خودکار ستاره دار

میزبان این صفحات خودکار من است

خودکار ستاره دار

میزبان این صفحات خودکار من است

وبلاگ شخصی من شما را با تراوشات خودکار من آشنا میسازد و این شمایید که تصمیم میگیرید در کنار او بمانید یا او را با افکارش تنها بگذارید.

آخرین نظرات

اینها بخشی از سخنان پراکنده ابتدای فیلم است که به شکل جملات گویندگان مختلف رادیو بر روی تصاویری از خشونت جاده ای و دعواها و زد و خوردهای وحشتناک خیابانی که منجر به مرگ میشوند نمایش داده میشود.

این تصویر آمریکاست. مهد رویاها و کشور آرزوها! کشوری که سعی در فراگیر کردن سبک زندگی اش دارد، اما جز هراس و خشونت  و مرگ فجیع برای دنیا چیز دیگری ندارد.

این نهایت پیشرفت بشر و تمدن نوین است که سعی در جهان شمول شدن نیز دارد.

در این فیلم شخصیت اول فیلم بعد از این که پشت چراغ قرمز برایش بوق زده میشود راننده را که از قضا زن هم هست، دنبال میکند و به او میگوید باید عذرخواهی کنی. اما زن حاضر به عذرخواهی نمیشود و این شخص تصمیم میگیرد روز بدی را برای او رقم بزند. دقت کنید فرهنگ اومانیستی چه بر سر این جامعه آورده که یک مرد چاق و درشت هیکل همین که میبیند زورش به طرف مقابل میچربد به خود اجازه میدهد سرنوشت او را بدست بگیرد و از هیچ چیزی هراسی ندارد. او ابتدا چندین بار با وانت بزرگش به ماشین زن میکوبد، بعد او را تعقیب میکند و موبایلش را میدزدد. بعد از روی پیامکهای داخل گوشی سر قرار زن میرود و در آنجا در یک رستوران وکیل آن زن را که مرد جوانیست، به طرز فجیعی مقابل چشم همه به قتل میرساند. هیچ چیزی مانع او نیست نه دوربینها، نه ورود احتمالی پلیس و نه انسانهای دیگری که در رستوران شاهد این ماجرا هستند. بعد میرود و در لیست تلفن همراه زن بدنبال قربانیان بعدی میگردد. با زن تماس میگیرد و به او میگوید یکی را انتخاب کند، او اول خودش را انتخاب میکند ولی مرد قبول نمیکند، زن نهایتا از روی ناچاری اسم کسی را به او میدهد که دو ساعت پیش به علت تاخیر او را از کار اخراج کرده بود! در اینجا هم فرهنگ اومانیستی بروز میکند و زن به خاطر ناراحتی از اخراج شدنش نام و آدرس صاحب کارش را به مرد وحشی میدهد. یعنی زن هم موافق است که کسی که او را از کار اخراج کرده به قتل برسد!

اما از آنجا که فیلم تخیلی نیست و قصد تشکیل باند تبهکاری ندارد، مرد وحشی به سراغ خانه خود زند میرود و زن برادرش را میکشد. بعد هم برادرش را آتش میزند که با حضور پلیس او نمیمیرد و مرد وحشی باز هم از صحنه بدر میرود و به سراغ قربانیان دیگر میرود....

در نهایت پلیس هم به داد این زن نمیرسد و در کل فیلم پلیس یک گام از جنایتها عقب است و عاقبت خود زن، وقتی مرد وحشی در حال به قتل رساندن پسر زن بود، با قیچی او را به قتل میرساند.

این فرهنگ آمریکای امروز است با مردمی وحشی.

یک بار دیگر جملات اول فیلم را مرور کنید متوجه خواهید شد که آنها علت این توحش را رشد بی رویه جمعیت میدانند. ضمن اینکه در خود فیلم هم زن میگوید کارم را از دست دادم بخاطر ترافیک! چون یک عالمه ماشین هست و یک عالمه آدم! این فیلم میخواهد به مخاطب نشان دهد جمعیت زیاد زندگی را وحشتناک و پر خشونت کرده و هر چیز کوچکی میتواند منجر به قتل و از دست رفتن زندگی شود.

پس با این نگاه بسیار موجه است که افراد اضافی مثل فقرا و جهان سومیها یا سیاهپوستان  و نژادهای نامطلوب آنها در آمریکا یا هر جای دیگر زمین به قتل برسند تا زندگی به شرایط عادی برگردد. خودبرتربینها معتقدند رشد جمعیت اعصاب انسانها را بهم ریخته و زندگی را به این وضع اسفبار رسانده. پس باید رشد جمعیت را متوقف و معکوس کرد.

اما اگر چنین است چرا قبلا که جمعیت کم بوده، زندگی بر روی زمین بدون خشونت نبوده؟ آیا بربرها و وحشیها لقب اجداد  همین خودبرتربین­های امروز نبوده؟ آیا ورود اینها به قاره امریکا و کشتار وحشتناک ساکنین آنجا بخاطر جمعیت زیاد بوده؟ آن موقع که جمعیت جهان  حدود یک دهم الان بود و خبری هم از ماشین و اسلحه به این شکل نبود اما خشونت و نسل کشی واقعا زیاد بود. یا قتلهای فجیع و بسیار دیگر که دل مادر تاریخ از آنها خون است.

پس دلیل این جنایتها جمعیت نیست بلکه دلیلش این است که انسان بدون قانون در زمین که محل تزاحم است نمیتواند زندگی کند. اما چه قانونی؟ مساله اصلی این است که چه قانونی باشد و چه کسی باید آنرا بنا نهد؟ قرنهاست به وضوح داریم نتایج مترقی ترین قوانین وضع شده به دست بشر را میبینیم. پس قانون باید بدست ما فوق بشر نوشته شود. مافوق بشر یعنی فقط خدا. یعنی فقط آنکه علم و قدرتش بر همه شئون انسان احاطه دارد. خدا باید قانونش را در زمین حکمفرما کند. چرا خدا؟ چون قانون خدا با قانون بشر یک تفاوت اساسی دارد آنهم اینکه اگر انسان خدا را به عنوان قانونگذار بپذیرد از آنجا که میداند خدا ناظر درون و بیرون اوست لاجرم درونش را نیز کنترل میکند. در حقیقت قانون خدا مهار را بر خود روح میزند اما قانون انسان دستبند را تنها بر دست جسم میتواند بزند و از کنترل روح و روان عاجز است. تضمین اجرای قانون خدا در صورت انقیاد وجدان و روح انسان است نه پلیس و دوربینهای مداربسته. البته خداوند انسان را اکرام کرده و پذیرش این حکمفرمایی را به اختیار خود او نهاده است اما اگر انسان بپذیرد آن وقت خدا میتواند قدرت را دست هر که صلاحیت دارد بدهد و او را متصدی امور زمین کند، آن وقت دنیا محل نزاع و خشونت و مرگهای دلخراش نخواهد بود بلکه محل صلح و لذت و مهربانی و کامروایی خواهد بود و در غیر این صورت زندگی به مانند همین جهنمی خواهد بود که در این فیلم به نمایش گذاشته شد.

 

ستاره نجفیان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی