قسمت اول:
دو سوال موشکافانه همراه با دو جواب آشنا را پیشِ روی شما میگذارم:
سوال اول: بیشترین چیزی که در زندگی به آن اندیشیده اید چیست؟ سوال دوم: بیشترین سوالی که اطرافیان شما خصوصا در دوره نوجوانی و جوانی از شما میپرسند چیست؟
به نظرتان جواب سوال اول «هدف» و جواب سوال دوم «چه کار میخواهی بکنی » نیست؟ اگر اینطور است بدانید که متاسفانه همه با هم و به طور دسته جمعی در حال نابودی تنها فرصت حیات زمینیمان هستیم. در حقیقت انسانی که مدام به هدفش فکر میکند و مدام به آینده توهمی چنگ میزند یعنی بلد نیست زندگی کند، ما همیشه با ترسیم دستیابی به موفقیت در آینده از بهره بردن از امروزمان محروم میشویم.
شاید اکثر ما اصلا بلد نباشیم در زمانِ حال زندگی کنیم، اما اگر برایتان شرح کوتاهی دهم، خوب معنای نابود کردن امروز را درک میکنیم.
نشانه های نابودی امروز ما اینهاست: (نشانه هایی که تقریبا همه با آن آشناییم)
هیچ وقت از خودمان راضی نیستیم. وقتی میخواهیم به خودمان نگاه کنیم و خودمان را ارزیابی کنیم، همه زندگی مان را در ذهنمان میاوریم و برمیشمریم که به چه اهدافی رسیده ایم: به مدارج تحصیلیمان نگاه میکنیم، به مدرکی که در آرزوی گرفتن آن بسر میبریم یا به مدرکی که گرفته ایم و مقایسه آن با مدرکی که آرزو داشتیم بگیریم و نشد، به جایگاه شغلیمان،به جایی که دوست داریم در آینده بنشینیم و یا اینکه چه فرصتهای شغلی را از دست داده ایم، به هنرهای دستیمان، به آنچه استعدادش را داشتیم اما بدست نیامد و به آنچه علی رغم بی علاقگی در حال دنبال کردن هستیم و از بدست آمدنش رضایتی در ما حاصل نمیشود، به مهارتهای ورزشی که دوست داریم در قله آن باشیم و در پی آنیم یا آنچه که قرار بود بلد شویم و نشدیم. همه اینها را کنار هم میگذاریم و از خودمان یک شخصیت ترسیم میکنیم و آن را نظاره میکنیم و اکثرا از آن راضی نیستیم. حتی کسانی که ازین شخصیت ترسیم شده خود راضی هستند و احساس غرور میکنند هم نمیتوانند این احساس رضایت را بیش از چند ثانیه با خود همراه کنند و برای بیشتر مزمزه کردن این احساس بیشتر مجبورند در همان تصور غرق شوند و از امروزشان فاصله بگیرند.
بیکاری، بی پولی ، بی همسری و بی خانمانی نیست که ما را نابود میکند، بلکه از دست دادن حال به امید آینده یا با حسرت خوردن از گذشته است که خوره زندگی ماست و تا ما را نابود نکند دست بردار نیست...
ادامه دارد...