؛ ۵. حکم کننده؛ ۶. قاضی، داور؛ ۷. حاضر، موجود، حکم‌فرما، مستولی.

حاکم‌شدن: ۱. فرمان رواگشتن، والی‌شدن، حکم‌ران‌شدن؛ ۲. غالب‌شدن، چیره‌شدن، مسلط گشتن؛ ۳. مستولی‌شدن، فراگرفتن، حکم‌فرما‌شدن؛ ۴. حق خود را گرفتن، برنده‌شدن.

حاکمیت: ۱. تسلط، سلطه؛ ۲. امارت، حکمرانی، فرمانروایی.

حاکی: ۱. بیانگر، حکایتگر، دال، مبنی، مشعر؛ ۲. داستان‌سرا، داستان‌گو، قصه‌گو.

حال آمدن: ۱. چاق‌شدن، فربه‌شدن ≠ لاغر‌شدن؛ ۲. به‌شدن، بهبود‌یافتن، سرحال آمدن؛ ۳. هوش آمدن، از حالت اغمابیرون آمدن، نیرو گرفتن، انرژی‌یافتن، بانشاط‌شدن ≠ مدهوش‌شدن، ازهوش‌رفتن.

حالا: اکنون، الان، الحال، اینک، حال، حالیا، فعلاً ≠ بعداً، قبلاً.

حالات: ۱. احوال، اوضاع، کیفیات؛ ۲. حوادث، وقایع.

حال: اسم ۱. احوال، اوقات، حالت؛ ۲. وضعیت، چگونگی، کیفیت، وضع؛ ۳. اکنون، الحال، ≠ گذشته؛ ۴. اینک، حالا؛ ۵. لحظه، دم، هنگام؛ ۶. زمان حاضر، مضارع؛ ۷. خوشی، سرمستی؛ ۸. ذوق؛ ۹. وجد، شور، نشاط؛ ۱۰. جریان، ماجرا؛ ۱۱. انرژی، تاب، توان؛ ۱۲. روش، شیوه، طریقه.

حالت: ۱. حال، کیفیت، مورد، وضعیت، چگونگی، وضع؛ ۲. جنبه، بعد؛ ۳. طبیعت، هیئت؛ ۴. نهج؛ ۵. وجد، خلسه؛ ۶. چین، شکن.

حال: حلول‌کننده، جای‌گیرنده، واردشونده.

حال‌دادن: ۱. سرمست‌کردن، نشئه‌کردن؛ ۲. لذت‌دادن، سرخوش‌کردن؛ ۳. بانشاط‌کردن، به وجد آوردن ≠ حال گرفتن.

حالک: ۱. تیره، سیاه؛ ۲. ترسناک، موحش، مهیب، وحشتناک، هولناک؛ ۳. سخت.

حال‌کردن: ۱. به وجد آمدن، با نشاط‌شدن؛ ۲. لذت بردن، محظوظ‌شدن، حظ‌کردن، احساس خوشی‌کردن.

حال گرفتن: ۱. دمغ‌کردن، ناراحت‌کردن، پریشان‌کردن؛ ۲. حال‌گیری‌کردن، آزرده‌کردن ≠ حال‌دادن.

حال‌گیری: آزاردهی، ناراحت‌سازی.

حالیا: اکنون، الحال، حالا، فعلاً، کنون ≠ بعداً، قبلاً.

حالی: اسم ۱. تفهیم، خاطرنشان؛ ۲. متوجه، ملتفت؛ ۳. آراسته، متحلی مزین؛ ۴. کنونی، فعلی؛ ۵..

در حال، فورحالی‌شدن: ۱. فهمیدن، دریافتن، درک‌کردن، آگاه گشتن، ملتفت‌شدن، متوجه‌شدن؛ ۲. مزین‌شدن، آراسته‌شدن.

حالی‌کردن: ۱. فهماندن، تفهیم‌کردن، متوجه‌ساختن، ملتفت‌کردن، آگاه‌ساختن ≠ حالی‌شدن؛ ۲. ادب‌کردن، آدم‌کردن.

حالیه: کنونی، فعلی ≠ ۱. ماضیه؛ ۲. آتیه.

حامد: صفت ۱. ثناخوان، ثناگو، ستایشگر، ستاینده، مداح، مدیحه‌سرا ≠ هجاگو؛ ۲. سپاسگزار ≠ ناسپاس.

حامض: ۱. ترش، ترش‌مزه ≠ شیرین؛ ۲. شور؛ ۳. تلخ؛ ۴. گس.

حامل: صفت ۱. آورنده ≠ فرستنده، گیرنده؛ ۲. برنده، حمل‌کننده ≠ گیرنده؛ ۳. باردار، آبستن ≠ نازا، سترون، عقیم؛ ۴. بردار؛ ۵. دربردارنده، حاوی؛ ۶. پنج خط افقی‌موازی در نت‌نویسی.

حاملگی: آبستنی، بارداری، باروری ≠ ناباروری، نازایی.

حامله: آبستن، باردار، حامل، حبل ≠ عقیم، نازا، سترون.

حامله‌شدن: باردارشدن، آبستن‌شدن ≠ عقیم‌شدن، نازا‌شدن.

حامله‌کردن: باردار‌کردن، آبستن‌کردن ≠ عقیم‌کردن، نازا‌کردن.

حامی: اسم ۱. پشتیوان، پشتیبان، طرفدار، کمک، مجیر، مددکار، معین، هوادار، هواخواه، یار، یاریگر، یاور؛ ۲. پارتی ≠ مخالف؛ ۳. منسوب به حام؛ ۴. فرزندان حام.

حاوی: حایز، دربردارنده، دربرگیرنده، شامل، محتوی، مشتمل، جامع.

حایر: سرگشته، سرگردان، حیران.

حایز: ۱. حائز، دارا، دربردارنده، واجد؛ ۲. جامع ≠ فاقد.

حایض: بی‌نماز، قاعده، دشتان ≠ جنب.

حایل: اسم ۱. رادع، فاصل، مانع؛ ۲. پرده، جلباب، حجاب؛ ۳. جداکننده؛ ۴. جانب؛ ۵. شایسته.

حایل‌شدن: واسطه‌شدن، حایل گشتن، فاصله‌شدن.

حایل‌کردن: واسطه قراردادن.

حباب: ۱. آب‌سوار، آب سواران؛ ۲. سرپوش شیشه‌ای، روچراغی، کاسه چراغ، روپوش چراغ.

حباله: ۱. بند، دام؛ ۲. قید؛ ۳. ریسمان، رسن.

حب: حبه، دانه، قرص.

حب: ۱. خلت، دوستی، عشق، محبت، وداد ≠ بغض، عداوت؛ ۲. سبو.

حبذا: ۱. آفرین، خنکا، خوشا، زهی، نیکا؛ ۲. چه‌خوش، چه‌نیکو.

حبر: عالم، دانشمند (یهودی).

حبس: ۱. بازداشتگاه، زندان، سجن، حبسگاه، سیاه‌چال، محبس؛ ۲. بازداشت، توقیف، زندانی، گرفتار، محبوس، مقید؛ ۳. اسارت، دستاق، گرفتاری؛ ۴. بند، ضبط، نگهداری؛ ۵. بازداشتن؛ ۶. توقیف‌کردن، بازداشت‌کردن، زندانی‌کردن ≠ آزاد‌کردن؛ ۷. نگه داشتن، حفظ‌کردن.

حبس‌شدن: زندانی‌شدن، بازداشت‌شدن، به زندان افتادن، گرفتار‌شدن، محبوس‌شدن، توقیف‌شدن، محبوس گشتن ≠ آزاد‌شدن.

حبس‌کردن: زندانی‌کردن، بازداشت‌کردن، محبوس‌کردن، اسیر‌کردن، به زندان انداختن، گرفتار‌کردن ≠ آزاد‌کردن.

حبس کشیدن: زندانی‌شدن، در زندان ماندن، محبوس‌بودن، اسیر‌بودن، بندی‌شدن ≠ آزاد‌شدن.

حبسی: ۱. زندانی؛ ۲. محبوس ≠ آزاد.

حبسیه: بندمویه، شعر زندان ≠ غزل، ساقی‌نامه.

حبشی: ۱. زنگی، سیاه، سیاه‌پوست، کاکاسیاه ≠ سفیدپوست؛ ۲. اهل‌حبشه.

حبل: ۱. آبستنی؛ ۲. انگور، مو؛ ۳. خشم، غضب؛ ۴. اندوه، غم.

حبل: ۱. بند، رسن، رشته، ریسمان، الیاف‌بافته، طناب؛ ۲. رگ، عرق؛ ۳. ذمه؛ ۴. پیمان، عهد؛ ۵. وصال؛ ۶. دست آویز.

حبه: ۱. دانه، یک‌حب، یک‌دانه؛ ۲. اندکی، قلیلی، کمی، یک‌ذره؛ ۳. تگرگ؛ ۴. واحد وزن، نیم‌تسو، نیم طوج.

حبیب: صفت ۱. خلیل، دوستدار، دوست، رفیق، محب؛ ۲. محبوب، معشوق، یار ≠ دلازار، رقیب؛ ۳. ولی ≠ عدو، دشمن.

حتمحتم: اسم ۱. بایسته، لازم، واجب، یقین؛ ۲. یقینی، حتمی، قطعی ≠ احتمالی؛ ۳. خالص، ناب، محض؛ ۴. ساده.

حتم داشتن: یقین داشتن، مطمئن‌بودن، مسلم دانستن، حتم‌کردن ≠ شک‌داشتن.

حتمیت: ۱. قطعیت، یقین؛ ۲. ضرورت، لزوم.

حتمی: ۱. جزمی، بطورحتم، بی‌گمان، جزم، قطعی، یقینی؛ ۲. بایسته، ضروری ≠ محتمل.

حتمی‌شدن: مسلم‌شدن، قطعی‌شدن، تردیدناپذیر‌شدن، مسجل‌شدن.

حتی: تا، تا اینکه، حتا، ولو، هم.

حجاب: ۱. برقع، پوشش، جلباب، چارقد، چارق، چاروق، روسری، روی‌بند، ستر، مقصوره، نقاب؛ ۲. پرده، غشا؛ ۳. حایل.

حجاب: پرده‌داران، حاجیان، حاجب‌ها، دربانان.

حجابت: پرده‌داری، حاجبی.

حجاج: حاجیان، زوار بیت‌اله.

حجار: سنگتراش، سنگ‌بر.

حجاری: ۱. سنگ‌بری، سنگ‌تراشی؛ ۲. پیکرتراشی.

حجامت: خون‌گیری، رگ‌زنی، فصد.

حجام: ۱. حجامت‌چی، خون‌گیر، رگ‌زن، فصاد، حجامت‌گر؛ ۲. سرتراش، سلمانی.

حجب: آزرم، حیا، شرم، کم‌رویی ≠ گستاخی.

حجت آوردن: ۱. دلیل‌آوردن، استدلال‌کردن، برهان آوردن؛ ۲. دلیل‌تراشیدن، دلیل‌تراشی‌کردن؛ ۳. بهانه جستن، بهانه‌کردن، بهانه آوردن، حجت انگیختن، حجت‌ساختن.

حجت: ۱. استدلال، برهان، بینه، دلیل؛ ۲. سند، مدرک؛ ۳. انگیزه، سبب، موجب؛ ۴. حکم، فتوا؛ ۵. پیشوا، رهبر، زعیم، هادی.

حجج: ۱. دلایل، حجت‌ها، دلیل‌ها، براهین، برهان‌ها؛ ۲. اسناد، مدارک؛ ۳. حجت‌الاسلام‌ها.

حجرات: اطاقها، حجره‌ها، خانه‌ها، غرفه‌ها، کلبه‌ها.

حجر: ۳. باز داشتن، منع‌کردن ۱. محجورسازی؛ ۲. منع.

حجر: بی‌جان، جماد، سنگ، لهنه.

حجر: ۱. دامن، کنار؛ ۲. آغوش، بغل؛ ۳. پناه، کنف، ملاذ؛ ۴. عقل.

حجره‌دار: مغازه‌دار، دکان‌دار.

حجره: ۱. دکان، دکه، غرفه، مغازه، تجارتخانه؛ ۲. کلبه، اتاق، خانه؛ ۳. اتاق طلبه؛ ۴. دکان تاجر.

حج: ۱. زیارت، زیارت‌کعبه؛ ۲. آهنگ، حرکت، قصد؛ ۳. آهنگ‌کردن، قصد‌کردن؛ ۴. به زیارت رفتن؛ ۵. با دلیل غلبه‌کردن.

حج‌کردن: حج گزاردن، حج به‌جا آوردن.

حج‌گزار: زایر بیت‌اله، حاجی.

حجله: ۱. عروس‌خانه، حجره‌زفاف، زفاف خانه ≠ گور؛ ۲. کله؛ ۳. خوانچه عزا.

حجله‌نشین: صفت ۱. عروس؛ ۲. عفیف، پاک‌دامن ≠ آلوده دامن.

حجم: ۱. جرم، شکل؛ ۲. گنج، گنجایش؛ ۳. اندازه؛ ۴. ظرفیت.

حجیم: پرحجم، جسیم، قطور، گنجا، جادار ≠ کم حجم.

حداثت: ۱. تازگی، نوی ≠ کهنگی، قدمت؛ ۲. ابتدا، اوان، اول ≠ انتها؛ ۳. برنایی، شباب، نوجوانی، نوخاستگی.

حداد: ۱. آهن‌فروش، آهنگر، چلنگر، نهامی؛ ۲. دربان؛ ۳. زندانبان ≠ زندانی.

حدادی: آهنگری.

حداقل: کمینه، دست‌کم، لااقل ≠ حداکثر، بیشینه.

حدایق: باغ‌ها، باغچه‌ها، بوستان‌ها، حدیقه‌ها، روضات، روضه‌ها، گلزارها، گلستان‌ها، گلشن‌ها ≠ صحاری.

حدت: ۱. برندگی، تیزی؛ ۲. تیزی، هوشمندی؛ ۳. تشدد، تندی، شدت؛ ۴. شور، هیجان؛ ۵. تغیر، خشم، غضب، عصبانیت.

حدت گرفتن: شدیدشدن، شدت پیدا‌کردن، زیاد‌شدن.

حدث: صفت ۱. تازه، نو ≠ کهنه؛ ۲. برنا، نوباوه، نوجوان، نوخاسته ≠ پیر؛ ۳. غایط، فضله، نجاست؛ ۴. مبطل، باطل‌کننده.

حد زدن: مجازات‌کردن، تعزیر‌کردن، اجرا‌کردن (حد شرعی).

حدساً: تخمیناً، حدسی، تقریباً، فرضاً، قیاساً ≠ حتماً، یقیناً.

حدس: ۱. تخمین، فرض، گمان، گمانه ≠ یقین؛ ۲. مرغوا، نفوس ≠ مروا؛ ۳. زعم، عقیده، نظریه ≠ اندیشه، فکر؛ ۴. به‌فراست دریافتن، گمان بردن.

حدس زدن: ۱. پنداشتن، به‌قرائن در‌یافتن، در‌یافتن، گمان بردن، احتمال‌دادن، ظن بردن؛ ۲. برآورد‌کردن، تخمین زدن، گمانه زدن.

حدقه: ۱. سیاهی چشم، مردمک، مردمک چشم؛ ۲. خانه‌چشم، چشم‌خانه، کاسه‌چشم، حفره‌چشم.

حد: ۱. کرانه، مرز، کنار؛ ۲. نهایت، انتها؛ ۳. اندازه، مقدار، مقیاس، میزان، نصاب؛ ۴. درجه، رتبه، مقام، منزلت؛ ۵. شمار؛ ۶. سامان، اقلیم، سرزمین، زمین؛ ۷. زمین؛ ۸. تعزیر، مجازات؛ ۹. معرف؛ ۱۰. تعریف؛ ۱۱. تیزی، برندگی؛ ۱۲. طرف، اصطلاح، لفظ، واژه، کلام.

حدوث: ۱. پیدایش، نوپیدایی، نوظهوری ≠ قدم؛ ۲. وقوع؛ ۳. اتفاق افتادن، روی‌دادن؛ ۴. به وجود آمدن، حادث‌شدن، پدیدآمدن، ایجاد‌شدن.

حدودحدود: ۱. ثغور، کرانه‌ها، مرزها؛ ۲. حوالی، پیرامون، حول‌وحوش، قریب؛ ۳. سامان، قلمرو، محدوده؛ ۴. اندازه‌ها، مقادیر؛ ۵. اندازه، مقدار؛ ۶. حدها؛ ۷. مناطق، سرزمین‌ها، نواحی؛ ۸. تعاریف، تعریف‌ها.

حدیث: اسم ۱. داستان، روایت، قصه؛ ۲. واقعه، رویداد، ماجرا؛ ۳. گفته، سخن؛ ۴. روایت، خبر، قول ≠ عمل؛ ۵. تازه، جدید، نو ≠ کهنه.

حدیث‌دان: اخباری، محدث.

حدیث‌کردن: سخن‌گفتن، نقل‌کردن، روایت‌کردن، حکایت‌کردن، گفتن.

حدید: اسم ۱. آهن، پولاد؛ ۲. برا، تند، تیز.

حدیده: ۱. قلاویز؛ ۲. آهن‌آلات.

حدیقه: باغ، باغچه، بوستان، روضه، گلزار، گلستان، گلشن ≠ صحرا، کویر.

حذاقت: استادی، تبحر، چیره‌دستی، پختگی، آزمودگی، خبرگی، زیرکی، مهارت ≠ بی‌تجربگی، خامی.

حذر: ۱. اجتناب، احتراز، کناره‌گیری؛ ۲. احتیاط، حزم؛ ۳. امساک، پرهیز، دوری؛ ۴. بیم، ترس، هراس.

حذر‌کردن: پرهیز‌کردن، اجتناب‌کردن، دوری گزیدن، احتراز‌کردن، دوری‌کردن.

حذف: ۱. الغا، فسخ، فک، محذوف، نقض؛ ۲. ازقلم انداختن، افکندن، انداختن، خطزدن، ساقط‌کردن.

حذف‌شدن: ۱. از قلم‌افتادن؛ ۲. خط خوردن؛ ۳. از دور خارج‌شدن، کنار گذاشته‌شدن؛ ۴. لغو‌شدن، باطل‌شدن.

حذف‌کردن: ۱. خط زدن، پاک‌کردن، از قلم انداختن، قلم گرفتن؛ ۲. کنارگذاشتن، کنار زدن؛ ۳. ساقط‌کردن، انداختن.

حذف‌ناپذیر: حذف‌ناشدنی، غیرقابل حذف ≠ حذف‌پذیر.

حذفی: حذف‌شدنی، قابل‌حذف، حذف‌پذیر، حذف‌شده، انداختنی.

حر: آزاد، آزاده، آزاده‌خو، جوانمرد، راد، مختار، مستقل ≠ بنده، عبد.

حراثت: ۱. برزگری، کشاورزی، فلاحت، کشتکاری، کشتگری؛ ۲. کاشتن، کشت‌کردن، کشتن.

حراج: ۱. ارزان‌فروشی، فروش‌ارزان؛ ۲. مزایده، من‌یزید ≠ مناقصه.

حرارت: ۱. تاب، تف، تفت، دما، گرما، گرمی، نایره ≠ برودت، سردی؛ ۲. تندی، تیزی؛ ۳. حدت، شدت؛ ۴. شور، هیجان.

حرارت‌دادن: ۱. گرم‌کردن، تفت‌دادن؛ ۲. دما‌دادن، گرما‌دادن؛ ۳. گرما بخشیدن، حرارت بخشیدن؛ ۴. شور وهیجان بخشیدن.

حرارت‌سنج: دماسنج، گرماسنج، میزان‌الحراره.

حراست: پاسداری، حفاظت، صیانت، محارست، محافظت، مواظبت، نگاهداری، نگهبانی، نگهداری، وقایت.

حراست‌کردن: ۱. پاسداری‌کردن، محافظت‌کردن، صیانت‌کردن؛ ۲. نگاه داشتن، حفظ‌کردن.

حراف: ۱. پرچانه، پرحرف، پرگو، زیاده‌گو، حرف فشان؛ ۲. بیهوده‌گو، چاخان، مکثار، وراج؛ ۳. زبان‌آور، سخنران، نطاق ≠ کم‌حرف، گزیده‌گو.

حرام‌توشه: ۱. حرام لقمه؛ ۲. حرام روزی؛ ۳. ناپاک؛ ۴. محیل، حیله‌گر.

حرام‌خوار: صفت ۱. حرام‌خواره، حرام‌خور؛ ۲. حرام‌لقمه، حرام‌توشه، حرام‌روزی.

حرام‌زادگی، حرامزدگی: ۱. زنازادگی، ولدزادگی ≠ حلال‌زادگی؛ ۲. زیرکی، زبلی؛ ۳. بدجنسی، پدرسوختگی.

حرام‌زاده، حرامزاده: ۱. خشوک، خطایی‌بچه، خطازاده، روسپی‌زاده، زنازاده، سند، سندره، غیرزاده، ناپاک‌زاده، نامشروع، ولدالزنا ≠ حلال‌زاده؛ ۲. تودار، حقه‌باز، حیله‌گر، زیرک، محیل ≠ صاف و صادق.

حرام‌شدن: ۱. تلف‌شدن، ضایع‌شدن، نفله‌شدن؛ ۲. از بین رفتن، نابود‌شدن؛ ۳. منع‌شدن، ممنوع‌شدن؛ ۴. غیرشرعی اعلام‌شدن، نامشروع دانستن؛ ۵. ناممکن‌شدن.

حرام‌کردن: ۱. تحریم‌کردن، حرام دانستن؛ ۲. ضایع‌کردن، نابود‌ساختن؛ ۳. نفله‌کردن، تباه‌ساختن.

حرام‌مغز: سلیل، نخاع.

حرام: ۱. ممنوع، تحریم‌شده؛ ۲. غیرقانونی، غیرشرعی؛ ۳. ناروا، ناشایست؛ ۴. نامشروع، غیرشرعی (مال) ≠ حلال، روا؛ ۵. ناممکن؛ ۶. تلخ، ناگوار؛ ۷. ضایع، تباه، منغص؛ ۸. نابود، نفله.

حرامی: ۱. دزد، راهزن، سارق، شبرو، عیار، قطاع‌الطریق؛ ۲. حرامکار؛ ۳. مشروبات الکلی.

حرب: آرزم، جدال، جنگ، دعوا، رزم، ستیزه، کارزار، محاربه، مواقعه، نبرد ≠ آشتی، سازش، صلح، مصالحه.

حربا: آفتاب‌پرست، حرذون، سوسمار.

حربگاه: چلپاسه، رزمگاه، میدان، میدان جنگ، نبردگاه ≠ بزمگاه.

حربه: ۱. اسلحه، جنگ‌افزار، سلاح؛ ۲. بهانه، دستاویز، مستمسک؛ ۳. ابزار رویارویی.

حربی: ۱. جنگاور، جنگجوی، جنگنده، رزم‌آرا؛ ۲. جنگی، رزمی ≠ بزمی.

حرث: ۱. حراثت، زراعت، زرع، شیارزنی، کاشت، کشاورزی، کشت؛ ۲. بزرگری‌کردن، زراعت‌کردن؛ ۳. خیش زدن، شخم‌کردن ≠ حصاد، درو، کشتکاری؛ ۴. مزرعه، کشت.

حرج: ۱. بزه، تقصیر، جرم، گناه؛ ۲. تنگی، ضیق، فشار، مضیقه؛ ۳. اعتراض، باک؛ ۴. درماندگی؛ ۵. دلتنگی؛ ۶. پرهیز، مسئولیت، تلطیف.

حر: ۱. حرارت، گرما، گرمی؛ ۲. گرم‌شدن ≠ برد، سرما.

حرز: ۱. بازوبند، تعویذ، چشم‌زخم؛ ۲. پناهگاه، مامن؛ ۳. بهره، نصیب.

حرس: ۱. پاسبانان، نگهبانان، حارسان؛ ۲. پاسبان، نگهبان.

حرص: ۱. آز، آزمندی، شره، طمع، طمعکاری، ولع ≠ قناعت؛ ۲. افزون‌خواهی، زیاده‌طلبی، زیادت‌طلبی؛ ۳. جوش، خودخوری ≠ قناعت؛ ۴. میل شدید؛ ۵. عصبانیت، غصب، خشم.

حرص خوردن: ۱. جوش‌زدن، خودخوری‌کردن؛ ۲. خشمگین‌شدن، عصبانی‌شدن.

حرص‌دادن: ۱. آزار‌دادن، اذیت‌کردن؛ ۲. ناراحت‌کردن؛ ۳. عصبی‌کردن، خشمگین‌کردن، جوشی‌کردن.

حرص داشتن: طمع داشتن، آز داشتن، حریص‌بودن، آزمند‌بودن ≠ قانع‌بودن.

حرص زدن: ۱. جوش زدن، شور زدن، بی‌تابی‌کردن، کم‌طاقتی‌کردن؛ ۲. حرص خوردن، خودخوری‌کردن؛ ۳. تلاش‌فوق‌العاده‌کردن، تقلا‌کردن.

حرصی: ۱. جوشی، عصبی؛ ۲. بی‌تاب، کم‌طاقت؛ ۳. دل‌خور، رنجیده.

حرصی‌شدن: ۱. جوشی‌شدن، عصبانی‌شدن؛ ۲. بی‌تابی‌کردن؛ ۳. دل‌خورشدن.

حرف‌به‌حرف: ۱. کلمه به‌کلمه، جزء به جزء؛ ۲. نکته‌به‌پ دقیق.

حرف پوچ: بیهوده، لاطائل، مزخرف، مهمل.

حرف: ۱. پیشه‌ها، حرفه‌ها، شغل‌هامشاغل؛ ۲. صنعت‌ها.

حرف داشتن: ۱. ایرادداشتن؛ ۲. ایراد گرفتن ≠ بی‌حرف‌بودن.

حرف در آمدن: شایع‌شدن، شایعه‌پراکنی‌کردن، مورد اتهام قرار گرفتن.

حرف درآوردن: شایع‌کردن، شایعه‌ساختن، شایعه‌پراکنی‌کردن، شایعه پراکندن.

حرف زدن: ۱. تکلم‌کردن، سخن گفتن؛ ۲. گفت‌وگو‌کردن، اختلاط‌کردن، گپ‌زدن ≠ گوش‌دادن، استماع‌کردن؛ ۳. سخن‌رانی‌کردن، صحبت‌کردن ≠ مستمع‌بودن؛ ۴. بروزدادن، اعتراف‌کردن.

حرف‌شناس: سخن‌دان، سخن‌شناس، نقاد.

حرف‌شنو: نصیحت‌پذیر، پندپذیر، حرف‌گوش‌کن، مطیع، فرمان‌بردار، پندنیوش ≠ حرف نشنو، نصیحت‌ناپذیر، خودسر.

حرف‌شنوی: پندپذیری، نصیحت‌پذیری، پندنیوشی.

حرف: ۱. عرض؛ ۲. سخن، کلام، گفتار، گفت؛ ۳. تکلم؛ ۴. الفبا، نویسه ≠ عدد، رقم؛ ۵. کلمه، واژه، دال، لفظ ≠ معنا، مدلول؛ ۶. مشاجره، بحث، کشمکش، دعوا، بگومگو؛ ۷. سخن‌بی‌اساس، مهمل، یاوه؛ ۸. ظاهر کلام، صورت لفظ.

حرف‌گیر: خرده‌گیر، ایرادگیر، عیب‌جو.

حرف‌گیری: خرده‌گیری، ایرادگیری، عیب‌جویی.

حرف مفت: چرت، عبث، مهمل، یاوه.

حرف‌نشنو: پندناپذیر، خودسر، نصیحت‌ناپذیر، نافرمان ≠ پندنیوش، حرف‌شنو.

حرف‌وحدیث: گفت‌وگو، جرومنجر، جروبحث.

حرفه‌ای: ۱. پیشه‌ای، شغلی؛ ۲. کارکشته، کرده‌کار، ماهر ≠ غیرحرفه‌ای.

حرفه: پیشه، شغل، صناعت، صنعت، عمل، کار، کسب، مشغله.

حرفی: ۱. الفبایی ≠ عددی؛ ۲. سرسری، بی‌مطالعه.

حرقت: ۱. سوختگی، سوز، سوزش؛ ۲. سوختن؛ ۳. حرارت، دما، گرمی ≠ سرما؛ ۴. شوروشوق، عشق‌وعلاقه.

حرکات: ۱. ادا ≠ سکنات؛ ۲. رفتار، اعمال، ژست ≠ اقوال، گفتار.

حرکت: ۱. تحرک، تکان، جنبش ≠ سکون؛ ۲. قیام، نهضت ≠ رفرم؛ ۳. رحلت، کوچ ≠ اقامت؛ ۴. عزیمت؛ ۵. سیر، گردش؛ ۶. اهتزاز، نوسان؛ ۷. رفتار، عمل؛ ۸. وول ≠ سکون.

حرکت‌دادن: ۱. تکان‌دادن، جنباندن، به حرکت درآوردن؛ ۲. جابه‌جا‌کردن؛ ۳. کوچاندن، کوچ‌دادن؛ ۴. تحریک‌کردن، فعال‌کردن.

حرکت‌دار: جنبنده، متحرک ≠ بی‌حرکت، ساکن.

حرکت‌کردن: ۱. جنبیدن، تکان خوردن، وول خوردن ≠ ساکن‌شدن؛ ۲. کوچ‌کردن، کوچیدن، جابه‌جا‌شدن، نقل‌مکان‌کردن ≠ ماندن؛ ۳. به راه افتادن، ره‌سپارشدن، عزیمت‌کردن؛ ۴. فعال‌شدن، تحرک‌داشتن.

حرمان: بی‌بهرگی، بی‌نصیبی، سرخوردگی، شکست، محرومی، ناامیدی، ناکامروایی، ناکامی، ناکامیابی، نامرادی، نومیدی، یاس ≠ بهره‌وری، کامیابی.

حرمان‌زده: ۱. ناامید، مایوس؛ ۲. محروم، بی‌بهره، بی‌نصیب؛ ۳. حرمان‌کشیده.

حرمت: ۱. آبرو، احترام، اعتنا، اعزاز، بزرگداشت، پاس، تعظیم، تکریم، رعایت، عز، عزت، کرنش، مراعات؛ ۲. مهابت، عظمت؛ ۳. منع؛ ۴. تحریم ≠ تحلیل؛ ۵. حرام ≠ حلال، روا.

حرمت‌شکنی: بی‌حرمتی، بی‌احترامی، هتک حرمت ≠ بزرگ‌داشت، تکریم، حرمت‌گزاری.

حرمت‌کردن: احترام‌گذاشتن، بزرگ داشتن، محترم شمردن ≠ تحقیر‌کردن، توهین‌کردن، خوار داشتن.

حرمت گذاشتن: گرامی داشتن، احترام‌کردن، بزرگ داشتن، محترم شمردن ≠ حرمت‌شکنی‌کردن، بی‌احترامی‌کردن.

حرم‌خانه: ۱. اندرون، اندرونی ≠ بیرونی؛ ۲. حرم، حرمسرا.

حرم‌سرا: اندرون، اندرونی، حرم، حرم‌خانه، سرای، شبستان، فغستان، مشکو.

حرمله: ۱. توت فرنگی؛ ۲. قضبان؛ ۳. اسفنددانه.

حرم: ۱. مرقد، ضریح، آرامگاه، بقعه، زیارتگاه، زیارت، مزار؛ ۲. حرم‌خانه، حرمسرا، شبستان، مشکو؛ ۳. معبد، عبادتگاه، مکان مقدس، کعبه؛ ۴. پناهگاه، مامن، ملجفرزند، اهل و عیال؛ ۶. پردگیان، پرده‌نشینان؛ ۷. پیرامون، گرداگرد.

حرور: ۱. گرما، حرارت ≠ سرما؛ ۲. آتش، آذر؛ ۳. آتش‌باد، بادگرم، تش‌باد ≠ سوز، سموم.

حروف‌نگار: حروف‌چین.

حروف‌نگاری: حروف‌چینی.

حروفی: ۱. الفبایی، مربوط به‌حرف؛ ۲. غیرعددی؛ ۳. حروفیه‌ای ≠ عددی؛ ۴. نویسه‌ای.

حرون: توسن، سرکش ≠ رام، رهوار.

حریت: آزادمنشی، آزادگی، آزادی، آزادمردی، آزاده‌خویی، حمیت، رادی، وارستگی ≠ بردگی.

حریت‌خواهی: آزادی‌خواهی، آزادی‌طلبی، حریت‌طلبی.

حریر: ابریشم، اطلس، پرند، پرنیان، دیبا.

حریری: ۱. حریرباف، ابریشم‌تاب؛ ۲. حریرفروش.

حریص: قید ۱. آزمند، آزور، پرآز، پرحرص، پرطمع، رژد، طماع، طمعکار ≠ قانع؛ ۲. زیاده‌طلب، زیاده‌خواه؛ ۳. گرسنه‌چشم، ولوع ≠ چشم و دل سیر؛ ۴. علاقه‌مند، مشتاق؛ ۵. مولع.

حریصانه: q ۱. آزمندانه، آزورانه؛ ۲. مشتاقانه، باولع.

حریص‌شدن: ۱. آزمندشدن، طمع ورزیدن، طماع‌شدن، زیاده‌طلب‌شدن؛ ۲. علاقه‌مند‌شدن، مشتاق‌شدن.

حریفانه: دست‌خوش.

حریف: ۱. دوست، رفیق، یار، همدم؛ ۲. محبوب، معشوق؛ ۳. همراه، هم‌مجلس، هم‌محفل، هم‌نشین، معاشر؛ ۴. هم‌پیشه، همکار؛ ۵. مدعی، معارض، مخالف؛ ۶. هماورد؛ ۷. رقیب؛ ۸. طرف مقابل، طرف مخالف؛ ۹. هم‌زور، هم‌نبرد؛ ۱۰. هم‌شان، هم‌مقام؛ ۱۱. هم‌پیاله، هم‌پیک.

حریق: ۱. آتش‌سوزی؛ ۲. سوختن؛ ۳. زبانه آتش، شعله آتش؛ ۴. سوخته.

حریم: ۱. اطراف، پیرامون، گرداگرد، حرم؛ ۲. مکان مقدس؛ ۳. محدوده، حیطه، قلمرو، مرز؛ ۴. منطقه محافظت‌شده.

حریم‌شکنی: ۱. بی‌احترامی، هتک‌حرمت؛ ۲. تجاوز، تعدی؛ ۳. تخطی.

حزب: ۱. باند، جمع، دسته، عده، فرقه، تشکیلات سیاسی، گروه؛ ۲. بهره، حظ، نصیب.

حزم: احتیاط، پیش‌بینی، تدبیر، آگاهی، دوراندیشی، مال‌اندیشی، ملاحظه، هشیاری، هوشیاری ≠ بی‌احتیاطی.

حزن‌آلود: حزین، محزون، حزن‌آلوده، غم‌آلود، حزن‌آمیز ≠ سرورآمیز، طرب‌انگیز.

حزن‌آور: ۱. اندوه‌زا، حزن‌آلود، حزن‌آمیز، حزن‌انگیز، حزین، غمبار، غمناک، محزون، حزن‌افزا، غم‌انگیز، غم‌افزا، غم‌فزا، اندوه‌بار ۱. ≠ نشاطآور، شادی‌انگیز، شادی‌افزا، فرح‌انگیز، مسرت‌بخش؛ ۳. دل‌خراش، سوزناک.

حزن: اندوه، دلتنگی، غصه، غم، کرب، کربت، گرفتگی، ملال، ملالت ≠ سرور.

حزن‌انگیز: اندوهبار، اندوه‌زا، جگرسوز، حزن‌آلود، حزن‌آور، حزین، غم‌آلود، غم‌افزا، غم‌انگیز، غمبار ≠ سرورانگیز، طرب‌انگیز.

حزین: ۱. اندوهگین، غمناک، غم‌انگیز؛ ۲. حزن‌آور، حزن‌انگیز ≠ شاد، مشعوف؛ ۳. غمین، محزون، متاسف، محزون، مغموم، ملول، نژند.

حساب: ۱. آمار، شمارش، شماره، شمار؛ ۲. اندازه، تعداد، حد، عده؛ ۳. سیاهه، بیلان؛ ۴. محاسبه، شمردن؛ ۵. ریاضی؛ ۶. بدهی، قرض ≠ طلب، بستان‌کاری؛ ۷. صورت حساب؛ ۸. تخمین، برآورد؛ ۹. قیامت، رستاخیز؛ ۱۰. دلیل، منطق؛ ۱۱. درست، صحیح؛ ۱۲. انگیزه، سبب، جهت.

حساب پس‌دادن: ۱. ارائه‌کردن (عملکرد)، پاسخ‌گو‌بودن، توضیح‌دادن؛ ۲. مجازات‌شدن، کیفر‌یافتن.

حساب‌دار، حسابدار: حسابدان، محاسب، محاسبه‌گر.

حسابداری: محاسبه‌گری، محاسبی، شغل حسابدار.

حساب‌دان، حسابدان: ۱. اهل حساب، منطقی، قانون‌دان؛ ۲. کارشناس‌حسابداری.

حساب‌سازی: حساب‌تراشی، سندسازی.

حساب‌کردن: ۱. شماره‌کردن؛ ۲. شمردن، محاسبه‌کردن؛ ۳. سنجیدن؛ ۴. برآورد‌کردن؛ ۵. شمارش، محاسبه؛ ۶. محسوب‌داشتن؛ ۷. خیال‌کردن، فرض‌کردن، فکر‌کردن.

حسابگرانه: ۱. محتاطانه، حزم‌آمیز؛ ۲. مقتصدانه؛ ۳. سودجویانه، منفعت‌طلبانه.

حسابگر: صفت ۱. حسیب، کاسب؛ ۲. مقتصد؛ ۳. منطقی ≠ غیرمنطقی؛ ۴. حسابدان؛ ۵. شمارشگر، محاسب؛ ۶. زرنگ، سودجو ≠ ولخرج؛ ۷. محتاط، دوراندیش.

حسابگری: ۱. دوراندیشی، حزم، احتیاط؛ ۲. سودجویی، منفعت‌طلبی.

حسابی: ۱. درست، دقیق، صحیح؛ ۲. حسابدان ≠ بی‌حساب؛ ۳. باشخصیت، متشخص، محترم؛ ۴. تمام، کمال، بقاعده؛ ۵. مربوط به حساب؛ ۶. منطقی، معقول؛ ۷. خوب، ممتاز، عالی؛ ۸. مطلوب، دل‌خواه؛ ۹. زیاد، کامل؛ ۱۰. قابل‌توجه، قابل‌ملاحظه، شایان؛ ۱۱. معقول، منطقی.

حسادت‌آمیز: رشک‌آمیز، رشک‌آلود، حسدآلود.

حسادت: حسد، حسدورزی، رشک، رشکینی، غبطه.

حسادت‌کردن: حسادت ورزیدن، رشک بردن، حسد بردن.

حسادت ورزیدن: حسادت‌کردن، حسد بردن، رشک بردن.

حس: ۱. ادراک، دریافت، درک؛ ۲. احساس، عاطفه؛ ۳. حساسیت.

حساس: ۱. احساساتی؛ ۲. دل‌نازک، رقیق‌القلب، زودرنج، سریع‌التاثر، نازک‌دل ≠ بی‌تفاوت، غیرحساس؛ ۳. خطیر، مهم، حیاتی، درخور توجه؛ ۴. آلرژیک.

حساسیت‌زا: آلرژی‌زا ≠ حساسیت‌زدا، آلرژی‌زدا.

حساسیت: ۱. زودرنجی، نازک‌دلی، نازک‌طبعی، نازک‌مشربی، نازک‌منشی ≠ بی‌تفاوتی؛ ۲. آلرژی.

حسام: تیغ، سیف، شمشیر، قداره.

حسب: ۱. اصل، گوهر، نژاد، تبار ≠ نسب؛ ۲. اندازه، شمار، قدر؛ ۳. شرف، بزرگی، فضیلت؛ ۴. بزرگواری، فضایل اکتسابی.

حسب‌الامر: به‌دستور، به‌فرموده، طبق دستور، طبق فرمایش، به‌فرمان، طبق فرمان، مطابق دستور.

حسب‌الحال: بیوگرافی، حسب‌حال، سرگذشت، شرح‌حال، واقعه نویسی، گزارش احوال، سرگذشت نویسی.

حسبان: ۱. گمان، پنداشت، پندار؛ ۲. گمان‌کردن، پنداشتن.

حسب: ۱. طبق، وفق؛ ۲. بسندگی، کفایت؛ ۳. بسنده‌بودن، کفایت‌کردن؛ ۴. شماره‌کردن، شمردن.

حسدآلود: رشک‌آمیز، حسادت‌بار.

حسد: ۱. ارشک، حسادت، رشک؛ ۲. بخل؛ ۳. غیرت.

حسد بردن: حسادت‌کردن، حسد ورزیدن، رشک بردن، حسادت‌ورزیدن.

حسدناک: حسود، رشکین، بدخواه، حسدورز، حسدپیشه.

حسرت‌آلود: تاسف‌آمیز، حسرت‌آمیز، غمگنانه، حسرت‌آلوده، حسرت‌بار، حسرت‌ناک ≠ مسرت‌آمیز.

حسرت: اسف، افسوس، اندوه، تاسف، تحسر، دریغ، رشک، غبط، غبطه، غم، لهف.

حسرت بردن: آرزوداشتن، حسرت آوردن، غبطه خوردن، رشک‌بردن.

حسرت کشیدن: تاسف داشتن، متاسف‌بودن، افسوس خوردن، دریغ خوردن.

حس‌کردن: احساس‌کردن، در‌یافتن، درک‌کردن، بو بردن.

حسنات: کارهای نیک، اعمال‌خیر، اعمال حسنه ≠ سیئات.

حسن: ۱. جمال، خوشگلی، زیبایی، صباحت، وجاهت ≠ قبح؛ ۲. خوبی، خوشی، نیکویی، نیکی ≠ بدی؛ ۳. رونق، فروغ ≠ رکود؛ ۴. امتیاز، مزیت، برتری.

حسن: ۱. خوب، نیک، نیکو ≠ قبیح؛ ۲. زیبا، جمیل، وجیه.

حسن: ۱. زیبایی، وجاهت، جمال؛ ۲. مزیت، امتیاز؛ ۳. خوبی، نیکویی، خوشی.

حسن‌شناس: زیبایی‌شناس.

حسن‌فروش: صفت جلوه‌گر، نازک‌رفتار، نازک‌ادا، جلوه‌فروش.

حسن‌فروشی: جلوه‌گری، جلوه‌فروشی، خودنمایی، رفتار نزاکت‌آمیز، نازک‌ادایی.

حسنه: بر، خوبی، خیر، فضیلت، نیکویی، نیکی ≠ ذمیمه، رذیلت.

حسود: ۱. بدخواه، حاسد، حسدپیشه، حسدناک، رشک‌برنده، رشکین؛ ۲. شورچشم.

حسیب: اسم ۱. کافی؛ ۲. محاسب؛ ۳. والا گهر ≠ بدنژاد؛ ۴. بزرگ‌منش، بزرگوار؛ ۵. فاضل، باکمال؛ ۶. دادوستد، معامله؛ ۷. شمار، شماره.

حسی: ۱. مربوطبه حس؛ ۲. محسوس ≠ معقول.

حسینیه: تکیه.

حشر: ۱. رستاخیز، رستخیز، قیامت، نشور؛ ۲. معاد، برانگیختن، بعث؛ ۳. آمیزش، انس، معاشرت، هم‌نشینی ≠ نشر.

حشرونشر: نشست‌وبرخاست، معاشرت.

حشره: هامه.

حشری: صفت ۱. شهوتران، شهوتی، هوسباز، هوسران ≠ خارشکی؛ ۲. حریص ≠ قانع.

حشمت: ارج، بزرگی، جبروت، جلال، جلوه، دبدبه، شان، شکوه، شوکت، صولت، عظمت، فر، فره، کبریا، کوکبه، مجد.

حشم‌دار: دام‌دار، دام‌پرور.

حشم: ۱. غنم، چهارپا، دواب؛ ۲. موکب؛ ۳. نعمت؛ ۴. مال، مال‌ومنال؛ ۵. چاکران، خدمت‌کاران؛ ۶. خویشان، اقوام، وابستگان ≠ بیگانگان، غریبه.

حشو: ۱. آگنه؛ ۲. اضافه، زاید.

حشیش: بنگ، چرس، شاهدانه.

حصار: ۱. پرچین، جدار، چپر، دیوار، محجر، نرده؛ ۲. بارو، باره، برج، حصن، دژ، سور، قلعه، کوت؛ ۳. صیصه، معقل؛ ۴. محدودیت، حصر؛ ۵. پناه‌گاه، جان‌پناه.

حصاردار: اسم ۱. دژبان، دژنشین، قلعه‌بان، قلعه‌دار، کوتوال؛ ۲. محصور.

حصار کشیدن: محصور‌کردن، دیوار کشیدن، حصارکشی‌کردن.

حصانت: ۱. استحکام، استواری ≠ نااستواری، سستی؛ ۲. پاکدامنی، عصمت، عفت.

حصبه: تیفوئید، مطبقه.

حصر: ۱. حد، محدودیت؛ ۲. تنگدلی؛ ۳. احاطه، محاصره؛ ۴. احاطه‌کردن، دربر گرفتن، محاصره‌کردن؛ ۵. محصور‌کردن، تنگ‌گرفتن؛ ۶. شمارش.

حصر‌کردن: منحصر‌کردن، انحصاری‌کردن، اختصاص‌دادن، مختص‌گردانیدن.

حصن: ۱. ارگ، بارو، برج، حصار، دژ، قلعه؛ ۲. پناهگاه، مامن، جان پناه.

حصول: ۱. تأمین، تحصیل، کسب، وصول؛ ۲. دستیابی، نیل؛ ۳. پیدایش، ظهور، وقوع؛ ۴. ایجاد، تکوین؛ ۵. حاصل‌شدن؛ ۶. حاصل‌کردن، به‌دست آوردن.

حصولی: اکتسابی ≠ حضوری.

حصه: ۱. بخش، بهر، بهره، سهم، قسم، قسمت، نصیب؛ ۲. پاره، لخت.

حصه‌دار: صفت سهیم، شریک، سهم‌دار.

حصیرباف: بوریاباف ≠ قالی‌باف.

حصیر: اسم ۱. بوریا، تکل؛ ۲. تندخو، زمخت؛ ۳. تنگنا، زندان، محبس.

حصین: ۱. استوار، پابرجا، قائم، محکم، مستحکم ≠ نااستوار، متزلزل؛ ۲. امن ≠ ناامن.

حضارت: ۱. شهرنشینی ≠ چادرنشینی؛ ۲. تمدن، مدنیت ≠ بداوت، بدویت، بادیه‌نشینی.

حضار: حاضران.

حضانت: پرستاری، تیمار، تیمارداری، خدمت، دایگی، زواری.

حضرت: ۱. جناب؛ ۲. آستانه، پیشگاه، درگاه، محضر؛ ۳. حضور، قرب، نزدیکی؛ ۴. پایتخت.

حضر: ۱. منزل؛ ۲. دیار، شهر، بلد؛ ۳. محل حضور، محضر ≠ سفر.

حضوراً: حضوری، درحضور، روبه‌رو ≠ غیاباً.

حضور داشتن: ۱. حاضربودن، حضور‌یافتن، آمدن ≠ غایب‌بودن؛ ۲. شرکت‌کردن.

حضور: ۱. ظهور، وجود ≠ غیبت؛ ۲. آستان، پیشگاه، خدمت، درگاه؛ ۳. جلوت ≠ خلوت؛ ۴. تشریف؛ ۵. روبه‌رو، محضر، نزد؛ ۶. جلوه، نمود؛ ۷. توجه، تمرکز ≠ تفرقه.

حضور‌یافتن: حاضرشدن، آمدن، شرکت‌کردن.

حضیض: پستی، فرود، قعر، نشیب ≠ اوج.

حطام: ۱. مال اندک؛ ۲. خرده‌ها، ریزه‌ها؛ ۳. مال، ثروت، دارایی.

حطب: خار، هیزم، هیمه.

حظ: ۱. التذاذ، کیف، لذت، خوشی؛ ۲. بهره، سهم، نصیب؛ ۳. سعادت، کامیابی.

حظ بردن: ۱. لذت‌بردن، کیف‌کردن، خوشی‌کردن؛ ۲. بهره‌ور‌شدن، بهره‌مند‌شدن.

حظ‌کردن: محظوظشدن، لذت بردن، حظ بردن، کیف‌کردن.

حظیظ: ۱. بهره‌مند، بهره‌ور، متمتع ≠ بی‌بهره؛ ۲. کامروا، کامیاب، محظوظ ≠ ناکام، ناکامروا.

حفار: ۱. حافر، حفرکن، کننده؛ ۲. قبرکن، گورکن.

حفاری: ۱. حفر؛ ۲. کندن، گود‌کردن؛ ۳. کاوش.

حفاظ: ۱. پناه، پناهگاه، ملجا؛ ۲. پرده، پوشش، ستر؛ ۳. سقف، دیوار، نرده، میله؛ ۴. عار، حمیت، مروت؛ ۵. عفاف، پرهیزکاری.

حفاظت: ۱. حراست، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهداری، وقایت، وقایه؛ ۲. قرق.

حفاظت‌شدن: محافظت‌شدن، نگهداری‌شدن، حراست‌شدن.

حفر: ۱. حفاری، کندن، گود‌کردن؛ ۲. کاوش‌کردن، کاویدن؛ ۳. کاوش.

حفر‌کردن: کندن، گود‌کردن.

حفره: ۱. سوراخ؛ ۲. گودال، چاله، مغاک؛ ۳. گور، قبر.

حفریات: کاوشهای‌باستان‌شناسی.

حفظ: ۱. صیانت، محارست، محافظت، نگهداری؛ ۲. پشتیبانی، حمایت؛ ۳. ازبر‌کردن، به‌خاطرسپردن ≠ فراموش‌کردن، ذهول؛ ۴. بر؛ ۵. به‌خاطرسپاری؛ ۶. ضبط؛ ۷. پاس؛ ۸. یاد، ذهن، خاطر؛ ۹. حافظه.

حفظ‌کردن: ۱. نگه‌داشتن، نگاه داشتن، محافظت‌کردن؛ ۲. از بر‌کردن، آموختن، یاد گرفتن؛ ۳. ضبط‌کردن؛ ۴. ابقا‌کردن.

حفظی: صفت ۱. به‌خاطرسپردنی، حفظکردنی؛ ۲. حفظشده.

حفیظ: حافظ، مراقب، نگهبان، نگاهبان.

حق: اسم ۱. آفریدگار، الله، باریتعالی، پروردگار، خدا؛ ۲. حقیقت، راستی، صدق، واقع؛ ۳. درست، راست، روا، واقعی؛ ۴. انصاف، عدل، قسط، منصفت، داد؛ ۵. عادلانه؛ ۶. سزا، نصیب ≠ خطا، ناحق؛ ۷. بهره، مزد؛ ۸. ملک، مال، حقوق؛ ۹. سزاوار، بایسته؛ ۱۰. سزاواری، شایس.

حقارت‌آمیز: حقارت‌بار، تحقیرآمیز.

حقارت: ۱. بی‌قدری، پستی، خواری، ذلت، زبونی، فرومایگی، کوچکی، مذلت، ناکسی ≠ بزرگی، عزت.

حق‌البوق: باج، باج‌سبیل.

حق‌التحقیق: پژوهانه ≠ حق‌التدریس.

حق‌التدریس: آموزانه ≠ حق‌التحقیق.

حق‌الزحمه: اجر، اجرت، حقوق، مزد، حق‌القدم.

حق‌السکوت: خموشانه.

حق‌الشرب: حقابه، آب‌بها.

حق‌العبور: ترانزیت.

حق‌العلاج: ویزیت، پول‌ویزیت.

حق‌العمل: اجرت، کارمزد، حق‌الزحمه، دسترنج، کرایه، کمیسیون، مزد، حق‌السعی.

حق‌القدم: اجرت، پای‌رنج، پایمزد، حق‌الزحمه، دستمزد، مزد، ویزیت، حق‌المعاینه، حق‌المعالجه، دست‌رنج.

حق‌المرتع: علف‌چر، آب‌چر، حق تعلیف.

حق‌الورود: ورودی، ورودیه.

حقانیت: ۱. مشروعیت؛ ۲. واقعیت؛ ۳. درستی، راستی ≠ بزرگی، عزت.

حقانی: صفت ۱. راست، درست؛ ۲. راستین، مربوط به حق.

حقا: ۱. واقع.

حقایق: حقیقت‌ها.

حق‌بینانه: صفت s ۱. دادگرانه، عادلانه، منصفانه؛ ۲. واقع‌بینانه، واقع‌گرایانه ۱. ≠ ظالمانه؛ ۲. پندارگرایانه.

حق‌بین: ۱. باانصاف، دادگر، عادل، منصف؛ ۲. حقیقت‌بین، درست‌نگر، واقع‌بین؛ ۳. واقع‌گرا، واقعیت‌گرا ≠ پندارگرا.

حق‌پژوه: حق‌جو، حقیقت‌جو، حق‌طلب.

حق‌جو: حق‌پژوه، حق‌خواه، حق‌طلب، حقیقت‌طلب.

حق‌دار، حقدار: ۱. ذیحق، محق، حق‌ور، حق‌مند؛ ۲. سزاوار، مستحق ≠ نامستحق.

حق داشتن: ۱. محق‌بودن، سزاوار‌بودن، مستحق‌بودن؛ ۲. درخوربودن، شایسته‌بودن؛ ۳. راست گفتن، درست‌گفتن؛ ۴. منطقی برخورد‌کردن.

حقد: بغض، خصومت، دشمنی، عداوت، عناد، کین، کینه، کینه‌ورزی.

حق‌شناس: سپاسگزار، شکرگزار، قدردان، نمک‌شناس ≠ حق‌ناشناس، کفور.

حق‌شناسی: سپاس، سپاسگزاری، شکر، شکرگزاری، قدردانی، قدرشناسی، نمک‌شناسی ≠ حق‌ناشناسی، کفران.

حق‌طلب: حق‌خواه، حق‌جو، حق‌پژوه، حقیقت‌پژوه، حقیقت‌جو.

حق‌کشی: بی‌عدالتی، تبعیض، حق‌شکنی ≠ دادوری، قسط، منصفت.

حق‌گزار، حقگزار: ۱. سپاس‌گزار، شاکر، قدردان، شکرگزار، شکور، قدردان ≠ ناسپاس؛ ۲. دادگر، عدیل، عادل، منصف، حق‌گستر ≠ بیدادگر، ظالم.

حق‌مدار: حق‌محور.

حق‌ناشناس: بی‌سپاس، کافرنعمت، کفور، ناسپاس، ناشکر، نمک‌نشناس ≠ حق‌شناس، سپاس‌گزار، شاکر، نمک‌شناس.

حق‌ناشناسی: کفران، ناسپاسی، نمک‌به‌حرامی، نمک‌نشناسی ≠ حق‌شناسی.

حق‌نشناس: بی‌سپاس، حق‌ناشناس، قدرناشناس، کفور، ناسپاس، نمک‌بحرام، نمک‌نشناس ≠ حق‌شناس، سپاسدار، سپاسگزار، شاکر.

حقنه: اماله، تنقیه، تزریق.

حق‌وحساب‌دان: ۱. درست‌کار، رسم‌ورسوم‌دان، منطقی؛ ۲. مطلع، آگاه.

حقوق: ۱. ادرار، راتبه، رستاد، شهریه، ماهانه، مستمری، مشاهره، مقرری، مواجب، وظیفه؛ ۲. تکالیف، وظایف؛ ۳. بهره‌ها؛ ۴. حق‌ها؛ ۵. مجموعه قوانین.

حقوق‌بگیر: ۱. کارمند؛ ۲. مزدبگیر، جیره‌خوار، مزدور.

حقوق‌دان، حقوقدان: ۱. قانون‌دان؛ ۲. داور، قاضی؛ ۳. وکیل‌مدافع.

حقه‌باز: ۱. پاچه‌ورمالیده، دغل، حقه‌ساز، دوال‌باز، رند، شارلاتان، شعبده‌باز، شیاد، کلاهبردار، کلک، محیل، مزور، مشعبد؛ ۲. تخم جن، ناتو، ناقلا، متقلب؛ ۳. نیرنگ‌باز، هفت‌خط، پاردم‌ساییده، بخوبر؛ ۴. چاچول‌باز، زبان‌باز، پشت‌هم‌انداز، چاچول.

حقه‌بازی: ۱. بامبول، تزویر، حیله، زرق، سالوسی، شیادی، فریب، کلک، مکر؛ ۲. شعبده‌بازی، تردستی.

حقه: ۱. بامبول، دوزوکلک، کلک؛ ۲. حیله، خدعه، ریب، فریب، گول، مکر، نیرنگ؛ ۳. شعبده، تردستی، زرنگی، شگرد، فند؛ ۴. تزویر، ریا؛ ۵. شیله‌پیله؛ ۶. ظرف کوچک، قوطی کوچک؛ ۷. ظرف سفالین انتهای وافور؛ ۸. جسم، گوی.

حقه: صفت ۱. حق، حقیقت امر؛ ۲. حقیقی، واقعی ≠ غیرواقعی؛ ۳. راستین، درست.

حقه سوار‌کردن: حقه زدن، نیرنگ به کار بردن، دوزوکلک جور‌کردن، خدعه‌کردن، مکر ورزیدن.

حقیرانه: صفت ۱. توام باحقارت، حقارت‌آمیز؛ ۲. کم‌ارزش، بی‌اهمیت، غیرقابل توجه، ناچیز.

حقیر: صفت ۱. پست، دون، ذلیل، رذل، فرومایه؛ ۲. بی‌قدر، خوار، خوارمایه؛ ۳. اندک، خرد، خفیف، کوچک؛ ۴. ناقابل، ناکس؛ ۵. کم‌همت؛ ۶. بنده، این‌جانب، من؛ ۷. کم‌ارزش.

حقیقتاً: به راستی، درواقع، فی‌الواقع، واقعاً.

حقیقت‌بین: واقع‌بین، حقیقت‌نگر، واقع‌نگر.

حقیقت‌بینی: واقع‌بینی، حقیقت‌نگری، واقع‌نگری.

حقیقت‌جو: حق‌جو، حقیقت‌طلب، واقعیت‌طلب، واقعیت‌گرا، حقیقت‌پژوه، حقیقت‌خواه.

حقیقت‌جویی: حق‌جویی، واقع‌بینی، واقع‌گرایی، حقیقت‌پژوهی، واقعیت‌گرایی.

حقیقت‌خواهی: حقیقت‌جویی، حقیقت‌طلبی، حقیقت‌پژوهی.

حقیقت: صفت ۱. درستی، راستی؛ ۲. راست، درست؛ ۳. ماهیت، ذات، اصل؛ ۴. واقع‌امر، واقعیت، امر مسلم؛ ۵. آرمانی، مطلوب.

حقیقت‌گو: راست‌گو، صدیق ≠ کذاب.

حقیقت‌گویی: راست‌گویی، صداقت، حق‌گویی.

حقیقی: ۱. باطنی ≠ ظاهری؛ ۲. معنوی؛ ۳. درست، صحیح ≠ نادرست، غلط؛ ۴. اصلی ≠ بدلی؛ ۵. واقعی ≠ مجازی؛ ۶. راستین، واقعی ≠ غیرواقعی.

حکاک: مهرساز، نگین‌ساز، نگین‌گر.

حکاکی: ۱. کنده‌کاری؛ ۲. مهرسازی، نگین‌سازی.

حکام: ۱. فرمانروایان، حاکمان ≠ رعایا؛ ۲. فرمانداران؛ ۳. استانداران.

حکایت: ۱. افسانه، داستان، روایت، سرگذشت، سمر، قصه، نقل ≠ واقعیت؛ ۲. ماجرا.

حکایت داشتن: حاکی‌بودن، دلالت‌کردن، اشارت داشتن، خبر‌دادن.

حکایت‌کردن: داستان‌سرایی‌کردن، روایت‌کردن، سرگذشت‌گفتن، قصه گفتن، قصه‌گویی‌کردن، نقل‌کردن، نقالی‌کردن.

حکایتگر: صفت ۱. حاکی، مبین، بیانگر، بیان‌کننده؛ ۲. روایتگر، قصه‌گو، نقال.

حک‌شدن: تراشیده‌شدن، کنده‌شدن، نقر‌کردن.

حک‌کردن: ۱. حکاکی‌کردن، نقش انداختن، کندن، کنده‌کاری‌کردن، نقر‌کردن؛ ۲. سودن، ساییدن، تراشیدن، محو‌کردن.

حک: ۱. کندن؛ ۲. تراشیدن؛ ۳. بسودن، خراشیدن، ساییدن؛ ۴. کنده‌کاری، نقر.

حکما: ۱. حکمت‌دانان، حکیمان، دانایان، فلسفه‌دانان، فلاسفه، دانشمندان، فیلسوفان، عالمان، علما، فرزانگان، خردورزان ≠ جهال؛ ۲. طبیبان، پزشکان.

حکم: ۱. امر، توقیع، دستور؛ ۲. رای، فتوا، قضاوت، داوری، فرمان؛ ۳. فرمایش، فرموده، منشور ≠ نواهی؛ ۴. مشیت، تقدیر، قضا؛ ۵. نظر؛ ۶. ابلاغ‌نامه؛ ۷. اجازه، جواز.

حکم: ۱. اندرزها، پندها، نصایح؛ ۲. حکمت‌ها.

حکمحکمت‌آمیز: حکیمانه، خردمندانه.

حکمت: ۱. تصوف؛ ۲. علم‌برین، مابعدالطبیعه، فلسفه؛ ۳. عرفان؛ ۴. خرد، دانایی، فرزانگی؛ ۵. کمال؛ ۶. علم، فرزان، معرفت؛ ۷. پند، اندرز؛ ۸. دلیل، علت، سبب؛ ۹. مشیت الهی، علم الهی.

حکم‌دادن: ۱. فرمان‌دادن، دستور‌دادن، امر‌کردن؛ ۲. رای صادر‌کردن، رای‌دادن.

حکم: داور، قاضی.

حکم‌ران، حکمران: استاندار، امیر، حاکم، فرماندار، فرمانروا، والی، حکم‌روا، حکومتگر، حکم‌رانی.

حکمرانی: امارت، حکومت، ریاست، فرماندهی، فرمانروایی.

حکم صادر‌کردن: ۱. رای‌دادن، حکم‌کردن، حکم‌دادن، تصمیم گرفتن.

حکم‌فرما: اسم ۱. غالب، مستولی، مسلط؛ ۲. حاکم، فرمانروا.

حکم‌کردن: ۱. امر‌کردن، دستور‌دادن، فرمایش‌دادن، فرمودن، فرمان‌دادن؛ ۲. رای صادر‌کردن، قضاوت‌کردن، داوری‌کردن؛ ۳. فتوا‌دادن؛ ۴. نظر‌دادن، رای‌دادن؛ ۵. اقتضا‌کردن، ایجاب‌کردن؛ ۶. کارآیی داشتن، نقش‌پرداز‌بودن؛ ۷. حکومت‌کردن، حکم راندن، فرمان‌روایی.

حکمیت: ۱. داوری، قضاوت؛ ۲. میانجیگری، وساطت؛ ۳. نظریه، رای.

حک‌واصلاح: ۱. بهسازی، ترمیم؛ ۲. تصحیح، تنقیح، جرح‌وتعدیل، ویرایش.

حک‌واصلاح‌کردن: تصحیح‌کردن، ویرایش‌کردن، تنقیح‌کردن، جرح‌وتعدیل‌کردن، ویراستاری‌کردن.

حکومت: امارت، پادشاهی، حکمرانی، دولت، ریاست، سلطنت، صدارت، فرمانروایی، وزارت.

حکومت‌کردن: حکم‌راندن، حکم‌روایی‌کردن، فرمان راندن، فرمان‌روایی‌کردن.

حکومت‌نشین: پایتخت، دارالخلافه، دارالملک، مرکز.

حکه: آبنه، اگزما، جرب، خارش، سودا.

حکیمانه: صفت s ۱. حکمت‌آمیز، خردمندانه، عاقلانه؛ ۲. عقلایی ≠ سفیهانه.

حکیم: اسم ۱. عارف، فیلسوف؛ ۲. دانش‌پژوه، دانشمند، دانشور، عالم، فاضل، فرجاد؛ ۳. پزشک، حکیم‌باشی، طبیب؛ ۴. عاقل، فرزانه، دانا ≠ جاهل، بیمار، مریض.

حلاج: پنبه‌زن، نداف.

حلاجی: ۱. بررسی دقیق، تشریح، تجزیه‌وتحلیل، مضمون شکافی؛ ۲. شغل حلاج، پنبه‌زنی، ندافی.

حلاجی‌کردن: ۱. بررسی همه جانبه‌کردن، تدقیق‌کردن؛ ۲. مضمون‌شکافی‌کردن، تشریح‌کردن.

حلاق: آرایشگر، سرتراش، سلمانی.

حلال: اسم ۱. جایز، روا، شایست، مباح، مجاز، مشروع ≠ حرام؛ ۲. بوریا.

حلال: ۱. حل‌کننده؛ ۲. گره‌گشا، گشاینده.

حلال‌زاده: فرزند مشروع ≠ حرام‌زاده.

حلال‌شدن: جایز‌شدن، مباح‌شدن، روا‌شدن، مجاز‌شدن، مشروع‌شدن.

حلال‌کردن: ۱. جایزشمردن، مباح‌کردن؛ ۲. بخشودن، عفو‌کردن، درگذشتن؛ ۳. ذبح شرعی‌کردن؛ ۴. روا دانستن.

حلالگر: صفت ۱. حلال‌کننده؛ ۲. محلل.

حلالیت: حلال‌بودی، بخشش، عفوطلبی، بحل‌خواهی.

حلاوت: ۱. شهد، شیرینی، عذوبت؛ ۲. دل‌پذیری.

حلب: ۱. پیت، دلی؛ ۲. حلبی؛ ۳. شیر.

حلبی‌آباد: محله‌فقیرنشین، محله آلونک‌نشینان، محله کپرنشینان.

حل: اسم ۱. ذوب، گداختن، گدازش؛ ۲. آب، محلول؛ ۳. باز‌کردن، فیصله‌دادن، گشودن؛ ۴. تحلیل؛ ۵. جواب، پاسخ، جواب‌یابی؛ ۶. مستحیل ≠ عقد.

حلزون: سفیدمهره، لیسک.

حلزونی: ۱. مارپیچ، مارپیچی؛ ۲. مربوطبه حلزون.

حل‌شدن: ۱. برطرف‌شدن، از بین رفتن، منتفی‌شدن، رفع‌شدن (مشکل)؛ ۲. به راه حل رسیدن، راه حل‌یافتن، به جواب‌رسیدن؛ ۳. گشودن، گشادن؛ ۴. محلول‌شدن؛ ۵. مستحیل گشتن.

حلف: ۱. سوگند، قسم؛ ۲. پیمان، عهد؛ ۳. سوگند خوردن.

حلق‌آویز‌کردن: اعدام‌کردن، به دار آویختن.

حلق: ۱. حنجره، خرخره، گلو، نای؛ ۲. تراشیدن، ستردن (مو).

حلقوم: حلق، حنجره، خشکنای، گلو.

حلقه: ۱. انجمن، جرگه، سلسله، سلک، گروه، مجمع، محفل، مدار، معشر؛ ۲. چنبر، چنبره، دایره، دور، گرد، مدور؛ ۳. انگشتری؛ ۴. ربقه؛ ۵. چین و شکن، پیچ و تاب؛ ۶. گوشواره؛ ۷. زنجیر.

حلقه‌به‌گوش: فرمانبر، فرمانبردار، مطیع، منقاد ≠ سرکش، نافرمان.

حل‌کردن: ۱. به جواب‌رسیدن، پاسخ پیدا‌کردن، راه‌حل‌یافتن؛ ۲. گشودن؛ ۳. به صورت محلول درآوردن؛ ۴. فیصله‌دادن (ماجرا، دعوا)؛ ۵. رفع‌کردن، برطرف‌کردن.

حلم: ۱. بردباری، حوصله، شکیب، شکیبایی، صبر، صبوری ≠ تندی، ناشکیبایی؛ ۲. عقل.

حلم: خواب، رویا.

حل‌نشدنی: ۱. پیچیده، لاینحل، معمایی؛ ۲. حل ناشدنی، نامحلول، غیرقابل‌حل.

حلواساز: حلوایی، شیرینی‌پز، قناد.

حلوا: شیرینی.

حلو: صفت شیرین، لذیذ ≠ مر، تلخ.

حل‌وفصل‌کردن: فیصله‌دادن، حل‌کردن، رسیدگی‌کردن، سروسامان‌دادن.

حلول: ۱. تناسخ؛ ۲. طلوع، ظهور؛ ۳. تراوش، رسوخ، نفود؛ ۴. فرا رسیدن، آغازشدن.

حلول‌کردن: فرود آمدن، وارد‌شدن.

حلولی: تناسخی مذهب، حلول‌گرا، حلولیه.

حله: جامه، لباس.

حله:؛ ۲. برزن، کوی، محله؛ ۳. منزل، خانه.

حلیت: آرایش، حلیه، زیب، زینت، پیرایه، زیور.

حلیت: ۱. حلالی، روایی؛ ۲. حلال‌بودی؛ ۳. بخشش‌خواهی، بخشش‌طلبی، مغفرت‌خواهی، حلالیت.

حلیف: ۱. هم‌سوگند، هم‌قسم؛ ۲. هم‌پیمان، هم‌عهد؛ ۳. دستیار.

حلیل: اسم ۱. جایز، حلال، روا، شایست؛ ۲. زوج، شوهر، همسر.

حلیله: زن، همسر، ≠ شوهر، مرد.

حلیم: اسم ۱. بردبار، رزین، سلیم، شکیبا، صبور ≠ ناشکیبا، ناصبور؛ ۲. پیه، چربی؛ ۳. هریسه.

حلیه: آرایش، پیرایه، زیب، زینت.

حمار: الاغ، خر، درازگوش ≠ بقر، گاو، گوساله.

حماسه: ۱. دلاوری، شجاعت؛ ۲. رجز؛ ۳. شعرحماسی، شعررزمی، رزم‌نامه.

حماسه‌سرا: رزم‌نامه‌سرا، شعررزمی سرا، حماسی‌گو ≠ غزل‌سرا.

حماسی: صفت ۱. مربوط به‌حماسه؛ ۲. حماسه‌دار؛ ۳. پهلوانی؛ ۴. جزی.

حماقت‌آمیز: صفت ابلهانه، احمقانه، بی‌خردانه، سفاهت‌آمیز، سفیهانه، نابخردانه ≠ بخردانه، حکیمانه، خردمندانه، عاقلانه.

حماقت: ابلهی، بی‌مغزی، بلاهت، جهالت، جهل، حمق، خریت، سادگی، ساده‌لوحی، غفلت، کم‌خردی، کم‌عقلی، کودنی، نادانی، ناقص‌عقلی ≠ دانایی، خردمندی.

حمال: ۱. باربردار، باربر، بارکش؛ ۲. حامل.

حما: لجن، گل‌ولای.

حمالی: ۱. بارکشی، باربری؛ ۲. کار شاق؛ ۳. کار بی‌اجر و مزد؛ ۳. خرکاری.

حمام: آبزن، دوش، گرمابه، تابخانه.

حمام: ۱. امر مقدر، امر محتوم؛ ۲. قضا، قدر، سرنوشت؛ ۳. مرگ، موت.

حمام گرفتن: استحمام‌کردن، دوش گرفتن.

حمامه: ۱. حمام، کبوتر، کفتر؛ ۲. فاخته، قمری.

حمامی: ۱. گرمابه‌بان، گرمابه‌دار؛ ۲. دلاک، سلمانی، کیسه‌کش، مغمز.

حمایت: پشتیبانی، جانبداری، حفاظت، حفظ، دفاع، طرفداری، مدد، مظاهرت، نگهبانی، هواخواهی، هواداری، یاری.

حمایت‌کردن: ۱. پشتیبانی‌کردن، مدد‌کردن، یاری رساندن؛ ۲. جانبداری‌کردن، طرفداری‌کردن، هواداری‌کردن؛ ۳. دفاع‌کردن، حفاظت‌کردن.

حمایتگر: حامی، پشتیبان، حمایت‌کننده.

حماید: صفات، خصال، خصایل، خوبی‌ها، نیکویی‌ها.

حمایل: آویزه، مدال، هیکل.

حمایل‌کردن: ۱. آویختن، (برگرداندادن.

حمدان: آلت مرد، آلت مردی، ذکر، نره.

حمد: ۱. تمجید، ثنا، ستایش، شکر، مدح، مدیحه؛ ۲. ستودن، ستایش‌کردن ≠ هجو گفتن.

حمدونه: بوزینه، شادی، میمون.

حمرا: اسم ۱. سرخ‌رنگ، سرخ ≠ خضرا؛ ۲. سال سخت؛ ۳. گرما، حرارت، داغی ≠ سرما.

حمزه: اسم ۱. تره‌تیزک، رشاد؛ ۲. شیر، حیدر، ضیغم، صفدر، اسد، ضرغام، ارسلان، هژبر.

حمق: بلاهت، حماقت، ساده‌لوحی، سفاهت، نادانی، کندذهنی، کم‌عقلی.

حمل: ۱. آبستنی، بارداری، حاملگی؛ ۲. بار؛ ۳. نقل؛ ۴. توجیه، تعبیر، تاویل؛ ۵. بردن، ترابری، جابه‌جایی؛ ۶. برداشتن.

حمل: ۱. بره؛ ۲. فروردین‌ماه.

حمل‌کردن: بردن، آوردن، منتقل‌کردن، نقل‌کردن.

حمله‌ای: صفت صرعی، غشی، مصروع؛ ۲. مربوط به حمله.

حمله‌بردن: تاختن، یورش‌بردن، هجوم‌بردن، حمله‌کردن.

حمله: ۱. تاخت، تعرض، تک، تهاجم، شبیخون، نهب، هجوم، یورش؛ ۲. صرع، غش؛ ۳. صولت؛ ۴. اعتراض، انتقاد (شدید)؛ ۵. حالت بحران، اختلال ناگهانی؛ ۶. ایست، سنکوب.

حمله‌کردن: ۱. تاختن، تعرض‌کردن، تهاجم آوردن، یورش بردن، شبیخون زدن، تک‌کردن ≠ پاتک‌کردن؛ ۲. تقبیح‌کردن، پرخاش‌کردن، پریدن، سرزنش‌کردن، به باد انتقاد گرفتن، انتقاد‌کردن.

حمله‌ور‌شدن: ۱. حمله‌کردن، غافلگیر‌کردن، شبیخون زدن؛ ۲. هجوم بردن.

حمله‌ور: هجوم‌آور، هجوم‌آورنده، حمله‌کننده، حمله‌آور، حمله‌بر، یورشی.

حمول: ۱. بردبار، پرتحمل، پرشکیب، شکیبا، صابر، صبور؛ ۲. سخت‌جان، گرانجان؛ ۳. بارکش ≠ کم‌طاقت.

حمیت: آزادگی، آزادمنشی، بزرگواری، بلندهمتی، پایمردی، تعصب، جوانمردی، حریت، رادی، عرق، عصبیت، غیرت، غیرتمندی، فتوت، مروت ≠ ناجوانمردی.

حمید: ۱. پسندیده، ستوده؛ ۲. فرخنده، مبارک، میمون.

حمیده: شایسته، پسندیده، ستوده ≠ نکوهیده.

حمیم: صفت ۱. دوست، شفیق، مهربان، یار؛ ۲. خویش، خویشاوند، قریب، قوم، وابسته؛ ۳. گرم، صمیم؛ ۴. خوی، عرق.

حنان: ۱. بخشاینده، بخشنده، رحمان؛ ۲. مهربان، رحیم، شقیق.

حنانه: مویه‌گر، نالان، نوحه‌گر.

حنجره: حلق، حلقوم، خشکنای، گلو.

حنظل: تلخک، هندوانه ابوجهل.

حنک: ۱. چانه، زنخدان، زیرگلو؛ ۲. کام.

حنیف: ۱. مسلمان، موحد ≠ کافر، مشرک، ناخداباور؛ ۲. راست‌کیش، پاک‌دین، راست‌دین ≠ بدکیش؛ ۳. راست؛ ۴. برحق، درست ≠ ناحق.

حنین: ۱. نوحه، زاری، ناله، مویه؛ ۲. اشتیاق، آرزومندی، شوق، رغبت.

حوادث: اتفاقات، پیشامدها، حدثان، رخدادها، رویدادها، مصایب، وقایع.

حواری: ۱. دوست، رفیق، یار؛ ۲. یاور؛ ۳. یاران عیسی.

حواس‌پرت: بی‌حواس، پریشان‌حواس، خرف، کم‌حواس، گیج، منگ ≠ حواس‌جمع.

حواس‌پرتی: ۱. پریشان‌حواسی، خرفتی، گیجی، منگی ≠ حواس‌جمعی؛ ۲. عدم‌تمرکز، بی‌حواسی.

حواس: ۱. قوای مدرکه، حس‌ها؛ ۲. ذهن؛ ۳. توجه، دقت، تمرکز.

حواشی: ۱. اطراف، اکناف، پیرامون، جوانب، کناره‌ها، حومه؛ ۲. حاشیه‌ها، توضیحات؛ ۳. چاکران، خدمتکاران، نوکران؛ ۴. عیال.

حواصیل: حواصل، غم‌خورک.

حواله: ۱. برات؛ ۲. حوالت؛ ۳. واگذاری، محول.

حواله‌دادن: حواله‌کردن.

حواله‌کردن: ۱. حواله‌دادن، برات‌کردن؛ ۲. واگذاشتن، واگذار‌کردن، سپردن؛ ۳. پاس‌دادن، فرستادن؛ ۴. پرتاب‌کردن.

حوالی: ۱. اطراف، اکناف، پیرامون، جوانب، حول‌وحوش، دوروبر، نزدیک؛ ۲. سرزمین، ناحیه، منطقه؛ ۳. جا، مکان؛ ۴. حدود.

حوت: ۱. سمک، ماهی، نون؛ ۲. اسفندماه.

حور: صفت ۱. پری، حورالعین، حوری، زن‌بهشتی؛ ۲. بهشتی‌رو، زیبا؛ ۳. بیضا، سپیداندام؛ ۳. سیه‌چشم.

حوروش: حوری، زن‌بسیارزیبا، حورمانند ≠ عفریته.

حوزوی: ۱. مربوط به حوزه؛ ۲. مکتبی ≠ دانشگاهی، آکادمیکی.

حوزه: صفت ۱. اقلیم، حیطه، قلمرو، ناحیه؛ ۲. اداره، دایره؛ ۳. مرکز، مقر؛ ۴. جانب، سمت، سو، طرف؛ ۵. مدرسه، مدرسه‌علمیه، مکتب.

حوصله: ۱. بردباری، حلم، شکیب، تحمل، شکیبایی، صبر ≠ ناشکیبایی؛ ۲. حال، آمادگی، ذوق، دماغ؛ ۳. مجال؛ ۴. ظرفیت، گنجایش؛ ۵. چینه‌دان.

حوصله‌کردن: صبر‌کردن، شکیبایی به خرج‌دادن، طاقت آوردن.

حوض: آبگیر، استخر، تالاب، حوضچه، حوضخانه.

حوضچه: آبزن، حوض‌کوچک.

حول: ۱. توان، توانایی، قدرت، قوت، نیرو؛ ۲. جودت نظر؛ ۳. اطراف، پیرامون، جهات، گرداگرد.

حول‌وحوش: ۱. اطراف، پیرامون، حوالی، گرداگرد، اکناف، پیرامون، جوانب، دوروبر، نزدیک؛ ۲. درباره، درمورد، راجع.

حومه: اطراف، پیرامون، حوالی، دوروبر، شهرک.

حومه‌نشین: شهرک‌نشین.

حیا: ۱. آزرم، حجب، خجلت، شرمساری، شرم، عار؛ ۲. ملاحظه؛ ۳. باران، مطر.

حیات‌بخش: زندگی‌بخش، هستی‌بخش، حیات‌انگیز ≠ مرگ‌آور، مهلک.

حیات: بود، تعیش، جان، زندگانی، زندگی، زیست، طول عمر، عمر ≠ ممات.

حیاتی: ۱. اساسی، اصولی، مهم ≠ غیرحیاتی؛ ۲. لازم، واجب، ضروری؛ ۳. مربوط به حیات.

حیاط: رحبه، ساحت، صحن، فضا، محوطه.

حی: اسم ۱. انسان، بشر؛ ۲. جاندار، زنده ≠ میت؛ ۳. شاهد؛ ۴. ایل، قبیله.

حیث: ۱. بابت، جهت، لحاظ؛ ۲. جا؛ ۳. هرجا، هرکجا.

حیثیت: ۱. آبرو، اعتبار، پرستیژ، ارزش، عرض، وجهه؛ ۲. اسلوب، وضع؛ ۳. حال.

حیدر: اسد، شیر، ضیغم، لیث، هژبر.

حیران: آسیمه، آسیمه‌سر، بی‌قرار، خیره، درمانده، سرگردان، سرگشته، شیفته، فرومانده، گیج، مبهوت، متحیر، مدهوش، مردد، واله، هاج‌وواج، حیرت‌زده.

حیران‌شدن: سرگشته‌شدن، متحیر‌شدن، حیرت‌زده گشتن، سرگردان‌شدن، مبهوت گشتن، مات‌شدن، هاج‌وواج‌شدن.

حیرانی: تحیر، حیرت، خیرگی، سرگردانی، سرگشتگی.

حیرت: آشفتگی، اعجاب، بهت، تحیر، تذبذب، تردید، تعجب، دودلی، سرگردانی، سرگشتگی، شگفتی، گیجی.

حیرت‌آمیز: حیرت‌آلود، شگفت‌انگیز، تعجب‌آور، حیرت‌انگیز.

حیرت‌آور: اعجاب‌آمیز، اعجاب‌انگیز، حیرت‌آفرین، حیرت‌انگیز، حیرت‌زا، حیرتناک، شگفت‌آور، شگفت‌انگیز، شگفتی‌زا.

حیرت‌انگیز: تعجب‌آور، حیرت‌آور، شگفت‌آمیز، شگفت‌آور، شگفت‌انگیز، عجیب، غریب، محیر، محیرالعقول.

حیرت‌زدگی: سرگشتگی، تحیر، حیرانی، بهت‌زدگی، شگفت‌زدگی.

حیرت‌زده: حیران، حیرتمند، خیره‌دل، سرگشته، مات، مبهوت، متحیر، هاج و واج.

حیز: ۱. جا، محل، مکان؛ ۲. کرانه.

حیص‌وبیص: جریان، حین، گیرودار، میانه.

حیض: بی‌نمازی، رگل، طمث، قاعدگی.

حیطه: ۱. چهارچوب، حوزه، شمول، قلمرو، کادر، محدوده، محوطه، پهنه، میدان، گستره.

حیف: ۱. آه، افسوس، دریغ؛ ۲. جور، ستم، ظلم ≠ داد؛ ۳. انتقام.

حیف خوردن: افسوس‌خوردن، دریغ خوردن، پشیمان‌شدن.

حیف‌ومیل: اتلاف، تضییع، تلف، هدر.

حیلت‌باز: حیله‌گر، حیلت‌ساز، حیلت‌آموز، مکار، حقه‌باز، حیلت‌گر، محیل، فریبنده، فریب‌کار، نیرنگ باز، نیرنگ ساز.

حیلت: ۱. تزویر، حیله، خدعه، دوال، فریب، مکر، نیرنگ؛ ۲. چاره‌اندیشی، چاره، چاره‌گری؛ ۳. تدبیر، ترفند، شگرد؛ ۴. توانایی، قدرت.

حیلت‌ساز: ترفندباز، حیله‌گر، حیله‌باز، فریبکار، محیل، مکار.

حیل: ۱. حیله‌ها، نیرنگ‌ها؛ ۲. ترفندها، چاره‌ها، دستان‌ها، چاره‌گری‌ها، شگردها، فنون؛ ۳. فن مکانیک.

حیله: احتیال، تزویر، تغابن، تلبیس، چاره، حقه، حیلت، خدعه، دستان، دغا، دوال، ریا، سالوس، شعبده، شید، ظاهرنمایی، غدر، فریب، فسوس، فن، فند، کید، مکر، نیرنگ.

حیله‌باز: حقه‌باز، حیلت‌ساز، خدعه‌گر، دوال‌باز، شارلاتان، فریبکار، محیل، مزور، مکار، نیرنگ‌باز ≠ بی‌شیله‌پیله، ساده‌دل.

حیله‌کردن: ۱. توطئه‌چیدن، نیرنگ زدن، افسون‌کردن؛ ۲. چاره‌کردن، چاره اندیشیدن، تدبیر اندیشیدن، ترفند به کاربردن.

حیله‌گر: حیلت‌باز، حیلت‌ساز، حیله‌باز، دغلکار، دوال‌باز، روباه‌صفت، فریبکار، گربز، ماکر، محتال، محیل، مردرند، مکار، نیرنگ‌باز.

حیله‌گری: افسون، حقه، حیله‌بازی، خدعه، دوال‌بازی، محیلی، مردرندی، مکاری، مکر، نیرنگ.

حین: آن، اثنا، ثانیه، خلال، دم، ضمن، لحظه، لمحه، وقت، هنگام.

حین: ۱. بلا، محنت؛ ۲. هلاک، مرگ.

حیوان: صفت ۱. جاندار، جانور؛ ۲. ذی‌روح ≠ جامد؛ ۳. بهیمه، دد ≠ انسان؛ ۴. ستور؛ ۵. بی‌شعور، کودن، نفهم؛ ۶. حیات.

حیوان‌صفت: ددمنش، ددخو، جانورصفت، جانورخو ≠ فرشته‌خصال، ملکوتی‌منش.

حیوانی: ۱. جانوری؛ ۲. بهیمی ≠ انسانی؛ ۳. شهوانی، نفسانی ≠ روحانی؛ ۴. وحشیگری ≠ تمدن، فرهیختگی؛ ۵. غریزی.

حیه: صفت ۱. افعی، مار ≠ عقرب، رتیل، کژدم؛ ۲. زنده، جاندار ≠ بی‌جان؛ ۳. پویا، پرتلاش؛ ۴. استوار، قوی، محکم.

خائف: بیمناک، ترسان، ترسنده، ترسو، جبون، خوفناک، متوحش، وحشت‌زده، هراسان، هراسناک ≠ بی‌باک.

خائنانه: صفت خیانت‌آمیز، خیانت‌بار، غدرآمیز ≠ وفادارانه، خادمانه.

خائن: ۱. خیانت‌پیشه، خیانت‌گر، خیانت‌کار ≠ خادم، خدمتگزار؛ ۲. نمک‌به‌حرام، وطن‌فروش، میهن‌فروش ≠ ، وطن‌پرست، میهن‌پرست، خادم؛ ۳. بی‌وفا، عهدشکن، غدار ≠ باوفا، وفادار، وفامند؛ ۴. متقلب، نادرست ≠ درست‌کار.

خاتم: صفت ۱. انگشتری، انگشتر؛ ۲. مهر، نگین؛ ۴. آخرین، بازپسین، نهایی ≠ اولین، نخستین؛ ۳. خاتم‌کاری؛ ۵. ختم‌کننده.

خاتم بند: خاتم‌ساز، خاتم‌کار.

خاتم بندی: خاتم‌سازی، خاتم‌کاری.

خاتم: اسم ۱. پایان، سرانجام، فرجام، عاقبت؛ ۲. ختم‌کننده، مهرکننده.

خاتم‌کار: خاتم‌بند، خاتم‌ساز.

خاتم‌کاری: خاتم‌بندی، خاتم‌سازی.

خاتمه: آخر، انجام، انقضا، پایان، فرجام، نهایت ≠ آغاز.

خاتمه بخشیدن: پایان‌دادن، تمام‌کردن، مختومه‌کردن ≠ آغازیدن، آغاز‌کردن.

خاتمه پذیرفتن: خاتمه‌یافتن، به انجام رسیدن، انقضا‌یافتن، پایان‌یافتن، منقضی‌شدن ≠ آغاز‌شدن.

خاتمه‌دادن: ۱. پایان‌دادن، به انتها رساندن، به آخر رساندن، به پایان‌رساندن؛ ۲. ختم‌کردن، تمام‌کردن، خاتمه‌بخشیدن، مختومه‌کردن، مختومه اعلام‌کردن ≠ آغازیدن؛ ۳. متوقف‌ساختن، متوقف‌کردن.

خاتمه‌یافتن: تمام‌شدن، به پایان آمدن، به پایان رسیدن ≠ شروع‌شدن.

خاتون: ۱. بانو، کدبانو؛ ۲. بی‌بی، بیگم، خانم، مخدره ≠ آقا؛ ۳. همسر، زن‌اصیل، شریفه؛ ۴. کنیز، کلفت، خادمه.

خاج‌پرست: صفت ترسا، عیسوی، مسیحی، ارمنی.

خاج: ۱. چلیپا، صلیب؛ ۲. نرمه‌گوش؛ ۳. گشنیز.

خاخام: ملا، روحانی، ربانی، (درمذهب یهود) ≠ کشیش، اسقف، پیشوای‌مذهبی مسیحی.

خادر: ۱. بی‌حال، سست، کسل؛ ۲. متحیر، حیران، حیرت‌زده، سرگشته؛ ۳. پرده‌نشین.

خادم: آغا، برده، بنده، پرستار، پیشکار، چاکر، خدمتکار، خدمت کننده، خدمتگر، خدمتگزار، غلام، مددکار، مستخدم، نوکر ≠ مخدوم، آقا، ارباب.

خادمه: پرستار، کلفت، کنیز، مستخدمه ≠ بی‌بی، خاتون، مخدومه.

خارا: ۱. خار، خاره، سنگ آذرین، سنگ سخت، گرانیت؛ ۲. بافته ابریشمین، پارچه‌خوابدار، پارچه موجدار، عتابی، موئر.

خاربست: خارچین، پرچین، دیواره‌ای از خاربن، حصارخاری، خارخیز.

خارج: ۱. برون، بیرون ≠ درون؛ ۲. بیگانه؛ ۳. خارجه ≠ داخل، داخله؛ ۴. تحصیلات‌عالی‌حوزوی، سطح عالی فقه.

خارج‌شدن: ۱. بیرون‌رفتن؛ ۲. درآمدن؛ ۳. دررفتن، رانده‌شدن؛ ۴. اوت‌شدن؛ ۵. ترک‌کردن؛ ۶. فراتر رفتن، تجاوز‌کردن؛ ۷. نشت‌کردن؛ ۸. بیرون زدن.

خارج قسمت: بهر ≠ مقسوم، مقسوم‌علیه، بخش، بخشیاب.

خارج‌کردن: ۱. بیرون‌بردن؛ ۲. بیرون فرستادن، منتقل‌کردن، جابه‌جا‌کردن.

خارجه: ۱. برون‌مرز ≠ درون‌مرز؛ ۲. بیگانه، خارجی؛ ۳. کشور بیگانه ≠ داخله.

خارجی: ۱. برونی، بیرونی، ظاهری ≠ داخلی، درونی؛ ۲. اجنبی، بیگانه، غریب، غریبه ≠ آشنا، خودی، هم‌وطن؛ ۳. برون‌مرزی؛ ۴. پیرو فرقه خوارج.

خارچین: ۱. پرچین، حصارخاری، خاربست، خاربند؛ ۲. خارکش ≠ گلچین.

خار: ۱. خاربن، خلنگ ≠ گل، گلبن؛ ۲. خاشاک، خس، خسک؛ ۳. شوک، غاز؛ ۴. تیغ؛ ۵. سنگ خارا، خارا؛ ۶. گیر.

خارخار: ۱. دغدغه، تشویش، اضطراب؛ ۲. خلجان، تعلق خاطر، میل، خواهش؛ ۳. وسوسه.

خارراه: مانع، مزاحم، سد راه.

خارزار: خلنگ‌زار، خارستان، خاربیشه، خارستان ≠ گلزار، لاله‌زار.

خارشتر: گیاه ترنجبین.

خارش: ۱. حک؛ ۲. خناق؛ ۳. گر، جرب؛ ۴. آبنه.

خارق‌العاده: شاهکار، شگرف، عجیب، غریب، محیر، محیرالعقول ≠ عادی، پیش‌پاافتاده.

خارک: خرک، خرمای نرسیده، خرمای خام.

خاریدن: ۱. خارش داشتن، به‌خارش افتادن؛ ۲. خارش‌کردن.

خازن: ۱. خزانه‌دار، خزینه‌دار، گنجینه‌دار؛ ۲. انباردار، انباره؛ ۳. نگهبانی؛ ۴. اندوزه، کندانسر، کندانساتور.

خاست: ۱. بیداری، برخاستن؛ ۲. خیزش.

خاستگاه: ۱. خاستنگاه، مبدا ≠ مقصد؛ ۲. سرچشمه، منشا، منبع؛ ۳. تجلی گاه، تجلی‌گه.

خاستن: ۱. برخاستن، بلند‌شدن، اوج گرفتن ≠ نشستن؛ ۲. پدید آمدن، پیدا‌شدن، حاصل‌شدن، ظاهر‌شدن؛ ۳. نشات گرفتن؛ ۴. به‌پا خاستن؛ ۵. بلند‌شدن؛ ۶. قیام‌کردن، برخاستن؛ ۷. ازبین رفتن، زایل‌شدن، ناپدیدگشتن؛ ۸. رستن، روییدن؛ ۹. بار آمدن، پرورش‌یافتن؛ ۱۰. ت.

خاسر: صفت متضرر، زیان‌دیده، زیان‌کار، زیانمند، ضررکرده ≠ منتفع.

خاشاک: ۱. آخال، آشغال، خار، خاکروبه، خس، زباله، گل؛ ۲. علف، کاه، چوب‌ریزه.

خاشع: ۱. افتاده، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع ≠ مغرور، متکبر؛ ۲. خداترس، متقی، پرهیزگار.

خاشعانه: خاضعانه، فروتنانه، متواضعانه ≠ متکبرانه.

خاص: ۱. اختصاصی، مختص، مخصوص، ویژه ≠ عام؛ ۲. یگانه، برجسته، اعلا، برگزیده، ممتاز؛ ۳. ناب، خالص، پاک، پاکیزه، سره ≠ ناسره؛ ۴. اصیل، پاک‌نژاد، نژاده.

خاصره: تهیگاه.

خاصگان: محرمان، نزدیکان، مقربان، ندیمان ≠ اغیار، بیگانگان، نامحرمان.

خاصگی: کنیز، سریه؛ ۲. ندیمه؛ ۳. محرم، مصاحب، ندیم؛ ۴. مقرب؛ ۵. معین، مشخص.

خاصه‌تراش: صفت آرایشگر مخصوص، سلمانی مخصوص (پادشاه)؛ ۲. دلاک مخصوص (شاه).

خاصه: قید صفت ۱. خاص، مخصوص، ویژه؛ ۲. مخصوصبیگانه، غریبه؛ ۴. خلق، خوی، داب، سجیه، طبیعت، عادت؛ ۵. شیعه ≠ سنی، عامه؛ ۶. برگزیده.

خاصه‌خرجی: ۱. اسراف، تبذیر، ولخرجی؛ ۲. تبعیض، مستثناسازی.

خاصه خرجی‌کردن: ۱. تبعیض قائل‌شدن، خاصه‌بخشی‌کردن، استثناء‌گذاشتن، مرحج دانستن؛ ۲. ول‌خرجی‌کردن، خاصه و خرجی‌کردن.

خاصه: ≠ عامه.

خاصیت: ۱. اثر، خواص، فایده؛ ۲. خو، سجیه، صفت، طبیعت، خصال، خصلت، خصیصه؛ ۳. مختصه، ویژگی.

خاضع: افتاده، خاشع، خاکسار، خاکی، فروتن، متواضع ≠ متکبر، مغرور.

خاضعانه: صفت خاشعانه، فروتنانه، متواضعانه ≠ تکبرآمیز، متکبرانه.

خاطب: ۱. خطبه‌خوان، خطیب، سخنران؛ ۲. خواستار، خواستگار، طالب، خواهان.

خاطرات: خاطره‌ها.

خاطرجمع: آسوده، آسوده‌خاطر، بی‌تشویش، بی‌دغدغه، فارغ‌البال، مطمئن ≠ پریشان‌خاطر.

خاطرجمعی: آسودگی، اطمینان، بی‌تشویشی، اطمینان‌خاطر، اعتماد، راحتی، وثوق ≠ پریشان‌خاطری.

خاطرجو: خاطرنواز، دل‌نواز ≠ خاطرآزار.

خاطر: ۱. حافظه، یاد؛ ۲. اندیشه، فکر؛ ۳. دل، ذهن، ضمیر، قلب؛ ۴. طبع، قریحه.

خاطرخواه: دلباخته، دلشده، دوستدار، عاشق، محب، مفتون ≠ بیزار.

خاطرخواهی: تعشق، دل‌بستگی، دلدادگی، شیفتگی، عشق، علاقه، علاقه‌مندی، محبت، مهر ≠ بیزاری.

خاطرداشت: ۱. مراعات، التفات، عنایت؛ ۲. طرفداری، جانبداری؛ ۳. میل، علاقه.

خاطرنشان: اعلام، تفهیم، حالی، گوشزد، متذکر، یادآور.

خاطرنشان‌کردن: تذکر‌دادن، متذکر‌شدن، یادآور‌شدن، یادآوری‌کردن.

خاطره‌انگیز: به‌یادماندنی، فراموش‌ناشدنی، فراموش‌نشدنی ≠ فراموش‌شدنی.

خاطره: ۱. حافظه، ذهن، یاد؛ ۲. یادبود، یادگار.

خاطف: خیره‌کننده، پرتلالو، درخشان.

خاطی: بزهکار، خطاکار، خلافکار، گناهکار، گنهکار، متخلف، مجرم، مقصر ≠ درستکار، صالح، مصیب.

خاک‌آلود: ۱. غبارآلود، گردآلود، مغبر، خاکی؛ ۲. خاکسار.

خاک: ۱. اقلیم، خطه، زمین، ارض، سرزمین، قلمرو؛ ۲. تراب، تربت، ثری، طین، غبرا، گل ≠ آب، ماء؛ ۳. غبار، گرد؛ ۴. کشور، بلد، دیار، مملکت؛ ۵. خاکجا، قبر، گور، مزار، مشهد، مقبره؛ ۶. بر، خشکی؛ ۷. خاکه، پودر، نرمه؛ ۸. پست، حقیر، بی‌ارزش.

خاک‌برسر: ۱. بینوا، درمانده، بدبخت، بیچاره؛ ۲. ذلیل، خوار؛ ۳. زبون، توسری‌خور، مصیبت‌رسیده، آفت‌زده.

خاک‌بوس: آستان‌بوس.

خاک‌دان، خاکدان: ۱. مزبله؛ ۲. دنیا، عالم‌سفلی؛ ۳. زمین، ارض، کره‌خاکی، جهان ≠ عالم‌علوی، ملکوت.

خاکروبه: آشغال، خاشاک، خاکدان، رشت، زباله، مزبله.

خاک‌ریز، خاکریز: ۱. حریم(رودخانه، نهر، جوی‌آب)؛ ۲. سیل‌بند، بند؛ ۳. پشته، سنگرخاکی، پناهگاه(سربازان‌درجبهه).

خاکسارانه: قید خاشعانه، درویشانه، فروتنانه، متواضعانه ≠ مغرورانه.

خاک‌سار، خاکسار: ۱. افتاده، خاشع، خاکی، درویش، فروتن، متواضع ≠ مغرور؛ ۲. بی‌قدر، پست، خوار، ذلیل؛ ۳. خاکسان، خاک‌نهاد؛ ۴. خاک‌نشین، خاکسترنشین؛ ۵. فانی.

خاکساری: ۱. افتادگی، تواضع، خشوع، فروتنی ≠ غرور؛ ۲. خواری، ذلت.

خاک‌سپاری: تدفین، دفن، کفن‌ودفن، به‌خاک سپردن.

خاکستان: قبرستان، گورستان.

خاکستر: ۱. بقایای اجسام‌سوخته، رماد.

خاکستر‌شدن: سوختن، تبدیل به خاکستر‌شدن، نابود‌شدن.

خاکستر‌کردن: سوزاندن، تبدیل به خاکستر‌کردن، نابود‌کردن.

خاکسترنشین: ۱. بی‌خانمان، آواره؛ ۲. پاکباخته؛ ۳. خاک‌نشین؛ ۴. بدبخت، بیچاره، بی‌نوا.

خاکستری: ۱. به‌رنگ‌خاکستر، سربی‌رنگ، طوسی، خاکستری رنگ، خاکسترگون؛ ۲. آلوده به خاکستر، آغشته به‌خاکستر.

خاکشیر: خاکشی، خاکشو، خاکژی.

خاکشیرمزاج: سازگار، ملایم‌طبع.

خاک‌کردن: ۱. دفن‌کردن، مدفون‌ساختن؛ ۲. به‌زمین زدن.

خاک‌نشین: ۱. بیچاره، بینوا، بدبخت؛ ۲. فروتن، خاکسار، خلیق، متواضع، خاکی؛ ۳. ساکن کره خاکی ≠ افلاکی؛ ۴. مدفون، مرده.

خاک‌نهاد: افتاده، خاکی، متواضع، خاشع، درویش، خاکسار، فروتن ≠ مغرور، متکبر، پرفیس‌وافاده.

خاکه: ۱. پودر، نرمه؛ ۲. زغال‌ریزه، پودر زغال، خاکه‌زغال.

خاکی: صفت ۱. بری، زمینی؛ ۲. افتاده، خاضع، خاک نهاد، خاکسار، درویش، متواضع؛ ۳. به رنگ خاک، خاکی‌رنگ؛ ۴. خاک‌آلود، خاک‌آلوده؛ ۵. خاکزاد؛ ۶. خاکزی ≠ آبی؛ ۷. خاکین؛ ۸. آسفالت‌نشده (جاده).

خاگ: تخم، مرغانه، خاگینه، بیضه.

خاگینه: بیضه، تخم، مرغانه.

خال‌خالی: خال‌دار، خال‌مخالی.

خالد: ۱. پایدار، پاینده، جاودان، جاوید، مخلد ≠ فانی، ناپایا؛ ۲. بهشتی، خلدنشینی، خلدآشیان.

خالصانه: s‌e‌l‌m‌x[صفت قید ۱. پاک، بی‌غش، ناب؛ ۲. اخلاص‌آمیز، مخلصانه، توام بااخلاص، بی‌ریا، صادقانه.

خالص: ۱. بی‌آمیغ، بی‌غش، پاک، رحیق، زبده، ساده، سارا، سره، صاف، صافی، غیرمخلوط، مروق، مصفی، مطلق، ناب، ناپالوده ≠ ناخالص، ناسره؛ ۲. بی‌شائبه، بی‌ریا؛ ۳. پاک، بی‌آلایش، ناآلوده؛ ۴. ویژه، خرج‌دررفته؛ ۵. وزن‌بی‌ظرف.

خالق: صفت آفریدگار، آفرینشگر، آفریننده، جان‌آفرین، خدا، صانع، سازنده ≠ مخلوق، مبدع، موجد.

خال: ۱. نقطه‌سیاه، نقطه؛ ۲. لکه؛ ۳. نقش (ورق‌بازی)؛ ۴. خالو، دائی، دایی ≠ ۱. عم، عمو؛ ۲. خاله.

خالو: ۱. خال، دایی ≠ عمو، خاله؛ ۲. سورنا.

خاله: ۱. خواهر مادر ≠ خال، خالو، دایی، عم، عمو، عمه؛ ۲. لک، لکه؛ ۳. تک‌خال.

خاله‌زنک: ۱. بی‌سروپا، فضول، خاله‌وارس، سخن‌چین، حرف (زن)؛ ۲. مرد غیرجدی.

خالی بستن: گزافه گفتن، لاف زدن، دروغ گفتن.

خالی‌بند: اسم گزافه‌گو، لاف‌زن، دروغ‌گو.

خالی‌بندی: گزافه‌گویی، لاف‌زنی، دروغ‌گویی.

خالی: ۱. پوچ، پوک، تهی ≠ پر، سرشار؛ ۲. تخلیه؛ ۳. آزاد، رها ≠ اشغال؛ ۴. بی‌سکنه؛ ۵. بلاتصدی، بلامتصدی؛ ۶. بری، عاری، فارغ؛ ۷. صرف، محض؛ ۸. خلوت، خلوتگاه ≠ شلوغ.

خالی‌شدن: ۱. تهی‌شدن؛ ۲. تخلیه‌شدن ≠ بارگیری‌شدن، بار زدن؛ ۳. خلوت‌شدن.

خالی‌کردن: ۱. تهی‌کردن، تهی‌ساختن؛ ۲. تخلیه‌کردن ≠ بارگیری‌کردن؛ ۳. خلوت‌کردن؛ ۴. زدن، سرقت‌کردن، به‌سرقت بردن؛ ۵. شلیک‌کردن؛ ۶. بیرون ریختن؛ ۷. خانه‌تکانی‌کردن.

خام‌اندیش: خام‌پندار، ساده‌انگار، سطحی‌نگر، سطحی‌گرا، ساده‌پندار.

خام‌پندار: خام‌اندیش، خام‌اندیشه.

خامد: ۱. خمود ≠ پرتحرک، انرژیک؛ ۲. آرمیده، خاموش، خموش، بی‌حرف، صامت ساکت؛ ۳. ایستا، بی‌جنبش، بی‌حرکت، بی‌تحرک، ساکن ≠ پویا، پرتحرک.

خام‌شدن: فریب خوردن، گول خوردن، اغفال‌شدن، غافل‌شدن.

خام‌طبع: ۱. بی‌تجربه، نامجرب، خام‌دست، ناآزموده، مبتدی ≠ مجرب؛ ۲. ابله، احمق، جاهل، کودن، نادان ≠ عاقل.

خام‌کردن: گول زدن، فریب‌دادن، رودست زدن، اغفال‌کردن، غفلت‌زده‌کردن.

خام‌گفتار: بیهوده‌گو، یاوه‌گو، یاوه‌سرا، خام‌درا.

خامل: ۱. گمنام، بی‌نام، ناشناس، بی‌نام‌ونشان؛ ۲. پست، فرومایه ≠ سرشناس.

خام: صفت ۱. ناپخته، نپخته ≠ پخته، مجرب؛ ۲. بی‌تجربه، تازه‌کار، مبتدی، ناآزموده، بی‌تجربه، نامجرب، نوپیشه؛ ۳. نارس، نارسا؛ ۴. کال ≠ رسیده؛ ۵. بی‌ربط، بیهوده، نسنجیده، باطل، یاوه؛ ۶. خامه، قلم، کلک؛ ۷. ناآراسته، ناپیراسته؛ ۸. ناتراشیده، صیقل نیافته؛ ۹. خا.

خاموشانه: بی‌سروصدا، آرام، خموشانه.

خاموش: ۱. بی‌فروغ، بی‌نور؛ ۲. خموش، ساکت، صامت، هش ≠ شلوغ؛ ۲. آرام، کم‌حرف، بی‌صدا؛ ۳. اصم، بی‌زبان، گنگ ≠ گویا؛ ۴. منطفی، کشته ≠ روشن؛ ۵. قطع، ناروشن.

خاموش‌شدن: ۱. ساکت‌شدن، دم فرو بستن، خاموشی گزیدن؛ ۲. ازجوش و خروش افتادن؛ ۳. فرو نشستن، از بین‌رفتن؛ ۴. منطفی‌شدن؛ ۵. تاریک‌شدن؛ ۶. قطع‌شدن جریان برق.

خاموش‌کردن: ۱. ساکت‌کردن، بی‌سروصدا‌کردن؛ ۲. کشتن، فروکشتن، منطفی‌کردن؛ ۳. قطع‌کردن (جریان‌برق)؛ ۴. خفه‌کردن، سرکوب‌کردن؛ ۵. فرونشاندن، آرام‌کردن.

خاموش ماندن: ساکت‌شدن، دم‌فرو بستن، سکوت‌کردن، خاموش‌شدن.

خاموشی: ۱. خموشی، سکوت، صمت ≠ ۱. شلوغی؛ ۲. گویایی؛ ۲. اطفا؛ ۳. تاریکی ≠ روشنایی، روشنی.

خامه: ۱. سرشیر، چربی شیر، قیماق، نمشک؛ ۲. قلم، کلک؛ ۳. نخ نتابیده؛ ۴. ابریشم‌نتابیده، ابریشم خام؛ ۵. توده، تل(ریگ).

خامی: ۱. ناپختگی، ناآزمودگی، خام‌دستی، بی‌تجربگی؛ ۲. ساده‌دلی؛ ۳. کالی.

خان: ۱. خانه، سرا، منزل؛ ۲. کاروان‌سرا؛ ۳. مرحله، منزلگاه؛ ۴. امیر، میر، فئودال، رئیس، رئیس ایل، بزرگ‌زاده، ایل‌بیگ؛ ۵. لقبی‌احترام آمیز، رئیس ایل؛ ۶. کندو؛ ۷. شیارهای درون لوله تفنگ، شیار.

خان‌خانی، خانخانی: ۱. ملوک‌الطوایفی، خان‌سالاری، فئودالیسم؛ ۲. هرج‌ومرج.

خاندان: آل، اهل‌بیت، تبار، تیره، خانواده، دودمان، دوده، سبط، سلسله، طایفه، فامیل، عترت، عشیره، قبیله، نژاد.

خانقاه: ۱. خانقه، خانگاه، عبادتگاه صوفیان؛ ۲. رباط، تکیه، لنگر؛ ۳. عبادتگاه، بتخانه، دیر، صومعه، عبادتخانه، کلیسا، کنشت، کنیسه، معبد.

خانقاهی: ۱. مربوط به خانقاه، منسوب به خانقاه؛ ۲. صوفی، درویش.

خانگی: ۱. منسوب ومربوط به‌خانه، خانوادگی؛ ۲. اهل خانه؛ ۳. شوهردار؛ ۴. خانه‌پرورد ≠ بازاری؛ ۵. خانه‌زاد؛ ۶. اهلی، دست‌پرورد ≠ وحشی؛ ۷. درونی، داخلی ≠ بیگانه؛ ۸. خودی، خودمانی ≠ غریبه.

خانمان‌برانداز: ویران‌ساز، ویرانگر، خانمان‌سوز، بنیان‌کن.

خانمان: ۱. خان‌ومان، خانه، سامان، سرا، ماوا، مسکن؛ ۲. اهل‌بیت، اهل وعیال، زن و فرزند؛ ۳. اسباب زندگی.

خانمان‌سوز: بنیان‌کن، خانمان‌برانداز، خانه‌برانداز، خانه‌سوز.

خانمانه: ۱. به شیوه‌خانم‌ها، خانم‌وار؛ ۲. زنانه ≠ مردانه.

خانم‌باز: جنده‌باز، روسپی‌باز، فاحشه‌باز، زانی ≠ ۱. دخترباز؛ ۲. بچه‌باز.

خانم‌بازی: جنده‌بازی، فاحشه‌بازی، زنا، فحشا.

خانم: ۱. بانو، بی‌بی، بیگم، خاتون، سیده، کدبانو، مادام، مخدره؛ ۲. زن، زوجه، همسر؛ ۳. روسپی، هرجایی.

خانم‌مدیر: رئیسه، مدیره ≠ مدیر، رئیس.

خانوادگی: فامیلی، مربوط به خانواده.

خانواده: اعقاب، اهل بیت، تبار، تیره، خاندان، دودمان، سلاله، طایفه، فامیل.

خانواده‌دار: شریف، محترم، اصیل.

خانوار: ۱. اهل‌بیت، اهل‌خانه؛ ۲. خانه، خانواده؛ ۳. واحد شمارش خانواده.

خانه‌برانداز: ۱. ویرانگر، خانه‌کن، نابودکننده؛ ۲. مسرف، اسرافگر، ولخرج، مبذر، متلف، بادبدست؛ ۳. محبوب، معشوق.

خانه‌به‌دوش: صفت ۱. آواره، بی‌خانمان، بی‌خانه، خانه‌بردوش، دربدر، ویلان ≠ سروساماندار، کاخ‌نشین؛ ۲. مستاجر ≠ موجر، خانه‌دار؛ ۳. مسافر، سیاح؛ ۴. کولی، لولی.

خانه‌به‌دوشی: آوارگی، بی‌خانمانی، دربدری، ویلانی ≠ کاخ‌نشینی.

خانه‌پا: سرایدار.

خانه‌پرور: خانه‌پرورد، خانه‌پرورده.

خانه‌تکانی: رفت‌وروب، گردگیری، پاک‌سازی خانه، خانه‌روبی.

خانه‌خانه: شطرنجی.

خانه‌خراب: ۱. تهی‌دست، مایه‌سوخته، مفلس، ورشکست، ورشکسته؛ ۲. خاکسترنشین، ویرانه‌نشین.

خانه‌خرابی: ۱. تهی‌دستی، افلاس، ورشکستگی؛ ۲. ویرانه‌نشینی.

خانه‌دار: ۱. متاهل ≠ عزب، مجرد؛ ۲. شوهردار ≠ بی‌شوهر، مطلقه، مجرد؛ ۳. خانم، کدبانو.

خانه‌زاد: صفت ۱. خانه‌پرور، غلام‌زاده، بنده‌زاده، خانه‌زاده؛ ۲. محرم، خودی ≠ غریبه؛ ۳. بنده، غلام، خدمت‌کار (دیرین).

خانه: ۱. سرا، منزل، مسکن، دار، بیت؛ ۲. آپارتمان، کاشانه؛ ۳. اتاق، وثاق، حجره؛ ۴. چاردیواری، سرپناه؛ ۵. اقامتگاه، ساختمان‌مسکونی، ماوا؛ ۶. کلبه، سراچه؛ ۷. آلونک، کوخ؛ ۸. دولت‌سرا، قصر، کاخ؛ ۹. لانه، آشیانه؛ ۱۰. غار، سوراخ، کنام؛ ۱۱. بوم؛ ۱۲. میهن،.

خانه‌سوز: زندگی‌سوز، زندگی‌بربادده.

خانه‌کردن: ۱. مقیم‌شدن، اقامت گزیدن، ساکن‌شدن؛ ۲. لانه‌کردن، آشیانه‌ساختن.

خانه گرفتن: ۱. اقامت‌کردن، جا‌کردن، منزل‌کردن، مقیم‌شدن، اقامت‌گزیدن؛ ۲. اجاره‌کردن، خریدن (خانه)؛ ۳. لانه‌ساختن، آشیانه درست‌کردن.

خانه‌مانده: ۱. شوهرنکرده، عزب؛ ۲. ترشیده.

خانه‌نشین: صفت ۱. بازنشسته، بازنشست، متقاعد؛ ۲. زمینگیر ≠ سرپا، قبراق؛ ۳. بیکار، بیکاره؛ ۴. خلوتی، گوشه‌نشین، گوشه‌گیر، منزوی؛ ۵. خانه‌بند.

خانی: ۱. امارت، امیری، پادشاهی؛ ۲. مربوط ومنسوب به خان؛ ۳. چشمه، قنات؛ ۴. برکه، حوض؛ ۵. تالاب، باتلاق، مرداب؛ ۶. زرخالص، طلای‌ناب، زر ناب.

خاو: پرز، کرک.

خاوران: ۱. مشرق، مشرق‌زمین؛ ۲. شرق؛ ۳. مشرق و مغرب ≠ باختران.

خاورزمین: ۱. مشرق‌زمین؛ ۲. آسیا.

خاورشناس: اسم شرق‌شناس، مستشرق ≠ غرب‌شناس، مستغرب.

خاورشناسی: شرق‌شناسی ≠ غرب‌شناسی.

خاور: ۱. مطلع؛ ۲. خاوران، شرق، خراسان، مشرق ≠ باختر؛ ۳. خار، خاشاک.

خاوند: ۱. خداوند؛ ۳. صاحب، مالک؛ ۴. ولی‌نعمت؛ ۴. خواجه.

خاویار: ۱. نوعی ماهی استروژن، نوعی سگ ماهی، اوزون‌برون، داراکویی؛ ۲. تخم‌نمک سود، ماهی استروژن.

خایب، خائب: ناامید، مایوس، نومید، وازده.

خایف، خائف: بیمناک، ترسان، ترسنده، ترسو، جبون، متوحش، وحشت‌زده، هراسان، هراسناک ≠ ایمن، درامان.

خایه: ۱. بیضه، تخم، خصیه، گند؛ ۲. تخم‌مرغ، خاگینه.

خایه‌دار: دلیر، جسور، مرد، نترس، باشهامت، شجاع.

خایه‌مال: صفت ۱. چاپلوس، زبان‌به‌مزد، متملق؛ ۲. پست، لئیم.

خایه‌مالی: چاپلوسی، تملق.

خایه‌مالی‌کردن:

خاییدن: جویدن، دندان‌گرفتن، گاز گرفتن، گزیدن.

خباثت: ۱. بدجنسی، بدسرشتی، بدنهادی، پست‌فطرتی، پلیدی، شرارت؛ ۲. بدجنس‌شدن، بدطینت گشتن، پلیدشدن؛ ۳. پلیدی، ناپاکی.

خباز: نان‌پز، نانوا.

خبازی: نانوایی، خبازخانه.

خبایا: پوشیده‌ها، نهفته‌ها، نهان‌ها، نهفتنی‌ها.

خبث: ۱. بدی، بدسرشتی، بدذاتی، پلیدی، خباثت، بدطینتی، پست‌فطرتی، پلیدی، سوء، ناپاکی؛ ۲. کین‌توزی، کین‌خواهی، کینه‌ورزی؛ ۳. بدخواهی، پلیدخویی؛ ۴. دشمنی، عداوت؛ ۵. بدنفسی، بدنهادی.

خبر: ۱. آگاهی، اطلاع، نبا؛ ۲. اخبار، شایعه، گزارش؛ ۳. قضیه، روایت؛ ۴. مسند ≠ مبتدا؛ ۵. نقل، حدیث، گفتار؛ ۶. محمول؛ ۶. دست‌نبشته؛ ۷. اتفاق، حادثه، رویداد، ماجرا؛ ۸. نشان، اثر، رد.

خبرآور: صفت ۱. جاسوس، خبرگیر، راید، منهی، نوند؛ ۲. پیک، قاصد؛ ۳. گل قاصد.

خبربری: ۱. رسالت؛ ۲. خبرآور، پیک، قاصد؛ ۳. خبرچینی، خبرکشی، جاسوسی، نمامی.

خبرپراکنی: ۱. شایعه‌سازی، شایعه‌پردازی؛ ۲. خبرگزاری؛ ۳. خبررسانی.

خبر پیچیدن: شایع‌شدن، پخش‌شدن (خبر).

خبرت: ۱. آگاهی، بصیرت، بینایی، دانایی، وقوف؛ ۲. آزمودگی، کاردانی.

خبرچین: صفت جاسوس، خبرکش، راید، غماز، منهی، نمام.

خبرچینی: جاسوسی، غمازی، نمامی، خبرکشی.

خبرخوان: نمونه‌خوان.

خبرخوش: بشارت، مژده، نوید.

خبر‌دادن: آگاه‌کردن، آگهی‌دادن، اطلاع‌دادن، اعلام‌کردن، مطلع‌ساختن ≠ بی‌خبر گذاشتن.

خبردار: ۱. آگاه، مستحضر، مطلع، واقف؛ ۲. هشدار؛ ۳. ایستاده؛ ۴. فرمان ادای احترام.

خبردار‌شدن: آگاه‌شدن، باخبر‌شدن، مطلع‌شدن، مستحضر‌شدن، واقف‌شدن، بااطلاع‌شدن.

خبردار‌کردن: آگاهانیدن، مطلع‌ساختن، مطلع‌کردن، اطلاع‌دادن، مستحضر‌ساختن، آگاه‌کردن.

خبر داشتن: آگاه‌بودن، مطلع‌بودن، مستحضر‌بودن، در جریان‌بودن، واقف‌بودن، با اطلاع‌بودن.

خبر‌شدن: مطلع‌شدن، آگاه‌شدن، واقف گشتن، در جریان قرار گرفتن، مستحضر‌شدن.

خبرکش: صفت ۱. خبرآور، سخن‌چین، نمام؛ ۲. جاسوس، خبرگیر، راید.

خبر گرفتن: کسب اطلاع‌کردن، جویا‌شدن، خبر پرسیدن، سراغ گرفتن ≠ خبر‌یافتن.

خبرگزار: ۱. گزارشگر، خبرنگار، مخبر؛ ۲. اطلاع‌رسان؛ ۳. منهی.

خبرگزاری: آژانس خبری.

خبرگی: استادی، اهلیت، بصیرت، تجربه، تسلط، حذاقت، زبردستی، کارشناسی، مهارت ≠ ناآزمودگی.

خبرگیر: جاسوس، خبرآور، خبرچین، راید، خبرجو، خبرکش.

خبرگیری: ۱. کسب خبر؛ ۲. جاسوسی، خبرکشی.

خبرنامه: ۱. بولتن؛ ۲. نشریه خبری سازمانی.

خبرنگار: گزارشگر، مخبر.

خبره: آزموده، آگاه، استاد، بصیر، خبیر، زبردست، کارآمد، کاردان، کارکشته، کارشناس، ماهر، متخصص، مطلع ≠ تازه‌کار، ناآزموده.

خبر‌یافتن: باخبر‌شدن، مطلع‌شدن، آگاه‌شدن، آگاهی‌یافتن ≠ خبرگرفتن.

خبری: ۱. مربوط به خبر؛ ۲. اخباری؛ ۳. اخباری.

خبز: ۱. نان؛ ۲. رزق، روزی، معاش، معیشت ≠ ماء، آب.

خبط: ۱. اشتباه، تقصیر، خطا، خطیئه، سهو، شبهه، غلط، قصور، کژروی، گناه، لغزش؛ ۲. آشفتگی، پریشانی، شوریدگی، اختلال.

خبیث: ۱. بدخواه، بدذات، بدطینت، بدسرشت، بدکار، بدمنش، بدنیت، ناکس، پست‌فطرت، بدنهاد ≠ خوش‌طینت؛ ۲. شرور، شریر؛ ۳. قبیح، مستهجن؛ ۴. پلید، ناپاک، نجس ≠ پاک؛ ۵. پست، سفله، فرومایه؛ ۶. بدکار، زشت‌کار.

خبیر: آگاه، بصیر، خبره، سیاستمدار، کاردان، مطلع، واقف ≠ ناآگاه.

خپل: ۱. کوتوله، کوتاه‌قد، قدکوتاه (چاق) ≠ بلندقامت؛ ۲. چاق، خپله؛ ۳. ابله، پخمه، کودن، نادان.

خپله: ۱. فربه، تاپو، چاق، کوتوله، خپل، کوتاه‌قد ≠ بلندقامت.

ختام: آخر، آخرکار، انتها، انجام، پایان، ختم، نهایت ≠ آغاز، ابتدا.

ختلان: خدعه‌کردن، فریب‌دادن، گول زدن، نیرنگ زدن.

ختم: ۱. اختتام، انتها، پایان، تکمیل، تمام، فرجام ≠ بدو؛ ۲. مختوم؛ ۳. ترحیم، مراسم یابود، مراسم سوگواری؛ ۴. مهر‌کردن، مهر نهادن.

ختم‌کردن: ۱. به پایان‌رساندن، تمام‌کردن، به آخر رساندن؛ ۲. تلاوت‌کردن (کل قرآن).

ختم گرفتن: مجلس‌ترحیم برپا‌کردن، مجلس‌تعزیت برپا‌کردن، جلسه‌ترحیم گرفتن، ختم گذاشتن.

ختنه: ختان، ختنه‌سوران، ختنه‌سوری، سنت.

خجالت: آزرم، انفعال، حیا، خجلت، شرم، شرمزدگی، شرمساری، شرمندگی، حجب، کم‌رویی ≠ پررویی، گستاخی.

خجالت‌آلود: شرمناک، شرمگین، آزرمناک، آزرمگین، خجالت‌زده، شرمسار، خجلت‌آلود، شرم‌آلود.

خجالت‌آور: شرم‌آور، خجلت‌آور.

خجالت‌دادن: ۱. شرمسار‌کردن، شرمنده‌کردن؛ ۲. از رو بردن.

خجالت‌زدگی: شرمساری، شرمندگی.

خجالت‌زده: خجالت‌آلود، شرم‌آلود، شرمسار، شرمنده، شرم‌زده، شرمگین، خجل، شرمناک، آزرمناک ≠ گستاخ، پررو؛ ۲. منفعل، سرافکنده.

خجالت کشیدن: خجل‌شدن، شرمگین‌شدن، شرمسار‌شدن، شرمنده‌شدن، خجل گشتن، خجالت بردن.

خجالتی: آزرمگین، سربه‌زیر، شرم‌رو، شرم‌زده، شرمگین، شرمناک، کم‌رو، محجوب ≠ پررو.

خجستگی: خوشی، سعد، شگون، فرخندگی، میمنت، یمن ≠ بدشگونی، شومی، گجستگی.

خجسته: ۱. باشگون، شگون‌دار ≠ بداختر، شوم، نامبارک، نحس، گجسته؛ ۲. سعد، فرخ، فرخنده، مبارک، متبرک، مسعود، میمون، همایون ≠ نامبارک، گجسته؛ ۳. خوش، نیک ≠ بد، نکوهیده؛ ۴. خوشایند، مطلوب ≠ ناخوشایند، نامطلوب؛ ۵. بختیار، کامروا، نیک‌بخت ≠ ب.

خجسته‌پی: خجسته‌فال، خوش‌طالع، خوش‌قدم، مبارک‌قدم، فرخ‌پی، نیک‌پی، مبارک‌پی، میمون، همایون‌فال، همایون ≠ بدشگون.

خجسته‌رو: خجسته‌طلعت، خجسته‌لقا، خوش‌رو، خوش‌منظر، خوش‌سیما.

خجل: ۱. آزرمگین، سرافکنده، سربه‌زیر، شرمسار، شرمگین، شرمناک، شرمنده، منفعل؛ ۲. دماغ‌سوخته، هچل، بور ≠ مفتخر.

خجلت: آزرم، انفعال، حیا، خجالت، شرم، شرم‌زدگی، شرمساری، شرمندگی ≠ فخر، مباهات.

خجلت‌زده: سرافکنده، شرمسار، شرمگین، شرمنده ≠ مباهی، مفتخر.

خجول: خجالتی، شرم‌رو، کمرو، محجوب ≠ پررو، گستاخ.

خدا: ۱. آفریدگار، الله، اهورامزدا، ایزد، پروردگار، خالق، خداوند، دادار، رب، کردگار، یزدان ≠ بنده، عبد، مخلوق؛ ۲. سلطان، پادشاه، امیر، خدیو؛ ۳. مالک، صاحب؛ ۴. استاد.

خدابیامرز: مرحوم، مغفور، شادروان ≠ خدانیامرز.

خداپرست: صفت ایزدپرست، موحد، یزدان‌پرست، خداباور، یکتاپرست ≠ ناخداباور، ملحد، خداستیز.

خداترس: پارسا، پرهیزگار، تقواپیشه، دیندار، متقی ≠ ناپارسا، ناخداترس، خداناترس.

خداحافظ: بدرود، خدانگهدار، درپناه‌حق(خدا)، فی‌امان‌اله، الوداع ≠ سلام.

خداحافظی: بدرود، تودیع، خدانگهداری، وداع ≠ درود، استقبال.

خداداده: ۱. خداداد، موهوب ≠ خدازده؛ ۲. ذاتی، فطری ≠ اکتسابی.

خدازده: بدبخت، بیچاره، تیره‌روز، بی‌نوا، نگون‌بخت ≠ خداداده.

خداشناس: صفت ۱. پارسا، باایمان، متدین؛ ۲. موحد؛ ۳. عارف ≠ خدانشناس.

خدام: خادمان، خدمت‌گزاران، خدمت‌کاران، خدم، خدمه ≠ اربابان، سروران.

خدانشناس: اسم ۱. بی‌دین، کافر، ملحد؛ ۲. هرهری مسلک؛ ۳. ناپارسا، ناپرهیزگار، نامطمئن ≠ خداشناس.

خداوند: ۱. خدا، دادار، خالق، کردگار؛ ۲. صاحب، مالک؛ ۳. بزرگ، ذی‌حق، سرور، صاحب‌اختیار، مولا، ولی ≠ بنده؛ ۴. پروردگار، رب، یزدان.

خداوندگار: ۱. آقا، ارباب، خواجه، سرور، مخدوم، مولا؛ ۲. صاحب، مالک؛ ۳. پادشاه، خدایگان، سلطان ≠ بنده.

خداوندی: ۲. الهی؛ ۳. پادشاهی.

خدایگان: ۱. صاحب، مالک؛ ۲. امیر، پادشاه ≠ بنده.

خدایی: اسم‌صفت ۱. الوهیت، ربانیت؛ ۲. الوهی، الهی، ایزدی، ربانی، یزدانی ≠ بندگی؛ ۳..

درحقیقت، واقعخد: ۱. چهره، چهر، رخ، رخسار، رخساره، روی، سیما، صورت، عذرا؛ ۲. گونه، لپ.

خدشه‌بردار: ۱. معیوب، ناقص ≠ درست، سالم؛ ۲. لطمه‌بردار، صدمه‌پذیر ≠ صدمه‌ناپذیر؛ ۳. مشکوک، شبهه‌ناک.

خدشه: ۱. خراش، ساییدگی؛ ۲. آسیب، صدمه، فساد، گزند؛ ۳. تردید، شبهه، شک؛ ۴. عیب؛ ۵. سوسه.

خدشه‌دار‌شدن: ۱. لطمه دیدن، آسیب دیدن، صدمه دیدن؛ ۲. معیوب‌شدن، ناقص گشتن؛ ۳. لکه‌دار‌شدن؛ ۴. شبهه‌ناک‌شدن.

خدشه‌دار‌کردن: ۱. لطمه زدن، صدمه زدن؛ ۲. معیوب‌کردن، ناقص‌کردن، شبهه‌ناک‌کردن.

خدشه‌ناپذیر: ۱. آسیب‌ناپذیر، صدمه‌ناپذیر؛ ۲. بی‌عیب، بی‌نقص، سالم؛ ۳. استوار، مسلّم، قطعی، حتمی.

خدعه‌آمیز: فریب‌آمیز، محیلانه، مکارانه، مکرآمیز، نیرنگ‌آمیز، نیرنگ‌بار.

خدعه‌بار: فریب‌آمیز، مکرآمیز، نیرنگ‌آلود، نیرنگ‌آمیز، نیرنگ‌بار.

خدعه: تزویر، تعابن، حقه، حیله، خدعت، دستان، دوال، ریو، سوسه، شایبه، غش، فریب، فسون، گول، مکر، نیرنگ، کید.

خدعه‌گر: صفت حیله‌باز، خداع، دوال‌باز، فریبکار، گول‌زن، محیل، مکار، نیرنگ‌باز.

خدک: پل، جسر، قنطره، معبر.

خدمات: ۱. خدمت‌ها، فعالیت‌ها، کارها؛ ۲. خدمت‌گزاری‌ها.

خدمتانه: ۱. هدیه، پیشکش، ارمغان؛ ۲. نعل‌بها؛ ۳. رشوت، رشوه.

خدمت: ۱. پرستش؛ ۲. طاعت ≠ خیانت؛ ۳. پرستاری، تیمار؛ ۴. اطاعت، فرمان‌بری؛ ۵. بندگی، چاکری، خدمت‌کاری، نوکری؛ ۶. پست، شغل، کار، ماموریت؛ ۷. حضور، محضر، پیشگاه، ملازمت، نزد؛ ۸. تعظیم، کرنش؛ ۹. جناب، حضرت، سرکار؛ ۱۰. نظام‌وظیفه، سربازی.

خدمت رسیدن: ۱. به‌حضور رسیدن، مشرف‌شدن، شرفیاب‌شدن، تشرف حاصل‌کردن؛ ۲. تنبیه‌کردن، ادب‌کردن، گوشمالی‌دادن، مجازات‌کردن؛ ۳. تلافی‌کردن، جبران‌کردن.

خدمت‌کار، خدمتکار: صفت بنده، پرستار، پیشخدمت، پیشکار، چاکر، خادم، خدمتگزار، غلام، فراش، فرمانبر، کنیز، گماشته، مستخدم، نوکر ≠ مخدوم.

خدمت‌کاری، خدمتکاری: اطاعت، بندگی، چاکری، غلامی، نوکری ≠ آقایی، اربابی.

خدمت‌کردن: ۱. بندگی‌کردن، چاکری‌کردن؛ ۲. انجام وظیفه‌کردن، کار‌کردن ≠ خیانت‌کردن؛ ۳. خدمتگزاربودن؛ ۴. تعظیم‌کردن، کرنش‌کردن؛ ۵. سربازی‌کردن؛ ۶. مراقبت‌کردن، پرستاری‌کردن، تیمار‌کردن.

خدمت‌گزار، خدمتگزار: صفت ۱. بنده، پیشکار، خادم، خدمتکار، نوکر ≠ ارباب، مخدوم؛ ۲. کارمند، مستخدم دولت؛ ۳. چاکر؛ ۴. پرستار، تیمارگر؛ ۵. کسی که خدمت می‌کند.

خدم‌وحشم: ۱. حواشی؛ ۲. ملازمان؛ ۳. اهل و اعیال، خویشان، کسان، اقوام، نزدیکان، چاکران، نوکران، خدمتگزاران.

خدمه: خادمان، خدام، خدمتکاران.

خدنگ: صفت ۱. پیکان، تیر، سهم، ناوک؛ ۲. راست، مستقیم، صاف؛ ۳. محکم، سفت.

خدو: آب‌دهن، بزاق، تف، خیو، کف‌دهان، کفک.

خدو انداختن: تف‌انداختن، تف‌کردن، تف زدن.

خدوک: اسم ۱. آزرده، اندوهناک، پریشان، غمگین، مغموم؛ ۲. اندوه، غصه، غم، ملال؛ ۳. حسادت، حسد، رشک؛ ۴. خشم، غضب، قهر.

خدوم: خدمت‌گزار، خدمت‌کننده (صادق).

خدیعت: حیله، خدعه، دستان، فریب، کید، مکر، نیرنگ.

خدیو: امیر، پادشاه، خدیور، خلیفه، سلطان، شهریار.

خدیور: ۱. کدیور؛ ۲. شاه سلطان، پادشاه؛ ۳. شاهزاده؛ ۴. وزیر، امیر؛ ۵. بزرگ قوم.

خذلان: ۱. خواری، مذلت، پستی؛ ۲. درماندگی، ضعف، سستی؛ ۳. یاری‌نرساندن، مددنکردن؛ ۴. پست نگاه‌داشتن، خوارداشتن.

خراب‌آباد: جهان، دنیا، گیتی، عالم‌سفلی ≠ عالم‌علوی.

خرابات: ۱. شراب‌خانه، میخانه، میکده؛ ۲. عشرتکده؛ ۳. خرابه‌ها، ویرانه‌ها.

خرابات‌نشین: صفت ۱. خراباتی، ساکن میخانه؛ ۲. اهل خرابات؛ ۳. می‌پرست.

خراباتی: صفت ۱. باده‌پرست، باده‌فروش، خمار، میخوار، می‌فروش، میگسار؛ ۲. خراباتی؛ ۳. عیاش؛ ۴. لوطی.

خراب‌شدن: ۱. ویران‌شدن، مخروبه‌شدن، منهدم‌شدن؛ ۲. از کارافتادن؛ ۳. مست‌شدن، لایعقل‌شدن؛ ۴. گندیدن، فاسد‌شدن، متعفن‌شدن؛ ۵. بد‌شدن، نامطلوب‌شدن؛ ۶. منحرف‌شدن، بدکاره‌شدن؛ ۷. رسواشدن، بدنام‌شدن، بی‌آبرو‌شدن؛ ۸. نابود‌شدن، ازبین رفتن، تباه.

خراب‌کار، خرابکار: اسم ۱. اخلالگر؛ ۲. تروریست؛ ۳. مخرب، مخل، ویران‌ساز، ویرانگر.

خراب‌کاری، خرابکاری: ۱. اخلال، تخریب، ویرانگری؛ ۲. نظم‌ستیزی، هرج‌ومرج‌طلبی؛ ۳. افساد؛ ۴. فساد، کارشکنی.

خراب‌کردن: ۱. تخریب‌کردن، ویران‌ساختن ≠ آباد‌کردن،‌ساختن، تعمیر‌کردن، مرمت‌کردن؛ ۲. از حیز انتقاع انداختن، ازکارانداختن، اسقاط‌کردن ≠ به‌کار انداختن، روبه‌راه‌کردن؛ ۳. تباه‌ساختن، ضایع‌کردن، تباه‌کردن؛ ۴. به‌فحشا کشانیدن، فاسد‌کردن؛ ۵. بی‌آبرو ک.

خراب: صفت ۱. مخروب، منهدم، ناآباد، ویرانه، ویران ≠ آباد؛ ۲. نابسامان، اوراق، اسقاط ≠ سالم؛ ۳. خرست، طافح، لایعقل، مست ≠ هشیار؛ ۴. تباه، ضایع، فاسد، معیوب؛ ۵. بایر، لم‌یزرع ≠ سالم؛ ۶. آوار ≠ آباد؛ ۷. بدکاره، جنده، فاحشه، ≠ نجیب؛ ۸. بدنام، بی‌آبرو، رسوا.

خرابه: اسم ۱. بیغوله، مخروبه، ویران‌ها، ویرانه ≠ معمور، آباد؛ ۲. آثار، نشانه.

خرابی: ۱. نابسامانی، تباهی، تخریب، ویرانی ≠ آبادی؛ ۲. اضمحلال، انهدام، هدم ≠ آباد؛ ۳. فساد ≠ صلاح؛ ۴. عیب، نقص ≠ حسن، کمال؛ ۵. بیخودی، سیاه‌مستی، مستی ≠ هشیاری؛ ۶. بی‌خودی، سیاه‌مستی ≠ هشیاری؛ ۷. زیان، ضرر، آسیب ≠ سود؛ ۸. رسوایی، بدنامی؛ ۹. ضعف.

خراج: صفت باج، جزیه، عوارض، مالیات.

خراج‌گزار، خراجگزار: باجگزار، باج‌ده، جزیه‌دهنده، مالیات‌پرداز، مالیات‌دهنده، مالیات‌ده، خراج‌پرداز، مودی‌مالیاتی ≠ خراج‌ستان، باج‌ستان، عوارض‌گیر، خراج‌گیر.

خراج: مبذر، متلف، مسرف، ول‌خرج ≠ ۱. مقتصد؛ ۲. خسیس.

خراز: اسم ۱. بوتیک‌دار، خرازی‌فروش، لوکس‌فروش؛ ۲. گردن‌بندفروش، مهره‌فروش؛ ۳. مشک‌دوز.

خراسان: مشرق، خاور.

خراشاندن: خراش‌دادن.

خراش برداشتن: ۱. زخمی‌شدن، مجروح‌شدن؛ ۲. خراشیدن، خراش‌خوردن.

خراش: تراش، خدشه، زخم، سایش، اثر زخم، خراشیدگی.

خراشیدگی: ۱. زخم‌سطحی، جراحت سطحی؛ ۲. اثر خراش.

خراشیدن: ۱. خراش‌دادن، زخم‌کردن، مجروح‌ساختن، مجروح‌کردن؛ ۲. تراشیدن، زدودن، ستردن، محو‌کردن؛ ۳. خاریدن؛ ۴. خدشه‌دار‌کردن، مخدوش‌کردن.

خراشیده: صفت ۱. خدشه‌دار، مخدوش ≠ سالم، بی‌عیب؛ ۲. زخم؛ ۳. تراشیده.

خراط: چوب‌تراش.

خراطی: ۱. چوب‌تراشی، خراطت؛ ۲. کارگاه، خراط، دکان خراط.

خرافات: اباطیل، افسانه‌ها، اوهام، موهومات ≠ حقایق.

خرافاتی: صفت خرافه‌پسند، خرافی، موهوم‌پرست.

خرافه: ۱. افسانه ≠ واقعیت؛ ۲. غیر واقعی، موهوم ≠ واقعی.

خرافه‌پرست: خرافاتی، خرافه‌پسند، موهوم‌پرست.

خرافی: افسانه‌ای، خیالی، داستانی، موهوم ≠ واقعی.

خر: صفت ۱. الاغ، حمار، درازگوش؛ ۲. احمق، نادان، کودن؛ ۳. بزرگ، درشت، زمخت(پیشوندواره).

خرامان: چمان، خرامنده، شتابان، عشوه‌کنان، نازروان.

خرامش: ۱. ادا، قر، گراز، لنجه؛ ۲. خرامیدن، راه‌رفتن‌باناز.

خرامیدن: باناز(یاتکبر)راه‌رفتن، چمیدن، راه‌رفتن، شتافتن، موقرانه قدم‌زدن.

خربازار: شلوغ، بی‌نظم، پرازدحام.

خربازی: ۱. حماقت، بلاهت؛ ۲. خشونت‌گری، وحشیگری.

خربط: غاز، قاز، خرچال.

خربندگی: الاغ‌داری، چارواداری، خربانی، قاطرچیگری.

خربنده: صفت ۱. چاروادار، خربان، الاغی، خرکچی، الاغدار، قاطرچی؛ ۲. مهترالاغ؛ ۳. مکاری.

خرپشته: ۱. پشته‌بزرگ، تپه، تل بزرگ، فلات، نجد؛ ۲. خیمه، چادر؛ ۳. ایوان؛ ۴. طاق؛ ۵. نوعی جوشن، زره.

خرپول: توانگر، ثروتمند، بسیار ثروتمند، صاحب مکنت، پولدار، متمول ≠ آس‌وپاس، بی‌پول.

خرت‌وپرت: آت‌وآشغال، اسباب، اثاثیه کم‌بها و متروک، هنرزوپنرز، خرده‌ریز، اشیاء کم‌بها.

خرتوخر: آشفته، هرکی‌هرکی، بلبشو، هرج‌ومرج، بی‌نظم، شلوغ‌پلوغ، درهم‌برهم، مغشوش.

خرج: ۱. امرار، صرف، مخارج، مصرف، نفقه، هزینه ≠ دخل، برج، درآمد؛ ۲. باج، خراج؛ ۳. باروت، مواد منفجره.

خرج‌شدن: هزینه‌شدن، صرف‌شدن ≠ عایدی داشتن، درآمد داشتن، دخل داشتن.

خرج‌کردن: هزینه‌کردن، صرف‌کردن، پول پرداختن ≠ پس‌انداز‌کردن.

خرجل: زاغ، زغن، کلاغ.

خرجین: باردان، حرج، توبره، جوال، خرخینه، کیسه.

خرجی: ۱. نفقه، هزینه، خرج‌کرد؛ ۲. انعام، بخشش؛ ۳. اطعام ≠ خاصه.

خرجینه: باردان، خرجین، کوله‌بار.

خرچنگ: ۱. چنگار، کلنجار؛ ۲. سرطان.

خر: ۱. حلقوم، گلو، خرخره؛ ۲. گردن؛ ۳. یخه، یقه.

خرحمالی: ۱. بیگاری، کاربی‌مزد؛ ۲. خرکاری؛ ۳. زحمت بیهوده ومفت، تلاش بی‌پاداش، زحمت بی‌اجر، کارپرمشقت.

خرخر: خرناس، خروپف، خرناسه.

خرخره: حلق، حلقوم، گلو.

خرخشه: ۱. نزاع، دعوا، جر، جدال، کشمکش؛ ۲. اضطراب، تشویش، نگرانی.

خردباختگی: دیوانگی، جنون، خبطدماغ ≠ عقل، تعقل.

خردباخته: دیوانه، مجنون، مخبط ≠ عاقل.

خردپسند: عقلانی، عقلایی.

خردپیشه: خردمند، خردورز، خردور، عاقل، حکیم، بخرد، فرزانه، دانا ≠ جهالت‌پیشه، سفیه، کانا.

خرد: ۱. حقیر، صغیر، کوچک ≠ کبیر، بالغ، بزرگ؛ ۲. اندک، کم، ناجیز؛ ۳. شکسته، له ≠ سالم، نشکسته؛ ۴. ریز، ریزه ≠ بزرگ، حجیم، عظیم.

خردخردک: اندک‌اندک، به‌تدریج، کم‌کم، کم‌کمک، نم‌نمک.

خرد: درک، آگاهی، ادراک، بینش، دانایی، حکمت، دانش، عقل، علم، فراست، لب، فهم، نقیبت، هوش ≠ جهالت، سفاهت.

خردسال: اسم ۱. اندک‌سال، بچه، بچه‌سال، صغیر، طفل، کم‌سال، کم‌سن، کوچک؛ ۲. کودک، نابالغ، نارسیده، نوباوه ≠ کهنسال.

خردسالی: بچگی، خردی، صباوت، صغر، طفولیت، کودکی ≠ کهولت.

خردک‌خردک: اندک‌اندک، بتدریج، خردخردک، کم‌کم.

خرد‌کردن: ۱. ریزریز‌کردن، شکستن، له‌کردن؛ ۲. درهم‌شکستن، نابود‌کردن؛ ۳. تبدیل‌کردن.

خردل: ۱. سپندان، اسپندان؛ ۲. یک‌ذره، مقداری ناچیز.

خردلی: ۱. قهوه‌ای‌متمایل‌به‌زرد؛ ۲. ازجنس خردل.

خردمندانه: قید بخردانه، حکیمانه، حکمت‌آمیز، عقلایی، عاقلانه، عالمانه ≠ سفیهانه.

خردمند: باخرد، باشعور، بخرد، حکیم، خردور، دانا، دانشمند، دانشور، زیرک، صائب‌نظر، عاقل، عالم، فاضل، فرزانه، فهمیده، فهیم، لبیب، متیقظ، هوشمند، هوشیار ≠ بی‌عقل، کودن، گول، نابخرد.

خردمندی: دانایی، فرزانگی، فضل، هوشمندی، هوشیاری ≠ حماقت، سفاهت.

خردورز: ۱. خردمند، فرزانه، عاقل؛ ۲. خردگرا، خردباور، خردور ≠ خردگریز، خردستیز.

خردورزی: ۱. خردوری، فرزانگی، خردمندی، عقل‌ورزی، تعقل ≠ خردستیزی؛ ۲. خردگرایی، خردباوری ≠ خردگریزی.

خرده: اسم ۱. اعتراض، ایراد؛ ۲. عیب، نقص؛ ۳. تکه، قطعه؛ ۴. اندک، کم؛ ۵. دقیقه، نکته.

خرده‌بین: ۱. باریک‌بین، دقیق، خرده‌پژوه، موشکاف، تیزبین، کنجکاو؛ ۲. ایرادگیر، خرده‌گیر، معترض، عیب‌جو، نکته‌سنج، نکته‌گیر، نکته‌بین، نکته‌دان؛ ۳. کوته‌بین، کوته‌نظر ≠ کلان‌نگر.

خرده‌بینی: ۱. ایرادگیری، عیب‌جویی، خرده‌دانی، موشکافی، تیزبینی، خرده‌پژوهی، تیزفهمی، دقت، کنجکاوی، نقادی؛ ۲. کوته‌بینی، کوته‌نظری ≠ کلان‌نگر؛ ۳. نکته‌سنجی، نکته‌بینی، نکته‌دانی.

خرده‌پا: صفت ۱. کم‌درآمد، کم‌سرمایه؛ ۲. قشر آسیب‌پذیر.

خرده‌حساب: دشمنی، کینه، عداوت.

خرده‌ریز: خرت‌وپرت، خنزرپنزر.

خرده‌شیشه داشتن: ۱. بدجنس، بدذات‌بودن؛ ۲. اندیشه بد در سرپروراندن، نیت بد داشتن.

خرده‌فرمایش: دستورپیاپی، امر بی‌مورد، حکم ناروا.

خرده گرفتن: ۱. عیب‌جویی‌کردن، نکته‌گیری‌کردن؛ ۲. ایرادگرفتن، انتقاد‌کردن؛ ۳. خرده‌بینی گرفتن.

خرده‌گیر: ایرادگیر، عیب‌جو، منتقد، نکته‌گیر، نکته‌سنج، ایرادی.

خرده‌گیری: ۱. عیب‌جویی، عیب‌گیری؛ ۲. اعتراض، انتقاد، ایراد ≠ تحسین، تعریف، تمجید؛ ۳. مذمت؛ ۴. نقادی، نقد، نکته‌گیری، نکته‌سنجی، نکته‌بینی.

خردی: ۱. طفولیت، کودکی، بچگی، خردسالی؛ ۲. کوچکی، ریزی، ریزنقشی؛ ۳. حقارت؛ ۴. کمی.

خررنگ‌کن: ابله‌فریب.

خرس: دب.

خرسک: ۱. بچه‌خرس؛ ۲. قالی‌درشت‌باف، قالی بدنقش؛ ۳. نوعی بازی کودکانه.

خرس: لالی، گنگی، بی‌زبانی.

خرسند: ۱. بشاش، خشنود، خوش، شاد، راضی، شاکر، شادمان، محظوظ، مشعوف ≠ ناخرسند؛ ۲. قانع ≠ ناخشنود.

خرسندی: ۱. بی‌نیازی ≠ نیازمندی؛ ۲. خشنودی، رضایت ≠ نارضایی؛ ۳. بشاست، شادمانی ≠ گرفتگی؛ ۴. قناعت ≠ ناخرسندی.

خر‌شدن: احمق‌شدن، نادان‌شدن، حماقت‌کردن.

خرطوم: ۱. بینی، بینی دراز؛ ۲. خرطوم (فیل)، بینی فیل.

خرف: ۱. پیر، کهنسال ≠ برنا، جوان؛ ۲. بی‌هوش، حواس‌پرت، خرفت، کم‌هوش ≠ هوشمند، باهوش؛ ۳. خنگ، کودن، گول، کندذهن، ابله.

خرفت: ۱. پیر، سالخورده، کهنسال ≠ خردسال، برنا، جوان؛ ۲. پخمه، حواس‌پرت، خرف، بی‌هوش‌وحواس، کم‌حواس، کندذهن، کم‌هوش، کودن، منگ، ابله.

خرفتی: ۱. کم‌هوشی، کم‌حواسی، فراموش‌کاری؛ ۲. کودنی، ابلهی، کندذهنی، خنگی، حماقت.

خرقه: پاره، جامه، جبه، دلق، شولا، ردا، کهنه، مرتع، خستوانه.

خرقه‌پوش: اسم ۱. درویش، صوفی، خرقه‌دار، فقیر؛ ۲. پشمینه‌پوش، دلق‌پوش.

خرقه‌تهی‌کردن: مردن، درگذشتن، فوت‌کردن، از دنیا رفتن.

خرکار: پرکار، بسیارفعال، پرتحرک ≠ کم‌کار، کند، کم‌تحرک.

خرکچی: الاغی، خربان، خربنده، خرران.

خر‌کردن: ۱. فریفتن، گول‌زدن؛ ۲. خام‌کردن؛ ۳. شیرین‌زبانی‌کردن، مداهنه‌کردن، چاپلوسی‌کردن، تملق‌گفتن (به‌منظور سوء‌استفاده یا فریفتن).

خرگاه: ۱. چادر، خیمه، سراپرده، خرگه؛ ۲. اردوگاه، لشکرگاه.

خرگوش: ارنب، دوشان.

خرمابن: فسیل، نخل، درخت‌خرما.

خرما: رطب، میوه نخل، تمر.

خرماستان: نخل‌زار، نخلستان.

خرمایی: صفت به رنگ خرما، قهوه‌ای مایل به سیاه، خرماگون.

خرم: ۱. باصفا، باطراوت، نزه، سرسبز؛ ۲. بشاش، خشنود، خوش، خوشحال، خوشدل، زنده‌دل، سرسبز، شاد، شادان، شادمان، مبتهج، مسرور، مشعوف، مصفا ≠ ۱. بی‌صفا؛ ۲. ناشاد.

خرمست: سیاه‌مست، مست‌مست، طافح، مست لایعقل.

خرمن: ۱. توده؛ ۲. حاصل، حصاد، درو، محصول، محصول‌برداری؛ ۳. هاله.

خرمن‌زار: خرمن‌جار، خرمنگاه.

خرمن‌سوز: ۱. خرمن‌سوخته؛ ۲. نابودشده، خانه‌سوز، بربادرفته.

خرمن‌کردن: انباشتن، توده‌کردن.

خرمنگاه: جاخرمن.

خرمی: تازگی، شادابی، شادی، نزهت، نشاط، نضارت ≠ بی‌طراوتی، پژمردگی.

خرناس: خرخر، خرناسه، خروپف.

خرنبار: ۱. ازدحام، اجتماع، جمعیت؛ ۲. فتنه، آشوب؛ ۳. مجرم‌گردانی.

خروار: ۱. سیصد کیلو، یک‌سوم‌تن؛ ۲. یک بار خر؛ ۳. یک‌عالم، مقدارزیاد؛ ۴. مانند خر.

خروج: ۱. برون شد، بیرون‌رفت، برون‌رفت؛ ۲. سرکشی، قیام، طغیان، عصیان؛ ۳. بیرون آمدن، بیرون‌شدن، خارج‌شدن، در آمدن؛ ۴. طغیان‌کردن، عصیان ورزیدن ≠ دخول.

خروج‌کردن: شوریدن، طغیان‌کردن، یاغی‌شدن، سرکشی‌کردن، به‌دشمنی برخاستن، عصیان ورزیدن، عصیان‌کردن، شورش‌کردن.

خروجی: ۱. برون‌داد ≠ درون‌داد، ورودی؛ ۲. بازده، حاصل؛ ۳. عوارض(سفر به خارج)؛ ۴. محل خروج ≠ ورودی.

خروس‌خوان: سحرگاه، بامداد، پگاه، سحر، سپیده‌دم، فجر، فلق.

خروشان: ۱. زاری‌کنان، غلغله‌کنان، خروشنده، غوغاکنان، فریادکنان، نالان؛ ۲. پرخروش، پرتلاطم، متلاطم ≠ آرام.

خروش: ۱. بانگ، ندا؛ ۲. دادوبیداد، غریو، غلغله، غوغا، فریاد، نعره، نفیر، هیاهو ≠ سکوت؛ ۳. افغان، زاری، ضجه.

خروش برآوردن: خروشیدن، نعره زدن، فریاد‌کردن، بانگ‌برآوردن ≠ سکوت‌کردن.

خروشیدن: ۱. بانگ‌برآوردن، خروش برآوردن، فریاد‌کردن، بانگ‌زدن، فریاد زدن، داد زدن، داد کشیدن، نعره زدن؛ ۲. زاری‌کردن، ضجه کشیدن، به‌فغان‌آمدن؛ ۳. خروشان‌شدن؛ ۴. به‌تلاطم‌آمدن، متلاطم‌شدن.

خره: ۱. موهبت‌الهی؛ ۲. نور، فروغ، شعشعه؛ ۳. بخش، حصه، قسمت؛ ۴. ده، دهکده، روستا، قریه.

خرید: ابتیاع، بیع، خریداری، معامله ≠ شرا، فروش.

خریدار: اسم ۱. بایع، مشتری ≠ فروشنده؛ ۲. طالب، مشتاق، خواهان، علاقه‌مند، مشتاق ≠ بی‌علاقه، بیزار.

خریداری: ابتیاع، خرید، سودا، معامله ≠ فروش.

خریداری‌کردن: خرید‌کردن، خریدن، ابتیاع‌کردن، معامله‌کردن ≠ فروختن.

خریدن: ۱. خریداری‌کردن، خرید‌کردن؛ ۲. معامله‌کردن، ابتیاع‌کردن ≠ فروختن.

خرید و فروش: بیع و شرا، داد و ستد، سوداگری، معامله.

خریطه: ۱. جیب، کیسه؛ ۲. نقشه.

خریف: برگ‌ریزان، پاییز، خزان ≠ شتا، بهار، ربیع.

خریفی: ۱. خزانی، پاییزی؛ ۲. مربوط به پاییز ۱. ≠ بهاره، ربیعی؛ ۲. شتوی؛ ۳. صیفی.

خزان: صفت ۱. برگریزان، پاییز، خریف، مهرگان ≠ بهار، ربیع؛ ۲. خزنده؛ ۳. زوال.

خزان‌دیده: ۱. خزان‌رسیده، خزان‌زده؛ ۲. پژمرده، خشکیده، زرد شده.

خزانه: ۱. انبار، گنج، گنجینه، مخزن؛ ۲. خزینه، حوض؛ ۳. نهال‌دان، گل‌خانه؛ ۴. بیت‌المال؛ ۵. فشنگ‌دان.

خزانه‌دار: خازن، صندوقدار، کلیددار، گنجور، مستوفی.

خزاین: خزینه‌ها، گنج‌ها، گنجینه‌ها، خزانه‌ها، مخزن‌ها.

خزعبلات: سخنهای بیهوده، سخنان پوچ، لاطائلات، مضحکه‌ها، اراجیف، یاوه‌ها، یاوه‌سرایی‌ها.

خزف: ۱. سفال، سفالینه، ظرف‌گلی؛ ۲. سبو، کوزه؛ ۳. خرمهره.

خزه: جل، جلبک، وزغ.

خزیدن: ۱. سینه‌مال رفتن، سینه‌خیز رفتن؛ ۲. آرام آرام حرکت‌کردن؛ ۳. به‌گوشه‌ای پناه بردن.

خزیده‌خزیده: سینه‌خیز، سینه‌مال.

خزینه: ۱. انبار، گنجینه؛ ۲. خزانه؛ ۳. گل‌خانه، نهال‌دان.

خسارت: ۱. آسیب، اضرار؛ ۲. تاوان، جریمه، غرامت، زیان‌کاری، زیانمندی، خسران، زیان، ضرر، غبن، غرامتی، لطمه ≠ نفع.

خسارت دیدن: ۱. متضرر‌شدن، زیان‌کردن، ضرر‌کردن، خسارت‌کشیدن، خسارت خوردن ≠ خسارت گرفتن؛ ۲. لطمه خوردن، آسیب دیدن، صدمه دیدن ≠ لطمه‌زدن، آسیب رساندن.

خسارت گرفتن: غرامت گرفتن، تاوان گرفتن ≠ خسارات‌دادن، غرامت‌دادن.

خسبیدن: خفتن، خوابیدن، به‌خواب رفتن، غنودن ≠ بیدار‌شدن.

خسبیده: خفته، خوابیده، غنوده ≠ نشسته.

خست: امساک، بخل، پستی، خساست، زفتی، فرومایگی، لئامت ≠ کرم، بخشش.

خستگی‌آور: توان‌فرسا، خستگی‌زا، خسته‌کننده، طاقت‌سوز، ملالت‌آور، ملالت‌بار ≠ خستگی‌زا.

خستگی: ۱. جراحت، ریش، زخم؛ ۲. کوفتگی، درماندگی، فرسودگی؛ ۳. ملالت.

خستگی‌ناپذیر: نستوه، مقاوم، سرسخت، مبارز، پرتوان ≠ خستگی‌پذیر.

خستن: ۱. آزردن، جریحه‌دار‌کردن، زخم زدن؛ ۲. قرح، مجروح‌کردن؛ ۳. مجروح‌شدن، زخمی‌شدن.

خستو: ۱. اعتراف‌کننده، اقرارکننده، معترف، مقر ≠ ناخستو؛ ۲. هسته.

خسته: ۱. ازپاافتاده، کم‌توان، فرسوده، کوفته؛ ۲. فگار، مجروح؛ ۳. درمانده، زله، عاجز، کسل، مانده، بی‌طاقت، وامانده ≠ سرحال، قبراق.

خسته‌دل: ۱. آزرده‌خاطر، آزرده‌دل، دل‌آزرده؛ ۲. غمدیده، ماتم‌دار، مصیبت‌رسیده؛ ۳. رنج‌دیده، رنج‌کشیده، محنت‌دیده؛ ۴. عاشق، شیفته، شیدا.

خسته‌کننده: توان‌فرسا، توان‌سوز، کسالت‌آور، کسالت‌زا، خستگی‌آور، خستگی‌زا، طاقت‌سوز، ملالت‌آور، ممل، ملال‌آور، ملال‌انگیز ≠ خستگی‌زدا.

خس: صفت ۱. خار، خاشاک، علف‌خشک، کاه؛ ۲. پست، فرومایه؛ ۳. کاهو، کوک.

خسران: آسیب، اضرار، خسارت، زیان، زیانمندی، ضرر، لطمه ≠ نفع.

خسروانه: صفت پادشاهانه، خسروی، شاهانه، ملوکانه، خدیوانه.

خسروانی: خسروی، سلطنتی، پادشاهی، شاهی، شاهنشاهی.

خسرو: پادشاه، شاه، شهریار، ملک، شاهنشاه.

خسک: خار، خس.

خسوف: ۱. ماه‌گرفتگی؛ ۲. پنهان‌شدن، ناپدید‌شدن، فرو رفتن ≠ کسوف.

خسیس: ۱. بخیل، تنگ‌نظر، کنس، لئیم، ممسک؛ ۲. پست‌فطرت، دون، رذل، فرومایه ≠ خراج، بذال؛ ۳. پست، بی‌ارزش.

خشاب: شانه، گلوله‌دان، مخزن‌فلزی گلوله.

خشت: ۱. آجر خام؛ ۲. نیزه‌کوچک.

خشت‌زن: صفت ۱. خشت‌ساز، خشت‌مال؛ ۲. خودستا، رجزخوان، لاف‌پیما.

خشت‌مالی: ۱. خشت‌زنی؛ ۲. خودستایی، دعوی باطل، رجز، رجزخوانی، لاف‌پیمائی، لاف‌زنی.

خشتی: ۱. ساخته شده از خشت؛ ۲. مربع، چهارگوشه؛ ۳. قطع کتاب؛ ۴. نوعی یقه.

خشخاش: نارخیرا، کوکنار، نارخوک، نارکوک.

خش‌خش: پارازیت، نوفه.

خشکاندن: ۱. خشک‌کردن، خشکانیدن؛ ۲. پژمرده‌کردن؛ ۳. از بین بردن، نابود‌کردن.

خشک‌اندیش: متعصب، متحجر، قشری، خشک‌مغز.

خشک: ۱. پژمرده، زرد، بی‌طراوت ≠ تر، باطراوت، خرم، شاداب، مرطوب، نوشکفته؛ ۲. بی‌آب، بی‌نم، کویر، برهوت ≠ مرطوب؛ ۳. یبس، یابس ≠ آبدار؛ ۴. بی‌روح، بی‌عاطفه، سرد؛ ۵. متعصب؛ ۶. مقرراتی؛ ۷. غیرقابل‌انعطاف، انعطاف‌ناپذیر، نرمش‌ناپذیر ≠ انعطاف‌پذیر.

خشک‌دامن: عفیف، پاک‌دامن، نجیب، باعصمت ≠ تردامن.

خشکزار: ۱. استپ، بیابان، کویر ≠ واحه؛ ۲. خشکسار، بی‌آب‌وعلف، خشک، برهوت، بی‌سبزه‌وگیاه ≠ سبزه‌زار.

خشکسالی: تنگسالی، جدب، غلا، قحط، قحطسالی، قحطی ≠ ترسالی.

خشک‌شدن: ۱. بی‌آب‌شدن؛ ۲. خشکیدن، بی‌طراوت‌شدن؛ ۳. رطوبت‌از دست‌دادن، بی‌نم‌شدن؛ ۴. قطع‌شدن (ترشح‌و )؛ ۵. بی‌سبزه و گیاه‌شدن، برهوت‌شدن؛ ۶. کرخت‌شدن، بی‌حس‌شدن؛ ۷. بی‌حرکت‌شدن، بی‌تحرک‌شدن؛ ۸. منجمد‌شدن، یخ زدن؛ ۹. سخت‌شدن، سفت‌شدن.

خشک‌کردن: ۱. خشکاندن، خشکانیدن؛ ۲. رطوبت‌زدایی‌کردن، نم‌زدایی‌کردن ≠ مرطوب‌کردن؛ ۳. کرخت‌کردن، بی‌حس‌کردن؛ ۴. پژمرده‌کردن؛ ۵. بی‌سبزه و گیاه‌کردن.

خشک‌مغز: ۱. احمق، بی‌عقل، خشک‌سر، دیوانه‌وش، کله‌خشک؛ ۲. تندخو، سودایی، عصبی.

خشکنای: حلقوم، حنجره، قصبه‌الریه، نای، گلو.

خشک‌وتر: همه‌چیز، همه‌کس.

خشکی: ۱. بر، زمین، فلات، قاره ≠ بحر، دریا؛ ۲. یبوست؛ ۳. تعصب.

خشکیدن: ۱. پژمردن، پژمرده‌شدن؛ ۲. خشک‌شدن، خوشیدن، بی‌طراوت‌شدن، بی‌آب‌شدن، خشکیده‌شدن، تفتیده‌شدن ≠ سبز‌شدن؛ ۳. بی‌آب‌شدن؛ ۴. منجمد‌شدن، یخ زدن؛ ۵. مات بردن، مبهوت‌شدن، متحیرشدن، تعجب‌کردن.

خشکیده: ۱. پژمرده، خشک‌شده، بی‌طراوت؛ ۲. تفتیده، خشک ≠ باطراوت؛ ۳. لاغر، استخوانی؛ ۴. متحیر، مبهوت، مات.

خشم‌آلود: خشمگین، خشمناک، خشم‌آمیز، خشم‌آگین، عصبانی، عصبی، غضبناک، غضب‌آلود، قهرآلود ≠ مهرآلود.

خشم‌بار: خشم‌آمیز، قهرآلود، قهرآمیز ≠ مهرآمیز.

خشم: برآشفتگی، برافروختگی، تاو، تغیر، تندخویی، سخط، طیره، عصبانیت، عصبیت، غضب، غیظ، قهر ≠ مهر.

خشمگین: بدخلق، تندخو، خشمناک، دمان، ژیان، سودایی، عصبانی، عصبی، غضب‌آلود، غضبان، غضبناک.

خشمگین‌شدن: از کوره‌دررفتن، برآشفتن، خشمناک‌شدن، عصبانی‌شدن، غضبناک‌شدن، متغیر‌شدن.

خشمگینی: تغیر، خشم، عصبانیت، غضب، غضبناکی، غیظ.

خشمناک: تندخو، خشم‌آلود، خشمگین، خشمناک، عصبانی، غضب‌آلود، غضبناک، قهرآلود، نژند.

خشن: ۱. درشت، زبر، ضخیم، ناهموار، نخاله؛ ۲. بی‌ادب، پرخاشگر، تند، تندخو، ستیزه‌خو، عصبانی، عنیف، ناملایم ≠ نرم، لطیف، ملایم؛ ۳. جدی، سخت‌گیر؛ ۴. ناهنجار، ناخوش‌آیند؛ ۵. زمخت، خشک؛ ۶. نافرهیخته، بی‌فرهنگ.

خشنود: بشاش، خرسند، خرم، خوش، خوشحال، خوشدل، راضی، سیر، شاد، قانع، مسرور ≠ غمگین، ناخرسند، ناخشنود.

خشنود‌شدن: خوشحال‌شدن، راضی‌شدن، قانع‌شدن، خرسند‌شدن.

خشنود‌کردن: خوشحال‌کردن، راضی‌کردن، قانع‌کردن، خرسند‌کردن.

خشنودی: ارضا، تراضی، خرسندی، خوشحالی، رضامندی، رضایت، شادمانی، شادی ≠ ناخشنودی، ناخرسندی.

خشوع: ۱. افتادگی، تواضع، خضوع، فروتنی؛ ۲. اطاعت، فرمانبرداری ≠ تکبر.

خشوک: حرام‌زاده، غیرزاده، ولدالزنا ≠ حلال‌زاده.

خشونت: ۱. تشدد، تندخویی، تندی، ستیزه‌جویی، ستیزه‌گری؛ ۲. درشتی، زبری؛ ۳. سختی، عنف، ناخواری ≠ نرمی.

خشونت‌گرا: خشونت‌ورز.

خشونت‌گرایی: خشونت‌ورزی.

خشیت: ۱. بیم، ترس، خوف، هراس ≠ رجا؛ ۲. ترسیدن، بیم داشتن.

خصال: خوی‌ها، عادتها، خصلت‌ها، سجایا.

خصایل: خصلت‌ها، صفات، محامد، مناقب، فضایل ≠ ذمائم.

خصلت: ۱. جبلت، سجیه، طینت، صفت، منش، نعت ≠ ذمه؛ ۲. خلق، خو، داب.

خصم‌افکن: دشمن‌شکن، عدوسوز.

خصمانه: قید خصومت‌آمیز، دشمنانه، عداوت‌آمیز، عدوانی ≠ دوستانه.

خصم: صفت پیکارجو، خصوم، منازع، دشمن، عدو، مخاصم، معاند ≠ دوست.

خصمی: دشمنی، عداوت، خصومت، عناد ≠ رفاقت.

خصوصخصوص: اسم ۱. مورد، زمینه، موضوع؛ ۲. به‌خصوص، به‌ویژه.

خصوصی: صفت ۱. اختصاصی، شخصی، فردی ≠ دولتی؛ ۲. مخصوص، ویژه؛ ۳. محرمانه، صمیمی، خودمانی ≠ عمومی.

خصوصیت: ۱. خصوصیات، ویژگی، مختصات؛ ۲. صمیمیت.

خصومت‌آمیز: قید خصمانه، عداوت‌آمیز، ستیزه‌جویانه، کینه‌توزانه، عنادآمیز، دشمن‌وار، دشمنانه ≠ دوستانه.

خصومت: جدال، جنگ، حقد، کینه، کینه‌توزی، دشمنی، ستیز، ستیزه، عداوت، عناد، مخاصمه، مخالفت ≠ دوستی.

خصی: آغا، اخته، بی‌خایه، خواجه.

خصیه: بیضه، تخم، خایه.

خضاب: حنا، رنگ، گلگونه، وسمه.

خضرا: ۱. سبز، سبزه؛ ۲. آبی، کبود، نیلگون.

خضر: الیاس، پیر.

خضوع: افتادگی، تواضع، خشوع، خواری، شکسته‌نفسی، فروتنی ≠ تکبر، غرور، تکبر‌کردن، غرور‌کردن.

خطا: اسم ۱. اشتباه، سهو، غلط؛ ۲. خبط، لغزش، زلت؛ ۳. نادرست، ناصواب، سقیم ≠ صحیح، درست، صواب؛ ۴. جرم، تقصیر، قصور ≠ صواب؛ ۵. معصیت، خطیئه، ذنب، اثم، گناه؛ ۶. فول، خلاف.

خطاب‌آمیز: سرزنش‌آلود، سرزنش‌آمیز، عتاب‌گونه، مواخذه‌وار، سرزنش‌بار، عتاب‌آلود، بازخواست‌گونه.

خطابخش: جرم‌بخش، خطاپوش، معفو، بخشاینده، بخشایشگر، گناه‌بخش ≠ ۱. منتقم، انتقام‌جو؛ ۲. خطاکار، خاطی.

خطاب‌شدن: مخاطب قرارگرفتن، خوانده‌شدن، نامیده‌شدن.

خطاب: ۱. عتاب، بازخواست، سرزنش؛ ۲. عنوان، مخاطبه، گفت‌وگو؛ ۳. حکم، دستور، فرمان، امر.

خطاب‌کردن: ۱. صدازدن، مخاطب قرار‌دادن، نامیدن؛ ۲. سرزنش‌کردن، عتاب‌کردن، مورد عتاب قرار‌دادن.

خطابه: تذکیر، خطبه، ذکر، سخنرانی، موعظه، نطق، وعظ.

خطا رفتن: ۱. به هدف‌نخوردن، به هدف نرسیدن؛ ۲. اشتباه‌شدن.

خطاط: خوش‌خط، خوشنویس، کاتب، خطنویس، نویسنده ≠ خواننده، قاری.

خطاکار: صفت بزهکار، خاطی، گنه‌کار، گناهکار، تقصیرکار، خلاف‌کار، مجرم، مخطی، مقصر ≠ درست‌کار.

خطا‌کردن: ۱. اشتباه‌کردن، سهو‌کردن، غلط گفتن، مرتکب خطا‌شدن؛ ۲. خبط‌کردن، قصور ورزیدن؛ ۳. خلاف‌کردن.

خط: ۱. الفبا، حروف، نویسه؛ ۲. دست‌خط؛ ۳. خوش‌نویسی؛ ۴. کتابت؛ ۵. سطر؛ ۶. رقیمه، عریضه، مراسله، مرقومه، مکتوب، نامه، نوشته؛ ۷. ردیف، صف؛ ۸. حکم، فرمان، منشور؛ ۹. دست‌نبشته، دست‌نوشته؛ ۱۰. راه؛ ۱۱. مسیر؛ ۱۲. جرگه، حلقه، زمره، گروه، باند؛ ۱۳. مرام،.

خطایا: ۱. خطاها، اشتباهات، خبطها، لغزش‌ها؛ ۲. گناه‌ها، بزه‌ها، ذنوب.

خطبا: خطیبان، سخنرانان ≠ مستمعین.

خطبه: ۱. خطابه، سخنرانی، موعظه، وعظ؛ ۲. دیباچه، سرآغاز، مقدمه.

خطبه‌خوان: ۱. خطیب، سخنران؛ ۲. عاقد.

خطرآفرین: خطرساز، خطرزا، مخاطره‌آمیز ≠ خطرزدا.

خطر: بیم، دشواری، ریسک، مخافت، مخاطره، مضرت، مهلکه، هول، تهدید، کار بزرگ ≠ سلامت.

خطر‌کردن: ریسک‌کردن، مخاطره‌جویی‌کردن، خطر پذیرفتن، به استقبال‌خطر رفتن ≠ عافیت طلبیدن، سلامت جستن، سلامت‌جویی‌کردن.

خطرناک: بحرانی، پرخطر، مخاطره‌آمیز، پرمخاطره، حاد، خطیر، سخت، مهلک، کشنده، وخیم، هولناک ≠ بی‌خطر.

خط زدن: ۱. قلم گرفتن؛ ۲. حذف‌کردن، محو‌کردن؛ ۳. خط کشیدن (برتکلیف دانش‌آموز).

خط کشیدن: ۱. قلم گرفتن، خط خوردن، خط زدن؛ ۲. حذف‌کردن، محو‌کردن، برطرف‌کردن؛ ۳. گذشتن، صرف‌نظر‌کردن؛ ۴. رسم‌کردن (خط).

خطوخال: ۱. سبلت نورسته؛ ۲. خال، نقش‌ونگار.

خطور‌کردن: بردل‌گذشتن، به‌خاطر آمدن، از ذهن گذشتن، به ذهن‌متبادر‌شدن.

خطونشان: تهدید، سخنان تهدیدآمیز، وعید ≠ وعده.

خطونشان کشیدن: تهدید‌کردن ≠ وعده‌دادن.

خطوه: پا، قدم، گام.

خطه: خاک، سرزمین، قلمرو، کشور، مرزوبوم، ملک، مملکت، منطقه، ناحیه، ولایت.

خطیئه: اثم، اشتباه، تقصیر، خبط، خطا، سهو، گناه، لغزش ≠ حسنه.

خطیب: خطبه‌خوان، سخنران، سخنگو، متکلم، ناطق، نطاق، واعظ ≠ مستعمع.

خطی: ۱. دست‌نوشته، دست‌نویس، غیرچاپی؛ ۲. خطدار ≠ چاپی.

خطیر: ۱. بزرگ، خطرخیز، خطرزا، مخاطره‌آمیز، خطرناک، سخت، مهلک، وخیم؛ ۲. مهم، پراهمیت؛ ۳. دشوار، صعب، سخت؛ ۴. ارجمند، بزرگ، بلندمرتبه، شریف، مهم، صاحب منزلت؛ ۵. زیاد، بسیار، گزاف، عظیم.

خفا: اختفا، پنهان، پنهانی، پوشیدگی، خفیه، ناپیدایی، نهان، نهانی، نهفتگی ≠ ظاهر، ظهور، پیدا.

خفاش: بیواز، شب‌پره، شبکور، وطواط.

خفایا: ۱. پنهان‌ها، پوشیده‌ها، نهفته‌ها، نهان‌ها؛ ۲. خلوت‌ها؛ ۳. مخفیگاه‌ها.

خفت‌آمیز: خفت‌بار، خجالت‌آور، تحقیرآمیز، زبون‌ساز.

خفت: استخفاف، افت، انفعال، سرافکندگی، تحقیر، خوارداشت، ذلت، خجالت، خواری، سبکی، سرشکستگی، بی‌اعتباری، شرمساری، طیره ≠ ثقل.

خفت‌بار: اهانت‌آمیز، خفت‌آمیز، تحقیرآمیز، شرم‌آور، ننگین، خوارگونه، باخواری، وهن‌آمیز ≠ افتخارآمیز، فخرآمیز.

خفت: خفتن، خوابیدن ≠ بیداری، یقظه.

خفت‌دادن: شرمسار‌کردن، خوار داشتن، تحقیر‌کردن، سبک‌کردن، سرشکسته‌ساختن، خفیف‌کردن.

خفت کشیدن: تحمل‌خواری‌کردن، تحقیر‌شدن، سرشکسته‌شدن، شرمسار‌شدن، خفیف‌شدن، سرافکنده‌شدن.

خفت: ۱. گره؛ ۲. محکم.

خفتن: ۱. خسبیدن، خواب رفتن، خوابیدن؛ ۲. آرمیدن، غنودن؛ ۳. هجوع ≠ بیداری، بیدار‌شدن.

خفت‌وخیز: ۱. جماع، مجامعت، هم‌آغوشی، هم‌بستری؛ ۲. خفتن و برخاستن.

خفته: ۱. آرمیده، خسبیده، خوابیده، غنوده ≠ بیدار؛ ۲. غافل، بی‌خبر، ناآگاه؛ ۳. نهفته، به ظاهر آرام.

خفض‌جناح: افتادگی، تواضع، خشوع، فروتنی.

خفقان‌آور: ۱. خفقان‌زا ≠ خفقان‌زدا.

خفقان: ۱. اختناق، ترس ووحشت (حاکم بر جامعه)؛ ۲. خفگی؛ ۳. تپش، اضطراب؛ ۳. خفه‌خون.

خفقان‌زده: ۱. خفقان‌گرفته، استبدادزده، سانسورزده، جوسانسور؛ ۲. وحشت‌زده، دل‌گیر.

خفگی: ۱. احتقان، تنگی‌نفس، نفس‌تنگی؛ ۲. اختناق، خفقان.

خفه‌خون‌گرفتن: ساکت‌شدن، سکوت‌کردن، دم‌نزدن.

خفه: اسم ۱. گلوفشرده، محتقن، مرده؛ ۲. تار، تاریک؛ ۳. دلگیر، گرفته ≠ دل‌باز.

خفی: پنهان، پوشیده، خفیه، مخفی، نهان، ناآشکار ≠ جلی، آشکار.

خفیف: ۱. سبک ≠ ثقیل؛ ۲. ضعیف، کم، ناچیز؛ ۳. بی‌مقدار، حقیر، خوار، ذلیل، زبون؛ ۴. آهسته، یواش؛ ۵. مبهم، غیرواضح؛ ۶. اهانت‌آمیز، توهین‌آمیز.

خفیه: پنهانی، خفا، خلوت، سری، پنهانی، مخفی، نهانی ≠ جلوت.

خفیه‌گرا: باطن‌گرا، باطنی، باطنیه ≠ ظاهرگرا، قشری‌گرا.

خفیه‌نویس: مامور مخفی، گزارش‌نویس، جاسوس.

خل: ابله، دیوانه، سبک‌عقل، سبک‌مغز، احمق، سفیه، کانا ≠ عاقل.

خلا: دستشویی، مستراح، خلا.

خلاص: صفت ۱. آزاد، آسوده، رها، فارغ، مرخص، مستخلص، ول ≠ اسیر، گرفتار، درگیر؛ ۲. رهایی، نجات، استخلاص.

خلاص‌شدن: خلاصی‌یافتن، نجات‌یافتن، رها‌شدن، آزاد‌شدن، فراغت‌یافتن، آسوده‌شدن.

خلاص‌کردن: ۱. نجات‌دادن، رهاندن، آزاد‌کردن، رهانیدن ≠ گرفتار‌کردن؛ ۲. اعدام‌کردن، کشتن؛ ۳. آسوده‌کردن، خلاصی بخشیدن، خلاصی‌یافتن.

خلاصه: اجمال، اختصار، القصه، برگزیده، منتخب، باری، به هر حال، ایجاز، بالاجمال، چکیده، زبده، شمه، کوتاه، گزیده، ماحصل، مجمل، مختصر، ملخص، موجز ≠ تفصیل.

خلاصه‌شدن: ۱. کوتاه‌شدن، موجز‌شدن، مختصر‌شدن؛ ۲. انحصاریافتن، منحصر‌شدن، محدود‌شدن.

خلاصه‌نویسی: چکیده‌نویسی، خلاصه‌سازی، تلخیص.

خلاصی: آزادی، آسودگی، رهایی، فراغت، رستگاری، نجات ≠ اسارت.

خلاعت: ۱. پریشانی، نابسامانی، نافرمانی؛ ۲. خودرایی، خودسری، خودکامی، خویشتن‌کامی؛ ۳. نافرمانی؛ ۴. افسارگسیختگی.

خلاف‌آمد: تضاد، اختلاف، تناقض.

خلاف‌انگیز: اختلاف‌برانگیز، اختلاف‌زا.

خلافت: ۱. جانشینی، خلیفگی؛ ۲. حکومت، حکومت اسلامی؛ ۳. پادشاهی، سلطنت.

خلافت‌کردن: حکومت‌کردن، خلیفه‌شدن.

خلاف: اسم ۱. ضد، عکس، مباین، نقیض؛ ۲. مخالف، مغایر، ناسازگار، ناساز، ≠ موافق، سازگار؛ ۳. تخطی، تخلف، سرپیچی؛ ۴. جرم، گناه؛ ۵. ناروا، ناحق ≠ حق؛ ۶. خطا، لغزش ≠ صواب؛ ۷. دروغ، نادرست‌ناراست ≠ راست؛ ۸. ناشایست ≠ شایست؛ ۹. مخالفت، اختلا.

خلاف‌آمد: ۱. اختلاف، تضاد، تناقض؛ ۲. ناسازگاری.

خلاف‌کار، خلافکار: بزه‌کار، خاطی، متخلف، تبه‌کار، مجرم ≠ درست‌کار.

خلاف‌کاری: ۱. تخلف، ارتکاب جرم، قانون‌شکنی؛ ۲. بزه‌کاری، مجرمیت؛ ۳. بزه، جرم.

خلاف‌کردن: مرتکب‌خلاف‌شدن، جرم‌کردن، قانون‌شکنی‌کردن، تخلف‌کردن، تخطی‌کردن.

خلاف‌گویی: ۱. دروغ‌گویی، ناحق‌گویی؛ ۲. نقیضه‌گویی.

خلاق: اسم ۱. آفرینشگر، آفریننده، خلاقه، سازنده، مبتکر، مبدع؛ ۲. آفریدگار، باریتعالی.

خلاقانه: صفت ابتکارآمیز، مبتکرانه، ابداعی.

خلاقیت: ۱. آفرینشگری، ابتکار، ابداع؛ ۲. سازندگی.

خلال: ۱. اثنا، جریان، حین، ضمن، طی، میان، هنگام؛ ۲. تباهی‌ها، فسادها؛ ۳. خصایل، خصلت‌ها، خوی‌ها، منش‌ها؛ ۴. تکه‌چوب نازک؛ ۵. بریده پوست نارنج و نارنگی، دندان پاک‌کن.

خلاندن: فرو بردن، خلانیدن.

خلایق: آفریدگان، خلیقه‌ها، مردم، موجودات، مخلوقات.

خلاء: ۱. بی‌هوا، پوچ، تهی؛ ۲. خلوتگاه ≠ ملا.

خلبان: هوانورد، طیاره‌چی، هدایت‌کننده (هواپیما، بال‌گرد).

خلت: ارادت، دوستی، محبت، عشق ≠ عداوت.

خلجان: ۱. تپش، لرزش؛ ۲. اضطراب، دلهره، نگرانی، بیم؛ ۳. آرزو، رغبت، خارخار، خواهش، میل؛ ۴. محبت، عشق، مودت؛ ۵. پریدن چشم؛ ۶. به خاطر درآمدن، به خاطررسیدن، به ذهن خطور‌کردن.

خلدآشیان: بهشتی، جنت‌مکان.

خلد: ۱. بهشت، پردیس، جنان، جنت، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم ≠ ۱. دوزخ؛ ۲. بقا، پایایی، دوام ≠ فنا.

خل: ۱. سرکه؛ ۲. لاغر‌شدن؛ ۳. سوراخ‌کردن.

خلسه: جذبه، ربایش، ربودگی، فرصت‌مناسب.

خلسه‌زا: خلسه‌آفرین، جذبه‌زا، خلسه‌آمیز ≠ خلسه‌زدا.

خُلَّص: ۱. خالص، ناب، سره ≠ ناسره؛ ۲. انتیم، صمیمی.

خلط: ۱. آمیزش، اختلاط؛ ۲. معاشرت، همدمی، هم‌نشینی، یاری؛ ۳. آمیز، آمیزه؛ ۴. لنف؛ ۵. خلق، خو.

خلط‌شدن: ۱. آمیخته‌شدن، قاطی‌شدن، درهم‌شدن؛ ۲. اشتباه‌شدن، مشتبه‌شدن.

خلط‌کردن: ۱. آمیختن، درهم‌کردن، مخلوط‌کردن، قاطی‌کردن؛ ۲. اشتباه‌کردن، مشتبه‌ساختن.

خلع: ۱. اخراج، انفصال، برکناری، عزل ≠ نصب؛ ۲. معزول، برکنار، مخلوع ≠ منصوب، برگماری؛ ۲. در آوردن، ریشه‌کن‌کردن، کندن.

خلعت: ۱. انعام، تشریف، جامه‌بخششی، جایزه، هدیه؛ ۲. کفن؛ ۳. لباس.

خلع‌شدن: برکنار‌شدن، معزول‌شدن، منفصل از خدمت‌شدن، مخلوع‌شدن ≠ منصوب‌شدن.

خلع‌کردن: ۱. برکنار‌کردن، معزول‌کردن، منفصل‌کردن، عزل‌کردن ≠ گماشتن، برگماشتن، منصوب‌کردن؛ ۲. کندن، برکندن، بیرون آوردن (لباس و ).

خلف: صفت ۱. بازمانده؛ ۲. بدل، جانشین، عوض؛ ۳. فرزند؛ ۴. صالح، نیکوکار؛ ۵. شایسته.

خلف: ۱. بطلان، ضد؛ ۲. نقض؛ ۳. خلاف وعده‌کردن، به وعده وفا ن‌کردن؛ ۴. دروغ؛ ۵. دروغ گفتن.

خلف: ۱. پس، پشت، ظهر، عقب، ورا ≠ پیش؛ ۲. واپس؛ ۳. وارث ≠ مورث.

خلق: ۱. آفریدن، آفریده، آفرینش، ابداع، احداث، انشاد، ایجاد، تناسل، تولید، خلقت، کون، مخلوق؛ ۲. توده، عامه، عوام؛ ۳. امت، قوم، مردم، ملت؛ ۴. مخلوق؛ ۵. غیرسید ≠ سید؛ ۶. آدمی، انسان؛ ۷. آدمیان، انسانها؛ ۸. هیکل، شمایل؛ ۹. عالم مادی؛ ۱۰. شهروند.

خلق: اخلاق، اوقات، خاصه، خصلت، خو، داب، سجیه، شیمه، طبع، طبیعت، طینت، عادت، عریکه، مزاج، مشرب، منش.

خلق: پوسیده، ژنده، فرسوده، کهنه، مندرس ≠ نو.

خلقت: ۱. آفرینش، ابداع، ایجاد، تکوین، خلق؛ ۲. سرشت، صنع، نهاد، وضع؛ ۳. شمایل.

خلق‌تنگ: ۱. بی‌حوصله، بی‌تاب؛ ۲. بدخلق، بداخلاق؛ ۳. عصبی، خشمگین.

خلق‌شدن: ایجاد‌شدن، پدیدآمدن، آفریده‌شدن، خلقت‌یافتن.

خلق‌کردن: پدید آوردن، آفریدن، ابداع‌کردن، به وجود آوردن.

خلقیات: خصایل، روحیات، سجایا، عادات.

خلقی: ۱. توده‌ای، مردمی؛ ۲. قومی؛ ۳. آفریده.

خلل‌پذیر: آسیب‌پذیر، تباهی‌پذیر، فسادپذیر، رخنه‌پذیر ≠ خلل‌ناپذیر.

خلل: ۱. رخنه، شکاف، خله، منفذ؛ ۲. نقص، نقصان، کاستی؛ ۳. آشفتگی، اختلال، تباهی، عیب، فساد، وهن؛ ۴. آسیب، گزند؛ ۵. تفرق، فاصله.

خلل: منفذها، منافذ، سوراخ‌ها.

خلل‌ناپذیر: آسیب‌ناپذیر، استوار، تباهی‌ناپذیر، محکم ≠ خلل‌پذیر.

خلنگ: ۱. تیغ، خار، مغیلان؛ ۲. علف‌زار، خلنج‌زار؛ ۳. ابلق، دورنگ.

خلنگ‌زار: تیغستان، خارستان، خارزار ≠ گلزار.

خلوت: صفت ۱. اعتزال، اعتکاف، انزوا، دوری‌گزینی، تنهایی، گوشه‌نشینی ≠ جلوت؛ ۲. زاویه، گوشه؛ ۳. دنج، بی‌سروصدا؛ ۴. باطن ≠ ظاهر؛ ۵. خالی از اغیار؛ ۶. فرصت مناسب، مجال؛ ۷. خالی.

خلوت‌خانه: ۱. شبستان؛ ۲. حرم؛ ۳. خلوتگاه، خلوتکده، خلوت‌سرا؛ ۴. اطاق‌مخصوص؛ ۵. نمازخانه.

خلوت‌سرا: خلوت‌خانه، خلوتکده، خلوتگاه.

خلوت‌شدن: ۱. خالی‌شدن، تهی‌شدن؛ ۲. کم‌جمعیت‌شدن ≠ شلوغ‌شدن.

خلوت‌کردن: ۱. عزلت‌گزیدن، تنها نشستن؛ ۲. به‌خلوت نشستن، دور ازاغیار ماندن؛ ۳. خالی‌کردن؛ ۴. مجامعت‌کردن.

خلوت گزیدن: ۱. خلوت‌نشینی‌کردن، منزوی‌شدن، معتکف‌شدن؛ ۲. دوری گزیدن، تنهایی اختیار‌کردن.

خلوت‌نشین: صفت خلوتی، رهبان، زاویه‌نشین، گوشه‌نشین، معتزل، معتکف، منزوی ≠ معاشرتی.

خلوت‌نشینی: اعتزال، اعتکاف، انزوا، رهبانیت، زاویه‌نشینی، عزلت‌گزینی، عزلت‌نشینی، گوشه‌نشینی.

خلوتی: گوشه‌نشین، منزوی، خلوت‌گزیده، خلوت‌نشین، معتزل، عزلت‌نشین، معتکف.

خلود: ابدیت، بقا، پایایی، جاودانگی، دوام، مخلد ≠ ناپایایی.

خلوص: ۱. اخلاص، بی‌آلایشی، پاکی، تزکیه، سادگی، صداقت، صفا، صمیمیت، یکدلی، قدس، ≠ آمیزگی، اختلاط؛ ۲. بی‌آمیغی، بی‌غشی؛ ۳. ویژگی.

خلیج: خور، شاخاب، شاخابه، شاخاوه ≠ شبه‌جزیره.

خلیدن: ۱. فرورفتن(خار، سوزن)، شلال‌شدن؛ ۲. نفوذ‌کردن.

خلیع: اسم ۱. خودرای، خودسر، خودکام، خودکامه، دیکتاتور، گستاخ، نافرمان ≠ بفرمان، مطیع؛ ۲. نابسامان؛ ۳. کودک مطرود، فرزند طردشده، عاق، نابفرمان، کودک شرور؛ ۴. صیاد؛ ۵. غول؛ ۶. کهنه‌جامه.

خلیفه: ۱. خدیو، سلطان، ملک؛ ۲. جانشین، قایم‌مقام، نایب؛ ۳. ارشد؛ ۴. مبصر؛ ۵. رهبر مذهبی ارمنیان.

خلیق: ۱. خوش‌اخلاق، خوش‌برخورد، خوش‌خو، خوش‌خلق، مودب، متین، مردم‌دار، ملایم، نرم ≠ بدخلق؛ ۲. سزاوار، شایسته، لایق؛ ۳. خوگیر، انس‌پذیر؛ ۴. مردم‌دار، مهربان، نرم‌خو، نیک‌خلق، نیکخو ≠ بداخلاق، بدخو.

خلیل‌آسا: خلیل‌وار، خلیل‌گونه.

خلیل: صفت حبیب، دوست، رفیق، محب، ولی، یار ≠ عدو.

خمارآلودگی: خمارزدگی، مخموری، می‌زدگی.

خمارآلوده: صفت خمار، خمارآلود، خمارزده، شراب‌زده، مخمور، می‌زده.

خمار: باده‌فروش، شراب‌فروش، می‌فروش.

خمار: اسم ۱. مخمور، می‌زده، نشئه، نیمه‌مست؛ ۲. ملالت هستی، خمارزده؛ ۳. ملول، رخوت‌زده، کسل، بی‌حال، رخوتناک.

خماری: مخموری، می‌زدگی.

خماسی: ۱. پنج‌تائی، پنج‌پاره، پنج‌جزئی؛ ۲. پنج حرفی؛ ۳. پنج‌گانه.

خم: ۱. انحنا، خمیدگی، قوس؛ ۲. کج، کجی، اعوجاج، مقوس‌گونه، ناراستی ≠ راستی؛ ۳. پیچ، تاب، شکن، شکنج؛ ۴. خن، خانه(زمستانی).

خم‌اندرخم: پرپیچ‌وخم، پیچ‌درپیچ، خمناک، مجعد.

خمان: کمان.

خمپاره: گلوله بزرگ، گلوله‌توپ.

خم‌خانه، خمخانه: ۱. شراب‌خانه، میخانه، میکده؛ ۲. خمکده، خمستان، شرابکده؛ ۳. رسومات.

خم: خمره، خنب، دن، خمب.

خمر: باده، رحیق، شراب، صهبا، مسکر، عرق، عقار، مل، می نبید، نبیذ،.

خمره: خم، خنب، دن، خمچه.

خمس: پنج‌یک، یک‌پنجم.

خمش: تاب، چم.

خم‌شدن: ۱. دولا‌شدن؛ ۲. خمیده‌شدن، انحنا‌یافتن، خمیدن؛ ۳. خماندن، کج‌کردن، خمیده‌کردن.

خمکده: خمخانه، خمستان، شرابخانه، شرابکده، رسومات.

خمل: ۱. پرز، ریشه، کرک؛ ۲. خواب پارچه.

خمناک: پرپیچ، پیچ‌دار، خمدار، قوس‌دار، مقوس، منحنی ≠ راست، صاف.

خمود: ۱. افسرده، بی‌تحرک، بی‌روح، خموش ≠ پرنشاط؛ ۲. رکود ≠ رونق؛ ۳. ساکت.

خموشانه: اسم ۱. آرام‌آرام، بی‌سروصدا؛ ۲. حق‌السکوت.

خموش: ۱. خاموش، بی‌فروغ، ناروشن، منطفی؛ ۲. آرام، بی‌صدا، خمود، ساکت، صامت ≠ شلوغ، گویا.

خموشی: سکوت، سکون، صمت، ناگویایی ≠ گویایی.

خمول: ۱. گمنامی، بی‌نامی، بی‌نشانی، ناشناختگی ≠ اشتهار، معروفیت؛ ۲. گمنام‌شدن.

خمیازه: آسا، پاسک، دهان‌دره، دهن‌دره، فاژ.

خمی: انحنا، خمیدگی ≠ صافی.

خمیدگی: انحراف، انحنا، خمی، کجی ≠ راستی.

خمیدن: ۱. خم‌شدن، دولاشدن؛ ۲. کج‌شدن؛ ۳. لنگیدن.

خمیده‌پشت: اسم خمیده‌قامت، گوژ، گوژپشت ≠ راست‌قامت.

خمیده: خم، کج، کمانی، گوژ، مایل، متمایل، معوج، منحنی، ناراست ≠ راست، صاف.

خمیده‌قامت: اسم قوز، گوژ، گوژپشت ≠ راست‌قامت.

خمیر: ۱. آرد خیسانده؛ ۲. نواله.

خمیرمایه: ۱. خمیر ترش، مایه (خمیر)، مخمر؛ ۲. جوهر، جوهره، خمیره.

خمیره: ۱. ذات، سرشت، طبیعت، طینت، نهاد؛ ۲. جوهر، جوهره؛ ۳. مایه؛ ۴. اساس، رکن؛ ۵. ترکیب.

خناس: صفت ۱. اهریمن، دیو، شیطان؛ ۲. شیطان‌صفت؛ ۳. مکار، حیله‌گر، نیرنگ‌باز؛ ۴. فریبنده، فریب‌کار؛ ۵. شریر، بدکار.

خناق: خناک، دیفتری.

خنثا، خنثی: ۱. بی‌اثر، بی‌خاصیت، غیرفعال؛ ۲. دوجنسی، نه‌مردونه‌زن، بی‌جنس؛ ۳. خواجه.

خنثاسازی: ۱. عقیم‌سازی، بلااثرسازی؛ ۲. سترون‌سازی.

خنثا‌شدن: ۱. عقیم‌شدن؛ ۲. بی‌اثر‌شدن، ناکارآ‌شدن ≠ کارآ‌شدن.

خنثا‌کردن: ۱. عقیم‌کردن، بلااثر‌کردن، بلااثر گذاشتن؛ ۲. سترون‌کردن.

خنجر: آهن‌خشک، تیغ، چاقو، شمشیر، دشنه، قمه، کارد، نیزه، سرنیزه.

خنج: صفت ۱. غنج؛ ۲. عشوه، غمزه، کرشمه، ناز؛ ۳. سرور، شادی، طرب، عیش؛ ۴. بهره، سود، فایده، نفع؛ ۵. خوش، دلپذیر، نیکو.

خن: ۱. خانه؛ ۲. جا، محل، مکان؛ ۳. انبار کشتی، طبقه پائین کشتی؛ ۴. کابین کشتی؛ ۵. گلخن؛ ۶. سوراخ، منفذ.

خندان: ۱. بشاش، خنده‌رو، خوشرو، خنده‌ناک، شاد، شادان، شادمان، گشاده‌رو، متبسم، مسرور، مشعوف ≠ گریان، گرفته؛ ۲. شکفته، شکوفا ≠ نشکفنه.

خندان‌لب: ۱. متبسم، خنده‌ناک؛ ۲. شاد، شادمان، شنگول.

خندق: حفره، گودال (عریض وعمیق).

خنده: تبسم، لبخند ≠ گریه.

خنده‌دار: صفت طنز، طنزآمیز، فکاهی، کمدی، مسخره، مسخره‌آمیز، مضحک ≠ گریه‌آور.

خنده‌رو: بسیم، خندان، خوشحال، خوشرو، متبسم ≠ گرفته.

خندیدن: ۱. خنده زدن، خنده‌کردن، ضحک، قهقهه زدن ≠ گریستن؛ ۲. ابتسام، تبسم‌کردن، لبخند زدن؛ ۳. شکفتن، شکوفا‌شدن، وا‌شدن، باز‌شدن ≠ پژمردن، خشکیدن؛ ۴. سبزشدن ≠ خشک‌شدن؛ ۵. درخشیدن، روشن‌شدن ≠ غروب‌کردن.

خنزیر: خوک، گراز.

خنصر: انگشت، انگشت کوچک، انگشت‌کهین، کلیک، کهین‌انگشت ≠ بنصر.

خنکا: ۱. حبذا، خوشا، نیکا ≠ بدا، وای؛ ۲. خنکی، خوشی.

خنک: ۱. بارد، سرد، یخ (ملایم، مطبوع) ≠ حار، گرم؛ ۲. بی‌مزه، لوس، ناخوشایند؛ ۳. خجسته؛ ۴. خوب، خوش، نیک؛ ۵. تازه، تر؛ ۶. خوشا؛ ۷. ملایم، مطبوع، خوش‌آیند.

خنک‌کردن: ۱. سرد‌کردن؛ ۲. از شور و نوا انداختن، کم‌شور و شوق‌کردن.

خنکی: ۱. برودت، سردی، سرما؛ ۲. خوشی، سعادت، نیکبختی ≠ گرمی؛ ۳. لوسی، بی‌مزگی؛ ۴. التهاب‌زدا، گرمی‌زدا.

خنگ: اسم ۱. بی‌شعور، دیرفهم، کم‌عقل، کودن، سفیه، کانا، کندذهن، منگ ≠ زیرک؛ ۲. اسب‌سفید.

خنیا: آواز، ترانه، نغمه، سرود، موسیقی ≠ نوحه، مرثیه، سوگ سرود.

خنیاگر: رامشگر، ساززن، سرودگوی، سرودخوان، مطرب، مغنی، موسیقی‌دان، نغمه‌سرا، نوازنده، آوازخوان، قوال، خواننده ≠ نوحیه‌گر.

خنیاگری: تغنی، رامشگری، سرودخوانی، قوالی، مطربی، نوازندگی.

خواب‌آلود: ۱. خواب‌آلوده، خوابناک، فراش؛ ۲. نیمه‌بیدار.

خواب‌آور: خواب‌زا، منوم ≠ خواب‌زدا.

خواب: اسم ۱. احلام، چرت، خفتن، رویا، قیلوله، نوم، هجوع ≠ بیداری؛ ۲. پرز؛ ۳. غفلت ≠ هشیاری؛ ۴. بی‌خبر، غافل.

خواباندن: ۱. خواب‌کردن؛ ۲. خوابانیدن ≠ بیدار‌کردن؛ ۳. از کار انداختن، تعطیل‌کردن، راکد‌کردن؛ ۴. باز داشتن، واداشتن؛ ۵. آرام‌کردن، فرو نشاندن؛ ۶. از کارانداختن، راکد‌کردن؛ ۷. بستری‌کردن؛ ۸. ذخیره‌کردن، انباشتن، انبار‌کردن؛ ۹. ویران‌کردن، خراب.

خواب‌دار، خوابدار: ۱. پرزدار؛ ۲. خواب‌آلود، خواب‌زده، خوابناک.

خواب رفتن: ۱. به خواب‌رفتن، خوابیدن؛ ۲. کرخ‌شدن، بی‌حس‌شدن(دست، پا و ).

خواب‌زده: خواب‌آلود، خواب‌آلوده، خوابناک.

خوابگاه: بستر، رختخواب، شبستان، مرقد، منام، منامه، وساده، استراحتگاه، خوابگه.

خواب‌گزار، خوابگزار: تعبیرگر، معبر.

خوابناک: خواب‌آلود، خواب‌آلوده.

خوابیدن: ۱. خسبیدن، خفتن، غنودن به خواب فرو رفتن، لالا‌کردن، لالائی‌کردن، ≠ بیدار‌شدن؛ ۲. دراز کشیدن؛ ۳. تعطیل‌شدن، راکد‌شدن، متوقف گشتن(کار، فعالیت)؛ ۴. کاهش‌یافتن، فرونشستن؛ ۵. آرمیدن؛ ۶. هم‌بسترشدن، هم‌خوابی‌کردن؛ ۷. بستری‌شدن؛ ۸. انبارشدن، ذخیره ش.

خوابیده: خسبیده، خفته، غنوده ≠ بیدار؛ ۲. درازکشیده ≠ ایستاده، نشسته.

خواجگان: ۱. دولتمردان؛ ۲. بزرگان، سروران، اربابان؛ ۳. محتمشان، دولتمندان.

خواجگی: ۱. آقایی، بزرگی، ریاست، سروری، سیادت؛ ۲. دولتمندی؛ ۳. اخته، مقطوع‌النسل ≠ بندگی.

خواجه: ۱. آغا، اخته، خصی، خواجه‌سرا، مقطوع‌النسل؛ ۲. آقا، ارباب، بزرگ، سرور، صاحب، سید، مخدوم؛ ۳. بازرگان، تاجر، دولتمند، سوداگر، متمول ≠ خادم.

خواجه‌شدن: خصی‌شدن، اخته‌شدن، ناتوان‌شدن، عنین‌شدن.

خواجه‌کردن: خصی‌کردن، اخته‌کردن، عقیم‌کردن.

خو: ۱. اخلاق، جبلت، خاصه، خصلت، خلق، داب، سجیه، سرشت، سگال، سیرت، شمال، شیمه، ضریبه، طبع، طبیعت، طینت، عادت، عرق، عریکه، قلق، لبلاب، مشرب، منش، نهاد؛ ۲. الفت، انس.

خواربار: آذوقه، ارزاق، توشه، خوراک، خوراکی، طعام، قوت، ماکول.

خواربارفروش: بقال، سقطفروش، سوپرمارکتی.

خوار: ۱. پست، توسری‌خور، حقیر، خفیف، دنی، ذلیل، زبون، سرافکنده، سقط، فرومایه، متذلل، محقر ≠ عزیز؛ ۲. بی‌مقدار، بی‌ارزش، بی‌قدر؛ ۳. بی‌مصرف، مهمل.

خوارداشت: اهانت، تحقیر، توهین ≠ بزرگداشت، تعظیم.

خوار داشتن: تحقیر‌کردن، توهین‌کردن، حقیرشمردن، کوچک شمردن ≠ بزرگ شمردن، تعظیم‌کردن.

خوار‌شدن: ۱. ذلیل‌شدن، به‌ذلت افتادن، پست‌شدن، حقیر‌شدن، احساس‌حقارت‌کردن، زبون گشتن ≠ عزیز گشتن، عزیزشدن؛ ۲. بی‌ارزش‌شدن، بی‌قدر‌شدن؛ ۳. بی‌اهمیت‌شدن ≠ مهم‌شدن.

خوارق: ۱. امورشگفت‌انگیز، کارهای شگفت‌آمیز، امور نامعمول، عجایب؛ ۲. کرامات، معجزات.

خوار‌کردن: ۱. تحقیر‌کردن، اهانت‌کردن؛ ۲. به ذلت کشاندن، ذلیل‌کردن؛ ۳. بی‌قدر‌کردن، بی‌ارزش‌کردن.

خواری: پستی، تحقیر، حقارت، خضوع، خزیه، خزی، خفت، دونی، ذلت، زبونی، ضرع، فرومایگی، فلاکت، مذلت، مهانت، هوان ≠ عز.

خوازه: ۱. حجله، طاق، نصرت، قبله؛ ۲. چوب‌بست، چوب‌بند؛ ۳. تمایل، میل، رغبت؛ ۴. آرزو، تمنا، خواهش.

خوازه‌گری: خواهشگری.

خواست: آرزو، آهنگ، اراده، خواهش، تقاضا، رغبت، طلب، عزم، قصد، مشیت، میل.

خواستار: ۱. خواهان، خواهنده، راغب، طالب، متقاضی؛ ۲. مسئلت، مستدعی؛ ۳. خواستگار ≠ گریزان، نفور.

خواستار‌شدن: ۱. خواهان‌شدن، خواستن، طلب‌کردن؛ ۲. خواستگاری‌کردن.

خواستگاری: زن‌خواهی، طلب وصلت، طلب زناشویی، وصلت‌خواهی.

خواستن: ۱. آرزو‌کردن، اراده‌کردن، طلبیدن، میل‌کردن؛ ۲. آرزومند‌بودن، اشتیاق داشتن، مشتاق‌بودن، راغب‌بودن؛ ۳. خواهش‌کردن، طلب‌کردن؛ ۴. احضار‌کردن، فراخواندن؛ ۵. امر‌کردن، فرمان‌دادن؛ ۶. تمایل‌داشتن، میل داشتن؛ ۷. تصمیم داشتن، قصدداشتن، مصمم ب.

خواستنی: ۱. دوست‌داشتنی، محبوب، موردپسند، پسندیده؛ ۲. مرغوب، مطلوب، طلب‌کردنی.

خواسته: ۱. دعوی، قصد، مدعا؛ ۲. مرام، مطلوب، هدف؛ ۳. ثروت، دارایی، مال.

خواص: ۱. اقارب، خاصان، محارم، نزدیکان ≠ اجانب، عوام، بیگانگان، نامحرمان؛ ۲. برگزیدگان، نخبگان ≠ عوام؛ ۳. اثرها، فواید؛ ۴. خاصیت‌ها، ویژگی‌ها، مختصه‌ها.

خوالگیر: آشپز، پزنده، خوان‌سالار، خورشگر، خوراک‌پز، سفره‌چی، طباخ.

خوانا: خوش‌خط، واضح، خوندنی، قابل خواندن ≠ ناخوانا، لایقرا.

خوان: ۱. ادیم، بساط، سفره، سماط؛ ۲. مهمانی، پذیرایی؛ ۳. رباط، کاروانسرا؛ ۴. مائده، طعام، غذا، خوراک؛ ۵. طبق، طبق مائده؛ ۶. خار، علف هرزه، گیاه.

خوانچه: ۱. خونچه، سفره عقد؛ ۲. طبق، خوان کوچک.

خواندگار: خدا، خداوندگار، خالق، ایزد، یزدان، پروردگار ≠ بنده، مخلوق.

خواندن: ۱. تلاوت، قرائت؛ ۲. تلاوت‌کردن، قرائت‌کردن، مطالعه‌کردن ≠ نوشتن، کتابت؛ ۳. فرا خواندن؛ ۴. نامیدن، نامگذاری‌کردن؛ ۵. آواز خواندن، نغمه‌سرایی‌کردن، نغمه‌گری‌کردن؛ ۶. زمزمه‌کردن؛ ۷. درس‌خواندن، تحصیل‌کردن؛ ۸. آموختن، یاد گرفتن؛ ۹. طلبیدن.

خوانده: صفت ۱. قرائت‌شده ≠ نوشته، مکتوب؛ ۲. مدعی‌علیه ≠ خواهان؛ ۳. مدعو ≠ ناخوانده.

خوان‌سالار، خوانسالار: خوالیگر، سفره‌چی، طباخ.

خوانش: ۱. قرائت، مطالعه، خواندن؛ ۲. روایت.

خوانندگی: خنیاگری، سرودخوانی، قوالی، نغمه‌خوانی، نغمه‌گری ≠ مرثیه‌خوانی، نوحه‌خوانی.

خواننده: اسم ۱. آوازخوان، ترانه‌خوان، حدی‌خوان، سرودخوان، نغمه‌خوان، سرودگو، قوال، مغنی، نغمه‌سرا؛ ۲. قاری؛ ۳. کتاب‌خوان.

خوانین: خان‌ها ≠ رعایا.

خواهان: اسم ۱. آرزومند، مایل، راغب، مشتاق؛ ۲. طالب، خواستار، متقاضی؛ ۳. بیزار، نفور؛ ۴. دوستدار، شیفته، عاشق؛ ۵. مدعی، شاکی ≠ مدعی علیه؛ ۶. خریدار، مشتری.

خواه: چه، ولو، یا.

خواهر: آباجی، اخت، باجی، دده، همشیره ≠ برادر.

خواهش: ۱. آرزو، تمایل؛ ۲. استدعا، التماس، تقاضا، تمنا؛ ۳. خواست، خواستن، خواسته، درخواست؛ ۴. طلب، کام، مراد، مشیت؛ ۵. میل، هوس، هوی.

خواهش‌بار: اسم، پرتمنا.

خواهش‌کردن: تقاضا‌کردن، استدعا‌کردن، تمنا‌کردن، مستدعی‌بودن، خواهشمند‌بودن، درخواست‌کردن.

خواهشگر: صفت پایمرد، شفیع، میانجی، واسطه، شفاعت‌کننده.

خواهشگری: شفاعت، میانجیگری، وساطت.

خواهشمند: متقاضی، متمنی، مستدعی.

خواه‌ناخواه: بالاجبار، خواهی‌نخواهی، ناچار، ناگزیر.

خواهنده: اسم ۱. خواستگار، خواستار، خواهان، طالب؛ ۲. سایل، گدا، متکدی ≠ خوانده.

خوب‌رو، خوبرو: پری‌چهر، پری‌رو، جمیل، خوب‌روی، خوش‌سیما، خوشکل، خوش‌گل، زهره‌جبین، زیبا، صبیح، صبیحه، قشنگ، ماه‌سیما، مقبول، مه‌جبین، مه‌رو، مهسا، نکورو، نیکورو ≠ زشت‌رو.

خوب‌رویی، خوبرویی: جمال، خوشگلی، زیبایی، صباحت، قشنگی، ملاحت ≠ زشت‌رویی.

خوب‌سرشت: پاک‌طینت، نیک‌نهاد، خوب‌نهاد، نیک‌سرشت ≠ بدسرشت، بدنهاد.

خوب‌کردن: ۱. به‌کردن، بهبود بخشیدن، شفا‌دادن، درمان‌کردن، معالجه‌کردن، التیام‌دادن؛ ۲. کار درست انجام‌دادن، نیکویی‌کردن.

خوب: ۱. نیک، خوش ≠ بد؛ ۲. خیر، صلاح ≠ شر؛ ۳. نغز، پسندیده، مطلوب ≠ ناپسند، نامطلوب؛ ۴. زیبا، قشنگ، خوشکل، جمیل ≠ زشت؛ ۵. عالی، زیبنده؛ ۶. زیاد، خیلی؛ ۷. عجب، شگفت؛ ۸. شریف، پاک، قابل‌اعتماد؛ ۹. شایسته، خوشایند؛ ۱۰. شفایافته، بهبودیافته، درمان‌شده.

خوبی: ۱. احسان، بخشش، بر؛ ۲. خوشی؛ ۳. خیر، صلاح؛ ۴. لطافت، مرغوبیت؛ ۵. نیکویی، نیکی ≠ بدی؛ ۶. حسن، جمال، زیبایی، قشنگی ≠ زشتی؛ ۷. لطف، عنایت.

خودآرایی: آرایش، بزک، ظاهرسازی، خودسازی.

خودآزار: سادیست، آزارخواه، آزارجو ≠ مردم‌آزار.

خو‌دادن: انس‌دادن، الفت‌دادن، عادت‌دادن، آمخته‌کردن.

خودباختگی: ۱. هویت‌سوزی، خودفراموشی ≠ هویت‌سازی؛ ۲. غیرستایی، بیگانه‌زدگی؛ ۳. خودناباوری؛ ۴. هراسیدگی، وحشت‌زدگی.

خودباوری: اعتمادبه‌نفس ≠ خودباخته.

خودبزرگ‌بینی: تکبر، خودپرستی، غرور، نخوت.

خودبسندگی: بی‌نیازی، استغنا، خودکفایی، خودبسایی.

خودبسنده: خودکفا، خودبسا، مستغنی، بی‌نیاز.

خودبین: خودپسند، خودنگر، خویشتن‌بین، خودخواه، متفرعن، متکبر، مدمغ، معجب، مغرور ≠ متواضع.

خودبینی: تکبر، خودخواهی، خودستایی، خودپسندی، خویشتن‌بینی، غرور، کبر، خودنگری، نخوت ≠ افتادگی، فروتنی.

خودپرداخت: فرانشیز.

خودپرداز: اسم عابربانک.

خودپرست: ازخودراضی، خودخواه، خودمنش، متفرعن، متکبر، مدمغ، مغرور ≠ فروتن، غیرپرست.

خودپرستی: تکبر، خودبزرگ‌بینی، خودخواهی، خودمنشی، کبر، نخوت ≠ افتادگی، فروتنی.

خودپسند: ازخودراضی، خودبین، خودخواه، سرگران، متفرعن، متکبر، مختال، مدمغ، معجب، مغرور ≠ خودگداز، غیرپسند.

خودپسندانه: صفت خودپرستانه، خودخواهانه، متکبرانه، مغرورانه ≠ غیرپسندانه.

خودپسندی: تکبر، خودبینی، خودخواهی، عجب، غرور، کبر، ناموس، نخوت ≠ خودگدازی، غیرپسندی.

خودخواه: خودبین، خودپسند، خودرای، متفرعن، متکبر، مختال، مدمغ، مستبد، معجب، مغرور ≠ غیرخواه.

خودخواهی: تکبر، خودرایی، خودبینی، غرور، کبر، نخوت ≠ غیرخواهی.

خود: خویش، خویشتن، ذات، نفس، وجود ≠ غیر.

خوددار: ۱. بردبار، خویشتن‌دار، سلیم، شکیبا، صبور ≠ ناشکیبا؛ ۲. تودار.

خودداری: ابا، اجتناب، استنکاف، امتناع، امساک، پرهیز، تحاشی، جلوگیری، دریغ، سرپیچی، بردباری، خویشتن‌داری، شکیبایی، کف، مضایقه، ممانعت، نکول.

خودداری‌کردن: ۱. امتناع‌کردن، امتناع ورزیدن، استنکاف ورزیدن، تحاشی‌کردن؛ ۲. تمرد‌کردن، سرپیچی‌کردن؛ ۳. مضایقه‌کردن؛ ۴. ممانعت‌کردن، جلوگیری‌کردن؛ ۵. خویشتن‌داری‌کردن، بردباری‌کردن، شکیبایی‌کردن.

خودرای: بی‌ادب، خودخواه، خودسر، خودکامه، خیره‌سر، دیکتاتور، کله‌شق، لجباز، لجوج، مستبد، یک‌دنده ≠ دموکرات، دموکرات‌منش.

خودرایی: استبداد رای، خودخواهی، خودسری، خودکامگی، دیکتاتورمنشی، دیکتاتوری، ستیهندگی ≠ دموکرات‌منشی.

خودرو: اتومبیل، کامیون، ماشین، موتور.

خودرو: ۱. هرز، نکاشته؛ ۲. پرورش‌نیافته، نافرهیخته، تربیت نشده، تربیت‌نیافته؛ ۳. علف هرز، گیاه وحشی، هرزه‌گیاه؛ ۴. هرزه؛ ۵. تعلیم نیافته، نامودب.

خودسازی: ۱. خویشتن‌سازی؛ ۲. تزکیه، تهذیب.

خودستا: خودمنش، خویشتن‌بین، لاف‌زن، متکبر، مغرور ≠ غیرستا، متواضع.

خودستایی: خودبینی، رجز، رجزخوانی، غرور، کبر، لاف ≠ تواضع، فروتنی، غیرستایی.

خودستایی‌کردن: ۱. رجز خواندن، لاف زدن، رجزخوانی‌کردن، خود را ستودن، خودنمایی‌کردن، از خود تعریف‌کردن؛ ۲. کبر ورزیدن، تبختر فروختن.

خودسرانه: صفت خودکامانه، دیکتاتورمابانه، دیکتاتورمنشانه، گستاخانه، لجوجانه، مستبدانه ≠ دموکرات‌منشانه.

خودسر: ۱. بی‌ادب؛ ۲. تخس، تکرو؛ ۳. عاق، گستاخ؛ ۴. خلیع، خودرای، خودکامه، خیره‌سر؛ ۵. لجوج، سرکش، متجاسر، متمرد، یاغی، طاغی؛ ۶. مستبد، مطلق‌العنان ≠ دموکرات‌منش.

خودسری: ۱. استبداد، خودکامگی؛ ۲. تکروی؛ ۳. خودمحوری؛ ۴. تمرد، طغیان، عصیان، گستاخی.

خودسری‌کردن: ۱. خیره‌سری‌کردن، خودرایی‌کردن؛ ۲. تمرد‌کردن، نافرمانی‌کردن، گستاخی‌کردن، عصیان ورزیدن، سرکشی‌کردن، طغیان‌کردن، نافرمانی‌کردن؛ ۳. خودکامگی‌کردن، لجاجت به خرج‌دادن، کله‌شقی‌کردن، یک‌دندگی‌کردن.

خودسوزی‌کردن: خود را به آتش کشیدن، خویشتن‌سوزی‌کردن، خود را آتش زدن.

خودش: بشخصه، بنفسه، شخص.

خودشیرینی: ۱. خوش‌خدمتی، خوش‌رقصی؛ ۲. چاپلوسی، مداهنه‌گری.

خودشیرینی‌کردن: ۱. خوش‌خدمتی‌کردن، خوش‌رقصی‌کردن؛ ۲. چاپلوسی‌کردن، مداهنه‌کردن.

خودشیفتگی: خودفریفتگی، خوددوستی، نارسیسم، خودشیدایی، خودمفتونی ≠ دستپاچه.

خودشیفته: خودفریفته، خودمفتون.

خودفرمان: خودگردان، خودمختار، مستقل ≠ غیرمستقل، وابسته.

خودفروخته: صفت اجیر، اجیره‌خوار، حقوق‌بگیر، مزدور ≠ متعهد، مسئول.

خودفروش: ۱. تن‌به‌مزد، تن‌فروش، جنده، روسپی، فاحشه، کوچه‌قجری، قحبه، لکاته، بلایه، معروفه؛ ۲. خودپرست، خودخواه، متکبر.

خودفروشی: ۱. روسپیگری، فاحشگی، قحبگی؛ ۲. لافزن؛ ۳. خودنما؛ ۴. غرور، خودپرستی، تکبر.

خودکار: ۱. اتوماتیک؛ ۲. خودنویس، قلم.

خودکامانه: صفت خودسرانه، مستبدانه، خودمحورانه.

خودکام: ۱. خودرای، خودسر، مستبد، خیره‌سر، خودکامه، خلیع، خویشتن‌کام، نصیحت‌ناپذیر؛ ۲. کله‌شق، یکدنده، لجوج.

خودکامگی: استبداد، خودرایی، خودسری، دیکتاتوری.

خودکامه: خودرای، خودسر، خویشتن‌کام، لجوج، مستبد، مطلق‌العنان، یک‌دنده ≠ دموکرات، دموکرات‌منش، مردم‌سالار.

خودکامی: ۱. خودرایی، خودسری، خیره‌سری؛ ۲. یکدندگی، لجاجت.

خودکشی: ۱. انتحار، قتل‌نفس ≠ نسل‌کشی؛ ۲. تلاش‌مفرط، تقلای زیاد؛ ۳. کارمستمر.

خودکشی‌کردن: انتحار‌کردن، خود را کشتن، خودسوزی‌کردن ≠ ۱. قتل نفس‌کردن؛ ۲. نسل‌کشی‌کردن.

خودکفا: بی‌نیاز، خودبسنده، مستغنی ≠ نیازمند.

خودکفایی: استغنا، بی‌نیازی، خودبسندگی ≠ نیازمندی.

خود: کلاه‌خود، کلاه فلزی، مغفر، کلاه‌جنگی ≠ زره، سپر.

خودمانی: صفت ۱. آشنا، محرم، خودی ≠ بیگانه، غریبه، نامحرم؛ ۲. بی‌تکلف، خودحال، یک‌رنگ ≠ متکلف؛ ۳. صمیمی؛ ۴. صمیمانه، بی‌تکلفانه، خودحالانه ≠ رسمی؛ ۵. خصوصی، محرمانه؛ ۲. انتیم‌شدن؛ ۳. بی‌ریا‌شدن ≠ متکلف‌بودن.

خودمحور: خودمدار، خودبین، خودخواه، خودپسند، خودپرست.

خودمحوری: خودمداری، خودبینی، خودخواهی، خودپسندی، خودپرستی.

خودمختار: مستقل، خودگردان ≠ وابسته، غیرمستقل.

خودمختاری: استقلال، استقلال داخلی، خودگردانی.

خودمنش: ۱. خودخواه، خودپرست، خودبین؛ ۲. پرنخوت، متکبر ≠ افتاده، متواضع؛ ۳. خودبزرگ‌بین، خودبرتربین.

خودنما: خودآرا، خودساز، خودستا، متظاهر.

خودنمایی: ۱. تظاهر، تنافس، جلوه‌گری، خودستایی، ظاهرسازی، عرض اندام، نمایش، وانمود؛ ۲. ظهور، بروز.

خودنمایی‌کردن: ۱. جلوه‌فروختن، جلوه‌گری‌کردن؛ ۲. تظاهر‌کردن؛ ۳. عرض اندام‌کردن، خود را نشان‌دادن.

خودی: صفت ۱. آشنا، خویش ≠ اجنبی، بیگانه، غریب، غیر، ناآشنا؛ ۲. انانیت، انیت؛ ۳. آشنایی؛ ۴. خودمانی، صمیمی.

خودیاری: تعاون، معاضدت، همکاری، همیاری.

خور: آفتاب، خورشید، شمس، مهر، هور ≠ قمر، ماه.

خوراک: آذوقه، جیره، خواربار، خوردنی، شیلان، طعام، طعمه، غذا، قوت، مائده، نان ≠ پوشاک.

خوراکی: ۱. اطعمه، ارزاق، توشه، خواربار، خوردنی، غذا، مائده؛ ۲. خوردنی، قابل‌خوردن، ماکول ≠ پوشاکی.

خورجین: باردان، جامه‌دان، خرج، توبره، جوال، خرجینه، خورجینه، کیسه.

خور: ۱. خلیج، شاخاب، شاخابه؛ ۲. زمین پست ≠ شبه‌جزیره.

خوردگی: ۱. سایش، ساییدگی، فرسایش، فرسودگی؛ ۲. بریدگی؛ ۳. زنگ‌زدگی.

خوردن: ۱. اکل، بلعیدن، تغذیه‌کردن، تناول‌کردن، صرف‌کردن، میل‌کردن؛ ۲. جویدن؛ ۳. آشامیدن، نوش‌کردن، نوشیدن؛ ۴. تحلیل بردن؛ ۵. برباد‌دادن، تلف‌کردن، نابود‌کردن، هدر‌دادن؛ ۶. بالا کشیدن، سوء‌استفاده‌کردن، واپس ندادن؛ ۷. سائیده‌شدن، فرسوده‌شدن؛ ۸. اصا.

خوردنی: اطعمه، خوراکی، ماکول ≠ نوشیدنی.

خورش‌خانه: آشپزخانه، مطبخ، مطعم.

خورش: خوراک، خورشت، شیلان، طعام، غذا، قاتق.

خورشگر: خوانسالار، آشپز، پزنده، خوالگیر، طباخ، مطبخی.

خورشگری: آشپزی، پزندگی، طباخی.

خورشید: آفتاب، خور، روز، شمس، شید، مهر، هور ≠ قمر، ماه.

خورشیدپرست: اسم آفتاب‌پرست، مهرآئین، میتراگرا، مهرپرست، میترائیست، مهرگرا، میترایی.

خورشیدپرستی: مهرآیینی، میتراگرایی، مهرپرستی، میترائیسم، مهرگرایی.

خورشیدی: ۱. شمسی ≠ قمری؛ ۲. مربوط به خورشید.

خورند: صفت درخور، سزاوار، شایسته، فراخور، لایق، مناسب.

خوره: آکله، جذام.

خوش‌آب‌وهوا: معتدل، نزه، نه‌گرم‌ونه‌سرد.

خوش‌آمد: ۱. استقبال، پیشواز ≠ بدرقه؛ ۲. ترحیب.

خوش‌آواز: ۱. خوش‌الحان، خوشخوان، خوش‌نغمه، خوش‌نوا؛ ۲. خواننده، قوال، مغنی ≠ بدآواز.

خوش‌آهنگ: ۱. خوش‌نوا، خوش‌صدا؛ ۲. موزون، ریتم‌دار ≠ ناموزون.

خوش‌آیند، خوشایند: ۱. پسندیده، جمیل، جذاب؛ ۲. مطلوب، دلپذیر، دلپسند، مطبوع، مقبول ≠ ناخوشایند.

خوش‌آیند، خوشایندگویی: چاپلوسی، مداهنه، تملق، خوش‌باش.

خوشاب: ۱. آبدار، پرآب؛ ۲. تازه، تر؛ ۳. خوش‌آب‌ورنگ؛ ۴. کمپوت.

خوشا: ۱. چه‌خوش، چه‌نیک؛ ۲. خنکا، نیکا ≠ بدا؛ ۲. خهی، احسنت؛ ۳. آفرین، حبذا، مرحبا ≠ بدا.

خوش‌اخلاق: خلیق، خوش‌خلق، خوش‌داب، نرم‌خو، نیک‌خلق، نیکخو ≠ بداخلاق.

خوش‌ادا: شیرین‌رفتار، شیرین‌حرکات، خوش‌خرام، نازرفتار، ملوس ≠ بدادا.

خوش‌اشتها: خوش‌خوراک، خوش‌خور، پرخور، خوش‌خوار ≠ بداشتها، بدخوراک، بدخواره.

خوش‌اقبال: پیشانی‌سفید، خوش‌طالع، خوشبخت، خوش‌شانس، سعید، نیک‌اختر، بلنداختر، نیک‌بخت ≠ بدشانس، پیشانی‌سیاه، بداختر.

خوش‌الحان: خوش‌آواز، خوشخوان، خوش‌نوا، خوش‌نغمه، خوش‌صدا، خوش‌صورت ≠ بدالحان، بدصدا.

خوش‌اندام: خوش‌ترکیب، خوش‌ریخت، خوش‌شکل، خوش‌قدوقامت، خوش‌قامت، خوشگل، خوش‌هیکل، متناسب ≠ بدقواره، بدهیکل، بداندام.

خوش‌انصاف: ۱. باانصاف، منصف ≠ بی‌انصاف؛ ۲. دادگر، عادل ≠ ظالم، بیدادگر.

خوش‌باشی: ۱. شادخواری، نوش‌خواری؛ ۲. سرمستی، سرخوشی.

خوش‌باورانه: صفت خوش‌پندارانه، خوش‌خیالانه، زودباورانه، ساده‌لوحانه ≠ دیرباورانه.

خوش‌باور: ۱. خوش‌پندار، خوش‌خیال، خوش‌گمان؛ ۲. دهن‌بین، زودباور، ساده، ساده‌دل، ساده‌لوح، صاف‌وساده ≠ بدباور، دیرباور.

خوش‌باوری: ۱. خوش‌پنداری، خوش‌خیالی، خوش‌گمانی؛ ۲. دهن‌بینی، زودباوری ≠ دیرباوری.

خوش‌بخت، خوشبخت: بختیار، بهروز، خوش‌اقبال، خوش‌طالع، سعادتمند، سعید، کامیاب، نیکبخت، نیکروز، نیکوحال ≠ بدبخت، شوربخت.

خوش‌بختی، خوشبختی: بختیاری، سعادت، کامیابی، نیکبختی ≠ بدبختی، شوربختی.

خوش‌بده: خوش‌حساب ≠ بدبده، بدحساب.

خوش‌برخورد: ۱. خلیق، مردمدار، خوش‌گفتار ≠ بدبرخورد؛ ۲. خوش‌محضر، خوش‌معاشرت، نیک‌محضر، معاشرتی ≠ بدمحضر، بدمعاشرت.

خوش‌برش: ۱. برش‌دار، قاطع، کاردان، مدبر؛ ۲. خوش‌دست، خوش‌دوخت.

خوش‌برورو: زیبارو، جذاب، خوش‌هیکل، خوش‌اندام، خوب‌رو.

خوش‌بنیه: سالم، تندرست، قوی، قوی‌بنیه ≠ کم‌بنیه، کم‌زور، ضعیف.

خوش‌بو، خوشبو: بویا، دماغ‌پرور، شمیم، طیب، عنبرشمیم، شمیم‌ناک، عاطر، عطرآگین، عطرآلود، عطرآمیز، معطر ≠ بدبو.

خوش‌بیان: خوش‌کلام، خوش‌گفتار، خوش‌تقریر، شیرین‌سخن، نیکوسخن ≠ بدسخن.

خوش‌بین: امیدوار، نیک‌بین ≠ بدبین.

خوش‌بینی: ۱. نیک‌بینی ≠ بدبینی؛ ۲. امیدواری ≠ نومیدی، یاس.

خوش‌پوش: شیک‌پوش، خوش‌لباس ≠ بدلباس.

خوش‌پی: خوش‌قدم، مبارک‌پی، فرخنده‌پی ≠ بدقدم.

خوش‌تراش: ۱. شکیل، زیبا، چشم‌نواز؛ ۲. خوش‌تراش‌خورده، خوش‌تراشیده، خوش‌ساخت، خوش‌طرح.

خوش‌ترکیب: ۱. شکیل، خوش‌ساخت، خوش‌شکل، خوش‌اندام، زیبا ≠ بدترکیب؛ ۲. موزون ≠ ناموزون؛ ۳. متناسب، زیبا، خوش‌اندام، چشم‌نواز ≠ بدترکیب.

خوش‌تیپ: خوش‌حالت، خوش‌اندام، خوش‌هیکل، خوش‌سرووضع، خوش‌ظاهر.

خوش‌جنس: ۱. نژاده؛ ۲. خوش‌ذات، نیک‌سرشت ≠ بدذات، بدجنس، بدسرشت؛ ۳. مرغوب، خوب ≠ نامرغوب.

خوش‌حال، خوشحال: بانشاط، خرم، خشنود، خندان‌چهر، خنده‌رو، خوش، خوشرو، خوشوقت، زنده‌دل، سرحال، سرخوش، سردماغ، شاد، شادمان، گشاده‌روی، محظوظ، مسرور، نشیط، نوشه ≠ اندوهگین، غمزده، غمناک، دلمرده.

خوش‌حالی، خوشحالی: ابتهاج، بهجت، خشنودی، سرور، شادمانی، شادی، مسرت ≠ ناشادمانی.

خوش‌حساب: ۱. امین، صحیح‌العمل؛ ۲. پاک‌حساب، خوش‌بده، خوش‌سودا، خوش‌معامله ≠ بدحساب.

خوش‌خبر: ۱. بشیر، مژده‌رسان ≠ بدخبر؛ ۲. مژده، بشارت.

خوش‌خط: خطاط، خوش‌قلم، خوشنویس ≠ بدخط.

خوش‌خلق: خلیق، خوش‌اخلاق، خوشخو، گشاده‌رو، نیک‌خصلت، نیک‌خلق، نیکخو ≠ بدخلق.

خوش‌خوان، خوشخوان: خوش‌آواز، خوش‌الحان، خوش‌نغمه، خوشنوا ≠ بدصدا.

خوش: صفت ۱. خوب، نیکو، نیک ≠ بد؛ ۲. خشنود، خوشحال، خوشدل، شاد، شادمان، مبتهج، مسرور ≠ ناخوش، ناشاد؛ ۳. باصفا، خرم، مصفا، نزه ≠ بی‌صفا، بی‌طراوت؛ ۴. شیرین، نغز؛ ۵. آسوده، بی‌خیال، سرحال، مرفه ≠ ناآسوده؛ ۶. مهنا؛ ۷. بدیع، زیبا؛ ۸. بوسه، ماچ؛ ۹. قبله.

خوش‌خو، خوشخو: بشاش، پسندیده‌خو، خوش‌خصال، خلیق، خوش‌اخلاق، خوش‌خلق، خوش‌رو، خوش‌منش، مردم‌دار، مهربان، نرم‌خو، نیک‌خلق، نیک‌خو ≠ بداخلاق، بدخو.

خوش‌خوراک: ۱. شکم‌پرست، نوشخوار، خوش‌خواره، خوش‌خوار ≠ بدخوراک؛ ۲. پرخور، پرخوراک، خوش‌اشتها، شکمو ≠ کم‌خوراک.

خوش‌خوش: آرام‌آرام، آهسته‌آهسته، اندک‌اندک، به‌تدریج، خوش‌خوشک، کم‌کم، یواش‌یواش، به‌تانی، نم‌نمک.

خوش‌خیم: بی‌خطر ≠ بدخیم.

خوش داشتن: دوست داشتن، علاقه داشتن، مایل‌بودن.

خوش‌دامن: پاک‌دامن، پاک‌دامان، عفیف، نجیب، پاک، باعفت ≠ تردامن، آلوده‌دامن، آلوده‌دامان، نانجیب.

خوش‌دل، خوشدل: بانشاط، خرم، خشنود، خوش، راضی، زنده‌دل، شاد، گشاده‌دل، مبتهج ≠ ناخوشدل.

خوش‌دل‌شدن: شادمان‌شدن، خشنود گشتن، راضی‌شدن، بانشاط‌شدن، مسرور‌شدن.

خوش‌ذات: خوش‌جنس، خوش‌فطرت، نیک‌ذات، خوش‌نیت، خوش‌طینت، نیک‌فطرت ≠ بدجنس، بدذات.

خوش‌رفتار: ۱. خوش‌سلوک، رئوف، مهربان، نیک‌رفتار، نیکوکردار ≠ بدرفتار، بدسلوک؛ ۲. خوش‌خرام؛ ۳. خوش‌سودا.

خوش‌رقص: متملق، چاپلوس، خودشیرین، خوش‌خدمت.

خوش‌رقصی: ۱. تملق، چاپلوسی، مداهنه؛ ۲. خودشیرینی، خوش‌خدمتی.

خوش‌رقصی‌کردن: ۱. تملق گفتن، چاپلوسی‌کردن، مداهنه‌گری‌کردن؛ ۲. خوش‌شیرینی‌کردن، خوش‌خدمتی‌کردن.

خوش‌رو، خوشرو: ۱. بسیم، بشاش، تازه‌رو، خندان، خنده‌رو، گشاده‌رو، متبسم؛ ۲. جمیل، خوش‌صورت، خوشگل، زیبا، قشنگ ≠ بدرو، گرفته، بدخو، ناخوشرو.

خوش‌روزگار: مرفه، رفاه‌زده، خوش‌بخت ≠ سیه‌روز، بدروزگار.

خوش‌زبان: خوش‌بیان، خوش‌کلام، خوش‌گفتار، شیرین‌زبان، خوشگو، شیرین‌بیان، شیرین‌سخن، شیرین‌کلام ≠ بدزبان.

خوش‌سخن: ۱. خوش‌بیان، خوش‌کلام، خوش‌گفتار، خوشگو، شیرین‌سخن ≠ بدسخن، بددهن، بدکلام؛ ۲. سخنور.

خوش سرووضع: برازنده، خوش‌لباس، شیک، آراسته، شیک‌پوش، خوش‌ظاهر، خوش‌تیپ ≠ بدلباس.

خوش‌سلوک: ۱. خوش‌رفتار، مردم‌دار ≠ بدسلوک؛ ۲. بساز، سازگار، خوش‌روش ≠ ناسازگار.

خوش‌سلیقه: باذوق، باسلیقه، سلیقه‌دار، سلیقه‌مند ≠ بدسلیقه.

خوش‌سیما: ۱. خوش‌قیافه، زیبا، قشنگ، نکورو، خوش‌گل، خوب‌رو ≠ زشت، بدقیافه، بدرو؛ ۲. مه‌رو، مهسا، مه‌جبین ≠ زشت‌رو؛ ۳. پری‌رو، پری‌چهر، زهره‌جبین، وجیه، زیباروی، ملیح ≠ زشت‌رو، بدگل.

خوش‌شانس: بخت‌یار، خوش‌بیار، بلنداقبال، بلنداختر، خوش‌اقبال، خوش‌بخت، نیک‌اختر، سعید، طالع‌دار، نیک‌اختر، نیک‌اقبال، نیک‌بخت، خوش‌طالع ≠ بدشانس، بداقبال، بی‌طالع، ستاره‌سوخته.

خوش‌شدن: مسرور‌شدن، شاد گشتن، به وجد آمدن.

خوش‌شگون: باشگون، خجسته، باقدم، خوش‌قدم، سعد، شگون‌دار، فرخنده، مبارک، قدم‌دار، میمون ≠ بدشگون.

خوش‌صحبت: خوش‌زبان، خوش‌سخن، خوش‌کلام، خوش‌گفتار، خوش‌محضر، شیرین‌زبان، شیرین‌گفتار، شیرین‌کلام، نیک‌محضر، نیکوبیان ≠ بدصحبت.

خوش‌طالع: خجسته‌فال، خوش‌شانس، نیک‌اختر، نیک‌فال ≠ بدطالع.

خوش‌طبع: خوش‌قریحه، خوش‌ذوق، شیرین‌زبان، ظریف، ظریف‌طبع، نکته‌سنج ≠ بدقریحه، کج‌طبع؛ ۲. بذله‌گو، مزاح، شوخ، شوخ‌طبع، لطیفه‌پرداز، لطیفه‌گو.

خوش‌طعم: خوش‌خوار، خوشگوار، خوشمزه، لذیذ ≠ بدطعم، بدمزه.

خوش‌طینت: خوش‌ذات، خوش‌قلب، خوش‌نیت، نیک‌سرشت ≠ بدطینت، بدنیت.

خوش‌عاقبت: عاقبت‌بخیر، نیک‌فرجام ≠ بدعاقبت، بدفرجام.

خوش‌عنان: خوش‌لگام، راهوار، رام ≠ بدعنان، بدلجام، سرکش.

خوش‌غیرت: ۱. غیرتی، باغیرت، غیرتمند، غیور متعصب؛ ۲. مرد، ناموس‌پرست، ناموس‌پرور ≠ بی‌غیرت.

خوش‌فرم: ۱. شکیل، چشم‌نواز، زیبا؛ ۲. خوش‌تراش، خوش‌ساخت ≠ بدشکل، بی‌قواره، بدفرم.

خوش‌فطرت: خوش‌ذات، خوش‌سیرت، خوش‌قلب، خیرخواه، نیک‌دل، نیک‌سرشت، نیک‌نهاد، نیکونهاد ≠ بدذات، بدسرشت، پست‌فطرت، بدنهاد.

خوش‌فطرتی: پاک‌طینتی، خوش‌طینتی، خوش‌ذاتی، خوش‌قلبی، خیراندیشی، نیک‌نهادی، نیکونهادی ≠ بدذاتی، بدنهادی.

خوش‌فکر: ۱. باتدبیر، مدبر؛ ۲. مبدع، مبتکر؛ ۳. نیک‌رای ≠ بدرای، کج‌فکر.

خوش‌فکری: ۱. ابتکار، قدرت ابداع؛ ۲. تدبیر، درایت.

خوش‌قدم: خجسته، خوش‌یمن، مبارک‌پی، فرخنده‌پی، شگوندار، مبارک، میمون، همایون ≠ بدقدم، نحس، بدیمن، نامبارک.

خوش‌قدوقامت: خوش‌قدوبالا، خوش‌هیکل، خوش‌اندام، بلندبالا، خوش‌قواره ≠ بدقواره، بی‌قواره.

خوش‌قریحه: باذوق، ذوقمند، خوش‌طبع، ظریف‌طبع ≠ بدقریحه، بی‌ذوق، کج‌ذوق.

خوش‌قلب: پاک‌طینت، پاک‌نهاد، خوش‌فطرت، نیک‌سرشت ≠ بدطینت.

خوش‌قلبی: خوش‌ذاتی، خوش‌فطرتی، نیک‌سرشتی، نیک‌نفسی، نیک‌نهادی، نیکونهادی ≠ بدذاتی، بدنفسی.

خوش‌قلق: ۱. خوش‌دست؛ ۲. سازگار، مانوس ≠ نامانوس؛ ۳. خوش‌خلق‌وخو ≠ بدقلق، بدخو.

خوش‌قول: خوش‌پیمان، خوش‌عهد، صادق‌الوعد، وفادار ≠ بدقول.

خوش‌قیافه: ۱. خوبرو، خوش‌ترکیب، خوش‌سیما، خوشکل، زیبا، زیبارو، صبیح ≠ بدقیافه؛ ۲. زیبااندام، خوش‌هیکل ≠ بدهیکل.

خوش‌کردن: ۱. شفا‌دادن، مداوا‌کردن، بهبود بخشیدن، معالجه‌کردن؛ ۲. شاد‌کردن، شادمان‌کردن؛ ۳. دل‌پذیر‌ساختن، مطبوع‌کردن؛ ۴. معطر‌کردن، خوش‌بو‌ساختن.

خوش‌کلام: خوش‌بیان، خوش‌زبان، خوش‌سخن، خوش‌گفتار، زبان‌آور ≠ بدگفتار.

خوشکل: جمیل، خوبرو، خوش‌قیافه، خوشگل، دلربا، زیبارو، زیبا، صبیح، قشنگ، ماهرو، نکورو، نیک‌منظر ≠ بدگل، زشت.

خوش‌کیش: ۱. بهدین؛ ۲. شیعه، مسلمان ≠ بدکیش، بدمذهب، بی‌دین، ملحد.

خوش‌گدار: مطابق میل.

خوش‌گذران: ۱. شادخوار، نوش‌خوار؛ ۲. عشرت‌طلب، عشرت‌جو، عیاش، عیش‌طلب، کام‌جو، کام‌طلب، لذت‌جو، عیش‌مشرب ≠ محنت‌کش؛ ۳. تن‌آسا، تن‌پرور.

خوش‌گذرانی: الواطی، تعیش، تن‌آسانی، تنعم، خوشی، شادخواری، عیاشی، عشرت‌طلبی، عیش‌مشربی، کامجویی، لذت‌جویی، نوش‌خواری ≠ تن‌آسانی.

خوش‌گفتار: خوش‌بیان، خوش‌سخن، خوش‌صحبت، خوش‌کلام، خوش‌گفت، خوش‌لهجه، نیکوگفتار، شیرین‌سخن، شیرین‌گفتار ≠ بدکلام.

خوش‌گفت: خوش‌کلام، خوش‌گفتار، شیرین‌سخن، نیکوگفتار، شیرین‌زیان ≠ بدکلام.

خوش‌گل، خوشگل: جمیل، خوبرو، خوش‌اندام، خوش‌قیافه، خوشکل، دل‌ربا، رعنا، زیبا، زیبارو، شکیل، صبیح، ظریف، قشنگ، ماه‌رو، ملوس، ملیح، نکورو، نیک‌منظر، وجیه ≠ بدگل، زشت.

خوش‌گلی، خوشگلی: جمال، حسن، زیبایی، صباحت، ملاحت، وجاهت ≠ بدگلی، زشت‌رویی.

خوش‌گوار، خوشگوار: ۱. سریع‌الهضم، سهل‌الهضم، گوارا، مطابق میل؛ ۲. مهنا، خوش‌مزه، لذیذ ≠ بدگوار.

خوش‌لقا: خوش‌منظر، خوش‌سیما، خوش‌قیافه، خوش‌برورو، خوش‌شمایل.

خوش‌محضر: ۱. خوش‌معاشرت، خوش‌آمیز، معاشرتی؛ ۲. گرم‌سخن.

خوش‌مزگی، خوشمزگی: ۱. شوخی، مزاح، مطایبه؛ ۲. خوش‌طعمی، خوش‌خواری، ≠ بدمزگی.

خوش‌مزه، خوشمزه: خوش‌خوار، خوش‌طعم، لذیذ ≠ بدمزه.

خوش‌مشرب: ۱. خوش‌معاشرت، اجتماعی، خوش‌آمیز، آداب‌دان، زودجوش؛ ۲. خوش‌صحبت، خوش‌کلام؛ ۳. خلیق، خوش‌خلق‌وخو.

خوش معاشرت: خوش‌محضر، خوش‌آمیز، معاشرتی، نیک‌محضر، نیکومحضر ≠ بدمعاشرت.

خوش‌منش: باشخصیت، خلیق، خوش‌اخلاق، خوشخو، خوشرو، سازگار ≠ بدمنش.

خوش‌نام، خوشنام: معروف، نیکنام ≠ بدنام.

خوش‌نامی، خوشنامی: مقبولیت، نیکنامی، وجهه ≠ بدنامی.

خوش‌نغمه: خوش‌آواز، خوش‌الحان، خوشخوان، خوشنوا ≠ بدصدا.

خوش‌نوا: خوش‌آواز، خوش‌الحان، خوشخوان، خوش‌نغمه ≠ بدنوا.

خوش‌نویس، خوشنویس: خوش‌خط، خطاط، کاتب ≠ بدخط.

خوش‌نیت: خوش‌باطن، خوش‌قلب، پاک‌نیت، خیرخواه ≠ بدنیت.

خوش‌وبش: احوال‌پرسی، حال‌پرسی، چاق‌سلامتی.

خوش‌وبش‌کردن: احوال‌پرسی‌کردن، چاق‌سلامتی‌کردن.

خوش‌وقت، خوشوقت: خوشحال، شاد، مسرور، مشعوف، نیکوحال ≠ ناشاد، نامسرور.

خوشه: ۱. سنبله، شنگله؛ ۲. دسته، گروه.

خوش‌هیکل: برازنده، خوش‌اندام، خوش‌شکل، خوش قدوقامت، شکیل، موزون ≠ بدهیکل، بی‌قواره.

خوشی: استراحت، بهجت، خوبی، خوش‌گذرانی، سرور، سعادت، سلوت، شادخواری، طرب، عشرت، عیش، غنج، کامرانی، کیف، لهو، لهوولعب، مسرت، ملاهی ≠ ناخوشی.

خوش‌یمن: باشگون، شگون‌دار، نیک‌پی، خوش‌قدم، مبارک، میمون، همایون ≠ بدشگون، بدیمن.

خوض: ۱. غوطه‌ور؛ ۲. فرو رفتن؛ ۳. ژرف‌اندیشی؛ ۳. در اندیشه فرو رفتن، به فکرفرو رفتن.

خوف‌آمیز: ترس‌آور، ترسناک، خوف‌انگیز، خوفناک، دلهره‌آمیز، دلهره‌زا، رعب‌آمیز، رعب‌آور، رعب‌انگیز، وهم‌آلود، وهمناک، هراس‌آور، هولناک.

خوف: ۱. اضطراب، باک؛ ۲. بیم، پروا، ترس، جبن، رعب، واهمه، وجا، وحشت، وهم، هراس، هول، هیبت ≠ رجا.

خوف‌انگیز: ترس‌آور، ترسناک، دهشت‌آور، دهشت‌انگیز، دهشت‌زا، مهیل، وحشتناک، وهمناک، هول‌انگیز، هولناک.

خوفناک: بیمناک، ترس‌آور، ترسناک، خوفناک، دهشت‌آور، دهشتناک، رعب‌آور، رعب‌انگیز، سهمناک، مخوف، مهیل، هول‌انگیز، مهیب، وحشت‌انگیز، وحشتناک، وهمناک، هراس‌انگیز، هراسناک، هولناک.

خوک: خنزیر، کاس، گراز.

خو‌کردن: ۱. عادت‌کردن، خو گرفتن، معتاد‌شدن؛ ۲. انس گرفتن، مانوس‌شدن، الفت گرفتن.

خوگر: آمخته، مالوف، مانوس، متخلق، معتاد ≠ رمنده، وحشی.

خوگر‌شدن: ۱. آمخته‌شدن، عادت‌کردن، خو گرفتن؛ ۲. الفت گرفتن، مانوس‌شدن ≠ رمیدن.

خو گرفتن: ۱. انس گرفتن، الفت گرفتن، مانوس‌شدن، آمخته‌شدن؛ ۲. عادت‌کردن، خو‌کردن.

خوگرفته: آمخته، دمساز، متعود، مالوف، معتاد ≠ رمیده، گریزان، نامالوف.

خوگیر: آمخته، اخت، دمساز، معتاد ≠ نامانوس.

خوگیری: آمختگی، اخت، الفت، انس، موانست ≠ رمندگی.

خون‌آشام: بی‌رحم، تشنه به‌خون، خون‌خوار، خون‌خواره، خون‌ریز، سخت‌دل، سفاک ≠ رئوف.

خون‌آلود: آغشته‌به‌خون، خون‌آلوده، غرقه‌به‌خون، خونی، خونین.

خوناب: آب‌خون، خونابه.

خون‌بار، خونبار: ۱. خون‌فشان؛ ۲. خون‌پالا؛ ۳. اشک‌ریز.

خون‌بها، خونبها: ارش، خون‌تاوان، دیه.

خون‌خوار، خونخوار: بی‌رحم، خونریز، خون‌آشام، خونخواه، سفاک.

خون‌خواه، خونخواه: انتقام‌کش، انتقام‌گیر، کین‌کش، منتقم.

خون‌خواهی، خونخواهی: انتقام، تقاص، کین‌خواهی، کین‌کشی ≠ عفو.

خون: ۱. دم؛ ۲. خوناب، خونابه.

خون ریختن: کشتن، کشتار‌کردن، خون‌ریزی‌کردن.

خون‌ریز، خونریز: بی‌رحم، جلاد، خون‌آشام، خونخوار، سخت‌دل، سفاک، قاتل، قسی.

خون‌سرد، خونسرد: ۱. بی‌اعتنا، بی‌تفاوت ≠ خون‌گرم؛ ۲. آرام، بردبار؛ ۳. خوددار، خویشتن‌دار، مسلط به خود؛ ۴. بی‌تشویش.

خون‌سردی: ۱. بردباری، متانت، خویشتن‌داری؛ ۲. بی‌اعتنایی؛ ۳. بی‌تشویشی.

خون‌کردن: قربانی‌کردن، کشتن، ذبح‌کردن.

خون‌گرم، خونگرم: باحرارت، بامحبت، باعاطفه، عطوف، رئوف، گرم، مهربان ≠ خونسرد.

خون گریستن: خون گریه‌کردن، زاریدن.

خون‌گیر، خونگیر: حجام، حجامت‌گر، رگزن، فساد.

خونی: ۱. مربوط به خون؛ ۲. خونین، آغشته به خون؛ ۳. قاتل، کشنده.

خونین: ۱. خون‌آلود، خون‌آلوده، خونبار، خونی، آغشته به خون؛ ۲. زخمین.

خونین‌دل: ۱. خونین‌جگر؛ ۲. پراندوه، اندوهگین.

خوی‌آور: عرق‌زا، معرق.

خوی: ۱. تعرق، عرق؛ ۲. آب دهان، تف، خدو، خیو.

خوید: ۱. بوته گندم‌وجو، جونارس، خید، قصیل؛ ۲. غله‌زار.

خویش: ۱. آشنا، خودی، خویشاوند، قریب، قوم، کس، منسوب، نزدیک، وابسته؛ ۲. خود، نفس ≠ غریبه، ناآشنا.

خویشان: ارحام، اعقاب، اقربا، بستگان، قومان، کسان ≠ بیگانگان.

خویشاوندان: اقارب، اقربا، اقوام، کسان، منسوبان، منسوبین، وابستگان ≠ بیگانگان.

خویشاوند: خویش، قریب، قوم، کس، منسوب، نزدیک، نسیب، وابسته ≠ غریبه.

خویشاوندی: انتساب، صهر، قرابت، نسبت، وابستگی ≠ بیگانگی.

خویشتن‌بین: خودبین، خودستا، خودنگر، متکبر، معجب، مغرور.

خویشتن: خود، خویش ≠ غیر.

خویشتن‌دار: ۱. باتقوا، پرواپیشه، تقواپیشه، متقی، پرهیزگار، خوددار ≠ بی‌تقوا، ناپرهیزگار؛ ۲. بردبار، شکیبا، صابر، صبور ≠ باشکیبا، عجول، نابردبار.

خویشتن‌داری: ۱. اجتناب، بردباری، خودداری، شکیبایی؛ ۲. اتقاء، پرهیز، پرهیزگاری، ورع.

خویشتن‌ستا: خودستا، لاف‌زن، خودمنش، خویشتن‌بین، متکبر، مغرور ≠ غیرستا؛ ۲. تمواضع، فروتن، شکسته‌نفس.

خویشتن‌ستایی: خودستایی، لاف‌زنی، خودمنشی، خویشتن‌بینی، تکبر، غرور ≠ غیرستایی؛ ۲. تواضع، فروتنی، شکسته‌نفسی.

خویشتن‌کام: خودرای، خودسر، خودکامه، خویش‌کام.

خویشی: بستگی، پیوند، قرابت، نزدیکی، نسبت ≠ بیگانگی.

خه‌خه: آفرین، احسنت، اینت، خوشا، مرحبا ≠ وه.

خیابان: بلوار، شارع، گذرگاه، معبر.

خیابان‌کشی: خیابان‌بندی، خیابان‌سازی، بلوارسازی.

خیار: صفت ۱. خیارزه، بالنگ؛ ۲. اختیار؛ ۳. صاحب اختیار، مخیر؛ ۴. برگزیده، منتخب.

خیاط: درزی، دوزنده.

خیاطی: خیاطت، درزیگری، دوزندگی.

خیالات: ۱. اوهام، توهمات، موهومات؛ ۲. افکار، پندارها ≠ حقایق.

خیالاتی: خیال‌باف، خیال‌بند، خیال‌اندیش، پندارباف.

خیال‌باف: پندارباف، خیال‌اندیش، خیال‌بند، خیال‌پرداز ≠ واقع‌بین، واقعیت‌گرا.

خیال‌بافی: پنداربافی، خیال‌اندیشی، خیال‌بندی، خیال‌پردازی، خیال‌پروری.

خیال‌پردازانه: خیالبافانه، پندارگرایانه، آرمان‌گرایانه.

خیال‌پرداز: ۱. خیال‌باف، خیال‌بند؛ ۲. آرمان‌گرا، پندارگرا.

خیال‌پردازی، خیالپردازی: تخیل، خیالبافی، خیال‌بندی، گمان‌پردازی، گمانه‌زنی ≠ واقع‌بینی.

خیال‌پرست: ۱. خیالاتی، خیال‌اندیش، خیالباف، خیال‌بند، خیال‌ساز، موهوم‌پرست؛ ۲. دل‌باخته، عاشق؛ ۳. شاعر ≠ حقیقت‌گرا، واقع‌گرا.

خیال‌پرستی: ۱. خیال‌بافی، خیال‌بندی؛ ۲. اوهام‌پرستی؛ ۳. شاعری.

خیال: ۱. توهم، گمان، وهم؛ ۲. پندار، پنداشت، تخیل؛ ۳. اندیشه، تصور، تفکر، فکر؛ ۴. مخیله؛ ۵. نقشه؛ ۶. سودا، وسواس؛ ۸. تصویر، تندیس، شبح؛ ۹. قصد، آهنگ، عزم، تصمیم.

خیال‌داشتن: قصدداشتن، تصمیم‌داشتن، عزم‌داشتن.

خیال‌کردن: ۱. گمان‌کردن، پنداشتن؛ ۲. تصور‌کردن.

خیالی: تصوری، خرافی، فانتزی، فرضی، موهوم، واهی ≠ حقیقی، واقعی.

خیام: خیمه‌باف، خیمه‌دوز.

خیانت‌آمیز: خائنانه، خیانت‌بار، غدرآمیز.

خیانت: ۱. بدعهدی؛ ۲. بی‌وفایی، پیمان‌شکنی، عهدشکنی، غدر؛ ۳. بی‌عصمتی، بی‌عفتی، زناکاری؛ ۴. دزدی؛ ۵. دغلی، نادرستی، ناراستی.

خیانت‌پیشه: خائن، خیانتکار، خیانتگر، غدار، نمک‌بحرام.

خیانت‌گر: خائن، خیانتکار، دغلکار، غدار.

خیت: اسم ۱. بور، خجلت‌زده، سرافکنده، شرمنده، کنفت ≠ سرفراز، مفتخر؛ ۲. رشته، سلک.

خیراندیشانه: قید خیرخواهانه، مشفقانه، مصلحانه، نیک‌اندیشانه، نیک‌خواهانه ≠ بداندیشانه.

خیراندیش: خیرخواه، مصلح، مصلحت‌جو، نیک‌خواه، نیک‌اندیش، نیک‌سگال ≠ بدسگال.

خیراندیشی: خوش‌فطرتی، خیرخواهی، نیک‌اندیشی، نیک‌خواهی، نیک‌سگالی ≠ بدسگالی.

خیرخواه: پاک‌طینت، خوش‌فطرت، خیر، خیراندیش، مشفق، مصلح، ناصح، نیک‌اندیش، مشفق، نیک‌خواه ≠ بدخواه.

خیرخواهی: خیراندیشی، مصلحت‌اندیشی، نیک‌خواهی ≠ بدخواهی.

خیر: خیرخواه، صدقه‌ده، صدقه‌رسان، نیکوکار ≠ بی‌خیر.

خیرگی: ۱. خیره‌سری، ستیهندگی، سرکشی، لجاجت؛ ۲. حیرت، سرگردانی، سرگشتگی؛ ۳. بیهودگی، هرزگی؛ ۴. تاریکی، ظلمت.

خیر: ۱. نچ، نه، نی؛ ۲. صلاح، صواب، مصلحت؛ ۳. بهی، خوبی، خوشی، نیکی؛ ۴. برکت، نعمت؛ ۵. سعادت، فیض؛ ۶. صدقه؛ ۷. اجرنیک، مزد ≠ شر.

خیره: ۱. پررو، سرکش، گستاخ، لجوج؛ ۲. پریشان‌خاطر، حیران، سرگشته، شگفت‌زده، مبهوت، متحیر، متعجب؛ ۳. ترسان، متوحش؛ ۴. ابله، احمق، نادان ≠ دانا؛ ۵. باطل، بیهوده، عبث، هرز؛ ۶. تاریک، تیره، مظلم ≠ روشن.

خیره‌سر: ۱. پندناپذیر، خودرای، خودسر، ستیهنده، لجوج، یکدنده؛ ۲. بی‌پروا، گستاخ؛ ۳. ابله، احمق، نادان ≠ عاقل؛ ۳. بوالهوس، بیهوده‌گرد، سرکش.

خیره‌سری: ۱. خودرایی، خیرگی، سبکسری، سرکشی، لجاجت؛ ۲. بی‌پروایی، گستاخی؛ ۳. بله، حماقت، نادانی؛ ۴. تمرد، خودسری.

خیره‌کش: ۱. بی‌باک، ستمگر، ظالم؛ ۲. خونریز، خون‌آشام، سفاک، خونخوار، ضعیف‌کش ≠ ضعیف‌نواز؛ ۳. جهان‌سوز؛ ۴. بی‌باک، بی‌پروا؛ ۵. سرکش، عاصی.

خیره ماندن: ۱. خیره‌شدن؛ ۲. مبهوت ماندن، حیران‌شدن.

خیزاب: آب‌کوهه، کوهه‌آب، موج.

خیز: ۱. پرش، جست، جهش؛ ۲. تاخت؛ ۳. جهیدن؛ ۴. ارتفاع، بلندی (ایوان، دیوار، طاق).

خیزران: چوب، عصا، نی، نی‌هندی.

خیزش: ۱. انقلاب، قیام، نهضت؛ ۲. جهش.

خیز‌کردن: ۱. خیز برداشتن، جهیدن؛ ۲. دویدن.

خیساندن: تر‌کردن، خیسانیدن، خیس‌کردن، مرطوب‌کردن ≠ خشکاندن، خشکانیدن.

خیس: تر، مرطوب، نم، نمناک نمین ≠ خشک.

خیش: ۱. بشکار، شخم ≠ درو؛ ۲. گاوآهن؛ ۳. پارچه‌کتانی، کیش.

خیش‌کردن: خیش‌زدن، شیارزدن، شخم زدن، شخم‌کردن ≠ درو‌کردن، درویدن.

خیشوم: ۱. بینی، دماغ، غنه؛ ۲. دماغه.

خیشومی: غنه‌ای.

خیط: بور، خجلت‌زده، خیت، سرافکنده، شرمنده ≠ سرفراز، مفتخر.

خیک: انبان، خی، مشک.

خیل: ۱. ارتش، جند، سپاه، عسکر، فوج، قشون، گند، لشکر؛ ۲. گروه؛ ۳. پیرو، مرید، هواخواه؛ ۴. ایل، طایفه، عشیره، قبیله، دودمان؛ ۵. سواران، سوارکاران؛ ۶. گروه اسبان.

خیلتاش: ۱. همکار، هم‌قطار؛ ۲. هم‌خیل، هم‌طایفه؛ ۳. فراش، محصل، پیک؛ ۴. سپهدار، صاحب‌سپاه، امیرلشکر؛ ۵. سپاهی، لشکری.

خیل‌خیل: بسیار، بی‌شمار، بی‌نهایت، دسته‌دسته، زیاد، فوج‌فوج، گروه‌گروه.

خیلی: ۱. بس، بسی، بسیار، جزیل، زیاد، کثیر، وافر، بی‌نهایت، بغایت، فراوان ≠ اندک؛ ۲. شماری، عده‌ای، گروهی ≠ کم، قلیلی.

خیم: صفت ۱. خو، طبیعت، منش؛ ۲. استفراغ، تهوع، قی؛ ۳. دیوانه، مخبون.

خیمگی: ۱. چادردار؛ ۲. فراش.

خیمه: چادر، خرگاه، سراپرده، شامیانه.

خیمه‌زدن: ۱. اردوزدن، خیمه برپا‌کردن؛ ۲. استقرار‌یافتن، جاگرفتن، فرودآمدن، مستقر‌شدن، مقیم‌شدن، منزل‌کردن؛ ۳. خیمه‌کشیدن.

خیمه‌گاه: اتراقگاه، اردو، اردوگاه، منزلگاه.

خیو: آب دهن، اخ، بزاق، تف، خد، خدو.

ستاره نجفیان

جا: ۱. اطاق، خانه، مسکن، منزل؛ ۲. جایگاه، ماوا، ماوی؛ ۳. محل، مقام، مقر، مکان؛ ۴. فضا؛ ۵. موضع؛ ۶. بستر، رختخواب؛ ۷. اندازه، حد؛ ۷. توانایی، جرات.

جاافتاده: ۱. باوقار، بزرگسال، پیر، سالدیده، سالمند، سنگین، کهنسال، متین، مسن، معمر؛ ۲. پخته، سردوگرم‌چشیده، کارکشته، کامل؛ ۳. رسیده.

جابه‌جا: ۱. بلافاصله، دردم، فوراً.

جابجایی: ۱. انتقال، نقل، نقل‌مکان؛ ۲. حمل؛ ۳. سفر، کوچ؛ ۴. منتقل ≠ استقرار.

جابر: ۱. بیدادگر، جبار، زورگو، ستمگر، ظالم، قهار؛ ۲. شکسته‌بند ≠ عادل، دادگر.

جابرانه: بیدادگرانه، جبارانه، ستمگرانه، ظالمانه، قهرآمیز ≠ عادلانه، دادگرانه.

جادار: ظرفیت‌دار، فراخ، فضادار، گشاد، واسع، وسیع ≠ تنگ.

جادو: افسون، تسخیر، چشم‌بندی، ساحری، سحر، طلسم، فسون.

جادوگر: ۱. افسونگر، جادوکار، ساحر، سحار؛ ۲. کاهن، معزم، نیرنگ‌باز؛ ۳. فریبنده.

جادوگری: ۱. ساحری، سحر، فسون؛ ۲. افسونگری.

جاده: اتوبان، راه، شارع، شاهراه، طریق، طریقه.

جاذب: ۱. دلربا، دلفریب، دلکش، رباینده، فریبنده، گیرا؛ ۲. جذب‌کننده، کشنده.

جاذبه: ۱. جذب، جذبه، جلب، گیرایی؛ ۲. کشش، ملاحت ≠ دافعه.

جار: ۱. بانگ، داد، صدا، صلا، صوت، فریاد، ندا؛ ۲. مجاور، همسایه؛ ۳. چلچراغ؛ ۴. نگهبان؛ ۵. هم‌سوگند، هم‌قسم.

جارچی: جارزن، جارکش، صلازن، منادی.

جارو: ۱. جاروب؛ ۲. درمنه.

جاروجنجال: دادوفریاد، غریو، غلغله، هلهله، هیاهو.

جارو‌کردن: جاروکشی، رفتن، نظافت.

جاروکش: رفتگر، سپور، نظافتچی.

جاری: ۱. روان، ساری، سیال؛ ۲. جریان؛ ۳. عادله، فعلی؛ ۴. رایج، شایع، عادی، متداول، معمول؛ ۵. جاریه.

جازم: ۱. برا، برنده، قاطع؛ ۲. بی‌گمان، قطعی؛ ۳. خبر، قضیه.

جاسازی: ۱. تعبیه؛ ۲. جعبه‌مخفی.

جاسوس: خبرآور، خبرچین، خبرگیر، راید، کارآگاه، مفتش، منهی.

جاشو: ملاح، ملوان.

جاعل: ۱. جعل‌کننده، سندساز؛ ۲. سازنده؛ ۳. واضع؛ ۴. متقلب.

جاکتابی: قفسه، کتابخانه.

جاکش: پاانداز، دیوث، قرمساق، قواد.

جاکشی: پااندازی، قرمساقی، قوادی، لحاف‌کشی.

جالب: جاذب، گیرا، رباینده.

جالیز: بستان، پالیز، فالیز، کشتزار، لته، مزرعه.

جام: ۱. پیاله، ساتکین، ساغر، صراحی، قدح، کاسه؛ ۲. شیشه.

جامد: جماد، سخت، سفت، منجمد.

جامع: تام، فراگیر، کامل، مستوفا، مشروح، مفصل ≠ ناقص.

جامعه: ۱. اجتماع؛ ۲. جمعیت، سازمان، گروه، مجمع.

جامه: ۱. پوشش، پوشیدنی، پوشاک، پیراهن، پیرهن، ثوب، حله، دثار، رخت، قمیص، لباس، ملبوس؛ ۲. جام، صراحی.

جامه‌دان: بقچه، چمدان.

جان: ۱. روان، روح؛ ۲. حیات؛ ۳. نفس؛ ۴. هوش؛ ۵. عزیز، گرامی؛ ۴. جن ≠ تن، بدن، انس، پری، پریان.

جان‌آفرین: آفریننده، ایزد، پروردگار، خالق، یزدان.

جانان: جانانه، دلبر، دوست، محبوب، معشوق، یار.

جانانه: ۱. جانان، محبوبه، معشوقه، یار؛ ۲. تمام‌عیار، حسابی، کامل.

جان‌پرور: جانبخش، جانفزا، روحبخش، روح‌پرور.

جان‌پناه: ۱. پناهگاه، سنگر؛ ۲. آلونک، کلبه، ماوا.

جان‌کندن: ۱. احتضار، نزع؛ ۲. رنج‌کشیدن.

جان‌نثار: ۱. برخی، جانباز، جان‌فدا، فدایی؛ ۲. چاکر، مخلص.

جان‌نثاری: ۱. جانبازی، جانفدایی، فداکاری؛ ۲. اخلاص، چاکری.

جانب: پهلو، جهت، سمت، سو، طرف، عرض، کرانه، کران، کنار، ناحیه، ور.

جانباز: جان‌نثار، دلیر، فداکار، فدایی.

جانبازی: ایثار، جان‌فشانی، سربازی، فداکاری.

جانبخش: جان‌افزا، جان‌پرور، روح‌انگیز، روحبخش، روح‌پرور.

جانبدار: حامی، طرفدار، هوادار ≠ مخالف.

جانبداری: حمایت، طرفداری، هواخواهی، هواداری ≠ مخالفت.

جاندار: جانور، جنبنده، حی، حیوان، ذی‌نفس، زنده ≠ بی‌جان.

جانسوز: جانکاه، جانگداز، جگرسوز، دلخراش، دلگداز، سوزناک.

جانشین: بدل، جایگزین، خلف، خلیفه، عوض، قائم‌مقام، نایب، وارث، ولیعهد.

جانشینی: ۱. خلافت، قائم‌مقامی، نیابت؛ ۲. ولایتعهدی؛ ۳. وکالت.

جانفزا: جان‌پرور، روح‌انگیز، روح‌پرور، روح‌نواز ≠ جانکاه، جانگداز.

جانکاه: جانسوز، جانگداز، جگرخراش، دلخراش، دلخراش، دلگداز، رنج‌آور، مولم ≠ جان‌پرور.

جانگداز: جانگزا، رقت‌آور، روان‌سوز، روح‌گداز، فجیع، مولم ≠ روح‌نواز.

جانماز: تسلیخ، تشلیخ، سجاده، مصلی.

جانور: ۱. جاندار، حیوان، دابه، دد، سبع، وحش؛ ۲. جاندار ≠ آدمی، انسان.

جانی: ۱. صمیمی، عزیز، گرامی، یکرنگ؛ ۲. آدمکش، تبهکار، جنایتکار، قاتل ۱. ≠ دورنگ، دورو؛ ۲. سلیم، بی‌آزار.

جاودان: پایا، جاویدان، سرمد، فناناپذیر، مخلد، مدام، مستدام ≠ فانی.

جاودانگی: پایایی، دیرینگی، قدم، نامیرایی، همیشگی ≠ فنا.

جاودانه: ۱. ابدی، پایا، جاویدان، مخلد، مستمر، همیشگی؛ ۲. دایماً، همواره ≠ موقت.

جاودانی: پایا، دیرینگی، سرمدی، نامیرا ≠ میرایی، ناپایایی.

جاوید: ابدی، پایا، پایدار، جاویدان، خالد، دایم، دائمی، سرمد، فناناپذیر، قیوم، لایزال، مانا، ماندنی، مدام، همیشگی ≠ زودگذر.

جاویدان: ابدی، ازلی، پایدار، جاودانه، جاودان، جاوید، دائم، دائمی، سرمد ≠ موقتی.

جاه: آبرو، اعتبار، جلال، دبدبه، درجه، رتبه، شان، شکوه، شوکت، عرض، فر، مجد، مسند، مقام، منزلت، منصب.

جاهد: پرتلاش، تلاشگر، جدی، ساعی، کوشا، مجد ≠ کاهل.

جاه‌طلب: ریاست‌طلب، زیاده‌طلب، مسندجو، مقام‌پرست، منصب‌جو.

جاه‌طلبی: ریاست‌طلبی، مسندجویی، مقام‌پرستی، منصب‌جویی، نامجویی.

جاه‌وجلال: احتشام، تشخص، تعین، جلال، حشمت، شکوه، فر.

جاهل: ۱. بی‌دانش، بی‌علم، بی‌معرفت، غافل، نادان؛ ۲. لات، لوطی ≠ دانا.

جاهلانه: ۱. سفیهانه، نابخردانه؛ ۲. لات‌وار ≠ عاقلانه.

جای: به‌ازا، عوض.

جای‌پا: اثر، پی، رد، نقش.

جایز: ۱. حلال، روا، شایست، مباح، مجاز؛ ۲. روان، نافذ ≠ ناروا.

جایزه: اجر، انعام، پاداش، جزا، خلعت، صله، عطیه، مدال.

جایگاه: ۱. جا، قرارگاه، ماوا، محل، مرکز، مسکن، مقر، مکان، منزل، موضع، موقف، موقعیت؛ ۲. درجه، مرتبه، مقام.

جایگزین: ۱. جانشین؛ ۲. ثابت، مستقر.

جایگیر: ۱. ثابت، مستقر، مقیم؛ ۲. جسیم، دست‌وپاگیر، متمکن.

جبار: بیدادگر، جابر، ستم‌پیشه، ستمکار، ستمگر، ظالم، قاهر، قهار ≠ دادگر.

جبارانه: بیدادگرانه، جابرانه، ستمگرانه، ظالمانه ≠ دادگرانه، عادلانه.

جبان: بزدل، ترسو، جبون، کم‌جرات، کم‌دل ≠ شجاع، شیردل.

جبر: ۱. ضرورت؛ ۲. اجبار، زور، ستم، ظلم، عنف، فشار، قهر؛ ۳. ریاضی ≠ اختیار، تفویض.

جبراً: بزور، عنفاً، قهراً، کرهاً، مجبوراً ≠ مختاراً.

جبران: تاوان، ترمیم، تلافی، عوض، غرامت، مغرم.

جبرئیل: جبرائیل، جبریل، روح‌الامین، سروش، فرشته، ملک.

جبروت: ۱. جلال، حشمت، دبدبه، شکوه، شوکت، کبریا؛ ۲. عالم‌علیا، جهان‌برین ≠ ناسوت.

جبری: اجباری، قسری، قهری ≠ اختیاری.

جبل: کتل، کوه، کوهپایه، کوه‌زار، کوهستان.

جبلت: خصلت، خو، ذات، سرشت، غریزه، فطرت، نهاد.

جبلی: اصلی، ذاتی، طبیعی، غریزی، فطری، نهادین.

جبن: باک، بزدلی، بیم، ترس، خوف، رعب، محابا، مهابت، هراس ≠ شجاعت.

جبون: بزدل، ترسو، جبان، کم‌جرات ≠ شیردل، شجاع.

جبه‌پوش: زره‌پوش، سلاحدار، مسلح.

جبهه: ۱. نما؛ ۲. پیشانی، جبین، ناصیه؛ ۳. میدان‌جنگ.

جت: هواپیما.

جثه: اندام، بدن، پیکر، تن، هیکل.

جحد: انکار، تکذیب، رد، نفی.

جحیم: آتش، جهنم، درک، دوزخ، سقر، نار، هاویه ≠ بهشت.

جد: ۱. پافشاری، تکاپو، جدیت، جهد، سعی، مداومت، مساعی؛ ۲. جدی ≠ هزل، شوخی.

جد: ۱. اسلاف، پدربزرگ، سلف، نیا، نیاکان؛ ۲. بزرگی، عظمت؛ ۳. بهره، حظ، نصیب؛ ۴. بخت، نیک‌بختی؛ ۵. بی‌نیازی، توانگری.

جدا: ۱. سوا، مستثنا؛ ۲. قطع، وا؛ ۳. تنها، فرد، مطلقه، مطلق، منفرد، مهجور؛ ۴. جداگانه، علی‌حده، مجزا، منتزع، منفک؛ ۵. ممتاز؛ ۶. متباین؛ ۷. پراکنده؛ ۸. بریده، گسسته، گسیخته، منفصل، منقطع، ناپیوسته ≠ وصل، متصل، پیوسته.

جداً: اکیداً، حقیقتاً، شدیداً، قویاً ≠ شوخی.

جداافتاده: تنها، دورافتاده، متروک، مهجور.

جداجدا: جداگانه، سواسوا، علی‌حده.

جدار: ۱. پوسته، قشر؛ ۲. دیواره، دیوار.

جداسازی: افراز، انتزاع، تفکیک، فصل، فک.

جداگانه: جدا، جداجدا، سوا، علی‌حده.

جدال: آرزم، بحث، پرخاش‌جویی، پیکار، جر، جنگ، حرب، خصومت، رزم، زدوخورد، ستیز، ستیزه، عناد، کشمکش، گیرودار، مجادله، مخاصمه، مرافعه، مشاجره، معرکه، مقاتله، منازعه، مناقشه، نبرد، نزاع، نقار.

جدایی: ۱. دوری، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران؛ ۲. طلاق؛ ۳. انفکاک؛ ۴. انفصال، برش، قطع ≠ وصال، وصل.

جدت: ۱. تازگی، طراوت، نوی؛ ۲. توانگری، دارایی، مال ≠ کهنگی.

جدل: پیکار، جنگ، خصومت، داوری، ستیزه، مباحثه، محاجه، منازعه، مناقشه، نزاع.

جدول: ۱. طرح، نمودار؛ ۲. جو، جویبار، نهر.

جده: آبی‌بی، بی‌بی، مادربزرگ، ننه ≠ جد، نیا.

جدی: ۱. بهمن‌ماه؛ ۲. بزغاله‌نر.

جدی: ۱. جاهد، ساعی، سختگیر، کوشا، مجد، وظیفه‌شناس؛ ۲. جد؛ ۳. اکید ≠ شوخی.

جدیت: اهتمام، تلاش، جد، جهد، سخت‌کوشی، سعی، فعالیت، کوشش، مداومت.

جدید: اخیر، تازه، تازه، طری، موخر، نو، نوین ≠ قدیم.

جدیداً: اخیراً، بتازگی، تازگی، مجدداً ≠ دور، گذشته.

جدیدالتاسیس: تازه‌بنیاد، نوبنیاد ≠ قدیم، قدیم‌التاسیس، قدیمی.

جذاب: ۱. فریبنده، گیرا؛ ۲. تودل‌برو، دلربا، زیبا، ملیح؛ ۳. خوشایند، دلپذیر، دلکش.

جذابیت: دلربایی، گیرایی، ملاحت.

جذام: آکله، ابرص، خوره.

جذب: انجذاب، جاذبه، ربایش، کشش.

جذبه: ۱. دلربایی، گیرایی، ملاحت؛ ۲. انجذاب، سلطه؛ ۳. خلسه.

جذر: بن، پایه، ریشه.

جر: جدال، دعوا، کشمکش ≠ صلح.

جر: ۱. اوقات‌تلخی، عصبانیت، لج؛ ۲. پاره، دریدگی؛ ۳. بهانه، دبه.

جرات: بی‌باکی، بی‌پروایی، تهور، جربزه، جسارت، دلیری، زهره، شهامت، عرضه، گستاخی، وثبه.

جراتمند: باجربزه، باعرضه، پردل، دلیر، شجاع ≠ ترسو، جبون.

جراحت: ۱. جریحه، ریش، زخم، قرحه؛ ۲. چرک، ریم؛ ۳. صدمه.

جراید: ۱. روزنامه‌ها، مطبوعات؛ ۲. دفاتر، دفترها؛ ۳. نیزه‌ها.

جرب: اگزما، سودا، گر، گری.

جربزه: ۱. جرات، شهامت؛ ۲. قابلیت، شایستگی، لیاقت؛ ۳. زیرکی.

جرثومه: ۱. اصل، جرثوم، ریشه، مایه؛ ۲. انگل، میکرب.

جرح: ۱. جریحه، خستن، ضرب؛ ۲. پس‌زدن، رد.

جرس: جلاجل، درای، زنگ.

جرعه: آشام، چکه، قطره، قلپ.

جرعه‌نوش: ۱. باده‌گسار، شرابخوار، میخوار؛ ۲. مست.

جرقه: اخگر، بارقه، برق، شراره، شرار، شرر، شعله.

جرگه: جمعیت، حلقه، زمره، گروه، مجلس، مجمع، محفل.

جرم: ۱. جسم، ماده؛ ۲. رسوب؛ ۳. آلودگی، چرک؛ ۴. میکرب؛ ۵. شیره.

جرم: اثم، بزه، تقصیر، جسم، جنایت، جنحه، حرج، خطا، خلاف، گناه، معصیت.

جروبحث: گفت‌وگو، مباحثه، مجادله، مکابره.

جری: ۱. بی‌آزرم، بی‌پروا، گستاخ؛ ۲. دلیر، شجاع.

جریان: ۱. روانی، ریزش، سیلان؛ ۲. تداول، رواج؛ ۳. روند؛ ۴. حیص‌وبیص، خلال؛ ۵. قضیه، ماجرا؛ ۵. سیر، کوران؛ ۶. گردش.

جریحه: جراحت، جرح، خستگی، زخم.

جریحه‌دار: افگار، خسته، زخمدار، زخمناک، زخمی، مجروح.

جریده: ۱. روزنامه، مجله، نامه، نشریه؛ ۲. دفتر؛ ۳. تنها، مجرد، منفرد.

جریده‌نگار: روزنامه‌نگار، روزنامه‌نویس، ژورنالیست، خبرنگار.

جریمه: بادافره، تاوان، خسارت، غرامت، کفاره.

جز: بجز، بغیر، به‌استثنای، سوای، غیر، غیراز، مگر، مگراینکه، مگر.

جزا: بادافره، پاداش، تادیب، تلافی، تنبیه، جایزه، سزا، عقوبت، عوض، مجازات، مزد، مکافات.

جزء: ۱. پاره، تکه، قطعه؛ ۲. شمه؛ ۳. عنصر ≠ کل.

جزئی: اندک، کم، ناچیز ≠ کلی.

جزر: غیض، کش ≠ مد، واکش.

جزع: التماس، الحاح، بی‌تابی، بی‌قراری، تضرع، جزوع، زاری، فزع، ناشکیبایی، ناله، ندبه.

جزم: استوار، بی‌تردید، قطع، قطعی، محکم، مستحکم.

جزو: ۱. بخش، پاره، قسمت، لخت؛ ۲. عداد، عضو، عضو؛ ۳. رهرو، سالک.

جزوه: دفترچه، رساله، کتابچه.

جزوه‌دان: کارتن، کلاسور.

جزوه‌کش: رحل.

جزیره: آبخست، آبخوست، آبخو، آداک.

جزیل: ۱. بسیار، بی‌شمار، قابل‌ملاحظه؛ ۲. بزرگ، عظیم.

جزیه: باج، باژ، خراج، گزیت، مالیات.

جسارت: بی‌پروایی، تهور، جرات، دلیری، شوخی، شهامت، گستاخی، وقاحت.

جسارت‌آمیز: بی‌باکانه، تهورآمیز، جسورانه، شجاعانه، متهورانه.

جسامت: تناوری، تنومندی.

جست: پرش، جهش، خیز.

جستار: بحث، تفحص، جست‌وجو، مبحث.

جست‌وجو: استفسار، بررسی، پژوهش، تجسس، تفتیش، تفحص، جستار، سراغ، طلب، کاوش، کنجکاوی، کندوکاو، وارسی.

جست‌وجو‌کردن: تجسس، تفحص، جستن، طلب‌کردن.

جست‌وجوگر: پژوهنده، متتبع، متجسس، متفحص.

جستن: پژوهیدن، تجسس‌کردن، تفتیش‌کردن، تفحص‌کردن، جست‌وجو‌کردن، طلب‌کردن.

جسد: تن، جنازه، کالبد، لاش، لاشه، میت، نعش.

جسر: پل، خدک.

جسم: ۱. بدن، پیکر، تنه، تن، کالبد؛ ۲. جرم.

جسور: ۱. بی‌باک، بی‌پروا، پردل، شجاع، شیردل، نترس؛ ۲. بی‌آزرم، بی‌ادب، بی‌حیا، پررو، گستاخ؛ ۳. متجاسر ≠ کم‌دل.

جسورانه: جسارت‌آمیز، دلیرانه، شجاعانه، گستاخانه.

جسیم: پرحجم، تناور، تنومند، حجیم، عظیم‌الجثه.

جشن: بزم، جشنواره، چراغانی، سور، شادی، ضیافت، عید، فستیوال، مهمانی.

جشنواره: جشن، فستیوال.

جعبه: ۱. بسته، صندوق، قوطی، مجری؛ ۲. تیردان، تیرکش.

جعد: زلف، گیسو، مو.

جعل: ۱. غایط، فضله، نجاست؛ ۲. سوسک.

جعل: ۱. تقلب، دروغ؛ ۲. درآوردن؛ ۳. ساختگی؛ ۴. ازخوددرآوردن، درآوردن،‌ساختن.

جعلی: تقلبی، ساختگی، قلابی، مجعول، مستعار، موهوم ≠ اصلی، اصیل.

جعودت: پر، پرپشت، مجعد ≠ تنک.

جغد: بوف، بوم، کنگر، کوف.

جفا: آزار، اذیت، بی‌وفایی، بی‌مهری، تطاول، جور، ستم، ظلم، غدر، نامهربانی ≠ مهر.

جفاپیشه: آزارپیشه، ستمگر، ظالم، متعدی، نامهربان ≠ مهربان.

جفاجو: جفاپیشه، جفاکار، ستم‌پیشه، ستمکار، ستمگر، ظالم، غدار، نامهربان ≠ مهرورز.

جفاکار: بیدادگر، بی‌رحم، بی‌مهر، جفاجو، ستمگر، سنگدل، ظالم، غدار، نامهربان ≠ مهربان.

جفت: ۱. خمیده، کج؛ ۲. چوب‌بست؛ ۳. سقف.

جفت: ۱. زن، زوجه، زوج، همسر؛ ۲. جور؛ ۳. مانند، مثل؛ ۴. عدیل، لنگه؛ ۵. بغل، کنار؛ ۶. مزدوج ≠ تک، طاق، فرد.

جفتگیری: ۱. بارورسازی، گشن، لقاح؛ ۲. جماع، لقاح، مباشرت، مقاربت.

جفنگ: بی‌اساس، بی‌پایه، بی‌ربط، بی‌سروته، بی‌معنی، بیهوده، ترهات، مزخرف، مهمل، یاوه.

جگر: ۱. ریه، شش، کبد؛ ۲. عزیز، نازنین؛ ۳. دلاوری، دلیری، شجاعت.

جگربند: جگرپاره، رود، فرزند.

جگرخراش: جانسوز، جگرسوز، دل‌خراش، سوزناک.

جگرسوز: جانسوز، جگرخراش، حزن‌انگیز، دردانگیز، سوزناک.

جل: ۱. پلاس، پوشش، گلیم، نمد؛ ۲. همه.

جلا: ۱. برق، تلالو، درخشش، درخشندگی، صیقل؛ ۲. پرداخت؛ ۳. آب‌وتاب، رونق؛ ۴. آوارگی.

جلاد: دژخیم، سلاخ، میرغضب.

جلادار: درخشان، درخشنده، صیقلی ≠ بی‌جلا.

جلال: احتشام، بزرگی، جاه، جبروت، حشمت، شکوه، شوکت، عظمت، فر، فره، کبریا، مجد.

جلالت: بزرگواری، بزرگی، دبدبه، شکوه، فر، فره، کوکبه.

جلای‌وطن: آوارگی، تبعید، مهاجرت، هجرت.

جلب: ۱. احضاریه، احضار، توقیف؛ ۲. جذب، ربایش؛ ۳. آوردن، بردن، کشیدن ≠ دفع.

جلب: ۱. حقه‌باز، دغل، متقلب، محیل، مکار، نادرست؛ ۲. پست، خوار، دون، زبون، سفله، فرومایه؛ ۳. روسپی، زناکار، غر، فاحشه، قحبه، هرجایی.

جلباب: ۱. پوشه، حائل، حاجز، سجاف، غشا، قشر؛ ۲. پوشش، حجاب، ستر؛ ۳. پیراهن، جامه.

جلد: ۱. بشره، پوست؛ ۲. پوشش، غلاف؛ ۳. لاک؛ ۴. محفظه؛ ۵. رویه، مقوا.

جلد: به‌تعجیل، تند، تندوتیز، تندی، جلید، چابک، چالاک، چست، زرنگی، زرنگ، سریع، شتابناک، فرز ≠ کند.

جلدساز: صحاف.

جلدی: ۱. چابکی، چالاکی، چستی، دلیری؛ ۲. سرعت، شتاب، عجله ≠ کندی.

جلسه: اجلاس، انجمن، گردهمایی، مجلس، مجمع، نشست.

جلف: ۱. بی‌وقار، تهی‌مغز، سبک، سبکسر، سخیف؛ ۲. بی‌باک، خودسر؛ ۳. خودآرا، خودنما ≠ سنگین، متین.

جلفی: ۱. بی‌وقری، سبکسری؛ ۲. خودآرایی ≠ متانت.

جلق: استمنا، خودارضایی، طبق.

جلگه: دشت، هامون.

جلو: ۱. برابر، روبرو، رویاروی، مقابل؛ ۲. قبال، قدام؛ ۳. پیش، نزد؛ ۴. لگام، عنان ≠ پشت، خلف، دبر.

جلو: ۱. شنگ، شوخ؛ ۲. سیخ.

جلوت: آشکارا، آشکارایی، پیدایی، حضور ≠ خلوت.

جلوخان: پیشخوان، درگاه.

جلودار: ۱. مهاردار؛ ۲. پیشقراول، طلایه.

جلوس: قعود، نشست، نشستن.

جلوگیر: بازدارنده، رادع، مانع، مزاحم.

جلوگیری: پیشگیری، خودداری، دفع، قدغن، ممانعت، منع، نهی.

جلوه: ۱. حضور، ظهور؛ ۲. خودنمایی، نمایش، نمود، وانمود؛ ۳. تلالو، جلال، حشمت، رونق، شکوه؛ ۴. آراستن.

جلوه‌گاه: ۱. حجله‌خانه، حجله؛ ۲. تجلی‌گاه.

جلوه‌گر: آشکار، پدیدار، پدید، پیدا، ظاهر، متجلی، منجلی، نمایان.

جلوه‌گری: بروز، تجلی، جلوه‌نمایی، ظهور، نمایش، نمود.

جلی: آشکار، روشن، منجلی، واضح، هویدا ≠ خفی.

جلید: ۱. جلد، چالاک، چست، زرنگ؛ ۲. چابک‌سوار؛ ۳. زورمند، قوی، نیرومند؛ ۴. بشک، ژاله، شبنم.

جلیس: محشور، مصاحب، معاشر، همدم، هم‌صحبت، همنشین.

جلیل: باحشمت، رفیع، شامخ، عالی‌قدر، عظیم، محتشم، والا.

جماد: بی‌جان، حجر، سنگ، لهنه ≠ جاندار، ذیروح.

جماز: ۱. تندپا، تندرو، سریع، سریع‌السیر؛ ۲. جمازه، شترتندرو.

جماش: افسونگر، دلفریب، شنگ، شوخ، فسونکار.

جماع: آرمش، جفتگیری، مباشرت، مجامعت، مقاربت، نزدیکی، وطی، همبستری، همخوابی.

جماعت: ۱. انجمن، باند، جمع، جمعیت، فرقه، گروه، معشر؛ ۲. طایفه، قبیله.

جمال: حُسن، خوشگلی، زیبایی، صباحت، قشنگی، نیکویی، وجاهت ≠ بدگِلی، بدمنظری.

جمع: ۱. تجمع، جماعت، جمعیت، حزب، دسته، فرقه، گروه، مجمع؛ ۲. زمره؛ ۳. اضافه، علاوه؛ ۴. عده، مجموع، همه؛ ۵. گردآوری.

جمع‌آوری: تالیف، گردآوری، گردآوردن.

جمعاً: باتفاق، تمام، من‌حیث‌المجموع، همه.

جمعه: آدینه.

جمعی: عمومی، گروهی، همگانی، همگی ≠ خصوصی.

جمعیت: ۱. سامان؛ ۲. اسباب؛ ۳. ازدحام، انبوه، شلوغی، کثرت؛ ۳. انجمن، باند، جامعه، جرگه، جماعت، جمع، دسته، عده، فرقه، کانون، گروه، مجتمع، مجمع، محفل، معشر، نفوس.

جمل: اشتر، شتر.

جملگی: تمام، تماماً، سراسر، سرتاسر، همه.

جمله: ۱. تمام، کاملاً، کل، همه، یکباره، یکسر، یکسره؛ ۲. عبارت؛ ۳. زمره، عداد.

جمله‌فروش: عمده‌فروش، کلی‌فروشی ≠ جزیی‌فروشی.

جمهور: توده، گروه، همگی، همه.

جمیع: عموم، کافه، کل، کلاً، مجموع، همگان، همگی، همه.

جمیعاً: تماماً، جمعاً، کلاً، یکسر ≠ فرداً، انفراداً.

جمیل: آراسته، پریچهر، خوب، خوبرو، خوشنما، خوش‌آیند، خوشکل، خوشگل، زیبا، زیبارو، شکیل، صبیح، قشنگ، ناز، نیکو، وجیه.

جن: آل، اجنه، پری ≠ انس، پری.

جن‌زده: پری‌زده، مجنون، مصروع.

جناب: آستان، حضرت، درگاه، عتبه.

جناح: ۱. بال؛ ۲. سمت، سو، طرف؛ ۳. شاخه، فراکسیون، گروه.

جنازه: جسد، لاشه، لاش، نعش.

جناس: تجنیس، هم‌جنسی.

جنایت: ۱. بزه، جرم، خلاف، گناه؛ ۲. آدمکشی، جنحه، قتل.

جنایتکار: آدمکش، تبهکار، جانی، قاتل.

جنب: آلوده، محتلم، ناطاهر، نجس ≠ طاهر.

جنب: پهلو، جوار، سمت، کنار.

جنب‌وجوش: تحرک، تکان، تلاطم، تهییج، جنبش، حرکت.

جنبش: ۱. اختلاج، اهتزاز، تکان، تلاطم، حرکت، لرز، لرزش، لرزه، لول، وول؛ ۲. بعث، تشنج، جوشش، رستاخیز، شورش، نهضت.

جنبنده: ۱. متحرک؛ ۲. جاندار، دابه ≠ جماد.

جنبه: ۱. جهت، دیدگاه، لحاظ، نظر، وضع؛ ۲. گنجایش.

جنت: ارم، بهشت، پردیس، جنان، خلد، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم.

جنجال: ازدحام، سروصدا، غوغا، فتنه، همهمه، هنگامه، هیاهو.

جنجالی: غوغایی، هوچی.

جنگجو: دلاور، رزم‌آور، رزمجو، رزمنده، ستیزه‌جو، غازی، مبارز، محارب.

جنحه: بزه، جرم، جنایت، گناه.

جند: ارتش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند.

جندگی: خودفروشی، روسپیگری، فاحشگی، قحبگی.

جنده: خودفروش، روسپی، فاحشه، لکاته، معروفه.

جنده‌خانه: فاحشه‌خانه، قحبه‌خانه، نجیب‌خانه.

جنس: ۱. کالا، مال‌التجاره، متاع؛ ۲. تیره، سلسله، طایفه، قسم، نوع؛ ۳. سرشت؛ ۴. صنف، قبیل.

جنگاور: جنگجو، حربی، دلاور، دلیر، رزمنده، سپاهی، شجاع، مبارز، محارب، نبرده.

جنگاوری: جلادت، جنگجویی، دلاوری، رزمندگی، شجاعت.

جنگ: تذکره، دفتر، سفینه، کشکول، گلچین، مجموعه.

جنگ: آرزم، آشوب، پرخاش، پیکار، تنازع، جدال، حرب، خصومت، رزم، ستیزه، غزا، غزوه، کارزار، کشمکش، مبارزه، مجادله، محاربه، مشاجره، مصاف، معرکه، مقاتله، منازعه، مواقعه، ناورد، نبرد، وغا، وقعت، وقعه.

جنگ‌افروز: ۱. پیکارجو، جنگ‌طلب، ستیزه‌جو، متحارب؛ ۲. مفسده‌جو ≠ صلح‌طلب.

جنگ‌افزار: اسلحه، تفنگ.

جنگجو: جنگاور، جنگی، چالشگر، حربی، رزم‌آور، رزمنده، سپاهی، ستیزه‌جو، ستیزه‌گر، ستیزنده، سرباز، سلحشور، شجاع، غازی، مبارز، مبارزه‌جو، متحارب، محارب.

جنگجویی: جنگاوری، چالشگری، رزمجویی، سلحشوری، شجاعت، میدانداری.

جنگل: بیشه، درخت‌زار.

جنگنده: ۱. حربی، رزمنده؛ ۲. جنگی، سلحشور، مبارز.

جنگی: ۱. دلاور، مبارز، نستوه؛ ۲. جنگنده، حربی.

جنوب: ۱. قبله، نیمروز؛ ۲. جهات، نواحی؛ ۳. پهلوها، کنارها ≠ شمال.

جنون: دیوانگی، شوریدگی، شیدایی، عقل‌باختگی ≠ عقل.

جنون‌آمیز: دیوانه‌وار، شوریده‌وار ≠ عاقلانه.

جو: آتمسفر، فضا، هوا.

جو: جوغ، یوغ.

جواب: ۱. پاسخ؛ ۲. راه‌حل ≠ پرسش.

جواد: بخشنده، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، کریم، مکرم ≠ خسیس، لئیم.

جوار: ۱. جنب، قرب، کنار، نزدیکی، نزدیک؛ ۲. پناه، زنهار ≠ بعید.

جوارح: اعضا، اندام‌ها.

جواز: اجازه، اذن، پته، پروانه، تجویز، تصدیق، رخصت، رخصت‌نامه، روادید، گذرنامه، گواهی، مجوز.

جوال: جانخانی، خرجین، عدل، گونی.

جوان: برنا، شاب، غلام، کودک، نوباوه، نوجوان، نوچه، نورسته ≠ پیر.

جوانب: ۱. جهات؛ ۲. اطراف، حوالی، حول‌وحوش.

جوانمرد: ۱. بافتوت، بامروت، بخشنده، بزرگ‌همت، جواد، حر، سخاوتمند، سخی، عیار، فتا، کریم، مرد؛ ۲. داش، لوطی ≠ ناجوانمرد، ناکس.

جوانمردی: بخشش، بخشندگی، حمیت، سخا، سخاوت، فتوت، لوطی‌گری، مردانگی، همت ≠ ناجوانمردی.

جوانی: برنایی، شباب ≠ پیری، کهولت.

جواهر: جواهرات، گوهرها.

جواهرشناس: جواهری، گوهرشناس، گوهری.

جواهرفروش: جواهری، زرگر.

جواهرنشان: مرصع.

جواهری: جواهرفروش، زرگر، گوهرشناس، گوهری.

جوخه: دسته، فوج، گروه.

جود: ۱. بخشش، بذل، بلندنظری، سخاوت، سخا، کرم؛ ۲. جوانمردی، رادی ≠ خست.

جور: ۱. قبیل، قسم، گونه، نوع؛ ۲. شق، شیوه، طور، نحو، نمط، نوع، نهج، وجه؛ ۳. سازگار، متناسب، موافق، هماهنگ؛ ۴. شبیه، مانند، متشابه، مثل؛ ۵. جفت، مرتب ≠ ناجور.

جور: ۱. بیداد، جفا، ستم، ظلم؛ ۲. خط لب جام ≠ داد، عدل، مهر.

جوراجور: گوناگون، متنوع، مختلف، نوع‌به‌نوع ≠ همگون، یکسان.

جورپیشه: بیدادگر، ستمگر، غدار، ظالم ≠ دادگر.

جوز: گردو.

جوش: ۱. اتصال، پیوند، لحیم؛ ۲. داغ؛ ۳. جوشش، غلیان؛ ۴. اوج، بحبوحه، هنگامه؛ ۶. دانه؛ ۷. اضطراب، شور؛ ۸. گره؛ ۹. آشفتگی، حرص، خودخوری، عصبانیت ۱. فوران ۱. شور.

جوشش: انفجار، جنبش، جوشیدن، غلیان.

جوشن: جبه، زره.

جوشیدن: جوش‌آمدن، جوشش، غلیان، فوران.

جوع: گرسنگی، مجاعت، مجاعه ≠ سیری.

جوف: پیوست، تلو، داخل، درون، ضمیمه، لا.

جوک: شوخی، لطیفه، هزل ≠ جد.

جولا: ۱. بافنده، جولاه، جولاهه، شعرباف، نساج؛ ۲. عنکبوت.

جولان: ۱. تاخت، تاخت‌وتاز؛ ۲. تاختن، دورزدن؛ ۳. گردش، ویراژ.

جولانگاه: تاختگاه، ساحت، عرصه، میدان.

جولاه: ۱. بافنده، نساج؛ ۲. تارتن، عنکبوت.

جولاهه: بافنده، جولاه، نساج.

جولاهی: بافندگی، نساجی.

جوهر: ۱. اصل، ذات، عصاره، کنه، گوهر، گهر، ماهیت؛ ۲. چکیده، زبده؛ ۳. مرکب ≠ صورت.

جوهره: اصل، جوهر، ذات، مایه، نهاد.

جوی: جدول، جویبار، رود، نهر.

جویا: جوینده، متجسس، متفحص.

جویبار: جدول، جوی، رود، نهر.

جویدن: خاییدن، مضغ‌کردن.

جوینده: جست‌وجوگر، جویا، متجسس، متفحص.

جهاد: ۱. غزا، غزوه، مقاتل؛ ۲. مجاهدت.

جهادگر: ۱. جنگجو، رزمنده، غازی؛ ۲. تلاشگر.

جهاز: ۱. بلم، زورق، سفینه، قایق، کشتی، کلک؛ ۲. جهیز؛ ۳. عضو؛ ۴. سیستم.

جهان: ۱. آفاق، دنیا، عالم، کره‌ارض، گیتی؛ ۲. روزگار، زمانه.

جهانخواری: استعمار، استعمارگری، استکبار.

جهانگرد: جهاندیده، سیاح.

جهانگردی: سیاحت، سیروسفر، مسافرت.

جهانگشایی: جهانگیری، ظفر، غلبه، فتح، کشورگشایی ≠ جهانداری.

جهانگیر: عالمگیر، فاتح، کشورستان، همگانی ≠ جهاندار.

جهانی: ۱. عالمگیر؛ ۲. دنیایی، دنیوی؛ ۳. کلی.

جهت: ۱. جانب، سمت، سو، طرف، کرانه؛ ۲. بابت، جنبه، حیث؛ ۳. انگیزه، دلیل، سبب، علت.

جهد: اهتمام، اهتمام، تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، سعی، کوشش، مساعی.

جهش: ۱. پرش، جستن، جست، خیز؛ ۲. سرشت، طینت.

جهل: بی‌اطلاعی، بی‌خبری، بی‌علمی، حماقت، نادانی ≠ دانش، معرفت.

جهنم: جحیم، درک، دوزخ، سقر، نار، نیران، هاویه ≠ بهشت.

جهودی: جود، کلیمی، موسوی، یهودی.

جهیدن: پرش، جستن، جهش، خیز.

جهیز: ۱. جهاز، جهیزیه؛ ۲. توسن.

جیب: ۱. گریبان، یخه، یقه؛ ۲. دل، سینه؛ ۳. خریطه، کیسه.

جیب‌بر: دزد، سارق، طرار، کیسه‌بر.

جیحون: جو، رود، رودخانه، نهر.

جید: بی‌آمیغ، خوب، خوش‌خیم، نیک، نیکو ≠ بد، نکوهیده.

جیران: آهو، غزال.

جیره: ۱. سهم؛ ۲. آذوقه، توشه، خوراک، سوروسات، سیوروسات، قوت؛ ۳. راتب، رستاد، مستمری، مقرری.

جیره‌خوار: اجیر، حقوق‌بگیر، مزدور ≠ جیره‌ده، مخدوم.

جیش: ادرار، بول، پیشاب.

جیش: ارتش، سپاه، عسکر، فوج، قشون، گند، لشکر.

جیغ: داد، دادوبیداد، زوزه، شیون، شیهه، صیحه، غریو، فریاد.

جیغ‌وداد: دادوفریاد، عربده، غریو، فریاد، ولوله، همهمه.

جیفه: ۱. مردار، میته؛ ۲. لاشه.

جیوه: زیبق، سیماب.

چابک‌اندیش: ۱. تیزهوش، تیز، تیزفهم، باهوش، داهی، داهیه، زیرک، هوشیار؛ ۲. حاضرجواب.

چابک: قید اسم ۱. جلد، چالاک، چست، شاطر، شهم، فرز، قبراق، هژیر ≠ چلمن؛ ۲. داهی، زرنگ ≠ تنبل؛ ۳. تند، زود؛ ۴. زبردست، ماهر؛ ۵. تازیانه، شلاق.

چابک‌دست، چابکدست: جلد، تیزدست، زبردست، فرز، ماهر ≠ کند.

چابک‌سوار: صفت سوارکار ماهر، سوار فرز، چابک‌عنان.

چابکی: جلدی، چالاکی، چستی، زرنگی، فرزی، هژیری ≠ کندی.

چاپار: برید، پست، پستچی، پیک، قاصد، نامه‌بر، نامه‌رسان.

چاپارخانه: اداره پست، پستخانه، چپرخانه.

چاپاری: ۱. منسوب به چاپار؛ ۲. تند، سریع.

چاپ: افست، طبع؛ ۲. منتشر، نشر؛ ۳. باسمه؛ ۴. دروغ، شایعه؛ ۵. گزافه، اغراق.

چاپچی: صفت ۱. باسمه‌چی، چاپخانه‌دار، طابع، مطبعه‌چی؛ ۲. دروغ‌گو، شایعه‌ساز، شایعه‌پرداز؛ ۳. گزافه‌گو، لاف‌زن، چاچول.

چاپ‌خانه، چاپخانه: مطبعه، باسمه‌خانه.

چاپ‌خانه‌دار، چاپخانه‌دار: چاپچی، مطبعه‌چی.

چاپ خوردن: چاپ‌شدن.

چاپ زدن: ۱. چاپ‌کردن؛ ۲. بافتن، سرهم‌کردن؛ ۳. ساختن، جعل‌کردن، ازخود درآوردن؛ ۴. دروغ گفتن، لیچار بافتن.

چاپ‌کردن: طبع‌کردن، به‌طبع رساندن، به چاپ رساندن، منتشر‌کردن.

چاپگر: دستگاه چاپ رایانه‌ای، پرینتر.

چاپلوسانه: ۱. تملق‌آمیز، متملقانه، مداهنه‌گرانه؛ ۲. ریاکارانه، مزورانه.

چاپلوس: چرب‌زبان، خوشامدگو، زبان‌به‌مزد، سالوس، ظاهرنما، کاسه‌لیس، متملق، مداهن، مداهنه‌گر، خایه‌مال، متصلف، کرنش‌گر، مجیزگو.

چاپلوسی: تبصبص، تصلف، تملق، چرب‌زبانی، مداهنه، دم‌لابه، کرنش، دم‌لیسه، خایه‌مالی، مجیزگویی، کرنش‌گری،.

چاپلوسی‌کردن: چرب‌زبانی‌کردن، مداهنه‌گری‌کردن، مداهنه‌کردن، خایه‌مالی‌کردن، زبان‌به‌مزد‌بودن، کاسه‌لیسی‌کردن، مجیز گفتن.

چاپنده: اسم تاراجگر، چپاولگر، غارتگر، یغماگر.

چاپی: چاپ شده، به‌طبع‌رسیده، مطبوع ≠ خطی، دست‌نوشته.

چاپیدن: ۱. به‌یغما بردن، تاراج‌کردن، چپاول‌کردن، چپو‌کردن، غارت‌کردن، لاشیدن، غارتیدن؛ ۲. لخت‌کردن، دزدیدن، تالان‌کردن.

چاچول‌باز: ۱. پشت‌هم‌انداز، چاخان، لافزن؛ ۲. حقه‌باز، شارلاتان، فریب‌کار، مزور، محیل، مکار، حیله‌گر، نیرنگ‌باز؛ ۳. دورو؛ ۴. زبان‌باز؛ ۵. هوچی.

چاچول‌بازی: ۱. پشت‌هم‌اندازی، لاف‌زنی؛ ۲. زبان‌بازی، هوچیگری؛ ۳. حیله‌گری، نیرنگ‌بازی، دورویی؛ ۴. حقه‌بازی، فریب‌کاری، تزویر، شیادی.

چاچول: صفت ۱. گزافه‌گو، حقه؛ ۲. فریب، کلک، مکر، نیرنگ، تزویر؛ ۳. دورویی؛ ۴. طرار، دزد؛ ۵. حقه‌باز، شارلاتان.

چاخان‌بازی: چرب‌زبانی، تملق‌گویی؛ ۲. پشت‌هم‌اندازی.

چاخان: صفت ۱. پشت‌هم‌انداز، حراف، حقه‌باز، شارلاتان، گزافه، لاف، لافزن، گزافه‌گویی، گزافه‌گو، خشت‌مال؛ ۲. دروغگو، دروغ‌زن، دروغ‌باف؛ ۳. دروغ، حرف‌مفت.

چادر: ۱. حجاب، سرانداز، مقنعه؛ ۲. خرگاه، خیمه، سایبان، سراپرده، مظله، شادروان.

چادرنشین: ۱. خیمه‌نشین؛ ۲. ایلات؛ ۳. بیابان‌نشین، صحراگرد، صحرانشین، عشایر؛ ۴. بادیه‌نشین، بدوی ≠ شهرنشین، متمدن؛ ۵. کوچ‌نشین، کوچگر، کوچی.

چادری: صفت ۱. باحجاب، حجابدار، محجب، چادرپوش، محجبه، محجوب ≠ بی‌حجاب؛ ۲. پوشیده، مستور.

چارپا: چاروا، حیوان بارکش، ستور، استر، خر، الاغ، قاطر ≠ دوپا.

چارپاره: ۱. گلوله نامنظم؛ ۲. پاره‌آجر، پاره‌خشت.

چارپایه: کرسی.

چارتر:.

چارچوب: ۱. چهارچوب، چهارچوبه، چارچوبه؛ ۲. قالب، کادر؛ ۳. اسکلت، بدنه، قاب؛ ۴. حیطه، قلمرو.

چار: ۱. چهار؛ ۲. چاره، گریز؛ ۳. کوره‌سفال‌پزی، کوره‌آجرپزی؛ ۴. سزاوار، لایق.

چارخانه: شطرنجی.

چارسو: ۱. چهارسو، چهارسوق، چهارراه(بازار)؛ ۲. چهارجهت، جهات‌اربعه؛ ۳. چهارپر، چهارپهلو(آچار).

چارشانه: تنومند، چهارشانه.

چارق: پاتابه، کفش، چارغ، پای‌افزار، پای‌پوش.

چارقد: چارق، حجاب، روسری، لچک، محجر، مقصوره، مقنعه.

چارک: ۱. ربع، یک‌چهارم؛ ۲. چاوش، نقیب.

چارگوش: چاربر، مربع، چهارضلعی، چهارگوشه.

چارمیخه: استوار، محکم، معتبر، چهارمیخه.

چاروا: چارپا، چهارپا، حیوان‌بارکش، الاغ، خر، شتر، قاطر، ستور، چهارپایان ≠ دوپا.

چاروادار: چهارپادار، مکاری.

چاروناچار: خواه‌ناخواه، خواهی‌نخواهی، به‌ناچار.

چاره‌اندیش: صفت چاره‌جو، چاره‌ساز، چاره‌پرداز، چاره‌گر، چاره‌پژوه، چاره‌سگال، مدبر.

چاره اندیشیدن: چاره‌جویی‌کردن، چاره‌گری‌کردن، راه‌حل‌جستن، تدبیر‌کردن.

چاره‌پذیر: ۱. حل‌شدنی، قابل حل؛ ۲. علاج‌پذیر، درمان‌پذیر؛ ۳. چاره‌بردار؛ ۴. اصلاح‌پذیر ≠ چاره‌ناپذیر، نشدنی، حل‌ناشدنی.

چاره‌پذیری: درمان‌پذیری، علاج‌پذیری، ≠ چاره‌ناپذیری، درمان‌ناپذیری، نشدنی، حل‌ناشدنی.

چاره جستن: ۱. درمان‌کردن، علاج‌کردن؛ ۲. چاره طلبیدن، چاره‌ساختن، تدبیر اندیشیدن؛ ۳. از عهده برآمدن.

چاره‌جو: اسم چاره‌اندیش، چاره‌پژوه، چاره‌ور، چاره‌گر، تمهیدگر، مدبر، علاج‌کننده، علاج‌اندیش.

چاره‌جویی: تدبیر، چاره‌اندیشی، چاره‌گری، وسیله‌سازی، وسیله‌یابی، تمهیدگری، صلاح‌اندیشی.

چاره‌جویی‌کردن: چاره‌جستن، چاره‌اندیشی‌کردن، چاره‌طلبیدن، راه‌حل جستن.

چاره: ۱. درمان، علاج، مداوا، وید؛ ۲. راه‌حل؛ ۳. تدبیر، ترفند، حیله، زیرکی، مکر؛ ۴. تمهید، وسیله؛ ۵. گزیر ≠ ناگزیر.

چاره‌ساز: صفت ۱. چاره‌جو، چاره‌بر، مصلحت‌بین، مدبر، چاره‌کننده، سبب‌ساز، چاره‌گر ≠ چاره‌سوز، سبب‌سوز؛ ۲. علاج‌گر؛ ۳. باری‌تعالی، خدا.

چاره‌سازی: ۱. چاره‌جویی، مصلحت‌سازی، مصلحت‌بینی، تدبیر، سبب‌سازی، چاره‌گری ≠ چاره‌سوزی، سبب‌سوزی؛ ۲. علاج‌گری.

چاره‌کردن: ۱. علاج‌کردن؛ ۲. چاره جستن، چاره‌ساختن، چاره‌جوئی‌کردن، چاره اندیشیدن؛ ۳. راه‌حل‌یافتن؛ ۴. درمان‌کردن.

چاره‌گر: صفت چاره‌جو، چاره‌ساز، علاج‌بخش، چاره‌پرداز.

چاشت: ۱. ناهار، ناهاری ≠ شام؛ ۲. طعام چاشت؛ ۳. صبح‌هنگام، چاشتگاه، میانه‌روز.

چاشنی: ۱. طعم، مزه؛ ۲. رب، سس؛ ۳. ماده منفجره؛ ۴. نمودار، نمونه.

چاقالو: بسیار چاق، فربه‌گوشتالو، مسمن.

چاق: ۱. پروار، تنومند، خپل، خپله، سمین، فربه، گوشتالو، مسمن ≠ لاغر، مردنی؛ ۲. تندرست، سالم، سرحال، قبراق ≠ بیمار، مریض، مریض‌احوال؛ ۳. پرحجم، درشت، ضخیم؛ ۴. باارزش، بزرگ، پرمایه؛ ۵. کله‌گنده، ثروتمند، معتبر، بااعتبار.

چاقچور: پاخچور، دولاغ، شلوارگشاد زنانه.

چاق‌سلامتی: احوال‌پرسی.

چاق‌شدن: ۱. فربه‌شدن، گوشتالو‌شدن ≠ لاغر‌شدن؛ ۲. پروار‌شدن، پرواری‌شدن ≠ لاغر‌شدن؛ ۳. بهبود‌یافتن، به‌شدن، معالجه‌شدن.

چاق‌کردن: ۱. فربه‌کردن، پروار‌کردن؛ ۲. بهبودی بخشیدن، معالجه‌کردن.

چاقو: تیغ، خنجر، دشنه، سنان، شفره، شمشیر، کارد، سکین.

چاق‌وچله: ۱. گوشتالو، فربه؛ ۲. سالم، تندرست، قبراق، سرحال.

چاقوکش: صفت ۱. چاقوزن، زخم‌زن؛ ۲. شریر، باج‌گیر، اوباش.

چاقوکشی: ۱. چاقوزنی، زخم‌زنی؛ ۲. شرارت، اوباشیگری، باج‌گیری.

چاقی: اضافه‌وزن، سمن، فربهی ≠ لاغری.

چاک: اسم ۱. ترک، درز، رخنه؛ ۲. منفذ، سوراخ، شکاف، فاق؛ ۳. پارگی، دریدگی؛ ۳. پاره، دریده؛ ۴. قباله، بنچاق؛ ۵. دریچه، پنجره؛ ۶. سپیده صبح.

چاک‌چاک: پاره‌پاره، پرچاک، چاکدار، هراش‌هراش.

چاک‌دادن: پاره‌کردن، دریدن، شکافتن، درانیدن ≠ دوختن.

چاکرانه: قید بنده‌وار، چاکروار ≠ ارباب‌وار، ارباب‌منشانه.

چاکر: بنده، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، غلام، گماشته، مستخدم، نوکر ≠ ارباب، آقا؛ ۳. بنده، این‌جانب، ارادتمند، مخلص.

چاکرنواز: چاکرپرور، بنده‌نواز، زیردست‌نواز.

چاکری: ۱. بندگی، خدمتکاری، نوکری ≠ آقایی؛ ۲. اخلاص،.

چال افتادن: گود‌شدن، فرو رفتن (گونه).

چالاک: ۱. آماده، تند، تندوتیز، جلد، چابک‌دست، چابک، چست، زرار، زرنگ، سریع، شاطر، شهم، فرز، قبراق؛ ۲. بلند، موزون، زیبا؛ ۳. جای بلند، مکان مرتفع؛ ۴. دزد.

چالاکی: جلدی، چابکی، چستی، زرنگی، سبکی.

چال: صفت چاله، حفره، فرورفتگی، گودال؛ ۲. عمیق، گود؛ ۳. آشیان، آشیانه؛ ۴. گور(حیوانات)؛ ۵. غاز، خرچال، مرغابی (آ)هوبره؛ ۶. آشیانه، لانه؛ ۷. شتربچه؛ ۸. اسب سفید، بزپیشانی‌سفید.

چالش‌انگیز: صفت ۱. مساله‌ساز، مساله‌زا، مساله‌برانگیز؛ ۲. بحث‌انگیز، جنجال‌برانگیز، جنجال‌آفرین، جدال‌برانگیز.

چالش: ۱. خرامیدن، خرامش، نازخرامی؛ ۲. تکبر، غرور؛ ۳. جولان؛ ۴. جنگ وجدال، زدوخورد، کشمکش؛ ۵. تلاش، مبارزه؛ ۶. مساله، موضوع؛ ۷. مباشرت، هماغوشی.

چالشگر: ۱. جنگ‌جو، رزم‌آور، رزم‌جو، ستیزه‌جو، مبارز، مبارزطلب؛ ۲. حشری، شهوت‌ران؛ ۳. نخوت‌خرام، نازخرام؛ ۴. خرامان.

چالشگری: ۱. جنگ‌جویی، ستیزه‌جویی، مبارزه، رزم‌آوری، رزم‌جویی، ستیزه‌گری، مبارزطلبی؛ ۲. نازخرامی؛ ۳. شهوت‌رانی.

چال‌کردن: ۱. دفن‌کردن، مدفون‌کردن ≠ نبش‌کردن؛ ۲. زیر خاک پنهان‌کردن؛ ۳. کندن، حفر‌کردن ≠ پر‌کردن؛ ۴. گود‌کردن، گودال کندن؛ ۵. لانه‌ساختن.

چاله: ۱. چال، حفره، گود، گودال، مغاک؛ ۲. چاهک، چاه کوچک؛ ۳. مشکل‌مالی، کم‌بود.

چاله‌چوله: گودال، چاله.

چاله‌میدونی: ۱. منسوب به محله چاله میدان؛ ۲. لات، زورگو؛ ۳. بی‌ادب، بی‌تربیت، نافرهیخته؛ ۴. زشت، رکیک؛ ۵. بی‌ادبانه، لات‌منشانه.

چامه: ترانه، چکامه، سرود، شعر، قصیده، نغمه ≠ چانه.

چامه‌سرا: صفت ۱. شاعر، آوازخوان؛ ۲. چامه‌گو، چامه‌زن، آوازخوان، سرودخوان، قصیده‌گو، نغمه‌خوان، نغمه‌سرا، غزل‌خوان؛ ۳. قصیده‌گو، قصیده‌سرا، ترانه‌سرا، چکامه‌سرا.

چامیدن: ۱. ادرار‌کردن، شاشیدن؛ ۲. ریدن، غایط‌کردن؛ ۳. سرگین‌انداختن.

چامین: ۱. ادرار، بول، شاش؛ ۲. غایط؛ ۳. سرگین.

چانه انداختن: مردن، فوت‌کردن، جان‌دادن.

چانه: ۱. چنه، حنک، ذقن، زنخدان، زنخ؛ ۲. چونه، گلوله خمیر؛ ۳. سخن‌منثور ≠ شعر، چامه، سخن منظوم؛ ۴. پرگویی؛ ۵. تخفیف‌گیری ≠ مکاس.

چانه زدن: ۱. تخفیف‌گرفتن؛ ۲. پرگویی‌کردن، پرچانگی‌کردن، چانه‌جنبانی‌کردن.

چانه‌زنی: ۱. تخفیف‌گیری؛ ۲. پرگویی، پرحرفی.

چاو: ۱. ناله، زاری؛ ۲. بانگ، صدا.

چاووش: پیشرو قافله، طلایه، نقیب قافله؛ ۲. راهنمای زوار؛ ۳. اشعارمذهبی؛ ۴. حاجب، چاووش‌خوان، چاووشگر.

چاه: ۱. بئر، چه؛ ۲. فاضلاب.

چاه‌سار، چاهسار: ۱. گودال‌عمیق، چاه؛ ۲. دهانه چاه، سرچاه ≠ چاه‌بن؛ ۳. زمین پرچاه.

چاهک: ۱. چاه کوچک؛ ۲. گودال کم‌عمق؛ ۳. فاضلاب؛ ۴. ممر فاضلاب، گذرگاه فاضلاب.

چاهک‌روب: صفت چندال، چاه‌خو، کناس، هاری.

چاه‌کن: صفت ۱. چاهجو؛ ۲. مقنی، چاه‌خو، چاخو، چخو؛ ۳. کننده چاه.

چاه‌کنی: مقنی‌گری، چاه‌جویی.

چاهی: صفت ۱. منسوب به چاه؛ ۲. زندانی؛ ۳. گناه‌کار.

چایش: سرماخوردگی، زکام، چایمان، چاییدگی.

چایمان: زکام، سرماخوردگی.

چاییدن: زکام‌شدن، سرماخوردن.

چپ افتادن: ۱. دشمن‌شدن؛ ۲. دشمنی‌کردن، مخالفت‌کردن، کینه‌توزشدن، خصمانه رفتار‌کردن ≠ همراهی‌کردن.

چپ‌اندرقیچی: ۱. کج‌ومعوج؛ ۲. ضربدری؛ ۳. بی‌نظم، پراکنده.

چپاندن: ۱. به زور فرو‌کردن، به زور جا‌دادن، زورچپان‌کردن، تپاندن؛ ۲. قالب‌کردن، (جنس بنجل با قیمت زیاد).

چپان: ژنده، کهنه، مندرس.

چپانی: ۱. ژنده‌پوشی، کهنه‌پوشی؛ ۲. بی‌سروپا، رند.

چپاول: تاراج، تالان، چپو، غارت، لاش، نهب، یغما، غارتگری.

چپاولچی: صفت چپاولگر، تاراجگر، غارتگر، یغماگر، یغمایی، چپوچی.

چپاول‌کردن: غارت‌کردن، به‌تاراج بردن، به‌یغما بردن، تاراج‌کردن، چپو‌کردن.

چپاولگر: صفت تاراجگر، چپاولچی، چپوچی، غارتگر، یغماگر.

چپ‌چپ نگاه‌کردن: ۱. خصمانه‌نگریستن، معترضانه نگاه‌کردن؛ ۲. طمع‌کارانه‌نگریستن؛ ۳. با سوء‌نیت نگاه‌کردن؛ ۴. باسوء‌ظن نگاه‌کردن.

چپ‌دادن: ۱. فریفتن، گول‌زدن، فریب‌دادن؛ ۲. منحرف‌ساختن، ردگم‌دادن، ‌آدرس عوضی‌دادن؛ ۳. ترک‌کردن، رها‌کردن، واگذاشتن.

چپر: ۱. برید، پست، چاپار؛ ۲. پرچین؛ ۳. کپر.

چپ‌روی: ۱. تندروی، افراطی‌گری؛ ۲. افراطی‌گرایی؛ ۳. خلاف‌ورزی، ناسازگاری، نسازمی؛ ۴. مخالفت‌خوانی؛ ۵. چپ‌گرایی.

چپ‌روی‌کردن: ۱. تندروی‌کردن؛ ۲. افراطی‌بودن؛ ۳. خلاف‌ورزیدن؛ ۴. مخالفت‌کردن.

چپ زدن: ۱. چپ‌کردن، تغییر مسیر‌دادن، انحرافی رفتن، منحرف‌شدن(از راه)؛ ۲. تندروی‌کردن، افراطی‌بودن.

چپش: بزغاله، بزیکساله.

چپ‌شدن: ۱. چپه‌شدن، پرت‌شدن، واژگون‌شدن؛ ۲. منحرف‌شدن.

چپق: پیت، چوپوق، آلت تدخین‌توتون، چپوق ≠ قلیان، سیگار.

چپکی: ۱. وارونه، واژگون ≠ راستکی؛ ۲. زان‌سو.

چپ‌گرا: صفت ۱. دست‌چپی، چپ‌رو، متمایل به چپ؛ ۲. کمونیست؛ ۳. سوسیالیست ≠ راست‌گرا.

چپ: صفت ۱. میسره، یسار ≠ یمین؛ ۲. یسار ≠ میمنه؛ ۲. کژبین؛ ۳. چپه، واژگون؛ ۴. احول، کاچ، کاژ، لوچ؛ ۵. کمونیست ≠ کاپیتالیست؛ ۶. چپ‌دست؛ ۷. نادرست، ناراست ≠ راست؛ ۸. مخالف، دشمن؛ ۹. خمیده، کج.

چپو: تاراج، چپاول، غارت، لاش، نهب، یغما.

چپوچی: صفت ۱. چپاولگر، غارتگر، یغماگر، چپاولچی، تاراجگر، یغمایی؛ ۲. دزد.

چپو‌شدن: غارت‌شدن، به‌تاراج رفتن، تاراج‌شدن، چپاول‌شدن، تاراج‌شدن، به غارت رفتن، به یغما رفتن؛ ۲. به هدررفتن، پای‌مال‌شدن.

چپو‌کردن: ۱. غارت‌کردن، چپاول‌کردن، به یغما بردن، تاراج‌کردن؛ ۲. به سرعت خوردن، زود مصرف‌کردن؛ ۳. نابود‌کردن، از بین بردن.

چپه: صفت ۱. پرت، واژگون؛ ۲. پارو.

چپی: ۱. دست‌چپی، چپ‌گرا ≠ راست‌گرا؛ ۲. چپه‌شده، چپ‌شده، واژگون‌شده(وسائط نقلیه) ≠ سالم.

چتر: آفتاب‌گردان، سایبان؛ ۲. گرد، گردی؛ ۳. چتر نجات؛ ۳. قوس.

چتری: ۱. چترمانند؛ ۲. گرد، دایره‌وار، مدور.

چچول: خروسه، چچوله، چوچوله.

چخماق: ۱. آتش‌زنه، پازند، چخماغ، قداحه، فروزینه، مرو؛ ۲. تبرزین.

چخیدن: ۱. حرف زدن، دم‌زدن؛ ۲. کوشیدن، تلاش‌کردن، سعی‌کردن؛ ۳. ستیزه‌کردن، جنگیدن، مبارزه‌کردن؛ ۴. دشمنی‌کردن، خصومت‌ورزیدن.

چدار: اشکسل، پابند، مهار (پای‌ستور).

چدن: آهن، پولاد.

چرا: ۱. برای‌چه، به چه دلیل، به چه‌علت، ازچه، به چه جهت، ≠ زیرا، برای‌اینکه، چون؛ ۲. آری، بله ≠ نه، خیر.

چرا: ۱. چریدن؛ ۲. علف‌چری.

چراخوار: چراخور، چراگاه، مرتع، مرغزار، علف‌چر، سبزه‌زار، علفزار.

چراخور: چراگاه، چراگه، راود، سبزه‌زار، علف‌چر، علفزار، چرامین، مرتع، مرغزار.

چراغ‌آویز: چلچراغ، قندیل.

چراغ‌افروز: روشنی‌بخش.

چراغانی: آذین‌بندی، جشن، چراغان.

چراغانی‌کردن: ۱. آذین بستن، با چراغ تزئین‌کردن؛ ۲. جشن‌گرفتن.

چراغ: ۱. جلوند، چلچراغ، سراج، فانوس، مشکات، مصباح؛ ۲. لامپ؛ ۳. لامپا؛ ۴. رهنما؛ ۵. علامت؛ ۶. خورشید؛ ۷. دشت، دشت‌اول (گدایان و معرکه‌گیران).

چراغدان: جاچراغی، چلچراغ، فانوس.

چراغ زدن: ۱. روشن وخاموش‌کردن (چراغ خودرو)، علامت‌دادن، چراغ‌دادن؛ ۲. چشمک زدن، اشاره‌کردن.

چراغ‌واره: چراغدان.

چراگاه: باده، چراخور، چراگه، چرام، چرامین، علف‌چرا، راود، علفزار، کشتزار، کنام، مرتع، مرغ، مرغزار.

چراگه: باده، چراگاه، چرام، چرامین، راود، علف‌چر، علفزار، مرتع.

چرامین: ۱. چراگاه، علفزار، مرتع، مرغزار؛ ۲. علف، علوفه، کاه.

چرایی: علت، دلیل، سبب، انگیزه.

چرباندن: افزودن، اضافه‌کردن، زیادتر‌کردن.

چرب‌دست، چربدست: ۱. فرز، جلد، چابک، زرنگ؛ ۲. استاد، ماهر؛ ۳. زبردست؛ ۴. هنرمند، شیرین‌کار؛ ۵. حقه‌باز، تردست.

چرب‌دستی، چربدستی: ۱. جلدی، چابکی، فرزی؛ ۲. مهارت، زبردستی، تردستی، استادی؛ ۳. شیرین‌کاری؛ ۴. هنرمندی.

چرب: ۱. روغن‌آلود، روغن‌دار، روغنی؛ ۲. پرروغن؛ ۳. پیه‌دار؛ ۴. بهتر، مرغوب‌تر؛ ۵. دلپذیر، خوش‌آیند، مطبوع، شیرین.

چرب‌زبان: ۱. خوش‌سخن، چرب‌گفتار، شیرین‌زبان؛ ۲. چاپلوس، زبان‌به‌مزد، متملق، مداهنه‌گر ≠ بدزبان؛ ۳. چاچول، چاچول‌باز، حراف، زبان‌باز.

چرب‌زبانی: ۱. خوش‌سخنی، چرب‌گویی، چرب گفتاری، شیرین‌زبانی؛ ۲. تملق، چاپلوسی؛ ۳. تعارف مداهنه، مجامله، مجیزگویی؛ ۴. چرب‌گویی، چرب‌گفتاری.

چرب‌زبانی‌کردن: ۱. چاپلوسی‌کردن، تملق گفتن؛ ۲. سخنان‌فریبنده گفتن؛ ۳. خوشامدگویی‌کردن.

چربش: ۱. پیه، چربی، روغن؛ ۲. رجحان، فزونی، برتری، تفوق؛ ۳. غلبه، چیرگی.

چرب‌وچیله: آلوده به‌روغن، روغنی، چرب‌وچیلی، کثیف، آلوده ≠ پاک، تمیز.

چربی: ۱. پیه، دنبه، شهله؛ ۲. دهن، روغن، زیت؛ ۳. چربه؛ ۴. سرشیر، قیماق ≠ گوشت؛ ۵. ملایمت، نرمی.

چربیدن: ۱. افزون‌شدن، زیاده‌شدن، سنگین‌تر‌شدن، فزونی‌یافتن؛ ۲. چیره‌شدن، چیرگی‌یافتن، غالب‌شدن، غلبه‌یافتن؛ ۳. برتری داشتن، برتری‌یافتن، رجحان‌داشتن، سر‌بودن، سر‌شدن.

چرت‌آلود: خواب‌آلود، خواب‌آلوده، چرتکی.

چرت: صفت بیراه، چرند، حرف‌مفت، مزخرف، مهمل، یاوه، سخن بیهوده.

چرت: پینکی، بیدار و خواب، خواب‌سبک، نوم، قنیم‌خواب، هجوع، چرتک.

چرت زدن: ۱. نیم‌خواب‌بودن؛ ۲. تهویم، به خواب کوتاه رفتن.

چرتکه: چتکه، شمارشگر، حسابگر.

چرت گفتن: یاوه گفتن، حرف مفت زدن، چرند گفتن، مهمل بافتن، مزخرف گفتن، لیچار بافتن، یاوه‌سرایی‌کردن.

چرت‌وپرت: اسم چرند، لاطائل، مزخرف، مهمل، هذیان، یاوه.

چرچر: سورچرانی، خوش‌گذرانی، عیش‌ونوش.

چرچر‌کردن:.

چرخ: آسمان، فلک، گردون؛ ۲. گردونه؛ ۳. چرخه؛ ۴. حلقه، دایره، گرد؛ ۵. دوچرخه؛ ۶. دور، گردش؛ ۷. چرخشت، معصر؛ ۸. چرخاب، چرخ‌آب؛ ۹. طاق، طاق‌ایوان؛ ۱۰. دستگاه پنبه‌ریسی؛ ۱۱. دستگاه‌دوخت، ماشین دوخت؛ ۱۲. تیرکمان، کمان؛ ۱۳. حرکت دورانی؛ ۱۴. چرغ، صقر.

چرخاب: ۱. آسیا، آسیاب؛ ۲. چرخ آب‌کشی؛ ۳. گرداب.

چرخان: ۱. چرخنده، دوار؛ ۲. گردان.

چرخ‌انداز: تیرانداز، کماندار، کمانگیر، چرخچی، کمانگر.

چرخاندن: ۱. به حرکت درآوردن، به دور خود گرداندن، وادار به چرخیدن‌کردن، چرخانیدن، چرخ‌دادن؛ ۲. به جریان‌انداختن؛ ۳. اداره‌کردن؛ ۴. کنترل‌کردن، مهار‌کردن.

چرخ‌بال، چرخبال: هلیکوپتر، بال‌گرد ≠ هواپیما، کشتی، خودرو.

چرخ خوردن: ۱. چرخیدن، چرخ زدن؛ ۲. گشت زدن، پلکیدن، پرسه زدن.

چرخش: ۱. دور، دوران، گردش؛ ۲. تغییرجهت، تغییرموضع.

چرخشی: ۱. دورانی؛ ۲. گردشی.

چرخ‌کردن: ۱. تراش‌دادن؛ ۲. تراشیدن؛ ۳. خرد‌کردن؛ ۴. ریزریز‌کردن.

چرخه: ۱. تناوب، دور، سیر، سیکل؛ ۲. چرخ، گردونه؛ ۳. کلاف نخ.

چرخیدن: ۱. حرکت دورانی‌داشتن، چرخ خوردن، چرخ زدن، دور خودگردیدن، گردیدن، گشتن؛ ۲. پیچیدن؛ ۳. اداره‌شدن؛ ۴. پرسه زدن، این‌سو و آن‌سو رفتن؛ ۵. جریان داشتن، تکرار‌شدن.

چرده: ۱. رنگ، فام، لون؛ ۲. رنگ چهره، رنگ پوست.

چرس: بنگ، حشیش.

چرس: ۱. چراگاه، مرتع؛ ۲. بند، حبس، زندان؛ ۳. آزار، اذیت، شکنجه؛ ۴. نیازدرویشان، متاع‌گدایی.

چرسی: صفت معتاد به چرس، افیونی.

چرک‌آلود: آلوده، چرکناک، چرکی، چرکین، کثیف ≠ نظیف.

چرک: صفت ۱. آلوده، پلشت، کثیف، پلید، نجس ≠ تمیز؛ ۲. چرکین، ریم، خون فضله، قذرات، کثافت، لکه، وسخ؛ ۲. جراحت، جرم، عفونت؛ ۳. شوخناک.

چرک‌تاب: تیره، تیره‌رنگ، سیاه (لباس، پارچه).

چرک‌شدن: کثیف‌شدن، چرکین‌شدن، چرکناک‌شدن.

چرک‌کردن: ۱. عفونی‌شدن، عفونت‌کردن؛ ۲. کثیف‌کردن، چرکین‌کردن ≠ تمیز‌کردن؛ ۳. کیسه کشیدن، چرک‌زدایی‌کردن، شوخ برگرفتن (از تن واندام).

چرکناک: آلوده، چرک‌آلود، چرک‌دار، چرکین، کثیف.

چرک‌نویس: پیش‌نویس، مسوده ≠ پاکنویس.

چرکین: آلوده، پلشت، پلید، چرک، چرک‌آلود، ریم‌آلود، شوخگن، کثیف، ناپاک، نجس ≠ پاکیزه، تمیز.

چرکینی: پلیدی، دناست، کثافت ≠ پاکیزگی.

چرم: ادیم، پوست، تیماج، پوست‌دباغی‌شده.

چرم‌ساز: چرمگر، دباغ، صرام، چرم‌پیرا، پوست‌پیرا.

چرمه: اسب، اسب سفید.

چرمین: چرمی، از جنس چرم.

چرند: بی‌ربط، بی‌معنی، بیهوده، پوچ، چرت، لاطائل، مزخرف، مهمل، نامربوط، یاوه.

چرنده: علف‌خوار، علف‌خور.

چروک: چین، شکن، شکنج، کرس.

چروک‌شدن: چروک‌برداشتن، چروک خوردن، چین‌دار‌شدن، چروک‌افتادن، ناصاف‌شدن، چروکیده‌شدن ≠ صاف‌شدن.

چروکیدن: چروک خوردن، چین‌وچروک‌دار‌شدن، ناصاف‌شدن، بی‌اتو‌شدن ≠ صاف‌شدن، اتودار‌شدن.

چروکیده: ۱. چروک‌خورده، چین‌وچروک‌دار؛ ۲. ناصاف، بی‌اتو ≠ صاف، اتودار، اتوکشیده.

چریدن: ۱. چرا‌کردن، علف‌چری‌کردن، علف خوردن؛ ۲. پلکیدن، ول‌گشتن، پرسه زدن؛ ۳. خوردن.

چریک: ۱. پارتیزان، رزمنده، میلیشیا؛ ۲. جنگ‌جوی داوطلب، نیروی نظامی‌غیررسمی، حشر، لشکر نامنظم.

چریکی: ۱. مربوط به چریک؛ ۲. چریک‌وار؛ ۳. جنگ‌های نامنظم.

چزاندن: آزار‌دادن، اذیت‌کردن، شکنجه‌کردن، زجر‌دادن.

چسان: چه‌جور، چطور، چگونه، به‌چه‌نحو.

چسباندن: متصل‌کردن، وصل‌کردن، پیوند زدن، چسبانیدن.

چسب: سریش، سریشم، موادچسبنده.

چسبناک: چسبنده، لزج.

چسبنده: چسبناک، لزج.

چسبیدگی: اتصال، التصاق.

چسبیدن: ۱. پیوستن، متصل‌شدن؛ ۲. محکم گرفتن؛ ۳. التصاق؛ ۴. محکم‌شدن؛ ۵. تمسک؛ ۶. مشغول‌شدن، سرگرم‌شدن.

چسبیده: متصل، مرتبط، ملصق.

چست: ۱. تند، جلد، چالاک، چیره‌دست، زرنگ، سریع، فرز؛ ۲. استاد، ماهر؛ ۳. محکم، استوار؛ ۴. برازنده، موزون ≠ ناموزون.

چستی: جلدی، چابکی، چالاکی، شهامت، مهارت.

چسی آمدن: ۱. پز‌دادن، فیس‌کردن، افاده فروختن؛ ۲. تفاخر‌کردن، فخرفروختن؛ ۳. خودنمایی‌کردن، متکبرانه رفتار‌کردن.

چشاندن: ۱. خوراندن؛ ۲. نوشاندن.

چشایی: چشش، ذایقه، ذوق ≠ بویایی.

چشته: ۱. طعمه، نواله؛ ۲. چاشنی، مزه؛ ۳. چاشت.

چشش: فعل ۱. چشایی، ذوق، طعم؛ ۲. مذاق، مزه‌کردن، چشیدن؛ ۲. التذاذ.

چشم‌انتظار: چشم‌به‌راه، منتظر.

چشم انداختن: نگاه‌کردن، نگریستن، نظر افکندن، دید زدن، چشم‌گرداندن.

چشم‌انداز: ۱. افق؛ ۲. دورنما، منظر، منظره، نما.

چشم‌بسته: قید ۱. بی‌خبر، ناآگاه؛ ۲. ناآگاهانه.

چشم‌بند: ۱. روبنده؛ ۲. پیچه، چشم‌پوش، چشم‌پیچ، نقاب؛ ۳. شعبده‌باز، مشعبد، نظربند.

چشم‌بندی: ۱. تردستی، جادو، سحر، شعبده، شعبده‌بازی؛ ۲. چشم‌غره، نگاه خشم‌آلود.

چشم‌به‌راه: امیدوار، مترقب، متوقع، منتظر، نگران، چشم‌انتظار.

چشم به هم زدن: آن، طرفه‌العین، لحظه، لمحه.

چشم‌پزشک: کحال ≠ بیطار.

چشم‌پوشی: ۱. اغماض، صرفنظر؛ ۲. عفو، گذشت، نادیده‌گیری، نادیده‌انگاری، غمض عین.

چشم پوشیدن: ۱. اغماض‌کردن، نادیده گرفتن، صرف‌نظر‌کردن، گذشت‌کردن، چشم‌پوشی‌کردن؛ ۲. گذشتن، رها‌کردن.

چشم‌پوشی‌کردن: ۱. اغماض‌کردن، صرف‌نظر‌کردن، نادیده‌گرفتن، نادیده انگاشتن، غمض عین‌کردن؛ ۲. گذشت‌کردن.

چشم‌تنگ: ۱. دیده‌تنگ، تنگ‌نظر؛ ۲. بخیل، حسود؛ ۳. آزمند، آرزو.

چشم‌تنگی: ۱. بخل؛ ۲. حسادت.

چشم‌چران: نظرباز، طامح ≠ چشم‌پاک.

چشم‌چرانی: نظربازی ≠ چشم‌پاکی.

چشم خوردن: ۱. به‌چشم‌آمدن، به‌نظرآمدن، دیده‌شدن، چشم‌زخم‌خوردن، چشم‌زده‌شدن؛ ۲. محسوس‌بودن، مشخص‌بودن.

چشم‌داشت، چشمداشت: آرزو، امیدواری، امید، انتظار، توقع، طمع.

چشم داشتن: توقع داشتن، امید داشتن، امیدوار‌بودن، آرزو داشتن، منتظربودن.

چشم‌دریده: ۱. بی‌شرم، بی‌حیا؛ ۲. وقیح، پررو، بی‌ادب.

چشم: ۱. دیده، عین؛ ۲. دید، رویت، نظر، نگاه؛ ۳. امید، انتظار، توقع؛ ۴. عزیز، گرامی؛ ۵. چشم‌زخم؛ ۶. حدقه.

چشم‌رس: دیدرس.

چشم‌روشنی: هدیه، کادو، پیشکشی (برای نوعروس ونوداماد یا مسافرتازه وارد).

چشم‌زخم: تعویذ، نظر بد.

چشم‌زد: لمحه، لحظه، آن، ثانیه.

چشم زدن: ۱. چشم‌زخم‌زدن، چشم‌کردن؛ ۲. ترسیدن، واهمه‌کردن، هراس داشتن؛ ۳. دودل‌بودن، مردد‌بودن، تردیدداشتن، یک‌دل‌دودل‌کردن.

چشم‌سفید: ۱. بی‌حیا، بی‌آرزم، بی‌شرم؛ ۲. پررو، گستاخ؛ ۳. لجباز، لجوج، یکدنده؛ ۴. حرف‌نشنو، خودرای، خودسر.

چشمک: ۱. اشاره با گوشه‌چشم، اشارت‌نظربازانه، ایما، نظربازی؛ ۲. کورسو.

چشمگیر: صفت ۱. تماشایی؛ ۲. قابل‌ملاحظه، شایان‌توجه، زیاد، فراوان؛ ۳. مهم، باارزش؛ ۴. پرجلوه.

چشم‌نواز: جمیل، خوش‌ریخت، خوش‌منظر، زیبا، شکیل ≠ بدمنظر.

چشم نهادن: منتظرماندن، انتظار کشیدن، چشم به راه‌بودن.

چشم‌وچار: ۱. بینایی، دید؛ ۲. چشم، دیده.

چشم‌وچراغ: صفت ۱. عزیز، محبوب؛ ۲. دردانه، سوگلی؛ ۳. گل‌سرسبد، شمع‌جمع، شمع‌محفل.

چشم‌ودل‌پاک: ۱. عفیف، نجیب، پاک‌دامن؛ ۲. پاک‌نیت؛ ۳. امین، درستکار، مورداطمینان.

چشم‌ودل‌سیر: ۱. بی‌نیاز، مستغنی؛ ۲. بلندطبع؛ ۳. قانع، خرسند؛ ۴. بی‌حرص، بی‌آز ≠ آزمند، حرص‌ورز، آزور، طمع‌کار، طامع.

چشم‌وگوش‌بسته: ۱. بی‌اطلاع، ناهشیار ≠ چشم‌وگوش باز، هشیار، هوشیار، مواظب.

چشم‌وگوش: جاسوس، خبرچین، خبرگیر.

چشم‌وهم‌چشمی: رقابت، حسدورزی، هم‌سری.

چشمه: ۱. آب‌جای، افراس، سلسبیل، عین، کوثر، ینبوع؛ ۲. اصل، مبدا، منشا؛ ۳. سوراخ ریز، منفذ؛ ۴. مایه؛ ۵. نوع، قسم، نمونه؛ ۶. دهانه، سوراخ؛ ۷. معدن.

چشمه‌سار: چشمه‌زار، چشمه‌گاه، سرچشمه، چشمه‌خیز، ینبوع.

چشیدن: ۱. خوردن، مزه‌کردن، مزیدن؛ ۲. ذوق؛ ۳. چشش؛ ۴. آزمودن، تجربه‌کردن؛ ۵. احساس‌کردن، درک‌کردن، دریافتن، لمس‌کردن.

چطور: چسان، چگونه، به چه‌نحو، به چه طریق.

چغاله: میوه‌نارس، کال، نارس، نرسیده.

چغانه: ۱. ساز؛ ۲. قانون؛ ۳. شعر، قصیده.

چغز: غوک، قورباغه، وزغ.

چغل: اسم سخن‌چین، نمام، خبرکش.

چغلی: ۱. شکایت، شکوه، شکوائیه؛ ۲. بدگویی، تضریب، سخن‌چینی، سعایت، نمامی؛ ۳. غیبت؛ ۴. گزارش.

چفت: صفت ۱. بست، زرفین، قلاب‌پشت در، کلون، لنگر؛ ۲. تنگ، چسبان؛ ۳. استوار، محکم، سفت؛ ۴. دم، بیخ، نزدیک.

چکاد: ۱. تارک، سر، فرق سر، هباک؛ ۲. ذروه، راس، قله؛ ۳. پیشانی، جبهه؛ ۴. جنه، سپر.

چکامه: ترانه، چامه، شعر، قصیده.

چکامه‌سرا: ترانه‌سرا، تصنیف‌سرا، شاعر، غزل‌سرا، چکامه‌گو.

چکاندن: ۱. چکانیدن، قطره‌قطره ریختن؛ ۲. شلیک‌کردن، ماشه کشیدن.

چکاوک: جل، چکاو، چکانه، چکاوه، سرخاب، مرغابی، هوژه.

چک: صفت ۱. تپانچه، سیلی، ضربت، کتک، کشیده؛ ۲. برات، حواله، صک؛ ۳. چانه؛ ۴. چکه؛ ۵. بنچاق، سند، قباله؛ ۶. معدوم، نابود.

چک خوردن: سیلی‌خوردن، کشیده خوردن، سیلی انداختن ≠ سیلی‌زدن، کشیده زدن.

چکش: مطرقه.

چک‌کردن: ۱. بررسی‌کردن، امتحان‌کردن، وارسی‌کردن؛ ۲. کنترل‌کردن، مراقبت‌کردن.

چکمه: کفش ساق بلند، موزه.

چکه: ۱. تراب؛ ۲. جرعه، قطره، قلپ؛ ۳. تراوش، تراویده، رشحه، ریزش؛ ۴. چک، چکانه، نشت.

چکه‌کردن: تراویدن، نشت‌کردن، تراوش‌کردن.

چکیدن: ۱. چکه‌کردن، قطره‌قطره فرو ریختن؛ ۲. تراوش‌کردن؛ ۳. نشت‌کردن.

چکیده: ۱. جوهره، خلاصه، عصاره، لب، ملخص؛ ۲. افشره، عصاره؛ ۳. ماست‌آب‌رفته، آب‌رفته؛ ۴. عمود، گرز.

چکی: ۱. یک‌جا، وزن‌ناکرده، بی‌متراژ؛ ۲. روی هم؛ ۳. تخمینی؛ ۴. اله‌بختکی.

چگال: ۱. سنگین، غلیظ، گران؛ ۲. کثیف، متکاثف؛ ۳. فشرده، متراکم.

چگالی: تکاثف، غلظت.

چگل: اسم ۱. زیبارو، قشنگ ≠ زشت؛ ۲. گل‌ولای، لجن.

چگونگی: ۱. چونی، کیفیت؛ ۲. وضعیت، حالت ≠ چندی.

چگونه: چسان، چطور، به‌چه‌طریق، به‌چه‌نحو.

چل: اسم ۱. ابله، احمق، خل، کانا، کم‌عقل، نادان ≠ عاقل، زیرک؛ ۲. دیوانه، مجنون؛ ۳. چهل؛ ۴. اسب ساق‌سفید.

چلاق: شل، لنگ، چلاغ.

چلاندن: ۱. فشردن، فشاردادن؛ ۲. عصاره گرفتن، آب گرفتن، چلانیدن؛ ۳. لهیدن.

چلانده: فشرده، شیره‌گرفته، عصاره‌گرفته، له، لهیده.

چلپاسه: باشو، سوسمار کوچک، مارمولک، کلپاسه.

چلتوک‌زار: شلتوک‌زار، برنج‌زار.

چلتوک: شالی، شلتوک، برنج(پوست‌نگرفته).

چلچراغ: جار، چراغ، چراغ‌آویز، چراغدان، قندیل، لوستر.

چلچله: ۱. پرستو؛ ۲. غلیواج، خطاف، زغن؛ ۳. لاک‌پشت، سنگ‌شت.

چلچلی: هوس‌بازی، هوس‌رانی، خوش‌گذرانی، بلهوسی.

چلگی: ۱. چهل‌روزگی؛ ۲. چهل‌سالگی.

چلمن: ۱. بی‌حال، بی‌دست‌وپا، دست‌وپاچلفتی، سست، سست‌عنصر، نالایق ≠ زبروزرنگ؛ ۲. ابله، بله، پخمه، کم‌عقل، کانا ≠ باهوش، عاقل.

چلنگر: صفت آهنگر، زنجیرساز، نعل‌ساز، نعل‌بند، قفل‌ساز.

چلو: برنج پخته.

چله: ۱. اربعین، چهلم؛ ۲. ریاضت‌چهل روزه، چله‌نشینی؛ ۳. سردترین چهل روززمستان؛ ۴. گرم‌ترین چهل روز تابستان؛ ۵. تار؛ ۶. زه‌کمان، وتر، زه؛ ۷. اربعین، چهلم؛ ۸. اعتکاف، چله‌نشینی، عزلت؛ ۹. زاویه، زاویه ریاضت؛ ۱۰. اوج‌گرما، چهل روز نخست تابستان؛ ۱۱. اوج‌سر.

چله گرفتن: ۱. چله‌نشینی‌کردن، چله‌داری‌کردن؛ ۲. برگزار‌کردن (مراسم چهلمین روز درگذشت).

چله‌نشین: ۱. گوشه‌گیر، معتکف، معتزل، منزوی؛ ۲. ریاضت‌کش؛ ۳. چله‌دار.

چله‌نشینی: ۱. گوشه‌گیری، اعتکاف، اعتزال، انزوا؛ ۲. ریاضت‌کشی؛ ۳. چله‌داری.

چلیپا: ۱. خاج؛ ۲. دار، صلیب.

چلیدن: ۱. روان‌بودن، خریدارداشتن، رونق داشتن، رونق بخشیدن؛ ۲. سزاوارگشتن، لایق‌بودن؛ ۳. فشرده‌شدن؛ ۴. رمیدن؛ ۵. جنبیدن.

چلیک: ۱. بشکه؛ ۲. حلب؛ ۳. ظرف استوانه‌ای چوبی.

چماق: چوب‌دست، چوب‌دستی، تاباق، شش‌پر، عمود، گرز.

چمان: صفت ۱. خرامان، خرامنده، نازخرام؛ ۲. راهوار؛ ۳. پیمانه شراب، چمانه.

چمانه: پیاله شراب، پیمانه‌شراب، جام‌صراحی.

چمانی: ساقی.

چمباتمه: چمبک، چندک، چک.

چمچه: ۱. کفگیر؛ ۲. ملعقه، قاشق، آبگردان، ملاقه.

چم: ۱. خرام، نازخرام؛ ۲. راه، روش، شیوه، طرز؛ ۳. قلق، لم، فوت‌وفن، شگرد؛ ۴. رگ خواب، نقطه ضعف؛ ۵. سبب، جهت، دلیل، انگیزه، علت؛ ۶. داب، عادت؛ ۷. بزه، تقصیر، جرم، گناه؛ ۸. سینه، صدر؛ ۹. آراسته، آماده؛ ۱۰. اندوخته، فراهم؛ ۱۱. رونق، رواج؛ ۱۲. شرح،.

چمدان: جامه‌دان، کیف بزرگ.

چمن‌آرا: صفت جمن‌پیرا، چمن‌افروز.

چمن‌پیرا: صفت چمن‌آرا، باغبان، چمن‌افروز.

چمن: جوله، سبزه، سبزه‌زار، فریز، قلیب، مرغزار.

چمن‌زار، چمنزار: سبزه‌زار، لاله‌زار، مرغزار.

چم‌وخم: ۱. فوت‌وفن، شگرد، قلق، لم؛ ۲. نازوعشوه؛ ۳. پیچ‌وخم، خمیدگی.

چموش: ۱. بدلگام، بدلجام، رموک، سرکش، لگدزن؛ ۲. بدرفتار، بی‌سلوک؛ ۳. بدقلق ≠ خوش‌قلق؛ ۴. متمرد، نافرمان ≠ بفرمان؛ ۵. بدجنس، زبل، سرکش، شیطان، ناقلا، نارام ≠ سربه‌زیر.

چمیدن: ۱. خرامیدن، نازان راه‌رفتن، با ناز راه رفتن، نازیدن؛ ۲. پیچ‌وتاب‌خوردن؛ ۳. تاخت آوردن، جولان‌دادن، تاختن.

چنار: ارس، چنال، صنار.

چنانچه: اگر، درصورتی‌که.

چنان: قید ۱. مانند، مثل، شبیه، چون؛ ۲. مثل آن، مانند آن، شبیه آن ≠ چنین؛ ۳. آن‌چنان، آن‌گونه، آن‌طور، آن‌سان ≠ این‌سان؛ ۴. بدان‌سان، بدان‌گونه.

چنبر: ۱. چنبره، حلقه، دایره؛ ۲. طوق، گردن‌بند، قلاده؛ ۳. کمند؛ ۴. ترقوه؛ ۵. نیم‌دایره، کمان.

چنبر زدن: حلقه زدن، دایره‌وار‌شدن.

چنبره: چنبر، حلقه، دایره.

چنته: ۱. کیسه، توبره؛ ۲. توشه‌علمی.

چندآوایی: استریوفونیک.

چندان: ۱. آن‌قدر، به‌حدی، آن‌میزان؛ ۲. تاآن زمان؛ ۳. همین‌که، محض‌اینکه؛ ۴. بسیار، زیاد، کثیر، خیلی.

چندپهلو: صفت ۱. چندضلع، چندبر؛ ۲. مبهم، ابهام‌دار.

چندپیشگی: چندشغلی، چندکاره ≠ تک‌شغلی، تک‌پیشگی.

چند: قید ۱. تاکی، تاچند، تا چه‌وقت؛ ۲. تعدادی؛ ۳. برابر، مساوی، معادل؛ ۴. اند، اندک، بضع.

چندجوابی: چندگزینه‌ای، چندانتخابی، چهارجوابی، تستی.

چنددستگی: اختلاف، تفرقه، پراکندگی، اختلاف عقیده، اختلاف رای ≠ اتحاد، هم‌دلی.

چندش‌آور: ۱. چندش‌انگیز، چندش‌ناک، مشمئزکننده؛ ۲. نفرت‌انگیز، نفرت‌بار.

چندش: ۱. گزگزه، لرزش؛ ۲. نفرت، اشمئزاز، انزجار، تنفر.

چندکاره: چندمنظوره، چندشغلی، چندپیشگی.

چندل: صندل.

چندمعنایی: چندمفهومی ≠ تک‌معنایی.

چندمنظوره: صفت چندکاره.

چندی: قید ۱. اندازه، کمیت، مقدار ≠ چونی؛ ۲. برخی؛ ۳. اندکی، تعدادی، کمی؛ ۴. اندی؛ ۵. زمانی، لختی، مدتی، یک‌چند.

چندین: ۱. این‌همه، این‌اندازه؛ ۲. مقدار زیاد؛ ۳. تعداد زیاد (بیشتر از ۲).

چنگار: ۱. خرچنگ؛ ۲. سرطان.

چنگال: پنجه، چنگ.

چنگ: ۱. چنگال، مخلب؛ ۲. منقار، تک، نوک؛ ۳. پنجه، دست؛ ۴. اختیار؛ ۵. ساز؛ ۶. پنجه، خمیده؛ ۷. قلاب، کجک.

چنگ زدن: ۱. چسبیدن، گرفتن، محکم گرفتن؛ ۲. دست‌درازی‌کردن، چنگ انداختن، چنگ یازیدن؛ ۳. تجاوز‌کردن، تعرض‌کردن؛ ۴. متوسل‌شدن، متشبث‌شدن، توسل جستن؛ ۵. چنگ نواختن.

چنگ‌زنی: اعتصام، تشبث، توسل.

چنگک: قلاب، قلابه، کجک، دروند.

چنگول: چنگ، پنجه.

چنگی: ۱. چنگ‌نواز؛ ۲. ساززن، خنیاگر، مطرب.

چنین: قید این‌سان، این‌گونه، این‌طور، مانند این، مثل این.

چو افتادن: شایع‌شدن، دهن به دهن گشتن.

چو انداختن: شایعه‌پردازی‌کردن، شایعه‌سازی‌کردن، شایعه‌ساختن، شایع‌کردن.

چوب‌بست: تله‌بست، داربست، باردو.

چوب‌تراشی: خراطی.

چوب: ۱. تیر، ساقه درخت، کنده؛ ۲. ترکه، چماق، خیزران؛ ۳. شاخه بریده درخت؛ ۴. هیزم، هیمه.

چوب‌دار، چوبدار: صفت ۱. گله‌دار، گوسفنددار، گوسفندفروش؛ ۲. قپاندار؛ ۳. حارس، محافظ؛ ۴. چماق‌دار.

چوب‌داری، چوبداری: ۱. گوسفندداری، گوسفند فروشی؛ ۲. قپانداری.

چوب‌دست، چوبدست: دستوار، عصا.

چوب‌دستی، چوبدستی: چماق، چوبدست، عصا، عمود.

چوب زدن: ۱. به چوب‌بستن، کتک زدن، ترکه زدن، فلک‌کردن، به فلک‌بستن، چوب‌کاری‌کردن؛ ۲. حراج‌کردن، تعیین‌کردن، قیمت گذاشتن (در حراجی).

چوب‌کاری، چوبکاری‌کردن: ۱. شرمنده‌کردن، شرمسار‌کردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن؛ ۲. باچوب زدن، کتک زدن.

چوبک: ۱. چوب کوچک؛ ۲. اشنان، چوبه.

چوب‌لباسی: جارختی.

چوبه: ۱. چوبدستی؛ ۲. چوبک، اشنان؛ ۳. خدنگ؛ ۴. تازیانه؛ ۵. زخمه.

چوبین: صفت ۱. چوبی، چوبینک، چوبینه؛ ۲. سربندسرخ، دستمال سرخ؛ ۳. کاروانک (پرنده).

چوپان: پاده‌بان، راعی، رمه‌بان، شبان، گله‌بان، رمه‌یار.

چو: چون؛ ۲. اگر، گر؛ ۳. وقتی، هنگامی؛ ۴. شبیه، مانند، مثل.

چو: شایعه، خبر نادرست.

چوک: ۱. شباویز، شوک، مرغ حق؛ ۲. آلت مردی.

چوگان: ۱. چوب سرکج، چوب گوی‌زنی؛ ۲. بازی گوی‌زنی.

چول: ۱. خمیده، منحنی؛ ۲. آلت‌تناسلی، نره؛ ۳. بیابان، برهوت.

چون: ۱. برای‌اینکه، چون‌که، زیرا؛ ۲. چونان، شبیه، مانند، مثل؛ ۳. وقتی، هنگامی؛ ۴. چسان، چطور، چگونه؛ ۵. چو ≠ چرا، برای‌چه؛ ۶. اگر؛ ۷. تا، تااین‌که.

چون‌وچرا: ۱. بحث، گفت‌وگو، اعتراض؛ ۲. علت، سبب، دلیل.

چونی: چگونگی، کیفیت ≠ چندی، کمیت.

چهاربر: مربع، مستطیل، چهارضلعی.

چهارپا: چاروا، دابه، ستور، نعم.

چهارپایان: انعام، دواب، ستوران، مواشی.

چهارچوب: چارچوب، قاب، کادر.

چهاردیواری: ۱. چاردیواری، محیط محصور، فضای محصور؛ ۲. حصار؛ ۳. محدود؛ ۴. خانه شخصی.

چهارراه: ملتقای چهارخیابان، چارراه، تقاطع.

چهارمیخه‌کردن: استوار‌کردن، محکم‌کاری‌کردن.

چهارنعل: یورتمه.

چه: چاه، چاهک، فاضلاب.

چه: ۱. چون‌که، زیرا؛ ۲. خواه خواه؛ ۳. بسیار، چقدر؛ ۴. چها.

چهچهه: آواز، تحریر، ترجیع، چهچه.

چهچهه زدن: ۱. آوازخواندن؛ ۲. تحریر‌دادن.

چهر: ۱. چهره، رخسار، رخ، رو، سیما، صورت، وجه؛ ۲. اصل، نژاد؛ ۳. شخصیت.

چهره‌پرداز: تصویرگر، چهره‌نگار، رسام، صورتگر، نقاش، نقشبند، نگارگر، مصور.

چهره‌پردازی: ۱. نقاشی، صورتگری، صورت‌سازی، چهره‌سازی، نگارگری؛ ۲. طراحی، چهره‌نگاری؛ ۳. وصف، توصیف.

چهره: ۱. رخ، رخساره، رخسار، روی، سیما، صورت، عارض، عذار، قیافه، گونه، لقا، وجه؛ ۲. وجهه؛ ۳. شخصیت؛ ۴. سطح، رویه؛ ۵. نما، شکل.

چهره‌نگار: تصویرگر، چهره‌پرداز، رسام، صورتگر، نقاش، نگارگر، مصور.

چیدمان: چینش، دکوراسیون.

چیدن: ۱. کندن؛ ۲. بریدن، قیچی‌کردن؛ ۳. قطع‌کردن؛ ۴. پهن‌کردن، گستردن؛ ۵. قرار‌دادن، نهادن؛ ۶. زدن، ستردن؛ ۷. انتخاب‌کردن، جدا‌کردن، گلچین‌کردن، گزیدن؛ ۸. ستردن، پیراستن، اصلاح‌کردن؛ ۹. دانه‌چینی‌کردن؛ ۱۰. ترتیب‌دادن، مهیا‌کردن، فراهم‌کردن.

چیرگی: استیلا، پیروزی، تسلط، سلطه، سیطره، ظفر، غلبه.

چیره: پیروز، غالب، چیر، فاتح، فایق، قاهر، متسلط، متغلب، مستولی، مسلط، منتصر ≠ مقهور.

چیره‌دست: بامهارت، چالاک، چست، زبردست، ماهر ≠ چلمن، دست‌وپاچلفتی.

چیره‌زبان: تیززبان، زباندار، سخن‌گزار، سخنور، نطاق ≠ الکن.

چیره‌شدن: فایق آمدن، پیروز‌شدن، مستولی‌شدن، تسلط‌یافتن، استیلایافتن، غلبه‌یافتن ≠ مغلوب‌شدن.

چیز: جسم، چی، شی، موجود.

چیزخور: دواخور، مسموم.

چیزدار: ۱. ثروتمند، غنی، دارا، متمول ≠ بی‌چیز، فقیر؛ ۲. ملاک ≠ دهقان، خوش‌نشین؛ ۳. مالک ≠ ۱. مستاجر؛ ۲. بی‌خانه.

چیزفهم: فهیم، فهمیده، دانا، عاقل ≠ نفهم.

چیستان: بردک، پردک، پرسیدنی، لغز، معما.

چیستی: ماهیت.

چیلان: ۱. ابزارآلات، چیلانه؛ ۲. عناب.

چین: ۱. آژنگ، اخمه، چروک؛ ۲. تا، لا؛ ۲. تاب، شکن، شکنج، فر، کرس؛ ۳. شیار، خط؛ ۴. چینه، قشر، لایه.

چین‌خوردگی:.

چین خوردن: ۱. تا خوردن، چین افتادن، چروک‌شدن، چین برداشتن، شکنج‌گرفتن، چین‌دار‌شدن، پرچین‌شدن، شکنج‌یافتن؛ ۲. گسل‌زدایی.

چین‌برچین: چین‌دار، پرچین، چین‌درچین ≠ ۱. صاف، لخت، شلال.

چینه‌دان: جاغر، حوصله، زاغر، ژاغر، شاغر.

چینه: ۱. دانه؛ ۲. حصار گلی، دیواره گلی، دیوار گلی؛ ۳. طبقه، قشر، لایه.

چینی: ۱. منسوب به چین؛ ۲. اهل‌چین، شهروند چین؛ ۳. ظروف آبگینه‌ای.

ستاره نجفیان

پا: ۱. خطوه، رجل، شلنگ، قدم، گام، لنگ؛ ۲. همبازی؛ ۳. پایین، ته، دامن، ذیل، زیر؛ ۴. تاب، توان، طاقت، قدرت، قوت، یارا؛ ۵. اساس، اصل، بن، بیخ، پایه.

پاافزار: ارسی، پاچپله، پای‌پوش، کفش، گیوه، ملکی، موزه.

پاانداز: ۱. فرش؛ ۲. جاکش، دلال‌محبت، دلاله، قواد، لحاف‌کش.

پابرجا: ۱. استوار، برقرار، پایدار، ثابت، ثابت‌قدم، راسخ، قرص، محکم، مستقر؛ ۲. دایم، جاوید، همیشگی ≠ ۱. سست؛ ۲. موقتی.

پابرجایی: استقامت، استواری، ثبات ≠ سستی.

پابرهنه: ۱. برهنه‌پا، بی‌کفش، پاپتی؛ ۲. بی‌چیز، بی‌نوا، تهیدست، ندار، یک‌لاقبا؛ ۳. بی‌سروپا، پست.

پابست: ۱. پای‌بست، پای‌بند، گرفتار، مقید؛ ۲. دلباخته، عاشق، مفتون، هواخواه؛ ۳. بنیان، شالوده.

پابند: ۱. مقید، وابسته؛ ۲. اسیر، دچار، گرفتار؛ ۳. عیالوار، متاهل، معیل؛ ۴. دلباخته، عاشق، فریفته، مفتون، هواخواه؛ ۴. بند، قید، پاوند.

پابوسی: پای‌بوسی، تشرف، دیدار، زیارت، شرفیابی.

پاپوش: ۱. پرونده‌سازی، پرونده، مزاحمت؛ ۲. گرفتاری، مخمصه؛ ۳. ارسی، پاچپله، پای‌افزار، کفش.

پاپی: ۱. متعرض؛ ۲. پافشاری، اصرار.

پات: ۱. اورنگ، پاد، تخت، سریر؛ ۲. مات.

پاتک: تدافع، دفاع، ضدحمله ≠ تک.

پاتوق: پاتوغ، کانون، لنگر، مجمع، محفل، مرکز، میعادگاه، وعده‌گاه.

پاتیل: ۱. دیگ؛ ۲. سیاه‌مست.

پاچین: ۱. دامن؛ ۲. زیرازار.

پاد: ۱. پادزهر، ضد، مخالف؛ ۲. حامی، دارنده، نگهبان؛ ۳. اورنگ، تخت، سریر.

پاداش: ۱. اجرت، اجر، انعام، بادافراه، بخشش، ثواب، جایزه، جزا، دسترنج، صله، عطیه، مزد، مکافات، نتیجه؛ ۲. کابین، مهر.

پاداشن: اجر، انعام، پاداش، پاداشت، جزا، مزد.

پادرمیانی: توسط، شفاعت، مداخله، میانجیگری، وساطت.

پادرهوا: ۱. آویخته، بلاتکلیف، بی‌ثبات، معلق، معوق؛ ۲. بی‌اساس، بی‌اصل، بی‌پایه، نامشخص.

پادزهر: پاد، پازهر، تریاک، تریاق، ضد، مخالف ≠ زهر.

پادشاه: امیر، تاجور، خدیو، سلطان، سلطان، شاه، شاهنشاه، شهریار، ملک ≠ رعیت.

پادشاهانه: خسروانه، شاهانه، ملوکانه.

پادشاهی: امارت، امپراتوری، حکومت، سلطنت، شاهنشاهی، فرمانروایی، ملکت.

پادگان: ۱. ساخلو، سربازخانه؛ ۲. پیاده‌نظام.

پادو: پاکار، پیشخدمت، شاگرد، نوچه، نوکر ≠ کارفرما.

پار: ۱. پارسال، پارینه، سال‌گذشته؛ ۲. پاره، دریده، کهنه؛ ۳. تکه، قطعه؛ ۴. پرش، پرواز؛ ۵. چرم.

پارابلوم: پیشتاب، تپانچه.

پارازیت: ۱. انگل، طفیل، طفیلی، میکرب؛ ۲. خش‌خش، نوفه؛ ۳. حشو، زاید.

پارتی: ۱. جمعیت، حزب، دسته، فرقه، گروه؛ ۲. جشن، شب‌نشینی؛ ۳. پشتیبان، حامی، طرفدار، طرفگیر، هواخواه، هوادار؛ ۴. بخش، قسمت؛ ۵. قوم‌پارت ≠.

پارتیزان: ۱. چریک، رزمنده؛ ۲. هواخواه.

پارچ: ۱. آبخوری، تنگ؛ ۲. گیلاس، لیوان.

پارچه: ۱. قماش، منسوج؛ ۲. پاره، تکه، قطعه؛ ۳. لخت.

پارچه‌فروش: بزاز، قماش‌فروش.

پارس: ۱. ایران‌زمین، ایران، فارس؛ ۲. عوعو، واق‌واق، هفهف؛ ۳. پوزپلنگ.

پارسا: ۱. باتقوا، پاکدامن، پرهیزکار، پرهیزگار، خداترس، دیندار، زاهد، صالح، عفیف، مومن، متدین، متشرع، متقی، متورع، معصوم، وارسته؛ ۲. عارف؛ ۳. پارسی ≠ ناپارسا.

پارسال: پار، پارینه، پایار، سنه‌ماضیه، سال‌گذشته ≠ امسال.

پارسایی: پاکدامنی، پرهیزگاری، تقوا، خداترسی، زهد، عفت، ورع ≠ بی‌تقوایی، ناپارسایی.

پارسی: ۱. ایرانی، عجم، فارسی؛ ۲. زبان‌فارسی؛ ۳. زرتشتی ≠ تازی، ترک.

پارک: ۱. باغ، باغ‌ملی، تفرجگاه، گردشگاه؛ ۲. ایستگاه، توقفگاه.

پارگی: انخراق، انقطاع، دریدگی، گسیختگی.

پارلمان: سنا، مجلس، مجلس‌شورا.

پارو: ۱. برف‌افکن، برف‌روب؛ ۲. پاروب.

پاره: ۱. برخ، برخه، تکه، جزء، قطعه، لخت؛ ۲. بهر، حصه، قسمت؛ ۳. بخش، فصل؛ ۴. دریده، شرحه، گسسته، گسیخته؛ ۵. ژنده، غاز، فرسوده، مندرس؛ ۶. خرقه، مرقع، وصله؛ ۷. پرش، پرواز، پریدن؛ ۸. باج، خراج، رشوت، رشوه؛ ۹. کود.

پاره‌ای: ۱. برخی، بعضی، گروهی؛ ۲. اندکی، بخشی، قدری، کمی، مقداری.

پاره‌پاره: بخش‌بخش، تکه‌تکه، چاک‌چاک، شرحه‌شرحه، قسمت‌قسمت، قطعه‌قطعه، لخت‌لخت، مرقع، مندرس.

پاره‌پوره: پاره‌پاره، ژنده، فرسوده، مندرس.

پاره‌دوز: پینه‌دوز، تعمیرگر، کفشدوز، لاخه‌دوز.

پاره‌کردن: جردادن، دریدن، شکافتن، قطع‌کردن، گسستن، گسیختن.

پارینه: پار، پارسال، سال‌گذشته ≠ امسال.

پازهر: پادزهر، تریاق، نوشدارو ≠ زهر.

پاس: ۱. بار، دفعه، مرتبه، نوبت؛ ۲. حراست، محافظت، مراقبت، نگاهبانی؛ ۳. احترام، ادب، اعزاز، پاسداری، حرمت، مراعات، ملاحظه؛ ۴. بهر، حصه، قسمت؛ ۵. رد، ردتوپ.

پاس‌بخش: پاسیار، کشیک.

پاساژ: ۱. بازارچه، تیمچه؛ ۲. راهرو، گذرگاه، معبر.

پاسبان: پاسدار، پلیس، چاوش، حارس، شحنه، شرطه، عسس، گزمه، گماشته، نگهبان، محافظ، محتسب، مستحفظ.

پاسبانی: پاسداری، حراست، محافظت، نگهبانی، استحفاظ.

پاسپورت: پته، پروانه، تذکره، جوازعبور، روادید، گذرنامه، ویزا.

پاسخ: ۱. پتواز، جواب؛ ۲. اجابت، استجابت؛ ۳. انعکاس، بازتاب، لبیک؛ ۴. اجر، پاداش، ثواب، جزا، عوض، مکافات ۱. ≠ پرسش، سوال.

پاسدار: پاسبان، حارس، حافظ، قراول، کشیک، محافظ، مدافع، مراقب، مستحفظ، نگهبان.

پاسداری: پاس، پاسبانی، حراست، محارست، محافظت، مواظبت، نگاهداشت، نگهبانی، نگهداری، وقایت، یتاق؛ ۲. رعایت، ملاحظه؛ ۳. احترام، حرمت.

پاسگاه: ۱. پست؛ ۲. برج‌دیده‌بانی، دیده‌بانگاه، قراولگاه.

پاسوز: ۱. خاسر، زیانمند؛ ۲. اسیر، گرفتار، درگیر؛ ۲. شیفته، عاشق.

پاشیدگی: انحلال، پراکندگی، تفرق، تلاشی، گسیختگی ≠ انسجام.

پاشیده: پراکنده، فروریخته، متفرق، متلاشی ≠ منسجم.

پافشاری: ابرام، اصرار، ایستادگی، پاپی، تاکید، سماجت، مداومت، مقاومت.

پاک: ۱. پاکیزه، تمیز، منزه، نزه، نظیف؛ ۲. زکی، مبرا، مقدس، مهذب؛ ۳. باعفاف، پاکدامن، عفیف، معصوم، نجیب؛ ۴. سترده، منقح؛ ۵. بی‌غش، خالص، سره، صاف، صافی، محض، ناب؛ ۶. طاهر، طهر، طیب، مطهر؛ ۷. بی‌عیب، منقا، نقی؛ ۸. بی‌آلایش، بی‌ریا، صمیم، مخلص؛ ۹. زلال، صاف، صراح؛ ۱۰. زلال، شفاف ۱۱. بکلی، تماماً، سراسر، کاملاً، کلاً ≠ آلوده، پلید، رجس، ناپاک، نجس.

پاکار: ۱. پیشکار، عریف، کارگزار؛ ۲. پادو، خادم، خدمتکار، نوکر ≠ کارفرما.

پاک‌جامه: باعفاف، پارسا، پاکدامن، عفیف ≠ ناپاکدامن، تردامن.

پاک‌سازی: ۱. اخراج؛ ۲. پالایش، تصفیه؛ ۳. ازاله، تنقیه، زدایش؛ ۴. تخلیه، تطهیر، تنظیف، نظافت؛ ۵. تزکیه.

پاک‌طینت: پاک‌سرشت، پاکنهاد، خوب‌سرشت، خوش‌قلب، خوش‌نیت ≠ بدطینت.

پاک‌کردن: پالایش، پالودن، تطهیر، تمیز‌کردن، تنظیف، روفتن، زدودن، ستردن ≠ آلودن، کثیف‌کردن.

پاک‌منشی: خوش‌فطرتی، خوش‌قلبی، نجابت ≠ بدسگالی.

پاک‌نژاد: اصیل، پاک‌گوهر، پاک‌نژاد، پاک‌نسب، حلالزاده، شریف، نجیب، نژاده ≠ حرامزاده.

پاک‌نژادی: اصالت، پاک‌گوهری، حلالزادگی، شرافت، نجابت ≠ حرامزادگی.

پاکباخته: ۱. پاکباز؛ ۲. لیلاج؛ ۳. پاک‌نظر، نظرپاک.

پاکباز: پاکباخته، لیلاج؛ ۳. پاک‌چشم، پاک‌نظر، نظرپاک.

پاکدامن: باتقوا، بانجابت، پارسا، پاک‌جامه، طاهره، طاهر، عفیف، متقی، معصوم، نجیب ≠ بی‌عفاف، ناپاکدامن.

پاکدامنی: پارسایی، پاکی، پرهیزکاری، طهارت، عصمت، عفاف، عفت، ناموس ≠ آلوده‌دامنی، بی‌ناموسی.

پاکزاد: اصیل، پاک‌گوهر، پاک‌گهر، پاک‌نژاد، پاک‌نسب، حلالزاده، شریف، نجیب، نژاده ≠ بدگهر.

پاکنویس: بازنویسی، بیاض، مبیضه ≠ پیش‌نویس، چرکنویس، مسوده.

پاکوب: ۱. رقاص؛ ۲. پایکوب، دست‌افشان؛ ۳. پای‌خست، لگدکوب، لگدمال.

پاکی: پاکدامنی، پاکیزگی، تصفیه، تطهیر، تمیزی، خلوص، درستی، صفا، طهارت، طهر، عصمت، عفت، نظافت ≠ پلیدی.

پاکیزگی: پاکی، تطهیر، تنظیف، صفا، طهارت، طهر، نزهت، نظافت ≠ کثافت.

پاکیزه: ۱. پاک، تمیز، طاهر، نظیف؛ ۲. مطهر، منزه، مهذب؛ ۳. خالص، صافی ≠ کثیف.

پاگون: پاگن، سردوشی.

پاگیر: ۱. پای‌بند، مقید؛ ۲. مانع؛ ۳. مزاحم.

پالار: دیرک، ستون، شمع، عماد.

پالاهنگ: پالهنگ، قید، کمند، مقود، یوغ.

پالایش: پاک‌سازی، تصفیه، تهذیب ≠ آلایش.

پالودن: پاک‌سازی، پاک‌شدن، تطهیر، زدایش، ستردن، صاف‌کردن ≠ آلودن.

پالوده: ۱. خالص، صاف، مروق، مصفا؛ ۲. فالوده؛ ۳. تباه، ضایع؛ ۴. برگزیده، خلاصه ≠ ناپالوده.

پالهنگ: پالاهنگ، رسن، عنان، لجام، لگام، مهار.

پالیز: باغ، بستان، پالیززار، جالیز، صیفی‌کاری، فالیز، کشتزار، لته، مزرعه.

پالیزبان: ۱. باغبان، جالیزبان، دشتبان، دهقان، صیفی‌کار، لته‌کار، ناطور؛ ۲. مغنی.

پاندول: آونگ، رقاصک.

پانسمان: زخم‌بندی.

پاورچین: آرام‌آرام، آهسته‌آهسته، پابرچین، دزدکی، یواشکی.

پایا: باقی، پایدار، پاینده، جاودانه، جاودانی، جاوید، مانا، مخلد، مدام، مستدام، مستمر ≠ زودگذر.

پایاپای: ۱. پابه‌پا، تهاتر، تهاتری، مبادله، متبادل؛ ۲. هم‌بر.

پایان: آخر، اختتام، انتها، انجام، انقضا، تکمیل، تمام، خاتمه، ختم، عاقبت‌الامر، عاقبت، غایت، فرجام، منتها، نهایت ≠ اول.

پایان‌نامه: تز، رساله.

پایان‌یافته: ختم، سپری، مختوم.

پایانی: آخری، انتهایی، غایی، نهایی ≠ آغازین.

پایایی: ۱. جاودانگی، خلود؛ ۲. استمرار ≠ موقتی.

پای‌افزار: ارسی، پاچپله، پای‌پوش، کفش، موزه، نعال، نعلین.

پای‌بست: ۱. اسیر، پای‌بسته، پای‌بند، گرفتار، مقید؛ ۲. اساس، بنیاد، بن، بیخ، پی؛ ۳. دلباخته، هواخواه ≠ حر، مجرد.

پای‌بند: ۱. اسیر، پای‌بست، گرفتار، مقید؛ ۲. اساس، بنیاد، بن، بیخ، پی؛ ۳. دلباخته، هواخواه؛ ۴. خلخال؛ ۵. بخو، زنجیر، کند؛ ۷. بند، دوال ≠ مجرد.

پای‌پوش: ارسی، پاچپله، پای‌افزار، کفش، موزه.

پایتخت: پاتخت، تختگاه، دارالاماره، دارالسلطنه، دارالملک، شاه‌نشین، عاصمه.

پایدار: استوار، بادوام، باقی، برقرار، پابرجا، پایا، ثابت، جاوید، جاویدان، لایزال، ماندنی، محکم، مدام، مستدام، مستقر، مقاوم، نوشه، واثق ≠ ناپایدار، سست.

پایداری: استقامت، استواری، پایمردی، تحمل، ثبات، ثبوت، دوام، مدافعه، مداومت، مقاومت ≠ ناپایداری.

پایکوب: بالرین، پاکوب، رقاص، رقصنده.

پایکوبی: ترقص، دست‌افشانی، رقاصی، رقص، وشت.

پایگاه: ۱. رتبه، مرتبت، مقام، مکانت، منزلت، منصب؛ ۲. مرکز، مقر؛ ۳. جایگاه، جا، محل، مقام؛ ۴. پیشگاه، تخت، مسند؛ ۵. اندازه.

پایمال: ۱. پای‌خست، لگدکوب، لگدمال؛ ۲. تباه، تلف، خراب، کوفته، نابود، هدر.

پایمردی: ۱. حمیت، غیرت؛ ۲. پایداری؛ ۳. میانجیگری، وساطت؛ ۴. پشتیبانی، حمایت.

پایمزد: اجرت، حق‌القدم، حق‌العمل، مزد، مزدکار.

پایندان: ضامن، کفیل، متعهد.

پایندگی: بقا، جاودانگی، خلود، دوام، دیرینگی ≠ فنا.

پاینده: ۱. بادوام، باقی، پایا، جاودانه، جاوید، دائم، مستدام؛ ۲. نگهبان ≠ فانی.

پایه: ۱. اساس، بنیان، بن، پی، ته، شالوده، قاعده؛ ۲. اصل، ریشه، مبنا؛ ۳. پا، پایین، دامن، دامنه، زیر؛ ۴. ساق، ساقه؛ ۵. پایگاه، جایگاه، درجه، مقام، منصب؛ ۶. اشل، رتبه، رتبه‌اداری؛ ۷. اندازه، حد، مقیاس، میزان؛ ۸. کلاس؛ ۹. کنه؛ ۱۰. ماخذ ۱۱. قایمه، محور ≠ پیکر، نما.

پایه‌گذار: ۱. بنیانگزار، موسس؛ ۲. واضع.

پاییدن: ۱. حراست، مراقبت، مواظبت؛ ۲. دیدزدن، مراقب‌بودن، مواظب‌بودن؛ ۳. دوام‌داشتن، ماندن؛ ۲. توجه‌کردن، مترصدبودن.

پاییز: برگریزان، خریف، خزان، مهرگان.

پایین: پست، تحت، تحتانی، دامنه، دون، زیر، زیر، زیرین، فرود، فرودین، قعر، مادون، نازل ≠ بالا، فراز.

پایینی: تحتانی، زیرین، سفلی، فرودین ≠ بالایی، فوقانی.

پتک: پک، چکش، مطرقه.

پته: ۱. پروانه، جواز؛ ۲. بلیط.

پتی: ۱. برهنه، عریان، عور، لخت؛ ۲. آشکار، واضح؛ ۳. تهی، خالی ≠ پوشیده، مستور.

پتیاره: ۱. اهریمن‌صفت، دیوخو، دیوسیرت؛ ۲. بدکاره، سلیطه، لکاته، پاردم‌ساییده؛ ۳. زشت، مهیب؛ ۴. آفت، بلا، مصیبت؛ ۵. دشمنی، ضدیت، عداوت، عناد.

پچ‌پچ: ۱. درگوشی، زمزمه، نجوا؛ ۲. شایعه.

پچل ۱: کثیف، چرک؛ ۲. پلشت، شلخته، قذر؛ ۳. زشت، قبیح، مستهجن.

پخت: آشپزی، طباخی، طبخ.

پختگی: ۱. آزمودگی، حذاقت، سنجیدگی، فهمیدگی، کمال؛ ۲. رسایی، نضج؛ ۳. احتیاط، حزم، دوراندیشی ≠ خامی.

پخته: ۱. مطبوخ؛ ۲. آزموده، حاذق، کارآمد، مجرب، مدبر؛ ۳. آماده، تمام، رسا، کامل؛ ۴. رسیده، منضوج ≠ خام.

پخش: ۱. تقسیم، توزیع، متفرق، منتشر، نشر؛ ۲. پهن، گسترده؛ ۳. پاشیده، پراکنده ≠ جمع.

پخمه: ابله، بی‌عرضه، چلمن، خرفت، دنگ، کودن، گول ≠ زرنگ.

پدافند: تدافع، دفاع ≠ حمله.

پدر: ۱. اب، ابو، باب، بابا، والد؛ ۲. قاید ≠ مادر.

پدربزرگ: جد، نیا ≠ جده، مادربزرگ.

پدرام: ۱. پاینده، جاوید، مانا؛ ۲. بانشاط، خوش، خوشدل، شادمان، شاد، مسرور؛ ۳. آراسته، مرتب، منظم؛ ۴. درست، صحیح، نیکو؛ ۵. خجسته، سعد، فرخنده، مبارک، همایون؛ ۶. ابتهاج، خوشی، شادی ≠ شوریده، شوم، ناپدرام.

پدرسوختگی: بدجنسی، بدذاتی، بدسرشتی، بی‌بتگی، خباثت، خبث، شرارت ≠ پدرآمرزیدگی، پدرداری.

پدید: آشکار، پدیدار، پیدا، جلی، ظاهر، ظهور، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، هویدا ≠ پنهان، ناپدید، مخفی.

پدیدآورنده: خالق، سازنده، مبتکر، مخترع، موجد.

پدیدار: آشکار، پدید، پیدا، جلوه‌گر، ظاهر، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، هویدا ≠ پنهان، نهان.

پدیده: ۱. مظهر، نمود؛ ۲. بود؛ ۳. حادثه، واقعه.

پذیرا: ۱. پذیرنده، قابل، متقبل؛ ۲. استقبال، پیشواز؛ ۳. فرمانبردار؛ ۴. محل، منفعل؛ ۵. ماده، هیولی ≠ صورت، فاعل، کنا.

پذیرایی: ۱. استقبال، پذیرش، پذیره؛ ۲. ضیافت، میهمانی ≠ بدرقه.

پذیرش: اجابت، استجابت، پذیرایی، تقبل، عهده‌گیری، قابلیت، قبول، مطاوعت ≠ رد.

پذیرفتن: اجابت‌کردن، اعتراف‌کردن، اقرار‌کردن، تایید‌کردن، تصدیق‌کردن، تقبل، قبول‌کردن، مطاوعت ≠ رد‌کردن.

پذیرفتنی: باورکردنی، پسندیده، قابل‌قبول، مطلوب، مقبول، موردپسند ≠ غیرقابل‌قبول، نپذیرفتنی.

پذیرفته: تصویب، متعهد، مستجاب، مقبول، وارد ≠ مردود.

پر: ۱. آکنده، انباشته، جعودت، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشبع، مشحون، ممتع، ممتلی، مملو؛ ۲. تمام، کامل؛ ۳. چاق، قوی؛ ۴. بس، بسیار، بیش، زیاد؛ ۵. بامعلومات ≠ تهی، خالی، کم.

پر: ۱. بال؛ ۲. پره؛ ۳. پرتو، شعاع؛ ۴. کناره، لبه؛ ۵. پهلو، ضلع؛ ۶. پرند، پرنیان.

پرآب: ۱. آبدار، شاداب؛ ۲. آبکی، رقیق ≠ کم‌آب.

پرآز: آزمند، آزور، حریص، طماع، طمعکار ≠ قانع.

پرآزرم: آزرمگین، باحیا، شرمگین، محجوب ≠ بی‌آزرم.

پرآژنگ: پرچین، پرشکن ≠ صاف.

پرآشوب: آشفته، بحرانزده، بحرانی، پرهرج‌ومرج، متلاطم، ناامن ≠ آرام، امن.

پرآوازه: اسم‌ورسم‌دار، اسمی، بنام، شهره، شهیر، مشهور، معروف، نامور ≠ گمنام.

پراکندگی: ۱. افتراق، پریشانی، تشتت، تفرق، تفرقه؛ ۲. افشان، نثار؛ ۳. انفکاک؛ ۴. پاچیدگی، پاشیدگی، تلاشی؛ ۵. پریشانی، نابسامانی؛ ۶. انتشار، شیوع، پخش؛ ۷. تواری ≠ جمعیت.

پراکندن: ۱. تارومار‌کردن، متفرق‌کردن؛ ۲. انتشار، نشر؛ ۳. پخش‌کردن، شایع‌کردن؛ ۴. گستردن، منتشر‌کردن؛ ۵. افشاندن، نثار‌کردن؛ ۶. به‌هم‌ریختن، ≠ جمع‌کردن.

پراکنده: ۱. پاشیده، پخش، پخش‌وپلا، ولو؛ ۲. پریشان، متشتت، متفرق؛ ۳. نابسامان، نامضبوط، نامنظم؛ ۴. منثور؛ ۵. متواری، تارومار، متلاشی؛ ۶. شایع، منتشر؛ ۷. تنک؛ ۸. جدا، رها، منفک ≠ مجموع.

پراکنده‌خاطر: پراکنده‌دل، پریشان، مشوش، ناآرام ≠ آسوده‌خاطر.

پراکنده‌سازی: تفرق، تفرقه‌افکنی، تفرقه‌اندازی، متفرق‌سازی.

پراکنده‌گو: بیهوده‌گو، پریشان‌گو، لافزن، لیچارباف، مهذار، هذیان‌گو، هذیان‌باف، هرزه‌گوی، هرزه‌لاف، یاوه‌سرا، یاوه‌گو.

پرابهت: باعظمت، شکوهمند، مجلل.

پراحساس: احساساتی، باعاطفه، مهربان ≠ بی‌احساس، سرد.

پرادعا: پرافاده، متکبر، مغرور ≠ بی‌مدعا.

پرادویه: ادویه‌دار، تند، تیز.

پرارزش: ارزشمند، پربها، ثمین، قیمتی، گرانبها، نفیس ≠ کم‌بها.

پرازدحام: پرآمدوشد، پرجمعیت، پررفت‌وآمد، جنجال، شلوغ ≠ خلوت، سوت‌وکور.

پراستعداد: باذکاوت، نابغه، نبیل، نبیه ≠ بی‌استعداد.

پراستقامت: ۱. پرتوان، قوی؛ ۲. باعزم، مصمم ≠ بی‌پاشنه، سست‌عنصر.

پراشتباه: پرغلط، سقیم، مغلوط ≠ درست، صحیح.

پراشیده: آشفته، پراکنده، پریشان، متشتت، مغشوش ≠ جمع‌وجور، مجموع.

پرافاده: افاده‌دار، بوالفضول، پرادعا، پرمدعا، خودستا، فضول، فیسو، گنده‌دماغ، متکبر، مغرور ≠ بی‌افاده.

پرالتهاب: ۱. پرشور، پرهیجان؛ ۲. افروخته، سوزان، ملتهب ≠ بی‌التهاب.

پرانتز: قوسین، کمانک، هلالین.

پراولاد: عائله‌مند، عیالوار، کثیرالاولاد، معیل ≠ ابتر، بی‌اولاد، کم‌اولاد.

پربها: ارزشمند، بهادار، بهاور، پرارزش، پرقیمت، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت، نفیس ≠ کم‌بها.

پرپشت: انبوه، جعودت، فراوان، متراکم، مجعد ≠ کم‌پشت.

پرپیچ: پیچاپیچ، پیچ‌درپیچ، خمناک ≠ راست، مستقیم.

پرت: ۱. بعید، دنج، دورافتاده، دور؛ ۲. بی‌مورد، ناآگاه، ناوارد؛ ۳. رها، متروک؛ ۴. چپه، واژگون؛ ۵. بی‌معنی، بی‌مورد، کشکی، لاطائل، مزخرف، مهمل ≠ نزدیک، وارد.

پرت‌شدن: ۱. افتادن، سقوط؛ ۲. حاشیه‌رفتن، دورافتادن.

پرت‌وپلا: پخش‌وپلا، چرندوپرند، دری‌وری، کشکی، لاطائل، مزخرف، هجویات، هذیان.

پرتاب: پرچین‌وشکن، پرچین، پرشکن، پرگره، فردار ≠ کم‌تاب.

پرتاب: ۱. تیررس؛ ۲. افکندن، افکنش؛ ۳. پرش، سیر.

پرتحمل: بردبار، پرشکیب، حمول، شکیبا، صابر، صبور ≠ ناشکیبا.

پرتره: تصویر، تمثال، شمایل، صورت، عکس، نقش.

پرتگاه: لغزشگاه، مزله، مهلکه، ورطه.

پرتلاش: پرکار، ساعی، کوشا، کوشنده، مجد ≠ تن‌آسا، تنبل.

پرتو: ۱. اشعه، تاب، تابش، درخشش، روشنایی، روشنی، سو، شعاع، شعشعه، ضیا، فروغ، نور؛ ۲. اثر، نقش.

پرتوافکن: درخشان، ساطع، منیر، نورافشان، نوربخش، نورپاش، نورگستر.

پرتوافکنی: پرتوزایی، تشعشع، نورافشانی، نورافکنی، نورپاشی.

پرتوان: ۱. پرزور، پرطاقت، توانمند، زورمند، قادر، قدرتمند، قوی، نیرومند؛ ۲. خستگی‌ناپذیر، نستوه ≠ ناتوان.

پرتوشناس: رادیولوژیست، رادیولوگ.

پرتوقع: ۱. پرتمنا، متوقع؛ ۲. پرمدعا ≠ بی‌توقع، قانع.

پرثمر: ۱. پربار، پرحاصل، پرمحصول؛ ۲. پربهره، پرسود، پرفایده، سودمند ≠ کم‌بهره، کم‌ثمر.

پرجگر: بی‌باک، بی‌پروا، جراتمند، جسور، جگردار، دلیر، شجاع، نترس ≠ بی‌دل‌وجراء‌ت، ترسو.

پرچانگی: پرحرفی، پرگویی، روده‌درازی، وراجی ≠ کم‌حرفی.

پرچانه: پرحرف، پرگو، حراف، روده‌دراز، وراج ≠ کم‌حرف.

پرچم: ۱. بیرق، درفش، رایت، علم، لوا؛ ۲. زبانه، لهیب؛ ۳. زلف، کاکل، مو.

پرچمدار: ۱. پیشاهنگ، پیشتاز، پیشرو، پیشقراول، متقدم؛ ۲. بیرقدار، طلایه‌دار، علمدار.

پرچین: حصار، خاربست، خارجین، دیواره.

پرچین‌وشکن: پرتاب، شکن‌برشکن، فردار، مجعد ≠ شلال، صاف، لخت.

پرحاصل: ۱. پربار، پرثمر؛ ۲. سودآور؛ ۳. پرمحصول، حاصلخیز ≠ بی‌حاصل.

پرحجم: بزرگ، حجیم، دست‌وپاگیر، گنده ≠ کم‌حجم.

پرحرف: بگو، پرچانه، حراف، روده‌دراز، وراج ≠ کم‌حرف.

پرحرفی: پرچانگی، حرافی، روده‌درازی، وراجی ≠ کم‌حرفی.

پرحوصله: بردبار، پرتحمل، پرشکیب، پرطاقت، حمول، شکیبا، صابر، صبور ≠ کم‌حوصله، ناشکیبا.

پرخاش: ۱. تشر، توپ‌وتشر، درشتی، عتاب، معاتبه، واخواهی؛ ۲. پیکار، جنگ، ستیزه، غزا، کارزار، محاربه، نبرد، نزاع ≠ نوازش.

پرخاشگر: پرخاشجو، ستیزه‌جو، ستیزه‌طلب، عربده‌جو، غوغاگر، غوغایی، فتنه‌جو، ملامت‌گر، هنگامه‌طلب ≠ نوازشگر.

پرخوار: اکول، بسیارخوار، پرخوار، پرخور، شکمباره، شکم‌بنده، شکم‌پرست، شکمخوار، شکمو ≠ کم‌خوراک.

پرخواری: پرخوری، شکمبارگی، شکم‌بندگی، شکم‌پرستی ≠ کم‌خواری.

پرخور: اکول، بسیارخور، پرخوار، پرخوار، رژد، شکمباره، شکم‌پرست، شکمو ≠ کم‌خوراک.

پرخیده: ۱. ایما، رمز؛ ۲. مخالف.

پرداخت: ۱. ادا، تادیه، بازدادن، کارسازی، وام‌گذاری؛ ۲. آهار، جلا، صیقل، صیقلی؛ ۳. صافکاری، صاف‌کردن ≠ دریافت.

پرداختن: ۱. ادا‌کردن، تادیه‌کردن، کارسازی‌کردن؛ ۲. دادن، گذاردن، واگذاردن، وام‌گذاردن؛ ۳. جلادادن، صیقل‌زدن؛ ۴. اعتنا‌کردن، توجه‌کردن؛ ۴. مشغول‌شدن ≠ دریافت‌کردن.

پرداخته: ۱. اداشده، تادیه‌شده؛ ۲. صاف، صیقلی؛ ۳. فارغ؛ ۴. آراسته، آماده، مزین، منظم، مهیا.

پردردسر: پررنج، پرمخمصه، پرمشقت ≠ بی‌دردسر.

پردگی: ۱. پرده‌نشین، زن، مستوره؛ ۲. پرده‌دار، حاجب.

پردل: باجرات، بی‌باک، جسور، متهور ≠ ترسو، کم‌دل.

پرده: ۱. پوشش، حجاب، ستر، غشا، غطاء؛ ۲. لایه؛ ۳. راه، گاه، مقام، نغمه، نوا؛ ۴. صحنه، نقش؛ ۵. تابلو؛ ۶. چادر، خرگاه، خیمه؛ ۷. اندرون، حرم، حرمسرا.

پرده‌پوش: رازدار، رازنگهدار، ساتر، سرپوش، سرنگهدار، محرم ≠ افشاگر، پرده‌در، نامحرم.

پرده‌پوشی: اختفا، اخفا، پنهان‌سازی، کتمان ≠ پرده‌دری ≠ افشاگری، پرده‌دری.

پرده‌دار: حاجب، دربان، پرده‌پوش.

پرده‌دری: افشاگری، رسواسازی، رسوایی، شوخ‌چشمی، هتاکی، هتک ≠ پرده‌پوشی.

پرده‌نشین: ۱. زن، مخدره، مستور، مستوره؛ ۲. خلوت‌گزین، خلوت‌نشین، خلوتی؛ ۳. فرشته، ملک.

پردیس: ارم، بهشت، جنان، جنت، خلد، فردوس، مینو، نعیم ≠ دوزخ.

پررنج: تعب‌آلود، رنج‌آمیز، رنج‌بار، رنج‌آور.

پررنگ: تند، سیر ≠ رنگ‌ورورفته، کمرنگ.

پررو: ۱. بی‌آزرم، بی‌ادب، بی‌حیا، بی‌شرم، چشم‌دریده، گستاخ، وقیح؛ ۲. جسور، مصر ≠ کمرو.

پررونق: آباد، آبادان، پررواج، معمور ≠ بی‌رونق، کساد.

پررویی: بی‌حیایی، بی‌شرمی، دریدگی، گستاخی، وقاحت ≠ حجب، کمرویی.

پرز: ۱. خمول، خواب؛ ۲. لیقه.

پرزور: ۱. پرتوان، زورمند، قدرتمند، قوی، نیرومند؛ ۲. شدید ≠ کم‌زور.

پرسا: پرسان، پرسشگر، پرسنده، جویا، متفحص.

پرستار: ۱. تیماردار؛ ۲. خادم، خادمه، خدمتکار، کنیز؛ ۳. ربیبه.

پرستاری: توجه، تیمار، حضانت، خدمت، مراقبت، نگهداری.

پرستش: ستایش، طاعت، عبادت، عبودیت، نیایش.

پرستشگاه: پرستشکده، عبادتگاه، معبد.

پرستشگر: پرستنده، عابد، مترهب، متعبد.

پرستو: ابابیل، پرستوک، پرستوک، چلچله، خطاف.

پرستوک: پرستو، چلچله، خطاف.

پرستیژ: اعتبار، تشخص، حیثیت، شخصیت، نفوذ.

پرسخن: بگو، پرچانه، پرحرف، روده‌دراز، وراج ≠ کم‌حرف، کم‌سخن.

پرسروصدا: پرازدحام، جنجال، شلوغ ≠ خلوت، دنج.

پرسش: استخبار، استطلاع، استعلام، استفسار، استفهام، اقتراح، بازجویی، بازخواست، سوال، سراغ، مواخذه ≠ پاسخ، جواب.

پرسنل: اعضا، عضو، کادر، کارمند.

پرسود: پرمنفعت، سودآور، سودمند، مفید، نافع ≠ زیان‌بخش.

پرسه: ۱. ختم، سوگ، عزاداری، عزا، ماتم، ماتم‌پرسی؛ ۲. بیمارپرسی، تفقد، عیادت ≠ عیش.

پرسه: تفرج، راه‌پیمایی، سیر، گردش، گشت.

پرسه‌نشین: سوگوار، عزادار، ماتم‌زده ≠ سوری.

پرسه‌نشینی: سوگواری، عزاداری، مصیبت‌زدگی.

پرش: ۱. جستن، جست، جهش، جهیدن، خیز؛ ۲. پرواز، طیران.

پرشک: شکاک، مذبذب.

پرشکن: پرآژنگ، پرتاب، پرچین، پرشکنج ≠ صاف.

پرشکیب: بردبار، پرتحمل، پرحوصله، شکیبا، صابر، صبور ≠ ناشکیب، کم‌حوصله.

پرشگفت: شگفت‌آور، شگفت‌انگیز، طرفه، عجیب، غریب ≠ عادی، معمولی.

پرشور: ۱. پرحرارت، پرهیجان؛ ۲. شورآفرین؛ ۳. آتشی، آتشین، داغ.

پرشهوت: بوالهوس، پرشبق، شهوت‌پرست، شهوتران، شهوتی، هوسران.

پرطمطراق: شکوهمند، شوکتمند، مجلل ≠ ساده.

پرفایده: پرمنفعت، سودآور، سودزا، سودمند، مفید، منفعت‌دار، نافع ≠ زیانبار.

پرفروغ: تابناک، فروزنده، فروغمند، متلالی، منور، نورانی ≠ کم‌فروغ.

پرقدرت: پرقوت، توانا، توانمند، زورمند، قادر، قدرتمند، نیرومند ≠ عاجز.

پرقوت: ۱. نیرومند؛ ۲. انرژی‌دار، انرژی‌زا، مغذی، مقوی ≠ بی‌قوت.

پرقیمت: ارزشمند، بهادار، ثمین، قیمتی، گران، گرانبها، گرانقیمت ≠ بی‌بها، کم‌بها.

پرکار: پرتلاش، پرمشغله، تلاشگر، فعال، کاری ≠ کم‌کار.

پر‌کردن: ۱. آکندن، انباشتن، مشحون‌کردن، ممتلی‌کردن، مملو‌کردن؛ ۲. اشغال‌کردن، مشغول‌کردن ≠ تخلیه، خالی‌کردن.

پرکرشمه: افسونگر، طناز، عشوه‌گر، عشوه‌ساز، لوند ≠ سرد، سردمزاج.

پرگو: پرچانه، پرحرف، حراف، روده‌دراز، مکثار، وراج ≠ ساکت، کم‌حرف، کم‌سخن.

پرگوشت: چاق، سمین، فربه، لحیم ≠ استخوانی، لاغر.

پرگویی: پرچانگی، پرحرفی، روده‌درازی، وراجی ≠ کم‌حرفی.

پرمایه: ۱. باسواد، بامعلومات، خردمند، دانشمند، عالم؛ ۲. ثروتمند، دارا، غنی، متمول؛ ۳. غلیظ، ≠ کم‌مایه.

پرمشغله: پرکار، گرفتار.

پرمشقت: پرتعب، پردردسر، پررنج، تحمل‌گداز، توان‌سوز، توان‌فرسا، شاق، طاقت‌فرسا، نفس‌گیر ≠ بی‌دردسر، راحت.

پرمنفعت: پرسود، پرمداخل، سودآور، سودبخش، نافع ≠ کم‌فایده.

پرناز: ۱. پرغمزه، پرکرشمه، نازآفرین، نازدار، نازو؛ ۲. پرادا، پرنخوت، متکبر، مغرور.

پرند: ۱. ابریشم، پرنیان، حریر، دیبا؛ ۲. تیغ، شمشیر.

پرندوش: پرند، پرندیش، پریشب.

پرنده: طایر، طیر، مرغ.

پرندیش: پرندوش، پریشب.

پرنقش: پرنگار، رنگارنگ، منقش، نقشدار ≠ بی‌نقش، ساده.

پرنیان: ابریشم، پرند، حریر، دیبا.

پروا: ۱. باک، بیم، ترس، جبن، خوف، دهشت، رعب، محابا، مهابت، وحشت، هراس، هول؛ ۲. احتیاط، محابا، ملاحظه؛ ۳. اعتنا، التفات، توجه، میل؛ ۴. آهنگ، عزم، قصد؛ ۵. اشتیاق، رغبت، میل، هوا، هوس؛ ۶. تاب، تحمل، توان، طاقت، یارا.

پروار: ۱. چاق، سمین، فربه، مسمن؛ ۲. پرورش؛ ۳. پشتیبان، پشتیوان؛ ۴. رف، طاقچه؛ ۵. پرواره، پیسیاره، تفسره، قاروره ≠ لاغر.

پرواز: ۱. پاریدن، پار، پرش، پریدن، طیران، مطار؛ ۲. سیر، عروج ≠؛ ۲. نزول.

پروانه: ۱. اجازه، پته، جواز، حکم، فرمان، گواهی، مجوز؛ ۲. پره، ملخ؛ ۳. شب‌پره.

پروپاگاند: آگهی، تبلیغ.

پروتستان: عیسوی، مسیحی ≠ کاتولیک.

پروتکل: پیمان‌نامه، صورت‌مجلس، عهدنامه، قرارداد.

پروردگار: آفریدگار، الله، ایزد، جان‌آفرین، خدا، دادار، رب، کردگار، یزدان ≠ بنده، عبد.

پرورش: ۱. تادیب، تربیت، تعلیم؛ ۲. آموزش؛ ۳. بارآوردن، پروراندن؛ ۴. خوراک، طعام، غذا؛ ۵. پرواربندی.

پرورشگاه: دارالایتام، دارالتربیه، شیرخوارگاه، یتیم‌خانه.

پروزن: ثقیل، سنگین، وزین ≠ سبک، کم‌وزن.

پروژکتور: نورافکن.

پروژه: برنامه، طرح، نقشه.

پروگرام: برنامه.

پرونده: ۱. دوسیه؛ ۲. پیشینه، سابقه؛ ۳. پاپوش؛ ۴. پوشه.

پرونده‌سازی: پاپوش.

پرویزن: آردبیز، الک، غربال، غربیل، منخل.

پروین: ثریا.

پره: ۱. پروانه؛ ۲. چرخ‌دنده، دندانه؛ ۳. چنبر، چنبره، حلقه.

پرهیاهو: پرازدحام، پرسروصدا، جنجال، شلوغ ≠ آرام، ساکت.

پرهیز: ۱. اتقا، اجتناب، احتراز، تجنب، تحرز، حذر، خویشتن‌داری، دوری، رژیم، کف‌نفس، گریز، ورع؛ ۲. احتما، امساک، رژیم.

پرهیزکار: ۱. پارسا، پرهیزگار، خویشتن‌دار، زاهد، صالح، متقی، متورع؛ ۲. محتاط.

پرهیزکاری: پارسایی، پاکدامنی، تقوا، خویشتن‌داری، ورع ≠ ناپارسایی.

پرهیزگار: پارسا، پرهیزکار، زاهد، صالح، فرهومند، مومن، متدین، متقی ≠ ناپرهیزگار.

پرهیزگارانه: پارسایانه، زاهدانه، زاهدوار، عابدانه، متعبدانه، ≠ ناپارسایانه.

پرهیزگاری: پارسایی، تقوا، تورع، خویشتن‌داری، زهد، ورع ≠ پارسایی، ناپرهیزگاری.

پری: ۱. امتلا، انباشتگی، ملاء؛ ۲. کثرت؛ ۳. اشباع، سیری.

پری: ۱. فرشته، ملک؛ ۲. حور، حوری، ≠ عفریت، عفریته.

پری‌پیکر: پریسا، پری‌منظر، پری‌وار، پریوش، خوش‌اندام، خوش‌هیکل، ناز ≠ دیومنظر.

پری‌رخسار: پریچهر، پریچهره، پریرخ، پریرو، پری‌منظر، جمیل، خوبرو، خوشگل، زهره‌جبین، زیبا، قشنگ، مه‌جبین ≠ زشت‌رو.

پری‌زده: جن‌زده، دیوانه، غشی، مجنون، مصروع.

پری‌سیما: پریچهر، پری‌رخسار، پریرو، پریرخ، پری‌منظر، جمیل، خوبرو ≠ بدقیافه.

پری‌منظر: پری‌پیکر، پری‌رخسار، پریرو، پری‌وار، پریوش ≠ بدشکل، ناخوش‌منظر.

پریچهر: پریرو، پری‌سیما، جمیل، خوبرو، زیبا، صبیح، وسیم ≠ بدصورت، زشت، نازیبا.

پریرو: پریچهر، پریچهره، پریرخ، پری‌منظر، خوبروی، زهره‌جبین، زیباروی، مه‌جبین ≠ زشت.

پریش: ۱. آشفته، پریشان؛ ۲. سرگردان، سرگشته؛ ۳. متشتت، متفرق.

پریشان: آشفته، بی‌آرام، بی‌قرار، پراکنده، پراکنده‌خاطر، پریشان‌حال، تنگدست، درهم، دلواپس، ژولیده، سراسیمه، شوریده، متاثر، متشتت، متفرق، مختل، مشوش، مضطر، مضطرب، مغشوش، منگ، ناآرام، نابسامان، نامنظم، نگران ≠ آرام، آسوده.

پریشان‌حال: آشفته، آشفته‌خاطر، افسرده، بدبخت، بینوا، پریشان، پریشان‌خاطر، دژم، زار، سراسیمه، شوریده، مشوش، مضطرب ≠ آسوده‌خاطر.

پریشان‌حالی: ۱. بی‌نوایی، تنگدستی، تهیدستی؛ ۲. آشفته‌خاطری، دلتنگی، ملالت ≠ رفاه‌زدگی.

پریشان‌خاطر: آسیمه، آشفته، آشفته‌حال، آشفته‌خاطر، پریشان‌حال، دل‌نگران، مضطرب، ناراحت ≠ آسوده‌خاطر.

پریشان‌گو: بیهوده‌گو، پراکنده‌گو، هذیان‌گو.

پریشان‌گویی: بیهوده‌گویی، پراکنده‌گویی، هذیان، یاوه‌سرایی.

پریشانی: ۱. تشویش، دغدغه؛ ۲. آشفتگی، بی‌نظمی، ژولیدگی، شوریدگی، نابسامانی؛ ۳. سرگردانی؛ ۴. پراکندگی، تشتت، جدایی؛ ۵. اضطراب، بیقراری ≠ آرامش.

پریشب: پرندوش.

پریشی: آشفتگی، اختلال، پریشانی، ژولیدگی.

پز: ۱. شکل، سرووضع، لباس، وضع؛ ۲. افاده، تبختر، تظاهر، خودنمایی، فیس.

پزشک: حکیم، دکتر، طبیب، نبض‌شناس، نبض‌گیر.

پزشکی: ۱. طبابت؛ ۲. طبی.

پزنده: آشپز، خورشگر، طباخ.

پژمان: افسرده، پژمرده، خسته‌دل، غمخوار، غمگین، غمناک، نژند، نومید ≠ شادمان.

پژمردگی: افسردگی، دلمردگی، ذبول، غمگینی، غمناکی ≠ بشاشت.

پژمرده: ۱. پژمان، پلاسیده، خشک؛ ۲. افسرده، پژمان، دلتنگ، دلمرده ≠ باطراوت، بشاش.

پژواک: انعکاس، بازتاب، طنین.

پژوهش: ۱. بازجست، بازرسی، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفحص، جست‌وجو، مطالعه؛ ۲. استیناف، تمیز، رسیدگی.

پژوهشگر: پژوهنده، جست‌وجوگر، متتبع، متجسس، متفحص، محقق.

پژوهنده: ۱. پژوهشگرجوینده، متتبع، متجسس، محقق؛ ۲. خردمند، دانا؛ ۳. جاسوس، منهی.

پژوهیدن: استقصا، بررسی، پی‌جویی، تتبع، تجسس، تحقیق، تفحص، جستن.

پس: ۱. پشت، پی، ته، خلف، دنبال، ظهر، عقب، ورا؛ ۲. آنگاه، بنابرین، درنتیجه، سپس، لذا؛ ۳. بعد.

پس‌افت: ۱. اندوخته، باقیمانده، پس‌انداز، ذخیره؛ ۲. تاخیر.

پس‌افکند: ۱. اندوخته، پس‌انداز، ذخیره؛ ۲. میراث.

پس‌انداز: اندوخته، پس‌افت، پس‌افکند، ذخیره، صرفه‌جویی.

پس‌انداز‌کردن: اندوختن، ذخیره‌کردن، صرفه‌جویی‌کردن.

پس‌درنشین: جاکش، دیوث، قرمساق.

پس‌لرزه: زلزله، زمین‌لرزه.

پس‌مانده: بقیه، تفاله، ته‌مانده، درد، مابقی.

پست: ۱. برید، پیک، چاپار؛ ۲. قراول، کشیک؛ ۳. خدمت، شغل، مقام؛ ۴. جایگاه، منزل، موضع؛ ۵. پاسگاه.

پست: ۱. بی‌سروپا، پست‌فطرت، دون‌همت، رذل، ناکس؛ ۲. بخیل، کنس، لئیم، لچر؛ ۳. قصیر، کم‌ارتفاع، کوتاه؛ ۴. بی‌قدر، بی‌مقدار، حقیر، خوار، دنی، دون، ذلیل، زبون، سفله، فرومایه، متذلل؛ ۵. نازل؛ ۶. جلب، رذیل؛ ۷. محقر؛ ۸. پایین، کوچک؛ ۹. مبتذل، وضیع ≠ شریف.

پستان: سینه، ضرع، ممه.

پستچی: برید، پیک، چاپار، فراش، نامه‌رسان.

پست‌فطرت: بدذات، بدسرشت، پست، خسیس، دیوسیرت، فرومایه، لئیم، ناکس، نامردم.

پست‌فطرتی: پستی، خباثت، خبث، دنائت، رذالت، فرومایگی، لئامت.

پستی: ۱. انحطاط، بی‌اعتباری، حضیض؛ ۲. حقارت، خواری، دنائت، ذلت، رذالت، زبونی، سفل، فرومایگی، لئامت، مذلت، هوان؛ ۳. نشیب؛ ۴. کوتاهی.

پسر: ۱. ابن، پور، فرزند؛ ۲. صبی، طفل، غلام؛ ۳. نوباوه، نونهال ≠ دختر، صبیه.

پسروی: پس‌نشینی، عقب‌نشینی، قهقرا ≠ پیشروی.

پسله: ۱. پنهان، نهان، نهانی؛ ۲. گوشه‌وکنار، جای‌دنج، مخفیگاه.

پسند: ۱. اجابت، پذیرش، دلخواه، صوابدید، قبول، مرغوب، مقبولیت، مقبول؛ ۲. سلیقه؛ ۳. انتخاب، گزینش، گزیدن؛ ۴. تایید، تصدیق ≠ ناپسند.

پسندیدن: ۱. ارتضاء، انتخاب‌کردن، برگزیدن؛ ۲. پذیرفتن، قبول‌کردن؛ ۳. پسند‌کردن، مقبول‌یافتن؛ ۴. تحسین‌کردن، ستودن.

پسندیده: برگزیده، حسنه، خوب، خوشایند، دلپذیر، ستوده، شایسته، مرضی، مرغوب، مستحسن، مطبوع، مطلوب، معقول، مقبول، منتخب، نیک، نیکو، هژیر ≠ بد، نامرغوب.

پسین: ۱. بعدازظهر، عصر؛ ۲. بازپسین، فرجام، موخر ≠ پیشین.

پشت: ۱. پس، خلف، ظهر، عقب، ورا؛ ۲. بیرون، خارج؛ ۳. آنسو؛ ۴. اولاد، تبار، تخمه، دودمان؛ ۵. پشتیبان، حامی، کمک، معین، ملاذ، ملجا، یار، یاور؛ ۶. امرد، کونی، مخنث، مفعول، ملوط، هیز؛ ۷. پی، دنبال ≠ جلو، رو.

پشت‌پایی: امرد، بی‌ریش، مخنث، هیز.

پشت‌کردن: اعراض، روی‌گردانی.

پشت‌گوش‌اندازی: تغافل، تکاهل، غفلت.

پشت‌وپناه: پشتیبان، تکیه‌گاه، حامی، ظهیر.

پشت‌هم‌انداز: چاخان، حیله‌گر، دروغگو، دوال‌باز، شارلاتان، کذاب ≠ صادق.

پشتاره: خورجین، کوله‌بار.

پشتک: معلق، وارو.

پشتکار: اراده، استقامت.

پشتگرم: متکی، مستظهر، معتمد.

پشتگرمی: اتکا، استظهار، اطمینان، اعتماد، توکل، مظاهرت.

پشتوار: پشتیبان، مددکار، معین، یار، یاور.

پشتوانه: ۱. اعتبار، تضمین؛ ۲. پشتیبان، پشتوان، پشتیوان، تکیه‌گاه، ظهیر؛ ۳. حامی، مددکار، معین، یار، یاور.

پشته: تپه، تل، فلات، کومه، کوهپایه، ناهموار.

پشتی: ۱. امداد، حمایت، کنف، مظاهرت، یاری؛ ۲. بالش، تکیه‌گاه، مخده.

پشتیبان: پارتی، پشتیوان، حامی، ظهیر، عاصم، عضد، موید، مجیر، مجیر، محافظ، مدافع، مددکار، معاضد، نگهبان، یار، یاریگر، یاور ≠ مخالف.

پشتیبانی: تأیید، تقویت، حفظ، حمایت، طرفداری، محافظت، مدافعه.

پشتیوان: پشتیبان، حامی، مددکار، یاور.

پشک: ۱. پشکل، سرگین؛ ۲. قرعه.

پشم: ۱. پت، صوف، کرک؛ ۲. هیچ، پت.

پشمینه‌پوش: درویش، صوفی، فقیر.

پشیز: اندک، پاپاسی، پشیزه، پول‌خرد، پول‌سیاه، دینار، شاهی، عباسی، غاز، فلس، قاز، مبلغ‌ناچیز.

پشیزه: ۱. پشیز؛ ۲. پولک، فلس؛ ۳. صحیفه، ورقه.

پشیمان: تائب، متاسف، متلهف، منفعل، نادم.

پشیمانی: افسوس، انابت، انفعال، تاسف، توبه، حسرت، دریغ، لهف، ندامت.

پف: ۱. آماس، باد، متورم، ورم؛ ۲. آماه، پفو، دم، فوت، نفحه، نفخ، ورم.

پفو: ۱. پف؛ ۲. فوت.

پفیوز: ۱. احمق، نادان؛ ۲. بی‌غیرت، قرمساق؛ ۳. بی‌حمیت، بی‌درد، بی‌رگ.

پکر: ۱. بی‌حواس، حیران، سرگشته، گیج؛ ۲. افسرده، گرفته، مغموم، نومید؛ ۳. دمغ.

پگاه: ۱. بامداد، سپیده‌دم، سحر، صبح، صبحدم، فجر، فلق؛ ۲. زود ≠ دیر.

پگاه‌خیز: ۱. سحرخیز، صبح‌خیز، بکر؛ ۲. شب‌خیز.

پل: جسر، خدک، قنطره.

پلاس: ۱. زیرانداز، فراش، گلیم، مفرش؛ ۲. سرگردان، ویلان.

پلاسیده: ۱. پژمرده؛ ۲. چروک، له، لهیده؛ ۳. لاغر.

پلشت: ۱. پلید، چرکین، چرک، عفونی، قذر، لچر، ناپاک، نجس؛ ۲. نکبتی ≠ پاک.

پلنگ: فهد، نمر.

پله: پغنه، پلکان، مرقات، نردبام، نردبان.

پلید: ۱. آلوده، بد، پلشت، چرک‌آلود، چرکین، خبیث، کثیف، ملوث، نجس؛ ۲. تبهکار، خبیث، بدکار، شریر، فاسد، ناپاک ≠ پاک.

پلیدی: آلودگی، چرک، چرکینی، خباثت، خبث، ریم، غایط، گه، مدفوع، ناپاکی، ناپاکی، نجاست، نجسی، نجسی ≠ پاکیزگی، طهارت.

پلیس: ۱. آژان، پاسبان، شرطه، عسس، محتسب؛ ۲. شهربانی، کلانتری، نظمیه.

پماد: ضماد، مرهم.

پناه: ۱. امان، پناهگاه، حفاظ، زنهار، ظل، عیاذ، کنف، مامن، ماوا، معاذ؛ ۲. پشتیبان، حافظ، حامی، ظهیر، معاضد، ملاذ، ملجا.

پناه‌جویی: التجا، بست‌نشینی، پناهندگی، تحصن، تظلم.

پناهگاه: ۱. عیاذ، ماوا، معاذ، ملاذ، ملجا؛ ۲. تکیه‌گاه، حفاظ، مامن، مخفیگاه؛ ۳. مفر.

پناهنده: پناه‌جو، زنهاری، زینهاری، متحصن، ملتجی.

پنبه‌زن: حلاج، نداف.

پنبه‌زنی: حلاجی، ندافی.

پنجره: پادگانه، دریچه، روزنه.

پنجه: ۱. برثن، چنگال، چنگول، مخلب؛ ۲. دست.

پند: اندرز، تذکیر، درس، رهنمون، رهنمود، عبرت، موعظه، نصیحت، وعظ.

پندآموز: اندرزگو، ناصح، نصیحت‌گو، واعظ.

پندار: اندیشه، انگار، ایهام، پنداشت، تصور، توهم، خیال، ظن، فرض، فکر، گمان، وهم.

پنداری: ۱. تصوری، خیالی، وهمی؛ ۲. گویی، گوییا، همانا.

پنداشت: انگار، انگاره، انگاشت، پندار، خیال، گمان، وهم.

پنداشته: انگاشته، متصور، مفروض، موهوم.

پندپذیر: اندرزپذیر، پندشنو، پندگیر، عبرت‌آموز، نصیحت‌پذیر، نصیحت‌شنو.

پنددهی: اندرزگویی، موعظه، نصح، نصیحت‌گویی.

پندگو: اندرزگو، ناصح، نصیحت‌گو، واعظ.

پندنیوش: پندشنو، پندگیر، نصیحت‌پذیر، نصیحت‌شنو.

پنهان: باطن، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، محجب، مختفی، مخفی، مستتر، مستور، مضمر، مکتوم، مکنون، ناپیدا، نامرئی، نهان، نهفته، متواری ≠ آشکار، علنی.

پنهان‌سازی: اخفا، استتار، پنهان‌کاری، پوشیدن، کتمان، مخفی‌سازی، اختفا، نهان‌سازی ≠ افشا.

پنهان‌کردن: اختفا، استتار، پوشیدن، نهفتن ≠ برملا‌کردن، فاش‌کردن.

پنهان‌کاری: ۱. خفیه‌کاری، کتمان؛ ۲. توطئه، دسیسه.

پنهانی: ۱. اختفا، پوشیده، خفیه، خلوت، مخفیانه، مستور، نهانی؛ ۲. درخفا، مخفیانه ≠ آشکارا.

پوپک: ۱. شانه‌بسر، هدهد؛ ۲. بکر، دوشیزه.

پوچ: بی‌اساس، بی‌بنیاد، بی‌فایده، بی‌معنی، بیهوده، پوک، تهی، چرند، خالی، صفر، کشکی، مزخرف، میان‌تهی، واهی، هجو، هیچ، یاوه.

پوچی: بطلان، بیهودگی.

پودر: خاکه، گرد، نرم.

پور: آقازاده، ابن، پسر، فرزند، ولد.

پوزش: عذر، عذرخواهی، معذرت، معذوریت.

پوزش‌خواه: پوزش‌طلب، پوزشگر، عذرخواه، معذرت‌خواه، معذور.

پوزش‌خواهی: پوزش‌طلبی، پوزشگری، معذرت، معذرت‌خواهی.

پوست: بشره، پوسته، پوسه، جلد، غلاف، قشر، لایه، لحات، ورقه.

پوست‌پیرا: ۱. چرم‌ساز، چرمگر، دباغ، صرام؛ ۲. پوستین‌دوز، واتگر.

پوسته: پوست، طبقه، غشا، قشر، لاک، لایه، ورقه ≠ مغز.

پوسته‌پوسته: پوسه‌پوسه، ورقه‌ورقه، لایه‌لایه.

پوستین‌دوز: پوست‌پیرا، فراء، واتگر.

پوسیدگی: ۱. تباهی، تلاشی، فساد؛ ۲. تخلخل؛ ۳. کرم‌خوردگی، له‌شدگی.

پوسیده: ۱. ژنده، فرسوده، کهنه، مندرس؛ ۲. پوک، فاسد، کرم‌خورده؛ ۳. رمیم.

پوشاک: پوشیدنی، جامه، رخت، کسوت، لباس، ملبوس.

پوشاندن: ۱. بر‌کردن، پوشانیدن؛ ۲. اخفا، پرده‌پوشی، نهفتن؛ ۳. فراگرفتن؛ ۴. کسف.

پوشش: ۱. تن‌پوش، جامه، لباس؛ ۲. استتار، پرده، جلباب، حجاب، حفاظ، غاشیه، غطا؛ ۲. حمایت، محافظت، مراقبت.

پوشه: ۱. پرونده، دوسیه؛ ۲. شمیز، لفافه.

پوشیدن: ۱. دربر‌کردن، ملبس‌شدن؛ ۲. پرده‌پوشی‌کردن، پنهان‌کردن، کتمان‌کردن، مخفی‌کردن، مکتوم‌نگاه‌داشتن، نهفتن؛ ۳. تلبیس، اختفا؛ ۴. فراگرفتن ≠ ۱. لخت‌شدن؛ ۲. آشکار‌کردن، افشا‌کردن.

پوشیدنی: ۱. پوشاک، جامه، رخت، لباس، ملبوس؛ ۲. نهفتنی، سر.

پوشیده: ۱. محجب، محجوب، مستور، ملبس؛ ۲. راز، غیب، مستور، مستتر، مضمر، ملبس، ناآشکار؛ ۳. کتم، مبهم، مجهول، مشکل، مکتوم؛ ۴. پنهان، مختفی، مخفی، مکنون، ناپدید، نهان، نهفته؛ ۲. مسقف ≠ آشکار.

پوشیده‌رو: حجابدار، متحجب، نقابدار ≠ بی‌حجاب.

پوک: پوچ، پوسیده، خالی، مجوف، میان‌تهی ≠ پر.

پول: ۱. اسکناس، بودجه، پیسه، تنخواه، دست‌مایه، دینار، سرمایه، سکه، مبلغ، مسکوک، نقد، نقدینه، وجه؛ ۲. پل، جسر.

پولاد: ۱. آهن، چدن، فولاد؛ ۲. شمشیر، گرز.

پولدار: ۱. توانگر، دولتمند، غنی، متمول؛ ۲. خرپول ≠ بی‌پول، فقیر.

پولک: ۱. پول‌خرد، فلس؛ ۲. فلس؛ ۳. صحیفه، صفحه.

پونه: پودنه، نعناع.

پویه: ۱. رفتار؛ ۲. دویدن.

پهلو: ۱. جنب، کنار؛ ۲. آغوش، بر؛ ۳. کناره؛ ۴. ضلع، قبل؛ ۵. بطن، شکم.

پهلوان: دلاور، دلیر، شجاع، قهرمان، گرد، مبارز، نیو، یل.

پهلوانی: ۱. شجاعت، قهرمانی، یلی؛ ۲. شهری؛ ۳. پارسی، فارسی.

پهن: پخش،       ، عریض، فراخ، گسترده، گشاد، مسطح، وسیع ≠ کم‌عرض.

پهنا: ستبرا، عرض، فراخنا، فراخی، قطر، وسعت ≠ طول.

پهنادار: پرعرض، پهن، عریض، گشاد ≠ تنگ.

پهناور: پهن، فراخ، گسترده، واسع، وسیع ≠ تنگ.

پهنه: ساحت، صحنه، عرصه، عرض، گستره، میدان، وسعت.

پی: ۱. اساس، بن، بنیاد، بنیان، بیخ، پایه، شالوده، مبنا؛ ۲. اثر، ردپا، رد؛ ۳. پس، پشت، تعاقب، دنبال، عقب، قفا، متعاقب، واپس؛ ۴. رگ، عصب.

پیاپی: پی‌درپی، دمادم، متواتر، متوالی، مداوم، مستمر.

پیاز: ازلیم، بصل، صوغان.

پیاله: جام، ساتکین، ساغر، صراحی، قدح، کاسه.

پیاله‌پیما: باده‌نوش، پیاله‌کش، پیاله‌نوش، شرابخوار، قدح‌نوش.

پیام: ۱. پیغام، سفارش، مطلب، نبا؛ ۲. یادداشت؛ ۳. الهام، وحی؛ ۴. درود، سلام.

پیام‌آور: ایلچی، پیام‌رسان، پیغام‌آور، پیک، رسول، قاصد.

پیام‌آوری: ۱. پیغمبری، رسالت، وخشوری؛ ۲. ابلاغ.

پیام‌گزار: پیام‌آور، پیام‌رسان، پیک، قاصد.

پیامبری: پیغامبری، پیغمبری، رسالت، نبوت.

پیامد: بازتاب، عارضه، عقبه، عکس‌العمل، واکنش.

پیجامه: ازار، پیژاما، پیژامه، زیرجامه، زیرشلوار، سراویل.

پی‌جو: ۱. جست‌وجوگر، جویا، سراغ‌گیر؛ ۲. ردجو، ردیاب.

پی‌جویی: استقصا، پیگیری، تفحص، جست‌وجو، ردیابی، کاوش.

پیچ: ۱. نبش؛ ۲. انحنا، خمیدگی، خم، کجی؛ ۳. چین، شکنج، شکن، کرس؛ ۴. گشت؛ ۵. میخ.

پیچ‌دار: پرپیچ، پیچاپیچ، پیچ‌درپیچ، خمناک.

پیچ‌درپیچ: پرپیچ، پرپیچ‌وخم، پیچاپیچ، خم‌اندرخم.

پیچش: ۱. انحراف، پیج، خم، خمیدگی، کجی، گردش؛ ۲. ابهام، پیچیدگی، تعقید، غموض؛ ۳. دل‌پیچه، شکم‌روش؛ ۴. انعکاس، پژواک، طنین؛ ۵. تحریر.

پیچه: ۱. برقع، حجاب، روبند، نقاب؛ ۲. زلف، گیسو، مرغول؛ ۳. پیشانی.

پیچیدگی: ابهام، اشکال، پیچش، تعقید، دشواری، غموض.

پیچیده: ۱. بغرنج، درهم، سخت، غامض، مبهم، مشکل، معضل، معقد، مغلق؛ ۲. انبوه، تابدار، شکن‌برشکن، مجعد؛ ۳. مطوی، ملفوف ≠ آسان، سهل.

پیدا: ۱. آشکارا، بارز، پدید، ظاهر، مرئی، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا؛ ۲. شناخته، متمایز، مشخص ≠ ناپیدا، نهان.

پیدا‌کردن: بدست‌آوردن، کشف‌کردن،‌یافتن ≠ گم‌کردن.

پیدایش: احداث، ایجاد، بروز، پیدایی، تکون، تکوین، طلوع، ظهور، وقوع.

پیدایی: بروز، پیدایش، تکون، طلوع، ظهور.

پی‌درپی: پیاپی، متوالی، مداوم، مسلسل، مکرر، مکرراً.

پیر: ۱. جاافتاده، سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن، معمر؛ ۲. پاتال، فرتوت، ناتوان؛ ۳. ابدال، اوتاد، خضر، شیخ، قدیس، قطب، مراد، مرشد؛ ۳. پیشوا، قاید ≠ ۱. برنا، جوان؛ ۲. مرید.

پیراستن: ۱. پیرایه‌کردن، زینت‌کردن، مزین‌کردن؛ ۲. زدایش؛ ۳. زدودن، صیقل‌دادن؛ ۴. رفو‌کردن، وصله‌کردن.

پیراستگی: ۱. تزیین؛ ۲. تنقیح؛ ۳. زدایش؛ ۴. رفو، وصله ≠ آراستگی.

پیرامون: اطراف، اکناف، پیرامن، حوالی، حومه، دوروبر، گرداگرد، محیط.

پیراهن: پیرهن، جامه، قمیص.

پیرایش: ۱. زیب، زیور؛ ۲. تزیین، مزین؛ ۳. آرایش.

پیرایه: آرایش، بزک، حلیه، زینت، زیور، پیرایش.

پیرزال: پیرزن، عجوزه ≠ پیرمرد.

پیرمرد: سالخورده، سالدیده، سالمند، کهنسال، مسن ≠ پیرزن، جوان.

پیرو: ۱. امت، تابع، سالک، صحابه، طرفدار، مرید، مقلد، هواخواه، هوادار؛ ۲. تعقیب، درپی.

پیروز: ۱. برنده، چیره، ظافر، غالب، فاتح، فایق، فیروز، فیروزمند، قاهر، قهرمان، کامیاب، متغلب، مستولی، مظفر، منتصر، موفق؛ ۲. خجسته، مبارک، میمون؛ ۳. بهره‌ور، بهره‌مند، برخوردار، کامیاب، متمتع ≠ مقهور.

پیروزمند: ۱. پیروزگار، غالب، فاتح، منتصر، فیروزمند، مظفر، منصور؛ ۲. کامیاب، مرادمند، موفق ≠ مغلوب.

پیروزمندانه: ظفرمندانه، فاتحانه، فیروزمندانه.

پیروزه‌گون: ۱. پیروزه‌ای، پیروزه‌رنگ، پیروزه‌فام، فیروزه‌ای، فیروزه‌رنگ، پیروزه‌فام، فیروزه‌گون.

پیروزی: ۱. توفیق، فوز، کامیابی، موفقیت، نجاح؛ ۲. چیرگی، ظفر، غلبه، فتح، فیروزی، نصرت ≠ شکست، ناکامی.

پیروی: اطاعت، اقتدا، اقتفا، انقیاد، تاسی، تبعیت، تقلید، تمکین، دنباله‌روی، طاعت، فرمانبرداری، متابعت، متاسی، مطاوعت، هواخواهی ≠ سرپیچی، تخلف.

پیرهن: پیراهن، جامه، قمیص.

پیری: سالخوردگی، سالمندی، شیخوخیت، کبر، کهنسالی، هرم ≠ شباب.

پی‌ریزی: ایجاد، بنیان‌گذاری، پی‌افکنی، پی‌بندی، پی‌گذاری، تاسیس، شالوده‌گذاری.

پیژاما: پیژامه، تنبان، زیرجامه، سروال ≠ پیرهن.

پیژامه: ازار، پیجامه، پیژاما، پیژامه، زیرجامه، زیرشلواری، سراویل ≠ پیراهن.

پیس: ابرص، پیسه.

پی‌سپار: ۱. رهرو، رهسپر، عابر؛ ۲. راهی، رهسپار، عازم.

پیستوله: ۱. پیشتو، تپانچه، طپانچه، رولور، سلاح‌کمری، هفت‌تیر؛ ۲. رنگ‌پاش.

پیسه: ۱. دورو، مزور، منافق؛ ۲. ابلق، دورنگ؛ ۳. پیس، مبروص.

پیسه: پول، زر، وجه.

پیش: ۱. سابق، قبل؛ ۲. فراپیش، قبل، قدام؛ ۳. برابر، روبرو، مقابل؛ ۲. زی، نزد؛ ۵. گذشته، ماضی؛ ۶. شاخه‌نخل؛ ۷. جلو، پیشرو؛ ۸. کنار، پهلو، نزدیک؛ ۹. سمت، سو، طرف ≠ بعد، پس، پشت، عقب.

پیشاب: ادرار، بول، جیش، زهراب، شاش.

پیشاب‌زا: ادرارزا، مدر.

پیشامد: اتفاق، حادثه، رخداد، رویداد، سانحه، عارضه، ماجرا، واقعه.

پیشانی: ۱. جبین، رمه، ناصیه؛ ۲. اقبال، بخت، طالع.

پیشانی‌بلند: اقبالمند، بلنداختر، خوش‌شانس، خوش‌طالع، سفیدبخت، نیکبخت؛ ۲. پیشانی‌سیاه، بداقبال.

پیشاهنگ: پرچمدار، پیشتاز، پیشرو، متقدم.

پیشباز: استقبال، پیشواز، پذیره ≠ بدرقه.

پیش‌بین: ۱. آخربین، دوراندیش، عاقبت‌اندیش؛ ۲. احتیاطکار، باحزم، محتاط.

پیش‌بینی: ۱. حزم، دوراندیشی، عاقبت‌اندیشی؛ ۲. تدارک، تهیه؛ ۳. پیش‌گویی.

پیش‌پاافتاده: ۱. عادی، مبتذل، معمولی؛ ۲. سهل‌یاب ≠ بدیع، بکر، نادره.

پیش‌پرداخت: بیعانه، پیش‌بها، مساعده ≠ تتمه.

پیشتاب: پارابلوم، پیشتاو، پیشتو، طپانچه، کلت.

پیشتاز: ۱. پیشاهنگ، پیشرو، متقدم، مقدم؛ ۲. پرچمدار، طلایه، طلایه‌دار.

پیشتر: ۱. فراتر؛ ۲. سابقاً، قبلاً، گذشته، ماقبل ≠ بعدتر.

پیشخدمت: پادو، پیشکار، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، فراش، مستخدم، نوکر ≠ ارباب.

پیش‌خرید: سلف، سلم.

پیشخوان: جلوخان، کریاس.

پیشدستی: تقدم، سبقت، سبقت‌جویی.

پیشرس: زودرس، کال، نرسیده ≠ دیررس.

پیشرفت: ارتقا، ترفیع، ترقی، تعالی، توسعه.

پیشرفته: آباد، توسعه‌یافته، راقیه، مترقی ≠ عقب‌مانده.

پیشرو: پرچمدار، پیشاهنگ، پیشتاز، پیشقدم، پیشگام، زعیم، طلیعه، مقدم.

پیشروی: ۱. پیشاهنگی، پیشتازی، پیشقدمی، پیشگامی؛ ۲. ترقی، تعالی؛ ۳. تجاوز، تعدی ≠ پسروی.

پیشقدم: پیشاهنگ، پیشتاز، پیشرو، پیشگام، سابق، مقدم ≠ دنباله‌رو.

پیشقراول: پرچمدار، پیشرو، جلودار، طلایه، طلایه‌دار، طلیعه، یزک.

پیشکار: پاکار، پیشخدمت، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، دستیار، عامل، قایم‌مقام، کارپرداز، کارگزار، مباشر، مددکار، مشاور، معاون، نایب، وشکرده، وکیل.

پیشکش: ارمغان، اهدا، تحفه، تعارف، تقدیم، تقدیمی، هدیه.

پیشگام: پیشاهنگ، پیشتاز، پیشرو، طلایه‌دار، ≠ دنباله‌رو.

پیشگاه: آستانه، آستان، تخت، حضور، درگاه، ساحت، صدر، مسند.

پیش‌گفتار: دیباچه، مدخل، مقدمه.

پیشگو: غیب‌گو، فالگو، کاهن.

پیشگویی: پیش‌بینی، غیب‌گویی، کهانت.

پیشگیری: جلوگیری، دفع.

پی‌شناس: ردشناس، ردگیر، قائف.

پیش‌نویس: چرک‌نویس، سواد، مسوده ≠ بیاض، پاکنویس.

پیشنماز: امام ≠ ماموم.

پیشنهاد: ۱. اعلام، توصیه، طرح؛ ۲. آهنگ، اراده، غرض، قصد، مراد، مقصود، منظور.

پیشوا: امام، حاکم، راهبر، راهنما، رئیس، رهبر، زعیم، سالار، سر، سرور، سردار، سرپرست، سلسله‌جنبان، شیخ، عمید، قاید، قدوه، کامل، کلانتر، لیدر، مرشد، مراد، مقتدا، مولا، مهتر، نقیب.

پیشواز: استقبال، پیشباز ≠ بدرقه.

پیشوایی: تسلط، حکومت، رهبری، ریاست، زعامت، سروری، فرماندهی، فرمانروایی، قیادت.

پیشه: حرفه، شغل، صناعت، صنف، عمل، کار، کسب، مشغله، مکسب، منصب.

پیشه‌ور: بازرگان، پیله‌ور، تاجر، سوداگر، صنعتکار، صنعتگر، کاسب، محترف، محترفه، معامله‌گر.

پیشی: ۱. برتری، تقدم، سبقت، مسابقه؛ ۲. سنور، گربه.

پیشین: ۱. دیرینه، سابق، سابق، سلف، قبلی، قدیم، متقدم؛ ۲. ظهر، نیمروز ≠ ۱. تازه؛ ۲. پسین.

پیشینگان: اسلاف، پیشینیان، متقدمان، متقدمین ≠ متاخرین.

پیشینگی: قدمت، دیرینگی.

پیشینه: ۱. پیشین، دیرینه، سابق، سلف، قبلی، قدیم؛ ۲. پرونده، سابقه، ماسبق.

پیشینه‌دار: بدسابقه، سابقه‌دار ≠ خوش‌سابقه.

پیغام‌آور: ایلچی، پیام‌آور، پیک، قاصد.

پیغامبر: پیغمبر، رسالت‌ماب، رسول، وخشور.

پیغامبری: پیامبری، رسالت، نبوت.

پیغمبر: رسول، مرسل، نبی، وخشور.

پیغمبری: پیامبری، رسالت، نبوت.

پیکار: آرزم، پرخاش، جدال، جنگ، رزم، ستیز، کارزار، گیرودار، محاربه، مخاصمه، مواقعه، نبرد، هنگامه ≠ صلح، آرامش.

پیکارجو: جنگجو، دلاور، ستیزه‌جو، ستیزه‌گر، محارب، منازع، نبردآزما ≠ صلحجو.

پیکارگر: جنگجو، رزمنده، ستیزه‌جو، مبارز، محارب ≠ مصلح، صلح‌طلب.

پیکان: تیر، خدنگ، سهم.

پیک: برید، پستچی، چاپار، رسول، فرستاده، فرستاده، قاصد، نامه‌رسان، نامه‌آور.

پیک‌بهداشت: جاروکش، رفتگر، سپور.

پیک‌نیک: تفریح، تفرج، گردش، گشت، هواخوری.

پیکر: ۱. اندام، بدنه، تن، جثه، جسد، جسم، کالبد، هیکل؛ ۲. ریخت، صورت، هیات؛ ۳. تصویر، نقش، نگاره؛ ۴. پیکره، تندیس، مجسمه؛ ۵. رقم؛ ۶. پرچم، درفش، رایت، علم، لوا.

پیکره: ۱. تندیس، مجسمه؛ ۲. بدنه؛ ۳. اساس، زمینه، شالوده؛ ۴. ترتیب، نسق، نظم.

پیکره‌ساز: پیکرآرا، پیکرساز، تندیسگر، مجسمه‌ساز.

پیگیری: پی‌جویی، تعاقب، تعقیب، ردجویی، ردگیری، سراغ.

پیل: ۱. فیل؛ ۲. انباره، باتری، قوه.

پیله: ۱. ابریشم، کرم‌ابریشم؛ ۲. آماس، ورم؛ ۳. اصرار، تاکید؛ ۴. توبره، خریطه؛ ۵. طبله، عطردان؛ ۶. تعرض، عداوت، کینه؛ ۷. حقه، کلک، نادرستی، نیرنگ؛ ۸. دارو، دوا؛ ۹. تنش، تنیدن.

پیله‌ور: پیشه‌ور، خرده‌فروش، دوره‌گرد، کاسب، محترفه.

پیمان: تعهد، شرط، ضمان، عهد، قرارداد، قول، معاهده، مقاطعه، مقاوله، میثاق، وعده.

پیمان‌شکن: بدپیمان، بی‌وفا، سست‌پیمان، عهدشکن، عهدگسل، ناقض‌عهد، ناکث ≠ وفادار.

پیمان‌شکنی: تخلف، عهدشکنی، عهدگسلی، نقض‌عهد ≠ وفاداری.

پیمان‌نامه: عهدنامه، قرارداد، مقاوله‌نامه.

پیمانکار: مقاطعه‌کار.

پیمانکاری: مقاطعه.

پیمانه: ۱. جام، ساغر، صراحی، صراحی، قدح؛ ۲. اندازه، کیل، کیله، معیار.

پیمانی: قراردادی ≠ رسمی.

پیمانه‌کش: باده‌پیما، باده‌گسار، پیمانه‌خور، پیمانه‌گسار، پیمانه‌نوش، دردی‌کش، شرابخوار.

پیمایش: ۱. اندازه‌گیری، سنجش، مساحی؛ ۲. پیمودن، درنوردیدن، طی‌کردن.

پیمودن: ۱. درنوردیدن، طی‌کردن؛ ۲. آشامیدن، نوشیدن؛ ۳. اندازه‌گرفتن، اندازه‌گیری، مساحت‌سنجی، مساحی.

پی‌نوشت: امر، امریه، توقیع، حکم، دستور، فرمان، منشور، مهر.

پینه: ۱. بهرک، پرگاله؛ ۲. رقعه، غاز، وصله.

پینه‌دوز: پاره‌دوز، کفشدوز.

پیوست: اتصال، الحاق، ضمیمه، ملحق، منضم.

پیوستگی: ۱. اتصال، ارتباط، تعلق، رابطه، علاقه، علقه؛ ۲. استمرار، بقا، دوام؛ ۳. مواصلت، وصلت ≠ گسستگی.

پیوستن: الحاق، چسبیدن، ملحق‌شدن، وصل‌شدن ≠ گسستن.

پیوسته: دایماً، دمادم، علی‌الاتصال، علی‌الدوام، لاینقطع، متصل، متوالی، مدام، مداوم، مستدام، مستمر، ملحق، منسجم، هموار، همواره، همیشه ≠ ابداً، هرگز، هیچگاه، هیچ‌وقت ≠ گسسته.

پیوند: ۱. اتصال، پیوستگی، ربط؛ ۲. ازدواج، مواصلت، نکاح، وصال، وصل؛ ۳. بستگی، خویشی، رابطه، نزدیکی؛ ۴. اتحاد، اتصال، ارتباط، انتساب، بند، ربط ≠ انفصال.

پیه: چربی، روغن، زیت.

تئاتر: ۱. تماشاخانه، نمایش‌خانه؛ ۲. نمایش؛ ۳. نمایش‌نامه ≠ سینما.

تئوریسین: فرضیه‌پرداز، نظریه‌پرداز.

تئوری: ۱. فرضیه، نظریه؛ ۲. نظری ≠ عملی؛ ۳. مبادی، مبانی، مجموعه ایده‌هاو مفاهیم تجریدی.

تئوریک: نظری ≠ عملی.

تئوکرات: ۱. خداسالار، دین‌سالار، طرفدار حکومت مذهبی، طرفداردین‌سالاری، معتقد به خداسالاری ≠ دموکرات؛ ۲. اشراف‌سالار، الیگارش.

تئوکراسی: ۱. حکومت الهی، حکومت ولایی، خداسالاری؛ ۲. حکومت براساس‌دین‌باوری، حکومت اولیای دین، حکومت‌مذهبی، دین‌سالاری ≠ دموکراسی؛ ۳. اشراف‌سالاری، الیگارشی.

تائب: پشیمان، تواب، توبه‌دار، توبه‌کار، توبه‌کننده، منفعل، نادم.

تاب آوردن: ۱. برخودهموار‌کردن، بردباری‌کردن، تحمل‌کردن، طاقت‌آوردن، یارستن ≠ برنتافتن؛ ۲. پایداری‌کردن، مقاومت‌کردن؛ ۳. شکیبا‌بودن، صبر‌کردن.

تابان: صفت ۱. براق، تابنده، تابناک، درخشنده، درخشان، رخشان، رخشنده، روشن، فروزان، لامع، متجلی، مشعشع، مضی‌ء، منیر ≠ بی‌نور، تاریک، مستنیر؛ ۲. تاوان، خسارت، غرامت، مغرم.

تاباندن: ۱. تابانیدن، نورافکندن؛ ۲. گرم‌کردن، داغ‌کردن؛ ۳. تاباندن، تاب‌دادن، رشتن؛ ۴. چرخاندن، چرخانیدن؛ ۵. پیچ‌دادن، پیچ‌وتاب‌دادن؛ ۶. پیچاندن.

تاب‌بازی: آبرک، ارجوحه، بادپیچ.

تاب: ۱. توان، توانایی، رمق، طاقت، قدرت، قوت، نا، وسع، یارا؛ ۲. پیچ، جعد، چین، خمش، شکن، طره، کرس؛ ۳. پرتو، تابش، روشنی، فروغ، نور؛ ۴. حرارت، سوزش، گرمی، هرم؛ ۵. آرام، صبر، قرار؛ ۶. پایداری، تحمل، شکیبایی، شکیب؛ ۷. دوام، مقاومت؛ ۸. چین، شکن.

تاب خوردن: ۱. درپیچ وتاب‌شدن؛ ۲. تاب بازی‌کردن؛ ۳. دور زدن؛ ۴. به‌نوسان درآمدن، نوسان داشتن، مرتعض‌شدن.

تاب‌دادن: ۱. تابیدن، تافتن، پیچاندن؛ ۲. سرخ‌کردن، بریان‌کردن، تفت‌دادن، سرخ‌کردن؛ ۳. بافتن؛ ۴. گرداندن.

تاب‌دار، تابدار: ۱. پرپیچ‌وتاب، پرتاب، پیچیده، تابیده، تافته ≠ صاف، شلال، لخت؛ ۲. تابان، روشن، پرفروغ.

تاب داشتن: ۱. بردبار‌بودن، تحمل داشتن، طاقت داشتن ≠ بی‌تاب‌شدن؛ ۲. قوس داشتن، انحنا داشتن؛ ۳. انحراف داشتن؛ ۴. احول‌بودن، دوبین‌بودن، لوچ‌بودن.

تابستان: تموز، صیف ≠ زمستان، شتا.

تابستانی: ۱. تابستانه ≠ زمستانی؛ ۲. صیفی ≠ شتوی.

تابش: ۱. برافروختگی، پرتو، تاب، تشعشع، تلالو، درخشش، روشنی، شعشعه، فروغ، لمعان، نور؛ ۲. تف، حرارت، گرمی.

تابع: صفت ۱. رام، فرمانبردار، مطیع، منقاد ≠ سرکش، نافرمان؛ ۲. بسته، پیرو، دنباله‌رو، طرفدار، وابسته، هواخواه ≠ پیشوا؛ ۳. تبعه؛ ۴. چاکر؛ ۵. فرعی؛ ۶. تابعه؛ ۷. تابعی ≠ متغیر؛ ۸. متاثر، تاثیرگیرنده، تحت تاثیر.

تابع‌کردن: مطیع‌کردن، رام‌ساختن، فرمان‌بردار‌کردن.

تابعیت: ۱. تبعه، قومیت، ملیت؛ ۲. اطاعت، انقیاد، فرمان‌برداری، پیروی، تبعیت ≠ سرکشی، نافرمانی.

تابلو: ۱. بوم، پرده؛ ۲. تصویر، منظره؛ ۳. تخته‌سیاه؛ ۴. انگشت‌نما.

تابلونویس: اسم ۱. خطاط؛ ۲. تابلوساز.

تابلونویسی: ۱. خطاطی؛ ۲. تابلوسازی؛ ۳. نقاشی، صورتگری.

تابناک: تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، مشعشع، منیر، نورانی ≠ تاریک.

تابندگی: ۱. تابش، تشعشع، تلاء‌لو، درخشش، درخشندگی، شعشعه، فروغ، نورافشانی؛ ۲. برق، جلا ≠ تیرگی.

تابنده: ۱. تابان، درخشان، درخشنده، رخشان، مشعشع؛ ۲. حرارت‌زا، گرمابخش؛ ۳. ریسنده، نختاب، نخ‌ریس.

تابوت: ۱. عماری؛ ۲. رونده، جنازه.

تاب‌وتوان: تاب و توش، توانایی، قدرت مقاومت، یارایی.

تابو: ۱. لفظ حرام؛ ۲. مقدس؛ ۳. حرام.

تابه‌تا: ۱. لنگه‌به‌لنگه؛ ۲. نامتقارن؛ ۳. نامساوی، ناهم‌آهنگ، ناجور.

تابه: ۱. ساج، تاوه؛ ۲. ماهی‌تابه.

تابیدن: ۱. درخشیدن، رخشیدن، روشن‌شدن؛ ۲. حرارت‌یافتن، گرم‌شدن؛ ۳. گداختن، گرم‌کردن؛ ۴. تاب آوردن، بردباری‌کردن، تحمل‌کردن، طاقت آوردن ≠ برنتافتن؛ ۵. به هم پیچاندن، پیچ‌دادن، پیچ و تاب‌دادن، تاب‌دادن، تافتن؛ ۶. گرم‌شدن؛ ۷. اعراض‌کردن، برتافتن،.

تابیده: اسم ۱. مفتول؛ ۲. تافته، تفته، سرخ شده، گداخته؛ ۳. تاب داده، پیچیده؛ ۴. تاب برداشته، کج.

تاپ: صفت ۱. عالی، بهترین، کامل؛ ۲. بلوز رکابی، بلوز بی‌آستین.

تاپو: ۱. خپله، کوتاه‌قد؛ ۲. خمره.

تاتار: تتار، مغول، مغول‌تبار، تتر.

تاج: ۱. افسر، دیهیم، کلاه، کلیل، گرزن؛ ۲. جیفه.

تاج‌دار، تاجدار: پادشاه، تاجور، دیهیم‌دار، سلطان، شاه ≠ رعیت، مملوک.

تاجر: بازرگان، پولدار، پیشه‌ور، ثروتمند، سوداگر، غنی، معامله‌گر ≠ فقیر.

تاجور: اورنگ‌نشین، پادشاه، تاج‌دار، سلطان، شاه ≠ رعیت، مملوک.

تاخت: ۱. تک، تهاجم، حمله، مسابقه، هجوم، یورش ≠ پاتک، ضدحمله؛ ۲. خیز، دویدن، دو؛ ۳. مبادله، معاوضه، تعویض ≠ معامله.

تاخت زدن: عوض‌کردن، معاوضه‌کردن ≠ معامله‌کردن، خریدن، فروختن، مبادله‌کردن.

تاختن: ۱. دویدن، تازیدن، راندن؛ ۲. حمله‌بردن، حمله‌کردن، هجوم بردن؛ ۳. به‌یغما بردن، تاراج‌کردن، چپاول‌کردن، غارت‌کردن، لاشیدن؛ ۴. دواندن، تازاندن؛ ۵. قدرت‌نمایی‌کردن؛ ۶. گریزاندن، فراری‌دادن؛ ۷. به سرعت دواندن، تاخت‌کردن.

تاخت‌وتاز: ۱. شبیخون، هجوم، یورش؛ ۲. تاراج، چپاول، غارت؛ ۳. حمله‌و غارت، تاخت و تالان.

تاخت‌وتاز‌کردن: ۱. چپاول‌کردن، غارتیدن، غارت‌کردن؛ ۲. شبیخون‌زدن، یورش بردن، هجوم آوردن.

تا خوردن: انحنا پیدا‌کردن، تاشدن، خم‌شدن.

تارآوا: تارصوتی.

تاراج: بردابرد، چپاول، چپو، غارت، لاش، نهب، یغما.

تاراج‌کردن: ۱. چاپیدن، چپاول‌کردن، غارت‌کردن، غارتیدن، لاشیدن؛ ۲. تالان‌کردن.

تاراجگر: چپاولگر، چپوچی، غارتگر، یغماگر.

تاراندن: ۱. دور‌کردن، طرد‌کردن، راندن؛ ۲. پراکندن، پراکنده‌ساختن، متفرق‌ساختن ≠ مجتمع‌شدن؛ ۳. فراری‌دادن، گریزاندن.

تا: حرف ۱. راس، لغایت، مادام؛ ۲. دانه، شمار، عدد، تحفه، دست، طاقه، قلاده، لنگه، واحد ≠ جفت؛ ۳. چین؛ ۴. لا، ورق؛ ۵. جفت، عدیل، لنگه، مانند، مثل، نظیر، هم‌سنگ، همانند، همسان، همتا؛ ۶. به محض اینکه، همین‌که؛ ۷. سرانجام، عاقبت، فرجام؛ ۸. که؛ ۹. تا زم.

تار: اسم ۱. تاریک، تیره، ظلمانی، مظلم ≠ روشن، شفاف؛ ۲. خفه، کدر، گرفته ≠ شفاف، منیر؛ ۳. سیاه، مشکی، غبارگرفته؛ ۴. ساز؛ ۵. سیم؛ ۶. تاره، رشته، نخ ≠ پود؛ ۷. تارک، فرق‌سر، مفرق؛ ۸. تال؛ ۹. دانه‌مو، نخ‌مو.

تارزن: تارنواز، نوازنده تار.

تار‌شدن: ۱. تاریک‌شدن، تیره‌شدن، ظلمانی‌شدن ≠ روشن‌شدن؛ ۲. کدرشدن ≠ شفاف‌شدن.

تارک: اسم ۱. راهب، تارک دنیا؛ ۲. برق، چکاد، سر، فرق، فرق سر، مفرق، هامه، هباک؛ ۳. راس، قله، نوک؛ ۴. اوج ≠ حضیض؛ ۵. کلاهخود، مغفر؛ ۶. تار کوچک، رشته باریک.

تارم: ۱. ایوان، بالکن، طارم؛ ۲. تاره؛ ۳. داربند، داربست؛ ۴. کلبه، خانه‌چوبی؛ ۵. محجر.

تارومار‌شدن: ۱. قلع‌وقمع‌شدن، مغلوب‌شدن، مقهور‌شدن، منکوب‌شدن ≠ پیروز گشتن، ظفر‌یافتن؛ ۲. پخش‌وپلا‌شدن، پراکنده‌شدن، متفرق‌شدن ≠ اجتماع‌کردن.

تارومار: ۱. قلع‌وقمع، مغلوب، مقهور، منکوب، منهزم؛ ۲. پخش‌وپلا، پراکنده، متفرق ≠ مجموع؛ ۳. تندوخند، ازهم‌پاشیده، زیروزبر.

تارومار‌کردن: ۱. پخش‌وپلا‌کردن، پراکندن، پراکنده‌ساختن، تاراندن، متفرق‌کردن؛ ۲. قلع‌وقمع‌کردن، مغلوب‌کردن، مقهور‌کردن، منکوب‌کردن؛ ۳. نیست‌ونابود‌کردن.

تاری: اسم ۱. تاریکی، ظلمت، ظلمانی؛ ۲. تیرگی، کبودی؛ ۳. انحراف، گمراهی؛ ۴. کژی، نادرستی؛ ۵. پلید، ناپاک؛ ۶. تاربن.

تاریخ: ۱. تاریخچه، تذکره، سرگذشت، وقایع؛ ۲. خدای‌نامه، شاهنامه، سیرالملوک؛ ۳. سابقه؛ ۴. زمان، مورخه، وقت، زمان وقوع؛ ۵. کتاب رویدادهای گذشته، تاریخ‌نامه؛ ۶. تقویم، گاه‌شماری؛ ۷. دانش ثبت، بررسی و تجزیه و تحلیل وقایع.

تاریخ‌دان، تاریخدان: تاریخ‌نگار، تاریخ‌نویس، مورخ.

تاریخ‌نگار: تاریخدان، تاریخ‌گو، تاریخ‌نویس، دهقان، دهگان، مورخ، وقایع‌نگار.

تاریخ‌نویس: تاریخ‌نگار، دهقان، دهگان، مورخ، وقایع‌نویس، وقایع‌نگار.

تاریخی: ۱. قدیمی، کهن، باستانی؛ ۲. مربوط به تاریخ؛ ۳. مهم، بااهمیت؛ ۴. به یاد ماندنی، فراموش‌ناشدنی، خاطره‌انگیز؛ ۵. تاریخ‌نگار، تاریخ‌نویس، مورخ؛ ۶. تاریخ‌دان.

تاریک: ۱. تار، تیره، داج، دیجور، سیاه، ظلمانی، ظلمت‌آلوده، ظلمت‌زده، قیرگون، کمرنگ، لیل، مظلم؛ ۳. مبهم، ابهام‌آلود، غیرشفاف ≠ روشن؛ ۴. مشکل، غامض، پیچیده؛ ۵. آشفته، مغشوش، نابسامان؛ ۶. پریشان، گرفته، ناراحت.

تاریک‌شدن: تار‌شدن، تیره‌شدن، تیره‌وتار‌شدن، ظلمانی‌شدن ≠ روشن‌شدن.

تاریک‌کردن: ۱. تار‌کردن، تیره‌کردن، ظلمانی‌کردن ≠ روشن‌کردن؛ ۲. مبهم‌ساختن؛ ۳. بغرنج‌کردن، پیچیده‌کردن.

تاریکی: ۱. تاریکا، تیرگی، سیاهی، ظلام، ظلمت ≠ روشنایی؛ ۲. گرفتگی؛ ۳. بی‌دانشی، جهل، نادانی ≠ دانش، دانایی؛ ۴. ابهام؛ ۵. پیچیدگی، غموض.

تازاندن: تاختن.

تاز: اسم ۱. سفله، فرومایه؛ ۲. امرد، مخنث؛ ۳. تاختن.

تازگی: اسم ۱. تری، خرمی، طراوت، لطافت، شادابی ≠ پژمردگی، وارفتگی؛ ۲. اخیراً، جدید≠ کهنگی.

تازگی داشتن: ۱. جدیدبودن، نو‌بودن، بی‌سابقه‌بودن؛ ۲. خوشایند‌بودن، جذابیت داشتن.

تازه‌بالغ: نوبالغ.

تازه‌به‌دوران‌رسیده: ندیدبدید، نوخاسته، نودولت، نوکیسه.

تازه‌پا: نوپا.

تازه: قید ۱. جدید، مدرن، نو ≠ کهنه؛ ۲. ابتکاری، بدیع، بکر، طرفه؛ ۳. نوظهور، نوین؛ ۴. اخیر، موخر، متاخر ≠ دیرینه، قدیم، کهن، کهنه؛ ۵. اکنون، حالا، اینک، الان؛ ۶. باطراوت، شاداب، طری، نوشکفته ≠ پلاسیده، بی‌طراوت؛ ۷. تر ≠ خشک، پژمرده؛ ۸. دل‌پذیر، خوشاین.

تازه‌جوان: ۱. نوجوان، نوبالغ، نورسیده، نوخط، تازه‌سال؛ ۲. محبوب‌نوجوان؛ ۳. زیبا، لطیف، زیبارو.

تازه‌جو: نوجو، نوگرا ≠ کهنه‌گرا.

تازه‌جویی: نوجویی، نوگرایی ≠ سنت‌گرایی، کهنه‌پرستی، کهنه‌گرایی.

تازه‌رسته: نورسته.

تازه‌رس: ۱. نوبر، نورس ≠ دیررس؛ ۲. جدید، نو، نوظهور ≠ کهنه، قدیمی.

تازه‌رو: باطراوت، بشاش، تازه‌رخ، خوش‌رو، شادمان، گشاده‌رو، هیراد، خندان، خوشحال ۱. ≠ گرفته، مغموم؛ ۲. بدعنق بشاشت، طراوت، خوش‌رویی، حسن خلق، گشاده‌رویی.

تازه‌زا: زائو، نوزا.

تازه‌ساز: نوساز، نوساخت.

تازه‌شدن: ۱. نو‌شدن، تازه‌گشتن؛ ۲. تجدید‌یافتن، تجدید‌شدن؛ ۳. تجدیدخاطره‌شدن، به خاطر آمدن؛ ۴. باطراوت‌شدن، خرم‌شدن؛ ۵. جوان‌شدن؛ ۶. شاد‌شدن، شادمان‌گشتن، بانشاط‌شدن، به یاد آمدن، به خاطر آمدن؛ ۷. زنده‌شدن، حیات تازه‌یافتن.

تازه‌عروس: نوعروس، بیوگ، نوبیوگ ≠ نوداماد، تازه‌داماد.

تازه‌کار: بی‌تجربه، تازه‌چرخ، خام، کارآموز، مبتدی، ناآزموده، ناشی، نوپیشه، نوچه ≠ کهنه‌کار.

تازه‌کاری: بی‌تجربگی، ناآزمودگی، ناشیگری، نوپیشگی ≠ کهنه‌کاری.

تازه‌گو: ۱. نوپرداز، نوگو؛ ۲. شیرین‌سخن، نادره‌گفتار، بدیع‌گفتار.

تازه‌مسلمان: نومسلمان، جدیدالاسلام، نودین.

تازه‌وارد: ۱. نورسیده، جدیدالورود؛ ۲. ناآشنا، ناوارد؛ ۳. کم‌تجربه، بی‌اطلاع ≠ کهنه‌کار.

تازیانه خوردن: شلاق‌خوردن ≠ تازیانه زدن.

تازیانه: سوط، شلاق، طره، قمچی، مقرعه.

تازی: اسم ۱. عرب ≠ عجم؛ ۲. تازیک، عربی؛ ۳. زبان‌عربی ≠ پارسی؛ ۴. سگ‌شکاری ≠ سگ گله، سگ معلم.

تازیک: ۱. تازی، عرب ≠ عجم؛ ۲. غیر ترک؛ ۳. تاجیک، تاژیک.

تازی‌گوی: عربی‌زبان، عرب، مستعرب.

تاس: اسم ۱. قدح، کاسه؛ ۲. طشت، طشت‌بزرگ؛ ۳. بی‌مو، طاس، کچل، کل ≠ مودار؛ ۴. کعبتین؛ ۵. اضطراب، بی‌قراری، تشویش، ناآرامی ≠ قرار، آرامش؛ ۶. اندوه، ملالت ≠ نشاط، شادی.

تاسه: ۱. اضطراب، بی‌تابی، بی‌قراری، تشویش، تلواسه، نگرانی؛ ۲. اندوه، حزن، غم، ملالت ≠ نشاط، شادی؛ ۳. غربت‌زدگی، غم‌غربت، نوستالژی؛ ۴. بغض، عقده؛ ۵. ویار؛ ۶. له‌له زدن.

تاسیدن: ۱. اندوهگین‌شدن، غمگین‌شدن، مغموم‌شدن ≠ مسرور‌شدن؛ ۲. اضطراب داشتن، تشویش داشتن؛ ۳. احساس‌غربت‌کردن، غربت‌زده‌بودن؛ ۴. پژمرده‌شدن، دل‌مرده‌شدن؛ ۵. ویارداشتن.

تاسیده: ۱. تفته، سیاه‌سوخته؛ ۲. افسرده، پژمرده ≠ باطراوت؛ ۳. تیره، کدر، سیاه؛ ۴. خفه، گرفته؛ ۵. له‌له‌زنان، نفس‌نفس‌زنان.

تاش: ۱. دولت‌یار؛ ۲. خداوند، صاحب؛ ۳. شریک.

تافتن: ۱. برافروختن، روشن‌شدن، برق زدن، درخشیدن؛ ۲. افروختن، تابیدن، گداختن؛ ۳. آزرده‌شدن، مکدر‌شدن، دلگیرشدن؛ ۴. اعراض‌کردن، برگرداندن، روی‌برگردانیدن؛ ۵. تحمل‌کردن، تاب آوردن؛ ۶. رشتن، تاب‌دادن، پیچیدن؛ ۷. سرپیچی‌کردن، روی‌گردان‌شدن.

تافته: صفت ۱. تابیده، گداخته؛ ۲. تابناک، درخشنده، روشن؛ ۳. بافته، پارچه؛ ۴. آزرده، دلگیر، مکدر، ملول، آزرده‌خاطر؛ ۵. سوزان، گرم ≠ ۱. خشک؛ ۲. سرد؛ ۶. خسته، کوفته.

تاق: ۱. فرد، لنگه ≠ جفت؛ ۲. تنها؛ ۳. تا، مانند، مثل، نظیر؛ ۴. تاغ.

تاک: انگور، رز، رزبن، سلیل، مو، تاک‌بن، سارونه.

تاکتیک: تدبیر، ترفند، راهکار، سیاست، شگرد، فن، لم، شیوه، روش ≠ استراتژی.

تا‌کردن: ۱. تا زدن، خم‌کردن؛ ۲. رفتار‌کردن، عمل‌کردن؛ ۳. تفاهم‌کردن، مصالحه‌کردن، کنار آمدن، سازگاری نشان‌دادن.

تاکستان: انگورستان، باغ رزی، تاک‌زار، موستان، موزار، باغ انگور، انگورزار.

تاکسی‌بار: وانت‌بار ≠ سواری.

تالاب: آبدان، آبگیر، استخر، برکه، برم، غدیر، نورنجه ≠ جوی، نهر، رود.

تالار: ۱. ایوان، صفه؛ ۲. سالن.

تالان: تاراج، چپاول، دزدی، غارت، لاش، نهب، یغما.

تالی: ۱. جانشین، جایگزین، ثانی، قائم‌مقام؛ ۲. اثر، حاصل؛ ۳. نتیجه، پیامد، دنباله؛ ۴. تلاوتگر، تلاوت‌کننده؛ ۵. شبیه، لنگه، مانند، مثل، نظیر، همانند؛ ۶. تابع، پس‌رو، دنباله‌رو، پی‌رو؛ ۷. جزء موخر(جمله شرطی) ≠ جزء مقدم.

تام: تمام، تمامیت، جامع، کامل، مستوفا، مطلق، کمال یافته ≠ غیرتام، ناقص.

تانکر: ۱. مخزن؛ ۲. نفتکش.

تانک: زره‌پوش، خودرو سنگین‌نظامی (مهز به توپ و مسلسل).

تاوان: ۱. بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم؛ ۲. عوض، مابه‌ازا، جریمه.

تاوان‌دادن: ۱. جریمه‌دادن، جبران‌کردن، غرامت‌دادن، مابه‌ازا پس‌دادن؛ ۲. کفاره پس‌دادن ≠ تاوان گرفتن.

تاوان‌دار: ضامن، کفیل، متعهد.

تاول: آبله، آماس، برآمدگی.

تایب، تائب: صفت پشیم، پشیمان، تواب، توبه‌دار، توبه‌کار، توبه‌کننده منفعل، نادم.

تایر: حلقه لاستیک، طایر، لاستیک‌چرخ ≠ رنگ.

تاثرآور: اندوه‌آور، اندوهبار، تاثرانگیز، غم‌افزا، غم‌انگیز، غم‌فزا، ملال‌آور، ملال‌انگیز ≠ شادی‌آور، شادی‌بخش، شعف‌انگیز.

تاثر: ۱. اندوه، اندوهگینی، انفعال، حزن، دلتنگی، رقت، غم؛ ۲. اثرپذیری ≠ شعف.

تاثرانگیز: اندوه‌آور، تاثربار، حزن‌انگیز، غم‌انگیز، غمبار، ملالت‌انگیز ≠ شعف‌انگیز، سرورانگیز.

تأثیر: ۱. اثر، اثربخشی، اثرگذاری؛ ۲. واکنش، فعل‌وانفعال؛ ۳. افاقه، نتیجه؛ ۴. اعتبار، اهمیت، نفوذ رسوخ، قدرت، گیرایی؛ ۵. اثر‌کردن، اثرگذاشتن؛ ۶. نفوذ‌کردن؛ ۷. کاراشدن، کارگر‌شدن.

تاثیرپذیر: اثرپذیر، کنش‌پذیر، منفعل ≠ تاثیرناپذیر.

تاثیر‌کردن: ۱. اثر‌کردن، اثر گذاشتن، موثر افتادن، موثر واقع‌شدن ≠ تاثیر پذیرفتن؛ ۲. کارگر‌شدن، نفوذ‌کردن.

تاثیرگذار: اثرگذار، موثر ≠ تاثیرپذیر.

تاخر: ۱. پس‌افتادگی، پسی؛ ۲. پس‌ماندن، عقب افتادن، دنبال ماندن، واپس‌ماندن؛ ۳. دیر‌شدن ≠ تقدم.

تاخیر: ۱. تعویق، درنگ، دیر ≠ تعجیل، تسریع؛ ۲. تعلل، دفع‌الوقت، طفره، مماطله؛ ۳. مطال؛ ۴. دیرکرد؛ ۵. دیرآمد؛ ۶. مهلت، فرصت؛ ۷. دیر‌کردن؛ ۸. عقب انداختن.

تاخیر‌کردن: ۱. دیر‌کردن، درنگ‌کردن؛ ۲. دیر‌شدن؛ ۳. وقفه‌افتادن، عقب افتادن.

تادب: ۱. ادب‌آموزی، فرهنگ‌آموزی، فرهنگ‌پذیری، فرهیختگی؛ ۲. ادب آموختن؛ ۳. باادب‌شدن، فریفته‌شدن.

تادیب: ۱. تنبیه، جزا، عذاب، عقوبت، کیفر، گوشمالی، مواخذه، مجازات؛ ۲. ادب، اصلاح، تربیت؛ ۳. فرهیختن، تربیت‌کردن، ادب‌کردن؛ ۴. ادب آموختن.

تادیب‌شدن: ۱. تنبیه‌شدن، به کیفر رسیدن، گوشمالی‌شدن، مجازات‌شدن؛ ۲. ادب آموختن، تربیت‌شدن، فرهیختن.

تادیب‌کردن: ۱. تنبیه‌کردن، مجازات‌کردن، گوشمالی‌دادن، کیفر‌دادن؛ ۲. ادب آموختن، ادب‌کردن، تربیت‌کردن؛ ۳. فرهیخته‌کردن، فرهیختن.

تادیه: ۱. ادا، پرداخت، بازپرداخت؛ ۲. پرداخت‌کردن، گزاردن، ادا‌کردن ≠ دریافت.

تادیه‌کردن: ۱. پرداختن، پرداخت‌کردن؛ ۲. ادا‌کردن، گزاردن.

تاذی: آزار، آزردگی، اذیت، ایذاء، رنجش، رنجیدگی.

تأسف: ۱. اسف، افسوس، اندوه، پشیمانی، تحسر، تلهف، حسرت، دریغ، غصه، غم، فسوس، لهف، ندامت؛ ۲. افسوس خوردن، اندوهناک‌شدن، حسرت داشتن، دریغ خوردن.

تاسف‌انگیز: اندوهبار، اندوه‌زا، تاسف‌بار، تاسف‌زا، حزن‌انگیز، حسرت‌انگیز، حسرتبار، غم‌انگیز، غمبار ≠ سرورانگیز، شادی‌بخش.

تاسف‌بار: اسف‌بار، اسف‌انگیز، اندوه‌بار، تاسف‌انگیز، حسرت بار، دریغ‌آلود ≠ شعف‌انگیز.

تاسف خوردن: دریغ‌خوردن، افسوس خوردن، متاسف‌بودن، دست‌خوش اندوه‌شدن، غم خوردن، غمین‌شدن، مغموم گشتن.

تاسی: ۱. اقتدا، اقتفا، پیروی، تبعیت؛ ۲. اقتدا‌کردن، پیروی‌کردن.

تاسی جستن: اقتدا‌کردن، پیروی‌کردن، تبعیت‌کردن، تقلید‌کردن.

تاسیس: ۱. احداث، ایجاد، بنیان، بنیان‌گذاری، پی‌ریزی، تشکیل، شالوده‌گذاری، وضع؛ ۲. احداث‌کردن، بنیاد‌کردن، بنیادگذاشتن، پی‌ریزی‌کردن، دایر‌کردن، بنیان نهادن ≠ تخریب.

تاسیس‌شدن: ۱. احداث‌شدن، دایر‌شدن؛ ۲. ایجاد‌شدن، به وجود آمدن؛ ۳. پی‌ریزی‌شدن، بنیاد‌شدن.

تاسیس‌کردن: ۱. احداث‌کردن، دایر‌کردن؛ ۲. ایجاد‌کردن، به وجودآوردن؛ ۳. بنیاد‌کردن، پی افکندن، پایه‌گذاری‌کردن، پی‌ریزی‌کردن.

تاکید: ۱. ابرام، اصرار، اصرارورزی، پافشاری، پیله، سماجت؛ ۲. تصریح، سفارش؛ ۳. استوار‌کردن؛ ۴. مؤکد‌ساختن؛ ۵. محکم‌کاری، استوارسازی.

تاکید‌کردن: ۱. اصرارورزیدن، ابرام‌کردن، پافشاری‌کردن، پای‌فشردن، پیله‌کردن، سماجت ورزیدن؛ ۲. مؤکد‌ساختن، استواری بخشیدن.

تالف: ۱. دل‌جویی، دمسازی، خوگری، دوستی، الفت‌گیری، الفت‌یابی؛ ۲. الفت‌یافتن، خوگر‌شدن، خو گرفتن، دمساز‌شدن، دوست‌شدن ≠ رمیدن، رمیده‌شدن.

تالم: ۱. الم، اندوه، توجع، درد، دردمندی، رقت، ناراحتی؛ ۲. آزرده‌شدن، اندوهگین‌شدن، دردمند‌شدن.

تالم‌انگیز: دردبار، دردانگیز، اندوه‌زا، رنج‌آور.

تالم‌زا: دردانگیز، دردبار، دردناک، زجرآور، مولم ≠ نشاط‌انگیز، نشاط‌بخش.

تاله: ۱. پارسایی، خداپرستی، زهد، عبادت؛ ۲. الوهی‌شدن، الهی‌شدن؛ ۳. پرستش‌کردن، پرستیدن؛ ۴. متاله‌شدن.

تالیف: ۱. تدوین، تصنیف، جمع‌آوری، گردآوری، نگارش؛ ۲. تدوین‌کردن، جمع‌آوری‌کردن، گردآوری‌کردن؛ ۳. ایجاد الفت‌کردن؛ ۴. دل‌جویی، استمالت، نوازش؛ ۵. پیوند، ترکیب؛ ۶. پیونددهی، الفت‌دهی، دمسازی.

تالیف‌شدن: گردآوری‌شدن، جمع‌آوری‌شدن، تدوین‌شدن.

تالیف‌کردن: ۱. کتاب‌نوشتن؛ ۲. تدوین‌کردن، گردآوری‌کردن، فراهم‌آوردن، جمع‌آوری‌کردن؛ ۳. سازوار‌کردن؛ ۴. الفت‌دادن، دمساز‌کردن.

تامل: ۱. تانی، درنگ، مکث، تاخیر؛ ۲. شکیبایی، مصابرت؛ ۳. اندیشه، تعقل، تفکر، غور، فکر، ژرف‌اندیشی؛ ۴. مراقبه، مکاشفه؛ ۵. اندیشه‌کردن، اندیشیدن، تعقل‌کردن؛ ۶. درنگ‌کردن؛ ۷. دوراندیشی‌کردن.

تامل‌کردن: ۱. تانی‌کردن، تاخیر‌کردن، درنگ‌کردن؛ ۲. اندیشیدن، تعقل‌کردن، تفکر‌کردن، ژرف‌اندیشی‌کردن، غور‌کردن.

تامینات: n‌i‌m'a‌t[اسم آگاهی.

تامین: صفت ۱. امان، امنیت، ایمن‌سازی؛ ۲. آماده‌سازی، فراهم‌سازی، بسیج، تحصیل، تدارک، ترتیب، تهیه؛ ۳. آمین‌گویی؛ ۴. امن‌کردن، ایمن‌ساختن، ایمن‌کردن؛ ۵. امنیت‌دادن، اطمینان‌دادن؛ ۶. آماده، فراهم، مهیا؛ ۷. درامان، محفوظ؛ ۸. آمین‌گویی.

تانس: انس‌گیری، انس گرفتن، خوی گرفتن، مانوس‌شدن، الفت گرفتن ≠ توحش.

تامین‌کردن: ۱. برآورده‌کردن، پاسخ‌گو‌بودن ۱. اجابت‌کردن، برآوردن؛ ۳. آماده‌کردن، فراهم‌ساختن، مهیا‌ساختن؛ ۴. فراهم آوردن؛ ۵. تارک دیدن، تهیه‌کردن؛ ۶. امن‌ساختن، ایمن‌کردن؛ ۷. حفظ‌کردن، در امان نگه داشتن +.

تانی: اسم ۱. آهستگی، ایست، تاخیر، تمجمج، درنگ، طمانینه، کندی، مکث؛ ۲. آهسته، کند، یواش؛ ۳. آهستگی؛ ۴. تاخیر؛ ۵. سستی؛ ۶. درنگ‌کردن، تاخیر‌کردن، سستی‌کردن.

تانیس: الفت‌دادن، انس‌دادن، خوگر‌کردن، دمساز‌کردن.

تاویل: ۱. بیان، تبیین، تشریح، توجیه، تعبیر، تفسیر، توضیح، شرح؛ ۲. بیان‌کردن، تفسیر‌کردن؛ ۳. تعبیر‌کردن.

تاهل: ۱. ازدواج، زن‌خواهی؛ ۲. ازدواج‌کردن، زن‌کردن، زن‌گرفتن، عیال اختیار‌کردن ≠ تجرد؛ ۳. همسرداری، زناشویی؛ ۴. همسرگرفتن ≠ طلاق.

تایید: ۱. اثبات، اذعان، تسجیل، تصدیق، تصویب، صحه‌گذاری، صواب‌دید، قبول، گواهی؛ ۲. مرافقت، هم‌صدایی، ≠ تکذیب؛ ۳. استواری، پشتیبانی، ترهیب، تقویت؛ ۴. کمک‌کردن، یاوری، یاریگری، یاری‌کردن؛ ۵. توفیق، عنایت.

تاییدگر: موید، یاریگر.

تاییدیه: پذیرش، گواهی‌نامه، تاییدنامه.

تب‌آلود: ۱. تبدار، تب‌آلوده، تب‌ناک، تب‌گرفته؛ ۲. ملتهب، التهاب‌آلود، هیجان‌زده.

تبادر: ۱. پیشی، تعجیل، سبقت، شتاب؛ ۲. پیشدستی‌کردن؛ ۳. شتافتن، عجله‌کردن؛ ۴. پیشی گرفتن، سبقت گرفتن.

تبادل: تبدیل، تعویض، تهاتر، مبادله، معاوضه.

تبادل: ۱. مبادله، ردوبدل؛ ۲. عوض‌وبدل، معاوضه.

تبار: ۱. آل، خاندان، خانواده، دودمان، نسب، نسل؛ ۲. اصل، گوهر، نژاد؛ ۳. نابودی، هلاک، هلاکت.

تبارشناسی: شجره‌شناسی، علم‌الانساب، علم‌انساب.

تبارک: تقدس، خجستگی، مروا، میمنت ≠ مرغوا.

تبارنامه: شجره‌نامه، نسب‌نامه.

تباعد: ۱. دوری؛ ۲. واگرایی ≠ هم‌گرایی؛ ۳. از هم دور‌شدن؛ ۴. دوری جستن، دوری گزیدن، دوری ورزیدن، دوری‌کردن ≠ تقارب، تقارن.

تب: ۱. الم، تاب، درد؛ ۲. شور وهیجان همگانی.

تبانی: ۱. توطئه، دسیسه، توطئه‌گری، دسیسه‌چینی، ساخت‌وپاخت، توافق‌پنهانی؛ ۲. هم‌دستی.

تبانی‌کردن: توطئه‌کردن، دسیسه چیدن، دسیسه‌چینی‌کردن، ساخت‌وپاخت‌کردن، توطئه‌گری‌کردن، هم‌دستی‌کردن، هم‌دست‌شدن.

تباه: ۱. پایمال، تبه، تلف، خراب، زایل، ضایع، فاسد، هبا، منهدم، نفله، هدر؛ ۲. مضمحل، منکوب؛ ۳. آشفته، پریشان، نابسامان؛ ۴. باطل؛ ۵. نادرست، خطا، ناراست.

تباه‌سازی: اتلاف، انهدام، تضییع، هدر، ضایع‌سازی.

تباه‌شدن: ۱. ضایع گشتن، فاسد‌شدن؛ ۲. خراب‌شدن، ویران گشتن؛ ۳. تلف‌شدن، نفله‌شدن؛ ۴. نابود گشتن، هلاک‌شدن.

تباه‌کار: بدکار، تبهکار، شریر، فاجر، فاسد، فاسق، بدکردار، ناصالح‌مفسد ≠ درستکار، صالح.

تباه‌کردن: ۱. خراب‌کردن، فاسد‌کردن، ضایع‌کردن؛ ۲. نفله‌کردن، هدر‌دادن، پامال‌کردن، پایمال‌کردن، تلف‌کردن.

تباهی: h‌m‌b‌a‌t[اسم ۱. بدی، ردائت، فتنه، فساد ≠ نیکی؛ ۲. خرابی، ویرانی ≠ آبادی، عمران؛ ۳. انهدام، خسار، عنت، نابودی، نیستی، هدم؛ ۴. آشفتگی، پریشانی، نابسامانی.

تباهی‌پذیر: ۱. زوال‌پذیر، نابودشونده، ضایع‌شدنی، فانی، فناپذیر، میرا ≠ تباهی‌ناپذیر؛ ۲. فاسد‌شدنی، فسادپذیر ≠ فاسدناشدنی، فسادناپذیر.

تباین: اختلاف، تفاوت، تمایز، توفیر، جدایی، دوگانگی، فرق، مغایرت ≠ تماثل.

تباین داشتن: ۱. تفاوت داشتن، متفاوت‌بودن؛ ۲. اختلاف داشتن، ضدیت داشتن.

تبتل: ۱. دنیاگریزی، از جهان‌بریدن، از مردم بریدن، اعراض از عالم، ترک‌ازدواج‌کردن؛ ۲. انقطاع (از دنیا و مردم).

تبجیل: ۱. احترام، اعظام، بزرگداشت، تجلیل، تعظیم، تکریم؛ ۲. بزرگ‌شمردن، گرامی داشتن ≠ تحقیر.

تبحر: احاطه، استادی، تسلط، توغل، مهارت.

تبختر: ۱. افاده، پز، تفرعن، تکبر، فخرفروشی، فیس، گنده‌دماغی؛ ۲. به خودبالیدن، فخر فروختن، نازیدن.

تبخیر: ۱. بخار‌کردن؛ ۲. به بخارتبدیل‌شدن ≠ تجمد؛ ۳. بخور‌دادن.

تب‌خیز: تب‌آور ≠ تب‌زدا، تب‌ریز.

تبدل: ۱. استحاله، تطور، تعویض، تغییر، دگرگونی؛ ۲. بدل‌شدن، دگرگون‌شدن.

تبدیل: تبادل، تحول، تطور، تعویض، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، مبادله، مبدل، معاوضه.

تبدیل‌کردن: ۱. تغییردادن، دگرگون‌ساختن، دگرسان‌کردن؛ ۲. تعویض‌کردن، معاوضه‌کردن (ارز، پول).

تبذیر: ۱. اتلاف، اسراف، بیهوده‌خرجی، پراکندن، تفریط، زیاده‌روی، فراخ‌دستی، گشاده‌بازی، ولخرجی؛ ۲. بیهوده خرج‌کردن، اسراف‌کردن، زیاد خرج‌کردن؛ ۳. پراکندن.

تبذیر‌کردن: ۱. ول‌خرجی‌کردن، اسراف‌کردن، بیهوده خرجی‌کردن، گشادبازی‌کردن؛ ۲. افراط‌کردن، زیاده‌روی‌کردن.

تبرئه: ۱. ابراء، برائت، پاکی، رفع‌اتهام؛ ۲. مبرا ≠ محکوم، محکومیت.

تبرئه‌شدن: برائت‌یافتن، بی‌گناه شناخته‌شدن، مبرا‌شدن.

تبرئه‌کردن: رفع اتهام‌کردن، مبرا دانستن، بی‌گناه دانستن.

تبرا: ۱. بیزاری‌جستن، دوری‌کردن؛ ۲. بری‌شدن(ازتهمت، گناه)؛ ۳. بیزاری؛ ۴. پاکی، تنزیه.

تبرا‌کردن: دوری‌کردن، بیزاری‌جستن.

تبر: تبرزین، تیشه، تور.

تبرزد: نبات، تبرزه.

تبرع: احسان، بخشش، بر، ثواب‌جویی، نیکویی، نیکی، نیکوکاری.

تبرک: ۱. تیمن، خجستگی، شگون، میمنت، خوش‌یمنی، همایونی ≠ گجستگی، بدیمنی؛ ۲. برکت‌یابی.

تبری: ۱. بیزاری‌جویی، بیزاری‌دوری‌گزینی؛ ۲. بیزاری‌جستن، بیزار‌شدن.

تبریک: تهنیت، شادباش، مبارک‌باد.

تبریک گفتن: شادباش‌گفتن، تهنیت گفتن، مبارک‌باد گفتن ≠ تسلیت‌گفتن،.

تبسم: ۱. شکرخند، شکرخنده، لبخند، مبسم، نیم‌خند؛ ۲. لبخند زدن.

تبسم‌کردن: زیر لب‌خندیدن، شکرخند زدن، لبخند زدن.

تبسم‌کنان: لبخندزنان.

تبش: ۱. تابش، پرتو، فروغ؛ ۲. حرارت، گرمی؛ ۳. گرما؛ ۴. اضطراب، تپش، تشویش.

تبشیر: ۱. بشارت، خبر خوش، مژده؛ ۲. بشارت‌دادن، خبرخوش آوردن، مژده‌دادن.

تبصره: ۱. بند؛ ۲. توضیح، توضیحی؛ ۳. بیناسازی، عبرت‌گیری.

تبعات: پیامدها، عواقب، نتایج.

تبع: ۱. پیروی؛ ۲. پیروان، تابعان؛ ۳. چاکران.

تبعه: ۱. اهل، تابع، رعیت، شهروند؛ ۲. پیروان، تابعان؛ ۳. چاکران، نوکران، رعایا.

تبعیت: ۱. اقتفا، انقیاد، پیروی، تاسی، تمکین، متابعت، وابستگی، هواخواهی ≠ گردنکشی؛ ۲. اطاعت‌کردن، پیروی‌کردن؛ ۳. گردن‌نهی، سرسپاری ≠ گردن‌کشی.

تبعیت‌کردن: اقتفا‌کردن، پیروی‌کردن، تاسی جستن، متابعت‌کردن، گردن نهادن.

تبعید: ۱. اخراج، جلای وطن، راندن، طرد، نفی بلد؛ ۲. دور‌کردن، طرد‌کردن، راندن؛ ۳. تغریب.

تبعید‌شدن: ۱. نفی‌بلدشدن، از وطن رانده‌شدن؛ ۲. رانده‌شدن، طردشدن.

تبعید‌کردن: اخراج‌کردن، طرد‌کردن، راندن (از موطن).

تبعیدی: تبعیدشده، نفی بلدشده.

تبعیض: حق‌کشی، رجحان‌بلامرجح ≠ عدالت.

تب‌لرزه: تب‌لرز، مالاریا، تب‌نوبه، نوبه.

تبلور: ۱. بلورشدگی، بلورینگی، کریستالی، متبلور؛ ۲. بلورین‌شدن؛ ۳. متبلور‌شدن.

تبلیغ: ۱. آگهی، ابلاغ، اشاعه، پروپاگاند، ترویج؛ ۲. ابلاغ‌کردن، رسانیدن؛ ۳. اشاعه‌دادن، ترویج‌کردن.

تبلیغاتچی: تبلیغ‌کننده، مبلغ.

تبه‌روزگار: بدبخت، بدروزگار، شوربخت، مفلوک.

تبه‌کار، تبهکار: صفت بدکار، بزه‌کار، جنایت‌کار، طالح، فاسد، فاسق، گناه‌کار، مجرم، مخبط ≠ درست‌کار، صالح، نکوکردار.

تبه‌کاری، تبهکاری: بدکاری، تدمیر، فساد، فسق، جنایت ≠ نکوکرداری.

تبیین: اظهار، بیان، تاویل، تعبیر، تعریف، توجیه، توصیف، توضیح، وصف.

تبیینی: تشریحی، توجیهی، توصیفی، توضیحی.

تپاله: پهن، تاپال، تپال، سرگین.

تپانچه: ۱. توگوشی، چک، سیلی، کشیده ≠ لگد؛ ۲. پارابلوم، پیستوله، کاج.

تپاندن: ۱. تپانیدن، چپاندن، چپانیدن؛ ۲. به زور جا‌دادن، به زور فرو‌کردن، فرو‌کردن.

تپ: ۱. بی‌قراری، اضطراب، ناآرامی، بی‌آرامی؛ ۲. تالاپ.

تپش: ۱. تپیدن؛ ۲. پرش، ضربان، لرزش، نبض؛ ۳. ترس، واهمه، هراس؛ ۴. گرمی، حرارت؛ ۵. اضطراب، بی‌قراری، دلهره، خلجان.

تپق: گرفتگی‌زبان، زبان‌گرفتگی، لکنت‌ناگهانی، لکنت آنی، تته‌پته.

تپل: چاق، فربه، گرد و چاق.

تپه: پشته، تل، حدب، رش، کتل، کوهپایه، گردنه، نجد.

تتبع: بررسی، پژوهش، تحقیق، تعمق، تفحص، تلاش، جست‌وجو، کاوش، کنجکاوی، مطالعه.

تتمه: الباقی، باقیمانده، بقیه، مانده، متمم، به جا مانده.

تتمیم: به انتها رساندن، تکمیل‌کردن، تمام‌کردن، کامل‌کردن.

تثبیت: ۱. اثبات، استقرار، استواری، برقراری، تحکیم، ثابت‌سازی؛ ۲. استوار داشتن، برقرار‌کردن، برجای داشتن.

تثبیت‌کردن: پابرجا‌کردن، برقرار‌کردن، ثابت‌ساختن، استوار‌کردن، برجای داشتن، محکم‌کردن، تحکیم بخشیدن.

تثلیث: ۱. سه‌گانی(الوهیت)، اعتقادبه سه اقنوم (اب، ابن، روح‌القدس)؛ ۲. سه‌بخش‌کردن؛ ۳. سه‌بر‌کردن، سه‌گوش‌کردن.

تثنیه: ۱. دوتا‌کردن، دوقسمت‌کردن؛ ۲. دوتایی، مثنا.

تجارب: آزمایش‌ها، آزمون‌ها، تجربه‌ها، آموخته‌ها.

تجار: ۱. بازرگانان، تاجران، سوداگران؛ ۲. اغنیا، پولداران، ثروتمندان ≠ فقرا.

تجارت: بازرگانی، دادوستد، سودا، سوداگری، معامله.

تجارت‌کردن: بازرگانی‌کردن، دادوستد‌کردن، سودا‌کردن، معامله‌کردن.

تجاسر: ۱. تجبر، تجری، تمرد، جسارت، خیرگی، طغیان، گردنکشی، گستاخی، یاغیگری؛ ۲. دلیری‌کردن، گستاخی‌کردن.

تجانس: تجنیس، تشابه، سنخیت، مجانست، همانندی، هماهنگی، هم‌جنسی، همرنگی، همگونی، هم‌آهنگی، مشابهت.

تجاوز: ۱. اجحاف، تخطی، تخلف؛ ۲. تعدی، تعرض، دست‌درازی، دست‌اندازی؛ ۳. حدشکنی، مرزشکنی؛ ۴. هتک‌عصمت، عمل منافی عفت به عنف؛ ۵. اغماض، چشم‌پوشی، عفو، گذشت؛ ۶. اجحاف‌کردن، تخطی‌کردن، حدشکنی‌کردن؛ ۷. سرپیچی‌کردن.

تجاوزکارانه: صفت ۱. تجاوزگرانه، تعرض‌آمیز، متعرضانه؛ ۲. اجحاف‌آمیز، حدشکنانه.

تجاوز‌کردن: ۱. تعدی‌کردن، تعرض‌کردن، دست‌اندازی‌کردن، دست‌درازی‌کردن؛ ۲. حدشکنی‌کردن، مرزشکنی‌کردن؛ ۳. اجحاف‌کردن، تخطی‌کردن؛ ۴. هتک عصمت‌کردن، هتک حیثیت‌کردن.

تجاوزگر: صفت متجاوز، متعدی، متعرض، حدشکن، تجاوزکار.

تجاهر: ۱. تظاهر‌کردن؛ ۲. ظاهرشدن؛ ۳. آشکار‌کردن.

تجاهل: ۱. جاهل‌نمایی، جهل‌نمایی، نادان‌نمایی، نادانی؛ ۲. خود را به‌نادانی زدن.

تجددطلب: ۱. نوگرا، نوجو؛ ۲. روشن‌فکر، متجدد، منورالفکر ≠ سنت‌گرا، تحجرگرا.

تجددطلبی: ۱. نوگرایی، نوجویی؛ ۲. تجددخواهی، تجددگرایی.

تجدد: ۱. نوگرایی، نوآوری، نوپرستی؛ ۲. روشنفکری؛ ۳. تازه‌شدن، نو‌شدن.

تجدید: ۱. ازسرگیری، تازگی، دوبارگی، نوسازی، نوی؛ ۲. نو‌کردن، از نو‌ساختن؛ ۳. نمره حد نصاب قبولی نیاوردن.

تجربه: ۱. آزمایش، آزمون، امتحان، تجربت، محک؛ ۲. آزمودگی، خبرت، خبرگی؛ ۳. آزمودن؛ ۴. آزمایش‌کردن.

تجربه‌کردن: ۱. آزمودن، آزمایش‌کردن، امتحان‌کردن؛ ۲. محک‌زدن، سنجیدن؛ ۳. آموختن، یاد گرفتن.

تجربی: آزمایشی، اختباری؛ ۲. مبتنی بر تجربه.

تجرد: ۱. انزوا، عزلت، گوشه‌گزینی، گوشه‌گیری؛ ۲. عدم تاهل، عزبی، بی‌همسری ≠ تاهل؛ ۳. پیراستگی؛ ۴. وارستگی؛ ۵. برهنگی؛ ۶. تنهایی؛ ۷. مجرد‌بودن؛ ۸. برهنه‌شدن؛ ۹. پیراسته‌شدن.

تجرع: ۱. جرعه‌نوشی؛ ۲. جرعه‌جرعه نوشیدن.

تجرید: ۱. عزلت‌گزینی، تنهایی؛ ۲. انتزاع، پیرایش، مجردسازی؛ ۳. مجرد‌ساختن؛ ۴. تنهایی گزیدن، گوشه‌گیری‌کردن؛ ۵. برهنه‌کردن ≠ تعمیم.

تجری: ۱. دلیری، گستاخی؛ ۲. دلیری‌کردن، گستاخی‌کردن.

تجزیه: ۱. افراز، تفکیک، جداسازی، مجزاسازی؛ ۲. انتزاع، انفصال، تحلیل، تفریق، تقسیم؛ ۳. تفکیک‌کردن، جزء‌جزء‌کردن ≠ ترکیب؛ ۴. جزء‌جزء‌شدن؛ ۵. آنالیز‌کردن.

تجزیه‌طلب: جدایی‌طلب.

تجزیه‌طلبی: جدایی‌طلبی.

تجزیه‌کردن: ۱. جزء‌جزء‌کردن، تفکیک‌کردن، جدا‌کردن؛ ۲. متنزع‌ساختن؛ ۳. آنالیز‌کردن.

تجسس: ۱. بررسی، پژوهش، پژوهیدن، پی‌جویی، تفتیش، تفحص، جست‌وجو، کاوش، کنجکاوی، کندوکاو؛ ۲. پژوهیدن، تفحص‌کردن، جست‌وجو‌کردن.

تجسس‌کردن: پژوهیدن، بررسی‌کردن، جست‌وجو‌کردن، جست‌وجو‌کردن، کنکاش‌کردن، تفحص‌کردن، خبر جستن.

تجسم‌کردن: مجسم‌کردن، در نظر آوردن.

تجسم: ۱. مجسم‌سازی؛ ۲. تجسیم.

تجلی: ۱. بروز، پیدایی، جلوه، جلوه‌گری، ظهور، نمود؛ ۲. تابش، روشنی، فروزش؛ ۳. آشکار‌شدن، جلوه‌کردن، ظاهر‌شدن؛ ۴. روشن‌شدن؛ ۵. جلوه‌گر‌شدن، آشکار‌شدن، مشهود گردیدن، به جلوه درآمدن.

تجلید: جلد‌کردن.

تجلی‌کردن: ۱. جلوه‌کردن، جلوه‌گر‌شدن؛ ۲. ظاهر‌شدن، متجلی‌شدن.

تجلی‌گاه: جلوه‌گاه، مظهر.

تجلیل: ۱. اجلال، احترام، بزرگداشت، تبجیل، تعظیم، تکریم؛ ۲. بزرگ‌داشتن ≠ تحقیر، خوارداشت.

تجمد: ۱. انجماد، یخ‌زدگی؛ ۲. جمود ≠ تبخیر.

تجمش: f ۱. عشق‌ورزی، مغازله؛ ۲. لاس، ملاعبه؛ ۳. عشق ورزیدن، مغازله‌کردن؛ ۴. بازی‌کردن.

تجمع: انجمن‌کردن، جمع‌شدن، گرد آمدن ≠ پراکندگی، تفرق.

تجمل‌پرست: تجمل‌گرا، تجمل‌طلب.

تجمل‌پرستی: تجمل‌گرایی، تجمل‌طلبی.

تجمل: ۱. تشریفات، تکلف، جاه‌وجلال، دبدبه، دستگاه، شکوه، طمطراق، طنطنه؛ ۲. آراستن، زینت‌یافتن.

تجمل‌گرا: تجمل‌پرست.

تجمل‌گرایی: تجمل‌پرستی.

تجنب: ۱. امساک، پرهیز، دوری، کناره‌گیری؛ ۲. دور‌شدن، دوری جستن، کناره‌گیری‌کردن.

تجنیس: ۱. تجانس، جناس، مجانسه، هم‌جنس‌سازی؛ ۲. هم‌جنس‌کردن ≠ رفع.

تجوع: گرسنه‌بودن، گرسنه‌ماندن، گرسنگی، جوع.

تجوید: ۱. نیکو گردانیدن، سره‌گردانیدن؛ ۲. نیکو ادا‌کردن.

تجویز: ۱. اجازه، اذن، جواز، رخصت؛ ۲. روایی؛ ۳. اجازه‌دادن، جایز شمردن، روا شمردن ≠ تحریم.

تجویز‌کردن: اجازه‌دادن، جایز شمردن، روا داشتن، مناسب تشخیص‌دادن ≠ منع‌کردن.

تجهیز: ۱. آراستن، آماده‌کردن، بسیجیدن؛ ۲. آماده‌سازی، بسیج، تدارک، تهیه‌بینی، مجهزسازی.

تجهیزات: ۱. اسباب، سازوبرگ، عدت، لوازم، یراق؛ ۲. اسلحه.

تجهیز‌کردن: ۱. مجهز‌ساختن، بسیج‌کردن؛ ۲. آراستن، ‌ساختن؛ ۳. آماده‌کردن، مهیا‌ساختن؛ ۴. بسیج‌کردن، بسیجیدن.

تحاشی: ۱. اجتناب، احتراز، استنکاف، امتناع‌ورزی، امتناع، انکار، پرهیز، خودداری، دوری؛ ۲. امتناع ورزیدن، پرهیز‌کردن، دوری‌کردن، امتناع‌کردن، دوری جستن، خودداری‌کردن.

تحبیب: قید ۱. دوستداری، دوستی، مهرورزی؛ ۲. دوست‌کردن.

تحتانی: پایین، زیرین، سفلی، فرودین ≠ زبرین، فوقانی.

تحت: اسم پایین، دون، ذیل، زیر، سفل، فرود، فروسو ≠ بالا، فراز، فوق.

تحجر: ۱. ارتجاع، جمود؛ ۲. تاریک‌اندیشی ≠ تجدد، روشنفکری؛ ۳. سخت‌شدن، سنگ‌شدن، سفت‌شدن.

تحدب: ۱. برآمدگی، برجستگی، قوزی، کوژی؛ ۲. گوژ‌شدن، ≠ تعقر.

تحدید: اسم ۱. افراز، کران‌بندی، محدود، محصور، مفروز؛ ۲. تعیین‌حدود‌کردن؛ ۳. تیز‌کردن.

تحذیر: ۱. احتراز، انذار ≠ اغرا، تحریک، تشویق، تحریض؛ ۲. بازداری، حذر، منع؛ ۳. بیم‌دادن، پرهیزاندن، باز داشتن، برحذرداشتن، ترساندن، ترسانیدن.

تحرز: ۱. اجتناب، احتراز، امتناع، امساک، پرهیز، خویشتنداری، دوری؛ ۲. اجتناب‌کردن، احتراز‌کردن، پرهیز‌کردن، دوری‌جستن، دوری گزیدن.

تحرک: ۱. تکان، جنب‌وجوش، جنبش، حرکت؛ ۲. پویایی؛ ۳. جنبیدن، به حرکت‌آمدن؛ ۴. دنیامیسم؛ ۵. به‌حرکت درآوردن ≠ آرامش، تحجر، سکون.

تحریر: ۱. انشا، ترقیم، تصنیف، کتابت، نگارش؛ ۲. نبشتن، نگاشتن، نوشتن؛ ۲. آزادسازی؛ ۳. آزاد‌کردن؛ ۴. تهذیب، سره‌سازی؛ ۵. ترجیع، غلت آواز ≠ تقریر.

تحریر‌کردن: نوشتن، نگاشتن، نگارش‌کردن، مکتوب‌کردن، کتابت‌کردن.

تحریص: ۱. ترغیب، تشجیع، تشویق؛ ۲. اغوا، انگیزش، برانگیختن، تحریش، تحریک، وادار، وا داشتن، وسوسه؛ ۳. آزمندسازی، تطمیع ≠ منع.

تحریض: ۱. اغوا، انگیزش، تحریش، تحریک، ترغیب، تشجیع، تشویق؛ ۲. برانگیختن ≠ تحذیر.

تحریف: تبدیل، تغییر، دگرگون‌سازی، قلب ≠ تصحیح.

تحریف‌کردن: برگردانیدن، تبدیل‌کردن، تغییر‌دادن.

تحریک: ۱. آغال، آنتریک، اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، ترغیب، تشجیع، تشویق، وادار، وسوسه؛ ۲. برآغالیدن، برانگیختن، به‌حرکت درآوردن؛ ۳. جنباندن، حرکت‌دادن.

تحریک‌آمیز: ۱. اغواگر، وسوسه‌آمیز، وسوسه‌گر؛ ۲. برانگیزاننده، محرک.

تحریک‌کردن: ۱. اغوا‌کردن، برانگیختن، تشویق‌کردن، شوراندن؛ ۲. تفتین، فتنه‌انگیزی؛ ۳. آغالیدن.

تحریم: ۱. بایکوت، قدغن، منع، نهی؛ ۲. حرام‌سازی؛ ۳. حرام ≠ تحلیل، رواداشتن، رواداری.

تحریم‌کردن: ۱. بایکوت‌کردن، قدغن‌کردن، منع‌کردن، ممنوع‌کردن؛ ۲. حرام‌کردن، ناروا دانستن.

تحسر: ۱. افسوس، پشیمانی، تاسف، دریغ؛ ۲. اندوه، حسرت؛ ۳. افسوس‌خوردن، حسرت داشتن، دریغ خوردن.

تحسین: ۱. آفرین‌خوانی، تعریف، تمجید، ثنا، ستایش، مدح، مدیحه؛ ۲. آفرین، مرحبا؛ ۳. اعجاب؛ ۴. آفرین گفتن؛ ۵. ستایش‌کردن، ستودن؛ ۶. نیک شمردن ≠ تنقید، انتقاد، تفبیح.

تحسین‌آمیز: ستایش‌آمیز، ستایش‌بار، تمجیدآمیز، تمجیدگونه، مدح‌آمیز، تحسین‌آلود ≠ انتقادآمیز.

تحسین‌کردن: ۱. ستایش‌کردن، ستودن؛ ۲. آفرین گفتن، تعریف‌کردن، تمجید‌کردن، ثنا گفتن؛ ۴. نیک شمردن، نیکو دانستن.

تحشیه: تعلیقه‌نویسی، تکلمه‌نویسی، حاشیه‌نویسی.

تحصن: ۱. بست، بست‌نشینی، پناه‌جویی؛ ۲. دژنشینی؛ ۳. بست نشستن، پناه‌جستن.

تحصن‌کردن: بست‌نشستن، بست‌نشینی‌کردن، پناه جستن، پناه‌گرفتن.

تحصیل: ۱. آموزش، دانش‌آموزی، دانش‌اندوزی، دانشجویی، فراگیری، کسب؛ ۲. درس خواندن، دانش اندوختن؛ ۳. تامین، تدارک، تملک، تهیه، حصول، دستیابی؛ ۴. اکتساب، جمع‌آوری، گردآوری ≠ تدریس.

تحصیل‌دار، تحصیلدار: مالیاتچی، محاسب، محصل.

تحصیل‌کردن: ۱. اکتساب‌کردن، به دست آوردن، حاصل‌کردن، کسب‌کردن؛ ۲. درآوردن، عایدی داشتن، مداخل‌داشتن، درآمد داشتن؛ ۳. دانش اندوختن، درس‌خواندن؛ ۴. سواد آموختن، سواددار‌شدن.

تحصیل‌کرده، تحصیلکرده: باسواد، بامعلومات، روشنفکر، فرهیخته، ملا ≠ امی.

تحصیلی: ۱. آموزشی؛ ۲. اکتسابی.

تحف: اسم ارمغان‌ها، پیشکش‌ها، تحفه‌ها، رهاوردها، هدیه‌ها.

تحفظ: ۱. حفظ، نگهداری؛ ۲. احتراز، خودداری، خویشتنداری؛ ۳. یادگیری؛ ۴. هشیاری؛ ۵. نگاه داشتن.

تحفگی: ۱. کمیابی؛ ۲. گرانبهایی؛ ۳. ارمغان، تحفه، هدیه؛ ۴. ضیافت.

تحفه: اسم ۱. ارمغان، پیشکش، رهاورد، سوغات، کادو، هدیه؛ ۲. طرفه، کمیاب، نادر، نفیس؛ ۳. بدیع، تازه، نو.

تحفه‌دادن: ارمغان‌دادن، پیشکش‌کردن، هدیه‌دادن.

تحقق: ۱. اجرا، انجام، کمال‌یابی، واقعیت‌یابی، هستی‌پذیری، شکل‌گیری، شکل‌پذیری؛ ۲. حقیقت، راستی، واقعیت؛ ۳. به‌حقیقت پیوستن؛ ۴. محقق‌شدن.

تحقق بخشیدن: اجرا‌کردن، عملی‌کردن، انجام‌دادن، محقق‌ساختن.

تحقق‌پذیر:‌شدنی، امکان‌پذیر، عملی، ممکن، انجام‌پذیر ≠ تحقق‌ناپذیر، ناشدنی.

تحقیرآمیز: اهانت‌آمیز، اهانت‌بار، توهین‌آمیز، حقارت‌آمیز، خفت‌بار، وهن‌آمیز ≠ احترام‌آمیز.

تحقیر: ۱. استحقار، استخفاف، اهانت، توهین، خفت، خوارداشت، خواری، سرشکستگی، کوچک‌شماری، وهن؛ ۲. خردانگاشتن، خوار داشتن، خوار‌کردن.

تحقیر‌کردن: حقیرشمردن، کوچک شمردن؛ ۲. پست‌کردن، خوارداشتن، خوار‌کردن.

تحقیقاتی: پژوهشی، تفحصی.

تحقیقتحقیق: ۱. بررسی، پژوهش، تتبع، تفحص، کندوکاو، مطالعه؛ ۲. استفسار، استنطاق، رسیدگی، غوررسی؛ ۳. کاوش، وارسی، رسیدگی؛ ۴. بررسی‌کردن، پژوهیدن، پژوهش‌کردن.

تحقیق‌کردن: ۱. پژوهش‌کردن، پژوهیدن، تتبع‌کردن، تفحص‌کردن، کندوکاو‌کردن؛ ۲. بررسی‌کردن، مطالعه‌کردن.

تحکم‌آمیز: قید ۱. آمرانه؛ ۲. زورگویانه، سلطه‌جویانه، مستبدانه ≠ مسالمت‌آمیز.

تحکم: ۱. تعدی، زورگویی؛ ۲. امر، حکم، دستور، فرمان؛ ۳. داوری، قضا، قضاوت؛ ۴. حکومت، سلطه، فرمانروایی؛ ۵. تعدی‌کردن، زور گفتن؛ ۶. حکم‌کردن، فرمان‌دادن؛ ۷. داوری‌کردن، قضاوت‌کردن.

تحکم‌کردن: ۱. زورگفتن، زورگویی‌کردن؛ ۲. امر‌کردن، حکم‌کردن، دستور‌دادن؛ ۳. حکومت‌کردن، فرمانروایی‌کردن.

تحکیم: استحکام، استقرار، استواری، برقراری، تثبیت، تقویت ≠ تضعیف.

تحلم: ۱. بردباری، حلم‌ورزی؛ ۲. خواب دیدن.

تحلی: ۱. اراستگی، تخلق، مهذب‌شدگی؛ ۲. آراسته‌شدن، متحلی‌شدن؛ ۲. زینت‌یافتن.

تحلیف: ۱. سوگند ادا‌کردن، سوگندخوردن، قسم خوردن، قسم یاد‌کردن؛ ۲. سوگنددادن، قسم‌دادن.

تحلیل بردن: ۱. گواریدن، هضم‌کردن؛ ۲. از بین بردن، فرسودن.

تحلیل: ۱. تجزیه؛ ۲. تضعیف، گدازش، محوسازی؛ ۳. حل‌کردن، گشودن؛ ۴. هضم‌کردن؛ ۵. حلیت، روایی؛ ۶. حلال سازی؛ ۷. حلال شمردن، روا داشتن ≠ تحریم.

تحمل‌پذیر: ۱. حمول، شکیبا، صابر، صبور؛ ۲. قابل تحمل ≠ تحمل‌ناپذیر، تحمل‌فرسا، طاقت‌فرسا شکیب‌سوز.

تحمل: اسم ۱. تاب، توان، طاقت، یارا؛ ۲. بردباری، پایداری، شکیب، شکیبایی، صبر ≠ ناشکیبی؛ ۳. بردباری‌کردن، تاب آوردن، برتافتن؛ ۴. سازگاری.

تحمل‌کردن: ۱. برتافتن، تاب آوردن، طاقت آوردن؛ ۲. بردباری‌کردن، شکیبا‌بودن؛ ۳. تن در‌دادن، کشیدن، متحمل‌شدن، خم به ابرو نیاوردن؛ ۴. تسامح‌نشان‌دادن، تساهل‌کردن.

تحمل‌ناپذیر: ۱. نامحمول، ناشکیبا، ناصبور؛ ۲. غیرقابل تحمل.

تحمید: ۱. ستایش، ثناگویی، سپاس‌گویی؛ ۲. ثنا گفتن، حمد‌کردن، ستایش‌کردن، ستودن؛ ۳. پسندیدن.

تحمیق: اسم ۱. احمق‌انگاری، نادان‌انگاری، نابخردشماری نادان‌شماری؛ ۲. احمق شمردن، نابخرد دانستن، نسبت حماقت‌دادن؛ ۲..

تحمیل: تکلیف، نامیل‌خواهی، گردن‌باری، مجبورسازی، واداشتگی.

تحمیل‌کردن: ۱. بار‌کردن، بار نهادن، سربار‌کردن؛ ۲. به گردن‌گذاشتن؛ ۳. تکلیف‌کردن، وادار‌کردن.

تحول: ۱. استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تصریف، تطور، تغیر، تغییر، دگرگونی، گردش؛ ۲. گرویدن، گشتن؛ ۳. تغییریافتن، دگرگون‌شدن، متحول‌شدن.

تحول‌زا: تحول‌آفرین، دگرگون‌ساز ≠ رکودزا، تحول‌زدا.

تحول‌یافتن: متحول‌شدن، دگرگون‌شدن، تغییر‌یافتن، تحول پیدا‌کردن.

تحویل: ۱. استرداد، واسپاری؛ ۲. واگذاری، بازدهی؛ ۳. انتقال، تبدیل، تغییر، جابه‌جایی؛ ۳. سپردن، واسپردن، واگذار‌کردن.

تحویل‌دادن: واسپردن، واگذاشتن، باز‌دادن،‌دادن، سپردن، بازگردانیدن، برگردانیدن.

تحیات: آفرین‌ها، تحایا، تحیت‌ها، خوش‌آمدها، درودها، سلام‌ها.

تحیت: ۱. آفرین، درود، سلام؛ ۲. خوش‌آمد گفتن؛ ۳. درود گفتن، سلام گفتن ≠ نفرین.

تحیر: ۱. حیرت، حیرانی، درماندگی، سرگردانی، سرگشتگی؛ ۲. حیرت‌زده‌شدن، سرگشته‌شدن.

تخاصم: ۱. تعرض، جنگ، دشمنی، ستیز، عداوت، عناد؛ ۲. باهم جنگیدن، باهم عداوت ورزیدن، باهم دشمن‌شدن ≠ دوستی.

تخالف: ۱. تضاد، تناقض، خلاف، مخالفت؛ ۲. مخالفت ورزیدن ≠ توافق.

تخت: صفت ۱. اریکه، اورنگ، پات، پیشگاه، سریر، عرش، کرسی، مسند؛ ۲. تختگاه، سلطنت‌گاه، مرکزحکومت، مقر شاه؛ ۳. صاف، مستوی، مسطح، هموار؛ ۴. کف کفش قسمت‌زیرین کفش؛ ۵. تخت‌خواب؛ ۶. اسوده، راحت.

تخت‌خواب، تختخواب: بستر، تخت، رختخواب.

تخت‌روان: عماری، کجاوه، محمل، هودج.

تخت‌قاپو: اتراق، اسکان، تخته‌قاپو، تخته‌قاپی، جایدهی.

تخت‌کردن: هموار‌ساختن، مسطح‌کردن، تسطیح‌کردن، صاف‌کردن، هم‌سطح‌کردن، تراز‌کردن.

تخته: ۱. چوب؛ ۲. لوح؛ ۳. صفحه، ورق؛ ۴. طاقه، عدد، قطعه؛ ۵. تابوت.

تخته‌سیاه: تابلو.

تخدیر: اسم ۱. بی‌حس، سست، کرخ، کرخت؛ ۲. بی‌حس‌کردن، سست‌کردن، کرخت‌کردن.

تخدیرکننده: ۱. روانگردان، مخدر؛ ۲. سست‌کننده، کرخت‌ساز.

تخریب: ۱. انهدام، خرابی، ویران‌سازی؛ ۲. خرابکاری ≠ آبادسازی، تعمیر.

تخریب‌کردن: ۱. ویران‌کردن، خراب‌کردن، منهدم‌ساختن؛ ۲. نابود‌کردن، از بین بردن؛ ۳. خراب‌کاری‌کردن.

تخریب‌گر: ۱. مخرب، ویران‌ساز، ویرانگر ≠ سازنده، معمار؛ ۲. خراب‌کار.

تخس: خودسر، سرکش، لجوج، نافرمان، یک‌دنده ≠ حرف‌شنو.

تخصص: ۱. استادی، چیرگی، مهارت؛ ۲. اختصاص، ویژگی؛ ۳. خبرگی، کاردانی، کارشناسی.

تخصیص: ۱. اختصاص، خاص، خصوصیت، مختص؛ ۲. اختصاص‌دادن؛ ۳. خاص‌کردن، مختص‌کردن، ویژه گردانیدن ≠ تعمیم.

تخصیص‌دادن: اختصاص‌دادن، ویژه گردانیدن.

تخطئه: ۱. خطاگیری، نادرست‌شماری؛ ۲. خطا شمردن، نادرست‌شمردن.

تخطی: تجاوز، تخلف، تعدی، درازدستی، دست‌اندازی، سرپیچی، عدول ≠ اطاعت، پیروی.

تخطی‌کردن: ۱. تجاوز‌کردن، تعدی‌کردن، تخلف‌کردن، عدول‌کردن؛ ۲. تمرد‌کردن، سرپیچی‌کردن.

تخفیف: ۱. تقلیل، تنزل، کاهش؛ ۲. آرام‌سازی، آرامش، تسکین؛ ۳. حذف؛ ۴. کاستن؛ ۵. سبک‌کردن، سبک گردانیدن ≠ تشدید.

تخلخل: ناپیوستگی اجزای‌شی، انفکاک اجزا.

تخلس: ۱. ربودن؛ ۲. به حالت‌خلسه فرورفتن؛ ۳. ربایش.

تخلص: ۱. شهرت، کنیه، لقب، نام؛ ۲. رستن، رهایش، رهایی؛ ۳. گریز.

تخلف: ۱. تجاوز، تخطی، تمرد، اشتباه، خلاف، رویگردانی، سرپیچی، قصور؛ ۲. سرپیچی‌کردن، خلاف جستن؛ ۳. پیمان‌شکنی، خلف‌وعده، نقض‌عهد؛ ۴. خلاف‌کار.

تخلف‌کردن: ۱. خلاف‌کردن؛ ۲. سرپیچی‌کردن؛ ۳. بدعهدی‌کردن، خلاف وعده‌کردن، خلف عهده‌کردن؛ ۴. بازماندن، دنبال افتادن.

تخلف ورزیدن: تخلف‌کردن، خلاف‌کردن، قصور ورزیدن.

تخلیه: ۱. تهی‌ساختن، خالی‌کردن؛ ۲. تهی‌سازی؛ ۳. تهی، خالی؛ ۴. اخراج، پاک‌سازی؛ ۵. خالی‌سازی.

تخلیه‌کردن: ۱. خالی‌کردن، تهی‌ساختن؛ ۲. پیاده‌کردن ≠ بار زدن، بار‌کردن؛ ۳. بیرون آوردن، بیرون ریختن.

تخم افشاندن: بذرافشاندن، بذر ریختن، تخم کاشتن، زراعت‌کردن.

تخم‌افشانی: بذرافشانی، بذرپاشی، بذرافکنی، تخم‌کاری، بذرکاری.

تخم: ۱. بذر، برز، تخمه، دانه، هسته؛ ۲. تخمک، نطفه، منی؛ ۳. خایه، خصیه، گند؛ ۴. بیضه، خاگینه، تاغ، مرغانه؛ ۵. اصل، نژاد، نسب.

تخم‌حرام: حرام‌زاده، خشوک، فرزند نامشروع، ولدالزنا ≠ حلال‌زاده.

تخم‌دان، تخمدان: بون، پوگان، رحم، زهدان.

تخمک: ۱. تخمچه، تخم؛ ۲. بذر؛ ۳. نطفه؛ ۴. تخمه.

تخم‌کشی: m‌x‌o‌t[ e‌k‌قاسم تخم‌گیری.

تخمه: ۱. اصل، نژاد، نسب، نسل؛ ۲. بذر، تخم، دانه؛ ۳. نطفه.

تخمیر: ۱. مخمرشدگی، تجزیه‌شیمیایی؛ ۲. خمیر‌کردن، سرشتن، مایه زدن، مخمر‌ساختن.

تخمین: ارزیابی، برآورد، تقریب، تقویم، حدس، سنجش، فرض، ورانداز.

تخمین‌زدن: برآورد‌کردن، تقویم‌کردن، حدس زدن.

تخویف: ۱. ارعاب، انذار، ترعیب، تهدید، وعید؛ ۲. بیم‌دادن، ترساندن، متوحش‌کردن، هراساندن.

تخیل: ۱. انگار، پندار، تصور، خیال، خیال‌پردازی، وهم؛ ۲. خیال‌پردازی‌کردن ≠ تفکر.

تخیلی: ۱. خیالی، ذهنی، غیرواقعی، موهوم ≠ حقیقی، واقعی؛ ۲. پندارآمیز، پندارگونه؛ ۳. خیال‌پردازانه.

تخییل: ۱. خیال، پندار، گمان؛ ۲. ایهام.

تدابیر: ۱. پایان‌نگری‌ها، تدبیرها، چاره‌اندیشی‌ها، درایت‌ها؛ ۲. رایزنی‌ها، شورها، عاقبت‌اندیشی‌ها، مشورت‌ها.

تدارک: ۱. آمادگی، پیش‌بینی، تامین، تجهیز، تحصیل، تمهید، تهیه، فراهم، فراهم‌سازی؛ ۲. تلافی، جبران.

تدارک اندیشیدن: پیش‌بینی‌کردن.

تدارک دیدن: آماده‌کردن، مهیا‌کردن، تامین‌کردن، تمهید‌کردن، تهیه‌کردن، فراهم‌ساختن، تهیه دیدن، فراهم آوردن، مهیا‌ساختن.

تداعی: ۱. فراخوانش، همخوانش، یادآوری، به‌خاطرآوری؛ ۲. یکدیگر را (فرا)خواندن ≠ تدافع؛ ۳. به خاطر آوردن، به یادآوردن.

تدافع: ۱. پاتک، پدافند، دفاع، دفع؛ ۲. پس‌زنی، دفع‌سازی؛ ۳. پدافند‌کردن، دفاع‌کردن ≠ تهاجم، حمله.

تدافعی: 'o‌f‌m‌d‌a‌t[صفت دفاعی ≠ تهاجمی.

تداول: ۱. جریان، رسم، رواج، رونق، شیوع، عادت، عرف؛ ۲. کاربرد، استعمال؛ ۳. رایج‌شدن، رواج‌یافتن، شایع‌شدن.

تداول‌یافتن: شایع‌شدن، رواج‌یافتن، رایج‌شدن، متداول گشتن ≠ منسوخ‌شدن.

تداوم: استمرار، تسلسل، تمدید، مداومت، همیشگی.

تداوم بخشیدن: استمرار بخشیدن.

تداوی: ۱. درمان، شفا، علاج، مداوا، معالجه، بهبودی، بهی؛ ۲. درمان‌کردن، شفادادن، علاج کرن، مداوا‌کردن، معالجه‌کردن.

تدبر: ۱. ژرف‌بینی، ژرف‌نگری؛ ۲. اندیشه، تامل، تعقل، تعمق، تفکر؛ ۳. چاره‌اندیشی، ژرف‌اندیشی.

تدبیر: پایان‌نگری، تمهید، چاره، چاره‌اندیشی، حزم، درایت، رایزنی، سیاست، شگرد، کیاست، مشورت، مشی، وسیله.

تدخین: ۱. دود‌کردن، دود کشیدن؛ ۲. سیگار کشیدن.

تدریجتدریس: اسم ۱. آموزش، تعلم؛ ۲. درس‌دادن، درس گفتن ≠ تحصیل.

تدفین: ۱. خاک‌سپاری، دفن؛ ۲. به‌خاک سپردن، خاک‌کردن، دفن‌کردن، مدفون‌ساختن.

تدقیق: ۱. امعان، باریک‌اندیشی، باریک‌بینی، باریک‌نگری، توجه، دقت، ژرف‌نگری، غوررسی، کاوش، کنجکاوی، ژرف‌بینی، غوررسی؛ ۲. باریک‌بینی‌کردن، دقت‌کردن، ژرف نگریستن.

تدلیس: ۱. تلبیس، عیب‌پوشی، فریب، حقه‌بازی، نیرنگ‌بازی، فریب‌کاری، مکر؛ ۲. فریب‌دادن، فریفتن؛ ۳. عوام‌فریبی، مردم‌فریبی؛ ۴. عیب پوشاندن، عیب پنهان‌کردن.

تدمیر: ۱. تباه‌سازی، نابودسازی، هلاکت؛ ۲. تباه‌کردن، نابود‌ساختن، نیست‌کردن، هلاک‌کردن.

تدویر: ۱. گرد‌کردن، مدور‌ساختن؛ ۲. دور‌دادن.

تدوین: ۱. تالیف، تهیه، گردآوری، مدون‌سازی؛ ۲. تالیف‌کردن، جمع‌کردن، گردآوری‌کردن، مدون‌ساختن.

تدهین: چرب‌کردن، روغن‌مالی، روغن مالیدن، روغن‌مالی‌کردن.

تدین: ۱. پارسایی، تقدس، تقوا، تورع، خداترسی، دیانت، دین‌باوری، دینداری، دین‌ورزی؛ ۲. دیندار‌بودن، متدین‌بودن ≠ ناپارسایی.

تذبذب: ۱. تردد، تردید، حیرت، دودلی، شک؛ ۲. دودل‌شدن، مردد‌شدن.

تذرو: تزنگ، قرقاول، چور.

تذکار: تذکر، ذکر، یادآوری.

تذکر: ۱. تذکره، تذکیر، یادآوری، یادکرد؛ ۲. به‌یادآوردن، یادآور‌شدن، متذکر‌شدن؛ ۳. یاد‌کردن؛ ۴. پند گرفتن.

تذکر‌دادن: خاطرنشان‌کردن، خاطرنشان‌ساختن، یادآوری‌کردن، متذکرشدن، یادآور‌شدن.

تذکره: ۱. بیوگرافی، زندگی‌نامه(شعرا)؛ ۲. تاریخ، جنگ، سفینه، کتاب، مجموعه؛ ۳. پاسپورت، گذرنامه؛ ۴. یاد، یادآوری، یادگار؛ ۵. یادداشت.

تذکیر: ۱. اندرز، پند، پنددهی، تذکر، خطابه، ذکر، صلاح‌گویی، موعظه، نصح، نصیحت، وعظ، یادکرد؛ ۲. پند‌دادن، نصیحت‌کردن، اندرز‌دادن؛ ۳. یادآوری‌کردن؛ ۴. موعظه‌کردن، وعظ‌کردن.

تذکیه: ۱. ذبح؛ ۲. بسمل‌کردن، ذبح‌کردن، کشتن.

تذلل: ۱. خوارنمایی، عاجرنمایی؛ ۲. خود را خوار داشتن؛ ۳. فروتنی نمودن.

تذهیب: ۱. زراندود، طلاپوشی، طلاکاری، مذهب، تمویه، مطلاپوشی؛ ۲. زراندود‌کردن، طلاکاری‌کردن.

تراب: ثری، خاک، زمین، طین، گل ≠ ماء.

ترابری: حمل‌ونقل.

تراجم: ۱. ترجمان‌ها، ترجمه‌ها؛ ۲. بیوگرافی‌ها، زندگی نامه‌ها، شرح حال‌ها؛ ۳. به‌هم دشنام‌دادن، (به یکدیگر) سنگ انداختن؛ ۴. سنگ‌پراکنی‌ها؛ ۵. دشنام‌دهی‌ها.

تراخم: چشم‌درد، تورم پرده‌چشم.

تراخی: ۱. درنگ؛ ۲. سستی.

ترادف: ۱. ترتب، تسلسل، تواتر، توالی؛ ۲. هم‌معنایی؛ ۳. پیاپی‌شدن، ردیف‌شدن.

تراز‌کردن: ۱. هم‌سطح‌کردن، هموار‌ساختن؛ ۲. متعادل‌کردن، میزان‌کردن.

ترازنامه: بیلان، عملکرد.

ترازو: ۱. قپان، قسطاس، میزان؛ ۲. معیار؛ ۳. عدالت، عدل.

تراز: اسم ۱. هم‌سطح، هموار؛ ۲. ابزار سنجشِ همواری سطح، سطح‌نما؛ ۳. آرایش، زینت؛ ۴. زردوزی، نقش‌ونگار؛ ۵. بالانس، تساوی، تعادل، مفاصاحساب، میزان، موازنه؛ ۶. صنوبر ≠ ناهموار.

تراس: ۱. ایوان، صفه، مهتابی؛ ۲. بام، پشت بام.

تراش: ۱. تراشه؛ ۲. خراش.

تراشه: ۱. قاچ، قاش؛ ۲. تراش.

تراشیدن: اسم ۱. ازاله، حلق؛ ۲. تراش‌دادن؛ ۳. خراطی‌کردن، رندیدن؛ ۴. زدودن، ستردن؛ ۵. خراشیدن؛ ۶. صاف‌کردن؛ ۷. در آوردن، جعل‌کردن،‌ساختن؛ ۸. خلق‌کردن.

تراشیده: ۱. تراش‌خورده، زدوده، سترده، صاف، هموار ≠ نتراشیده.

تراضی: ۱. خشنودی، رضایت، رضایتمندی؛ ۲. ازهم راضی‌شدن.

ترافیک: ۱. ازدحام، راه‌بندان؛ ۲. عبورومرور.

تراکم: ۱. انباشتگی، انبوهی، تکاثف، تمرکز، غلظت، فشردگی ≠ تخلخل؛ ۲. میزان مجاز زیربنا.

ترانه: اسم ۱. آواز، تصنیف، خنیا، سرود، شعر، قول، گلبانگ، نشید، نغمه؛ ۲. دوبیتی ≠ غزل، قصیده، مثنوی؛ ۳. جمیل، جوان، خوشگل ≠ زشت، بدگل.

ترانه‌ساز: صفت ترانه‌ساز، ترانه‌سرا، تصنیف‌سرا، تصنیف‌ساز، چکامه‌سرا، شاعر ≠ غزل‌سرا، قصیده‌گو، مثنوی‌سرا.

تراوش: ۱. تراب، ترشح، سرایت، نشت، نشر؛ ۲. تراویدن؛ ۳. حاصل، نتیجه.

تراویدن: تراوش‌کردن، ترشح‌کردن، چکیدن.

تربت: ۱. خاک؛ ۲. آرامگاه، خاکجا، ضریح، قبر، گور، مدفن، مرقد، مزار، مقبره.

تربیت: ۱. پرورش، تادیب، تعلیم، تهذیب؛ ۲. فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت؛ ۳. پروراندن، پروردن، پرورش‌دادن.

تربیت‌کردن: ادب‌کردن، پرورش‌دادن، تادیب‌کردن، تعلیم‌دادن، فرهیختن، بار آوردن، پروراندن.

ترتیب: ۱. انتظام، انضباط، نظم؛ ۲. توالی؛ ۳. سامان، نسق، نظام؛ ۴. آراستگی، تنظیم؛ ۵. دستور، رژیم، قاعده، نهاد؛ ۶. رسم، شیوه، قانون؛ ۷. تامین، تدارک.

ترتیب‌دادن: ۱. سامان‌بخشیدن، سامان‌دادن، منظم‌کردن، نظم‌دادن؛ ۲. برپا‌کردن، درست‌کردن، سازمان‌دادن؛ ۳. آراستن.

ترتیل: تلاوت، خوش‌آوازی، قرائت، نرم‌خوانی.

ترجمان: ۱. تعبیر، تفسیر، شرح، گزارش، نقل؛ ۲. گزارنده، مترجم؛ ۳. بیوگرافی، زندگی‌نامه، شرح‌حال.

ترجمه: ۱. برگردان، نقل؛ ۲. بیوگرافی، شرح احوال، شرح حال؛ ۳. گزارش.

ترجیح: اولویت، برتری، تقدم، رجحان، مزیت.

ترجیح‌دادن: برتری‌دادن، برتر شمردن، رجحان‌دادن، مزیت قائل‌شدن.

ترجیح داشتن: برتر‌بودن، برتری داشتن، مرجح‌بودن، رجحان داشتن.

ترجیع: ۱. بازگرد، برگردان، برگشت؛ ۲. تحریر.

ترجیه: ۱. امیدواری، رجا ≠ نومیدی، یاس؛ ۲. امیدوارسازی، امیددهی.

ترحم‌انگیز: رقت‌انگیز، رقت‌آور، رقت‌زا.

ترحم: ۱. بخشایش؛ ۲. دلسوزی، رحم، رقت؛ ۳. شفقت، عطوفت، مهرورزی؛ ۴. بخشودن، به‌رحم آمدن، رحم‌کردن ≠ قساوت.

ترحیب: ۱. ستودن، ستایش‌کردن، مرحبا گفتن؛ ۲. تازه‌رویی‌کردن؛ ۳. خوشامد گفتن.

ترحیم: ۱. ختم، رحمت‌فرستادن، طلب آمرزش؛ ۲. رحم‌کردن، شفقت‌آوردن.

تر: ۱. خیس، مرطوب، نم، نمسار، نمناک ≠ خشک؛ ۲. باطراوت، تازه ≠ پلاسیده، پژمرده، خشک؛ ۳. تردامن، فاسق، ملوث؛ ۴. صعوه.

ترخیص: ۱. مرخص‌سازی؛ ۲. خارج‌سازی (جنس از گمرگ)؛ ۳. مرخص‌کردن؛ ۴. رخصت‌دهی؛ ۵. اجازت‌دادن، اجازه‌دادن، رخصت‌دادن.

ترخیم: ۱. دم‌بریدن، دنباله چیزی‌را قطع‌کردن، مرخم‌کردن؛ ۲. حذف، حذف آخرواژه.

تردامن: ۱. آلوده‌دامن، بدنام، فاجر، فاسق، بی‌عصمت، ناپاک‌دامن ناپاک، ≠ پاک‌دامن؛ ۲. گناه‌کار، منحرف، گنه‌کار، مجرم؛ ۳. ملوث پلید، بدکاره، آبروباخته،.

تردد: ۱. آمدوشد، رفت‌وآمد، عبورومرور؛ ۲. تذبذب، تردید، دودلی، شبهه، شک؛ ۳. آمیزش، حشر، مراوده.

تردست: ۱. جلد، چابک، چُست، فرز؛ ۲. زرنگ، ماهر؛ ۳. حقه‌باز، زرار، شعبده‌باز.

تردستی: استادی، چابکی، چالاکی، شعبده، فرزی، فند، مهارت.

ترد: ۱. شکننده؛ ۲. ظریف، لطیف؛ ۳. نازک ≠ ضخیم، زمخت.

تردماغ: بانشاط، سرحال، سرخوش، شادمان ≠ بی‌دماغ، ملنگ.

تردید: ۱. ارتیاب، احتمال، تردد، حیرت، دودلی، ریب، شبهه، شک، ظن، وسواس؛ ۲. دودل‌بودن، مردد‌بودن.

تردید‌کردن: شک‌کردن، به‌شبهه‌افتادن، شبهه‌کردن، مرددماندن، دودل‌بودن.

تردی: d‌r‌o‌t[اسم ۱. شکنندگی، ظرافت، نازکی ≠ ضخامت.

ترس‌آور: ترسناک، خوف‌انگیز، خوفناک، دهشت‌آور، سهمناک، مدهش، مهیب، وحشتناک، هولناک.

ترس: اضطراب، اعراض، باک، بیم، پروا، تشویش، جبن، خوف، دغدغه، دهشت، رعب، سهم، فزع، محابا، مخافت، مهابت، واهمه، وجا، وحشت، وهم، هراس، هول، هیبت.

ترسا: مسیحی، نصارا، نصرانی ≠ ۱. ملحد، کافر؛ ۲. یهودی.

ترسان: بزدل، خائف، متوحش، مرعوب، هراسان.

ترساندن: ۱. ارعاب، تخویف، تهدید؛ ۲. به وحشت انداختن، متوحش‌ساختن، بیمناک‌کردن، مرعوب‌ساختن، ترسانیدن، ترس‌دادن، مرعوب‌ساختن، هراساندن.

ترساننده: مخوف، موحش، مهیب، مهیل، هایل، هولناک.

ترسناک: بیمناک، ترس‌آور، ترس‌آلود، تهدیدآمیز، خوف‌انگیز، خوفناک، دهشتناک، دهشت‌آور، دهشت‌انگیز، رعب‌آور، رعب‌انگیز، سهمگین، سهمناک، مخوف، موهش، مهیب، مهیل، وحشتناک، وحشت‌انگیز، وحشت‌بار، وهمناک، هولناک.

ترسنده: بددل، بزدل، ترسو، خائف، کم‌دل، متوحش، هراسان ≠ نترس، بی‌پروا.

ترسو: بددل، بزدل، بی‌جگر، بیمناک، ترسنده، جبان، ضعیف‌دل، جبون، خایف، کم‌جرات، کم‌دل، مستوحش، متوحش ≠ شجاع، نترس، بی‌پروا، شیردل.

ترسیدن: ۱. اندیشناک‌بودن، براندیشیدن، متوهم‌شدن، وحشت‌کردن، هراسیدن، بیمناک‌شدن؛ ۲. جا زدن، جاخالی‌کردن.

ترسیده: بیمناک، خائف، متوحش، مرعوب، هراسان، هراسناک.

ترسیم: ۱. تصویر، رسم، نقش، نگارگری؛ ۲. رسم‌کردن، نگاشتن؛ ۳. خطکشیدن، نشان گذاشتن، نشانه‌گذاری‌کردن؛ ۴. کشیدن، رسم‌کردن.

ترش: اسیددار، حامض ≠ ۱. شیرین؛ ۲. شور؛ ۳. تلخ؛ ۴. اخمو، بداخلاق، عبوس؛ ۵. خراب، فاسد (غذا، میوه).

ترشح: اسم ۱. تراوش، نشت؛ ۲. تراویدن.

ترش‌رو، ترشرو: اخمو، بداخم، بدعنق، تندمزاج، عبوس، کج‌خلق ≠ ابروگشاده، خوش‌رو.

ترش‌رویی، ترشرویی: اخم، بداخلاقی، بدخلقی، عبس، کج‌خلقی ≠ خوشرویی.

ترصد: ۱. انتظار، چشم‌داشت؛ ۲. پاس، مراقبت، نگهبانی؛ ۳. کمین؛ ۴. انتظارکشیدن؛ ۵. مراقب‌بودن.

ترصیع: ۱. جواهرنشانی؛ ۲. جواهرنشان‌کردن؛ ۳. به‌جواهر آراستن؛ ۴. آمودن.

ترعه: آبراهه، آبراه، کانال.

ترعیب: ۱. تخویف، تهدید؛ ۲. وعید؛ ۳. ترساندن، هراساندن ≠ تشویق، تهییج.

ترغیب: ۱. انگیزش، تحریض، تحریک، تشجیع، تشویق؛ ۲. تحریص؛ ۳. راغب‌ساختن.

ترغیب‌کردن: راغب‌ساختن، علاقه‌مند‌کردن تشویق‌کردن، ایجادرغبت‌کردن، برانگیختن، راغب‌کردن، علاقه‌مند‌ساختن.

ترفع: ۱. برتری جستن؛ ۲. خودرا برتر پنداشتن، خود را برتر گرفتن؛ ۳. برتری‌داشتن، برتر‌بودن، سر‌بودن.

ترفندباف: بیهوده‌درا، دروغ‌باف، دروغ‌زن، دروغگو، هرزه‌درای ≠ صادق، راستگو.

ترفند: ۱. تزویر، چاره، حیله، دروغ، شعبده، فریب، مکر؛ ۲. سخن بیهوده؛ ۳. محال.

ترفه: ۱. آسایش، تن‌آسانی، آسودن، رفاه، رفاه‌زدگی؛ ۲. اسایش داشتن، آسوده‌بودن؛ ۳. در رفاه‌بودن.

ترفیع: ارتقا، برکشی، پیشرفت، ترقی.

ترفیه: آسایش، رفاه.

ترقب: ۱. انتظار، چشم‌داشت؛ ۲. پاسداری، ترصد، دیده‌بانی، مراقبت.

ترقص: ۱. دست‌افشانی، پای‌کوبی، رقص؛ ۲. به رقص آمدن، پایکوبی‌کردن، دست‌افشانی‌کردن، رقص‌کردن.

ترقوه: آخرک، چنبر.

ترقی: ۱. ارتقا، اعتلا، پیشرفت، پیشروی، ترفیع، تعالی ≠ تنزل، پسرفت؛ ۲. رونق، توسعه ≠ تنزل؛ ۳. رشد، برکشی.

ترقیم: ۱. تحریر، کتابت، نگارش؛ ۲. نگاشتن، نوشتن ≠ تقریر.

ترک: آذری، ترک‌تبار، ترک‌نژاد، آذربایجانی.

ترکاندن: ۱. پکاندن، ترکانیدن، منفجر‌کردن؛ ۲. شکاف‌دادن.

ترک‌تازی، ترکتازی: ۱. تاخت‌ناگهانی، یورش سریع؛ ۲. تاخت‌وتاز، جولان؛ ۳. تاراج، کشتار.

ترک: صفت ۱. ثلمه، چاک، درز، رخنه، سوراخ، شکاف، فاق، منفذ؛ ۲. تروتازه، مرطوب؛ ۳. نوعی‌حلوا.

ترک: ۱. رها، صرفنظر، واگذاری، واگذار، ول؛ ۲. دست کشیدن، هشتن؛ ۳. کلاه‌خود، مغفر؛ ۴. سوار پشت سر.

ترکش: ۱. تیردان، جعبه، جوله، کیش؛ ۲. پاره‌گلوله، پاره خمپاره.

ترک‌کردن: ۱. ترک گفتن، خداحافظی‌کردن؛ ۲. دست بر داشتن، دست‌کشیدن؛ ۳. دل برکندن، رها‌کردن، ول‌کردن؛ ۴. منصرف‌شدن، واگذاشتن؛ ۵. وداع گفتن؛ ۶. عزیمت‌کردن.

ترک مخاصمه: آتش‌بس.

ترکه: ارث، ماترک، مرده‌ریگ، میراث.

ترکه: چوب نازک، شاخه باریک‌بریده.

ترکیب: ۱. اختلاط، امتزاج ≠ تجزیه؛ ۲. تالیف، تعبیر، تلفیق؛ ۳. آمیختن، آمیخته‌کردن، مخلوط‌کردن ≠ تجزیه‌کردن؛ ۳. اندام ریخت، شکل؛ ۴. ساختار.

ترکیدن: ۱. انفجار؛ ۲. ترک‌خوردن، درز بر داشتن، شکافته‌شدن، کفتن، منفجر‌شدن.

ترکیده: ترک‌خورده، شکافته، منفجر.

ترگ: کلاه‌خود، مغفر.

ترمز: ۱. مهار؛ ۲. آلت بازدارنده؛ ۳. سد، مانع.

ترمومتر: حرارت‌سنج، دماسنج، گرماسنج، میزان‌الحراره.

ترمه: پارچه ابریشمین گل‌وبوته‌دار.

ترمیم: ۱. اصلاح؛ ۲. جبران؛ ۳. بازسازی، تعمیر، مرمت ≠ تخریب؛ ۳. اصلاح‌کردن، مرمت‌کردن.

ترمیم‌شدن: ۱. اصلاح‌شدن، درست‌شدن؛ ۲. مرمت‌شدن، تعمیر‌شدن، بازسازی‌شدن ≠ تخریب‌شدن؛ ۳. بهبود‌یافتن.

ترمیم‌کردن: ۱. اصلاح‌کردن، درست‌کردن؛ ۲. تعمیر‌کردن، مرمت‌کردن، بازسازی‌کردن ≠ تخریب‌کردن؛ ۳. بهبود بخشیدن.

ترمینولوژی: اصطلاح‌شناسی.

ترنج: ۱. بالنگ؛ ۲. طرح‌چهارگوشه، طرح گل‌وبوته‌دار، طرح اسلیمی (قالی).

ترن: قطار.

ترنم: ۱. زمزمه، سرایش، نجوا؛ ۲. آواز، نغمه.

تروتازه: ۱. باطراوت، شاداب ≠ خشکیده، پژمرده، پلاسیده؛ ۲. تازه، نو، جدید.

ترور: ۱. آدمکشی، قتل؛ ۲. وحشت، خوف، هراس.

ترور‌کردن: کشتن، سوء‌قصد‌کردن.

تروریست: صفت ۱. آدم‌کش، عامل ترور، قاتل؛ ۲. طرفدار ترور، وحشت‌گرا.

تروریسم: ۱. آدم‌کشی؛ ۲. وحشت‌پراکنی، وحشت‌گرایی.

ترویج: ابلاغ، اشاعه، انتشار، تبلیغ، تداول، رواج، روایی، نشر.

ترویج‌دهنده: صفت مبلغ، مروج.

ترویج‌کردن: اشاعه‌دادن، رواج‌دادن، متداول‌ساختن.

ترهات: اباطیل، اراجیف، جفنگ، ژاژ، سخنان بی‌اساس، لاطائلات، مزخرفات، یاوه‌ها.

تریاق: افیون، پادزهر، پازهر، تریاک، ضدزهر، نوشدارو ≠ زهر.

تریاک: افیون، پادزهر، تریاق، نارخوک، نارکوک، نوشدارو ≠ تریاق.

تریاکی: صفت ۱. افیونی، معتاد، وافوری ≠ سالم، غیرمعتاد؛ ۲. به‌رنگ تریاک، تریاک‌گون.

تری: ۱. تازگی، رطوبت، طراوت ≠ خشکی، پژمردگی، پلاسیدگی؛ ۲. طراوت، شادابی.

تزاحم: ۱. تصدیع، دردسر، مزاحمت؛ ۲. ازدحام، شلوغی.

تزار: امپراطور روس.

تزاید: ۱. ازدیاد، افزایش، فزونی ≠ تقلیل، کاهش؛ ۲. افزایش‌یافتن، افزون‌شدن، زیاد‌شدن ≠ تقلیل‌یافتن، کاهش‌یافتن.

تز: ۱. پایان‌نامه، رساله؛ ۲. جوانه؛ ۳. مبحث، موضوع بحث؛ ۴. نهاده، نهاد؛ ۴. تئوری، نظریه؛ ۵. رای، عقیده، نظر.

تزریق: ۱. آمپول زدن، زرق؛ ۲. آمپول‌زنی؛ ۳. تنقیه.

تزکیه: ۱. اصلاح، پاک‌سازی، تربیت، تصفیه نفس، تطهیر، تهذیب، خلوص؛ ۲. پاکیزه‌کردن، پاکیزه گردانیدن؛ ۳. زکات‌دادن.

تزلزل: ۱. ارتعاش، تکان، جنبش، لرزش، لرزه؛ ۲. بی‌ثباتی، سستی، نااستواری ≠ استواری؛ ۳. اضطراب، بی‌تابی بی‌ثبات‌شدن، سست‌شدن؛ ۴. جنبیدن، لرزیدن.

تزلزل‌ناپذیر: سستی‌ناپذیر، استوار، محکم، باثبات، خلل‌ناپذیر ≠ تزلزل‌پذیر، متزلزل.

تزویج: ۱. ازدواج، زناشویی، مزاوجت، نکاح، وصلت ≠ طلاق، جدایی؛ ۲. جفت گرفتن، زناشویی‌کردن، همسر گرفتن ≠ طلاق‌دادن، جدا‌شدن.

تزویر: ۱. تغابن، تقلب، حیلت، حیله، خدعه، دستان، دوال، دورویی، ریا، ریاکاری، زرق، سالوس، شید، شیله‌پیله، ظاهرسازی، ظاهرنمایی، غدر، فریب، فریبکاری، فسوس، کید، مکر، منافقت، نیرنگ؛ ۲. دروغ‌پردازی‌کردن؛ ۳. دورویی‌کردن، فریب‌دادن، مکر ورزیدن، گول ز.

تزهد: ه زهدورزی، پارسایی، پرهیزگاری؛ ۲. پارسا‌شدن، پارسایی‌کردن، ترک‌دنیا‌کردن، زاهد‌شدن، زهد ورزیدن.

تزیین: ۱. آذین، آرایش، زیب، زینت، زیور؛ ۲. آراستن، زینت‌دادن.

تسامح: ۱. اهمال، تساهل، تغافل، سهل‌انگاری، غفلت، فروگذاری، مدارا، مسامحه، مماطله ≠ ۱. جدیت، سخت‌کوشی؛ ۲. سختگیری؛ ۲. مدارا‌کردن، تساهل نمودن، فروگذار‌کردن، نرمی‌کردن؛ ۳. آسان گرفتن.

تساوی: ۱. برابری، تعادل، مساوات، مساوقت، هم‌سنگی ≠ نابرابری؛ ۲. هموزنی؛ ۳. برابر‌بودن، برابر‌شدن.

تساهل: ۱. انعطاف، تسامح، سهل‌گیری، آسان‌گیری؛ ۲. سهل‌انگاری، مسامحه، مماطله؛ ۳. سهل‌انگاری‌کردن، مسامحه‌کردن ≠ کوشیدن؛ ۴. سهل گرفتن، آسان گرفتن ≠ سخت گرفتن.

تسبیب: ۱. سبب‌سازی، وسیله‌انگیزی، وسیله‌سازی؛ ۲. سبب‌ساختن؛ ۳. ایجادسبب‌کردن.

تسبیح: ۱. سبحت، سبحه؛ ۲. ذکر، نیایش؛ ۳. سبحان‌اله گفتن.

تست: ۱. آزمایش، آزمون، امتحان؛ ۲. سنجش؛ ۳. پرسش‌های چندگزینه‌ای، سوالهای چندجوابی.

تسجیل: اسم ۱. تایید، تصدیق، مسجل‌سازی؛ ۲. عهد‌کردن، پیمان‌بستن؛ ۳. مسجل‌کردن.

تسخر: فعل ۱. استهزا، ریشخند، مسخره؛ ۲. استهزا‌کردن، ریشخند‌کردن، مسخره‌کردن.

تسخیر: ۱. استیلا، اشغال، تسلط، تصرف، چیرگی، غلبه، فتح، مسخرسازی؛ ۲. جادو، سحر، فسون، فسونگری؛ ۳. رام‌سازی، مطیع‌سازی ≠ سرکش؛ ۴. رام‌کردن، فرمان‌بردار‌کردن، مطیع‌گردانیدن؛ ۵. تصرف‌کردن؛ ۶. جادو‌کردن، افسون‌کردن.

تسریع: ۱. سرعت، شتاب ≠ کند؛ ۲. تعجیل، عجله ≠ تاخیر؛ ۲. سرعت بخشیدن؛ ۳. شتاب‌کردن، سرعت گرفتن ≠ تاخیر‌کردن.

تسطیح: صفت ۱. صاف، هموار، تراز ≠ ناهموار؛ ۲. هموارسازی ≠ ناهموارسازی؛ ۳. صاف‌کردن، هم‌سطح‌کردن، هموار‌کردن ≠ ناهموار‌کردن.

تسعیر: ۱. نرخ‌بندی، نرخ‌گزاری؛ ۲. تبدیل ارز، قیمت‌گزاری، تعیین بها‌کردن؛ ۳. قیمت گذاشتن، نرخ گذاشتن؛ ۴. ارزیابی‌کردن.

تسکین: ۱. آرامش، التیام، تخفیف، تسلی؛ ۲. دلجویی؛ ۳. فروکش؛ ۴. آرامش بخشیدن، آرام‌کردن؛ ۵. تسلی بخشیدن، تسلی‌دادن.

تسکین‌دهنده: آرام‌بخش، آرامش‌بخش، تسکین‌بخش، مسکن.

تسکین‌یافتن: ۱. تسکین‌پیدا‌کردن، آرام‌شدن، آرامش‌یافتن؛ ۲. تسلی‌یافتن؛ ۳. التیام‌یافتن؛ ۴. کاهش‌یافتن، فرونشستن (درد و ).

تسلسل: ۱. پیوستگی، تداوم، ترادف، تواتر، توالی ≠ گسستگی؛ ۲. ‌شدن ≠ گسسته‌شدن.

تسلط: ۱. توانایی، قدرت، قوت؛ ۲. استیلا، تسخیر، تصرف، تفوق، چیرگی، سلطه، سیطره، غلبه؛ ۳. امیری، پادشاهی، پیشوایی، فرمانروایی، کیایی؛ ۴. احاطه، تبحر، خبرگی، مهارت ≠ متهور‌شدن، شکست خوردن؛ ۵. چیره‌شدن، غلبه‌یافتن، مسلط‌شدن.

تسلی‌بخش: آرام‌بخش، قراربخش.

تسلی: ۱. بی‌غمی، دل‌جویی، دلداری، دلسوزی، سلوت؛ ۲. تسلیت؛ ۳. آرامش‌یافتن.

تسلیت: تسلی، تعزیت، دلداری، سرسلامتی، همدردی ≠ تبریک.

تسلیح: سلاح پوشانیدن، مسلح‌کردن ≠ خلع سلاح‌کردن.

تسلی‌دادن: ۱. دل‌جویی‌کردن، دلداری‌دادن، تسلا بخشیدن، آرامش‌بخشیدن؛ ۲. نواختن ≠ آزردن.

تسلیم: اسم ۱. استرداد، تحویل، تفویض، تقدیم، واگذار، واگذاری؛ ۲. تمکین ≠ نشوز؛ ۳. رام، مطیع، منقاد ≠ عاصی، سرکش، نافرمان.

تسلیم‌شدن: ۱. تمکین‌کردن، تن‌در‌دادن، گردن نهادن؛ ۲. رام‌شدن، مطیع‌شدن، منقاد‌شدن ≠ نافرمانی‌کردن، عصیان ورزیدن.

تسلیم‌کردن: ۱. تفویض‌کردن، سپردن، واگذاشتن، واگذار‌کردن؛ ۲. تحویل‌دادن، مسترد‌کردن ≠ تسلیم‌شدن، تحویل گرفتن؛ ۳. راضی‌کردن، مطیع‌کردن، منقاد گردانیدن؛ ۴. ارائه‌دادن، ارائه‌کردن، عرضه‌کردن؛ ۵. جان‌دادن، مردن، فوت‌کردن.

تسمه: دوال، دوال‌چرمی، کمربند، میان‌بند.

تسمیه: ۱. نام‌گذاری؛ ۲. نام‌گذاری‌کردن، نامیدن، نام نهادن.

تسنن: ۱. اهل سنت، سنی ≠ شیعی، شیعه؛ ۲. مذهب اهل سنت ≠ تشیع.

تسوید: ۱. سیاه‌کردن؛ ۲. پیش‌نویس‌کردن، چرکنویس‌کردن، مسوده‌کردن ≠ پاکنویس‌کردن؛ ۳. نگاشتن، نوشتن.

تسویه: ۱. برابر، تساوی ≠ نابرابر؛ ۲. مساوی؛ ۳. یکسان سازی، تسویت؛ ۴. برابر‌کردن، مساوی‌ساختن، راست‌کردن، مساوی‌کردن، یکسان‌کردن؛ ۵. تصفیه‌حساب.

تسهیل: ۱. آسان‌سازی، ساده‌سازی ≠ مشکل‌آفرینی، مشکل‌سازی؛ ۲. آسان‌کردن، ساده‌کردن.

تسهیم: ۱. بخش، تقسیم؛ ۲. توزیع؛ ۳. سهم‌بری؛ ۴. سهم‌بندی، سهم‌دهی.

تشابه: ۱. تجانس، شباهت، مانندگی، مشابهت، همانندی، همسانی، یکسانی؛ ۲. شبیه‌بودن، همانند‌بودن ≠ تخالف، اختلاف، تفاوت.

تشبث: ۱. آویختگی، آویزش، تمسک، توسل، چنگ‌زنی، دستاویزسازی؛ ۲. درآویختن، چنگ زدن، متشبث‌شدن، دستاویزقرار‌دادن، متمسک‌شدن، متوسل‌شدن.

تشبث‌کردن: متشبث‌شدن، متوسل‌شدن، چنگ زدن، گرفتن، آویختن، وسیله قرار‌دادن.

تشبع: استقصا، پی‌جویی.

تشبیه: ۱. شبیه‌سازی؛ ۲. قیاس، مقایسه؛ ۳. شبیه‌کردن.

تشتت: ۱. اختلاف، افتراق، پراکندگی، پریشانی، تفرق، تفرقه ≠ تجمع؛ ۲. پراکنده‌شدن، پریشان‌شدن.

تشت: تغار، لگن، تبنگو.

تشجیع: ۱. اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، تحریک، ترغیب، تشویق؛ ۲. دلیر‌کردن، جرات‌کردن، قوی‌دل‌ساختن، روحیه‌دادن، برانگیختن.

تشحیذ: ۱. تند‌کردن، تیز‌کردن؛ ۲. روشن‌سازی.

تشخص: ۱. امتیاز، اعتبار، بزرگ‌منشی، تعین، جاه‌وجلال، شخصیت، شوکت؛ ۲. شخصیت‌بخشی؛ ۳. شخص‌انکاری.

تشخیص: ۱. امتیاز، بازشناخت، بازشناسی، تعیین، تفکیک، تمییز، درک، فهم؛ ۲. بازشناختن، تمیز‌دادن.

تشخیص‌دادن: ۱. بازشناختن، شناختن؛ ۲. بازشناسی‌کردن، شناسایی‌کردن؛ ۳. تمیز‌دادن؛ ۴. تعیین ماهیت‌کردن، پی بردن.

تشدد: ۱. تندی، حدت، خشونت، درشتی، سختگیری، سختی، شدت؛ ۲. تندی‌کردن، خشونت به‌خرج‌دادن، درشتی‌کردن ≠ مدارا، نرمش، ملاطفت، تساهل، مدارا‌کردن.

تشدید: ۱. تشیید، تقویت، سخت‌گیری ≠ تسهیل، تخفیف؛ ۲. رزنانس؛ ۳. مشددسازی.

تشدید‌شدن: ۱. شدت‌یافتن، شدت گرفتن، شدید‌شدن؛ ۲. سخت‌شدن، وخیم‌شدن.

تشر: پرخاش، تندی، توپ، عتاب، معاتبه.

تشر زدن: تندی‌کردن، تغیرنمودن، تهدید‌کردن، عتاب‌کردن، پرخاش‌کردن.

تشرف: پابوسی، شرفیابی.

تشریح: ۱. تاویل، تعریف، تفسیر، توجیه، توصیف، توضیح؛ ۲. شرح، وصف؛ ۳. کالبدشکافی، کالبدشناسی.

تشریح‌کردن: ۱. توضیح‌دادن، تبیین‌کردن، شرح‌دادن؛ ۲. شرحه شرحه‌کردن، قطعه قطعه‌کردن، کالبد شکافی‌کردن.

تشریحی: ۱. تبیینی، توصیفی، توضیحی؛ ۲. مربوط به کالبدشکافی.

تشریف آوردن: ۱. نزول‌اجلال فرمودن، تشریف‌فرما‌شدن، آمدن؛ ۲. شرفیاب‌شدن.

تشریفات: ۱. آداب، اتیکت؛ ۲. تجمل، تکلف؛ ۳. فرمالیته؛ ۴. مراسم.

تشریفاتی: اسم ۱. ظاهرسازی؛ ۲. بی‌محتوا؛ ۳. تجملی، تکلف‌آمیز؛ ۴. مناسب تشریفات؛ ۵. هوادار تشریفات، پای‌بند تشریفات؛ ۶. متکلف.

تشریف بردن: رفتن، ترک‌کردن (محل)، تشریف‌فرما‌شدن.

تشریف: ۱. خلعت، مژدگانی؛ ۲. حضور؛ ۳. بزرگ‌داشت ≠ خوارداشت، تحقیر؛ ۴. شرف‌دادن، شریف گردانیدن.

تشریف داشتن: ۱. حضورداشتن؛ ۲. بودن، هستن؛ ۳. شرفیاب‌شدن.

تشریک: انباز‌کردن، شرکت‌دادن، شریک قرار‌دادن، شریک‌کردن.

تشعشع: ۱. پرتوافکنی، پرتوزایی، تابش، درخشندگی؛ ۲. پرتو افکندن، تابیدن، پرتو انداختن.

تشفی: ۱. التیام، بهبودی، تسلی، شفا، شفایافتگی، صحت، علاج، مداوا، معالجه؛ ۲. دل‌آسایی؛ ۳. شفا‌یافتن، صحت‌یافتن، علاج‌شدن؛ ۴. آرامش خاطر‌یافتن، تسکین‌یافتن.

تشفی‌بخش: تسکین‌دهنده، آرامش‌بخش.

تشفی‌دادن: التیام‌دادن، تسکین‌دادن.

تشفی‌یافتن: ۱. شفایافتن، بهبود‌یافتن، مداوا‌شدن، معالجه‌شدن؛ ۲. تسلی‌یافتن، دل‌آسوده‌شدن، دل‌خوشی‌یافتن.

تشک: بستر، خوابگه، رختخواب، زیرانداز، نهالی.

تشکر: ۱. امتنان، سپاس، سپاس‌داری، سپاس‌گزاری، قدردانی ≠ ناسپاسی، حق‌ناشناسی؛ ۲. شکر‌کردن، سپاس‌گذاری‌کردن، سپاس داشتن.

تشکل‌پذیر: سازمان‌پذیر، نظم‌پذیر ≠ تشکل‌ناپذیر.

تشکل: ۱. شکل گرفتن، صورت‌پذیرفتن؛ ۲. متشکل‌شدن؛ ۳. صورت‌پذیری، شکل‌گیری.

تشکی: ۱. شکایت، شکوائیه؛ ۲. شکوه، گلایه، گله؛ ۳. شکایت‌کردن؛ ۴. شکوه‌کردن، گلایه‌کردن.

تشکیک: ۱. تردید، شبهه، شک، ظن، گمان ≠ یقین؛ ۲. به شبهه افکندن، به شک‌انداختن، شک آوردن ≠ یقین‌کردن.

تشکیلات: موسسه، اداره، نهاد تنظیمات، سازمان؛ ۲. دفترودستک؛ ۳. اسباب، اثاثیه.

تشکیل: ایجاد، برپاسازی، تاسیس، تشیید، تکوین، شکل‌پذیری، وضع، شکل‌دهی.

تشکیل‌دادن: ۱. سازمان‌دادن، برگزار‌کردن؛ ۲. به وجود آوردن، شکل‌دادن؛ ۳. تاسیس‌کردن، برپا‌کردن، درست‌کردن.

تشکیل‌یافتن: شکل‌گرفتن برپا‌شدن، به‌پا‌شدن، درست‌شدن، تشکیل‌شدن، تکوین‌یافتن، به وجود آمدن،.

تشنج: ۱. جنبش، لرزه ≠ سکون؛ ۲. بحران، تنش، ناآرامی ≠ آرامش؛ ۳. ترنجیده‌شدن.

تشنج‌زا: بحران‌زا، بحران‌ساز، تشنج‌آفرین، متشنج‌ساز، متلاطم‌ساز ≠ تشنج‌زدا، تنش‌زدا.

تشنج‌زدایی: آرام‌سازی، بحران‌زدایی، تنش‌زدایی ≠ بحران‌آفرینی، تنش‌زایی.

تشنگی: ۱. عطش، نهل ≠ گرسنگی، مجاعه، جوع؛ ۲. آرزومندی، اشتیاق.

تشنه: عطشان، عطش‌زده، عطشناک ≠ گرسنه.

تشنه‌شدن: ۱. احساس‌تشنگی‌کردن، عطشان‌شدن، عطش‌یافتن؛ ۲. مشتاق‌شدن، آرزومند‌شدن.

تشنیع: ۱. بدگویی، رسواسازی، شناعت، ناسزاگویی ≠ تحسین؛ ۲. بد گفتن، رسوا‌ساختن، زشت شمردن.

تشنیع‌کردن: زشت گفتن، بد گفتن، شناعت، حرف شنیع زدن، تشنیع زدن، بدگویی‌کردن.

تشویر: ۱. تعییر؛ ۲. سرزنش‌کردن، ملامت‌کردن ≠ ستودن؛ ۳. شرمسار‌کردن، شرمنده‌ساختن؛ ۴. شرمساری، شرمندگی؛ ۵. آشوب.

تشویش: آشوب، اضطراب، بیم، پریشانی، ترس، دغدغه، دل‌شوره، دل‌واپسی، قلق، ناراحتی، نگرانی، واهمه ≠ آرامش، سکون.

تشویق: ۱. اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، تحریک، ترغیب، تشجیع، وادار؛ ۲. حث، تقدیر، قدردانی ≠ تنبیه؛ ۳. آرزومند‌کردن، به شوق آوردن، ترغیب‌کردن، دلگرم‌ساختن.

تشویق‌شدن: ۱. تحریک‌شدن، تهییج‌شدن، تشجیع‌شدن، ترغیب‌شدن، رغبت‌یافتن، دل‌گرم‌شدن، به شوق آمدن؛ ۲. تقدیر‌شدن ≠ تنبیه‌شدن.

تشویق‌کردن: ۱. تحریک‌کردن، ترغیب‌کردن، تهییج‌کردن، راغب‌ساختن؛ ۲. آفرین‌کردن، تحسین‌کردن، تشجیع‌کردن ≠ تنبیه‌کردن.

تشهد: ۱. شهادتین گفتن، شهادت‌دادن(درنماز)؛ ۲. شاهد خواستن، طلب‌گواهی‌کردن.

تشیع: اسم ۱. شیعه؛ ۲. شیعه‌مذهب؛ ۳. پیرو‌بودن؛ ۴. پیروی‌کردن، متابعت‌کردن.

تشیید: ۱. استحکام، استوارسازی، استواری، استحکام‌بخشی، تقویت ≠ تضعیف؛ ۲. استحکام بخشیدن، استوار‌ساختن، تقویت‌کردن، مستحکم‌کردن؛ ۳. بلند‌کردن (دیوار ).

تشییع: ۱. بدرقه، مشایعت، همراهی ≠ استقبال؛ ۲. دنبال جنازه رفتن.

تصاحب: ۱. تصرف، تملک؛ ۲. ضبط؛ ۷. قبض؛ ۳. دست‌اندازی؛ ۴. غصب؛ ۵. دزدی؛ ۶. اختیار، قدرت؛ ۷. صاحب‌شدن، مالک‌شدن.

تصاحب‌کردن: ۱. به‌دست آوردن؛ ۲. مالک‌شدن، صاحب‌شدن؛ ۳. تصرف‌کردن.

تصادفاً: اتفاقاً، تصادفی، شانسی، غیرمترقبه، غیرمنتظره.

تصادف: ۱. برخورد، تلاقی، ملاقات؛ ۲. تصادم؛ ۳. اتفاق، پیشامد، حادثه، سانحه.

تصادف‌کردن: ۱. تصادم‌کردن؛ ۲. به هم خوردن.

تصادفی: ۱. اتفاقی، حادثی؛ ۲. غیرمترقبه، تصادف.

تصادم: ۱. برخورد، تصادف؛ ۲. درگیری.

تصاعد: ۱. افزایش، بالاروی، صعود ≠ نزول؛ ۲. بالا رفتن، افزایش‌یافتن ≠ کاهش‌یافتن، کم‌شدن؛ ۳. برآمدن، صعود‌کردن؛ ۴. برخاستن، متصاعد‌شدن.

تصاعدی: صعودی ≠ نزولی.

تصانیف: ۱. ترانه‌ها، تصنیف‌ها، سرودها، نشیدها ≠ نوحه‌ها؛ ۲. کتابها، تالیفات، تالیف‌ها، نوشته‌ها.

تصاویر: پرتره‌ها، تصویرها، تمثال‌ها، شمایل‌ها، صورت‌ها، عکس‌ها، نقش‌ها.

تصحیح: ۱. اصلاح، بهسازی، تنقیح، حک‌واصلاح، غلطگیری ≠ تحریف، تصحیف؛ ۲. درست‌کردن، صحیح‌کردن، بی‌غلط‌کردن، غلطگیری‌کردن.

تصحیح‌کردن: ۱. ویراستاری‌کردن، ویرایش‌کردن، ادیت‌کردن، اصلاح‌کردن، حک‌واصلاح‌کردن، تنقیح‌کردن، منقح‌ساختن؛ ۲. غلطگیری‌کردن، خطایابی‌کردن؛ ۳. رفع اشکال‌کردن، بهسازی‌کردن؛ ۴. ارزش‌یابی‌شدن (اوراق امتحانی).

تصحیف: اسم ۱. بدخوانی، خطاخوانی؛ ۲. بد خواندن، خطا خواندن؛ ۳. تغییردادن.

تصدق: ۱. بلاگردان، صدقه، قربان؛ ۲. در راه خدا‌دادن، صدقه‌دادن ≠ صدقه‌گرفتن.

تصدیع: ۱. اذیت، تزاحم، دردسر، زحمت، صداع، مزاحمت؛ ۲. دردسر‌دادن، باعث‌زحمت‌شدن، مزاحم‌شدن، مصدع‌شدن.

تصدیع‌دادن: مصدع‌شدن، زحمت‌افزا‌شدن، زحمت‌دادن، مزاحم‌شدن، دردسر‌دادن.

تصدی: ۱. عهده‌دار، ماموریت، مباشرت؛ ۲. عهده‌دار‌شدن.

تصدیق: ۱. اذعان، اعتراف، اقرار، پذیرش، تایید، تسجیل، تصویب، صحه، قبول، قبولی ≠ تکذیب؛ ۲. اجازه، پروانه، جواز، دیپلم، کارنامه، گواهی، گواهی‌نامه.

تصدیق‌کردن: ۱. تأیید‌کردن ≠ تکذیب‌کردن؛ ۲. پذیرفتن، قبول‌کردن؛ ۳. اذعان داشتن، اعتراف‌کردن، اقرار‌کردن؛ ۴. گواهی‌دادن، شهادت‌دادن.

تصرف: ۱. استملاک، تصاحب، تملک؛ ۲. ضبط، قبض، قبضه؛ ۳. اشغال، تسخیر، تسلط، چیرگی، دست‌اندازی، غلبه؛ ۴. ازاله بکارت، تصاحب‌کردن؛ ۵. تغییر، دگرگونی؛ ۶. به‌دست آوردن؛ ۷. تاثیر، نفوذ.

تصرف‌شدن: ۱. اشغال‌شدن، تسخیر‌شدن؛ ۲. مالک‌شدن، به دست‌آوردن؛ ۳. گرفتن.

تصرف‌عدوانی: زورستانی، زورگیری، غصب.

تصرف‌کردن: ۱. به‌چنگ آوردن، تصاحب‌کردن، مالک‌شدن؛ ۲. اشغال‌کردن، تسخیر‌کردن، مسخر‌کردن، گرفتن، متصرف‌شدن، صاحب‌شدن، متملک‌شدن.

تصریح: ۱. آشکارایی، آشکارگویی، تاکید، وضوح ≠ تلمیح، تلویح؛ ۲. آشکار گفتن، صریح بیان‌کردن.

تصریحاً: آشکارا، بالصراحه، صراحتاً، مصرحاً ≠ تلویحاً.

تصریح‌کردن: آشکارگفتن، صریح گفتن، با صراحت گفتن، فاش‌کردن(مطلب)، بالصراحه گفتن.

تصریف: ۱. برگردانیدن؛ ۲. صرف‌کردن؛ ۳. تحول، تغییر؛ ۴. صرف ≠ نحو؛ ۵. مشتق‌سازی.

تصعید: ۱. بالا رفتن، صعود‌کردن؛ ۲. بالا بردن.

تصغیر: ۱. استحقار، تحقیر، خوارداشت، کوچک‌شماری ≠ تعظیم؛ ۲. حقیر‌کردن، خوار داشتن ≠ بزرگ داشتن؛ ۳. کوچک‌کردن ≠ تعظیم.

تصفیه: ۱. تزکیه، تهذیب؛ ۲. پالایش؛ ۳. پاک‌سازی، فیلتر؛ ۴. تفریغ‌حساب، رفع اختلاف؛ ۵. پاک‌کردن، پالودن، صاف‌کردن ≠ آلودن؛ ۶. رفع اختلاف‌کردن.

تصفیه‌خانه: پالایشگاه.

تصفیه‌کردن: ۱. پاک‌کردن، پالودن؛ ۲. صاف‌کردن؛ ۳. پالایش‌کردن؛ ۴. پاک‌سازی‌کردن، فیلتر‌کردن؛ ۵. رفع اختلاف‌کردن؛ ۶. تفریغ حساب‌کردن، تسویه‌حساب‌کردن.

تصلف: ۱. تملق گفتن، چاپلوسی‌کردن، چرب‌زبانی‌کردن؛ ۲. گزاف گفتن، لاف‌زدن، لافیدن.

تصمیم: آهنگ، اراده، عزم، قصد، همت.

تصمیم گرفتن: ۱. اراده‌کردن، عزم‌کردن؛ ۲. قصد‌کردن، نیت‌کردن؛ ۳. مصمم‌شدن.

تصنع: ۱. ساختگی، ظاهرسازی؛ ۲. ظاهرسازی‌کردن؛ ۳. خودآرایی؛ ۴. خودآرایی‌کردن.

تصنعی: ساختگی، مصنوعی ≠ واقعی، حقیقی.

تصنیف: ۱. ترانه، سرایش، سرود، قول، نشید ≠ نوحه؛ ۲. تالیف، تحریر، تدوین، گردآوری؛ ۳. کتاب، رساله.

تصنیف‌ساز: ترانه‌ساز، تصنیف‌سرا، شاعر.

تصنیف‌سرا: ترانه‌ساز، ترانه‌سرا، تصنیف‌ساز، شاعر.

تصنیف‌کردن: ۱. سرودن، ترانه‌سرایی‌کردن؛ ۲. نوشتن، تالیف‌کردن، به رشته تحریر درآوردن (کتاب، رساله).

تصور: ۱. اندیشه، انگار، پندار، تخیل، تفکر، خیال، زعم، فکر، گمان، مخیله، وهم ≠ تصدیق؛ ۲. اندیشه‌کردن، اندیشیدن، انگاشتن ≠ تصدیق‌کردن.

تصور‌کردن: ۱. اندیشه‌کردن، اندیشیدن، انگاشتن؛ ۲. خیال‌کردن، در خیال مجسم‌کردن؛ ۳. فرض‌کردن، گمان‌کردن.

تصوری: خیالی، فرضی، موهوم، وهمی ≠ تصدیقی، واقعی.

تصوف: ۱. سلوک، عرفان؛ ۲. پشمینه‌پوشی، درویشی، صوفیگری، قلندری؛ ۳. حکمت، عرفان؛ ۴. طریقت.

تصویب: ۱. اجابت، پذیرفته، تایید، تصدیق، صحه‌گذاری، صواب‌دید، قبول ≠ رد؛ ۲. صواب شمردن؛ ۳. رای موافق‌دادن، مصوب‌کردن.

تصویب‌شدن: تایید‌شدن، مصوب‌شدن، مورد موافقت قرار گرفتن.

تصویب‌کردن: صلاح‌دانستن، تایید‌کردن، صحه گذاشتن، رای موافق‌دادن، مصوب‌کردن، صواب دانستن.

تصویر: پرتره، ترسیم، تمثال، تندیس، شکل، شمایل، صورت، عکس، نقش، نگار.

تضاد: ۱. اختلاف، تقابل، تناقض، ضدیت، مخالفت، مغایرت، ناسازگاری ≠ تماثل، سازگاری؛ ۲. دشمنی، مخالفت؛ ۳. ضدیکدیگربودن، متضاد‌بودن، مخالف یکدیگر‌بودن ≠ سازگار‌بودن، موافق‌بودن؛ ۴. ضدیت داشتن.

تضاعف: ۱. دوبرابر‌شدن، دوچندان‌شدن؛ ۲. دوچندان‌کردن، مضاعف‌کردن.

تضامن: ضامن یکدیگر‌شدن، کفیل یکدیگر‌شدن.

تضرر: ۱. خسران دیدن، زیان‌بردن، ضرر‌کردن، متضرر‌شدن ≠ سود بردن، نفع‌کردن؛ ۲. گزند دیدن.

تضرع: ۱. استغاثه، التماس، الحاح، زاری، فزع، گریه، لابه، مویه، ناله، ندبه؛ ۲. زاری‌کردن، الحاح‌کردن، زاریدن؛ ۳. خواری‌کردن، فروتنی‌کردن.

تضریب: ۱. دوبهم‌زنی، سخن‌چینی، فتنه‌انگیزی، نمامی؛ ۲. سعایت‌کردن، سخن‌چینی‌کردن، فتنه برانگیختن.

تضریس: دندانه‌دار‌کردن، دندانه‌دندانه‌کردن، مضرس‌کردن.

تضعیف: ۱. ناتوان‌سازی؛ ۲. ناتوان‌کردن، ضعیف‌کردن؛ ۳. دوبرابرسازی، مضاعف‌سازی؛ ۴. دوبرابر‌کردن، مضاعف‌کردن ≠ تحکیم، تشیید.

تضلیل: ۱. ضلالت، گمراهی ≠ هدایت؛ ۲. گمراه‌کردن ≠ هدایت‌کردن؛ ۳. به‌ضلالت نسبت‌دادن، گمراه دانستن.

تضمین: ۱. پشتوانه، وثیقه؛ ۲. پایندانی، پذرفتاری، تعهد، ضمانت، کفالت؛ ۳. ضامن‌شدن.

تضمین‌کردن: ضمانت‌کردن، تعهد‌کردن، پذرفتاری‌کردن، پایندانی‌کردن.

تضمینی: ضمانت‌شده، تضمین‌شده.

تضییع: ۱. اتلاف، تباه‌سازی، حیف‌ومیل، ضایع‌سازی، هدر؛ ۲. هدر‌دادن، تلف‌کردن، ضایع‌کردن؛ ۳. ازبین بردن، پایمال‌کردن.

تضییع‌کردن: ۱. هدردادن، تلف‌کردن، ضایع‌کردن؛ ۲. از بین بردن، نابود‌کردن، پایمال‌کردن؛ ۳. تباه‌ساختن؛ ۴. حیف‌ومیل‌کردن.

تضییق: ۱. تنگنا، تنگی، فشار؛ ۲. تنگ‌کردن؛ ۳. درمضیقه افکندن.

تطابق: ۱. برابری، مطابقت، همگونی؛ ۲. باهم برابر‌شدن؛ ۳. برابر‌کردن.

تطاول: ۱. تعدی، جفا، جور، درازدستی، دست‌اندازی، ستم، ظلم، گردنکشی؛ ۲. تعدی‌کردن، دست‌اندازی‌کردن، گردن‌کشی‌کردن ≠ مهر.

تطاول‌کردن: ۱. ظلم‌کردن، ستم‌کردن، جفا‌کردن، جور‌کردن؛ ۲. تعدی‌کردن، دست‌اندازی‌کردن.

تطاول کشیدن: جفادیدن، ستم دیدن، تحمل ظلم‌کردن.

تطبیق: ۱. برابرسازی، مقابله، مقایسه؛ ۲. وفق، مطابقت، برابری.

تطبیق‌دادن: ۱. مطابقت‌دادن، سنجیدن، مقایسه‌کردن؛ ۲. وفق‌دادن؛ ۳. هم‌آهنگ‌کردن.

تطبیقی: مقابله‌ای، مقایسه‌ای.

تطمیع: آزمند‌ساختن، به طمع‌انداختن.

تطمیع‌کردن: به طمع‌انداختن، آزمند‌ساختن، بیوسانیدن، تحریص‌کردن، به آز افکندن.

تطور: ۱. تحول، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، گونه‌گونی؛ ۲. گونه‌گون‌شدن، دگرگونی‌یافتن.

تطوع: ۱. انقیاد، فرمانبرداری ≠ عصیان‌ورزی؛ ۲. فرمان‌برداری‌کردن، فرمان‌بردن، منقاد‌شدن؛ ۳. ادای نافله، ادای مستحبات، عمل مستحب‌کردن؛ ۴. پذیرفتن، قبول‌کردن ≠ نپذیرفتن، رد‌کردن.

تطویل: ۱. اطاله، تفصیل، درازا، درازگویی، زیاده‌گویی ≠ ایجاز؛ ۲. دراز‌کردن، طول‌دادن.

تطهیر: ۱. پاکسازی، پاکی، پاکیزگی، تغسیل، شستشو، طهارت، غسل، وضو؛ ۲. پاک گردانیدن، طاهر‌کردن ≠ نجس‌کردن.

تطهیر‌شدن: پاک‌شدن، طاهر‌شدن، تطهیر‌یافتن.

تطهیر‌کردن: ۱. طاهر‌کردن، نجاست‌زدایی‌کردن، طهارت گرفتن، پاک‌کردن؛ ۲. غسل‌کردن؛ ۳. حلال‌کردن؛ ۴. ختنه‌کردن؛ ۵. گناه‌زدایی‌کردن.

تطیر: ۱. فال، مرغوا؛ ۲. فال بدزدن، مرغوا زدن؛ ۳. به فال بد گرفتن.

تظاهرات: میتینگ، راه‌پیمایی‌اعتراض‌آمیز، راه‌پیمایی، اعتراض سیاسی.

تظاهر: ۱. ادا، تلبیس، ریا، ریاکاری، ظاهرسازی، عوام‌فریبی، وانمودسازی؛ ۲. خودنمایی، عرض‌اندام؛ ۳. آشکار‌شدن، ظاهرشدن؛ ۴. خودنمایی‌کردن.

تظلم: ۱. پناه‌جویی، دادخواهی، شکایت، شکوائیه، شکوه، فریادخواهی؛ ۲. دادخواستن، دادخواهی‌کردن، شکایت‌کردن؛ ۳. ستم کشیدن.

تظلیل: ۱. سایه‌افکنی؛ ۲. سایه‌افکندن؛ ۲. سایبان‌سازی.

تعابیر: تعبیرات، تعبیرها ≠ معانی، مفاهیم.

تعادل: ۱. اعتدال، بالانس، برابری، تساوی، تراز، ترازمندی، توازن، معادله، موازنه، همانی، هم‌چندی؛ ۲. برابر‌شدن، معادل‌بودن.

تعادل داشتن: ۱. متعادل‌بودن؛ ۲. برابر‌بودن، یکسان‌بودن، هم‌سنگ‌بودن.

تعارض: ۱. اختلاف، تخالف، تعاند، خلاف‌ورزی، دشمنی، ستیز، عناد، عنادورزی، کشمکش، معارضه؛ ۲. خلاف‌ورزی‌کردن، متعرض‌شدن؛ ۳. ناسازگاری.

تعارض داشتن: ۱. ناسازگار‌بودن؛ ۲. معارض‌بودن، معارضه داشتن؛ ۳. عناد داشتن؛ ۴. اختلاف داشتن، خلاف‌ورزیدن.

تعارف: ۱. چرب‌زبانی؛ ۲. شیرین‌زبانی، مهربانی؛ ۲. پیشکش، عطا، هدیه؛ ۴. تکلف؛ ۵. پیشکش‌کردن؛ ۶. خوشامد گفتن.

تعارف‌دادن: ۱. پیشکش‌دادن، هدیه‌دادن، کادو‌کردن؛ ۲. رشوه‌دادن.

تعارفی: اسم ۱. متکلف؛ ۲. اهل تعارف؛ ۳. هدیه، سوغات، پیشکشی؛ ۴. رشوه.

تعاطی: ۱. تبادل، ردوبدل، مبادله؛ ۲. خوض‌کردن، شور‌کردن، مشورت‌کردن؛ ۳. دادوستد؛ ۴. عطا؛ ۵. فراگیری.

تعاقب: ۱. پیگیری؛ ۲. تعقیب، دنبال؛ ۳. پیگیری‌کردن، دنبال‌کردن ≠ رها‌کردن.

تعالی: ۱. برتری، بلندی، پیشرفت، ترقی، رفعت؛ ۲. بلندپایه‌شدن، بلندقدر‌شدن، رفعت‌یافتن.

تعالی‌جویی: برتری‌خواهی، کمال‌جویی، رفعت‌طلبی.

تعالیم: ۱. آموزش‌ها، تعلیم‌ها؛ ۲. درس‌ها.

تعامل: سروکار، واکنش.

تعاون: ۱. تعاضد، خودیاری، دستگیری، هم‌دستی، همیاری، یاری؛ ۲. خودیاری‌کردن، همیاری‌کردن.

تعب: ۱. الم، بیدماغی، رنج، رنجوری، رنجه، زجر، زحمت، سختی، عذاب، عنت، کلال، گرفتاری، ماندگی، محنت، مرارت، مشقت؛ ۲. رنجه‌شدن، به‌زحمت افتادن، مانده‌شدن.

تعبدتعبد: ۱. بندگی، پرستش؛ ۲. زهد، عبادت؛ ۳. پرستش‌کردن، پرستیدن، عبادت‌کردن.

تعبیر: ۱. بیان، تاویل، تبیین، تفسیر، شرح؛ ۲. اصطلاح، ترکیب، تمثیل؛ ۳. نقل؛ ۴. خواب‌گزاری؛ ۵. تلقی؛ ۶. عبارت؛ ۷. بیان‌کردن؛ ۸. تاویل‌کردن، تفسیر‌کردن، شرح‌دادن.

تعبیر‌شدن: ۱. تفسیرشدن، استنباط‌شدن؛ ۲. به حقیقت پیوستن، محقق‌شدن (رویا، خواب)؛ ۳. تعبیر رفتن، خواب گزاردن.

تعبیرگو: صفت خواب‌گزار، معبر.

تعبیه: ۱. آراستن،‌ساختن؛ ۲. آماده‌سازی، تهیه، جاسازی؛ ۳. آماده‌ساختن، قرار‌دادن، آماده‌کردن؛ ۴. حیله.

تعبیه‌شدن: گذاشته‌شدن، نصب‌شدن، جای‌گرفتن، قرارداده‌شدن.

تعجب‌آور: اعجاب‌آمیز، حیرت‌انگیز، شگفت‌آور، شگفت‌انگیز، شگفتی‌زا.

تعجب: ۱. بهت، حیرت، خیرگی، شگفتی، عجب؛ ۲. به‌شگفت آمدن، حیرت‌کردن، شگفت‌زده‌شدن.

تعجب‌کردن: به شگفت‌آمدن، شگفت‌زده‌شدن، حیرت‌کردن، مبهوت‌گشتن.

تعجیل: ۱. تبادر، تسریع، سرعت، شتابزدگی، شتاب، عجله؛ ۲. شتاب‌کردن، شتافتن، عجله‌کردن.

تعجیل‌کردن: عجله‌کردن، شتاب‌کردن، شتافتن.

تعداد: ۱. اندازه، شمار، شماره، عدد، عده، مقدار، مقیاس، میزان؛ ۲. تعدید، شمارش؛ ۳. شمارش‌کردن، شمردن.

تعدادی: برخی، بعضی، پاره‌ای، جمعی، چندی.

تعدد: ۱. بسیاری، تکثر، فراوانی، کثرت، وفور؛ ۲. بسیار گشتن، بی‌شمارگشتن.

تعدی: ۱. آزار، اجحاف، تجاوز، تخطی، تطاول، زور، زورگویی، ستم، ظلم ≠ دادگری؛ ۳. حمله، تعرض، درازدستی ≠ دادگری.

تعدی‌کردن: ۱. ستم‌کردن، ظلم‌کردن ≠ دادگری‌کردن؛ ۲. تجاوز‌کردن، تخطی‌کردن؛ ۳. تعرض‌کردن، درازدستی‌کردن.

تعدیل: ۱. متعادل‌سازی؛ ۲. برابر‌ساختن؛ ۳. معادل‌کردن.

تعذی: آزار، تعذیب، شکنجه، عذاب.

تعذیب: آزار، اذیت، ایذاء، شکنجه، عذاب.

تعذیب‌کردن: شکنجه‌کردن، عذاب‌دادن.

تعذیر: بهانه آوردن، بهانه تراشی‌کردن، بهانه‌ساختن، عذر آوردن، عذرتراشی‌کردن.

تعرض‌آمیز: ۱. عتاب‌آلود، عتاب‌آمیز، معترضانه، مخالفت آمیز، معترضانه؛ ۲. تجاوزکارانه، تجاوزگرانه.

تعرض: ۱. اعتراض، پرخاش، تجاوز، تعدی، تهاجم، حمله، درازدستی، دست‌اندازی، شکایت، شکوه، عتاب، تخالف، هجوم؛ ۲. روی برگردانیدن؛ ۳. دست‌درازی‌کردن.

تعرض‌کردن: ۱. اعتراض‌کردن، متعرض‌شدن؛ ۲. پرخاش‌کردن، عتاب‌کردن؛ ۳. تجاوز‌کردن، دست‌اندازی‌کردن.

تعرفه: ۱. شناسایی، ورقه‌شناسایی؛ ۲. رای؛ ۳. سیاهه، فهرست.

تعرق: ۱. خوی، عرق؛ ۲. عرق‌کردن، خوی‌کردن، عرق ریختن.

تعریض: ۱. استعاره، تلویح، کنایه؛ ۲. اشاره، ایما؛ ۳. به‌کنایه سخن گفتن؛ ۴. پهناوری، عریض‌سازی، گسترش؛ ۵. پهن‌کردن، عریض‌کردن.

تعریض، تعریض‌شدن: ۱. عریض‌شدن، پهن‌شدن؛ ۲. عریض‌تر‌شدن، پهن‌ترگشتن.

تعریض‌گونه: ایمایی، تلمیح‌گونه، کنایه‌آمیز.

تعریف: ۱. تشریح، توصیف، توضیح، شرح، وصف؛ ۲. آفرین، تمجید، ستایش ≠ تنقید؛ ۳. تمجید‌کردن، ستودن ≠ انتقاد‌کردن؛ ۴. شناساندن، معرفی‌کردن؛ ۵. معرفه‌بودن ≠ تکبر.

تعریف‌کردن: ۱. شناساندن، معرفی‌کردن؛ ۲. بیان‌کردن، گفتن، نقل‌کردن، حکایت‌کردن؛ ۳. توصیف‌کردن، توضیح‌دادن، شرح‌گفتن، وصف‌کردن؛ ۴. آفرین گفتن، تمجید‌کردن، ستودن.

تعریق: ۱. خوی‌کردن، عرق‌کردن؛ ۲. عرق‌ریزی؛ ۳. مخلوط‌کردن (آب، شراب).

تعریک: ۱. گوشمالی؛ ۲. مالش؛ ۳. گوشمالی‌دادن؛ ۴. مالیدن.

تعزز: ارجمند‌شدن، عزیز‌شدن، گرامی‌شدن، عزت‌یافتن.

تعزیت: ۱. تسلیت، سرسلامتی ≠ تبریک؛ ۲. سوگواری، عزاداری، ماتم‌پرسی، پرسه.

تعزیت‌داری: پرسه‌نشینی، سوگواری، ماتم‌زدگی، مصیبت‌زدگی.

تعزیر: ۱. تادیب، تنبیه، کیفر، گوشمالی، مجازات؛ ۲. ضرب کمتر از حد؛ ۳. ادب‌کردن؛ ۴. مجازات‌کردن.

تعزیر‌کردن: ۱. ادب‌کردن، تادیب‌کردن، به مجازات رساندن، گوشمال‌دادن، تنبیه‌کردن، مجازات‌کردن؛ ۲. ملامت‌کردن، نکوهش‌دادن ≠ آفرین گفتن.

تعزیه: ۱. روضه، روضه‌خوانی، سوگواری، عزاداری، ماتم‌داری، مرثیه، نوحه‌سرایی؛ ۲. سوگواری‌کردن، عزاداری‌کردن، نوحه‌سرایی‌کردن؛ ۳. شبیه‌خوانی، نمایش مذهبی.

تعسر: ۱. پریشانی، تنگدستی، دشواری، سختی، عسرت، مضیقه؛ ۲. دشوار‌شدن، سخت‌شدن.

تعسف: ۱. ستم، ظلم ≠ دادگری؛ ۲. انحراف؛ ۳. کج‌روی‌کردن، گمراه‌شدن، منحرف‌شدن ≠ هدایت‌شدن؛ ۴. ظلم‌کردن، ستم‌کردن ≠ دادگری‌کردن.

تعشق: ۱. آرزومندی، اشتیاق، عشق‌ورزی، تعطف، تمایل، خاطرخواهی، رغبت، عاشقی، عشق، علاقه، علقه، مهر، مهرورزی ≠ بیزاری، نفرت؛ ۲. عاشق‌شدن، عاشقی‌کردن، مهرورزیدن، مهرورزی‌کردن.

تعصب‌آلود: قید تعصب‌آمیز، خشک‌اندیشانه، دگماتیک.

تعصب: ۱. خشک‌اندیشی؛ ۲. حمیت، غیرت؛ ۳. سخت‌گیری؛ ۴. عصیبت؛ ۵. جانب‌داری، طرف‌داری، هواداری ( افراطی)؛ ۶. جانب‌داری‌کردن، حمایت‌کردن.

تعصب ورزیدن: ۱. جانب‌داری‌کردن، طرف‌داری‌کردن، هواداری‌کردن؛ ۲. عصبیت به خرج‌دادن، تعصب نشان‌دادن.

تعطل: ۱. بیکارگی؛ ۲. ازکارافتادگی؛ ۳. توقف، وقفه؛ ۴. بیکار‌شدن، بی‌کارماندن.

تعطیل: ۱. انحلال، برچیدگی، بیکاری، لنگ، متلاشی، مرخصی، منحل، ناکارگی، وقفه؛ ۲. روز بیکاری؛ ۳. بیکار‌کردن، دست ازکار کشیدن، معطل گذاشتن، مهمل گذاشتن.

تعطیل‌شدن: ۱. منحل‌شدن، برچیده‌شدن؛ ۲. متوقف‌شدن (کار، فعالیت).

تعطیل‌کردن: ۱. منحل‌کردن، برچیدن، بستن؛ ۲. متوقف‌کردن (کار، فعالیت).

تعظیم: ۱. احترام، اعظام، بزرگ‌داشت، تکریم، حرمت، کرنش ≠ تحقیر؛ ۲. احترام‌کردن، بزرگ داشتن، حرمت گذاشتن، کرنش‌کردن.

تعظیم‌کردن: تکریم‌کردن، بزرگ داشتن، احترام‌کردن، کرنش‌کردن.

تعفن: ۱. بدبویی، عفونت، گند، گندیدگی؛ ۲. گندیدن، عفونت‌کردن، بدبوشدن ≠ تطیب.

تعقل: ۱. استدلال، تامل، تفکر، فکر؛ ۲. اندیشیدن، اندیشه‌کردن؛ ۲. خردمندی.

تعقل‌کردن: اندیشه‌کردن، اندیشیدن، تفکر‌کردن.

تعقیبات: ۱. پیگیری‌ها، تعقیب‌ها؛ ۲. اوراد وادعیه پس‌از نماز.

تعقیب: ۱. پی‌گیری؛ ۲. پیرو، تعاقب، دنباله‌روی، دنباله‌گیری؛ ۳. دنبال‌کردن، پی‌گرفتن.

تعقیب‌شدن: ۱. دنبال‌شدن، پی‌گیری‌شدن؛ ۲. تحت تعقیب قرارگرفتن.

تعقیب‌کردن: ۱. دنبال‌کردن، پی‌گیری‌کردن، ادامه‌دادن؛ ۲. تحت‌تعقیب قرار‌دادن.

تعقید: ۱. اشکال، پیچش، پیچیدگی، غموض؛ ۲. گره انداختن، گره زدن، پیچیدن، پیچاندن.

تعقیم: ۱. عقیم‌سازی، سترون‌سازی، نازاسازی؛ ۲. سترون‌کردن، عقیم‌کردن، نازا‌کردن.

تعلقات: علایق، وابستگی‌ها، تعلق‌ها.

تعلق‌خاطر: تمایل، دلبستگی، علقه، وابستگی.

تعلق داشتن: ۱. متعلق‌بودن؛ ۲. دل‌بستگی داشتن، علاقه داشتن؛ ۳. وابسته‌بودن.

تعلق: ۱. دل‌بستگی، علاقه، علقه، وابستگی؛ ۲. دل‌بستگی داشتن، دل بستن؛ ۳. آویختن.

تعلل: ۱. اهمال، بهانه‌جویی، بهانه‌تراشی، تاخیر، تکاهل، درنگ، سستی، طفره، کوتاهی، مسامحه؛ ۲. بهانه آوردن، بهانه‌کردن، بهانه‌تراشی‌کردن، بهانه‌جستن؛ ۳. درنگ‌کردن، طفره‌رفتن.

تعلل ورزیدن: ۱. درنگ‌کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه‌کردن، طفره رفتن، اهمال‌کردن؛ ۲. بهانه آوردن، بهانه‌جستن، عذرتراشی‌کردن.

تعلم: ۱. آموزش، فراگیری، یادگیری؛ ۲. آموختن، یادگرفتن، فراگرفتن.

تعلیف: ۱. علف‌دادن، علوفه‌دادن؛ ۲. چرانیدن، چراندن.

تعلیق: ۱. آویختگی، آویزش؛ ۲. تاخیر، معلق؛ ۳. آویختن؛ ۴. تحشیه، تعلیقه، تکلمه، حاشیه؛ ۵. معلق‌کردن، فروهشتن.

تعلیل: ۱. علت‌یابی، ذکر علت، علت‌اندیشی؛ ۲. بهانه‌تراشی، تعلل؛ ۳. دلیل‌آوردن، برهان آوردن؛ ۳. علت آوردن، علت ذکر‌کردن.

تعلیم: ۱. آموزش، پرورش، تربیت ≠ تعلم؛ ۲. درس؛ ۳. مدرسی؛ ۴. یاد؛ ۵. بارآوردن، پروراندن، پروردن، پرورش‌دادن، تربیت‌کردن.

تعلیمات: ۱. شرعیات، فقه؛ ۲. آموختنی‌ها، آموزش‌ها؛ ۳. درسها.

تعلیماتی: آموزشی، تعلیمی.

تعلیم‌دادن: ۱. آموختن، آموزش‌دادن، یاد‌دادن؛ ۲. تربیت‌کردن، بارآوردن، پرورش‌دادن.

تعلیم گرفتن: یاد گرفتن ≠ تعلیم‌دادن.

تعلیم دیدن: ۱. آموختن، آموزش دیدن، یاد گرفتن؛ ۲. تربیت‌شدن، بارآمدن، پرورش‌یافتن.

تعلیمی: ۱. آموزشی، تعلیماتی؛ ۲. آموزش داده، تربیت یافته، بارآمده؛ ۳. مربوطبه‌تعلیم؛ ۴. عصای‌کوچک.

تعمدتعمد: ۱. عمد، دانسته، به‌اختیار، قصد؛ ۲. به قصد‌کردن، دانسته انجام‌دادن.

تعمق: ۱. استقصا، بررسی، تامل، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفکر، ژرف‌اندیشی، غور؛ ۲. غوص؛ ۳. ژرف اندیشیدن، غور‌کردن؛ ۴. فرورفتن؛ ۵. غوض رفتن.

تعمق‌کردن: ژرف‌اندیشی‌کردن، غور‌کردن، ژرف‌نگری‌کردن، ژرف اندیشیدن، تتبع‌کردن، تامل‌کردن.

تعمیر: ۱. آبادانی، اصلاح، بازسازی، ترمیم، عمارت، مرمت، نوسازی ≠ تخریب؛ ۲. آباد‌کردن، مرمت‌کردن، عمارت‌کردن،‌ساختن؛ ۳. درست‌کردن، بازسازی‌کردن ≠ تخریب.

تعمیرکار: اسم ۱. مکانیسین، میکانیک؛ ۲. تعمیرگر؛ ۳. مرمت‌گر.

تعمیر‌کردن: ۱. آباد‌کردن،‌ساختن، عمارت‌کردن ≠ تخریب‌کردن؛ ۲. مرمت‌کردن؛ ۳. بازسازی‌کردن، درست‌کردن.

تعمیرگاه: ۱. گاراژ، مکانیکی؛ ۲. کارگاه تعمیرات.

تعمیم‌دادن: فراگیر‌کردن، عمومیت‌دادن، عمومیت بخشیدن.

تعمیم: ۱. شمول، عمومیت، فراگیر، کلیت تخصیص ≠ تجوید؛ ۲. فراگیر‌کردن، عمومیت‌دادن ≠ تخصیص.

تعمیم‌یافتن: فراگیرشدن، عمومیت‌یافتن.

تعنت: ۱. انتقاد، خرده‌گیری، عیب‌جویی ≠ تمجید؛ ۲. زخم‌زبان، سرزنش، سرکوفت، عیب‌گیری؛ ۳. خرده گرفتن، عیب‌جویی‌کردن، عیب گرفتن؛ ۴. سرزنش‌کردن، سرکوفت زدن ≠ تمجید‌کردن.

تعویذ: بازوبند، چشم‌زخم، دعا، طلسم.

تعویض: ۱. تاخت، تبادل، تبدل، تبدیل، تغییر، دگش، عوض، مبدل، معاوضه؛ ۲. عوض‌کردن، بدل‌کردن؛ ۳. پناه جستن.

تعویض‌شدن: ۱. عوض‌شدن، معاوضه‌شدن، بدل‌شدن؛ ۲. جایگزین‌شدن.

تعویض‌کردن: ۱. بدل‌کردن، عوض‌کردن، معاوضه‌کردن؛ ۲. جایگزین‌کردن؛ ۳. جانشین‌کردن.

تعویق: ۱. تاخیر، تعلیق، درنگ، وقفه، دفع‌الوقت، موکول ≠ تعجیل؛ ۲. عقب‌انداختن، معوق گذاشتن؛ ۳. تاخیر‌کردن، درنگ‌ورزیدن ≠ شتاب‌کردن، شتافتن، عجله‌کردن.

تعویل: ۱. اعتمادسازی؛ ۲. اعتماد، تکیه؛ ۳. مددخواهی، کمک خواهی؛ ۴. زار زدن، زاریدن، زاری‌کردن؛ ۵. مدد طلبیدن، کمک‌خواستن، یاری جستن ≠ کمک‌کردن، مددرساندن.

تعهد: ۱. پذیرفتاری، پیمان، تضمین، تقبل، ضمان، عهده‌داری، ضمانت، عهده، کفالت، میانجیگری؛ ۲. به‌عهده گرفتن، عهده‌دارشدن؛ ۳. پیمان بستن، عهدبستن.

تعهد سپردن: تعهددادن، تعهد‌کردن، متعهد‌شدن، ضامن‌شدن، عهده‌دار‌شدن.

تعهدنامه: ضمانت‌نامه، عهدنامه، قراردادنامه.

تعیش: ۱. خوش‌گذرانی، شادخواری؛ ۲. گذران، معیشت؛ ۳. خوش‌گذرانی‌کردن، خوش زیستن، زندگی‌کردن.

تعین: ۱. تشخص، تمکن؛ ۲. بزرگی؛ ۳. امتیاز؛ ۴. نگرش؛ ۵. به‌چشم دیدن؛ ۵. تشخص‌یافتن، تمکن‌یافتن.

تعییر: سرزنش‌کردن، ملامت‌کردن، نکوهش‌کردن ≠ ستایش‌کردن، تحسین‌کردن.

تعیین: ۱. بازشناخت، معین‌سازی؛ ۲. انتخاب، انتصاب، برگماری، گزینش، منصوب؛ ۳. معین‌کردن؛ ۴. برگماشتن، منصوب‌کردن ≠ عزل‌کردن.

تعیین‌شدن: ۱. گماشته‌شدن، منصوب‌شدن ≠ عزل‌شدن؛ ۲. معلوم‌شدن، مشخص‌شدن.

تعیین‌کردن: ۱. برگماشتن، منصوب‌کردن ≠ عزل‌کردن؛ ۲. معلوم‌کردن، بازشناختن، مشخص‌کردن.

تعیین‌کننده: مهم، اساسی، نقش‌پرداز.

تغابن: ۱. زیانمندی، زیان، ضرر، غبن؛ ۲. تزویر، حیله، خدعه، دغا، دوال، فریب، فسون، کید، مکر، نیرنگ؛ ۳. افسوس، تاسف، غبن؛ ۴. زیان‌کردن، زیانمند‌شدن؛ ۵. غفلت‌کردن، غفلت ورزیدن.

تغار: تشت، لاوک.

تغافل: ۱. اهمال، بی‌توجهی، بی‌خبری، تسامح، چشم‌پوشی، سستی، سهل‌انگاری، غفلت، مسامحه؛ ۲. چشم‌پوشی‌کردن، غفلت‌کردن، غفلت ورزیدن.

تغافل‌کردن: ۱. غفلت‌ورزیدن، غافل ماندن؛ ۲. چشم‌پوشی‌کردن، سستی‌کردن، اهمال ورزیدن، مسامحه‌کردن، تسامح‌کردن.

تغایر: اختلاف، تفاوت، دگرگونی، مغایرت، جدایی.

تغذیه: ۱. اطعام؛ ۲. خوراک‌دادن، خوراندن، خوردن.

تغزل: ۱. تعشق، عشق‌ورزی، غزل‌سرایی، مغازله؛ ۲. عشق‌بازی‌کردن، مغازله‌کردن؛ ۳. شعر عاشقانه گفتن.

تغسیل: تطهیر، شستشو، غسل.

تغلب: ۱. تسلط، غلبه، چیرگی؛ ۲. پیروز‌شدن، تسلط‌یافتن، چیره‌شدن، چیرگی‌یافتن، غالب‌شدن، غلبه‌یافتن ≠ مغلوب‌شدن، شکست خوردن.

تغلیظ: ۱. سفت‌کردن، غلیظ‌کردن؛ ۲. ستبر‌کردن؛ ۳. درشتی‌کردن، سخن درشت‌گفتن.

تغنی: ۱. آوازخوانی، خنیاگری، رامشگری، سرودخوانی؛ ۲. بی‌نیازی، توانگری، غنا؛ ۳. سراییدن، سرود خواندن ≠ نوحه‌سرایی‌کردن؛ ۴. بی‌نیاز‌شدن، توانگر‌شدن، غنی‌شدن.

تغیر: ۱. برافروختگی، تندی، خشم؛ ۲. تبدل، تلون، دگرگونی؛ ۳. تندی، خشونت؛ ۴. پرخاش، پرخاشگری؛ ۵. عصبانیت، غضب؛ ۶. برآشفتن، خشم گرفتن، خشمگین‌شدن، عصبانی‌شدن ≠ آرام‌شدن.

تغیر‌کردن: ۱. برافروخته‌شدن، تندی‌کردن، خشمگین‌شدن، خشم گرفتن، غضبناک‌شدن؛ ۲. دگرگون‌شدن، تغییر‌کردن، تغییر‌یافتن.

تغییر: ۱. استحاله، انقلاب، تبدل، تبدیل، تحول، تطور، تعویض، دگرگونی، مسخ ≠ تثبیت؛ ۲. عدول، برگشت، عقب‌گرد.

تغییرپذیر: بی‌ثبات، تبدل‌پذیر، تبدیل‌پذیر، متزلزل، متغیر، ناپایدار ≠ تغییرناپذیر، تبدل‌ناپذیر.

تغییر‌دادن: ۱. دگرگون‌ساختن، متحول‌کردن، متفاوت‌ساختن؛ ۲. عوض‌کردن.

تغییر‌کردن: ۱. دگرگون‌شدن، متفاوت‌شدن، عوض‌شدن؛ ۲. متحول‌شدن، تحول‌یافتن؛ ۳. مبدل‌شدن.

تغییرناپذیر: ثابت، تبدل‌ناپذیر، لایتغیر ≠ تغییرپذیر.

تف: آب‌دهان، بزاق، تابش، خدو، خلط، خیو، کفک.

تفاخر: ۱. افتخار، غرور، فخر، لاف، مباهات، ناز، نازش؛ ۲. نازیدن، فخر‌کردن، بالیدن، مباهات‌کردن.

تفاخر‌کردن: به خودبالیدن، مباهات‌کردن، نازیدن، لافیدن، فخر‌کردن، بالیدن، افتخار‌کردن.

تفاسیر: ۱. تفسیرها، گزارش ها، توضیح ها، توضیحات؛ ۲. برداشت‌ها.

تفاصیل: شرح‌وبسط‌ها، تفصیل‌ها، تفصیلات.

تفاضل: ۱. برتری، پیشی، فزونی؛ ۲. باقیمانده، تفاوت، حاصل تفریق، مانده.

تفاله: بقایا، پس‌مانده، ته‌مانده، تفل، ثفل، درد، رسوب، ملاس.

تفاوت: ۱. اختلاف، افتراق، امتیاز، تباین، توفیر، فرق، مبانیت، مغایرت؛ ۲. تفاضل ≠ تماثل.

تفاوت داشتن: اختلاف‌داشتن، فرق داشتن، فرق‌کردن، متفاوت‌بودن، امتیاز داشتن.

تفاوت‌کردن: تغییر‌کردن، فرق‌کردن، متفاوت‌شدن، دگرگون‌شدن، عوض‌شدن.

تفاهم: ۱. درک، فهم، مرافقت، درک متقابل؛ ۲. سازگاری.

تفال زدن: ۱. فال گرفتن؛ ۲. به فال نیک گرفتن، مروا‌کردن، تفال نمودن ≠ تطیر‌کردن، مرغوا زدن.

تفال: فال، مروا، شگون، به‌فال‌نیک گرفتن، فال‌نیک زدن ≠ مرغوا، تطیر.

تف: ۱. تابش، حرارت، داغی، گرما، گرمی، هرم؛ ۲. پرتو، روشنی، نور.

تفت: ۱. تابش، حرارت، گرمی، هرم؛ ۲. باشتاب، تند؛ ۳. سبد چوبی.

تفت‌دادن: ۱. حرارت‌دادن، داغ‌کردن؛ ۲. نیمه‌سرخ‌کردن.

تفتن: تافتن، گرم‌شدن؛ ۲. سرخ‌شدن، گداختن، گداخته‌شدن.

تفته: اسم ۱. تافته، داغ، سوزان، گداخته؛ ۲. تبدار؛ ۳. آزرده، مکدر، ملول؛ ۴. برافروخته؛ ۵. تار عنکبوت، پرده عنکبوت.

تفتیش: ۱. بازجست، بازرسی، پرسش، پی‌جویی، تجسس، تفحص، جست‌وجو، سانسور، کاوش، وارسی؛ ۲. واپژوهیدن، جست‌وجو‌کردن، کاویدن، کاوش‌کردن، بازرسی‌کردن، تفحص‌کردن.

تفتیش‌کردن: بازرسی‌کردن، کاوش‌کردن، وارسی‌کردن، کاویدن، پی‌جویی‌کردن، کندوکاو‌کردن.

تفتین: ۱. دوبه‌هم‌زنی، سخن‌چینی، نمامی؛ ۲. شورشگری، غمز، فتنه‌انگیزی، فساد، فسادانگیزی، آشوبش؛ ۳. فتنه انگیختن، آشوب‌به پا‌کردن.

تفتین‌کردن: فتنه‌برانگیختن، فتنه‌انگیزی‌کردن، توطئه‌چینی‌کردن، دوبه‌هم‌زنی‌کردن، آشوب برانگیختن.

تفحص: ۱. استفسار، بازجست، بررسی، پی‌جویی، تجسس، تحقیق، تفتیش، جستار، جست‌وجو، کاوش، کندوکاو، وارسی؛ ۲. پژوهیدن، جست‌وجو‌کردن، کاویدن، کندوکاو‌کردن؛ ۳. گشایش‌یافتن (دل، خاطر)؛ ۴. گشایش.

تفحص‌کردن: ۱. کاوش‌کردن، بررسی‌کردن، جست‌وجو‌کردن؛ ۲. تحقیق‌کردن، پژوهیدن.

تفخیم: فعل ۱. اعظام، بزرگ‌داشت، گرامی‌داشت؛ ۲. بزرگ شمردن، بزرگ گردانیدن، گرامی داشتن.

تفرج: پیک‌نیک، تفریح، تماشا، سیر، گردش، گشت، گل‌گشت، مشغولیت، گشت‌وگذار، سیروسیاحت، هواخوری.

تفرج‌کردن: ۱. تفریح‌کردن، به تماشا رفتن، سیر‌کردن، به گردش رفتن، به گلگشت رفتن، گردش‌کردن، گشتن، سیروسیاحت‌کردن.

تفرجگاه: تفریحگاه، تماشاگاه، گردشگاه، نزهتگاه.

تفرد: ۱. تنهایی، تنها‌شدن، فردگشتن، یکه و تنها‌بودن، یگانه‌شدن؛ ۲. یگانگی، بی‌همتایی.

تفرس: ۱. دریافت، درک، تفطن؛ ۲. بو بردن، به فراست در‌یافتن، به زیرکی درک‌کردن.

تفرعن‌آمیز: متکبرانه، نخوت‌آلود، نخوت‌آمیز.

تفرعن: ۱. افاده، تبختر، تکبر، خودپرستی، غرور، فخرفروشی، فرعونیت، فیس، گنده‌دماغی ≠ افتادگی، تواضع؛ ۲. متفرعن‌شدن ≠ متواضع‌شدن.

تفرعن فروختن: فخرفروختن، تکبر ورزیدن، متکبرانه رفتار‌کردن، گنده‌دماغی‌کردن.

تفرق: ۱. ازهم پاشیدگی، افتراق، پراکندگی، پراکنده‌دلی، پراکنده‌سازی، پریشانی، جدایی ≠ تجمع؛ ۲. پراکنده‌شدن، متفرق‌شدن، ازهم پاشیدن ≠ متحد‌شدن، جمع‌شدن.

تفرقه: ۱. پراکندگی، پریشانی، تشتت، جدایی، نفاق ≠ جمعیت؛ ۲. پراکندن، جدا‌کردن، جدایی انداختن، پراکنده‌ساختن.

تفریح: ۱. بازی، پیک‌نیک، تفرج، تفنن، خوشی، سرگرمی، شادمانی، گردش، گشت، لعب، لهوولعب، مشغولیت، نزهت، هواخوری؛ ۲. گردش‌کردن؛ ۳. شادی‌کردن، فرحناک‌شدن، شادمانی‌کردن.

تفریح‌کردن: ۱. سرگرم‌شدن، تفنن‌کردن، وقت‌گذرانی‌کردن؛ ۲. لذت‌بردن، شادمانی‌کردن، خوشی‌کردن، فرحناک‌شدن؛ ۳. گردش‌کردن، تفرج‌کردن.

تفریط: فعل ۱. اسراف، افراط، تبذیر، زیاده‌روی، کوتاهی، ولخرجی ≠ افراط؛ ۲. تباهی، تضییع، ضایع‌سازی؛ ۳. کوتاه آمدن، کوتاهی‌کردن؛ ۴. برباد‌دادن، تباه‌کردن، تلف‌کردن، ضایع‌ساختن.

تفریط‌کردن: ۱. زیاده‌روی‌کردن، افراط‌کردن؛ ۲. کوتاه آمدن، کوتاهی‌کردن؛ ۳. به هدر‌دادن، تلف‌کردن، ضایع‌کردن، تباه‌کردن.

تفریق: ۱. کاستن، کم‌کردن ≠ افزودن، جمع‌کردن؛ ۲. کاهش، کسر، منها ≠ جمع، اضافه؛ ۳. پراکندگی، تجزیه، تفکیک، جدایی؛ ۴. پراکنده‌کردن، تفکیک‌کردن، جدا‌کردن.

تفریق‌کردن: q‌i‌r‌f‌a‌t‌f ]n‌a‌d‌r‌a‌k‌فعل ۱. کم‌کردن، کسر‌کردن، منها‌کردن؛ ۲. کاستن، کاهش‌دادن؛ ۳. جدا‌کردن، پراکندن، جدایی افکندن.

تفسیر: ۱. تاویل، تشریح، ترجمان، تعبیر، تلقی، توضیح، شرح، گزارش، نقل، وصف؛ ۲. بیان‌کردن، شرح‌دادن، تشریح‌کردن، گزارش‌دادن.

تفسیر‌کردن: شرح‌کردن، بیان‌کردن، گزارش‌کردن، تشریح‌کردن.

تفسیرگر: مفسر، تاویلگر، شارح، تفسیردان.

تفسیرناپذیر: شرح‌ناشدنی، تشریح‌نشدنی، غیرقابل‌تفسیر ≠ تفسیرپذیر.

تفسیق: نسبت فسق‌دادن، فاسق‌خواندن.

تفصیل: ۱. اطناب، بسط، تشریح، تطویل، توضیح، شرح، شرح‌وبسط ≠ ایجاز، اجمال؛ ۲. شرح، گزارش؛ ۳. شرح‌دادن، بسطدادن؛ ۳. فصل‌فصل‌کردن، جدا‌کردن.

تفصیل‌دادن: شرح‌دادن، بسط‌دادن، شرح‌وبسط‌دادن، جزئیات ذکر‌کردن ≠ مجمل گفتن، کوتاه‌کردن.

تفضل: ۱. عنایت، فیض، لطف، مرحمت؛ ۲. برتری، تفوق، رجحان، فزونی، مزیت؛ ۳. لطف، مهربانی، نیکی؛ ۴. نیکی‌کردن، مهربانی‌کردن، عنایت‌کردن، لطف‌کردن.

تفضل‌کردن: ۱. احسان‌کردن، عنایت‌کردن، لطف‌کردن، مرحمت‌کردن؛ ۲. نیکی‌کردن، مهربانی ورزیدن.

تفضیح: ۱. افتضاح، بدنامی، رسوایی، فضاحت؛ ۲. رسواسازی؛ ۳. رسوا‌کردن.

تفضیل: افضل دانستن، برتری‌دادن، رجحان‌دادن، فضیلت قائل‌شدن.

تفقدآمیز: مهربانانه، دلنوازانه، لطف‌آمیز.

تفقد: ۱. التفات، تلطف، دلجویی، دل‌نوازی، مهربانی، نواخت؛ ۲. بازجست، واجست؛ ۲. دل‌جویی‌کردن، نواختن.

تفکر: ۱. استدلال، تامل، تدبر، تصور، تعقل، خیال، فکر؛ ۲. اندیشه، اندیشیدن، اندیشه‌کردن، فکر‌کردن ≠ تخیل.

تفکر‌کردن: اندیشیدن، تامل‌کردن، فکر‌کردن، اندیشه‌کردن.

تفکیک: ۱. افراز، انتزاع، انفکاک، تجزیه، تشخیص، تفریق، جداسازی، جدایی، فصل، فک؛ ۲. جدا‌کردن.

تفکیک‌پذیر: ۱. جداشدنی، قابل‌تفکیک، جدایی‌ناپذیر ≠ تفکیک‌ناپذیر، جداناشدنی، غیرقابل تفکیک.

تفکیک‌کردن: ۱. جدا‌کردن، متنزع‌ساختن، مجزا‌کردن؛ ۲. افراز‌کردن، مفروز‌کردن.

تفنگ: اسلحه، جنگ‌افزار، سلاح، مسلسل.

تفنگچی: ۱. تفنگ‌دار، سلاح‌دار، شمخال‌چی، مسلح؛ ۲. سرباز، لشکری.

تفنگ‌دار، تفنگدار: بندق‌دار، تفنگچی، تفنگی.

تفنن: تفریح، سرگرمی، وقت‌گذرانی.

تفنن‌کردن: تفریح‌کردن، سرگرم‌شدن، بازی‌کردن، مشغولیت‌یافتن.

تفوق: ۱. استیلا، اولویت، برتری، تسلط، تفضل، رجحان؛ ۲. برتری جستن.

تفوق‌طلبانه: برتری‌جویانه.

تفوق‌طلب: برتری‌طلب، برتری‌جو.

تفوق‌طلبی: برتری‌جویی، برتری‌طلبی، رجحان‌یابی.

تفوق‌یافتن: ۱. استیلایافتن، غلبه‌کردن، مسلط‌شدن، تسلط‌یافتن؛ ۲. برتری‌یافتن، پیشی گرفتن، اولویت‌یافتن، رجحان‌یافتن.

تفوه: دهان گشودن ≠ لب فروبستن؛ ۲. به زبان آوردن، به سخن آمدن، سخن‌گفتن، لب به سخن گشودن ≠ سکوت‌کردن، خاموش ماندن.

تفویض: ۱. تسلیم، نقل‌وانتقال، واگذاری؛ ۲. سپردن، واگذار‌کردن، واگذاشتن؛ ۳. اختیار ≠ جبر.

تفویض‌شدن: واگذار‌شدن، محول‌شدن، سپرده‌شدن.

تفویض‌کردن: تسلیم‌کردن، سپردن، واگذار‌کردن، واگذاشتن، محول‌کردن.

تفهیم: ۱. آموختن، آموزش‌دادن؛ ۲. حالی‌کردن، فهماندن؛ ۳. خاطرنشان‌کردن.

تقابل: ۱. برابر‌شدن، رویارویی؛ ۲. تضاد، تناقض؛ ۳. روبرو‌شدن، روبروی هم‌قرار گرفتن.

تقا: پرهیزگاری، تقوا، پرواپیشگی.

تقارب: ۱. نزدیکی، هم‌گرایی ≠ تباعد، واگرایی؛ ۲. به هم نزدیک‌شدن؛ ۳. اقتراب؛ ۴. برخورد، تلاقی.

تقارن: ۱. قرین، مقارن، هم‌زمانی، نزدیکی، هم‌گرایی ≠ تباعد؛ ۲. باهم‌قرین‌شدن؛ ۳. قرینه‌شدن.

تقاص: ۱. انتقام، تاوان، تلافی، خون‌خواهی، دیه، عقاب، کفاره، کیفر، مجازات، معامله‌به‌مثل؛ ۲. تاوان گرفتن؛ ۳. معامله به مثل‌کردن.

تقاص پس‌دادن: مجازات‌شدن، تاوان‌دادن، مکافات دیدن ≠ تقاص گرفتن.

تقاص گرفتن: انتقام‌گرفتن، تلافی‌کردن، تاوان گرفتن، معامله به مثال‌کردن.

تقاضا: ۱. استدعا، التماس، تمنا، توقع، خواهش، درخواست، طلب، مراد، مسئلت ≠ امر، حکم، دستور؛ ۲. درخواست‌کردن، متقاضی‌شدن.

تقاضا داشتن: درخواست‌داشتن، خواهش‌کردن.

تقاضا‌کردن: ۱. مستدعی‌بودن، خواهش‌کردن، درخواست‌کردن، متمنی‌بودن؛ ۲. مقتضی‌بودن، ایجاب‌کردن، اقتضا‌کردن.

تقاضامند: خواهشمند، متمنی، متوقع، مستدعی.

تقاضانامه: درخواست، درخواست‌نامه.

تقاطع: ۱. برخورد، تلاقی؛ ۲. چهارراه؛ ۳. یکدیگر را قطع‌کردن، برخورد‌کردن ≠ تباعد.

تقاعد: ۱. بازنشستگی، کناره‌گیری ≠ اشتغال؛ ۲. تعامل؛ ۳. توقف؛ ۴. درنگی، سستی.

تقبل: ۱. پذرفتاری، پذیرش، تعهد، تکفل، ضمان، ضمانت، قبول، کفالت، گردن‌گیری؛ ۲. پذیرفتن؛ ۳. به‌عهده گرفتن، قبول‌کردن.

تقبیح: ۱. بدگویی، زشت‌شماری، سرزنش، شماتت، ملامت ≠ تحسین؛ ۲. رد، بدگفتن؛ ۳. زشت داشتن، زشت شمردن ≠ نیکوشمردن.

تقبیل: بوسه زدن، بوسیدن، بوسه‌دادن، ماچ‌کردن.

تقدس: ۱. پارسایی، پاکی، تبارک، تقوا، تنزه، زهد، قدوسیت؛ ۲. پاک‌بودن، منزه‌شدن.

تقدم: ۱. اولویت، برتری، پیش‌دستی، پیشی، ترجیح، رجحان، سبق، مزیت ≠ تاخر؛ ۲. پیش افتادن، پیش‌بودن، پیش رفتن، جلو رفتن، پیشی جستن، پیشی گرفتن.

تقدیر: ۱. سرنوشت، قدر، قضا، مشیت الهی، مقدر ≠ تفویض؛ ۲. امتنان، تشویق، سپاسگزاری، ستایش، قدردانی ≠ توبیخ؛ ۳. قسمت، نصیب، طالع، بخت؛ ۴. مرگ، اجل؛ ۵. عاقبت کار، فرجام.

تقدیرگرا: قدری‌مشرب، قدری، قدریه، جبری‌مسلک ≠ تفویض‌گراقدری‌مشربی، جبری‌مسلکی ≠ تفویض‌گرایی.

تقدیم: ۱. اهدا، پیش‌کش، تسلیم، نثار؛ ۲. اهدا‌کردن، پیش‌کش‌کردن، هدیه‌دادن؛ ۳. پیش انداختن؛ ۴. پیش فرستادن؛ ۵. نزدیک‌بودن؛ ۶. مقدم داشتن.

تقدیم‌کردن: ۱. اهدا‌کردن، پیش‌کش‌کردن، هدیه‌دادن،‌دادن، تقدیم‌داشتن؛ ۲. برتری‌دادن، ترجیح‌دادن، مقدم‌داشتن.

تقدیمی: صفت ۱. اهدایی، پیش‌کش، هدیه؛ ۲. تقدیم‌شده.

تقرب: ۱. خویشی، قرب، نزدیکی؛ ۲. تقریب ≠ تباعد، بیگانگی.

تقریبتقریب: ۱. تخمین، نزدیکی؛ ۲. زمینه‌سازی؛ ۳. نزدیک‌سازی؛ ۴. نزدیک‌کردن؛ ۵. نزدیک‌بودن.

تقریبی: به‌تقریب، تخمینی، غیردقیق ≠ دقیق، تحقیقی.

تقریر: ۱. ابراز، اظهار، بیان، گفتار ≠ تحریر، ترقیم؛ ۲. اقرار، خستو؛ ۳. ادا، تلفظ ≠ تحریر، ترقیم؛ ۴. بیان‌کردن، اظهار‌کردن، گفتن، سخن راندن ≠ نوشتن؛ ۵. اقرار‌کردن، خستو‌کردن ≠ انکار‌کردن.

تقریر‌کردن: بیان‌کردن، اظهار‌کردن، سخن راندن، گفتن.

تقریض: ۱. بریدن، قطع‌کردن؛ ۲. شعر گفتن؛ ۳. مدح‌کردن، ذم‌کردن.

تقریظ: ۱. تحسین، تمجید، ثنا، ستایش، مدح ≠ تنقید؛ ۲. ستودن، تمجید‌کردن، ستایش‌کردن، مدح‌کردن ≠ نکوهیدن، نکوهش‌کردن.

تقسیط: قسطبندی، قسطقسط.

تقسیط‌کردن: ۱. قسطبندی‌کردن؛ ۲. قسطقسط‌کردن؛ ۳. قسطپرداختن.

تقسیم: ۱. انشعاب، پخش، توزیع؛ ۲. بخش، تسهیم، قسمت؛ ۳. تجزیه؛ ۴. بخش‌کردن ≠ ضرب‌کردن؛ ۵. قسمت‌کردن، توزیع‌کردن.

تقسیم‌پذیر: بخش‌پذیر ≠ بخش‌ناپذیر، تقسیم ناپذیر.

تقشیر: ۱. پوست کندن؛ ۲. مغز ازپوست جدا‌کردن.

تقصیر: اثم، بزه، جرم، حرج، خبط، خطا، خطیئه، ذنب، گناه، معصیت، وبال؛ ۲. قصور، کوتاهی؛ ۳. عیب؛ ۴. کوتاه‌کردن؛ ۵. سستی‌ورزیدن، کوتاهی‌کردن، قصور ورزیدن؛ ۶. خطا‌کردن.

تقصیرکار: خطاکار، مقصر ≠ بی‌گناه، مبرا.

تقطیر: ۱. چکاندن، چکانیدن، قطره‌قطره چکاندن؛ ۲. جدا‌کردن (مادۀ فرّار از غیرفرّار)، عرق گرفتن، عرق‌گیری‌کردن.

تقطیع: ۱. برش، قطع؛ ۲. هجابندی؛ ۳. کوتاه‌گویی؛ ۴. بریدن، پاره‌پاره‌کردن، قطعه‌قطعه‌کردن؛ ۵. هجابندی‌کردن؛ ۶. کوتاه گفتن.

تقعر: گود‌شدن، مقعر‌بودن ≠ تحدب.

تقلا: ۱. اهتمام، تلاش، جهد، زحمت، سعی، کوشش، مجاهدت ≠ اهمال، تکاهل؛ ۲. غلت؛ ۳. غلتیدن.

تقلا‌کردن: ۱. تلاش‌کردن، زحمت کشیدن، سعی‌کردن، کوشش‌کردن، تک‌ودو‌کردن، دست‌وپا زدن، کوشیدن، تکاپو‌کردن ≠ سستی‌کردن؛ ۲. دست و پا زدن؛ ۳. غلت زدن، غلتیدن.

تقلب: ۱. تزویر، جعل، دغل‌کاری، شید، غش، قلب، نادرستی؛ ۲. دگرگون‌شدن، قلب‌شدن؛ ۳. واژگون‌شدن.

تقلب‌کردن: حقه زدن، دغلی‌کردن، دغل‌بازی‌کردن، نیرنگ ورزیدن، نادرستی‌کردن.

تقلبی: بدل، بدلی، جعلی، ساختگی، شهروا، غشی، قلابی، قلب، مجعول، مغشوش، غشی ≠ اصلی، حقیقی، واقعی.

تقلیدآمیز: مقلدانه، آمیخته‌به تقلید، کورکورانه، تقلیدی، تقلیدگونه.

تقلید: ۱. ادا، مقلدی، مقلدگری؛ ۲. پیروی، دنباله‌روی؛ ۳. پیروی‌کردن، تبعیت‌کردن.

تقلید‌کردن: ۱. پیروی‌کردن، تبعیت‌کردن؛ ۲. مقلد‌شدن؛ ۳. ادای کسی‌را در آوردن؛ ۴. کار کسی را الگو قرار‌دادن.

تقلیدی: بدل، بدلی، عوضی.

تقلیل‌دادن: کاستن، کم‌کردن، کاهش‌دادن ≠ افزودن.

تقلیل: ۱. کاهش، کسر ≠ تکثیر، تزاید؛ ۲. کاستن، کاهش‌دادن ≠ کم‌کردن.

تقنین: ۱. قانونگزاری؛ ۲. قانون‌وضع‌کردن، قانونگزاری‌کردن.

تقوا: اتقا، پارسایی، پرواپیشگی، پروادار، پرهیزگاری، تدین، تقدس، تورع، دیانت، دینداری، زهد، عفاف، فضیلت، ورع ≠ ناپارسایی.

تقویت: ۱. استحکام، استوارسازی، پشتیبانی، تحکیم تشدید، تشیید، نیرودهی، نیرومندی؛ ۲. تایید، ترهیب ≠ تضعیف، شقی.

تقویت‌کردن: ۱. نیرومند‌ساختن، قوی‌کردن؛ ۲. مقاوم‌ساختن، استحکام بخشیدن؛ ۳. تحکیم بخشیدن؛ ۴. پشتیبانی‌کردن، حمایت‌کردن.

تقویم: ۱. ارزیابی، برآورد، تخمین؛ ۲. سالنامه، سال‌نما، گاه‌نامه.

تقی: پرهیزگار، باتقوا، تقواپیشه، متقی، پرواپیشه، خداترس ≠ بی‌تقوا.

تقید: ۱. پای‌بندی، تعهد؛ ۲. پابند‌شدن، مقید‌بودن ≠ رها‌شدن.

تقیید: ۱. وابسته، مقید، محدود؛ ۲. مقید‌ساختن، بند نهادن، در بند‌کردن؛ ۳. نگاه‌داشتن.

تکاپو: ۱. پویه، تک‌ودو؛ ۲. تلاش، جد، جهد، سعی، فعالیت، کوشش؛ ۳. جست‌وجو، تفحص.

تکاثر: ۱. مال‌اندوزی؛ ۲. افزونی، فراوانی؛ ۳. افزون گشتن، فراوان‌شدن.

تکاثف: ۱. تراکم، غلظت، فشردگی ≠ متخلخل؛ ۲. چگالی؛ ۳. انبوهی، فراوانی؛ ۴. متکاثف‌شدن، فشرده‌شدن، متراکم‌شدن ≠ متخلخل‌شدن.

تکاسل: ۱. تن‌آسایی، تن‌پروری، تهاون، خمودی، سستی، تنبلی، کاهلی ≠ تلاش، جدیت، جهد؛ ۲. کاهلی‌نمودن، سستی‌کردن، کاهلی‌کردن، سستی‌ورزیدن ≠ جهد‌کردن، کوشیدن؛ ۳. کسل‌شدن.

تک افتادن: جدا‌شدن، جداماندن، تنها‌شدن، تنها ماندن، دور افتادن.

تکافو: بس‌بود، بسندگی، کفاف، کفایت ≠ کمبود.

تکالیف: ۱. وظایف، وظیفه‌ها، تکلیف‌ها؛ ۲. مشق‌ها، تمرینات، تمرین‌ها؛ ۳. بایدها و نبایدها؛ ۴. مشقات، سختی‌ها، مشقت‌ها.

تکان: ۱. جنبش، حرکت، لرزش، لرزه، نوسان ≠ سکون؛ ۲. تزلزل.

تکان خوردن: ۱. جم‌خوردن، حرکت‌کردن، جنبیدن؛ ۲. منقلب‌شدن، به‌هیجان آمدن؛ ۳. هول‌کردن، هراسیدن؛ ۴. به‌اهتزاز درآمدن.

تکان‌دادن: ۱. لرزاندن، به‌لرزه درآوردن؛ ۲. جنباندن، حرکت‌دادن؛ ۳. منقلب‌کردن؛ ۴. متوجه‌ساختن، به خود آمدن.

تکاندن: ۱. جنباندن، حرکت‌دادن، تکان‌دادن، تکانیدن؛ ۲. ستردن.

تکاور: صفت ۱. پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده؛ ۲. تازنده، دونده؛ ۳. تیزرفتار، اسب تندرو.

تکاهل: اهمال، پشت‌گوش‌اندازی، تعلل، تنبلی، سستی، غفلت، مسامحه.

تکایا: تکیه‌ها، حسینیه‌ها، مکانهای عزاداری، تعزیه‌خانه.

تکبر: ۱. افاده، برتنی، تبختر، تفرعن، خودبزرگ‌بینی، خودبینی، خودپرستی، خودپسندی، خودخواهی، صلف، غرور، فیس، کبر، گردن‌کشی، لاف، نازش، نخوت ≠ فروتنی؛ ۲. افاده‌کردن، کبر ورزیدن، بزرگ‌منشی‌کردن.

تکبیر: ۱. اله اکبر گفتن؛ ۲. بزرگ‌شمردن (خدا)، خدا را به بزرگی یاد‌کردن.

تک‌پران: صفت فاحشه(غیررسمی)، روسپی (غیررسمی)، بلایه، زن‌نانجیب، نانجیبه.

تک‌تک: به تفکیک، جداجدا، فردفرد، یکی‌یکی ≠ جمع.

تک: صفت ۱. تنها، طاق، فرد، منفرد، یگانه ≠ جفت، زوج؛ ۲. عزب، مجرد؛ ۳. تاخت، تک، تهاجم، حمله، هجوم، یورش ≠ پاتک، دفاع؛ ۴. دو، دویدن؛ ۵. بی‌نظیر، بی‌مثل، بی‌همال، بی‌مانند، فرید، وحید؛ ۶. ته، قعر؛ ۷. اندک، قلیل، کم.

تکثر: ۱. بسیاری، تعدد، وفور، فراوانی، کثرت؛ ۲. بسیار‌شدن، زیاد‌شدن.

تکثیر: ۱. ازدیاد، افزایش ≠ تقلیل؛ ۲. ازدیاد‌یافتن، افزایش‌یافتن، افزون‌کردن ≠ کاهش‌یافتن، کم‌شدن.

تک‌خال: صفت ۱. آس، برگ‌برنده، ورق برنده؛ ۲. برجسته، ممتاز.

تکدر: ۱. آزردگی، دل‌آزردگی، دل‌تنگی، کدورت؛ ۲. تیره‌شدن، کدرشدن؛ ۳. دل‌تنگ‌شدن، دل‌آزرده‌شدن، رنجیدن؛ ۴. رنجاندن، اذیت‌کردن، آزار رساندن.

تکدی: ۱. دریوزه، دریوزگی، دریوزه‌گری، سوال، صدقه‌خواهی، کدیه، گدایی؛ ۲. گدایی‌کردن.

تکدی‌کردن: گدایی‌کردن، دریوزگی‌کردن.

تکذیب: ۱. انکار، رد ≠ تایید، تصدیق؛ ۲. انکار کرن، دروغ شمردن ≠ تایید‌کردن، تصدیق‌کردن.

تکرار: ۱. بازگویی، تکریر، واگویی؛ ۲. ازسرگیری، اعاده، تجدید، دوباره‌کاری؛ ۳. تمرین، مرور، ممارست؛ ۴. بسامد؛ ۵. بازگو‌کردن، بازگفتن؛ ۶. دوباره انجام‌دادن، مکرر‌کردن.

تکراری: دوبارگی، مکرر.

تک‌رو، تکرو: ۱. خودسر، خودمحور؛ ۲. جمع‌گریز، جماعت‌گریز؛ ۲. تنهارو.

تکریر: بازگویی، تکرار، تکرر.

تکریم: ۱. احترام، اعظام، اکرام، بزرگ‌داشت، تجلیل، تعظیم، توقیر، حرمت، سپاس‌داری، کرنش، مدح ≠ تحقیر؛ ۲. گرامی‌داشتن، اکرام‌کردن.

تکسر: ۱. خرد‌شدن، ریزریزشدن، شکستن؛ ۲. ضعف، ناتوانی.

تکفل: فعل ۱. تعهد، تقبل، ضمان؛ ۲. کفالت، سرپرستی؛ ۳. کفالت‌کردن، کفیل‌شدن، متعهد‌شدن، پایندانی کرن، به‌عهده‌گرفتن.

تکفین: ۱. کفن‌کردن، کفن‌پوشاندن؛ ۲. کفن‌پوشانی.

تکل: بوریا، حصیر.

تکلف: ۱. اشکال، تجمل، تشریفات؛ ۲. تعارف؛ ۳. رنج؛ ۴. سرسنگینی؛ ۵. به‌خود رنج‌دادن؛ ۶. خودنمایی‌کردن.

تکلم: ۱. اختلاط، حرف، صحبت، گپ، گفتار، گفت‌وگو، مکالمه؛ ۲. سخن‌گفتن، گپ‌زن، گفت‌وگو‌کردن، مکالمه‌کردن ≠ استماع، گوش‌دادن.

تکلم‌کردن: حرف‌زدن، صحبت‌کردن، گپ زدن، گفت‌وگو‌کردن ≠ استماع‌کردن.

تکلمه: پیوست، تتمه، تحشیه، تعلیقه، ضمیمه، متمم، مکمل.

تکلیف: اسم ۱. رسالت، فریضه، مسئولیت، نقش، وظیفه؛ ۲. مشق؛ ۳. بلوغ؛ ۴. سخت، شاق، زحمت فوق‌العاده؛ ۵. اصرار، تاکید؛ ۶. مصادره؛ ۷. به‌رنج افکندن؛ ۸. به گردن‌گذاشتن؛ ۹. به سن بلوغ رسیدن.

تکلیف‌کردن: ۱. به گردن‌گذاشتن؛ ۲. موظف‌ساختن، مجبور‌کردن، وادار‌کردن، مکلف‌ساختن؛ ۳. اصرار‌کردن، تاکید‌کردن.

تکمه: ۱. دکمه، دگمه؛ ۲. سوئیچ، کلید.

تکمیل: ۱. اتمام، اکمال، پایان، ختم، رسایی، کمال؛ ۲. کامل‌کردن، تمام‌کردن، به‌پایان رسانیدن.

تکنوکرات: فن‌سالار.

تکنوکراسی: فن‌سالاری.

تکنولوژی: ۱. فن‌آوری، فن‌شناسی، دانش فنی؛ ۲. صنعت، صنعتی.

تکنیسین: ۱. فن‌آور، فنی، کارگر ماهر؛ ۲. صنعتگر؛ ۳. متخصص.

تکنیک: ۱. صنعت، فن؛ ۲. روش، راه‌کار، شیوه؛ ۳. فنی.

تک‌وپو: ۱. تکاپو؛ ۲. تاخت؛ ۳. تلاش، تقلا، کوشش، جهد، سعی.

تک‌وتا: جنب‌وجوش، تحرک، تلاش، فعالیت، تک‌وپو، تکاپو.

تک‌وتوک: ۱. کم، نادر، بسیارکم، اندک، انگشت‌شمار، قلیل، معدود؛ ۲. پراکنده ≠ کم‌وبیش.

تک‌ودو: تک‌وپو، تقلا، تکاپو، تلاش، کوشش.

تکوین: ۱. آفرینش، ایجاد، پیدایش، تشکیل، خلقت؛ ۲. آفریدن، ایجاد‌کردن، خلق‌کردن، هستی بخشیدن.

تکه‌پاره: اسم اجزا، تکه‌تکه، قطعه‌قطعه؛ ۳. مرقع.

تکه: ۱. پاره، جزء، خرده، قسمت، قطعه، لخت؛ ۲. خرد، ریزه؛ ۳. لقمه؛ ۴. تیکه، لعبت، زن زیبا؛ ۵. چیز جالب؛ ۶. باب دندان؛ ۷. نصیب، قسمت.

تکه‌تکه: جزء‌جزء، قسمت‌قسمت، قطعه‌قطعه، بریده‌بریده، پاره‌پاره.

تک‌یاخته: تک‌سلولی.

تکی: ۱. تنها؛ ۲. به تنهایی.

تکیدن: ۱. لاغر‌شدن؛ ۲. دویدن، تاختن؛ ۳. جنبیدن.

تکیده: لاغر، رنجور، باریک.

تکیه: ۱. اتکا، اطمینان، اعتماد، پناه‌گاه؛ ۲. تعزیه‌خانه، حسینیه؛ ۳. تاکید، اصرار؛ ۴. فشار.

تکیه‌کردن: ۱. اعتماد‌کردن، اطمینان‌کردن؛ ۲. اتکا‌کردن، متکی‌شدن؛ ۳. تکیه زدن؛ ۴. اصرار ورزیدن، تاکید‌کردن.

تکیه‌گاه: ۱. بالش، متکا، مخده؛ ۲. اتکا، نقطه اتکا، گرانیگاه؛ ۳. پشت‌وپناه، پشتیبات، حامی؛ ۴. تکیه‌گه.

تگرک: یخچه.

تلائم: سازگاری، سازواری.

تلازم: فعل التزام، وابستگی، همراهی ≠ لازم و ملزوم یکدیگر‌بودن، همراه‌بودن.

تلاش: اهتمام، تقلا، تکاپو، جدیت، جهد، سعی، فعالیت، کوشش، مجاهدت، مساعی ≠ تن‌آسانی، تنبلی.

تلاش‌کردن: کوشیدن، جدیت به خرج‌دادن، کوشش‌کردن، سعی‌کردن.

تلاشگر: فعل فعال، ساعی، پرتلاش، زحمت‌کش، پرکار.

تلاشی: ۱. انهدام، پاچیدگی، پاشیدگی، پراکندگی، پوسیدگی، نیستی؛ ۲. ازهم‌گسیختن، متلاشی‌شدن.

تلاطم: ۱. تموج؛ ۲. تنش، جنب‌وجوش، جنبش، هیجان؛ ۳. به‌هم برآمدن؛ ۴. به هم خوردن.

تلافی: ۱. انتقام، تقاص، جبران، جزا، خون‌خواهی، سزا؛ ۲. تاوان، غرامت ≠ عفو، جبران‌کردن.

تلافی‌جو: صفت انتقام‌جو، تقاص‌گیر، منتقم ≠ معفو.

تلافی‌جویی: انتقام‌جویی، کین‌توزی، کین‌کشی ≠ عفو.

تلافی درآوردن: انتقام گرفتن، تقاص گرفتن.

تلاقی: ۱. برخورد؛ ۲. دیدار، ملاقات؛ ۳. اصطکاک، تقاطع، تماس؛ ۴. به‌هم‌رسیدن، دیدار‌کردن.

تلالو: ۱. برق، تابش، جلا، جلوه، درخشش، درخشندگی، زرق‌وبرق؛ ۲. فروزش، فروغ لمعان؛ ۳. برق زدن، درخشیدن.

تلامیذ: تلامذه، تلمیذها، طلاب، محصلین ≠ اساتید، معلمین.

تلاوت: ۱. ترتیل، خوش‌خوانی، قرائت، نرم‌خوانی؛ ۲. خواندن، قرائت‌کردن.

تلاوتگر: قاری، مقری، قرآن‌خوان.

تلبث: ۱. ایست، توقف، درنگ، مکث؛ ۲. درنگ‌کردن، توقف‌کردن.

تلبس: ۱. جامه‌پوشی؛ ۲. آمیختگی، ابهام، تلبیس؛ ۳. جامه پوشیدن، لباس‌پوشیدن، ملبس‌شدن؛ ۴. مبهم‌شدن، آمیخته‌شدن؛ ۵. اشتباه‌شدن.

تلبیس: ۱. آمیختگی، تدلیس، تهویه، حیله، دروغ‌پردازی، دسیسه، نیرنگ، مکر، تزویر، خدعه، ریا، نیرنگ‌سازی؛ ۲. نیرنگ‌ساختن؛ ۳. حقیقت‌پوشی.

تلبیه: ۱. لبیک گفتن؛ ۲. لبیک‌گویی.

تل: ۱. پشته، تپه، رش، نجد ≠ هامون؛ ۲. انبار، خرمن؛ ۳. توده، انباشتگی؛ ۴. امرد، مزلف.

تلخ‌رو: تندمزاج، ترشرو، بدعنق، بدخو.

تلخ: ۱. زننده، ناخوش، ناخوشایند، ناگوار ≠ خوش، گوارا؛ ۲. مر ≠ پرحلاوت، خوش، شیرین؛ ۳. حزین، غمناک، غمگین؛ ۴. اخمو، بداخلاق، عبوس؛ ۵. باده، شراب، می.

تلخ‌کام: ۱. ناخوش‌روزگار ≠ شیرین‌کام؛ ۲. نامراد، ناامید، ناکام ≠ مرادمند، شیرین‌کام؛ ۳. بدبخت، شوربخت، سیه‌گلیم ≠ خوش‌بخت.

تلخ‌کامی: ناکامی، نامرادی، محرومیت ≠ شیرین‌کامی.

تلخناک: ۱. ناگوار، سخت، تعبناک؛ ۲. بسیار تلخ ≠ شهدآمیز، شهدآلود.

تلخیص: ۱. اجمال، اختصار، ایجاز، خلاصه؛ ۲. خلاصه‌نویسی، خلاصه‌گویی، کوتاه‌سازی، مجمل؛ ۳. خلاصه‌کردن، مختصر‌کردن ≠ تطویل، اطناب.

تلخی: x‌l‌a‌t[اسم ۱. مرارت، ناخوشی، ناگواری ≠ خوشی، شیرینی؛ ۲. بدخلقی ≠ خوشی، شیرینی.

تلذذ: ۱. تمتع، حظ، کیف، لذت؛ ۲. لذت بردن.

تلسکوپ: دوربین رصدخانه، دوربین نجومی ≠ میکروسکپ، ذره‌بین، ریزبین.

تلطف: ۱. رافت، عطوفت، لطف، ملاطفت، مهربانی، مهرورزی، نرمی ≠ خشونت، درشتی؛ ۲. مهربانی‌کردن، ملاطفت‌کردن، نرمی‌کردن، لطف‌کردن ≠ خشونت‌ورزیدن.

تلطیف: ۱. لطیف‌سازی، ملایم‌سازی؛ ۲. لطیف‌کردن، ملایم‌ساختن؛ ۳. زیبا‌ساختن، دلپذیر‌ساختن.

تلفات: ۱. ضایعات؛ ۲. ۱. مرگ‌ومیرها؛ ۳. کشته‌شدگان.

تلف: ۱. اتلاف، پامال، پایمال، تباه، حیف‌ومیل، فنا، مردن، منهدم، ضایع، نابود، نیست، هدر، هلاک؛ ۲. نابود‌شدن، نیست‌شدن، تباه‌شدن؛ ۳. هلاک گردانیدن.

تلف‌شدن: از بین رفتن، برباد رفتن، مردن، نیست‌شدن، تباه‌شدن، نابودشدن، هدر رفتن.

تلفظ: ۱. ادا، بیان، تقریر؛ ۲. گویش؛ ۳. ادا‌کردن، سخن گفتن.

تلفظ‌کردن: ادا‌کردن، ملفوظ‌ساختن.

تلف‌کردن: ۱. ضایع‌کردن، تباه‌کردن، از بین بردن، نابود‌کردن؛ ۲. پایمال‌کردن، حیف و میل‌کردن، به هدر‌دادن، هدر‌دادن؛ ۳. خراب‌کردن، فاسد‌کردن؛ ۴. هلاک‌کردن، کشتن.

تلفنچی: متصدی تلفن، اپراتور.

تلفیف: ۱. پیچیدن، لفاف‌کردن؛ ۲. در هم پیچیدن؛ ۳. در نوردیدن؛ ۴. تناسب.

تلفیق: آمیختگی، آمیزش، پیوند، ترکیب ≠ تفصیل.

تلقی: ۱. برداشت، تعبیر، تفسیر، دریافت، نگرش؛ ۲. برخورد، تماس، دیدار، ملاقات؛ ۲. پذیرش، درک، فراگیری؛ ۳. پذیرفتن، قبول‌کردن؛ ۴. آموختن، فراگرفتن؛ ۵. برخورد‌کردن، ملاقات‌کردن.

تلقیح: ۱. آبستنی، باروری، بارورسازی، لقاح؛ ۲. آبله‌کوبی، واکسیناسیون؛ ۳. مایه زدن، واکسن زدن؛ ۴. گشن‌دادن، گشن‌سازی؛ ۵. آبستن‌کردن.

تلقی‌شدن: ۱. برداشت‌شدن، درک‌شدن، فهمیده‌شدن؛ ۲. ارزیابی‌شدن ≠ تلقی‌کردن.

تلقی‌کردن: ۱. برداشت‌کردن؛ ۲. ارزیابی‌کردن، ذهنیت داشتن.

تلقین: ۱. القا؛ ۲. فهماندن، آموختن؛ ۳. فرازبان‌دادن، یاد‌دادن.

تلقین‌کردن: ۱. القا‌کردن؛ ۲. آموختن، تعلیم‌دادن، تفهیم‌کردن.

تلکه: اخاذی، باج‌ستانی، گوش‌بری.

تلمبار: انبار، انباشته، توده، تلنبار.

تلمبه: پمپ.

تلمذ: ۱. دانشجویی، شاگردی، طلبگی، علم‌آموزی ≠ استادی، معلمی؛ ۲. شاگردشدن، شاگردی‌کردن؛ ۳. تحصیل‌کردن، درس‌خواندن ≠ درس‌دادن.

تلمیح: استعاره، اشاره، ایما، تعریض، تمثیل، کنایه ≠ تصریح.

تلمیذ: دانش‌آموز، شاگرد، طلبه، محصل ≠ استاد، معلم.

تلنبار: ۱. انباشته، توده، کپه؛ ۲. پر، لبریز.

تلنبار‌کردن: انباشتن، انباشته‌کردن، کپه‌کردن.

تلواسه: اضطراب، التهاب، اندوه، بی‌تابی، بی‌قراری، تشویش.

تلوتلو: پس، پی، دنبال.

تلون: تبدل، تغیر، تنوع، رنگارنگی، سالوس، ظاهرنمایی.

تلویجتلویح: ۱. اشاره، تعریض، کنایه؛ ۲. اشاره‌کردن، نشان‌دادن ≠ تصریح.

تلویحی: غیرصریح، ضمنی، تلمیحی ≠ تصریحی.

تله: بند، پهند، تور، جال، دام.

تله‌پاتی:.

تلهف: ۱. افسوس، تاسف، دریغ؛ ۲. غم خوردن، دریغ ورزیدن، افسوس‌خوردن.

تمارض: اظهار کسالت، بیمارنمایی، ناخوش‌نمایی.

تماس: ۱. ارتباط، رابطه، مراوده؛ ۲. برخورد، تلاقی؛ ۳. لمس؛ ۴. مالش؛ ۵. پیوستگی، نزدیکی؛ ۶. بسودن.

تماشاچی: بیننده، تماشاگر، شاهد، ناظر، نظاره‌گر، نظارگی.

تماشا‌کردن: دید زدن، نظاره‌کردن، نگاه‌کردن.

تماشاگاه: تفرجگاه، تفریحگاه، تماشاگه، منظر، منظره، نزهت‌گاه.

تماشاگر: بیننده، تماشاچی، ناظر، نظاره‌گر، نظارگی، نگران ≠ بازیگر.

تماشا: ۱. نظاره، نظر، نگاه، نگرش؛ ۲. تفرج، سیاحت، سیر، گردش، گشت‌وگذار، گلگشت.

تماشایی: اسم ۱. پرشور، جالب، زیبا؛ ۲. سرگرم‌کننده، مشغول‌کننده ≠ خسته‌کننده؛ ۳. دیدنی؛ ۴. بیننده، تماشاچی.

تمام≠ جزئی، جزئتمامت: تماماً، جمعاً، کلاً، همگی، همه.

تمام: قید ۱. تماما، جمعناتمام، ناقص؛ ۳. اختتام، پایان، ختم؛ ۴. جمله، عموم، همگی، همه؛ ۵. کل، هر؛ ۶. بس، بسیار، زیاد، فراوان؛ ۷. بی‌کم‌وکاست ≠ ناقص؛ ۸. بسنده، کافی.

تمام‌ناشدنی: پایان‌ناپذیر ≠ تمام‌شدنی.

تمامیت: تام، تمام، کلیت.

تمامیت‌خواه: صفت انحصارطلب، انحصارجو، انحصارگرا، کلیت‌خواه، تمام‌گرا.

تمامیت‌خواهی: انحصارجویی، انحصارطلبی، انحصارگرایی، کلیت‌خواهی.

تمایز: ۱. اختلاف، تباین‌تفاوت، فرق ≠ تماثل؛ ۲. وجه ممیزه، شاخصه؛ ۳. جدا‌کردن؛ ۴. جدا‌بودن، تفاوت داشتن.

تمایز داشتن: فرق‌داشتن، متفاوت‌بودن، توفیر‌کردن، تفاوت‌داشتن.

تمایل: آرزو، تعشق، توجه، خواهش، دلبستگی، رغبت، علاقه، علقه، عنایت، گرایش، میل، هوس ≠ تنفر؛ ۲. گراییدن، متمایل‌شدن، میل‌کردن؛ ۳. خمیدگی؛ ۴. احساس، عاطفه.

تمایل داشتن: خواهان‌بودن، میل داشتن، گرایش داشتن، رغبت داشتن، رغبت نشان‌دادن، متمایل‌بودن.

تمبک: تنبک، ضرب ≠ دایره‌زنگی.

تمتع: ۱. استفاده، برخورداری، بهره‌وری، بهره‌مندی، تلذذ؛ ۲. برخوردار‌شدن، بهره بردن.

تمثال: ۱. تصویر، عکس، نقش؛ ۲. پیکر؛ ۳. تندیس، مجسمه، تن‌سان.

تمثیل: ۱. صورت، نگاره، نماد؛ ۲. تعبیر، افسانه، حکایت، قصه، داستان، مثل؛ ۳. مثال آوردن؛ ۴. تشبیه‌کردن.

تمجمج: ۱. جویده‌جویده‌حرف زدن، من‌ومن‌کردن؛ ۲. تانی، درنگ، مکث؛ ۳. سخن نامفهوم گفتن.

تمجید: ۱. آفرین، تحسین، تعریف، ثنا، ستایش، مدح، مرحبا ≠ هجو؛ ۲. تحسین‌کردن، تعریف‌کردن، ستودن ≠ هجو‌کردن، هجا گفتن، بد گفتن، بدگویی‌کردن.

تمدن: ۱. شهرنشینی، مدنیت؛ ۲. ثقافت، فرهنگ؛ ۳. فرهیختگی؛ ۴. شهرنشین‌شدن.

تمدید: ۱. ادامه، تداوم؛ ۲. کشش، کشیدگی؛ ۳. تداوم بخشیدن؛ ۴. دراز‌کردن، کشیدن.

تمر: ۱. خرما؛ ۲. نخل هندی، خنجه؛ ۳. آب مروارید.

تمرد: ۱. تجاسر، تخطی، تخلف، سرپیچی، سرکشی، طغیان، عصیان، گردن‌کشی، نافرمانی، یاغیگری ≠ فرمانبرداری؛ ۲. سرپیچی‌کردن، سرکشی‌کردن، طغیان‌ورزیدن، عصیان ورزیدن، گردن‌کشی‌کردن، نافرمانی‌کردن ≠ فرمان بردن، فرمان‌برداری‌کردن، رام‌بودن، تسلیم‌بودن.

تمرد‌کردن: سرپیچی‌کردن، گردن‌کشی‌کردن، عصیان ورزیدن، طاغی‌شدن، سرکشی‌کردن، نافرمانی‌کردن ≠ فرمان‌برداری‌کردن، مطیع‌بودن.

تمرکز: ۱. مرکزیت؛ ۲. مرکزگرایی.

تمرگیدن: ۱. نشستن؛ ۲. خوابیدن.

تمرین: ۱. تکرار، مرور، ممارست؛ ۲. مشق، تکلیف؛ ۳. آشنا‌کردن، عادت‌دادن، ورزش؛ ۴. آزمایش؛ ۵. رزمایش، مانور؛ ۶. ورزش‌کردن، ورزیدن؛ ۷. نرم‌کردن.

تم: ۱. زمینه، مایه، مطلب، مضمون، درون‌مایه، موضوع، مبحث؛ ۲. ملودی اصلی.

تمساح: نهنگ.

تمسخرآمیز: تمسخرآلود، ریشخندآمیز، طنزآمیز، مسخره، مسخره‌آلود، مسخره‌آمیز ≠ تحسین‌آمیز.

تمسخر: ۱. استهزا، تیبا، ریشخند، فسوس، لودگی، مسخره؛ ۲. ریشخند‌کردن، مسخره‌کردن، دست انداختن؛ ۳. شوخی، لودگی.

تمسخر‌کردن: ۱. دست انداختن، دست گرفتن؛ ۲. به‌مسخره گرفتن، ریشخند‌کردن، مسخره‌کردن، استهزا‌کردن ≠ تحسین‌کردن.

تمسک: ۱. اعتصام، بهانه، پناه‌بری، تشبث، توسل، دستاویزسازی؛ ۲. چنگ‌زدن، درآویختن، دستاویز قرار‌دادن، چسبیدن، تشبث‌کردن، متشبث‌شدن.

تمسک جستن: متشبث‌شدن، دستاویز قرار‌دادن، متوسل‌شدن، تشبث‌کردن.

تمشیَت: ۱. اداره، راه‌اندازی، رهبری، مدیریت؛ ۲. راندن، راه‌انداختن، سروسامان‌دادن؛ ۳. سامان‌دهی، سامان‌بخشی.

تمکن: ۱. تعین، تمول، تنعم، توانگری، ثروت، دارایی، دولت، مال، مکنت، منال ≠ افلاس، تهیدستی، فقر؛ ۲. جاه، مقام، منزلت؛ ۳. توانایی، قدرت ≠ ناتوانی؛ ۴. جاگرفتن، جاگیر‌شدن؛ ۵. منزلت‌یافتن، جاه‌ومقام‌یافتن؛ ۶. توانا‌شدن ≠ ناتوان‌شدن.

تمکین: ۱. انقیاد، تسلیم ≠ تمرد، سرپیچی، عصیان، یاغیگری؛ ۲. اطاعت، پیروی، تبعیت، فرمانبرداری، متابعت ≠ نافرمانی؛ ۳. احترام، بزرگداشت؛ ۴. سازگاری؛ ۵. به‌فرمان‌بودن، فرمان بردن، متابعت‌کردن ≠ سرکشی‌کردن؛ ۶. سازگار‌بودن ≠ ناسازگاربودن، ناسازگار.

تملق‌آمیز: چاپلوسانه، مداهنه‌آمیز، تملق‌آلود، متملقانه.

تملق: ۱. تبصبص، تصلف، چاپلوسی، چرب‌زبانی، ریاکاری، زبان‌به‌مزدی، سالوس، مجیز، مجیزگویی، دم‌لابه، مداهنه، موس‌موس؛ ۲. چاپلوسی‌کردن، چرب زبانی‌کردن، مجیز گفتن، مداهنه‌کردن، لابه‌کردن.

تملق‌گو: صفت چاپلوس، چرب‌زبان، زبان‌بمزد، متملق، مجیزگو، مداهنه‌گر.

تملک: ۱. استملاک، تحصیل، تملیک، تصاحب، تصرف؛ ۲. دارایی، مالکیت؛ ۴. دارا‌شدن، صاحب‌شدن، مالک‌شدن، به تصاحب‌درآوردن، به‌چنگ آوردن ≠ از کف‌دادن، ازدست‌دادن.

تمنا: آرزو، استدعا، التماس، تقاضا، خواهش، درخواست، غبطه، نیاز.

تمنا‌کردن: آرزو‌کردن، آرزومند‌بودن، متمنی‌بودن، التماس‌کردن، خواهش‌کردن، درخواست‌کردن.

تمنیات: آرزوها، تمناها، التماس‌ها، آمال، خواهش‌ها، درخواست‌ها، تقاضاها، آرزومندی‌ها.

تموج: موج زدن، مواج‌بودن ≠ ۱. طوفانی‌شدن؛ ۲. آرام‌شدن (دریا).

تموز: ۱. تابستان، صیف، فصل‌گرما ≠ زمستان، شتا؛ ۲. ماه‌اول تابستان، تیرماه.

تمول: ۱. استطاعت، تمکن، تنعم، ثروت، دارایی، مال، مکنت، منال، وسع ≠ فقر، نداری؛ ۲. توانگری، ثروتمندی، مالداری؛ ۳. توانگر‌شدن، دارا‌شدن، مالدار‌شدن، ثروتمندشدن ≠ مفلس‌شدن، ورشکستن، ورشکسته‌شدن.

تمهید: ۱. آمادگی، آماده‌سازی، تدارک، تدبیر، تهیه، چاره، زمینه‌سازی، مقدمه‌چینی؛ ۲. آماده‌کردن، آراستن، فراهم‌کردن؛ ۳. زمینه‌سازی کرن، مقدمه چیدن؛ ۴. گسترانیدن، هموار‌کردن، پهن‌کردن.

تمهیل: مهلت‌دهی، فرصت‌دهی.

تمیز: ۱. پاک، پاکیزه، طاهر، طیب، منقح، نظیف ≠ کثیف؛ ۲. امتیاز، بازشناسی، تشخیص، تمییز؛ ۳. فراست، هوش؛ ۴. بازشناختن؛ ۵. فرق گذاشتن، متمایز‌ساختن.

تمیز‌دادن: ۱. بازشناختن، تشخیص‌دادن، درک‌کردن، فهمیدن؛ ۲. متمایز‌ساختن، امتیاز قایل‌شدن.

تمیز‌کردن: پاک‌کردن، پاکیزه گردانیدن، نظیف‌کردن ≠ کثیف‌کردن.

تمیزی: z‌i‌m‌a‌t[اسم پاکی، نظافت ≠ کثافت.

تمییز: ۱. بازشناسی، تشخیص، تعیین، تفکیک؛ ۲. بازشناختن؛ ۳. فرق گذاشتن، تشخیص‌دادن؛ ۴. تفکیک‌کردن، جدا‌کردن.

تن‌آسا: بی‌حال، بی‌عار، بی‌غیرت، تنبل، تن‌پرور، خوشگذران، کاهل، لاقید، لش ≠ کوشا.

تن‌آسان: ۱. آسوده، مرفه؛ ۲. راحت‌طلب، رفاه‌زده ≠ سخت‌کوش؛ ۳. خوشگذران، عیش‌طلب؛ ۴. تندرست، سالم؛ ۵. تن‌آسا، تنبل، تن‌پرور ≠ تلاشگر، زرنگ، ساعی.

تن‌آسانی: ۱. آسایش، آسودگی؛ ۲. تنبلی، کاهلی ≠ تلاش، تلاشگری، سخت‌کوشی؛ ۳. خوش‌گذرانی، رفاه، رفاه‌زدگی.

تن‌آسایی: ۱. تنبلی، تن‌پروری، کاهلی، لاقیدی ≠ کوشایی، تلاشگری، جهد؛ ۲. رفاه‌جویی، رفاه‌طلبی.

تنازع: ۱. دعوا، ستیز، کشمکش، منازعه، نزاع؛ ۲. باهم پیکار‌کردن، باهم ستیز‌کردن، باهم نزاع‌کردن.

تناسب: ۱. خویشاوندی، سازگاری، سنخیت، مناسبت، نسبت، وفاق، هم‌آهنگی؛ ۲. نسبت داشتن، خویش‌بودن؛ ۳. متناسب‌بودن، برازیدن ≠ ناسازگاری، ناهماهنگی.

تناسب داشتن: ۱. متناسب‌بودن، سازگار‌بودن، هم‌آهنگ‌بودن؛ ۲. سنخیت داشتن.

تناسخ: ۱. نسخ؛ ۲. انتقال نفس؛ ۳. ابطال؛ ۴. باطل‌کردن، زایل‌کردن، نسخ‌کردن؛ ۵. تغییر‌یافتن، گشتن؛ ۶. منتقل‌شدن (روح)، حلول، تجسد، تجسم.

تناسل: ۱. توالد، تولید مثل، خلق، زادوولد، زه‌وزا، زایش؛ ۲. فرزند زادن، زادوولد‌کردن، فرزند زادن.

تناظر: ۱. تشابه، قرینه؛ ۲. مباحثه، مناظره؛ ۳. مناظره‌کردن، باهم بحث ومجادله‌کردن؛ ۴. به‌یکدیگر نظر‌کردن.

تنافر: ۱. انزجار، بیزاری، نفرت‌زدگی، دل‌زدگی، رمیدگی، ناسازی، نفرت ≠ تمایل؛ ۲. ازهم رمیدن، از هم بیزاری جستن، دوری جستن ≠ متمایل‌شدن، راغب گشتن.

تنافس: ۱. خودنمایی، تظاهر؛ ۲. رقابت، هم‌چشمی؛ ۳. خودنمایی‌کردن؛ ۴. رقابت‌کردن، هم‌چشمی‌کردن.

تناقص‌آمیز: ۱. نقیض، مغایر؛ ۲. متضاد، متناقص.

تناقض: ۱. تخالف، تضاد، ضدیت، مغایرت، منافات ناسازگار؛ ۲. ناسازگاربودن، ضدیکدیگر‌بودن.

تناوب: ۱. بسامد، توالی، نوبت؛ ۲. نوبت گذاشتن، نوبتی کار انجام‌دادن؛ ۳. متناوب‌بودن.

تناور: بزرگ‌جثه، تنومند، جسیم، درشت‌اندام، ستبر، عظیم‌الجثه، فربه، قوی‌هیکل ≠ نزار.

تناوری: تنومندی، جسامت، فربهی، قوت، نیرومندی ≠ لاغری.

تناول: ۱. خوردن، صرف‌کردن، میل،‌کردن، نوش‌کردن؛ ۲. بر داشتن، گرفتن.

تنبان: ازار، سروال، شلوار.

تن: ۱. بدن، پیکر، تنه، جثه، جسم، کالبد، هیکل ≠ جان؛ ۲. شخص، کس، نفر؛ ۳. نفس ≠ روح.

تنبک: تمبک، دنبک، ضرب.

تنبل: ۱. بچه‌ننه، بی‌حال، بی‌غیرت، تن‌زن، بی‌حال، بیکاره، تن‌آسا، تنبل‌باشی، تن‌پرور، سپوزکار، سست، کاهل، لش، مسامح، هیچ‌کاره ≠ زرنگ، کوشا؛ ۲. درس‌نخوان.

تنبلی: اسم اهمال، تن‌آسانی، تن‌آسایی، تن‌پروری، سستی، کاهلی، مسامحه ≠ زرنگی.

تنبه: ۱. آگاهی، بیداری، هوشیاری ≠ غفلت؛ ۲. بیدار‌شدن، هشیار‌شدن، آگاه‌شدن ≠ غافل‌شدن، غفلت ورزیدن.

تنبیه: ۱. تادیب، تعذیب، تعزیر، توبیخ، جزا، سیاست، عقاب، گوشمال، گوشمالی، مجازات، نسق ≠ تشویق؛ ۲. بیدار‌کردن، هشیار‌ساختن؛ ۳. آگاه‌کردن، واقف‌کردن ≠ غافل‌ساختن، باخبر گذاشتن؛ ۴. تادیب‌کردن؛ ۵. گوشمالی‌دادن، مجازات‌کردن ≠ تشویق‌کردن.

تنبیه‌کردن: ۱. مجازات‌کردن، گوشمالی‌دادن، تادیب‌کردن، توبیخ‌کردن؛ ۲. آگاه‌ساختن، واقف‌کردن؛ ۳. متنبه‌ساختن، بیدار‌کردن، هشیار‌کردن.

تن‌پرور: بی‌حال، بی‌عار، بی‌کاره، تن‌آسا، تنبل، تن‌پرست، خوش‌گذران، راحت‌طلب، تن‌آسان ≠ زرنگ.

تن‌پروری: ۱. بطالت، بی‌کارگی، تن‌آسانی، تن‌آسایی، کاهلی، راحت‌طلبی، تنبلی ≠ سخت‌کوشی؛ ۲. خوش‌گذرانی.

تن‌پوش: پوشش، ثوب، جامه، کسوت، لباس ≠ پاپوش.

تنخواه: ۱. کالا، متاع؛ ۲. اعتبار؛ ۳. بودجه؛ ۴. پول، سرمایه، نقدینه، وجه.

تن‌دادن: ۱. تسلیم‌شدن؛ ۲. تحمل‌کردن؛ ۳. پذیرفتن، قبول‌کردن؛ ۴. رضاشدن.

تندباد: توفان، طوفان ≠ نسیم.

تند: قید ۱. برق‌آسا، سریع، شتابان ≠ کند، بطی‌ء، آهسته؛ ۲. باحرارت، داغ؛ ۳. جلد، چابک، چالاک، فرز؛ ۴. قاطع؛ ۵. پرادویه، تیز؛ ۶. حاد؛ ۷. خشن، قوی؛ ۸. آتش‌مزاج، آتشین‌مزاج، تندخو، خشمگین، خشمناک، عصبی ≠ آرام، تندخو، خوش‌خلق، سلیم؛ ۹. پررنگ، سیر ≠ ک.

تندپا: تندپو، جلد، سریع‌السیر، شاطر.

تندپو: تندپا، تیزپو، تیزتک، سریع ≠ کندرو.

تندخلقی: بداخلاقی، بدخلقی، تندمزاجی، عصبی ≠ خوش‌خلقی.

تندخو: آشفته‌خو، آتش‌مزاج، آتشی‌مزاج، بداخلاق، بدخلق، بدخو، تندخلق، تندمزاج، خشمگین، خشمناک، زشت‌خو، عصبانی، عصبی، غضبناک، کج‌خلق ≠ سلیم، سلیم‌النفس، خوش‌خلق.

تندخویی: بداخلاقی، بدخویی، تندمزاجی، سودا، سودایی، عصبانیت، عصبیت، غضب ≠ خوش‌اخلاقی، خوش‌خلقی.

تندر: آسمان‌غره، پخنو، رعد، غرش، غرشت، کنور، تندور ≠ برق، صاعقه، عاصفه.

تن در‌دادن: ۱. راضی‌شدن، رضایت‌دادن؛ ۲. تسلیم‌شدن؛ ۳. پذیرفتن، قبول‌کردن ≠ رد‌کردن، نپذیرفتن.

تندرست: سالم، صحیح‌المزاج، قبراق، نیکوحال، سرحال، صحت‌مند ≠ بیمار، مریض، ناتندرست.

تندرستی: سلامت، سلامتی، صحت، عافیت ≠ بیماری، عارضه، ناخوشی.

تند رفتن: ۱. اغراق‌کردن، مبالغه‌کردن؛ ۲. زود قضاوت‌کردن؛ ۳. نااندیشیده سخن گفتن.

تندرو: ۱. بادپا، تیزپر، تیزتک، تیزرو، دونده، راهوار، سبک‌سیر، سریع، سریع‌السیر ≠ کندرو؛ ۲. بی‌باک، بی‌پروا ≠ ترسو، جبون؛ ۳. افراطی ≠ میانه‌رو.

تندروی: ۱. سرعت ≠ کندروی؛ ۲. افراط ≠ تفریط.

تندمزاجی: تندخویی، سودا، عصبیت، عصبانیت، غضب ≠ سلیم‌النفسی.

تندوتیز: ۱. جلد، چالاک، فرز ≠ کند؛ ۲. پرادویه ≠ ۱. کم‌ادویه؛ ۲. شیرین؛ ۳. عصبی ≠ خوش‌خلق.

تندهوش: باهوش، تیزهوش، سریع‌الانتقال ≠ پخمه، کم‌هوش، کندهوش.

تندیس: پیکر، پیکره، تصویر، تندیسه، قالب، کالبد، مجسمه، نگار ≠ تابلونقاشی.

تندی: ۱. سختی، شدت؛ ۲. پرخاش، تشدد، تغیر، حدت، خشونت، سورت، شدت، غضب، معاتبه ≠ رفق، شکیبایی، مدارا، ملایمت؛ ۳. سرعت، شتاب ≠ کندی؛ ۴. برندگی، تیزی؛ ۵. جلادت ≠ بردباری.

تندیسگر: مجسمه‌ساز ≠ نقاش.

تندی‌کردن: ۱. عصبانی‌شدن، خشمگین‌شدن؛ ۲. خشونت به خرج‌دادن، پرخاش‌کردن، پرخاشگری‌کردن.

تنزل: ۱. تخفیف، کاهش؛ ۲. نزول ≠ ترقی، صعود؛ ۳. فرود آمدن، پایین‌آمدن، نزول‌کردن ≠ صعود‌کردن، ترقی‌کردن؛ ۴. کاهش‌یافتن، کم‌شدن.

تنزل‌یافتن: کاهش‌یافتن، کم‌شدن ≠ افزایش‌یافتن.

تنزه: ۱. بی‌آلایشی، پاکی، تقدس؛ ۲. خرمی؛ ۳. پاک‌بودن؛ ۴. به‌گردش‌رفتن.

تنزیل‌خور: اسم رباخوار، سودخوار، نزول‌خور.

تنزیل: اسم ۱. ربا، ربح، فرع، مرابحه، نزول؛ ۲. فرودآیی؛ ۳. نازل‌شدن؛ ۴. نازل‌کردن، فرو فرستادن.

تنزیه: ۱. بی‌آلایشی، پاکدامنی، پاکی، طهارت، قداست؛ ۲. تهذیب؛ ۳. پالایش، پاک دانستن.

تنسک: ۱. پارسایی، زهد؛ ۲. پارسا‌شدن، عابد‌شدن، زاهد‌شدن، زهد ورزیدن.

تن: سه خروار، هزارکیلو.

تنسیق: ۱. آراستگی، تنظیم، رتق‌وفتق، سامان‌دهی، نسق، نسق‌دهی، نظم؛ ۲. آراستن، ترتیب‌دادن، نظم‌دادن، نسق‌بخشیدن، به‌هم‌پیوستن.

تنش‌آلود: بحرانی، ناآرام ≠ آرام.

تنش: اغتشاش، انقلاب، بحران، ناآرامی ≠ آرامش.

تنش‌زا: بحران‌زا، ناآرامی‌زا، ناآرام‌کننده ≠ تنش‌زدا.

تنظیف: پاک‌سازی، پاکی، پاکیزگی، رفت‌وروب، نظافت.

تنظیف‌کردن: تمیز‌کردن، پاک‌کردن، نظیف‌کردن، نظافت‌کردن، رفت‌وروب‌کردن.

تنظیم: ۱. انتظام، ترتیب، تنسیق، مرتب‌سازی، نظم، نظم‌دهی؛ ۲. مرتب‌کردن، منظم‌کردن، سروسامان‌دادن ≠ نابسامان‌کردن.

تنظیم‌کردن: نظم‌دادن، منظم‌کردن، بسامان‌کردن، مرتب‌کردن.

تنعم: ۱. بی‌نیازی، تمکن، تمول، توانگری، ثروتمندی، دارایی، دولتمندی، غنا، مالداری، مکنت، نعمت ≠ فقر؛ ۲. تن‌آسانی، نازپروردگی؛ ۳. رفاه‌زدگی، شادخواری؛ ۴. نیک‌زیستن؛ ۵. به‌نعمت رسیدن، متنعم‌بودن ≠ فقر.

تنفرآمیز: انزجارآمیز، انزجارآور، بیزاری‌زا، مشمئزکننده، منزجرکننده، نفرت‌زا، نفرت‌آلود، نفرت‌انگیز، نفرت‌بار ≠ محبت‌آمیز، رغبت‌انگیز.

تنفرآور: تنفرزا، نفرت‌انگیز، نفرت‌بار، نفرت‌زا ≠ رغبت‌انگیز، رغبت‌زا، مهرانگیز، مهربار.

تنفر: ۱. اشمئزاز، انزجار، بیزاری، دل‌زدگی، نفرت ≠ میل، گرایش؛ ۲. بیزار‌بودن، رمیدن، منزجر‌بودن، نفرت داشتن ≠ گرایش داشتن، متمایل‌بودن، رغبت داشتن.

تنفس: ۱. استنشاق، دم‌وبازدم، شهیق؛ ۲. نفس کشیدن، دم زدن، استنشاق‌کردن.

تنفس‌کردن: ۱. نفس‌کشیدن، دم زدن، نفس زدن؛ ۲. شهیق ≠ زفیر.

تنفیذ‌کردن: ۱. نافذگردانیدن؛ ۲. اجرا‌کردن، روان‌کردن(حکم، فرمان)؛ ۳. امضاء‌کردن (حکم، فرمان)؛ ۴. استوار گردانیدن، تایید‌کردن؛ ۵. نفوذ‌کردن.

تنقلات: نقل و آجیل، شب‌چره.

تنقیح: ۱. اصلاح، پیراستگی، تهذیب، تصحیح؛ ۲. اصلاح‌کردن، پاکیزه‌گردانیدن، پیراستن، تهذیب‌کردن (کلام)، خالص‌گردانیدن.

تنقید: ایرادگیری، انتقاد، عیب‌جویی، نقادی ۱. ≠ تحسین، ستایش؛ ۲. تایید.

تنقیه: ۱. لایروبی؛ ۲. اماله، حقنه؛ ۳. لایروبی‌کردن؛ ۴. پاک‌کردن.

تنک: ۱. کم‌پشت، کم‌حجم ≠ انبوه، پرحجم، پرپشت؛ ۲. اندک، کم ≠ زیاد؛ ۳. پراکنده؛ ۴. رقیق ≠ غلیظ؛ ۵. نازک، لطیف ≠ کلفت، خشن؛ ۶. ناانبوه ≠ انبوه.

تنکه: شرت، شلوار کوتاه، زیرشلواری کوتاه، نیم شلواری.

تنگ: آبخوری، شیشه، صراحی، کوزه، صراحیه، بلبله.

تنگاب: ۱. کم‌آب ≠ پرآب؛ ۲. غلیظ ≠ رقیق.

تنگ: اسم ۱. باریک، کم‌پهنا، کم‌عرض ≠ پهن، عریض؛ ۲. کوچک ≠ بزرگ، فراخ؛ ۳. ریز، کوچک ≠ گشاد؛ ۴. فروزین، دوال، فتراک؛ ۵. لنگه، عدل؛ ۶. جوال؛ ۷. تنگه، دروا، دره؛ ۸. محدود، ≠ گشاد، فراخ؛ ۹. تنگاتنگ، نزدیک؛ ۱۰. بی‌فاصله، چسبیده، کیپ؛ ۱۱. اندک.

تنگ‌چشم: اندک‌بین، بخیل، تنگ‌نظر، کنس، گرسنه‌چشم، ممسک ≠ دست‌ودل‌باز.

تنگ‌حوصله: ۱. کم‌حوصله، ناشکیبا؛ ۲. کم‌ظرفیت ≠ پرظرفیت.

تنگ‌دست، تنگدست: ۱. بی‌بضاعت، بی‌چیز، تنگ‌عیش، تهیدست، فقیر، محتاج، مسکین؛ ۲. پریشان‌حال، مضطر ≠ غنی، منعم، گشاده‌دست.

تنگ‌دستی، تنگدستی: افلاس، بی‌پولی، بی‌چیزی، بی‌نوایی، تعسر، درماندگی، درویشی، ضراء، عسرت، فاقه، فقر، مسکنت، نداری ≠ غنا، گشاده‌دستی.

تنگ‌دل: افسرده، اندوهگین، پژمان، دلتنگ، دل‌فگار، ضجر، غمگین، غمین، محزون، مغموم، ملول ≠ شاد، خرسند، مسرور.

تنگ‌راه: تنگنا، کوره‌راه.

تنگ‌سالی، تنگسالی: جدب، خشک‌سالی، غلا، قحطی، قحط ≠ آب‌سالی.

تنگ‌عیش: بیچاره، ندار، کم‌رزق و روزی، بی‌پول، بی‌نوا، تهی‌دست، دست‌تنگ، مفلس، بی‌چیز، تنگ‌دست، تنگ‌معاش، تنگ‌روزی ≠ فراخ‌عیش.

تنگ‌عیشی: افلاس، بیچارگی، بی‌نوایی، تهی‌دستی، بی‌چیزی، تنگ‌معاشی، عسرت، تنگ‌روزی، دست‌تنگی، تنگ‌دستی ≠ فراخ‌عیشی.

تنگنا: ۱. جای تنگ؛ ۲. قبر، لحد، گور؛ ۳. گرفتاری، محظور، مضیقه؛ ۴. بن‌بست، تنگ‌راه ≠ فراخنا؛ ۵. تضییق، تنگی، ضیق، محدودیت ≠ مخمصه؛ ۶. سختی، فشار.

تنگ‌نظر: بخیل، تنگ‌چشم، خسیس، دون، کم‌همت، کوته‌بین، کوته‌نظر، ممسک، نظرتنگ ≠ بلندنظر.

تنگ‌نظری: ۱. اندک‌بینی، کوته‌بینی ≠ بلندنظری؛ ۲. حسادت، نظرتنگی.

تنگه: ۱. باریکه، بغاز؛ ۲. باب، دربند؛ ۳. تنگ، دروا، دره.

تنگی: ۱. تضییق، تنگنا، سختی، فشار ≠ فراخی؛ ۲. عسرت، فاقه، فقر، فلاکت، نکبت ≠ گشاددستی، فراخبالی؛ ۳. غلا، قحطسالی، قحط، کمیابی ≠ وفور، برکت، آبسالی، فراوانی؛ ۴. کم‌پهنایی، باریکی، کم‌عرضی ≠ گشادی.

تنور: ۱. اجاق، کوره؛ ۲. محل‌پخت نان، کوره نان‌پز، کوره پخت نان.

تنورخانه: آشپزخانه، مطبخ.

تنوره: ۱. دودکش؛ ۲. لوله‌سماور، آتشدان؛ ۳. جنگ جامه، جوشن؛ ۴. معبرریزش آب بر پره‌های آسیا، آبراه؛ ۵. جوش، جامه جنگ.

تنوع: ۱. نوع‌به‌نوع، گوناگونی، گونه‌گونی، تلَوُّن؛ ۲. واریته؛ ۳. گوناگون‌شدن.

تنوع‌طلب: ۱. تنوع‌جو؛ ۲. تحول‌جو.

تنومند: ۱. پرزور، توانا، پرقوت، قدرتمند، زورمند، قوی ≠ کم‌زور، ناتوان؛ ۲. بزرگ، بزرگ‌جثه، تناور، جسیم، چاق، ستبر، عظیم‌الجثه، فربه، قوی‌هیکل، کلان ≠ لاغر، نزار.

تنومندی: ۱. پرزوری، توانایی، زورمندی، قدرتمندی ≠ ناتوانی، کم‌زوری؛ ۲. جسامت، چاقی، فربهی، قوت، نیرومندی ≠ لاغری.

تنویر: ۱. روشن‌سازی، روشنگری؛ ۲. روشن‌کردن، روشن‌ساختن؛ ۳. نوره‌کشی؛ ۴. نوره، واجبی؛ ۵. نوره کشیدن، واجبی‌کردن.

تنها: ۱. عزب، مجرد ≠ متاهل، خانه‌دار؛ ۲. تک، فرد، فرید، منفرد، وحید، یکه، یگانه؛ ۳. فقط، لاغیر، منحصراً؛ ۴. بی‌همتا، طاق، مفرد، واحد؛ ۵. یک‌تنه؛ ۶. خلوت‌گزین، خلوت‌نشین.

تنه: ۱. اندام، بدن، بدنه، تن، تنه، جسم، هیکل ≠ سر؛ ۳. ساقه، ساقه اصلی درخت، کنده، نون.

تنهایی: ۱. اعتزال، انزوا، انفراد، عزلت، گوشه‌نشینی؛ ۲. خلوت؛ ۳. تجرد.

تنی: ۱. بدنی؛ ۲. مربوط به تن؛ ۳. از یک پدر و مادر ≠ ناتنی.

تنیدن: ۱. تار بافتن؛ ۲. بافتن، تابیدن.

تنیده: بافته، منسوج، تابیده.

تواب: صفت ۱. توبه‌پذیر، بخشاینده؛ ۲. توبه‌گر، توبه کننده، بازگشت‌کننده؛ ۳. توبه‌پرست.

توابع: ۱. متعلقات، وابسته‌ها؛ ۲. حومه‌ها؛ ۳. اطراف؛ ۴. پیروان، چاکران؛ ۵. پی‌آمدها، نتایج؛ ۶. تابع‌ها.

تواتر: ۱. ترادف، ترتب، تسلسل، توالی؛ ۲. فرکانس، بسامد.

تواجد: به وجد آمدن، وجد‌کردن، شور نمودن.

توارث: ۱. ارث بردن، به هم‌ارث‌دادن، به ارث رسیدن، از هم ارث بردن؛ ۲. ارثی، موروثی.

تواری: ۱. دربه‌دری؛ ۲. اختفا؛ ۳. دربه‌در‌شدن؛ ۴. پنهان‌شدن.

توازن: ۱. برابری، تعادل؛ ۲. قرینه، موازنه؛ ۳. هم‌سنگی، هم‌وزنی؛ ۴. تناسب، موزونی.

توازی: ۱. محاذات؛ ۲. برابر‌شدن، هم‌سود‌شدن؛ ۳. مقابل گردیدن، مقابل هم‌بودن، محاذی هم‌بودن.

تواضع: ۱. افتادگی، خاکساری، خشوع، خضوع، خفض جناح، شکسته‌نفسی، فروتنی، نرم‌خویی ≠ تفرعن؛ ۲. فروتنی‌کردن، خاشع‌بودن، خاضع‌بودن ≠ تفرعن ورزیدن، .م. طزقبن‌کردن، کبر ورزیدن.

تواضع‌کردن: ۱. فروتنی‌کردن، خضوع‌کردن؛ ۲. تعظیم‌کردن، ادای احترام‌کردن.

توافق: ۱. آشتی، سازش، سازگاری، هم‌دلی؛ ۲. موافقت؛ ۳. اتحاد، وفاق، وفق؛ ۲. سازگار‌شدن، سازش‌کردن، متفق‌شدن، متحد‌شدن ≠ مخالفت، ناسازگاری.

توافق داشتن: سازگاربودن، با هم‌ساختن، هم‌آهنگ‌بودن.

توافق‌کردن: به توافق‌رسیدن، سازش‌کردن، موافقت‌کردن، سازگارشدن.

توالت: ۱. آرایش، بزک؛ ۲. آب‌ریزگاه، بیت‌الخلاء، حاجت‌گاه، خلا، دست‌شویی، کابینه، مبال، مبرز، مستراح.

توالت‌کردن: آرایش‌کردن، بزرگ‌کردن، خود را آراستن.

توالد: ۱. تناسل، تولید مثل، زادن، زادوولد، زایش؛ ۲. تولیدمثل‌کردن، زادوولد‌کردن.

توالی: ۱. تسلسل، تناوب، تواتر؛ ۲. پیاپی رسیدن، دمادم‌شدن.

توانا: ۱. پرقدرت، توانمند، زورمند، قادر، قدرتمند، قوی، نیرومند؛ ۲. باقدرت، متنفذ، مقتدر ≠ ناتوان.

توان: ۱. استطاعت، استعداد، انرژی، تاب، تحمل، توانایی، رمق، زور، طاقت، قابلیت، قدرت، قوا، قوت، کارآیی، نیرو، وسع، یارا؛ ۲. قوه، نما.

توانایی: استطاعت، اقتدار، تسلط، توانمندی، پرتوانی، طاقت، عرضه، قدرت، قوا، قوه، مقاومت، نفوذ، نیرو، وسع ≠ ناتوانی.

تو: حرف ۱. اندرون، داخل، در، درون ≠ برون، خارج؛ ۲. پرده، لایه؛ ۳. رشته، لا.

توانستن: ازعهده برآمدن، توانایی داشتن، درتوان داشتن، قدرت داشتن، یارستن.

توان‌سوز: تحمل‌گداز، توان‌فرسا، طاقت‌سوز، طاقت‌فرسا.

توان‌فرسا: تحمل‌گداز، توان‌سوز، خسته‌کننده، سخت، شاق، طاقت‌سوز، طاقت‌فرسا، کمرشکن، ناتوان‌ساز، ناتوان‌کننده.

توانگر: ۱. بی‌نیاز، تاجر، ثروتمند، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، مایه‌ور، متعین، متمکن، متمول، متنعم، مستطیع، مستغنی، منعم ≠ فقیر، درویش؛ ۲. توانا، قادر، زورمند، قوی ≠ ضعیف، ناتوان.

توانگری: استطاعت، بی‌نیازی، تمکن، تنعم، دارایی، دولتمندی، غنا ≠ فقر.

توانمند: ۱. توانا، زورمند، قوی، نیرومند ≠ ناتوان؛ ۲. باقدرت، متنفذ، بانفوذ.

توانمندی: ۱. انرژی، زور، قدرت، قوه؛ ۲. زورمندی، نیرو، نیرومندی ≠ ناتوانی؛ ۳. نفوذ.

توامان: m‌a'o‌t[اسم باهم، جنابه، دوقلو، همزاد.

توام: ۱. با، باهم، همراه؛ ۲. جفت، هم‌زاد.

توبره: خرجین، کیسه بزرگ.

توبه‌آمیز: انابت‌آمیز.

توبه: استغفار، انابت، انابه، پشیمانی.

توبه‌دار: اسم پشیمان، تائب، تواب، توبه‌کار، نادم.

توبه‌کار: صفت پشیمان، تائب، توبه‌دار، نادم.

توبیخ: ۱. تنبیه، گوشمالی، مجازات ≠ تشویق؛ ۲. سرزنش، شماتت، قدح، مواخذه، مذمت، ملامت، نکوهش؛ ۳. نکوهیدن، سرزنش‌کردن ≠ ستودن، مدح‌کردن.

توبیخ‌شدن: ۱. سرزنش‌شدن، شماتت‌شدن، ملامت‌شدن؛ ۲. تنبیه‌شدن، مجازات‌شدن.

توبیخ‌کردن: ۱. نکوهیدن، سرزنش‌کردن، ملامت‌کردن؛ ۲. تنبیه‌کردن، مجازات‌کردن.

توپ: ۱. گوی لاستیکی؛ ۲. گلوله؛ ۳. آتشبار، سلاح جنگی، جنگ‌افزار سنگین ودور برد؛ ۴. طاقه؛ ۵. تشر، معاتبه.

توپ‌وتشر: پرخاش‌تهدیدآمیز، تهدید عتاب‌آمیز.

توپیدن: درشتی‌کردن، عتاب‌کردن،‌کردن، پرخاش‌کردن ≠ نواختن، ملایمت‌به خرج‌دادن.

توت: تود، درخت توت.

توتستان: توتزار.

توتک: ۱. نی‌لبک؛ ۲. طوطی؛ ۳. نان‌قندی؛ ۴. گنجینه.

توتیا: ۱. اکسید روی، سنگ سرمه؛ ۲. بلوط دریایی؛ ۳. خارپشت دریایی.

توجع: ۱. اندوهمندی، تالم، دردمندی، دردناکی ≠ سلامت؛ ۲. دردناک‌شدن، دردمند‌شدن، نالیدن.

توجه: ۱. تدقیق، دقت، مبالات، مداقه، نگرش؛ ۲. پرستاری، تیمار، دل‌سوزی، علاقه، مراقبت، مواظبت؛ ۳. اعتنا، التفات، رعایت، عنایت، مبالات، محل، مراعات، ملاحظه، وقع؛ ۴. پروا؛ ۵. تمایل، میل؛ ۶. نگهداری؛ ۷. روی‌کردن، روی آوردن؛ ۸. تیمار داشتن، غمخواری.

توجه‌کردن: ۱. التفات‌کردن، اعتنا‌کردن، مراعات‌کردن، رعایت‌کردن؛ ۲. روی آوردن؛ ۳. تیمار داشتن، غم‌گساری‌کردن، غم‌خواری‌کردن؛ ۴. دل‌سوزی‌کردن؛ ۵. دقت‌کردن.

توجیه: ۱. تبیین، تشریح، توضیح، شرح؛ ۲. موجه‌سازی؛ ۳. دلیل‌تراشی؛ ۴. روی‌آوری؛ ۵. روی آوردن.

توچال: یخچال طبیعی.

توحش: ۱. بربریت، سبعیت، وحشیگری؛ ۲. نافرهیختگی؛ ۳. وحشی‌شدن ≠ تمدن.

توحید: ۱. اقرار به یگانگی خدا‌کردن، ایمان به وحدانیت خدا داشتن، به یکتایی‌خدا ایمان آوردن، خدا را یگانه دانستن؛ ۲. یکی‌شمردن؛ ۳. یگانه‌کردن، یگانه دانستن.

توخالی: پوچ، پوک، مجوف، میان‌تهی ≠ پر.

تودار: ۱. آب‌زیرکاه، موذی؛ ۲. حیله‌گر، محیل، مکار، نیرنگ‌باز؛ ۳. دورو، ریاکار؛ ۴. ظاهرساز؛ ۵. خوددار.

تودد: ۱. دوستی، محبت، وداد؛ ۲. دوست‌شدن، دوستی‌کردن، اظهار دوستی‌کردن.

تودل‌برو: ۱. جذاب، دوست‌داشتنی؛ ۲. ملیح، بانمک؛ ۳. شیرین‌حرکات.

تودماغی: خیشومی، غنه‌ای.

توده: ۱. انبوه، پشته، تلمبار، خرمن، کومه؛ ۲. جمهور، خلق، عامه، عوام، مردم؛ ۳. گروه، نجد ≠ فرد؛ ۴. جمع.

توده‌شناسی: فولکور.

تودیع: ۱. بدرود، خداحافظی، وداع؛ ۲. بدرود گفتن، خداحافظی‌کردن، وداع‌کردن؛ ۳. امانت‌گذاری، ودیعه؛ ۴. ودیعه‌گذاشتن.

تودیع‌کردن: خداحافظی‌کردن، وداع‌کردن، بدرود گفتن.

تور: اسم ۱. تله، جال، دام؛ ۲. تار، تیره؛ ۳. سیر، گردش، گشت، سفر، سیاحت.

تورع: فعل ۱. پارسایی، پرهیزگاری، پرواپیشگی، تقواپیشگی، تدین، تقوا، زهد، ورع ≠ ناپارسایی؛ ۲. پارسا‌بودن؛ ۳. پرهیختن، پرهیز‌کردن، تقوا پیشه‌کردن.

تور‌کردن: ۱. به دام انداختن، شکار‌کردن، صید‌کردن؛ ۲. رام‌کردن (جنس‌مخالف).

تورم: ۱. آماس، انتفاخ، برآمدگی، نفخ، ورم؛ ۲. آماس‌کردن، ورم کرن، آماسیدن؛ ۳. افزایش غیرمعقول قیمت‌ها.

توره: شغال.

توزیع: ۱. پخش، پراکنش؛ ۲. پراکندن، پخش‌کردن، پراکنده‌ساختن؛ ۳. بخش، تسهیم، تقسیم، قسمت.

توزیع‌کردن: ۱. بخش‌کردن، تقسیم‌کردن، قسمت‌کردن؛ ۲. پراکندن، پراکنده‌ساختن، پخش‌کردن.

توزین: ۱. سنجیدن، وزن‌کردن؛ ۲. سنجش.

توسری‌خور: خفیف، خوار، ذلیل.

توسط‌کردن: وساطت‌کردن، میانجیگری، واسطه‌شدن، وسیله‌شدن.

توسط: ۱. میانجیگری، وساطت؛ ۲. میانجیگری‌کردن، وساطت‌کردن؛ ۳. ازطریق، وسیله.

توسع: ۱. فراخی، گشادگی؛ ۲. فراخ‌شدن، گشاده‌شدن، گسترده‌شدن، وسعت‌یافتن.

توسعه: ۱. بسط، پیشرفت، عمران، گسترش، وسعت؛ ۲. بسط‌دادن، گسترش‌دادن، پیشرفت‌کردن.

توسعه‌طلب: صفت امپریالیست، سلطه‌جو، سلطه‌طلب.

توسعه‌طلبی: استعمار، امپریالیسم.

توسعه‌یافته: آباد، پررونق، پیشرفته، مترقی ≠ توسعه‌نیافته، عقب‌مانده.

توسل: ۱. آویزش، اعتصام، تشبث، تمسک، دستاویز؛ ۲. دست به دامان‌شدن، متوسل‌شدن، دستاویز گرفتن.

توسل جستن: متوسل‌شدن، دست به دامان‌شدن، تشبث‌کردن.

توسن: اسم ۱. اسب، باره، سمند، فرس؛ ۲. رام‌ناشدنی، سرکش، وحشی.

توسنی: سرکشی، عصیان، وحشیگری.

توسیع: ۱. گسترش‌دهی، وسعت‌دهی؛ ۳. وسعت‌دادن، گشاده‌کردن، گسترده‌کردن؛ ۳. توانگر‌شدن؛ ۴. فراخی، گشادی.

توشه: ۱. آذوقه، ارزاق، برگ، جیره، خواربار، خوراکی، زاد، قوت، قوت‌لایموت، نوا؛ ۳. رزق، روزی؛ ۴. اندوخته، ذخیره؛ ۵. بار، بنه؛ ۶. ره‌توشه، زادراه.

توشیح: ۱. امضا، توقیع؛ ۲. آراستن، زینت‌دادن، مزین‌کردن.

توصیف: ۱. تشریح، تعریف، توضیح، شرح، وصف؛ ۲. ستایش‌کردن، ستودن، وصف‌کردن.

توصیه: ۱. اندرز، پیشنهاد، سفارش، نصیحت، وصیت، وعظ؛ ۲. سفارش‌کردن؛ ۳. اندرز‌دادن، نصیحت‌کردن؛ ۴. وصیت‌کردن.

توصیه‌کردن: ۱. سفارش‌کردن؛ ۲. نصیحت‌کردن، پند‌دادن، اندرز‌دادن.

توضیح: ۱. ایضاح، بسط، تاویل، تبیین، تشریح، تعریف، تفسیر، تفصیل، توجیه، توصیف، روشنگری، روشن‌سازی، شرح؛ ۲. شرح‌دادن، بیان‌کردن، واضح‌ساختن.

توضیح‌دادن: تشریح‌کردن، شرح‌دادن، واضح‌ساختن، آشکار‌کردن، بیان‌کردن.

توضیحی: تبیینی، تشریحی، توصیفی.

توطئه: اسباب‌چینی، تبانی، دسیسه، دوزوکلک، زمینه‌سازی، ساخت‌وپاخت، مقدمه‌چینی.

توطئه‌کردن: دسیسه‌کردن، ساخت‌وپاخت‌کردن، تبانی‌کردن، اسباب‌چینی‌کردن، مقدمه چیدن، مقدمه‌چینی‌کردن.

توطئه‌گر: اسم توطئه‌چی، توطئه‌کننده، دسیسه‌باز، دسیسه‌چی، دسیسه‌کار، دسیسه‌گر.

توطن: ۱. اقامت‌گزینی، وطن‌گزینی؛ ۲. وطن گزیدن، وطن اختیار‌کردن، جا گرفتن.

توغ: توق، درفش، رایت، علم.

توفان: صفت ۱. باد، تندباد، کولاک؛ ۲. غران، غوغاکنان.

توف: غلغله، غوغا، فریاد.

توفیدن: ۱. غریدن، داد و فریاد‌کردن، غوغا‌کردن؛ ۳. شورش‌کردن، شورش‌کردن؛ ۳. جنبش‌کردن، نهضت به پا‌کردن.

توفیر: ۱. افزوده‌شدن؛ ۲. اختلاف، افتراق، امتیاز، تباین، تفاوت، فرق، مبانیت، مغایرت ≠ کاهش‌یافتن، کاستن؛ ۳. اضافه درآمد، سود، منفعت؛ ۴. مال‌اندوزی.

توفیر‌کردن: ۱. تفاوت‌کردن، متفاوت‌بودن، فرق داشتن؛ ۲. افزودن؛ ۳. فایده بردن، سود بردن.

توفیق: پیروزی، فیروزمندی، کامروایی، کامیابی، موفقیت ≠ ناکامیابی.

توقع: ۱. امید، انتظار، بیوس، تقاضا، چشم‌داشت، خواست؛ ۲. مدعا.

توقف: ۱. ایست، بند، درنگ، لنگ، مکث، وقفه ≠ پویایی؛ ۲. اطراق ≠ کوچ؛ ۳. اقامت‌کردن، ماندن ≠ عزیمت‌کردن؛ ۴. توقف‌کردن، درنگ‌کردن ≠ حرکت‌کردن، شتافتن؛ ۵. ایستایی، رکود، سکون، فترت ≠ تحرک.

توقفگاه: ۱. ایستگاه، موقف، یام؛ ۲. پارکینگ، گاراژ.

توقیر: فعل ۱. احترام، بزرگداشت، تعظیم، تکریم؛ ۲. احترام گذاشتن، حرمت گذاشتن، بزرگ داشتن ≠ تحقیر.

توقیع: فعل ۱. امر، امریه، امضا، پی‌نوشت، حکم، دستور، فرمان، منشور، مهر؛ ۲. امضا‌کردن (حکم، فرمان)؛ ۳. نشان گذاشتن، مهر‌کردن.

توقیف: ۱. بازداشت، جلب، حبس، دستگیر، زندانی، محبوس ≠ آزاد؛ ۲. ضبط؛ ۳. بازداشت‌کردن ≠ آزاد‌کردن، رها‌ساختن؛ ۴. ضبط‌کردن، قبضه‌کردن.

توقیف‌شدن: ۱. بازداشت‌شدن، حبس‌شدن، زندانی‌شدن؛ ۲. ضبط‌شدن، مصادره‌شدن.

توقیف‌کردن: بازداشت‌کردن، جلب‌کردن، دستگیر‌کردن ≠ رها‌کردن؛ ۲. حبس‌کردن، زندانی‌کردن، محبوس‌کردن ≠ آزاد‌ساختن؛ ۳. ضبط‌کردن ≠ واپس‌دادن، رفع توقیف‌کردن.

توکا: جل، چکاوک، طرقه.

توکل: ۱. اعتماد، پشتگرمی، تسلیم؛ ۲. به‌دیگری اعتماد‌کردن؛ ۳. تفویض‌کردن (امر به خداوند)، کار خود به خداواگذاشتن، واگذاردن.

توکل‌کردن: ۱. اعتماد‌کردن؛ ۲. وکیل قرار‌دادن، وکالت‌دادن؛ ۳. تفویض‌کردن (امر به خداوند)، کار خود به خداواگذاشتن، به امید خدا‌بودن.

توگوشی: تپانچه، سیلی.

تولا: ۱. دوستی، محبت، مودت، مهربانی، وداد، همدمی؛ ۲. امید ≠ تبرا.

تولد: ۱. زا، زایش؛ ۲. میلاد، ولادت، زادروز؛ ۳. متولد؛ ۴. زادن ≠ وفات؛ ۵. پیدایش، پیدایی، ظهور ≠ افول.

توله: ۱. نوزاد سگ، بچه سگ؛ ۲. نوزاد جانور.

تولیت: ۱. سرپرستی؛ ۲. ولایت‌دادن، والی گردانیدن.

تولی: ۱. تولا، دوستی، مودت، ولا؛ ۲. ولی قرار‌دادن؛ ۳. برگشتن، پشت‌کردن ≠ تبری.

تولید: ۱. پدیدآوری، زایش، توالد؛ ۲. زادن، زاییدن؛ ۳. ایجاد، خلق، فرآوری؛ ۴. فرآورده، محصول ≠ مصرف.

تولید‌کردن: ۱. پدیدآوردن، ایجاد‌کردن؛ ۲. فرآوردن؛ ۳. ساختن؛ ۴. خلق‌کردن.

تولیدگر: صفت پدیدآورنده، زاینده، سازنده، مولد ≠ مصرف‌کننده.

تولید مثل: تناسل، زادوولد، زه‌وزا، زایش.

تومان: ۱. تومن، ده ریال، ده‌قران، ده هزار دینار؛ ۲. ده هزار سرباز (امیرتومان= ده هزار سرباز).

تومن: ۱. تومان، ده ریال، ده قران.

تومور: غده.

تون: ۱. آتشخانه گرمابه، آتشدان‌حمام، گلخن؛ ۲. تار؛ ۲. ≠ پود.

تونل: دالان، زیرزمینی، دهلیز، راهرو، زیرگذر، نقب، سمج، راه زیرزمینی.

تونی: اسم ۱. تون‌تاب، کارگرگلخن، گلخن‌تاب؛ ۲. دزد، راه‌زن، عیار؛ ۳. آواره، خانه‌به‌دوش، دربه‌در.

تونیک: ۱. بلوز بلند زنانه، جامه‌کوتاه زنانه؛ ۲. انرژی‌زا، محرک، مقوی؛ ۳. شربت تقویت‌کننده؛ ۴. نواخت‌دار (زبان‌ها) گرفتار‌شدن، به درد سر افتادن، موقعیت دشواریافتن درتنگناگرفتارآمدن،.

توهم: ۱. پندار، خیال، زعم، ظن، گمان، وهم ≠ یقین؛ ۲. بیم، ترس، اضطراب، وحشت؛ ۳. پنداشتن، گمان‌کردن.

توهم‌زا: وهم‌انگیز، اوهام‌زا ≠ توهم‌زدا.

توهین‌آمیز: ۱. اهانت‌آمیز، اهانت‌بار، موهن، وهن‌آمیز ≠ احترام‌آمیز؛ ۲. بی‌ادبانه، غیرمحترمانه.

توهین: ۱. اهانت، بی‌حرمتی، تحقیر، خوارداشت، وهن ≠ تکریم؛ ۲. اهانت‌کردن، بی‌حرمتی‌کردن، خوار داشتن، وهن‌کردن ≠ احترام گذاشتن؛ ۳. خوار شمردن؛ ۴. سست‌کردن.

توهین‌کردن: اهانت‌کردن، بی‌حرمتی‌کردن، وهن‌کردن، خوارداشتن ≠ تکریم‌کردن، بزرگ‌داشتن.

تهاتر: ۱. معامله پایاپای؛ ۲. دعوی باطل.

تهاتری: پایاپای، مبادله متاع، معاوضه کالا.

تهاجم: فعل ۱. تاخت، تعرض، تک، حمله، شبیخون، هجوم، یورش ≠ پدافند، دفاع؛ ۲. حمله‌کردن، هجوم بردن، تک زدن ≠ دفاع‌کردن.

تهاجمی: ۱. تعرض‌آمیز، یورش‌گونه؛ ۲. تهاجم‌کننده، مهاجم؛ ۳. مربوط به‌تهاجم.

تهافت: ۱. سقوط، لغزش؛ ۲. افتادن، درافتادن؛ ۳. پیاپی افتادن.

تهاون: ۱. اهمال، سستی، سهل‌انگاری، غفلت، مسامحه؛ ۲. اهمال‌کردن، سستی ورزیدن، سهل‌انگاری‌کردن، غفلت‌ورزیدن؛ ۳. خوار شمردن ≠ جدیت.

ته: ۱. بن، بیخ، ریشه؛ ۲. پس؛ ۳. بنیاد؛ ۴. ژرفنا، عمق، قعر؛ ۵. آخر، انتها، پایین، زیر، منتهاالیه ≠ رو، سر.

تهتک: ۱. بی‌شرمی، پرده‌دری، رسوایی، هتاکی؛ ۲. رسوا‌شدن.

تهجد: احیا، بیتوته، بیداری، شب‌بیداری، شب‌زنده‌داری، مساهرت.

تهجی: هجی‌کردن، تفکیک‌حروف الفبا، جداسازی حروف الفبا.

تهدیدآمیز: ترساننده، توام‌با تهدید، رعب‌آمیز، رعب‌انگیز، مخوف.

تهدید: ۱. ارعاب، انذار، بیم، تخویف، ترعیب، وعید؛ ۲. ترساندن، بیم‌دادن.

تهدید‌کردن: ۱. مرعوب‌ساختن، ترساندن، بیم‌دادن؛ ۲. به مخاطره‌افکندن، به مخاطره انداختن، در معرض خطرقرار‌دادن.

تهذیب: ۱. اصلاح، پاکی، پاکیزه‌سازی، پالایش، تربیت، تزکیه، تصفیه، مهذب‌سازی، پیراستگی؛ ۲. مهذب‌ساختن.

تهکم: ۱. ریشخند، استهزا، مسخره، تمسخر؛ ۲. دست انداختن.

تهلکه: مخاطره، مهلکه، نابودی، هلاکت.

تهلیل: ۱. لااله‌الاالله گفتن؛ ۲. تسبیح‌کردن.

ته‌مانده: ۱. باقی‌مانده، به‌جای‌مانده، بقایا، پس‌مانده؛ ۲. تفاله، درد.

تهمت: اتهام، افترا، بهتان، دروغ، فریه، نمامی.

تهمتن: ۱. دلاور، دلیر، شجاع، قوی، گرد، نیرومند؛ ۲. رستم.

ته‌نشست: ته‌نشین، درد، رسوب، لرد.

ته‌نشین: ته‌نشست، رسوب، درد.

تهنیت: ۱. تبریک، درودگویی، شادباش، مبارک‌باد؛ ۲. شادباش گفتن، مبارک‌بادگفتن ≠ تسلیت.

تهورآمیز: ۱. بی‌باکانه، جسارت‌آمیز، دلاورانه، دلیرانه، گستاخانه ≠ بزدلانه.

تهور: بی‌باکی، بی‌پروایی، جرات، جسارت؛ ۲. سرنترسی، دلاوری، دلیری ≠ جبن.

تهوع‌آمیز: ۱. تهوع‌آور، قی‌زا، مهوع؛ ۲. چندش‌آور، چندش‌زا.

تهوع‌آور: ۱. تهوع‌آمیز، قی‌زا، قی‌آور، مهوع؛ ۲. مشمئزکننده، چندش‌زا.

تهوع: ۱. استفراغ، دل‌آشوب، دل‌به‌هم‌خوردگی، شکوفه، غثیان، قی؛ ۲. استفراغ‌کردن، قی‌کردن.

تهی: ۱. پوچ، تخلیه، خالی، خلاء ≠ پر، مملو؛ ۲. عاری.

تهی‌دست: بی‌بضاعت، بیچاره، بی‌چیز، بی‌نوا، تنگ‌دست، تهی‌دست، درویش، بی‌پول، فقیر، گدا، محتاج، مفلس، مفلوک، ناتوان، ندار، نیازمند، یک‌لاقبا ≠ توانگر، دارا، غنی، متنعم، ثروتمند.

تهی‌دستی: استیصال، افلاس، بی‌چیزی، بی‌نوایی، تنگ دستی، درویشی، عسرت، فقر، گدایی، مسکنت، نداری ≠ مکنت.

تهی‌سازی: تخلیه.

تهیگاه: ۱. لگن خاصره؛ ۲. دبر، کون، ماتحت.

تهی‌مایه: ۱. بی‌سواد، بی‌علم؛ ۲. بی‌سرمایه؛ ۳. مالباخته؛ ۴. بی‌پول، تنگدست.

تهی‌مغز: احمق، بی‌خرد، جلف، نادان ≠ خردمند، کله‌دار.

تهیه: ۱. آماده، اندوخته، پیش‌بینی، تامین، تجهیز، تحصیل، تدارک، تدوین، ترتیب، تعبیه، تمهید، تنظیم، تیار، ذخیره، فراهم، مهیا؛ ۲. آمادگی، بسیج؛ ۳. آماده‌کردن، فراهم‌کردن، مهیا‌کردن.

تهییج: ۱. اغوا، برانگیختگی، تحریک، تشویق؛ ۲. جنب‌وجوش، شور؛ ۳. شوق‌زدگی، هیجان‌زدگی؛ ۴. برانگیختن، به‌هیجان آوردن، شوراندن؛ ۵. به‌هیجان آمدن، برانگیخته‌شدن؛ ۶. هیجان‌زده‌کردن، به هیجان‌آوردن.

تیار: ۱. آماده، تدارک، تهیه، فراهم، مهیا، حاضر؛ ۲. درست، کامل، صحیح.

تیار‌کردن: آماده‌کردن، حاضر‌کردن، فراهم‌کردن، مهیا‌کردن.

تیپا: i‌t[اسم اردنگ، اردنگی، پاسار، پشت‌پا، تک‌پا، ضربه‌پا، لچ، لگد.

تیپ: ۱. یگان نظامی، سه گردان؛ ۲. جنس، صنف، سنخ، نوع؛ ۳. گروه؛ ۴. نمونه؛ ۵. وضع ظاهر، سرووضع، شیوه لباس پوشیدن.

تیتراژ: تیربندی، عنوان‌گذاری.

تیراژ: شمارگان، تعداد نسخه چاپ.

تیراژه: رنگین‌کمان، قوس‌وقزح، تیراژی.

تیرانداز: تیرافکن.

تیراندازی: رمی، شلیک، شلیک تیر، گلوله‌باران، مناضلت.

تیرباران: ۱. تیراندازی، گلوله‌باران؛ ۲. اعدام.

تیردان: ترکش، تیرکش، جوله، کیش.

تیررس: ۱. برد تیر؛ ۲. آماج، پرتاب.

تیرک: دیرک، ستون چوبی؛ ۲. تیرکوچک.

تیرکش: ترکش، تیردان، جوله، کیش.

تیر: اسم ۱. گلوله؛ ۲. پیکان، خدنگ، سهم، ناوک؛ ۳. گلوله فشنگ؛ ۴. عطارد؛ ۵. چوب؛ ۶. سرطان؛ ۷. تاریک، تیره، سیاه، کمرنگ؛ ۸. بهره، بخش، حصه، قسمت؛ ۹. چوب‌دار بام، دیرک (چادر، کشتی)، شاه‌تیر، حمال؛ ۱۰. مرد اول بازی؛ ۱۱. چوبک، وردنه.

تیرگی: ۱. تاری، تاریکی، سیاهی، ظلمت ≠ روشنایی؛ ۲. کدورت، کدورت خاطر، کین، کینه.

تیره‌بخت: بدبخت، تیره‌بخت، تیره‌روز، سیه‌روز، سیاه‌بخت، شوربخت، مفلوک ≠ خوشبخت.

تیره‌بختی: ادبار، بدبختی، تیره‌بختی، سیه‌روزی، تیره‌روزی، شوربختی، فلاکت، نکبت ≠ خوش‌بختی.

تیره: صفت ۱. تاریک، تار، دیجور، ظلمانی، مظلم ≠ روشن؛ ۲. اسود، سیاه، سیه‌فام، قره، کبود، کدر، مشکی؛ ۳. ابهام‌آمیز، مبهم؛ ۴. ایل، خاندان، طایفه، قبیله، قوم، نسل؛ ۵. جنس، گونه، نوع؛ ۶. منغص؛ ۷. مکدر، ملول، غمین، حزین، غمگین، گرفته، دژم، غمناک؛ ۸. گ.

تیره‌دل: ۱. بدخواه، قسی‌القلب، ≠ نیک دل، خیرخواه، مهربان؛ ۲. بدرای، بدسگال، تیره‌ضمیر، کوردل؛ ۳. گمراه، منحرف، نادرست.

تیره‌روز: بداقبال، بدروزگار، سیه‌روز، شوربخت، مفلوک ≠ خوش‌اقبال، خوش‌بخت.

تیره‌روزی: بدبختی، سیه‌روزی، تیره‌بختی، شوربختی، فلاکت، نکبت ≠ خوش‌بختی، نیک‌بختی.

تیره‌ضمیر: بدخواه، تیره‌دل، سیاه‌دل ≠ روشن‌ضمیر.

تیره‌فام: تیره‌رنگ، سیاه‌رنگ، تاریک، سیه‌فام، کدر ≠ سپیدفام، سفیدرنگ.

تیزاب: اسید نیتریک، جوهر شوره.

تیزبازی: زرنگی، رندی، فرصت‌طلبی سودجویانه، منفعت‌طلبی.

تیزبین: ۱. تیزنظر، تیزنگر، دقیق، روشن‌بین، زیرک، کنجکاو؛ ۲. عاقبت‌اندیش، عاقبت‌نگر، مال‌اندیش؛ ۳. صائب‌نظر، باریک‌بین.

تیزپرواز: بلندپرواز، تندرو، تیزبال، تیزپر، سبک‌سیر.

تیزپو: بادپا، تندپو، تندرو، سریع، تیزتک، سریع‌السیر ≠ کندرو، کند.

تیزتک: بادپا، تندرو، تیزرو، سریع‌السیر.

تیزتک: چابک، تندرو، بادبا، تیزرو، تیزرفتار.

تیز: ۱. تند، حاد؛ ۲. چابک، سریع؛ ۳. برا، بران، برنده ≠ کند؛ ۴. پرادویه؛ ۵. تلخ‌مزه، گس؛ ۶. باد، ریح، گوز؛ ۷. باهوش، دقیق، هوشیار، زیرک ≠ دیرفهم، کم‌هوش.

تیزچشم: ۱. روشن‌بین، عاقبت‌بین، مال‌اندیش؛ ۲. تیزبین، دقیق، روشن‌بین.

تیزخاطر: تیزطبع، تیزفهم، زیرک، هوشمند، هوشیار.

تیزرای: تیزفهم، تیزهوش، دانا، داهی، زیرک، فهیم، هوشمند ≠ کندهوش.

تیزرو: بادپا، تندرو، تیزتک، رهوار، سبک‌سیر، فرز ≠ کندرو.

تیززبان: چیره، ذلیق، بلیغ، فصیح، زبان‌آور ≠ الکن، پریش‌زبان، زبان‌پریش، گنگ، اصم.

تیز‌شدن: ۱. برنده‌شدن، براشدن؛ ۲. برانگیخته‌شدن، گوش به زنگ‌شدن؛ ۳. گستاخ‌شدن، بی‌پروا گشتن؛ ۴. مشتعل‌شدن، شعله‌ور‌شدن، پرلهیب گشتن؛ ۵. پرادویه‌شدن.

تیزفهم: زیرک، سریع‌الانتقال، ذکی، هوشمند ≠ دیرفهم، بیق، دیریاب.

تیزفهمی: دها، ذکاوت، زیرکی، هوشمندی، هوشیاری ≠ کندفهمی.

تیز‌کردن: ۱. بران‌کردن، برنده‌کردن؛ ۲. تحریک‌کردن، برانگیختن؛ ۳. پرادویه‌کردن.

تیزگام: ۱. بادپا، تیزرو، تندرو، تیزپا؛ ۲. تیزتک، سبک‌سیر؛ ۳. سریع، فرز.

تیزهوش: تندهوش، تیزرای، زیرک، سریع‌الانتقال، عاقل، متفطن، متیقظ، هوشمند، هوشیار ≠ کندهوش.

تیزهوشی: ذکاوت، زیرکی، سرعت انتقال، هوشمندی ≠ کندهوشی.

تیزی: ۱. برایی، برندگی ≠ کندی؛ ۲. تندی؛ ۳. حدت، تندخویی، خشونت، غضب، قهر؛ ۴. دم، لبه.

تیشه: تبر، چکش لبه‌تیز.

تیغ: ۱. چاقو، حسام، خنجر، دشنه، سیف، شمشیر، قداره، قلیچ، کارد؛ ۲. خار، شوک؛ ۳. قله، ستیغ.

تیغ زدن: ۱. تلکه‌کردن؛ ۲. شمشیر زدن؛ ۳. مجروح‌کردن.

تیغستان: خلنگ‌زار، خارزار، خارستان.

تیغه: ۱. دیواره نازک؛ ۲. قله‌کوه؛ ۳. لبه‌تیز (کارد، چاقو، شمشیر).

تیفوس: محرقه.

تیقظ: ۱. بیداری، هشیاری؛ ۲. بیدار‌شدن، هشیار‌بودن.

تیک: ۱. حرکت عصبی و غیرارادی‌عضله صورت، انقباض ناگهانی و غیرارادی‌عضله؛ ۲. نشانه (خ).

تیکه پراندن: تیکه آمدن، مزه پراندن، تکه آمدن، متلک گفتن.

تیماج: ۱. چرم؛ ۲. چرم‌دباغی‌نشده.

تیمار: ۱. اندوه، غم؛ ۲. اندوه‌گساری، غم‌خواری؛ ۳. حضانت، سرپرستی؛ ۴. پرستاری، توجه؛ ۵. اندیشه، فکر.

تیماردار: اسم پرستار، خدمت‌کار، غم‌خوار، مراقب.

تیمارداری: پرستاری، حضانت، خدمت‌کاری، غم‌خواری.

تیمارداشت: ۱. پرستاری، تیمار، بیمارداری؛ ۲. خدمت، مراقبت، مواظبت؛ ۳. غم‌خواری.

تیمارستان: بیمارستان‌روانی، دارالمجانین، دیوانه‌خانه، دیوانه‌ستان.

تیمار‌کردن: ۱. پرستاری‌کردن، مراقبت‌کردن، مواظبت‌کردن؛ ۲. خدمت‌کردن؛ ۳. غم‌خواری‌کردن.

تیمارکش: اندوه‌گسار، غم‌خوار، پرستار.

تیم: ۱. اکیپ، باند، دسته، گروه؛ ۲. تعهد؛ ۳. غم‌خواری؛ ۴. کاروان‌سرا؛ ۵. اندوه، دل‌تنگی؛ ۶. آویشن.

تیمچه: ۱. بازار، بازارچه، پاساژ، کاروان‌سرای کوچک.

تیمم: وضو یا غسل با خاک.

تیمن: تبرک، خجستگی، فرخندگی، میمنت ≠ گجستگی، نحوست؛ ۲. همایون داشتن، فرخنده شمردن؛ ۳. تبرک جستن.

تیمی: گروهی، باندی، دسته‌جمعی ≠ انفرادی.

تین‌ایجر: نوجوان.

تینر: مایع فرّار رقیق‌ساز، مایع‌حلال و رقیق‌کننده رنگ.

تیوپ: ۱. محفظه لوله‌ای (خمیردندان، چسب و )؛ ۲. تویی لاستیک چرخ(اتومبیل، دوچرخه و ).

تیول: ۱. ضیاع، ملک اربابی؛ ۲. اقطاع؛ ۳. قلمرو فرمانروایی، حیطه نفوذ.

تیه: ۱. بادیه، بر، بیابان، صحرا ≠ آبادی؛ ۲. سرگردانی، ضلالت، گمراهی؛ ۳. تکبر، خودبینی، خودپسندی ≠ تواضع، افتادگی.

ثابت: ۱. استوار، برقرار، پابرجا، پادار، پایدار، قائم، قرص، محکم، مستقر، مقاوم؛ ۲. باقی، دایم، لایتغیر؛ ۳. قطعی، محرز، محقق، مدلل، مسلم، یقین؛ ۴. واثق؛ ۵. جایگزین؛ ۶. بی‌حرکت، جایگیر ≠ متحرک.

ثابت‌قدم: استوار، بااراده، باعزم، پابرجا، مصمم ≠ مذبذب، نااستوار.

ثار: خون، دم؛ ۲. کینه؛ ۳. انتقام، خونخواهی، کین‌خواهی، کینه‌کشی.

ثاقب: ۱. تابان، تابناک، رخشان، روشن، فروزان، منور؛ ۲. سوراخ‌کننده، نافذ.

ثالث: سوم، سومین.

ثانی: ۱. دوم؛ ۲. تالی، جفت.

ثانیه: آن، دم، طرفه‌العین، لحظه، لمحه.

ثبات: آرام، استحکام، استقامت، استقرار، استواری، پابرجایی، پایداری، دوام، سکون، وقار ≠ ناپایداری.

ثبات: ثبت‌کننده، ضباط، کاتب، محرر.

ثبت: ۱. درج، ضبط، مرقوم، مندرج؛ ۲. کتابت، نگارش.

ثبت‌نام: اسم‌نویسی، نام‌نویسی.

ثبوت: ۱. استقرار، پابرجایی، استواری؛ ۲. پایداری، دوام؛ ۳. اثبات، تایید، تحقق.

ثروت: تمکن، تمول، دارایی، دولت، غنا، مال، مکنت، ملک، منال، نعمت، نوا، هستی.

ثروتمند: تاجر، توانگر، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمول، متمکن، میلیونر ≠ بی‌نوا، تهیدست، فقیر، گدا.

ثری: تراب، خاک، زمین، طین ≠ سما.

ثریا: ۱. پروین، نرگسه؛ ۲. چلچراغ.

ثغر: ۱. حد، سرحد، مرز؛ ۲. دندان، دهان، دهن.

ثغور: ۱. بندها، حدود، مرزها؛ ۲. اسنان، ثنایا.

ثفل: باقیمانده، تفاله، درد.

ثقب: ثقبه، رخنه، سوراخ، منفذ.

ثقبه: رخنه، سوراخ، منفذ.

ثقل: ۱. بارسنگینی، سنگینی، گرانی، ورز، وزن؛ ۲. دشواری، سختی ≠ سبکی.

ثقه: ۱. اطمینان، اعتماد، وثوق؛ ۲. امین، درستکار، مطمئن، موثق.

ثقیل: ۱. سنگین، گران، وزین، هوار؛ ۲. دیرهضم، ناگوار؛ ۳. ناخوشایند ≠ سبک، خوش‌گوار، خوشایند.

ثلاث: سوم، ثالث، سه، سه‌گانه.

ثلاثه: سه‌گانه.

ثلث: ۱. ترم؛ ۲. سه‌یک، یک‌سوم.

ثمر: ۱. بار، بر، ثمار، سود، فایده، میوه؛ ۲. حاصل، نتیجه.

ثمربخش: اثربخش، عامل، کارگر، موثر ≠ بی‌اثر.

ثمردار: بارآور، بارور، مثمر، میوه‌دار ≠ بی‌بر، عقیم.

ثمره: ۱. حاصل، ماحصل، نتیجه؛ ۲. بار، بر، ثمار، میوه.

ثمن: ارزش، بها، قیمت، نرخ.

ثمین: ارزشمند، پرارزش، پربها، پرقیمت، قیمتی، گرانبها، نفیس ≠ کم‌قیمت.

ثنا: ۱. تحسین، تمجید، حمد، سپاس، ستایش، مدح، مدیح، مدیحه، منقبت؛ ۲. تحیت، درود؛ ۳. سپاس، شکر؛ ۴. دعا، ذکر؛ ۵. ذکرجمیل، ذکرخیر ≠ قدح، هجا، هجو.

ثناخوان: ۱. دعاگو؛ ۲. ستایشگر، مداح، مدیحه‌سرا.

ثواب: ۱. احسان، کارنیک، نیکی؛ ۲. اجر، پاداش، مزد ≠ عقاب، گناه.

ثوب: ۱. پیراهن، پیرهن، تن‌پوش، جامه؛ ۲. رفتار، روش، عمل.

ثورت: ۱. انقلاب، ثوره، شورش، نهضت؛ ۲. کین، کین‌خواهی، کینه.

ثیب: ۱. بی‌شوهر، بی‌شوی، بیوه؛ ۲. پسر، عزب، مجرد؛ ۳. زن، نادختر ≠ باکره، بتول، بکر، دوشیزه، عذرا.

ستاره نجفیان

بئر: چاه، چاه آب.

باآبرو: آبرودار، آبرومند، باحیثیت، محترم، معتبر ≠ بی‌آبرو.

باآب‌وتاب: به‌تفصیل، مفصل، مشروح، مشروح.

باآب‌ورنگ: ۱. گلگون؛ ۲. باطراوت، پرطراوت ≠ بی‌طراوت؛ ۳. زیبا، قشنگ، ملیح، وجیه.

باابهت: باشکوه، باعظمت، شکوهمند، عظیم، مجلل ≠ بی‌ابهت، محقر، بی‌شکوه.

بااحتیاط: ۱. احتیاط‌کار، محتاط، دوراندیش، ملاحظه‌کار ≠ بی‌احتیاط، بی‌پروا، نامحتاط؛ ۲. محتاطانه، دوراندیشانه، مصلحت‌اندیشانه.

بااحساس: پرحرارت، پرشور، گرم ≠ بس‌احساس.

باادب: آداب‌دان، فرهیخته، مودب، مبادی آداب، متادب، متمدن ≠ بی‌ادب، گستاخ، نافرهیخته.

باارزش: ۱. ارجمند، بااعتبار، بااهمیت؛ ۲. قیمتی، نفیس، ارزشمند، گرانبها ≠ بی‌ارزش؛ ۲. مغتنم، مهم.

بااصل: اصالت‌دار، اصیل، بااصالت، شریف، نجیب، نژاده، نسیب ≠ بی‌اصل.

بااصل‌ونسب: اصالت‌دار، اصیل، بااصالت، شریف، باباننه‌دار، نجیب، نژاده، نسیب ≠ بی‌اصل.

بااعتبار: باارزش، پادار، صاحب‌اعتبار، متمول، محترم، معتبر، معتمد، موثق ≠ بی‌آبرو، بی‌اعتبار، نامعتبر.

باالارده: باقصد، عمداً، ارادی، قصداً، متعمداً ≠ غیرعمد، بی‌اختیار، بی‌اراده.

باالتهاب: ملتهب.

باانصاف: ۱. انصافدار، منصف؛ ۲. بی‌نظر، حق‌بین، دادگر، عادل ≠ بی‌انصاف.

باانضباط: بادیسیپلین، بانظم، مرتب، منضبط، مقرراتی، منظم ≠ بی‌انضباط، شلخته، نامرتب، نظم‌گریز.

بااهمیت: ارجمند، باارزش، مهم ≠ بی‌ارزش، بی‌اهمیت.

باایمان: ایمان‌دار، بادیانت، پارسا، پرهیزگار، دیندار، متدین، متقی، مومن، معتقد ≠ بی‌ایمان، کافر.

بااین‌که: هرچند، اگرچه.

بابا: اسم ۱. اب، پدر، والد ≠ ام، مادر، مام؛ ۲. شخص، کس؛ ۳. فلانی، مردک؛ ۴. یارو، طرف، فلانی؛ ۵. بزرگ؛ ۶. پیر، پیرمرد ≠ پیرزن، ننه؛ ۷. پیر، مرشد، مراد؛ ۸. خدمتکار؛ ۹. خدمتگزار.

بابابزرگ: ۱. پدربزرگ، جد، نیا ۱. ≠ نوه؛ ۲. مادربزرگ.

باباشمل: ۱. داش، داش‌مشدی، لوطی ≠ نالوطی؛ ۲. جاهل.

بابت: ۱. از باب، به‌خاطر، برای، درخصوص، راجع؛ ۲. به‌حساب، درعوض؛ ۳. جهت، حیث، فقره؛ ۴. سبب، علت.

باب: اسم ۱. رایج، رسم، متعارف، متداول، مد، مرسوم، معمول؛ ۲. در، دروازه؛ ۳. بارگاه، سرا ≠ کلبه؛ ۴. دریچه، پنجره؛ ۵. بخش، فصل، مدخل؛ ۶. اب، بابا، پدر ≠ مام، مادر، ام؛ ۷. خاص، مخصوص، ویژه؛ ۸. باره، خصوص، فقره، مورد؛ ۹. بغاز، تنگه؛ ۱۰. درخور،.

بابرکت: بافیض، زیاد، فراوان، موفور ≠ بی‌برکت.

بابزن: سیخ کباب، سیخ.

باب‌شدن: تداول‌یافتن، رایج‌شدن، رواج‌یافتن، متداول‌شدن، مد‌شدن، معمول‌شدن ≠ منسوخ‌شدن، دمده‌شدن، ازمد افتادن.

باب‌کردن: متداول‌کردن، رایج‌کردن، رواج‌دادن ≠ منسوخ‌کردن.

بابل: باختر، مغرب، غرب ≠ خاور، شرق، مشرق.

بابونه: اقحوان، اکحوان، بابونج، بابونق، بابونک.

با: حرف ۱. به‌وسیله، توسط؛ ۲. به؛ ۳. مع؛ ۴. همراه ≠ بی؛ ۳. آش.

باتجربه: آزموده، حاذق، خبره، کارآزموده، کاردان، کهنه‌کار، مجرب ≠ بی‌تجربه، تازه‌کار.

باتدبیر: اسم مدبر، کاردان.

باتری: ۱. پیل، قوه؛ ۲. آکومولاتور، انباره.

باتقوا: بافضیلت، پرهیزکار، پارسا، پاکدامن، خویشتن‌دار، دیندار، زاهد، صالح، عفیف، متقی، متورع ≠ بی‌تقوا.

باتلاق: باطلاق، گنداب، مرداب، منجلاب ≠ دریاچه.

باتون: ۱. چوبدست، عصا؛ ۲. باتوم، باطوم.

باثمر: بارور، مثمر، میوه‌دار ≠ بی‌بر، بی‌ثمر، بیهوده.

باج: ۱. ارتشا، باژ، رشوه؛ ۲. جزیه، خراج، ساو، عوارض، مالیات، نمار؛ ۳. گمرک؛ ۴. سخن، کلمه، واج، واژ.

باج‌بگیر: اسم ۱. اخاذ، باج‌ستان، باج‌گیر؛ ۲. رشوه‌خوار، رشوه‌ستان، رشوه‌گیر، مرتشی ≠ باج‌ده، راشی.

باجرات: باشهامت، پرجسارت، پردل، جربزه‌دار، دلاور، دلیر، شجاع، شیردل، صارم، صفدر ≠ بی‌جرات، ترسو.

باجربزه: باشهامت، باعرضه، جراتمند، قدرتمند، مدیر ≠ بی‌جربزه، بی‌شهامت.

باج‌ستان: اسم اخاذ، باج‌بگیر، باج‌خواه، باجگیر، رشوه‌خوار، رشوه‌ستان، رشوه‌گیر ≠ باج‌ده، باج‌بده.

باج‌ستانی: اخاذی، باجگیری، تلکه، رشوه‌ستانی، رشوه‌گیری ≠ باج‌دهی.

باجگاه: محل اخذ عوارض.

باجلال: باشوکت، باعظمت، جلیل، شکوهمند، محتشم، شوکتمند ≠ بی‌عظمت، بی‌شوکت.

باجناق: همریش، سلف، هم‌زلف ≠ هوو، وسنی.

باجه: ۱. دریچه، باجنگ، پاچنگ، دریچه کوچک؛ ۲. روزنه، گیشه؛ ۳. شعبه، نمایندگی ≠ مرکز.

باجی: آبجی، اخت، خواهر، دده، شاباجی، همشیره ≠ برادر، داداش.

باحال: ۱. سرزنده، دل‌زنده، شوخ‌طبع، شاداب؛ ۲. جالب توجه، خوش‌آیند، دل‌پذیر.

باحجاب: ۱. محجبه، چادری، حجابدار ≠ بی‌حجاب، بدحجاب.

باحرارت: ۱. تند، حاد، فعالانه ≠ منفعلانه؛ ۲. پرجنب‌وجوش، جدی، فعال، کوشا ≠ سرد، سست؛ ۳. پرشور.

باحزم: احتیاطکار، دوراندیش، محتاط، ملاحظه‌کار ≠ بی‌ملاحظه.

باحشمت: باعظمت، جلیل، شکوهمند، شوکتمند.

باحمیت: بامروت، جوانمرد، راد، غیرتمند، غیرتی ≠ بی‌غیرت، بی‌مروت.

باحوصله: بردبار، پرشکیب، حمول، شکیبا، صبور ≠ بی‌حوصله، عجول.

باحیا: آزرمگین، شرمگین، عفیف، محجوب ≠ بی‌حیا.

باحیثیت: آبرودار، آبرومند، باآبرو، باشخصیت، محترم، معتبر ≠ بی‌اعتبار، بی‌حیثیت.

باخبر: آگاه، داننده، مستحضر، مطلع، ملتفت، وارد، واقف ≠ غافل، بی‌خبر.

باخبر‌بودن: آگاه‌بودن، بااطلاع‌بودن، مستحضر‌بودن، مطلع‌بودن، واقف‌بودن ≠ بی‌خبر‌بودن، غافل ماندن.

باخبر‌شدن: آگاه‌شدن، بااطلاع‌شدن، مستحضر‌شدن، مطلع‌شدن، واقف‌شدن ≠ بی‌خبر ماندن، غافل‌شدن.

باخت: ۱. باختن ≠ برد؛ ۲. شکست ≠ پیروزی.

باختر: بابل، غرب، مغرب ≠ خاور، شرق، مشرق.

باختن: ۱. ازدست‌دادن، تلف‌کردن، هدر‌دادن ≠ به دست آوردن؛ ۲. شکست‌خوردن، مغلوب‌شدن ≠ پیروز‌شدن، بردن، برنده‌شدن؛ ۳. ورزیدن؛ ۴. بازی‌کردن؛ ۵. سرگرم‌شدن، مشغول‌شدن.

باخته: ۱. از دست داده، تلف‌شده ≠ برده؛ ۲. شکست خورده؛ ۳. منهزم.

باخدا: پرهیزگار، خداترس، مومن، متقی ≠ خداناترس.

باخود: آگاه، بهوش، متوجه، هوشیار ≠ بی‌خود، ناهشیار.

بادآورد: بادآورده، مفت.

بادآور: ۱. نفاخ، نفخ‌آور، بادزا، نفخ‌زا ≠ بادپران، بادشکن، نفخ‌زا؛ ۲. بادآور، بادآورده.

بادافراه: جریمه، جزا، عذاب، عقوبت، مکافات، نقمت ≠ پاداش.

بادام‌بن: درخت بادام.

بادامه: ۱. پیله، ابریشم؛ ۲. خرقه، مرقع؛ ۳. مهر، نگین انگشتری.

بادبادک: بادکنک.

بادبان: ۱. شراع؛ ۲. سفینه، کشتی؛ ۳. جیب، گریبان؛ ۴. سرآستین.

بادبه‌دست: ۱. اسراف‌کننده، خراج، باددست، متلف، مسرف، ول‌خرج ≠ مقتصد؛ ۲. آس‌وپاس، تهی‌دست، مفلس، هیچ‌کاره ≠ ثروتمند، غنی؛ ۳. بدبخت، بدشانس، بی‌طالع، مفلوک ≠ خوش‌شانس.

بادبیز: برگ‌ریزان، پاییز، تیر، خریف، خزان ≠ بهار، ربیع.

بادپا: فرز، تندرو، تیزتک، جلد، سریع ≠ بطی‌ء، کند.

بادسنج: بادنما.

بادفر: فرفره.

باد‌کردن: ۱. متورم‌شدن، ورم‌کردن؛ ۲. آماس‌کردن، پف‌کردن؛ ۳. نفخ‌کردن؛ ۴. افاده فروختن، افاده‌کردن، تبختر‌کردن، فیس‌کردن؛ ۵. به فروش نرفتن، روی دست‌ماندن، مصرف نشدن ≠ به فروش رساندن، آب‌کردن؛ ۶. پرهوا‌کردن، دمیدن؛ ۷. برانگیختن، تهییج‌کردن، تی.

بادگیر: ۱. بادخن، بادغر؛ ۲. حلقه فلزی و مشبک سر قلیان (غلیان).

بادمجان: باذمجان، بادنجان، بادنگان.

بادوام: ۱. پایدار، پاینده، دیرپا، مستدام ≠ بی‌دوام؛ ۲. محکم.

باده‌پرست: باده‌پیما، باده‌گسار، باده‌نوش، خراباتی، دائم‌الخمر، شراب‌خوار، می‌پرست، می‌خوار، می‌گسار، می‌خواره.

باده‌پرستی: باده‌گساری، شرابخواری، می‌پرست، می‌خوارگی.

باده‌خوار: باده‌پیما، باده‌گسار، باده‌نوش، شراب‌خواره، شراب‌خوار، می‌خواره.

باده: ساغر، شراب، صهبا، مسکر، مشروب، مل، می، نبیذ، سلاف.

باده‌فروش: اسم خراباتی، خمار، می‌فروش.

باده‌گسار: باده‌پیما، باده‌نوش، شراب‌خور، می‌خواره، می‌گسار.

باده‌گساری: باده‌پیمایی، شراب‌خواری، می‌خواری، میگساری.

باده‌نوش: باده‌پیما، پیاله‌پیما، شراب‌خواره، شراب‌خوار، می‌خوار.

باده‌نوشی: باده‌پیمایی، باده‌گساری، شراب‌خواری، می‌خواری، می‌گساری.

باد: ۱. هوا؛ ۲. آماس، آماه، نفخ، ورم؛ ۳. پف، فوت، تیز، ریح؛ ۴. توفان، شمیم، صرصر، نسیم، نفخه؛ ۵. بادا، باشد؛ ۶. افاده، خودبینی، تکبر، خودبزرگ‌بینی، غرور، فیس، نخوت؛ ۷. ابهت، اهمیت، شکوه؛ ۸. دم، نفس؛ ۹. بارح، برآمدگی، دمل؛ ۱۰. باطل، بیهوده، لغو.

بادیانت: دیندار، مومن، متدین، متقی ≠ بی‌دیانت.

بادی: ۱. منسوب به باد ≠ آبی، خاکی، ناری؛ ۲. آغازگر ≠ خاتم؛ ۳. آفریننده، خالق ≠ مخلوق؛ ۴. آغاز، ابتدا، اوان، اول، شروع ≠ انتها، پایان؛ ۵. دایم، همیشه.

بادیه: ۱. بیابان، تیه، صحرا، فلات، وادی، هامون؛ ۲. ظرف، کاسه ≠ آبادی، شهر.

بادیه‌نشین: اسم بادیه‌گرد، بیابان‌نشین، چادرنشین، صحراگرد، صحرانشین ≠ شهرنشین، آبادی‌نشین.

باذکاوت: باهوش، تیزفهم، ذکی، داهی، زیرک، هوشمند، هوشیار ≠ بله، بی‌ذکاوت، کودن.

باذل: بخشنده، سخی، بذل‌کننده، بادبدست، فراخ‌دست ۱. ≠ ممسک، خسیس، کنس؛ ۲. کم‌دهش، نابخشنده.

باذوق: ۱. خوش‌قریحه، ذوقمند، صاحب‌قریحه، صاحب‌ذوق؛ ۲. خوش‌سلیقه، سلیقه‌دار ≠ بی‌ذوق، کج‌ذوق.

بارآور: ۱. بارور، ثمردار، مثمر، میوه‌دار، میوه‌دهنده؛ ۲. آبستن، باردار، حامله ≠ بی‌بر، سترون، عقیم؛ ۳. مفید، سودبخش.

باران: بارش، ذهاب، مطر.

بارانداز: اسکله، بندر، بندرگاه، لنگرگاه.

بارانی: صفت ۱. باشی، مطری؛ ۲. باران‌زا؛ ۳. آمپرمابل، پالتو؛ ۴. مربوط به‌باران.

باربر: ۱. بارکش، باری؛ ۲. حمال.

باربردار: ۱. بارکش، باری ≠ سواری؛ ۲. باربر، حمال؛ ۳. آبستن، باردار، حامله.

بار: ۱. پاس، دفعه، مرتبه، مرحله، مره، نوبت، وعده، وهله؛ ۲. بر، ثمر، ثمره، حاصل، محصول، میوه؛ ۳. بنه، توشه، حمل، محمول، محموله؛ ۴. شرفیابی؛ ۵. رستوران، کاباره، مشروب‌فروشی، میخانه؛ ۶. ثقل، گرانی، وزن؛ ۷. اجازه، رخصت؛ ۸. کود؛ ۹. جنین؛ ۱۰. رنج، مشقت.

بارخدا: ۱. خدا، خداوند، خدای‌متعال، باری، باری‌تعالی؛ ۲. بلندمرتبه، بلندمقام.

بارخدایی: ۱. بزرگی، سروری، مولایی؛ ۲. پادشاهی، سلطنت؛ ۳. الوهیت، خدایی.

بار‌دادن: ۱. بر‌دادن، ثمردادن، میوه‌دادن؛ ۲. کود‌دادن؛ ۳. اجازه شرفیابی‌دادن، اجازه ورود‌دادن، اذن دخول‌دادن ≠ باریافتن.

باردار: ۱. آبستن، حامله؛ ۲. باثمر، ثمردار، مثمر، میوه‌دار؛ ۳. آمیخته، غش‌دار، مغشوش، ممزوج، نبهره؛ ۴. باره‌دار.

باردار‌شدن: حامله‌شدن، آبستن‌شدن.

بارداری: آبستنی، حاملگی، حمل.

باردان: ۱. خرجین، خرجینه، کوله‌بار؛ ۲. تنگ، صراحی.

بارد: ۱. خنک، سرد، یخ؛ ۲. بی‌مزه، لوس، ناخوشایند؛ ۳. بی‌ذوق، بی‌لطف؛ ۴. سردمزاج، عنین، ناتوان ≠ حار.

بارز: ۱. آشکار، پیدا، روشن، صریح، مشخص، مشهود، واضح ≠ نامعلوم؛ ۲. برجسته، چشمگیر، مبرز، ممتاز؛ ۳. استثنایی، طراز اول، فوق‌العاده.

بارش: ۱. باران، مطر؛ ۲. باریدن.

بارغبت: آرزومندانه، رغبت‌مند، طوع.

بارقه: ۱. اخگر، جرقه، شرر، شعله، وراغ؛ ۲. تلالو، پرتو، نور ≠ خاکستر.

بارک‌الله: آفرین، احسنت، مرحبا.

بارکش: صفت ۱. باری ≠ سواری؛ ۲. باربر؛ ۳. غمگین، اندوهمند، اندوهگین.

بارگاه: ۱. ایوان، باره، سراپرده، صفه؛ ۲. دربار، درگاه؛ ۳. مقبره، آستانه، بارگه.

بارگی: اسب، باره، توسن، سمند، خرس.

بارم: معیار، مقیاس.

بارندگی: بارش.

بارو: باره، برج‌وبارو، برج، حصار، حصن، دژ، دیوار، قلعه، کلات، کوت، کوشک.

باروبنه بستن: ۱. کوچ‌کردن، کوچیدن؛ ۲. حرکت‌کردن، سفر‌کردن.

بارور: بارآور، برومند، ثمردار، پرثمر، حاصلخیز، مثمر، میوه‌دار ≠ بی‌بر، سترون، عقیم.

بارورسازی: القاح، تلقیح، گشن، لقاح، حاصل‌خیزسازی ≠ عقیم‌سازی.

باروری: ۱. ثمردهی، حاصلخیزی؛ ۲. زایایی.

بارها: به‌دفعات، به‌کرات، مکرر.

باره: ۱. اسب، توسن، سمند، فرس، مرکب؛ ۲. برج، دژ، قلعه؛ ۳. بار، دفعه، کرت، مرتبه؛ ۴. بار، حصار، دیوار، جرم؛ ۵. باب، مورد؛ ۶. روش، طرز.

باری: صفت قید ۱. به‌هرجهت، به‌هرحال، درهرصورت؛ ۲. بارکش ≠ سواری؛ ۳. باردار؛ ۴. ثقیل، سنگین، گران، وزین ≠ سبک؛ ۵. آفریننده، آفریدگار، باریتعالی، خالق ≠ آفریده، مخلوق؛ ۶. باریک؛ ۷. پهن، ضخیم، عرض.

باریدن: ۱. باران آمدن؛ ۲. برف‌آمدن، تگرگ آمدن؛ ۳. سرازیر‌شدن؛ ۴. ریختن، فرو ریختن ≠ باراندن.

باریک‌بین: دقیق، روشندل، کنجکاو، موشکاف، نکته‌بین، نکته‌سنج، هوشیار، باریک‌اندیش.

باریک‌بینی: تدقیق، دقت‌فکر، زیرکی، کنجکاوی، موشکافی، نازک‌اندیشی، نکته‌بینی، نکته‌سنجی، هوشمندی، هوشیاری.

باریک: ۱. کم‌حجم، کم‌قطر، نازک ≠ ضخیم، ستبر؛ ۲. تنگ، کم‌عرض ≠ پهن؛ ۳. لاغر، نزار ≠ چاق؛ ۴. باریک‌میان، خمیص؛ ۵. رقیق ≠ پرمایه؛ ۶. دقیق؛ ۷. حساس، وخیم، خطرناک.

باریکه: ۱. باریک، لاغراندام، ظریف؛ ۲. تکه باریک(کاغذ، پارچه و )؛ ۳. سطح دراز و کم‌عرض (زمین و )؛ ۴. باب، بغاز، تنگه؛ ۵. اشعه، پرتو.

بازآفرینی: ۱. بازسازی، دوباره‌سازی، آفرینش مجدد؛ ۲. توبه‌کردن.

بازآیی: بازگشت، برگشت، رجعت، مراجعت ≠ عزیمت.

بازار: ۱. بازارچه، بازارگاه، بازارگه، تیمچه، راسته، رسته، سوق ≠ میدان؛ ۲. معامله، خریدوفروش؛ ۳. سروکار.

بازارچه: بازار، پاساژ، تیمچه، سوق.

بازارگان: صفت ۱. ثروتمند، دارا، غنی ≠ فقیر، محتاج، ندار؛ ۲. تاجر، سوداگر، بازرگان ≠ مفلس.

بازاری: ۱. تاجر، سوداگر، کاسب؛ ۲. حسابگر؛ ۳. عامی، بی‌نزاکت؛ ۴. عامیانه، بی‌ارزش، پیش‌پاافتاده، مبتذل؛ ۵. نامرغوب.

بازبین: ۱. کنترلچی؛ ۲. مفتش، ممیز؛ ۳. منتقد، منقد، نقاد؛ ۴. خرده‌گیر عیب‌جو.

بازبینی: ۱. بررسی، رسیدگی، کنترل، معاینه؛ ۲. تفتیش، ممیزی.

بازپرس: بازجو، دادیار، قاضی، مستنطق، متهم.

بازپرسی: استنطاق، دادرسی، رسیدگی، سیاست، سین‌جیم، مواخذه، محاکمه، یرغو ≠ قضاوت، حکم.

بازپروری: ۱. تربیت، پرورش، اصلاح؛ ۲. آماده‌سازی، بازسازی‌جسمی.

بازپسین: آخر، آخرین، واپسین ≠ آغازین.

بازتاب: ۱. پیامد، عکس‌العمل، واتاب، واکنش؛ ۲. انعکاس، پژواک، طنین؛ ۳. پاسخ غیرارادی؛ ۴. بازگشت.

بازجست: ۱. استفسار، پژوهش، تفحص، جستار، کاوش؛ ۲. مطالبه.

بازجو: بازپرس، دادیار، قاضی، مستنطق.

بازجویی: استفسار، استنطاق، بازپرسی، پرسش، تحقیق.

بازخواست: ۱. استیضاح، پرسش، مواخذه، مطالبه؛ ۲. اعتراض، ایراد؛ ۳. سرزنش، عتاب.

بازدارنده: جلوگیر، عایق، مانع، محذور، جلوگیری‌کننده.

بازداشت: اسم ۱. اسیر، بندی، توقیف، حبس، دستگیر، زندانی، گرفتار، محبوس ≠ آزاد، رها؛ ۲. منع، جلوگیری، نهی ≠ امر.

بازداشت‌کردن: به‌زندان انداختن، توقیف‌کردن، حبس‌کردن، زندانی‌کردن ≠ آزاد‌کردن.

بازداشتگاه: بند، توقیفگاه، حبس، دستاق‌خانه، زندان، سلول، سیاهچال.

باز داشتن: ۱. جلوگیری، ردع، ممانعت، منع، نهی ≠ امر؛ ۲. جلوگیری‌کردن، مانع‌شدن، ممانعت‌کردن، منع‌کردن، نهی‌کردن ≠ امر‌کردن، فرمان‌دادن، حکم‌کردن، دستور‌دادن.

بازده: ۱. ثمر، حاصل، محصول، نتیجه؛ ۲. راندمان، کارکرد، میزان تولید.

بازدهی: حاصل، راندمان.

بازدید: ۱. دیدار، دیدار مجدد، ملاقات، ویزیت؛ ۲. کنترل، معاینه؛ ۳. بررسی، سرکشی.

بازرس: اسم ۱. ناظر؛ ۲. کارآگاه؛ ۳. مفتش.

بازرسی: بررسی، پژوهش، تحقیق، رسیدگی، تفتیش، سرکشی، نظارت.

بازرگان: صفت ۱. پیشه‌ور، تاجر، سوداگر، کاسب، محترف، معامله‌گر؛ ۲. ثروتمند، دارا ≠ فقیر.

بازرگانی: ۱. تجارت؛ ۲. دادوستد، سوداگری، معامله.

بازسازی: ترمیم، تعمیر، مرمت، نوسازی ≠ تخریب، ویران سازی، ویرانگری.

باز‌شدن: ۱. گشاده‌شدن، گشوده‌شدن، مفتوح‌شدن، وا‌شدن ≠ بسته‌شدن؛ ۲. شکفته‌شدن، شکوفا‌شدن، وا‌شدن ≠ پژمرده‌شدن، خشکیدن.

بازشناخت: بازشناسی، شناسایی.

باز‌کردن: ۱. گشادن، وا‌کردن، گشودن ≠ بستن، مسدود‌کردن؛ ۲. دایر‌کردن، تأسیس‌کردن، ایجاد‌کردن؛ ۳. جدا‌کردن؛ ۴. شکافتن، تشریح‌کردن، شرح‌دادن؛ ۵. از بین‌بردن (مانع)؛ ۶. مرتفع‌ساختن؛ ۷. گره‌گشایی‌کردن ≠ گره زدن.

بازگرداندن: ۱. بازگردانیدن، پس‌دادن، پس فرستادن، عودت‌دادن، واپس فرستادن، مسترد داشتن؛ ۲. رجعت‌دادن ≠ نگه داشتن.

بازگشایی: افتتاح، گشایش ≠ تعطیل، تعطیلی.

بازگشت: اعاده، برگشت، رجعت، عدول، عطف، عقب‌نشینی، عود، مراجعت، نکس.

باز گشتن: ۱. آمدن، بازآمدن، برگشتن، رجعت‌کردن، مراجعت‌کردن ≠ عازم‌شدن، عزیمت‌کردن؛ ۲. عود‌کردن؛ ۳. پشیمان‌شدن، توبه‌کردن؛ ۴. منصرف‌شدن ≠ مصمم‌شدن؛ ۵. مرتبط‌بودن، ارتباط داشتن.

بازگفت: بیان، بیان‌کرد، تکرارمطلب، دوباره‌گویی، نقل، واگفت، واگویی.

باز گفتن: ۱. بیان‌کردن؛ ۲. تکرار‌کردن، دوباره گفتن، واگفتن.

بازگو: ۱. راوی، روایتگر، قصه‌گو، ناقل، واگو؛ ۲. بازگویه، تکرار؛ ۳. روایت، نقل.

بازگویی: تکرار، تکریر، روایت، نقل، واگو، بیان.

بازماندن: ۱. ازکار ماندن، جداماندن، دنبال افتادن، عقب افتادن، عقب‌ماندن، واپس ماندن؛ ۲. ایستادن، توقف‌کردن، متوقف‌شدن؛ ۳. خسته‌شدن، کوفته‌شدن؛ ۴. به‌جا گذاشتن، به جای ماندن، پس ماندن.

بازمانده: صفت ۱. به‌جامانده، بقیه، پس‌مانده، مانده؛ ۲. دنبال‌مانده، عقب‌مانده، واپس‌مانده؛ ۳. به هدف نرسیده؛ ۴. خسته، درمانده، کوفته؛ ۵. وارث؛ ۶. خلف، خویش، قوم.

بازنده: شکست‌خورده، مغلوب ≠ برنده.

بازنشستگی: تقاعد ≠ اشتغال.

بازنشسته: اسم بازنشست، متقاعد، وظیفه‌بگیر، وظیفه‌خور ≠ شاغل، موظف.

بازنگری: بازبینی، بررسی، وارسی.

باز نمودن: ۱. تشریح‌کردن، توضیح‌دادن، شرح‌دادن، نشان‌دادن، بیان‌کردن، تبیین‌کردن؛ ۲. شناساندن، نشان‌دادن؛ ۳. گزارش‌کردن.

باز: قید اسم ۱. نیز، هم، همچنین؛ ۲. گشاده، منبسط، گشوده، مفتوح، وا ≠ بسته؛ ۳. ازنو، دوباره؛ ۴. دایر، برقرار، برپا؛ ۵. سنقر، قوش؛ ۶. قلیا ≠ اسید؛ ۷. باج، باژ، خراج؛ ۸. جدا؛ ۹. روشن؛ ۱۰. جدا، منفصل؛ ۱۱. روباز؛ ۱۲. بی‌مانع، آزاد؛ ۱۳. فاصله‌دار؛ ۱۴. چا.

بازو: ۱. بازه، ساعد، عضد مرفق ≠ ران؛ ۲. اهرم؛ ۳. دسته؛ ۴. توانایی، قدرت، قوت، نیرو؛ ۵. یاور.

بازوبند: ۱. ساعدبند؛ ۲. تعویذ، دعا.

بازیار: ۱. برزگر، دهقان، زارع، کشاورز؛ ۲. شکارچی، صیاد، میرشکار؛ ۲. بازجان، بازدار.

بازیافت: ۱. حاصل، یافته؛ ۲. استحصال.

باز‌یافتن: ۱. دوباره پیدا‌کردن، پیدا‌کردن، دوباره به دست آوردن، دوباره‌یافتن ≠ گم‌کردن، از دست‌دادن؛ ۲. استحصال‌کردن؛ ۳. بازیابی‌کردن؛ ۴. درک‌کردن، فهمیدن.

بازیچه: ۱. اسباب‌بازی، عروسک، لعبت، ملعبه؛ ۲. آلت دست، مسخره، مضحکه.

بازی‌دادن: ۱. سرگرم‌ساختن، غافل نگاه داشتن، مشغول‌ساختن؛ ۲. فریب‌دادن، گول زدن، نیرنگ زدن ≠ بازی‌خوردن.

بازی‌کن، بازیکن: بازیگر، ورزشکار ≠ تماشاچی.

بازیگر: صفت ۱. آرتیست، بازیکن، ستاره، هنرپیشه، هنرمند ≠ تماشاچی، تماشاگر، تماشایی؛ ۲. بازی‌کن؛ ۳. نقش‌پرداز؛ ۴. نیرنگ‌باز، فریب‌کار، حقه‌باز.

بازی‌گوش، بازیگوش: بازی‌دوست، سربه‌هوا، تفنن‌جو، شیطان، متفنن ≠ آرام، عاقل، معقول.

بازیگوشی: تفنن‌جویی، سربه‌هوایی، شیطنت.

بازی: ۱. لعب، ملاعبه، ملعبه؛ ۲. تفریح، تفنن؛ ۳. قمار، گنجفه؛ ۴. ورزش؛ ۵. فریب، حیله، نیرنگ ≠ جدی؛ ۶. نقش؛ ۷. حادثه، رویداد، پیش‌آمد؛ ۸. شوخی.

باژ: ۱. باج، جزیه، خراج، مالیات؛ ۲. نیایش.

باژگونه: باژگون، برعکس، سرنگون، معکوس، معلق، وارون، وارونه، واژگون، واژگونه.

باستان: دیرین، دیرینه، عتیق، کهن، گذشته، ≠ نو، نوین، جدید.

باستان‌شناس: ۱. دیرینه‌شناس؛ ۲. عتیقه شناس.

باستان‌شناسی: دیرینه‌شناسی.

باستانی: دیرینه، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهن، کهنه ≠ جدید، نوین.

باسخاوت: بخشنده، بذال، سخاوتمند، سخی، کریم، گشاده‌دست ≠ خسیس.

باسعادت: ۱. سعادتمند، سعید، نیکبخت؛ ۲. خجسته، سعد، فرخنده، مبارک، میمون ≠ بی‌سعادت، شقی.

باسق: بلند، بلندقد.

باسکول: ترازو، ترازوی بزرگ، قپان.

باسمه: ۱. چاپ، طبع؛ ۲. تصویرچاپی، کلیشه.

باسمه‌چی: چاپچی، مطبعه‌چی ≠ چاپگر.

باسن: کفل.

باسواد: ۱. تحصیل‌کرده، سواددار، ملا ≠ بی‌سواد؛ ۲. بامعلومات ≠ بی‌مایه؛ ۳. آگاه، مطلع.

باسیل: باکتری.

باشخصیت: متشخص، بامنش، فرهیخته، ممتاز، برجسته، محترم ≠ بی‌شخصیت.

باشرافت: شرافتمند، شریف، بزرگوار ≠ بی‌شرافت.

باشرف: بزرگوار، شرافتمند، شریف، عفیف، نجیب ≠ بی‌شرافت، نانجیب، بی‌شرف.

باشعور: بخرد، خردمند، شعورمند، عاقل، فهیم، لبیب، فهمیده ≠ بی‌شعور، کم‌خرد.

باشکوه: باشوکت، باعظمت، پرابهت، پرشکوه، پرجلال، شکوهمند، مجلل ≠ بی‌شکوه، بی‌ابهت.

باشگاه: ۱. انجمن، کانون، کلوب، مجمع، کلوپ، معهد؛ ۲. زورخانه، ورزشگاه.

باشگون: خجسته، خوش‌شگون، شگون‌دار، هماگون، همایون خوش‌یمن، سعد، فرخنده، مبارک، میمون ≠ بی‌شگون، نامیمون، نحس.

باشنده: ۱. ساکن، مقیم؛ ۲. اهل، شهروند.

باشوکت: باجلال، باشان، باشکوه، بامهابت، شکوهمند، شوکتمند، مجلل ≠ بی‌شکوه.

باشهامت: باجرات، دلاور، دلیر، نترس، شجاع، شهامت‌دار، صارم، صفدر ≠ کم‌جرات، بی‌شهامت.

باشی: رئیس، سالار، سردار، سردسته، سر گروه، سرور.

باصرفه: ۱. سودآور، سودرسان؛ ۲. سوددار، فایده‌دار.

باصره: ۱. بینایی، دید، قوه‌دید ≠ سامعه؛ ۲. چشم، دیده، عین ≠ گوش.

باصفا: ۱. مصفا، مفرح، خرم، نزیه ≠ بی‌روح، دلگیر، بی‌صفا؛ ۲. صمیمی، صادق، بامحبت.

باصلابت: ۱. باسطوت، باصولت، باوقار، باهیبت، صولتمند، موقر، هیبت‌دار ≠ بی‌صلابت، بی‌وقار، ناموقر؛ ۲. محکم، استوار.

باطراوت: تازه، تر، خرم، شاداب ≠ بی‌طراوت، پژمرده.

باطری: باتری، پیل، قوه.

باطلاق: باتلاق، گنداب، مرداب، منجلاب، سیاه‌آب ≠ دریاچه.

باطل: اسم ۱. بی‌معنی، ناحق؛ ۲. نادرست، غلط؛ ۳. ناراست، ناصواب ≠ حق، راست، صواب؛ ۴. ابطال، فسخ، لغو، ملغا؛ ۵. بیکاره، عاطل؛ ۶. بی‌فایده، بیهوده، مهمل؛ ۷. ضایع؛ ۸. عبث؛ ۹. دروغ، غیرواقعی ≠ حق، صواب؛ ۱۰. بی‌اعتبار، نامعتبر.

باطل‌سازی: ابطال، لغو.

باطل‌شدن: ۱. ابطال‌شدن، از اعتبار افتادن، فسخ‌شدن، لغو‌شدن، نامعتبراعلام‌شدن؛ ۲. بی‌معنی‌شدن، بیهوده‌شدن؛ ۳. ناحق جلوه‌گر‌شدن، ناراست قلمداد‌شدن؛ ۴. ضایع‌شدن؛ ۵. خط خوردن.

باطل‌کردن: ۱. ابطال‌کردن، فسخ‌کردن، لغو‌کردن، ملغا‌ساختن؛ ۲. بی‌معنی‌کردن، بیهوده گردانیدن، مهمل گذاشتن؛ ۳. ناحق جلوه‌دادن، ناراست قلمداد‌کردن؛ ۴. ضایع گردانیدن؛ ۵. خط زدن، قلم زدن؛ ۶. ازاعتبار انداختن، نامعتبر اعلام‌کردن؛ ۷. تبطیل.

باطل‌کننده: باطل‌ساز، مبطل.

باطل‌نما: پارادوکس، متناقض‌نما، نامعتبرنما.

باطله: ۱. بی‌اعتبار، نامعتبر، ازاعتبارافتاده؛ ۲. به‌دردنخور؛ ۳. لغو، واهی، پوچ.

باطن: اسم ۱. پنهان، ناپدید، نهان ≠ آشکار، آشکارا، عیان، معلوم؛ ۲. اندرون، داخل، درون، دل، ضمیر، طینت، قلب، نیت ≠ برون، ظاهر؛ ۳. اصل، حقیقت، صریح، ظاهر؛ ۴. خلوت ≠ جلوت.

باطنباطنی: ۱. خفیه، درونی؛ ۲. خفیه‌گرایی؛ ۳. باطنیه؛ ۴. اسماعیلیه ≠ ظاهری، قشری.

باعاطفه: بامحبت، پرمهر، رئوف، عطوف، مشفق، مهربان ≠ بی‌عاطفه.

باعث: ۱. انگیزه، سبب، علت، محرک، موجب، مورث، وسیله؛ ۲. بانی، مسبب؛ ۳. برانگیزاننده.

باعث‌وبانی: ۱. موسس؛ ۲. سرپرست، حامی.

باعرضه: باجربزه، بالیاقت، باهمت، جراتمند، عرضه‌دار، عرضه‌مند، لایق ≠ بی‌عرضه، بی‌کفایت، نالایق.

باعزم: بااراده، پراستقامت، مصمم ≠ سست‌اراده، بی‌اراده.

باعظمت: باحشمت، باشکوه، بزرگ، شکوهمند، شگرف، عظیم، مجلل ≠ کوچک، معمولی، بی‌شکوه.

باعفاف: باعفت، پاک، پاکجامه، پاکدامن، عفیف، نجیب ≠ نانجیب، بی‌عفت.

باعفت: عفیف، پاک‌دامن ≠ بی‌عفت، بی‌عصمت.

باغبان: گلکار، بستان‌پیرا، بستانی، بستی، چمن‌پیرا، نگهبان باغ.

باغبانی: ۱. گل‌کاری، گل‌پروری؛ ۲. بستانی، بستان‌پیرایی؛ ۳. چمن‌پیرایی، باغداری.

باغ: بستان، بوستان، حدیقه، روضه، فردوس، گلستان، گلشن، لاله‌زار، ملک ≠ راغ.

باغچه: باغ‌کوچک، کاله، کرته.

باغستان: باغ، حدیقه، گلزار، گلستان، گلشن ≠ راغ، خارستان.

باغیرت: ۱. غیرتمند، غیور ≠ بی‌غیرت؛ ۲. شجاع، باشهامت؛ ۳. ناموس‌پرست، غیرتی؛ ۴. باصفت، بامعرفت.

باغی: ۱. سرکش، نافرمان، یاغی، ظالم ≠ رام، فرمانبردار؛ ۲. بستانی، بوستانی ≠ صحرایی، بیابانی.

بافایده: سودمند، سودده، مفید، پرمنفعت ≠ بی‌فایده.

بافت: ۱. بافتن؛ ۲. لیف؛ ۳. نسج؛ ۴. بافته، منسوج؛ ۵. سلول، یاخته؛ ۶. ساختار؛ ۷. بافتار.

بافت‌شناسی: نسج‌شناسی، سیتولوژی.

بافتن: ۱. بافندگی‌کردن، نساجی‌کردن؛ ۲. در هم تنیدن، به هم تابیدن، تاروپود درهم زدن؛ ۳. سر هم زدن، حرف بی‌منطق زدن، گزافه‌گویی‌کردن؛ ۵. از خود درآوردن.

بافتنی: ۱. بافته‌شده؛ ۲. دست‌باف؛ ۳. درخور بافتن، مناسب بافتن.

بافتوت: جوانمرد، راد، رادمرد ≠ بی‌فتوت، ناجوانمرد.

بافته: صفت ۱. پارچه، منسوج، نسیج؛ ۲. تنیده.

بافخامت: فخیم، باشکوه، شکوهمند.

بافراست: زیرک، فهیم، باهوش، هوشمند، فراستمند.

بافرهنگ: آداب‌دان، فرهیخته، مودب، متادب، متمدن ≠ بی‌فرهنگ.

بافضیلت: ۱. باتقوا، متقی؛ ۲. باکمال، دانشمند، فاضل؛ ۳. فضیلت‌دار ≠ بی‌فضیلت.

بافندگی: پارچه‌بافی، جولاهی، نساجی.

بافنده: اسم ۱. پارچه‌باف، نساج؛ ۲. جولاه، جولاهه، شعرباف؛ ۳. قالی‌باف؛ ۴. تریکوباف.

بافهم: فهیم، فهمیده، عاقل، دانا، باکمال.

باقدرت: توانا، توانمند، قادر، قدرتمند، قدیر، قوتمند، متنفذ ≠ ناتوان، غیرمتنفذ.

باقلی: باقلا، کالوسک.

باقی: اسم ۱. باقیمانده، بازمانده، مانده، موجود؛ ۲. بقیه، تتمه، مابه‌التفاوت؛ ۳. ابدی، پایا، پایدار، پاینده، دایم، مانا، نامیرا ≠ فانی؛ ۴. حی، زنده ≠ مرده، میت؛ ۵. برقرار، مستدام همیشگی ≠ فانی؛ ۶. دیگر، سایر.

باقی‌مانده، باقیمانده: الباقی، بازمانده، باقی، به جای مانده، بقایا، بقیه، پس‌مانده، تتمه، مابقی، مازاد، مانده.

باک: ۱. بیم، ترس، جبن، خوف، محابا، وحشت، هراس؛ ۲. پروا، ملاحظه؛ ۳. نگرانی، تشویش، اضطراب؛ ۴. مخزن (سوخت).

باکتری: باسیل، موجود ذره‌بینی، میکرب.

باک‌داشتن: اندیشه‌داشتن، بیم‌داشتن، ترسیدن، پروا‌کردن، واهمه‌داشتن، هراسیدن ≠ بی‌پروا‌بودن، بی‌پروایی‌کردن.

باکره: بتول، بکر، دختر، دوشیزه، عذرا، ناسفته ≠ بیوه، زن.

باکفایت: باجربزه، باعرضه، کاردان، باوجود، شایسته، لایق ≠ بی‌کفایت، نالایق.

باکیاست: سیاس، سیاستمدار، زیرک، هوشمند، کاردان، مدبر ≠ بی‌تدبیر، بی‌کیاست، نامدبر.

باگذشت: ایثارگر، جوانمرد، معفو ≠ بی‌گذشت، منتقم، انتقام‌جو.

بالا آمدن: ۱. برآمدن، صعود‌کردن؛ ۲. افزوده‌شدن، زیاد‌شدن (سطح‌آب)؛ ۳. متورم‌شدن، ورم‌کردن، آماس‌کردن؛ ۴. باد‌کردن، برجسته‌شدن.

بالا آوردن: ۱. قی‌کردن، استفراغ‌کردن، شکوفه‌کردن؛ ۲. دیوار‌ساختن، عمارت‌کردن؛ ۳. ایجاد‌کردن، به وجود آوردن؛ ۴. سبب‌شدن، باعث‌شدن.

بالا انداختن: ۱. نوشیدن، آشامیدن، سر کشیدن، بالا رفتن؛ ۲. خوردن، بالاکشیدن؛ ۳. به سوی بالا بردن.

بالا: اسم ۱. اوج، راس، زبر، سر، صدر، علو، فراز، فوق ≠ پایین، زیر، فرود؛ ۲. مافوق؛ ۳. قامت، قد، هیکل؛ ۴. بلندا، بلندی؛ ۵. عرشه؛ ۶. بلند، رفیع؛ ۷. والا؛ ۸. صدر؛ ۹. زیاد، گران، بیش از حد معمول؛ ۱۰. برین، عالم علیا؛ ۱۱. میزان، مقدار؛ ۱۲. جو، آسمان.

بالابان: ۱. تبیره، دهل، طبل، کوس، نقاره؛ ۲. نوعی شیپور؛ ۳. نوعی شاهین.

بالابر: آسانسور.

بالا بردن: ۱. افزایش‌دادن، افزودن، اضافه‌کردن، زیاد‌کردن ≠ ۱. کاهش‌دادن، پایین آوردن؛ ۲. بالا رفتن؛ ۲. ترقی‌دادن، رفعت بخشیدن؛ ۳. بزرگ‌کردن، بزرگ جلوه‌دادن.

بالابلند: ۱. بلندقد، بلندقامت، دراز، رشید ≠ کوتاه‌قد، کوتوله؛ ۲. دراز، طولانی، مطول.

بالابود: مازاد.

بالاپوش: ۱. لحاف؛ ۲. روانداز؛ ۳. ردا، طیلسان، عبا، فوطه؛ ۳. پالتو، شنل ≠ زیرپوش.

بالاجبار: ۱. اجباری، اجبار.

بالاجمال: اجمالا، به‌اختصار، بالاختصار، مختصر.

بالاخره: ۱. آخرالامر، سرانجام، عاقبت، عاقبت‌الامر ≠ نخست، اولا؛ ۲. القصه.

بالاخص: مخصوص.

بالادار: ۱. طرفدار، حامی؛ ۲. بلندقد، بلند بالا، بلند قامت ≠ کوتاه قامت.

بالادست: ۱. بالا، سمت بالا ≠ پایین دست؛ ۲. سرکرده، رئیس، مافوق، برتر.

بالار: ۱. بالاگر، تیر اصلی، تیرحمال، شاه تیر؛ ۲. ستون، عمود.

بالا رفتن: ۱. افزایش‌یافتن، افزوده‌شدن؛ ۲. ترقی‌کردن؛ ۳. ساخته‌شدن، برافراشته‌شدن؛ ۴. سر کشیدن، نوشیدن.

بالاستقلال: آزادانه، مستقلاً، منفرداً.

بالاشتراک: ۱. شریکی؛ ۲. باهم.

بالاصاله: ۱. اصلا، در اصل، اساس.

بالاضطرار: اضطراری، اضطرار.

بالا کشیدن: ۱. تصاحب‌کردن، خوردن؛ ۲. بالا‌دادن؛ ۳. شدت‌یافتن، شدید‌شدن؛ ۴. طولانی‌شدن.

بالا گرفتن: ۱. شدت‌یافتن، افزون‌شدن؛ ۲. اوج گرفتن؛ ۳. ترقی‌کردن.

بالان: صفت ۱. بالانه، دالان، دهلیز، راهرو سرپوشیده؛ ۲. تله، دام؛ ۳. بالنده، رشدیابنده، رشدکننده؛ ۴. مجرب.

بالانس: تعادل، توازن، موازنه، هم‌سنگی ≠ بی‌تعادلی، عدم‌تعادل.

بالانشین: صفت صدرنشین، مسندنشین، سدره‌نشین.

بالایی: زبرین، فرازین، فوقانی ≠ زیرین.

بالبداهه: بداهت.

بال: ۱. پر، جناح؛ ۲. اندیشه، حال، دل، خاطر؛ ۳. باله، مجلس‌رقص؛ ۴. بالن، وال؛ ۵. نهنگ.

بالت: اپرا، باله، رقص.

بالذات: اصلا، اساس.

بالش: ۱. بالشت، متکا، مخده، مسند، نازبالش؛ ۲. بالین؛ ۳. رشد، رویش، نمو؛ ۴. بالندگی؛ ۵. افتخار‌کردن، مباهات‌کردن.

بالشت: بالش، متکا، مخده.

بالصراحه: آشکارا، به‌وضوح، به‌تصریح، باصراحت، رک، تصریحاً، صراحتاً، صریحاً، واضح ≠ تلویحاً.

بالطبع: ۱. طبع.

بالعکس: برعکس، به عکس.

بالغ: ۱. بزرگ‌سال، جوان، رشید، مکلف، کبیر ≠ نابالغ؛ ۲. رسا، رسیده.

بالفرض: به فرض آنکه، فرضاً، ولو.

بالفطره: ۱. فطری، ذاتی؛ ۲. فطرت.

بالفعل: ۱. درعمل، عملاً ≠ بالقوه؛ ۲. در حال حاضر، اکنون، فعلا، حالا.

بالقطع: حتماً، قطعاً، مسلماً، یقیناً.

بالقوه: فی‌نفسه ≠ بالفعل.

بالکن: ۱. ایوان، مهتابی؛ ۲. لژ، شاه‌نشین.

بالمال: آخرالامر، بالاخره، بالنتیجه، درنتیجه، سرانجام، عاقبت.

بالندگی: ۱. رشد، ترقی، تعالی؛ ۲. فخر، نازش، مباهات.

بالنده: ۱. رشدکننده، نموکننده، رشدیابنده؛ ۲. مفتخر، مباهی.

بالنگ: بادرنگ، ترنج.

بالیدن: اسم ۱. تفاخر، فخر، مباهات، نازش؛ ۲. رشد، نشو، نمو؛ ۳. رشد‌کردن، قد کشیدن، نمو‌کردن، نشوونما‌کردن؛ ۴. نازیدن؛ ۵. فخر‌کردن، مباهات‌کردن، تفاخر‌کردن؛ ۶. افزایش‌یافتن، زیاد‌شدن.

بالین: ۱. بستر؛ ۲. بالش، بالشت، متکا.

بالینی: کلینیکی.

بامبول‌باز: حقه‌باز، نیرنگ‌باز، کلک، حیله‌باز، حیله‌گر، فریبکار، بامبولی.

بامبول: حقه، حقه‌بازی، کلک، گول، نیرنگ، دوزوکلک.

بامتانت: متین، موقر، باوقار.

بامحبت: بامهر، رئوف، شفیق، صمیمی، مشفق، مهربان، مهرپرور ≠ نامهربان، بی‌مهر، کم‌محبت.

بامدادان: سپیده‌دم، سحر، شفق، صبحگاه، فجر ≠ شامگاه، شامگاهان.

بامداد: باکر، بامدادان، پگاه، سپیده‌دم، شفق، صباح، صبح، فجر، فلق ≠ شام، عشا.

بامروت: جوانمرد، راد، غیرتمند، منصف ≠ بی‌مروت، ناجوانمرد.

بامزه: ۱. خوش‌طعم، خوشمزه، لذیذ ≠ بی‌مزه؛ ۲. دلچسب، ملیح، نمکین ≠ بی‌نمک، سرد؛ ۳. شیرین ≠ بی‌نمک؛ ۴. خوش‌صحبت، خوش‌محضر، شوخ‌طبع؛ ۵. خنده‌دار، شیرین حرکات ≠ بارد، بی‌مزه، یخ.

بام: صفت ۱. سقف ≠ کف‌اطاق؛ ۲. بامدادان، بامداد، بامگاه، پگاه، صبح؛ ۳. روشن ≠ تاریک؛ ۴. بم ≠ زیر.

بامعرفت: ۱. باکمال، عالم، فرهیخته؛ ۲. آداب‌دان، جوانمرد ≠ بی‌فضیلت، بی‌معرفت.

بامعلومات: باسواد، پر، دانا ≠ بی‌سواد، بی‌مایه، بی‌معلومات.

بامهابت: باشوکت، باوقار، باهیبت، پرجذبه، سطوتمند ≠ بی‌جذبه، بی‌مهابت، بی‌هیبت.

بامهارت: قید ۱. زبردست، کاردان، ماهر ≠ بی‌مهارت، غیرماهر؛ ۲. استادانه، ماهرانه ≠ ناشیانه.

بامهر: بامحبت، رئوف، عطوف، مهربان ≠ بی‌عاطفه، بی‌مهر، سرد.

بانجابت: اصیل، پارسا، پاکدامن، شریف، عفیف، نجیب ≠ نانجیب، ناپاکدامن، بی‌نجابت.

بانخوت: خودبین، خودپسند، متکبر، معجب، مغرور ≠ افتاده، بی‌ریا، فروتن.

بانداژ: نوارپیچی، باندپیچی.

باندبازی: زدوبند، پارتی‌بازی.

باند: ۱. جماعت، جمعیت، جوخه، حزب، دسته، گروه، هیات؛ ۲. خط سیر، گذرگاه؛ ۳. فرودگاه، مطار؛ ۴. نوار، رشته، لفافه؛ ۵. موج‌رادیو، طول موج؛ ۶. هر یک از بلندگوهای‌سیستم صوتی‌تصویری.

باندرول: ۱. سرچسب؛ ۲. اتیکت، برچسب.

بانزاکت: قید ۱. مودب، باادب، آداب‌دان؛ ۲. مودبانه.

بانزهت: ۱. خرم، باصفا؛ ۲. سرسبز، باطراوت.

بانشاط: بشّاش، خوشحال، خوشدل، سردماغ، سرزنده، شاد، شادمان، مسرور، نشیط ≠ دلمرده، بی‌نشاط، ناخوشدل.

بانظم: ۱. منضبط، منظم؛ ۲. آراسته، مرتب ۱. ≠ بی‌نظم؛ ۲. نامرتب.

بانفوذ: ۱. منتفذ، قدرتمند؛ ۲. تاثیرگذار.

بانک‌دار، بانکدار: اسم ۱. صاحب بانک، سهام‌دار.

بانک: ۱. موسسه اقتصادی؛ ۲. فایل، مخزن، جایگاه، (اطلاعات، داده‌ها)؛ ۳. نوعی بازی ورق؛ ۴. داو.

بانکی: صفت ۱. مربوط به بانک؛ ۲. کارمند بانک.

بانگ: ۱. جار، صدا، صلا، ندا؛ ۲. صوت، آوار، آواز؛ ۳. صیحه، غریو، غلغله، غوغا، فریاد، نعره.

بانگ زدن: آواز‌کردن، صدازدن، صلا در‌دادن، فریاد زدن.

بانمک: ۱. باملاحت، گیرا، تودل‌برو، ملیح، نمکین؛ ۲. نمک‌دار ≠ بی‌نمک، سرد، وارفته، یخ.

بانو: ۱. بی‌بی، بیگم، خانم، علیامخدره، مادام؛ ۲. زن، زوجه، عیال، همسر؛ ۳. خانه‌دار، کدبانو؛ ۴. شهربانو، ملکه ≠ آقا.

بانی: ۱. بنیان‌گذار، پایه‌گذار، موسس؛ ۲. باعث، مورث، عامل، سازنده.

باوجوداین: مع‌الوصف، مع‌ذالک، مع‌هذا.

باوجود: باعرضه، باکفایت، کارآ، کاردان، لایق ≠ نالایق.

باور: ۱. اعتقاد، ایقان، ایمان، عقیده؛ ۲. باورداشت، برداشت؛ ۳. پذیرش، قبول؛ ۴. زعم، گمان.

باورداشت: اعتقاد، ایمان، عقیده.

باور‌کردن: ۱. ایمان‌آوردن، پذیرفتن، راست پنداشتن، قبول‌کردن ≠ نپذیرفتن؛ ۲. اعتقاد داشتن، ایمان داشتن، باورداشتن، عقیده داشتن.

باورکردنی: پذیرفتنی، قبول‌کردنی، قابل‌قبول، قابل‌پذیرش ≠ باورنکردنی.

باورمند: عقیده‌مند، مومن، معتقد ≠ بی‌ایمان، ناباور.

باوقار: بامهابت، باهیبت، جاافتاده، رزین، سنگین، متین، موقر، وزین ≠ جلف، سبک، بی‌وقار، ناموقر.

باهر: ۱. آشکار، بارز، پیدا، معلوم، نمایان؛ ۲. درخشان، تابان، روشن ≠ ناپیدا.

باه: ۱. غریزه جنسی، قوه شهوانی، شهوت، نیروی شهوت؛ ۲. جماع؛ ۳. نکاح.

باهم: به‌اتفاق، توام، تواماً، متحداً ≠ به تنهایی، منفرداً.

باهمت: ۱. بخشنده، سخاوتمند، سخی، کریم ≠ بی‌همت؛ ۲. بااراده ≠ بی‌اراده.

باهنر: ۱. هنرمند، هنرور ≠ بی‌هنر؛ ۲. هنردار.

باهوش: تیز، داهی، زرنگ، زیرک، باذکاوت، عاقل، متیقظ، محیل، ناقلا، نکته‌دان، هوشمند، هوشیار ≠ بی‌هوش، کانا.

باهیبت: باسطوت، باصولت، باوقار، بامهابت، جذبه‌دار، رزین، سنگین، متین ≠ کم‌جذبه، بی‌وقار.

بایا: ضرور، لازم، واجب، بایسته، موردنیاز.

بایر: اسم ۱. کویر، لم‌یزرع، موات، نامزروع، هامون؛ ۳. خراب، نامسکون، ویران، ویرانه ≠ آباد، دایر، معمور.

بایستن: ۱. ضرور‌بودن، لازم‌بودن، واجب‌بودن؛ ۲. شایسته‌بودن، مناسب‌بودن، درخور‌بودن.

بایسته: t‌s‌e‌y‌m‌b[صفت درخور، ضرور، ضروری، لازم، مستلزم، واجب ≠ غیرضروری، نالازم، غیرلازم، ناواجب؛ ۲. سزاوار، شایسته، مناسب.

بایع: ۱. خریدار، سوداگر؛ ۲. مشتری ≠ فروشنده؛ ۳. فروشنده.

بایکوت: تحریم، منع.

بایگان: صفت ۱. آرشیودار، ضابط؛ ۲. حافظ، نگهبان.

بایگانی: ۱. آرشیو، ضبط؛ ۲. طبقه‌بندی (اسناد)؛ ۳. طبقه‌بندی شده.

بأس: ۱. بیم، ترس، هراس؛ ۲. خشم، هیبت، غضب.

ببو: ۱. احمق، نادان، ابله؛ ۲. پپه، بی‌عرضه، دست و پا چلفتی، چلمن.

بپا: نگهبان، مراقب.

بت: ۱. الهه، شمسه، صنم، طاغوت، فغ، هیکل؛ ۲. محبوب، معشوق.

بت‌پرست: صفت کافر، مشرک، ملحد ≠ موحد.

بت‌پرستی: الحاد، رجز، شرک، کفر ≠ ایمان.

بت‌تراش: ۱. بت‌ساز، بتگر، لعبت‌ساز؛ ۲. تندیسگر، مجسمه‌ساز.

بت‌خانه، بتخانه: بتستان، بتکده، صنم‌خانه، فرخار، فغستان، لعبت‌خانه، هیکل ≠ دیر، حرم، کعبه.

بتستان: t‌o‌b[اسم بتخانه، بتکده، صنم‌خانه، فغستان ≠ کعبه.

بتکده: بتخانه، بتستان، صنم‌خانه، فرخار، فغستان، هیکل.

بتگر: ۱. بت‌تراش، بت‌ساز، لعبت‌ساز؛ ۲. پیکره‌ساز، تندیسگر، مجسمه‌ساز؛ ۳. مصور، نقاش، نقشگر.

بتول: ۱. باکره، بکر، عذرا، ناسفته ≠ بیوه؛ ۲. پارسا، پاکدامن ≠ ناپارسا؛ ۳. از دنیا بریده.

بتون‌آرمه: بتون مسلح.

بتون: مخلوط شن و ماسه و سیمان‌و آب.

بتونیر: دستگاه بتون‌ساز.

بتونی: n‌o‌t‌e‌b[صفت ساخته شده از بتون.

بته: بوته.

بتیار: ۱. رنج، محنت، مشقت؛ ۲. زشت، قبیح ≠ زیبا.

بث‌الشکوی: درددل، شکایت، شکوا، شکوائیه، گلایه.

بث: ۱. پراکنده‌ساختن، منتشر‌کردن؛ ۲. آشکار‌ساختن، افشا‌کردن، فاش‌ساختن ≠ نهفتن؛ ۳. حزن، غصه، غم ≠ سرور، شادی.

بثور: بثرها، تاولها، جوشها، دانه‌های چرکی.

بجا: e‌b[صفت بمورد، بموقع، درست، صحیح، صواب ≠ بیجا، ناصواب.

بچاپ‌بچاپ: غارت، چپاول، یغماگری.

بچگانه: ۱. مربوط به‌کودکان؛ ۲. مناسب کودکان، درخور اطفال، نسنجیده، نپخته، ناپخته، نامعقول، غیرعقلایی.

بچگی: خردسالی، صباوت، طفولیت، کودکی، نوباوگی ≠ پیری، کهولت.

بچه آوردن: ۱. زاییدن؛ ۲. دارای فرزند‌شدن؛ ۳. تولیدمثل‌کردن، بچه‌کردن.

بچه انداختن: سقطجنین‌کردن.

بچه: اسم ۱. اندک‌سال، خردسال، صغیر، طفل، فرزند، کم‌سال، کم‌سن، کودک، نابالغ، نارسیده، نوباوه، نوزاد ۱. ≠ کبیر؛ ۲. جوان، بالغ؛ ۳. مرد؛ ۴. پیر؛ ۲. همکار، هم‌شاگردی، رفیق؛ ۳. کم‌تجربه، ناپخته؛ ۴. شاخه‌تازه، نهال نورسته؛ ۵. پاجوش.

بچه‌باز: غلام‌باره، لواطکار.

بچه‌بازی: ۱. رفتارنسنجیده، اعمال نامعقول؛ ۲. کار ناشایست، غلام‌بارگی.

بچه پس انداختن: بچه درست‌کردن، زاییدن، بچه راه انداختن، زادوولد‌کردن، بچه آوردن.

بچه‌خوره: بچه‌خور، بچه‌خوار، پولیپ رحم.

بچه‌دان: بون، پوگان، رحم، زهدان.

بچه‌زا: زنده‌زا ≠ تخم‌زا.

بچه‌سال: خردسال، کم‌سن‌وسال، نابالغ، نوجوان، کم‌سال ≠ کهن‌سال.

بچه‌محل: بچه‌محلی، هم‌محل.

بچه‌مدرسه: محصل، دانش‌آموز، بچه‌مدرسه‌ای، دبستانی ≠ دبیرستانی، دانشجو.

بچه‌ننه: ۱. تنبل؛ ۲. لوس، ننر؛ ۳. نازپرورد، نازپرورده؛ ۴. بی‌کفایت، نالایق؛ ۵. بی‌شهامت، ترسو.

بحار: بحرها، بحور، دریاها ≠ صحاری.

بحبوحه: ۱. اوج، گرماگرم، گیرودار، حین ≠ آغاز؛ ۲. میان، میانه‌کار، وسط.

بحت: تمام عیار، خالص، سره، کامل ≠ ناسره، ناخالص.

بحث‌انگیز: بحث‌برانگیز، مجادله‌آمیز.

بحث: ۱. جدال، گفت‌وگو، مباحثه، مذاکره، مقال، مناظره، مناقشه؛ ۲. درس؛ ۳. جستار، مبحث.

بحث‌کردن: ۱. جدل‌کردن، گفت‌وگو‌کردن، مباحثه‌کردن، محاوره‌کردن، مذاکره‌کردن، مناظره‌کردن؛ ۲. حفر‌کردن، کندن.

بحر: ۱. اقیانوس، دریا، یم ≠ بر، خشکی، هامون؛ ۲. وزن‌شعر.

بحران: ۱. آشفتگی، آشوب، تشنج، تلاطم، تنش، ناآرامی ≠ آرامش؛ ۲. خطر، مخاطره.

بحران‌زا: تنش‌زا، تنش‌آفرین، تشنج‌زا، تشنج‌آفرین، آشوب‌برانگیز ≠ بحران‌زدا، تنش‌زدا، تنشنج‌زدا.

بحران‌زده: آشوب‌زده، بحرانی، تنش‌آلود، متشنج، متلاطم، ناآرام ≠ آرام.

بحرانی: آشوب‌زده، بحران‌زده، پرآشوب، تشنج‌آلود، پرتنش، تنش‌آلود، خطرناک، غیرعادی، متشنج، متلاطم، وخیم ≠ آرام.

بحری: صفت آبی، دریایی ≠ ارضی، بری، زمینی، سماوی.

بحل: ۱. آمرزیده، بخشیده، بخشوده.

بحلی: حلال‌بود.

بحیره: دریاچه.

بخ: آفرین، خوشا، زه.

بخار: ۱. تبخیر؛ ۲. دم، دمه؛ ۳. دود؛ ۴. تف.

بخار‌شدن: تبخیر‌شدن ≠ منجمد‌شدن.

بخاری: صفت ۱. دستگاه‌حرارت‌زا، اجاق‌دیواری، شومینه ≠ پنکه، کولر؛ ۲. مربوط به بخار؛ ۳. بخارایی، منسوب به بخارا.

بخت: ۱. اختر، اقبال، دولت، سرنوشت، شانس، طالع؛ ۲. بهره، نصیب، قسمت؛ ۳. بختک، عبدالجنه، کابوس.

بخت‌برگشتگی: بی‌اقبالی، بدبختی، شوربختی.

بخت‌برگشته: ادبار، بدبخت، بدطالع، شوربخت، پیشانی‌سیاه، مدبر، مفلوک ≠ اقبالمند، بختور، خوش‌اقبال، ستاره‌دار.

بختک: بخت، عبدالجنه، کابوس.

بخته: ۱. اخته، خایه‌کشیده، خواجه؛ ۲. پرواری، چاق، فربه.

بختیار: خوش‌بخت، بختور، سعادتمند، کامیاب، کامیار، محظوظ، خوش‌اقبال، اقبالمند، ستاره‌دار، نیک‌اختر، نیک‌بخت، همایون ≠ ناکامروا، ستاره‌سوخته، بداختر، بخت‌برگشته، بدبخت.

بختیاری: خوش‌بختی، روزبهی، سعادت، نیک‌اختری، نیک‌بختی ≠ بخت‌برگشتگی، شوربختی، ستاره‌سوختگی، ناکامی.

بخرد: صفت اندیشمند، خردور، خردورز، اندیشه‌ور، باخرد، باعقل، خردمند، دانا، عاقل، فرزانه، لبیب، متیقظ، هوشمند، هوشیار ≠ بی‌خرد، بیق، بی‌هوش، خل، دیوانه، کانا، کودن، نادان، ابله، احمق.

بخردی: خردمندی، عاقلی، هوشمندی، هوشیاری ≠ بی‌خردی، حماقت، ابلهی، نادانی.

بخس: صفت ۱. اندک، قلیل، کم، ناقص؛ ۲. کاهش، نقصان؛ ۳. بش، دیم؛ ۴. گداختن؛ ۵. گدازش؛ ۶. اندوه، رنج، غم؛ ۷. پژمرده.

بخشایش: ۱. اغماض، چشم‌پوشی، سماحت، گذشت، عفو؛ ۲. آمرزش، بخشودن، رحمت، مغفرت ≠ انتقام.

بخشایشگر: بخشاینده، بخشنده، منان، وهاب ≠ منتقم.

بخشاینده: آمرزگار، بخشایشگر، بخشنده، رحمان، رحیم ≠ انتقام‌جو، منتقم.

بخش‌بخش: پاره‌پاره، تکه‌تکه، جزء‌جزء، فصل‌فصل، قطعه‌قطعه.

بخش: ۱. بهر، بهره، پاره، جزء، حصه، قسمت؛ ۲. قطعه، ناحیه؛ ۳. باب، فصل، مبحث، مقوله؛ ۴. دپارتمان، شعبه؛ ۵. منطقه، ناحیه؛ ۶. تسهیم، تقسیم، سهم، قسمت؛ ۷. بند؛ ۸. حوت، ماهی.

بخش‌پذیر: تقسیم‌پذیر، قابل‌تقسیم، قابل‌قسمت ≠ بخش‌ناپذیر.

بخشش: ۱. احسان، انعام، بذل، پاداش، تبرع، جوانمردی، جود، داد، دهش، سخاوت، سخا، صله، عطا، عطیه، فضل، فیض، کرامت، کرم، موهبت، نعمت، نیکوکاری، نیکی، وقف، هبه؛ ۲. آمرزش، رحمت، غفران، مغفرت.

بخش‌نامه، بخشنامه: حکم، دستور، دستورالعمل، متحدالمال، تصویب‌نامه.

بخشندگی: بخشش، بذل، جوانمردی، سخا، سخاوت، کرم ≠ بخل، خست.

بخشنده: انفاق‌گر، باسخاوت، بخشایشگر، بذال، جواد، جوانمرد، خیر، دست‌ودل‌باز، رحمتگر، سخاوتمند، سخی، فیاض، فیض‌بخش، کریم، کریم‌النفس، گشاده‌دست، معطی، مکرم، نیکوکار، منان، واهب، وهاب ≠ بخیل، ممسک.

بخشودگی: ۱. معافیت؛ ۲. اغماض، عفو، گذشت ≠ انتقام.

بخشودن: ۱. بخشیدن؛ ۲. اغماض‌کردن، عفو‌کردن، گذشت‌کردن ≠ انتقام‌گرفتن، تقاص گرفتن؛ ۳. معاف‌کردن؛ ۴. رحم‌کردن.

بخشوده: ۱. معاف، معفو؛ ۲. معذور؛ ۳. شادروان، مرحوم، مغفور.

بخش‌یاب: مقسوم‌علیه ≠ مقسوم.

بخشیدن: اسم ۱. دادن ≠ گرفتن، ستدن؛ ۲. عطا‌کردن، هبه‌کردن؛ ۳. گذشت‌کردن، بخشودن، عفو‌کردن؛ ۴. معاف‌کردن ≠ انتقام گرفتن؛ ۵. کنار رفتن.

بخل: ۱. حسد، رشک؛ ۲. امساک، خست، زفتی، لئامت، مال‌پرستی؛ ۳. بخیل‌بودن ≠ سخاوت، کرم، بخشش؛ ۴. تنگ‌چشمی.

بخوبر: اسم ۱. بخوبریده، سرکش، طاغی؛ ۲. دغل، دغا؛ ۳. حیله‌گر، محیل.

بخو: پابند، دستبند، زنجیر، کند.

بخوربخور: ۱. سوء استفاده، دزدی، اختلاس، بخوروبچاپ، بچاپ‌بچاپ؛ ۲. پرخوری، شکمبارگی.

بخور: پرخور، شکمو، پراشتها ≠ کم‌اشتها.

بخور: ۱. بخار آب؛ ۲. کندر، عود.

بخوردان: بخورسوز، سپندسوز، مجمر.

بخوروبخواب: ۱. تن‌آسا، تنبل، تن‌پرور؛ ۲. تن‌آسایی، تنبلی، تن‌پروری.

بخورونمیر: غذای‌اندک، قوت‌لایموت.

بخیل: ۱. تنگ‌چشم، تنگ‌نظر، خسیس، سیه‌کاسه، لئیم، ممسک، ناخن‌خشک، نظرتنگ؛ ۲. پست، ناکس ≠ سخی، کریم، نظربلند.

بخیه: درز، شلال، کوک، دوخت.

بخیه زدن: ۱. بخیه‌کردن، دوختن، درز گرفتن، شلال‌کردن، کوک زدن؛ ۲. الحام‌کردن.

بدآغاز: بداصل، بدذات، بدسرشت، بدنهاد ≠ نیک‌سرشت، نیک‌نهاد.

بدآیین: بددین، بدکیش، گمراه، لامذهب، ملحد ≠ نیک‌آیین، بهدین.

بداحوال: بدحال، بیمار، کسل، مریض، ناخوش، ناخوش‌احوال ≠ سالم، سرحال، قبراق.

بداختر: ۱. ادبار، بداقبال، بدبخت، بدطالع، بی‌طالع، طالع‌سوخته، بخت‌برگشته، شوربخت ≠ نیک‌اختر، خوش‌طالع؛ ۲. شوم، نامبارک، نامیمون، نحس، نژنداختر ≠ مبارک، خوش‌یمن، مبارک، همایون.

بداخلاق: بداغر، بدخلق، بدخو، تندخو، تندمزاج، کج‌خلق، ناخلف ≠ خوش‌اخلاق، خوشخو.

بداخلاقی: بدخلقی، بدخویی، تندمزاجی، کج‌خلقی ≠ خوش‌خلقی، خوشخویی.

بداخم: اخمو، بداخلاق، بداغر، بدخلق، بدعنق، ترشرو، عبوس ≠ خوشخو، خوشرو.

بدادا: بدحرکت، بدرفتار، بدصفت ≠ خوش‌ادا.

بداصل: بدآغاز، بدذات، بدطینت، بدگوهر، بدنژاد، مفسد، نانجیب ≠ اصیل، خوش‌ذات، نژاده.

بداصلی: بدذاتی، بدطینتی، بدگوهری، بدنژادی ≠ بدگهری، خوش‌ذاتی.

بداغر: بدیمن، نحس، بدشگون، نامبارک، نامیمون.

بداقبال: ادبار، بداختر، بدبخت، بدشانس، بدطالع، بی‌دولت، تیره‌بخت، تیره‌روز، شوربخت، نگون‌بخت ≠ خوش‌اقبال، خوش‌شانس.

بداقبالی: ادباری، بدبختی، بدشانسی، تیره‌بختی، تیره‌روزی، شوربختی، نگون‌بختی ≠ خوش‌شانسی.

بدانجام: بدعاقبت، بدفرجام ≠ عاقبت‌بخیر، خوش‌فرجام.

بداندیش: ۱. بدخواه، بددل، بدسگال، دژاندیش، کج‌اندیش، بدنیت ≠ نیک‌اندیش، نیکخواه؛ ۲. کینه‌جو، کینه‌وزر؛ ۳. جلاد، دژخیم.

بداندیشی: بدخواهی، دژاندیشی، بدسگالی، ردائت، وسوسه ≠ نیک‌اندیشی، نیکخواهی.

بداوت: بادیه‌نشینی، صحرانشینی، بیابانگردی ≠ شهرنشینی، تمدن.

بداهت: ۱. آیانی، ارتجال، بداهت، بدیهه؛ ۲. بی‌اندیشه گفتن، بی‌تامل سخن‌گفتن.

بداهه‌سرایی: ارتجال‌گویی، بدیهه‌گویی، بدیهه‌پردازی، بداهه‌سازی بدیهه‌نوازی، بدیهه‌سازی.

بدایت: آغاز، ابتدا، اوان، اول، شروع، مقدمه ≠ نهایت.

بدایع: ۱. عجایب، شگفتی‌ها؛ ۲. ابتکارها، ابتکارات، بدیعه‌ها، طرفه‌ها.

بدبختانه: متاسفانه، مع‌الاسف، مع‌التاسف ≠ خوشبختانه.

بدبخت: بخت‌برگشته، بداختر، بداقبال، بدطالع، بدعاقبت، بی‌طالع، پیشانی‌سیاه، ستاره‌سوخته، سیاه‌بخت، سیاه‌روز، سیه‌روز، شوربخت، فلک‌زده، مدْبِر، نگون‌بخت، وارون‌بخت مفلوک، شوریده‌بخت، ≠ اقبالمند، خوش‌اقبال، طالع‌دار، خوش‌شانس خوش‌بخت، نیک‌بخت؛ ۲. م.

بدبختی: ادبار، بداقبالی، بی‌طالعی، بیچارگی، تیره‌روزی، تیره‌بختی، سیاه‌بختی، سیه‌روزی، شوربختی، شوریده‌بختی، ضراء، فلاکت، نکبت، نگون‌بختی ≠ بداقبالی، خوشبختی، خوش‌شانسی، نیکبختی.

بدبدک: ۱. بدبده، بلدرچین، کرک؛ ۲. پوپک، هدهد.

بدبده: بدبدک، بلدرچین، کرک.

بدبو: بویناک، عفن، گند، گندیده، متعفن، مشام‌آزار ≠ خوشبو، شامه‌نواز، معطر.

بدبویی: تعفن، عفن، عفونت، گندیدگی ≠ خوشبویی.

بدبیار: بداقبال، بدشانس، بدبخت، پیشانی‌سیاه، بزبیار ≠ اقبالمند، ستاره‌دار، خوش‌شانس.

بدبیاری: بدشانسی، بداقبالی.

بدبین: شکاک، بدگمان، بددل، ظنین ≠ خوش‌بین، خوش‌گمان.

بدبینی: بدگمانی، بددلی، شکاکی ≠ خوش‌بینی، خوش‌گمانی.

بدپسند: ۱. مشکل‌پسند؛ ۲. دیرپسند ≠ خوش‌پسند؛ ۳. سختگیر ≠ سهل‌گیر، آسانگیر؛ ۴. ایرادگیر.

بدپیشه: ۱. بدعمل، بدفعل، بدکار، بدکردار ≠ نیک‌کردار؛ ۲. فاجر، فاسق ≠ صالح.

بدپیله: ۱. سمج، کنه، مصر؛ ۲. انتقام‌جو، بدکینه، کینه‌جو، منتقم ≠ باگذشت.

بدپیمان: بدعهد، بدقول، پیمان‌شکن، عهدشکن، عهدگسل ≠ وفادار، خوش‌قول.

بدترکیب: بدریخت، بدشکل، بدقیافه، بدقواره، بدگل، بدلقا، بدمنظر، بدنما، بدهیکل، بدهیئت، زشت، کریه، کریه‌المنظر ≠ قشنگ، خوش‌ترکیب.

بدجنس: بدذات، بدطینت، بدکار، بدکردار، بدنفس، بدنهاد، پاشنه‌سابیده، شرور، شریر، متقلب، ناتو، ناجوانمرد ≠ خوش‌ذات، نیک‌نهاد، خوش‌جنس.

بدجنسی: بدذاتی، بدنهادی، خباثت، خبث، خبث طینت، ردائت، شیطنت ≠ نیک‌نهادی.

بدچشم: ۱. چشم‌ناپاک، شهوتناک، هوسباز، هوسناک، هیز ≠ چشم‌پاک؛ ۲. نامحرم ≠ محرم؛ ۳. چشم‌شور، شورچشم، شوم‌چشم، بدنظر؛ ۴. حسود، شکین، شوم، نحس.

بدحال: ۱. بداحوال، بیمار، مریض، ناخوش ≠ سالم، سرحال؛ ۲. بدروزگار، ناراحت، ناشاد، غمگین، مغموم، غم‌زده ≠ خوشحال.

بدحساب: بدمعامله، کج‌پلاس، بدبده ≠ خوش‌حساب.

بدخصال: بدخلق، بدخو، بدعادت، بدخصلت ≠ نیک‌خصال، نیک‌خصلت.

بدخلق: ۱. آتش‌مزاج، بداخلاق، بدخو، آتشین‌مزاج، عصبی، بدعنق، تندخلق، تندخو، خشمگین، زشت‌خو، کج‌خلق ≠ خوش‌اخلاق، خوش‌خلق؛ ۲. ناساز، ناموافق، نساز، بی‌مدارا ≠ ملایم، مداراگر.

بدخلقی: بداخلاقی، بدخویی، ترش‌رویی، تندخلقی ≠ خوش‌خویی، خوش‌خلقی، خوش‌رویی.

بدخو: آتشی‌مزاج، اخمو، بداخلاق، خشن، عصبی، ترش‌رو، بدخلق، تندخو، زشت‌خو، کج‌خلق، کج‌مزاج ≠ خوش‌اخلاق، خوش‌خو، گشاده‌رو.

بدخواه: بداندیش، بددل، بدذات، بدکامه، بدسگال، بدطینت، بدنهاد، بدنیت، خبیث، عدو، مغرض، نابکار ≠ نیک‌اندیش، نیکخواه، خوش‌نیت، خوش‌ذات.

بدخواهی: ۱. بداندیشی، بدکرداری؛ ۲. حسدورزی، رشکینی ≠ نیک‌خواهی، خیرخواهی؛ ۳. خباثت، خبث؛ ۴. بدجنسی، بدنهادی؛ ۵. غرض‌ورزی.

بدخویی: اخم، تندخویی، زعارت، کج‌خلقی، بداخلاقی، بدخلقی، ترشرویی، عصبانیت ≠ خوشخویی، خوشرویی.

بدخیال: بدگمان، بدظن، ظنین ≠ خوش‌قلب.

بدخیالی: بدذاتی، بدفطرتی، بدگمانی ≠ خوش‌باطنی.

بدخیم: خطرناک، کشنده، مرگ‌آور، مرگ‌زا، مهلک، کشنده ≠ خوش‌خیم.

بددل: ۱. بدخواه، شکاک، ظنون، ظنین، بدگمان ≠ خوش‌قلب، خوش‌گمان؛ ۲. ترسو، جبون، بزدل، بیمناک ≠ دلیر، نترس؛ ۳. پروسواس، وسواسی.

بددهان: بددهن، بدزبان، سگ‌زبان، بدحرف، فحاش، ناسزاگو، هتاک، بدفحش.

بددهانی: ۱. دشنام، سب، سخط، فحش، ناسزا؛ ۲. بددهنی، ناسزاگویی، دشنام‌گویی، فحاشی.

بدذات: بداصل، بدجنس، بدخواه، بدسرشت، بدطینت، بدفطرت، بدکردار، بدگهر، بدنفس، بدنهاد، پست‌فطرت، خبیث، شریر، مفسد، ناجوانمرد ≠ خوش‌باطن، خوش‌ذات، نیک‌گوهر.

بدذاتی: بداصلی، بدجنسی، بدخواهی، بدخیالی، بدرگی، بدسرشتی، بدطینتی، خبث، بدنفسی، شیطنت، کج‌نهادی ≠ خوش‌ذاتی.

بدرام: صفت ۱. خرم، خوش، خوشدل، دلگشا، شاد، مبتهج؛ ۲. بدلگام، چموش، سرکش؛ ۳. اسب، استر، قاطر ≠ درشت، ناپدرام.

بدراه: ۱. ضال، فاسد، گمراه، منحرف؛ ۲. بدرو.

بدرای: ۱. بداندیشه، بدسگال، بداندیش، بدخواه، بدفکر، وارونه‌رای ≠ نیک‌رای، خوش‌فکر؛ ۲. بدخواه، بداندیش؛ ۳. دشمن، عدو.

بد: ۱. ردی، سوء، شر ≠ حسن؛ ۲. شوم، مشئوم، منحوس، میشوم، نحس ≠ میمون، مبارک؛ ۳. مذموم، ناروا، نکوهیده؛ ۴. زشت، قبیح، کریه، مستهجن، ناپسند، نفرت‌انگیز ≠ خوب، نیک، متحسن، زیبا؛ ۴. پلشت، پلید؛ ۵. لثه؛ ۶. آتشیره؛ ۷. نامطلوب، نامناسب؛ ۸. بی‌ادب، بی.

بدرزق: ۱. تنگ‌روزی، بدروزی ≠ فراخ‌روزی؛ ۲. تنگدست، فقیر، ندار ≠ ثروتمند، دارا، غنی.

بدرفتار: ۱. بدروش، بدسلوک؛ ۲. ناسازگار، بدسر، بدعمل، بدکار؛ ۳. سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر؛ ۴. لگدزن ≠ خوش‌رفتار، خوش‌سلوک، نیک‌رفتار، نیک‌روش.

بدرفتاری‌کردن: ناسازگاری‌کردن، بدسلوکی‌کردن، بدکردار‌بودن ≠ خوش‌رفتاری‌کردن.

بدرفتاری: ناسازگاری، بدروشی، بدسلوکی، بدکرداری ≠ خوش‌رفتاری.

بدرقه‌کردن: همراهی‌کردن، مشایعت‌کردن ≠ استقبال‌کردن.

بدرقه: ۱. مشایعت، همراهی ≠ استقبال؛ ۲. راهبر، راهنما؛ ۳. رهبری؛ ۴. محافظ، نگهبان.

بدرگ: بدذات، بدجنس، بداصل، بدسرشت، بدطینت.

بدر: ماه تمام، قرص کامل ≠ هلال.

بدرود: ۱. الوداع، تودیع، خداحافظی، وداع ≠ استقبال؛ ۲. ترک؛ ۳. واگذاشتن.

بدرود گفتن: ۱. خداحافظی‌کردن، وداع گفتن، تودیع‌کردن؛ ۲. بدرود‌کردن، ترک‌کردن.

بدروزگار: ۱. بدبخت، بدحال، تبه‌روزگار، تیره‌روز، سیه‌روز ≠ بهروز، نیک‌روز؛ ۲. خبیث، شریر.

بدروش: بدراه، بدرفتار، بدعمل، بدکردار ≠ نیک‌روش.

بدره: صره، کیسه‌زر، همیان.

بدریخت: بدترکیب، بدشکل، بدقیافه، بدگل، زشت، زشت‌رو ≠ چشم‌نواز، خوش‌ریخت، خوش‌قیافه، قشنگ.

بدزا: سخت‌زا ≠ خوش‌زا.

بدزبان: بددهان، بددهن، دشنام‌گو، فحاش، ناسزاگو، هتاک.

بدزبانی: ۱. بدگویی، سب، فحش، ناسزا، هتاکی؛ ۲. دشنام‌گویی، فحاشی.

بدزهره: بیمناک، ترسو، جبون، کم‌جرات، کم‌دل ≠ نترس، شجاع، بی‌باک.

بدست: شبر، وجب.

بدسرشت: بدذات، بدسگال، بدنفس، بدنهاد، پست‌فطرت، فرومایه، ناخلف، بدجنس ≠ نیک‌نفس، نیک‌نهاد.

بدسرشتی: بداصلی، بدذاتی، خبث، کج‌نهادی ≠ پاک‌طینتی، خوش‌ذاتی.

بدسگال: ۱. بداندیش، بدخواه، بدسرشت، بدطینت، بدنفس، بدنهاد؛ ۲. دشمن ≠ نیک‌اندیش، نیکوسگال.

بدسگالی: بداندیشی، بدخواهی، بدسرشتی، بدگویی، بدنهادی، دشمنی، بدنفسی ≠ نیک‌نهادی، نیک‌خواهی، نیک‌اندیشی.

بدسلوک: بداخلاق، بدعنق، بدلعاب، ناسازگار، بدسر، بدرفتار ≠ خوش‌سلوک، خوش‌رفتار.

بدسلوکی: ناسازگاری، بدرفتاری، بداخلاقی، بدسری، بدخویی، بداخلاقی ≠ خوش‌سلوکی.

بدسلیقگی: بدذوقی، بی‌ذوقی، کج‌ذوقی ≠ خوش‌سلیقگی، خوش‌ذوقی.

بدسلیقه: بدذوق، بدمزاج ≠ خوش‌سلیقه، خوش‌ذوق.

بدسیما: بدقیافه، بدشکل، بی‌ریخت، بدگل، زشت‌رو، کریه‌المنظر ≠ خوش‌سیما، خوش‌منظر.

بدشانس: بداقبال، بدطالع، پیشانی‌سیاه، سیاه‌پیشانی ≠ اقبالمند، خوش‌شانس، خوش‌طالع.

بدشانسی: بدبیاری، بدطالعی، بداقبالی ≠ خوش‌شانسی.

بدشکل: ۱. بدترکیب، بدریخت، بی‌ریخت، بدگل، بدترکیب، بدقواره، بی‌قواره، بدسیما، زشت، زشت‌رو، کریه‌المنظر ≠ خوش‌ترکیب، خوشگل، وجیه؛ ۲. بدنما ≠ خوش‌نما.

بدشگون: بدآغال، بدیمن، شوم، نامبارک، نحس ≠ خوش‌یمن، خوش‌شگون.

بدشلوار: ۱. هرزه، حشری، شهوت‌ران، هیز؛ ۲. ناپاک.

بدصفت: بدادا، بدمنش، ناخوش‌منش، بدجنس، بدذات، بدرگ، نیک‌منش ≠ نیکوخصال.

بدطالع: بخت‌برگشته، بدبخت، بی‌طالع، شوربخت ≠ خوش‌اقبال، خوش‌شانس.

بدطعم: بدمزه ≠ خوش‌طعم، خوش‌مزه.

بدطینت: بداصل، بدخواه، بدذات، بدسگال، بدنفس، بدنهاد، خباثت‌پیشه، خبیث ≠ خوش‌طینت، نیک‌سرشت.

بدطینتی: بداصلی، بدذاتی، ردائت، کج‌نهادی ≠ خوش‌ذاتی.

بدظن: ۱. بدگمان، شکاک، ظنین، ظنون؛ ۲. کژاندیش، کج‌اندیش.

بدعاقبت: بدانجام، بدسرانجام، بدبخت، بدفرجام، ناخوش‌عاقبت، نافرجام ≠ خوش‌فرجام، عاقبت‌به‌خیر، خوش‌عاقبت، نیک‌فرجام.

بدعت: ۱. ابتکار، نوآوری، رسم‌نو؛ ۲. بدعقیدتی، سنت‌ستیزی ≠ سنت‌گرایی؛ ۳. الحاد، کفر.

بدعتگذار: بدعت‌گر، بدعت‌آفرین، مبدع ≠ ارتدوکس.

بدعمل: بدپیشه، بدفعال، بدفعل، بدکار، بدکردار، بدکنش، دغل، شریر، گناه‌کار، نامه‌سیاه ≠ درستکار.

بدعملی: افساد، بدرفتاری، بدکرداری، بدکنشی، تبهکاری ≠ نیک‌روشی.

بدعنق: اخمو، بداخلاق، بدخلق، بدخو، ترشرو ≠ خلیق، خوش‌اخلاق.

بدعهد: بدپیمان، پیمان‌شکن، سست‌پیمان، عهدگسل ≠ سخت‌پیمان، وفادار.

بدعهدی: پیمان‌شکنی، پیمان‌گسلی، سست‌عهدی، سست‌پیمانی، عهدشکنی، بی‌وفایی ≠ خوش‌عهدی.

بدغذا: بدخوراک ≠ خوش‌خوراک.

بدفرجام: بدانجام، بدعاقبت ≠ عاقبت‌به‌خیر، نیک‌فرجام.

بدفطرت: بدذات، بدگهر، بدنهاد، بدنیت، پست‌فطرت ≠ خوش‌ذات، نیک‌نهاد، خوش‌نیت، پاک‌نیت.

بدفعال: ۱. بدکردار، بدکنش؛ ۲. بدعمل، بدفعل، بدکار ≠ نیک‌کردار.

بدفعل: ۱. بدکردار، بدکنش ≠ نیک‌کردار؛ ۲. بدعمل، بدفعال، بدکار.

بدفکر: بدسگال، بدرای، بداندیشه، بدنیت، بداندیش ≠ خوش‌فکر.

بدقدم: بدشگون، شوم، نافرخ، نحس ≠ خوش‌قدم، فرخ‌پی، مبارک‌پی.

بدقلق: ناسازگار، سرکش، بدرام ≠ خوش‌قلق.

بدقول: بدعهد، پیمان‌شکن، سست‌پیمان ≠ خوش‌قول.

بدکار: ۱. آلوده‌دامن، بدعمل، بدفعال، بدفعل؛ ۲. بدجنس، بدرفتار، بدروش، بدکردار، بدکنش؛ ۳. تبهکار، خبیث، شرور، شریر، طالح، فاجر ≠ نیک‌کردار، صالح.

بدکردار: ۱. بدجنس، بدذات، زشت‌کار، شرور، شریر، ناجنس ≠ نیک‌کردار، صالح؛ ۲. بدعمل، بدفعال، بدفعل، بدکار.

بدکنش: بدعمل، بدفعل، بدفعال، بدکردار، بدکار، تبهکار، سیه‌کار، فاسد ≠ صالح، نیک‌کردار.

بدکیش: بدآیین، بددین، کافر، مشرک، ملحد ≠ بهدین، خوش‌کیش، مسلمان، نیک‌آیین.

بدکیشی: بدآیینی، الحاد، بددینی، بدمذهبی ≠ بهدینی، خوش‌کیشی، مسلمانی.

بدکین: بدکینه، کینه‌توز، کین‌خواه، کین‌آزما، انتقام‌جو، کین‌کش ≠ معفو.

بدگفتار: زشت‌زبان، بدگو، بدکلام ≠ شیرین‌زبان، خوش‌کلام.

بدگل: بدترکیب، بدشکل، بدمنظر، زشت، زشت‌رو، کریه، کریه‌المنظر، نازیبا ≠ خوشگل، خوش‌ترکیب، زیبا.

بدگلی: بدترکیبی، بدشکلی، بدلقایی، بدمنظری، زشت‌رویی، زشتی ≠ خوشگلی، وجاهت.

بدگمان: شکاک، ظنون، ظنین، کج‌اندیش ≠ خوش‌گمان.

بدگمانی: بدبینی، سوء‌ظن ≠ حسن‌ظن.

بدگوار:؛ ۲. ثقیل.

بدگو: ۱. بدزبان، بددهن؛ ۲. ملامتگر، ناسزاگو؛ ۳. نمام ≠ ستایشگر، مداح.

بدگوهر: ۱. بداصل، بدجوهر، بدسرشت، بدگهر، بدنژاد؛ ۲. مفسد ≠ اصیل، نیک‌سرشت، نژاده.

بدگویی: ۱. بددهانی، بددهنی، زشت‌گویی، بدزبانی، تشنی، ناسزاگویی ≠ ستایشگری؛ ۲. افترا، تهمت، غیبت، نمامی؛ ۳. سرزنش، قدح، مذمت، ملامت، نکوهش ≠ ستایش، مدح.

بدل: اسم ۱. بدلی، تقلبی، تقلیدی، ساختگی، قلابی، قلب، مصنوعی ≠ اصل، اصلی؛ ۲. عوض، مبادله، معاوضه؛ ۳. جانشین، عوض ≠ اصلی؛ ۴. ضد، نقیض؛ ۵. بدل‌کار.

بدلجام: ۱. بدلگام؛ ۲. چموش، سرکش ≠ رام.

بدلعاب: ۱. بداخلاق، بدادا؛ ۲. ناسازگار، سرکش، بدنعل؛ ۳. بدنظر، زشت، بدترکیب.

بدلقا: ۱. بدمنظر، زشت، زشت‌رو، کریه، کریه‌المنظر ≠ خوش‌لقا، خوش‌منظر، زیبا؛ ۲. بدترکیب، بدشکل، بدگل ≠ خوش‌نما، خوشگل.

بدلگام: ۱. بدلجام، بدرام ≠ خوش‌لگام؛ ۲. چموش، سرکش؛ ۳. نابه‌فرمان، نافرمان ≠ مطی، بفرمان؛ ۴. خیره‌سر، سخت‌سر، گردن‌کش، یاغی ≠ تسلیم، رام.

بدلی: تقلبی، جعلی، ساختگی، قلابی، قلب، مصنوعی ≠ اصلی.

بدمزگی: d‌a‌b[ e‌z‌a‌m‌اسم بدطعمی، ناخوشی ≠ خوش‌مزگی.

بدمزه: بدطعم ≠ خوش‌طعم، خوش‌مزه.

بدمست: عربده‌جو، عربده‌کش، هرزه‌گو.

بدمستی: اسم عربده‌جویی، عربده‌کشی، هرزه‌گویی.

بدمعامله: کج‌باز، کج‌پلاس، کج‌معامله ≠ خوش‌معامله.

بدمنش: بدسگال، بدنفس، بدنهاد، بدذات، خبیث، کج‌نهاد ≠ نیک‌منش، نیک‌نهاد.

بدمنظر: بدترکیب، بدگل، بدنما، بدلقا، زشت، زشت‌رو، کریه ≠ خوش‌منظر، خوش‌لقا، مه‌لقا، خوش‌نما، خوبرو، قشنگ، زیبا، وجیه، وجیه‌منظر.

بدمهر: نامهربان، بی‌عاطفه، بی‌محبت ≠ مهرورز، مهربان، عطوف.

بدنام: ۱. آلوده‌دامن، بی‌آبرو، رسوا، لجن‌مال، مفتضح، ننگین؛ ۲. بدآوازه ≠ خوشنام.

بدنام‌سازی: اسم لجن‌مالی، رسواسازی.

بدنامی: اسم افتضاح، بی‌آبرویی، تفضیح، رسوایی، فضیحت ≠ خوشنامی.

بدن: ۱. پیکر، تنه، تن، جثه، کالبد؛ ۲. بدنه، جسم؛ ۳. جسد، لاش، لاشه ≠ روح، روان.

بدنژاد: بداصل، بدگوهر، نانجیب ≠ نژاده، اصیل، نجیب.

بدنسل: ۱. بداصل، بدنژاد ≠ نژاده؛ ۲. حرامزاده، خطا زاده، والدالزنا ≠ حلال‌زاده؛ ۲. بدذات، بدسرشت، بدگوهر، بدنهاد ≠ نیک‌نهاد، نیک‌سرشت.

بدنما: بدترکیب، بدشکل، بدمنظر، بدنمود، کریه‌المنظر ≠ خوش‌نما، خوش‌ترکیب، خوش‌منظر.

بدنمود: بدترکیب، بدشکل، بدمنظر، بدنما، زشت، کریه ≠ خوش‌ترکیب، خوش‌منظر.

بدنهاد: بدذات، بدسرشت، بدنفس، بدطینت، ناپارسا، ناخلف ≠ خوش‌جنس، خوش‌طینت.

بدنهادی: بداصلی، بدذاتی، بدسرشتی، بدطینتی، بدگوهری دژنهادی ≠ نیک‌نهادی.

بدنه: ۱. پیکر، پیکره، تنه؛ ۲. اندام، هیکل؛ ۳. چارچوب، قاب؛ ۴. عمارت؛ ۵. سطح خارجی.

بدنیت: بدخواه، بدفطرت، زشت‌سیرت، سیه‌دل ≠ خوش‌نیت، نیکخواه.

بدنی: اسم جسمی ≠ روحی، فکری.

بدو: آغاز، ابتدا، اوان، اول، شروع، عنفوان، مقدمه، نخست ≠ پایان، خاتمه، ختم.

بدوبی‌راه، بدوبیراه: ۱. ناسزا، دشنام، فحش؛ ۲. حرفهای نامربوط.

بدو: فعال، پرتلاش، تلاشگر، زحمت‌کش ≠ تن‌آسا، تنبل.

بدون: بری، بلا، بی، عاری ≠ با.

بدوی: آغازی، آغازین، ابتدایی.

بدوی: ۱. بادیه‌نشین، صحرانشین، صحراگرد، بیابان‌نشین، بیابان‌گرد ≠ شهرنشین، شهری.

بدویت: ۱. بادیه‌نشینی، صحرانشینی، بیابان‌نشینی ≠ مدنیت؛ ۲. جاهلیت؛ ۴. عقب‌ماندگی؛ ۳. توحش ≠ تمدن.

بدوی‌خو: ۱. نامتمدن، وحشی ≠ متمدن؛ ۲. نافرهیخته ≠ بافرهنگ، فرهیخته.

بدهضم: بدگوار، دیرگوار، دیرهضم ≠ خوشگوار، سهل‌الهضم.

بده‌کار، بدهکار: غارم، قرضدار، مدیون، مقروض، وامدار ≠ بستانکار، طلبکار.

بده‌وبستان: ۱. دادوستد، خرید و فروش، معامله؛ ۲. تبادل، مبادله؛ ۳. تعامل؛ ۴. روابط پنهانی متقابل.

بدهیئت: بدترکیب، بدقواره، بدسیما، بدلقا، کریه‌المنظر ≠ خوش‌ظاهر، خوش‌قواره، خوش‌منظر.

بدهی: دین، قرض، وام ≠ بستانکاری، طلب.

بدهیکل: بدترکیب، بدشکل، بدمنظر، بی‌قواره، زشت ≠ خوش‌هیکل، خوش‌اندام، جمیل، جمیله.

بدی: زشتی، سیئه، شناعت، فساد، قباحت، قبح، معرت ≠ خوبی، نیکی، حسنه.

بدیع: ابتکاری، بکر، بی‌سابقه، تازه، خوب، خوش، طرفه، عجیب، نادره، نادیده، نو، نوظهور، نیکو ≠ کهنه.

بدیل: ۱. اهل‌اله، سالک، صالح، عارف؛ ۲. جانشین؛ ۳. عوض، جایگزین؛ ۴. انتخاب، گزینه؛ ۵. شق.

بدیمن: بدقدم، بدشگون، شوم، شوم‌قدم، ناخجسته، نامبارک، نامیمون، نحس ≠ خوش‌یمن، سپیدپا، هماگون، مبارک، خجسته‌پی.

بدیمنی: بدشگونی، بدقدمی‌م، شومی، نحسی، نحوست ≠ خوش‌یمن، میمون.

بدین‌سبب: ازاین‌رو، بدین‌لحاظ، بدین‌مناسبت، علی‌هذا.

بدین‌طریق: بدین‌سان، بدین‌گونه، بدین‌نحو، بدین‌نمط.

بدیهی: ۱. آشکار، روشن، مبرهن، غیرقابل‌انکار، واضح، هویدا؛ ۲. مرتجل ≠ غیربدیهی.

بذال: بخشنده، دست‌ودل‌باز، کریم، وهاب ≠ خسیس، کنس.

بذرافشان: ۱. ظرفیت کاشت(زمین)، بذرافکن؛ ۲. بذرپاش؛ ۳. دستگاه‌بذرپاش.

بذرافشانی: بذرپاشی، تخم‌افشانی، دانه‌افشانی، کاشت، کاشتن ≠ محصول‌برداری، درو، برداشت.

بذر: برز، تخم، دانه، هسته ≠ بر، ثمر، میوه.

بذل: بخشش، جود، دهش، سخا، عطا، کرم، نواله.

بذل‌کردن: بخشش‌کردن، کرم‌کردن، عطا‌کردن، جود‌کردن.

بذله: ۱. جوک، شوخی، طیبت، لطیفه، مزاح، مطایبه، هزل؛ ۲. لباس کار ≠ جد.

بذله‌گو: شوخ، لطیفه‌پرداز، لطیفه‌گو، مزاح، مقلد، هزال ≠ جدی.

بذله‌گویی: شوخ‌طبعی، لطیفه‌پردازی، هزل.

برآسودن: آرامش‌یافتن، آسوده گشتن.

برآشفتگی: ۱. تغیر، خشم، عصبانیت، غضب ≠ سکینه؛ ۲. پریشانی ≠ آرامش.

برآشفتن: اسم ۱. ازکوره‌دررفتن، خشمگین‌شدن؛ ۲. خشم گرفتن، غضب‌کردن، تندی‌کردن؛ ۳. متغیر‌شدن؛ ۴. خشم، عصبانیت، تغیر، عصبیت.

بر: حرف ۱. آغوش، بغل؛ ۲. پستان، پهلو، سینه؛ ۳. تن؛ ۴. کنار؛ ۵. بار، ثمر، ثمره، محصول، میوه؛ ۶. بلندی، فراز، بالا، برفراز، روی، صدر؛ ۷. در، به؛ ۸. پهلو، ضلع؛ ۹. سود، فایده، نفع؛ ۱۰. علیه ≠ له؛ ۱۱. روی؛ ۱۲. بالا ≠ پایین؛ ۱۳. طرف، سوی؛ ۱۴. پیش، جلو.

برآمدگی: آماس، باد، تورم، نفخ، ورم؛ ۲. برجستگی ≠ فرورفتگی.

برآمدن: ۱. بالا آمدن ≠ پایین رفتن؛ ۲. طلوع‌کردن، آفتاب تابیدن ≠ غروب‌کردن؛ ۳. پدیدار گشتن، پدید آمدن، ظاهرشدن، نمایان گردیدن، هویدا‌شدن ≠ ناپدید‌شدن؛ ۴. ورآمدن؛ ۵. روییدن، رستن؛ ۶. سر زدن؛ ۷. متورم‌شدن، ورم‌کردن؛ ۸. به طول انجامیدن، طول کشیدن؛ ۹..

برآمده: ۱. برجسته، گوژ؛ ۲. بالاآمده؛ ۳. نامی، معروف، مشهور.

برآموده:.

برآورد: ۱. ارزیابی، برانداز، تخمین، سنجش، تقویم؛ ۲. ارزش‌گذاری، قیمت‌گذاری؛ ۳. تخمین زدن، تقویم‌کردن.

برآورد‌کردن: ارزیابی‌کردن، تخمین زدن، تقویم‌کردن، تقویم‌نمودن.

برآوردن: ۱. اجابت‌کردن، استجابت‌کردن، روا‌کردن، عملی‌ساختن؛ ۲. پذیرفتن، قبول‌کردن؛ ۳. بالا بردن، برافراختن، برافراشتن، بلند‌کردن؛ ۴. پروردن، پرورش‌دادن؛ ۵. استخراج‌کردن، بیرون کشیدن؛ ۶. انباشتن، پر‌کردن، مملو‌ساختن؛ ۷. اصلاح‌کردن، تعمیر‌کردن؛ ۸..

برآورده‌شدن: ۱. تحقق‌یافتن، عملی‌شدن، متحقق‌شدن؛ ۲. مستجاب‌شدن؛ ۳. روا‌شدن.

برآورده: ۱. متحقق؛ ۲. مستجاب؛ ۳. روا.

برآیند: حاصل، منتج، نتیجه.

برائت: ۱. بیگناهی، پاکی، تبرئه، معصومیت؛ ۲. بیزاری، تنفر، نفرت؛ ۳. خلاصی، رهایی، نجات؛ ۴. دوری، بری؛ ۵. اجازه، منشور؛ ۶. حماله؛ ۷. تبرئه‌شدن، رها‌شدن، مبرا‌شدن.

برائت جستن: ۱. دوری‌جستن؛ ۲. بیزاری جستن، اظهار تنفر‌کردن.

برائت‌یافتن: بی‌گناه‌شناخته‌شدن، تبرئه‌شدن.

برا: ≠ کند؛ ۲. جدی، قاطع؛ ۳. کارآ، کارآمد ≠ ناکارآمد.

برابر: ۱. جلو، روبه‌رو، رویارو، مقابل، مواجه نزد؛ ۲. کفو، متساوی، مساوی، مستوی، هم‌پایه، معادل، هم‌ارز، همتا، همسان، همسر، هم‌سنگ، یکسان؛ ۳. علی‌السویه؛ ۴. موافق؛ ۵. طبق ≠ نابرابر.

برابرسازی: ۱. تطبیق، مطابقت، معادله؛ ۲. یکسان‌سازی، معادل‌سازی، همگون‌سازی.

برابر‌شدن: ۱. مواجه‌شدن، روبه‌رو‌شدن، رویارو‌شدن؛ ۲. مساوی‌شدن، یکسان‌شدن، مطابق‌شدن؛ ۳. مطابقت‌کردن؛ ۴. مساوی‌شدن، به تساوی دست‌یافتن، به تساوی رسیدن؛ ۵. همتا‌شدن، هم‌ردیف‌شدن، هم‌پایه‌شدن.

برابرنهاد: ۱. برابرنهاده، آنتی‌تز ≠ ۱. تز؛ ۲. ستیز؛ ۲. معادل.

برابری: ۱. تساوی، عدالت، مساوات، معادله، همتایی، همسانی، هم‌سنگی، هم‌وزنی؛ ۲. تطابق، مطابقت؛ ۳. تعادل ≠ نابرابری.

برابری‌کردن: مساوی‌بودن، معادل‌بودن، هم‌سنگ‌بودن، هم‌وزن‌بودن.

برات: ۱. سند پرداخت، حواله، حواله پرداخت؛ ۲. بخشش، عطیه.

برات‌شدن: ۱. خطور‌کردن، ملهم‌شدن، در دل افتادن؛ ۲. حواله‌شدن ≠ برات‌کردن.

بر: ۱. احسان، خوبی، نیکوکاری، نیکی، نیکویی ≠ سیئه؛ ۲. صدق، صلاح؛ ۳. طاعت؛ ۴. بخشش، عطیه.

برادر: ۱. اخوی، داداش، کاکا ≠ خواهر؛ ۲. دوست.

برادرانه: ۱. برادروار ≠ خواهرانه؛ ۲. دوستانه، مودت‌آمیز.

برادروار: برادرانه ≠ خواهروار.

برادری: ۱. اخوت، مساوات، مصادقت؛ ۲. دوستی، مودت.

براز: ۱. بغاز، گاز؛ ۲. پینه، وصله؛ ۳. زینت، آرایش؛ ۴. آراستگی، زیبایی.

برازخ: برزخ‌ها، اعراف.

براز: ۱. گه، غایط، مدفوع؛ ۲. سرگین؛ ۳. پلیدی، فضولات، نجاست.

برازندگی: ۱. شایستگی، آراستگی؛ ۲. زیبندگی؛ ۳. استحقاق، سزاواری.

برازنده: درخور، زیبنده، سزاوار، شایان، شایسته، قابل، لایق، متناسب، ورجاوند ≠ نامتناسب، نالایق.

برازیدن: ۱. برازنده‌بودن، زیبندگی داشتن، زیبیدن، زیبا نمودن، زیبنده‌بودن، سزاوار‌بودن، شایسته‌بودن، طرازیدن؛ ۲. پینه‌کردن، وصله‌کردن.

براساس: برپایه، برحسب، برطبق، به‌موجب.

براعت: اسم ۱. بزرگواری؛ ۲. برتری، تفوق؛ ۳. فضیلت، کمال؛ ۴. بلاغت، فصاحت، شیوایی؛ ۵. برهمگان تفوق‌یافتن، به‌کمال رسیدن، فضیلت‌یافتن، کمال‌یافتن؛ ۶. غالب آمدن.

بر افتادن: ۱. از میان رفتن، نابود‌شدن، نابود گشتن، نیست‌شدن، ورافتادن ≠ روآمدن؛ ۲. ملغا، منسوخ گشتن، منسوخ‌شدن، متروک‌شدن ≠ متداول‌شدن، رایج گشتن، باب‌شدن؛ ۳. قلع‌وقمع‌شدن، منقرض‌شدن، انقراض‌یافتن؛ ۴. ازمد افتادن، دمده‌شدن ≠ باب‌شدن، مد.

برافراشتن: ۱. به اهتزازدرآوردن، افراشتن، بالا بردن، بلند‌کردن؛ ۲. برپا‌کردن، استوار‌کردن.

برافروختگی: ۱. تغیر، خشم، غضب، قهر؛ ۲. تابش؛ ۳. سرخی.

برافروختن: ۱. روشن‌کردن، شعله‌ور‌ساختن، مشتعل‌ساختن ≠ خاموش‌کردن؛ ۲. برافروخته‌شدن، به خشم‌آمدن، خشمگین‌شدن، غضبناک‌شدن ≠ آرام‌شدن؛ ۳. سرخ‌شدن.

برافروخته: ۱. مشتعل، شعله‌ور، روشن؛ ۲. خشم‌آلود، خشمگین، غضبناک، متغیر.

برافشاندن: ۱. افشاندن، نثار‌کردن؛ ۲. پراکنده‌ساختن، پریشان‌کردن.

برافکندن: ۱. بر داشتن، کنار گذاشتن؛ ۲. پوشاندن؛ ۳. از بین بردن، نابود‌کردن، برانداختن.

براق: ۱. اسب‌تیزرو؛ ۲. مرکوب‌حضرت محمد (ص) (در شب معراج) مرکب‌حضرت رسول (ص).

براق: تابان، درخشان، روشن، ساطع، شفاف، متلالی، مشعشع ≠ تار، تیره، کدر، مات.

بر: الکن، زبان‌پریش.

بران: برا، برنده، تیز ≠ کند.

برانداز: صفت s ۱. دید زدن، نگریستن؛ ۲. برآورد، تخمین، سنجش؛ ۳. سرنگون‌ساز، کودتاچی، کودتاگر.

برانداز‌کردن: ۱. دید زدن، دیدن، ورانداز‌کردن؛ ۲. نگاه سطحی‌کردن، نگاه‌کردن؛ ۳. برآورد‌کردن، تخمین زدن، سنجیدن.

براندازی: ۱. کودتا؛ ۲. برافکنی، حکومت‌ستیزی؛ ۳. سرنگونی؛ ۴. سرنگون‌سازی؛ ۵. نابودی.

برانشی: آب‌شش.

برانکار: ۱. تخت حمل‌مریض.

برانگیختن: ۱. به هیجان‌آوردن، تحریض‌کردن، ترغیب‌کردن، تشویق‌کردن، تهییج‌کردن؛ ۲. آنتریک‌کردن، تحریک‌کردن؛ ۳. وادار‌کردن، وا داشتن؛ ۴. مبعوث‌کردن، زنده‌کردن؛ ۵. روانه‌کردن.

برانگیخته: ۱. مبعوث؛ ۲. تحریض، تحریک‌شده، واداشته.

برانگیزنده: صفت ۱. محرک؛ ۲. مشوق.

براهمه: برهمن‌ها.

براهین: ادله، برهان‌ها، بینات، حجت‌ها، حجج، دلایل، دلیل‌ها، فرنودها.

برایا: آفریدگان، مخلوقات، موجودات.

برای: ۱. از بهر، به‌جهت، به‌خاطر، به‌سبب، به‌علت، به‌قصد، به منظور؛ ۲. دربرابر، در عوض؛ ۳. محض؛ ۴. به‌سوی، به‌جانب، به‌طرف.

برای این‌که، برای اینکه: ۱. چون، زیرا؛ ۲. به منظور.

برایی: ۱. برندگی، تیزی؛ ۲. برش، قاطعیت، کارآیی.

برباد‌دادن: ۱. به باد فنادادن، پایمال‌کردن، تلف‌کردن، حیف و میل‌کردن، ضایع‌کردن، هدر رفتن؛ ۲. خراب‌کردن، ویران‌کردن، منهدم‌کردن ≠ آباد‌ساختن، معمور‌کردن؛ ۳. نابود‌کردن، نیست‌کردن، معدوم‌ساختن ≠ آفریدن، خلق‌کردن، هست‌کردن.

بر باد رفتن: ۱. به بادفنا رفتن، پایمال‌شدن، تلف‌شدن، حیف و میل‌شدن، ضایع‌شدن، هدر رفتن؛ ۲. خراب‌شدن، ویران‌شدن، منهدم‌شدن ≠ آباد‌شدن؛ ۳. نابودشدن، نیست‌شدن، فنا‌شدن، معدوم‌شدن.

بربادرفته: ۱. پایمال‌شده، تلف‌شده، حیف‌ومیل شده، ضایع‌شده، هدررفته؛ ۲. خراب‌شده، ویران‌شده، منهدم‌شده ≠ آباد شده، معمور؛ ۳. نابودشده، نیست‌شده، فناشده، معدوم‌شده ≠ هستی‌یافته.

بربر: بی‌فرهنگ، نافرهیخته، نامتمدن، وحشی ≠ متمدن، فرهیخته.

بربریت: بی‌فرهنگی، توحش، نافرهیختگی، وحشیگری.

بربط: تنبور، عود.

بر: بیابان، خشکی، دشت، زمین، فلات، قاره، هامون ≠ بحر، دریا، یم.

برپا: ۱. آباد، آبادان، ایستاده، برقرار؛ ۲. دایر؛ ۳. ایستاده، سرپا، قائم، منعقد ≠ نشسته؛ ۴. معمور.

برپا داشتن: ۱. آباد‌ساختن، آبادان‌کردن؛ ۲. برافراشتن، نصب‌کردن؛ ۳. بر پا‌کردن، برقرار‌کردن؛ ۴. اقامه‌کردن، انجام‌دادن؛ ۵. مجلس‌کردن.

برپا‌کردن: ۱. برقرار‌کردن، تاسیس‌کردن، دایر‌کردن؛ ۲. مستقر‌کردن؛ ۳. برگزار‌کردن، برپا داشتن؛ ۴. به پا‌کردن.

برتافتن: ۱. پیچیدن، تاب‌دادن؛ ۲. برگردانیدن، رو گردانیدن؛ ۳. سرپیچیدن، اعراض‌کردن، روی برتافتن؛ ۴. تمکین‌کردن، سرپیچی‌کردن، نافرمانی‌کردن، عصیان ورزیدن؛ ۵. تاب آوردن، تحمل‌کردن، برخود هموار‌کردن، طاقت آوردن ≠ برنتافتن.

برتر: ۱. اعلی، افضل، اولی، عالی، فایق، بالاتر، مرجح، والا ≠ ادنی؛ ۲. بلندتر، رفیع‌تر.

برتری: ۱. استیلا، اولویت، براعت، ترجیح، تفضل، تفوق، تقدم، رجحان، سبق، فضل، فضیلت، مزیت، منت؛ ۲. تفوق، تسلط؛ ۳. سلطه، چیرگی.

برتری‌طلب: ۱. برتری‌جو، تفوق‌جو؛ ۲. تعالی‌خواه؛ ۳. استیلاطلب، استیلاجو.

برتری‌طلبی: ۱. برتری‌جویی، تفوق‌جویی؛ ۲. تعالی‌خواهی؛ ۳. استیلاجویی، استیلاطلبی.

برثن: پنجه، چنگال، چنگ، مخلب.

برجا: ۱. ثابت، مستقر ≠ متزلزل؛ ۲. باقی، برقرار، پابرجا، پایا، پایدار ≠ ناپایدار.

برج: خرج غیرضروری، هزینه‌های‌غیراساسی ≠ خرج.

برجستگی: ۱. برآمدگی، تحدب؛ ۲. بلندی؛ ۳. امتیاز، برتری، تشخص، تمایز؛ ۴. عمدگی، اهمیت.

برجستن: ۱. پریدن؛ ۲. برجهیدن، جستن، جهیدن؛ ۳. وثوب؛ ۴. تپیدن، جنبیدن؛ ۵. شتافتن.

برجسته: ۱. سرآمد، عالی، عمده، فحل، شاخص، مبرز، متشخص، متمایز، مشخص، ممتاز، مهم؛ ۲. چشمگیر، نمایان؛ ۳. برآمده، محدب؛ ۴. پسندیده، خوب؛ ۵. چالاک، چست.

برج: ۱. شهر، ماه؛ ۲. بارو، حصار، حصن، دژ، قلعه؛ ۳. کوشک، کاخ، قصر؛ ۴. ساختمان چند طبقه، آسمان‌خراش.

برج‌وبارو: بارو، حصار، دژ، قلعه.

برجیس: مشتری.

برچسب: ۱. اتیکت؛ ۲. انگ، نسبت ناروا.

برچیدن: ۱. دانه چیدن؛ ۲. انتخاب‌کردن، برگزیدن، گزینش‌کردن؛ ۳. جمع‌آوری‌کردن، جمع‌کردن، گرد آوردن؛ ۳. تعطیل‌کردن، منحل‌کردن.

برچیده: ۱. منحل، تعطیل؛ ۲. جمع‌آوری‌شده.

برحسب: براساس، برطبق، مطابق، موافق.

برحسب‌ظاهر: ظاهراً، علی‌الظاهر.

برحق: ۱. راستین، حقیقی، به‌حق، حقه ≠ ناحق؛ ۲. محق، حق‌دار؛ ۳. فی‌الواقع.

برخاستن: ۱. ایستادن، به‌پاخاستن، برپا‌شدن، بلند‌شدن؛ ۲. بیدار‌شدن؛ ۳. بردمیدن، سر زدن؛ ۴. برآمدن، طلوع‌کردن؛ ۵. شوریدن، شورش‌کردن، طغیان‌کردن، عصیان‌کردن، قیام‌کردن؛ ۶. متصاعد‌شدن؛ ۷. پدیدآمدن، آغاز‌شدن، در گرفتن؛ ۸. پیش آمدن، اتفاق‌افتادن،.

برخ: ۱. پاره، حصه، قسمت، لخت؛ ۲. حظ، نصیب.

برخور: برخوردار، بهره‌مند، بهره‌ور، متمتع، منتفع.

برخوردار: بهره‌مند، بهره‌ور، رستی‌خوار، کامیاب، متمتع، متنعم، محظوظ، مستفید، مستفیض، منتفع ≠ محروم.

برخورداری: استفاده، انتفاع، بهره‌جویی، بهره‌مندی، بهره‌وری، تمتع ≠ محرومیت.

برخورد: ۱. تماس، دیدار، ملاقات؛ ۲. رفتار، سلوک، معامله؛ ۳. اصابت، التقا، تلاقی؛ ۴. زدوخورد؛ ۵. مشاجره (لفظی)، درگیری؛ ۶. اصطکاک؛ ۷. تصادم، تصادف؛ ۸. شیوه رفتار.

برخورد‌کردن: ۱. برخوردن، به هم رسیدن، ملاقات‌کردن؛ ۲. تصادف‌کردن، تصادم‌کردن؛ ۳. تلاقی‌کردن، مصادف‌شدن.

بر خوردن: ۱. قاطی‌شدن، مخلوط‌شدن؛ ۲. راه‌یافتن.

برخه: ۱. بهره، نصیب؛ ۲. عددکسری، کسر؛ ۳. پاره، جزء، حصه ≠ اعشاری، عدد صحیح.

برخی: ۱. بعضی، پاره‌ای، تعدادی، چندی، شماری؛ ۲. جان‌نثار، فدایی، قربانی؛ ۳. نثار، فدا، قربان.

بردابرد: آشوب، غوغا، فتنه.

بر‌دادن: ثمر‌دادن، به ثمرنشستن، به بار آمدن، به بر نشستن.

بردار: حامل، خطحامل.

بردار: ۱. مثمر، ثمردار، باردار، میوه‌دار؛ ۲. مصلوب.

برداشت: ۱. استنباط، استنتاج، بازیافت، تلقی، درک، دریافت؛ ۲. جمع‌آوری، حاصل، حاصل‌برداری، محصول‌برداری ≠ کاشت، داشت؛ ۳. بهره‌برداری‌کردن، ضبط؛ ۴. اخذ، بازستانی، دریافت ≠ پرداخت؛ ۵. بردباری، تحمل، صبر ≠ نابرداری، بی‌تابی.

بر داشتن: ۱. با خود بردن، همراه بردن؛ ۲. اخذ‌کردن، گرفتن؛ ۳. برداشت‌کردن؛ ۴. برطرف‌کردن، از بین بردن؛ ۵. ازاله‌کردن، زایل‌کردن؛ ۶. بلند‌کردن، دزدیدن، ربودن، کش رفتن؛ ۷. برچیدن، اختیار‌کردن، انتخاب‌کردن، حاصل‌برداری‌کردن، درو‌کردن، محصول‌برداری‌کردن.

بردبار: آرام، باحوصله، پرشکیب، حلیم، حمول، خویشتن‌دار، رزین، شکیبا، صابر، صبور، متحمل ≠ کم‌صبر، ناشکیبا، نابردبار، کم‌حوصله.

بردباری: تاب، تحمل، حلم، حوصله، شکیب، شکیبایی، صبر، صبوری، طاقت ≠ ناشکیبایی، کم‌حوصلگی، ناشکیبی.

برد: ۱. برودت، سرما، سوز ≠ حر؛ ۲. پرنیان؛ ۳. حجر، سنگ ≠ کلوخ.

برد: ۱. سود، نفع؛ ۲. تیررس؛ ۳. پیروزی، ظفر ≠ باخت؛ ۴. پارچه کتانی.

بردگی: ۱. اسارت؛ ۲. بندگی، زرخریدی، غلامی، کنیزی، ≠ آزادگی.

بردمیدن: ۱. دمیدن؛ ۲. سر زدن، طلوع‌کردن ≠ غروب‌کردن؛ ۳. رستن، روییدن، سبز‌شدن ≠ خشکیدن؛ ۴. برخاستن، بلند‌شدن؛ ۵. بردمیدن، فوت‌کردن؛ ۶. جوشیدن، فوران‌کردن.

بردن: ۱. جا به جا‌کردن، حمل‌کردن، منتقل‌کردن، حرکت‌دادن ≠ آوردن؛ ۲. سود بردن، نفع‌کردن ≠ ضرر‌کردن، زیان‌کردن؛ ۳. برد‌کردن؛ ۴. برنده‌شدن، پیروز‌شدن، پیش‌افتادن، شکست‌دادن ≠ باختن، شکست‌خوردن؛ ۵. بر داشتن، پاک‌کردن، زدودن، ستردن؛ ۶. مستلزم‌بودن،.

برده: ۱. اسیر، بنده، خادم، زرخرید، عبد، عبید، غلام، کنیز، مملوک ≠ آزاد، حر؛ ۲. مطیع، گوش‌به‌فرمان؛ ۳. هواخواه افراطی.

بررسی: امعان، بازدید، بازبینی، تتبع، تجسس، تحقیق، تعمق، تفحص، جست‌وجو، رسیدگی، غور، کاوش، مداقه، مطالعه، ملاحظه، نظارت، وارسی.

بررسی‌کردن: تحقیق‌کردن، رسیدگی‌کردن، وارسی‌کردن، مطالعه‌کردن، پژوهش‌کردن.

برز: ۱. بالا، قد، قامت؛ ۲. تنه، ساقه؛ ۳. ارتفاع، بلندی، پشته؛ ۴. بزرگی، جلال، شکوه، عظمت؛ ۵. زیبایی.

برز: ۱. بذر، تخم، دانه؛ ۲. زراعت، کاشت، کشاورزی، کشت.

برزخ: اسم ۱. درهم، دلخور، دمغ، گرفته؛ ۲. بور؛ ۳. ناخرسند، ناخشنود، ناراضی؛ ۴. حایل، حاجز؛ ۵. فاصله؛ ۶. اعراف، عالم بالا، عالم مثال.

بر زدن: خیره‌شدن، مستقیم‌نگاه‌کردن، زل زدن.

بر زدن: قاطی‌کردن(ورق‌بازی).

برزگر: حارث، دهقان، رعیت، زارع، کشاورز، کشتگر ≠ ارباب.

برزن: ۱. کوچه، کوی، محله، ناحیه؛ ۲. شهرداری منطقه.

برزنگی: ۱. سیاه زنگی، سیاه‌پوست؛ ۲. کاکا سیاه.

بر: صفت ۱. زیاد، بسیار، متعدد؛ ۲. گروه، دسته، عالم.

برزیگر: برزکار، برزگر، برزه‌گر، دهقان، زارع، فلاح، کشاورز، کشت‌کار، کشتگر ≠ ارباب.

بزور: پرزور، پرتوان، زورمند، قوی ≠ ضعیف، ناتوان.

برساخته: جعلی، ساختگی، مصنوعی، غیرواقعی ≠ واقعی، حقیقی.

برسو: فوقانی عالی.

برش: ۱. بریدگی، شکاف؛ ۲. بریده، تقطیع، جدایی، فصل، قطع؛ ۳. قاش، قاچ؛ ۴. کارآیی، توان، برایی، قاطعیت؛ ۵. تیزی؛ ۶. بریدن.

برشتن: ۱. برشته‌کردن، بریان‌کردن؛ ۲. تف‌دادن، تفت‌دادن، بو‌دادن؛ ۳. سوخاری‌کردن.

برشته: بریان، بلال، پخته، تفت‌داده، تفتیده.

برشکستن: ۱. شکستن؛ ۲. شکست‌دادن، مغلوب‌کردن، مقهور‌ساختن؛ ۳. پریشان‌کردن.

برشمردن: ۱. شمارش‌کردن، شماره‌کردن، شمردن، حساب‌کردن؛ ۲. بازگو‌کردن، بیان‌کردن، ذکر‌کردن، باز گفتن؛ ۳. به حساب آوردن، قلمداد‌کردن، محسوب داشتن.

برص: پیسی.

برطبق: برحسب، بروفق، مطابق، حسب.

برطرف: ۱. رفع، منتفی؛ ۲. از میان رفته، ناپدید، معدوم، نابود.

برطرف‌شدن: ۱. ازبین رفتن، از میان رفتن، زایل‌شدن؛ ۲. نیست‌شدن، نابود‌شدن؛ ۳. مرتفع‌شدن؛ ۴. حل‌شدن، فیصله‌یافتن؛ ۵. تمام‌شدن، به پایان رسیدن.

برطرف‌کردن: ۱. مرتفع‌ساختن، رفع و رجوع‌کردن؛ ۲. حل‌کردن، فیصله‌دادن، حل‌کردن؛ ۳. از بین بردن، نابود‌کردن.

برعکس: ۱. باژگونه، وارو، وارونه، واژگونه؛ ۲. برخلاف، برضد؛ ۳. بالعکس؛ ۴. به‌رغم؛ ۵. خلاف.

برف: ثلج، بشک، فنجا ≠ باران، تگرگ.

برفی: ۱. برف‌آلود؛ ۲. پربرف؛ ۳. برف‌زا ≠ تگرگ‌زا، باران‌زا؛ ۴. برف‌روب، برف‌پاروکن.

برق: صفت ۱. آذرخش، صاعقه؛ ۲. الکتریسیته، کهربا؛ ۳. بارقه، جرقه؛ ۴. الکتریک؛ ۵. تلالو، جلا؛ ۶. درخشش، درخشندگی؛ ۷. سریع، باسرعت، برق‌آسا.

برق‌آسا: صفت به‌سرعت، تند، سریع برقی، ≠ کند، به‌تانی.

بر: قاطی، مخلوط.

برقرار: ۱. استوار، پابرجا، پایدار، ثابت ≠ ناپایدار، نااستوار؛ ۲. جاوید، مدام ≠ زودگذر؛ ۳. مستقر؛ ۴. معین، مقرر.

برقرار‌شدن: ۱. ایجادشدن؛ ۲. برپا‌شدن، دایر‌شدن.

برقرار‌کردن: ۱. ایجاد‌کردن، به‌وجودآوردن؛ ۲. برپا‌کردن، دایر‌کردن؛ ۳. تعیین‌کردن، معین‌کردن.

برق زدن: درخشیدن، متلالو‌شدن، تلالو داشتن.

برقع: روبند، روبنده، مقنعه، نقاب.

برق‌کار: الکتریسین، برقی، تعمیرکار برق.

برقی: صفت ۱. برقکار، سیم‌کش؛ ۲. منسوب به برق؛ ۳. شتابان، سریع، برق‌آسا، شتابنده.

برکت: ۱. خیر، رحمت، نعمت؛ ۲. سعادت، فیض، نیکبختی؛ ۳. خجستگی، یمن؛ ۴. افزایش، افزونی، زیادنی، فروانی، فزونی، نزل، وفور.

برکشی: ارتقا، ترقی ≠ تنزل.

بر کشیدن: خارج‌کردن، درآوردن؛ ۲. کشیدن؛ ۳. سر‌دادن، برآوردن؛ ۴. بالا بردن؛ ۵. ترقی‌دادن، بلندمرتبه گردانیدن، ارتقا مقام‌دادن؛ ۶. برگرفتن، کنار زدن؛ ۷. برافراشتن، بلند‌کردن؛ ۸. رسم‌کردن، نقاشی‌کردن؛ ۹. پروردن،.

برکنار: صفت ۱. خلع، مخلوع، مرخص، معزول، منفصل ≠ منصوب؛ ۲. دور، بری، مبرا.

برکنار‌شدن: معزول‌شدن، عزل‌شدن، خلع‌شدن، منفصل‌شدن ≠ منصوب‌شدن.

برکنار‌کردن: معزول‌کردن، عزل‌کردن، خلع‌کردن، منفصل‌کردن ≠ منصوب‌کردن، برگماشتن.

برکناری: انفصال، خلع، عزل ≠ انتصاب، برگماری.

برکندن: ۱. از ته کندن، کندن؛ ۲. از ریشه درآوردن، ریشه‌کن‌کردن؛ ۳. جدا‌کردن، بریدن ≠ نشاندن؛ ۴. نابود‌کردن، ازبین بردن؛ ۵. دور‌کردن.

برکه: آب‌انبار، آبدان، آبگیر، استخر، برم، تالاب، غدیر.

برگچه: برگک، برگ‌کوچک.

برگردان: ۱. ترجیع؛ ۲. عکس، وارو؛ ۳. ترجمه.

برگرداندن: ۱. بازگرداندن، برگردانیدن؛ ۲. برگشت‌دادن، بازگشت‌دادن، پس‌دادن؛ ۳. وارو‌کردن؛ ۴. پشت‌ورو‌کردن؛ ۵. واژگون‌کردن؛ ۶. تغییر‌دادن؛ ۷. ترجمه‌کردن؛ ۸. بالا آوردن، استفراغ‌کردن، قی‌کردن؛ ۹. واژگون‌کردن؛ ۱۰. سرنگون‌کردن، به زمین‌انداختن ۱..

برگرفتن: اخذ‌کردن، اقتباس‌کردن، بر داشتن، گرفتن.

برگرفته: ماخوذ، مقتبس.

برگ‌ریزان، برگریزان: پاییز، خریف، خزان ≠ بهار.

برگزار‌کردن: ۱. برپاداشتن، ترتیب‌دادن، برپا‌کردن، منعقد‌کردن؛ ۲. انجام‌دادن؛ ۳. ادا‌کردن، به‌جا آوردن؛ ۴. سپری‌کردن.

برگزاری: ۱. انجام، اجرا؛ ۲. ادا، به جاآوری.

برگ زدن: حقه زدن، فریب‌دادن، نیرنگ بکار بستن.

برگزیدن: انتخاب‌کردن، اختیار‌کردن، پسند‌کردن، پسندیدن، گزینش‌کردن.

برگزیده: صفت زبده، صفی، گزیده، مبعوث، مختار، مرجح، ممتاز، منتخب، نخبه.

برگشت: ۱. بازآیی، بازگشت، رجعت، عود، عودت، مراجعت؛ ۲. عدول، معطوف.

برگشتن: اسم ۱. بازآمدن؛ ۲. رجعت‌کردن، مراجعت‌کردن؛ ۳. سرنگون‌شدن، واژگون‌شدن؛ ۴. منصرف‌شدن؛ ۵. مرتدشدن؛ ۶. تغییر‌یافتن، تغییر‌کردن؛ ۷. ارتداد، انصراف ≠ رفتن، عازم‌شدن؛ ۸. تغییر جهت‌دادن؛ ۹. عدول‌کردن؛ ۱۰. نامساعد‌شدن؛ ۱۱. برگشت خوردن.

برگ: ۱. صفحه، فیش، ورق، ورقه؛ ۲. اسباب، دستگاه، ساز، سامان، نوا؛ ۳. آذوقه، توشه؛ ۴. آهنگ، عزم، قصد؛ ۵. تمایل، رغبت، میل؛ ۶. التفات، پروا، توجه؛ ۷. نغمه؛ ۸. تاب، توان، طاقت، یارا.

برگماری: انتصاب، نصب ≠ برکناره.

برگماشتن: انتصاب‌کردن، برگماردن، گماشتن، مامور‌کردن، ماموریت‌دادن، منصوب‌کردن.

برگه: ۱. ورق، ورقه، تکه کاغذ؛ ۲. جواز، تاییدیه؛ ۳. سند، مدرک؛ ۴. فیش؛ ۵. برش‌میوه‌های خشک شده.

برلیان: صفت ۱. الماس‌تراش‌خورده، الماس خوش‌تراش، الماس شفاف؛ ۲. براق، درخشان، درخشنده، شفاف.

برم: ۱. آبگیر، استخر، برکه، تالاب، غدیر؛ ۲. بند، سد کوچک.

برملا: ۱. آشکار، ظاهر، علنی، عیان، فاش؛ ۲. رسوا؛ ۳. افشا؛ ۴. ابراز.

برمنش: ۱. خودخواه، خودپسند؛ ۲. مغرور، متکبر، پرافاده، متفرعن.

برمنشی: ۱. خودخواهی، خودپسندی؛ ۲. غرور، تکبر، افاده، تفرعن.

برمنشی‌کردن: ۱. خودستایی‌کردن، خودپسندی‌کردن؛ ۲. مغرورشدن، تکبرورزیدن، افاده‌کردن، تفرعن فروختن.

برنا: ۱. جوان، شاب، فتا، نوجوان؛ ۲. خوب، ظریف، نیک ≠ پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، شیخ، کلان‌سال، کهنسال، مسن، معمر.

برنامه: پروگرام، دستور کار، طرح، نقشه.

برنامه‌ریزی: طرح‌ریزی، نقشه‌ریزی.

برنایی: جوانی، شباب، نوجوانی ≠ کهولت، پیری.

برنج: ۱. آلیاژ مس و روی وسرب؛ ۲. شلتوک؛ ۳. پلو.

برنج‌زار، برنجزار: برنجار، شالیزار، برنجستان.

برندگی: ۱. برایی، تیزی؛ ۲. برش، قاطعیت، کارآیی ≠ کندی.

برنده: ۱. بران، برا، تند، تیز؛ ۲. قاطع ≠ کند؛ ۳. موثر، کاری؛ ۴. زایل‌کننده.

برنده: ۱. پیروز، فاتح، قهرمان؛ ۲. حامل ≠ بازنده.

برنز: آلیاژ مس و قلع، مفرغ.

برنزه: به رنگ برنز.

برنش: نایژه، قصب‌الریه.

برنشیت: ورم ریه، ورم نایژه‌ها.

بروبر: بادقت، خیره‌خیره، خیره، زل‌زده.

بروبرگرد: چون‌وچرا، شک، تردید.

بروبوم: بوم و بر، زمین، سرزمین، اقلیم، ملک.

بروت: سبلت، سبیل، شارب ≠ ریش، محاسن.

بروج: ۱. ابراج؛ ۲. برج‌ها، دژها، قلعه‌ها؛ ۳. ماهها.

برودت: ۱. خنکی، سردی، سرما ≠ حرارت؛ ۲. سردی‌مزاج.

برودت‌زا: خنک کننده، سرمازا ≠ حرارت‌زا، گرمازا.

برودری: زری‌دوزی، قلاب‌دوزی، گلدوزی، ملیله‌دروزی.

بروز: ۱. ابراز، پیدایی، پیدایش، تجلی، ظهور، نمایش، نمود؛ ۲. آشکار‌شدن، پدیدار‌شدن، نمایان‌شدن ≠ پنهان‌شدن، مخفی‌شدن، نهان‌شدن.

بروز‌دادن: اظهار‌کردن، ابراز‌کردن، آشکار‌ساختن، فاش‌ساختن، فاش‌کردن ≠ نهفتن، نگفتن.

بروفق: برابر، برحسب، برطبق، مطابق، موافق ≠ به‌رغم.

برو: ۱. کاری، زرنگ، چالاک؛ ۲. بادپا؛ ۳. سریع.

برومند: ۱. بارور، مثمر، میوه‌دار؛ ۲. قوی، رشید، نیرومند، محکم؛ ۳. برخوردار، بهره‌ور، کام‌روا، کامیاب؛ ۴. خرم، شاداب؛ ۵. آبرومند.

برون آمدن: ۱. خارج‌شدن ≠ داخل‌شدن؛ ۲. دمیدن، روییدن، سرزدن، سبز‌شدن.

برون: ۱. بیرون، خارج ≠ درون؛ ۲. ظاهر، برونه ≠ باطن، درونه؛ ۳. مستثنا.

برون شهری: بیابانی، جاده‌ای، خارج از شهر ≠ درون‌شهری.

برهان آوردن: دلیل‌آوردن، استدلال‌کردن، حجت آوردن.

برهان: بینه، حجت، دلیل، فرنود.

برهم: ۱. آمیخته، انباشته، انبوه؛ ۲. پریش، پریشان، درهم، مضطرب؛ ۳. شوریده، مضطرب.

برهم زدن: ۱. به هم‌زدن، زیرورو‌کردن، مخلوط‌کردن؛ ۲. پراکنده‌کردن، پراکنده‌ساختن، آشفته‌کردن، پریشان‌کردن؛ ۳. از نظم انداختن، ایجاد اختلال‌کردن، بی‌نظم‌کردن، مختل‌کردن؛ ۴. خراب‌کردن.

برهمن: ۱. پیشوای دینی‌برهمایی، برهمند؛ ۲. برهمایی.

برهنگی: عریانی، عوری، لختی ≠ پوشیدگی، مستوری.

بره: صفت ۱. نوزاد گوسفند؛ ۲. حمل، برج حمل؛ ۳. آهوبچه؛ ۴. مطیع، تسلیم، بی‌اراده.

برهنه: ۱. پتی، عاری، عریان، عور، لاج، لخت، نامستور ≠ پوشیده، مستور؛ ۲. فقیر، مستمند، بی‌نوا، تنگ‌دست.

برهوت: بیابان، صحرا، کویر.

برهه: پاره‌ای از وقت، روزگار، مرحله، مرحله‌ای از زمان.

بریات: ۱. حسنات؛ ۲. عام‌المنفعه.

بری: ارضی، خاکی، زمینی ≠ ۱. بحری؛ ۲. بیابانی.

بریان: ۱. برشته، تفته، کباب، مسمن، بلال، تفتیده ≠ آب‌پز؛ ۲. ملتهب، مضطرب، پرسوزوگداز.

بریان‌کردن: برشته‌کردن، بلال‌کردن، تف‌دادن، کباب‌کردن.

بری: ۱. بیزار، منزجر، متنفر؛ ۲. تهی، دور، عاری، محترز؛ ۳. مصون؛ ۳. بی‌گناه، پاک، مبرا.

برید: ۱. پست، چپر، چاپار؛ ۲. پیک، قاصد؛ ۳. پستچی، نامه‌رسان، نامه‌بر.

بریدگی: ۱. انشقاق، انقطاع، برش، تقیطع، قطع؛ ۲. جدایی؛ ۳. پارگی، دریدگی؛ ۴. زخم.

بریدن: فعل ۱. قطع‌کردن، قطع ≠ پیوند‌دادن؛ ۲. گسستن، گسیختن ≠ پیوستن؛ ۳. اره‌کردن، قیچی‌کردن، برش‌دادن، چیدن؛ ۴. دریدن، شکافتن؛ ۵. برش‌دادن؛ ۶. جدا‌شدن، قطع رابطه‌کردن ≠ پیوستن؛ ۷. جدایی انداختن؛ ۸. عبور‌کردن، گذشتن، طی‌کردن؛ ۹. تعیین‌کردن، مقرر‌کردن.

بریده: ۱. جدا، قطع، گسسته، منقطع؛ ۲. ناامید، وازده ≠ امیدوار.

بریزن: ۱. اجاق، بریجن، تابه، تنور، فر؛ ۲. پرویزن، خاک بیز، غربال.

بریشم: ابریشم.

بریشم‌نواز: صفت چنگ‌نواز، چنگی، ساززن، نوازنده.

بریگاد: ۱. جوخه؛ ۲. تیپ.

برین: صفت بالایی، اعلی ≠ فرودین.

بریه: بیابان، صحرا، وادی.

بریه: خلق، مخلوق، مردم، ناس.

بزاز: پارچه‌فروش، جامه‌فروش.

بزازی: ۱. پارچه‌فروشی، شغل‌پارچه‌فروش؛ ۲. مغازه پارچه‌فروشی.

بزاق: آب‌دهان، تف، خدو، خیو.

بزدل: آهودل، ترسان، ترسنده، ترسو، جبان، جبون، خایف، کم‌جرات، کم‌دل ≠ شجاع، نترس، شیردل.

بزدلی: ترس، ترسویی، جبن، جبونی، مخافت، هراس ≠ شجاعت، شهامت، نترسی.

بزرگ: ۱. ارجمند، بابا، خداوند، خواجه، رئیس، سر، سرپرست، سرور، شخیص، عالیقدر، کبیر، کلان، محتشم، معظم، مولا، مهتر ≠ بنده، کهتر؛ ۲. خطیر، عظیم، مهیب؛ ۳. تنومند، جسیم، عظیم‌الجثه، کوه‌پیکر، گنده؛ ۴. عریض، فراخ، گسترده، گشاد، وسیع ≠ کم‌عرض؛ ۵. ارشد.

بزرگان: مهان، رجال، سران، اعاظم.

بزرگ‌جثه: تناور، تنومند، سمین، عظیم‌الجثه، فربه، گنده.

بزرگ‌داشت، بزرگداشت: ۱. اعزاز، اعظام، تبجیل، تجلیل، تعظیم، تکریم، توقیر، گرامی‌داشت، نکوداشت ≠ تحقیر؛ ۲. احترام، حرمت، رعایت.

بزرگ داشتن: محترم‌شمردن، گرامی داشتن، نکو داشتن احترام‌گذاشتن، تکریم‌کردن، معزز داشتن، عزیز داشتن ≠ کوچک شمردن.

بزرگ‌راه، بزرگراه: آزادراه، اتوبان، شاهراه ≠ کوره‌راه.

بزرگ‌زاده: ۱. اصیل، شریف، نژاده؛ ۲. نجیب‌زاده، نسیب.

بزرگ‌سال، بزرگسال: ۱. بالغ، رشید؛ ۲. پیر، جاافتاده، سال‌خورده، سال‌دیده، سالمند، کلان‌سال، مسن ≠ خردسال.

بزرگ‌سالی، بزرگسالی: سال‌دیدگی، سال‌خوردگی، سالمندی، کلان‌سالی، کهولت ≠ خردسالی.

بزرگ‌شدن: ۱. رشد‌کردن، نمو‌کردن؛ ۲. بالغ‌شدن، برومند‌شدن، رشید‌شدن؛ ۳. تنومند‌شدن، جسیم‌شدن، گنده‌شدن ≠ کوچک‌شدن؛ ۴. چاق‌شدن، فربه‌شدن ≠ لاغر‌شدن؛ ۵. ستبر‌شدن، ضخیم‌شدن، کلفت‌شدن؛ ۶. عظیم‌شدن، گسترده‌شدن، وسیع‌شدن؛ ۷. پرتوان‌شدن، توانا‌شدن ≠ نات.

بزرگ‌کردن: ۱. بارآوردن، پرورش‌دادن، پروراندن؛ ۲. تربیت‌کردن؛ ۳. تروخشک‌کردن، مراقبت‌کردن؛ ۴. آگراندیسمان‌کردن، مبالغه‌کردن، مهم جلوه‌دادن، اغراق‌کردن.

بزرگ‌منشی: ۱. علوطبع، مناعت؛ ۲. بزرگواری.

بزرگ‌نمایی: ۱. اغراق، مبالغه؛ ۲. آگراندیسمان ≠ کوچک‌نمایی.

بزرگوار: ارجمند، بلندقدر، سرور، شرافتمند، شریف، عالی‌قدر، عظیم‌الشان، فخیم، گرامی، مجید، محترم، معز، معظم، مفخم، مکرم، نبیل، نبیه، والاگهر ≠ بی‌شرف، حقیر، ذلیل، زبون.

بزرگوارانه: قید ۱. جوان‌مردانه؛ ۲. توام با بزرگواری؛ ۳. سخاوتمندانه.

بزرگواری: ارجمندی، بزرگی، حمیت، عظمت، علو، کبریا، کرامت ≠ حقارت، خردی.

بزرگی: ۱. احتشام، بزرگواری، بلندمرتبگی، عظمت، علو، مجد، نبل، نجابت، والایی؛ ۲. بلوغ، رشد؛ ۳. فراخی، کلانی، وسعت ≠ خردی، کوچکی.

بزک: ۱. آرایش، پیرایه، توالت، خودآرایی، زینت، سرخاب؛ ۲. آب‌وتاب.

بزک: بزغاله، بچه بز، بز کوچک، کهره ≠ بره، قوچ.

بزم‌آرا: ۱. مجلس‌آرا، بزم‌افروز، محفل‌آرا ≠ رزم‌آرا؛ ۲. شورآفرین، نشاطآفرین؛ ۳. ساقی.

بزم: انتعاش، جشن، سور، ضیافت، عیش، مجلس، مجلس عیش‌ونوش، محفل، انس، میهمانی ۱. ≠ رزم؛ ۲. ماتم.

بزمگاه: ۱. بزمگه، بزمه، مجلس‌عیش‌ونوش ≠ رزمگاه، رزمگه؛ ۲. عشرتکده، عشرتگاه ≠ ماتمکده، ماتم‌سرا.

بزمی: صفت ۱. بزم‌نشین ≠ رزمی؛ ۲. مناسب بزم، مربوط به بزم؛ ۳. عیاش، خوش‌گذران، عشرت‌طلب.

بزن: ۱. بهادر، جنگاور، دلاور، دلیر، شجاع، یکه‌بزن ≠ بخور؛ ۲. جنگی، دعوایی، کتک‌کار ≠ کتک‌خور؛ ۳. پرزور، زورمند، قوی، نیرومند ≠ ضعیف، ناتوان.

بزن‌بهادر: شجاع، قدرتمند، دعوایی، بزن، پرزور.

بزنگاه: ۱. دزدگاه، کمینگاه، کمینگه، لورگاه، مکمن؛ ۲. میعادگاه، وعده‌گاه؛ ۳. لحظه حساس.

بزن و بکوب: ۱. بزن‌بزن، دعوا، کتک‌کاری؛ ۲. مجلس رقص وپایکوبی، بزن و برقص.

بزه: ۱. اثم، خطا، خطیئه، ذنب، گناه، معصیت ≠ ثواب؛ ۲. تقصیر، جرم، جنایت؛ ۳. حیف، جور، ستم.

بزه‌کار، بزهکار: صفت بزومند، تبه‌کار، خاطی، خطاکار، عاصی، عصیانگر، گناه‌کار، مجرم، مذنب، مقصر ≠ بی‌گناه.

بژ: قهوه‌ای روشن، نخودی تیره.

بژول: کعب، قوزک پا.

بسا: ۱. بسیار، چه بسیار؛ ۲. شاید، احتمالا.

بساتین: بستان‌ها، پالیزها، جالیزها، باغ‌ها، بوستان‌ها ≠ صحاری، بیابان‌ها.

بساز: ۱. خرسند، سازشگر، موافق، سازگار، قانع ≠ ناسازگار؛ ۲. آماده، ساخته، مهیا ≠ نامهیا.

بسازوبفروش: بسازوبنداز.

بساطت: ۱. بی‌تکلفی، سادگی ≠ پیچیدگی، غموض؛ ۲. خوش‌رویی، گشاده‌رویی؛ ۳. شیرین‌زبانی، لطف‌وگفت، لطیفه‌گویی، ملاطفت؛ ۴. فراخی، گشادی.

بساط: ۱. فرش، گستردنی؛ ۲. اثاث، اثاثیه، اسباب، دستگاه، لوازم، متاع؛ ۳. ادیم، خوان، سفره؛ ۴. عرصه، میدان؛ ۵. مجلس، محفل، محضر؛ ۶. پهنه، عرصه، گستره.

بس: قید ۱. اکتفا، بسندگی؛ ۲. بسنده، کافی، مکفی؛ ۳. فقط؛ ۴. بسا، بسیار، زیاد، فراوان، کثیر، متعدد ≠ اندک، پشیز، قلیل، کم، ناچیز.

بسامان: e‌b[صفت ۱. آراسته، آماده؛ ۲. بقاعده؛ ۳. سامان‌یافته، مرتب، منتظم، منظم ≠ نابسامان.

بسامد: ۱. تکرار، تناوب، فرکانس، کثرت‌وقوع؛ ۲. تردد.

بسان: شبیه، قرین، مانند، مثل، نظیر، همانند، به‌سان.

بساوایی: ۱. لامسه؛ ۲. لمس ≠ چشایی، بویایی، بینایی.

بساوش: بساوایی، لامسه، لمس.

بساویدن: بسودن، لمس‌کردن ≠ چشیدن، بوییدن.

بستان: ۱. بوستان؛ ۲. گلزار، گلستان، باغ؛ ۳. پالیز، جالیز ≠ راغ، صحرا، بیابان، کویر.

بستان‌کار، بستانکار: داین، طلبکار، وامخواه ≠ بدهکار، مدیون، وام‌دار.

بستانی: صفت ۱. بوستانی؛ ۲. پالیزبان، جالیزبان، بستانچی؛ ۳. باغبان، گل‌کار.

بست: ۱. باغ، گلزار، میوه‌زار؛ ۲. پشته، زمین ناهموار، گریوه؛ ۳. محور سنگ آسیا؛ ۴. گندم برشته، گندم بریان.

بست: اسم ۱. بند، قید، چفت، سد؛ ۲. مسدود؛ ۳. عقده، گره، گیره، گیر؛ ۴. تحصن؛ ۵. تحصنگاه، بستگاه؛ ۶. شش‌نخود تریاک.

بستر: ۱. تختخواب، تشک، خوابگاه، دواج، رخت‌خواب، فراش؛ ۲. قشر، لایه؛ ۳. مجرای رودخانه.

بسترسازی: زمینه‌سازی، تمهید مقدمه.

بستری: بیمار، دردمند، رنجور، علیل، مریض، ناخوش، نقاهت‌زده ≠ سالم، سرحال.

بستری‌شدن: بستری‌گشتن، بیمار‌شدن، مریض‌شدن، ناخوش گردیدن.

بستگان: اقربا، اقوام، خویشان، فامیل، کسان، نزدیکان، وابستگان، وابسته‌ها ≠ اغیار، بیگانگان.

بستگی: ۱. ارتباط، پیوستگی، پیوند، خویشاوندی، خویشی، رابطه، علقه، قرابت؛ ۲. مشروط، منوط، وابسته.

بستگی داشتن: ۱. وابسته‌بودن، منوط‌بودن، مشروط‌بودن؛ ۲. خویشاوند‌بودن، قرابت داشتن؛ ۳. پیوند داشتن، مرتبط‌بودن، رابطه داشتن.

بست نشستن: تحصن‌جستن، تحصن‌کردن، متحصن‌شدن، پناه گرفتن ≠ بست شکستن.

بست‌نشین: اعتصابی، متحصن، بستی، بست‌چی.

بستن: ۱. فراز‌کردن، قفل‌کردن، کلون‌کردن ≠ باز‌کردن، وا‌کردن گشودن؛ ۲. تعیین‌کردن، مقرر‌کردن، منعقد‌کردن ≠ فسخ‌کردن؛ ۳. گره زدن؛ ۴. سد‌کردن، مسدود‌کردن ≠ آزاد‌کردن، باز‌کردن؛ ۵. راه‌بندان‌کردن، قرق‌کردن؛ ۶. ورچیدن جمع‌کردن(بساط و )، تعطیل کرد.

بستوه: به‌تنگ‌آمده، درمانده، ذله، ستوه، عاجز، فرومانده، لاعلاج، مستاصل بیچاره؛ ۲. دل‌تنگ، مغموم، ملول.

بسته‌بندی: ۱. عدل‌بندی، جعبه‌بندی؛ ۲. پیچیدن.

بسته: اسم ۱. قفل، مقفل ≠ باز؛ ۲. محدود، محصور، مسدود ≠ آزاد، باز، نامحدود؛ ۳. دلمه، لخته، منعقد؛ ۴. منجمد، یخ‌زده؛ ۶. گرفته؛ ۷. مقید؛ ۸. جعبه، محموله، ملفوفه؛ ۹. بند، عدل؛ ۱۰. بستگی، تابع، منوط، وابسته؛ ۱۱. افسون‌شده؛ ۱۲. عنین ≠ باز؛ ۱۳. تعطیل ≠ باز.

بسزا: درخور، سزاوار، شایان، شایسته، عمده، مهم.

بسط: ۱. اتساع، توسعه، فراخی، گسترش، وسعت؛ ۲. اطاله، تفصیل، توضیح، شرح؛ ۳. انبساط؛ ۴. باز‌کردن، گشادن، گشودن؛ ۵. گستردن، گسترانیدن ≠ قبص؛ ۶. انتشار، پراکنش، پراکندن.

بسطت: ۱. توسعه‌دادن، گستردن بسط‌دادن؛ ۲. به تفصیل گفتن، مشروح‌ساختن؛ ۳. سعت، گشادگی، فسحت؛ ۴. وسعت، گسترش؛ ۵. وفور، فراوانی، کثرت.

بسط‌دادن: ۱. گسترش‌دادن، وسعت بخشیدن؛ ۲. شرح‌دادن، به تفصیل‌بیان‌کردن.

بس‌کردن: ۱. اکتفا‌کردن، بسنده‌کردن؛ ۲. کفایت‌کردن؛ ۳. به پایان رساندن، تمام‌کردن؛ ۴. باز ماندن، متوقف‌شدن.

بسمل: اسم ۱. ذبح، قربانی، نحر؛ ۲. سربریده، سربریدن، ذبح‌کردن؛ ۳. بردبار، حلیم.

بسند: ۱. بسنده، بقدر کفایت، کافی، مکفی؛ ۲. تمام، کامل؛ ۳. سزاوار، شایسته.

بسندگی: بس، کافی، کفایت، کمال.

بسنده: اسم ۱. اکتفا، بس؛ ۲. بند، کافی، مکفی، وافی، کامل؛ ۳. سزاوار، شایسته؛ ۴. قناعت، کفایت.

بسنده‌کار: قانع، راضی، خشنود.

بسنده‌کاری: ۱. اکتفا، قناعت؛ ۲. خشنودی، رضایت.

بسنده‌کردن: ۱. اکتفا‌کردن، بس‌کردن، قناعت‌کردن، کفایت‌کردن؛ ۲. خشنود‌شدن، راضی گشتن، قانع‌شدن.

بسودن: ۱. بساویدن، سودن، لمس‌کردن، مالیدن؛ ۲. آزمودن، امتحان‌کردن، آزمایش‌کردن.

بسیار: انبوه، بس، بسی، بغایت، بی‌اندازه، بی‌حد، بیش، بی‌شمار، بی‌مر، بی‌نهایت، جزیل، خیلی، زیاد، سخت، شدید، عدیده، فاحش، فراوان، کثیر، کلان، مشبع، متعدد، معتنابه، سرشار، مفرط، وافر، هنگفت ≠ اندک، قلیل، کم.

بسیارخوار: اکول، پرخور، پرخوار، شکمو ≠ کم‌خور.

بسیاری: تکثر، غزارت، فراوانی، کثرت، وفور ≠ کمی.

بسی: صفت بسیار، خیلی، زیاد، فراوان ≠ کم، اندک.

بسیج: ۱. ابزار، اسباب، سامان، وسایل؛ ۲. آمادگی، آماده‌سازی، تدارک، تمهید؛ ۳. جنگ‌افزار، سلاح؛ ۴. سازوبرگ؛ ۵. اراده، عزم، قصد، میل.

بسیجیدن: آماده‌ساختن، بسیجی‌کردن، تدارک دیدن، تمهید‌کردن، سامان‌دادن، مهیا‌ساختن؛ ۲. آهنگ‌کردن، اراده‌کردن، قصد‌کردن.

بسیجیده: آماده، حاضر، مهیا، بسته میان.

بسیط: اسم ۱. بسیطه، ساده، عنصر مفرد ≠ مرکب؛ ۲. بی‌غش، خالص، ناب؛ ۳. فراخ، گسترده، گشاد، گشاده، وسیع؛ ۴. طبیعی، غریزی، فطری؛ ۵. پهنه، صحنه، عرصه، فراخنا، گستره؛ ۶. احمق، کانا؛ ۷. زودباور، خوش‌باور؛ ۸. سلیم؛ ۹. زمین، ارض، کره زمین.

بسیم: خرم، خوشحال، خندان، خوشرو، شادمان، گشاده‌رو، مسرور.

بشارت: خبرخوش، مژدگانی، مژده، نوید ≠ انذار.

بشارت‌دادن: خبر خوش‌دادن، مژده‌دادن.

بشاش: ابروگشاده، بانشاط، بسام، خرم، خشنود، خندان، خوش‌خو، خوش‌رو، شاد، شادمان، شنگول، گشاده‌رو، نیک‌رو، هیراد ≠ مغموم، درهم، بق‌کرده، گرفته.

بشاشت: ۱. ابتسام، خوش‌رویی؛ ۲. خوشی، شادمانی، نشاط؛ ۳. گشاده‌رویی، تازه‌رویی؛ ۴. خوش‌منشی.

بشخصه: شخص.

بش: صفت ۱. دیم؛ ۲. بسیم، تازه‌رو، خوش‌برخورد؛ ۳. خوش؛ ۴. خوشمره، لذیذ؛ ۵. بست، بند؛ ۶. یال، کاکل.

بشر: آدم، آدمی، آدمی‌زاد، آدمی‌زاده، انسان، مردم، ناس ≠ حیوان.

بشرح: قید ۱. به‌تفصیل، مبسوط، مشبع، مشروح، مفصل؛ ۲. تفصیلا، مفصلاً.

بشردوست: انسان‌دوست، مردم‌گرا، نوع‌پرور، نوع‌دوست.

بشردوستانه: انسان‌دوستانه، نوع‌پرورانه، مردم‌گرایانه.

بشردوستی: قید نوع‌دوستی، نوع‌پروری، مردم‌گرایی، انسان‌دوستی.

بشره: ۱. پوست، جلد؛ ۲. غشا؛ ۳. چهره، رخ، روی، صورت.

بشریت: آدمیت، انسانیت، مردمی ≠ حیوانیت.

بشقاب: ظرف، غذاخوری، دیس‌کوچک.

بشکاری:.

بشک: ۱. مو، کاکل؛ ۲. مجعد، تابدار.

بشکوه: باشکوه، باهیبت، شکوهمند، فرمند، مجلل ≠ بی‌شکوه.

بشکه: ۱. پیت، چلیک؛ ۲. واحداندازه‌گیری نفت؛ ۳. بسیار چاق، خیکی.

بشو:‌شدنی، ممکن ≠ نشدنی، ناممکن، محال.

بشیر: بشارت‌دهنده، مبشر، مژده‌رسان ≠ نذیر.

بصارت: ۱. بینایی؛ ۲. بینش، بصیرت، دانایی؛ ۳. خبرگی، دانایی، زیرکی؛ ۴. بینا‌شدن.

بصر: ۱. چشم، دیده، عین؛ ۲. بینایی؛ ۳. بینش، دید، آگاهی.

بصل: پیاز.

بصیر: آگاه، بینا، خبره، خبیر، دانا، روشن‌بین، مدبر، مطلع ≠ نابینا، ناآگاه.

بصیرت: آگاهی، بینایی، بینش، دانایی، روشن‌بینی، زیرکی، عاقبت‌بینی، مال‌اندیشی، نهان‌بینی، هوش‌یاری.

بضاعت: ۱. سرمایه، مایه؛ ۲. ثروت، دارایی، مال، مکنت، ملک؛ ۳. کالا، مال‌التجاره، متاع.

بطال: صفت ۱. بی‌کار، بی‌کاره ≠ کارآ، کاری؛ ۲. تن‌آسا، تنبل، تن‌پرور، کاهل ≠ زرنگ، فعال، کوشا؛ ۳. یاوه‌گو، مهمل‌گو، دروغ‌گو ≠ حقگو؛ ۴. دلاور، دلیر ≠ جبون.

بطالت: ۱. بی‌کارگی، بی‌کاری، تنبلی، تن‌پروری، کاهلی ≠ کارایی، فعالیت؛ ۲. اهمال، لاقیدی؛ ۳. بیهوده‌سرایی، بیهوده‌گویی، یاوه‌گویی؛ ۴. هزل.

بطر: ۱. شادی، شادمانی، سرور؛ ۲. سرمستی، نشئه، مستی؛ ۳. غرور، تفرعن، تکبر؛ ۴. طغیان، عصیان، سرکشی؛ ۵. ناسپاسی، کفران.

بطری: ظرف شیشه‌ای، بطر.

بطش: ۱. سختگیری ≠ آسان‌گیری، تساهل؛ ۲. حمله؛ ۳. باس؛ ۴. سخت گرفتن ≠ آسان گرفتن؛ ۵. خشم، قهر؛ ۶. دوانیدن، دواندن؛ ۷. راندن.

بطلان: ۱. ابطال، رد، نفی، نقض ≠ اثبات، تایید؛ ۲. پوچی، هیچ؛ ۳. باطل‌شدن، ضایع‌شدن، فاسد‌شدن؛ ۴. از کار افتادن.

بطل: ۱. بهادر، دلاور، دلیر، شجاع؛ ۲. پهلوان، گرد، یل؛ ۳. جنگاور، سلحشور.

بط: ۱. مرغابی؛ ۲. شرابدان، صراحی.

بطن: ۱. اندرون، شکم، ناف؛ ۲. دل؛ ۳. مرکز، وسط؛ ۴. جوف؛ ۵. رحم، زهدان؛ ۶. مضمون، محتوا.

بطون: ۱. بطن‌ها؛ ۲. نهان، پوشیدگی، نهفتگی؛ ۳. نهان‌شدن ≠ ظهور؛ ۴. شکم‌ها؛ ۵. رحم‌ها، زهدان‌ها.

بطی‌الانتقال: بیق، کندذهن، دیرفهم، کندفهم ≠ سریع‌الانتقال.

بطی‌ء: ۱. آهسته، یواش ≠ تند، سریع؛ ۲. درنگ‌کار، دیرجنب، کند؛ ۳. کندرو ≠ تندرو، سریع‌السیر.

بطو: آهستگی، درنگ، کندی ≠ سرعت.

بعث: ۱. حشر، معاد، نشوز؛ ۲. رستاخیز، قیامت؛ ۳. برانگیختگی؛ ۴. برانگیختن؛ ۵. فرستادن؛ ۶. زنده‌کردن (مردگان).

بعد: ۱. بعد.

بعد: ۱. دوری ≠ قرب؛ ۲. فاصله، مسافت؛ ۳. اندازه، وسعت؛ ۴. جنبه، جهت، نظر؛ ۵. منظر، دیدگاه.

بعدی: آتی، آینده ≠ سابق، قبلی.

بعضبعضی: ضمیر ۱. برخی، پاره‌ای، گروهی ≠ همه؛ ۲. بعض ≠ کل.

بعلاوه، به‌علاوه: قید برسی، علاوه‌براین، به‌اضافه، وانگهی.

بعید: ۱. پرت، دور، دورافتاده، متباعد ≠ نزدیک، قریب؛ ۲. بیگانه؛ ۳. نامحتمل، غیرمحتمل، مستبعد؛ ۴. باورنکردنی، دورازذهن، دور از انتظار؛ ۵. خلاف، ناروا.

بعینه: ۱. عین.

بغا: صفت ۱. روسپی ≠ نجیب؛ ۲. مخنث، هیز؛ ۳. بدکار، فاسد.

بغاز: باب، تنگه، گذرگاه، معبر.

بغاوت: سرکشی، طغیان، عصیان.

بغایت: بسیار، بشدت، بی‌اندازه، بی‌نهایت، خیلی.

بغ: ۱. ایزد، خدا؛ ۲. بت، صنم، فغ.

بغرنج: پیچیده، حاد، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، صعب، غامض، مشکل، معضل، معقد، مغلق، وخیم ≠ آسان، ساده، سهل.

بغستان: بتخانه، بتستان، بتکده، بیت‌الاصنام، فغستان.

بغض: ۱. عقده؛ ۲. حقد، کینه، کین ≠ حب، مهر؛ ۳. دشمنی، عداوت، عناد، غیظ ≠ نشاط، لبخند.

بغل: ۱. آغوش، بر، پهلو، جفت، کنار؛ ۲. جانب، سمت، طرف؛ ۳. نزدیک؛ ۴. تنگ.

بغل‌خواب: ۱. هم‌بستر؛ ۲. شوهر؛ ۳. همسر؛ ۴. مترس.

بغل‌خوابی: هم‌آغوشی، هم‌بستری.

بغلی: صفت ۱. بغل‌دستی، پهلویی، کناری؛ ۲. آمخته به بغل‌شدن؛ ۳. شیشه‌شراب (کوچک و مستطیلی)؛ ۳. نوعی قطع کتاب.

بغی: ۱. ضلال، ضلالت، گم‌راهی؛ ۲. بدکاری، تبه‌کاری، فساد؛ ۳. تجاوز، تعدی، سرکشی، نافرمانی؛ ۴. تجاوز‌کردن، تعدی‌کردن؛ ۵. ستم‌کردن، ظلم‌کردن؛ ۶. ظلم، ستم.

بفرمان: ۱. رهوار ≠ بدلجام، سرکس؛ ۲. رام، فرمان‌بردار، مطیع ≠ نافرمان حسب‌الامر، بفرموده.

بفرموده: حسب‌الامر.

بقا: ۱. ابدیت، ادامه، استمرار، پایندگی، جاودانگی، خلود، دوام؛ ۲. زندگانی، زیست؛ ۳. زندگی‌کردن، زیستن؛ ۴. پایدار ماندن، جاوید ماندن، مخلد‌شدن.

بقاع: ۱. امکنه متبرکه، بقعه‌ها، بقع، زیارتگاهها، مزارها، مکان‌های متبرک؛ ۲. امکنه، محل‌ها، جاها، مکانها؛ ۳. تکیه‌ها، خانقاه‌ها، صوامع، صومعه‌ها.

بقاعده: ۱. درست، طبق‌قاعده ≠ بی‌قاعده؛ ۲. مرتب، منظم ≠ نامرتب، نامنظم.

بقال: خواربار فروش، سقطفروش.

بقالی: ۱. خواربارفروشی، سقطفروشی؛ ۲. مغازه، دکان.

بقایا: ۱. باقیمانده، بقیه‌ها، ته‌مانده؛ ۲. تفاله، درد، رسوب؛ ۳. نخاله؛ ۴. آثار، رگه‌ها؛ ۵. بازماندگان.

بقچه: بغچه، جامه‌دان، دستمال.

بقر: سهر، گاو، گوساله.

بقعه: ۱. زیارتگاه، مدفن، مزار، بقعت، مکان متبرک؛ ۲. بنا، خانه، سرا، عمارت؛ ۳. جا، جایگاه، مقام، مکان.

بقولات: بنشن، حبوبات.

بقیه: ۱. بازمانده، باقی‌مانده، باقی، بقایا، بقیت، تتمه؛ ۲. ادامه، دنباله؛ ۳. مابه‌التفاوت، مانده.

بکا: ۱. اشک ریختن، گریستن، گریه‌کردن ≠ خندیدن؛ ۲. گریه.

بکارت: ۱. دختری، دوشیزگی، عذرت؛ ۲. تازگی.

بکر: ۱. باکره، بتول، دختر، دوشیزه، عذرا ≠ بیوه؛ ۲. دست‌نخورده؛ ۳. بدیع، تازه، طرفه، نو.

بکش: قید باجدیت، سخت.

بکش‌بکش: ۱. قتل، آدم‌کشی؛ ۲. نسل‌کشی، کشتار.

بکش: جاکش، قواد.

بکش‌واکش: جدال، درگیری، کشمکش.

بک: ۱. غوک، قورباغه، وزغ؛ ۲. گریزگاه؛ ۳. بیشه، جنگل، درخت‌زار.

بکمال: ۱. کامل؛ ۲. کاملا ≠ ناقص.

بکم: اسم ۱. الکن، گنگ، گنگی؛ ۲. الکن‌شدن، گنگ‌شدن ≠ گویا.

بکن: سوء‌استفاده‌چی، تلکه‌کن، کلاش.

بکوب: ۱. بدون توقف، یک‌راست؛ ۲. سریع، باسرعت زیاد؛ ۳. بلادرنگ.

بگاه: ۱. بامداد، پگاه، صبحگاهان ≠ شامگاه؛ ۲. به‌موقع، بهنگام ≠ بی‌موقع، نابهنگام.

بگو: پرحرف، پرسخن، وراج ≠ کم‌حرف.

بگومگو: بحث، جدل، جروبحث، دعوا، گفت‌وگو، مباحثه، مجادله، مرافعه، مشاجره، نزاع لفظی ≠ صلح‌وصفا.

بگووبخند: صفت ۱. شوخی، مزاح؛ ۲. شاد، شوخ، خنده‌رو، شوخ‌طبع.

بگیروببند: ۱. حکومت نظامی؛ ۲. توقیف، حبس؛ ۳. قیدوبند، بگیروببند؛ ۴. بازداشت دسته‌جمعی، دستگیری‌بی‌حساب‌وکتاب.

بلا: صفت ۱. آزار، آسیب، آشوب، آفت، بلیه، رزیه، رنج، سختی، فاجعه، فتنه، گزند، محنت، مشقت، مصیبت؛ ۲. آزمایش، آزمون، امتحان؛ ۴. زرنگ، ناقلا ≠ پخمه؛ ۵. حیله‌گر، محیل ≠ ساده‌لوح.

بلااثر: قید بی‌اثر، ناموثر، بی‌تاثیر.

بلااجر: قید بی‌مزد، بی‌پاداش.

بلااختیار: صفت ۱. بی‌اختیار، بی‌اراده؛ ۲. غیرارادی ≠ اختیاری.

بلااراده: صفت بی‌اختیار، بی‌اراده ≠ ارادی، تعمد.

بلاانقطاع: صفت پیاپی، پی‌درپی، بلاوقفه، بی‌وقفه، پیوسته، لاینقطع، مدام، مستمر.

بلا: بدون، بی ≠ با.

بلاتردید: صفت ۱. بی‌تردید، بی‌گمان، بی‌شک؛ ۲. قطع.

بلاتکلیف: پادرهوا، معلق، معوق، نامشخص، نامعلوم ≠ مشخص، معلوم.

بلاجواب: بی‌پاسخ، بی‌جواب.

بلاجهت: صفت قید ۱. بی‌دلیل، بی‌سبب، بی‌خود، بی‌علت؛ ۲. غیرقانونی.

بلاخیز: مصیبت‌بار، فتنه‌خیز.

بلاد: بلدان، بلدها، دیارها، شهرها، مداین، مدینه‌ها، ولایات، ولایت‌ها، قراء، سرزمین‌ها.

بلادرنگ: صفت آنی، بلافاصله، به‌تعجیل، به‌سرعت، بی‌درنگ، سریعاً، فوراً، فوری.

بلاده: صفت ۱. بدکار، روسپی، فاحشه؛ ۲. فاسق، نابکار، بدکار؛ ۳. هرزه‌گو؛ ۴. مفتن، مفسد؛ ۴. تبهکار.

بلاشبهه: صفت بلاشک، تحقیقاً، حتماً، محققاً، یقین.

بلاعوض: صفت بی‌مزد، رایگان، مجانی، مفتی ≠ غیررایگان.

بلاغ: ۱. پیام‌رسانی؛ ۲. بلوغ، رشد.

بلاغت: ۱. چیره‌زبانی، رسایی، زبان‌آوری، سخنوری، شیواسخنی، شیوایی، فصاحت؛ ۲. بلوغ، رشد.

بلافاصله: صفت آنی، بی‌درنگ، دردم، علی‌الفور، فوراً، همان‌دم، فوری، بی‌وقفه.

بلافایده: صفت بی‌فایده، بی‌ثمر، مهمل.

بلاکش: رنجبر، زجردیده، زجرکشیده، سختی‌کش، متحمل، محنت‌کش.

بلاگردان: صفت ۱. صدقه، قربانی؛ ۲. برخی؛ ۳. بلاچین.

بلال: اسم ۱. ذرت؛ ۲. برشته، بریان.

بلامانع: قید ۱. بی‌مانع، بدون اشکال؛ ۲. بلاقید، آزاد.

بلامعارض: قید بلامنازع، بی‌بدیل، بی‌معارض، بی‌رقیب، یکه‌تاز.

بلاواسطه: صفت بی‌واسطه، راساً، مستقیماً ≠ باواسطه، مع‌الواسطه.

بلاوقفه: صفت پیاپی، پی‌درپی، پیوسته، علی‌الدوام، لاینقطع، مدام، مداوم، مستمر، مستمراً، وقفه‌ناپذیر ≠ ناپیوسته، نامستمر، وقفه‌پذیر.

بلاهت: ابلهی، حماقت، حمق، سبک‌مغزی، سفاهت، کم‌خردی، نادانی ≠ حکمت، دانایی.

بلایا: مصایب، بلاها، مصیبت‌ها، رنج‌ها، گرفتاری‌ها.

بلبشو: صفت خرتوخر، هرج‌ومرج، بی‌نظمی، ناامنی، آشوب.

بلبل‌زبانی: ۱. شیرین‌گفتاری، خوش‌سخنی؛ ۲. وراجی، پرحرفی، پرگویی.

بلبل: ۱. عندلیب، هزار، هزارآوا، هزاردستان، شب‌خوان، شباهنگ ≠ زاغ، زغن؛ ۲. روان؛ ۳. پرحرف.

بل: قید ۱. بلکه، شاید ≠ حتم.

بلدان:.

بلد‌بودن: آشنا‌بودن، واردبودن، مهارت داشتن.

بلد: صفت ۱. دلیل راه، دلیل، راهبر، راهنما، هادی؛ ۲. آشنا، مطلع، وارد، واقف؛ ۳. دیار، شهر، مدینه، ولایت؛ ۴. منطقه، ناحیه.

بلدرچین: بدبده، کرک.

بلدیه: شهرداری.

بلع: ۱. بلعیدن، فروبردن، قورت‌دادن؛ ۲. قورت.

بلعم: ۱. بسیارخوار، پرخوار، پرخور؛ ۲. تندخوار، تندخور.

بلعیدن: بلع‌کردن، خوردن، قورت‌دادن، لقمه فرو بردن ≠ استفراغ‌کردن، قی‌کردن.

بلغم: اسم ۱. بی‌خیال، بی‌قید، تن‌پرور، تن‌آسا ≠ زرنگ، فعال، پویا؛ ۲. چاق، چاقالو، فربه ≠ لاغر، نزار؛ ۳. خلط سینه.

بلفضول: ۱. بسیار فضول، چون‌وچرا کن، چون‌وچراگر؛ ۲. بیهوده‌گو، یاوه‌گو، هرزه‌درا.

بلکه: حرف ۱. ایضاً، بساکه، بل، شاید، ولی؛ ۲. لاکن، بیک، لیکن، ولیک؛ ۳. لابل؛ ۴. علاوه بر این، به‌علاوه؛ ۵. بالعکس، برخلاف.

بلم: جهاز، زورق، قایق، کرجی.

بلم‌ران: قایقران، کرجی‌بان.

بلندآوازه: ۱. بنام، سرشناس، شهیر، مشتهر، مشهور، معروف، نام‌آور، نامدار، نامور، نامی ≠ گمنام.

بلندا: ارتفاع، بلندی ≠ ۱. پهنا؛ ۲. ژرفا.

بلنداختر: اقبالمند، بخت‌یار، بلنداقبال، خوش‌اقبال، خوش‌بخت، سعید، نیک‌اختر، خوش‌بخت، نیک‌بخت ≠ بدبخت، بداقبال.

بلندبالا: بالابلند، بلندقامت، بلندقد، رشید، سروقامت، قدبلند.

بلندپایه: بلندمرتبه، عالی‌مقام، والامقام ≠ دون‌پایه.

بلندپرواز: ۱. اوج‌گیر، بلندگرا، بلندی‌گرا؛ ۲. اوج‌طلب، عظمت‌جو، افزون‌خواه، افزون‌طلب، بیشی‌طلب؛ ۳. عظوت‌طلب، جاه‌طلب؛ ۴. نام‌جو.

بلندپروازی: اوج‌طلبی، افزون‌خواهی، افزون‌طلبی، بیشی طلبی، جاه‌طلبی، عظمت‌طلبی، عظمت‌جویی.

بلند: ۱. دراز، طولانی، طویل ≠ کوتاه، قصیر؛ ۲. رفیع، شاهق، مرتفع ≠ کوتاه؛ ۳. شامخ، عالی، متعالی، منیع، والا ≠ پست؛ ۴. بم ≠ زیر؛ ۵. افراخته، افراشته، کشیده؛ ۶. رسا ≠ نارسا.

بلندرتبه: ارجمند، بزرگوار، بلندقدر، مفخم، بلندمرتبه، بلندپایه.

بلند‌شدن: ۱. ایستادن ≠ نشستن؛ ۲. برخاستن، پا‌شدن ≠ نشستن، فرود آمدن؛ ۲. دراز‌شدن، قد کشیدن؛ ۳. رشد‌کردن؛ ۴. برپا‌شدن؛ ۵. متصاعد‌شدن؛ ۶. اوج‌گرفتن، صعود‌کردن؛ ۷. برافراختن، برافراشتن؛ ۸. بیدار‌شدن؛ ۹. طولانی‌شدن.

بلندقامت: بالابلند، بلندبالا، دراز، رشید، سروقد، سروقامت، قدبلند ≠ کوتاه‌قد، کوتاه‌قامت.

بلند‌کردن: ۱. بالا بردن، بر داشتن؛ ۲. دزدیدن، ر‌بودن، کش رفتن؛ ۳. بیدار‌کردن؛ ۴. کسی را برای مباشرت بردن؛ ۵. شدت‌دادن، رساتر‌کردن؛ ۶. ایجاد‌کردن، برپا‌کردن؛ ۷. برکنار‌کردن، خلع‌کردن، عزل‌کردن، معزول‌کردن؛ ۸. رشد‌دادن، طویل‌کردن.

بلندمرتبه: ارجمند، سرافراز، عالی‌رتبه، والامقام.

بلندمقام: صاحب‌منصب، عالی‌رتبه، عالی‌مقام، والا.

بلندنظر: منیع‌الطبع، بلندهمت، جواد، دست‌ودل‌باز ≠ تنگ‌نظر، کوتاه‌همت، خسیس.

بلندنظری: جود، سعه‌صدر، مناعت ≠ تنگ‌نظری.

بلندهمت: بلندنظر، والاهمت، بلندطبع.

بلندهمتی: بلندنظری، علوطبع، حمیت، سعه‌صدر.

بلندی: ۱. ارتفاع، اوج، علو؛ ۲. رفعت؛ ۳. سربالایی، فراز؛ ۴. قدر ≠ پستی، حضیض، سفل، کوتاهی؛ ۵. رسایی، شدت؛ ۶. طول، درازی؛ ۷. ارزش، اعتبار؛ ۸. طولانی‌بودن.

بلوا: ۱. آشوب، ازدحام، اغتشاش، غوغا، ناامنی، فتنه، هرج‌ومرج، هنگامه؛ ۲. سختی، مشقت؛ ۳. گرفتاری؛ ۴. آزمایش، آزمودن ≠ آرامش، امنیت.

بلواچی: آشوب‌طلب، آشوبگر، بلواطلب، بلوایی، طغیانگر، ماجراجو، هرج‌ومرج‌طلب، یاغی ≠ آرامش‌طلب.

بلوار: چهارباغ، خیابان عریض، خیابان وسیع.

بلور: آبگینه، زجاج، شیشه، شیشه‌شفاف، منشور، کریستال.

بلورین: ۱. بلوری، بلورینه، شیشه‌ای؛ ۲. از جنس بلور؛ ۳. بلوره، کریستال؛ ۴. متبلور ≠ سفالین.

بلوغ: تکلیف، رسایی، رشد، کمال.

بلوف: ۱. توپ و تشر، گفتارتهدیدآمیز؛ ۲. چاخان، لاف، گزافه، ادعای‌بی‌اساس.

بلوک‌بندی: ۱. قطعه‌بندی؛ ۲. دسته‌بندی.

بلوک: ۱. قسمت، منطقه، ناحیه؛ ۲. قطعه؛ ۳. دهستان؛ ۴. جماعت، دسته، گروه؛ ۵. قطعات سنگ یا سیمان، تابوک؛ ۶. ردیف ساختمان‌های موازی.

بله: آره، آری، بلی، نعم، ها ≠ خیر، نه.

بله: ابله، ساده‌دل، کانا، کم‌خرد، کم‌هوش، کودن، نادان ≠ عاقل.

بلهوس: ۱. هوس‌باز، بوالهوس؛ ۲. شهوت‌پرست، هوس‌ران، هوی‌پرست.

بلی: آره، آری، بله، نعم، ها ≠ نه.

بلیت: بلیط، پته.

بلید: بی‌وقوف، کندذهن، کودن ≠ زکی.

بلیط: پته، بلیت.

بلیغ: ۱. رسا، شیوا؛ ۲. زبان‌آور، سخن‌آرا، چیره‌زبان، فصیح ≠ الکن، نارسا.

بلیه: بلایا، سختی، گرفتاری، مصائب.

بمباردمان: بمباران، بمب‌افکنی.

بمب: مواد منفجره.

بم: ۱. صدای‌خشن، صدای‌کلفت ≠ زیر؛ ۲. صوت کم‌فرکانس ≠ زیر.

بمورد: بجا، بموقع، مناسب، وارد ≠ بی‌مورد.

بموقع: بجا، بوقت، بهنگام، مناسب ≠ بیگاه.

بنابراین: ۱. ازاین‌رو، بدین‌سبب، بدین‌لحاظ، به این دلیل، براین‌اساس، به‌این‌مناسبت؛ ۲. پس، علی‌هذا، لذا؛ ۳. بدان‌سبب، بدان‌جهت.

بنا: ۱. بناگر، بنیادگر، پاخیره‌زن، لادگر، گل‌کار؛ ۲. معمار، والادگر؛ ۳. سازنده.

بنات: دختران ≠ ابنا.

بناچار: قهر.

بنادر: بندرها، لنگرگاهها، شهرهای ساحلی.

بنا: ۱. ساختمان، عمارت؛ ۲. ساخت،‌ساختن؛ ۳. اساس، بنیان، شالوده، بنیاد؛ ۴. قرار.

بن: ۱. اصل، بیخ، پی؛ ۲. ریشه، ستاک؛ ۳. انتها، ته، قعر ≠ نوک؛ ۴. اساس، بنیان، بنیاد، پایه؛ ۵. کوپن؛ ۶. قاعده اشکال‌هندسی.

بناگاه: بغتت.

بناگوش: ۱. شقیقه، صدغ، نرمه‌گوش؛ ۲. نیم‌رخ.

بنام: بلندآوازه، سرشناس، شهیر، مشهور، معروف، نام‌آور، نامدار، نامور، نامی ≠ گمنام.

بنا نهادن: ۱. ساختن، ساختمان‌کردن، عمارت‌کردن ≠ ویران‌کردن، خراب‌کردن؛ ۲. بنیاد گذاشتن، بنیان نهادن؛ ۳. تاسیس‌کردن؛ ۴. اساس قرار‌دادن، بنا قراردادن؛ ۵. قرار گذاشتن.

بن‌بست: بی‌دررو، تنگنا ≠ بن‌باز، دررو.

بنت: دخت، دختر، صبیه ≠ ابن.

بنجل: به‌دردنخور، بی‌ارزش، بی‌مصرف، ته‌مانده بساط، متاع وازده، کالای‌پست، نامرغوب ≠ لوکس.

بنجه: ۱. بنجاق، قباله، سند؛ ۲. پیشانه، ناصیه.

بنچاق: سند، قباله.

بند آمدن: ۱. راه‌بندان‌شدن؛ ۲. بسته‌شدن، سد‌شدن، مسدود‌شدن ≠ باز‌شدن؛ ۳. باز ایستادن، قطع‌شدن، متوقف‌شدن، موقوف‌شدن؛ ۴. از کار افتادن، از حرکت‌بازماندن، بی‌حرکت‌شدن.

بندباز: آکروبات، رسن‌باز.

بندبازی: آکروباسی، رسن‌بازی.

بند: ۱. حبل، رسن، رشته، ریسمان، طناب، نخ؛ ۲. ترک، زین؛ ۳. بست، عقد، قید، گره، گیر؛ ۴. پیوند، لولا، مفصلگاه، مفصل؛ ۵. استخوان انگشت؛ ۶. اتصالگاه، پیوندگاه، گره‌گاه؛ ۷. تله، دام؛ ۸. رهن، گرو؛ ۹. گرفتاری، مخمصه؛ ۱۰. آز، طمع؛ ۱۱. یک زوج‌گاو؛ ۱۲. حیله.

بندر: ۱. دریاکنار، دریابار، شهرساحلی؛ ۲. ساحل؛ ۳. بارانداز، بندرگاه، لنگرگاه.

بندرگاه: اسکله، بارانداز، بندرگاه، لنگرگاه.

بندش: انسداد، سد.

بندشی: انسدادی ≠ رهشی.

بندقدار: بندقچی، بندقی، تفنگچی، تفنگدار، سلاحدار، مسلح.

بندگی: ۱. پرستش، عبودیت؛ ۲. خدمت، خدمتکاری، خدمتگزاری، غلامی، نوکری؛ ۳. اسارت، بردگی؛ ۴. اطاعت، انقیاد ≠ ۱. ربوبیت؛ ۲. آقایی؛ ۳. آزادی، حریت.

بندگی‌کردن: ۱. پرستش‌کردن، عبادت‌کردن؛ ۲. اطاعت‌کردن، انقیاد ورزیدن؛ ۳. خدمت‌کردن، خدمتگزاری‌کردن ≠ خیانت‌کردن؛ ۳. نوکری‌کردن ≠ آقایی‌کردن؛ ۴. نوکر‌بودن ≠ ارباب‌بودن.

بندمویه: حبسیه.

بندوبست: ۱. تبانی، ساخت‌و پاخت، زدوبند، زمینه‌سازی؛ ۲. توطئه، توطئه‌چینی، دسیسه.

بنده‌پرور: بنده‌نواز، زیردست‌نواز.

بنده: اسم ۱. عبد، عبید، مربوب، مملوک ≠ آزاد، آزاده، حر؛ ۲. آفریده، مخلوق؛ ۲. چاکر، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، غلام، گماشته، مستخدم، نوکر؛ ۴. اسیر، برده، زرخرید ≠ آزاد، آزاده، حر؛ ۵. مقهور؛ ۶. مطیع، حلقه‌درگوش، فرمان‌بردار؛ ۷. این‌جانب، من بنده‌نواز.

بنده‌نوازی: ذره‌نوازی، چاکرنوازی، زیردست‌نوازی، بنده‌پروری.

بندی: ۱. اسیر، بازداشت، دربند، زندانی، محبوس ≠ آزاد؛ ۲. دربند.

بندیخانه: دوستاق‌خانه، زندان، سیاهچال، محبس.

بنزین: تقطیرشده نفت، سوخت ≠ گازوئیل.

بنشن: خواربار، حبوبات.

بنصر: انگشت چهارم، چلک، کلیک.

بنفسه: ۱. فی‌ذاته، بالذاته، ذات.

بنفش: بنفشه‌گون، کبود، کبودرنگ.

بنک: ۱. جا، محل، مکان؛ ۲. بنگاه؛ ۳. اثر، رد، نقش؛ ۴. پی، ردپا، نقش‌پا.

بنکدار: عمده‌فروش ≠ خرده‌فروش.

بنگاه: ۱. آژانس، سازمان، موسسه؛ ۲. جا، ماوا، مرکز، مقام؛ ۳. منزل، خانه، کاشانه؛ ۴. دکان.

بنگ: صفت ۱. چرس، حشیش، شاهدانه؛ ۲. گیج.

بنلاد: ۱. اساس، بنیاد، پایه، پی؛ ۲. طبقه، قشر، لایه؛ ۳. بنا؛ ۴. دیوار؛ ۵. پشتیبان، حامی.

بنوت: ۱. پسری؛ ۲. پسرخواندگی؛ ۳. فرزند‌بودن ≠ ابوت.

بنه: ۱. اثاث، اثاثیه؛ ۲. بار، توشه، زادراه؛ ۳. مایملک، مال، دارایی؛ ۴. اصل، بیخ، ریشه؛ ۵. جا، یرد، منزلگاه، مکان؛ ۶. خانه، آشیانه، منزل؛ ۷. وسایل، تدارکات، آذوقه؛ ۸. موخره سپاه، موخره‌الجیش.

بنه بستن: ۱. کوچ‌کردن، کوچیدن؛ ۲. حرکت‌کردن، سفر‌کردن.

بنی‌آدم: ۱. آدمها، انسانها؛ ۲. انسان، بشر.

بنیاد: ۱. بن، بیخ، پایه، ته؛ ۲. اصل، ریشه؛ ۳. بنلاد، بنیان، پی، شالده، شالوده؛ ۴. اساس، قاعده، مبنا؛ ۵. سازمان، موسسه.

بنیاد‌کردن: ۱. بنیان‌نهادن، تاسیس‌کردن، بنا نهادن، بن افکندن؛ ۲. آغازیدن، شروع‌کردن.

بنیادگرا: اصول‌گرا.

بنیادگرایی: اصول‌گرایی.

بنیادین: اساسی، اصلی، بنیادی، رادیکال، ریشه‌ای ≠ سطحی.

بنیان: ۱. اساس، بن، مناط؛ ۲. بنیاد، پایه، پی، شالوده، مبنا؛ ۳. تاسیس.

بنیان‌کردن: ۱. بنا‌کردن، بنیان نهادن، تاسیس‌کردن، ساختمان‌کردن،‌ساختن ≠ ویران‌کردن؛ ۲. آغاز‌کردن، آغازیدن، شروع‌کردن.

بنیان‌کن: ۱. تخریب‌گر، ریشه‌کن، ویرانگر، مخرب، ویران‌ساز ≠ آبادگر؛ ۲. بنیادسوز ≠ بنیان‌گذار.

بنیان‌گذار: اسم بانی، پایه‌گذار، موسس ≠ بنیان‌کن.

بنیه: ۱. توان، قدرت، قوت، نیرو؛ ۲. استطاعت، توانایی؛ ۳. آفرینش، فطرت، نهاد؛ ۴. ساخت.

بوآ: مار عظیم‌الجثه بی‌زهر.

بواب: حاجب، دربان، سرایدار، نگهبان.

بوادی: بادیه‌ها، بیابان‌ها، صحاری، صحراها ≠ مداین.

بوار: اسم ۱. فرسوده، کهنه، مندرس ≠ نو؛ ۲. کساد، کسادی؛ ۳. فنا، نیستی، هلاک ≠ بقا؛ ۴. خرابی، ویرانی ≠ آبادی؛ ۵. بایر، لم یزرع، نامزروع ≠ پررونق.

بوارق: بارقه‌ها، درخش‌ها.

بواطن: باطن‌ها، درون‌ها، نهان‌ها ≠ ظواهر.

بواعث: انگیزه‌ها، باعث‌ها، سبب‌ها.

بوالهوس: صفت شهوت‌پرست، هوی‌پرست، هوسباز، هوسران.

بوالهوسی: چلچلی، شهوت‌پرستی، هواپرستی، هوس‌رانی.

بوبردن: ۱. استنباط‌کردن، اطلاع حاصل‌کردن، پی بردن، خبردار‌شدن، حس‌کردن، در‌یافتن، فهمیدن، متوجه‌شدن، مطلع‌شدن، ملتفت‌شدن؛ ۲. احساس‌کردن؛ ۳. استشمام‌کردن؛ ۴. بو خوردن.

بوبین: ۱. قرقره؛ ۲. کوئل، سیم‌پیچی، پیچک، ماسوره.

بوت: پوتین، چکمه، نیم‌چکمه.

بوته: ۱. بته، رستنی؛ ۲. نقش‌گل‌وبته؛ ۳. آماج، نشانه، هدف؛ ۴. بوتقه، ظرف‌گدازنده طلاونقره.

بوته‌زار: بیشه‌زار، مرغزار، مرتع، علفزار.

بوتیک: دکان، لوکس‌فروشی، مغازه.

بوتیمار: غم، خورک.

بوجاری: پاک‌کردن (غلات)، غربال‌کردن (غلات و حبوبات).

بو‌دادن: ۱. برشته‌کردن؛ ۲. بویناک‌کردن؛ ۳. بوی بد پراکندن، بویناک‌بودن، بوی گند‌دادن، عفن‌بودن، گندیده‌بودن، متعفن‌بودن.

بودار: صفت ۱. بویناک ≠ بی‌بو؛ ۲. سخن دوپهلو، سخن کنایه‌آمیز، مطلب‌کنایه‌دار؛ ۳. خطرزا، خطرآفرین؛ ۴. معنادار.

بودباش: ۱. خانه، منزل، مسکن، اقامتگاه، سکونتگاه؛ ۲. اقامت، سکونت.

بودجه: اعتبار، پول، سرمایه، وجه.

بود: حیات، وجود، هستی ≠ عدم، نیستی.

بودن: ۱. وجود داشتن، هستن ≠ عدم، نبودن؛ ۲. حاضر‌بودن ≠ غایب‌بودن؛ ۳. درحیات‌بودن، زنده‌بودن ≠ مردن؛ ۴. زندگی‌کردن، زیستن؛ ۵. اقامت داشتن، سکونت داشتن؛ ۶. وجود، هستی ≠ عدم؛ ۷. فرا رسیدن؛ ۸. شدن.

بوران: توفان، کولاک.

بو: ۱. رایحه، ریح، شمه، شمیم، عطر، نفحه، نکهت؛ ۲. امید، آرزو؛ ۳. بادا، باشد.

بورژوا: صفت ۱. شهرنشین، شهری؛ ۲. سرمایه‌دار، متمول، مرفه ≠ بی‌چیز، ندار.

بورس‌بازی: دلال‌بازی، دلالی.

بور: صفت ۱. سرخ، قرمزرنگ؛ ۲. برزخ؛ ۳. دماغ‌سوخته؛ ۴. خجل، شرمنده، خجلت‌زده.

بورس: ۱. مرکز معاملات اوراق‌بهادار و سهام؛ ۲. تحصیل به هزینه دولت یاموسسات؛ ۳. شهریه، هزینه تحصیل.

بور‌شدن: ۱. خجل‌شدن، شرمنده‌شدن، خیط‌شدن ≠ بور‌کردن؛ ۲. دل‌خور‌شدن، ناراحت‌شدن.

بوروکرات: صفت ۱. دیوان‌سالار؛ ۲. اداری، پشت میزنشین، دیوانی.

بوروکراسی: ۱. دیوان‌سالاری، قرطاس‌بازی، کاغذبازی؛ ۲. پشت میزنشینی، دیوانی‌گری.

بوریاباف: حصیرباف ≠ قالی‌باف.

بوریا: حصیر ≠ قالی.

بوزینه: بهنانه، عنتر، میمون، نسناس ≠ شامپانزه، گوریل.

بوس: بوسه، قبله، ماچ ≠ گاز.

بوستان: ۱. بستان؛ ۲. پارک؛ ۳. باغ، حدیقه، روضه، گلستان ≠ کویر.

بوسه: بوس، قبله، ماچ ≠ گاز.

بوسه‌دادن: بوسه زدن، بوسیدن، ماچ‌کردن ۱. ≠ بوسه گرفتن؛ ۲. گازگرفتن.

بوسیدن: بوس‌کردن، بوسه‌زدن، بوسه‌کردن، تقبیل، ماچ‌کردن، معانقه.

بوطیقا: فن شعر، صنعت شعر.

بوف: بوم، جغد، کنگر، کوف، کوکنک.

بوق: شیپور، صور، کرنا، نای، نفیر.

بوقلمون: ۱. پیل مرغ، خروس هندی؛ ۲. رنگارنگ، متلون؛ ۳. متلون‌الرای؛ ۴. دیبای رومی؛ ۵. حربا.

بو‌کردن: ۱. استشمام‌کردن، بو کشیدن، بوییدن؛ ۲. بدبو‌شدن، متعفن‌شدن؛ ۳. له‌شدن، فاسد‌شدن.

بوکس‌باز: بوکسور، مشت‌باز، مشت‌زن.

بوکس: ۱. مشت‌بازی، مشت‌زنی؛ ۲. پنجه، مشت.

بوگان: رحم، زهدان.

بو گرفتن: بدبو‌شدن، بوی‌بد‌دادن، بویناک‌شدن، گندیدن، گندیده‌شدن، متعفن‌شدن.

بول: ادرار، پیشاب، شاش، گمیز، نجاست ≠ غایط.

بوم: ۱. بوف، جغد، کنگر، کوف؛ ۲. زمین، سرزمین، قلمرو، ناحیه؛ ۳. زمینه، متن؛ ۴. تابلو؛ ۵. جا، ماوا، مقام، مکان؛ ۶. سرشت، طبیعت، طینت، فطرت، نهاد.

بوم‌زاد، بومزاد: صفت بومی، محلی، ولایتی ≠ غیربومی.

بوم‌شناس: صفات اکولوژیست.

بوم‌شناسی: اکولوژی، محیطزیست.

بوم‌وبر: اقلیم، سرزمین، مرزوبوم، ناحیه.

بومهن: بومهین، پس‌لرزه، زمین‌لرزه.

بومی: ۱. اهل، بومزاد؛ ۲. محلی، ولایتی؛ ۳. متوطن ≠ غیر بومی.

بوی: آرزو، امل.

بویا: خوشبو، دماغ‌پرور، شامه‌نواز، عطرآگین، معطر ≠ بدبو، متعفن.

بویایی: شامه، مشام ≠ چشایی، ذائقه.

بوی‌خوش: رایحه، شمیم، عطر.

بویدان: طبله.

بوی‌سوز: صفت ۱. آتشدان، بخوردان، عودسوز، مجمر؛ ۲. افسونگر، پریسای.

بویش: ۱. استشمام؛ ۲. بوییدن ≠ چشش، چشیدن.

بویناک: ۱. بدبو، متعفن؛ ۲. بودار ≠ بی‌بو.

بویه: ۱. آرزو، وایه، آرزومندی، امل، امید؛ ۲. گوی شناور.

بها: ۱. ارزش، ثمن، قیمت، ارز، ارج، مظنه، نرخ؛ ۲. ارج، قدر، قرب، منزلت؛ ۳. تاوان؛ ۴. جلا، درخشندگی، درخشش، رونق؛ ۵. شکوه، فر؛ ۶. جلال، عظمت؛ ۷. جمال، زیبایی ≠ زشتی؛ ۸. حسن، نیکویی ≠ قبح، زشتی.

بهابازار: بورس.

بهابرگ: بن.

بهادار: ارزشمند، پرقیمت، ثمین، گرانقیمت، گرانبها ≠ کم‌بها.

بهادرانه: قید جسورانه، دلاورانه، دلیرانه، شجاعانه، متهورانه.

بهادر: جسور، دلاور، دلیر، شجاع، شیردل، صارم، صفدر ≠ جبون.

بهار: ۱. آبسال، آبسالان، بهاران، ربیع، نوبهار ≠ پاییز؛ ۲. شکوفه؛ ۳. بت‌خانه، بتکده.

بهاران: بهار هنگام، فصل بهار ≠ خزان، برگ‌ریزان.

بهارستان: ۱. شکوفه‌زار، نارنج‌زار؛ ۲. بتخانه، بتستان، بتکده، فغستان؛ ۳. آتشکده.

بهار‌کردن: شکوفه‌دادن، غنچه‌کردن ≠ خزان رفتن.

بهاره: بهاری، ربیعی ≠ پاییزه.

به‌اندام: بقاعده، خوب، متناسب، منظم.

بهانه: ۱. اعتذار، ایراد، تمسک، دستاویز، عذر، گزک، مستمسک؛ ۲. مناسبت.

بهانه‌تراش: اسم ایرادگیر، ایرادی، بهانه‌جو، بهانه‌طلب، بهانه‌گیر، رخصه‌جو.

بهانه‌تراشی: ۱. بهانه‌جویی، بهانه‌سازی، بهانه‌گیری، دستاویزسازی، عذرتراشی؛ ۲. ایرادگیری، اعتراض بی‌جا؛ ۳. اسباب‌تراشی.

بهانه‌جو: صفت ایرادگیر، بهانه‌تراش، بهانه‌طلب، بهانه‌گیر، رخصه‌جو.

بهانه‌جویی: بهانه‌گیری، ایراد، بهانه‌تراشی، عذرتراشی.

بهانه‌کردن: دستاویز‌کردن، دستاویز قرار‌دادن، مستمسک قرار‌دادن.

بهایم: بهیمه‌ها، جانواران، چهارپایان، حیوانات، ستوران ≠ آدمیان.

بهایی: صفت ۱. فروشی، فروختنی ≠ رایگان، مجانی؛ ۲. پیرو بهاء؛ ۳. نوعی پارچه.

بهبود بخشیدن: ۱. به‌کردن، بهینه‌ساختن؛ ۲. شفا‌دادن، معالجه‌کردن.

بهبودپذیر: به‌شدنی، التیام‌پذیر، درمان‌پذیر، شفاپذیر، قابل درمان، معالجه‌پذیر ≠ بهبودناپذیر.

بهبود: ۱. تندرستی، سلامت، صحت، عافیت؛ ۲. التیام؛ ۳. پیشرفت، ترقی، توسعه، رفاه ≠ وخامت.

بهبودی: ۱. شفا، مداوا، معالجه ≠ وخامت؛ ۲. خوبی، نکویی.

به‌به: آفرین، احسنت، زه، زهازه.

به: ۱. به سمت، به سوی، به طرف، به مقصد؛ ۲. برای، به قصد، به منظور؛ ۳. با، بوسیله؛ ۴. سوگند به، قسم به.

به پا خاستن: ۱. ایستادن، برخاستن، بلند‌شدن ≠ نشستن؛ ۲. شورش‌کردن، شوریدن، طغیان‌کردن، عصیان ورزیدن ≠ تسلیم‌بودن؛ ۳. انقلاب‌کردن، قیام‌کردن، نهضت‌کردن ≠ تسلیم‌شدن.

بهت‌آمیز: قید ۱. بهت‌آلود؛ ۲. متعجبانه.

بهت‌آور: شگفت‌آور، مبهوت‌کتتده، بهت‌زا، حیرت‌آور، تعجب‌آور.

بهتان: ۱. افترا، ترفند، تهمت، دروغ، فریه، کذب؛ ۲. افترا زدن، افترا بستن، تهمت بستن، تهمت زدن، دروغ بستن، دروغ زدن.

بهت: ۱. تحیر، تعجب، حیرت، خیرگی، خیره، شگفتی، گیجی؛ ۲. مات‌زده؛ ۳. حیرت‌کردن، خیره‌شدن، شگفت زده‌شدن، متحیر ماندن.

به‌تدریج: آهسته، آهسته‌آهسته، رفته‌رفته، کم‌کم، نرم‌نرمک ≠ یکباره، یکهو.

بهت‌زدگی: حیرت، تحیر، شگفت‌زدگی.

بهت‌زده: حیران، حیرت‌زده، گیج، مات، مبهوت، متحیر، هاج‌وواج.

به‌تعجیل: به‌سرعت، تعجیلاً، سریعاً ≠ به‌تانی.

به‌جا آوردن: ۱. انجام‌دادن، ادا‌کردن؛ ۲. باز شناختن، شناختن.

به‌جان آمدن: ۱. بستوه‌آمدن، به تنگ آمدن، بیزار‌شدن؛ ۲. خسته‌شدن.

بهجت: ابتهاج، خوشی، سرور، شادمانی، نشاط، شادی، مسرت ≠ اندوه، غم.

بهجت‌اثر: شادی‌بخش، نشاط‌انگیز، شادی‌برانگیز.

بهجت‌افزا: سرورانگیز، شادی‌آفرین، نشاطافزا ≠ غم‌افزا.

به‌جز: به‌غیر، جز، سوا، غیراز، مگر.

به‌خصوص: بالاخص، به‌ویژه، علی‌الخصوص، مخصوص.

به: ۱. خوب، نیکو، نیک؛ ۲. بهی، سفرجل ≠ بد.

بهداری: بیمارستان، دارالشفاء، درمانگاه.

بهداشت: حفظالصحه، سلامت، صحت.

بهداشتی: سالم، صحی.

به‌دردنخور: صفت ۱. آشغال، بنجل؛ ۲. ولنگار ≠ به‌دردخور، به‌دردبخور، مفید.

به‌درستی: حقیقتاً، درواقع، فی‌الواقع، واقعاً، یقیناً.

بهدین: خوش‌کیش، نیک‌آیین ≠ بدآیین.

به‌راستی: ۱. حقیقت.

بهرام: مریخ.

بهر: حرف ۱. بخش، بهره، حصه، حظ، سهم، قسمت، نصیب؛ ۲. برای، به‌جهت، به‌خاطر، به‌منظور؛ ۳. پاره، جزء.

بهروز: خوشبخت، سعادتمند، نیکبخت، نیک‌روز ≠ سیه‌روز.

بهروزی: خوشبختی، سعادت، نیکبختی ≠ سیه‌بختی، بدبختی.

بهره: ۱. برخه، بهر، حصه، سهم، قسمت، نصیب؛ ۲. بخش؛ ۳. سود، صرفه، فایده، نتیجه؛ ۴. ربح، سود، مزد، منفعت، نفع؛ ۵. حظ؛ ۶. حاصل، محصول؛ ۷. حاصل‌قسمت؛ ۸. حق‌مالک.

بهره‌برداری: ۱. استحصال، استخراج؛ ۲. استفاده، سود.

بهره بردن: ۱. سودبردن، فایده‌کردن، نفع‌بردن، سود‌کردن ≠ ضرر‌کردن، زیان بردن؛ ۲. سهم بردن، سهیم‌بودن؛ ۳. طرف، بربستن.

بهره‌خوار: رباخور، سودخوار، نزول‌خور ≠ نزول‌ده.

بهره‌دار: اسم ۱. سوددار، سودمند، مفید، نافع؛ ۲. انباز، حصه‌دار، سهیم، شریک ≠ بی‌بهره.

بهره‌کشی: استثمار، بهره‌جویی، بهره‌گیری.

بهره‌گیر: ۱. متمنع، مستفیض؛ ۲. بهره‌مند، بهره‌ور ≠ بی‌بهره، محروم.

بهره‌مند: برخوردار، بهره‌ور، رستی‌خوار، کامیاب، متمتع، محتظی، محظوظ، مستفید، مستفیض، منتفع ≠ بی‌بهره، محروم.

بهره‌مندی: ۱. انتفاع، بهره‌وری، تمتع، کامیابی ≠ بی‌بهرگی؛ ۲. بهره‌برداری.

بهره‌ور: برخوردار، کامیاب، متمتع، محظوظ، مستفید، منتفع ≠ محروم.

بهره‌وری: استفاده، انتفاع، بهره‌جویی، تمتع ≠ محرومیت.

به‌زودی: ۱. عن‌قریب، قریب.

به‌زور: ۱. اجبار.

به‌سبب: به‌انگیزه، به‌جهت، به‌دلیل، به‌علت، به‌واسطه.

بهشت: ارم، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم ≠ دوزخ.

بهشتی: صفت ۱. مربوط به‌بهشت؛ ۲. اهل بهشت، جنت‌مکان، خلدآشیان ≠ دوزخی، دوزخ‌نشین؛ ۳. دل‌پذیر، خوشایند.

به‌کرات: بارها، به‌دفعات، کراراً، مداوم، مکرراً.

بهمان: بیسار، بیستار، فلان.

بهمن: ۱. برف، کولاک؛ ۲. جدی.

بهوش: ۱. آگاه، باهوش، هوشیار ≠ بی‌هوش، ناهشیار؛ ۲. متوجه، ملتفت، مواظب.

به‌ویژه: بخصوص، خصوصاً، علی‌الخصوص، مخصوصاً.

به‌هرجهت: به‌هرحال، درهرحال، درهرصورت.

به‌هم‌ریخته: ۱. آشفته، پریشان؛ ۲. بی‌نظم.

به‌هم زدن: ۱. آشفته‌کردن، پریشان‌کردن، نامرتب‌کردن ≠ مرتب‌کردن؛ ۲. مختل‌کردن؛ ۳. زیرورو‌کردن، مخلوط‌کردن؛ ۴. باطل‌شدن، لغو‌شدن؛ ۴. خراب‌شدن، مختل‌شدن؛ ۵. بی‌سامان‌شدن، بی‌نظم‌شدن، نامنظم‌شدن؛ ۶. از بین رفتن، نابود‌شدن.

به‌هیچ‌وجه: ابداً، اصلاً، هرگز، هیچ.

بهیار: پرستار ≠ بیمار، مریض.

بهی: ۱. زیبا، جمیل، قشنگ؛ ۲. خوب، نیک، نیکو.

بهیمه: جانور، چهارپا، حیوان، ستور ≠ آدم، انسان.

بهیمی: جانوری، حیوانی ≠ انسانی.

بهین: صفت ۱. بهترین، بهینه، خوب، نیکو؛ ۲. گزیده، منتخب؛ ۳. بهترین، نیکوترین؛ ۴. حلاج، نداف.

بهی: ۱. نیکی، خوبی؛ ۲. نیک‌بختی، کامروایی، سعادت ≠ شقاوت، شوربختی، بدبختی؛ ۳. صحت، سلامت، تندرستی؛ ۴. بهبود، شفا، عافیت؛ ۵. بهروزی، خیر؛ ۶. آبی.

بهیه: ۱. تابان، روشن؛ ۲. فاخر، شکوهمند.

بهی‌یافتن: بهبود‌یافتن، شفایافتن، تندرست‌شدن، به‌شدن، به گشتن.

بی‌آب: ۱. خشک، فاقد آب ≠ آبدار، پرآب؛ ۲. بی‌طراوت ≠ باطراوت؛ ۳. بی‌آبرو، بی‌اعتبار.

بی‌آبرو: بدنام، بی‌غیرت، بی‌ناموس، رسوا، فرومایه، مفتضح ≠ آبرومند، آبرودار.

بی‌آبرو‌کردن: بدنام‌کردن، رسوا‌کردن، مفتضح‌ساختن، بی‌اعتبار‌ساختن.

بی‌آبرویی: افتضاح، بدنامی، رسوایی، عار، فضاحت، فضیحت ≠ آبروداری، آبرومندی.

بی‌آبرویی‌کردن: قشقرق راه انداختن، جنجال و هیاهو‌کردن.

بی‌آبی: ۱. بی‌بارانی، خشکسالی ≠ ترسالی؛ ۲. خشکی؛ ۳. بی‌آبرویی؛ ۴. بی‌طراوتی، پژمردگی ≠ تره.

بی‌آرام: بی‌قرار، پریشان، ضجر، مشوش، مضطرب، ناآرام، ناشکیب، ناشکیبا، واله ≠ آرام.

بی‌آزار: ۱. بی‌خطر؛ ۲. بی‌آسیب، بی‌اذیت؛ ۳. آرام.

بی‌آزرم: بی‌حیا، بی‌شرم، پررو، جری، جسور، چشم‌دریده، شوخ، گستاخ ≠ باحیا، آزرمگین، آزرمناک.

بی‌آزرمی: بی‌حیایی، بی‌شرمی، گستاخی ≠ حجب، حیا.

بی‌آغاز: ازلی، سرمدی، قدیم ≠ ابدی.

بی‌آلایش: بی‌پیرایه، بی‌ریا، پاک، ساده، سره، صاف، صفی، صمیم، مبرا.

بی‌آمیغ: جید، خالص، ساده، سره، محض، ناب ≠ ناخالص، ناسره.

بی‌آن‌که: بدون آن که.

بیابان: شوره‌زار، بادیه، بدو، برهوت، تیه، دشت، صحرا، صحرای‌بی‌آب‌وعلف، فلات، قفر، نجد، وادی، هامون ≠ آبادی.

بیابان‌گرد: صفت بادیه‌پیما، بادیه‌نشین، بدوی، بیابان‌نورد، چادرنشین، صحراگرد، صحرانشین، بیابان‌پو، بیابان‌نورد؛ ۲. بیابانی، صحرایی، وحشی ≠ شهرنشین، شهری.

بیابان‌نشین: اسم بدوی، بیابانی، چادرنشین، صحرانشین ≠ شهرنشین.

بیابانی: صحرایی، کویری، ریگ‌زاد ۱. ≠ دشتی؛ ۲. باغی؛ ۳. وحشی، غیراهلی؛ ۴. نامتمدن، بدوی؛ ۵. بیابان‌نشین؛ ۶. راننده برون شهری.

بیات: اسم ۱. شب‌مانده؛ ۲. بیتوته؛ ۳. شبیخون ≠ تازه.

بی‌اثر: ۱. بی‌تاثیر، ناموثر؛ ۲. خنثا، خاف، عقیم؛ ۳. بیهوده، بی‌نتیجه.

بی‌اجر: ۱. بی‌مزد، بی‌پاداش؛ ۲. بی‌جیره‌ومواجب.

بی‌احتیاط: بی‌پروا، بی‌قید، بی‌مبالات، بی‌ملاحظه، سربه‌هوا، نامحتاط ≠ محتاط.

بی‌احتیاطی: بی‌قیدی، بی‌مبالاتی، بی‌ملاحظگی، سربه‌هوایی ≠ احتیاط.

بی‌اختیار: بلااراده، بی‌اراده، ملزم، ناچار، ناگزیر ≠ مختار.

بی‌ادبی: ۱. بی‌انضباطی، بی‌تربیتی، بی‌فرهنگی، نافرهیختگی؛ ۲. پررویی، جسارت، دریدگی، گستاخی، وقاحت؛ ۳. نااهلی، ناخلفی؛ ۴. نامردمی ≠ فرهیختگی، آداب‌دانی.

بی‌اراده: بی‌اختیار، بی‌حال، سست‌عنصر ≠ بااراده، مصمم.

بی‌ارج: بی‌ارزش، بی‌اهمیت، پشیز، ناقابل ≠ ارجمند.

بی‌ارزش: بی‌اعتبار، بی‌اهمیت، بی‌فایده، شهروا، غیرمهم، کم‌بها، کم‌قیمت، مبتذل، ناچیز، نامعتبر ≠ ارزشمند.

بی‌اساس: بی‌اصل، بی‌بنیاد، بی‌پایه، بی‌ربط، بی‌سروته، پوچ، سست، سست‌بنیان، مهمل، نامعتبر، واهی ≠ معتبر، اساسمند، محکم.

بی‌استعداد: بی‌قوت، نامستعد ≠ مستعد، بااستعداد.

بی‌اسم‌ورسم: گمنام، بی‌نام‌ونشان ≠ اسمی، اسم‌ورسم‌دار.

بی‌اشتها: ۱. بی‌میل؛ ۲. کم‌خوراک ≠ اشتهادار، پراشتها.

بی‌اصل: ۱. بی‌اساس، دروغ، کذب؛ ۲. بی‌سروپا، بی‌نسب ≠ اصیل.

بی‌اصل‌ونسب: بی‌رگ‌وریشه، بی‌فک‌وفامیل، بی‌کس‌وکار، بی‌گوهر.

بیاض: اسم ۱. سفیدی، سپیدی ≠ سواد، مسوده؛ ۲. پاکنویس ≠ مسوده، پیش‌نویس، چرک‌نویس؛ ۳. کتاب دعا؛ ۴. جنگ، سفینه، مجموعه؛ ۵. دفترچه.

بی‌اطلاع: بی‌خبر، ناآگاه، نادان ≠ مخبر، مطلع.

بی‌اطلاعی: بی‌خبری، جهل، ناآگاهی ≠ آگاهی.

بی‌اعتبار: بی‌ارزش، بی‌قدر، بی‌منزلت، پست، فرومایه، غیرقابل‌اعتماد، نااستوار، نادرست، ناراست، نامعتبر ≠ معتبر.

بی‌اعتباری: ۱. بی‌قدری، فرومایگی؛ ۲. نااستواری، نادرستی، ناراستی.

بی‌اعتقاد: بی‌ایمان، بی‌دین، ملحد، منکر، ناباور، نارای، هرهری مسلک ≠ معتقد.

بی‌اعتقادی: الحاد، بی‌ایمانی، بی‌دینی، هرهری مسلکی ≠ ایمان، دینداری.

بی‌اعتنا: ۱. بی‌تفاوت، خونسرد؛ ۲. بی‌توجه، بی‌فکر، بی‌قید، بی‌مبالات، لاابالی، لاقید ≠ متوجه.

بی‌اعتنایی: ۱. بی‌تفاوتی، خونسردی، سردی؛ ۲. بی‌توجهی، بی‌مبالاتی، لاقیدی.

بی‌التفاوت:؛ ۲. کم‌لطف، بی‌مهر، نامهربان ۱. بی‌اعتنا، بی‌توجه.

بیان: ۱. تاویل، تبیین، تعبیر، توضیح، شرح؛ ۲. ابراز، اشعار، اظهار، تقریر؛ ۳. تلفظ، سخن، کلام، گفتار، نطق؛ ۴. اعتراف؛ ۵. آشکار‌شدن، پیدا‌شدن، هویدا گشتن ≠ تحریر، ترقیم، نوشته.

بی‌انتها: ۱. بی‌پایان، بی‌حد، حدناپذیر، نهایت‌ناپذیر، بی‌نهایت، لایتناهی، بی‌کرانه؛ ۲. نافرجام، نامتناهی؛ ۳. نامحصور ≠ محدود.

بی‌اندازه: بسیار، بی‌حد، بی‌حساب، بی‌شمار، بیمر، بی‌مقیاس، بی‌نهایت، جزیل، خیلی، بسیار، بیش از حد، فراوان زیاد، ≠ معدود.

بی‌انصاف: ۱. نامنصف، ناعادل ≠ منصف، باانصاف؛ ۲. بیدادگر، ستم‌کار، ظالم ≠ دادگر، عادل.

بی‌انصافی: بیدادگری، ستم‌کاری، ستمگری، ظلم ≠ انصاف.

بی‌انضباط: ۱. بی‌ادب، جسور، گستاخ؛ ۲. نامرتب، بی‌نظم، شلخته ≠ منضبط.

بیانگر: مبین، بیان‌کننده، تبیین‌گر، بازگوکننده، توضیح‌دهنده.

بیان‌نامه: اعلامیه، بیانیه، مانیفست.

بیانیه: ۱. بیان‌نامه، مانیفست؛ ۲. اطلاعیه، اعلامیه؛ ۳. گزارش.

بی‌اهمیت: ۱. بی‌ارزش، بی‌قدر، غیرمهم ≠ مهم؛ ۲. پیش‌پاافتاده، عادی، مبتذل، معمولی.

بی‌ایمان: ۱. بی‌اعتقاد، نامومن، نامعتقد؛ ۲. بی‌آیین، بی‌دیانت، بی‌دین ≠ دین‌باور.

بی‌ایمانی: ۱. بی‌اعتقادی؛ ۲. بی‌دیانتی، بی‌دینی ≠ دین باوری.

بی‌بار: بی‌بر، بی‌ثمر، بی‌حاصل، بی‌میوه، عقیم ≠ بارور، پربار، پرحاصل.

بی‌باکانه: تهورآمیز، جسورانه، دلیرانه، گستاخانه، متهورانه، بی‌واهمه، دلیرانه.

بی‌باک: بی‌پروا، بی‌هراس، پردل، جسور، دلاور، دلیر، سعتری، شجاع، شیردل، گستاخ، متهور، مترس ≠ ترسو، جبون، هراسناک.

بی‌باکی: بی‌پروایی، تهور، جرات، جسارت، دلاوری، زرنگی، شجاعت، شهامت، گستاخی، نترسی ≠ ترس، جبن.

بی‌بته: ۱. بی‌اصل‌ونسب، بی‌رگ‌وریشه؛ ۲. چلمن، دست‌وپاچلفتی، بی‌دست و پا، بی‌عرضه، بی‌بخار.

بی‌بخار: ۱. بی‌لیاقت، بی‌عرضه، بی‌کفایت ≠ باعرضه؛ ۲. بی‌دست‌وپا، پخمه، دست‌وپاچلفتی،.

بی: بدون، بلا ≠ با.

بی‌بدیل: بی‌بدل، بی‌تا، بی‌مانند، بی‌مثل، بی‌نظیر، بی‌همتا، بی‌همال، فرد، فرید، یکتا.

بی‌بر: بی‌بار، بی‌ثمر، بی‌حاصل، بی‌میوه ≠ بارور، ثمردار.

بی‌برکت: ۱. بی‌فیض ≠ پربرکت، بابرکت، فیاض؛ ۲. کم، قلیل ≠ زیاد، کثیر.

بی‌برگ: ۱. برگ‌ریخته، خزان‌زده؛ ۲. بی‌چیز، بی‌نوا، فقیر، محتاج، محروم ≠ غنی، متمکن.

بی‌برگی: ۱. خزان‌زدگی؛ ۲. بی‌چیزی، بینوایی، فقر، احتیاج، محرومیت ≠ غنا، بی‌نیازی.

بی‌بری: ۱. بی‌برگی، بی‌حاصلی، بی‌باری؛ ۲. بی‌پولی، بی‌سرمایگی، بی‌مایگی، بی‌نوایی، تنگ‌دستی، تهی‌دستی، فقر، مسکنت ≠ دولتمندی، تمکن، غنا.

بی‌بصیرت: ۱. ناآگاه، بی‌خبر، بی‌وقوف ≠ بابصیرت.

بی‌بضاعت: بی‌برگ، بی‌پول، بی‌سرمایه، بی‌مایه، بی‌نوا، تنگدست، تهی‌دست، فقیر، محتاج، مسکین ≠ دولتمند، صاحب‌مکنت، غنی.

بی‌بضاعتی: بی‌برگی، بی‌پولی، بی‌سرمایگی، بی‌مایگی، بینوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر، مسکنت ≠ دولتمندی، تمکن، غنا.

بی‌بندوبار: بی‌قید، شلخته، لاابالی، لاقید، ولنگار، یالانچی ≠ مرتب، منضبط، منظم.

بی‌بندوباری: بی‌خیالی، بی‌قیدی، شلختگی، لاابالیگری، لاقیدی، هرهری‌مسلکی ≠ انضباط.

بی‌بنیاد: ۱. بی‌اساس، بی‌پایه، سست ≠ اساسمند؛ ۲. پوچ، نامعتبر، واهی ≠ معتبر، موثق.

بی‌بنیان: صفت ۱. بی‌اساس، بی‌پایه ≠ اساسمند؛ ۲. سست، ضعیف، واهی؛ ۳. دروغ، کذب ≠ راست.

بی‌بنیگی: ضعف، ناتوانی، بی‌حالی ≠ قوی بنیگی.

بی‌بنیه: لاجان، ضعیف، ناتوان، نزار، بی‌حال ≠ قوی‌بنیه.

بی‌بهرگی: ۱. بی‌نصیبی، بی‌خطی، محرومیت؛ ۲. بی‌برگی، درویشی، فقر؛ ۳. بی‌سهمی.

بی‌بهره: ۱. بی‌نصیب، کم‌بهره، محروم، معرا؛ ۲. بی‌برگ، درویش، فقیر ≠ بهره‌ور.

بی‌بی: ۱. بانو، جده، خاتون، خانم، کدبانو ≠ کنیز؛ ۲. ملکه؛ ۳. مادربزرگ ≠ بابابزرگ.

بی‌پایاب: ژرف، عمیق ≠ پایاب.

بی‌پایان: بی‌انتها، لایتناهی، نامتناهی، بی‌کران، بی‌نهایت، بی‌منتها، نامحدود ≠ متناهی، محدود.

بی‌پایه: اسم ۱. بی‌اساس، بی‌ربط، پوچ، سست، واهی ≠ اساسمند، موثق؛ ۲. دروغ، کذب.

بی‌پدر: حرام‌زاده، ولدالزنا، ناپاک‌زاده، نامشروع.

بی‌پرده: صفت ۱. آشکار، بی‌پروا، بی‌رودربایستی، صریح، باصراحت، بالصراحه؛ ۲. رک.

پوست‌کنده؛ ۳. صراحتبی‌پروا: ۱. بی‌باک، بی‌محابا، بی‌واهمه، جری، جسور، دلاور، دلیر، گستاخ، متهور، نترس؛ ۲. پی‌پرده ≠ ملاحظه‌کار، محافظه‌کار.

بی‌پروایی: بی‌باکی، تهور، جسارت، شجاعت، گستاخی، نترسی ≠ ملاحظه‌کاری، محافظه‌کاری.

بی‌پناه: ۱. بی‌کس، بی‌مامن، بی‌ملجا؛ ۲. بی‌حفاظ، بی‌ملاذ؛ ۳. بی‌پشت‌وپناه، بی‌حامی.

بی‌پناهی: ۱. بی‌کسی، بی‌ملجایی؛ ۲. بی‌حفاظی، بی‌ملاذی.

بی‌پول: ۱. بی‌سرمایه، بی‌مایه، بی‌نوا ≠ سرمایه‌دار؛ ۲. تنگ‌دست، تنگ‌عیش، تهی‌دست، مفلس ≠ ثروتمند، دارا؛ ۳. بی‌چیز، فقیر، متعسر ≠ غنی.

بی‌پولی: ۱. بی‌سرمایگی، بی‌مایگی، بینوایی، غنا؛ ۲. تنگدستی، تنگ‌عیشی، تهی‌دستی، افلاس ≠ فراخ‌دستی؛ ۳. بی‌چیزی، عسرت ≠ فراخ‌روزی.

بی‌پیرایه: بی‌آلایش، بی‌ریا، خاکی، خودمانی، درویش، ساده ≠ تشریفاتی، مقرراتی.

بی‌تاب: بی‌صبر، بی‌طاقت، بی‌قرار، سراسیمه، مضطرب، ناآرام، ناشکیب ≠ آرام، شکیبا، صبور.

بی‌تابی: بی‌قراری، جزع، زاری، فزع، ناآرامی، ناشکیبایی، ناشکیبی ≠ آرامش، قرار.

بیت: ۱. اطاق، خانه، دار، سرا، کاشانه، منزل؛ ۲. دومصراع شعر.

بیت‌الاحزان: خانه غم، ماتم‌سرا، غم‌خانه، ماتمکده ≠ عشرتکده.

بیت‌المال: خزانه، خزینه.

بیت‌اله: خانه خدا، کعبه.

بی‌تاثیر: بی‌اثر، ناموثر، غیرموثر ≠ موثر.

بی‌تامل: صفت ۱. نااندیشیده، نیندیشیده؛ ۲. آنی، بلادرنگ، بلافاصله، فوراً، فی‌الفور، بی‌درنگ، سر ضرب، فوری، بدون تاخیر.

بی‌تجربگی: خامی، ناآزمودگی، ناپختگی، ناشیگری ≠ آزمودگی، خبرگی، کارکشتگی.

بی‌تجربه: تازه‌کار، خام، کم‌تجربه، مبتدی، ناآزموده، ناپخته، ناشی، نامجرب ≠ آزموده، آگاه، باتجربه، خبره، کارکشته، کهنه‌کار، مجرب.

بی‌تحرک: ایستا، بی‌حرکت، خمود، ساکن ≠ پویا.

بی‌تحمل: شتاب‌زده، عجول، معجل، ناشکیب، ناصبور ≠ صبور، شکیبا.

بی‌تربیت: بی‌ادب، بی‌پرنسیپ، بی‌دیسیپلین، بی‌فرهنگ، بی‌نزاکت، عامی، گستاخ، نامودب ≠ باتربیت، مودب.

بی‌تربیتی: ۱. بی‌ادبی، بی‌نزاکتی ≠ ادب، نزاکت؛ ۲. بی‌فرهنگی، نافرهیختگی ≠ فرهیختگی؛ ۳. گستاخی.

بی‌ترتیب: بی‌سامان، بی‌نظم، سامان‌نیافته، نامدون، ناهموار، هردمبیل ≠ مدون، مرتب.

بی‌تردید: بدون‌شک، بی‌شک، مسلماً، یقین.

بی‌تشخیص: بی‌تمیز، بی‌وقوف، ضعیف‌العقل ≠ شناسا.

بی‌تشویش: آرام، آسوده‌خاطر، بی‌دغدغه، مطمئن ≠ مشوش.

بی‌تعلق: ۱. آزاد، آزاده، وارسته؛ ۲. بی‌قیدوبند، بی‌وابستگی.

بی‌تعلقی: آزادگی، وارستگی.

بی‌تفاوت: ۱. بی‌حس، بی‌علاقه، بی‌قید، لاقید ≠ جبهه‌گیر، علاقه‌مند؛ ۲. بی‌احساس، بی‌عاطفه؛ ۳. بی‌اعتنا؛ ۴. علی‌السویه، مساوی، یکسان.

بی‌تفاوتی: ۱. بی‌حسی، بی‌علاقگی، بی‌قیدی، لاقیدی ≠ جبهه‌گیری، علاقه‌مندی؛ ۲. بی‌اعتنایی.

بی‌تقصیر: بی‌گناه، بی‌جرم ≠ خطارکار.

بی‌تقوا: بی‌دیانت، خدا ناترس، ناپارسا، ناپرهیزگار، نا متشرع، نامتقی ≠ با تقوا، پارسا، متقی.

بی‌تکبر: افتاده، خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع ≠ خودپرست، متکبر.

بی‌تکلف: ۱. بی‌تعارف، خودمانی، بی‌پیرایه، ساده؛ ۲. رک، صریح ≠ متکلف.

بیت گفتن: شعر خواندن.

بیت‌لطف: جنده‌خانه، خرابات، قحبه‌خانه، نجیب‌خانه.

بی‌تمیز: ۱. بی‌تشخیص، بی‌عقل، ضعیف‌العقل ≠ اهل تمیز؛ ۲. ابله، نادان ≠ دانا، عاقل.

بی‌تناسب: ۱. بی‌قواره، بی‌مورد، ناجور، ناهمگن ≠ متناسب؛ ۲. ناسازگار، ناهماهنگ.

بی‌توان: ناتوان، ضعیف، سست، نزار، بی‌توش، بی‌حال.

بیتوته: ۱. تهجد، شب‌بیداری، شب‌زنده‌داری، مبیت، مساهرت؛ ۲. اتراق، اقامت‌موقت، توقف شبانه.

بیتوته‌کردن: ۱. شب‌زنده‌داری‌کردن، شب نخفتن ≠ خفتن؛ ۲. شب دور از خانه به سر بردن؛ ۳. بیدار ماندن.

بی‌توجه: ۱. بی‌التفات، بی‌مبالات، سربه‌هوا، لاقید ≠ متوجه، ملتفت؛ ۲. بی‌اعتنا، بی‌علاقه.

بی‌توجهی: ۱. بی‌التفاتی، بی‌مبالاتی، سربه‌هوایی، لاقیدی؛ ۲. بی‌علاقگی، سردی، مهرسردی.

بی‌ثبات: ۱. سست، نااستوار، ضعیف، لرزان، ناپایدار، نامحکم؛ ۲. بی‌دوام؛ ۳. بی‌قرار، متلون، مردد، هردم‌خیالی، هوایی؛ ۴. بی‌دوام، پادرهوا، متغیر، ناپایدار ≠ استوار، باقی؛ ۵. نامتعادل، بی‌تعادل؛ ۶. ناآرام، بحران‌زده، بحرانی ≠ آرام، باثبات.

بی‌ثباتی: سستی، نااستواری، ناپایداری ≠ استواری.

بی‌ثمر: ۱. بی‌بار، بی‌بر، نامثمر؛ ۲. بی‌حاصل، بی‌فایده، بیهوده، عبث؛ ۳. عقیم، مذبوحانه ≠ مثمر.

بی‌ثمری: ۱. بی‌باری، بی‌بری؛ ۲. بی حاصلی، بیهودگی ≠ پرثمری.

بی‌جا: ۱. بی‌خود، بی‌فایده، بیهوده؛ ۲. بی‌مناسبت، نابه‌هنگام، بی‌مورد، بی‌موقع، بی‌وقت، بی‌هنگام؛ ۳. نابجا، نادرست، ناروا، ناشایست، ناصواب؛ ۴. نامتناسب، نامناسب؛ ۵. ناموجه، ناوارد ≠ بجا، روا؛ ۶. لامکان؛ ۷. بی‌مکان، نامتحیز.

بیجار: برنج‌زار، شالی، شالیزار.

بی‌جان: اسم ۱. بی‌حال، ضعیف، نزار؛ ۲. مرده؛ ۳. جماد، حجر ≠ جاندار.

بی‌جرات: بی‌شهامت، ترسو، بی‌جربزه، بی‌جگر، بزدل، جبون، کم‌دل ≠ باجرات، جراتمند، شهامت‌دار، پردل‌وجرات.

بی‌جربزه: ۱. بی‌جگر، بزدل، ترسو، جبون، بی‌جرئت، بی‌شهامت؛ ۲. بی‌عرضه.

بی‌جنبش: آرام، بی‌حرکت، راکد، ساکت ≠ متحرک.

بی‌جهت: بی‌جا، بی‌خود، بی‌دلیل، بی‌سبب، بی‌علت، بیهوده ≠ بجا.

بیچارگی: ۱. بدبختی، بی‌نوایی، فقر ≠ ثروت، غنا؛ ۲. استیصال، درماندگی، لاعلاجی، ناچاری؛ ۳. ادبار، فلاکت ≠ اقبال.

بیچاره: ۱. بی‌نوا، تهی‌دست، محتاج، مستمند، مسکین، نیازمند ≠ بی‌نیاز، دارا؛ ۲. درمانده، ذله، عاجز، فرومانده، لاعلاج، مستاصل، ناچار؛ ۳. بدبخت، بی‌سامان، فلک‌زده، نامراد ≠ خوش‌بخت.

بی‌چشم: اعمی، کور، نابینا ≠ بینا.

بی‌چشم‌ورو: ۱. حق‌ناشناس، حق‌نشناس، کورنمک، نمک‌نشناس ≠ حق‌شناس؛ ۲. بی‌حیا، بی‌شرم، گستاخ، وقیح ≠ باحیا.

بی‌چون: بی‌دلیل، بی‌مانند، بی‌مثال، بی‌مثل، بی‌نظیر، بی‌همال، بی‌همانند.

بی‌چون‌وچرا: ۱. بی‌حرف، بی‌بروبرگرد، بی‌گفت‌وگو، بدون جروبحث؛ ۲. قاطعانه، محکم؛ ۳. مسلم، بدیهی، حتمی، بی‌شبهه.

بی‌چیز: آس‌وپاس، بی‌نوا، تنگ‌دست، تهی‌دست، درویش، فقیر، محتاج، مفلس، مفلوک، ندار، یک‌لاقبا ≠ توانگر، چیزدار، دولتمند، غنی.

بی‌چیزی: افلاس، بی‌نوایی، تنگ‌دستی، درویشی، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری ≠ توانگری، دولتمندی، غنا.

بی‌حاصل: ۱. بی‌بر، بی‌ثمر، بی‌فایده، بی‌نتیجه، بیهوده ≠ پرحاصل، مفید؛ ۲. عبث، هرز، هرزه ≠ مفید، موثر.

بی‌حال: ۱. علیل، فرتوت، ناتوان ≠ توانمند؛ ۲. بی‌حس، بی‌رمق، رخو، سست، شل، لش، وارفته؛ ۳. ضعیف، عاجز ≠ توانمند، قوی؛ ۴. تن‌آسا، تنبل، تن‌پرور ≠ کوشا؛ ۵. مدهوش؛ ۶. بی‌ذوق ≠ باذوق، ذوقمند؛ ۷. افسرده، بی‌دماغ، کسل ≠ پرشور؛ ۸. بی‌اراده، بی‌عرضه، چلمن؛ ۹..

بی‌حالی: ۱. تن‌آسانی، تن‌پروری، رخوت، سستی، ضعف، فتور، کسالت، وهن ≠ توانمندی؛ ۲. بی‌عرضگی، وارفتگی؛ ۳. بی‌دلی، خمودی ≠ زنده‌دلی.

بی‌حد: ۱. بسیار، بی‌حساب، بی‌شمار، بی‌قیاس، بی‌مر، بی‌نهایت، جزیل، فراوان، وافر، بی‌اندازه ≠ کم، قلیل، معدود؛ ۲. بی‌انتها، بی‌کران، نامتناهی، نامحدود ≠ محدود.

بی‌حدوحصر: ۱. بی‌حساب، بی‌حدومرز، بی‌نهایت؛ ۲. بسیار، بی‌شمار، فراوان.

بی‌حرکت: آرام، ثابت، راکد، ساکن ≠ متحرک.

بی‌حرمتی: اهانت، بی‌احترامی، بی‌ادبی، توهین، گستاخی، وهن ≠ تعظیم، تکریم.

بی‌حساب: ۱. بسیار، بی‌اندازه، بی‌حد، بی‌شمار، بیمر، نامعدود ≠ حساب‌شده، معدود؛ ۲. ستمگر، ظالم، ظلم‌پیشه، متعدی ≠ دادگر، منصف؛ ۳. غیرعادی، نادرست، ناصواب، نامعقول ≠ معقول.

بی‌حس: ۱. بی‌حال، کرخت، وارفته ≠ پرتوان ≠ چالاک، چست؛ ۲. بی‌درد.

بی‌حفاظ: ۱. بی‌حصار، نامحفوظ ≠ حفاظدار، محفوظ، مصون؛ ۲. بی‌پناه.

بی‌حمیت: بی‌عار، بی‌غیرت، بی‌تعصب، بی‌ناموس، دیوث، لاابالی، نامرد ≠ غیرتمند.

بی‌حمیتی: بی‌غیرتی، بی‌ناموسی، دیوثی، نامردی ≠ غیرتمندی.

بی‌حواس: ۱. بی‌هوش؛ ۲. بی‌حافظه؛ ۳. کم‌حافظه، کم‌حواس؛ ۴. پریشان‌فکر.

بی‌حوصلگی: ۱. بی‌تابی، بی‌صبری، بی‌طاقتی، تنگ‌حوصلگی ≠ پرحوصلگی؛ ۲. ناشکیبائی، بی‌شکیبی، ناصبوری ≠ شکیبایی؛ ۳. شتابزدگی.

بی‌حوصله: ۱. تنگ‌حوصله، شتابزده، کم‌حوصله، ناحمول، ناشکیبا، ناصبور بی‌صبر، بی‌طاقت ≠ پرحوصله، باحوصله؛ ۲. افسرده، ملول؛ ۳. بی‌شکیب، ناشکیبا، ناصبور.

بی‌حیا: بی‌آزرم، بی‌ادب، بی‌شرم، پررو، جسور، چشم‌دریده، دریده، رسوا، شطاح، شوخ، شوخ‌چشم، گربز، گستاخ، وقیح ≠ آزرمگین، باحیا.

بی‌حیایی: بی‌چشم‌ورویی، بی‌شرمی، دریدگی، گستاخی، وقاحت ≠ حجب.

بیخ: اصل، بن، بنیاد ≠ سر.

بی‌خاصیت: ۱. بی‌خواص، بی‌مصرف؛ ۲. بی‌تاثیر.

بی‌خانمان: آسمان‌جل، آواره، بی‌سامان، خاکسترنشین، خانه‌به‌دوش، دربدر ≠ سروساماندار.

بی‌خانمانی: آوارگی، بی‌سروسامانی، خانه‌بدوشی، دربدری.

بی‌خبر: ۱. بی‌اطلاع، غافل؛ ۲. ناآگاه، ناهشیار ≠ آگاه، مخبر؛ ۳. سرزده، ناخبر، ناگهان؛ ۴. ناآگاهانه.

بی‌خبری: ۱. تغافل، جهل، غفلت، ناآگاهی، نادانی، ناهشیاری ≠ آگاهی؛ ۲. ناغافل، ناگهان.

بیخ: ۱. بن، ته، ریشه، شالوده؛ ۲. انتها، بون؛ ۳. اساس، اصل، پایه؛ ۴. بنیاد، پی.

بیختن: از موبیز رد‌کردن، الک‌کردن، غربال‌کردن.

بیخته: ۱. غربالی، غربالی‌شده، الک‌شده؛ ۲. نرم.

بیخ‌دار: ۱. ریشه‌دار ≠ بی‌ریشه، سطحی، عادی؛ ۲. عمیق ≠ سطحی؛ ۳. غیرسطحی ≠ سطحی.

بی‌خرد: بی‌شعور، بی‌عقل، بی‌فراست، تهی‌مغز، کم‌خرد، مجنون، نادان، نافرزانه، نفهم ≠ بخرد، خردمند، فرزانه.

بی‌خردی: ناآگاهی، جهالت، جهل، نادانی ≠ خردمندی، فرزانگی.

بی‌خطر: ۱. امن، ایمن ≠ ناامن، ناایمن؛ ۲. خوش‌خیم ≠ بدخیم، خطرناک.

بی‌خلل: خلل‌ناپذیر، محکم، استوار، سستی‌ناپذیر ≠ خلل‌پذیر.

بی‌خودانه: صفت ۱. بی‌اختیار، ناخواسته؛ ۲. مدهوشانه، مجذوبانه؛ ۳. بی‌دلیل، بی‌سبب.

بی‌خود: ۱. بی‌هوش، سرمست، مجذوب، مدهوش، مست ≠ بهوش؛ ۲. بیهوده؛ ۳. باطل، پوچ؛ ۴. بی‌جهت، بی‌سبب، بی‌دلیل؛ ۵. نامطلوب، به‌دردنخور، بد، بی‌مصرف.

بی‌خودی: بی‌هوشی، جذبه ≠ هوشیاری، هشیاری.

بی‌خیال: بی‌غم، بی‌فکر، بی‌قید، غافل، سهل‌انگار، لاابالی، لاقید.

بی‌خیالی: بی‌غمی، بی‌فکری، غفلت، سهل‌انگاری، لاابالیگری، لاقیدی.

بیداد: اعتساف، بی‌حسابی، جور، ستم، ستمگری، ظلم ≠ داد، عدل.

بیدادگرانه: ستمگرانه، ظالمانه ≠ عادلانه.

بیدادگر: جبار، جفاکار، جورپیشه، ستمکار، ستمگر، طاغوت، ظالم ≠ دادگر، عادل.

بیدادگری: اعتساف، تعدی، جفا، جور، ستم، ستمگری، ظلم ≠ دادگری، عدل، معدلت.

بیداربخت: بختیار، خوش‌اقبال، خوش‌بخت، خوش‌شانس، خوش‌طالع، نیک‌اختر، نیک‌بخت ≠ خفته‌بخت، بداقبال، بدپیشانی.

بیداردل: ۱. آگاه، متوجه، واقف ≠ ناآگاه؛ ۲. بیدارمغز، دل‌آگاه؛ ۳. روشن‌ضمیر؛ ۴. هشیار، متنبه ≠ غافل.

بیدار‌شدن: ۱. از خواب‌برخاستن؛ ۲. آگاه‌شدن، متوجه‌شدن، واقف‌شدن، هشیار‌شدن.

بیدار‌کردن: ۱. ازخواب‌برخیزاندن ≠ خواباندن؛ ۲. آگاه‌کردن، متنبه‌ساختن، هشیار‌ساختن.

بیدار: ۱. ناخفته، ساهر؛ ۲. آگاه، متنبه، متوجه، هشیار، هوشیار؛ ۳. متیقظ؛ ۴. عارف، واقف ≠ خفته، غافل.

بیداری: ۱. سمر، یقظت، یقظه؛ ۲. آگاهی، انتباه، هوشیاری؛ ۳. رستاخیز، نهضت ≠ غفلت.

بی‌دانش: بی‌معرفت، جاهل، جهول، نادان، نافرهیخته ≠ دانشمند، دانا، فرهیخته.

بی‌دانشی: ۱. جهل ≠ دانایی؛ ۲. بی‌سوادی؛ ۳. بی‌فرهنگی، نافرهیختگی ≠ فرهیختگی؛ ۴. بی‌علم.

بی‌دانه: بی‌هسته.

بی‌درایت: ناآگاه، بی‌بینش، بی‌بصیرت ≠ بادرایت.

بی‌درد: ۱. لاقید، لاابالی؛ ۲. بی‌غم؛ ۳. بی‌احساس، بی‌سوز.

بی‌درمان: بی‌چاره، درمان‌ناپذیر، شفاناپذیر، به‌ناشدنی، علاج‌ناپذیر، غیر قابل‌علاج ≠ درمان‌پذیر، علاج‌پذیر.

بی‌درنگ: آن.

بی‌دروپیکر: ۱. بی‌حفاظ، بی‌دروبند؛ ۲. بی‌کنترل.

بی‌دریغ: ۱. بی‌پروا؛ ۲. بی‌مضایقه.

بیدستان: بیدزار.

بی‌دست‌وپا: ۱. بی‌عرضه، بی‌کفایت، بی‌بخار، دست‌وپا چلفتی؛ ۲. ناتوان، ضعیف.

بیدق: ۱. پیاده شطرنج، پیاده ≠ سوار؛ ۲. بیرق؛ ۳. اختر، ستاره، کوکب، نجم ≠ قمر؛ ۴. بلد، بلدچی، راهنما ≠ نابلد.

بی‌دقت: بی‌توجه، بی‌مبالات، سربه‌هوا ≠ دقیق.

بی‌دقتی: بی‌توجهی، بی‌مبالاتی، سربه‌هوایی ≠ دقت.

بی‌دل، بیدل: ۱. دل‌باخته، دل‌داده، شیدا، دل‌رمیده، شیفته، رمیده‌دل، مفتون، عاشق ≠ دلدار، دلبر؛ ۲. آزرده؛ ۳. افسرده، دلتنگ ≠ پرنشاط؛ ۴. ترسو، جبون، کم‌دل ≠ دلیر، پردل.

بی‌دل‌ودماغ: ۱. افسرده، ملول؛ ۲. دل‌تنگ؛ ۳. بی‌حوصله.

بی‌دلی، بیدلی: ۱. دلباختگی، دلدادگی، شیدایی، شیفتگی، عاشقی؛ ۲. آزردگی، دل‌آزردگی ≠ زنده‌دلی؛ ۳. افسردگی، دلتنگی؛ ۴. ترسویی، کم‌دلی ≠ پردلی.

بی‌دلیل: بی‌جهت، بی‌خود، بی‌سبب، بدون‌سبب.

بی‌دوام: ۱. بی‌ثبات، فانی، گذرا، گذرنده ≠ بادوام، پردوام، جاوید، مانا؛ ۲. سست، ناپایدار.

بی‌دولت: ادبار، بداقبال، بی‌اقبال، بی‌طالع، شوربخت، کم‌بخت ≠ دولتمند.

بی‌دیانت: ۱. بی‌دین، لامذهب؛ ۲. ناپارسا، ناپرهیزگار، نامتدین، نامتقی ≠ بادیانت، پرهیزگار.

بی‌دیسیپلین: ۱. بی‌انضباط، بی‌نظم، قانون شکن، غیرمنضبط، نظم‌گریز؛ ۲. بی‌ادب، بی‌تربیت، بی‌نزاکت، نافرهیخته ≠ منضبط.

بی‌دین: بی‌کیش، خدانشناس، فاسق، کافر، لامذهب، مرتد، مشرک، ملحد ≠ خداشناس، دیندار، مومن.

بی‌دینی: ارتداد، الحاد، رفض، کفر، لامذهبی ≠ خداشناسی، دیندار.

بی‌ذکاوت: کانا، کم عقل، کم‌فراست، کم‌هوش، ناهوشمند ≠ تیزهوش.

بی‌ذوق: بدسلیقه، بی‌استعداد، بی‌حال، بی‌دماغ، بی‌شوروحال، کج‌سلیقه ≠ باذوق، خوش‌ذوق، ذوقمند.

بی‌ذوقی: ۱. بدسلیقگی، کج‌سلیقگی ≠ سلیقه‌مندی، خوش‌سلیقگی؛ ۲. بی‌احساسی، بی‌حالی، بی‌دماغی، بی‌شوروحالی،.

بی‌راه، بیراه: ۱. چرت، یاوه، نامربوط، بی‌ربط؛ ۲. کج‌رو، منحرف، ضال، گمراه ≠ براه، سربه‌راه؛ ۳. بی‌انصاف؛ ۴. بی‌تناسب، ناهماهنگ.

بی‌ربط: ۱. بی‌اساس، بی‌پایه، هردری، نابه‌جا، چرند، چرت، مهمل، نامربوط ≠ موثق، مربوط؛ ۲. بی‌ترتیب، بی‌نظم ≠ منظم، مرتب، بسامان؛ ۳. بی‌اطلاع، بی‌علم، ناآگاه ≠ آگاه؛ ۴. بی‌تناسب، بی‌مناسبت ≠ متناسب، مربوط.

بی‌رحمانه: سبعانه، ستمگرانه، سفاکانه، ظالمانه ≠ مهربانانه.

بی‌رحم: جفاکار، جورپیشه، سخت دل، سنگ‌دل، خونریز، ستمکار، ستمگر، سفاک، سنگدل، شقی، ظالم، قسی، قسی‌القلب ≠ رحیم، رئوف.

بی‌رحمی: ۱. اعتساف، ستمگری، سخت‌دلی، سنگدلی، شقاوت، قساوت؛ ۲. جورپیشگی، ستمگری، ظلم ≠ ترحم.

بی‌رسم: بی‌حساب، ظالم، ستمکار، بیدادگر.

بی‌رسمی: احجاف، بیدادگری، ظلم، بیداد.

بی‌رغبت: بی‌شوق، بی‌میل، وازده ≠ شوقمند، بارغبت، مایل، علاقه‌مند.

بیرق: پرچم، درفش، رایت، علم، لوا.

بیرق‌دار، بیرقدار: پرچم‌دار، طلایه‌دار، علم‌دار.

بی‌رقیب: بی‌همال، یکه‌تاز.

بی‌رگ: بی‌تعصب، بی‌حمیت، بی‌درد، بی‌غیرت ≠ باحمیت، دردآشنا.

بی‌رمق: ۱. بی‌نا، ناتوان، ضعیف، بی‌تاب‌وتوان، شل، بی‌حال ≠ پرتوان؛ ۲. رقیق، آبکی؛ ۳. ناچیز.

بی‌رنگ: ۱. ساده؛ ۲. بدون‌رنگ ≠ رنگی، ملون.

بی‌رنگی: ۱. یک‌رنگی، اخلاص، صمیمیت؛ ۲. صداقت؛ ۳. بی‌ریایی، بی‌تزویری؛ ۴. فاقد رنگ، بی‌رنگ (‌بودن).

بی‌روح: ۱. خشک، خمود ≠ پرنشاط؛ ۲. سرد، یخ ≠ گرم، باروح، پرحرارت؛ ۳. سردمزاج؛ ۴. خاموش، خموش، ساکت، صامت ≠ پرنشاط؛ ۵. بی‌جنب‌وجوش، بی‌نشاط، دل‌مرده، غیرفعال ≠ بانشاط، فعال؛ ۶. افسرده، افسرده‌دل، روان‌نژند، ملول، نژند؛ ۷. سردمهر، کم‌عاطفه ≠ عطوف، با.

بی‌روزی: ۱. بی‌نوا، درویش، فقیر، مسکین ≠ فراخ‌روزی، دارا؛ ۲. محروم، بی‌نصیب.

بیرون آمدن: ۱. خارج‌شدن، خارج گشتن، ظاهر‌شدن؛ ۲. روییدن، سرزدن ≠ خشکیدن؛ ۳. خروج‌کردن، شورش‌کردن، شوریدن؛ ۷. سرکشی‌کردن.

بیرون: اسم ۱. برون، خارج ≠ درون؛ ۲. ظاهر ≠ باطن.

بی‌رونق: بی‌طراوت، راکد، کاسد، کدر، کساد، متروک، نارایج ≠ پررونق.

بیرون‌کردن: ۱. بیرون‌راندن، دفع‌کردن؛ ۲. اخراج‌کردن، طرد‌کردن؛ ۳. منفصل از خدمت‌کردن؛ ۴. مستثنا‌کردن.

بیرونی: ۱. برونی، خارجی ≠ درونی، اندرونی؛ ۲. ظاهری ≠ باطنی؛ ۲. بیگانه، خارجی، غریبه ≠ آشنا، خودی.

بی‌رویه: ۱. بی‌قاعده، بی‌شیوه ≠ نظام‌مند؛ ۲. بی‌حساب، بی‌حساب و کتاب.

بی‌ریا: بی‌آلایش، بی‌دوزوکلک، بی‌شیله‌پیله، خالص، راستین، صادق، صمیمی، یک‌رنگ ≠ ریاکار، دورو، دورودورنگ.

بی‌ریایی: بی‌آلایشی، بی‌سالوسی، خلوص، صداقت، یک‌رنگی ≠ ریاکاری، دورویی، نفاق.

بی‌ریش: ۱. امرد، پشت‌پایی، مخنث؛ ۲. بی‌مو، کوسه ≠ ریشدار، ریشو.

بیزار: بری، بی‌میل، روگردان، دلزده، سیر، ضجور، گریزان، متنفر، مشمئز، منزجر، نافر، نفور، وازده ≠ راغب، علاقه‌مند، مایل.

بیزار‌شدن: ۱. متنفر‌شدن، مشمئز‌شدن، وازده‌شدن ≠ راغب‌شدن؛ ۲. بی‌میل‌شدن، دل‌زده‌شدن.

بیزاری: ۱. اشمئزاز، تنافر، تنفر، دلزدگی، رمیدگی، ضجرت، کراهت، ملال، ملالت، نفرت، وازدگی ≠ اشتیاق، رغبت، علاقه‌مندی؛ ۲. ابراء، برائت؛ ۳. طلاق، جدایی، متارکه،.

بی‌زبان: ۱. ابکم، اصم، الکن، گنگ، لال؛ ۲. خاموش، ساکت ≠ گویا، زباندار؛ ۳. خجالتی، خجول؛ ۴. بی‌عرضه.

بی‌زبانی: i‌b[ n‌m‌b‌a‌z‌اسم ۱. الکنی، گنگی، لالی؛ ۲. خموشی، سکوت ≠ گویایی؛ ۳. خجولی؛ ۴. بی‌عرضگی.

بی‌زن: ارمل، بی‌همسر، تنها، عزب، مجرد ≠ متاهل.

بی‌زنی: تجرد، عزبی ≠ تاهل.

بی‌زوال: همیشگی، جاودان، جاوید، باقی، مانا، پایدار، پاینده، مستدام، دایم ≠ فانی.

بی‌زور: بی‌قوت، زپرتی، ضعیف، ناتوان، نحیف، نزار ≠ پرتوان، توانمند، زورمند، قوی.

بی‌زیان: ۱. بی‌آزار، بی‌آسیب؛ ۲. بی‌ضرر.

بی‌زینهار: قید بی‌امان، بی‌زنهار.

بی‌سابقه: ۱. بدیع، بکر، نو؛ ۲. بی‌بدیل؛ ۳. شگفت، طرفه، عجیب، غریب.

بیسار: بهمان، فلان.

بی‌سامان: ۱. بی‌ترتیب، آشفته، پریشان، بی‌نظم، نامرتب، نامنظم ≠ مرتب، منظم؛ ۲. بی‌برگ، بی‌توشه، فقیر، درمانده، مستمند، بی‌نوا، مسکین ≠ دارا، غنی؛ ۳. آواره، بی‌خانمان، بی‌ماوا، خانه‌به‌دوش، بی‌سرپناه ≠ بسامان؛ ۴. بی‌رونق ≠ پررونق؛ ۵. بی‌سرانجام.

بی‌سامانی:.

بی‌سبب: به‌ناحق، بیهوده، بی‌جهت، بی‌دلیل، بی‌خود.

بی‌سخاوت: ۱. بخیل، تنگ‌نظر، خسیس، کنس، ممسک ≠ باسخاوت، سخی؛ ۲. کم‌دهش، نابخشنده ≠ کریم، بخشنده.

بی‌سرانجام: ۱. نافرجام؛ ۲. بدعاقبت ≠ خوش‌عاقبت.

بی‌سرپرست: ۱. تنها، بی‌حامی، بی‌صاحب؛ ۲. یتیم؛ ۳. بیوه.

بی‌سروپا: اوباش، پاشنه‌ترکیده، شرتی‌شپکی، پست، رذل، ول، فرومایه، ولگرد، هرزه ≠ آدم حسابی.

بی‌سروته: باطل، بی‌معنی، بیهوده، بی‌ربط، نامربوط، پوچ، جفنگ، غیرمنطقی، من‌درآوردی، مهمل ≠ منطقی.

بی‌سلیقه: بدپسند، بی‌ذوق ≠ باسلیقه، خوش‌سلیقه.

بی‌سواد: ۱. امی، ناخوان، ناملا، مکتب‌ندیده ≠ باسواد، ملا؛ ۲. عامی، عوام، نادان ≠ دانا، فهیم؛ ۳. بی‌مایه، کم‌مایه.

بی‌سیرت: ۱. بی‌آبرو، بی‌عرض، بدنام، بی‌ناموس، رسوا، نانجیب ≠ نجیب، آبرومند؛ ۲. فاجر، فاسق.

بی‌سیرتی: ۱. بدنامی، بی‌ناموسی، رسوایی، نانجیبی؛ ۲. فسق‌وفجور.

بیش: افزون، بسیار، زیاد، غالب، متجاوز ≠ کم.

بی‌شایبه: ۱. پاک، خالص؛ ۲. بااخلاص، اخلاص‌آمیز، بی‌ریا.

بی‌شبهه: بدون‌تردید، بی‌تردید، بی‌شک، بی‌شبهت، بی‌گمان، حتمی، قطع.

بیشتر: ۱. افزون‌تر، زیادتر؛ ۲. اغلب، اکثر ۱. ≠ کمتر؛ ۲. به‌ندرت.

بیشترین: ۱. زیادترین، فزون‌ترین ≠ کمترین؛ ۲. غالب؛ ۳. اکثر ≠ اقل.

بیشترینه: ۱. بیشترین، اکثر؛ ۲. اغلب.

بی‌شرف: ۱. بی‌آبرو، بی‌حیثیت، بی‌عرض، بی‌عزت، بی‌شرافت؛ ۲. بی‌ناموس، نانجیب ≠ شریف؛ ۳. پست، رذل.

بی‌شرفی: بی‌آبرویی، بی‌عرضی، بی‌ناموسی، پستی، رذالت، نانجیبی ≠ شرافت.

بی‌شرمانه: صفت گستاخانه، وقاحت‌آمیز.

بی‌شرم: بی‌آزرم، بی‌حیا، بی‌عار، پررو، بی‌چشم‌ورو، چشم‌دریده، دریده، شوخ‌چشم، گربز، گستاخ، وقیح ≠ باحیا.

بی‌شرمی: بی‌آزرمی، بی‌حیایی، پررویی، دریدگی، گستاخی، وقاحت ≠ حجب، حیا.

بی‌شعور: ابله، احمق، بی‌ادراک، بی‌خرد، بی‌فراست، خنگ، سفیه، کودن، نادان، نفهم ≠ باشعور، فهیم.

بی‌شفقت: بی‌رحم، بی‌محبت، سنگ‌دل، ظالم، نامشفق، نامهربان ≠ شفیق، مهربان.

بی‌شک: بدون‌تردید، بی‌تردید، بی‌شبهه، بی‌گمان، حتمی، قطعاً، مسلم.

بی‌شکیب: بی‌تاب، بی‌صبر، بی‌طاقت، بی‌قرار، ناحمول، ناشکیب ≠ شکیبا، صبور.

بی‌شمار: بسیار، بی‌اندازه، بی‌حد، بی‌حساب، بی‌قیاس، بیمر، بی‌نهایت، جزیل، زیاد، سرسام‌آور، فراوان، نامحدود، نامعدود ≠ معدود.

بی‌شو: بی‌شوهر، بیوه، مطلقه ≠ شوهردار.

بیشه: ۱. اجم، جنگل، جنگلزار، کنام، نیزار، نیستان؛ ۲. بیدزار، بیدستان.

بیشه‌زار: ۱. اجم، بوته‌زار، بیشه‌سار، جنگلزار، درخت‌زار؛ ۲. نیزار، نیستان؛ ۳. بیدزار، بیدستان ≠ مزرعه.

بیشی: افزونی، زیادت، فزونی، کثرت ≠ قلت، کمی، منقصت، نقصان.

بی‌شیله‌پیله: ساده، ساده‌لوح، صاف‌وصادق، یکرنگ ≠ تودار.

بی‌صبر: بی‌تاب، بی‌تحمل، بی‌طاقت، بی‌قرار، عجول، ناشکیب، ناشکیبا ≠ شکیبا، صبور.

بی‌صبری: ۱. بی‌تحملی، بی‌طاقتی، بی‌قراری، ناشکیبایی، ناشکیبی، ناصبوری؛ ۲. بی‌تابی، بی‌طاقتی ≠ شکیبایی، صبوری.

بیص: ۱. تنگی، سختی؛ ۲. گرفتاری، گیرودار.

بی‌صدا: ۱. بی‌صوت، خاموش، ساکت، صامت ≠ باصدا؛ ۲. آرام ≠ ناآرام؛ ۳. همخوان ≠ واکه.

بی‌صرفه: بی‌سود، بی‌فایده، بی‌بهره بی‌نفع ≠ سودمند، پرفایده.

بی‌صفت: ۱. بی‌وفا، ناسپاس ≠ وفامند، سپاسدار؛ ۲. بی‌حمیت، بی‌غیرت ≠ باصفت.

بی‌صورت: بی‌حیا، بی‌شرم.

بیضوی: بیضی‌شکل ≠ مدور، دایره شکل.

بیضه: تخم، خایه، خصیه.

بیطار: بیطر، دامپزشک، دستورپزشک.

بی‌طاقت: بی‌تاب، بی‌صبر، بی‌قرار، کم‌حوصله، ناآرام، ناصبور ≠ حمول، شکیبا، صبور.

بی‌طالع: ۱. بدبخت، بدشانس، بدطالع، بی‌اقبال، حرمان‌زده ≠ خوش‌طالع، اقبالمند؛ ۲. بی‌بهره، بی‌نصیب، محروم ≠ بهره‌مند، بهره‌ور.

بی‌طراوت: ۱. پژمرده، خشک، زرد، ناخرم ≠ پرطراوت؛ ۲. بی‌رونق ≠ پررونق.

بی‌طعم: بدمزه، بی‌مزه ≠ خوشمزه، خوش‌طعم.

بی‌ظرافت: خشن، زمخت، نازیبا ≠ ظریف.

بیع: ابتیاع، خرید، دادوستد، صفعه، ≠ فروش، شرا.

بی‌عار: ۱. تن‌آسا، تن‌پرور، کاهل ≠ کاری، کوشا، زرنگ؛ ۲. تن‌لش، سست‌عنصر؛ ۳. پست، بی‌آزرم، بی‌حمیت، بی‌شرم ≠ باآزرم؛ ۳. بی‌حیا، بی‌غیرت، بی‌رگ، لش ≠ غیرتمند.

بی‌عاری: ۱. تن‌آسایی، تنبلی، تن‌پروری، کاهلی؛ ۲. بی‌آزرمی، بی‌حیایی، بی‌شرمی؛ ۳. بی‌حمیتی، بی‌غیرتی، لش‌بازی.

بی‌عاطفگی: ۱. بی‌عطوفتی، سردمهری، سردی، نامهربانی ≠ باعاطفگی؛ ۲. بی‌روحی، خشکی.

بی‌عاطفه: ۱. بی‌محبت، سنگین‌دل؛ ۲. سردمهر، نامهربان؛ ۳. بی‌روح، خشک، سرد ≠ باعاطفه.

بیعانه: پیش‌پرداخت، پیش‌مزد، ربون، سبقانه، مساعده.

بیعت: ۱. پیمان، عهد، معاهده، میثاق؛ ۲. پیمان بستن، عهد بستن.

بیعت: دیر، کنشت، کنیه، معبد(یهود و نصارا).

بیعت شکستن: پیمان‌شکستن، نقض‌عهد‌کردن، پیمان‌شکنی‌کردن.

بی‌عدیل: بی‌بدیل، بی‌مانند، بی‌نظیر، بی‌همال، بی‌همتا، بی‌مثل.

بی‌عرض: بی‌آبرو، بی‌شرف، بی‌عصمت، بی‌عفاف، بی‌ناموس ≠ آبرودار، باآبرو.

بی‌عرضگی: ۱. بی‌کفایتی، ناکارآمدی، بی‌بخاری، بی‌لیاقتی، نالایقی؛ ۲. بیکارگی.

بی‌عرضه: ۱. بی‌حال، بی‌صلاحیت، بی‌بخار، بی‌کفایت، بی‌لیاقت، نالایق ≠ باکفایت، لایق؛ ۲. تنبل، ناکارآمد، لش ≠ کارآ، کارآمد، باعرضه، عرضه‌مند.

بی‌عصمت: بی‌ناموس، بی‌عفت، غر، فاحشه، ناپاک، هرجایی ≠ عفیف، عفیفه.

بی‌عصمتی: بی‌ناموسی، بی‌عفتی، فاحشگی، ناپاکی، نانجیبی ≠ نجابت.

بی‌عفت: بی‌عصمت، بی‌ناموس، ناپاک، نانجیب ≠ عفیف، عفیفه.

بی‌عفتی: بی‌عصمتی، فساد، ناپاکی، نانجیبی ≠ پاکدامنی، عفاف.

بی‌عقل: ابله، خشک‌مغز، خل، سفیه، کانا، بی‌خرد، کودن، مجنون، نادان، نفهم ≠ خردمند، عاقل، بخرد.

بی‌عقلی: بی‌خردی، جهالت، خلی، دیوانگی، کانایی، نادانی ≠ خردمندی.

بی‌علاج: بدخیم، بی‌درمان، شفاناپذیر، لاعلاج، درمان‌ناپذیر، علاج‌ناپذیر ≠ درمان‌پذیر، علاج‌پذیر.

بی‌علاقگی: i‌b[ e‌q‌m‌l‌a'اسم ۱. بی‌تفاوتی، بی‌رغبتی، بی‌میلی، دلزدگی، سردی ≠ علاقه‌مندی؛ ۲. بی‌مبالاتی، سپوزه‌کاری، لاابالیگری، لاقیدی؛ ۳. بی‌خیالی، بی‌غمی؛ ۴. تن‌پروری ≠ مجاهدت، پویایی.

بی‌علاقه: بی‌تفاوت، بی‌رغبت، بی‌شوق، بی‌میل ≠ علاقه‌مند، مشتاق.

بی‌علم: بی‌دانش، جاهل، نادان ≠ باسواد، عالم.

بی‌علمی: بی‌دانشی، جهالت، جهل ≠ باسوادی.

بی‌عیب: ۱. پاک، مبرا؛ ۲. بی‌نقص، سالم، صحیح، کامل ≠ عیبناک، معیوب.

بیغار: بیغاره، سرزنش، سرکوفت، طعنه، عتاب، قدح ≠ ستایش، مدح.

بی‌غش: خالص، سارا، سره، ناب ≠ ناسره.

بی‌غم: آسمون‌جل، بی‌خیال، بی‌فکر، لاابالی، لاقید ≠ دل‌مشغول.

بیغوله: ۱. کنج، بیراهه، گوشه، گوشه‌متروک؛ ۲. خرابه، ویرانه ≠ آباد؛ ۳. دخمه.

بی‌غیرت: ۱. بی‌آبرو، بی‌حمیت، بی‌ناموس، قرمساق، لوده، ناکس ≠ باحمیت، غیرتمند؛ ۳. بی‌عار، تن‌آسا، تنبل، کاهل، لاابالی ≠ زرنگ، کوشا.

بی‌فایده: بی‌ارزش، بی‌ثمر، بیجا، بی‌حاصل، بی‌مصرف، بیهوده، عبث، لاطائل، لغو، مذبوحانه، مهمل، هرزه ≠ سودمند، مفید.

بی‌فراست: بی‌خرد، بی‌شعور، بی‌وقوف، کم‌هوش، ناهوشمند، ناهوشوار ≠ هوشیار، بافراست.

بی‌فروغ: ۱. کم‌نور؛ ۲. تیره‌وتار، تاریک.

بی‌فرهنگ: بربر، بی‌ادب، بی‌نزاکت، نافرهیخته، نامتمدن، وحشی ≠ فرهیخته، بافرهنگ، متمدن.

بی‌فرهنگی: بربریت، نافرهیختگی ≠ فرهیختگی.

بی‌فضیلت: بی‌علم، بی‌فضل، بی‌کمال ≠ بافضیلت.

بی‌فکر: بی‌خیال، بی‌غم، لاابالی، لاقید.

بی‌فکری: بی‌خیالی، بی‌غمی، لاابالیگری، لاقیدی ≠ دل‌مشغولی.

بی‌قابلیت: بی‌صلاحیت، بی‌عرضه، بی‌لیاقت، نالایق ≠ لایق.

بی‌قاعدگی: آشفتگی، بی‌ضابطگی، بی‌نظمی، بی‌هنجاری ≠ قاعده‌مندی، قانونمندی.

بی‌قاعده: آشفته، بی‌ضابطه، بی‌قانون، بی‌نظم، بی‌هنجار، هردمبیل ≠ قاعده‌مند، قانونمند، باقاعده، ضابطه‌دار.

بی‌قانونی: ۱. آنارشی، هرج‌ومرج، بلبشو، شلوغی؛ ۲. بی‌رسمی؛ ۳. بی‌سالاری؛ ۴. بی‌نظمی، بی‌ضابطگی.

بی‌قدر: ۱. بی‌ارزش، غیرمهم، کم‌ارزش، کم‌بها؛ ۲. بی‌عزت، پست، حقیر، فرومایه، ناقابل ≠ ارزشمند.

بی‌قدرت: بی‌قوه، ضعیف، کم‌زور، ناتوان ≠ توانا، قدرتمند.

بی‌قرار: ۱. بی‌تاب، ناشکیب، بی‌صبر، بی‌طاقت، ناشکیبا؛ ۲. حیران، سرگشته، سر به گریبان؛ ۳. شیدا، شوریده؛ ۴. ضجر، ناآرام، ناآسوده، آرام‌ناپذیر ≠ آرام؛ ۵. پریشان، سراسیمه؛ ۶. متغیر، مضطرب؛ ۷. بی‌ثبات.

بی‌قراری: ۱. اضطراب، اندوه، بی‌تابی، بی‌ثباتی، بی‌طاقتی، دلواپسی، دلهره، قلق، ناراحتی ≠ آرامش؛ ۲. بی‌صبری، پریشانی، سرآسیمگی، ناشکیبایی ≠ شکیبایی.

بی‌قواره: بدریخت، بدمنظر، زشت، ناجور، نامتناسب ≠ خوش‌قواره.

بی‌قیاس: بی‌اندازه، بی‌حد، بی‌شمار، بیمر ≠ معدود.

بی‌قید: بی‌اعتنا، بی‌بندوبار، بی‌فکر، بی‌مبالات، سپوزکار، لاابالی، لاقید ≠ مسئول، مقید.

بی‌کار: ۱. بی‌پیشه، بی‌حرفه، بی‌شغل، بیکاره، غیرشاغل ≠ شاغل؛ ۲. ول، ول‌گرد، ولو؛ ۳. عاطل، لاابالی، معطل؛ ۴. کم‌مشغله ≠ پرمشغله.

بی‌کارگی: تن‌آسایی، تن‌پروری، عطلت، کاهلی، لاابالیگری.

بی‌کاره: بی‌مصرف، تنبل، تن‌پرور، کاهل، لش، مفتخوار، مهمل، ول، ولگرد، بیهوده‌گرد، هرزه‌گرد، ولو، هنجام، هیچکاره ≠ زرنگ، شاغل.

بی‌کاری: عطلت ≠ اشتغال، مشغله.

بی‌کتاب: صفت ۱. لاکتاب، لاکردار، لعنتی؛ ۲. لامذهب، بی‌دین ≠ مذهبی، دیندار.

بی‌کران: بی‌پایان، بی‌کرانه، نامحدود ≠ کرانمند.

بی‌کس: ۱. بیچاره، بی‌نوا، بیواره؛ ۲. بی‌یار، تنها، غریب؛ ۳. یتیم.

بی‌کسی: ۱. بی‌یاری، تنهایی، غریبی؛ ۲. یتیمی؛ ۳. بیچارگی، بینوایی.

بی‌کفایت: بی‌صلاحیت، بی‌عرضه، بی‌لیاقت، ناقابل، نالایق ≠ باعرضه، باکفایت.

بی‌کفایتی: بی‌صلاحیتی، بی‌عرضگی، بی‌لیاقتی، عدم قابلیت ≠ باکفایتی، لیاقت.

بی‌کله: ۱. بی‌پروا، بی‌ملاحظه، بی‌احتیاط ≠ ملاحظه‌کار، محتاط؛ ۲. سبک عقل، بی‌عقل، سبک‌مغز، دیوانه.

بی‌کم‌وکاست: قید بی‌کم‌وکسر، بی‌کم‌وزیاد، تمام، کامل.

بی‌کیاست: ۱. بی‌تدبیر، ناکاردان، نامدبر ≠ مدبر؛ ۲. بی‌سیاست ≠ باکیاست.

بی‌کینه: بی‌غرض ≠ کینه‌توز، کینه‌ورز.

بیگار: بیگاری، سخره، شاکار، شایگان، کار بی‌مزد ≠ مزدوری.

بیگاری: بیگار، سخره، کاربی‌مزد ≠ مزدوری.

بیگ: امیر، بزرگ ≠ نوکر، خادم.

بیگانگان: ۱. اغیار، غریبه‌ها، نامحرمان؛ ۲. خارجیان، خارجی‌ها ≠ آشنایان.

بیگانگی: ۱. غربت، غریبی؛ ۲. ناآشنایی؛ ۳. نامحرمی؛ ۴. نامانوسی ≠ آشنایی، انس.

بیگانه: اجنبی، خارجی، غریب، غریبه، غیر، متنکر، ناآشنا، ناشناس، نامحرم ≠ آشنا، خودی، محرم.

بیگانه‌پرست: بیگانه‌پرور، بیگانه‌نواز، اجنبی‌خویش، غریبه‌دوست، غیرخواه، اجنبی پرست، اجنبی‌خواه ≠ بیگانه‌ستیز.

بیگانه‌نواز: غریب‌نواز، غریبه‌نواز، بیگانه‌پرور ≠ بیگانه‌گداز، بیگانه‌ستیز.

بی‌گاه: ۱. بی‌موقع، بی‌وقت، بی‌هنگام؛ ۲. دیروقت، دیرهنگام، دیر، ناوقت ≠ گاه، زود؛ ۳. شبانگاه، غروب‌هنگام ≠ پگاه زود، گاه.

بی‌گزند: ۱. سالم ≠ ناسالم؛ ۲. گزندناپذیر ≠ گزندپذیر؛ ۳. کامل، بی‌عیب‌ونقص.

بی‌گمان: بدون تردید، بدون‌شک، بی‌تردید، بی‌شبهه، بی‌شک، مسلّم، یقیناً، حتم.

بیگم: ۱. بانو، بی‌بی، خاتون، خانم ≠ بیگ؛ ۲. ملکه مادر.

بی‌گناه: بی‌تقصیر، مبرا، بی‌گنه، معصوم ≠ گناهکار، بزهکار.

بی‌گناهی: ۱. برائت، بی‌گنهی، معصومیت؛ ۲. مظلومیت ≠ بزه‌کاری.

بیلان: ترازنامه، کارکرد، کارنامه، گزارش.

بی‌لطف: ۱. نامهربان، بی‌ملاطفت؛ ۲. ناخوش‌آیند، نامطبوع؛ ۳. زمخت، فاقد ظرافت ≠ ظریف.

بی‌لیاقت: بی‌صلاحیت، بی‌عرضه، ناشایسته، ناقابل، نالایق ≠ لایق.

بیمار: آهمند، بستری، دردمند، رنجور، سقیم، علیل، علیل‌المزاج، مریض، معلول، منهوک، ناتندرست، ناخوش، ناسالم ≠ سالم.

بیمارخیزی: نقاهت.

بیمارستان: بهداری، دارالشفاء، درمانگاه، شفاخانه، مریضخانه.

بیمارستان روانی: تیمارستان، دارالمجانین، دیوانه‌خانه، دیوانه‌ستان.

بیماری: درد، دردمندی، رنجوری، عارضه، علت، علیلی، کسالت، مرض، مریضی، ناخوشی ≠ سلامت، صحت.

بیم: اضطراب، پروا، ترس، ترس‌کاری، تشویش، جبن، خارخار، خلجان، خوف، رعب، فزع، محابا، مخافت، نگرانی، واهمه، وحشت، وهم، هراس، هول، هیبت ≠ رجا.

بی‌مانند: ۱. بی‌بدیل، بی‌مثال، بی‌چون، بی‌مثل، بی‌نظیر، بی‌همتا، فرد، فرید، یکتا، یگانه؛ ۲. تک، نادر، نادره، یکه ≠ عادی؛ ۳. یتیم.

بی‌مایه: ۱. بی‌سرمایه، مفلس، خرمن‌سوخته، بی‌پول، بینوا، بی‌چیز ≠ سرمایه‌دار، پرمایه؛ ۲. بی‌قدر؛ ۳. بی‌هنر، کم‌دانش.

بی‌مبالات: بی‌توجه، بی‌دقت، بی‌فکر، بی‌ملاحظه، سهل‌انگار، لاابالی، لاقید ≠ متوجه، محتاط، ملاحظه‌کار.

بی‌مبالاتی: ۱. بی‌پروایی، بی‌ملاحظگی؛ ۲. بی‌توجهی، بی‌دقتی، سهل‌انگاری؛ ۳. لاابالیگری، لاقیدی.

بی‌مثل: بی‌مانند، بی‌همال، بی‌همتا، فرد، فرید.

بی‌محابا: ۱. بی‌باک، بی‌پروا، بی‌ملاحظه ≠ ملاحظه‌کار؛ ۲. بی‌ادب، گستاخ ≠ آداب‌دان؛ ۳. بی‌باکانه، گستاخانه ≠ محتاطانه.

بی‌محل: ۱. بی‌ارج، بی‌ارزش، ≠ ارزشمند؛ ۲. بی‌پشتوانه، بی‌اعتبار ≠ معتبر؛ ۳. نابجا، ناروا ≠ روا؛ ۴. بی‌مناسبت.

بی‌محلی: بی‌اعتنایی، بی‌التفاتی، عدم توجه ≠ اعتنا، التفات.

بی‌مرادی: ۱. بی‌نصیبی، محرومیت، نامرادی؛ ۲. حرمان، یاس ≠ امید، رجا، مرادمندی.

بیمر: بسیار، بی‌اندازه، بی‌حد، بی‌حساب، بی‌شمار، خیلی ≠ معدود.

بی‌مروت: بی‌حمیت، ناجوانمرد ≠ بامروت.

بی‌مزد: بلاعوض، رایگان، مجانی، مفتی ≠ مزدی.

بی‌مزگی: ۱. بی‌طعمی؛ ۲. بی‌ذوقی؛ ۳. خنکی.

بی‌مزه: ۱. بی‌طعم؛ ۲. بی‌ذوق، خنک، لوس ≠ بامزه، لذیذ.

بی‌مصرف: به‌دردنخور، باطله، بی‌استفاده، بی‌فایده، بیهوده، مهمل؛ ۲. بی‌کاره ≠ مفید.

بی‌معاملگی: بی‌رواجی، بی‌رونقی، بی‌مشتری، رکود، کسادی ≠ رونق.

بی‌معرفت: بی‌تمیز، بی‌دانش، بی‌هنر، جاهل، نادان، نافرهیخته ≠ بامعرفت.

بی‌معنی: باطل، بی‌سروته، بیهوده، چرند، لغو، مزخرف، مهمل، یاوه ≠ معنادار.

بی‌مقدار: بی‌ارزش، پست، خوار، فرومایه ≠ ارزشمند.

بی‌ملاحظگی: ۱. بی‌پروایی، بی‌مبالاتی ≠ توجه، دقت، مبالات؛ ۲. بی‌احتیاطی.

بی‌ملاحظه: ۱. بی‌احتیاط، بی‌مبالات، بی‌محابا؛ ۲. نترس، بی‌پروا ≠ ملاحظه‌کار.

بی‌مناسبت: بی‌جا، بی‌ربط، بی‌گاه، بی‌موقع، بی‌وقت، نامربوط ≠ متناسب، مربوط.

بیمناک: ۱. ترسو، ترسیده، متوحش، مرعوب، مستوحش، وحشتزده، هراسان ≠ جسور؛ ۲. ترسناک، ترسو، خوفناک، سهمناک، هولناک؛ ۳. اندیشناک، متوهم.

بی‌مورد: صفت ۱. بیجا، نامتناسب، بی‌مناسبت، پرت، نابجا، نامناسب ≠ بجا، متناسب؛ ۲. ناموجه، توجیه‌ناپذیر ≠ موجه، توجیه‌پذیر.

بی‌مو: طاس، کچل، کل ≠ مودار، زلف‌دار.

بی‌موقع: بی‌جا، بی‌وقت، نابجا، بی‌هنگام، نابهنگام، ناوقت، ناهنگام ≠ بجا، بهنگام.

بی‌مویی: طاسی، کچلی، کلی.

بی‌مهر: نامهربان، سردمهر، بی‌محبت، کم‌محبت، کم‌عاطفه، سرد ≠ بامهر، عطوف، مهربان.

بی‌میل: بی‌دل، بی‌رغبت، بی‌شوق، دل‌مرده، سرد؛ ۲. بیزار، دل‌زده، مشمئز ≠ مایل، علاقه‌مند.

بی‌میلی: بی‌رغبتی، دلزدگی، سردی، نفرت ≠ تمایل، علاقه‌مندی.

بین: آشکار، بیدار، روشن، مبرهن، واضح، هویدا ≠ بدیهی، جلی، مسلم، معلوم، ناآشکار.

بینا: ۱. بصیر، دانا، عالم، مبصر ≠ نادان؛ ۲. بیننده، دیده‌ور؛ ۳. مستبصر ≠ نابینا، کور، اعمی.

بینات: براهین، شواهد، ظواهر، مشهودات ≠ مجهولات.

بی‌نام: ۱. بی‌اسم؛ ۲. ناشناخته، گمنام ≠ شناخته‌شده، اسمی، نامی، نامور، معروف، نام‌آور.

بی‌ناموس: بی‌آبرو، بی‌شرف، بی‌عرض، بی‌عصمت، بی‌عفت، بی‌غیرت، فاسق ≠ عفیف.

بی‌ناموسی: ۱. بی‌عصمتی، بی‌عفتی ≠ پاکدامنی، عفت؛ ۲. بی‌آبرویی، بی‌شرافتی، بی‌شرفی؛ ۳. فسق و فجور.

بی‌نام‌ونشان: ناشناخته، خمول، گمنام ≠ نام‌آور، نامدار، نامور.

بی‌نامی: بی‌نشانی، خمول، گمنامی ≠ ناموری.

بینایی: ۱. دید، رویت؛ ۲. باصره؛ ۳. اطلاع، بصیرت، بینش، دانایی ≠ شنوایی.

بی‌نتیجه: بی‌فایده، بی‌نفع، بیهوده، عبث، لاطائل، مهمل ≠ سودمند.

بی‌نزاکت: بی‌ادب، بی‌تربیت، جلف، گستاخ، وقیح ≠ مودب، بانزاکت.

بی‌نزاکتی: بی‌ادبی، بی‌انضباطی، بی‌تربیتی، پررویی، گستاخی ≠ نزاکت، ادب.

بی‌نشاط: ۱. افسرده، بی‌شوروشوق، پژمرده، دلمرده؛ ۲. ناخوشحال، ناخوشدل، ناشاد، ناشادمان، نامسرور ≠ بانشاط.

بینش: بصیرت، بینایی، خرد، آگاهی، دانش، درک، دید، شعور، شناخت، فرهنگ، فضل، کمال، معلومات، وقوف.

بی‌نصیب: بی‌بهره، کم‌بهره، محروم، معرا، نارسیده ≠ بهره‌مند، بهره‌ور حرمان، ناامیدی، نومیدی ≠ بهره‌وری.

بی‌نطفه: سترون، عقیم، نابارور ≠ نطفه‌دار.

بی‌نظم: بی‌انضباط، بی‌ترتیب، بی‌قاعده، درهم، قاطی‌پاطی، مختل، نامرتب، نامنظم ≠ مرتب، منظم.

بی‌نظمی: آنارشی، نابسامانی، هرج‌ومرج ≠ انتظام.

بی‌نظیر: ۱. بی‌رقیب، بی‌مانند، بی‌همال، بی‌همتا، بی‌مثل، بی‌مثال، بی‌همانند، عدیم‌النظیر، فرد، فرید؛ ۲. تک؛ ۳. تک‌تاز، رقابت‌ناپذیر.

بی‌نقص: بی‌عیب، سالم، صحیح، کامل ≠ عیبناک، ناقص.

بی‌نمک: ۱. فاقدنمک؛ ۲. بی‌لطف؛ ۳. بی‌طعم، بی‌مزه؛ ۴. لوس، یخ ≠ ملیح، نمکین.

بین: ۱. میان ≠ ابتدا، انتها؛ ۲. مرکز، وسط ≠ آغاز، انتها؛ ۳. اثنا؛ ۴. فاصله.

بیننده: اسم ۱. تماشاگر، تماشاچی، ناظر، نظاره‌گر؛ ۲. بینا، مبصر ≠ شنونده، مستمع.

بی‌نوا: آس‌وپاس، بیچاره، پریشان‌حال، تهیدست، درمانده، درویش، فقیر، گدا، محتاج، مستمند، مسکین، مفلس، نادار، ندار ≠ دارا.

بی‌نوایی: ‌اسم احتیاج، پریشان‌حالی، تنگ‌دستی، تهی‌دستی، فقر، مستمندی، ناداری، نیازمندی ≠ توانگری، غنا.

بی‌نور: تار، تاریک، تیره، کدر ≠ روشن، منور.

بی‌نهایت: صفت بسیار، بغایت، بی‌اندازه، بی‌حد، بی‌شمار، سرسام‌آور، فراوان، مفرط، نامتناهی، نامحدود ≠ محدود، معدود.

بینه: برهان، حجت، دلیل، فرنود، منطق.

بی‌نیاز: توانگر، دارا، صمد، غنی، مستغنی ≠ نیازمند.

بی‌نیازی: ۱. تنعم، توانگری؛ ۲. خرسندی؛ ۳. استغنا، درویشی، قناعت؛ ۴. صمددیت ≠ نیازمندی.

بینی: پوز، خیشوم، دماغ، غنه؛ ۲. مشام.

بی‌واک: بی‌صدا، صامت ≠ واکدار.

بی‌وفا: ۱. پیمان‌شکن، خائن، عهدگسل؛ ۲. غدار، جفاجو، جفاگر ≠ وفادار، وفامند.

بی‌وفایی: پیمان‌شکنی، خیانت، غدر، جفاجویی ≠ وفاداری.

بی‌وقار: ۱. بی‌وقر، جلف، سبک، سبکسر، ناموقر ≠ موقر، باوقار؛ ۲. بی‌مهابت، بی‌هیبت، بی‌جذبه ≠ پرهیبت، پرجذبه، باجذبه.

بی‌وقت: ۱. بیگاه، بی‌موقع، بی‌هنگام ≠ بموقع؛ ۲. زود، گاه ≠ دیر.

بی‌وقر: بی‌وقار، جلف، سبک ≠ موقر، وزین.

بی‌وقوف: ۱. بی‌خبر، غافل، ناآگاه ≠ آگاه، عاقل، مطلع، خبیر، واقف؛ ۲. دیریاب، کندذهن، کندهوش، کودن ≠ هوشمند، زیرک، تیز.

بیوگرافی: تذکره، حسب‌حال، زندگی‌نامه، شرح‌حال.

بیوگی: ۱. بی‌زنی؛ ۲. بی‌شوهری.

بیوه: ۱. ارمله، شومرده، مطلقه؛ ۲. ارمل، زن‌مرده، مطلق.

بی‌همتا: بی‌مانند، بی‌همال، بی‌مثل، بی‌نظیر، تنها، فرید، یکتا، یگانه.

بی‌هنر: ۱. بی‌مایه، بی‌معرفت، هیچکاره؛ ۲. بی‌عرضه ≠ هنرور.

بیهودگی: بی‌ثمری، بی‌فایدگی، پوچی، هرزگی.

بیهوده: صفت ۱. اراجیف، دروغ، ژاژ، لاطائل، مزخرف، مهمل، واهی، هذیان، یاوه؛ ۲. باطل، بی‌اثر، بی‌ثمر، بی‌جهت، بی‌حاصل، بی‌خود، بی‌خاصیت، بی‌سبب، بی‌فایده، بی‌معنی، بی‌مصرف، بی‌نتیجه، پوچ، عاطل، عبث، کشکی، لغو، ناسودمند، نامربوط، هجو، هدر، هرزه، هیچ.

بیهوده‌گرد: ولگرد، هرزه‌گرد.

بیهوده‌گو: پراکنده‌گو، حراف، ژاژخا، مهذار، محمل‌باف، وراج، هرزه‌خای، هرزه‌درای، هرزه‌گوی، هرزه‌لای، یاوه‌سرا ≠ حقگو.

بیهوده‌گویی: هرزه‌خایی، هرزه‌گویی، هرزه‌لایی، یاوه‌گویی.

بی‌هوش: ۱. بی‌حال، مدهوش؛ ۲. لایعقل، مست؛ ۳. احمق، بی‌استعداد، خرف، خرفت، کم‌حافظه، کندذهن، کودن، منگ؛ ۴. بیخود، دبنگ، گیج ≠ هوشمند.

بی‌هوشی: اغما، بی‌حسی، بی‌خودی، غش، کما ≠ هوشیاری.

بی‌هیبت: ۱. بی‌سطوت، بی‌شکوه، بی‌صولت، فاقد عظمت ≠ پرهیبت؛ ۲. بی‌جذبه، بی‌نهایت.

بوس: ۱. خشم، غضب؛ ۲. بیم، ترس، خوف، هراس؛ ۳. سختی، شدت؛ ۴. دلیری، شجاعت، قوت.

ستاره نجفیان

این فرهنگ مترادفات بسیار مفید برای هر نویسنده ای را از کانال بهتر بنویسیم در ایتا با آدرس زیر انتخاب کردم و به تفکیک حروف در اینجا بارگزاری کردم. https://eitaa.com/behtarbenevisim

آب: ۱. ماء؛ ۲. مایع؛ ۳. شیره، عرق، عصاره، عصیر؛ ۴. حل، محلول؛ ۵. ذوب؛ ۶. خوی؛ ۷. بزاق، آب‌دهان؛ ۸. منی؛ ۹. بحر، دریا، یم؛ ۱۰. زهاب؛ ۱۱. آبرو، حیثیت، شرف، عزت؛ ۱۲. تری، تازگی، طراوت.

آباء: اجداد، اسلاف، پدران، پیشینیان، نیاکان ≠ اخلاف.

آباجی: آبجی، اخت، باجی، خواهر، دده، شاباجی، همشیره ≠ داداش.

آباد: ۱. برپا، دایر، معمور؛ ۲. پررونق؛ ۳. پیشرفته، توسعه‌یافته، مترقی؛ ۴. تندرست، سالم؛ ۵. بسامان، منظم؛ ۶. غنی، مرفه ≠ ۱. خراب، متروک، ویران؛ ۲. بی‌رونق؛ ۴. عقب‌مانده.

آبادان: ۱. آباد، برپا، پررونق، دایر، معمور ≠ خراب.

آبادانی: ۱. آبادی، عمارت، عمران؛ ۲. ترقی، توسعه، رونق؛ ۳. آسایش، ترفیه، رفاه ≠ خرابی.

آبادی: ۱. آبادانی، عمارت، عمران؛ ۲. ده، دهات، دهکده، روستا، شهر، واحه، ولایت.

آبان: ۱. آبان‌ماه، عقرب؛ ۲. آب‌بان.

آب‌انبار: ۱. برکه؛ ۲. آبدان، آبگیر، برم، تالاب.

آب‌باز: ۱. آب‌ورز، سباح، شناگر، شناور؛ ۲. غواص.

آب‌بازی: ۱. غوص؛ ۲. آب‌ورزی، سباحت، شناگری.

آب‌بند: بند، سد، ورغ.

آبجو: فقاع، فوگان، ماء‌الشعیر.

آبجی: آباجی، اخت، باجی، خواهر، دده، شاباجی، همشیره ≠ داداش، برادر.

آبخورد: ۱. تقدیر، سرنوشت، قسمت؛ ۲. بهره، روزی، نصیب؛ ۳. آبشخور، مشرب، منهل.

آبخوری: ۱. تنگ، سبو، کوزه، مشربه؛ ۲. آبخور، آبشخور.

آبخیز: آب‌دار، آبزا، کوهه، موج، موج‌کوهه.

آبدار: ۱. آبکی، باطراوت، پرآب، رقیق، شاداب، مایع؛ ۲. آبدارچی، ایاغچی، ساقی، شربتدار، قهوه‌چی؛ ۳. آبدیده، برنده، تیز؛ ۴. سخت؛ ۵. تند، زننده، نیشدار؛ ۵. آبخیز، آبزا؛ ۶. رسا، روان، فصیح، گویا ≠ بی‌آب، خشک.

آبدان: آب‌انبار، آبگیر، برکه، برم، تالاب، غدیر.

آب‌دهان: بزاق، تف، خدو، خیو، کفک.

آب‌دهن: بزاق، تف، خدو، خیو.

آب‌ریز: میزاب، ناو، ناودان.

آبدیده: ۱. تر، خیس، مرطوب، نم، نمدار؛ ۲. آبداده، بران، برا، تیز.

آبراه: آبراهه، ترعه، جدول، جو، کانال، مجرا، مسیل، نهر.

آبراهه: آبراه، آب‌گذر، ترعه، جدول، جو، کانال، مسیل.

آبرو: احترام، اعتبار، جاه، حرمت، حیثیت، شرف، عرض، عرق، عزت، قدر، منزلت، ناموس.

آبرومند: ۱. آبرودار، باآبرو، برومند، شریف، محترم، معتبر؛ ۲. عفیف.

آبریز: ۱. آبریزگاه، توالت، دستشویی، کابینه، مبال، مستراح؛ ۲. دلو؛ ۳. آبدستان، آفتابه، ابریق، مطهره.

آبریزگاه: آبریز، توالت، دستشویی، کابینه، مبال، مستراح.

آبستن: ۱. آبسته، باردار، پابماه، حامله؛ ۲. دچار، دستخوش؛ ۳. پنهان، مخفی، نهان ≠ ۱. سترون، عقیم.

آبستنی: بارداری، حاملگی ≠ سترونی، عقیمی.

آبشخور: ۱. آبخور، آبشخورد، آبشخوار، سرچشمه، منهل؛ ۲. روزی، قسمت، نصیب؛ ۳. تقدیر، سرنوشت؛ ۴. مشرب؛ ۵. مقام، منزل، موطن.

آبکش: ۱. سقا؛ ۲. عطش‌زا؛ ۳. ترشی‌پالا، چلوصافی، صافی.

آبکند: ۱. سیل‌گاه، مسیل؛ ۲. گودال، گود، مغاک؛ ۳. آبگیر، تالاب، غدیر.

آب‌کوهه: خیزاب، موج، موج‌خیز.

آبکی: آبدار، آبگین، تنک، روان، مایع ≠ جامد.

آب‌گذر: آبراهه، جدول، جو، کانال، نهر.

آبگونه: آبکی، آبگون، آبگین، مایع.

آبگیر: ۱. برکه، برم، تالاب، غدیر؛ ۲. استخر، حوض؛ ۳. مرداب.

آبگینه: ۱. آبگین، آینه، آیینه، زجاج، مرآت؛ ۲. شیشه؛ ۳. بلور؛ ۴. تیغ؛ ۵. الماس.

آبله: ۱. تاول؛ ۲. تبخال، تبخاله.

آبله‌رو: آبله‌دار، آبله‌ناک، مجدر.

آبله‌کوبی: تلقیح، مایه‌کوبی، واکسیناسیون.

آب‌وتاب: بزک، جلا، رونق، ساخت‌وپرداخت، طول‌وتفصیل.

آب‌ونان‌دار: پرسود، سودآور، منفعت‌دار.

آبونمان: اشتراک.

آبونه: مشترک.

آبی: ۱. ارزق، کبود، لاجورد، نیلگون؛ ۲. بحری، دریایی؛ ۳. آبزی؛ ۴. خالو، دایی ۱. ≠ دیمی، دیم؛ ۲. خشکی؛ ۳. هوازی.

آبیار: آب‌بان، آب‌پا، میراب.

آپارتمان: ۱. خانه، مسکن، منزل؛ ۲. ساختمان.

آتش: ۱. آذر، اخگر، شرار، شرر، شعله، نار؛ ۲. جهنم، دوزخ، هاویه ≠ ۱. آب؛ ۲. بهشت.

آتش‌بس: آشتی، ترک‌مخاصمه، صلح، متارکه‌جنگ.

آتشپاره: ۱. جلد، چابک، زرنگ، فرز؛ ۲. بدجنس، حیله‌گر، موذی؛ ۳. شرور، شریر؛ ۴. اخگر.

آتش‌پرست: ۱. آذرپرست، زرتشتی، گبر، مجوس، مغ؛ ۲. کافر، ملحد.

آتش‌رنگ: آتشین، آتش‌فام، آذرگون، آذرین، سرخ، سرخ‌فام، قرمز، لاله‌گون.

آتش‌زنه: آتش‌افروز، آتشگیره، چخماق، فروزینه، گیرا، محرقه، مرو.

آتش‌سوزی: حریق.

آتش‌فام: آتش‌رنگ، آتشگون، آذرفام، آذرگون، سرخ‌فام، سرخگون.

آتشدان: ۱. مجمر، مجمره؛ ۲. اجاق، منقل؛ ۳. تنوره، تنور؛ ۴. کوره.

آتش‌گرفتن: اشتعال، حریق، سوختن، شعله‌ورشدن.

آتش‌مزاج: بدخلق، تندخو، عصبی.

آتشپاره: ۱. شیطان، ناقلا؛ ۲. فتنه‌جو، فتنه‌گر.

آتشک: سیفلیس، کوفت.

آتشکده: آتشخانه، آتشگاه، آذرکده، آذرگاه، عبادتخانه، معبد.

آتشگاه: آتشکده، آذرگاه، اجاق، پرستشگاه، معبد.

آتشگیره: آتش‌زنه، چخماق، فروزینه، محرقه، مرو.

آتشناک: آتشی، آتشین، آذرین، سوزان.

آتشی‌مزاج: بدخو، تندخو، عصبی ≠ ملایم.

آتشین: آتشناک، آتشی، آذرگون، آذرین، داغ، سوزان، مشتعل.

آتلیه: کارگاه، نگارخانه، نگارستان.

آتمسفر: ۱. جو، فضا؛ ۲. هوا؛ ۳. محیط؛ ۴. شرایط، وضعیت.

آتو: ۱. ورق‌برنده؛ ۲. بهانه، دستاویز، مستمسک.

آتی: آتیه، آجل، آینده، بعدی، مستقبل.

آتیه: آتی، آجل، آینده، مستقبل ≠ گذشته، ماضی.

آثار: ۱. رد، رگه، نشانه‌ها؛ ۲. کارها؛ ۳. تالیفات، نوشته‌ها؛ ۴. پیامدها، تبعات.

آجل: ۱. آتیه، آینده، مستقبل؛ ۲. آخرت ≠ گذشته.

آجیل: تنقلات، خشکبار، شب‌چره.

آخال: آشغال، خاشاک، خاکروبه، زباله.

آختن: ۱. برکشیدن، کشیدن؛ ۲. بالابردن، برافراشتن؛ ۳. کوک‌کردن، نواختن.

آخته: ۱. برافراشته، برکشیده، کشیده؛ ۲. کوک، نواخته؛ ۳. اخته.

آخر: اختتام، انتها، پایان، پسین، ته، خاتمه، سرانجام، عاقبت، فرجام، منتها، نهایت، واپسین ≠ ابتدا.

آخرالامر: آخرکار، بالمال، سرانجام، عاقبت.

آخرالزمان: آخرت، بعث، رستخیز، رستاخیز، قیامت، نشور.

آخربین: عاقبت‌اندیش، عاقبت‌نگر، مال‌اندیش.

آخرت: آخرالزمان، اخری، رستاخیز، عقبا، عقبی، قیامت، نشور ≠ دنیا.

آخرک: آخره، ترقوه، چنبره.

آخری: ۱. اخیر؛ ۲. آخرین، انتهایی، واپسین ≠ اولی.

آخرین: آخری، اخیر، انتهایی، بازپسین، نهایی، واپسین ≠ آغازین.

آخشیج: ۱. آخشیگ، اسطقس، اصل، عنصر؛ ۲. ضد، مخالف؛ ۳. هیولی.

آخور: آغل، اصطبل، باره‌بند، ستورگاه، طویله.

آخوند: ۱. روحانی، روضه‌خوان، شیخ، عالم، فقیه، ملا؛ ۲. مدرس، معلم.

آداب: تشریفات، رسم، رسوم، سنت، سنن، شعایر، عادات، قواعد، مراسم، مناسک.

آداب‌دان: آداب‌شناس، بافرهنگ، فرهیخته، مودب، مبادی‌آداب، متادب.

آداب‌دانی: آداب‌شناسی، ادب، فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت.

آدامس: سقز.

آدرس: عنوان، نشانی.

آدم: ۱. انسان، بشر، مردم، ناس؛ ۲. کس، نفر؛ ۳. ابوالبشر ≠ ۱. جانور، حیوان، دد؛ ۳. دیو.

آدم‌کش: ۱. قاتل؛ ۲. سلاخ، قصاب.

آدم‌کشی، آدمکشی: ترور، جنایت، قتل، کشتار.

آدمی: آدمیت، آدمیزاد، انسان، بشر ≠ دیو.

آدمیت: آدمی، انسانیت، بشریت، مردمی ≠ حیوانیت.

آدمیرال: امیرالبحر، دریابیگی، دریاسالار.

آدمیزاد: آدمی، آدمیزاده، انسان، بشر، مردم ≠ دیو، دیوزاد.

آدینه: جمعه.

آذر: ۱. آتش، اخگر، نار؛ ۲. آذرروز، قوس.

آذرخش: برق، درخش، صاعقه ≠ رعد.

آذرگون: آتش‌رنگ، آتش‌فام، آتشگون، آتشین، آذرین.

آذرین: آتش‌رنگ، آتشی، آتشین، گداخته.

آذوقه: ارزاق، توشه، جیره، خواربار، خوراک، سوروسات، قوت.

آذین: ۱. آرایش، آیین‌بندی، چراغانی، زیب، زینت، زیور؛ ۲. آیین، رسم، قاعده، قانون.

آذین‌بندی: آیین، آیینه‌بندان، آیینه‌بندی، جشن، چراغانی، شهرآرایی.

آراستگی: اتساق، ترتیب، تزیین، نسق، نظام، نظم.

آراستن: ۱. آرایش‌کردن، بزک‌کردن؛ ۲. آذین‌بستن، تزیین‌کردن؛ ۳. برپاکردن، منعقدکردن؛ ۴. آماده‌کردن، حاضرکردن، مهیاکردن؛ ۵. سامان‌بخشیدن، سامان‌دادن، مرتب‌کردن، منظم‌کردن ≠ پیراستن.

آراسته: آماده، بانظم، بسامان، جمیل، متحلی، مرتب، مزین، منتظم، منظم، نیکو.

آرام: ۱. خاموش، خلوت، دنج، ساکت؛ ۲. آرامش، استراحت، صبر، قرار؛ ۳. ثبات، سکون؛ ۴. بردبار، رزین، صبور، معتدل، ملایم، موقر؛ ۵. بی‌جنبش، بی‌حرکت، ساکن؛ ۶. آسوده، راحت، فارغ‌بال؛ ۷. آهسته، باتانی، یواش؛ ۸. امان، امن؛ ۹. طمانینه ≠ ۱. پرسروصدا، شلوغ؛ ۲. بی‌قرار.

آرام‌آرام: آهسته‌آهسته، باطمانینه، بتدریج، تدریجاً، شمرده‌شمرده، کم‌کم، یواش‌یواش.

آرام‌بخش: آرامش‌بخش، تسکین‌دهنده، تسلابخش، قراربخش، مسکن.

آرامش: ۱. آسایش، آسودگی، استراحت، راحت، راحتی، فراغ‌بال، فراغت؛ ۲. آشتی، صلح، صلحجویی، مسالمت؛ ۳. آرام، تسکین، سکون، قرار؛ ۴. امان، امنیت، ایمنی؛ ۵. سکینه، طمانینه ≠ آشوب، بلوا.

آرامش‌طلب: آرامش‌جو، آرامش‌خواه، سازشکار، سازشگر، صلح‌جو، صلحدوست ≠ ستیزه‌جو، عربده‌جو.

آرامگاه: تربت، خاک، خاکجا، ضریح، قبر، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار، مقبره.

آرایش: ۱. بزک، توالت؛ ۲. حلیه، زیب، زینت، زیور؛ ۳. آذین، تزیین؛ ۴. پیرایه، چهره‌آرایی، گریم ≠ پیرایش.

آرایشگاه: پیرایشگاه، حلاق، سلمانی.

آرایشگر: ۱. آراینده؛ ۲. چهره‌آرا، مشاطه؛ ۳. پیرایشگر، حلاق، سرتراش، سلمانی.

آرتیست: آکتور، بازیگر، ستاره، هنرپیشه، هنرمند.

آرزو: آرمان، اشتیاق، امل، امید، انتظار، بویه، تمایل، تمنا، چشمداشت، خواست، خواهش، رجا، رغبت، شوق، غبطه، کام، گرایش، مراد، مطمع، مقصود، منیه، میل، وایه، هوی.

آرزومند: امیدوار، خواستار، راجی، راغب، شایق، عاشق، متمنی، متوقع، مسئلت، مشتاق، منتظر، هواخواه.

آرزومندانه: امیدوارانه، بارغبت، عاشقانه، مشتاقانه.

آرزومندی: ۱. اشتیاق، رغبت، شوق، میل؛ ۲. تعشق، شیفتگی، عاشقی، هواداری؛ ۳. تحسر، حسرت.

آرشیو: بایگانی، پرونده، ضبط، مرکزاسناد.

آرم: علامت، مدال، نشان.

آرمان: ۱. ایده، ایده‌آل، شعار، مرام، هدف؛ ۲. نصب‌العین؛ ۳. آرزو، امید؛ ۴. اندوه، حسرت، غم.

آرمش: آمیزش، آمیغ، جماع، مخالطت.

آرمیدن: ۱. مقاربت؛ ۲. آرامیدن، آسودن، خفتن، غنودن.

آرمیده: آسوده، خفته، غنوده.

آرنج: آرنگ، مرفق، وارن، وارنگ.

آرواره: فک.

آروین: آزمایش، آزمون، امتحان، تجربه.

آره: آری، بلی، بله، نعم، ها ≠ خیر، نه.

آری: آره، بله، بلی، لبیک، نعم ≠ خیر، نه.

آز: ۱. افزون‌طلبی، حرص، زیاده‌خواهی، شره، طمع، ولع؛ ۲. احتیاج، حاجت، نیاز ≠ قناعت.

آزاد: آزاده، حر، خلاص، رها، سبکبار، فارغ، مخیر، مختار، مرخص، مستقل، مستخلص، وارسته، ول ≠ اسیر، برده، بنده، غیرمستقل، گرفتار.

آزادانه: ۱. مستقلاً؛ ۲. مختارانه؛ ۳. حروار.

آزادراه: اتوبان، بزرگراه، شاهراه.

آزادگی: آزادمنشی، اختیار، اصالت، جوانمردی، حریت، وارستگی ≠ اسارت، بندگی.

آزادمنشی: آزادگی، حریت، وارستگی.

آزاده: آزاد، حر، رها، شریف، فارغ، فتا، مختار، وارسته ≠ بنده، عبد.

آزادی: ۱. استخلاص، استقلال، خلاص، خلاصی، رهایش، رهایی، نجات؛ ۳. اختیار؛ ۴. حریت؛ ۵. فراغت ≠ اسارت، بندگی، رقیت.

آزار: ۱. آسیب، بلا، صدمه، گزند؛ ۲. تعدی، جفا، جور، ستم، ظلم؛ ۳. اذیت، تعذیب، زجر، شکنجه، عذاب؛ ۴. تعب، سختی، محنت، مرارت، مشقت؛ ۵. تاذی، مزاحمت؛ ۶. رنج، رنجه، عنا.

آزارنده: ۱. آزاررسان، موذی؛ ۲. الیم، دردناک.

آزپیشگی: آزمندی، حرص، طمع ≠ قناعت.

آزپیشه: آزمند، آزور، حریص، طماع، طمع‌کار ≠ قانع.

آزخ: بالو، زگیل.

آزردگی: افسردگی، رنجش، رنجیدگی، ملال، ملالت، نژندی.

آزردن: آزاردادن، اذیت‌کردن، افسردن، خستن، رنجاندن ≠ نواختن.

آزرده: افسرده، اندوهگین، دلتنگ، دلگیر، رنجیده، غمگین، غمناک، مجروح، مکدر، ملول، نژند ≠ شاد.

آزرده‌خاطر: دلخور، دلگیر، رنجیده، مکدر، ملول، نژند ≠ راضی، شادمان.

آزرده‌دل: حزین، دل‌آزرده، دلتنگ، دلگیر، غمگین، ملول ≠ پرنشاط، زنده‌دل.

آزرم: ۱. انفعال، حجب، حیا، خجالت، خجلت، شرم، عار؛ ۲. ملایمت، ملاطفت، مهربانی، مهر، نرمی؛ ۳. تقوا، عفت، فضیلت.

آزرمگین: ۱. باحیا، پرآزرم، خجل، شرم‌رو، شرمسار، شرمگین، محجوب؛ ۲. باتقوا، عفیف ≠ بی‌حیا.

آزگار: تمام، طولانی، کامل.

آزمایش: ۱. آروین، آزمون، امتحان، تجربه، تمرین، مانور، محک، مسابقه، مشق؛ ۲. محنت؛ ۳. فتنه.

آزمایشگاه: لابراتوار.

آزمایشگر: ۱. مجرب؛ ۲. آزماینده، آزمونگر، ممتحن.

آزماینده: آزمایشگر، ممتحن.

آزمند: آزناک، آزور، حریص، طماع، طمعکار، مولع ≠ قانع.

آزمندی: آزپیشگی، حرص، طماعی، طمع، طمعکاری، ولع ≠ قناعت.

آزموده: ۱. باتجربه، پخته، حاذق، خبره، کاردان، کارکشته، کرده‌کار، ماهر، مجرب، ورزیده؛ ۲. تجربه‌شده، سنجیده ≠ بی‌تجربه.

آزمون: ۱. آزمایش، امتحان، سنجش؛ ۲. تجربه، محک؛ ۳. تست، کنکور، مسابقه؛ ۴. عبرت.

آزور: آزپیشه، آزمند، حریص، طماع، طمع‌کار، مولع ≠ قانع.

آژان: ۱. پاسبان، پلیس؛ ۲. نماینده؛ ۳. عامل، کارگزار.

آژانس: ۱. شعبه، نمایندگی؛ ۲. عامل، کارگزاری؛ ۲. خبرگزاری.

آژخ: آزخ، زگیل.

آژنگ: چروک، چین، شکنج، گره، ماز.

آژیر: ۱. اعلام‌خطر، بانگ، زنگ‌خطر، هشدار؛ ۲. آگاه، دانا؛ ۳. پرتوان، زورمند، قوی؛ ۴. محتاط، محترز.

آس: ۱. آسک، آسیا؛ ۲. تک؛ ۳. مورد.

آسان: ۱. ساده، سهل؛ ۲. میسر؛ ۳. بی‌رنج، راحت ≠ بغرنج، دشوار، سخت، شاق، غامض، متعسر، مشکل.

آسایش: آرامش، آسودگی، استراحت، ترفیه، تن‌آسانی، تنعم، راحت، راحتی، رفاه، سکون، شادکامی، فراغ، فراغت ≠ دغدغه، سختی، مشقت، ناآرامی.

آسایش‌جو: آسایش‌خواه، آسایش‌طلب، تن‌آسان، راحت‌طلب، عافیت‌طلب ≠ عافیت‌سوز، مخاطره‌جو.

آسایش‌طلب: آسایش‌جو، راحت‌طلب، عافیت‌خواه، عافیت‌طلب ≠ مخاطره‌جو.

آسایشگاه: آسایشگه، استراحتگاه.

آستان: آستانه، پیشگاه، جناب، حضرت، حضور، درگاه، عتبه، محضر.

آستانه: ۱. آستان، بارگاه، پیشگاه، جناب، حضرت، درگاه، عتبه، محضر، وصید؛ ۲. آغاز، مقدمه.

آسم: عسرالنفس، نفس‌تنگی.

آسمان: ۱. سپهر، سما، طارم، عرش، فلک، کرسی، گردون؛ ۲. فضا، هوا ≠ زمین.

آسمان‌جل: آواره، بیچاره، بی‌خانمان، بی‌مکنت، خانه‌بدوش.

آسمان‌غره: آسمان‌غرنبه، تندر، رعد، غرش، کنور.

آسمانی: ۱. هوایی؛ ۲. فلکی؛ ۳. عرشی، قدسی، ملکوتی؛ ۴. آبی‌رنگ ≠ ارضی، خاکی، زمینی.

آسودگی: آرامش، آسایش، استراحت، راحت، فراغبالی، فراغت ≠ اضطراب، تشویش، دغدغه.

آسودن: ۱. آسایش‌کردن، استراحت‌کردن؛ ۲. آرمیدن، خفتن، خوابیدن؛ ۳. آرام‌شدن، تسکین‌یافتن.

آسوده: ۱. آرام، راحت؛ ۲. خاطرجمع، فارغ؛ ۳. بی‌خیال، فارغ‌البال، فارغ‌بال؛ ۴. مرفه؛ ۵. خلاص، سبکبار؛ ۶. بی‌حرکت، ساکن؛ ۷. آرمیده؛ ۸. مرده؛ ۹. مدفون.

آسوده‌خاطر: آسوده‌دل، بی‌تشویش، تامین، خاطرجمع، دل‌آسوده، فارغ‌البال، مطمئن ≠ مشوش، مضطرب.

آسوده‌دل: آسوده‌خاطر، خاطرجمع، فارغ‌البال، مطمئن ≠ دلواپس، مضطرب.

آسوری: آشوری.

آسه: ۱. پایه، محور؛ ۲. آسک، آس، دستاس؛ ۳. سنگ‌آسیا.

آسیا: ۱. آسیاب، آسک، آس، چرخاب؛ ۲. طاحنه، کرسی ≠.

آسیب: ۱. آفت، بلا؛ ۲. آزار، خدشه، زخم، صدمه، ضرب، گزند، لطمه؛ ۳. عیب، نقص؛ ۴. خسارت، خسران، زیان، ضرر.

آسیب‌پذیر: خدشه‌پذیر، خلل‌پذیر، صدمه‌پذیر، گزندپذیر ≠ آسیب‌ناپذیر.

آسیب‌دیده: عیبناک، مخدوش، مصدوم، معیوب، ناقص ≠ بی‌عیب، سالم، صحیح.

آسیستان: دستیار، کمک، معاون.

آسیمه: ۱. آسیون، پریشان، پریشان‌خاطر؛ ۲. حیران، حیرت‌زده، ژولیده، شگفت‌زده؛ ۳. شوریده، متحیر، مشوش، نابسامان، وحشتزده، هراسان.

آسیمه‌سر: آسیمه‌سار، آسیون، پریشان، حیران، دستپاچه، سرگردان، سرگشته، گیج، متحیر، متزلزل، مشوش، مضطرب، نوان.

آش: با، سکبا، شوربا، وا.

آشامیدن: خوردن، گساردن، نوش‌کردن، نوشیدن ≠ تناول‌کردن، خوردن.

آشامیدنی: شربت، مشروب، نوشابه، نوشیدنی ≠ خوردنی.

آشپز: پزنده، خوالگیر، خوراک‌پز، خورشگر، دیگ‌پز، طباخ.

آشپزخانه: آشخانه، تنورخانه، طباخ‌خانه، مطبخ، مطعم.

آشپزی: پخت‌وپز، طباخی، طبخ.

آشتی: اصلاح، توافق، سازش، صلح، مسالمت‌جویی، مسالمت، مصالحه ≠ جدال، ستیز، قهر.

آشتی‌خواه: آشتی‌پذیر، آشتی‌جو، آشتی‌طلب، سازشگر، صلحجو، صلح‌طلب، مصلح ≠ جنگ‌طلب، ستیزه‌جو.

آشغال: ۱. آخال، خاشاک، خاکروبه، زباله، سقط، کثافت، مزبله؛ ۲. بدردنخور، بنجل؛ ۳. فاسد، منحرف.

آشغالدان: خاکروبه‌دان، زباله‌دان، مزبله، مزبله‌دان.

آشفتگی: ۱. بی‌نظمی، پاشیدگی، پراکندگی، پریشانی؛ ۲. اختلال، نابسامانی، هرج‌ومرج؛ ۳. آشوب، اغتشاش، بحران، تلاطم؛ ۴. شوریدگی، شیفتگی.

آشفتن: آشوب‌به‌پاکردن، برآشفتن، به‌هیجان‌آمدن، پریشان‌شدن، خشمگین‌شدن، شوریدن، متلاطم‌شدن، مشوش‌شدن، ناراحت‌شدن.

آشفته: ۱. بی‌سامان، بی‌نظم، پراکنده، درهم، درهم‌برهم، ژولیده، متفرق، متلاطم، مختل، مغشوش، نابسامان، ناجور، نامرتب، نامنظم؛ ۲. آتشی، پریشان، پریشان‌حال، پریشان‌خاطر، خشمگین؛ ۳. رنجیده؛ ۴. سراسیمه، شوریده، مشوش، مضطرب، ناراحت، نگران ≠ آرام، بسامان، مرتب.

آشفته‌خاطر: آسیمه‌دل، آشفته‌حال، پریش، پریشان، پریشان‌حال، پریشان‌خاطر، دلواپس، شوریده‌خاطر، مضطرب ≠ آسوده‌خاطر، آسوده‌خاطری.

آشکار: برملا، بی‌پرده، بین، پدیدار، پیدا، پیدا، جلوه‌گر، جلوه‌گر، جلی، جهر، ذایع، رک، روبرو، روشن، صریح، ظاهر، علنی، عیان، فاحش، فاش، مبرهن، محرز، محسوس، مرئی، مشخص، مشهود، معلوم، معین، منجلی، نامستور، نمایان، نمودار، واضح، هویدا ≠ پوشیده، درخفا، غیب، مخفی.

آشکارا: آشکار، افشا، بی‌پرده، بین، پدیدار، پیدا، جلوت، جهراً، صریح، ظاهر، علانیه، علنا، علنی، علی‌الظاهر، فاش، مرئی، مشهود، معلوم، مکشوف، واضح، هویدا ≠ پوشیده، درخفا، مخفی، مستور، ناآشکارا، نهانی، نهفته.

آشکارایی: آشکاری، بداهت، روشنی، صراحت، وضوح، هویدایی ≠ پوشیدگی، نهانی، نهفتگی.

آشکوب: ۱. اشکوبه، اشکوب، طبقه، مرتبه؛ ۲. آسمانه، سقف.

آشنا: ۱. انیس، خودی، خویش، دوست، شناخت، مالوف، مانوس، مونس، یار؛ ۲. شناسا، شناسنده، عارف؛ ۳. اخت، خودمانی؛ ۴. آگاه، بلد، مسبوق، وارد ≠ ۱. بیگانه؛ ۲. بیگانه، جاهل؛ ۳. بیگانه، غیر.

آشنایان: اقوام، دوستان، رفقا، محارم ≠ بیگانگان، غریبه‌ها.

آشنایی: ۱. دوستی، موانست، مودت؛ ۲. خویشاوندی، قرابت؛ ۳. آگاهی، شناخت، شناسایی، معارفه ≠ بیگانگی، غربت.

آشوب: اضطراب، اغتشاش، بلوا، بی‌نظمی، تشویش، جنگ، دعوا، شر، شغب، شورش، شوروغوغا، غوغا، فتنه، فساد، مجادله، ناامنی، نزاع، هرج، هرج‌ومرج، هلالوش، هیاهو ≠ آرامش.

آشوب‌طلب: آشوبگر، آنارشیست، اخلالگر، بلواچی، بلواگر، شورشگر، شورشی، غوغاطلب، غوغایی، فتنه‌انگیز، فتنه‌جو، هرج‌ومرج‌طلب ≠ آرامش‌طلب، سلیم.

آشوبگر: ۱. آشوب‌طلب، اخلالگر، بلواطلب، شورشگر، فتنه‌جو، مخل؛ ۲. مفتن، مفسده‌جو، هلالوش‌جو؛ ۳. دلبر، دلفریب، فتان، فتنه‌انگیز ≠ آشتی‌طلب، سازشگر، مصلح.

آشوبگری: شورشگری، فتانی، فتنه‌انگیزی، فتنه‌جویی ≠ سلامت‌جویی.

آشیان: ۱. آشیانه، لانه؛ ۲. کلبه، کومه؛ ۳. خانه، ماوا، مسکن؛ ۴. آموت.

آشیانه: ۱. آشیان، کاشانه، لانه، نشیم، نشیمنگاه؛ ۲. ایستگاه، جایگاه.

آغا: ۱. خادم؛ ۲. خصی، خواجه؛ ۳. بی‌بی، بیگم، خاتون؛ ۴. زن، زوجه ≠ آقا، ارباب.

آغاز: ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، سرآغاز، شروع، عنفوان، فاتحه، مبدا، مطلع، مقدمه، نخست ≠ پایان.

آغازین: ابتدایی، ازلی، اولین، اولیه، بدوی، مقدماتی، نخستین ≠ انتهایی.

آغشتن: آلودن، آمیختن، اختلاط، خیساندن، قاطی‌کردن، مخلوطکردن، نم‌کردن.

آغشته: ۱. آمیخته، قاطی؛ ۲. مشوب؛ ۳. آلوده، ملوث؛ ۴. خیسانده، نم‌کرده.

آغل: آخور، اصطبل، باره‌بند، ستورگاه، طویله.

آغوش: ۱. بر، بغل، پهلو، صدر، کنار؛ ۲. بنده، غلام، کنیز؛ ۳. قوش.

آفاق: ۱. جهان، دنیا، عالم، گیتی؛ ۲. افق‌ها، کرانه‌ها ≠ انفس.

آفت: آسیب، بلا، بیماری، زیان، صدمه، فتنه، مصیبت.

آفتاب: خور، خورشید، شمس، مهر، هور ≠ ماهتاب، مهتاب.

آفتاب‌پرست: ۱. حربا، سوسمار؛ ۲. کافر، مشرک؛ ۳. گبر، مجوس؛ ۴. آذرگون، آذریون؛ ۵. آفتاب‌گردان.

آفتاب‌گردان: ۱. چتر، سایبان؛ ۲. آفتاب‌پرست، آفتاب‌گردک.

آفتابه: ابریق، لولهنگ، مطهره.

آفریدگار: آفریننده، الله، ایزد، پروردگار، خالق، خدا، دادار، رب، کردگار، موجد، یزدان ≠ مخلوق.

آفریدن: ابداع، ایجاد، خلق،‌ ساختن.

آفریده: خلق، ساخته، مخلوق، مصنوع ≠ آفریدگار، آفریننده.

آفرین: ۱. دعا، نیایش؛ ۲. تحسین، تعریف، تمجید، درود، ستایش، مدح؛ ۳. احسنت، به‌به، حبذا، خوشا، خه‌خه، زه، زهی، مرحبا، مریزاد، وه؛ ۴. خوشی، خیر، سعادت ≠ لعن، نفرین.

آفرینش: ۱. ابداع، انشا، تکوین، خلق، خلقت، سرشت، صنع، طبیعت، فطرت، کون، نهاد؛ ۲. عالم، مخلوقات، هستی.

آفرینشگر: خالق، خلاق، صانع، مبدع ≠ ویرانگر.

آفریننده: آفرینشگر، جان‌آفرین، خالق، بادی، سازنده، صانع، مبدع.

آقا: ۱. ارباب، افندی، خداوندگار، خواجه، سرور، سید، صاحب، کارفرما، مالک، مخدوم؛ ۲. بابا، پدر؛ ۳. شوهر، همسر ≠ مخدوم.

آقازاده: پسر، پدر، فرزند ≠ بنده‌زاده.

آقایی: ۱. خواجگی، ریاست، سروری، مهتری، نقابت؛ ۲. بزرگواری ≠ بندگی.

آکادمیک: دانشگاهی، فرهنگستانی.

آک: ۱. آسیب، آفت، آهو، عیب، وصمت؛ ۲. بد، شرور، شریر.

آکله: ۱. ابرص، جذام، خوره؛ ۲. خورنده.

آکندگی: ۱. امتلاء، انباشتگی، پری؛ ۲. جمعیت؛ ۳. پرگوشتی ≠ پراکندگی، خلاء.

آکندن: ۱. انباشتن، پرکردن، لبریزکردن؛ ۲. تدفین، خاک‌سپاری ≠ تخلیه.

آکنده: ۱. انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو؛ ۲. آخور، اصطبل، طویله؛ ۳. سمین، فربه ≠ خالی.

آکنه: ۱. آگین، حشو، زائده؛ ۲. آستر، لایی.

آگاه: آشنا، باخبر، بیدار، خبردار، خبره، خبیر، دانا، روشن‌ضمیر، شناسا، عارف، متنبه، متوجه، مخبر، مسبوق، مستحضر، مطلع، ملتفت، نبیه، وارد، واقف، هوشیار ≠ ناآگاه.

آگاه‌کردن: ۱. آگاهاندن، آگاهانیدن، آگهی‌دادن، خبردادن، خبردارکردن، مستحضر‌ساختن، مطلع‌ساختن؛ ۲. باخبرکردن، بیدارکردن، واقف‌کردن، هوشیار‌ساختن ≠ غافل‌کردن.

آگاهانیدن: آگاه‌کردن، اخبار، اطلاع‌دادن، اعلام ≠ بی‌خبرگذاشتن.

آگاهی: ۱. آگهی، اطلاع، خبر، وقوف؛ ۲. بینش، شناخت، علم، معرفت؛ ۳. دانایی، روشن‌ضمیری، هوشیاری؛ ۴. تامینات ≠ جهالت، غفلت.

آگهی: ۱. اطلاعیه، اعلامیه، اعلان، تبلیغ؛ ۲. استحضار، اطلاع.

آل: ۱. اولاد، تبار، خاندان، دودمان، سلاله، سلسله، طایفه، عترت، قبیله، نسل؛ ۲. احمر، سرخ، قرمز؛ ۳. پری، جن، زائوترسان؛ ۴. سراب.

آلات: ابزار، ادوات، اسباب، افزار، وسایل.

آلاچیق: سایبان، کپر، کومه.

آلاخون‌والاخون: آواره، بی‌خانمان، بی‌سروسامان، خانه‌بدوش، دربدر.

آلاله: شقایق، لاله.

آلامد: رایج، متداول، مد، مرسوم ≠ دمده.

آلایش: ۱. ذمیمه، فجور، فسق، ناپاکی؛ ۲. آلودگی، آمیختگی، غل‌وغش.

آلبوم: کلکسیون، مجموعه.

آلت: ۱. ابزار، اسباب، افزار، دستگاه، مایه، وسیله؛ ۲. اندام، عضو.

آلت‌دست: بازیچه، ملعبه.

آلغونه: روژ، سرخاب، گلگونه.

آلودگی: ۱. پلیدی، کثافت، ناپاکی؛ ۲. فجور، فسق، گناه؛ ۳. آغشتگی، آلوده‌شدن، درگیری؛ ۴. دین، قرض، وامداری؛ ۶. به‌انحطاطکشیده‌شدن، منحطشدن ≠ تمیزی، عصمت.

آلودن: ۱. آغشتن، آلوده‌کردن، کثیف‌کردن، ملوث‌کردن ≠ پالودن.

آلوده: پلید، جنب، چرکین، چرک‌آلود، چرک، کثیف، ملوث، ناپاک، ناشسته، نجس ≠ پاک، پاکدامن، تمیز، مبرا.

آلوده‌دامن: بدکار، بدنام، بی‌عفاف، تردامن، فاسق، گناهکار ≠ پاکدامن، عفیف.

آلونک: بیغوله، جان‌پناه، زاغه، کلبه، کومه.

آله: ۱. شاهین، عقاب؛ ۲. سنبل‌الطیب.

آماتور: دوستدار، غیرحرفه‌ای ≠ حرفه‌ای.

آماج: ۱. آماجگاه، تیر، تیررس، مقصد، نشان، نشانه، هدف؛ ۲. پرتاب، تیررس.

آماجگاه: آماج، نشانه، هدف.

آمادگی: ۱. بسیج، تدارک، تمهید، تهیه؛ ۲. استعداد، توان، توانمندی، قابلیت.

آماده: ۱. آراسته، بسیجیده، پرداخته، تامین، تهیه، حاضر، روبراه، ساخته، فراهم، مجهز، مرتب، مهیا؛ ۲. چالاک، سازمند، مستعد ≠ نامهیا.

آماده‌سازی: بسیجیدن، تجهیز، تعبیه، تمهید، مهیاسازی.

آمار: ۱. احصا، احصائیه، حساب، شمار؛ ۲. استقصا، پی‌جویی، تتبع.

آماربرداری: آماردن، احصائیه، سرشماری.

آماردن: ۱. به‌شمارآوردن، شمردن، محسوب‌کردن؛ ۲. اهمیت‌دادن.

آمارگر: شمارشگر، محاسب، محصی.

آمارگیری: احصائیه، سرشماری.

آماس: آماه، باد، برآمدگی، پف، پیله، تاول، تورم، دمل، نفخ، ورم.

آماه: آماس، باد، برآمدگی، پف، نفخ، ورم.

آمبولانس: بیمارکش، نعش‌کش.

آمپول: سوزن.

آمدوشد: ایاب‌وذهاب، تردد، رفت‌وآمد، مراوده.

آمر: امرکننده، حاکم، فرمانده، کارفرما ≠ مامور.

آمرانه: باتحکم، تحکم‌آمیز، رئیس‌مابانه، قلدرانه.

آمرزش: آمرزگاری، بخشایش، بخشش، غفران، مغفرت.

آمرزگار: آمرزشکار، آمرزنده، بخشاینده، غفار، غفور.

آمرزیدگی: آمرزش، بخشایش، غفران، مغفرت.

آمرزیده: بخشوده، شادروان، مرحوم، مغفور.

آموت: آشیان، لانه.

آموزش: پرورش، تحصیل، تدریس، تعلم، تعلیمی، تعلیمات، درس، فراگیری، یادگیری.

آموزش‌وپرورش: فرهنگ، معارف.

آموزشگاه: دبستان، دبیرستان، مدرسه، مکتب.

آموزشگر: آموزشیار، آموزگار، آموزنده، مدرس، مربی، معلم ≠ شاگرد، متعلم.

آموزشی: تحصیلی، تعلیم، تعلیماتی، فراگیری، یادگیری.

آموزگار: اتابک، استاد، لله، مدرس، مربی، معلم، هیربد ≠ تلمیذ، دانش‌آموز، محصل.

آموزنده: آموزشگر، اتابک، استاد، لله، مدرس، مربی، معلم، هیربد ≠ تلمیذ، دانش‌آموز، شاگرد، طلبه، محصل.

آمیختگی: ۱. آلایش، شایبه؛ ۲. اختلاط، امتزاج؛ ۳. آمیزش، خلط، معاشرت.

آمیختن: ۱. آغشتن، امتزاج، مخلوطکردن، مزج؛ ۲. اختلاط، موانست، معاشرت؛ ۳. آرمش، خفت‌وخیز.

آمیخته: درهم، عجین، قاطی، مختلط، مخلوط، مرکب، معجون، ممزوج، ناسره ≠ سره.

آمیزش: ۱. آمیغ، مباشرت، مجامعت، مقاربت، نزدیکی؛ ۲. الفت، امتزاج، انس، تردد، مجالست، مخالطت، مراوده، معاشرت؛ ۳. اختلاط، تلفیق، خلط.

آمیزشکار: آمیزگار، خوش‌معاشرت، خوش‌منش، معاشرتی ≠ مردم‌گریز.

آمیزشی: مقاربتی.

آمیزگار: آمیزشکار، آمیزنده، خوش‌سلوک، خوش‌معاشرت، معاشر، معاشرتی ≠ مردم‌گریز.

آمیزه: ۱. سرشت؛ ۲. آمیخته، مخلوط، ممزوج.

آمیغ: ۱. آرمش، مباشرت، مجامعت؛ ۲. آمیزش، خلط.

آن: ۱. ثانیه، حین، دم، طرفه‌العین، لحظه، لَمحه، نفس، وقت؛ ۲. حُسن، نزاکت؛ ۳. مال، متعلق.

آنارشی: آشوب، بلوا، بی‌قانونی، بی‌نظمی، هرج‌ومرج، هردمبیل.

آنتریک: تحریک، تهییج، وادار.

آنتیک: ۱. باارزش، قیمتی، نفیس؛ ۲. دیرینه، عتیقه، کهنه؛ ۳. بد، زشت، کریه ≠ نو.

آنفلوآنزا: چایش، ریزش، زکام، سرماخوردگی.

آن‌قدر: به‌حدی، تاآنجا، چندان‌که.

آنگاه: آنجا، آن‌زمان، آنک، آن‌وقت، آن‌هنگام، بعد، پس‌ازآن، سپس، سرانجام ≠ اینک.

آنی: ۱. بلافاصله، دردم، فوراً، فوری، فی‌الفور؛ ۲. زودگذر، موقتی؛ ۳. موقت ≠ دیرپا.

آوا: ۱. آواز، بانگ، صدا، صلا، صوت، لحن، ندا، نغمه، نوا؛ ۲. آوازه، شهرت، صیت.

آوار: ۱. خرابه، دیوار، گردوخاک؛ ۲. خراب، ویران؛ ۳. آواره، دربدر؛ ۴. چپاول، غارت؛ ۵. بی‌نظمی، تباهی، هرج‌ومرج؛ ۶. غبار، گردوخاک؛ ۷. آزار، رنج، گزند.

آوارگی: ۱. بی‌خانمانی، خانه‌به‌دوشی، دربه‌دری؛ ۲. آواری، پریشانی، سرگردانی؛ ۳. تبعید، تبعیدی.

آواره: ۱. آسمان‌جل، آلاخون‌والاخون، بی‌خانمان، خانه‌بدوش، دربدر، سرگردان، ویلان؛ ۲. پراکنده، پریشان، متفرق؛ ۳. تبعید؛ ۴. بی‌سامان، سرگردان، سرگشته.

آواز: ۱. آوا، بانگ، صدا، صلا، صوت، ندا؛ ۲. آهنگ، ترانه، ترنم، چهچهه، سرود، سماع، نشید، نغمه.

آوازخوان: خنیاگر، خواننده، رامشگر، مغنی.

آوازه: ۱. اشتهار، شهرت، صیت، معروفیت، نام؛ ۲. آواز، آوا، صوت؛ ۳. اطلاع، خبر، شایعه، غوغا؛ ۴. ترانه، نغمه، نوا.

آوخ: آوه، افسوس، دریغ، دریغا، واه، هیهات.

آوردگاه: رزمگاه، عرصه‌نبرد، مصاف، معرکه، میدان جنگ، نبردگاه.

آوردن: ۱. اتیان، با خود حمل‌کردن، رساندن؛ ۲. زادن، زاییدن؛ ۳. حکایت‌کردن، روایت‌کردن، نقل‌کردن ≠ بردن.

آوند: ۱. ظرف، کوزه؛ ۲. رگ، وعاء؛ ۳. قید؛ ۴. برهان، حجت، دلیل.

آونگ: آویخته، آویز، پاندول، معلق.

آویختگی: آویزش، تعلیق.

آویختن: ۱. آویزان‌کردن، تعلیق، معلق‌کردن؛ ۲. دارزدن، مصلوب‌کردن؛ ۳. چنگ‌زدن، متشبث‌شدن، متوسل‌شدن؛ ۴. جنگیدن؛ ۵. حمایل‌کردن ≠ چسباندن، نصب‌کردن.

آویخته: آونگ، آویزان، پادرهوا، سرازیر، معلق ≠ نصب.

آویز: ۱. آونگ، گوشوار؛ ۲. آویخته، آویزان، معلق؛ ۳. آرزم، پیکار، جنگ، رزم، نبرد.

آویزان: آویخته، آویز، معلق.

آویزش: ۱. تشبث، تعلیق، توسل؛ ۲. تعلق، دلبستگی، علاقه؛ ۳. آرزم، جنگ، رزم، نبرد.

آویزه: گوشوار، گوشواره.

آه: ۱. آوخ، افسوس، حیف، دریغا، وای؛ ۲. دم، نفس؛ ۳. مویه، ناله.

آهار: پرداخت، جلا.

آهسته: آرام، بتدریج، بطی‌ء، تانی، درنگ، کند، ملایم، نرم، نرم‌نرمک، یواش ≠ تند، سریع.

آهسته‌آهسته: آرام‌آرام، بتدریج، پاورچین‌پاورچین، پاورچین، متدرجاً، نرم‌نرم، نرم‌نرمک ≠ به‌سرعت، تندتند، سریع، سریعاً.

آهمند: ۱. مختل، معیوب، ناقص؛ ۲. عاصی، گناهکار، مجرم، مقصر؛ ۳. بیمار، مریض، ناخوش ≠ سالم، صحیح.

آهن: ۱. پولاد، چدن، حدید؛ ۲. زنجیر، سلاح.

آهن‌خشک: خنجر، روهنی، شابرقان، کارد ≠ نرم‌آهن.

آهنگ: ۱. اراده، خواست، داعیه، عزم، عزیمت، قصد، میل، نیت؛ ۲. سرود، لحن، مقام، ملودی، نشید، نغمه، نوا؛ ۳. فحوا، مفاد؛ ۴. اسلوب، راه، روش، طرز.

آهنگر: چلنگر، حداد.

آهنگین: آهنگ‌دار، ریتم‌دار، موزون، نوادار.

آهو: ۱. جیران، ظبی، غزال، گوزن؛ ۲. آک، عیب، وصمت؛ ۳. بیماری، مرض، ناخوشی؛ ۴. بد، ناپسند، نامقبول.

آهیختن: ۱. کشیدن؛ ۲. برکشیدن؛ ۳. برافراشتن، بلند‌کردن.

آیت: ۱. آیه، علامت، نشان، نشانه؛ ۲. اعجوبه، نادره؛ ۳. عبرت؛ ۴. اعجاز، معجزه؛ ۴. برهان، حجت، دلیل.

آیس: دلسرد، مایوس، ناامید، نومید، وازده.

آینده: ۱. آتی، آتیه، آجل، بعدی، مستقبل؛ ۲. واردشونده ≠ ۱. گذشته؛ ۲. رونده.

آینه: آبگینه، آیینه، زجاج، مرآت.

آیه: ۱. آیت؛ ۲. علامت، مارک، نشان، نشانه.

آیین: ۱. رسم، روال، روش، شیوه، عادت، منوال؛ ۲. دین، شرع، شریعت، طریقت، کیش، مذهب؛ ۳. طریقه، مسلک، مشرب، نحله؛ ۲. سنت، قاعده، قانون، مراسم، مقررات، نظم، هنجار؛ ۳. آذین‌بندی، جشن، زیب، زینت، شهرآرایی؛ ۴. آداب‌دانی، اتیکت، ادب، تشریفات، نزاکت؛ ۵. سر.

آیین‌نامه: اساس‌نامه، مقررات، نظام‌نامه.

آیینه: ۱. آبگینه، آبگین، آینه، مرآت؛ ۲. آیین، روال، روش، طریق، منوال.

ائتلاف: اتحاد، اتفاق، پیوستگی، موافقت، همبستگی ≠ اختلاف، پراکندگی.

اب: ابو، باب، بابا، پدر، والد ≠ ابن، ام.

ابا: ۱. امتناع، انکار، حاشا؛ ۲. احتراز، خودداری؛ ۳. سرپیچی، سرکشی، نافرمانی؛ ۳. تکبر، نخوت.

ابابیل: پرستو، چلچله.

اباحت: جایز شمردن، جواز، حلال‌کردن، روایی، مباح دانستن ≠ تحریم.

اباطیل: اراجیف، اکاذیب، بیهوده‌ها، ترهات، مزخرفات، موهومات.

ابتدا: آغاز، اوان، اوایل، اول، بدو، شروع، عنفوان، مطلع، نخست ≠ انتها.

ابتدایی: آغازین، اولی، بدوی، مقدماتی، نخستین ≠ انتهایی.

ابتذال: بی‌ارزشی، بی‌قدری، پستی، پیش‌پاافتادگی.

ابتر: ۱. بلاعقب، بلاعقبه، بی‌اولاد، مقطوع‌النسل؛ ۲. ناتمام، ناقص؛ ۳. دم‌بریده.

ابتکار: ۱. ابداع، اختراع، بدعت، نوآوری؛ ۲. ذوق، قریحه؛ ۳. پگاه‌خیزی، سحرخیزی.

ابتکاری: ابداعی، بدیع، تازه، نو.

ابتلاء: ۱. گرفتاری، مصیبت؛ ۲. دچار، گرفتار؛ ۳. آزمایش، آزمون، امتحان.

ابتهاج: خوشحالی، خوشی، سرور، شادمانی، شادی، فرح، مسرت.

ابتیاع: بیع، خرید، سودا، شراء، فروش، معامله.

ابد: ازلی، دایم، قدیم، همیشه ≠ ازل.

ابدابداع: ابتکار، اختراع، انشا، ایجاد، خلق، خلقت، نوآوری، نوپردازی ≠ اقتباس.

ابداعی: ابتکاری، اختراعی.

ابدال: ابرار، اخیار، اوتاد، اولیاء‌الله، صلحا.

ابدی: ازلی، باقی، پایا، پاینده، جاودانه، جاویدان، دائمی، سرمد، فناناپذیر، همیشگی.

ابدیت: بقا، جاودانگی، خلود، دوام، دیرندگی، سرمدیت، همیشگی ≠ ازلیت.

ابر: ۱. ابل، رباب، سحاب، غمامه، میغ؛ ۲. اسفنج.

ابراز: ۱. افشا، برملا، بروز، فاش؛ ۲. اشعار، اظهار، اعتراف، اعلام، اقرار، بیان، تقریر، عرض؛ ۳. آشکار‌ساختن، ظاهر‌کردن ≠ کتمان.

ابرام: ۱. اصرار، پافشاری، تاکید، مداومت؛ ۲. پیله، لجاجت؛ ۳. استوارسازی، ایستادگی، پایداری، مقاومت ≠ نقض.

ابرص: ۱. پیس، جذام، خوره؛ ۳. قرص‌ماه، قمر، ماه.

ابریشم: ۱. بریشم، پرند، پرنیان، پیله، حریر؛ ۲. تاره، زه، ساز؛ ۳. بریشم‌نواز، دستان‌ساز، نوازنده؛ ۴. درخت‌ابریشم، شب‌خُسب.

ابریق: ۱. آفتابه، لولهنگ؛ ۲. کوزه، مشربه.

ابزار: آلت، اثاث، ادات، ادوات، اسباب، افزار، دستگاه، سامان، ماشین، مایه، وسایل، وسیله.

ابصار: ۱. دید، دیدن، رویت، نظر؛ ۲. ادراک، فهم.

ابطال: ۱. اقاله، الغا، باطل، باطل‌سازی، بطلان، رد، فسخ، لغو، نسخ، نقض؛ ۲. دروغ‌گفتن، هزل‌گویی.

ابلق: ۱. دورنگ، دومایه، سفیدوسیاه؛ ۲. روزگار، زمانه؛ ۲. خلنگ.

ابله: احمق، بی‌شعور، بی‌عرضه، بی‌عقل، پخمه، خل، رعنا، ساده، سفیه، کالیوه، کانا، کم‌عقل، کم‌هوش، کودن، گاوریش، گول، نادان، هزاک.

ابلهانه: احمقانه، حماقت‌آمیز، سفیهانه، کودن‌وار، نابخردانه ≠ عاقلانه.

ابلهی: احمقی، بلاهت، حماقت، سفاهت، کم‌عقلی، نادانی ≠ عاقلی.

ابلیس: اهریمن، دیو، شیطان.

ابن: پسر، پور، ولد ≠ اب.

ابواب: ۱. باب‌ها، بخش‌ها، فصل‌ها؛ ۲. درها، مدخل‌ها.

ابواب‌جمعی: پرسنل، جزو، جمعی، عضو، کادر.

ابوی: اب، بابا، پدر، والد ≠ والده.

ابهام: آمیختگی، پیچش، پیچیدگی، تاریکی، تعقید، تیرگی، شبهه، عدم‌صراحت ≠ آشکاری، وضوح.

ابهام‌آمیز: پوشیده، پیچیده، تیره، مبهم، مرموز، مشکل، مغلق ≠ روشن، صریح، واضح.

ابهت: اهمیت، بزرگی، جبروت، جلال، سطوت، شکوه، صولت، عظمت، فره، وقار.

ابیض: سپید، سپیدرنگ، سفید، سفیدپوست ≠ اسود، سیاه.

اپیدمی: بیماری‌شایع، شیوع، عالمگیر، مسری، همه‌جاگیر.

اتابک: ۱. آموزگار، اتالیق، لله، مودب، مربی، معلم؛ ۲. اتابیک، پدربزرگ؛ ۳. وزیراعظم.

اتاق: بیت، حجره، خانه، سرا، منزل.

اتاقک: کابین، کلبه.

اتباع: ۱. پیروان، وابستگان؛ ۲. تابعین، شهروند ≠ بیگانگان.

اتحاد: ائتلاف، اتصال، اتفاق، پیوستگی، پیوند، توافق، وحدت، همبستگی، هم‌دستی، همدلی، همراهی، یکدلی، یگانگی، ≠ اختلاف.

اتحادیه: انجمن، سندیکا.

اتر: اثیر، سیاله، ماده‌سیال.

اتراق: اسکان، اقامت، بیتوته، توقف، جایدهی، جایگیری.

اتساع: ۱. بسط، سعه، فراخی، گسترش، گشادگی، وسع؛ ۲. ثروت، مکنت ≠ انقباض.

اتصال: التصاق، الحاق، پیوستگی، پیوستن، پیوند، چسبیدگی، رسیدن، وصل ≠ انفصال.

اتفاق: ۱. ائتلاف، اتحاد، وحدت، هم‌آوازی، هم‌دستی، همدلی، همزبانی، هم‌سخنی، یکدلی؛ ۲. پیشامد، تصادف، تصادم، حادثه، رخداد، رویداد، سانحه، سرگذشت، عارضه، واقعه، وقوع؛ ۳. اجماع؛ ۴. تراضی، سازواری، ≠ ۱. اختلاف، نفاق.

اتفاقی: ۱. تصادفاً، تصادفی، غیرمترقب، غیرمنتظر، ناگهانی؛ ۲. حادثی.

اتقا: پارسایی، پرهیز، پرهیزکاری، تقوا، خویشتنداری، عفت، کف‌نفس، ورع.

اتکا: اتکال، اعتماد، پشتگرمی، تکیه، تکیه‌گاه، توکل، متکی.

اتلاف: افنا، تابودی، تباهی، تبذیر، تلف، ولخرجی، هدر.

اتمام: ۱. تتمیم، تکمیل؛ ۲. اختتام، پایان، ختم ≠ آغاز.

اتوبان: آزادراه، جاده، شاهراه.

اتوماتیک: اتومات، خودکار.

اتومبیل: خودرو، سواری، ماشین، موتور.

اتهام: افترا، بهتان، تهمت، فریه.

اتیکت: ۱. برچسب؛ ۲. آداب‌دانی، تشریفات، دیسیپلین.

اثاث: ابزار، اثاثیه، اسباب، رخت، سامان، عقار، کالا، لوازم، متاع.

اثاثه: اثاثیه، اسباب، رخت، کالا، لوازم، متاع.

اثاثیه: اثاث، اثاثه، اسباب، بساط، لوازم.

اثبات: ۱. تایید، ثبوت؛ ۲. ثابت، محرز، مدلل ≠ نفی.

اثباتی: ایجابی، موجبه ≠ سلبی.

اثر: ۱. ایز، پی، جای‌پا، ردپا، رد، نشان، نشانه؛ ۲. تأثیر، خاصیت، فایده، واکنش؛ ۳. تالیف، تصنیف، نوشته؛ ۴. پی، رد، رگه، نشان، نشانه؛ ۵. فعل، نقش؛ ۶. حاصل، نتیجه؛ ۷. معلول.

اثربخش: اثردار، کارگر، کاری، موثر، مفید ≠ بی‌اثر.

اثرپذیر: تاثیرپذیر، کنش‌پذیر، متاثر، منفعل ≠ فاعل.

اثم: بزه، جرم، خطا، خطیئه، ذنب، سیئه، گناه، معصیت، منکر، ناشایست.

اثنا: بین، حین، خلال، ضمن، طی، هنگام.

اثیر: اتر، ماده‌سیال.

اثیم: بزهکار، تبهکار، خاطی، خطاکار، عاصی، عصیانگر، گناهکار، مجرم، مذنب، مقصر.

اجابت: ۱. استجابت، برآوردن، پذیرش، پسند، تصویب، قبول، مستجاب، مقبول؛ ۲. تخلیه، دفع، قضای‌حاجت.

اجاره: ۱. استجاره، دربست، کرایه؛ ۲. ربح، سود، منفعت.

اجاره‌نشین: اجاره‌دار، کرایه‌نشین، مستاجر ≠ موجر.

اجازت: اجازه، اذن، دستور، رخصت.

اجازه: ۱. اجازت، اذن، تجویز، دستور، رخصت؛ ۲. پروانه، تصدیق، جواز، مجوز، منشور؛ ۳. فتوا.

اجاق: ۱. آتشگاه، تنور، دم، منقل؛ ۲. آل، خاندان، دوده، دودمان.

اجامر: اراذل، الواط، اوباش، غوغاطلبان، ولگردان.

اجانب: اغیار، بیگانگان، غریبه‌ها، ناآشنایان، نامحرمان ≠ آشنایان، یاران.

اجبار: اضطرار، اکراه، الزام، جبر، زور، قسر، کره ≠ اختیار.

اجباری: ۱. اضطراری، الزامی، جبری، زورکی، زوری، قسری، قهری؛ ۲. اجباراً، جبراً، قهراً ≠ اختیاری.

اجتماع: ۱. جامعه؛ ۲. ازدحام، تجمع، گردهمایی؛ ۳. دسته، گروه؛ ۴. محاق، ≠ تفرق، تفرقه.

اجتماعی: ۱. مدنی؛ ۲. جمعی، همگانی؛ ۳. معاشرتی ≠ انفرادی.

اجتناب: احتراز، استنکاف، امتناع، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، حذر، خودداری، دوری، کناره‌گیری.

اجتهاد: ۱. فقاهت، مجتهدی، مرجعیت؛ ۲. استنباط؛ ۳. استادی؛ ۴. جهد، کوشش.

اجحاف: تجاوز، تخطی، تعدی، درازدستی، دست‌اندازی، ستم، ظلم، عدول.

اجداد: آباء، اسلاف، نیاکان.

اجر: اجرت، پاداش، ثواب، جایزه، حق‌الزحمه، دستمزد، عطیه، کارمزد، مزد.

اجرا: ۱. ادا، ارتکاب، اعمال، انجام، ایفا؛ ۲. به‌جریان‌انداختن، به‌کاربستن.

اجرت: اجر، پاداش، پایمزد، حق‌العمل، حق‌القدم، دسترنج، دستمزد، کرایه، مزد.

اجل: ۱. مرگ، موت؛ ۲. گاه، موعد، مهلت، وقت، هنگام.

اجلاس: اجلاسیه، انجمن، جلسه، کنفرانس، گردهم‌آیی، مجمع، میتینگ، نشست.

اجمال: اختصار، ایجاز، تلخیص، خلاصه ≠ تفصیل.

اجمالا: بالاجمال، مختصر.

اجناس: ۱. اقمشه، امتعه، کالا؛ ۲. اقسام، انواع، گونه‌ها.

اجنبی: ۱. بیگانه، خارجی؛ ۲. غریب، غریبه، غیر ≠ آشنا، خودی.

اجنبی‌پرست: اجنبی‌پرور، بیگانه‌پرست، بیگانه‌پرور، مزدور، وطن‌فروش.

اجوف: ۱. پوک، توخالی، کاواک، مجوف، میان‌تهی؛ ۲. بی‌معنی، بیهوده، پوچ؛ ۳. عله‌دار.

اجیر: ۱. جیره‌خوار، خودفروخته، مزدبگیر، مزدور؛ ۲. اسیر، گرفتار.

احاطه: ۱. تبحر، تسلط، مهارت، وقوف؛ ۲. محاصره.

احاله: ۱. ارجاع، انتقال، محول، واگذار؛ ۲. چاره‌سازی، حیله.

احتراز: ابا، اجتناب، امساک، پرهیز، تحاشی، تحرز، تحفظ، حذر، حزم، خویشتنداری، دوری، کناره‌جویی، گریز.

احتراس: حراست، محافظت، مراقبت، نگهداری.

احتراق: آتش‌گرفتن، اشتعال، سوختن، سوختن، سوزانیدن.

احترام: آبرو، اعتبار، اعزاز، اکرام، بزرگداشت، پاس، تجلیل، تعظیم، تکریم، توقیر، حرمت، رعایت، عز، عزت، کرنش ≠ احتقار، خوارداشت.

احتساب: ۱. شمارش، محاسبه؛ ۲. لحاظ.

احتشام: بزرگی، جلال، حشمت، شکوه، شوکت، فره، مجد.

احتضار: ۱. جان‌کندن، نزع؛ ۲. حضور؛ ۳. شهرنشینی.

احتقان: خفگی.

احتماء: پرهیز، رژیم.

احتمال: ۱. حدس، ظن، گمان؛ ۲. تردید، شک.

احتمالا: احیانا.

احتیاج: ۱. حاجت، نیاز؛ ۲. بی‌نوایی، حاجتمندی، فقر، نیازمندی، وسن؛ ۲. اقتضا، ضرورت، لزوم، نیاز، وجوب.

احتیاط: پروا، حذر، حزم، دوراندیشی، عاقبت‌اندیشی، مال‌اندیشی، مبالات، ملاحظه، هشیاری ≠ بی‌پروایی.

احتیاطکار: بااحتیاط، باحزم، دوراندیش، محتاط ≠ بی‌پروا.

احد: ۱. یکتا، یگانه؛ ۲. واحد، یک.

احداث: ایجاد، پیدایش، تاسیس، خلق، ساخت،‌ساختن.

احراز: ۱. دستیابی، کسب؛ ۲. پناه‌دهی؛ ۳. تصرف.

احساس: ۱. عاطفه؛ ۲. حس، درک، دریافتن.

احساساتی: پراحساس، پرهیجان، حساس، رقیق‌القلب، سریع‌التاثر، عاطفی، هیجانزده.

احسان: انعام، بخشش، خوبی، دهش، عطا، محاسن، مرحمت، منت، نواخت، نوال، نوع‌پروری، نوع‌دوستی، نیکخواهی، نیکوکاری، نیکویی، نیکی.

احسنت: آفرین، اینت، زه، مرحبا.

احشام: ۱. رمه، گله؛ ۲. خدام، خدمتگزاران، نوکران.

احصا: آمار، آمارگیری، تعدید، حساب، سرشماری.

احصائیه: آمار، سرشماری، شمار.

احضار: جلب، دعوت، طلبیدن، فراخوانی.

احضاریه: جلب، دعوت، فراخوان.

احفاد: اخلاف، اولاد، اولادزادگان، نبیرگان، نوادگان.

احلام: ۱. اوهام، خواب، رویا، شوریده‌خواب‌ها؛ ۲. بردباران، شکیبایان، صابران، صابرین.

احمر: سرخ، قرمز، لاله‌فام، لاله‌گون، لاله‌گون، سرخ‌فام.

احمق: ابله، الاغ، بی‌شعور، بیهوش، خر، دنگل، دیوانه‌وش، رعنا، زودباور، ساده‌لوح، کم‌خرد، کم‌عقل، کم‌عقل، کندفهم، کودن، گاوریش، گول، گول، نادان، نادان، ناقص‌عقل، نفهم، ≠ دانا.

احمقانه: ابلهانه، بی‌خردانه، سفاهت‌آمیز، سفیهانه، نابخردانه ≠ عاقلانه، عالمانه.

احمقی: ابلهی، بلاهت، بله، جهالت، حماقت، سفاهت، نادانی ≠ دانایی.

احوال: ۱. حال؛ ۲. اعمال، حالات؛ ۳. اوضاع؛ ۴. سرگذشت.

احول: دوبین، کاچ، کاج، کاژ، کج‌بین، کژبین، لوچ.

احیا: ۱. زنده‌سازی؛ ۲. تهجد، شب‌زنده‌داری، مساهرت.

اخاذ: باج‌ستان، باجگیر، رشوه‌ستان، رشوه‌گیر.

اخاذی: باج‌ستانی، باجگیری، تلکه، رشوه‌ستانی.

اخبار: ۱. اعلام، خبر، رویدادها، مخابره، وقایع؛ ۲. احادیث، داستان‌ها، روایات.

اخت: ۱. آشنا، آمخته، مالوف، مانوس، معتاد؛ ۲. خواهر؛ ۳. شبیه، قرین، مانند، مثل؛ ۳. هماهنگ.

اختتام: آخر، انتها، پایان، تمام، ختم، فرجام، نهایت، نهایت ≠ آغاز، ابتدا.

اختر: ۱. ستاره، سها، کوکب، نجم؛ ۲. اقبال، بخت، شانس، طالع.

اختراع: ۱. آفرینش، ابتکار، ابداع، نوآوری؛ ۲. دروغ‌پردازی، شایعه‌سازی.

اخترشمار: اخترشناس، رصاد، رصدبند، رصدنشین، منجم.

اخترشناس: احکامی، اخترشمار، اختری، رصدبند، رصدنشین، ستاره‌شناس، منجم، نجومی.

اخترشناسی: تنجیم، رصدبندی، رصدنشینی، ستاره‌شناسی، نجوم.

اختصار: ۱. اجمال، ایجاز، تلخیص، خلاصه، کوتاهی؛ ۲. اکتفا، بسنده ≠ تفصیل.

اختصاراختصاری: ۱. مخفف؛ ۲. اجمالی.

اختصاص: ۱. خاص، مختص، مختصه، ویژه؛ ۲. تعلق.

اختصاصی: خصوصی، مخصوص، ویژه ≠ عام.

اختفا: اخفا، استتار، پنهانی، غیبت، ناپیدایی، نهان‌سازی.

اختلاج: پریدن، تشنج، تیک، جستن، جنبش، جهش.

اختلاس: حیف‌ومیل، دزدی، دزدیدن، دزدی‌کردن، ربایش، ربودن، سرقت.

اختلاس‌کننده: دزد، رباینده، مختلس.

اختلاط: ۱. آمیزش، معاشرت؛ ۲. آغشتن، امتزاج، ترکیب؛ ۳. صحبت، گپ، گفت‌وگو.

اختلاف: ۱. افتراق، تباین، تضاد، تفارق، تفاوت، تمایز، توفیر، فرق، مغایرت؛ ۲. تشت، دعوا، ضدیت، کشمکش، مخالفت، مشاجره، نزاع، نفاق.

اختلال: ۱. اخلال، اغتشاش، بی‌نظمی، هرج‌ومرج؛ ۲. آشفتگی، پریشانی، پریشی، نابسامانی.

اختناق: خفقان، خفگی، سرکوب.

اخته: آغا، بی‌خایه، خصی، خواجه، مقطوع‌النفس، مقطوع‌النسل.

اختیار: ۱. انتخاب، برگزینی، گزینش؛ ۲. آزادگی، آزادی؛ ۲. تفویض؛ ۳. اجازه؛ ۴. تصرف، غلبه، قدرت ≠ اجبار.

اخذ: دریافت، ستاندن، قبض، گرفتن.

اخراج: ۱. تبعید، دفع، طرد؛ ۲. انفصال، پاک‌سازی، خلع، عزل، منفصل؛ ۳. تخلیه ≠ ادخال.

اخروی: آن‌جهانی، عقبایی ≠ دنیوی.

اخری: ۱. آخرت، رستاخیز، عقبا، عقبی، قیامت؛ ۲. بعدی، پسین، دومین، دیگر، ۱. ≠ دنیا؛ ۲. اولی.

اخضر: ۱. سبز؛ ۲. آبی، کبود، نیلگون.

اخطار: ۱. آگهی، اخطاریه، هشدار؛ ۲. ابلاغ، یادآوری.

اخطاریه: اخطار، اخطارنامه.

اخفا: اختفا، استتار، پرده‌پوشی، پنهان‌سازی، پوشاندن، پوشاندن، پوشیدن، نهفتن.

اخگر: آتش، بارقه، جرقه، شراره، شرار، شرر.

اخلاص: ارادت، خلوص، صدق ≠ ریا، سالوس، ظاهرنمایی.

اخلاف: احفاد، اعقاب، اولاد، بازماندگان، جانشینان ≠ اسلاف.

اخلاق: خصلت، خلق، خوی، داب، عادت، منش.

اخلال: اختلال، بی‌نظمی، تخریب، خرابکاری، کارشکنی.

اخلالگر: ۱. کارشکن، مخل؛ ۲. تروریست، خرابکار؛ ۳. آشوبگر، انقلابی، شورشی، فتنه‌جو، مخرب.

اخم: آژنگ، بدخویی، ترشرویی، عبس.

اخم‌آلود: اخم‌رو، اخمو، ترشرو، عبوس ≠ گشاده‌رو.

اخمناز: عشوه، کرشمه، ناز.

اخمو: بداخلاق، بداخم، بدخو، ترشرو، عبوس.

اخوت: برادری، مواخات.

اخوی: برادر، داداش، کاکا.

اخیر: آخری، آخرین، بازپسین، پسین، تازه، جدید ≠ آغازین، اول.

اخیرادا: ۱. اطوار، تقلید، دهن‌کجی، شکلک؛ ۲. تظاهر، حرکت‌لغو؛ ۳. اشاره، رمز؛ ۴. ادلال، عشوه، قر، ناز؛ ۵. اجرا، انجام، عمل؛ ۶. بجاآوردن، پرداخت، تادیه، گزاردن؛ ۷. اظهار، تقریر، تلفظ.

ادات: ۱. آلت، ابزار، دست‌افزار، لوازم؛ ۲. حرف.

اداره: ۱. دائره، دایره، سازمان، مؤسسه؛ ۲. تمشیت، تنسیق، رتق‌وفتق.

اداری: ۱. حقوق‌بگیر، کارمند، مستخدم؛ ۲. سازمانی.

ادامه: ۱. امتداد، بقیه، دنباله؛ ۲. استمرار، بقا، دوام.

ادب: ۱. تادیب، تنبیه؛ ۲. ادبیات، فرهنگ؛ ۳. پاس، رعایت، متانت، نزاکت؛ ۴. آیین، رسم، روش، نهاد.

ادبار: ۱. بدبختی، سیه‌روزی، شوربختی، فلاکت، مفلوکی، نکبت، نگون‌بختی، واپسی؛ ۲. بداقبال، بی‌اقبال، سیه‌روز، مُدبِر، نگون‌بخت.

ادبیات: ادب، داستان، رمان، شعر، فرهنگ.

ادخال: ۱. دخول، ورود؛ ۲. داخل‌کردن، فرو‌کردن ≠ اخراج.

ادرار: ۱. بول، پیشاب، جیش، شاش، گمیز؛ ۲. راتب، راتبه، شهریه، مستمری، مشاهره، مواجب، وظیفه.

ادرارآور: ادرارزا، پیشاب‌زا، مدر.

ادراک: درایت، درک، دریافت، شعور، فهم، فهمیدن، وقوف، هوش، هوشمندی.

ادراکمند: باشعور، خردمند، ذکی، عاقل، فهمیده، فهیم، لبیب، هوشیار ≠ بی‌ادراک.

ادعا: تقاضا، توقع، خواست، داعیه، دعوی، مدعا، مطالبه.

ادلال: ادا، اطوار، دلال، غنج، ناز.

ادوات: آلات، ابزار، ادات، افزار، وسایل.

ادهم: ۱. اسب، فرس؛ ۲. بند، قید؛ ۳. تیره، سیاه.

ادیب: ادب‌شناس، بافرهنگ، دبیر، سخندان، سخن‌سنج، سخن‌شناس، سخن‌فهم، شاعر، فرهنگ‌پرور، فرهیخته، نویسنده.

ادیم: ۱. خوان، سفره، سماط، نطع؛ ۲. چرم.

اذعان: اعتراف، اقرار، تایید، تصدیق، گواهی، معترف.

اذن: ۱. اجازه، تجویز، جواز، رخصت؛ ۲. دستور.

اذهان: افکار، خاطره‌ها، ذهن‌ها.

اذیت: آزار، آزردن، ایذاء، ایذاء، تاذی، تصدیع، تعب، تعذیب، جفا، رنج، رنجه، زجر، زحمت، ستوهی، شکنجه، عذاب، عنا، محنت، مزاحمت.

ار: ۱. اگر، چنانچه، گر؛ ۲. خواه، یا؛ ۳. وقتی‌که، هرگاه.

ارائه: ۱. عرضه، نمایش؛ ۲. نشان‌دادن، نمودن.

ارابه: درشکه، دلیجان، کالسکه، گاری، گردونه.

اراجیف: بیهوده، ترهات، شایعات، مهملات، هرزه‌گویی، یاوه.

ارادت: ۱. اخلاص، خلت، دوستی، سرسپردگی، صمیمیت؛ ۲. آهنگ، خواست، قصد، مشیت، میل.

ارادت‌کیش: اخلاصمند، ارادت‌شعار، ارادت‌پیشه، ارادتمند، مخلص.

ارادتمند: اخلاصمند، ارادت‌پیشه، ارادت‌شعار، ارادت‌کیش، مخلص ≠ بی‌ارادت.

اراده: آهنگ، پشتکار، تصمیم، خواست، عزم، غرض، قصد، مشیت، میل.

اراذل: اجامر، اوباش، سفلگان، فرومایگان، ناکسان.

ارباب: ۱. آقا، خواجه، سرور، صاحب، کارفرما، مخدوم، مولا؛ ۲. فئودال، مالک، ملاک، ≠ نوکر.

ارتباط: بستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، دلبستگی، رابطه، ربط، سروکار، علایق، مراوده، مناسبت، وابستگی، وفاق.

ارتجاع: تحجر، کهنه‌گرایی، محافظه‌کاری، نوستیزی، واپسگرایی ≠ تجدد، نوگرایی.

ارتجاعی: کهنه‌گرا، متحجر، محافظه‌کار، نوستیز، واپسگرا ≠ متجدد، نوگرا.

ارتجال: بداهت، بدیهه‌گویی.

ارتجالاً: بالبداهه، بالبدیهه، بی‌درنگ، مرتجلاً.

ارتحال: جابجایی، درگذشت، رحلت، کوچ، کوچیدن، مرگ، وفات.

ارتخا: رخوت، سستی، لسی، وهن.

ارتداد: الحاد، بیدینی، رفض، کفر، مرتدشدن.

ارتزاق: اعاشه، امرارمعاش، روزی‌ستانی، کسب‌روزی، معیشت.

ارتش: جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند، لشکر، نظام.

ارتشا: باج، باجگیری، رشوت، رشوه، رشوه‌خوری، رشوه‌ستانی، رشوه‌گیری.

ارتشی: سپاهی، سرباز، لشکری، نظامی.

ارتضا: ۱. پسندیدن، خشنودی، رضادادن؛ ۲. اختیار، گزینش.

ارتعاش: تزلزل، رعشه، لرز، لرزش، لرزه، نوسان.

ارتفاع: ۱. اوج، بالا، بلندی، رفعت، فراز؛ ۲. حاصل، خراج.

ارتقا: برکشی، پیشرفت، ترفیع، ترقی، صعود ≠ تنزل.

ارتکاب: اجرا، انجام، عمل، مبادرت، ورزیدن.

ارث: ارثیه، ترکه، متروکات، مرده‌ریگ، میراث.

ارج: ۱. ارزش، ارز، بها، مقدار، نرخ؛ ۲. اعتبار، پایگاه، پایه، حشمت، شان، قدر، مرتبت، مکانت.

ارجاع: احاله، انتقال، حواله، محول، واگذار.

ارجح: افضل، اقدم، اولی، برتر، راجح، مرجح، مقدم، بزرگ مرتبه، بزرگوار، بلندرتبه، بلندمرتبه، سرور، شایسته، شخیص، شریف، عالی‌شان، عالی‌قدر، عزتمند، عزیز، فخیم، گرامی، گران‌پایه، گرانمایه، لایق، ماجد، محترم، معتبر، معز، معزز، معظم، مفخم، مکرم، والامقام؛ ۲. ارزشمند، باارزش، پربها، ثمین، گرانبها، نفیس، ≠ بی‌ارج، خوار، کم‌بها.

ارجمندی: اصالت، بزرگواری، عزت، فخامت، نجابت، ≠ ذلت.

ارحام: ۱. اقوام، خویشان، فامیل، منسوبان، وابستگان؛ ۲. زهدان‌ها.

اردنانس: تدارک، تدارکات، تهیه.

اردنگ: پاسار، پشت‌پا، تیپا، لگد.

اردو: ۱. اردوگاه، لشکرگاه؛ ۲. سپاه، قشون، لشکر؛ ۳. زبان‌اردو؛ ۴. پیک‌نیک، گردش‌دسته‌جمعی، گردش‌علمی.

اردوگاه: ۱. اردو، لشکرگاه؛ ۲. اتراقگاه، منزلگاه.

ارز: ۱. پول، پول‌بیگانه، سعر؛ ۲. ارج، ارزش، بها، قیمت؛ ۳. رتبه، قدر، مرتبه، مقام؛ ۴. ارژن، بخورک ≠ بی‌ارز.

ارزاق: آذوقه، توشه، خواربار، خوراکی، سوروسات.

ارزان: رخیص، کم‌ارزش، کم‌بها، کم‌قیمت، مفت، مناسب، نازل ≠ گران.

ارزش: ۱. بها، ثمن، قیمت، مظنه، نرخ؛ ۲. ارج، اهمیت؛ ۳. اعتبار، سندیت؛ ۴. استحقاق، شایستگی، قابلیت، لیاقت، منزلت.

ارزشمند: ۱. پرارزش، ثمین، قیمتی، گران، گرانبها، معتبر، نفیس؛ ۲. مغتنم ≠ بی‌ارزش، رخیص، کم‌بها.

ارزق: آبی، کبود، نیلگون.

ارزنده: ۱. ارزشمند، بهادار، پربها، گرانبها، نفیس؛ ۲. شایسته، لایق، معتبر ≠ رخیص، کم‌بها.

ارزیاب: کارشناس، مقوم، ممیز.

ارزیابی: برآورد، تخمین، تقویم، سنجش، قیمت‌گزاری، محاسبه.

ارسال: ۱. ایفاد، فرستادن؛ ۲. اعزام، روانه، گسیل.

ارشاد: تربیت، دلالت، راهنمایی، رهنمونی، هدایت ≠ اضلال.

ارشد: ۱. بزرگ، کاپیتان، مبصر؛ ۲. بزرگ‌تر، مسن‌تر ≠ کهتر.

ارض: ۱. بر، خاک، زمین؛ ۲. سرزمین، قلمرو، کشور، ملک، ناحیه ≠ ۱. بحر، سما.

ارضا: اقناع، ترضیه، خشنود، خشنودی، راضی، قانع.

ارعاب: تخویف، ترساندن، تهدید، هراساندن.

ارغنون: ارغون، ارگ، ساز.

ارفاق: ۱. ملایمت، نرمی؛ ۲. بهره‌رسانی، سودرسانی.

ارقه: ارغه، دریده، رند، زرنگ، غرشمال، قرشمال، کلاش، نابکار، نادرست.

ارکان: ۱. اولیا، بزرگان، کارگزاران؛ ۲. اساس، پایه‌ها، رکن‌ها.

ارگ: حصن، دژ، صرح، قصر، قلعه، کاخ، کلات.

ارگان: ۱. نشریه؛ ۲. اعضا، پرسنل.

ارگانیسم: اعضا، اندام، پیکره.

ارم: بهشت، پردیس، جنان، جنت، فردوس، مینو، نعیم ≠ دوزخ.

ارمغان: پیشکش، تحفه، رهاورد، سوغات، کادو، هدیه.

اروپایی‌ماب: غرب‌زده، فرنگی‌ماب.

اروند: ۱. حیله، دوال، فریب، مکر، نیرنگ؛ ۲. جادو، چشم‌بندی، سحر؛ ۳. حسرت، غبطه؛ ۴. تند، جلد، چالاک، فرز؛ ۵. جاه، حشمت، شکوه، شوکت.

اریب: کژ، محرف، معوج، منحرف، مورب ≠ راست.

اریب: بخرد، خردمند، دانا، عاقل، فاضل، فرزانه ≠ نادان.

اریکه: اورنگ، تخت، سریر، عرش، کرسی.

ازار: ۱. قطیفه، لنگ؛ ۲. پیجامه، تنبان، زیرجامه، زیرشلواری؛ ۳. دستار، مندیل؛ ۴. پایاب.

ازاله: پاک‌سازی، تراشیدن، زایل، زدایش، زدودن، محو، نابود، نیست.

ازاین‌گذشته: بعلاوه، علاوه‌براین، وانگهی.

ازباب: ازجهت، ازحیث، ازنظر، بابت، راجع، من‌باب.

ازبر‌کردن: به‌خاطرسپردن، حفظ، حفظ‌کردن، نگهداری.

ازپاافتاده: ۱. ازکارافتاده، زمینگیر؛ ۲. خسته، درمانده، ضعیف، فرسوده، ناتوان، وامانده.

ازجهت: ازبابت، ازحیث، ازنظر.

ازخودراضی: پرافاده، خودپسند، خودخواه، متکبر، معجب، مغرور، نخوت‌دار.

ازخودگذشتگی: ازجان‌گذشتگی، ایثار، جانبازی، جان‌نثاری، فداکاری، قربانی.

ازخودگذشته: ازجان‌گذشته، برخی، جانباز، جان‌نثار، فداکار، فدایی.

ازدحام: ۱. اجتماع، جمعیت، جنجال، شلوغ، شلوغی، نفوس؛ ۲. شورش، غوغا، هجوم، هنگامه ≠ خلوت.

ازدست‌رفته: ۱. فقید، مرحوم، مرده؛ ۲. گمشده، مفقود، هدر؛ ۳. بی‌اختیار، شیفته، مدهوش.

ازدنبال: ازعقب، پشت‌سر، درپی، درقفا.

ازدواج: پیوند، تزویج، زناشویی، عروسی، مزاوجت، مواصلت، نکاح، وصلت ≠ طلاق.

ازدیاد: اضافه، افزایش، افزودن، تزاید، تکثیر ≠ کاهش، نقصان.

ازگیل: آزخ، آژخ.

ازل: ۱. بی‌آغاز؛ ۲. سرمدی، همیشگی ≠ ابد.

ازلی: ابدی، جاودانه، دیرین، دیرینه، قدیم ≠ ابدی.

ازنو: دوباره، مجدد، مجدداً، مکرر.

ازهم‌پاشیدگی: اضمحلال، انحلال، تلاشی، گسیختگی، متلاشی ≠ انسجام.

اژدها: اژدر، افعی، ثعبان، دیومار، مار.

اسارت: ۱. اسیری، اقتناص، حبس، زندانی، قید، گرفتاری؛ ۲. بردگی ≠ رهایی.

اساس: اصل، بن، بنیان، بنیاد، پایه، پی، زمینه، شالوده، قاعده، کنه، ماخذ، مبنا، محور، مناط، نهاد.

اساساً: ازاصل، ازبن، ازبیخ، ازپایه، اصلاً، بطورکلی، قطعاً، کلاً، هرگز.

اساسی: بنیادی، بنیادین، بنیانی، رادیکال، ریشه‌ای.

اسب: ادهم، ارغون، باره، توسن، دابه، سمند، فرس، مرکب.

اسباب: آلات، آلت، ابزار، اثاث، برگ، بساط، تجهیزات، جمعیت، دستگاه، رخت، سامان، شرایط، علل، لوازم، وسایل، وسیله.

اسباب‌چینی: ۱. تبانی، توطئه، دسیسه، ساخت‌وپاخت؛ ۲. تمهیدمقدمه، مقدمه‌چینی.

اسباط: احفاد، اولاد، فرزندان، نبیرگان، نوادگان.

اسپرز: سپرز، طحال.

اسپرم: اسپرماتوزوئید، منی، نطفه.

اسپرماتوزوئید: اسپرم، منی، نطفه.

استاد: ۱. آموزگار، مدرس، مربی، معلم، هیربد؛ ۲. خبره، زبردست، کاردان، ماهر، متبحر؛ ۳. کارفرما؛ ۴. صنعتگر؛ ۵. دانا، عالم؛ ۶. رئیس، سرکرده، مهتر ≠ شاگرد، ناشی.

استادانه: بامهارت، زیرکانه، ماهرانه، مدبرانه ≠ ناشیانه.

استادی: ۱. آموزگاری، معلمی؛ ۲. تبحر، حذاقت، خبرگی، مهارت؛ ۳. تردستی، چیره‌دستی، زیرکی ≠ شاگردی، ناشیگری.

استاندار: حاکم، حکمران، والی.

استاندارد: مدل، معیار، مقیاس، میزان، نمونه ≠ غیراستاندارد.

استانداری: دارالحکومه.

استبداد: خودرایی، خودسری، خودکامگی، دیکتاتوری، یک‌دندگی.

استتار: اختفا، پنهان‌سازی، پوشش، مستورسازی، نهان‌سازی.

استثمار: بهره‌جویی، بهره‌کشی، بهره‌گیری، سلطه‌جویی، سلطه‌گری.

استثنا: مستثنا، جدا.

استجابت: اجابت، برآوری، پذیرش، قبول.

استجاره: ۱. اجاره، استیجار، کرایه؛ ۲. پناه‌جویی، زنهارخواهی.

استحاله: ۱. تبدل، تبدیل، تحول، تطور، تغییر، دگرسانی، دگرگونی، مستحیل؛ ۲. مسخ.

استحصال: استخراج، حصول، دستیابی، کسب.

استحفاظ: حفظ، محافظت، مراقبت، نگهبانی.

استحقار: تحقیر، تصغیر، خواری، کوچک‌شماری.

استحقاق: سزاواری، شایستگی، لیاقت.

استحکام: استقامت، استواری، تحکیم، تقویت، ثبات، حصانت، محکمی.

استحکامات: بارو، برج، حصار، دژ، قلعه، کوت.

استحمام: تطهیر، تغسیل، شستشو، غسل، گرمابه‌رفتن.

استخبار: استطلاع، استعلام، کسب‌خبر.

استخر: آبگیر، برکه، برم، تالاب، حوض، حوضچه، حوضه.

استخراج: ۱. استحصال، برگیری؛ ۲. درک.

استخفاف: ۱. اهانت، تحقیر، خفت، هتک؛ ۲. خواری، سبکی.

استخلاص: آزادی، خلاصی، رهایی، نجات ≠ اسارت.

استخوان: ۱. استه، عظم؛ ۲. اصل، پایه؛ ۳. نژاد، نسل.

استخوان‌بندی: ۱. اسکلت؛ ۲. پیکره‌بندی، ساختار.

استدعا: التماس، تقاضا، تمنا، خواهش، درخواست.

استدلال: برهان، حجت، دلیل، محاجه.

استر: اسب‌بارکش، قاطر، یابو.

استراحت: آرامش، آرمیدن، آسایش، آسودن، تمدداعصاب، خوشی، راحت، فراغ، فراغت.

استراحتگاه: آسایشگاه.

استراق: دزدی، دستبرد، سرقت.

استرداد: ۱. بازستانی، پس‌دهی، تحویل‌دهی، تسلیم، رد، عودت، واپس، واستانی؛ ۲. بازگرفتن، فرازگرفتن، واستدن.

استشمام: استنشاق، بو‌کردن، بویش، بوییدن.

استشهاد: تأییدیه، شهادت‌نامه، صورت‌مجلس، گواهی.

استصواب: درست‌انگاری، صلاحدید، صوابدید.

استطاعت: ۱. تمول، توانگری، وسع؛ ۲. استعداد، قابلیت؛ ۳. اقتدار، توان، توانایی، قدرت.

استطلاع: استخبار، استعلام، استفسار، اقتراح، پرسش، سئوال.

استظهار: اطمینان، اعتماد، پشتگرمی، دلگرمی، قوی‌پشتی.

استعاره: اشاره، ایما، تعریض، تلمیح، تمثیل، تمثیل، رمز، کنایه.

استعاری: رمزی، سمبلیک، کنایی، مجازی.

استعانت: کمک، مدد، مددطلبی، معاضدت، یاری، یاری‌خواهی.

استعداد: آمادگی، استطاعت، توان، ذوق، شایستگی، قابلیت، قریحه، نبوغ.

استعفا: برکناری‌خواهی، بی‌کاری، کناره‌گیری.

استعلاج: چاره‌جویی، درمان‌جویی، درمان‌خواهی، شفاخواهی.

استعلام: استخبار، استفسار، پرسش، پرسیدن، خبرجویی، سوال.

استعمار: استثمار، توسعه‌طلبی، سلطه‌جویی.

استعمارطلب: استثمارگر، امپریالیست، مستعمره‌چی.

استعمارطلبی: استعمارگرایی، امپریالیسم، توسعه‌طلبی.

استعمال: استفاده، کاربرد، مصرف.

استغاثه: ۱. التماس، الحاح، تضرع، زاری، فزع، گریه، لابه، مویه، ناله، ندبه؛ ۲. دادخواهی، فریادخواهی، مددطلبی.

استغفار: آمرزش‌خواهی، انفعال، پوزش، توبه، مغفرت‌جویی، مغفرت‌طلبی.

استغنا: ۱. بی‌نیازی، توانگری، خودکفایی؛ ۲. علوطبع، کمال؛ ۳. ناز ≠ ۱. نیازمندی؛ ۲. نیاز.

استفاده: ۱. استعمال، کاربرد؛ ۲. بهره‌جویی، بهره‌گیری، بهره‌وری، تمتع، سود، فایده‌ستانی ≠ زیان، ضرر.

استفراغ: تهوع، دل‌آشوب، دل‌بهم‌خوردگی، شکوفه، قی.

استفسار: استخبار، استطلاع، استفهام، اقتراح، بازجست، بازجویی، پرسش، تحقیق، تفحص، جستار، جست‌وجو، رسیدگی، سوال.

استفهام: استطلاع، استفسار، پرسش، سوال.

استقامت: استحکام، استواری، ایستادگی، پایداری، پشتکار، ثبات.

استقبال: ۱. پذیرایی، پیشواز، خوش‌آمد؛ ۲. پذیره؛ ۳. ابرازعلاقه، التفات، توجه ≠ بدرقه.

استقرا: ۱. استنتاج، تتبع؛ ۲. تفحص، جست‌وجو، کنجکاوی ≠ قیاس.

استقرار: استواری، اسکان، ایستادگی، تثبیت، تحکیم، ثبات، ثبوت، جایگیری، قرار.

استقراض: بدهی، قرض، قرضه، وام، وام‌خواهی.

استقصا: پی‌جویی، تتبع، تفحص، جستار.

استقلال: آزادی، خودمختاری ≠ وابستگی.

استکبار: ۱. جهانخواری، طغیان، گردن‌کشی؛ ۲. امپریالیسم ≠ استضعاف.

استکثار: افزایش، افزون‌خواهی، افزون‌طلبی، زیادت‌طلبی.

استماع: اصغا، شنودن، شنیدن، گوش‌دادن.

استمالت: دلجویی، مهربانی، نوازش.

استمداد: کمک‌خواهی، مددخواهی، مددطلبی، یاری‌جویی.

استمرار: ادامه، بقا، تداوم، دوام، مداومت، همیشگی.

استملاک: تسخیر، تصرف، تملک.

استمنا: جلق، خودارضایی.

استمهال: فرجه، مهلت، مهلت‌خواهی.

استناد: اتکا، پشت‌دادن.

استنباط: برداشت، درک، دریافت، فهم.

استنتاج: استقراء، برداشت، نتیجه‌گیری.

استنساخ: رونویسی، کتابت، نسخه‌برداری.

استنشاق: استشمام، تنفس، دم‌وبازدم، نفس‌کشیدن.

استنطاق: بازپرسی، بازجویی، تحقیق، سین‌جیم.

استنکاف: ابا، اجتناب، اعراض، امتناع، تحاشی، خودداری، سرپیچی، نکول.

استوار: امین، برقرار، پابرجا، پایدار، ثابت‌قدم، ثابت، خلل‌ناپذیر، دایم، درستکار، درست، راسخ، رزین، سخت، سفت، قائم، قایم، قرص، قویم، متقن، متین، محکم، مدام، مستحکم، مستقر، معتمد، مقاوم، منیع، وثیق، ≠ بی‌دوام، سست، نااستوار.

استواری: استحکام، استقامت، استقرار، پایداری، تایید، تثبیت، تحکیم، ثبات، ثبوت، حصانت، محکمی، مقاومت، وثاقت ≠ سستی، نااستواری.

استوانه: ۱. ستون، عماد؛ ۲. سیلندر.

استهزا: ۱. تمسخر، ریشخند، سخریه، مسخره، مضحکه؛ ۲. شوخی، طنز، فسوس، لودگی، هزل.

استیصال: اضطرار، پریشانی، تهیدستی، درماندگی، عجز، فقر، فلاکت، لاعلاجی، ناچاری.

استیضاح: ۱. بازخواست، کاوش، واپرسی؛ ۲. ژرف‌نگری؛ ۳. توضیح‌خواهی.

استیل: ۱. سبک؛ ۲. پولاد، فولاد.

استیلا: برتری، تسخیر، تسلط، تفوق، چیرگی، سلطه، سیطره، غلبه، قدرت.

استیناف: ۱. ازسرگیری، پژوهش، تجدیدمحاکمه؛ ۲. تجدیدتکبیر.

اسد: ۱. حیدر، شیر، ضرغام، ضیغم، لیث، ناهد، نبراس، هژبر؛ ۲. زخرف، زر، طلا؛ ۳. مردادماه.

اسرارآمیز: پررازورمز، رازآلود، رازناک، سرآمیز، مرموز.

اسراف: اتلاف، تبذیر، تفریط، گشاده‌بازی، ولخرجی ≠ اقتصاد.

اسراف‌کار: اسراف‌کننده، بادبدست، متلف، مسرف ≠ مقتصد.

اسطقس: اساس، اصل، پایه، رکن، عنصر، مایه.

اسطوره: افسانه، داستان، قصه ≠ تاریخ.

اسف: افسوس، اندوه، پشیمانی، تاسف، حسرت، دریغ.

اسفل: ۱. بن، ته، زیرین، زیرتر، فرودتر ≠ اعلی.

اسفل‌السافلین: ۱. جهنم، درک، دوزخ؛ ۲. ضلالت، گمراهی.

اسفنج: ابر، اسفنجه.

اسفند: ۱. اسپند، حرمل، حرمله، سپند؛ ۲. اسفندماه، حوت.

اسقاط: ازکارافتاده، خراب، داغان، فرسوده، کهنه، مندرس ≠ نو.

اسقف: کشیش، مطران.

اسکان: استقرار، تخت‌قاپو، جای‌دهی، سکونت.

اسکلت: استخوان‌بندی، ساختار.

اسکله: بارانداز، بندر، بندرگاه، لنگرگاه.

اسکناس: پول، وجه.

اسلاف: آباء، اجداد، پیشینیان، نیاکان ≠ اخلاف.

اسلحه: تجهیزات، تسلیحات، تفنگ، جنگ‌افزار، حربه، مهمات.

اسلحه‌خانه: انبارمهمات، زرادخانه، قورخانه.

اسلوب: راه، روش، رویه، سبک، سیاق، شیوه، طرز، طریق، طریقه، گونه، متد، نحو، نمط، نهج، وضع.

اسم: ۱. عنوان، کنیه، لقب، نام؛ ۲. آوازه، شهرت، صیت.

اسمر: سبزه، گندم‌گون.

اسمی: بنام، شهره، شهیر، مشتهر، مشهور، معروف، نامدار، نامور، نامی ≠ بی‌نام، گمنام.

اسود: تیره، سیاه، سیاه‌چرده، قره، کبود ≠ ابیض، بیضا، سپید، سفید.

اسوه: ۱. الگو، سرمشق، نمونه؛ ۲. پیشوا، مقتدا.

اسهال: شکم‌روش، لینت‌مزاج ≠ قبض.

اسیر: ۱. بازداشت، بندی، دربند، دستگیر، زندانی، محبوس؛ ۲. برده، بنده؛ ۳. پابند، مقید؛ ۴. دستخوش؛ ۵. گرفتار، مبتلا ≠ آزاد، رها.

اسیری: ۱. اسارت، گرفتاری؛ ۲. آزادی، ابتلا ≠ رهایی.

اشاره: ۱. استعاره، اشارت، ایما، تلویح، رمز؛ ۲. کنایه، گوشه؛ ۳. علامت؛ ۴. رای، نظر؛ ۵. امر، حکم، دستور، فرمان.

اشاره‌وار: اشارت‌گونه، تلویحاً، کنایه‌آمیز.

اشاعه: اشاعت، انتشار، پاشیدن، پراکندن، تبلیغ، تداول، ترویج، سرایت، شیوع، گستردن، نشر.

اشباع: ۱. پری، سیری؛ ۲. سیر، سیراب؛ ۳. فراوانی، وفور.

اشتباه: خبط، خطا، خطیئه، ریب، سهو، غلط، لغزش، مغلوط، نادرست، ناصواب ≠ صواب.

اشتر: ابل، جمل، شتر، لوک، ناقه.

اشتراک: ۱. آبونه؛ ۲. انبازی، شریک، شریک‌شدن.

اشتراکی: ۱. شریکی، عمومی، همگانی؛ ۲. کمونیستی.

اشتعال: برافروختگی، برافروختن، درخشیدن، زبانه‌کشیدن، شعله‌وری، فروزش.

اشتغال: ۱. حرفه‌کار، شغل، کسب، مشغله؛ ۲. سرگرمی، گرفتاری، مشغولیت.

اشتهاآور: اشتهازا، مشهی.

اشتهار: آوازه، سرشناسی، شهرت، صیت، معروفیت، نامبرداری، ناموری.

اشتیاق: آرزومندی، تعشق، رغبت، شوق، عطش، علاقه، میل، وجد، هوس.

اشخاص: افراد، کسان، نفوس.

اشراف: اعیان، اغنیا، بزرگان، بزرگزادگان، بلندپایگان، نجبا.

اشراق: ۱. مکاشفه؛ ۲. تابش، تابیدن.

اشعار: ۱. ابراز، اظهار، اعلام، بیان؛ ۲. آگاهانیدن، آموختن.

اشغال: تسخیر، تصرف.

اشغالگر: متصرف، مهاجم.

اشکال: ۱. پیچیدگی، تعقید، تکلف، دشواری، سختی، سوسه، صعوبت، غموض، محظور؛ ۲. شبهه، شک؛ ۳. ایراد، خرده‌گیری، عیب.

اشکال: اطوار، اقسام، انحا، انواع، صور، گونه‌ها.

اشکال‌تراشی: انتقاد، ایرادگیری، بهانه‌تراشی، خرده‌گیری، سوسه، کارشکنی.

اشک: دمع، سرشک.

اشک‌ریز: اشکبار، سرشکبار، گریان.

اشک‌فشان: اشکبار، اشک‌ریز، گریان.

اشکبار: اشک‌ریز، اشک‌فشان، سرشکبار، گریان، گهربار.

اشکوب: اشکوبه، طبقه.

اشکوبه: اشکوب، طبقه.

اشل: ۱. مقیاس، میزان؛ ۲. پایه، رتبه.

اشمئزاز: اکراه، انزجار، بیزاری، تنفر، دلزدگی، ضجرت، نفرت.

اصابت: برخورد، به‌هدف‌خوردن، تلاقی.

اصالت: ۱. آزادگی، پاک‌نژادی، ریشه‌داری، نجابت، نژاده، وارستگی؛ ۲. صحت.

اصحاب: ۱. دمخوران، دمسازان، همراهان، همنشینان، یاران؛ ۲. پیروان، تابعین.

اصدار: ۱. صادر‌کردن، صدور؛ ۲. روانه‌کردن، گسیل‌داشتن.

اصرار: ابرام، الحاح، انهماک، پافشاری، پیله، تاکید، سماجت، مداومت.

اصطبل: آخور، ستورخانه، ستورگاه، طویله.

اصطکاک: ۱. سایش، مالش؛ ۲. برخورد، تلاقی.

اصطلاح: ۱. تعبیر، زبان، کلمه، واژه؛ ۲. سازش، صلح.

اصغا: استماع، شنود، شنیدن، گوش‌فرادادن.

اصل: اساس، بن، بنیاد، بیخ، پایه، جوهر، ذات، ریشه، سرشت، شالوده، طبیعت، عین، فطرت، کنه، گوهر، لب، مایه، مبدا، منشا، نژاد، نسب.

اصلاً: ابداً، اساساً، مطلقاً، هرگز، هیچ، هیچگاه، هیچوقت.

اصلاح: ۱. آشتی، سازش، صلح؛ ۲. تصحیح، تنقیح، غلطگیری؛ ۳. تعمیر، مرمت؛ ۴. تادیب، تزکیه، تهذیب؛ ۵. دستکاری، رتوش.

اصلی: ۱. حقیقی، واقعی؛ ۲. اساسی، عمده، مهم، ≠ غیرواقعی، مجازی؛ ۲. فرعی.

اصم: کر، گنگ، لال، ناشنوا ≠ شنوا.

اصول: ۱. شرعیات، علوم‌شرعی؛ ۲. کلیات، مبادی؛ ۳. بنیادها ≠ فروع.

اصیل: ۱. پاک‌نژاد، شرافتمند، شریف، نجیب، نژاده؛ ۲. مستند؛ ۳. اصلی.

اضافه: افزون، افزایش، جمع، علاوه.

اضافی: ۱. زاید، زیادی، مازاد؛ ۲. یدکی.

اضرار: خسارت، خسران، زیان، ضرر.

اضطراب: آشوب، التهاب، اندوه، بی‌تابی، بیقراری، بیم، پریشانی، تپش‌دل، ترس، تشویش، توهم، خوف، دغدغه، دل‌واپسی، دلهره، رنج، سراسیمگی، قلق، ناراحتی، واهمه، هیجان.

اضطرار: اجبار، استیصال، بیچارگی، درماندگی، عجز، فروماندگی.

اضطراری: اجباری، الزامی، ضروری، ناچاری.

اضمحلال: امحا، انحطاط، انهدام، خرابی، زوال، فروپاشی، فنا، محو، نابودی، نیستی، ویرانی.

اطاعت: امتثال، انقیاد، بندگی، پیروی، تابعیت، تمکین، خدمتکاری، طاعت، فرمانبرداری، فرمانبری، متابعت، مطاوعت ≠ نافرمانی.

اطاق: ۱. بیت، خانه؛ ۲. حجره؛ ۳. دکه؛ ۴. دفتر.

اطاقک: اتاقک، دکه، کابین.

اطاله: اطناب، بسط، تطویل، تفصیل، درازی، مد ≠ اختصار، ایجاز.

اطراف: ۱. اکناف، پیرامون، جوانب، حواشی، حوالی، دوروبر، کران‌ها، گرداگرد، محیط، نواحی؛ ۲. توابع، حومه.

اطعام: تغذیه، خورانیدن، طعام‌دادن، غذادادن.

اطفا: خاموش‌کردن، خاموشی، فروکشی، فرونشاندن، فرونشانی.

اطفال: بچه‌ها، خردسالان، کودکان، نوباوگان.

اطلاع: آگاهی، بینایی، خبر، سررشته، شناسایی، علم، معرفت، وقوف، یقین.

اطلاعات: داده‌ها، دانسته‌ها، معلومات، مفروضات ≠ مجهولات.

اطلاعیه: آگهی، اعلامیه، اعلان، گزارش.

اطلاق: ۱. انتساب؛ ۲. آزادی، رهایی.

اطلس: ۱. نقشه؛ ۲. پرنیان، حریر، دیبا.

اطمینان: استظهار، اعتماد، ایقان، ایمان، ایمنی، تکیه، ثقه، خاطرجمعی، وثوق، یقین.

اطناب: ۱. اطاله، تفصیل؛ ۲. پرگویی ≠ اختصار، اقتصار.

اطوار: ۱. ادا، ژست؛ ۲. قر، ناز؛ ۳. اشکال، انحا.

اظهار: ۱. ابراز، ادا، اشعار، اعلام، بیان، تبیین، تقریر؛ ۲. اعتراف، اقرار ≠ انکار.

اعاده: بازگردانی، بازگشت، تکرار، جبران، عودت، واپس.

اعاشه: ارتزاق، گذران، معاش، معیشت.

اعانت: اعانه، کمک، مدد، یاری.

اعتبار: ، ۱. ارج، ارزش، پشتوانه؛ ۲. آبرو، حیثیت، شرف، عرض، قدر، منزلت، نام؛ ۳. پندگیری، عبرت؛ ۴. پشتوانه، سندیت، وجهه؛ ۵. تاثیر، نفوذ؛ ۶. تنخواه، سرمایه، مایه؛ ۷. اطمینان، اعتماد.

اعتدال: ۱. تعادل؛ ۲. مدارا، ملایمت؛ ۳. راستی، میانه‌روی؛ ۴. بینابینی ≠ افراط، تفریط.

اعتذار: ۱. بهانه‌طلبی، پوزش، پوزش‌خواهی، عذرخواهی، معذرت.

اعتراض: انتقاد، ایراد، بازخواست، تعرض، خرده‌گیری، مواخذه، نکته‌گیری، واخواهی.

اعتراف: ابراز، اذعان، اظهار، افشا، اقرار، بیان، تصدیق، خستو، مقر ≠ انکار.

اعتزال: اعتکاف، انزوا، تنهایی، خلوت، دوری‌گزینی، گوشه‌گیری.

اعتصام: تمسک، توسل، چنگ‌زدن، چنگ‌زنی.

اعتقاد: ایقان، ایمان، باور، عقیده، گروش، وثوق، یقین.

اعتکاف: اعتزال، خلوت، زاویه‌نشینی، عزلت، عزلت‌گزینی، گوشه‌گیری، گوشه‌نشینی.

اعتلا: برتری، پیشرفت، ترفیع، ترقی، تعالی، توسعه.

اعتماد: اتکا، استظهار، استواری، اطمینان، پشتگرمی، تکیه، توکل، ثقه، دلگرمی، وثوق.

اعتنا: التفات، پروا، توجه، حرمت، رعایت، عنایت، محل، ملاحظه، نگرش، وقع.

اعتیاد: خوگیری، عادت.

اعجاب: ۱. تحسین، تعجب، حیرت، شگفتی؛ ۲. خودبینی، خودپسندی.

اعجاز: ۱. خرق‌عادت، معجزه؛ ۲. عجز، ناتوانی.

اعجوبه: ۱. شگفت‌آور، شگفت‌انگیز؛ ۲. طرفه، نادره ≠ عادی، معمولی.

اعراض: ۱. انصراف، پشت‌کردن، رویگردانی، ضدیت، مخالفت؛ ۲. ترس، هول؛ ۳. کراهت، نفرت ≠ اقبال.

اعراف: برزخ.

اعزاز: احترام، اکرام، بزرگداشت، پاس، حرمت، گرامی‌داشت ≠ استخفاف.

اعزام: ارسال، روانه، سوق، فرستادن، گسیل ≠ احضار.

اعسار: افلاس، نیازمندی، ورشکستگی.

اعضا: ۱. اندام، جوارح؛ ۲. پرسنل، کارمندان.

اعظام: اکرام، بزرگداشت، تبجیل، تجلیل، تکریم ≠ خوارداشت.

اعقاب: بازماندگان، خانواده، خویشان، دودمان، سلاله، طایفه، قبیله، قوم.

اعلا: برتر، برجسته، عالی، ممتاز، نفیس ≠ ادنی.

اعلام: آگاهانیدن، اخبار، اظهار، خاطرنشان، خبردادن، مخابره، مطلع‌ساختن.

اعلام‌خطر: آژیر، هشدار.

اعلامیه: آگهی، اطلاعیه، بیانیه.

اعمال: اجرا، انجام.

اعمی: بی‌چشم، روشندل، کور، نابینا ≠ بینا.

اعوج: ۱. کج، کژ، ناراست؛ ۲. بداخلاق، بدخلق، بدخو ≠ راست.

اعوجاج: انحنا، پیچیدگی، کجی، کژی، نادرستی، ناراستی.

اعیان: ۱. اغنیا، ثروتمندان، دولتمندان؛ ۲. اشراف، معاریف، نجبا، نخبگان؛ ۳. اموال‌غیرمنقول، زمین.

اغبر: ۱. خاک‌آلود، غبارآلود، گردآلود؛ ۲. خاکی‌رنگ، سیاه، نیلگون.

اغتشاش: ۱. آشوب، انقلاب، بلوا، تنش، شورش، قیام، نهضت؛ ۲. بلبشو، هرج‌ومرج؛ ۳. جنجال، سروصدا، همهمه؛ ۴. اختلال، پریشانی ≠ آرامش.

اغراق: افراط، غلو، گزافه، مبالغه ≠ واقع.

اغراق‌آمیز: غلوآمیز، گزافه، گزافه‌گویی، مبالغه‌آمیز ≠ واقعی.

اغفال: ۱. غافل‌کردن، فریفتن؛ ۲. اغوا، فریب، گول.

اغفالگر: اغواگر، فریبنده، مخادع.

اغلب: اکثر، اکثراً، غالباً، وافراً ≠ به‌ندرت، ندرتاً.

اغما: بیهوشی، غش، کما.

اغماض: بخشایش، چشم‌پوشی، عفو، گذشت.

اغوا: اغفال، تحریض، تحریک، تشجیع، تشویق، فریب، وسوسه.

اغواگر: فریبنده، محرک، مخادع، وسوسه‌گر.

اغیار: ۱. غریبه‌ها، ناآشنایان، نامحرمان؛ ۲. اجانب، بیگانگان ≠ آشنا.

افاده: ۱. باد، پز، تبختر، تفرعن، تکبر، خودبینی، فیس، منی، نخوت؛ ۲. بهره‌دهی، سودرسانی.

افاقه: اثر، بهبود، تاثیر، گشایش.

افت: ۱. سقوط، کاستی، کاهش، کمبود، نزول، نقصان؛ ۲. خفت، کسرشان ≠ افزایش.

افتادگی: تواضع، شکسته‌نفسی، فروتنی ≠ تکبر، غرور.

افتاده: ۱. محذوف؛ ۲. خاشع، خاضع، خاکسار، فروتن، متواضع ≠ متکبر، مغرور.

افتتاح: باز‌کردن، بازگشایی، گشادن، گشایش، وا‌کردن، واگشایی ≠ انسداد.

افتخار: سرافرازی، سربلندی، فخر، فخر‌کردن، مباهات، نازش، نازیدن.

افترا: بهتان، تهمت، دروغ، غیبت، فریه، کذب.

افتراق: ۱. پراکندگی، پریشانی، تشتت، تفرق؛ ۲. تباین، تفاوت، جدایی.

افتضاح: بدنامی، بی‌آبرویی، تفضیح، رسوایی، فضاحت.

افراخته: افراشته، اهتزاز، بلند.

افراز: تفکیک، جداسازی.

افراشته: اهتزاز، بلند، مرتفع ≠ نگون.

افراط: اغراق، تفریط، زیاده‌روی، گزافه، مبالغه ≠ تفریط.

افروختن: برافروختن، روشن‌کردن، شعله‌ورکردن، گرا، مشتعل‌کردن ≠ اطفا.

افروخته: شعله‌ور، محترق، مشتعل ≠ خاموش، منطفی.

افزار: آلت، ابزار، مایه، وسیله.

افزایش: ازدیاد، استکثار، اضافه، افزونی، تزاید، تکثیر، فزونی ≠ کاهش.

افزون: اضافه، بسیار، بیش، زیاد، علاوه، متجاوز.

افزونی: بیشی، زیادت، فراوانی، فزونی.

افساد: بداصلی، تباهی، تبهکاری، فساد، مفسده.

افسار: دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مهار.

افسارگسیخته: رها، لجام‌گسیخته، ول ≠ مهار.

افسانه: اسطوره، حکایت، داستان، سرگذشت، سمر، قصه.

افسانه‌پرداز: داستانسرا، قصه‌سرا، قصه‌گو.

افسانه‌گو: حکایتگر، قصه‌سرا، قصه‌گو.

افسر: ۱. صاحب‌منصب؛ ۲. تاج، دیهیم، کلیل.

افسردگی: بی‌رغبتی، بی‌شوقی، پژمردگی، دلسردی، دلمردگی، گرفتگی.

افسرده: آزرده، اندوهگین، اندوهناک، بیحال، پریشان‌حال، پژمان، پژمرده، خمود، دلتنگ، دلمرده، رنجیده، غمگین، غمناک، گرفته، متاثر، محزون، ملول، نژند.

افسوس: آوخ، آه، اسف، تاسف، تحسر، تلهف، حسرت، حیف، دریغ، واویلا، واحسرتا، هیهات.

افسون: ۱. جادو، سحر، طلسم، عزیمت، فسون؛ ۲. تزویر، حیله، دوال، شعبده، مکر، نیرنگ؛ ۳. عشوه، قر، کرشمه.

افسونگر: ۱. جادوگر، ساحر، معزم؛ ۲. دلفریب، طناز، عشوه‌گر، فتان، فریبنده.

افسونگری: ۱. جادو، ساحری، سحر، فسون؛ ۲. طنازی، عشوه‌گری.

افشا: آشکار، ابراز، اعتراف، برملا، علنی، فاش، لو ≠ اخفا.

افشاگری: برملاسازی، پرده‌دری، رسواسازی، رسوایی، شوخ‌چشمی ≠ اختفا، پنهان‌سازی.

افشان: پراکندگی، نثار.

افشاندن: پخش‌کردن، پراکندن، ریختن، نثار‌کردن.

افشره: شیره، عصاره، عصیر.

افضل: ۱. برتر، بهتر؛ ۲. فاضل‌تر.

افعی: اژدر، اژدها، ثعبان، مار.

افغان: ۱. زاری، فغان، ناله، ندبه؛ ۲. افغانی؛ ۳. پشتو.

افق: ۱. کرانه، کران؛ ۲. چشم‌انداز، دورنما.

افکار: اذهان، اندیشه‌ها، فکرها.

افگار: خسته، دل‌آزرده، رنجه، فگار، مجروح.

افلاس: اعسار، بی‌چیزی، بی‌نوایی، تنگدستی، تهیدستی، عسرت، فاقه، فقر، مسکنت، مفلسی، نداری، نیازمندی، ورشکستگی ≠ یسر.

افلیج: زمینگیر، شل، فلج، معلول.

افندی: آقا، ارباب، بزرگ، بزرگوار، سرور.

افول: ۱. غروب؛ ۲. انحطاط، زوال، نابودی ≠ طلوع.

افیون: تریاک، روانگردان، مخدر.

افیونی: تریاکی، معتاد، وافوری.

اقارب: اقوام، بستگان، خویشاوندان، فامیل، نزدیکان، وابستگان ≠ بیگانگان.

اقاله: ۱. الغا، رد، شکستن، فسخ، نسخ، نقض؛ ۲. اغماض، بخشیدن، گذشت.

اقامت: اتراق، توقف، سکنا، سکونت، ماندن.

اقامتگاه: ۱. اتراقگاه، توقفگاه؛ ۲. منزلگاه، مسکن، موطن.

اقبال: اختر، بخت، بهروزی، دولت، شانس، طالع، نوبت، نیکبختی.

اقتباس: ۱. اخذ، گرفتن؛ ۲. آموختن، فراگیری، یادگیری.

اقتدا: اقتفا، پیروی، تبعیت، تقلید، متابعت.

اقتدار: استطاعت، توانایی، سلطه، قدرت، وسع ≠ ضعف.

اقتراح: استفسار، پرسش، پرسیدن، سوال، همه‌پرسی.

اقتصاد: صرفه‌جویی، قناعت، میانه‌روی ≠ اسراف.

اقتضا: احتیاج، بیجا، حاجت، ضرورت، لزوم، نیاز، وجوب.

اقتفا: اقتدا، پیروی، تبعیت، متابعت.

اقدام: رفتار، عمل، مبادرت.

اقرار: ابراز، اذعان، اظهار، اعتراف، تقریر، خستویی ≠ انکار.

اقران: نزدیکان، همالان، هم‌قطاران، همگنان ≠ اغیار.

اقرب: نزدیک‌تر ≠ اقصا.

اقربا: اقوام، بستگان، خویشان، قومان، نزدیکان، وابستگان ≠ بیگانگان.

اقسام: ۱. انواع؛ ۲. وجوه؛ ۳. انحا؛ ۴. سوگندها.

اقصا: اقطار، دوردستها، نقاط.

اقطار: ۱. آفاق، اقصا، اکناف؛ ۲. اطراف، کران‌ها، کرانه‌ها؛ ۳. چکه‌ها، قطره‌ها.

اقل: اندک، کم، کمتر، کمینه، ناچیز ≠ اکثر.

اقلاً: حداقل، دست‌کم، لااقل ≠ اکثراً.

اقلیت: کمترین‌ها ≠ اکثریت.

اقلیم: ۱. هوا؛ ۲. بوم‌وبر، حوزه، زمین، سرزمین، کشور، مرزوبوم، مملکت، ولایت.

اقناع: ارضا، خرسند، خشنودی، رضایت، قانع، قناعت.

اقوام: ارحام، اقربا، بستگان، خویشان، وابستگان ≠ اغیار، بیگانگان.

اقیانوس: بحر، دریا، قلزم، یم ≠ بر، خشکی.

اکابر: ۱. اعاظم، بزرگان، شرفا، مهان، مهتران؛ ۲. سالمندان، معمرین ≠ کهان، کهتران.

اکتساب: اندوختن، حصول، دستیابی، کسب.

اکتفا: بس، بسندگی، بسنده، کفاف، کفایت.

اکثر: اغلب، بسیار، بیشتر.

اکثریت: بیشترین‌ها ≠ اقلیت.

اکرام: احترام، احسان، اعزاز، اعظام، بزرگداشت، تکریم، گرامی‌داشت، مرحمت ≠ تحقیر.

اکراه: اجبار، انزجار، بی‌میلی، کراهت، ناخواست، نفرت ≠ رغبت.

اکسید: اکسیده، زنگ، هواسوز.

اکسیر: ۱. کیمیا؛ ۲. کمیاب، نادر.

اکمال: اتمام، تتمیم، تکمیل، رسایی.

اکناف: اطراف، پیرامون، حوالی، دوروبر، گوشه‌وکناره‌ها.

اکنون: الحال، این‌دم، اینک، حالا، عجالتاً، فعلاً، کنون.

اکول: بسیارخوار، پرخور، رژد، شکم‌پرست، شکمباره.

اکید: جدی، سخت، شدید، قطعی، مؤکد، محکم.

اکیداً: جداً، شدیداً، مؤکدا.

اگر: ار، چنانچه، درصورتی‌که، گر، ولو، یا.

اگرچه: ارچه، باآنکه، هرچند.

اگزما: جرب، حکه، سودا، گری.

الاغ: ۱. حمار، خر، درازگوش؛ ۲. احمق.

الان: اکنون، الحال، اینک، حال، حالا، حالیا.

الباقی: باقی‌مانده، تتمه، مانده.

البته: حتماً، حکماً، مسلماً، یقیناً.

التباس: پوشیدگی، شبهه، نهفتگی.

التحام: ۱. اتصال، پیوستن؛ ۲. جوش‌خوردن، چسبیدن.

التذاذ: حظ، کیف، لذت.

التصاق: پیوستن، چسبیدن، دوسیدن.

التفات: اعتنا، پروا، تفقد، توجه، عنایت، لطف، مرحمت، مهربانی، میل، وقع.

التقا: برخورد، تلاقی.

التماس: استدعا، الحاح، تضرع، تقاضا، تمنا، خواهش، درخواست، فزع، لابه.

التهاب: ۱. برافروختگی، سوز، سوزش؛ ۲. اضطراب.

التیام: بهبود، بهبودی، تسکین، تشفی، شفا.

الحاح: ابرام، اصرار، التماس، پافشاری.

الحاد: ارتداد، بت‌پرستی، بدآیینی، بددینی، بدکیشی، بدمذهبی، رجز، رفض، زندقه، شرک، کفر.

الحاق: اتصال، انضمام، پیوستگی، پیوستن، ضمیمه، وصل.

الحاقیه: پیوست، متمم، منضمات.

الحال: اکنون، الان، این‌زمان، اینک، حال، حالیا.

الزام: اجبار، گردنگیر، ناچار، ناگزیر، وادار.

الزامی: اجباری، ضروری، لازم.

الغا: ابطال، اقاله، حذف، فسخ، لغو.

الف: ۱. هزاره، هزار؛ ۲. انس؛ ۳. الفت‌گرفتن، خوگرفتن، دوست‌شدن.

الفت: آمیزش، انس، خو، خوگیری، موالفت، موانست.

القا: آموختن، تلقین.

القاح: آبستن‌کردن، باردار‌کردن، بارور‌ساختن، تلقیح.

القصه: خلاصه.

الک: آردبیز، صافی، غربال، غربیل.

الکتریسیته: برق، کهربا.

الکتریک: برق، کهربا.

الکن: ابکم، بکم، بی‌زبان، کندزبان، گنگ، لال.

الکی: بی‌جهت، بی‌خود، بی‌سبب، بیهوده، دروغکی.

الگو: انموذج، سرمشق، طرح، مثل، مدل، نقشه، نمونه.

الله: آفریدگار، ایزد، پروردگار، خدا، دادار، رب، یزدان.

الم: ۱. داء، دردمندی، درد؛ ۲. تعب، رنج.

الم‌شنگه: دادوبیداد، سروصدا، شلوغی، غلغله، غوغا، قشقرق، کولی‌بازی، همهمه، هنگامه، هیاهو.

المبار: الیم، دردآور، دردانگیز، دردناک، مولم، وجیع.

المناک: المبار، دردآگین، دردناک، مولم، وجیع.

النگو: دست‌برنجن، دستبند، دستیاره.

الواط: اوباش، لات، هرزه.

الواطی: خوش‌گذرانی، عیاشی، فسق‌وفجور، هرزگی.

الوان: ۱. رنگ‌ها؛ ۲. رنگارنگ، رنگین، ملون، نگارین؛ ۳. اقسام، انواع، گوناگون.

الوف: ۱. هزاران، هزارها؛ ۲. هزارگان.

الوهیت: الهی، خدایی، ربانیت، ربوبیت، صمدیت.

اله‌بختکی: تصادفی، شانسی، کشکی.

الهام: ۱. مکاشفه؛ ۲. وحی؛ ۳. القا.

الهه: اله، بت، رب‌النوع، صنم.

الهی: ایزدی، خدایی، ربانی، یزدانی.

الیم: دردانگیز، دردناک، مولم.

ام: ۱. مادر، مام، والده؛ ۲. اصل، مایه ≠ اب، پدر.

اما: لیک، منتها، ولی، ولیک، ولیکن.

امارت: امیری، حکمرانی، حکومت، سلطنت، فرماندهی، فرمانروایی، ملکت، ولایت.

اماکن: امکنه، جاها، سرزمین‌ها، مقام‌ها، مکان‌ها.

اماله: تزریق، تنقیه، حقنه، روبش.

امام: ۱. معصوم؛ ۲. ولی؛ ۴. پیشرو، پیشوا، راهبر، راهنما، رهبر، شیخ، قاید، قدوه، قطب؛ ۴. پیش‌نماز ≠ ماموم.

امامت: ۱. ولایت؛ ۲. پیشوایی، رهبری، زعامت؛ ۳. پیش‌نمازی ≠ پس‌نمازی، مامومی.

امان: ۱. پناه، حمایت، زنهار، کنف، مهلت، نگهداری؛ ۲. تامین، فرجه؛ ۳. امن، ایمن، مصون.

امانت: ۱. بسته، سپرده، ودیعه؛ ۲. درستکاری، راستی؛ ۳. زنهار ≠ خیانت.

امانت‌دار: امانت‌نگهدار، امین، درستکار، مصیب ≠ امانت‌خوار، صحیح‌العمل.

امپراتور: امپراطور، امیر، پادشاه، خدیو، خسرو، سلطان، شاه، شاهنشاه، ملک.

امپراتوری: پادشاهی، خلافت، شاهنشاهی.

امپریالیست: استعمارطلب، توسعه‌طلب، سرمایه‌دار.

امپریالیسم: استعمارطلبی، توسعه‌طلبی، سرمایه‌داری.

امت: پیرو، خلق، طایفه، گروه، ملت.

امتثال: اطاعت، پیروی، فرمانبرداری، فرمانبری.

امتحان: ۱. آزمایش، آزمون، تجربه، تست، کنکور، مسابقه؛ ۲. بررسی، معاینه، وارسی.

امتداد: ادامه، درازی، دنباله، راستا، طول، کشش.

امتداددار: طولانی، کشیده، ممتد.

امتزاج: آمیختگی، آمیختن، آمیزش، اختلاط، ترکیب، مزج.

امتلا: ۱. بدهضمی، رودل، ناگوار؛ ۲. انباشته‌شدن، پرشدن، مملوشدن.

امتناع: ابا، اجتناب، استنکاف، تحاشی، تحرز، تماشی، خودداری، رد، سرباززدن، سرپیچی.

امتنان: تشکر، تقدیر، سپاس، سپاسداری، شکر، منت، منت‌پذیری.

امتیاز: ۱. تشخیص، تمییز، فرق؛ ۲. برتری، تفوق، مزیت؛ ۳. آوانس؛ ۴. نمره؛ ۵. پروانه، جواز.

امحا: اضمحلال، انهدام، زدایش، محو، نابودی.

امداد: اعانت، غوث، کمک، کمک‌رسانی، مددرسانی، مظاهرت، یاری.

امر: ۱. قضا؛ ۲. کار؛ ۳. جریان، حادثه، قضیه، مسئله؛ ۴. تحکم، حکم، دستور، فرمان، فرمایش؛ ۵. فقره.

امرار: ۱. اکتساب، تحصیل، کسب، گذران؛ ۲. وقت‌کشی، وقت‌گذرانی.

امرارمعاش: ارتزاق، تحصیل‌معاش، روزی‌طلبی، کسب‌روزی، کسب‌معاش، گذران، معاش‌جویی.

امرد: بدکاره، بی‌ریش، پشت‌پایی، ساده، ساده‌روی، مخنث، مفعول، نامرد، هیز.

امردباز: بچه‌باز، غلام‌باز، غلام‌باره.

امردپرستی: بچه‌بازی، شاهدبازی، غلامبارگی.

امرود: گلابی، مرو، مرود.

امروزی: ۱. امروزین؛ ۲. آلامد، باب، مد؛ ۳. تازه، جدید، متجدد، نوپرست، نوگرا.

امریه: توقیع، دستخط، فرمان، منشور.

امساک: اجتناب، احتراز، بخل، پرهیز، تجنب، تحرز، تنگ‌نظری، حذر، خست، خودداری، دوری، زفتی، صرفه‌جویی، قناعت، لئامت، نان‌کوری، نظرتنگی.

امضا: ۱. توشیح، توقیع، دستینه، صحه؛ ۲. تایید، تصویب، جایزشماری، صحه‌گذاری.

امعان: بررسی، تدقیق، دقت، مداقه، معاینه، ملاحظه.

امعان‌نظر: تدقیق، تعمق، توجه، دقت، ژرف‌نگری، غور.

امکان: ۱. توانایی، قدرت، وسع؛ ۲. فرصت، مجال؛ ۳. احتمال.

امکان‌پذیر: مقدور، ممکن، میسر، میسور ≠ امکان‌ناپذیر.

امل: آرزو، امید، رجا ≠ یاس.

املا: درست‌نویسی، دیکته.

املاک: باغ، زمین، ضیاع، عقار، علاقه.

امن: ۱. امان، امنیت، ایمن؛ ۲. راحت، مطمئن ≠ ناامن.

امنیت: آرامش، امن، ایمنی، صلح ≠ بلوا، ناامنی.

امنیه: ژاندارم، قراسوران.

اموال: دارایی، ضیاع، مایملک.

امی: ۱. بی‌سواد، درس‌ناخوانده؛ ۲. مادری ≠ باسواد، تحصیلکرده.

امید: آرزو، امل، امیدواری، انتظار، توقع، چشم‌داشت، رجا ≠ نومیدی، یاس.

امیدوار: آرزومند، چشم‌به‌راه، متوقع، مرجو، منتظر ≠ مایوس، نومید.

امیدواری: امید، توقع، رجا ≠ نومیدی، یاس.

امیر: پادشاه، حاکم، حکمران، خان، خدیو، رئیس، ژنرال، سرلشکر، سلطان، شاه، شیخ، فرمانده، ملک.

امیرالبحر: آدمیرال، دریابیگ، دریاسالار.

امیرالجیش: امیرتومان، باشلیق، سپهبد، سپهسالار، سردار.

امیرزاده: شاهپور، شاهزاده، ملکزاده، میرزاده.

امیری: ۱. امارت، تسلط، حکومت، سلطنت، کیایی؛ ۲. پادشاهی، سالاری، سرداری.

امین: استوار، امانت‌دار، ثقه، درستکار، درست، درست‌کردار، صالح، موتمن، معتمد، معتمد، موثق.

انابت: انابه، پشیمانی، توبه.

انابه: انابت، پشیمانی، توبه.

اناث: ۱. بانوان، زنان، نسوان؛ ۲. مادینگان ۱. ≠ رجال، مردان؛ ۲. نرینه‌ها.

انار: ۱. رمان، نار؛ ۲. اناربن، نارون.

انانیت: انیت، منی، منیت.

انبار: خزانه، سیلو، مخزن.

انباره: پیل، قوه.

انباز: ۱. حصه‌دار، سهیم، شریک‌المال، شریک، هم‌بخش؛ ۲. مانند، مثل، همتا.

انبازی: شراکت، شرکت، شریکی، مشارکت، همدستی، همکاری.

انباشتگی: آکندگی، امتلا، پری.

انباشتن: آکندن، امتلا، پر‌کردن ≠ تخلیه، خالی‌کردن.

انباشته: آکنده، انبوه، پر، سرشار، لبالب، مالامال، متراکم، مشحون، ممتلی، مملو ≠ تهی، خالی.

انبان: انبانه، خیک، مشک.

انبانه: خیک، مشک، مشک.

انبساط: ۱. بسط، گسترش، گستردگی؛ ۲. سرور، شادی، فرح، نشاط ≠ انقباض.

انبوه: ۱. پرپشت، مجعد؛ ۲. بسیار، فراوان، کثرت، متراکم، متعدد؛ ۳. توده ≠ تنک.

انتباه: ۱. آگاهی، بیداری، نبل؛ ۲. توجه، دقت ≠ غفلت.

انتحار: خودکشی، قتل‌نفس، نفس‌کشی.

انتخاب: ۱. تعیین، گزینش، گلچین؛ ۲. برگزیدن، گزیدن ≠ انتصاب.

انتزاع: ۱. تجرید؛ ۲. تجزیه، تفکیک، جداسازی ≠ تعمیم.

انتزاعی: ۱. تجریدی، مجرد؛ ۲. ذهنی؛ ۳. معنی ≠ عینی.

انتساب: ارتباط، انتما، پیوند، خویشاوندی، رابطه، علاقه، نسبت، نسبت‌دهی، وابستگی.

انتشار: ۱. منتشر، نشر؛ ۲. اشاعه، ترویج، شیوع؛ ۳. پراکندن، گستردن؛ ۴. سرایت.

انتصاب: ۱. برگماری، تعیین، نصب؛ ۲. گماردن، گماشتن ≠ انتخاب.

انتظار: ۱. آرزو، امید، توقع، چشمداشت؛ ۲. شکیب، شکیبایی، صبر؛ ۳. نگرش.

انتظام: آراستگی، ترتیب، تنسیق، تنظیم، دیسیپلین، سامان، سامان‌دهی، نظام، نظم.

انتفاخ: آماس، باد، تورم، نفخ، ورم.

انتفاع: ۱. بهره‌بردن، سودبردن، نفع‌بردن؛ ۲. بهره‌گیری، بهره‌وری؛ ۳. سود، فایده، نفع ≠ اضرار.

انتقاد: اعتراض، ایراد، ایرادگیری، تنقید، خرده‌گیری، عیب‌جویی، نکته‌گیری ≠ تمجید.

انتقال: ۱. جابجایی، نقل؛ ۲. سرایت؛ ۳. احاله، واگذاری.

انتقام: تقاص، تلافی، خونخواهی، کیفر، کین‌جویی، کین‌خواهی، کین‌کشی، کینه‌توزی، مقابله‌بمثل ≠ اغماض، عفو.

انتقام‌جو: تلافی‌جو، کینه‌توز، کینه‌کش، کینه‌ور، منتقم ≠ معفو.

انتقام‌جویی: تلافی‌جویی، کینه‌توزی، کینه‌کشی، نقمات.

انتها: ۱. آخر، اختتام، انجام، پایان، ختم، سرانجام، عاقبت، فرجام، منتهاالیه، منتها، نوک، نهایت؛ ۲. بن، ته، راس ≠ آغاز، ابتدا.

انتهایی: آخری، آخرین، پایانی، نهایی.

انتیم: جانی، جانجانی، خودمانی، صمیمی، کوک، محرم، ندار، یکرنگ.

انثی: زن، ماده، مادینه، مونث ≠ ذکر.

انجام: ۱. اجرا، ادا، ارتکاب، اعمال؛ ۲. آخر، انتها، پایان، خاتمه، عاقبت، فرجام.

انجذاب: جذب، کشش.

انجم: اختران، ستارگان، سها، کوکب‌ها.

انجماد: انعقاد، بستن، جامدشدن، یخزدگی.

انجمن: باشگاه، جماعت، جمعیت، حلقه، دایره، کانون، کمیته، کمیسیون، گروه، مجتمع، مجلس، مجمع، محفل، معشر، ملاء، ندوه، نشست.

انجیر: ۱. تین؛ ۲. انجیربن؛ ۳. سوراخ.

انجین: موتور.

انحا: اشکال، راه‌ها، روش‌ها، صور، طرق.

انحراف: ۱. اعوجاج، خمیدگی، کجی، کژی؛ ۲. اعتساف، ضلال، ضلالت، کج‌روی، گمراهی؛ ۳. گرایش، میل ≠ راستی.

انحصار: ۱. اختصاص، تحدید، تخصیص، منحصر؛ ۲. انفراد، محدودیت.

انحطاط: ۱. انخفاض، انقراض، انهزام، زوال، شکست، نابودی؛ ۲. پستی.

انحلال: ازهم‌پاشیدگی، تعطیل، زوال، متلاشی، نابودی.

انحنا: اعوجاج، پیچ، خم، خمیدگی، قوس، کجی، گوژی.

انحنادار: قوسدار، مقوس، منحنی.

انخراق: دریدگی، فرسودگی، کهنگی.

انخفاض: انحطاط، پستی، زوال، سقوط، شکست.

اندازه: ۱. پیمانه، تعداد، حد، شمار، کیل، معیار، مقدار، مقیاس، میزان، وزن؛ ۲. پایگاه، پایه، قدر، مرتبه، مکانت، منزلت؛ ۳. قطع؛ ۴. معادل.

اندازه‌گیری: پیمایش، ذرع، سنجش.

اندام: ۱. بدنه، پیکر، تن، تنه، جثه، جسم، قامت، قد، کالبد، هیکل؛ ۲. آلت، جوارح، عضو؛ ۳. ارگانیسم.

اندر: تو، داخل، در، درون.

اندرز: پند، تذکیر، توصیه، سفارش، عبرت، موعظه، نصیحت، وصیت، وعظ.

اندرزگو: پندآموز، پندگو، ناصح، نصیحت‌گو، واعظ.

اندرزگویی: پنددهی، پندگویی، نصح، نصیحت.

اندروا: آویخته، آویزان، معلق.

اندرون: ۱. حرمسرا؛ ۲. باطن، درون، ضمیر؛ ۳. تو، داخل، در؛ ۴. لا، مابین، ۱. ≠ بیرونی؛ ۲. برون، ظاهر؛ ۳. بیرون، خارج.

اندرونی: ۱. حرمسرا، حرم؛ ۲. تویی، داخلی ≠ بیرونی.

اندک: اقل، انگشت‌شمار، پشیز، جزئی، حقیر، شمه، قلت، قلیل، قلیل، کم، کم، لخت، مزجات، معدود، ناچیز ≠ افزون.

اندک‌اندک: خردخردک، خوش‌خوش، رفته‌رفته، کم‌کم، متدرجاً، نغزنغزک، نم‌نم، نم‌نمک.

اندک‌بین: ۱. بخیل، تنگ‌چشم، تنگ‌نظر، ممسک؛ ۲. خرده‌بین، خرده‌گیر، ≠ ۱. سخی، کریم.

اندک‌سال: بچه، خردسال، طفل، کودک، نوباوه.

اندک‌مایه: ۱. بی‌بضاعت، فقیر، کم‌سرمایه؛ ۲. بی‌سواد، بی‌مایه، عامی، کم‌سواد.

اندکی: پشیزی، قدری، قلیلی، کمی.

اندوختن: پس‌انداز‌کردن، جمع‌کردن، ذخیره‌کردن.

اندوخته: پس‌انداز، تدارک، توشه، تهیه، ذخیره.

اندودن: ۱. مالیدن؛ ۲. پوشاندن.

اندوه: اسف، اضطراب، بی‌آرامی، بی‌قراری، تاسف، تالم، تحسر، تنگدلی، تیمار، حزن، حسرت، داغ، دریغ، رنج، غصه، غم، کرب، محنت، ملال، ملالت، هم، ≠ سرور، شادی.

اندوه‌آور: اندوهبار، اندوه‌زا، تاثرآور، تاثرانگیز، ملال‌آور ≠ شادی‌بخش، طرب‌انگیز، طرب‌زا.

اندوه‌کش: اندوه‌گسار، حزین، غمگسار، محزون، مغموم، ملول.

اندوهبار: اندوه‌آور، تاثرآور، غمبار، مصیبت‌بار، ملال‌آور، ملال‌انگیز، ملالت‌بار ≠ سرورانگیز، مسرت‌بخش.

اندوهگین: آزرده، افسرده، اندوهناک، حزین، دلتنگ، غصه‌دار، غمزده، غمگین، غمناک، غمین، متاثر، متالم، متلهف، محزون، مغموم، ملول، ناشاد، نامسرور ≠ مسرور.

اندوهگینی: اندوه، حزن، غم، غمناکی، ملال، ملالت.

اندوهمند: افسرده، اندوهناک، حزین، دلتنگ، غمزده، غمگین، غمین، مغموم، ملول ≠ شاد.

اندوهناک: افسرده، اندوهگین، اندوهمند، هزین، دلتنگ، غمزده، غمگین، غمناک، غمین، گرفته، مغموم، ملول، ناشاد ≠ شاد، مسرور.

اندیشمند: اندیشناک، اندیشه‌ور، بخرد، دانا، فکور، متفکر.

اندیشناک: ۱. بیمناک، ترسان، متوحش، هراسان؛ ۲. اندیشمند، فکور، متفکر؛ ۳. متوهم.

اندیشه: ۱. پندار، تامل، تفکر، خیال، رای، سگال، ضمیر، فکر؛ ۲. سودا؛ ۳. احتیاط، صرافت، محابا، ملاحظه؛ ۴. قصد، نیت؛ ۵. اضطراب، بیم، پروا، ترس.

انذار: آگاهانیدن، بیم‌دادن، ترساندن، تهدید‌کردن.

انرژی: ۱. توان، کارمایه؛ ۲. حال، قدرت.

انرژی‌زا: پرقوت، کالری‌دار، مغذی، مقوی.

انزجار: اشمئزاز، اکراه، بیزاری، تنافر، تنفر، نفرت، وازدگی.

انزجارآور: بیزاری‌زا، تنفرزا، زننده، متهوع، مشمئزکننده، نفرت‌انگیز، نفرت‌بار، نفرت‌زا.

انزوا: اعتزال، اعتکاف، تجرد، تنهایی، عزلت، گوشه‌گیری، گوشه‌نشینی.

انس: ۱. خو، عادت؛ ۲. آمیزش، الفت، حشر، رابطه، موالفت، موانست، معاشرت؛ ۳. دوستی، محبت، وابستگی.

انسان: آدم، آدمیزاد، آدمی، انس، بشر، مردم، ناس ≠ جن، دد، دیو.

انسانیت: آدمیت، بشریت، مردمی، مروت ≠ حیوانیت.

انسداد: بند، بندش، سد، گرفتگی، گیر ≠ انفتاح.

انسیکلوپدی: دائره‌المعارف، دانشنامه، فرهنگنامه.

انشا: ۱. تحریر، ترقیم؛ ۲. آفرینش، ابداع، ایجاد، خلق.

انشعاب: افتراق، پاشیدگی، پراکندگی، تفرقه، تقسیم، جدایی، شاخه، شعبه.

انشقاق: انقطاع، بریدگی، ترک‌خوردگی، شکافتگی.

انصاف: داد، رحم، عدالت، عدل، مروت، نصفت ≠ بیداد.

انصافدار: حق‌جو، دادور، عادل، منصف.

انصراف: اعراض، پشیمانی، تغییرعقیده، عدول.

انضباط: ۱. ترتیب، دیسیپلین، نظام، نظم؛ ۲. ادب، نزاکت.

انضمام: الحاق، پیوست، پیوستگی، ضمیمه.

انطباق: برابری، وفق، یکسانی.

انعام: ۱. احسان، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت، دهش، صله، عطا، عطیه، هبه، هدیه؛ ۲. شاگردانگی؛ ۳. شتل، شتلی.

انعام: چهارپایان، دواب، ستوران.

انعطاف: ۱. تساهل، نرمش، نرمی؛ ۲. خمیدگی.

انعقاد: ۱. تشکیل؛ ۲. انجماد، بسته‌شدن، دلمه‌شدن؛ ۳. بستن.

انعکاس: ۱. بازتاب، پژواک، طنین، عکس‌العمل؛ ۲. واژگونی.

انفجار: ۱. ترکیدن، جوشش، غلیان، فوران؛ ۲. شکافتن.

انفراد: انحصار، تنهایی، تنهایی، فردی، ویژگی ≠ عموم.

انفرادی: تکی، تنهایی، فرادا، فردی ≠ جمعی.

انفصال: ۱. انفکاک، تجزیه، جدایی، فصل، گسستگی؛ ۲. مفارقت؛ ۳. برکناری، خلع، عزل؛ ۴. انقطاع، گسیختگی ≠ اتصال.

انفعال: ۱. خجالت، خجلت، خفت، شرمساری، شرمندگی؛ ۲. انابت، پشیمانی، لهف، ندامت؛ ۳. استغفار، تاثر؛ ۴. آزرم، شرم.

انفکاک: انفصال، پراکندگی، تفکیک، جدایی، فک، گسستگی، گسیختگی.

انفیه: مخدر، ناس.

انقباض: ۱. فشردگی، گرفتگی؛ ۲. دل‌گرفتگی، دلگیری ≠ انبساط.

انقراض: ۱. سرنگونی، واژگونی؛ ۲. انهدام، زوال، نابودی؛ ۳. انحطاط، تلاشی، ضعف.

انقضا: اتمام، اختتام، پایان، خاتمه، سپری، سرآمدن.

انقطاع: ۱. انفصال، جدایی؛ ۲. بریدگی، پارگی، گسستگی، گسیختگی؛ ۳. انشقاق، ؛ ۴. فروکش ≠ اتصال، پیوستگی، وصل.

انقلاب: اغتشاش، تحول، تنش، شورش، قیام، ناآرامی، نهضت.

انقلابی: ۱. چریک، مبارز؛ ۲. اخلالگر، شورشگر، شورشی.

انقیاد: اطاعت، پیروی، تابعیت، تبعیت، تسلیم، تمکین، طاعت، فرمانبرداری.

انکار: ابا، امتناع، تحاشی، تکذیب، تکذیب، جحد، حاشا، رد، نفی، نکول.

انکسار: ۱. شکستگی، شکست؛ ۲. فروتنی.

انگ: ۱. برچسب، علامت، مارک، نشان؛ ۲. شیره، عصاره؛ ۳. زنبور.

انگار: ۱. پنداشت، پندار، تخیل، تصور، خیال، فرض، فکر؛ ۲. پنداری، گویا، گویی.

انگاره: ۱. حد، طرح؛ ۲. فرضیه؛ ۳. خیال، فرض، گمان، وهم.

انگاشت: پندار، پنداشت، توهم، خیال، گمان.

انگبین: شهد، شیرینی، عسل ≠ شرنگ.

انگشت: ۱. اصبع، کلیک؛ ۲. انقوزه، صمغ.

انگشت‌شمار: اندک، قلیل، کم، معدود ≠ بسیار، کثیر.

انگشت‌نما: ۱. رسوا، مفتضح؛ ۲. پرآوازه، زبانزد، مشهور، معروف.

انگشتر: انگشتری، حلقه، خاتم.

انگشتری: انگشتر، حلقه، خاتم.

انگل: ۱. پارازیت، میکرب، ویروس؛ ۲. طفیلی، گدا، مفتخوار، مفت‌خور.

انگم: رزین، سقز، صمغ.

انگور: تاک، رز، رزبن، مو.

انگیزش: اغوا، تحریض، تحریک، ترغیب، تشجیع، تشویق، تهییج، وسوسه.

انگیزه: باعث، جهت، داعیه، دلیل، سبب، علت، محرک، موجب.

انموذج: الگو، مختصر، نمونه.

انواع: اشکال، اطوار، اقسام، انحا.

انهدام: اضمحلال، امحا، انقراض، تخریب، تلاشی، خرابی، زوال، فروریزی، فنا، نابودی، ویرانی، هدم.

انهزام: انحطاط، شکست، فرار، گریختن، گریز، هزیمت.

انهماک: اصرار، پافشاری، جد، کوشش.

انیت: انانیت، خودی.

انیس: آشنا، دلارام، دمخور، دمساز، رفیق، مونس، همدم، همنشین.

اوان: آغاز، ابتدا، اوایل، اول، بدو، عنفوان، نخست ≠ پایان.

اوایل: آغاز، ابتدا، اوایل، اوان، اول، بدو، شروع، عنفوان ≠ اواخر.

اوباش: ۱. اجامر، اراذل، الواط؛ ۲. بی‌سروپا، لات.

اوج: ارتفاع، بالا، بحبوحه، بلندی، بلندی، رفعت، صعود، فراز، قله، منتها، نوک ≠ حضیض، نشیب.

اوج‌گیری: بلندپروازی، پرواز، تصعید، صعود.

اوراد: ۱. عزایم؛ ۲. ادعیه، اذکار.

اورنگ: ۱. پات، تاج، تخت، دیهیم، سریر، مسند؛ ۲. خدعه، فریب، مکر، نیرنگ؛ ۳. جلال، شان، شکوه، فر.

اوقات: ۱. دوران، روزگار، عهد؛ ۲. احوال، حال، خلق.

اوقات‌تلخ: ۱. بدخلق، ترشرو، خشمگین، عبوس، عصبانی، عصبی؛ ۲. اندوهناک، غمناک، مهموم ≠ تردماغ.

اول: آغاز، ابتدا، ازل، اوان، اوایل، بدو، عنفوان، غره، نخست، یکم ≠ آخر، انتها.

اولاد: آل، احفاد، اخلاف، اسباط، ذریه، زادگان، زاده، فرزندان، نتیجه، نسب، ولد.

اولویت: برتری، ترجیح، تفوق، تقدم، رجحان، مزیت.

اولی: ارجح، برتر، سزاوارتر، مقدم.

اولین: آغازین، نخستین، یکمین.

اوهام: احلام، پندارها، خرافات، خیالات، وهم.

اهالی: اهل، ساکنان، شهروندان، کسان، مردمان.

اهانت: استخفاف، بی‌حرمتی، تحقیر، توهین، خوارداشت، وهن، هتک‌حرمت ≠ احترام.

اهانت‌آمیز: ۱. اهانت‌بار، خفت‌بار، موهن، وهن‌آمیز؛ ۲. نیشدار ≠ احترام‌آمیز.

اهانت‌بار: اهانت‌آمیز، خفت‌آمیز، موهن، وهن‌آمیز.

اهتزاز: ۱. افراخته، افراشته؛ ۲. جنبش، حرکت، نوسان.

اهتمام: ۱. تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، جهد، سعی، کوشش، مجاهدت، مساعی؛ ۲. تیمارداری، دلبستگی، غمخواری، همت‌گماری.

اهدا: پیشکش، تقدیم، نثار، وقف، هدیه.

اهریمن: ۱. ابلیس، اهرمن، دیو، شیطان، عفریت؛ ۲. پلید، خبیث، نابکار ≠ اهورا.

اهل: ۱. سزا، صلاحیت‌دار، مطلع، وارد؛ ۲. رام، سزاوار، صالح؛ ۳. اهالی، بومی، تبعه، ساکن ≠ نااهل.

اهل‌اله: بدیل، سالک، عارف.

اهل‌بیت: خاندان، دوده، سلاله، فامیل.

اهلی: ۱. آمخته، دست‌آموز، رام؛ ۲. محلی، ولایتی ≠ وحشی.

اهلیت: خبرگی، سزاواری، شایستگی، لیاقت.

اهمال: تسامح، تعلل، تغافل، تکاهل، تنبلی، تهاون، سستی، طفره، غفلت، فرویش، کاهلی، کوتاهی، مسامحه، مماشات، مماطله.

اهمیت: ۱. ابهت، ارج، ارزش، شکوه، قدر؛ ۲. تاثیر؛ ۳. بایستگی.

اهورامزدا: آفریدگار، ایزد، پروردگار، خدا، یزدان ≠ اهریمن.

اهورایی: ایزدی، خدایی، ربانی، یزدانی ≠ اهریمنی، شیطانی.

ای: ایا، هان، های، هلا.

ای‌دریغ: افسوس، وای، هیهات.

ایا: ای، هلا.

ایادی: دستیاران، شرکا، همدستان، همکاران، همگنان.

ایاغچی: ۱. آبدار، ساقی، شربتدار؛ ۲. آشپز، سفره‌چی.

ایام: ۱. روزها؛ ۲. ادوار، دوران، دهر، روزگار، زمانه، عهد ≠ لیالی.

ایثار: ۱. جانبازی، فداکاری، قربانی؛ ۲. گذشت.

ایجابی: اثباتی ≠ سلبی.

ایجاد: ابداع، احداث، پیدایش، تاسیس، تشکیل، تکوین، تولید، خلق، خلقت، کون، وضع.

ایجاز: اجمال، اختصار، تلخیص، خلاصه، کوتاه ≠ اطناب.

ایده: آرمان، اندیشه، زعم، عقیده، فکر.

ایذاء: آزار، اذیت، تعذیب، شکنجه.

ایراد: اعتراض، انتقاد، بازخواست، بهانه‌گیری، خرده‌گیری، عیب‌جویی، مواخذه.

ایرادگیر: بهانه‌جو، بهانه‌گیر، خرده‌گیر، رخصه‌جو، عیب‌جو، معترض، منتقد، ناقد.

ایرادگیری: انتقاد، بهانه‌گیری، عیب‌جویی، نقد.

ایرانی: آریایی، عجم، فارسی ≠ انیران.

ایز: اثر، رد، نشانه.

ایزد: آفریدگار، الله، پروردگار، جان‌آفرین، خدا، فرشته، یزدان.

ایزدی: الهی، خدایی، ربانی، یزدانی.

ایست: توقف، درنگ، سکته، مکث، وقفه.

ایستا: بی‌حرکت، راکد، ساکن، متوقف.

ایستادگی: ۱. ابرام، استقامت، استقرار، پایداری، ثبات، دوام، مقاومت؛ ۲. قیام ≠ قعود.

ایستادن: قیام ≠ جلوس، نشستن.

ایستاده: ۱. برپا، قایم؛ ۲. راکد ≠ نشسته.

ایستایی: توقف، رکود، سکون ≠ پویایی.

ایستگاه: ۱. توقفگاه، موقف، یام؛ ۲. رله.

ایضاً: بازهم، علاوه‌براین، نیز، هم، همچنین.

ایضاح: تشریح، توضیح، روشنگری، وضوح.

ایفا: ۱. اجرا، اعمال، انجام؛ ۲. ادا، وفای‌به‌عهد.

ایفاد: ارسال، فرستادن.

ایقاع: ۱. ضرب، وزن؛ ۲. تاخت، شب‌تازی، شبیخون.

ایقان: اطمینان، اعتقاد، باور، یقین.

ایکاش: کاش، کاشکی.

ایل: ۱. تیره، طایفه، عشیره، قبیله؛ ۲. همراه، یار؛ ۳. رام، مطیع.

ایلچی: پیغام‌آور، پیک، رسول، سفیر، فرستاده، قاصد، قنسول، کنسول.

ایلغار: چپاول، حمله، شبیخون، غارت، لاش، نهب، هجوم.

ایما: استعاره، اشاره، تعریض، رمز، کنایه، گوشه.

ایمان: اطمینان، اعتقاد، باور، باورداشت، عقیده، گرویدن.

ایمن: امان، بزینهار، بی‌ترس، درامان، سالم، مامون، مصون، مطمئن.

ایمنی: اطمینان، امنیت، سلامت، مصونیت ≠ خطر.

این‌دم: اکنون، الان، این‌لحظه، حال.

اینت: آفرین، احسنت، خه‌خه، زهی، قس.

اینجا: ایدون، این‌مکان، این‌موضع ≠ آنجا.

اینک: اکنون، این‌زمان، حال، حالا.

اینگونه: این‌چنین، این‌طور، چنین.

ایوان: ۱. درگاه، رواق، صفه؛ ۲. بارگاه، صرح، قصر، کاخ.

ایهام: ۱. پندار، پنداشت، گمان؛ ۲. شبهه‌پردازی.

ستاره نجفیان

بعضی ها خستگی ناپذیرند، همزمان در 5 شغل کار میکنند و اندکی هم احساس ملالت و دلزدگی نمی­کنند. با عزم و اراده ­ای راسخ، حتی اگر در زندان هم باشند، در سودای کار خویشند. عجیبتر اینکه برای این همه شغل، قرانی پول هم دریافت نمیکنند! حتی منزلت اجتماعی هم بدست نمی­ آورند، اما از پا ننشسته و به کار خود اهتمام می­ ورزند.

یک نمونه از این افراد که البته امیدوارم همین یکی باشد، پدر بزرگوار بابک خرمدین است، یک تنه 5 شغل دارد، هم خداست و اجل افراد را تقدیر میکند و طبق زمانبندی خاص خود افراد را به سرای دیگر کوچ میدهد، هم قاضی است و تشخیص مفسد از مصلح میدهد و حکم صادر میکند، هم مامور اجرای حکم است و خود به خدمت مفسدین میرسد، هم مسئول تقطیع است و پیکرها را قطعه قطعه میکند و هم خودش بسته بندی میکند و در مورد مکان سرای ابدی افراد تصمیم میگیرد!

در کشتارگاه مرغ هم که نگاه کنی، یک نفر تشخیص میدهد کدام باید کشته بشوند و کدام هنوز باید دانه بخورند، یک نفر دیگر مرغهای دو وجبی  را آب میدهد! نفر بعدی گردن میزند، یکی دیگر پر میکند و آن یکی  بسته بندی میکند، اما این آدم! خودش برای پیکرهای انسانهای بالغ این همه را یک تنه انجام میدهد! البته کمکهای همسرش را نمیتوان نادیده گرفت. او که مسئول پخت غذایی خوشمزه و خوراندن قرص و بیهوش کردن قربانیان و احتمالا تیز کردن چاقو و آوردن کیسه زباله میباشد!

بعد از آنهم چای تازه دم می­کنند و دو نفری کنار پنجره، رو به درختان تازه سبز شده بهاری با آن رنگ سبز شاداب و براقشان، چای قند پهلو میخورند و در مورد این گفتگو میکنند که قند نارگیلی خوشمزه تر است یا زنجبیلی یا پرتقالی؟!

باور کنید ما راضی به این همه زحمت نیستیم. باشد جناب اکبر خرمدین! اصلا به فرض که همه افراد دور و بر شما، فارغ از نسبت خانوادگی شان با شما و همچنین سابقه نه چندان دلچسب شما، مفسد فی الارضند!

اما مگر تو قاضی هستی که حکم اعدام صادر کنی و یا مگر مامور اجرای حکمی که خودت هم اجرا کنی و پیکر ها را در نهایت قساوت قلب تکه تکه کنی و در کیسه زباله بریزی و ککت هم نگزد؟ تازه وعده کشتن بعدی را هم از هم اکنون بدهی؟

اگر تو و همسرت خیلی از اینها که کشتی بهتر بودی و از زندگی کنار این انسانها بیزار بودی شکایت میکردی و آنها را با آن همه فساد که مدعی آنی به قانون میسپردی.

ننگ بر تو و باورهایت و این زندگی که برای همسر و خانواده ات ساختی!

(در پی خبر قتل اکبر خرمدین نسبت به پسر و دختر و خواهرزاده اش در طول ده سال و وعده قتل دختر بجامانده اش از داخل زندان)

ستاره نجفیان

نه شیخ هستم و نه چراغی دارم، ولی به شدت از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست! البته به وسوسه آنان که میگویند: «یافت می نشود» اعتباری نمیدهم و بسی امید دارم انسانی شایسته یافت شود و در این فضای ملتهب و دشوار سرِ رشته درهم تنیده امور کشور را در دست گیرد و کمر کشور را راست کند.

ایران عمود خیمه است، وقتی سرِ پا شود چنان چتر عظیم و پهناوری گسترده شود که تمام مومنان آزاده دنیا را برخیزاند و حمایت کند، آنوقت است که تمام کفر و ستم هر جای دنیا که باشند، حسرت زده و ناکام، رنگ پریده و مستاصل نظاره گر نابودی خود باشند و پس از آن حق پرده از رخ بکشد و در سراسر جهان جلوه گری کند. ان شاء الله

ستاره نجفیان