فقط اسمم رو بگو
مامان یک کوچولو صبر کن ، یک کاری باهات دارم. ببین چی میگم . میخوام بگم اگه من یک خواهر داشتم، خیلی خوب میشد. اون فقط یه ذره از من کوچکتر بود، اسمشو میذاشتم آسمان یا باران ...
تو به ما یه لواشک میدادی و ما با هم اونو نصف میکردیم، من قول میدم تکه بزرگه رو میدادم به اون و اصلا باهاش دعوا نمیکردم. اصلا همه اش رو میدادم به اون . ما هر دو تامون موهامون بلند و مشکی بود و تو موهای منو که بزرگتر بودم میبافتی و موهای اونو گوش خرگوشی میبستی. ما با هم همیشه دوست بودیم تا آخر دنیا. همه حرفامونو تو گوش هم میگفتیم. بزرگ که میشدیم با هم میرفتیم کلاس اسکیت. دست هم رو میگرفتیم و سر میخوردیم، همه بهمون میگفتن چقدر شما دو تا شبیه همید! نکنه دوقلویید!
مامان نرو! نه صبر کن یه چیز دیگه میخوام بگم. مامان خوبم. ببین من اگه یه داداشی داشتم، اون تو دعوای من با بچه لوس همسایه از من دفاع میکرد و نمیذاشت اون موهای منو بکشه، فقط خودش گاهی منو یه کوچولو میزد ولی اشکال نداره چون دردم که نمیومد. ما سه تایی مسابقه دو میدادیم و داداشی برای اینکه ببره آخرش خودشو پرت میکرد روی زمین ولی نگران نباش، اون که چیزیش نمیشد، آخه ما دوتا مواظبش بودیم.
وقتی بزرگ میشد قدش از من و خواهرم بلندتر میشد و ما به شونه های پهنش از دو طرف آویزون میشدیم و تاب میخوردیم.
مامان مامان نرو خواهش میکنم نرو.
باشه مامان باشه اصلا من داداشی نمیخوام فقط یه خواهر . باشه مامان من اونو هم نمیخوام فقط فقط فقط بذار خودم بمونم. ...
مامان حالا که دیگه دارم از توی دلت میرم فقط بدون برای زندگیمون با تو و بابا و خواهر و برادرم برنامه های خوب داشتم. فقط بگو اگه منو بدنیا میاوردی اسمم رو چی میذاشتی چون من برای این یکی تصمیمی نتونستم بگیرم . مامان بگو، آخه من باید به خدا بگم اسمم چیه و بچه کی بودم؟ حتی شاید ناراحت بشه که زود برگشتم. اونوقت من چی بهش بگم؟
مامان خداحافظ .
من دیگه دارم میرم ولی ازون بالا برای روزای پیری و تنهایی تو و بابا دعا میکنم. برای روزایی که دلتون میسوزه و آروم آروم گریه میکنین و میگین کاش منو از دنیاتون بیرون ننداخته بودین.
مامان دوستت دارم. خداحافظ.
دی 1399