اگر گمان میکنید به هیچ وجه آدم شکمویی نیستید یا حداقل تردید دارید که شکمو هستید یا نه، با من همراه شوید: اشتباه نکنید، نمیخواهم شما را به یک شام بیادماندنی در رستوران سنتی دعوت کنم با چلوکباب سلطانی و شیشلیک و ماهی اوزون برون و زیتون پرورده و دوغ محلی.
یا حتی ببرمتان به صرف پیتزای گوشت و قارچ و سه قطعه کنتاکی اسپایسی و کلی سیب زمینی سرخ کرده و دلستر انار.
و همچنین قصد ندارم یک طبق شیرینی دارچینی داغ و تازه از زیر دماغتان رد کنم یا چیز کیک توت فرنگی که خودم اصلا دوست ندارم.
با شمردن این موارد هم نمیخواهم بگویم حالا که آب دهانتان راه افتاده حتما شما شکمو هستید.
شکمو بودن برای من در این ماه رمضان معیار تازه ای پیدا کرده. این معیار ساعتها چرخیدن در فروشگاههای مواد غذایی و متعاقبا تهیه افطاری شاهانه هم نیست، افطاریی که نمیدانی شور شده یا بی نمک و تا لحظه اذان باید در این بلاتکلیفی بمانی. معیارم بخوربخورهای عجله ای سحرگاهان این ماه هم نیست، زمانی که یک چشمتان به ساعت است و چشم دیگرتان در سفره، و ذهنتان در یخچال میچرخد و بررسی میکند که مبادا خوردنی حساسی را فراموش کنید و وقت از کف برود و حسرتش را از سحر تا افطار با خود بکشید.
چرا میگویم اینها معیار من نیست؟ چون اینها تنها زمانی هستند که شما به خوردن توجه کنید و اگر توجه نکنید دیگر نیستند.
اما کمی بیندیشید و پاسخ دهید که تا بحال چند بار اتفاق افتاده در طول روز و زمانی که یادتان رفته روزه هستید یک قاچ هندوانه خنک بخورید؟ یا یک کتلت بگذارید لای نان و با خیال راحت بجوید و تا آخر هم یادتان نیاید که روزه بودید؟
برای من هیج وقت چنین چیزهایی پیش نیامده است، هیچ وقت از روی فراموشی حتی قطره آبی هم نخورده ام! دقیقا به همین خاطر است که فهمیده ام من شکمو هستم!
بله من شکمو هستم چون وقتی روزه هستم دائما ذهنم درگیر این است که «من نمیتوانم چیزی بخورم». این قدر این جمله در ذهن من بزرگ است که ناخودآگاه ضمیرم هم لحظه ای ازآن رها نمیشود و باعث میشود من هرگز اشتباها چیزی نخورم.
گاهی آدمیزاد از بس که دلش میخواهد کاری را بکند نمیتواند آن را انجام دهد. علاقه به خوردن خوراکیهای رنگ و وارنگ هم آنقدر در من پررنگ است که لحظه ای ذهن آزاد نمیکند، این در حالیست که بارها دیده ام افراد کم غذا و یا بدغذا در ساعات روزه داری سهوا و از روی فراموشی چیزی میخورند. این افراد چون ذهنشان از «خوردن» فارغ است، لاجرم از «نخوردن» هم فارغ است. ذهن اینها مدام با خود چیزی را راجع به خوردن تکرار نمیکند.
البته هر کس میتواند بنا به روحیه خودش دلیلی برای این پدیده پیدا کند، اما برای روحیه چون منی تنها نشانه شکمویی است و بس.