خودکار ستاره دار

میزبان این صفحات خودکار من است

خودکار ستاره دار

میزبان این صفحات خودکار من است

وبلاگ شخصی من شما را با تراوشات خودکار من آشنا میسازد و این شمایید که تصمیم میگیرید در کنار او بمانید یا او را با افکارش تنها بگذارید.

آخرین نظرات

۱۶ مطلب با موضوع «یادداشتهای من :: بند نوشت» ثبت شده است

فیل موجود عجیبیست. در هر محیط زیستی باشد پس از گذشت چند سال آنجا را به بیابان خشکی تبدیل میکند و پوشش گیاهی را نابود میکند. نه اینکه تنها گیاهان را بخورد بلکه ضربه ای اساسی تر به طبیعت میزند و آنهم اینکه خرطوم مبارکش را تا عمق دومتری زمین فرو میبرد و املاح معدنی را میمکد. در این صورت غنای خاک از بین میرود و درختان یکی پس از دیگری از بین میروند . این در زمان حیاتش! و اما مماتش: فیل در مماتش نیز ویرانگر است، وقتی فیلی با آن جثه عظیم میمیرد نه تنها سفره بزرگی برای گوشتخواران پهن نمیشود که به دلیل سمی شدن لاشه اش در پی مرگش مرگ دیگر جانوران لاشه خوارش را نیز رقم میزند! اما با این حال فیل باید باشد! تحقیقات نشان داده در جایی که فیل هست گونه های جانوری متنوعتری زیست میکنند نسبت به جایی که فیل تشریف ندارد! در کل وجود فیل برای طبیعت بهتر است از عدمش!

فرزند انسان هم بلاتشبیه مثل فیل است! ویرانگر جسم و روح پدر و مادر! با آنهمه وقت و انرژی و ایام نیک جوانی که در پی اش صرف میشود. اما فرزند هم باید باشد و پر واضح است که خانواده دارای فرزند با آن همه رنج و سختی در نهایت شادتر با انگیزه تر و دارای زندگی معنادارتریست.

ستاره نجفیان

نه شیخ هستم و نه چراغی دارم، ولی به شدت از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست! البته به وسوسه آنان که میگویند: «یافت می نشود» اعتباری نمیدهم و بسی امید دارم انسانی شایسته یافت شود و در این فضای ملتهب و دشوار سرِ رشته درهم تنیده امور کشور را در دست گیرد و کمر کشور را راست کند.

ایران عمود خیمه است، وقتی سرِ پا شود چنان چتر عظیم و پهناوری گسترده شود که تمام مومنان آزاده دنیا را برخیزاند و حمایت کند، آنوقت است که تمام کفر و ستم هر جای دنیا که باشند، حسرت زده و ناکام، رنگ پریده و مستاصل نظاره گر نابودی خود باشند و پس از آن حق پرده از رخ بکشد و در سراسر جهان جلوه گری کند. ان شاء الله

ستاره نجفیان

خنده

عجب پایان در پایانی شده این روزها. تا به حال این همه پایان یکجا ندیده بودم. از طرفی ماه نازنین رمضان دارد پایان میپذیرد و فردا روز آخر آن است، از طرفی کلاس اول مجازی ثنای عزیزم و با فاصله ناچیز کلاس چهارم مجازی آیه گلم و همچنین تحصیلات خودم، پس از سالها رنج و تلاش و مهمتر از اینها دولت بی تدبیریها و فشارهای خفه کننده آن بر مردم، از طرفی فرصت مذاکره برجام نافرجام، و از همه مهمتر و دوست داشتنی تر ، صدای شکستن استخوانهای یهود میاید، دولت غاصب صهیونیست پس از 74سال قتل و غارت و پلیدی به پایان کارش نزدیک شده، چه لحظات زیبایی در انتظار بشریت است. نابودی نابودکنندگان انسانیت و پس از آن طلوع صبح سپید مهدوی.

اللهم اجعل عاقبة امورنا خیرا

ستاره نجفیان

دیروز حدود دو ساعت مانده به افطار دختر ده ساله ام پر کشید. یعنی دقیقا در روز هفدهم ماه رمضان . وقتی هفده روز کامل روزه گرفته بود. یادم نمیآید سر چه موضوعی، ولی اندکی قبل از پر کشیدنش با هم جرو بحث کرده بودیم. دلم میسوزد. دوست نداشتم با او آن هم وقتی میدانم بخاطر گرسنگی بیحوصله است بحث کنم.  گاهی خیال میکنیم همیشه فرصت برای جبران همه چیز هست، هیچ گاه به این فکر نمیکنیم که اگر با قهر خانه را ترک کردیم و مثلا خواسته باشیم اهل خانه را تنبیه کنیم ممکن است دیگر به خانه برنگردیم. دیروز وقتی دخترم پر کشید با اینکه میخندیدم و کاغذ را به پدرش نشان میدادم همه این فکرها از سرم گذشت. اینبار به خیر گذشت و دخترم روی کاغذ پری را کشید، پری که از سیاهی به پر کلاغ میمانست، اما زندگی همیشه شوخی نمیکند، گاهی این پرکشیدنها فراتر از یک نقاشی روی کاغذ است و خنده دار نیست. حواسمان باشد.

ستاره نجفیان

در ابتدای جوانی آنچنان بر خلق خدا دیده رحمت گشوده بودم که هر خار بی مقداری در مجاورتم مجال روییدن یافته بود، با همه کس از در دوستی و رفاقت درمی آمدم و خود را در چشم هر بیننده ای بر خاک مذلت می نشاندم و به خیال خود خلق الله را اکرام میکردم. در همان ایام با تنی چند از اهل روستا به حکم ضرورت هم خانه شدم و بر سیاق گذشته بنای مساوات گذاشتم. چنانکه لحظه ای دیده احترام از آنها برنمیداشتم و از هر وقاحتی ازیشان چشم میپوشیدم، تا کار بدانجا رسید که اینان با آنهمه سر و وضع مضحک و لباسهای کریه بر من و لباس و اسباب و سخن گفتنم به سخره نشستند و گردهم آمده بر من میخندیدند و ادامه همزیستی را بر من چنان تنگ کردند که روزها را در راهروهای دانشگاه میگذراندم و شبها را گوشه سرای مطالعه یا مسجد دانشگاه صبح میکردم، تا من باشم پند سعدی آویزه گوش دارم که:

ابر اگر آب زندگی بارد              هرگز از شاخ بید بر  نخوری

با فرومایه روزگار مبر               کز نی بوریا شکر نخوری

ستاره نجفیان

از آفریقا تا قورباغه ده سال راه است. هومن سیدی افریقا را در 89 و قورباغه را در 99 ساخته است اما خمیر مایه هر دو یکیست. این یعنی ده سال است ذهن نویسنده در این فضا گیر کرده . یا ده سال است حرفش نوک زبانش است اما نمیگوید. خیلی دلم میخواهد این قورباغه این بار حرفهای در گلومانده سیدی را تمام و کمال بگوید. خسته شدم از فضای دلگیر و بیرحم بین این جوانان. اینها همه یا عملی اند یا توزیع کننده مواد. رفاقتهاشان به مویی بند است و فقط به لذت بردن در لحظه می-اندیشند، آنهم به هر قیمتی. اینجا کسی شحصیت ندارد. دنیا زشت و کثیف است. بی پولی و بدبختی بیداد میکند و مجوز ورود به هر اقدامیست.
اگر ما دنیای سیدی را اینقدر تاریک و کثیف ساخته ایم که وای برما؛
ولی اگر سیدی ده سال است ایران و جوان ایرانی را در فیلمهایش اینقدر تاریک و خشن و کثیف جلوه میدهد وای بر او.
کاش کسی این دنیا را تمام میکرد. یا ما یا او. دیگر کافیست.

ستاره نجفیان