خودکار ستاره دار

میزبان این صفحات خودکار من است

خودکار ستاره دار

میزبان این صفحات خودکار من است

وبلاگ شخصی من شما را با تراوشات خودکار من آشنا میسازد و این شمایید که تصمیم میگیرید در کنار او بمانید یا او را با افکارش تنها بگذارید.

آخرین نظرات

۱۶ مطلب با موضوع «مطالب آموزشی :: فرهنگ مترادفات» ثبت شده است

وا: ۱. باز؛ ۲. جدا، سوا؛ ۳. شکفته؛ ۴. آش؛ ۵. با ≠ بسته.

وااسفا: افسوس، دریغ، واحسرتا، واویلا، هیهات.

وابستگان: اتباع، اقربا، اقوام، خویشاوندان، متعلقان، نزدیکان، ≠ بیگانگان.

وابستگی: ارتباط، انس، بستگی، پیوستگی، تعلق، تعلق‌خاطر، رابطه، علاقه، علقه.

وابسته: ۱. خویش، خویشاوند، قریب، قوم، متعلق، منسوب؛ ۲. غیرمستقل؛ ۳. بسته، متوقف، مربوط، مشروط، منوط، موقوف؛ ۴. تابع، مطیع، منقاد؛ ۵. پابند، طفیلی، متصل، مرتبط، ملحق؛ ۶. اتاشه، ≠ مستقل.

واپس: ۱. استرداد، اعاده، بازپس، رد، عودت، معاودت؛ ۲. بعداز، دنبال.

واپسگرا: ارتجاعی، سنت‌گرا، قهقرایی، محافظه‌کار، مرتجع، ≠ پیشرو، پیشتاز.

واپسگرایی: ارتجاع، تحجر، ≠ نوگرایی.

واپسین: آخر، آخرین، بازپسین، بازپسین، فرجام، متاخر، نهایی، ≠ آغازین.

وات: ۱. کلمه، واژه؛ ۲. سخن؛ ۳. پوستین.

واتگر: ۱. سخن‌سرا، سخنگو، سخنور؛ ۲. داستانسرا، قصه‌سرا، قصه‌گو؛ ۳. پوستین‌دوز، فراء.

واثق: ، پایدار، ثابت، محکم، مطمئن، معتمد، ≠ نامطمئن.

واج: ۱. سخن، کلام، گفتار؛ ۲. حرف، صوت؛ ۳. حیران، سرگردان، گیج، متحیر.

واجب: ۱. بایسته، دربایست، ضرور، ضروری، فرض، لازم؛ ۲. درخور، سزاوار، شایسته ≠ غیرواجب، مستحب.

واجبی: ۱. مشاهره، مقرری، وظیفه؛ ۲. آهک‌وزرنیخ، نوره.

واجگاه: مخرج.

واجد: ۱. حائز، دارا، دارنده؛ ۲. توانگر، غنی، منعم؛ ۳. پیچک، عشقه.

واجستن: بازبینی، تفحص، جست‌وجو‌کردن، واجویی،‌یافتن.

واحد: تنها، فرد، فرید، مفرد، مقیاس، منفرد، منفرد، وحید، یکتا، یکه، یگانه.

واحسرتا: افسوس، دریغ، دریغا، وااسفا.

واحه: آبادی.

واخوانی: دوباره‌خوانی، مطابقه، مقابله.

واخواهی: ۱. اعتراض، پرخاش؛ ۲. رد، نکول.

واخورده: ۱. حیران، سرگشته، متحیر، هاج‌وواج؛ ۲. دلزده، سرخورده، مایوس، نومید؛ ۳. شکست‌خورده، مغلوب، ≠ امیدوار.

وادار: ۱. الزام، مجبور، ملزم؛ ۲. تحریص، تحریک، تشویق.

واداشته: ۱. مجبور، مکلف، ملزم، ناچار، ناگزیر؛ ۲. برانگیخته.

واده: ۱. اصل، مبنا؛ ۲. پایه، پی، شالوده.

وادی: ۱. بادیه، بیابان، صحرا، کویر، هامون؛ ۲. عرصه، میدان؛ ۳. رود، مسیل، نهر، ≠ آبادی، شهر.

وار: ۱. سان، شبه، گون، وش؛ ۲. گز، یارد؛ ۳. عادت؛ ۴. آیین، راه، رسم، روش؛ ۵. دوره، موسم، نوبت.

وارث: ارث‌بر، بازمانده، جانشین، خلف، قایم‌مقام، میراث‌خوار، ≠ مورث.

وارد: ۱. رسیده، واصل؛ ۲. پذیرفته؛ ۳. آشنا، آگاه، اهل، باخبر، بلد، کارشناس، متبحر، مسبوق، مطلع، واقف؛ ۴. داخل؛ ۵. بمورد، ≠ ناوارد.

وارستگی: ۱. آزادی، رهایی؛ ۲. آزادگی، آزادمنشی، اصالت، حریت، رهایی؛ ۳. افتادگی، خشوع، خضوع، فروتنی، ≠ وابستگی.

وارسته: ۱. آزاد، رسته، رها؛ ۲. پارسا، زاهد، متقی؛ ۳. آزاد، آزاده، حر، سبکبار، ≠ وابسته.

وارسی: بررسی، پی‌جویی، تحقیق، تفتیش، تفحص، جست‌وجو، رسیدگی، غور، فحص، کاوش، ممیزی.

وارفته: ۱. بی‌حال، سست، شل؛ ۲. حیرتزده، متعجب، هاج‌وواج؛ ۳. له، متلاشی.

وارو: ۱. برعکس، پشت، سرازیر، سرنگون، عقب، وارونه؛ ۲. آژخ، زگیل.

وارون: ۱. سرنگون، معکوس، وارونه، واژگونه، واژگون؛ ۲. برعکس، مخالف.

وارونه: باژگونه، باژگونه، برعکس، دمر، سرازیر، سروته، ضد، عکس، وارو، وارون.

واریته: تنوع، گوناگونی.

واز: باز، گشاده، گشوده، مفتوح، وا ≠ بسته.

وازده: ۱. دلزده، دلسرد، مایوس، واخورده؛ ۲. مردود، مطرود، منفور، ≠ امیدوار.

واژگون: پرت، چپه، سرازیر، سرنگون، معکوس، منقلب، نگون، نگونسار، وارون.

واژگونه: ۱. باژگونه، برعکس، سرنگون، عکس، قلب، مقلوب، وارون، واژگون؛ ۲. بخت‌برگشته، مفلوک؛ ۳. شوم، منحوس، نامیمون، نحس.

واژه: کلمه، لغت، لفظ.

واژه‌نامه: فرهنگ، قاموس، لغت‌نامه.

واستدن: استرداد، بازگیری، ≠‌دادن.

واسطه: ۱. خواهشگر، شفیع، میانجی؛ ۲. دلال، رابط؛ ۳. محرک، مسبب؛ ۴. سبب، علت.

واسع: پهناور، جادار، فراخ، فضادار، گشاد، وسیع ≠ ضیق.

واصل: ۱. رسیدن، رسیده، وارد؛ ۲. مقرب.

واضح: ۱. آشکارا، آشکار، بدیهی، پیدا، روشن، ظاهر، علنی، مبرهن، مسلم، مشخص، معلوم، نمایان، نمایان، هویدا؛ ۲. شمرده‌شمرده، شمرده؛ ۳. آسان، سهل؛ ۴. بارز، بدیهی، بین، جلی، خوانا، رسا، روشن، صریح، فاش، قطعی، گویا ≠ غیرواضح، گنگ، ناگویا.

واضع: بانی، پایه‌گذار، شارع، موسس، موجد.

واعظ: اندرزگو، خطیب، محدث، مذکر، ناصح، نصیحت‌گو.

وافر: بسیار، بی‌حد، خیلی، زیاد، عدیده، فراوان، کثیر، متعدد ≠ کم، نادر.

وافوری: افیونی، تریاکی، عملی، معتاد، وافورکش.

وافی: ۱. بس، بسنده، فراوان، کافی، مستوفا، مشبع، مکفی؛ ۲. باکفایت، سزاوار، لایق؛ ۳. باوفا.

واقع: ۱. حقیقت، درست، راست، صحیح، محقق؛ ۲. حادث.

واقع‌بینی: حقیقت‌جویی، رآلیسم، واقع‌گرایی، واقع‌نگری.

واقعاً: بدرستی، حقیقتاً، کاملاً، نهمار.

واقعه: ۱. اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، سانحه، سانحه، عارضه، قضیه، ماجرا؛ ۲. پیکار، جنگ، رزم، کارزار، نبرد؛ ۳. خواب، رویا، نوم؛ ۴. فوت، مرگ، موت؛ ۵. رستاخیز، قیامت؛ ۶. حال، حسب‌حال، وضع؛ ۷. واقعات.

واقعه‌طلب: ۱. شرطلب، فتنه‌جو، فتنه‌انگیز، ماجراجو، مفسد؛ ۲. جنگجو؛ ۳. دعوایی.

واقعی: ۱. حقیقی؛ ۲. صحیح؛ ۳. مستند، ≠ غیرواقعی.

واقعیت: حقیقت، صحت، ماهیت، واقع.

واقف: ۱. آگاه، باخبر، بیدار، خبیر، شناسا، عارف، مخبر، مسبوق، مستحضر، مطلع، وارد؛ ۲. بانی، وقف‌کننده ≠ بی‌خبر.

واکدار: باصدا، صدادار، مصوت، ≠ بی‌واک.

وا‌کردن: افتتاح، باز‌کردن، تاسیس، گشودن ≠ بستن، مسدود‌کردن.

واکسیناسیون: آبله‌کوبی، تزریق، تلقیح، زرق، مایه‌کوبی.

واکنش: اثر، بازتاب، تعامل، عکس‌العمل ≠ عمل، کنش.

واکه: باصدا، مصوت، واکدار، ≠ هم‌خوان.

واگذار: ترک، تسلیم، تفویض، رها، صرفنظر، ول.

واگذاری: انتقال، تحویل، ترک، تسلیم، تفویض، رهایی، سپردن، وقف.

واگشایی: افتتاح، بازگشایی، ≠ تعطیل.

واگشت: بازگشت، رجعت، مراجعت، ≠ عزیمت.

واگو: بازگو، تکرار، روایت، نقل.

واگویی: بازگویی، تکرار، نقل.

واگیر: آلوده‌ساز، ساری، مسری.

واگیری: آلوده‌سازی، انتشار، سرایت.

وال: ۱. بال، جناح؛ ۲. بالن، نهنگ؛ ۳. حریر؛ ۴. والا.

والا: ۱. بلند، رفیع، شامخ، عالی، متعالی، مرتفع، منیع، ورنه؛ ۲. بلندپایه، بلندمرتبه، بلندمقام، عالی‌قدر؛ ۳. جلیل، گرامی؛ ۴. شایسته، شریف، نجیب؛ ۵. رئیس، سرور، صدر؛ ۶. برتر، فایق ≠ فرومایه.

والاتبار: شریف‌نسب، گهری، نجیب‌زاده، نجیب، والانسب، والاگهر، والانژاد.

والاجاه: بلندمرتبه، عالی‌رتبه، والاشان، والامقام.

والاشان: والاجاه، والامقام، بلندمرتبه، والامرتبه‌عالی‌رتبه.

والاگوهر: شریف‌نسب، نجیب‌زاده، نژاده، والاگهر، والانژاد،.

والاگهر: بزرگوار، شریف، شریف‌نسب، نجیب، نژاده، والاتبار، والاگهر، والانژاد ≠ بدگهر.

والامقام: ارجمند، بزرگ‌قدر، بلندپایه، بلندمرتبه، عالی‌قدر، عالی‌مقام، والاجاه، ≠ دونپایه.

والانژاد: حسیب، شریف‌النسب، شریف‌نسب، نجیب‌زاده، نسیب، والاتبار، والاگهر.

والانسب: حسیب، شریف‌نسب، نجیب‌زاده، نسیب، والاگهر، والاتبار.

والانه: جراحت، ریش، زخم.

والاهمت: بلندطبع، بلندنظر، بلندهمت، ≠ کم‌همت.

والایی: بزرگی، رفعت، شرافت، عزت، نجابت.

والد: اب، ابوی، بابا، پدر ≠ مادر، والده.

والده: ام، ام، مامان، مادر، ننه ≠ پدر، والد.

والس: رقص، وشت.

واله: بی‌آرام، حیران، دلباخته، دیوانه، سرگردان، شیدا، شیفته، عاشق، متحیر، متحیر، مجذوب.

والی: ۱. حاکم، فرماندار؛ ۲. استاندار.

وام: ۱. استقراض، بدهی، دین، قرض، قرضه، نسیه؛ ۲. رنگ، لون ≠ طلب.

وام‌خواهی: استقراض، قرض، وام‌ستانی، ≠ وام‌دهی.

وام‌دار: ۱. بدهکار، غارم، قرض‌دار، مدیون، مقروض؛ ۲. بستانکار، رهین، طلبکار، متشکر، مرهون ≠ طلبکار.

واماندگی: خستگی، درماندگی، عقب‌ماندگی، فرسودگی.

وامانده: ازپاافتاده، خسته، درمانده، کوفته، لنگ، مستاصل.

وامخواه: بستانکار، داین، طلبکار، ≠ بدهکار.

وامق: دلداده، شیدا، شیفته، عاشق، فریفته، مفتون.

وامی: بدهکار، مدیون، مقروض، وامدار ≠ بستانکار، طلبکار.

وانگهی: ازاین‌گذشته، بعلاوه، وانگه.

وانمود: تجاهل، تظاهر، جلوه، خودنمایی.

واویلا: افسوس، دریغا، وااسفا، واحسرتا، هیهات.

واه: ۱. آوخ، افسوس، وای؛ ۲. شگفتا، عجب، عجبا.

واهب: بخشنده، سخاوتمند، سخاوت‌پیشه، سخی، عطاپیشه، کریم، معطی، وهاب.

واهمه: اضطراب، باک، بیم، ترس، تشویش، خوف، رعب، محابا، وحشت، هراس.

واهی: بی‌اساس، بیهوده، پوچ، خیالی، سست، ضعیف، فرضی، موهوم، ≠ حقیقی، واقعی.

وای: آخ، آوخ، آه، افسوس، دردا، فریادا.

وایه: آرزو، امید، حاجت، مراد.

وبال: بدبختی، بدفرجامی، تقصیر، سختی، عذاب، عذاب، نکبت، ورز.

وتر: ۱. پی، تار، تیر، رگ، زه؛ ۲. طاق، قوس، کمان.

وثاق: ۱. اقامتگاه، خانه، ماوا، مسکن، منزل؛ ۲. اردوگاه، خرگاه، خیمه؛ ۳. بند، ریسمان، زنجیر.

وثاقت: ۱. استحکام، استواری، ثبات؛ ۲. اعتماد، وثوق.

وثوب: برجستن، جستن، حمله‌کردن.

وثوق: اطمینان، اعتقاد، اعتماد، ثقه، خاطرجمعی.

وثیق: ۱. استوار، محکم؛ ۲. استوار، مستند، مطمئن، موثق.

وثیقه: تضمین، رهن، رهینه، ضمانت، گروی.

وجا: بیم، ترس، خوف، وجل، هراس ≠ رجا.

وجاهت: ۱. جمال، حسن، خوشگلی، زیبایی، صباحت، قشنگی، مقبولی؛ ۲. پذیرش‌عام، مقبولیت، ≠ زشتی.

وجب: بدست، شبر.

وجد: انبساط، ذوق، سرور، شعف، شور، شوق، شیفتگی، فرح.

وجدان: ۱. درون، ضمیر؛ ۲. شعور؛ ۳. تدین.

وجوب: بایستگی، ضرورت، لزوم.

وجود: ۱. بود، هستی؛ ۲. نفس، هویت؛ ۳. عرضه، کارآیی، لیاقت ≠ عدم، فنا، نابودی، نیستی، نیست.

وجوه: ۱. صور؛ ۲. اقسام؛ ۳. پول، مبالغ؛ ۴. سطوح.

وجه: ۱. چهره، رخ، رخسار، روی، صورت؛ ۲. جور، روش، شکل، طریق، طریقه، طور، منوال، نمط، وضع؛ ۳. بودجه، پول، دینار، سرمایه، مبلغ، نقدینه؛ ۴. جانب، سمت، سو، طرف؛ ۵. حالت؛ ۶. دلیل، سبب، علت.

وجهه: ۱. آبرو، اعتبار، حیثیت، خوشنامی؛ ۲. مقصد.

وجیع: المبار، دردانگیز، دردناک، رنج‌آور، مولم ≠ نشاطانگیز.

وجین: پازش.

وجیه: ۱. جمیل، خوشگل، زیبارو، زیبا، صبیح، قشنگ؛ ۲. رئیس، سرکرده، مهتر؛ ۳. معتبر، مقبول، موردتوجه، وجیه‌المله، ≠ زشت.

وحدت: ۱. یگانگی؛ ۲. توحید، یکتایی؛ ۳. اتحاد، اتفاق، همبستگی ≠ پراکندگی، کثرت.

وحش: جانور، حیوان، دد ≠ آدمی، انس.

وحشت: بیم، پروا، ترس، ترور، توهم، خوف، دهشت، رعب، رم، واهمه، وهم، هراس، هول.

وحشت‌افزا: ترس‌آور، خوفناک، دهشت‌آور، دهشتزا، موحش، وحشتناک، وهمناک.

وحشت‌انگیز: خوفناک، دهشتناک، مخوف، مدهش، موحش، وحشتناک.

وحشتزا: ترس‌آور، خوفناک، دهشت‌آور، دهشت‌بار، دهشتزا، دهشتناک، مخوف، مدهش، موحش، وحشت‌آمیز، وحشت‌انگیز، وحشت‌بار.

وحشت‌زده: بیمناک، ترسناک، ترسیده، خوفناک، متوحش، هراسان، هراسناک، هراسیده.

وحشت‌کردن: بیمناک‌شدن، ترسیدن، هراسناک‌شدن، هراسیدن.

وحشتناک: بیمناک، ترس‌آور، ترسناک، ترسناک، خوف‌انگیز، خوفناک، دهشتناک، رعب‌آور، رعب‌انگیز، سهمناک، مخوف، مدهش، موحش، مهیب، مهیب، وحشت‌انگیز، وهمناک، هراس‌انگیز، هولناک، هولناک.

وحشی: ۱. دد، درنده، سبع؛ ۲. بربر، بی‌فرهنگ، رمنده، سرکش، غیرمتمدن، نافرهیخته ≠ اهلی.

وحشیگری: بربریت، توحش، ددمنشی، درنده‌خویی، سبعیت ≠ تمدن.

وحل: گل، گل‌ولای، لجن.

وحی: الهام، پیام‌غیبی.

وحید: بی‌همتا، تک، تنها، فرد، فرید، مجرد، منفرد، واحد، یکتا، یگانه.

وخشور: پیامبر، پیغمبر، رسول، نبی.

وخشوری: پیامبری، پیغمبری، پیمبری، رسالت، نبوت.

وخیم: بحرانی، بغرنج، پیچیده، خطرناک، خطیر، درام، دشوار، سخت، مخاطره‌آمیز، مهلک، وبیل.

ود: ۱. دوستی، محبت، محب؛ ۲. بد ≠ ۱. عداوت؛ ۲. خوب.

وداد: دوستی، صمیمیت، عشق، محبت، مودت، ولا ≠ عناد.

وداع: بدرود، بدرودگویی، تودیع، خداحافظی ≠ استقبال، پیشواز.

وداع‌گفتن: بدرود، ترک‌کردن، خداحافظی ≠ استقبال.

ودود: بامحبت، دوستدار، مهربان ≠ عنود.

ودیعه: امانت، سپرده، ودیعت.

ور: ۱. جانب، سو، طرف؛ ۲. بر، ضلع؛ ۳. ساحل، کنار.

ور: حرف، سخن، صحبت، گپ.

ورا: ۱. پس، پشت، خلف، عقب؛ ۲. آنسو، بالا، فرا.

وراج: بیهوده‌گو، پرچانه، پرچانه، پرحرف، پرگو، حراف، روده‌دراز، مکثار، هرزه‌چانه، هرزه‌درا، یاوه‌گو ≠ کم‌حرف.

وراجی: پرچانگی، پرگویی، حرافی، روده‌درازی، هرزه‌درایی ≠ پرحرفی.

ورانداز: بازدید، بررسی، تخمین، ملاحظه، نگاه‌اجمالی.

ورج: ارج، ارزش، شان، قدر، مرتبه.

ورجاوند: ارجمند، ارزشمند، برازنده، فرهمند، محترم، گرامی، ≠ بی‌مقدار.

ورد: ۱. دعا، ذکر، عزیمت، نیایش؛ ۲. تب؛ ۳. نوبت.

ورد: زهر، سوری، گل، گل‌سرخ.

وردست: دستیار، شاگرد، معاون، یاور.

ورز: ۱. عمل، کار؛ ۲. پیشه، حرفه، شغل؛ ۳. حاصل؛ ۴. زراعت، کشت.

ورزش: ۱. بازی، نرمش؛ ۲. تمرین، مشق، ممارست؛ ۳. اسب‌سواری، بسکتبال، پرش، پیاده‌روی، دو، شنا، فوتبال، کشتی، والیبال، هندبال.

ورزشکار: بازیکن، بسکتبالیست، تنیس‌باز، دونده، شناگر، فوتبالیست، کشتی‌گیر، والیبالیست، ورزشدوست، وزنه‌بردار.

ورزشگاه: استادیوم، باشگاه، زورخانه.

ورزکار: حارث، دهقان، زارع، کشاورز، کشتگر.

ورزیدگی: ۱. آزمودگی، پختگی، تبحر، خبرگی، کارکشتگی، مهارت؛ ۲. توان، قدرت.

ورزیده: ۱. آزموده، خبره، کاردان، کارکشته، ماهر، متبحر؛ ۲. قوی ≠ تازه‌کار.

ورشکست: خانه‌خراب، مالباخته، مفلس، ورشکسته.

ورشکستگی: افلاس، خانه‌خرابی.

ورشکسته: خانه‌خراب، مالباخته، محجور، مفلس.

ورطه: پرتگاه، غرقاب، گرداب، لجنزار، لجه، مغاک، مهلکه.

ورع: اتقا، پارسایی، پاکدامنی، پرهیز، پرهیزگاری، تقوا، زهد ≠ ناپارسایی.

ورق: برگ، صحیفه، صفحه، لا، ورقه.

ورقه: ۱. صفحه‌برگه، ورق؛ ۲. پشیزه، پوست، پوسته، قشر، لایه؛ ۳. رقعه، عریضه، مکتوب، منشور.

ورقه‌ورقه: پشیزه‌پشیزه، پوسته‌پوسته، لایه‌لایه.

ورک: سرین، کفل.

ورم: آماس، آماه، باد، برآمدگی، پف، پیله، تورم، دمل، نفخ.

ورم‌دار: برآمده، پف‌کرده، متورم.

ورنه: والا، وگرنه.

ورود: دخول، رسید، مدخل، وصول.

ورودی: در، دروازه، مدخل ≠ خروجی.

ورید: سیاهرگ، عرق، ≠ سرخرگ، شریان.

وزارت: حکومت، صدارت.

وزر: ۱. بزه، گناه، معصیت؛ ۲. ثقل، سنگینی، گرانی؛ ۳. نکبت، وبال.

وزش: نسیم، نفحه، وزیدن.

وزغ: غوک، قورباغه.

وزغه: کلپاسو، کلپاسه، مارمولک.

وزن: ۱. اندازه، ثقل، سنگینی، مقدار؛ ۲. ریتم، سجع، ضرب.

وزیدن: دمیدن، نفح، وزش.

وزیر: ۱. دستور، صاحبدیوان؛ ۲. فرزین.

وزین: ۱. پروزن، ثقیل، سنگین، گران، گران‌سنگ؛ ۲. باوقار، رزین، سنجیده، گرانقدر، موقر، مهم، ≠ سبک.

وژن: قذرات، کثافت، نجاست.

وساده: ۱. بستر، خوابگاه؛ ۲. بالش، متکا؛ ۳. مسند.

وساطت: توسط، خواهشگری، دخالت، شفاعت، مداخله، میانجیگری.

وسایط: ذرایع، وسایل، وسیله‌ها.

وسایل: ابزار، ادوات، اسباب، جهاز، سامان، لوازم، وسایط.

وسخ: چرک، ریم، شوخ، قذرات.

وسط: ۱. بین، حاق، مابین، میان، میانه؛ ۲. مرکز؛ ۳. قلب؛ ۴. بحبوحه.

وسع: ۱. استطاعت، تمول، دارایی، نوانگری؛ ۲. تاب، توان، توانایی، طاقت، قوت، نا؛ ۳. اقتدار، قدرت؛ ۴. گنجایش.

وسعت: ۱. سعه، ظرفیت، فراخنا، فراخی، فراخی، گسترش، گشادگی، گشادی، گنجایش؛ ۲. بسط، توسعه ≠ تنگی، ضیق.

وسنی: هم‌شو، هوو.

وسواس: تردید، دودل، دودلی، شبهه، شک، قلق، مالیخولیا، وسوسه، هاجس.

وسواسی: دودل، مالیخولیایی، مردد، نامصمم.

وسوسه: اغوا، انگیزش، بداندیشی، تحریص، تحریک، تلقین، وسواس.

وسوسه‌گر: اغواگر، محرک، وسوسه‌انگیز.

وسیع: ۱. پهن، جادار، عریض، فراخ، فضادار، گشاد، گشاده، واسع؛ ۲. گسترده، ممتد؛ ۳. مبسوط ≠ تنگ.

وسیله: ۱. باعث، سبب، علت، محرک؛ ۲. دست‌آویز؛ ۳. آلت، ابزار، اسباب؛ ۴. تدبیر، چاره، طریقه.

وسیله‌ساز: چاره‌ساز، چاره‌گر، سبب‌ساز ≠ سبب‌سوز.

وسیم: ۱. پریچهر، پریرخ، خوبرو، خوشگل، زیبارو، زیبا، قشنگ، مهرخ، مه‌لقا؛ ۲. چشم‌نواز، خوش‌منظر ≠ بدلقا.

وشی: سرخ، قرمز، گلگون.

وصال: پیوند، دیدار، وصل، وصلت ≠ فراق.

وصایت: ۱. سرپرستی، قیمومت، کفالت، ولایت؛ ۲. سفارش، وصیت.

وصف: ۱. تبیین، تشریح، تعریف، توصیف، شرح؛ ۲. ستایش، مدح.

وصل: ۱. اتصال، الحاق، پیوند، ربط، متصل؛ ۲. وصال، وصلت ≠ فصل، هجر.

وصلت: ازدواج، تزویج، زفاف، زناشویی، عروسی، مزاوجت، نکاح، وصال، ≠ جدایی.

وصله: پاره، پینه.

وصمت: ۱. آهو، تباهی، عیب، نقص؛ ۲. عار، ننگ.

وصول: حصول، دریافت، رسیدن، رسید، نیل، ورود ≠ پرداخت.

وصی: ۱. سرپرست، قیم، کفیل، وکیل، ولی؛ ۲. سفارشگر، ناصح.

وصیت: اندرز، سفارش، نصیحت.

وصیت‌کننده: موصی، وصیت‌گر.

وصید: آستان، آستانه.

وضع: ۱. اسلوب، راه، روش، شیوه، طرز، طریقه، نهج؛ ۲. حالت، حال، شکل، موقعیت؛ ۳. هیئت؛ ۴. گذاشتن، نهادن؛ ۵. جنبه، چگونگی، کیفیت، وجه؛ ۶. ایجاد، تاسیس، تشکیل، خلقت، قرار، نهاد.

وضع‌حمل: زایمان.

وضعیت: چگونگی، حالت، کیفیت، موقع، موقعیت.

وضو: تطهیر، دست‌نماز، غسل.

وضوح: آشکارایی، ایضاح، روشنی، صراحت، هویدایی ≠ ابهام.

وضیع: ۱. بی‌ریا، ساده، صاف‌وصادق؛ ۲. پست، دون، فرومایه، ناکس ≠ شریف.

وطن: اقامتگاه، زادگاه، مسقطالراس، موطن، میهن.

وطن‌پرست: میهن‌پرست، میهن‌پرست، وطندوست ≠ وطن‌فروش.

وطن‌فروش: خائن، میهن‌فروش، ≠ میهن‌پرست.

وطواط: خفاش، شب‌پره، شبکور.

وطی: جماع، مجامعت، مجامعه.

وظیفه: ۱. تکلیف، فریضه؛ ۲. خدمت، رسالت، ماموریت، مسولیت؛ ۳. شغل، عمل، کار؛ ۴. نقش؛ ۵. ادرار، حقوق، رستاد، شهریه، گذران، ماهیانه، مستمری، معاش، مقرری، مواجب.

وظیفه‌خوار: مستمری‌بگیر، نواله‌خوار، وظیفه‌خور.

وظیفه‌خور: ۱. جیره‌خوار، روزی‌دار، طعمه‌خوار، نان‌خور، نواله‌خور، وظیفه‌خوار؛ ۲. بازنشسته، متقاعد، مستمری‌بگیر.

وظیفه‌دان: مسئول، وظیفه‌شناس ≠ وظیفه‌نشناس.

وظیفه‌شناس: جدی، مسئول، وظیفه‌دان ≠ وظیفه‌نشناس.

وعا: ۱. رگ؛ ۲. آوند، ظرف.

وعده: ۱. بشارت، مژده، نوید؛ ۲. بشارت، مژده، نوید؛ ۲. پیمان، عهد، قرار، قول، میثاق؛ ۲. دعوت، میعاد؛ ۳. موعد، مهلت؛ ۴. بار، دفعه، مرتبه ≠ وعید.

وعده‌گاه: پاتوق، قرار، میعاد.

وعظ: ۱. اندرز، پند، توصیه، موعظه، نصیحت؛ ۲. تذکیر، خطابه، خطبه.

وعید: ۱. قول، مژده؛ ۲. تخویف، ترعیب، تهدید.

وغا: آرزم، پیکار، جنگ، رزم، کارزار، نبرد.

وغب: ۱. پست، دون، فرومایه، ناکس؛ ۲. احمق، گول؛ ۳. ضعیف، نحیف، نزار.

وفا: ایفای‌عهد، پیمان‌پایی، دوستی، صمیمیت ≠ جفا.

وفات: درگذشت، رحلت، فوت، مردن، مرگ، ممات، موت ≠ حیات.

وفادار: باوفا، صدوق، وفاخواه، وفامند ≠ بی‌وفا.

وفاق: ارتباط، تناسب، توافق، ربط، سازواری، موافقت، هم‌آهنگی، همراهی، یکدلی، یکسانی ≠ نفاق.

وفق: ۱. انطباق، تطبیق، مطابق، مطابقت؛ ۲. توافق، سازش، موافقت.

وفور: ۱. بسیاری، تکثر، زیادی، فراوانی، کثرت؛ ۲. خیروبرکت، نعمت ≠ کمبود.

وقاحت: بی‌حیایی، بی‌شرمی، پررویی، جسارت، دریدگی ≠ کم‌رویی.

وقاد: تیزخاطر، روشن‌ضمیر، نقدگر.

وقار: ابهت، ثبات، رزانت، سکینه، سنگینی، طمانینه، متانت، مکث، مهابت، وقر، هنگ، هیبت، هیمنه ≠ سبکی.

وقایت: پاسداری، حفاظت، حفظ، نگاهداشت، نگهداری.

وقایع: اتفاقات، حوادث، سوانح، عوارض.

وقت: ۱. فرصت، مجال، مهلت؛ ۲. زمان، گاه، موقع، میقات، هنگام؛ ۳. دوره، روزگار، عصر، فصل، موسم؛ ۴. آن، حین، دم، ساعت، لحظه، لمحه؛ ۵. مدت، موعد.

وقر: رزانت، سنگینی، متانت، مهابت، وقار ≠ جلفی، سبکی.

وقع: ۱. اعتنا، التفات، توجه، رعایت؛ ۲. مهابت.

وقعت: جدال، جنگ، ستیز، کارزار، نبرد، وقعه.

وقف: ۱. موقوفه، واگذاری؛ ۲. اهدا، بخشش، نذر، هبه؛ ۳. افامت، توقف؛ ۴. ایست، مکث، وقفه؛ ۵. اختصاص‌دادن، منحصر‌کردن.

وقفه: ایست، بند، تعطیل، توقف، درنگ، رکود، سکته، سکون، فترت، فرصت، متارکه، مکث ≠ پویایی.

وقوع: ۱. اتفاق، حدوث، رخداد، رویداد؛ ۲. بروز، پیدایش، ظهور.

وقوف: آگاهی، احاطه، ادراک، اطلاع، بصیرت، بینش، علم، معرفت ≠ ناآگاهی.

وقیح: بی‌ادب، بی‌چشم‌ورو، بی‌حیا، بی‌شرم، پررو، دریده، شوخ، گستاخ، هتاک ≠ کم‌رو، محجوب.

وکالت: جانشینی، قیمومت، کفالت، ماموریت، نمایندگی، نیابت، وصایت، ولایت.

وکیل: ۱. نماینده؛ ۲. پیشکار، کارگزار، مباشر، ناظر؛ ۳. قایم‌مقام، گماشته، مامور، ناظر، نایب، وصی؛ ۴. قیم، ولی؛ ۵. قانون‌دان، مدافع؛ ۶. سرجوخه.

وگرنه: والا، ورنه.

ول: ۱. ترک، رها، متروک، مرخص، مستخلص، واگذار؛ ۲. عاطل، مهمل؛ ۳. سست، شل؛ ۴. آزاد؛ ۵. بی‌ادب، بی‌تربیت، بیکاره، ولگرد، ولنگار، ولو، ویلان، هرزه؛ ۶. محبوب، نگار، یار.

ولا: ۱. تولی، دوستی، رفاقت، مصادقت، مصادقه؛ ۲. مودت، نزدیکی، وداد.

ولادت: تولد، زایش، زاییدن، مولود، میلاد، ولاد ≠ مرگ.

ولایت: ۱. ارشدیت، امارت، حکومت، رهبریت، رهبری، مرشدی، وصایت، وکالت؛ ۲. خطه، سرزمین، شهر، مدینه، مملکت‌بلد.

ولایتی: ۱. بومزاد، بومی، محلی؛ ۲. اهلی؛ ۳. شهری ≠ غیربومی.

ولخرج: بادبدست، خراج، خراج، گشاده‌باز، مبذر، متلف، مسرف ≠ خسیس.

ولخرجی: اتلاف، اسراف، تبذیر، تفریط، گشاده‌بازی ≠ خست.

ولد: ابن، پس، پور، زاده، فرزند، نتیجه ≠ دختر.

ولدالزنا: تخم‌حرام، حرامزاده، زنازاده، مادربخطا ≠ حلال‌زاده.

ولرم: نیم‌گرم ≠ داغ، سرد.

ولع: آز، آزمندی، اشتیاق، حرص، شره، طمع، طمعکاری، میل، هوی ≠ بی‌میلی.

ولگرد: بی‌سروپا، بیکار، بیکاره، ولو، هرزه‌گرد، هرزه، هرزه‌پا.

ولنگار: بدردنخور، بی‌بندوبار، بی‌تربیت، سهل‌انگار، شلخته، ولو، ویلان، هرزه.

ولو: ۱. بیکاره، رها، سرگردان، ول، ولگرد، ولنگار؛ ۲. پاشیده، پراکنده، متلاشی.

ولو: اگرچه، حتی، هرچند.

ولوله: آشوب، جوش‌وخروش، جیغ‌وداد، دادوبیداد، سروصدا، غریو، غوغا، فریاد، همهمه، هنگامه، هیاهو ≠ سکوت.

ولی: ۱. سرپرست، قیم، کفیل، وصی؛ ۲. مرشد؛ ۳. دوست.

ولید: بنده، زاده، کودک، مولود.

ولیک: اما، ولی، ولیکن.

ولیمه: سور، ضیافت، عروسی، عیش، مهمانی.

ونگ: ۱. تهیدست، سایل، گدا، مفلس؛ ۲. تهی، خالی؛ ۳. زشت، کریه؛ ۴. بانگ، زاری، صدا، گریه.

وول: تکان، جنبش، حرکت ≠ سکون.

وهاب: بخشایشگر، بخشنده، سخی، گشاده‌دست، معطی، واهب ≠ بخیل.

وهاج: ۱. درخشنده، شفاف، فروزان، فروزنده؛ ۲. داغ، سوزان.

وهله: بار، دفعه، لحظه، مرتبه، مرحله، مورد، نوبت.

وهم: ۱. ظن، گمان؛ ۲. پندار، پنداشت، تصور، خیال، فرض؛ ۳. فکر؛ ۴. اوهام، تخیل، توهم؛ ۵. بیم، ترس، خوف، رعب، وحشت، هراس ≠ یقین.

وهم‌انگیز: ترسناک، توهم‌انگیز، مخوف، وهمناک، هراس‌آور، هولناک.

وهمناک: ترسناک، خوف‌آمیز، خوفناک، رعب‌انگیز، سهمگین، سهمناک، مخوف، مدهش، موحش، مهیب، وحشت‌افزا، وحشتناک، وهم‌انگیز، هراسان

گیز، هولناک، هولناک.

وهمی: تخیلی، خیالی، موهوم ≠ حقیقی، واقعی.

وهن: ۱. اهانت، تحقیر، توهین، سرشکستگی؛ ۲. ارتخا، بیحالی، رخوت، سستی، ضعف، فتور.

وهن‌آمیز: اهانت‌بار، تحقیرآمیز، توهین‌آمیز.

ویار: آرمه، تاس، تلواسه، میل‌مفرط، واسه، وحم، هوس.

ویر: ۱. فریاد، ناله؛ ۲. ادراک، استنباط، درک، فهم، هوش؛ ۳. به‌خاطرسپاری، حافظه، یادگیری؛ ۳. میل، ویار، هوس.

ویران: بایر، خراب، خرابه، فروریخته، مخروب، مخروبه، منهدم، ناآباد، ویرانه ≠ آباد.

ویران‌ساز: تخریب‌گر، مخرب، ویرانگر ≠ آبادساز، آیادگر.

ویران‌سازی: ۱. انهدام، تخریب، ویرانگری، هدم؛ ۲. افساد ≠ آبادسازی.

ویرانگر: ۱. مخرب، ویران‌ساز، هادم؛ ۲. مفسد ≠ آبادگر.

ویرانه: بایر، بیغوله، خرابه، طلل، مخروبه، ناآباد، ویران ≠ آباد، معمور.

ویرانی: انهدام، تخریب، خرابی، هدم ≠ آبادانی، عمارت.

ویروس: میکرب.

ویزا: روادید.

ویزیت: بازدید، دیدار، دیدن، عیادت، ملاقات.

ویژگی: خصوصیت، مختصه، وجه‌ممیز.

ویژه: ۱. اختصاصی، خاص، خاصه، خصوصی، مختص، مخصوص؛ ۲. بی‌آمیغ، پاک، خالص، سره، ناب ≠ عام، غیرخصوصی.

ویلا: بشکم، خانه‌ییلاقی.

ویلان: آواره، بی‌تربیت، سرگردان، گمراه، گمگشته، متحیر، ول، ولنگار، هرزه.

هاتف: سروش، منادی.

هاتک: افشاگر، پرده‌در، هتاک ≠ ساتر.

هاج: بهت‌زده، حیران، دبنگ، سرگردان، سرگشته، گیج، مبهوت، متحیر، هامی.

هاج‌وواج: بهت‌زده، حیران، سرگشته، مبهوت، متحیر.

هادی: ۱. پیر، دلیل، راهبر، راهنما، رهبر، مرشد، معلم؛ ۲. رسانا ≠ عایق.

هار: ۱. دمان، دیوانه، غضبناک، متغیر؛ ۲. سرمست، مغرور؛ ۳. گزنده، پاچه‌گیر؛ ۴. گردن‌بند، مروارید؛ ۵. گردن؛ ۶. گوشت‌فاسد؛ ۷. سرگین، فضولات.

هارون: ۱. نقیب، نگهبان؛ ۲. پاطر، پیک، قاصد.

هاژ: ۱. درمانده، عاجز؛ ۲. حیران، سرگشته، متحیر.

هاضمه: گوارش، گوارنده، هضم.

هال: ۱. آرام؛ ۲. آرامش، سکون؛ ۳. شکیب، صبر، قرار؛ ۴. راهرو، سرسرا.

هالک: فانی، قاتل، کشنده، مهلک، ≠ باقی.

هالو: خوش‌باور، زودباور، ساده‌دل، ساده‌لوح، گول‌خور.

هاله: ۱. چنبرماه، خرمن، خرمن‌ماه، شادورد، شایورد؛ ۲. بدجنس، بدذات، شریر؛ ۳. عدل، لنگه.

هامش: حاشیه، مرز ≠ متن.

هاموار: مستوی، مسطح، هموار ≠ ناهموار.

هامون: ۱. بادیه، بایر، بیابان، قاع، لم‌یزرع، نامسکون، وادی؛ ۲. بر، خشکی؛ ۳. جلگه، دشت؛ ۴. مسطح، هموار؛ ۵. کره‌زمین ≠ گردون.

هامه: ۱. حشره؛ ۲. خزنده؛ ۳. تارک، چکاد، سر، فرق‌سر، کاسه‌سر، هباک؛ ۴. رئیس، سرکرده؛ ۵. جماعت، جمعیت، گروه، مردم؛ ۶. اسب، باره.

هامی: حیران، حیرتزده، سرگردان، سرگشته، متحیر.

هاویه: ۱. جهنم، درک، دوزخ، سقر؛ ۲. دره، مغاک، ورطه.

هایل: ترسناک، مخوف، موحش، مهیب، هایب، هراس‌انگیز.

هبا: تباه، ضایع، نابود.

هبت: بخشش، بذل، دهش، عطا، هبه.

هبوط: سقوط، فرود، نزول ≠ صعود.

هبه: انعام، بخشش، بذل، دهش، عطیه، وقف، هبت، هدیه.

هتک: ۱. پرده‌دری؛ ۲. رسواسازی، مفتضح‌سازی؛ ۳. افتضاح، رسوایی؛ ۴. بی‌عفتی، بی‌ناموسی؛ ۵. استخفاف، بی‌احترامی، بی‌حرمتی.

هتاک: بددهان، پرده‌در، دریده، رسواگر، فحاش، فضاح، وقیح، هاتک.

هتک: ۱. پرده‌دری؛ ۲. رسواسازی، مفتضح‌سازی؛ ۳. افتضاح، رسوایی؛ ۴. بی‌عفتی، بی‌ناموسی؛ ۵. استخفاف، بی‌احترامی، بی‌حرمتی.

هتک‌حرمت: اهانت، توهین، حرمت‌شکنی، رده ≠ توقیر.

هتل: مسافرخانه، مهمانخانه، مهمانسرا.

هجا: ۱. سیلاب، مقطع؛ ۲. بدگویی، تمسخر، ذم، قدح، نکوهش، هجو، هزل.

هجابندی: تقطیع.

هجر: جدایی، دوری، فراق، مفارقت، هجران ≠ وصل.

هجران: جدایی، دوری، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر ≠ وصال.

هجرت: ۱. ترک‌بلد، ترک‌وطن، سفر، کوچ، مفارقت، مهاجرت؛ ۲. رحلت.

هجمه: تاخت، هجوم، یورش.

هجو: ۱. سخریه، مسخره، هجا، هجویه، هزل؛ ۲. بیهوده، پوچ، مبتذل، مزخرف، مهمل؛ ۳. نامربوط.

هجوگویی: ذم‌سرایی، مهاجات، هجا، هجویه‌سرایی.

هجوم: تاخت، تاخت‌وتاز، تعرض، تک، تهاجم، حمله، مهاجمه، یورش.

هجویه: هجا، هجو، هجونامه ≠ مدح، مدحیه.

هچل: ۱. دردسر، گرفتاری، مخمصه، ناراحتی؛ ۲. بور، خجل، دماغ‌سوخته، شرمسار.

هدایت: ارشاد، دلالت، راهنمونی، راهنمایی، هدی ≠ اضلال.

هدر: اتلاف، ازدست‌رفته، باطل، بیهوده، پایمال، تباه، تضییع، تلف، ساقط، ضایع، عبث، گم، مفقود، نابود.

هدف: ۱. آماج، تیرخور، نشان، نشانه؛ ۲. غایت، غرض، قصد، مقصد، مقصود، منظور؛ ۳. آرمان، مرام، منوی، نصب‌العین.

هدم: انهدام، خرابی، نابودی، ویرانی ≠ آبادی.

هدهد: پوپک، شانه‌بسر.

هدی: ۱. دیم‌کاری، دیم؛ ۲. گوسفندقربانی.

هدیه: ۱. ارمغان، انعام، پیشکش، تحفه، تعارف، خلعت، رهاورد، سوغات، نثار، هبه؛ ۲. شیربها.

هذیان: اوهام، بیهوده، پراکنده‌گویی، پرت‌وپلا، پریشان‌گویی، چرت‌وپرت، سرسام، غاب، یاوه.

هذیان‌آمیز: سرسام‌آور، هذیان‌آلود، هذیانی.

هر: تمام، کل، همه.

هرآینگی: ضرورت، لابد.

هرآینه: بلاشک، حتماً، قطعاً.

هراس: بیم، پروا، ترس، جبن، خوف، دهشت، رعب، سهم، واهمه، وحشت، وهم، هول، هیبت.

هراس‌انگیز: خوف‌انگیز، خوفناک، دهشتناک، رعب‌انگیز، مخوف، مدهش، وحشتناک، وهمناک، هول‌انگیز، هولناک.

هراسان: بیمناک، ترسان، ترسنده، دستپاچه، سراسیمه، متوحش، مرعوب، مشوش، وحشت‌زده، هایل، هراسناک.

هراساندن: ارعاب، به‌وحشت‌انداختن، تخویف، ترساندن، ترعیب، متوحش‌کردن.

هراسناک: بیمناک، خوفناک، سهمگین، سهمناک، متوحش، مرعوب، مهیل، وحشت‌زده، وهمناک، هراسان، هولناک، هولناک.

هراسیدن: ترسیدن، متوحش‌شدن، مرعوب‌شدن، وحشت‌کردن.

هراسیده: بیمناک، ترسیده، متوحش، مرعوب، مرعوب، وحشت‌زده.

هراش: ۱. دلهره؛ ۲. استفراغ، شکوفه، قی.

هراش‌هراش: پاره‌پاره، چاک‌چاک.

هرب: ۱. فرار، گریز؛ ۲. گریختن.

هرت: بی‌نظمی، هرج‌ومرج.

هرتی‌پرتی: اغتشاش، بی‌نظمی، هرج‌ومرج، هردمبیل.

هرج‌ومرج: آشوب، آنارشی، اختلال، اغتشاش، بلبشو، بی‌نظمی، فتنه‌وفساد، هرتی‌پرتی.

هرجایی: بی‌عصمت، جلب، روسپی، فاحشه، قحبه، لکاته، معروفه، نامستور.

هرچند: اگرچه، ولو.

هردری: ۱. بی‌اساس، بی‌پایه، بی‌ربط؛ ۲. بی‌ثباتی؛ ۳. هرجایی.

هردم‌خیالی: بی‌ثباتی، دمدمی‌مزاجی، متلون‌المزاجی.

هردمبیل: بی‌ترتیب، بی‌قاعده، بی‌نظم ≠ مرتب.

هرروز: روزانه، یومیه ≠ شبانه، هرشب.

هرروزه: پیوسته، روزمره، مدام.

هرز: ۱. باطل، بی‌حاصل، بیهوده، ضایع، عبث، لافی، مهمل، یاوه؛ ۲. ضایع، هدر.

هرزگی: الواطی، بیهودگی، عیاشی، فسق‌وفجور، لاابالیگری، لعب، لودگی، لهو.

هرزه: ۱. الواط، بی‌سروپا، سلیطه، عیاش، فاجر، فاسد، فاسق، لاابالی، لات، لوده، ول، ولگرد، ویلان؛ ۲. بی‌حاصل، بی‌فایده، بیهوده، عبث، مهمل.

هرزه‌پا: ول، ولگرد، ولو، هرزه‌گرد.

هرزه‌چانه: پرحرف، پرگو، وراج ≠ کم‌حرف.

هرزه‌خا: بیهوده‌گو، ژاژخا، هرزه‌درا.

هرزه‌درا: بیهوده‌گو، ترفندباف، ژاژاخا، لاف‌زن، مهمل‌باف، وراج، هرزه‌درا، هرزه‌خا، هرزه‌گو، یاوه‌گو، هرزه‌لاف.

هرزه‌درایی: بیهوده‌گویی، ژاژاخایی، لاف، مهمل‌بافی، هرزه‌خایی، هرزه‌لایی، یاوه‌گویی.

هرزه‌کار: ۱. احمق؛ ۲. فاسد؛ ۳. هردمبیل.

هرزه‌گرد: ولگرد، ولو.

هرزه‌گو: بیهوده‌درا، بیهوده‌گو، پراکنده‌گو، هرزه‌درا، هرزه‌لاف، هرزه‌لاف.

هرزه‌لاف: بیهوده‌گو، ژاژخا، لاف‌زن، لاف‌گو، هرزه‌درا، هرزه‌گو.

هرزه‌لای: بیهوده‌گو، لاف‌زن، هرزه‌گو.

هرفت: بسیار، سخت، شدید.

هرگز: ابداً، اساساً، اصلاً، به‌هیچوجه، حاشا، مباد، مبادا، معاذاله، هیچگاه، هیچوقت.

هرم: تاب، تابش، حرارت، دمه.

هرماس: ۱. ابلیس، اهریمن، شیطان؛ ۲. اسد، شیر.

هزار: ۱. الف؛ ۲. بلبل، عندلیب، هزاردستان.

هزار: بلبل، عندلیب، هزاردستان.

هزارآوا: بلبل، عندلیب، هزاردستان.

هزاردستان: بلبل، زندخوان، عندلیب، هزار، هزارآوا.

هزال: بذله‌گو، شوخ، لطیفه‌پرداز، لطیفه‌گو، لوده، هزل‌گو ≠ جدی.

هزل: بذله‌گویی، جوک، شوخی، طیبت، ظرافت، لاع، لافی، لطیفه، لودگی، مزاح، مسخرگی، مسخره، مطایبه، هجا، هجو، هجو.

هزیمت: تاروماری، شکست، عقب‌نشینی، فرار، گریز، هزم.

هزینه: ۱. خرج، خرجی، مخارج؛ ۲. صرف، مصرف؛ ۳. انفاق،  نفقه؛ ۴. خزانه، خزینه،  ≠ دخل.

هژبر: اسد، حیدر، شیر، ضیغم.

هژیر: ۱. پسندیده، خوب، ستوده، نیک، نیکو؛ ۲. خوبرو، زیبا؛ ۳. جلد، چابک، فرز.

هست‌ونیست: اموال، دارایی، مال‌ومنال، مایملک.

هسته: بذر، تخم، خستو، دانه، مغز.

هستی: ۱. بود، زندگی، کاینات، وجود؛ ۲. ثروت، دولت، مال، مکنت، نوا، ≠ نیستی.

هشتن: ۱. قراردادن، گذاشتن، نهادن؛ ۲. ترک‌کردن، رها‌کردن.

هشتی: دالان، دهلیز، رواق، صحن.

هشدار: آژیر، آگهی، اخطار.

هشیار: ۱. باهوش، عاقل، هوشمند؛ ۲. بیدار، زرنگ، متوجه، ≠ غافل.

هشیاری: احتیاط، حزم، ذکاوت، زیرکی، فراست، فرزانگی، فطانت، هوشمندی، ≠ غفلت.

هضم: تحلیل، گوارش، هاضمه.

هلا: الا، ای، ایا.

هلاک: ۱. زوال، فنا،  نابودی؛ ۲. قتل، مرگ،  موت، هلاکت؛ ۳. معدوم، نابود، نیست.

هلاکت: تباهی، عنت، مرگ، نابودی، نیستی، هلاک.

هلال: ۱. ماه‌نو، نوماه؛ ۲. نیم‌دایره.

هلالوش: آشوب، غوغا، فتنه.

هلالوش‌جو: آشوبگر، غوغاطلب، ماجراجو، ماجراطلب.

هلاهل: زهر، سم، شرنگ، شوکران.

هلفدونی: اسارتگاه، بازداشتگاه، بند، بندی‌خانه، توقیفگاه، حبس، حبس، دوستاق، دوستاق‌خانه، زندان، سجن، سلول، سیاه‌چال، محبس.

هلکوپتر: چرخبال.

هلهله: جنجال، سروصدا، هیاهو.

هم: بازهم، باز، حتی، نیز، همچنین.

هم: ۱. آهنگ، قصد، مقصود، منظور؛ ۲. اندوه، دلمشغولی، غم.

هماره: دایم، علی‌الاتصال، علی‌الدوام، مدام، هماره، همواره.

هم‌آغوش: ضجیع، مترس، هم‌بستر، هم‌خوابه، هم‌خواب.

هم‌آغوشی: مجامعت، نزدیکی، هم‌بستری.

همال: ۱. قرین، مانند، مثل، نظیر، همتا؛ ۲. انباز، شریک؛ ۳. زن، همسر.

همام: سخن‌چین، غماز، نمام.

همان: نیز، هم.

همان‌دم: بلافاصله، دردم، فوراً.

همانا: بدون‌شک، بی‌شک، ظاهراً، قطعاً.

همانند: بسان، شبیه، کفو، مانند، متشابه، مثابه، مثل، مشابه، نظیر، نمونه، همتا، همسان.

هماننده: شبیه، مانند، مثل.

همانندی: تشابه، شباهت، مانندگی، مشابهت، مشابهت، همسانی.

هم‌آواز: ۱. متفق‌القول، هم‌سخن؛ ۲. هم‌آهنگ، هم‌صدا، هم‌نوا.

هماور: ۱. حریف، رقیب؛ ۲. معارض، هماورد، هم‌زور، هم‌نبرد.

هماورد: حریف، رقیب، معارض، هماور، هم‌زور.

هماهنگ: سازگار، متحد، متناسب، موافق، هماواز، همخوان، همساز، هم‌صدا.

هم‌آهنگی: تناسب، تجانس، سازگاری، توافق، موافقت، وفاق، هم‌دلی، همسازی، هم‌سویی، هم‌نوایی.

همایون: بختیار، خجسته، خوش‌یمن، سعادتمند، سعید، مبارک، مسعود، میمون، نیکبخت، هماگون.

همایون‌گاه: پایتخت، دارالخلافه، دارالملک.

هم‌آیین: هم‌دین، هم‌کیش، هم‌مذهب.

هم‌ارز: برابر، مساوی، هم‌طراز، یکسان.

هم‌اکنون: الان، الساعه، اینک، عجالتاً، ≠ بعداً.

همباز: انباز، حصه‌دار، سهیم، شریک.

همبازی: ۱. پا؛ ۲. هم‌سال، هم‌سن.

هم‌بخش: انباز، حصه‌دار، شریک، شریک‌المال.

هم‌بستر: مترس، هم‌آغوش، همخوابه، هم‌خواب.

هم‌بستری: جماع، خفت‌وخیز، مجامعت، همخوابگی.

همبستگی: ائتلاف، اتحاد، اتفاق، وحدت، یگانگی.

هم‌پا: ۱. محاذی، موازی؛ ۲. هم‌دوش، همراه، هم‌سفر، هم‌گام.

هم‌پیشه: هم‌حرفه، هم‌شغل، هم‌قطار، همکار.

هم‌پیمان: موتلف، متحد، متفق، هم‌عهد.

همت: ۱. فتوت، والامنشی؛ ۲. آهنگ، تصمیم، عزم؛ ۳. اراده، خواست؛ ۴. سعی، کوشش.

همتا: برابر، عدیل، قرین، کفو، مانند، مثل، نظیر، همال، همانند.

همتایی: برابری، تساوی، همانندی.

هم‌ترازو: برابر، مساوی، هم‌سنگ، هم‌میزان.

هم‌جنس‌سازی: تجنیس.

هم‌جوار: مجاور، نزدیک، هم‌دیوار، همسایه، هم‌مرز.

هم‌چشم: حریف، رقیب.

هم‌چشمی: رقابت، مسابقه.

همچنین: ایضاً، این‌چنین، باز، چنین، نیز، هم.

هم‌حرفه: هم‌پیشه، هم‌شغل، همکار.

هم‌خانه: جفت، زن، زوجه، همسر.

هم‌خوراک: هم‌سفره، هم‌کاسه.

همخوابگی: جماع، مجامعت، هم‌بستری، همخوابی.

همخوابه: مترس، مصاحب، نشمه، هم‌بستر.

همخوان: ۱. صامت؛ ۲. هماهنگ.

هم‌داستان: متفق‌الرأی، متفق‌القول، همراه، هم‌رأی، هم‌صدا.

هم‌درجه: هم‌رتبه، هم‌شان، هم‌طراز.

همدردی: تسلیت.

همدست: شریک، متفق، معاون، معین، همراه.

همدستان: ایادی.

همدستی: اتحاد، اتفاق، تعاون، دستگیری، سازش، شراکت، کمک، مصاحبت، معاضدت، معاونت، همراهی، یاری.

همدل: متحد، موافق، هم‌راء‌ی، یکرنگ.

همدلی: اتحاد، اتفاق، سازواری، وفاق، همراهی، هم‌فکری، یکرنگی، یگانگی ≠ نفاق.

همدم: انیس، جلیس، دلارام، دمساز، رفیق، مألوف، مصاحب، مقترن، ملازم، مونس، ندیم، هم‌زبان، هم‌صحبت، همنشین، یار.

همدمی: تولّا، دوستی، رفاقت، مجالست، مصاحبت، معاشرت، هم‌صحبتی، هم‌نشینی، هم‌نفسی.

هم‌دوره: ۱. معاصر، هم‌زمان، هم‌عصر؛ ۲. هم‌درس، هم‌کلاس.

هم‌دوش: همپالکی، همراه، هم‌عنان، همگام.

همدیگر: باهم، تواء‌م، تواء‌مان.

هم‌دیوار: مجاور، هم‌جوار، همسایه.

همراز: رازدار، سرپوش، سرنگهدار، محرم.

همراه: ۱. دوست، رفیق، موتلف، متحد، متفق، ملازم، ندیم، ندیمه، همقدم، همگام، یار؛ ۲. پابه‌پا.

همراهان: ملتزمین، موکب.

همراهی: کمک، مساعدت، معاضدت، یاری.

هم‌راء‌ی: موافق، هم‌داستان، هم‌دل، هم‌عقیده، هم‌فکر.

هم‌رتبگی: همسری، همسنگی، هم‌شانی.

هم‌رتبه: برابر، هم‌درجه، هم‌شان، هم‌طراز، هم‌مرتبه.

همرس: متقارب، همگرا، یک‌جهت.

همرنگ: هم‌صبغه، همگون، هم‌لون.

همریش: باجناق.

همزاد: تواء‌مان، هم‌سال، هم‌سن.

هم‌زبان: متفق‌القول، همدم، هم‌سخن، هم‌کلام.

هم‌زمان: مصادف، معاصر، مقارن، هم‌دوره.

همزمانی: تقارن، مقارنت.

هم‌زور: هماورد، هم‌قوه.

همساز: متفق، موافق، هماهنگ، همدل، هم‌نوا.

هم‌سال: همزاد، هم‌سن.

همسان: برابر، شبیه، متحدالشکل، متشابه، مساوی، مشابه، همانند، یکسان، ≠ مختلف.

همسانی: تشابه، شباهت، مساوات، مشابهت، همانندی، ≠ ناهمسانی.

همسایگی: جوار، مجاورت، نزدیکی.

همسایه: جار، مجاور، هم‌جوار، همساده.

هم‌سخن: کلیم، متفق‌القول، هم‌آواز، هم‌زبان، هم‌صحبت، یک‌زبان.

هم‌سخنی: همدمی، هم‌زبانی، هم‌کلامی.

همسر: ۱. برابر، مساوی، همال، همدوش، همرتبه، هم‌سنگ؛ ۲. بانو، جفت، حرم، زن، زوجه، عیال؛ ۳. زوج، شوهر، مرد.

هم‌سفره: هم‌خوراک، هم‌کاسه، هم‌نمک.

هم‌سن: همزاد، هم‌سال.

هم‌سنگ: برابر، معادل، همسر، یکسان.

هم‌سنگی: تعادل، موازنه، هم‌ارزی، هم‌وزنی.

هم‌شان: هم‌درجه، هم‌رتبه، هم‌طراز.

هم‌شغل: هم‌پیشه، هم‌قطار، همکار.

هم‌شو: وسنی، هوو.

همشیره: آباجی، باجی، خواهر، دده، شاباجی.

هم‌صحبت: جلیس، مصاحب، معاشر، مقترن، ندیم، هم‌داستان، همدم، همراز، هم‌سخن، هم‌کلام، هم‌گفت، همنشین، یار.

هم‌صحبتی: مصاحبت، معاشرت، همدمی.

هم‌صدا: هماهنگ، هم‌داستان، هم‌نوا.

هم‌طراز: معادل، نظیر، هم‌ارز، هم‌درجه، هم‌رتبه، هم‌سطح، هم‌شان.

هم‌عصر: معاصر، هم‌دوره، هم‌زمان.

هم‌عقیده: هم‌راء‌ی، هم‌فکر، هم‌مرام، هم‌مشرب.

هم‌عنان: هم‌دوش، همراه، هم‌قدم.

هم‌عهد: موتلف، متحد، متفق، هم‌پیمان.

هم‌فکر: هم‌راء‌ی، هم‌عقیده، هم‌مرام، هم‌مشرب.

هم‌قدم: همراه، هم‌عنان، همگام.

هم‌قطار: هم‌پیشه، هم‌شغل، همکار.

هم‌قول: متفق‌الرأی، متفق‌القول، هم‌پیمان.

همکار: دستیار، شریک، هم‌پیشه، هم‌حرفه، همدست، هم‌شغل، هم‌قطار.

همکاری: ۱. معاضدت، همراهی، همیاری؛ ۲. دستیار، شراکت، هم‌پیشگی، همدستی، هم‌شغلی، هم‌قطاری.

هم‌کاسه: هم‌خوراک، هم‌سفره، هم‌غذا.

هم‌کفو: برابر، همتا، هم‌شان، ≠ نابرابر.

هم‌کلام: هم‌زبان، هم‌سخن، هم‌صحبت، هم‌گفت.

هم‌کیش: هم‌آیین، هم‌دین، هم‌مذهب.

هم‌گام: همدوش، همراه، همقدم.

همگان: جمیع، عامه، عام، عموم، قاطبه، همگی، همه.

همگانی: جهانگیر، عالمگیر، عام، عمومی، عمیم، کلی، کلی، همگی.

همگرا: متقارب، همرس، ≠ ناهمگرا.

همگرایی: تقارب، هم‌سویی، ≠ ناهمگرایی.

هم‌گفت: هم‌سخن، هم‌صحبت، هم‌کلام.

همگنان: رفقا، همقطاران، همکاران.

همگون: هماهنگ، هم‌لون، یکسان.

همگونی: تجانس.

همگی: تمام، همگنان، همه.

هم‌لون: همرنگ، همگون.

هم‌مرز: مجاور، هم‌جوار، همسایه.

هم‌مسلک: هم‌عقیده، هم‌فکر، هم‌مرام، هم‌مشرب، هم‌مشرب.

هم‌مشرب: هم‌عقیده، هم‌فکر، هم‌مرام، هم‌مسلک، هم‌مکتب.

هم‌مصلحت: متحد، متفق.

هم‌نام: آداش، هم‌اسم.

هم‌نشست: جلیس، مصاحب، معاشر، همنشین.

همنشین: جلیس، دوست، رفیق، صحابه، قرین، محشور، مصاحب، مصاحب، معاشر، مقترن، ملازم، مونس، ندیم، همدم، هم‌صحبت، همقران، همکلام، یار.

هم‌نشینی: حشر، خلط، صحبت، مجالست، مصاحبت، معاشرت، همدمی.

هم‌نفس: انیس، رفیق، معاشر، همدم، یار.

هم‌نفسی: رفاقت، معاشرت، همدمی، یاری.

هموار: پیوسته، تسطیح، صاف، طراز، مستوی، مستوی، مسطح، نرم، یکسان ≠ ناصاف.

همواره: پیوسته، دایم، دایماً، دمبدم، علی‌الاتصال، لاینقطع، مدام، همیشگی، همیشه ≠ هرگز.

هم‌وزن: مساوی، هم‌ترازو، همسنگ، هم‌میزان.

هموژن: متحدالشکل، مشابه، یکسان، یکنواخت.

همه: تمام، جمع، جمعاً، جملگی، جمله، جمهور، جمیع، عام، عامه، عموم، عموماً، کل، کلاً، مجموع، هر، همگان، همگی، یکسر.

همه‌پرسی: رفراندم، نظرخواهی.

همهمه: الم‌شنگه، جنجال، سروصدا، غلغله، غوغا، ولوله، هنگامه، هیاهو.

همیاری: تعاضد، تعاون، همراهی.

همیان: بدره، صره، کیسه.

همیشگی: ۱. دائمی، علی‌الدوام، مداوم؛ ۲. استمرار، تداوم.

همیشه: پیوسته، دایم، دایماً، دایماً، علی‌الدوام، علی‌الاتصال، لاینقطع، مدام، مستمرا، هماره، همواره ≠ ابداً، هرگز.

هنجار: ۱. رفتار، روال، روش، سیره؛ ۲. ضابطه، قاعده، قانون، معیار؛ ۳. سبک، سیاق، شیوه؛ ۴. جاده، راه، طریق.

هندو: ۱. ملحد؛ ۲. غلام، نوکر؛ ۳. هندی؛ ۴. برهمایی ≠ ترک.

هنر: صناعت، صنعت، فن.

هنرپرداز: باهنر، هنرمند، هنرور.

هنرپیشه: آرتیست، بازیگر، ستاره، مقلد، هنرمند.

هنرمند: آرتیست، بازیگر، ستاره، هنرپیشه، هنرور.

هنرور: هنرپرداز، هنرمند، هنرورز ≠ بی‌هنر.

هنگ: ۱. سپاه، فوک، لشکر؛ ۲. رزانت، سنگینی، وقار؛ ۳. توان، زور، قدرت، نیرو.

هنگام: اثنا، خلال، دم، دوره، زمان، ساعت، فصل، مدت، موسم، موعد، موقع، میقات، نوبت، وقت.

هنگامه: ازدحام، الم‌شنگه، بلوا، پیکار، جنجال، سروصدا، شورش، غوغا، فتنه، گیرودار، معرکه، ولوله، همهمه، هیاهو.

هنگفت: بسیار، درشت، زیاد، سرسام‌آور، فوق‌العاده ≠ اندک.

هوا: ۱. آتمسفر، اقلیم، جو؛ ۲. شهوت، هوس، هوی؛ ۳. میل، ولع؛ ۴. دم؛ ۵. آسمان، فضا.

هواپرست: بوالهوس، شهوت‌پرست، عیاش، هوسباز، هوسران.

هواپرستی: بوالهوسی، چلچلی، شهوت‌پرستی، شهوتی، هوسرانی.

هواپیما: بالن، جت، چرخبال، طیاره، هلکوپتر، هوانورد.

هواخواه: ۱. آرزومند، پابند، سینه‌چاک، محب، مشتاق؛ ۲. پیرو، تابع، حامی، طرفدار، مرید، هوادار.

هواخواهی: ۱. پیروی، تبعیت، جانبداری، حمایت، طرفداری؛ ۲. آرزومندی، اشتیاق.

هواخوری: پیک‌نیک، تفرج، تفریح، گردش، گشت.

هوادار: پارتی، پیرو، جانبدار، حامی، طرفدار، محب، هواخواه ≠ مخالف.

هواداری: آرزومندی، جانبداری، حمایت، طرفداری، طرف‌گیری، علاقه‌مندی، هواخواهی ≠ مخالفت.

هواسنج: حرارت‌سنج، دماسنج، میزان‌الحراره.

هوان: خفت، خواری، ذلت، سبکی.

هوایی: ۱. آسمانی، سماوی، فلکی؛ ۲. هوازی؛ ۳. دل‌کنده؛ ۴. عاشق؛ ۵. بیهوده، چرند، لغو، مهمل ≠ زمینی.

هوچی: جنجالی، حراف، شلوغ، قالتاق، ناتو.

هودج: تخت‌روان، عماره، کجاوه، محمل.

هوده: ۱. حق، درستی، راستی؛ ۲. کجاوه، محمل، هودج؛ ۳. بهره، سود، فایده ≠ ۱. ناحق؛ ۳. بیهوده.

هور: آفتاب، خور، خورشید، ستاره، شمس، مهر ≠ قمر، ماه.

هوس: ۱. شهوت، میل، هوی؛ ۲. اشتیاق، تمایل، خواهش، رغبت، سودا، شوق، مطمع، میل.

هوس‌آلود: شهوت‌آلود، شهوت‌آلوده، شهوت‌آمیز، شهوتناک، هوسناک.

هوس‌انگیز: شهوت‌انگیز، شهوتبار، شهوتناک، هوس‌آلود، هوس‌آمیز، هوسبار، هوسناک.

هوسباز: بوالهوس، حشری، شهوت‌پرست، عیاش، هوس‌پیشه، هوسران، هوی‌پرست.

هوسران: بوالهوس، حشری، شهوتران، عیاش، هوسباز.

هوسرانی: بوالهوسی، شهوت‌پرستی، شهوترانی، عیاشی، هوسبازی، هوی‌پرستی.

هوش: ۱. خرد، عقل؛ ۲. درایت، فراست، فهم، کیاست؛ ۳. ادراک، شعور؛ ۴. جان، روح؛ ۵. بیداری، زیرکی؛ ۶. استعداد؛ ۷. مرگ، موت.

هوشمند: باهوش، باهوش، بخرد، تیزفهم، تیزهوش، خردمند، زیرک، عاقل، فرزانه، نابغه، هشیار ≠ بی‌هوش.

هوشمندانه: داهیانه، زیرکانه، عاقلانه، مدبرانه، هوشمندانه ≠ جاهلانه، نابخردانه.

هوشمندی: ادراک، بخردی، خردمندی، دها، ذکاوت، زیرکی، فراست، فقاهت، هوشیاری ≠ بی‌خردی، نابخردی.

هوشیار: آگاه، بافراست، باهوش، باهوش، باهوش، بخرد، بیدار، بیداردل، تندذهن، تیزطبع، تیزهوش، خردمند، دوراندیش، زیرک، عاقل، فهیم، متفطن، متنبه، ناخفته، نبیه، هوشمند ≠ غافل.

هوشیارانه: داهیانه، زیرکانه، عاقلانه، مدبرانه، هوشمندانه ≠ بی‌خردانه، جاهلانه.

هوشیاری: آگاهی، بصیرت، بیدارمغزی، بیداری، تیزفهمی، ذکاوت، زیرکی، زیرکی، صحو، فطانت، کیاست ≠ غفلت.

هول: ۱. اعراض، بیم، پروا، ترس، خوف، دهشت، رعب، وحشت، هراس؛ ۲. شتاب، شتابزدگی، عجله.

هول‌انگیز: دهشتناک، دهشت‌انگیز، دهشت‌زا، دهشت‌افزا، مدهش، موحش، مهیب، وحشتناک، وحشتزا، هایل، هراس‌انگیز، هول‌آور، هولناک.

هولناک: بیمناک، ترس‌آور، ترسناک، ترسناک، خوف‌انگیز، خوفناک، دهشتناک، رعب‌آور، رعب‌انگیز، سهمناک، فجیع، مخوف، مخوف، موحش، مهیب، وحشتناک، وهمناک، هراس‌انگیز، هولناک.

هون: ۱. خواری، ذلت؛ ۲. سختی، مشقت؛ ۳. رسوایی، فضیحت، ننگ.

هوو: وسنی، هم‌شو.

هوی: ۱. آرزو، خواهش، شهوت، میل، هوس؛ ۲. عشق.

هوی‌پرست: شهوت‌پرست، شهوتران، عیاش، هوسباز، هوسران.

هویت: ۱. ماهیت؛ ۲. وجود، هستی؛ ۳. تشخص.

هویج: زردک، گزر.

هویدا: آشکار، آشکارا، بدیهی، پدید، پدیدار، پیدا، جلی، ظاهر، مبرهن، محسوس، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، نمودار، واضح ≠ پنهان، پوشیده.

هویدایی: آشکارایی، وضوح.

هیاهو: الم‌شنگه، جنجال، خروش، داد، غریو، غلغله، غوغا، فریاد، ولوله، هلهله، همهمه، هنگامه.

هیات: ۱. پیکر، ریخت، شکل، قیافه، هیئت؛ ۲. عرض.

هیئت: ۱. حالت، نهاد، وضع؛ ۲. ریخت، شکل، شکل، صورت، ظاهر، قیافه؛ ۳. نشان.

هیئت‌دولت: کابینه.

هیبت: ۱. آسا، سطوت، صلابت، صولت، مهابت، وقار، هیمنه؛ ۲. بیم، ترس، خوف، رعب، هراس؛ ۳. شکوه، عظمت، کبریا.

هیجا: ۱. آرزم، جنگ، رزم، ستیز، نبرد؛ ۲. هیاهوی‌نبرد.

هیجان: اضطراب، تلاطم، شور، غضب، غلیان ≠ آرامش.

هیجان‌آور: شورانگیز، مهیج، هیجان‌انگیز، هیجانزا.

هیجان‌انگیز: شورانگیز، مهیج، هیجان‌آور.

هیچ: ابداً، اصلاً، بهیچوجه، بیهوده، پوچ، تهی، خالی، صفر، نابود.

هیچکاره: بیکاره، بی‌هنر، تنبل، کاهل، ناکاره ≠ همه‌کاره.

هیچگاه: ابداً، اصلا، هرگز، هیچوقت ≠ همواره، همیشه.

هیچوقت: ابداً، اصلا، هرگز، هیچگاه ≠ همواره، همیشه.

هیربد: ۱. آموزگار، آموزنده، استاد، معلم؛ ۲. داور؛ ۳. پیشوا، موبد، موبدموبدان.

هیز: امرد، پشت‌پایی، کونی، مخنث، مفعول، ملو، نرم‌شانه.

هیزم: چوب‌خشک، حطب، هیمه.

هیکل: ۱. اندام، بالا، بدنه، پیکر، تن، تنه، جثه، ریخت، شکل، قامت، قد؛ ۲. بتخانه، بت؛ ۳. معبد.

هیمنه: سطوت، وقار، هیبت.

هیمه: چوب‌خشک، حطب، هیزم.

هیولا: عظیم‌الجثه، غول، غول‌آسا، غول‌پیکر.

هیهات: آوخ، افسوس، ای‌دریغ، دریغ، دریغا، وااسفا، واویلا.

یا: ۱. الا، ای، ایا، هان، های؛ ۲. اگر؛ ۳. خواه.

یائس: ۱. یائسه، بی‌حیض؛ ۲. عقیم؛ ۳. مایوس، ناامید، نومید.

یابس: خشک، قابض، یبوست‌آور.

یابو: ۱. اسب‌بارکش، استر، یابو؛ ۲. نفهم.

یاخته: ۱. سلول؛ ۲. آخته؛ ۳. آموخته، پرورده.

یاد: ۱. ذکر، یادآوری، یادکرد؛ ۲. حافظه؛ ۳. آموزش، تعلیم؛ ۴. خاطره؛ ۵. اندیشه، خاطر، فکر؛ ۶. یادبود، ≠ فراموشی.

یادآور: خاطرنشان، متذکر.

یادآوری: تذکار، تذکر، خاطرنشان، یاد، یادکرد.

یادبود: خاطره، یادگار، یادمان، یادواره.

یادشده: مذکور، مزبور، نامبرده.

یادکرد: تذکر، تذکیر، یاد، یادآوری.

یادگار: ۱. یادبود، یادمان؛ ۲. خاطره، یادواره.

یادگیری: ۱. آموزش، تعلم؛ ۲. آموزشی؛ ۳. تعلیم.

یار: ۱. جانانه، جانان، دلبر، دلداده، دلدار، محبوبه، محبوب، معشوق، نگار، ول؛ ۲. حبیب، خلیل، دوست، رفیق، صدیق، محب؛ ۳. صحابه، مصاحب، معاشر، همدم، همراه، هم‌صحبت، همنشین؛ ۴. پشتیبان، حامی، دستگیر، دستیار، دوستدار، طرفدار، کمک، مددکار، معاضد، معاون، معین، ناصر، نصیر، یاور؛ ۵. هم‌بازی، هم‌تیمی ≠ اغیار، دشمن.

یارا: استطاعت، تاب، تحمل، توان، طاقت، فرصت، قدرت، قوه، مجال، مقاومت، نیرو.

یارانه: ۱. سوبسید؛ ۲. دوست‌وار، دوست‌وارانه ≠ خصمانه، دشمنانه.

یارو: ۱. حضرت، طرف، فلانی، مکیم؛ ۲. یاردانقلی، آتاتُرک، مردک؛ ۳. بابا.

یاره: ۱. سینه‌ریز، طوق، گردن‌بند؛ ۲. دست‌برنجن؛ ۳. باج، خراج؛ ۴. تاب، تحمل، مقاومت، یارا.

یاری: ۱. اعانت، امداد، حمایت، خلط، دستگیری، رفاقت، عون، غوث، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، معاونت، هم‌دستی، همراهی، یاوری؛ ۲. دوستی، مصادقت.

یاری‌جویی: استعانت، استمداد، کمک‌خواهی، کمک‌طلبی، مددخواهی.

یاریگر: پشتیبان، حامی، ظهیر، مددکار، معاضد، ناصر.

یاسا: ۱. قانون؛ ۲. سزا، سیاست، قصاص، کیفر.

یاسر: ۱. چپ، یسار؛ ۲. قمار، میسر؛ ۳. قمارباز، مقمر، یسیر.

یاسمن: سمن، یاسمین.

یاغ: سرکش، طاغی، گردنکش، نافرمان، یاغی ≠ رام، مطیع.

یاغی: سرکش، شورشی، طغیانگر، عصیانگر، گردنکش، متجاسر، متمرد، نافرمان ≠ رام، مطیع.

یاغیگری: تجاسر، تمرد، سرکشی، طغیان، عصیان، گردنکشی، نافرمانی ≠ اطاعت، فرمانبری.

یافتن: ۱. پیدا‌کردن، جستن، کشف؛ ۲. درک‌کردن، فهمیدن ≠ گم‌کردن.

یال: ۱. گردن؛ ۲. زور، قدرت، قوه.

یاور: ۱. پشتیبان، حامی، دستگیر، دستیار، ظهیر، کمک، مددکار، معاون، معاضد، معین، ناصر، نجده، نصیر، یار؛ ۲. سرگرد.

یاوری: تایید، عون، کمک، مدد، معاضدت، نصرت، همرایی، یاری.

یاوه: اراجیف، بی‌معنی، بیهوده، پوچ، تُرّهات، جفنگ، چرت، چرند، حرف مفت، ژاژ، عبث، لاطائل، لغو، لیچار، مزخرف، مهمل، هذیان، هرز، یافه.

یاوه‌درا: بیهوده‌گو، ژاژاخا، هرزه‌خا، یاوه‌سرا.

یاوه‌سرا: بیهوده‌گو، ژاژخا، لیچارباف، مهمل‌باف، یاوه‌درا.

یاوه‌گو: پراکنده‌گو، فضول، وراج، هرزه‌درا.

یاس: بی‌مرادی، حرمان، دلسردی، دلشکستگی، سرخوردگی، ناامیدی، ناکامی، نامرادی، نومیدی ≠ امید.

یاس‌آمیز: نومیدانه، یاس‌آلود ≠ امیدوارانه.

یبس: خشک ≠ لین.

یبوست: خشکی، قبض ≠ لینت.

یبوست‌آور: یابس، یبوست‌زا ≠ ملین.

یتیم: ۱. بی‌پدر، پدرمرده؛ ۲. بی‌مانند، بی‌نظیر.

یتیم‌خانه: پرورشگاه، دارالایتام.

یحتمل: احتمالاً، شاید، محتملاً ≠ محققاً.

یخ: ۱. بارد، یخ‌بندان؛ ۲. بی‌لطف، بی‌مزه، خنک، لوس.

یخ‌زدگی: انجماد، تجمد، یخ‌بندان.

یخ‌زده: بسته، منجمد، یخ‌بسته.

یخبندان: برودت، سرما، یخ‌زدگی.

یخه: جیب، گریبان، یقه.

ید: ۱. دست؛ ۲. سلطه، قدرت، نفوذ؛ ۳. ارتباط، رابطه.

یدکی: اضافی، زاپاس، یدک.

یراق: ۱. چفت، قفل؛ ۲. اسباب، اسلحه، سازوبرگ، فراویز.

یرغو: استنطاق، بازپرسی، سیاست.

یزدان: آفریدگار، الله، ایزد، پروردگار، جان‌آفرین، خدا، رب ≠ شیطان.

یزدانی: الهی، ایزدی، ربانی، صمدانی ≠ شیطانی.

یزک: پیش‌قراول، دیده‌بان، دیده‌ور، قراول.

یسار: ۱. چپ، میسره، یاسر؛ ۲. استطاعت، تمول، توانگری؛ ۳. شوم، نامیمون ≠ یمین.

یسر: ۱. آسانی، سهولت، یسیر؛ ۲. توانگری ≠ عسر.

یغما: تاراج، تالان، چپاول، غارت، غنیمت، نهب.

یغماگر: تاراجگر، چپاولگر، چپوچی، غارتگر.

یقظه: ۱. بیداری؛ ۲. شب‌زنده‌داری، شبگیری ≠ نوم.

یقه: جیب، گریبان، یخه.

یقین: ۱. اطلاع، اطمینان، اعتقاد، ایقان، باور، بصیرت؛ ۲. بی‌شبهه، بی‌گمان، حتمی، قطع، مسلم.

یقیناً: البته، بالقطع، به‌درستی، به‌راستی، بی‌تردید، بی‌شبهه، بی‌گمان، قطعاً، محققاً، مسلماً، مطمئناً.

یقینی: ۱. حتمی، قطعی، محقق، مسلم؛ ۲. اعتقادی، باوری.

یکتا: ۱. تنها، فرد، مفرد، منفرد، واحد، وحید، یگانه؛ ۲. بی‌مانند، بی‌نظیر، بی‌همال، بی‌همتا؛ ۳. یک‌دانه، یک‌عدد.

یکتاپرست: حنیف، خداپرست، موحد ≠ بت‌پرست.

یک‌ثلث: سه‌یک.

یکجا: روی‌هم‌رفته، کلاً، مجموعاً، یک‌کاسه.

یک‌جانبه: یک‌جهته، یکراهه، یکسویه، یک‌طرفه ≠ چندجانبه.

یک‌جهت: هم‌آهنگ، همرس، یک‌سو.

یکدل: بی‌ریا، صمیمی، متفق، متفق‌القول، مخلص.

ستاره نجفیان

نا: ۱. تاب توان رمق قوت، قوه؛ ۲. شهنا، نای، نی؛ ۳. حلقوم؛ ۴. دم، رطوبت.

ناآباد: خراب، مخروبه، نامجهز، ویران، ویرانه ≠ آبادان معمور.

ناآرام: ۱. بی‌قرار، پریشان، ناراحت؛ ۲. پرآشوب، منقلب؛ ۳. متلاطم ≠ آرام.

ناآرامی: آشوب، انقلاب، بحران، تلاطم، تنش ≠ آرامش سکون.

ناآزمودگی: بی‌تجربگی، خامی، ناپختگی، ناشیگری ≠ آزمودگی.

ناآزموده: بی‌تجربه، بی‌وقوف، تازه‌کار، خام، ناشی، نامجرب ≠ پخته مجرب.

ناآسوده: بی‌آرام، بی‌قرار ≠ آسوده.

ناآشکار: پوشیده، غیب، مخفی، مستور، ناپیدا، نهان، نهفته ≠ آشکار پیدا.

ناآشنا: ۱. بیگانه، غریب، غریبه، غیر، مجهول‌الهویه، ناشناخته، ناشناس، نامانوس؛ ۲. نابلد، ناوارد ≠ آشنا.

ناآشنایان: اغیار، بیگانگان، غریبه‌ها، ≠ _ آشنایان.

ناآگاه: بی‌اطلاع، بی‌خبر، پرت، غافل، ناوارد، ناواقف، ندانم‌کار ≠ آگاه خبیر.

ناآگاهی: بی‌خبری، بی‌دانشی، غفلت ≠ آگاهی بصیرت.

ناآموخته: امی، بی‌سواد، عامی ≠ ملا.

نااستوار: بی‌اعتبار، بی‌ثبات، سست، متزلزل، نارسا، نامتمکن، نامحکم، نامعول ≠ استوار.

نااستواری: بی‌ثباتی، تزلزل، سستی ≠ استواری.

ناامن: ۱. آشفته، پرآشوب، غیرایمن، ناایمن؛ ۲. نامطمئن ≠ امن.

ناامنی: آشوب، بی‌ثباتی، بلوا ≠ امنیت.

ناامید: آیس‌محروم، دلزده، دلسرد، مایوس، محروم، نومید، وازده ≠ امیدوار متوقع منتظر.

ناامیدی: بدبختی، بی‌بهرگی، بی‌نصیبی، حرمان، دلسردی، ناکامی، نامرادی، نومیدی، یاس ≠ امیدواری رجا.

نااندیشیده: ناسنجیده، نسنجیده ≠ سنجیده.

نااهل: بی‌ادب، بی‌قابلیت، ناباب، ناخلف ≠ اهل.

ناب: بی‌آمیغ، بی‌آمیزش، بی‌غش، پاک، خالص، سره، صافی، صاف، صراح، محض، مروق، ویژه ≠ ناسره.

ناباب: ۱. بداخلاق، بی‌ادب، فاسد، نااهل، ناخلف؛ ۲. ناجور، ناشایست، نامناسب ≠ ۱. اهل؛ ۲. مناسب.

نابارور: سترون، عاقر، عقیم، نازا ≠ بارور.

نابالغ: بچه، خردسال، صغیر، نوباوه ≠ بالغ.

نابجا: بیجا، بی‌ربط، بی‌مورد، بی‌موقع، نادرست، ناساز، ناصواب، نامربوط، نامناسب ≠ بجا صواب.

نابرابر: ناعادلانه، نامساوی ≠ برابر.

نابسامان: آشفته، بی‌نظم، پراکنده، پریشان، نامجموع، نامرتب، نامنظم ≠ بسامان مجموع.

نابسامانی: آشفتگی، پراکندگی، پریشانی، نامجموع ≠ مجموع.

نابغه: پراستعداد، پرنبوغ، ذکی، هوشمند ≠ منگل.

نابکار: بدخواه، بدکاره، بدکردار، شریر، فاجر، فاسق ≠ صالح.

نابلد: غیرماهر، ناآشنا، ناآزموده، ناشی ≠ بلد.

نابود: پایمال، تلف، زایل، محو، مضمحل، معدوم، منهدم، نسخ، نیست، هدر، هلاک، هیچ ≠ هست.

نابودی: اضمحلال، امحا، انحطاط، انقراض، انهدام، زوال، فقدان، فنا، محو، نیستی، هلاک ≠ هستی.

نابهنجار: بی‌روش، بی‌قاعده، بی‌نظم، نامتناسب، ناهماهنگ ≠ بهنجار.

نابهنگام: بی‌موقع، بی‌وقت، غیرمترقبه، غیرمنتظره، ناگاه، نامناسب، ناوقت ≠ بموقع.

نابینا: اعمی، بی‌چشم، روشندل، ضریر، کور ≠ بینا.

نابینایی: کوری، ضرارت ≠ بینایی.

نابیوسیده: بغتتاً، غفلتاً، غیرمترقبه، غیرمترقب، غیرمنتظره، ناگاه، ناگهانی ≠ بیوسیده.

ناپارسا: بدنفس، بدنهاد، بی‌تقوا، فاجر، فاسق، منافق، ناپرهیزکار، نامتدین ≠ پارسا.

ناپارسایی: بی‌تقوایی، فسق، ناپرهیزگاری، ناخداترس ≠ پارسایی.

ناپاک: ۱. بی‌عصمت، بی‌عفت، زناکار، شهوی، نانجیب؛ ۲. آلوده، آلوده، پلشت، پلید، چرکین، کثیف، متنجس، ملوث؛ ۳. بی‌نماز، جنب، محتلم، نجس؛ ۴. حرام ≠ پاک طاهر، طیب، منزه، مهذب، نظیف، نمازی، ≠ پاک.

ناپاکی: ۱. بی‌عفتی، پلیدی، فجور، فسق، نانجیبی؛ ۲. آلودگی، غش؛ ۳. چرکینی، دناست؛ ۴. احتلام، جنابت ≠ پاکی.

ناپالوده: ناخالص، ناسره ≠ ناب.

ناپایدار: ۱. بی‌ثبات، تغییرپذیر، فانی، گذرا، متزلزل، متغیر؛ ۲. مذبذب، هرهری‌مسلک ≠ پایدار.

ناپختگی: بی‌تجربگی، خامی، ناشیگری ≠ پختگی.

ناپخته: ۱. خام، نامطبوخ؛ ۲. بی‌تجربه، ناشی؛ ۳. کال، نارس ≠ پخته، رسیده.

ناپدرام: ۱. افسرده، اندوهگین، بدرام، غمگین؛ ۲. ناپایدار؛ ۳. بدقدم، بدیمن، شوم، ناخجسته؛ ۴. بی‌نظم، نامرتب؛ ۵. ناصاف، ناهموار ≠ پدرام.

ناپدید: باطن، پنهان، پوشیده، غیب، گم، مستور، مفقودالاثر، مفقود، ناپیدا، نهان، نهفته ≠ پدید.

ناپرهیزگار: غیرمتقی، فاسق، ناپارسا، ناپرهیزکار، ناخداترس ≠ پرهیزگار.

ناپسند: بد، رکیک، زشت، سخیف، سوء، قبیح، کریه، مذموم، مذموم، مستهجن، مکروه، ناخوشایند، ناخوشایند، نادلپذیر، ناشایسته، ناگوار، نامحمود، نامستحسن، نامطبوع، نامطبوع، نامطلوب، نامعقول، نامقبول، ناموزون، نکوهیده ≠ مطلوب.

ناپسندیده: زشت، مذموم، مکروه، ناپسند، ناصواب، نامستحسن، نامعقول، نامقبول، نکوهیده ≠ پسندیده.

ناپیدا: پنهان، غایب، گم، مختفی، مخفی، مستور، مفقودالاثر، مفقود، ناآشکار، ناپدید، نامرئی، نامشهود، نهان، نهفته ≠ پیدا، ظاهر.

ناپیوسته: جدا، گسسته، منفصل، منقطع ≠ پیوسته.

ناتمام: تمام‌ناشده، غیرکامل، ناقص ≠ کامل.

ناتندرست: بیمار، کسل، مریض، ناخوش، ناسالم ≠ تندرست.

ناتو: بدجنس، شرور، متقلب، ناجنس، ناسازگار، ناموافق ≠ درست‌کردار.

ناتوان: ۱. بی‌حال، بی‌زور، درمانده، رنجور، زبون، سست، ضعیف، عاجز، علیل، کم‌زور، مریض، نحیف، نزار؛ ۲. عنین؛ ۳. فرسوده، قاصر، کاهل، کم‌جثه ≠ توانمند.

ناتوانی: ۱. بی‌حالی، درماندگی، رخوت، سستی، ضعف، عجز، کم‌زوری، نازورمندی؛ ۲. عنن ≠ توانمندی.

ناجنس: بدجنس، بدکردار، ناباب، ناتو، ناجور ≠ خوش‌جنس.

ناجوانمرد: ۱. بدجنس، بدذات؛ ۲. بی‌حمیت، بی‌مروت، دون‌همت؛ ۳. سفله، فرومایه، ناکس؛ ۳. بخیل، لئیم، ممسک ≠ جوانمرد.

ناجوانمردانه: نامردانه، سفله‌وار ≠ جوانمردانه.

ناجوانمردی: بی‌حمیتی، بی‌مروتی، دون‌همتی، سفلگی، نادرستی، نامردی ≠ جوانمردی.

ناجور: آشفته، بی‌تناسب، بی‌قواره، ضد، مخالف، مختلف، ناباب، نابرابر، ناجنس، نادرست، ناسازگار، نامرتب، نامناسب، ناهماهنگ، ناهمتا، ناهمجور، ناهمساز، ناهمسان، ناهمگون، نایکسان ≠ یکسان.

ناجی: رهایی‌بخش، منجی، نجات‌بخش، نجات‌دهنده.

ناچار: ۱. لابد، لاعلاج، مجبور، مضطر، ملزم، ناگزیر؛ ۲. ضروراً، ضرورتاً، کرهاً؛ ۳. بی‌اختیار، بیچاره، عاجز ≠ چاره‌دار.

ناچاری: استیصال، اضطراری، بیچارگی، ضرورت، عجز، لابدی، لاعلاجی.

ناچیز: اقل، اندک، بی‌ارزش، بی‌قدر، بی‌قابل، بی‌نتیچه، بیهوده، پشیز، جزئی، خفیف، فرومایه، قلیل، کم، محقر، مزجات، ناقابل ≠ بسیار.

ناحق: باطل، دروغ، غیرعادلانه، کذب، ناراست، ناروا، ناصواب ≠ بحق، حق.

ناحمول: بی‌صبر، بی‌طاقت، عجول، نابردبار، ناشکیبا، ناصبور ≠ حمول.

ناحیت: اقلیم، بخش، خطه، قلمرو، منطقه، ناحیه.

ناحیه: ارض، بخش، خطه، سرحد، سرزمین، شهر، قلمرو، کران، کرانه، کشور، منطقه، ناحیت، نقطه.

ناخالص: آمیخته، غش‌دار، ناسره ≠ خالص.

ناخجسته: بدیمن، شوم، ناهمایون، نحس ≠ خجسته.

ناخدا: ۱. دریانورد، کاپیتان، کشتیبان، ملاح؛ ۲. ناخداباور.

ناخدایی: کشتیبانی، ملاحی، ملوانی.

ناخرسند: ۱. ناخشنود، ناراضی؛ ۲. نادلخوش، ناشاد، ناشادمان ≠ خرسند.

ناخرم: اندوهگین، غمگین، ناخرسند، ناخشنود، ناشاد ≠ خرم.

ناخشنود: اندوهگین، ناخرسند، ناخوشدل، ناراضی، نامراد ≠ خشنود.

ناخشنودی: کراهت، ناخرسندی، ناخوشدلی، نارضایی، نامرادی ≠ خشنودی.

ناخلف: بداخلاق، بدرفتار، بدسرشت، بدنهاد، بی‌ادب، فاسد، نااهل، ناباب ≠ اهل، خلف.

ناخن‌خشک: بخیل، خسیس، ممسک، نخور ≠ جواد، کریم.

ناخواسته: بی‌اراده، کرهاً، ناخودآگاه، نخواسته، نطلبیده ≠ خواسته.

ناخوش: ۱. بداحوال، بستری، بیمار، دردمند، کسل، مریض، ناسالم؛ ۲. زشت؛ ۳. تلخ، منغص، ناگوار؛ ۴. دلگیر، غمگین، گرفته، ملول، ناشاد؛ ۵. مکروه؛ ۶. ناپسند، نامطبوع ≠ خوش.

ناخوشایند: تلخ، ثقیل، ناپسند، نادلپذیر، ناگوار، نامطبوع، نامطلوب، ناهماهنگ ≠ خوشایند.

ناخوشایندی: کراهت، نادلپذیری، نامطبوعی، نامطلوبی ≠ خوشایندی.

ناخوشگوار: بدخوار، بدطعم، بدهضم، دیرهضم، نادلچسب، نامطبوع ≠ خوشگوار.

ناخوشی: ۱. بیماری، درد، عارضه، کسالت، مرض، مریضی، نقاهت؛ ۲. ضدیت، کدورت، نقار؛ ۳. تلخی، مرارت، ناگواری؛ ۴. غمگینی، ناخوشدلی، ناشادی؛ ۵. بدمزگی ≠ خوشی، سلامت.

نادار: بی‌چیز، بی‌نوا، تنگدست، تهی‌دست، فقیر، مستمند، مفلس، ندار ≠ دارا، غنا.

ناداری: افلاس، بی‌نوایی، تنگدستی، تهی‌دستی، عسرت، فقر، نداری ≠ غنا.

نادان: ابله، احمق، بی‌اطلاع، بی‌خرد، بی‌دانش، بی‌سواد، بی‌شعور، بی‌عقل، بی‌معرفت، جاهل، دنگ، ساده، سفیه، عامی، غافل، غافل، کالیو، کانا، کم‌عقل، کم‌هوش، کودن، گاوریش، گول، ناشناسا، نفهم ≠ دانا.

نادانسته: اشتباهاً، به‌غیرعمد، سهواً، غیرعمداً، ناخواسته ≠ دانسته، عمداً.

نادانی: ابلهی، بلاهت، بی‌خبری، بی‌خردی، بی‌دانشی، بی‌عقلی، جهل، حماقت، حمق، سفاهت، کانایی، کم‌عقلی، کودنی، ناآگاهی ≠ دانایی.

نادر: بی‌مانند، شاذ، شگفت، طرفه، طریف، عجیب، کمیاب، نایاب، نایافت ≠ وافر.

نادرست: ۱. اشتباه، باطل، سقیم، سهو، غلط، غیرصحیح، مغلوط، نابجا، ناصحیح، ناصواب؛ ۲. جلب؛ ۳. خائن، خاطی، دغل، دغلکار، کج‌دست، متقلب؛ ۴. معوج، ناراست؛ ۵. ناشایسته ≠ درست.

نادرستی: ، تباهی، تقلب، سقم، فساد، کذب؛ ۲. اعوجاج، کژی، ناراستی، ناهمواری ≠ درستی.

نادرویش: ۱. ناصوفی؛ ۲. نالوطی.

نادره: اعجوبه، بدیع، بی‌مانند، شاذ، شگفت، طرفه، کمیاب، لطیفه.

نادره‌فن: شعبده‌باز، مشعبد.

نادلپذیر: ناپسند، نادلچسب، نامطبوع، نامطلوب، نامقبول ≠ دلپذیر.

نادلپسند: نامطبوع، نامطلوب، نکوهیده ≠ دلپسند.

نادلچسب: ناخوشگوار، نادلپذیر، نامطبوع ≠ دلچسب.

نادلنشین: ناخوشگوار، نادلپذیر، نادلچسب، نامطبوع ≠ دلنشین.

نادم: پشیمان، تائب، توبه‌دار، توبه‌کار، متاسف.

نادیده: ۱. پنهان، غیب؛ ۲. بدیع، طرفه؛ ۳. حریص، لئیم.

نادیده‌کار: بی‌تجربه، تازه‌کار، مبتدی، نامجرب، نوپیشه، نوکار ≠ مجرب.

نار: ۱. آتش، آذر؛ ۲. جهنم، دوزخ؛ ۲. انار، رمان ≠ آب، ماء.

ناراحت: آشفته، بدبخت، بدحال، دلگیر، دلواپس، مشوش، مشوش، مضطرب، مضطرب، ناآرام ≠ آرام، راحت.

ناراحتی: آزردگی، اضطراب، بیقراری، تشویش، رنجش، سرآسیمگی، عذاب ≠ راحتی.

ناراست: ۱. خم، خمیده، کج، کژ، معوج؛ ۲. باطل، ناحق، نادرست، ناصواب؛ ۳. خائن، دغل، دغلکار، منحرف؛ ۴. ناصاف، ناهموار؛ ۵. دروغ، کذب ≠ راست.

ناراستگو: دروغگو، کذاب، ناحقگو ≠ راستگو، صدیق.

ناراستی: ۱. اعوجاج، کجی، کژی، معوجی؛ ۲. نادرستی، خیانت؛ ۳. بطلان، کذب ≠ راستی، صداقت.

ناراضی: رنجیده، ناخرسند، ناخشنود، نارضا ≠ راضی.

نارایج: بی‌رونق، شهروا، غیرمعمول، نامتداول ≠ رایج.

نارخوک: تریاک، کوکنار.

ناردان: آتشدان، مجمر، منقل.

نارس: خام، کال، نپخته ≠ پخته، رسا.

نارسا: ۱. خام، نارس؛ ۲. قاصر، قصیره، نااستوار؛ ۳. نارسان، ناقص، ناکامل ≠ رسا.

نارسانا: عایق ≠ رسانا.

نارسایی: عیب، کوتاهی، نقص ≠ کمال.

نارسیده: ۱. خام، کال، نارس، نرسیده؛ ۲. بی‌بهره، بی‌نصیب؛ ۳. بچه، خردسال، نوباوه ≠ رسیده، یانع.

نارضایتی: سخط، ناخرسندی، ناخشنودی ≠ خشنودی، رضایتمندی.

نارکوک: افیون، تریاک، کوکنار، نارخوک.

نارو: ۱. متقلب، مکار، نادرست، ناروزن؛ ۲. حقه، حیله، فریب، مکر، ناجوانمردی، نیرنگ؛ ۳. ناراهوار ≠ درستکار.

ناروا: ۱. حرام، نامشروع؛ ۲. غیرجایز، ناحق، ناسزا، ناشایسته، ناشایست، نامعقول، ناوجه؛ ۳. بیجا، ناکردنی، نبهره؛ ۴. بد، سوء، ممنوع، نامعقول؛ ۵. بی‌رونق، کاسد ≠ حلال.

ناروان: ۱. ایستا، راکد؛ ۲. غیرمعمول، نامتداول؛ ۳. غیرجایز، غیرمجاز، ناروا ≠ روان.

ناز: ۱. ادا، اطوار، دلال، شیوه، عشوه، غمزه، غنج، قر، کرشمه؛ ۲. جمیل، خواستنی، دلجو، ظریف، قشنگ، محبوب، نازنین؛ ۳. تفاخر، فخر، نازش؛ ۴. دلجویی، ملاطفت، نوازش؛ ۵. آسایش، رفاه، نعمت ≠ نیاز.

نازآلود: ۱. عشوه‌گر، نازآفرین، نازان، نازو؛ ۲. نازنین.

نازا: حائل، سترون، عاقر، عقیم، نابارور ≠ بارور، زایا.

نازان: بالنده، عشوه‌کنان، کرشمه‌کنان، نازآفرین، نازکنان.

نازبالش: بالش، پشتی، کوسن.

نازپرورده: ۱. ظریف، لطیف، ملوس، نازپرورد، نازدیده، نازنین؛ ۲. حساس، زودرنج ≠ محنت‌کشیده.

نازدار: نازآفرین، نازآلو، نازپرورد، نازان، نازو، نازی.

نازش: افتخار، تفاخر، تکبر، سرافرازی، فخر، مباهات.

نازک: ۱. ظریف، لطیف؛ ۲. دقیق؛ ۳. زودرنج؛ ۴. ترد، شکننده؛ ۵. رقیق، کم‌رنگ؛ ۶. باریک، لاغر؛ ۷. ملوس؛ ۸. نازنین ≠ زمخت.

نازک‌اندام: کمرباریک، لاغراندام، لطیف، لطیف‌اندام، نازک‌میان ≠ یغر.

نازک‌اندیشی: باریک‌بینی، تدقیق، دقت، موشکافی، موشکافی، نکته‌سنجی.

نازک‌بدن: طره، ظریف، لطیف، نازک‌تن.

نازک‌بین: باریک‌بین، دقیق، موشکاف، نازک‌اندیش.

نازک‌تن: باریک، ظریف، لاغر، لطیف، نازک‌بدن.

نازک‌خلق: ۱. آرام، عطوف، مهربان، نازک‌طبع؛ ۲. حساس، زودرنج، نازک‌نارنجی.

نازک‌دل: باعاطفه، حساس، رقیق‌القلب، زودرنج، سریع‌التاثیر، سریع‌التاثر، عطوف، مهربان ≠ سنگدل.

نازک‌طبعی: حساسیت، زودرنجی، نازک‌دلی، نازک‌مشربی، نازک‌منشی ≠ درشتخو.

نازک‌مزاج: حساس، زودرنج، ملایم، نازک‌مشرب، نرم‌خو.

نازک‌مزاجی: حساسیت، زودرنجی، نازک‌مشربی، نرم‌خویی.

نازک‌میان: کمرباریک، لطیف‌اندام، نازک‌اندام.

نازکنان: عشوه‌کنان، غمزه‌کنان، کرشمه‌کنان.

نازکی: تردی، شکنندگی، لطافت، نرمی.

نازل: ۱. ارزان، کم‌بها، کم‌قیمت؛ ۲. پایین، پست، حقیر ≠ گران.

نازنین: دلربا، دوست‌داشتنی، زیبا، ظریف، قشنگ، گرامی، ناز، نازآلود، نازپرورد، نازپرورده.

نازو: پرناز، قهرو، نازآلود، نازدار، نازی.

نازیبا: ۱. بدگل، زشت، کریه، مهیب؛ ۲. بی‌ظرافت؛ ۳. نامستحسن، نامقبول، نامناسب ≠ برازنده، زیبا.

نازیدن: بالیدن، تفاخر، فخرفروختن، نازش.

ناژ: صنوبر، ناژو.

ناس: ۱. آدم، انسان، انس، بشر، مردم؛ ۲. انفیه.

ناساز: ۱. نابجا، ناسنجیده، نامناسب؛ ۲. ناموزون، ناهمگون؛ ۳. آشفته، نامرتب؛ ۴. بدخلق، ناسازگار؛ ۵. بداحوال، بیمار، مریض ≠ بساز، سازگار.

ناسازگار: عنید، منافی، ناجور، ناساز، نامانوس، نامتجانس، نامتناسب، نامساعد، ناملایم، ناموافق، ناموزون، ناهنجار، نقیض ≠ سازگار، متجانس.

ناسازگاری: ۱. عدم‌تجانس، عدم‌تفاهم، عدم‌سازش، ناسازش، ناسازواری، ناهمگونی؛ ۲. اختلاف، تباین، مغایرت، منافات؛ ۳. دورویی، نفاق ≠ سازگاری.

ناسالم: ۱. بیمار، دردمند، رنجور، مریض، ناتندرست، ناخوش؛ ۲. فاسد، ناپاک، نادرست ≠ سالم.

ناسپاس: حق‌ناشناس، کفور، ناشکر، نمک‌بحرام، نمک‌نشناس ≠ سپاسگزار.

ناسپاسی: حق‌ناشناسی، کفر، کفران، ناشکری، نمک‌بحرامی، نمک‌ناشناسی ≠ حق‌شناسی.

ناستوده: ۱. ذمیمه، نکوهیده، ناپسند، نامقبول؛ ۲. پست، حقیر، رذل، فرومایه ≠ ستوده.

ناسره: آمیخته، شهروا، غش‌دار، غشی، قلب، ناخالص ≠ سره.

ناسزا: ۱. بددهانی، دشنام، سب، سقط، شتم، شنیع، فحش، لعن، ناشایست، هتک؛ ۲. بد، ناروا، ناصواب؛ ۳. نافرزام، نکوهیده.

ناسزاگو: بدزبان، بدگو، فحاش، نمام.

ناسزاگویی: بدگویی، دشنام‌گویی، سب، شتم، فحاشی.

ناسزاوار: غیرمستحق، ناحق، ناروا، ناشایست، ناشایسته ≠ سزاوار.

ناسفته: باکره، بتول، بکر، عذرا ≠ سفته.

ناسک: پارسا، زاهد، عابد، متقی.

ناسنجیده: ۱. غیرعقلایی، غیرمنطقی، کورکورانه؛ ۲. مهمل، ناساز، نامربوط، نامعقول ≠ سنجیده.

ناسودمند: ۱. بی‌ثمر، بی‌حاصل، بی‌فایده، بیهوده؛ ۲. زیان‌بخش؛ ۳. پوچ، لاطائل، مهمل ≠ سودمند.

ناسور: جراحت، جرح، زخم.

ناسیونالیسم: ملت‌خواهی، ملت‌گرایی، ملیت‌گرایی.

ناشاد: اندوهگین، حزین، غمزده، غمگین، گرفته، محزون، مغموم، ناخوشدل، ناکام ≠ شاد.

ناشادمانی: اندوه، غصه، غمگینی، کرب، ناخوشدلی ≠ شادمانی.

ناشایست: ۱. غیرمعقول، ناسزا، نامعقول؛ ۲. بیجا، نامتناسب، نامربوط، نامناسب، ناوجه؛ ۳. حرام، ناروا؛ ۴. فجور، فساد، فسق ≠ شایست.

ناشایسته: ۱. ناشایست؛ ۲. بی‌کفایت، ناسزاوار، نالایق، غیرمستحق؛ ۳. ناپسند، نادرست، ناروا، نامتناسب، نامعقول، نامقبول، ناهموار ≠ شایسته.

ناشتا: ۱. صبحانه‌نخورده، گرسنه؛ ۲. روزه.

ناشدنی: محال، ممتنع، ناممکن، نامیسور ≠‌شدنی، ممکن.

ناشسته: آلوده، چرک، کثیف، نجس ≠ شسته.

ناشکر: حق‌ناشناس، کفور، ناسپاس ≠ شاکر.

ناشکری: حق‌نشناسی، کفر، کفران، ناسپاسی ≠ سپاسگزار.

ناشکیب: بی‌تاب، بی‌تحمل، کم‌طاقت، ناشکیبا، ناصبور ≠ شکیبا، صبور.

ناشکیبا: بی‌آرام، بی‌صبر، بی‌قرار، جزوع، عجول، ناشکیب، ناصبور ≠ شکیبا، صبور.

ناشکیبایی: ۱. بی‌صبری، بی‌قراری، نابردبار، ناصبوری؛ ۲. تعجیل، عجله ≠ بردباری، صبر.

ناشناخته: غریب، گمنام، مجهول، مجهول‌الهویه، ناشناس، نامعلوم ≠ شناخته.

ناشناس: بیگانه، ذهول، غریبه، غریب، گمنام، مجهول، ناآشنا، ناشناخته، نکره ≠ آشنا.

ناشناسا: ۱. گمنام؛ ۲. مجهول؛ ۳. بی‌اطلاع، نادان ≠ شناسا.

ناشنوا: ۱. اصم، کر؛ ۲. حرف‌نشنو، خودسر ≠ شنوا.

ناشی: ۱. بی‌تجربه، تازه‌کار، کم‌تجربه، ناآزموده، نامجرب؛ ۲. دراثر، متاثر، منتج ≠ ۱. آزموده.

ناشیگری: بی‌تجربگی، تازه‌کاری، خامی، ناآزمودگی، ناپختگی ≠ تبحر.

ناصاف: زبر، غیرشفاف، کج، ناراست، نامسطح، ناهموار ≠ مسطح، هموار.

ناصبور: بی‌تحمل، بی‌قرار، ناشکیبا، ناشکیب ≠ صبور.

ناصبوری: بی‌قراری، ناآرامی، ناشکیبایی، ناشکیبی ≠ صبوری.

ناصح: ۱. اندرزگو، پندآموز، نصیحت‌گو، نصیحتگر، واعظ؛ ۲. خیرخواه، دلسوز، عبرت‌آموز، مشفق.

ناصحیح: خطا، سقیم، غلط، کذب، نادرست، ناصواب ≠ صحیح.

ناصر: غالب، فاتح، مددکار، یار، یاریگر، یاور ≠ مغلوب، مقهور.

ناصواب: اشتباه، باطل، دروغ، سهو، کذب، نابجا، ناپسندیده، ناحق، نادرست، ناراست ≠ صواب.

ناصیه: ۱. پیشانی، جبهه، جبین، ناصیت؛ ۲. چهره، رخ، رخسار، رو، وجنه.

ناطق: ۱. خطیب، سخنران، سخنگو، سخنور، نطاق؛ ۲. گویا، متکلم؛ ۳. جاندار، ذی‌روح؛ ۴. مدرک؛ ۵. آشکار، بین ≠ صامت.

ناطقه: تکلم، قوه‌نطق، گویایی.

ناطور: باغبان، پالیزبان، دشتبان، دهقان، مزرعه‌بان.

ناظر: ۱. کارگزار، مباشر، وکیل؛ ۲. متصدی، مراقب؛ ۳. تماشاچی، تماشاگر، حاضر، شاهد، نظاره‌گر؛ ۴. عاشق.

ناظران: حاضران، شاهدان، شهود، نظار ≠ صاحبنظران.

ناظم: ۱. معاون؛ ۲. شاعر، شعرباف.

ناف: ۱. بطن؛ ۲. نافه؛ ۳. مرکز، وسط.

نافذ: ۱. کارگر، کاری، موثر؛ ۲. ثاقب، جاذب، گیرا؛ ۳. روان.

نافر: ۱. رمنده؛ ۲. بیزار؛ ۳. فراری، گریزان.

نافرجام: ۱. بی‌انتها؛ ۲. بدبخت، بدعاقبت، مشووم.

نافرخنده: بدیمن، نامبارک، نامیمون ≠ سعد، فرخنده.

نافرزانه: بی‌خرد، جاهل، نابخرد، نادان ≠ فرزانه.

نافرمان: تخس، چموش، خلیع، سرکش، طاغی، عاصی، عاق، عصیانگر، گردنکش، متجاسر، یاغی.

نافرمانبردار: حرف‌نشنو، سرکش، طاغی، عاصی، گردنکش ≠ فرمانبردار، مطیع.

نافرمانی: ۱. تمرد، سرپیچی، سرکشی، طغیان، عصیان، گردنکشی، مخالفت، یاغیگری؛ ۲. اثم، گناه، معصیت ≠ فرمانبرداری.

نافرهیختگی: بربریت، بی‌ادبی، بی‌قرهنگی، توحش، گستاخی ≠ فرهیختگی.

نافرهیخته: بربر، بی‌ادب، بی‌فرهنگ، گستاخ، وحشی ≠ فرهیخته.

نافع: پرسود، پرفایده، پرمنفعت، سودآور، سودبخش، سودمند، موثر، مفید، نتیجه‌بخش ≠ مضر.

نافه: مشکدان.

نافه‌بو: خوشبو، عطرآگین، عطرآمیز، مشکبو، معطر ≠ بدبو، عفن.

ناقابل: ۱. بی‌ارج، بی‌قدر، پشیز، ناچیز؛ ۲. بی‌صلاحیت، بی‌عرضه، بی‌لیاقت، نالایق ≠ ۱. ارزشمند، قابل؛ ۲. لایق، ≠ عرضه‌مند.

ناقد: ۱. منتقد، نقاد، نقدنویس؛ ۲. ایرادگیر، خرده‌گیر، نکته‌گیر.

ناقص: ۱. آهمند، عیبناک، معیوب، ویدا؛ ۲. غیرکامل، کم، ناتمام، نارسا ≠ کامل.

ناقص‌الخلقه: عقب‌افتاده، معلول، ناقص‌اندام، ناقص‌عضو.

ناقص‌العقل: بله، کانا، کم‌خرد، کم‌عقل، کودن.

ناقص‌عضو: معلول، ناقص‌اندام، ناقص‌الخلقه ≠ سالم.

ناقص‌عقل: ابله، احمق، کانا، کم‌خرد، کم‌عقل، کودن.

ناقض: ۱. پیمان‌شکن، عهدگسل؛ ۲. شکننده، نقض‌کننده ≠ وفادار.

ناقض‌عهد: بدقول، پیمان‌شکن، عهدشکن، عهدگسل، ناکث ≠ سخت‌پیمان، وفامند.

ناقل: ۱. راوی، مورخ، نقال؛ ۲. ساری، منتقل‌کننده؛ ۳. حامل.

ناقلا: باهوش، چموش، زرنگ، زیرک، گربز، محیل، مکار، موذی، ناکس.

ناقوس: درا، زنگ.

ناقه: ۱. اشتر، شتر؛ ۲. نقاهت‌مند.

ناکاشته: بایر، نامزروع ≠ کاشته، مزروع.

ناکام: دلشکسته، شکست‌خورده، مایوس، محروم، ناامید، ناشاد، نامراد، نومید ≠ کامروا، کامیاب.

ناکامروا: درمانده، شکست‌خورده، محروم، نامراد، ناموفق ≠ کامروا، کامیاب.

ناکامروایی: حرمان، شکست، ناکامی، ناکامیابی ≠ کامروایی.

ناکامکار: کام‌نادیده، محروم، ناکام، ناکامیاب، نامراد، ناموفق ≠ کامکار.

ناکامی: حرمان، حسرت، نامرادی، نومیدی، یاس ≠ کامیابی.

ناکامیاب: بازنده، شکست‌خورده، محروم، ناکامروا، ناموفق ≠ کامیاب.

ناکث: پیمان‌شکن، عهدشکن، عهدگسل، ناقض‌عهد ≠ وفادار.

ناکس: بخیل، بی‌غیرت، پست، پست‌فطرت، جبان، حقیر، ذلیل، رذل، سفله، فرومایه، لئیم، ناجوانمرد، ناقلا.

ناکسی: بدجنسی، پستی، حقارت، خواری، دنائت، رذالت، طمع، فرومایگی، مکاری، نامردی، نانجیبی.

ناگاه: بناگاه، نابهنگام، ناگه، ناگهان.

ناگزیر: ۱. لابد، لاعلاج، مجبور، ملزم، مضطر، ناچار؛ ۲. ضروراً، ضرورتاً، کرهاً، قهراً؛ ۳. محتوم، ضروری، لازم؛ ۳. بی‌اختیار، بیچاره، عاجز.

ناگزیری: لابدی، لاعلاجی، ناچاری.

ناگسسته: ۱. پیوسته، متصل، ناگسیخته، وصل؛ ۲. پیاپی، متوالی، مداوم ≠ گسسته.

ناگشودنی: لاینحل، معمایی ≠ گشودنی.

ناگوار: ۱. دلخراش، فجیع؛ ۲. امتلا، بدهضم، ثقیل، دیرهضم؛ ۳. ناپسند، ناخوشایند؛ ۴. تلخ، منغص؛ ۵. دشوار، سخت، کریه ≠ گوارا.

ناگویا: اصم، صامت، گنگ، مبهم ≠ ناطق.

ناگه: بناگاه، ناگاه، ناگهان.

ناگهان: بغتتاً، بناگاه، بی‌خبری، بی‌خبر، غفلتاً، غیرمترقب، فجات، ناگاه، نبهره.

ناگهانی: غیرمترقبه، غیرمنتظره، نابیوسیده ≠ بیوسیده.

نال: ۱. مزمار، نی؛ ۲. نیشکر؛ ۳. ناله؛ ۴. جو، نهر.

نالان: رنجور، زاری‌کنان، گریان، مویه‌کنان، نالنده، ناله‌گر، نعره‌زنان، نوحه‌گر.

نالایق: ۱. بی‌صلاحیت، بی‌عرضه، بی‌قابلیت، بی‌کفایت، غیرمستعد، غیرمستحق، نامستعد، ناشایسته، نامناسب؛ ۲. بی‌ارج، کم‌بها ≠ شایسته، لایق، مستعد.

نالوطی: بی‌مروت، لامروت، ناجوانمرد، نامرد ≠ لوطی.

ناله: ۱. آه، جزع، شیون، فریاد، فغان؛ ۲. تضرع، زاری، گریه، مویه؛ ۳. زوزه، صیحه، ضجه، ندبه، نعره؛ ۴. آوا، نغمه؛ ۵. زخ، ژخ.

نالیدن: ۱. زاریدن، زاری‌کردن، ضجر، مویه‌کردن، موییدن، ناله‌کردن؛ ۲. تضرع‌کردن، شکایت‌کردن، شکوه‌کردن، گلایه‌کردن.

نام: ۱. آوازه، اعتبار، شهرت؛ ۲. اسم، عنوان، کنیه، لقب؛ ۳. کلمه ≠ ننگ.

نام‌آور: سرشناس، شهیر، مشهور، معروف، نامدار، نامور، نامی ≠ گمنام.

نام‌نویسی: ثبت‌نام.

ناماذون: غیرماذون، غیرمجاز، منع ≠ ماذون.

نامالوف: ناآشنا، نامانوس، نامعهود ≠ مالوف، معهود.

نامانوس: ناآشنا، ناسازگار، نامالوف، نامتجانس، نامجانس، ناهم‌جنس ≠ آشنا، مانوس، مجانس.

نامودب: بی‌ادب، بی‌تربیت، گستاخ، نافرهیخته ≠ مودب.

نامبارک: بدشگون، بدیمن، شوم، نافرخنده، نامیمون، نحس ≠ مبارک، میمون.

نامبارکی: شئامت، ناخجستگی، نحسی، نحوست ≠ خجستگی.

نامبردار: بنام، پرآوازه، سرشناس، شهیر، مشهور، معروف، نام‌آور، نامور، نامی ≠ بی‌نام‌ونشان.

نامبرده: مذکور، مزبور، یادشده.

نامتجانس: ناسازگار، نامانوس، نامتناسب، ناموافق، ناهمگون ≠ متجانس.

نامتدین: غیرمتقی، ناپارسا، ناخداباور، هرهری‌مسلک ≠ متدین.

نامتمدن: بربر، بی‌فرهنگ، نافرهیخته، وحشی ≠ متمدن.

نامتناسب: بیجا، بی‌قواره، نابجا، ناشایسته، نامتجانس، نامناسب، ناهماهنگ ≠ متناسب، هماهنگ.

نامتناهی: بی‌انتها، بی‌پایان، بی‌حد، بی‌نهایت، نامحدود ≠ متناهی.

نامتواضع: پرافاده، گنده‌دماغ، متکبر، مغرور ≠ افتاده، متواضع.

نامثمر: ۱. بی‌بار، بی‌بر، بی‌ثمر؛ ۲. بی‌حاصل، بی‌فایده، بیهوده ≠ مثمر.

نامجرب: ۱. بی‌تجربه، بی‌تجربه، ناآزموده، نادیده‌کار، ناشی ≠ آزموده، مجرب.

نامجموع: آشفته، پراکنده، پریشان، متفرق، نابسامان ≠ مجموع.

نامجو: جاه‌طلب، شهرت‌خواه، شهرت‌طلب، نامخواه.

نامجویی: جاه‌طلبی، شهرت‌طلبی، منصب‌خواهی، منصب‌طلبی.

نامحدود: بی‌پایان، بی‌حد، بی‌شمار، بی‌مرز، بی‌نهایت، نامتناهی، نامشخص ≠ متناهی، محدود.

نامحرم: بیگانه، غریبه، غریب، غماز، ناآشنا ≠ محرم.

نامحقق: نامسجل، نامسلم، نامعلوم، نامعین ≠ محقق.

نامحکم: بی‌ثبات، سست، شل، نااستوار ≠ استوار، محکم.

نامدار: اسمی، بنام، سرشناس، شهره، شهیر، مشهور، معروف، معنون، نام‌آور، نامور ≠ گمنام.

نامراد: بیچاره، بی‌نصیب، محروم، ناخشنود، ناکام ≠ کامیاب، مرادمند.

نامرادی: حرمان، مفلوکی، ناامیدی، ناکامی‌حرمان، یاس ≠ توفیق، کامیابی.

نامرئی: پنهان، غایب، غیب، غیبی، گم، مخفی، ناپدید، ناپیدا، نامشهود، نهان ≠ پیدا.

نامربوط: بی‌ربط، بی‌سروته، بی‌مناسبت، بیهوده، چرند، مزخرف، مهمل، نابجا، ناشایست، هجو ≠ بجا، مربوط، مناسب.

نامرتب: آشفته، بی‌نظم، پراکنده، شلخته، شوریده، مختل، نابسامان، ناجور، ناساز، نامنظم ≠ آشفته، بسامان، مرتب.

نامرد: ۱. بی‌حمیت، دیوث، زن‌بمزد، قرمساق؛ ۲. بی‌حمیت، بی‌غیرت، بی‌مروت؛ ۳. عنین، ناتوان؛ ۴. امرد؛ ۵. ترسو، جبون ≠ مرد.

نامردانه: بنامردی، ناجوانمردانه ≠ مردانه.

نامردم: ۱. بی‌ادب، پست، پست‌فطرت، دنی، فرومایه، ناکس؛ ۲. حیوان‌صفت، ددمنش، دیوخو.

نامردمی: ۱. پست‌فطرتی، پستی، دنائت، فرومایگی، ناکسی؛ ۲. بی‌رحمی، ددمنشی، دیوخویی؛ ۳. ناتوانی.

نامردی: ۱. ناجوانمردی؛ ۲. بی‌حمیتی، بی‌غیرتی؛ ۳. عنن، ناتوانی؛ ۴. بزدلی، جبن ≠ مردی، غیرت.

نامرضی: ناپسند، ناشایست، نامقبول ≠ مرضی.

نامزد: ۱. کاندیدا، کاندید؛ ۲. تعیین، منظور؛ ۳. نام‌برده، نامویه؛ ۴. مسمی.

نامزروع: بایر، لم‌یزرع، ناکاشته ≠ کشته، مزروع.

نامساعد: ناجور، ناسازگار، ناموافق ≠ مساعد.

نامساوی: غیرمساوی، نابرابر، نامعادل، نایکسان ≠ برابر.

نامستحسن: زشت، قبیح، ناپسندیده، نازیبا، نامقبول ≠ پسندیده، مستحسن.

نامستعد: ۱. بی‌کفایت، ناشایسته، نالایق؛ ۲. نامهیا ≠ ۱. لایق، مستعد؛ ۲. آماده.

نامستقیم: کج، کژ، معوج، ناراست ≠ راست.

نامستور: ۱. روسپی، فاحشه، هرجایی؛ ۲. آشکار، فاش؛ ۳. برهنه ≠ ۱. نجیب؛ ۲. پیدا؛ ۳. پوشیده.

نامسرور: اندوهگین، اندوهناک، حزین، غمزده، مغموم، ناشاد، ناشادمان ≠ مسرور، شاد.

نامسطح: گود، ناصاف، ناهموار ≠ صاف.

نامسعود: ۱. شوم، نافرخنده، نامیمون، نحس؛ ۲. بدبخت، شوربخت ≠ فرخنده، مسعود.

نامسکون: بایر، خراب، خرابه، متروک، هامون‌ویران ≠ آباد، مسکون.

نامسلمان: ۱. بی‌دین، کافر؛ ۲. بی‌رحم، سنگدل، نامردم ≠ مسلمان.

نامشخص: ۱. مجهول؛ ۲. پادرهوا، نامعلوم، نامعین؛ ۳. نامحدود ≠ مشخص، معین.

نامشروح: بی‌شرح‌وتفصیل، خلاصه، کوتاه، مختصر، موجز ≠ مفصل.

نامشروع: حرام، غیرشرعی، غیرقانونی، غیرمشروع، ناروا ≠ مشروع.

نامشهود: پنهان، ناپیدا، نامرئی، نهان، نهفته ≠ بارز، مشهود، هویدا.

نامصمم: دودل، متردد، مذبذب، مردد ≠ مصمم.

نامطبوع: ناپسند، ناخوشایند، نادلپذیر، نادلپسند، نادلچسب، نادلنشین، نفرت‌انگیز ≠ مطبوع.

نامطلوب: ۱. ناپسند، ناخواسته، نامقبول، ناموافق؛ ۲. مطرود ≠ مطلوب.

نامطمئن: ۱. دودل، مردد؛ ۲. شبهه‌ناک، مشکوک ≠ مصمم.

نامعتبر: ۱. بی‌اساس، بی‌بنیاد، بی‌پایه، موهوم، مهمل؛ ۲. غیرمعتبر، نامعتمد، ناموثق؛ ۳. بی‌ارزش، بی‌اعتبار ≠ معتبر.

نامعدود: بی‌حساب، بی‌شمار، بی‌شمر، بی‌قیاس، ناشمرده ≠ معدود.

نامعقول: سبکسر، غیرعقلایی، غیرمنطقی، ناپسند، ناپسندیده، ناروا، ناشایست، ناشایسته، نامناسب، ناموجه ≠ معقول، مناسب.

نامعقولانه: سبکسرانه، غیرعقلایی، غیرمنطقی ≠ معقولانه.

نامعلوم: مجهول، نادانسته، ناشناخته، نامحقق، نامشخص ≠ مشخص.

نامعول: بی‌پایه، بی‌ثبات، سست، غیرقابل‌اعتماد، نااستوار ≠ قابل‌اعتماد.

نامعهود: بی‌سابقه، شاذ، نامانوس، نامالوف ≠ مالوف، معهود.

نامفهوم: ۱. پیچیده، گنگ، مبهم؛ ۲. بی‌معنا ≠ روشن، واضح.

نامقبول: مردود، ناپسند، ناپسندیده، ناشایسته، نامرضی، نامطلوب، نکوهیده ≠ پسندیده، مقبول.

ناملایم: خشن، سخت، ناسازگار، ناموافق ≠ نرم.

ناملایمات: دشواری‌ها، سختی‌ها، صعوبت، مشکلات.

ناممکن: محال، ممتنع، نامیسور ≠ ممکن.

نامناسب: ۱. بیجا، بی‌تناسب، بی‌مورد، نابجا، نابهنگام، ناجور، ناسازگارنامتناسب، نامعقول، ناهمسان، ناهمگون؛ ۲. بی‌کفایت، ناشایست، نالایق ≠ بجا، مناسب.

نامنظم: آشفته، بی‌ترتیب، بی‌نظم، پخش، پراکنده، پریشان، شلخته، شوریده، نابسامان، نامرتب ≠ مرتب.

ناموافق: بدخلق، مخالف، ناسازگار، نامتجانس، نامطلوب، ناهماهنگ ≠ سازگار، هماهنگ.

ناموجه: بی‌جا، توجیه‌ناپذیر، غیرقابل‌قبول، نامعقول، نپذیرفتنی ≠ موجه.

نامور: اسمی، بنام، سرشناس، شهره، شهیر، مشهور، معروف، نام‌آور، نامدار، نامی ≠ گمنام.

ناموری: اشتهار، شهرت، نامبرداری، نامجویی ≠ گمنامی.

ناموزون: ۱. خشن، زمخت، زمخت؛ ۲. ناسازگار، ناهماهنگ؛ ۳. ناپسند؛ ۴. کژدل، ناساز؛ ۵. بی‌آهنگ، بی‌ریتم، بی‌وزن ≠ موزون.

ناموس: ۱. پاکدامنی، عصمت، عفت؛ ۲. آبرو، احترام، شرف، عرض، عزت؛ ۳. عیال، مستوره، همسر؛ ۴. خودپسندی، عجب، کبر؛ ۵. احکام، شریعت؛ ۶. قاعده، قانون؛ ۷. ریا، سالوس؛ ۸. آوازه، اشتهار، بانگ، صیت؛ ۹. تزویر، حیله، مکر؛ ۱۰. فرشته، ملک؛ ۱۱. جبرئیل؛ ۱۲. ‍وحی؛ ۱۳. تدبیر، کیاست.

ناموفق: ۱. محروم، ناکام، ناکامیاب، ناکامروا؛ ۲. رفوزه، مردود؛ ۳. شکست‌خورده ≠ کامیاب.

نامه: جریده، خط، دستخط، رقعه، رقعه، رقیمه، صحیفه، طومار، عریضه، کاغذ، کتاب، مراسله، مرقومه، مصحف، مکتوب، منشور، نبشته، نوشته.

نامه‌آور: برید، پستچی، پیک، قاصد، نامه‌رسان.

نامه‌بر: پستچی، پیک، قاصد، نامه‌رسان.

نامه‌رسان: پستچی، پیک، چاپار، قاصد، نامه‌بر.

نامه‌نگار: دبیر، کاتب، مترسل، منشی، نامه‌نویس.

نامه‌نگاری: دبیری، مکاتبه، نامه‌نویسی.

نامه‌نویس: عریضه‌نگار، کاتب، کاغذنویس، مترسل.

نامه‌نویسی: دبیری، مکاتبه، نامه‌نگاری.

نامهربان: جفاپیشه، جفاکار، جورپیشه، سرسنگین، غدار ≠ مهربان.

نامهربانی: بی‌محبتی، بی‌مهری، جفا، جور، ستم ≠ مهربانی.

نامی: ۱. بنام، سرشناس، شناسا، مشهور، معروف، نامور؛ ۲. روینده، گیاه، نبات ≠ گمنام.

نامیمون: بداختر، شوم، ناخجسته، نافرخنده، نحس ≠ میمون.

نامیه: رستنی، روینده، گیاه، نامی، نبات ≠ جماد.

نان: ۱. خبز، نغن؛ ۲. خوراک، طعام، غذا؛ ۳. رزق، روزی؛ ۴. معیشت.

نان‌پز: خباز، شاطر، نانوا.

نان‌خور: ۱. اولاد، عیال؛ ۲. وظیفه‌خور.

نان‌کوری: ۱. حق‌ناشناسی، ناسپاسی؛ ۲. امساک، خست، لئامت ≠ حق‌شناسی.

نان‌نخور: بخیل، خسیس، لئیم، ممسک ≠ جواد، کریم.

نانجیب: ۱. بی‌عفت، بی‌ناموس، ناپاک؛ ۲. بداصل، بدنژاد، بی‌پدر؛ ۳. رذل، رذیل، فرومایه ≠ شریف، نجیب.

نانجیبی: ۱. بی‌عصمتی، بی‌عفتی، ناپاکی؛ ۲. دنائت، رذالت، فرومایگی، ناکسی ≠ شرافت، نجابت.

نانوا: خباز، شاطر، نان‌پز، نان‌فروش.

نانوایی: خبازی، نان‌فروشی، نانواخانه.

ناو: ۱. اژدرافکن، رزمناو، کشتی‌جنگی؛ ۲. سفینه، غراب، کشتی؛ ۳. آبراهه، جو، ممرّ آب، نهر؛ ۴. ناودان؛ ۵. شیاره؛ ۶. وادی؛ ۷. ناوه؛ ۸. تلوتلو.

ناوارد: ۱. بیجا، پرت؛ ۲. مبتدی، ناشی؛ ۳. بی‌اطلاع، ناآگاه ≠ بلد، وارد.

ناوبان: جاشو، کشتیبان، ملاح، ملوان، ناخدا، ناوخدا، ناوران.

ناودان: ۱. آب‌ریز، میزاب؛ ۲. جوی، نهر.

ناورد: ۱. آرزم، آورد، جنگ، رزم، ستیز، نبرد؛ ۲. جولانگاه، رزمگاه، عرصه، میدان؛ ۳. جولان.

ناوک: پیکان، تیر، خدنگ.

ناهار: ۱. چاشت، ناهاری؛ ۲. گرسنه، ناتوان.

ناهد: ۱. اسد، شیر، ضیغم، هژبر؛ ۲. ناهید؛ ۳. نارپستان.

ناهشیار: ۱. بی‌خبر، غافل، ناآگاه؛ ۲. بی‌خودی، بی‌خویشتنی، بی‌هوش ≠ هشیار.

ناهمانند: متفاوت، مغایر، ناهمسان، ناهمگون ≠ همانند.

ناهماهنگ: ناجور، ناخوشایند، نامتناسب، ناموافق، ناموزون، ناهنجار ≠ متناسب، هماهنگ.

ناهماهنگی: بی‌برنامگی، عدم‌تجانس، ناهنجاری ≠ هماهنگی.

ناهمایون: بدیمن، شوم، ناخجسته، نامبارک، نامیمون، نحس ≠ همایون.

ناهمجور: متفاوت، مغایر، ناجور، ناهمتا، ناهمگن، ناهمگون ≠ همگون.

ناهمسان: مختلف، ناجور، نامناسب، ناهمانند، ناهمگون ≠ همانند، همسان.

ناهمگون: متفاوت، ناجور، ناساز، نامتجانس، نامناسب، ناهمسان ≠ همانند، همگون.

ناهموار: ۱. کج، معوج، ناصاف؛ ۲. بی‌ترتیب، بی‌نظم، درشتناک؛ ۳. پست‌وبلند، پشته، گریوه؛ ۴. خشن، درشت، ستبر، گنده، نخراشیده؛ ۵. ناراست، ناشایسته، نامعقول ≠ هموار.

ناهمواری: درشتی، زبری، کجی، نادرستی، ناصافی ≠ همواری.

ناهنجار: ۱. ناجور، ناسازگار، نامتناسب، ناهماهنگ؛ ۲. غیرعادی؛ ۳. درشت، زمخت، شنیع ≠ بهنجار.

ناهنجاری: ۱. بی‌قاعدگی، ناهماهنگی؛ ۲. خشونت، نافرهیختگی ≠ هماهنگی.

ناهویدا: پنهان، مخفی، مستور، ناپدید، ناپدیدار، نامرئی ≠ مرئی.

ناهید: زهره، ناهد.

نای: ۱. مزمار، نال، نی؛ ۲. سیه‌نای، شهنا، نفیرسورنا؛ ۳. حلق، گلو؛ ۴. جدایی، دوری.

نای‌زن: زامر، نای‌نواز، نایی، نی‌زن، نی‌نواز.

نایاب: شاذ، قحط، کمیاب، نادر، نایافت ≠ فراوان.

نایب: پیشکار، جانشین، خلیفه، دستیار، ستوان، قایم‌مقام، مباشر، معاون، وکیل.

نایره: ۱. آتش، حرارت، شرار، شرر، شعله، لهیب؛ ۲. دشمنی.

نایکسان: متفاوت، مختلف، ناجور، نامساوی، ناهمگن ≠ یکسان.

نبات: ۱. رستنی، گیاه، نامی، نبت؛ ۲. قند.

نبا: خبر، گفتار.

نبت: رستنی، گیاه، نبات.

نبراس: ۱. چراغ، مصباح؛ ۲. اسد، شیر؛ ۳. سرنیزه، سنان؛ ۴. بی‌باک، دلاور، دلیر.

نبرد: آرزم، پرخاش، پیکار، جدال، جنگ، حرب، رزم، ستیز، ستیزه، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، وغا ≠ صلح.

نبردآزما: پیکارجو، پیکارگر، جنگاور، جنگجو، رزمجو، رزمنده، سلجشور، محارب، نبردپیشه، نبرده.

نبرده: جنگاور، جنگجو، جنگی، رزمنده، سلحشور، نبردپیشه.

نبش: ۱. پیچ، سوق، سوک، کنج، گوشه؛ ۲. افشاسازی؛ ۳. گورشکافی؛ ۴. استخراج.

نبشته: ۱. عریضه، کتیبه، مسطور، منشور، نامه، نوشته؛ ۲. امریه، حکم، فرمان؛ ۳. تقدیر، سرنوشت، محتوم، مقدر.

نبض: ۱. تپش، ضربان؛ ۲. جریان، سیر.

نبض‌شناس: پزشک، حکیم، طبیب، نبض‌گیر.

نبل: ۱. آگاهی، ذکاوت، فضل، هوش؛ ۲. بزرگی، بزرگواری، نجابت.

نبوت: ۱. پیامبری، پیغامبری، رسالت؛ ۲. آگاهی‌دادن، خبردادن.

نبود: عدم، فنا، نیستی ≠ بود، هستی.

نبوغ: استعداد، دها، هوش.

نبهره: ۱. قلب، نارایج، ناروا، ناسره؛ ۲. بی‌مقدار، پست، دونمایه، زبون، فرومایه؛ ۳. ناگهان.

نبی: پیغمبر، رسول، رسول، فرستاده، مرسل، وخشور، وخشور.

نبید: باده، شراب، صهبا، می.

نبیدخواری: باده‌گساری، شراب‌خواری، عرق‌خوری، میگساری.

نبیذ: باده، شراب، صهبا، می.

نبیره: فرزندزاده، نواده.

نبیل: ۱. ذکی، زیرک، سخی، شریف، هوشمند، فاضل؛ ۲. بزرگوار، کبیر؛ ۳. شریف، نجیب.

نبیه: ۱. آگاه، بزرگوار؛ ۲. زیرک، هوشیار؛ ۳. مشهور، معروف.

نپخته: ۱. خام، نارس؛ ۲. بی‌تجربه ≠ پخته.

نتاج: ذریه، نژاد، نسل.

نترس: بی‌باک، بی‌پروا، دلاور، دلیر، شجاع، متهور ≠ ترسو.

نتیجه: ۱. پاداش، عاقبت، عملکرد؛ ۲. اولاد، فرزندزاده، فرزند، مولود، نواده، ولد؛ ۳. بازده‌اثر، برآیند، حاصل، ماحصل، محصول؛ ۴. سرانجام، عاقبت، عقبه؛ ۵. بهره، ثمره، سود، فایده، میوه.

نتیجه‌بخش: اثربخش، ثمردار، موثر، مثمر، مفید، نافع ≠ بی‌حاصل.

نتیجه‌گیری: استنتاج.

نثر: ۱. نوشته؛ ۲. پراکنده ≠ شعر، نظم.

نثار: ۱. افشان، افشاندن، پاشیدن؛ ۲. اهدا، تقدیم، هدیه؛ ۳. برخی، فدا، قربان؛ ۴. زرافشان، شاباش.

نجابت: اصالت، پاک‌منشی، پاک‌نژادی، شرافت، عصمت، عفاف، عفت، والایی ≠ بی‌عفتی.

نجات: ۱. آزادی، استخلاص، خلاصی، خلاص، رستگاری، رهایی، ‌فراغ؛ ۲. رستن، رهیدن ≠ اسارت، درگیری.

نجات‌دهنده: منجی، ناجی، نجات‌بخش.

نجاح: ۱. پیروزی؛ ۲. رستگاری، فلاح؛ ۳. حاجت‌روایی، کامیابی، مرادمندی.

نجار: درودگر.

نجاست: آلودگی، براز، بول، پلیدی، جعل، غایط، فضله، کثافت، گه، مدفوع، نجسی، وژن ≠ طهارت، نظافت.

نجبا: اشراف، اعیان، نجیب‌زادگان.

نجد: پشتواره، تپه، تل، توده، دشت، فلات.

نجدت: ۱. سختی، شدت، قوت؛ ۲. دلاوری، دلیری، شجاعت، مردانگی؛ ۳. پیکار، جنگ، رزم، کارزار؛ ۴. بیم، ترس.

نجس: آلوده، آلوده، بی‌نمازی، پلشت، پلید، چرک، چرکین، رجس، شوخ، غیرطاهر، مردار، ناپاک ≠ طاهر.

نجسی: آلودگی، پلیدی، نجاست ≠ پاکی.

نجم: اختر، ستاره، سها، کوکب، نجمه.

نجمه: اختر، ستاره، سها، کوکب، نجم.

نجوا: پچ‌پچ، ترنم، درگوشی، زمزمه ≠ فریاد.

نجوم: ۱. اخترشناسی، ستاره‌شناسی؛ ۲. تنجیم.

نجوم‌دان: اخترشناس، ستاره‌شناس، کیهان‌شناس، گردون‌شناس، منجم.

نجومی: ۱. اخترشناس، منجم، نجوم‌دان؛ ۲. سرسام‌آور، هنگفت.

نجیب: ۱. اصیل، پاکزاد، پدردار، شرافتمند، شریف، نژاده، والاتبار، والاگهر؛ ۲. باعفاف، پاکدامن، عفیف ≠ نانجیب.

نجیب‌زاده: بزرگزاده، والاتبار، والانژاد.

نچ: خیر، لا، نه، نی ≠ بله، ها.

نحر: ۱. شترکشی، قربانی؛ ۲. گلو.

نحس: بد، بدیمن، شوم، مشووم، منحوس، ناخجسته، نافرخنده، نامبارک، نامیمون ≠ میمون، نیک‌اختر.

نحسی: بدیمنی، شئامت، ناخجستگی، نحوست، نکبت ≠ میمنت.

نحله: آیین، دین، کیش، مذهب، مسلک، مشرب.

نحو: ۱. دستور، گرامر؛ ۲. اسلوب، جور، روال، روش، سیاق، شق، شیوه، طریق، طور، گونه، نمط، نهج.

نحوست: بدیمنی، بدیمنی، شئامت، شومی، نامبارکی، نحسی، نکبت ≠ خوش‌یمنی، میمنت.

نحوه: روال، روش، سیاق، شیوه، متد، منوال، نهج.

نحیف: باریک‌اندام، ضعیف، لاغر، ناتوان، نزار ≠ قوی.

نخ: بند، تار، رشته، ریسمان.

نخاع: حرام‌مغز، مغزتیره، مغزحرام.

نخاله: ۱. بقایا، پس‌مانده؛ ۲. بدخلق، بی‌ادب، خشن؛ ۳. بدجنس، حقه‌باز، ناتو، ناقلا.

نخبگان: اعیان، برگزیدگان، خبرگان، زبدگان.

نخبه: برگزیده، گزیده، لب، منتخب.

نخجیر: ۱. شکار، صید؛ ۲. بزکوهی.

نخجیرزن: شکارافکن، شکارچی، صیاد، نخجیربان، نخجیرزن، نخجیرساز، نخجیرگر، نخجیرگیر.

نخراشیده: ۱. بی‌ادب، خشن؛ ۲. ناصاف، ناهموار.

نخست: ۱. درآغاز، درابتدا، دربدوامر؛ ۲. آغاز، ابتدا، اول، بدو، شروع، مقدمه، یکم ≠ بعد، پس‌ازآن، سپس؛ ۲. آخر، پایان.

نخست‌وزیر: دستور، رئیس‌الوزرا، صدراعظم، وزیراعظم.

نخست‌وزیری: رئیس‌الوزرایی، صدارت، صدراعظمی.

نخستین: آغازین، اولین، یکم، یکمین ≠ آخرین.

نخل: خرمابن، درخت‌خرما، فسیل، مغ، نخیل.

نخل‌زار: خرماستان، نخلستان.

نخلستان: خرماستان، نخل‌زار.

نخوت: افاده، تکبر، خودبزرگ‌بینی، خودبینی، خودپرستی، خودپسندی، خودخواهی، عجب، غرور، کبر ≠ خشوع.

نخوت‌آمیز: تکبرآمیز، خودخواهانه، کبرآمیز، متکبرانه، نخوت‌آلود.

نخور: خسیس، لئیم، ممسک ≠ مسرف.

نخیل: خرمابن، فسیل، مغ، نخل.

ندا: آواز، آوا، بانگ، جار، صدا، صلا، صوت.

ندار: ۱. بیچاره، بی‌چیز، بی‌نوا، تنگدست، تهیدست، فقیر، گدا، مفلس، مفلس؛ ۲. بی‌آلایش، صادق، صاف، یکرنگ ≠ دارا.

نداری: افلاس، تنگدستی، عسرت، فاقه، فقر ≠ دارایی، غنا.

نداف: پنبه‌زن، حلاج.

ندافی: پنبه‌زنی، حلاجی.

ندامت: انفعال، پشیمانی، تاسف، لهف، ندم.

نداوت: ۱. تازگی، تری، طراوت؛ ۲. زه، نم.

ندبه: تضرع، زاری، ضجه، فزع، گریه، لابه، مویه، ناله.

ندرت: کمی، کمیابی، نایابی ≠ وفور.

ندم: انفعال، پشیمانی، ندامت.

ندوه: انجمن، جمع، جمعیت، حزب، دسته، فرقه، گروه، لجنه.

ندیدبدید: تازه‌به‌دوران‌رسیده، نودولت، نوکیسه.

ندیم: دمساز، قرین، محشور، مشار، مصاحب، مقرب، همدم، همراه، هم‌صحبت، همنشین.

ندیمه: مصاحب، ملازم، همراه، همنشین.

نذر: شرط، عهد، قربانی، نیاز.

نر: فحل، مذکر، مرد، نرینه ≠ ماده.

نرخ: ارج، ارزش، بها، قیمت، مظنه.

نرخ‌گزاری: تسعیر، قیمت‌گزاری، نرخ‌بندی.

نردبان: پلکان، مرقات، نردبام.

نرسیده: خام، کال، نارس.

نرک: ۱. نازا، نروک، نر؛ ۲. خشن، زمخت؛ ۳. بی‌بر، بی‌ثمر.

نرگس: عبهر، نرجس.

نرگسه: پروین، ثریا.

نرم: ۱. رقیق، سست، سلس، شل، لین؛ ۲. آرام، آهسته؛ ۳. صاف، صیقلی، هموار؛ ۴. پودر؛ ۵. خلیق، ملایم ۱. ≠ استوار، جامد، سفت، محکم؛ ۲. تند؛ ۳. زبر، زمخت، ناصاف؛ ۴. تندخو.

نرم‌بروت: ساده، سبزخط، نوجوان.

نرم‌خو: پاکیزه‌خو، خوش‌اخلاق، خوشخو، خوشخو، شفیق، معتدل، معتدل، ملایم، مهربان، نیک‌خوی ≠ تندخو.

نرم‌خویی: مرافقت، ملایمت، ملایم‌طبعی، نازک‌مزاجی ≠ تندخویی.

نرم‌دلی: ترحم، دلسوزی، عطوفت، مهربانی.

نرم‌شانه: ۱. هیز؛ ۲. دستی، رام، مطیع، نرم‌گردن.

نرم‌نرم: آهسته‌آهسته، کم‌کم، یواش‌یواش.

نرم‌نرمک: آرام‌آرام، آهسته، بتدریج.

نرمال: طبیعی، عادی، معمولی.

نرمش: ۱. تانی، مکث؛ ۲. انعطاف؛ ۳. ورزش.

نرموک: نرماده، نرولاس.

نرمی: ۱. لینت؛ ۲. سستی؛ ۳. صافی؛ ۴. رفق، مهربانی، نرم‌خویی ≠ سختی.

نری: ذکر، رجولیت.

نرینه: مذکر، نر ≠ زن، ماده، مادینه، مونث.

نزار: بیجان، ضعیف، فگار، کم‌زور، لاغر، مردنی، منهوک، ناتوان، نحیف ≠ قوی.

نزاع: آشوب، اختلاف، پرخاش، تنازع، جدال، دعوا، زدوخورد، ستیزه، کشمکش، مجادله، مرافعه، مشاجره، معارضه، منازعه ≠ صلح.

نزاکت: ۱. آداب‌دانی، ادب، تربیت؛ ۲. ظرافت، لطافت، نازکی.

نزد: برابر، پیش، پیش، جلو، حضور، درحضور، روبرو، زی، عند، مقابل، نزدیک.

نزدیکان: اقارب، اقوام، خویشان، وابستگان.

نزدیک: ۱. پهلو، جنب، حوالی، کنار، هم‌جوار؛ ۲. حدود، قریب، قریب‌الوقوع، مقارن؛ ۳. پیش، نزد؛ ۴. خویش، خویشاوند، قوم، مقرب؛ ۵. محرم، مشرف، مقارن ≠ دور.

نزدیکی: ۱. بستگی، قرابت، قرب، ولا؛ ۲. مجاورت، همسایگی؛ ۳. جماع، مجامعت، وطی ≠ بیگانگی، دوری.

نزع: احتضار، جان‌کندن، جدایی، رحلت.

نزول: ۱. سقوط، فرود، هبوط؛ ۲. تنزیل، ربا، ربح، سود، فرع، مرابحه؛ ۳. افت، کاهش؛ ۴. دخول، ورود ≠ ۱. صعود؛ ۲. افزایش.

نزول‌خور: تنزیل‌خور، رباخوار، سودخور.

نزولخوار: رباخوار، سودخوار، نزولخور.

نزه: پاک، پاکیزه، خرم، خوش، سرسبز، مصفا، مفرح، مهذب، نزیه.

نزهت: ۱. خرمی، سرسبزی، طراوت؛ ۲. پاکی، پاکیزگی؛ ۳. شادی، نشاط؛ ۲. تفریح، خوشگذرانی، سیر، گردش، گشت؛ ۳. پاکدامنی، عفاف.

نژاد: اصل، تبار، دودمان، ذریه، عرق، گوهر، نتاج، نسب، نسل.

نژاده: اصیل، بزرگ‌زاده، گوهری، نجیب، نجیب‌زاده ≠ بداصل.

نژند: ۱. افسرده، پژمان، پژمرده؛ ۲. آزرده، حزین، غمگین، غمین، ملول؛ ۲. خشمناک، غضبناک.

نژنداختر: بدبخت، بدطالع، بیچاره، مفلوک ≠ بلنداختر.

نژندی: ۱. افسردگی، پژمردگی؛ ۲. آزردگی، حزن، رنجیدگی، ملالت؛ ۳. سرگشتگی، فروماندگی؛ ۴. خشم، غضب.

نسا: اناث، بانو، خانم، زن، همسر ≠ رجل، مرد.

نساج: بافنده، جولاه، جولاهه.

نساجی: بافندگی، جولاهی.

نسب: ۱. اصل، اولاد، تبار، تخمه، دودمان، دوده، گوهر، نژاد، نژاده؛ ۲. خویشاوندی، قرابت.

نسب‌نامه: تبارنامه، شجره‌نامه.

نسبت: ۱. انتساب، خویشاوندی، خویشی، قرابت؛ ۲. تناسب، رابطه؛ ۳. اتصال، ارتباط، پیوستگی.

نستوه: خستگی‌ناپذیر، ستیهنده، مبارز، مقاوم.

نسج: ۱. بافت؛ ۲. بافتن؛ ۳. بافته، منسوج.

نسخ: ۱. ابطال، اقاله، زوال، محو، منسوخ، نابود، نقض؛ ۲. خطنسخ.

نسخه: ۱. تجویز، دستور؛ ۲. رونوشت، کپی؛ ۳. تیراژ.

نسخه‌برداری: استنساخ، رونویسی، کپیه‌برداری.

نسق: ۱. انتظام، ترتیب، تنسیق، نظم؛ ۲. وضع؛ ۳. تنبیه.

نسق‌دهی: تنسیق، سازماندهی، سیاستگزاری.

نسک: ۱. پرهیزگاری، تقوا، زهد؛ ۲. پرستش، عبادت؛ ۳. تطهیر.

نسل: ۱. آل، تبار، تیره، دودمان، ذریه، سلاله، فرزند، نژاد؛ ۲. ریشه؛ ۳. دوره، عصر.

نسمه: ۱. دم، نفس؛ ۲. بنده، عبد؛ ۳. روان، روح؛ ۴. انسان.

نسناس: آدم‌نما، دیوسار، دیوسان، غول، گوریل.

نسنجیده: غیرمنطقی، غیرمعقول، کورکورانه، نااندیشیده، ناسنجیده ≠ سنجیده، معقول.

نسوان: بانوان، زنان، همسران ≠ رجال.

نسیان: ذهول، فراموشی ≠ یاد.

نسیب: ۱. خویشاوند، قریب؛ ۲. شایسته، مناسب؛ ۳. اصیل، شعرلطیف، نسب‌دار.

نسیم: باد، بوی‌خوش، صبا، نفس، وزش.

نسیه: استقراض، غیرنقدی، قرضی، قرض، نسیئه، وام ≠ نقد.

نشاط: انبساط، خرمی، خوشی، شادمانی، شادی، شعف، طرب، عشرت، عیش، نزهت ≠ ناشادی.

نشاطآور: سرورانگیز، شادی‌بخش، شورانگیز، طرب‌انگیز، فرحناک، مسرت‌آمیز، مسرت‌بخش، نشاطافزا، نشاطانگیز ≠ ملال‌آور.

نشاطانگیز: شادی‌بخش، شورانگیز، شوق‌آمیز، طرب‌انگیز، طربناک، فرح‌بخش، نزهت‌بخش ≠ ملال‌انگیز.

نشا‌کردن: غرس‌کردن، کاشتن، نشاندن.

نشان: ۱. آرم، امارت، رمز، علامت، مدال، نشانه، نشانی؛ ۲. آیه، اثر، رد، رگه؛ ۳. انگ، تمغا، داغ، نقش؛ ۴. آماج، تیر، هدف؛ ۵. سراغ.

نشان‌دادن: ارائه‌کردن، نمایاندن، نمایش‌دادن، نمودن.

نشاندن: ۱. قراردادن، مقیم‌کردن، نهادن؛ ۲. غرس‌کردن، کاشتن؛ ۳. افراشتن؛ ۴. خاموش‌کردن، دفع‌کردن، فرونشاندن؛ ۵. نشانیدن ≠ کندن.

نشانه: آماج، آیه، اثر، داغ، رگه، علامت، مارک، نشان، هدف.

نشانه‌گیری: آماج، قراول، نشانه‌روی، هدف‌گیری.

نشانی: ۱. آدرس، نشان؛ ۲. اثر؛ ۳. یادگار.

نشئه: تلذذ، سرخوشی، سکر، کیف، کیفور، لذت، مستی، نشوت.

نشئه‌زا: سکرآور، مستی‌بخش، مستی‌زا، مکیف.

نشت: ۱. تراویدن، تراوش، ترشح، چکه، نشر؛ ۲. برملا، بروز، درز‌کردن، شایع.

نشتر: آدر، نیش، نیشتر.

نشخوار: کاغ.

نشدنی: غیرممکن، محال، ناشدنی ≠ ممکن.

نشر: ۱. پراکندن، سرایت؛ ۲. پخش، توزیع؛ ۳. انتشار، چاپ، طبع؛ ۴. اشاعه، ترویج، شیوع.

نشریه: جریده، روزنامه، سالنامه، فصلنامه، گاهنامه، ماهنامه، مجله.

نشست: ۱. اجلاس، انجمن، جلسه، جلوس، گردهمایی، مجلس، مجمع؛ ۲. فرونشینی.

نشست‌وبرخاست: مجالست، مراوده، مصاحبت، همنشینی.

نشستگاه: ته، دبر، مقعد.

نشستن: ۱. جلوس، قعود؛ ۲. اقامت‌کردن، سکناگزیدن، مقیم‌شدن، منزل‌کردن.

نشمه: رفیقه، روسپی، مترس، معشوقه.

نشو: ۱. بالیدن، بزرگ‌شدن؛ ۲. روییدن؛ ۳. رشد، رویش، نمو.

نشوت: ۱. سکر، لذت، مستی، نشئه، نشوه؛ ۲. آگاهی، اطلاع.

نشور: ۱. احیا؛ ۲. آخرالزمان، آخرت، رستاخیز، قیامت.

نشیب: سرازیری، شیب ≠ فراز.

نشید: آواز، آهنگ، ترانه، تصنیف، سرود، نغمه.

نشیط: بانشاط، خرم، خوشدل، خوشحال، شاد، شادمان، مسرور، مشعوف ≠ ناشاد.

نشیم: آشیانه، لانه، مقام، نشیمن.

نشیمن: آشیانه، جایگاه، مسکن، منزل.

نشیمنگاه: ۱. سرین؛ ۲. آشیانه.

نص: حکم‌صریح، کلام‌روشن، متن.

نصاب: اصل، حد، مرجع.

نصارا: ترسا، عیسوی، مسیحی، نصرانی.

نصب: ۱. برپایی؛ ۲. انتصاب، برگماری، گمارش، منصوب ≠ عزل.

نصب‌العین: آرمان، شعار، هدف.

نصح: اندرزدادن، تذکره، تذکیر، مناصحت، نصیحت‌کردن، وعظ‌کردن.

نصر: عون، کمک، مدد، نصرت، یاری.

نصرانی: ترسا، عیسوی، مسیحی، ناصری.

نصرانیت: ترسایی، عیسویت، مسیحیت.

نصرت: ۱. پیروزی، ظفر، غلبه، فتح؛ ۲. کمک، مدد، یاری ≠ هزیمت.

نصف: شقه، نصفه، نیم، نیمه، یک‌دوم.

نصفت: انصاف، داد، عدل، مروت، معدلت ≠ بیداد.

نصفه: نصف، نیم، نیمه.

نصیب: ۱. بهره، بهر، حصه، روزی، سهم، قسمت، نصیبه، نوال؛ ۲. اقبال، بخت، تقدیر، سرنوشت، طالع؛ ۳. قرعه، نشان، نصیبه.

نصیبه: بهر، سهم، قسمت، نصیب.

نصیحت: اندرز، پند، تذکیر، توصیه، سفارش، موعظه، وصیت، وعظ.

نصیحت‌آموز: پندآموز، پندده، عبرت‌آموز، ناصح.

نصیحت‌پذیر: اندرزپذیر، پندپذیر، پندگیر، پندنیوش، ≠.

نصیحت‌شنو: پندپذیر، پندشنو، پندگیر، پندنیوش، نصیحت‌نیوش.

نصیحت‌کردن: اندرزدادن، پنددادن، نصح.

نصیحت‌گو: اندرزگو، پندآموز، ناصح، نصیحتگر، واعظ.

نصیحت‌نیوش: پندپذیر، پندشنو، نصیحت‌شنو ≠ نصیحت‌ناپذیر.

نصیحتگر: پندآموز، پندده، ناصح، نصیحت‌آموز، نصیحت‌گو.

نصیر: مددکار، یار، یاریگر، یاور.

نضارت: تازگی، خرمی، شادابی، طراوت، نضرت.

نضج: پختگی، رسیدگی، رونق، قوام.

نضرت: تازگی، خرمی، شادابی، نضارت.

نطاق: خطیب، زبان‌آور، سخن‌پرداز، سخنران، سخنگو، سخنور، ناطق.

نطع: ادیم، بساط، سفره، سماط.

نطفه: اسپرم، اسپرماتوزوئید، تخم، تخمه، منی.

نطق: ۱. بیان، سخنوری، سخنرانی، سخنگویی، سخن، کلام، گفتار، گفت؛ ۲. تکلم، گویایی ≠ عجمت، گنگی.

نظارت: ۱. بازرسی، بررسی، سرپرستی، مباشرت، مراقبت؛ ۲. تماشا، نظر، نگرش.

نظاره: تماشا، دید، نظر، نگاه، نگرش.

نظاره‌گر: بیننده، تماشاچی، تماشاگر، شاهد.

نظافت: پاک‌سازی، پاکی، پاکیزگی، تمیزی، تنظیف، طهارت ≠ کثافت.

نظام: ۱. انتظام، انضباط، دیسیپلین؛ ۲. آراستگی، ترتیب، روش، سامان، نظم؛ ۳. ارتش، سربازی؛ ۴. رژیم.

نظام‌نامه: آیین‌نامه، اساسنامه.

نظامی: ارتشی، سپاهی، سرباز، قشونی، لشکری.

نظر: ۱. تماشا، چشم، دیدن، دید، عنایت، مشاهده، نظاره، نگاه، نگرش؛ ۲. زعم، عقیده؛ ۳. راء‌ی، نقشه؛ ۴. جنبه، حیث، لحاظ، منظر؛ ۵. اندیشه، تفکر؛ ۶. دیدگاه، نظریه.

نظراً: تخمیناً، تقریباً، تقریبی، حدساً، حدسی، نظری.

نظرانداز: چشم‌انداز، دیدگاه، منظر، منظره.

نظربند: تعویذ، جادو، جادوگر، چشم‌بند، ساحر، شعبده‌باز.

نظرتنگ: بخیل، تنگ‌نظر، دون‌همت، ممسک ≠ نظربلند.

نظرتنگی: امساک، بخل، تنگ‌نظری، حسادت، کوته‌نظری.

نظرخواهی: رفراندم، همه‌پرسی.

نظر‌کردن: دیدن، رویت، نگاه‌کردن.

نظرگاه: تماشاگاه، تماشاگه، مطمح، منظر، منظره.

نظری: ۱. تئوری، تئوریک؛ ۲. فرضی ≠ عملی.

نظریه: ۱. تئوری، فرضیه؛ ۲. حدس، راء‌ی، عقیده، فکر.

نظریه‌پرداز: تئوریسین، فرضیه‌پرداز، فرضیه‌ساز ≠ عملگر.

نظم: ۱. آراستگی، آراستگی، انتظام، انضباط، ترتیب، تنظیم، سازماندهی، سامان، قاعده، قانون، نسق، نظام؛ ۲. شعر ≠ نثر.

نظمیه: شهربانی، کلانتری، کمیساریا، کمیسری.

نظیر: تا، تالی، شبیه، شبه، عدیل، قبیل، قرینه، قرین، کفو، مانند، مثل، مشابه، هم‌طراز، همال، همانند، همتا.

نظیف: پاکیزه، پاک، تمیز، شسته، شسته‌رفته، طاهر، منزه، منقح، مهذب، نقی ≠ کثیف.

نعت: خصلت، صفت، لقب، مدح، مدیح، منقبت، وصف.

نعره: بانگ، خروش، زوزه، غریو، فریاد.

نعش: ۱. جسد، کالبد؛ ۲. لاش، لاشه؛ ۳. تابوت.

نعش‌کش: آمبولانس، مرده‌کش.

نعلین: پای‌افزار، کفش.

نعم: ۱. آری، بله، بلی، لبیک؛ ۲. تنعمات، عطایا، نعمت‌ها، هدایا ≠ لا، نه.

نعمت: ۱. ثروت، حشم، دارایی، مال‌ومنال، مال؛ ۲. تنعم؛ ۳. برکت، خیر، وفور؛ ۴. احسان، بخشش، عطا ≠ نقمت.

نعوظ: شق.

نعومت: ملایمت، نرمی ≠ خشونت.

نعیم: ۱. خوشگذرانی، خوشی، شادکامی؛ ۲. ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، فردوس،.

مینو؛ ۳. دارایی، مال؛ ۴. رفاه، لذت، نعمت نغز: پاکیزه، خوب، خوش، دلکش، شیرین، مستحسن.

نغزنغزک: اندک‌اندک، کم‌کم.

نغل: ۱. محتال؛ ۲. بداصل، حرام‌زاده، زنازاده ≠ اصیل.

نغمه: آوا، آواز، آهنگ، پرده، ترانه، ترنم، سرود، نشید، نوا.

نغمه‌سرا: خنیاگر، خواننده، نغمه‌پرداز، نغمه‌خوان، نغمه‌زن، نغمه‌ساز، نغمه‌طراز، نغمه‌کش، نغمه‌گو.

نغمه‌سرایی: آوازخوانی، سرودخوانی، نغمه‌پردازی، نغمه‌سازی.

نغول: ۱. ژرف، عمیق، گود، نغل؛ ۲. راه‌طولانی؛ ۳. سرآمد، قابل.

نغیل: حرام‌زاده، زنازاده، ولدالزنا ≠ حلال‌زاده.

نفاث: ۱. دمنده؛ ۲. جادوگر، ساحر.

نفاذ: تاثیر، قدرت، نفوذ.

نفار: دوری، رمیدگی، فرار، گریز.

نفاست: ارزشمندی، گرانمایگی، مرغوبیت.

نفاق: اختلاف، تفرقه، دشمنی، دورویی، ریا، سالوس، شقاق، عناد، منافقت، ناسازگاری ≠ وفاق.

نفتکش: تانکر.

نفث: ۱. القا‌کردن؛ ۲. تف‌کردن.

نفح: دمیدن، وزش، وزیدن.

نفحه: ۱. دم، نفس، وزش؛ ۲. دمش؛ ۳. باد؛ ۴. بو.

نفخ: ۱. دم، نفس؛ ۲. باد، ریح؛ ۳. آماس، آماه، انتفاخ، بادکردگی، برآمدگی، پف، تورم، ورم.

نفخه: باد، نسیم.

نفر: ۱. آدم، تن، شخص، فرد؛ ۲. تعداد.

نفرت: اشمئزاز، اکراه، انزجار، بیزاری، بی‌میلی، تنافر، تنفر، رمیدگی، کراهت، کینه، نقار ≠ عشق.

نفرت‌انگیز: ۱. تنفرآمیز، تنفرآور، تنفرزا، منفور، نفرت‌بار، نفرت‌زا؛ ۲. بد، زشت، کریه، نامطبوع.

نفرت‌بار: کریه، نفرت‌آمیز، نفرت‌انگیز، نفرت‌زا.

نفرین: فریه، لعن، لعنت ≠ آفرین.

نفس: ۱. خود، خویش، ذات؛ ۲. تن، جسد، کالبد؛ ۳. وجود؛ ۴. نفسانیات.

نفس: ۱. آن، لحظه، لمحه؛ ۲. آه، نسمت، نسمه؛ ۳. تنفس، دم.

نفس‌تنگی: آسم، ضیق‌النفس.

نفس‌کشی: انتحار، قتل‌نفس.

نفس‌کشیدن: استنشاق، تنفس، دم‌برآوردن.

نفس‌گیر: ۱. گرفته؛ ۲. خسته‌کننده؛ ۳. سخت، شاق، مشکل.

نفسانی: ۱. شهوانی؛ ۲. روانی، نفسانیات.

نفع: بهره، ربح، سود، صرف، صرفه، فایده، منفعت ≠ خسارت، زیان، ضرر.

نفع‌جویی: سودپرستی، منفعت‌خواه، نفع‌طلبی.

نفع‌طلب: سودپرست، سودجو، نفع‌پرست.

نفع‌طلبی: سودپرستی، نفع‌جویی، نفع‌طلبی.

نفقه: ۱. خرج، گذران، مخارج، معاش، هزینه؛ ۲. انفاق.

نفله: ۱. تباه، تلف، نابود، نیست؛ ۲. ضعیف، مردنی.

نفوذ: ۱. رخنه، رسوخ، سرایت؛ ۲. تاثیر، نفاذ؛ ۳. اعتبار، توانایی، قدرت.

نفور: ۱. بیزار، رمنده، فراری، گریزان، متنفر؛ ۲. نفرت‌انگیز.

نفوس: ۱. اهالی، جمعیت، سکنه؛ ۲. اشخاص، مردم؛ ۳. ازدحام؛ ۴. حدس، فال، فرض.

نفهم: احمق، بی‌خرد، بی‌شعور، بی‌عقل، بی‌عقل، نادان، نادان، یابو ≠ فهیم.

نفی: ۱. انکار، باطل، بطلان، رد، نسخ؛ ۲. منع، نهی؛ ۳. تبعید، طرد ≠ اثبات.

نفی‌بلد: اخراج، تبعید.

نفیر: ۱. بوق، صور، کرنا؛ ۲. آواز، فریاد.

نفیس: ۱. ارزشمند، پربها، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت؛ ۲. اعلا، عالی، لوکس، ممتاز؛ ۳. آنتیک، عتیقه.

نق: غر، غرغر، غرولند، لندش، نق‌نق.

نقاب: ۱. برقع، پیچه، حجاب، روبنده، روبند، غاشیه، مقصوره، مقنعه؛ ۲. ماسک.

نقابت: آقایی، خواجگی، ریاست، سروری.

نقابدار: ۱. ماسکدار؛ ۲. پوشیده‌روی، محجوب، مستور.

نقاد: ۱. صراف؛ ۲. منتقد.

نقادی: ایرادگیری، تنقید، خرده‌بینی، خرده‌گیری.

نقار: جدال، رنجش، ستیزه، عداوت، عناد، قهر، کدورت، کینه، مناقشه، ناخوشی، نفرت.

نقاره: دهل، طبل، کوس.

نقاره‌چی: نقاره‌زن، نوبت‌زن، نوبتی.

نقاره‌زن: دهل‌زن، نقاره‌چی، نوبت‌زن.

نقاش: ۱. چهره‌نگار، رسام، صورتگر، صورت‌نگار، مصور، نقشبند؛ ۲. رنگ‌زن.

نقاشخانه: کارگاه‌نقاشی، نگارخانه، نگارستان.

نقاشی: صورتگری، مصوری، نگارگری.

نقاضت: ۱. دشمنی، ضدیت، عناد، مخالفت؛ ۲. خلاف‌گویی.

نقاط: ۱. مناطق، نواحی؛ ۲. امکنه، جاها، مکان‌ها؛ ۳. نقطه‌ها.

نقال: ۱. حکایتگر، داستانسرا، قصه‌گو؛ ۲. ناقل.

نقاوت: ۱. پاکیزگی، خلوص، نیکویی؛ ۲. برگزیده، گزیده، منتخب، نقاوه.

نقاهت: بیمارخیزی، کسالت، ناخوشی، نقهی.

نقب: تونل، دالان، دهلیز، راهرو، سوراخ.

نقد: ۱. تشخیص، تمییز؛ ۲. ارزش، بها؛ ۳. پول، سرمایه، سکه، نقدینه، زروسیم ≠ نسیه.

نقداً: ۱. بلافاصله، فوراً، فی‌الحال؛ ۲. اکنون، الان، اینک، حالا؛ ۳. به‌نقد ≠ قرضی.

نقدینه: پول، تنخواه، زروسیم، سرمایه، نقد، وجه.

نقر: ۱. کندن؛ ۲. سوراخ‌کردن؛ ۳. نواختن؛ ۴. کوبش، کوفتن؛ ۵. کنده‌کاری.

نقرس: التهاب‌مفصل، دردپا.

نقره: ۱. سیم، فضه، لجین؛ ۲. خالص، ناب، ناسره.

نقره‌گون: سپیدرنگ، سپیدفام، سپیدگونه، نقره‌فام.

نقش: ۱. پرتره، پیکره، ترسیم، تصویر، تمثال، شکل، شمایل، صورت، طرح، عکس، نگار، نگاره؛ ۲. اثر، رد، نشان؛ ۳. رل، کار، وظیفه.

نقش‌بند: رسام، مصور، نقاش، نقش‌ساز، نقشگر، نقشگزار.

نقش‌پذیر: ۱. اثرپذیر، متاثر؛ ۲. منقوش.

نقش‌پرداز: ۱. رسام، مصور، نقاش؛ ۲. دخیل.

نقش‌دار: پرنقش، منقش، منقوش.

نقش‌طرازی: مصوری، نقاشی، نقشگری.

نقشه: ۱. اطلس، الگو، پروژه، طرح، نمودار؛ ۲. خیال، رای، عزم، قصد، مقصود، منوی، نظر، نیت؛ ۳. دسیسه؛ ۴. زمینه.

نقشه‌ریزی: ۱. طرح‌ریزی، نقشه‌کشی؛ ۲. برنامه‌ریزی.

نقشه‌کش: رسام، طراح.

نقشه‌کشی: ۱. رسامی، رسم، طراحی؛ ۲. برنامه‌ریزی؛ ۳. توطئه‌چینی، دسیسه.

نقص: خرابی، خرده، شایبه، صدمه، عیب، کاستی، کاهش، کمبود، کمی، نارسایی، نقصان.

نقصان: ۱. قلت، کاستی، کاهش، کسری، کمی؛ ۲. شایبه، منقصت، نقص، نقیصه ≠ افزایش، کمال.

نقض: ابطال، اقاله، انهدام، بطلان، حذف، رد، شکستن، عهدشکنی، فسخ، لغو، نسخ، نکول، ویرانی ≠ ابرام.

نقض‌عهد: پیمان‌شکنی، تخلف، خلف‌وعده، عهدشکنی، عهدگسلی، نبذ.

نقطه: ۱. نشانه؛ ۲. جا، محل، مکان، ناحیه؛ ۳. کانون، مرکز؛ ۳. نکته.

نقطه‌اتکا: تکیه‌گاه، گرانیگاه، مرکزثقل.

نقطه‌دار: منقوط ≠ غیرمنقوط.

نقل: ۱. شیرینی؛ ۲. گزک، مزه؛ ۳. چاشنی.

نقل: ۱. انتقال، جابجایی، حمل؛ ۲. حکایت، داستان، قصه؛ ۳. بازگویی، گزارش؛ ۴. ترجمان، ترجمه، تعبیر، تفسیر؛ ۵. بیان، روایت؛ ۶. بازگو، بازگویی، ذکر.

نقل‌مکان: جابجایی، سفر، عزیمت، کوچ.

نقلی: ۱. تنگ، کوچک؛ ۲. جالب، ظریف.

نقمات: انتقام‌جویی‌ها، خونخواهی‌ها، کینه‌جویی‌ها.

نقمت: ۱. سرزنش، عتاب، معاتبه؛ ۲. عذاب، عقوبت، کینه‌کشی.

نقی: برگزیده، پاک، پاکیزه، ناب، نظیف.

نقیب: پیشوا، رئیس، سرپرست، سرور، عمید، قاید، مهتر.

نقیصه: ۱. کاستی، کمی؛ ۲. علت، عیب، نقص، نقصان.

نقیض: خلاف، ضد، عکس، مخالف، مقابل، ناسازگار، ناماننده ≠ ماننده.

نکاح: ازدواج، پیوند، تزویج، زناشویی، عروسی، وصلت ≠ طلاق.

نکاح‌موقت: صیغه ≠ نکاح‌دائم.

نکال: آزار، اذیت، شکنجه، عقوبت.

نکبت: ادبار، بدبختی، تنگی، تیره‌بختی، تیره‌روزی، خواری، ذلت، رنج، سیه‌روزی، ضراء، فلاکت، مصیبت، نحوست، وبال ≠ سعادت.

نکبت‌آلود: فلاکت‌بار، مفلوکانه، منحوس، نکبت‌بار.

نکبت‌بار: ۱. فلاکت‌آمیز، مفلوکانه، منحوس، نکبت‌آلود؛ ۲. پرمشقت، رنجبار.

نکته: ۱. مساله، مضمون، مطلب؛ ۲. دقیقه، لطیفه؛ ۳. رمز، سر.

نکته‌بین: باریک‌بین، دقیق، نکته‌دان، نکته‌سنج.

نکته‌بینی: باریک‌بینی، دقت، نکته‌گیری.

نکته‌دان: باهوش، ظریف، نکته‌سنج، نکته‌سنج.

نکته‌سنج: باریک‌بین، خوش‌طبع، دقیق، ظریف، ظریف‌طبع، نکته‌پرداز، نکته‌دان، نکته‌گیر.

نکته‌سنجی: باریک‌بینی، نکته‌پردازی، نکته‌دان.

نکته‌گیر: خرده‌گیر، منتقد، ناقد، نقاد، نکته‌سنج.

نکته‌گیری: اعتراض، انتقاد، خرده‌گیری، خرده‌گیری، نقد.

نکره: ۱. ناشناس؛ ۲. نتراشیده، نخراشیده؛ ۳. بی‌ادب، رکیک.

نکس: ۱. سرنگونی، واژگونی؛ ۲. بازگشت، رجعت، عود.

نکو: خوب، مساعد، مناسب، نیک، نیکو ≠ بد.

نکورو: جمیل، خوب‌رو، خوش‌سیما، خوشگل، زیبا، صبیح، قشنگ ≠ زشت‌رو.

نکول: استنکاف، اعراض، انکار، تخطی، خودداری، رد، نقض، واخواهی ≠ قبول.

نکوهش: بدگویی، توبیخ، زخم‌زبان، سرزنش، سرکوفت، شماتت، قدح، مذمت، ملامت ≠ ستایش.

نکوهیده: بد، ذمیمه، زشت، مذموم، مطرود، مکروه، ناپسندیده، نادلپسند، ناستوده، نامقبول ≠ ستوده.

نکهت: بو، بوی‌دهان، رایحه، شمیم، عطر.

نگار: ۱. بت، دلبر، دلداده، صنم، محبوب، معشوق، ول، یار؛ ۲. تصویر، تندیس، طرح، نقاشی، نقش.

نگارخانه: بتخانه، نقش‌خانه، نگارستان.

نگارستان: آتلیه، صورتخانه، نقاشخانه، نگارخانه.

نگارش: ۱. تحریر، کتابت؛ ۲. نگاشتن، نوشتن؛ ۳. ثبت؛ ۴. تالیف.

نگارگر: صورتگر، طراح، مصور، نقاش.

نگارگری: ترسیم، صورتگری، طراحی، نقاشی.

نگارنده: ۱. راقم، کاتب، نویسنده؛ ۲. رسام، مصور، نقاش، نگارگر.

نگاره: ۱. شکل، نقش؛ ۲. طرح؛ ۳. تمثیل.

نگارین: ۱. مزین، منقش، منقوش، نقش‌دار؛ ۲. دلبر، محبوب، معشوق.

نگاشتن: تحریر، ترقیم، کتابت، نگارش، نوشتن ≠ خواندن.

نگاه: تماشا، توجه، دید، دیدار، رویت، عنایت، مشاهده، نظاره، نظر، نگرش.

نگاه‌کردن: تماشا‌کردن، دیدن، رمق، مشاهده‌کردن، نظاره‌کردن، نظر‌کردن، نگریستن.

نگاهبان: ۱. کشیک، مراقب، نگهبان؛ ۲. حارس، حافظ؛ ۳. گماشته.

نگاهبانی: پاس، حراست، حفاظت، مراقبت، نگهبانی.

نگاهدار: پاسبان، حارس، محافظ، مراقب.

نگاهداری: حراست، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهداری.

نگران: ۱. آشفته، پریشان، دلواپس، مشوش، مضطرب؛ ۲. چشم‌براه، منتظر؛ ۳. تماشاگر، ناظر.

نگرانی: ۱. اضطراب، بیم، تشویش، دلواپسی، دلهره؛ ۲. انتظار، چشمداشت.

نگرش: ۱. تماشا، دید، نظاره، نظر، نگاه؛ ۲. اعتنا، التفات، توجه، رعایت، ملاحظه.

نگریستن: تماشا‌کردن، دیدن، مشاهده‌کردن، نظاره‌کردن، نظر‌کردن، نظر‌کردن، نگاه‌کردن.

نگون: ۱. سرازیر، سرنگون، نگونسار، وارو، واژگون؛ ۲. برگشته، خم، خمیده ≠ راست، شق.

نگون‌بخت: بداقبال، بدبخت، شوربخت، فلکزده ≠ خوش‌اقبال، خوشبخت.

نگون‌بختی: بداقبالی، بدبختی، شقاوت، شوربختی ≠ خوشبختی.

نگونسار: ۱. سرنگون، معکوس، نگون، نگونسر، وارو، واژگون؛ ۲. کج، کژ، معوج ≠ راست.

نگونسر: سرنگون، نگونسار، واژگون.

نگهبان: ۱. پاسبان، پاسدار، حارس، داروغه، هارون؛ ۲. پاینده، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ، نگاهدارنده؛ ۳. دیده‌بان، دیده‌ور، قراول، کشیک، گشتی، نگاهبان؛ ۴. پشتیبان، حامی، طرفدار؛ ۵. دربان، سرایدار.

نگهبانی: پاسبانی، پاسداری‌دیده‌بانی، حراست، حمایت، محارست، محافظت، مراقبت، مواظبت.

نگهداری: ۱. حفاظت، حفظ، صیانت؛ ۲. پاسداری، حراست، محارست، محافظت، وقایت؛ ۲. توجه، مراقبت، مواظبت؛ ۵. بازداری، ضبط، کف؛ ۵. پرستاری، سرپرستی.

نگین: ۱. خاتم، مهر؛ ۲. انگشتری.

نم: آغار، تر، تری، خیس، شبنم، مرطوب، نداوت، نمدار، نمناک ≠ خشک.

نم‌کرده: رفیقه، مترس، معشوقه، نشمه.

نم‌نم: اندک‌اندک، خرده‌خرده، ریزریز، نم‌نمک.

نما: ۱. ظاهر، نمود؛ ۲. شاخص؛ ۳. جبهه، منظره؛ ۴. رویش، نمو؛ ۵. توان، قوه.

نماد: تمثیل، رمز، سمبل، نمودار.

نماز: دعا، صلات، فریضه، نیایش.

نمازخوان: مصلی، نمازباره، نمازکن، نمازگر، نمازگزار، نمازی.

نمازگاه: سجده‌گاه، مسجد، مصلی، نمازخانه.

نمازگزار: ماموم، مصلی، نمازخوان، نمازکن، نمازگر، نمازی.

نمام: بدگو، خبرچین، سخن‌چین، غماز، مفتری، ناسزاگو، واشی، واشیه، همام.

نمامی: بدگویی، تضریب، تهمت، خبربری، دوبهمزنی، سخن‌چینی، سعایت.

نمایان: آشکار، باهر، پدید، پدیدار، پیدا، جلوه‌گر، ظاهر، علنی، متجلی، محسوس، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا ≠ مخفی، ناپیدا.

نمایش: ۱. ارائه، عرضه، نمود؛ ۲. تئاتر، تعزیه‌گردانی، شبیه؛ ۳. بروز، جلوه، خودنمایی.

نمایندگی: ۱. آژانس، شعبه؛ ۲. وکالت؛ ۳. کارگزاری.

نماینده: ۱. عامل، قایم‌مقام، کارگزار، مباشر؛ ۲. وکیل؛ ۳. شاخص، نمودار.

نمدار: رطوبت‌دار، مرطوب، نمسار، نمناک، نمور.

نمدمال: نمدگر.

نمره: ۱. شماره؛ ۲. رقم، شمار، عدد.

نمسار: نمدار، نمناک، نمور ≠ خشک.

نمط: اسلوب، جور، جور، روال، روش، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریقه، گونه، نحو، وجه.

نمک‌بحرام: حق‌نشناس، خائن، خیانت‌پیشه، کفور، ناسپاس، نمک‌نشناس ≠ حق‌شناس، نمک‌شناس.

نمک‌بحرامی: حق‌نشناسی، کفران، ناسپاسی ≠ حق‌شناسی.

نمک‌سود: نمکدار، نمک‌زده، نمکین.

نمک‌شناس: حق‌شناس، سپاسدار، سپاسگزار، شاکر، قدردان، قدرشناس، ممنون ≠ ناسپاس، نمک‌نشناس.

نمک‌ناشناسی: حق‌نشناسی، کفران، ناسپاسی، نمک‌بحرامی ≠ حق‌شناسی.

نمک‌نشناس: حق‌ناشناس، ناسپاس، نمک‌بحرام ≠ حق‌شناس، سپاسگزار.

نمکدار: پرنمک، شور، نمک‌زده، نمک‌سود، نمکی، نمکین ≠ بی‌نمک.

نمکزار: ۱. نمکسار، نمکستان، نمک‌لاخ، نمک‌لان؛ ۲. شوره‌زار، کویر، لم‌یزرع.

نمکی: شور، نمکدار، نمک‌سود، نمکین ≠ بی‌نمک.

نمکین: ۱. بانمک، شور، نمکدار؛ ۲. تودل‌برو، ملیح.

نمگین: مرطوب، نمدار، نمسار، نمناک، نموک.

نمل: مور، مورچه.

نمناک: تر، مرطوب، نم، نم‌دار، نمسار.

نمو: ۱. رشد، رویش، نشو، نما؛ ۲. بالش.

نمود: بروز، پدیده، جلا، جلوه، رونق، علامت، مظهر، نمایش.

نمودار: ۱. جدول، دیاگرام، طرح، منحنی، نقشه، نمونه؛ ۲. آشکار، پدیدار، پیدا، ظاهر، مشهود، نمایان، هویدا؛ ۳. سند، شاهد، علامت، نماد، نماینده.

نمودن: ۱. ارائه، عرضه‌کردن، نشان‌دادن، نمایاندن، نمایش‌دادن؛ ۲. آشکار‌کردن، برملا‌کردن، فاش‌کردن؛ ۳. انجام‌دادن،‌کردن.

نمور: مرطوب، نمدار، نمسار، نمگین.

نمون: ۱. رمز، سمبل، نماد؛ ۲. مانند، مثل.

نمونه: ۱. الگو، سرمشق، مدل؛ ۲. اسوه؛ ۳. انموذج، شبیه، مانند، مثل، همانند؛ ۴. قیاس، نمودار.

ننر: ۱. بی‌مزه، لوس؛ ۲. بی‌ادب، بی‌تربیت ≠ مودب.

ننگ: بدنامی، بی‌آبرویی، خفت، رسوایی، روسیاهی، سرشکستگی، عار، فضاحت ≠ افتخار، نام.

ننگ‌آور: بدنام، رسوا، روسیاه، شرم‌آور، مفتضح ≠ افتخارآفرین.

ننگین: بدنام، رسوا، روسیاه، زشت، شرم‌آور، فضاحت‌بار، فضیح، قبیح، مفتضح.

ننو: گهواره، مهاد، مهد.

ننه: ۱. بی‌بی، جده، مادربزرگ؛ ۲. مادر، مامان، والده؛ ۳. خدمتکار، مستخدمه.

نو: ابتکاری، بدیع، بکر، تازه، جدید، طرفه، طری، طریف، مدرن، نوین ≠ قدیم، کهنه.

نوا: ۱. آواز، آوا؛ ۲. ناله؛ ۳. پرده، مقام؛ ۴. آذوقه، خوراک، غذا.

نوآموز: ۱. مبتدی، نوچه، نوزخمه؛ ۲. دانش‌آموز، شاگرد.

نوآور: ۱. مبتکر، مبدع، مخترع؛ ۲. متجدد، نوآفرین.

نوآوری: ابتکار، ابداع، اختراع، بدعت، نوآفرینی.

نوا: ۱. آوا، آواز، آهنگ، آهنگ، ترنم، دستان، دستگاه، سرود، لحن، مقام، ملودی، موسیقی، نغمه؛ ۲. ثروت، دارایی، مال، هستی؛ ۳. آذوقه، برگ، توشه، خوراک، گذران، معیشت؛ ۴. نواده، نوه؛ ۵. رهن، گروگان، گرو؛ ۲. اسباب، سوروسات.

نواحی: اطراف، اکناف، حدود، حوزه، خطه، کرانه‌ها.

نواخت: ۱. زدن، ضربت؛ ۲. تفقد، دلجویی، ملاطفت، نوازش؛ ۳. سرایش، سرودن؛ ۴. احسان، بر، نکویی، نیکی؛ ۵. انعام، بخشش، کزم.

نواختن: ۱. دلجویی‌کردن، ملاطفت‌کردن، موردتفقدقراردادن، نوازش‌کردن؛ ۲. به‌نوادرآوردن، ساززدن؛ ۳. زدن.

نواده: فرزندزاده، نبیره، نتیجه، نواسه، نوه.

نوار: ۱. کاست؛ ۲. باند، روبان؛ ۳. رشته.

نوازش: تفقد، دلجویی، شفقت، مرحمت، ملاطفت، مهربانی، نواخت.

نوازنده: خنیاگر، رامشگر، ساززن، مطرب، مغنیه، موسیقی‌نواز، موسیقیدان.

نواساز: آهنگ‌ساز، تصنیف‌ساز، خنیاگر، رامشگر، مطرب، نوازنده.

نواشناسی: موزیک، موسیقی.

نواگر: خنیاگر، رامشگر، ساززن، مطرب، مغنی.

نوال: بهره، دهش، عطا، نصیب.

نواله: روزی، طعمه، لقمه، وظیفه.

نواله‌خور: روزی‌خوار، وظیفه‌خور.

نوان: ۱. ضعیف، لاغر، ناتوان، نحیف؛ ۲. خمیده، گوژ؛ ۳. نالان؛ ۴. لرزان.

نوایب: آلام، شداید، مشقات، مصایب.

نوبالغ: مراهق، نوجوان.

نوباوگی: بچگی، صباوت، طفولیت، کودکی، نوجوانی.

نوباوه: اندک‌سال، بچه، خردسال، صغیر، طفل، کم‌سال، کم‌سن، کودک، نابالغ، نارسیده، نوبر، نوجوان.

نوبت: ۱. پاس، دور، دوره، فصل، موسم، هنگام؛ ۲. تناوب، سیر، گردش؛ ۳. بار، دفعه، نوبه، وهله؛ ۳. اقبال، دولت؛ ۴. فرصت، مجال؛ ۵. نقاره.

نوبت‌زن: نقاره‌چی، نوبتی.

نوبر: ۱. تازه‌رسیده، نوباوه، نورس؛ ۲. طرفه.

نوبنیاد: تازه‌بنیاد، جدیدالاحداث، جدیدالتاسیس، نوبنیان، نوپا ≠ قدیم‌الاحداث.

نوبه: ۱. نوبت؛ ۲. تب، مالاریا.

نوپا: ۱. نوخاسته، نوخیز، نوزاد؛ ۲. نوچه؛ ۳. نوبنیاد.

نوپرداز: تازه‌گو.

نوپردازی: ابداع، تازه‌گویی.

نوپرست: متجدد، نوگرا ≠ کهنه‌پرست، کهنه‌گرا، مرتجع.

نوجوان: برنا، جوان، شاب، طفل، کودک، نوبالغ، نوخاسته، نورسته ≠ پیر.

نوجوانی: برنایی، شباب، طفولیت، کودکی، نوباوگی، نوخاستگی ≠ پیری.

نوچه: پادو، تازه‌کار، زیردست، شاگرد، نوآموز، نوپا، نوخاسته، نوزخمه، نوکار.

نوحه: تعزیه، رثا، سوگ‌سرود، فغان، مرثیه، مصیبت، مویه ≠ سرود.

نوحه‌خوانی: سوگ‌سرایی، سوگواری، مرثیه، نوحه‌سرایی، نوحه‌گری.

نوخاستگی: نوباوگی، نوجوانی، نوخیزی.

نوخاسته: طفل، نوباوه، نوجوان، نوخیز، نوشکفته.

نوخط: برنا، ساده، طفل، نوجوان.

نودولت: تازه‌به‌دوران‌رسیده، نوکیسه.

نور: ۱. پرتو، تابش، تلاء‌لو، روشنایی، سو، ضیاء، فروغ؛ ۲. شعاع ≠ تاریکی، ظلمت.

نورافشان: پرتوافکن، فروغ‌بخش، نوربخش، نورپاش، نورگستر.

نورافکن: ۱. پروژکتور؛ ۲. پرتوافکن، نورافشان.

نورانی: افروزنده، تابناک، درخشان، روشن، فروزان، منور ≠ تاریک، ظلمانی.

نورپاش: پرتوافکن، نورافشان، نوربخش، نورگستر.

نورچشم: دردانه، عزیز، فرزند، نوردیده.

نورد: ۱. تاب، چین؛ ۲. پیچنده، لاپیچ؛ ۳. اندوخته، ذخیره؛ ۴. جنگ، رزم، کلنجار، ناورد، نبرد.

نوردار: روشن، منور، منیر، نورانی ≠ مستنیر.

نوردیده: عزیز، فرزند، نورچشم.

نورس: نوبر، نوشکفته، نوظهور.

نورسته: ۱. نوخاسته، نوشکفته، نونهال؛ ۲. جوان، نوجوان.

نوره: آهک‌زرنیخ، واجبی.

نوساز: تازه‌ساز، جدیدالبناء، نوساخت، نوساخته ≠ قدیمی‌ساز.

نوسازی: بازسازی، تعمیر، مرمت.

نوسان: ۱. ارتعاش، اهتزاز، تکان، جنبش، لرزش؛ ۲. تغییر؛ ۳. افت‌وخیز.

نوش: ۱. آشامیدن، گساردن؛ ۲. گوارا، مهنا؛ ۳. شهد؛ ۴. انوشه، جاوید، جاویدان؛ ۵. پادزهر، تریاق ≠ نیش.

نوش‌کردن: آشامیدن، گساردن، نوشیدن.

نوشابه: ۱. آشامیدنی، شربت، نوشیدنی؛ ۲. شراب، مشروب.

نوشت‌افزار: قلم‌وکاغذ، لوازم‌التحریر.

نوشتن: تحریر، ترقیم، رقم‌زدن، کتابت، نگاشتن ≠ خواندن.

نوشته: اثر، خط، دستخط، رقعه، رقیمه، عریضه، کاغذ، کتیبه، مراسله، مرقوم، مرقومه، مسطور، مکتوب، مندرج، منشور، نامه، نبشته ≠ گفته.

نوشخند: تبسم، شکرخند، لبخند ≠ نیشخند.

نوشخوار: ۱. شادخوار، نوشگوار؛ ۲. خوش‌خوراک، خوش‌غذا.

نوشدارو: پازهر، پادزهر، تریاق، تریاک، فادزهر، مرهم ≠ زهر.

نوشکفته: تازه‌شکفته، نوخاسته، نودمیده، نورس، نورسته، نورسیده ≠ پژمرده.

نوشه: ۱. گوارا، نوش؛ ۲. پایا، پایدار، جاوید، جاودان؛ ۳. خرم، خوشحال، شاد؛ ۴. خوشبخت.

نوشیدن: آشامیدن، خوردن، درکشیدن، گساردن، نوش‌کردن.

نوشیدنی: آشامیدنی، شربت، نوشابه.

نوشین: شیرین، گوارا، ملایم.

نوظهور: ۱. بدیع، تازه، نو؛ ۲. نوآمده، نورس.

نوع: ۱. سنخ، صنف، قسم، گونه؛ ۲. جنس، جور، رقم، روش، سیاق، طرز، قبیل، قسم، قماش؛ ۳. تیره، گونه.

نوع‌پروری: احسان، نوع‌پرستی، نوع‌دوستی.

نوفه: ۱. پارازیت، خش‌خش؛ ۲. سروصدا.

نوکار: تازه‌کار، کارآموز، مبتدی، نوپیشه، نوچه ≠ آزموده، کهنه‌کار.

نوک: ۱. نیش؛ ۲. منقار، نول؛ ۳. راء‌س، سر، فرق، قله؛ ۴. انتها، بن، بیخ، ته، ته، تی.

نوکر: پادو، پیشخدمت، چاکر، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، عبد، غلام، گماشته، مستخدم، هندو ≠ ارباب، کنیز.

نوکیسه: تازه‌بدوران‌رسیده، ندیدبدید، نودولت.

نوگرا: تجددگرا، روشنفکر، متجدد، مدرن، مدرنیست، منورالفکر ≠ کهنه‌گرا، مرتجع.

نوگل: ۱. شکوفه، غنچه؛ ۲. نوجوان.

نوم: چرت، خفتن، خواب، رویا ≠ بیداری، یقظه.

نومید: دلسرد، مایوس، ناامید، ناکام، وازده ≠ امیدوار.

نومیدی: حرمان، دلسردی، ناامیدی، ناکامی، یاس ≠ امیدواری.

نوند: ۱. پیک، خبرآور، قاصد؛ ۲. تندپا، تندرو، جلد ≠ کند.

نوه: فرزندزاده، نبیره، نواده.

نوی: بداعت، تازگی، تجدید، جدت، طرفگی ≠ کهنگی.

نوید: بشارت، خبرخوش، مژده.

نویدبخش: بشارت‌ده، بشارت‌رسان، بشیر، مبشر، مژده‌رسان، نویدگر.

نویسندگی: کتابت، منشیگری.

نویسنده: ۱. ادیب، مصنف؛ ۲. دبیر، راقم، کاتب، محرر، منشی، نگارنده، وراق ≠ خواننده.

نویسه: حرف.

نوین: تازه، جدید، مدرن، نو ≠ قدیم.

نه: خیر، لا، نی ≠ آری، بلی.

نهاد: ۱. اداره، بنیاد، سازمان، موسسه؛ ۲. اساس، پایه؛ ۳. آفرینش، خلقت، فطرت؛ ۴. طینت، جبلت، جوهره، خمیره؛ ۵. باطن، درون، ذات، ضمیر؛ ۶. سرشت، طبع، طبیعت، عریکه، غریزه، مزاج؛ ۷. سجیه، سیرت، منش؛ ۸. رسم، سنت؛ ۹. وضع، هیئت؛ ۱۰. ترتیب، قرار، قرارداد، مواضعه؛ ۱۱. ادا، پرداخت، تادیه، گزارش.

نهار: ۱. روز، یوم؛ ۲. ناشتا؛ ۳. تن‌گدازی، گدازش، لاغری؛ ۴. کاهش ≠ لیل.

نهادن: ۱. قراردادن، گذاشتن، نصب‌کردن؛ ۲. مقرر‌کردن، مواضعه‌کردن، وضع‌کردن، وضع؛ ۳. قرارگذاشتن، قرادادبستن، معاهده‌بستن؛ ۴. تعیین‌کردن، معین‌کردن؛ ۵. ادا‌کردن، پرداختن ≠ برداشتن.

نهال: ۱. درختچه، درخت، شجر، گیاه؛ ۲. بستر، تشک‌نهالی؛ ۳. شکار، کنین.

نهالی: بستر، تشک، رختخواب، فراش، نهال، نهالین ≠ روانداز.

نهامی: ۱. آهنگر، حداد، نهامین؛ ۲. درودگر، نجار.

نهان: باطن، پنهان، پوشیده، خفا، خفی، غیب، قایم، کتم، مختفی، مخفی، مضمر، ناآشکار، نامرئی، نهفته ≠ آشکار، آشکارا، ظاهر، هویدا.

نهان‌کردن: اختفا، استتار، پنهان‌کردن، پوشاندن، پوشیدن، مخفی‌کردن، نهفتن ≠ آشکار‌ساختن.

نهانگاه: بزنگاه، کمینگاه، مخفی‌گاه، مکمن، نخیزگاه.

نهانی: پنهانی، خفی، درخفا، زیرجلکی، محرمانه، مخفیانه ≠ آشکارا.

نهایت: آخر، اختتام، انتها، پایان، خاتمه، ختام، عاقبت، غایت، فرجام ≠ بدایت.

نهایی: آخرین، پایانی، غایی، واپسین ≠ آغازین.

نهب: ایلخانی، تاراج، تالان، چپاول، چپو، حمله، غارت، غنیمت، یغما.

نهج: اسلوب، جور، حالت، راه، روال، رویه، طرز، طور، گونه، مسلک، منوال، نحو، وضع.

نهر: ۱. جدول، جویبار، جوی؛ ۲. جیحون، رود.

نهضت: اغتشاش، انقلاب، جنبش، حرکت، خیزش، شورش، غائله، قیام.

نهفتن: اختفا، پنهان‌کردن، پوشاندن، پوشیدن، مخفی‌کردن، نهان‌کردن ≠ افشا، فاش‌کردن.

نهفته: پنهان، پوشیده، راز، مختفی، مخفی، مخفی، مستتر، مستور، مکتوم، ناآشکار، ناپدید، ناپیدا، نهان ≠ آشکار، بارز، پیدا، ظاهر، مرئی، مشهود، هویدا.

نهمار: ۱. بسیار، بی‌حد، بی‌شمار، بی‌مر، بی‌نهایت، زیاد، فراوان، کثیر، وافر؛ ۲. به‌راستی، حقیقتاً، کاملاً، واقعا؛ ۳. مدام، همواره، همیشه.

نهمت: ۱. احتیاج، حاجت، نیاز؛ ۲. آرزو؛ ۳. اهتمام، سعی، کوشش، همت.

نهنگ: تمساح، وال.

نهوض: ۱. رحلت، عزیمت، کوچ؛ ۲. جنبش، حرکت، نهضت.

نهی: ۱. بازداشت، جلوگیری، منع؛ ۲. بازداشتن، نهی‌کردن ≠ امر.

نهیب: ۱. بانگ، داد، فریاد، نعره؛ ۲. بیم، ترس، وحشت، هراس؛ ۳. سطوت، عظمت، هیبت.

نی: ۱. شهنا؛ ۲. قلم؛ ۳. کبر؛ ۴. خیر، نه.

نی‌زن: زامر، زمار، نای‌زن، نای‌نواز، نایی، نی‌نواز.

نی‌نواز: زامر، زمار، نای‌زن، نای‌نواز، نایی، نی‌زن.

نیا: پدربزرگ، جد، سلف، نیاکان، نیاک.

نیابت: جانشینی، قائم‌مقامی، معاونت، نایبی، وکالت.

نیاز: ۱. احتیاج، اقتضا، تلنگ، تمنا، حاجت، دربایست، درخواست، ضرورت، لزوم، نذر، وسن؛ ۲. نذری؛ ۳. تحفه؛ ۴. اظهارعشق ≠؛ ۴. ناز.

نیازمند: تهی‌دست، حاجتمند، درویش، عایل، گدا، محتاج، مستمند، مسکین، مفتقر ≠ بی‌نیاز، غنی.

نیازمندی: احتیاج، افلاس، بینوایی، حاجت، دربایست، فاقه، فقر ≠ بی‌نیازی، غنا.

نیاکان: آباء، اجداد، اسلاف، پدران، نیا، نیاگان ≠ اخلاف.

نیاک: جد، سلف، نیا.

نیام: پوشش، غلاف.

نیایش: آفرین، پرستش، دعا، سبحه، طاعت، عبادت، عبودیت، مناجات، نماز، ورد.

نیت: آهنگ، اندیشه، باطن، ضمیر، عزم، عزیمت، غرض، فکر، قصد، مراد، مقصد، میل، نقشه.

نیر: تابناک، تابنده، روشن، روشنی‌بخش، منور، منیر، نورانی.

نیران: جهنم، دوزخ، سقر، نار، هاویه ≠ بهشت.

نیرنج: ۱. حقه، فسون، کلک، مکر، نیرنگ؛ ۲. افسون، جادو، سحر.

نیرنگ: افسون، تزویر، تغابن، حقه، حقه، حیله، خدعه، دستان، دغا، ریو، شید، شیله‌پیله، طلسم، فریب، فریب، فسون، فسوس، گول، مکر.

نیرنگ‌باز: جادوگر، حقه‌باز، حیله‌گر، شارلاتان، شعبده‌باز، فریبنده، محتال، مکار.

نیرو: توان، توانایی، زور، طاقت، قدرت، قوا، قوت، قوه، کارمایه، مقاومت، یارا.

نیروبخش: انرژی‌زا، مقوی، نیروزا.

نیرومند: باقوت، بانیرو، پرزور، پرزور، پرقوت، توانا، زورمند، قوی، قوی، قوی‌جثه، مقتدر ≠ ضعیف.

نیز: ایضاً، باز، هم، همان، همچنین.

نیزار: بیشه، بیشه‌زار، نیستان.

نیزه: خنجر، دشنه، رمح، زوبین، شمشیر.

نیست: تلف، زایل، قلع‌وقمع، محو، مضمحل، معدوم، منهدم، نابود، نیستی، هلاک.

نیستان: بیشه‌زار، غابه، نیزار.

نیستی: اضمحلال، تباهی، زوال، عدم، فقر، فنا، لاوجود، مرگ، نابودی، نبود، نیست، هلاکت ≠ هستی.

نیش: ۱. نشتر، نیشتر؛ ۲. زخم؛ ۳. نوک ≠ نوش.

نیش‌وکنایه: زخم‌زبان، سرزنش، طعنه.

نیشتر: نشتر، نیش.

نیشدار: اهانت‌آمیز، تند، زننده، کنایه‌آمیز، گزنده.

نیک: ۱. خوب، نکو، نیکو، هژیر؛ ۲. خوش، مطبوع؛ ۳. پسندیده، ستوده، مستحسن؛ ۴. زیبا، ظریف؛ ۵. تمام، کامل؛ ۶. بسیار، خیلی، زیاد، سخت ≠ بد، ناپسند.

نیکا: حبذا، خنکا، خوشا ≠ وای، بد.

نیک‌اختر: بختیار، خوش‌اقبال، خوش‌شانس، خوش‌طالع، سعید، نیکبخت ≠ بداقبال، سیه‌روز.

نیک‌اندیش: خیراندیش، خیرخواه، مصلح، نیک‌سگال، نیک‌فطرت ≠ بداندیش، بدسگال.

نیک‌بخت: بختیار، خوش‌اقبال، خوشبخت، دولتمند، سعادتمند، نیک‌اختر ≠ بداختر، بدبخت.

نیک‌پی: خوش‌قدم، خوش‌یمن، مبارک‌پی، میمون ≠ بدقدم.

نیک‌خصلت: خوش‌خلق، خوشخو، نیک‌خصال، نیک‌خلق، نیک‌سیرت ≠ بدخصلت.

نیک‌خلق: خوش‌اخلاق، خوش‌خلق، خوشخو، فرشته‌خو، نیک‌خصلت، نیک‌سیرت، نیکوخصال ≠ بدخلق.

نیکخو: باعاطفه، خوش‌خلق، خوشخو، مهربان، نرم‌خو، نیک‌خلق، نیک‌سیرت ≠ بدخو.

نیکخواه: خوش‌فطرت، خیراندیش، مصلح، نیک‌دل، نیک‌سرشت، نیک‌سگال، نیک‌فطرت، نیک‌نفس ≠ بدخواه.

نیکخویی: خوش‌اخلاقی، خوش‌خلقی، خوشخویی، مهربانی ≠ بداخمی، بدخلقی، بدخیمی، ترشرویی، ترشرویی، تندخویی، درشتخویی، زشت‌خویی، عبوسی.

نیک‌سرشت: خوب‌سرشت، خوش‌ذات، خوش‌طینت، خوش‌نیت، نیک‌خواه، نیک‌نهاد، نیکوسرشت ≠ بداصل، بدذات، بدطینت، بدنهاد.

نیک‌فال: اقبالدار، اقبالمند، خوش‌شانس، خوش‌طالع ≠ بداقبال، بی‌طالع.

نیک‌فرجام: خوش‌عاقبت، خوش‌فرجام، عاقبت‌بخیر ≠ برعاقبت، بدفرجام.

نیک‌محضر: خوش‌صحبت، خوش‌معاشرت، نیکومحضر ≠ بدمعاشرت.

نیک‌منظر: جمیل، خوبرو، خوشکل، زیبا، شکیل، صبیح، ماهرخ، مهسا ≠ بدمنظر.

نیک‌نهاد: خوش‌فطرت، نیک‌سرشت، نیک‌سیرت، نیکوسرشت، نیکونهاد ≠ بدنهاد.

نیکبخت: خوش‌اقبال، خوشبخت، سعادتمند، سعید، کامیاب، نیک‌اختر، همایون ≠ بدبخت.

نیکبختی: بختیاری، خوشبختی، سعادت، فلاح ≠ بدبختی.

نیکچهر: پریچهر، خوش‌سیما، خوشگل، دلارا، زیبا، قشنگ، ماهرو، مقبول، مه‌جبین، مهوش.

نیکخو: خوش‌اخلاق، خوش‌خلق، خوشخو، نیکوخصال ≠ بدخو.

نیکخواه: خوش‌باطن، خیراندیش، خیرخواه، نیک‌نفس، نیکوسرشت ≠ بدخواه.

نیکخواهی: احسان، خیراندیشی، نیک‌منش ≠ بدخواهی.

نیکخویی: خوش‌اخلاقی، خوشخویی، نیک‌نفس ≠ بدخویی.

نیکروز: خوشبخت، رستگار، سعادتمند، سعید ≠ سیه‌روز.

نیکنام: خوشنام ≠ بدنام.

نیکو: آراسته، بدیع، پاکیزه، پسندیده، جمیل، حسنه، خوب، خوب، خوش، زیبا، شایسته، لعبت، مستحسن، نکو، نیک، نیکوروی، هژیر.

نیکوبیان: خوش‌بیان، خوش‌صحبت، نیکوسخن ≠ بدسخن.

نیکوحال: ۱. تندرست، سالم؛ ۲. خوشحال، خوشوقت ≠ بدحال.

نیکورو: جمیل، خوبرو، زیبا، قشنگ، نکورو ≠ زشت.

نیکوسرشت: خوش‌باطن، نیکخواه، نیک‌سرشت، نیکونهاد ≠ بدسرشت.

نیکوکار: بخشنده، خیر، درستکار، صالح، کریم، محسن، نکوکردار، نیک‌کنش، نیکوکردار ≠ بدکردار.

نیکوکاری: احسان، بخشش، کرم، نکوکرداری، نیک‌کنشی ≠ بدکرداری.

نیکوکردار: خوش‌رفتار، روش، نیک، نیک‌رفتار، نیکوکار ≠ بدکردار.

نیکوگفتار: خوش‌بیان، خوش‌سخن، خوش‌کلام، خوش‌گفتار ≠ بدگفتار.

نیکومحضر: خوش‌سخن، خوش‌گفتار، خوش‌معاشرت، نیکوگفتار ≠ ناخوش‌محضر.

نیکونهاد: خوش‌ذات، خوش‌فطرت، خوش‌قلب، نیک‌خلق، نیک‌سیرت، نیک‌فطرت، نیکوخصال ≠ بدنهاد.

نیکونهادی: خوش‌ذاتی، خوش‌قلبی، نیک‌سرشتی، نیک‌فطرتی، نیک‌نفس ≠ بدنهاد.

نیکویی: ۱. احسان، خوبی، خوبی، نکویی، نیکی؛ ۲. جمال، زیبایی ≠ بدی.

نیکی: احسان، خوبی، خیر، نکویی، نیکویی ≠ بدی.

نیل: ۱. تحصیل، حصول، دستیابی، رسیدن، کسب؛ ۲. بخشش، دهش، عطیه.

نیل‌فام: کبود، نیلگون، نیلی‌رنگ، نیلی.

نیلگون: آبی، ارزق، اغبر، کبود، کبود، نیلی، نیل‌فام.

نیم: ۱. نصفه، نصف، نیمه؛ ۲. میان، وسط.

نیم‌گرم: ولرم ≠ سرد، داغ.

نیمدار: کارکرده، مستعمل ≠ نو.

نیمروز: ۱. ظهر؛ ۲. خاور، مشرق ≠ ۱. پسین؛ ۲. باختر.

نیمه: ۱. شقه، نصف، نصفه، نیم، نیمه، یک‌دوم؛ ۲. نیمچه.

نیو: پهلوان، دلیر، شجاع، قهرمان، گرد، یل.

نیوشا: ۱. سروش؛ ۲. مستمع؛ ۳. حرف‌شنو، سامع، شنوا.

نیوشنده: سامع، شنونده، مستمع، نیوشا.

نیوه: افغان، زاری، لابه، ناله.

ستاره نجفیان

مشئمه: ۱. سمت چپ؛ ۲. گم‌راهی.

مشئوم: بدیمن، نامیمون، نامبارک، بدشگون، ناخجسته، شوم، نحس، میشوم، منحوس ≠ مبارک، خوش‌یمن، مبارک، همایون.

مشابه: صفت تالی، شبیه، عین، مانند، متشابه، مثل، نظیر، همانند، همسان ≠ متفاوت.

مشابهت: ۱. تشابه، شباهت، مانندگی، همانندی، همسانی؛ ۲. مانندهم‌بودن، به یکدیگر شباهت داشتن، شبیه‌بودن ≠ تفاوت، تمایز.

مشابهت داشتن: شبیه‌بودن، همانند‌بودن، ماننده‌بودن، همسان‌بودن.

مشاجرات: اختلاف‌ها، بگومگوها، جدال‌ها، دعواها، کشمکش‌ها، نزاع‌ها، مشاجره‌ها.

مشاجره: ۱. اختلاف، بگومگو، جدال، جدل، جنگ، دعوا، ستیز، ستیزه، ستیزگری، کشمکش، نزاع؛ ۲. ستیزیدن، نزاع‌کردن ≠ مصالحه.

مشاجره‌کردن: دعوا‌کردن، نزاع‌کردن، جر‌کردن، جدال‌کردن، ستیزیدن ≠ سازش‌کردن، مصالحه‌کردن.

مشارالیه: مذکور، مزبور، معزی‌الیه، نامبرده.

مشارق: ۱. خاورها، مشرق‌ها ≠ مغارب، باخترها؛ ۲. نواحی شرقی ≠ مغارب.

مشارکت: ۱. انبازی، سهم‌بری، شراکت؛ ۲. شرکت‌کردن، انبازی‌کردن.

مشارکت‌کردن: ۱. شرکت‌کردن، سهیم‌شدن، مشارکت داشتن؛ ۲. همکاری‌کردن.

مشار: مستشار، مشاور، ندیم، رای‌زن.

مشاش: انگبین، عسل.

مشاطه: صفت ۱. آرایشگر، ماشطه؛ ۲. شانه‌زننده، شانه‌کننده.

مشاطه‌گری: آرایشگری.

مشاعر: ۱. حواس، شعور؛ ۲. مشعرها.

مشاعره: ۱. مسابقه‌شعرخوانی؛ ۲. شعرخوانی.

مشاع: اسم شریکی، مشترک، ملک مشترک، تقسیم‌نشده ≠ مفروز.

مشاغبه: خصومت، عداوت، دشمنی، ستیزه‌جویی.

مشاغل: ۱. شغل‌ها، کارها، کسب‌ها؛ ۲. مشغله‌ها، گرفتاری‌ها، کاروبارها.

مشافهه: ۱. گفت‌وگو؛ ۲. رودررو سخن گفتن؛ ۳. رویارویی.

مشاق: اسم ۱. مشق‌دهنده، ورزنده، تعلیم‌دهنده؛ ۲. زحمتکش؛ ۳. سختی‌ها، مشقت‌ها.

مشاکلت: ۱. مشابه‌شدن، مانند گردیدن؛ ۲. با یکدیگر موافقت‌کردن.

مشاکل: مشابه، مانند، هم‌شکل.

مشام: ۱. بویایی، شامه؛ ۲. بینی؛ ۳. شم.

مشاور: ۱. رایزن، مستشار، مشار، مشیر؛ ۲. پیشکار.

مشاوره: رایزنی، شور، مشورت، مشاورت.

مشاهد: ۱. شهادتگاه‌ها، مقبره‌های شهیدان، مشهدها، زیارتگاه‌ها؛ ۲. تجلی‌گاه، تجلی‌گه؛ ۳. کشف، شهود.

مشاهده: ۱. دید، دیدار، رویت، مشاهدت، معاینه، نظارت، نظاره؛ ۲. نظر، نگاه، نگرش؛ ۳. دیدن، نظاره‌کردن، نگاه‌کردن، نگریستن.

مشاهده‌شدن: دیده‌شدن، رویت‌شدن.

مشاهده‌کردن: ۱. دیدن، نگریستن، تماشا‌کردن؛ ۲. رویت‌کردن.

مشاهرت: ۱. اجرت‌ماهیانه، حقوق، شهریه، مشاهره؛ ۲. اجیر‌کردن.

مشاهره: مشاهرت، حقوق، ماهیانه، شهریه، مقرری (ماهیانه).

مشاهیر: مشهوران، نام‌آوران، ناموران، نامداران.

مشایخ: ۱. شیخ‌ها، مشیخه‌ها، شیوخ؛ ۲. علماء، دانشمندان؛ ۳. بزرگان؛ ۴. پیران؛ ۵. مرشدان، پیران طریقت.

مشایعت: ۱. بدرقه، تشییع، همراهی؛ ۲. دنباله‌روی؛ ۳. بدرقه‌کردن، همراهی‌کردن ≠ استقبال؛ ۴. اطاعت، پیروی.

مشایعت‌کردن: ۱. همراهی‌کردن، بدرقه‌کردن؛ ۲. تشییع‌کردن.

مشبع: ۱. پر، مشحون، مملو ≠ تهی، خلاء؛ ۲. سیر؛ ۳. مفصل، مبسوط؛ ۴. بسیار، زیاد، فراوان.

مشبک: سوراخ‌سوراخ، شبکه‌ای، متخلخل.

مشبه: ۱. مانندشده، شبیه‌شده، ماننده؛ ۲. تشبیه‌شونده ≠ مشبه‌به.

مشبهه: ۱. اهل‌تشبیه، تشبیه‌گرا؛ ۲. تشبیه‌کننده.

مشتاق: ۱. آرزومند، راغب، شایق، شوقمند، پرشوق، مایل، متمایل ≠ بیزار؛ ۲. عاشق، شیفته.

مشتاقانه: آرزومندانه، بااشتیاق، بارغبت، عاشقانه.

مشتاق‌شدن: ۱. آرزومند‌شدن، راغب‌شدن، بسیار مایل‌شدن، شایق‌شدن؛ ۲. عاشق‌شدن ≠ بیزار‌شدن، مشمئزشدن.

مشتاق‌کردن: ۱. آرزومند‌کردن، راغب‌کردن، بسیار مایل‌کردن، شایق‌کردن؛ ۲. عاشق‌کردن ≠ بیزار‌کردن، مشمئز‌کردن.

مشتاقی: آرزومندی، اشتیاق، رقبت، عشق، میل ≠ بیزاری.

مشت‌بازی: مشت‌زنی، بوکس.

مشتبه: ۱. شبهه‌زا، شبهه‌ناک، خطازا، مشکوک؛ ۲. نامعلوم، پوشیده ≠ معلوم.

مشت: ۱. پنجه دست‌گره‌شده؛ ۲. ضربه دست گره‌شده.

مشترکمشترک: صفت ۱. مشاع؛ ۲. آبونه؛ ۳. چندمعنا، چندمعنایی.

مشتری: اسم ۱. بایع، خریدار؛ ۲. طرفدار؛ ۳. خواهان، خواستار، مایل؛ ۴. ارباب رجوع؛ ۵. برجیس.

مشت‌زن: بوکس‌باز، بوکسور، مشت‌باز.

مشت‌زن:.

مشتعل: افروخته، شعله‌ور، محترق ≠ خاموش، منطفی.

مشتعل‌شدن: شعله‌ورشدن، برافروختن.

مشتق: اسم اشتقاق‌یافته، برگرفته، برآمده، جداگردیده.

مشتلق: مژده، مژدگانی.

مشتمل: حاوی، شامل، محتوی.

مشتن: ۱. مالیدن؛ ۲. مالاندن؛ ۳. خمیر‌کردن، سرشتن.

مشتوک: فیلتر سیگار.

مشت‌ومال‌دادن: ۱. ماساژ‌دادن، مشت‌مال‌دادن؛ ۲. تنبیه‌کردن، گوشمالی‌دادن.

مشت‌ومال: ۱. ماساژ، مشت‌مال؛ ۲. تنبیه، گوشمالی، کتک.

مشتهر: بنام، پرآوازه، شهره، مشهور، معروف، نامدار، نام‌آور، نامور ≠ گمنام.

مشتهر‌شدن: پرآوازه‌شدن، شهره‌شدن، مشهور‌شدن، نامورگشتن، نامدار‌شدن، معروف‌شدن، به شهرت‌رسیدن، بنام‌شدن ≠ گمنام‌شدن.

مشتهیات: ۱. خواسته‌ها، آمال، آرزوها؛ ۲. اشتهازاها، اشتهاآورها.

مشتی: تعدادی، اندکی، چندتا، عده‌ای.

مشتی: صفت ۱. مشهدی؛ ۲. داش، مشدی؛ ۳. جوان‌مرد، راد، لوطی؛ ۴. خوش‌لباس، شیک‌پوش، خوش‌سرووضع، آراسته؛ ۵. دست‌ودل‌باز، گشاده‌دست، ول‌خرج، خراج.

مشجر: پردرخت، درخت‌زار، درختکاری شده.

مشحون: آکنده، انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مالامال، مشبع، ممتلی، مملو ≠ تهی.

مشحون‌شدن: پرشدن، سرشار‌شدن، مملو‌شدن، مالامال‌شدن، لبریز‌شدن، انباشته‌شدن.

مشحون‌کردن: پر‌کردن، انباشتن، سرشار‌کردن.

مشخص: ۱. آشکار، برجسته، روشن، مبرهن، متمایز، مسجل، معلوم، معین، ممتاز، ممیز، واضح؛ ۲. تشخص‌یافته ≠ نامشخص، نامعلوم.

مشخصات: ویژگی‌ها، مشخصه‌ها.

مشخصمشخص‌شدن: ۱. معلوم‌شدن، آشکار‌شدن، روشن‌شدن؛ ۲. شناخته‌شدن.

مشخص‌کردن: ۱. معلوم‌کردن، تعیین‌کردن، معین‌کردن؛ ۲. تشخیص‌دادن.

مشخصه: ویژگی، خصوصیت، مختصه، وجه ممیزه.

مشدد: ۱. تشدیددار؛ ۲. محکم‌شده، استوارشده؛ ۳. شدت‌یافته، تشدیدشده.

مشدی: صفت داش‌مشدی، لوطی، مشتی.

مشرب: ۱. آیین، کیش، مذهب، مسلک، مکتب، نحله؛ ۲. خلق، خو، ذوق؛ ۳. بینش، شیوه تفکر؛ ۴. آبشخور، منهل.

مشربه: ۱. آبخوری، تنگ؛ ۲. پرواره؛ ۳. گیاه‌زار.

مشرف‌به‌موت: درحال نزع، محتضر، مردنی.

مشرف: ۱. دیده‌ور، مجاور، مسلط، نزدیک؛ ۲. مراقب، مواظب؛ ۳. ناظر، مباشر.

مشرف‌شدن: تشرف‌یافتن، شرف‌یافتن، سرافراز‌شدن.

مشرف‌کردن: سرافراز‌کردن، مفتخر‌کردن، افتخار‌دادن.

مشرف: صفت ۱. مفتخر، سرافراز؛ ۲. بلندپایه؛ ۳. آستان‌بوسی، شرفیاب.

مشرفه: مقدس، مقدسه، شریف.

مشرق: ۱. خاور، خاوران، شرق، نیمروز؛ ۲. مطلع؛ ۳. مشرق‌زمین ≠ باختر، مغرب.

مشرقی: اسم ۱. شرقی، مشرق‌زمینی، خاوری؛ ۲. خاورمیانه‌ای؛ ۳. آسیایی ≠ غربی، باختری.

مشرقین: ۱. خاور و باختر؛ ۲. مشرق و مغرب؛ ۳. عالم.

مشرک: ۱. بدکیش، بی‌دین، زندیق، کافر، مرتد، ملحد ≠ مومن؛ ۲. ناموحد ≠ موحد؛ ۲. ثنوی‌مذهب ≠ یگانه‌پرست.

مشروب: ۱. آشامیدنی، شربت، نوشابه؛ ۲. عرق، شراب، مسکر ≠ ماکول، خوراکی، خوردنی.

مشروب‌خوار: باده‌خوار، شرابخوار، شرابخور، شرابی، مشروب‌خور، میگسار.

مشروب‌خور: باده‌نوش، مشروب‌خوار، عرق‌خور.

مشروب‌فروشی: بار، بیسترو، رستوران، میخانه، میکده.

مشروب‌کردن: ۱. آبیاری‌کردن آب‌دادن؛ ۲. سیراب‌کردن.

مشروح: جامع، مبسوط، مفصل ≠ موجز، مختصر.

مشروط: مقید، منوط، موقوف، وابسته ≠ غیرمشروط.

مشروطه‌خواه: صفت مشروطه‌طلب، طرفدار حکومت مشروطه.

مشروطه: نظام حکومتی مبتنی‌برقانون اساسی ≠ استبدادی.

مشروع: حلال، روا، شرعی، قانونی، مجاز ≠ نامشروع.

مشط: ۱. خرک؛ ۲. شانه.

مشعبد: صفت چشم‌بند، حقه‌باز، شارلاتان، شعبده‌باز.

مشعبدی: ۱. افسونگری؛ ۲. چشم‌بندی، شعبده‌بازی.

مشعر: ۱. حاکی، دال، گویای؛ ۲. درک، شعور، فهم؛ ۳. خبردهنده، اشعارکننده.

مشعشانه: تابناکانه.

مشعشع: ۱. براق، تابان، تابنده، پردرخشش، درخشان، روشن؛ ۲. سایه ≠ تیره، مکدر.

مشعل‌دار: اسم ۱. مشعل‌کش، مشعل‌چی؛ ۲. پیشرو، راهنما.

مشعل: ۱. فروزه، قندیل؛ ۲. چراغ.

مشعل‌کش: مشعل‌دار، مشعل‌چی، مشعله‌دار.

مشعله: چراغ، قندیل، سراج، مصباح، مشعل.

مشعوف: ۱. خرسند، خرم، خندان، خوشوقت، شاد، شادان، محظوظ، مسرور؛ ۲. دلباخته، شیفته ≠ مغموم.

مشعوف‌شدن: شادمان‌گشتن، مسرور‌شدن، خوش‌وقت‌شدن، شاد‌شدن، خوش‌حال‌شدن.

مشعوف‌کردن: شاد‌کردن، خرسند گردانیدن، خوش‌وقت‌کردن، خوشحال‌کردن، مسرور‌کردن.

مشغله: ۱. اشتغال، پیشه، حرفه، شغل، فعالیت، کار؛ ۲. دل‌مشغولی، گرفتاری، مشغولیت؛ ۳. سرگرمی؛ ۴. شور، غوغا، هنگامه.

مشغول: ۱. سرگرم، گرفتار ≠ آزاد، بیکار؛ ۲. درگیر.

مشغول‌شدن: ۱. سرگرم‌شدن؛ ۲. درگیر‌شدن، گرفتار‌شدن.

مشغول‌کردن: ۱. سرگرم‌کردن، مشغول داشتن؛ ۲. به کار واداشتن؛ ۳. درگیر‌کردن، گرفتار‌کردن.

مشغولیت: اشتغال، تفرج، تفریح، تفنن، دل‌مشغولی، سرگرمی، گرفتاری، لعب، مشغله.

مشفقانه: صفت دلسوزانه، محبت‌آمیز، مهربانانه ≠ نامهربانانه.

مشفق: باشفقت، بامحبت، خیرخواه، دلسوز، شفیق، غمخوار، مهربان، ناصح ≠ نامهربان.

مشقات: سختی‌ها، مشقت‌ها، رنج‌ها، دشواری‌ها.

مشقت: آزار، بلا، تعب، رنج، زحمت، سختی، عنا، عنت، محنت، مرارت ≠ آسایش، آسودگی، استراحت.

مشقت‌بار: پرمشقت، مشقت‌زا، سخت، پررنج، صعب، پرزحمت.

مشق: ۱. ریاضت؛ ۲. تمرین، ورزش؛ ۳. تکلیف، درس؛ ۴. رژه، سان.

مشق‌کردن: ۱. تمرین‌کردن؛ ۲. تکرار‌کردن؛ ۳. ورزش‌کردن؛ ۴. تکلیف نوشتن، مشق نوشتن.

مشکات: ۱. چراغ، زجاجه، مصباح؛ ۲. چراغدان، معطر.

مشک: انبانه، انبان، خیک، راویه.

مشک‌بار، مشکبار: ۱. مشک‌فشان، مشک‌افشان، معطر، مشک‌ریز؛ ۲. عطرآگین، مشک‌سا.

مشک‌دان، مشکدان: نافه.

مشک: سارا، غالیه، نافه.

مشکسا: عبیرآمیز، مشک‌آگین، مشک‌آلود، مشک‌بو، مشک‌بیز، معطر.

مشک‌فشان: خوشبو، عطرآگین، عطرآمیز، معطر، مشکبار، مشک‌آگین، مشک‌ریز، مشک‌آمیز، مشک‌افشان.

مشکل: ابهام‌آمیز، بغرنج، پیچیده، حاد، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، صعب، غامض، مبهم، مساله، معقد، مغلق ≠ آسان، ساده، سهل، واضح.

مشکل‌پسند: ۱. دیرپسند؛ ۲. سخت‌گیر ≠ آسان‌گیر.

مشکل‌ساز: مشکل‌آفرین، مشکل‌زا ≠ تسهیل‌گر آسان‌ساز، تسهیل‌کننده.

مشکل‌شدن: سخت‌شدن، دشوار‌شدن، پیچیده‌شدن، بغرنج‌شدن، غامض‌شدن، شاق‌شدن، مغلق‌شدن، حاد‌شدن ≠ ساده گشتن، سهل‌شدن، آسان‌شدن.

مشکل‌گشا: حلال‌مشکلات، کارساز، گره‌گشا ≠ مشکل‌ساز.

مشکو: ۱. حرم‌سرا، حرم‌خانه؛ ۲. بتخانه، مشکویه؛ ۳. کوشک، قصر؛ ۴. بالاخانه.

مشکوک: ۱. دودل، مردد؛ ۲. شبهه‌زا، شبهه‌ناک، مشتبه؛ ۳. بدگمان، مظنون؛ ۴. شکاک، ظنین.

مشکوک‌شدن: ۱. ظنین‌شدن، بدگمان‌شدن؛ ۲. تردید‌کردن، مرددشدن.

مشکی: تار، تیره، سیاه، قره ≠ سفید.

مشکین: ۱. مشک‌آلود، معطر؛ ۲. منسوب به مشک؛ ۳. مشکی، سیاه ≠ سفید.

مشمئز: بیزار، بی‌میل، ضجور، متنفر ≠ راغب، مایل.

مشمئز‌شدن: بیزارشدن، دل‌زده شده، متنفر گشتن ≠ راغب‌شدن، شایق‌شدن، مشتاق گشتن.

مشمئز‌کردن: بیزار‌ساختن، متنفر‌کردن، دلزده‌کردن ≠ شایق‌کردن.

مشمئزکننده: ۱. بیزاری‌زا، تنفرزا؛ ۲. تنفرآمیز، تهوع‌آور.

مشمع: موم‌اندود، شمع‌اندود، مومی.

مشمول‌شدن: ۱. دربرگرفتن، شامل‌شدن؛ ۲. به سن سربازی‌رسیدن، سرباز‌شدن.

مشمول: صفت ۱. شمول، فراگیر؛ ۲. سرباز؛ ۳. سن سربازی.

مشنگ: اسم ۱. دزد، راهزن، عیار؛ ۲. ابله، احمق، خل، خنگ.

مشوب: ۱. آغشته، آمیخته؛ ۲. آلوده، آشفته.

مشوب‌ساختن: ۱. پریشان‌کردن، آشفته‌کردن؛ ۲. آلودن، آلوده‌کردن؛ ۳. آمیختن؛ ۴. گمراه‌کردن.

مشوب‌شدن: آشفته‌شدن، پریشان‌شدن، مشوش‌شدن.

مشوب‌کردن: ۱. آمیختن، آمیخته‌کردن؛ ۲. آلوده‌کردن، آلودن.

مشورت: تدبیر، رای، رایزنی، شور، مشاوره.

مشورت‌کردن: رای‌زدن، رایزنی‌کردن، شور‌کردن، مشاوره‌کردن.

مشوش: ۱. آسیمه، آشفته، بی‌آرام، پریشان، شوریده، مضطرب، ناراحت، نگران، هراسان؛ ۲. نامرتب ≠ آرام.

مشوش‌شدن: پریشان‌شدن، آشفته‌شدن، مضطرب‌شدن، ناآرام‌شدن.

مشوش‌کردن: آشفته‌کردن، پریشان‌کردن، مشوش داشتن، آسیمه‌کردن، مضطرب‌ساختن ≠ آرام‌ساختن.

مشوق: صفت محرض، محرک، مروج.

مشهد: ۱. شهادتگاه، قتلگاه؛ ۲. مدفن.

مشهود: آشکارا، آشکار، بارز، پدیدار، پیدا، جلی، روشن، ظاهر، محسوس، مرئی، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا ≠ ناپیدا، نامشهود.

مشهود‌شدن: آشکارشدن، نمایان گشتن، علنی‌شدن.

مشهور: اسمی، بنام، زبانزد، خنیده نام، پرآوازه، بلند نام، سرشناس، سمر، شهره، شهیر، معروف، نام‌آور، نامدار، نامور، نامی، نبیه ≠ گمنام.

مشهور‌شدن: اسمی‌شدن، سرشناس‌شدن، شهره‌شدن، مشتهر‌شدن، معروف‌شدن، نام‌آور گشتن، نامدار‌شدن، نامورشدن، نامی‌شدن.

مشهی: ۱. اشتهاآور، اشتهاانگیز، اشتهازا؛ ۲. شهوت‌انگیز، شهوت‌زا.

مشیت: ۱. اراده، خواست، خواهش، عزم، میل؛ ۲. سرنوشت، تقدیر.

مشی: ۱. تدبیر، راه، رفتار، روال، روش، سیاست، شیوه، طریقه؛ ۲. رفتن، راه‌رفتن؛ ۳. ره‌نوردی، راه‌پیمایی؛ ۴. مسیر، خط سیر.

مشید: ۱. استوار، محکم، قرص؛ ۲. مرتفع؛ ۳. برافراشته.

مشیر: رایزن، مستشار، مشاور.

مشیمه: بون، پوگان، رحم، زهدان، سکس، بچه‌دان.

مصائب، مصایب: ۱. مصیبت‌ها، بلایا، نایبات، رنجها، سختی‌ها؛ ۲. سوگ‌ها، عزاها، ماتم‌ها.

مصابرت: ۱. بردباری، تحمل، شکیبایی، صبر؛ ۲. بردباری‌کردن، تحمل‌کردن، شکیبایی ورزیدن، صبر‌کردن ≠ ناشکیبایی.

مصاحبت داشتن: مصاحبت‌کردن، هم‌نشینی‌کردن، همدم‌بودن، مراوده داشتن.

مصاحبت: صحبت، مراوده، مصاحبه، همدمی، همرازی، همراهی، هم‌زانویی، صحبت، هم‌سخنی، هم‌صحبتی، هم‌نشینی.

مصاحب: جلیس، دمخور، دوست، رفیق، صحابه، قرین، محشور، معاشر، مقترن، مقرب، مونس، ندیم، همخوابه، همدم، هم‌صحبت، هم‌نشست، همنشین، یار.

مصاحبه: ۱. صحبت، گفت‌وگو؛ ۲. مصاحبت، هم‌صحبتی.

مصاحبه‌کردن: ۱. گفت‌وگو‌کردن؛ ۲. نظر خواستن، نظرخواهی‌کردن.

مصادره: ضبط اموال، مطالبه، تاوان‌گیری، اخذ، بازگیری.

مصادره‌کردن: ضبط‌کردن، گرفتن (دارایی و اموال)، تاوان‌گرفتن، مطالبه‌کردن، جریمه گرفتن.

مصادف‌شدن: هم‌زمان‌شدن، مقارن‌شدن، برخورد‌کردن.

مصادف: ۱. مقارن، همزمان؛ ۲. روبرو شونده، برخورد کننده.

مصادقت: صداقت، محبت، وداد، ولا.

مصادیق: مصداق‌ها ≠ مفاهیم.

مصارعت: ۱. زورآزمایی، کشتی، کشتی‌گیری؛ ۲. کشتی گرفتن، مصارعه.

مصارف: صرف‌ها، مصرف‌ها، کاربردها.

مصاف: ۱. آرزم، جنگ، رزم، غزا، غزوه، نبرد؛ ۲. صف‌آرایی؛ ۳. میدان جنگ، رزمگاه، عرصه نبرد، عرصه، میدان نبرد ≠ آرامش، صلح.

مصافات: اخلاص، خلت، خلوص، دوستی خالصانه، دوستی پاک، صداقت.

مصافحه: ۱. روبوسی، معانقه؛ ۲. دست‌دادن، دست یکدیگررا فشردن.

مصاف‌ساختن: ۱. صف‌آرایی‌کردن؛ ۲. جنگ‌کردن، کارزار‌کردن، جنگیدن، رزمیدن، مصاف جستن، مصاف‌دادن.

مصاف‌کردن: ۱. جنگیدن، محاربه‌کردن، نبرد‌کردن؛ ۲. صف‌آرایی‌کردن.

مصالح: ۱. صلاحدید، مصلحت‌ها، منافع؛ ۲. مواد اولیه(ساختمان‌سازی) ۱. ≠ مفاسد، مضار، مضرات.

مصالحه: ۱. آشتی، سازش، صلح؛ ۲. آشتی‌کردن، سازش‌کردن، صلح‌کردن ≠ دعوا، مکابره.

مصالحه‌کردن: سازش‌کردن، توافق‌کردن، آشتی‌کردن، صلح‌کردن.

مصالحه‌نامه: صلح‌نامه، سازش‌نامه، قرارداد صلح و سازش.

مصاهرت: ۱. دامادی، مصاهره؛ ۲. داماد‌شدن؛ ۳. داماد اختیار‌کردن.

مصباح: چراغ، سراج، فانوس، مشکات، نبراس.

مصب: دلتا، دهانه، ملتقای‌رودخانه بادریا و دریاچه، محل ریزش آب(رودخانه به دریا).

مصحح: ۱. تصحیح‌کننده؛ ۲. غلطگیر؛ ۳. خطایاب، غلطیاب.

مصحف: تصحیف‌شده.

مصحف: ۱. قرآن؛ ۲. کتاب، نامه؛ ۳. جلد، مجلد.

مصداق: ۱. مورد؛ ۲. شاهد، گواه، مثال ≠ مفهوم.

مصدر: ۱. اصل، منشا؛ ۲. محل‌صدور؛ ۳. جای بازگشت؛ ۴. گماشته.

مصدع: سرخر، مخل، مزاحم، دردسردهنده، زحمت‌افزا.

مصدع‌شدن: زحمت‌دادن، زحمت‌افزا‌شدن، دردسر‌دادن، تصدیع‌دادن، مزاحم‌شدن.

مصدوم: آسیب‌دیده، جریح، زخمی، کوفته، صدمه‌دیده، مجروح ≠ سالم.

مصدوم‌شدن: آسیب‌دیدن، صدمه دیدن، مجروح‌شدن، زخمی‌شدن.

مصراع: ۱. لت، مصرع، نیم‌بیت؛ ۲. یک‌لنگه در.

مصرانه: به‌تاکید، مؤکدمصر.

مصر: پافشاری‌کننده، پررو، سمج، اصرارکننده.

مصرح: آشکار، روشن، صریح، مدلل، واضح ≠ غیرمصرح، مبهم.

مصر‌شدن: اصرارورزیدن، پافشاری‌کردن، سماجت به خرج‌دادن.

مصرع: لت، مصراع، نیم‌بیت.

مصرف: استعمال، استفاده، صرف، کاربرد.

مصرف‌زدگی: مصرف‌گرایی.

مصرف‌زده: مصرف‌گرا.

مصرف‌کردن: ۱. به‌کار بردن، استفاده‌کردن، صرف‌کردن؛ ۲. تمام‌کردن.

مصروع: اسم ۱. پری‌زده، جن‌زده، حمله‌ای، دیوانه، دیودیده، دیوزده، صرعی، غشی، مبتلا به صرع؛ ۲. سایه‌زده، سایه‌دار.

مصروف داشتن: ۱. اعمال‌کردن، به کار بردن؛ ۲. صرف‌کردن، مصروف‌کردن، خرج‌کردن؛ ۳. برکنار داشتن، منصرف‌کردن.

مصروف‌شدن: صرف‌شدن، به کار رفتن، مصروف گردیدن.

مصروف: ۱. صرف‌شده، به‌کارفته، مصرف‌شده، به‌مصرف‌رسیده؛ ۲. منصرف.

مصطبه: ۱. سکو، تخت، جایگاه ویژه؛ ۲. میکده، میخانه.

مصطفی: برگزیده، منتخب.

مصطلح: اسم ۱. زبان‌زد؛ ۲. اصطلاح‌شده، تعبیر، واژه ≠ غیرمصطلح.

مصطلح‌شدن: ۱. اصطلاح‌شدن؛ ۲. زبان‌زد‌شدن.

مصعد: ۱. محل صعود؛ ۲. نردبان.

مصفا: ۱. باصفا، پاک، خرم، دلگشا، نزه ≠ دلگیر؛ ۲. بی‌آمیغ، خالص، ناب، زلال ≠ ناخالص، آلوده.

مصلح: اصلاحگر، اصلاح‌کننده، خیراندیش، خیرخواه، صالح، صلاح‌اندیش، نیکوکار ≠ مفسد.

مصلحانه: صفت خیراندیشانه، نیکوکارانه، مصلحت‌بینانه، صلاح‌جویانه.

مصلحت‌آمیز: قید خیرخواهانه، توام با مصلحت.

مصلحت‌اندیش: خیرخواه، خیراندیش، صلاح‌اندیش، مصلحت‌بین، صلاح‌کار.

مصلحت‌اندیشی: ۱. خیراندیشی، خیرخواهی، صلاح‌اندیشی، مصلحت‌بینی، مصلحت‌جویی، مصلحت‌گرایی؛ ۲. چاره‌جویی ≠ مصلحت‌گرایی، مفسده‌جویی.

مصلحت‌بین: صلاح‌اندیش، مصلحت‌نگر.

مصلحت‌بینی: صلاح‌اندیشی، مصلحت‌نگری.

مصلحت جستن: مصلحت خواستن، مصلحت‌جویی‌کردن، چاره‌اندیشیدن، چاره‌اندیشی‌کردن، صلاح‌اندیشی‌کردن.

مصلحت‌جو: خیراندیش، خیرخواه، صلاح‌اندیش، مصلحت‌بین، مصلحت‌گرا ≠ مفسده‌جو.

مصلحت‌جویی: استصلاح، خیراندیشی، خیرخواهی، مصلحت‌اندیشی ≠ مفسده‌جویی.

مصلحت: ۱. خیر، صلاح، صلاح‌جویی، صوابدید؛ ۲. خیراندیشی، خیرخواهی.

مصلحت‌دید: صلاحدید، صوابدید.

مصلحت‌دیدن: صلاح‌دانستن، مصلحت‌دانستن، صواب‌دانستن، مصلحت‌جویی‌کردن، چاره‌اندیشیدن.

مصلوب: به‌صلیب‌آویخته‌شده، دارزده‌شده، به‌دارآویخته.

مصلوب‌کردن: ۱. به‌دار آویختن، دار زدن؛ ۲. مصلوب‌کردن.

مصلی: ۱. جانماز، نمازگاه؛ ۲. سجده‌گاه، مسجد.

مصلی: نمازخوان، نمازکن، نمازگزار.

مصمت: ۱. بی‌صدا، صامت، هم‌خوان؛ ۲. خاموش، صامت ≠ مصوت، واکه.

مص: مک‌زدن، مکیدن، مک زدنی.

مصمم: باعزم، پراستقامت، قاطع ≠ مردد.

مصمم‌شدن: اراده‌کردن، تصمیم گرفتن، عزم‌کردن، عزم جزم‌کردن، مصمم گشتن.

مصنف: ۱. تصنیف‌ساز، شاعر؛ ۲. نویسنده.

مصنوع: ۱. ساختگی، قلابی، مجعول؛ ۲. ساخته، ساخته‌شده.

مصنوعی: ۱. تصنعی، غیرواقعی؛ ۲. جعلی؛ ۳. دروغین، ساختگی ≠ حقیقی، واقعی.

مصوب: ۱. تصویب‌شده، به‌تصویب‌رسیده؛ ۲. قبول‌شده، پذیرفته‌شده.

مصوب‌کردن: تصویب‌کردن، به تصویب رساندن.

مصوت: صدادار، واکدار، واکه ≠ هم‌خوان، مصمت.

مصور: ۱. تصویردار؛ ۲. نقاشی‌شده، منقوش، به‌تصویردرآمده؛ ۳. تصورشده؛ ۴. مجسم.

مصور: صورتگر، صورت‌نگار، نقاش، نقش‌پرداز، نقشگر.

مصوری: صورتگری، نقاشی، نقش‌طرازی.

مصون: ایمن، بری، حفظشده، درامان، محفوظ، نگاه‌داشته.

مصون داشتن: حفظ‌کردن، نگاه داشتن، ایمن داشتن، نگه‌داری‌کردن، مصون‌کردن.

مصون‌سازی: ایمن‌سازی.

مصون‌شدن: مصونیت‌یافتن، مصونیت پیدا‌کردن، ایمن‌شدن، مصون‌گشتن.

مصون ماندن: درامان‌ماندن، محفوظ ماندن، ایمن‌بودن.

مصونیت: ۱. ایمنی؛ ۲. مصون‌بودن، محفوظ‌بودن.

مصیب: امانت‌دار، امین، درستکار ≠ امانت‌خوار.

مصیبت: ۱. آفت، بلا، حادثه، رزیه، رنج، سختی، فاجعه، گرفتاری، نائبه، نکبت؛ ۲. سوگ، عزا، عزاداری، ماتم ≠ خوشی، عیش.

مصیبت‌بار: اندوهبار، فاجعه‌آمیز، فاجعه‌بار.

مصیبت‌خوان: ۱. ذاکر، روضه‌خوان؛ ۲. نوحه‌گر، نوحه‌خوان.

مصیبت دیدن: ۱. داغ‌دیدن، عزادار‌بودن، سوگوار‌بودن؛ ۲. تحمل رنج‌کردن، مشقت دیدن، سختی دیدن، مصیبت‌کشیدن.

مصیبت‌دیده: داغدیده، سوگوار، عزادار، ماتمزده.

مصیبت‌زدگی: تعزیت‌داری، عزاداری، داغدیدگی.

مصیبت‌زده: داغدار، سوگ‌نشین، سوگوار، ماتمزده.

مصیر: ۱. بازگشت، رجعت؛ ۲. عاقبت امر، پایان کار، فرجام کار؛ ۳. باز گشتن؛ ۴. گردیدن، گشتن؛ ۵. رجوع‌کردن؛ ۶. منتهی‌شدن؛ ۷. انتقال‌یافتن.

مضاربه: ۱. تجارت و معامله‌اشتراکی با سرمایه یکی‌ازطرفین قرارداد؛ ۲. زدوخورد‌کردن.

مضارع: حال، آینده، زمان‌حال ≠ ماضی.

مضار: مضرت‌ها، زیانها، گزندها، ضررها، مضرات ≠ منافع، منفعت‌ها، فواید، بهره‌ها، سودها.

مضاعف: دوبرابر، دوچندان، دومقابل.

مضاعف‌شدن: دوبرابرشدن، دوچندان‌شدن.

مضاعف‌کردن: دوبرابر‌کردن، دوچندان‌کردن.

مضاف: ۱. افزوده، اضافه، پیوست، زیادشده؛ ۲. نسبت‌داده شده.

مضافمضامین: مضمون‌ها، مفادها، درون مایه‌ها.

مضایق: ۱. تنگناها، مضیقه‌ها ≠ فراخناها؛ ۲. گذرگاه‌های صعب‌العبور.

مضایقه: ۱. خودداری، دریغ، فروگذاری؛ ۲. تنگ گرفتن، خودداری‌کردن، دریغ ورزیدن، سخت گرفتن.

مضایقه‌کردن: ۱. خودداری‌کردن، دریغ ورزیدن؛ ۲. سخت‌گرفتن، سخت‌گیری‌کردن.

مضبوط: اسم ۱. بایگانی؛ ۲. ضبطشده ثبت‌شده؛ ۳. ضبط، گردآوری؛ ۳. محکم، استوار؛ ۴. بازداشت، توقیف؛ ۵. صحیح، درست، بی‌غلط؛ ۶. ضابطه‌مند؛ ۷. منظم، مرتب؛ ۸. محفوظ.

مضحک: خنده‌دار، کمیک، مسخره، مسخره‌آمیز ≠ غمبار، گریه‌دار.

مضحکه: ۱. بذله؛ ۲. مایه‌خنده.

مضراب: زخمه، شکافه.

مضرات: ۱. زیانها، ضررها، خسران‌ها، مضار؛ ۲. آسیب‌ها، گزندها، صدمات، صدمه‌ها ≠ منافع، فواید.

مضرت: ۱. آسیب، زیان، صدمه، گزند، لطمه ≠ منفعت؛ ۲. زیان رسیدن، گزند رسیدن ≠ فایدت.

مضرت رساندن: ۱. آسیب رساندن، گزند رساندن، صدمه زدن؛ ۲. ضرر زدن، زیان وارد آوردن.

مضر: زیان‌آور، زیان‌بار، زیان‌بخش، زیانمند، ضرربخش ≠ سودمند.

مضرس: ۱. دندانه‌دار، دندانه‌دندانه، کنگره‌ای؛ ۲. آزموده، مجرب ≠ صاف.

مضروب: ۱. زده، کتک‌خورده؛ ۲. بس‌شمرده، عدد ضرب شده ≠ ضارب، مضروب فیه.

مضطرب: آشفته، بی‌آرام، بی‌تاب، بی‌قرار، پریشان‌حال، پریشان‌فکر، دچار اضطراب، دستخوش اضطراب، دلتنگ، دلواپس، سراسیمه، سرگردان، سرگشته، شوریده، غمناک، مشوش، ناآرام، ناراحت، نگران ≠ آرام.

مضطربانه: صفت مشوشانه، بااضطراب، دل‌واپسانه.

مضطرب‌شدن: آشفته‌شدن، پریشان گشتن، مشوش‌شدن، بی‌قرار گشتن، ناآرام‌شدن، بی‌تاب گشتن، دلواپس‌شدن، نگران‌شدن.

مضطرب‌کردن: آشفته‌کردن، پریشان‌کردن، مشوش‌کردن، بی‌قرار‌کردن، آشفته‌خاطر‌کردن، دل‌واپس‌کردن، بی‌تاب‌کردن، نگران‌کردن.

مضطر: ۱. پریشان، تنگدست، فقیر، تهی‌دست؛ ۲. بیچاره، درمانده؛ ۳. دژم؛ ۴. ناچار، مجبور، ناگزیر.

مضطر‌شدن: ۱. بیچاره‌شدن، درمانده گشتن، ناچار گشتن؛ ۲. گرفتار‌شدن، در تنگنا قرار گرفتن؛ ۳. تهی‌دست‌شدن.

مضطر گشتن: ۱. بیچاره‌شدن، درمانده گشتن، ناچار گشتن؛ ۲. گرفتار‌شدن، درتنگنا قرارگرفتن؛ ۳. تهی‌دست‌شدن.

مضل: گمراه‌کننده، منحرف‌ساز ≠ هادی.

مضمار: پهنه، عرصه، میدان.

مضمحل: تباه، درهم‌شکسته، سرکوب، متلاشی، منقرض، منکوب، نابود، ناپدید، نیست.

مضمحل‌شدن: ۱. نابود گشتن، نیست‌شدن، ازمیان رفتن، تباه‌شدن؛ ۲. متلاشی‌شدن، منقرض‌شدن، سرکوب‌شدن، منکوب گشتن.

مضمحل‌کردن: ۱. نابود‌کردن، نیست‌کردن، ازمیان بردن، تباه‌کردن؛ ۲. متلاشی‌کردن، منقرض‌کردن، سرکوب‌کردن، منکوب‌کردن.

مضمر: پنهان، پوشیده، مستتر، نهان ≠ آشکار، عیان.

مضمضه: آب دردهان‌گردانیدن، با آب دهان را شستن، دهان‌شویی.

مضموم: ضمه‌دار.

مضمون‌پرداز: مضمون‌آفرین، مضمون‌ساز.

مضمون‌پردازی: مضمون‌آفرینی، مضمون‌سازی.

مضمون: فحوا، محتوا، مدلول، مفاد، درون‌مایه، موضوع کلام، معنای مطلب.

مضیف: مهمان‌خانه، مهمان‌سرا.

مضیق: صفت ۱. تنگنا، تنگ‌جا؛ ۲. دشوار، سخت، شاق، مشکل.

مضیقه: ۱. تعسر، تنگنا، صعوبت، ضیق، عسرت؛ ۲. کار سخت؛ ۳. سخت‌گیری‌کردن.

مضی‌ء: پرتوافکن، تابان، تابناک، درخشنده، درخشان، روشن ≠ تاریک.

مطابق: ۱. برحسب، طبق، موافق؛ ۲. برابر، مساوی، معادل؛ ۳. سازگار.

مطابقت: برابری، سازگاری، تطابق، مطابقه، موافقت، وفق.

مطابقت داشتن: ۱. تطبیق‌دادن، مقایسه‌کردن؛ ۲. برابر‌بودن، یکسان‌بودن؛ ۳. تطابق داشتن.

مطابق‌کردن: ۱. برابر‌کردن، مساوی‌کردن، معادل‌کردن؛ ۲. تطبیق‌دادن.

مطابقه داشتن: برابر‌بودن، سازگار‌بودن، مطابق‌بودن، یکسان‌بودن.

مطابقه: ۱. مطابقت، مقابله، تطبیق‌دهی؛ ۲. برابری، همانندی؛ ۳. اتحاد، اتفاق؛ ۴. متفق‌شدن، متحد‌شدن، اتفاق‌کردن؛ ۵. برابر‌کردن.

مطاع: ۱. اطاعت‌شده ≠ مطیع؛ ۲. فرمان‌روا.

مطاف: طوافگاه، محل‌طواف.

مطالب: ۱. مطلب‌ها، موضوع‌ها؛ ۲. گفته‌ها، نوشته‌ها؛ ۳. خبرها، گزارش‌ها؛ ۴. قضایا، مسایل؛ ۵. مقاصد، مقصدها، خواسته‌ها.

مطالبه: ۱. ادعا، بازجست، بازخواست، تقاضا، طلب؛ ۲. جستن، خواستن، طلب‌کردن، بازجستن.

مطالبه‌کردن: ۱. طلب‌کردن؛ ۲. حق‌خواهی‌کردن، حق خود راخواستن.

مطالعات: بررسی‌ها، پژوهش‌ها، تحقیقات، مطالعه‌ها.

مطالعه: ۱. خواندن، قرائت؛ ۲. بررسی، پژوهش، تتبع، تحقیق؛ ۳. دراست.

مطالعه‌کردن: خواندن، به‌دقت بررسی‌کردن، پژوهیدن، تحقیق‌کردن.

مطاوع: ۱. تابع، رام، فرمانبردار، مطیع؛ ۲. سازگار، موافق.

مطاوعت: ۱. اطاعت، پذیرش، پیروی، سازگاری، فرمانبری، مطاوعه‌کردن، مزاح‌کردن؛ ۲. فرمان بردن، اطاعت‌کردن.

مطاوعت‌کردن: اطاعت‌کردن، فرمان بردن ≠ نافرمانی‌کردن.

مطاوی: ۱. حلقه‌ها، شکن‌ها، لابه‌لا؛ ۲. پیچیدگیها، مطوی‌ها؛ ۳. مضامین، مضمون‌ها.

مطایبات: مطایبه‌ها، مزاح‌ها، شوخی‌ها، هزل‌ها.

مطایبه‌آمیز: خنده‌دار، شوخی، طنزآمیز، هزل‌آمیز.

مطایبه: ۱. خوش‌طبعی، شوخی، ظرافت، لودگی، مزاح، هزل؛ ۲. شوخی‌کردن، مزاح‌کردن.

مطایبه‌کردن: شوخی‌کردن، مزاح‌کردن، لودگی‌کردن.

مطبخ: آشپزخانه، تنورخانه.

مطبعه: چاپخانه.

مطبعه‌چی: چاپچی، چاپخانه‌دار.

مطب: کلینیک، محکمه، دفترپزشک.

مطبوخ: ۱. پخته، پخته شده؛ ۲. جوشانده، عصاره، دم‌کرده.

مطبوعات: ۱. جراید، روزنامه‌ها، مجلات؛ ۲. نوشته‌های چاپی.

مطبوعاتی: اسم ۱. مربوط به مطبوعات، منسوب به مطبوعات؛ ۲. مطبوعات‌چی؛ ۳. روزنامه‌نویسی.

مطبوع: پسندیده، خوب، خوشایند، کش، دلپذیر، دلپسند، دلچسب، دلخواه، زیبا، مرغوب، مفطور، مطلوب، مقبول، ملایم، نیک ≠ نامطبوع.

مطران: آرشوک، اسقف، خلیفه، کشیش.

مطر: باران، بارش، غیم، مزن.

مطرب: خنیاگر، رامشگر، ساززن، مغنی، سرودخوان، شکافه‌زن، مغنی، موسیقی‌دان، نوازنده، نواساز، نواگر.

مطربه: خنیاگر، رامشگر، مغنیه، نوازنده.

مطربی: خنیاگری، رامشگری، مغنی‌گری، نوازندگی.

مطرح‌کردن: طرح‌کردن، به بحث گذاشتن.

مطرح: ۱. مورد بحث؛ ۲. موردتوجه؛ ۳. طرح‌شده.

مطرد: ۱. زوبین، نیزه؛ ۲. درفش، رایت؛ ۳. دیبا، حریر.

مطرز: ۱. نقش‌ونگاردار، گل‌وبوته‌دار، حاشیه‌دار، منقش؛ ۲. مزین.

مطرقه: پتک، چکش.

مطرود: ۱. رانده، رجیم، عاق، مردود، منفور؛ ۲. متروک؛ ۳. نکوهیده.

مطرود‌شدن: رانده‌شدن، طرد‌شدن، کنار گذاشته‌شدن.

مطرود‌کردن: کنارگذاشتن، طرد‌کردن، راندن.

مطعم: رستوران، غذاخوری، قهوه‌خانه، کافه.

مطفف: کژترازو، کم‌فروش.

مطلا: زراندود، طلاکاری‌شده، مذهب، مطلی ≠ مفضض.

مطلب: ۱. خواسته، مراد، مقصود؛ ۲. جریان، سوژه، قضیه، مساله، موضوع، نکته.

مطلع: آگاه، اهل، بااطلاع، باخبر، بصیر، خبره، خبیر، دانشمند، مخبر، مسبوق، مستحضر، مشرف، وارد، واقف ≠ ناآگاه.

مطلع: ۱. خاستنگاه، برآمدنگاه؛ ۲. جایگاه، طلوع؛ ۳. آغاز کلام، بیت‌اول (شعر، غزل، قصیده) ≠ مقطع.

مطلع‌ساختن: آگاه‌کردن، اطلاع‌دادن، اعلام‌کردن، باخبر‌ساختن، خبر‌کردن.

مطلع‌شدن: آگاه‌شدن، بااطلاع‌شدن، باخبر‌شدن، مستحضر‌شدن، اطلاع‌یافتن ≠ بی‌خبر ماندن.

مطلق: ۱. آزاد، بی‌قید، رها؛ ۲. تام، تمام، کامل؛ ۳. یکدست، یکسره؛ ۴. خالص؛ ۵. مجرد ≠ مقید.

مطلقاً: ۱. تمام.

مطلق‌العنان: خودرای، خودسر، خودکامه، مستبد.

مطلقه: اسم بی‌شو، بیوه، بی‌همسر، جداشده، طلاق‌گرفته ≠ متاهل.

مطلوب: پسندیده، خواسته، خوشایند، موردنظر، دلخواه، محبوب، مرغوب، مساعد، مطبوع، مقبول، مقصود ≠ نامطلوب.

مطمئن: آرام، آسوده‌خاطر، ایمن، خاطرجمع، دلگرم، زاهل، قانع، معتمد، موثق، قابل اطمینان، موثوق، واثق ≠ نامطمئن.

مطمئنمطمئن‌شدن: آسوده‌خاطر‌شدن، خاطرجمع‌شدن، اطمینان‌یافتن ≠ مشکوک‌شدن.

مطمئن‌کردن: آسوده خاطر‌کردن، خاطرجمع‌کردن، مطمئن‌ساختن، اطمینان‌دادن ≠ مشکوک‌شدن.

مطمح: ۱. مقصود، منظور، موردنظر؛ ۲. دیدگاه، فراچشم، نظرگاه.

مطمع: ۱. مورد طمع، مورد آز؛ ۲. آرزو، هوس.

مطول: طولانی، دراز.

مطهرات: پاک‌کننده‌ها، تطهیرکننده‌ها، طاهرکننده‌ها ≠ نجاسات.

مطهر: ۱. پاک، پاکیزه، زکی، طاهر، منقح؛ ۲. تطهیرشده، پاک‌شده ≠ ناپاک.

مطیب: خوشبوساز، معطرکننده.

مطیب: خوش‌بو، عطرآلود، معطر ≠ بدبو.

مطیع: تابع، تسلیم، رام، رهوار، سربه‌راه، زیردست، سازگار، فرمان‌بر، فرمان‌بردار، مطاوع، منقاد، وابسته ≠ سرکش، نافرمان.

مطیع‌شدن: منقاد گشتن، سربه‌راه‌شدن، فرمان‌بردار‌شدن، تابع‌شدن، تسلیم‌شدن ≠ سرکش‌شدن.

مطیع‌کردن: فرمان‌بردار‌کردن، منقاد‌کردن.

مظالم: ۱. ستم‌ها، بیدادها، بیدادگری‌ها؛ ۲. مظلمه‌ها، مظلمت‌ها، زورستانی‌ها؛ ۳. دادخواهی‌ها؛ ۴. دادگاه، محکمه.

مظان: ۱. مظنه‌ها؛ ۲. جای شک‌و گمان.

مظاهرت: ۱. امداد، پشت‌گرمی، پشتیبانی، حمایت، کمک، مدد، مساعدت، معاضدت، هواداری، یارمندی، یاری؛ ۲. یاری‌کردن، پشتیبانی‌کردن.

مظاهر: حمایت‌کننده، حمایتگر، پشتیبان، حامی، هم‌پشت.

مظاهر: ۱. مظهرها، جلوه‌ها؛ ۲. سمبل‌ها، نشانه‌ها؛ ۳. نمودها، تجلیات.

مظروف: محتوا، محتوای ظرف ≠ ظرف.

مظفرانه: پیروزمندانه، ظفرمندانه، فاتحانه.

مظفر: پیروز، پیروزمند، ظفرمند، ظفریافته، غالب، فاتح، فیروزمند، کامیاب ≠ مغلوب، مقهور.

مظفر‌شدن: پیروزشدن، غالب‌شدن، فاتح‌شدن، فیروزمند‌شدن ≠ مغلوب گشتن.

مظلل: سایه‌دار.

مظلم: تار، تاریک، تیره، ظلمانی ≠ روشن.

مظلمه: ۱. دادخواهی؛ ۲. ستم، ظلم؛ ۳. زورستانی.

مظلومانه: قید ۱. مظلوم‌وار؛ ۲. آرام، ساکت.

مظلوم: صفت ستم‌دیده، ستم‌کشیده ≠ جبار، ظالم.

مظلوم‌کش: صفت زبون‌گیر، مظلوم‌چزان، مظلوم‌گداز ≠ مظلوم‌نواز.

مظلوم‌نما: مظلوم‌نمون.

مظلومیت: بی‌گناهی، ستم‌دیدگی، مظلومی ≠ جباریت.

مظله: چادر، چتر، خیمه، سایبان.

مظنون‌شدن: ظنین‌شدن، بدگمان‌شدن.

مظنون: ۱. ظنین، بدگمان؛ ۲. متهم، مشکوک، درمظان ≠ مبرا؛ ۳. نامعلوم، نامحقق.

مظنه: ۱. ارزش، بها، قیمت، گمانه، نرخ؛ ۲. حدس، گمان؛ ۳. تخمین.

مظهر: ۱. تجلی‌گاه، تماشاگاه، تماشاگه، جلوه‌گاه، محل ظهور، منظر؛ ۲. تجلی، نمود؛ ۳. نماد، نشانه.

معابد: پرستشگاهها، معبدها، عبادتگاهها.

معابر: گذرگاهها، شوارع، راهها، معبرها، گذرها.

معاتبه: ۱. تشر، تندی، توپ، سرزنش، عتاب، ملامت، سرکوفت، نکوهش؛ ۲. سرزنش‌کردن، عتاب‌کردن، خشم گرفتن.

معاد: ۱. آخرت، رستاخیز، رستخیز، عالم آخرت، قیامت؛ ۲. بازگشت، بعث، حشر؛ ۳. باز گشتن، عود‌کردن.

معادشناسی: آخرت‌شناسی، رستاخیزشناسی.

معادل: صفت ۱. اندازه، به‌اندازه، برابر، کفو، مساوی، مقابل، هم‌سنگ، هم‌طراز، یکسان ≠ نابرابر؛ ۲. هم‌معنی، مترادف ≠ متضاد.

معادله: برابری، تساوی، هم‌وزنی ≠ نابرابری.

معادن: کانها، کانسارها، معدنها.

معاذ: پناه، پناهگاه، ملاذ.

معاذیر: ۱. عذرها، پوزش‌ها؛ ۲. بهانه‌ها، دستاویزها.

معارج: ۱. پله‌ها، پلکان‌ها؛ ۲. نردبان‌ها، مصعدها.

معارض: حریف، دشمن، رقیب، عدو، مخالف، مدعی، معاند، هماورد ≠ محب، موافق، دوستدار.

معارضه: ۱. رویارویی، ستیز، مخالفت، ستیزه، مقابله؛ ۲. ستیزه‌کردن.

معارضه‌کردن: ۱. ستیز‌کردن، جنگیدن؛ ۲. مخالفت‌کردن؛ ۳. مقابله‌کردن، رویارویی‌کردن.

معارف: ۱. آموزش‌وپرورش، فرهنگ؛ ۲. حکمت‌ها، دانش‌ها، علوم، معرفت‌ها.

معارف‌پرور: فرهنگ‌پرور، دانش‌پرور، فرهنگ‌گستر.

معارفه: آشنایی، شناخت، معرفی.

معاریف: صفت اشراف، اعیان، بزرگان، رجال، سرشناسان، مشاهیر، نجبا.

معاش: ۱. اعاشه، گذران، معیشت، نفقه؛ ۲. زندگانی، زندگی؛ ۳. مزد، حقوق.

معاشر: آمیزگار، جلیس، دوست، هم‌سخن، محشور، مصاحب، هم‌صحبت، هم‌نشین، یار.

معاشرت: آمیزش، اختلاط، انس، صحبت، حشر، خلط، مجالست، مخالطت، مراوده، همدمی، هم‌نشینی.

معاشر‌شدن: هم‌نشین‌شدن، هم‌صحبت‌شدن، معاشرت‌کردن.

معاشقه: ۱. تجمش، عشقبازی، عشق‌ورزی، معاشقت، مغازله، ملاعبه، مهرورزی؛ ۲. عشقبازی‌کردن، مهر ورزیدن.

معاشقه‌کردن: عشقبازی‌کردن، عشق‌ورزی‌کردن، مهرورزی‌کردن.

معاصر: ۱. هم‌دوره، هم‌زمان، هم‌عصر؛ ۲. امروزین، امروزه، جدید.

معاصی: گناهان، بزه‌ها، ذنوب، جرم‌ها، معصیت‌ها ≠ طاعات، عبادات.

معاضد: پشتیبان، پناه، حامی، کمک، معاون، معین، یار، یاور.

معاضدت: ۱. دستگیری، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاونت، هم‌دستی، همراهی، یاری، یاوری؛ ۲. کمک‌کردن، یاری‌کردن.

معاضدت‌کردن: یاری‌کردن، کمک‌کردن، یاری‌دادن، مساعدت‌کردن.

معاف: اسم بخشوده، صرف‌نظر، عفو.

معاف‌کردن: ۱. بخشودن، عفو‌کردن، معاف داشتن؛ ۲. برکنارداشتن، معاف داشتن.

معافی: بخشودگی، معافیت.

معافیت: بخشودگی، معافی.

معاقب: ۱. عقاب‌کننده، عذاب‌دهنده، جزادهنده؛ ۲. دنبال‌کننده، درپی‌رونده.

مع‌الاسف: بدبختانه، مع‌التاسف، متاسفانه ≠ خوشبختانه.

معالج: صفت درمانگر، درمان‌کننده، علاج‌کننده، مداواگر.

معالجه‌پذیر: درمان‌پذیر، علاج‌پذیر ≠ علاج‌ناپذیر.

معالجه: ۱. تداوی، درمان، شفا، معالجت، علاج، مداوا؛ ۲. درمان‌کردن، مداوا‌کردن، علاج‌کردن.

معالجه‌شدن: شفایافتن، درمان‌شدن، علاج‌شدن، بهبود‌یافتن، مداوا‌شدن.

معالجه‌کردن: علاج‌کردن، درمان‌کردن، مداوا‌کردن، شفا‌دادن.

معالجه‌ناپذیر: درمان‌ناپذیر، علاج‌ناپذیر، غیرقابل‌درمان ≠ علاج‌پذیر.

معالم: نشانه‌ها، علامت‌ها، راه‌نماها.

مع‌الوصف: باوجوداین، مع‌هذا.

معاملات: ۱. معامله‌ها، دادوستدها، خریدوفروش‌ها، بده‌وبستانها؛ ۲. رفتارها، کردارها، اعمال.

معامله: ۱. ابتیاع، تجارت، خریدوفروش، دادوستد، سودا، سوداگری؛ ۲. سروکار، رفتار؛ ۳. مبادله؛ ۵. بده‌وبستان؛ ۶. خریدوفروش‌کردن، دادوستد‌کردن؛ ۷. آلت‌تناسلی (مرد).

معامله‌کردن: ۱. دادوستد‌کردن، خریدوفروش‌کردن، سوداگری‌کردن؛ ۲. رفتار‌کردن.

معامله‌گر: بازرگان، پیشه‌ور، تاجر، سوداگر، کاسب.

معامله‌گری: دادوستد، تجارت.

معاندت: ۱. دشمنی، ستیز، ستیزه‌جویی، عناد، گردنکشی، مخالفت، معانده؛ ۲. ستیزیدن، عنادورزیدن، ستیزه‌جویی‌کردن.

معاند: اسم ۱. خصم، دشمن، عدو، متخاصم، معارض، منازع؛ ۲. سرکش، لجوج، نافرمان ≠ معاون، معاضد.

معانقه: دست‌درگردن یکدگرافکندن، یکدیگر را در آغوش گرفتن، یکدیگررادر آغوش کشیدن.

معانی: ۱. معناها، مفاهیم ≠ الفاظ؛ ۲. مقاصد.

معاودت: ۱. برگشت، عودت، بازگشت، رجعت، عود، مراجعت؛ ۲. بازگشتن، مراجعت‌کردن ≠ عزیمت.

معاودت‌دادن: برگرداندن، بازگشت‌دادن، رجعت‌دادن، عودت‌دادن.

معاوضه: الش، تاخت، تبادل، تبدل، تبدیل، تعویض، تهاتر، مبادله، معاوضت.

معاوضه‌کردن: تعویض‌کردن، عوض‌کردن، تاخت زدن، تبدیل‌کردن.

معاون: پیشکار، دستیار، کمک، مباشر، مددکار، ممد، ناظم، نایب، هم‌دست، یار، یاور.

معاونت‌کردن: ۱. شرکت‌کردن، هم‌دستی‌کردن؛ ۲. کمک‌کردن، یاری‌کردن.

معاونت: ۱. نیابت؛ ۲. مددکاری، یاری، کمک؛ ۳. هم‌دستی، شرکت.

معاهده بستن: پیمان‌بستن، عهد‌کردن، قرارداد امضا‌کردن، معاهده‌کردن.

معاهده: پیمان، عهدنامه، قرارداد، مقاوله.

معایب: بدی‌ها، زشتی‌ها، عیبها ≠ محاسن.

معاینه: ۱. امتحان، بازبینی، بازدید، بررسی؛ ۲. مشاهده، بررسی (وضع‌بیمار).

معاینه‌شدن: ۱. بررسی‌شدن، آزمایش‌شدن؛ ۲. چک‌شدن.

معاییر: ۱. معیارها، ملاک‌ها؛ ۲. عیارها، اندازه‌ها.

مع: با، معیت ≠ بدون، بی.

معبد: آتشکده، خانقاه، دیر، دیمه، صومعه، عبادتخانه، عبادتگاه، کلیسا، کنیسه، هیکل.

معبر: تعبیرگر، خوابگزار، گزارنده.

معبر: ۱. خدک، خیابان، راه، عبورگاه، گذر، گذرگاه، محل‌عبور؛ ۲. گدار، گذرگاه رودخانه.

معبود: ۱. مورد پرستش ≠ عابد، پرستشگر؛ ۲. خدا، پروردگار.

معتاد: صفت ۱. آمخته، اخت، خوگر، خوگیر، مالوف، مانوس؛ ۲. افیونی، تریاکی، وافوری، افیون‌خور.

معتاد‌شدن: ۱. خوگرفتن، انس گرفتن، خوگیر‌شدن؛ ۲. عادت‌کردن؛ ۳. افیونی‌شدن، تریاکی‌شدن.

معتاد‌کردن: ۱. خودادن، انس‌دادن، عادت‌دادن، آمخته‌کردن؛ ۲. افیونی‌کردن، تریاکی‌کردن.

معتبر: ۱. ارزشمند، مهم؛ ۲. آبرومند، امین، باآبرو، بااعتبار، باحیثیت؛ ۳. گرانمایه، معتمد؛ ۴. مستند، موثق؛ ۵. عبرت‌گرفته ≠ غیرمعتبر.

معتدل: ۱. آرام، ملایم، میانه‌رو، نرم‌خو؛ ۲. معتدله؛ ۳. دارای اعتدال؛ ۴. راست، مستقیم ≠ تندرو؛ ۵. کج، کژ.

معتذر: عذرخواه، پوزش‌خواه، عذرآورنده ≠ پوزش‌پذیر، عذرپذیر.

معترض: صفت اعتراض‌کننده، اعتراض‌گر، ایرادگیر، خرده‌گیر، مخالف، معارض، منتقد، ناراضی، نارضا، واخواه.

معترض‌شدن: اعتراض‌کردن، ایراد گرفتن، خرده گرفتن، انتقاد‌کردن، واخواهی‌کردن.

معترف: خستو، قایل، مقر، اعتراف‌کننده، اقرارکننده، مذعن.

معترف‌شدن: ۱. اعتراف‌کردن، اقرار‌کردن، خستو‌شدن؛ ۲. اذعان‌کردن.

معتزل: صفت زاویه‌نشین، عزلت‌گزین، گوشه‌گیر، گوشه‌نشین، معتکف.

معتقدات: عقاید، عقیده‌ها، باورها، باورمندی‌ها ≠ اعمال.

معتقد: ۱. باورمند، عقیده‌مند، باایمان، مومن، موقن؛ ۲. گرونده ≠ بی‌اعتقاد، منکر.

معتقد‌شدن: ۱. باور‌کردن، مطمئن‌شدن؛ ۲. اعتقاد آوردن، ایمان‌آوردن، گرویدن ≠ منکر‌شدن؛ ۳. ارادت پیدا‌کردن.

معتکف: صفت ۱. زاویه‌نشین، عاکف، خلوت‌گزیده، عزلت‌نشین، گوشه‌گیر، گوشه‌نشین، معتزل، مقیم؛ ۲. زاهد، متعبد.

معتکف‌شدن: گوشه‌گیر‌شدن، عزلت گزیدن، به عزلت نشستن، زاویه‌نشین‌شدن، مقیم‌شدن، عاکف‌شدن، گوشه‌نشین‌شدن.

معتل: ۱. بیمار، مریض؛ ۲. کلمه‌ای که در ساختار آن حروف عله باشد.

معتمد: استوار، استوان، امین، بااعتبار، درستکار، موتمن، متکی، محرم، مستند، مطمئن، معتبر، موثق، واثق ≠ غیرمعتمد، ناموثق.

معتنابه: بسیار، زیاد، شایان، قابل‌اعتنا، قابل‌توجه، گزاف، هنگفت ≠ کم، معدود.

معجب: بانخوت، خودبین، خودپسند، خودخواه، خودستا، متکبر ≠ افتاده، متواضع.

معجر: روسری، سرانداز، مقصوره، چارقد.

معجزآسا: صفت اعجازآمیز، اعجازگونه، معجزه‌آسا، معجزگونه.

معجز: ۱. اعجاز، کرامت، معجزه؛ ۲. خارق‌العاده، شگفت‌انگیز.

معجز‌کردن: ۱. معجزه‌کردن، اعجاز‌کردن؛ ۲. کار خارق‌العاده انجام‌دادن، شاهکار‌کردن؛ ۳. معجزه‌گری‌کردن؛ ۴. معجزنما‌شدن.

معجزه: ۱. اعجاز، معجز؛ ۲. کرامت؛ ۳. استدراج.

معجم: ۱. فرهنگ، قاموس، کتاب لغت، واژه‌نامه؛ ۲. حرف نقطه‌دار.

معجون: اسم ۱. آمیخته، سرشته؛ ۲. مخلوطی از چند ماده یا دارو، داروی‌تقویتی.

معد: ۱. آماده، مهیا؛ ۲. مرتب؛ ۳. شمرده‌شده، حساب‌شده.

معدلت‌جویانه: دادگرانه، عادلانه ≠ بیدادگرانه.

معدلت: داد، دادگری، دادگستری، عدالت، عدل، منصفت ≠ مظلمه، بیداد.

معدلت‌گستر: دادبخش، دادگر، دادور، عادل، عدالت‌گستر، عدل‌پرور، معدلت‌پرور ≠ بیدادگر.

معدل: ۱. حدوسط، میانگین ≠ حداکثر، حداقل؛ ۲. تعدیلگر، تعدیل‌کننده.

معدن‌چی، معدنچی: معدن‌کار، کارگر معدن، معدن‌کاو.

معدن‌شناس: کان‌شناس، متخصص معدن.

معدن‌شناسی: کان‌شناسی.

معدن: ۱. کانسار، کان؛ ۲. اصل؛ ۳. سرچشمه، منشا.

معدود: ۱. اندک، انگشت‌شمار، قلیل، کم ≠ بسیار، کثیر، معتنابه؛ ۲. شمرده‌شده.

معدوم: ۱. زایل، فانی، فنا، محو، نابود، نیست، هلاک ≠ هست؛ ۲. نابودگشته ≠ موجود.

معدوم‌شدن: نیست‌شدن، نابود‌شدن، زوال‌یافتن، هلاک گشتن، محوشدن.

معدوم‌کردن: ۱. نیست‌کردن، نابود‌کردن، از بین بردن؛ ۲. محو‌کردن، به زوال کشانیدن؛ ۳. هلاک‌کردن.

معده: شکنبه، شکمبه، دستگاه‌گوارش.

معدی: مربوط به معده، گوارشی.

مع‌ذالک: بااین‌حال، باوجوداین، مع‌الوصف.

معذب: ۱. درعذاب، ناراحت، دررنج؛ ۲. عذاب‌شده، شکنجه‌شده.

معذب‌کردن: عذاب‌دادن، اذیت‌کردن، شکنجه‌کردن.

معذرت: اعتذار، پوزش‌خواهی، پوزش، عذر.

معذرت‌خواستن: پوزش‌خواستن، پوزش‌طلبیدن، عذرخواهی‌کردن.

معذرت‌خواه: پوزش‌خواه، پوزش‌طلب، عذرخواه ≠ معذرت‌پذیر، پوزش‌پذیر.

معذرت‌خواهی: پوزش‌خواهی، پوزش‌طلبی، عذرخواهی.

معذور: اسم ۱. پوزش‌خواه؛ ۲. بخشوده، معاف؛ ۳. قاعده، رگل، عادت ماهانه.

معذور داشتن: ۱. معاف‌کردن، معذور‌کردن؛ ۲. عذر پذیرفتن.

معذوریت: بخشودگی، پوزش، معافیت.

معرا: ۱. برهنه، عریان، ناپوشیده، معری؛ ۲. بی‌بهره، بی‌نصیب، محروم.

معراج: ۱. صعود، عروج؛ ۲. پلکان، نردبان ≠ نزول، هبوط.

معرب: واژه دخیل در زبان‌عربی، کلمه بیگانه تازی‌شده، واژه‌عربی شده ≠ مفرس.

معرض: روی‌گردان، اعراض‌کننده، اعراضگر.

معرض‌شدن: اعراض‌کردن، روی‌گردان‌شدن.

معرض: ۱. موضع، جایگاه؛ ۲. صحنه، عرضگاه، نمایشگاه؛ ۳. دسترس.

معرفت: ۱. آگاهی، اطلاع، بینش، حکمت، دانش، شناخت، شناسایی، عرفان، عقل، علم، فرهنگ، فضیلت، کمال، وقوف؛ ۲. شناختن، وقوف‌یافتن.

معرف: ۱. شناسا، شناسنده؛ ۲. تعریف‌گر.

معرفی‌شدن: ۱. شناسانده‌شدن؛ ۲. ارائه‌شدن، عرضه‌شدن.

معرفی: ۱. شناسایی، معارفه؛ ۲. شناساندن.

معرفی‌کردن: ۱. شناساندن؛ ۲. ارائه‌کردن، عرضه‌کردن.

معرق: خوی‌آور، عرق‌زا.

معرکه: ۱. آوردگاه، رزمگاه، میدان؛ ۲. هنگامه، ازدحام؛ ۳. پیکار، جدال، جنگ؛ ۴. شاهکار، کارشایان؛ ۵. دردسر، گرفتاری، مخمصه؛ ۶. نمایش خیابانی؛ ۷. فوق‌العاده، عالی؛ ۸. شگفت‌انگیز؛ ۹. گرم، پررونق.

معرکه راه انداختن: ۲. ازدحام‌کردن، جاروجنجال راه انداختن.

معرکه‌کردن: ۱. شاهکار‌کردن، کار شایان‌کردن؛ ۲. هنگامه‌کردن.

معرکه‌گیر: اسم رسن‌باز، شعبده‌باز، معرکه‌چی، معرکه‌بند، معرکه‌ساز ≠ معرکه‌شکن.

معروض داشتن: به‌عرض رسانیدن، گفتن، عرضه‌کردن، گفتن، عرض‌کردن.

معروض‌شدن: عرض‌شدن، گفتن، عرضه‌شدن، گفته‌شدن.

معروض: ۱. عرض‌شده، بیان‌شده، اظهارشده؛ ۲. عرضه شده.

معروف: صفت ۱. اسمی، بنام، خنیده نام، خوش‌نام، زبانزد، سرشناس، شناخته، شهره، شهیر، مشهور، نام‌آور، نامدار، نامور، نامی؛ ۲. نیکی، حسنه؛ ۳. دانسته ۱. ≠ گمنام؛ ۲. منکر.

معروف‌شدن: شناخته‌شدن، سرشناس‌شدن، مشهور گشتن، شهره‌شدن، به شهرت رسیدن، شهرت‌یافتن، زبان‌زد گشتن.

معروفه: جنده، خودفروش، روسپی، بلایه، زانیه، زناکار، فاحشه، قحبه، لکاته، هرجایی ≠ نجیبه.

معروفیت: آوازه، اشتهار، شناختگی، شهرت، صیت، محبوبیت، نامبرداری، ناموری ≠ گمنامی.

معز: ارجمند، بزرگوار، عزیز، محترم، معظم، مکرم.

معزز: عزتمند، عزیز، گرامی، محترم، مکرم.

معزم: ۱. افسونگر، جادوگر، ساحر؛ ۲. مارافسا.

معزول: برکنار، خلع، عزل، مخلوع ≠ منصوب، شاغل.

معزول‌شدن: ۱. برکنارشدن، عزل‌شدن، خلع‌شدن، کنار گذاشته‌شدن، معلق‌شدن ≠ منصوب‌شدن؛ ۲. دور‌شدن، جداشدن.

معزول‌کردن: ۱. برکنار‌کردن، عزل‌کردن، خلع‌کردن، از کاربرکنار‌کردن، کنار گذاشتن، برداشتن ≠ منصوب‌کردن، گماشتن، برگماشتن؛ ۲. دور‌کردن، جدا‌کردن.

معسر: تنگ‌دست، تهی‌دست، نیازمند، فقیر، عسرت‌زده ≠ فراخ‌دست.

معسر: دشوار، مشکل، پیچیده، سخت ≠ میسر.

معشر: انجمن، جماعت، جمعیت، حزب، حلقه، گروه، مجلس.

معشوق: اسم ۱. جانان، دلارام، دلبر، دلداده، دل‌ربا، دوست، دوستگان، شاهد، محبوب، محبوبه، نگار، یار؛ ۲. فاسق، رفیقه ≠ عاشق؛ ۳. رفیق ≠ معشوقه.

معشوقه‌باز: اسم معشوق‌باز، معشوقه‌پرست، معشوق‌باره.

معشوقه: اسم ۱. جانانه، دلبر، دلدار، محبوبه، نگار، یار؛ ۲. رفیقه، فاسق، نشانده؛ ۳. نشمه، نم‌کرده ≠ عاشق.

معصومانه: ۱. معصوم‌وار؛ ۲. بی‌گناهانه.

معصوم: ۱. بی‌گناه؛ ۲. پارسا؛ ۳. پاک‌جامه، پاک‌دامن، عفیف؛ ۴. خطاناپذیر ≠ اثیم، گناهکار.

معصومه: پاک، بی‌گناه، باعصمت، عصمت‌پرست، پاک‌دامن.

معصومیت: ۱. بی‌گناهی، پاکدامنی؛ ۲. عفاف، سادگی، بی‌پیرایگی؛ ۳. مظلومیت.

معصیت: ۱. اثم، بزه، تقصیر، جرم، خطا، ذنب، فجور، گناه، منکر؛ ۲. نافرمانی‌کردن، عصیان ورزیدن، گناه‌کردن؛ ۳. نافرمانی ≠ ثواب.

معصیت‌کار: اسم اثیم، بزهکار، عاصی، گناهکار، مذنب ≠ ثوابکار.

معضل: بغرنج، پیچیده، دشوار، سخت، صعب، مساله، مشکل، معقد ≠ سهل، آسان.

معطر: بویا، خوشبو، دماغ‌پرور، عاطر، عطرآگین، عطرآمیز، گل‌بو، گل‌بیز، نافه‌بو ≠ بویناک، گندیده، متعفن.

معطر‌کردن: عطرآگین‌کردن، خوش‌بو‌ساختن، عطرآلود‌کردن.

معطس: عطسه‌آور، عطسه‌زا.

معطل: ۱. بلاتکیف، منتظر؛ ۲. بی‌حاصل، بی‌کار، عاطل، بی‌مصرف، بی‌استفاده؛ ۳. فروهشته، معلق.

معطل‌شدن: ۱. بی‌کار ماندن؛ ۲. منتظر‌شدن، منتظر ماندن، بی‌بهره ماندن، بی‌حاصل ماندن؛ ۳. معوق ماندن؛ ۴. تاخیر داشتن، تاخیر‌کردن.

معطل‌کردن: ۱. بلاتکلیف گذاشتن، منتظرگذاشتن؛ ۲. معلق‌گذاشتن؛ ۳. درنگ‌کردن، تاخیر‌کردن، دیر‌کردن؛ ۴. متوقف‌کردن، تعطیل‌کردن.

معطل گذاشتن: ۱. رها‌کردن، ول‌کردن؛ ۲. بلااستفاده گذاشتن؛ ۳. بلاتکلیف گذاشتن.

معطل ماندن: ۱. سرگردان ماندن، بلاتکیف‌شدن؛ ۲. منتظر ماندن، منتظر‌شدن؛ ۳. تعطیل‌شدن، متوقف‌شدن؛ ۴. بی‌استفاده ماندن، بی‌مصرف ماندن؛ ۵. عاطل‌ماندن، بی‌کار ماندن؛ ۶. خالی‌شدن، متروک‌شدن؛ ۷. خالی گذاشتن، متروک ماندن.

معطلی: ۱. تاخیر، درنگ؛ ۲. انتظار، بلاتکلیفی، عطلت؛ ۳. فروگذاری، وقفه.

معطوف: ۱. مورد نظر، موردتوجه؛ ۲. متمایل، متوجه؛ ۳. عطف‌شده، برگشت.

معطی: بخشنده، عطاکننده، وهاب.

معظم: بزرگ، سترگ، کلان.

معظم: گران‌قدر، معز، بزرگوار.

معفو: بخشوده، بخشیده.

معقد: بغرنج، پیچیده، سخت، صعب، دشوار، غامض، گره‌دار، مبهم، مشکل، معضل، مغلق ≠ ساده.

معقولات: مدرکات ≠ محسوسات.

معقولانه: صفت عاقلانه، بخردانه، خردورزانه ≠ غیرمعقولانه، جاهلانه.

معقول: ۱. پسندیده، روا، شایست، مناسب، موجه؛ ۲. عقلایی، منطقی؛ ۳. دانسته، دریافته؛ ۴. سربه‌زیر، فرهیخته، مودب ≠ نامعقول.

معکوس: باژگونه، سرنگون، نگونسار، وارون، واژگون.

معکوس‌شدن: واردشدن، وارونه‌شدن، برعکس‌شدن.

معکوس‌کردن: وارد‌کردن، وارونه‌کردن، برعکس‌کردن.

معلاق: ۱. قلاب، گیره؛ ۲. قناره.

معلق: ۱. آونگ، آویخته، آویزان، اندروا، تعلیق‌شده، سرازیر، سرنگون؛ ۲. معطل، معوق؛ ۳. برکنار، بلاتکلیف، پادرهوا، بی‌پایه، غیرثابت؛ ۴. آونگ‌دار، به‌صورت معلق.

معلق‌شدن: ۱. آویزان‌شدن، آویخته‌شدن؛ ۲. به حالت تعلیق درآمدن؛ ۳. موقتبرکنار‌شدن.

معلق‌کردن: ۱. آویختن، آویزان‌کردن؛ ۲. برکنار‌کردن، معزول‌کردن؛ ۳. تعلیق؛ ۴. به حال تعلیق درآوردن، معطل گذاشتن، معوق گذاشتن.

معلق ماندن: ۱. به‌حالت تعلیق درآمدن؛ ۲. پادرهوا ماندن.

معلم: اسم آموزنده، آموزگار، اتابک، استاد، پرورش‌دهنده، پروراننده، دبیر، لله، مدرس، مربی، هادی ≠ دانش‌آموز، شاگرد.

معلمی: آموزگاری، مربیگری، تعلیم‌دهی، دبیری، مدرسی ≠ دانش‌آموزی، شاگردی.

معلول: اسم ۱. بیمار، دردمند، علیل ≠ تندرست، سالم؛ ۲. اثر، پیامدعلت ≠ علت.

معلول‌شدن: ۱. ناقص‌العضو‌شدن؛ ۲. علیل‌شدن، دردمند‌شدن؛ ۳. بیمار‌شدن.

معلوم: آشکار، آشکارا، پیدا، دانسته، روشن، شناخته، شناخته‌شده، ظاهر، عیان، فاش، محرز، مرئی، مشخص، مشهود، معین، نمایان، واضح، هویدا ≠ مجهول، نامعلوم.

معلومات: آگاهی، اطلاعات، بینش، سواد، مایه.

معلوم‌الحال: شناخته‌شده، بدنام.

معلوم‌شدن: ۱. آشکارشدن، واضح‌شدن، محقق‌شدن، محرز‌شدن؛ ۲. مبرهن‌شدن، ثابت‌شدن؛ ۳. فاش‌شدن ≠ مستورماندن، نامکشوف ماندن.

معلوم‌کردن: ۱. آشکار‌کردن، واضح‌کردن، محقق‌کردن، محرز‌کردن؛ ۲. مبرهن‌کردن، ثابت‌کردن؛ ۳. فاش‌کردن ≠ مستور ماندن، نامکشوف ماندن.

معما: اسم ۱. چیستان، لغز، مساله؛ ۲. پوشیده، رمز.

معمار: استاد، بنا، سازنده، طراح، مهراز، مهندس.

معمایی: ۱. رازآلود، رمزآمیز، مرموز؛ ۲. چیستانی؛ ۳. لاینحل.

معمر: اسم پیر، جاافتاده، ریش‌سفید، سالخورده، سالمند، فرتوت، کهنسال، مسن ≠ جوان، کم‌سال.

معمم: ۱. دستاری، شیخ، آخوند، عمامه‌دار ≠ مکلا؛ ۲. ریش‌سفید، محترم.

معمور: ۱. برپا، دایر؛ ۲. آباد، آبادان، پررونق ≠ مخروب، ویران.

معمور‌ساختن: آباد‌کردن، دایر‌کردن، آبادان‌ساختن ≠ خراب‌کردن، ویران‌ساختن.

معمور‌شدن: آبادشدن، آبادان‌شدن ≠ بایر‌شدن، ویران گشتن، ویرانه‌شدن.

معمور‌کردن: آباد‌کردن، آبادان‌ساختن، عمارت‌ساختن، معمورگردانیدن، دایر‌کردن، آبادان‌ساختن ≠ خراب‌کردن، ویران‌ساختن، بایر‌کردن.

معمولا: طبق‌معمول، حسب‌معمول.

معمول: ۱. باب، جاری، رایج، معموله، متداول، مد، مرسوم؛ ۲. عادی، متعارف ≠ غیرعادی، نارایج، نامتداول، نامتعارف.

معمول داشتن: ۱. انجام‌دادن، اجرا‌کردن؛ ۲. متداول‌ساختن، باب‌کردن، رایج‌کردن ≠ از رواج انداختن، نارایج‌کردن.

معمول‌کردن: ۱. مرسوم‌کردن، متداول‌کردن، رواج‌دادن، باب‌کردن؛ ۲. اجرا‌کردن، عملی‌ساختن.

معمولی: ۱. رایج، عادی، متداول، متعارف، مرسوم، مستعمل؛ ۲. پیش‌پاافتاده، عام، مبتذل ≠ خاص، نامتعارف.

معنادار: ۱. بامعنی؛ ۲. پرمفهوم؛ ۳. کنایه‌آمیز.

معنا: ۱. مراد، معنی، مفهوم، منطوق؛ ۲. باطن، کنه؛ ۳. مطلب، موضوع ≠ صورت، لفظ، مصداق.

معنبر: عنبرین، عنبرآمیز.

معنویات: اخلاقیات، روحیات ≠ مادیات.

معنوی: ۱. باطنی، روحانی، روحی، عرفانی؛ ۲. عارف؛ ۳. معنایی ≠ ظاهری، مادی، صوری؛ ۴. درونی.

معنی: ۱. مفهوم، مدلول؛ ۲. مفاد، مضمون، لب؛ ۳. حقیقت، محتوا، باطن؛ ۴. هدف، مقصود، منظور، قصد، نیت؛ ۵. دلیل، سبب، انگیزه؛ ۶. مطلب، موضوع؛ ۷. مورد، باره؛ ۸. نکته.

معوج: اریب، خمیده، کج، کژ، مورب، نادرست، ناراست، نامستقیم، ناهموار ≠ راست، مستقیم.

معوج‌شدن: کج‌شدن، ناراست‌شدن.

معوق: ۱. بازداشته، عقب‌افتاده، عقب‌انداخته، معطل، معوقه، به‌تاخیرافتاده ≠ معین؛ ۲. بلاتکلیف، پادرهوا، معلق.

معوق گذاشتن: به‌تاخیر انداختن، عقب انداختن، به تعویق انداختن.

معوق ماندن: به‌تاخیر افتادن، عقب افتادن.

معوقه: به‌تاخیرافتاده، عقب‌افتاده، معوق‌مانده.

معول: صفت ۱. استوار، معتمد؛ ۲. تکیه‌گاه؛ ۳. اعتماد، تکیه.

معونت‌کردن: یاری‌کردن، کمک نمودن، امداد‌کردن، مدد رساندن.

معونت: یاری، کمک، مدد، امداد.

مع‌هذا: باوجوداین، مع‌الوصف، بااین‌همه، مع‌ذلک، لیک.

معیار: ۱. اندازه، پیمانه، مقیاس؛ ۲. میزان؛ ۳. ضابطه، ملاک؛ ۴. محک، سنگ‌محک؛ ۵. سند.

معیب: ۱. عیبدار، عیب‌ناک، معیوب؛ ۲. ناقص ≠ سالم، صحیح.

معیت: با، به همراه، مع، همراهی ≠ بدون، بی.

معیر: عیارگر، عیارگیر.

معیشت: ۱. زندگانی؛ ۲. ارتزاق، رزق، روزی، گذران، معاش.

معیشت‌کردن: ۱. زندگی‌کردن، زیستن، زندگانی‌کردن؛ ۲. ارتزاق‌کردن، گذران‌کردن، امرارمعاش‌کردن.

معیل: پراولاد، پرعائله، عائله‌دار، عیالمند، عیالوار ≠ ابتر، بی‌فرزند، کم‌عائله.

معین: آشکار، روشن، مشخص، معلوم، مقرر، منصوب، نهاده ≠ نامعین.

معین: دستیار، مددکار، معاضد، همدست، یار.

معین‌شدن: ۱. تعیین‌شدن، برقرار‌شدن؛ ۲. مشخص‌شدن، معلوم‌شدن، آشکار‌شدن.

معین‌کردن: ۱. تعیین‌کردن؛ ۲. مقرر داشتن، قرار‌دادن.

معیوب: آهمند، خراب، عیبناک، فاسد، ناقص ≠ سالم.

معیوب‌شدن: ۱. عیبناک‌شدن، عیب‌دار‌شدن؛ ۲. آهمند‌شدن؛ ۳. ناقص‌شدن.

مغاره: زاغه، شکفت، غار، کهف، مغار.

مغازله: تجمش، عشق‌بازی، عشق‌ورزی، معاشقه، ملاعبه، مهرورزی.

مغازله‌کردن: عشق‌بازی‌کردن، عشق‌ورزی‌کردن، معاشقه‌کردن.

مغازه: ۱. بوتیک، حجره، دکان، دکه، فروشگاه؛ ۲. مخزن، انبار.

مغازه‌دار: دکان‌دار، کاسب.

مغازی: ۱. جنگها، نبردها، حربها، کارزارها؛ ۲. میدانهای جنگ، عرصه‌های‌نبرد.

مغاک: ۱. چاله، سوراخ، گود، گودال، لان؛ ۲. ورطه.

مغالطه‌آمیز: سفسطه‌آمیز، مغلطه‌وار، واهی ≠ منطقی.

مغالطه: سفسطه، قیاس فاسد، مغالطت، مغلطه.

مغالطه‌کردن: ۱. مغلطه‌کردن، سفسطه‌کردن؛ ۲. به غلط افکندن.

مغایرت: اختلاف، تباین، تضاد، تفاوت، تناقض، توفیر، غیریت، مخالفت، منافات، ناسازگاری، ناهمسانی، ناهمگونی ≠ مشابهت، تشابه، همانندی.

مغایرت داشتن: اختلاف داشتن، تفاوت داشتن، ناسازگاری‌داشتن، مباینت داشتن.

مغایر: خلاف، دیگرگون، ضد، مباین، متفاوت، مخالف، منافی، نامشابه، ناهمگون ≠ مشابه.

مغبر: ۱. خاک‌آلود، غبارآلود، گردآلود؛ ۲. تیره، تار.

مغبون: ۱. زیان‌دیده، زیان‌کار؛ ۲. غبن‌دار، فریب‌خورده، گول‌خورده ≠ راضی.

مغبون‌شدن: ۱. زیان‌دیدن؛ ۲. غبن داشتن، گول خوردن.

مغبون‌کردن: ۱. زیان زدن، ضرر زدن، زیان‌دیده‌کردن، خسارت‌دیدن؛ ۲. گول زدن.

مغتنم: ۱. ارزشمند، باارزش؛ ۲. بازیافته، غنیمت.

مغتنم شمردن: غنیمت شمردن، مغتنم دانستن.

مغذی: انرژی‌دار، انرژی‌زا، قوت‌بخش، مقوی ≠ غیر مغذی.

مغرب: ۱. بابل؛ ۲. باختر، غرب، غروبگاه؛ ۳. عشا ≠ خراسان، مشرق.

مغرب‌زمین: اروپا، آمریکا ≠ مشرق زمین.

مغرضانه: ۱. بدخواهانه، غرضمندانه؛ ۲. غرض‌آلود؛ ۳. کینه‌توزانه.

مغرض: بدخواه، غرضمند، غرض‌ورز، کینه‌توز، کینه‌ور ≠ بی‌غرض.

مغرم: ۱. وامدار، مقروض، مدیون؛ ۲. غرامت‌گیرنده، تاوان‌ستان؛ ۳. گرفتار، شیفته، اسیر محبت.

مغرورانه: خودپسندانه، غرورآمیز، متکبرانه ≠ خاشعانه.

مغرور: پرادعا، پرمدعا، خودبین، خودپرست، خودپسند، خودخواه، خودستا، غره، فریفته، گران‌سر، گردن‌فراز، متبختر، متفرعن، متکبر، مدمغ، مستکبر ≠ افتاده، فروتن.

مغرور‌شدن: متکبرشدن، متفرعن گشتن، خودستا‌شدن، خودبین‌شدن، پرمدعا‌شدن، گران‌سر‌شدن.

مغزتیره: سلیل، مغزحرام، نخاع.

مغز: ۱. دماغ؛ ۲. کله، سر، مخ؛ ۳. دانه، هسته؛ ۴. جوهر، اصل، لب ≠ پوست؛ ۵. عقل؛ ۶. فکر؛ ۷. وسط، میان، درون.

مغ: ۱. ژرف، عمیق، گود؛ ۲. ژرفا، عمق، گودی.

مغشوش: ۱. آشفته، پریشان، درهم، درهم‌برهم، درهم‌ریخته، شوریده، قاطی‌پاطی، مختل؛ ۲. غش‌دار، غشی، ناخالص، ناسره ≠ ۱. منظم؛ ۲. خالص، ناب.

مغشوش‌شدن: ۱. آشفته‌شدن، پریشان‌شدن؛ ۲. غش‌دار‌شدن، غشی‌شدن.

مغضوب‌شدن: غضب‌شدن، مورد غضب قرار گرفتن.

مغضوب: مورد خشم‌قرارگرفته، غضب‌شده.

مغفرت: آمرزش، آمرزیدگی، بخشایش، بخشش، غفران.

مغفر: خود، کلاه‌خود.

مغفور: آمرزیده، بخشوده، مبرور، مرحوم.

مغ: ۱. گبر، مجوس؛ ۲. موبد، روحانی زرتشتی، کاتوزی.

مغلطه‌باز: سفسطه‌باز، سفسطه‌گر، گمراه‌سا، مغلطه‌کار.

مغلطه خوردن: فریب‌خوردن، گول خوردن.

مغلطه‌دادن: نیرنگ‌زدن، فریب‌دادن، گول زدن.

مغلطه: سفسطه، مغالطت، مغالطه.

مغلطه‌کردن: سفسطه‌کردن، به غلط انداختن.

مغلطه‌وار: سفسطه‌آمیز، مغالطه، مغالطه‌آمیز.

مغلظ: ۱. استوار، مؤکد؛ ۲. ستبر؛ ۳. درشت‌کردن.

مغلق: ابهام‌آمیز، پیچیده، دشوار، سخت، صعب، غامض، مبهم، مشکل، معقد ≠ ساده، سهل.

مغلوب: ۱. بازنده؛ ۲. بی‌اعتبار، بی‌مقدار، ذلیل، زبون؛ ۳. تارومار، شکست‌خورده، مقهور، منکوب، منهزم؛ ۴. تسلیم، مجاب ≠ فاتح.

مغلوب‌شدن: ۱. شکست خوردن، مقهور‌شدن، منهزم‌شدن، منکوب‌شدن؛ ۲. بازنده‌شدن، باختن ≠ پیروزشدن؛ ۳. تسلیم‌شدن، مجاب‌شدن ≠ غالب‌آمدن، غالب‌شدن.

مغلوب‌کردن: ۱. شکست‌دادن، غلبه‌کردن، پیروز‌شدن، چیره‌شدن؛ ۲. برنده‌شدن، بردن؛ ۳. مجاب‌کردن.

مغلوط: اشتباه، پراشتباه، سقیم، غلط، نادرست ≠ صحیح.

مغلول: بسته، به‌زنجیرکشیده‌شده، زنجیری.

مغموم: اندوه‌زده، اندوهناک، اندوهگین، حزین، غصه‌دار، غم‌زده، غم رسیده، غمکش، غمگین، غمناک، غمنین، گرفته، متاثر، متاسف، محزون، مهموم، ناشاد ≠ خرم، خوش.

مغموم‌ساختن: ۱. غمگین‌ساختن، غمین‌کردن؛ ۲. تاب‌دادن.

مغموم‌شدن: غمگین‌شدن، اندوهناک‌شدن، حزین‌شدن، محزون‌گشتن، اندوهگین‌شدن ≠ مسرور‌شدن، شادمان‌گشتن.

مغموم‌کردن: غمگین‌کردن، اندوهناک‌کردن، محزون‌کردن، اندوهگین‌کردن، غمین‌کردن، غم‌زده‌کردن ≠ مسرور‌کردن، شادمان‌کردن.

مغناطیس: آهن‌ربا، مگنت.

مغنی: آوازخوان، خنیاگر، خواننده، سرودخوان، سرودگو، نغمه‌خوان.

مغنیه: رامشگر، سرودخوان، سرودگو، مطربه، نوازنده (زن).

مغیب: نهفته، پنهان، نهان، غیب‌شده.

مغیث: صفت فریادرس، یاری‌کننده، یاریگر.

مغیلان: ۱. خارشتر؛ ۲. ام‌غیلان، صمغ عربی.

مف: آب‌بینی.

مفاتیح: کلیدها، مفتاح‌ها ≠ قفل‌ها.

مفاجات: ۱. حمله ناگهانی، یورش، مفاجا؛ ۲. ناگهان حمله‌کردن؛ ۳. ناگاه‌گرفتن، ناگاه آمدن.

مفاخرت‌کردن: افتخار‌کردن، نازیدن، بالیدن.

مفاخرت: نازیدن، بالیدن، افتخار‌کردن، مفاخره، فخر فروختن.

مفاخر: مفخره‌ها، مایه‌های‌افتخار.

مفاد: فحوا، محتوا، مدلول، مضمون، معنا، معنی، مفهوم.

مفارقت: انفصال، جدایی، دوری، هجر، فراق، فرقت، مهجوری، هجران، هجرت ≠ وصال.

مفارقت‌کردن: جدا‌شدن، از هم دور‌شدن، دوری گزیدن.

مفاسد: مفسده‌ها، تباهی‌ها، فسادها، بدی‌ها، مفسدت‌ها.

مفاصاحساب: ۱. سندتسویه حساب؛ ۲. تسویه‌حساب، تفریغ محاسبه.

مفاصل: مفصل‌ها، بندها.

مفاوضت: ۱. هم‌صحبت؛ ۲. صحبت، گفت‌وگو؛ ۳. هم‌بستری، هم‌آغوشی.

مفاهیم: مفهوم‌ها، معناها، مدلول‌ها ≠ صور، مصادیق.

مفتاح: کلید، مقلاد.

مفت باختن: مفت ازدست‌دادن، به رایگان‌دادن ≠ مفت به چنگ‌آوردن.

مفتح: بازکننده، گشاینده.

مفتخر: بالنده، سرافراز، سربلند، مباهی، مفخر، نازنده ≠ مفتضح.

مفتخر‌شدن: مباهی‌شدن، افتخار کسب‌کردن، سربلند‌شدن، سرافرازشدن.

مفتخوار: اسم انگل، بیکاره، پخته‌خوار، طفیلی، مفتخور.

مفتخور، مفت‌خور: صفت انگل، بیکاره، پخته‌خوار، طفیلی، کاسه‌لیس، مفت‌خوار.

مفت: ۱. رایگان، مجانی، ناخریده؛ ۲. کم‌ارزش، ارزان؛ ۳. بیهوده، لاطائل، مزخرف ≠ بمزد، گران.

مفترض: فرض، لازم، واجب ≠ مستحب.

مفترق: پراکنده، متفرق، پخش‌وپلا.

مفتری: افترازن، دروغ‌زن، نمام.

مفتش: بازپرس، بازجو، جاسوس، کارآگاه، ممیز، منهی.

مفتضحانه: افتضاح‌آمیز، رسوایی‌آمیز، توام با رسوایی ≠ آبرومندانه.

مفتضح: ۱. بدنام، بی‌آبرو، رسوا، ننگین ≠ آبرومند، خوشنام؛ ۲. زشت، بد.

مفتضح‌شدن: بدنام‌شدن، رسوا‌شدن، بی‌آبرو‌شدن.

مفتضح‌کردن: بدنام‌کردن، رسوا‌کردن، بی‌آبرو‌کردن.

مفتقر: تهی‌دست، فقیر، مستمند، محتاج، نیازمند، معسر، مفلس، مفلوک، نیازمند ≠ غنی، متنعم.

مفتکی: رایگان، مجانی.

مفتن: فتنه‌انگیز، فتنه‌جو، مفسد، مفسده‌جو ≠ مصلح.

مفتوح: ۱. باز، گشاده، گشوده، واز؛ ۲. فتح‌شده، متصرف‌شده، مسخر؛ ۳. فتحه‌دار ≠ مسدود.

مفتوح‌شدن: ۱. بازشدن، گشوده‌شدن؛ ۲. فتح‌شدن، مسخر‌شدن، به‌تصرف درآمدن.

مفتول: اسم ۱. پیچان، تاب‌داده، تابیده، تافته؛ ۲. سیم، میله.

مفتون: دلباخته، شیدا، شیفته، عاشق، فریفته، مجذوب.

مفتون‌شدن: شیفته‌شدن، واله گشتن، شیدا‌شدن، عاشق‌شدن، فریفته‌شدن، دلباخته گشتن، مجذوب‌شدن ≠ فتنه‌گشتن.

مفتون‌کردن: شیفته‌کردن، عاشق‌کردن، فریفته‌کردن، شیدا‌کردن، دلباخته‌کردن، مجذوب‌کردن ≠ فتنه‌کردن.

مفتی: ۱. حاکم‌شرع، فتوادهنده، قاضی؛ ۲. رایگان، مجانی؛ ۳. مجاناً، مفتکی.

مفخر: اسم ۱. سرافراز، مباهی، مفتخر؛ ۲. نازیدن؛ ۳. مایه‌ناز.

مفخم: ارجمند، امجد، بزرگوار، فخیم، گرامی، محترم.

مفر: پناهگاه، گریزگاه، مخلص، مهرب.

مفرح: ۱. باصفا، شادی‌آور، شادی‌بخش، فرح‌بخش، نشاط‌آور، نشاط‌انگیز، نزهت‌بخش، نزه؛ ۲. محظوظ ≠ بی‌صفا.

مفرد: اسم ۱. بسیط، ساده؛ ۲. تنها، فرد، طاق، واحد، یکتا، یکه ≠ مرکب، جمع؛ ۳. جدا، جداگانه، مستقل؛ ۴. یگانه، ممتاز، یکه‌تاز؛ ۵. تک‌بیت، فرد ≠ رباعی؛ ۶. حروف‌گسسته؛ ۷. منفرد.

مفرش: ۱. زیرانداز، فرش؛ ۲. جارختخوابی.

مفرط: افراطآمیز، بسیار، بی‌نهایت، خیلی، زیاد.

مفرغ: آلیاژ مس و قلع، برنز.

مفرق: تارک، چکاد، میانه‌سر، هباک.

مفروز: اسم ۱. تحدید، تفکیک، جدا، محدود، افرازشده، مفروزه؛ ۲. پراکنده ≠ مشترک، مشاع.

مفروز‌کردن: ۱. جدا‌کردن، تفکیک‌کردن؛ ۲. تحدید‌کردن، تحدیدحدود‌کردن.

مفروش: ۱. فرش‌شده، فرش‌دار؛ ۲. گسترده.

مفروض: ۱. فرضی‌پنداشته، تصورشده؛ ۲. فرض‌شده؛ ۳. واجب، واجب‌شده.

مفروق: ۱. پراکنده‌شده، جداکرده ≠ مقرون؛ ۲. کاسته، تفریق شده ≠ مفروق‌منه.

مفسد: بداصل، بدذات، بدگوهر، شرطلب، عیار، غماز، فسادگر، فتنه‌انگیز، فتنه‌جو، فسادآفرین، مفتن، مفسده‌جو، مفسده‌طلب، واقعه‌طلب ≠ مصلح.

مفسده‌آمیز: مفسدت‌آمیز، تباهی‌زا، فسادانگیز، فتنه‌زا.

مفسده: افساد، تباهی، فتنه، فساد، مفسدت ≠ صلاح.

مفسده‌جو: آشوب‌طلب، بلوایی، فسادگر، آشوبگر، شریر، غوغاطلب، فتنه‌جو، مفتن، شرطلب، هیاهوطلب ≠ مصلح.

مفسده‌جویی: آشوب‌طلبی، غوغاطلبی، تبهکاری، فتنه‌انگیزی، فتنه‌گری، فساد، هیاهوطلبی ≠ مصلحت‌اندیشی.

مفسر: ۱. تفسیرگر؛ ۲. گزارشگر؛ ۳. مترجم؛ ۴. تفسیرنویس.

مفصلاً: باتفصیل، به‌تفصیل، مشروحاً ≠ مختصر.

مفصل: باتفصیل، به‌تفصیل، بشرح، طولانی، مبسوط، مشروح ≠ به‌ایجاذ، موجز، مجمل، مختصر.

مفصل: بند، پیوندگاه، مفصل‌ها.

مفضض: نقره‌کاری ≠ نقره‌اندود، مطلا، مطلی.

مفطر: اسم ۱. افطارکننده؛ ۲. روزه‌خورنده؛ ۳. مبطل روزه.

مفعول: ۱. کنش‌پذیر ≠ کنشگر، فاعل؛ ۲. امرد، کونی، مابون، مخنث، ملوط ≠ لواطکار.

مفقودالاثر: صفت ۱. بی‌نشان، پی‌گم؛ ۲. گم‌گشته، ناپیدا، ناپدید، گم‌شده.

مفقود‌شدن: ۱. گم‌شدن، ناپدید‌شدن؛ ۲. ازبین رفتن ≠ پیدا‌شدن.

مفقود: ۱. غایب، گم، گمشده، گم‌گشته، ناپیدا، ناپدید ≠ پیدا؛ ۲. هدر.

مفقود‌کردن: ۱. گم‌کردن، ناپدید‌کردن ≠ پیدا‌شدن؛ ۲. ازبین بردن.

مفلح: پیروز، رستگار، سعادتمند، ناجح.

مفلح‌شدن: پیروزشدن، فلاح‌یافتن، رستگار‌شدن، سعادتمند‌شدن.

مفلس: ۱. بی‌چیز، بی‌نوا، تهی‌دست، درویش، فقیر، گدا، مستمند، مسکین، معسر، ندار؛ ۲. محجور، یک‌لاقبا، ورشکست، ورشکسته ≠ دارا، منعم.

مفلس‌شدن: ۱. بی‌چیزشدن، معسر گشتن، بی‌نوا گشتن، تهی‌دست‌شدن، فقیر‌شدن؛ ۲. ورشکست‌شدن، ورشکسته‌شدن.

مفلس‌کردن: ۱. بی‌نوا‌کردن، تهی‌دست‌کردن، بیچاره‌کردن، فقیر‌کردن؛ ۲. ورشکست‌کردن.

مفلسی: افلاس، بی‌نوایی، تنگ‌دستی، تهی‌دستی، عسر، ورشکستگی ≠ تنعم، ثروتمندی.

مفلوج: فلج، لش، علیل، افلیج.

مفلوج‌کردن: ۱. فلج‌کردن؛ ۲. ناتوان‌کردن، ضعیف‌کردن.

مفلوک: ۱. بدبخت، بیچاره، بی‌چیز، بی‌نوا، تهی‌دست، تیره‌بخت، تیره‌روز، شوریده‌بخت، فلاکت‌زده، فلک‌زده، مفلاک ≠ متنعم؛ ۲. عاجز، ناتوان؛ ۳. ضعیف؛ ۴. فرسوده.

مفلوکی: ادبار، بدبختی، بیچارگی، فلاکت‌زدگی، نامرادی.

مفنگی: ضعیف، لاغر، مردنی، نزار، مافنگی ≠ سرومروگنده، قبراق.

مفوض: تفویض‌شده، واگذارشده.

مفوض‌کردن: واگذار‌کردن، سپردن، تفویض‌کردن.

مفهوم‌شدن: درک‌شدن، فهمیدن، حالی‌شدن، تفهیم‌شدن.

مفهوم: صفت ۱. محتوا، مدلول، معنا، معنی، مفاد؛ ۲. دانسته، فهم‌شده، فهمیده‌شده ≠ منطوق.

مفید: سودبخش، سودمند، فایده‌بخش، موثر، نافع، نتیجه‌بخش ≠ زیان‌آور، زیان‌بار، زیان‌بخش، مضر.

مقابر: ۱. قبرها، مقبره‌ها، گورها، مزارات، مزارها؛ ۲. قبرستان، گورستان.

مقابل: ۱. برابر، مساوی، معادل؛ ۳. پیش، جلو، روبرو، رویارو، نزد؛ ۳. ضد، مخالف، نقیض؛ ۴. قبال؛ ۵. محاذی، موازات ≠ خلف.

مقابله‌به‌مثل: ۱. انتقام، تقاص، تلافی؛ ۲. قصاص، معامله‌به‌مثل.

مقابله: ۱. تطبیق، سنجش، مقایسه؛ ۲. رویارویی، صف‌آرایی، مواجهه؛ ۳. ضدیت، مخالفت؛ ۴. روبه‌رو‌شدن؛ ۵. مواجهه‌دادن؛ ۶. مقایسه‌کردن، تطبیق‌دادن؛ ۷. ایستادگی، پایداری؛ ۸. تلافی، جبران؛ ۹. برابری، تساوی.

مقابله‌شدن: تطبیق‌داده‌شدن، مطابقت‌دادن، مقایسه‌شدن.

مقابله‌کردن: ۱. روبه‌رو‌شدن، مواجهه‌کردن؛ ۲. مبارزه‌کردن، جنگیدن؛ ۳. برابری‌کردن، همتا‌بودن؛ ۴. مقایسه‌کردن، تطبیق‌دادن؛ ۵. جبران‌کردن، تلافی‌کردن.

مقاتل: ۱. جهاد، کشتار، محاربه؛ ۲. جهادگر.

مقاتله: جدال، جنگ، کارزار، کشت‌وکشتار ≠ مصالحه.

مقادیر: مقدارها، اندازه‌ها.

مقاربت: ۱. آرمش، آمیزش، جماع، نزدیکی؛ ۲. آرمیدن، جماع‌کردن.

مقاربت‌کردن: آمیزش‌کردن، جماع‌کردن، نزدیکی‌کردن، آرمیدن.

مقاربتی: آمیزشی، جنسی.

مقارنت: مقارنه، ملازمه، همزمانی.

مقارن: اسم ۱. حالت‌تقارن، هم‌زمان؛ ۲. پیوسته، متصل؛ ۳. قرین، نزدیک، همدم، یار.

مقارن‌شدن: ۱. هم‌زمان‌شدن؛ ۲. پیوستن، متصل‌شدن؛ ۳. قرین‌شدن، همراه گشتن.

مقاصد: مقصدها، مقصودها، مرادها، خواسته‌ها، اهداف، هدف‌ها.

مقاطع: ۱. مقطع‌ها؛ ۲. برش‌ها.

مقاطعه: پیمان، پیمانکاری، کنترات.

مقاطعه‌دادن: کنترات‌دادن، واگذار‌کردن (کار به پیمان‌کار).

مقاطعه‌کار: پیمان‌کار، کنتراتچی، مقاطعه‌چی، مقاطعه‌گر.

مقالات: ۱. مقاله‌ها؛ ۲. سخنان، گفتار.

مقال: ۱. بحث، سخن، قول، گفت‌وگو؛ ۲. مقاله.

مقاله: ۱. نوشته؛ ۲. گفتار، مقال، سخن؛ ۳. فصل، بخش.

مقامات: ۱. اولیاء امور؛ ۲. درجات، درجه‌ها، منزلت‌ها؛ ۳. پست‌ها، مناصب، منصب‌ها، شغل‌ها، مشاغل؛ ۴. مراحل، منازل، مقام‌ها؛ ۵. هنرها، کارهای شایان؛ ۶. مقامه‌ها، مجالس، مجلس‌ها.

مقام‌پرست: جاه‌طلب، مقام‌دوست، منصب‌خواه، مسندطلب، سندجو.

مقام: ۱. پست، درجه، رتبه؛ ۲. جاه، سمت، شان، قدر، مرتبه، مسند، منزلت، منصب، نشیم؛ ۳. اشل، پایه.

مقام: ۱. جا، جایگاه، کاشانه، ماوا، محل، مسکن، مکان، منزل، موضع، موطن؛ ۲. آهنگ، پرده، نوا، راه.

مقامر: ۱. قمارباز، گنجفه‌باز؛ ۲. شطار.

مقام‌طلب: جاه‌طلب، آوازه‌جو، ریاست‌طلب، منصب‌جو، منصب‌خواه.

مقام‌کردن: اقامت‌کردن، مقیم‌شدن، سکنا گزیدن، ساکن‌شدن، ماندن، اقامت گزیدن.

مقامه: ۱. مجلس؛ ۲. خطبه؛ ۳. بیان حال؛ ۴. سرگذشت.

مقاوله: ۱. معاهده، پروتکل، پیمان، عهدنامه؛ ۲. قرارداد، قولنامه؛ ۳. قول‌وقرار گذاشتن؛ ۴. گفت‌وشنود.

مقاوله‌نامه: پروتکل، پیمان‌نامه، عهدنامه، قرارداد، سند.

مقاوم: ۱. استوار، بادوام، سخت، پایدار، ثابت؛ ۲. پادار؛ ۳. متمکن؛ ۴. سرسخت ≠ سست، غیرمقاوم.

مقاومت: ابرام، استقامت، استواری، ایستادگی، پافشاری، پایداری، توانایی، دوام، طاقت، قدرت، مدافعه، نیرو، یارایی.

مقاومت‌کردن: ایستادگی‌کردن، پایداری‌کردن، مدافعه‌کردن، استقامت ورزیدن، پای‌مردی‌کردن ≠ تسلیم‌شدن.

مقایسه: تشبیه، تطبیق، سنجش، قیاس، مقابله.

مقایسه‌شدن: ۱. مقابله‌شدن؛ ۲. قیاس‌شدن، سنجیده‌شدن.

مقایسه‌کردن: ۱. مقابله‌کردن؛ ۲. قیاس‌کردن، سنجیدن.

مقبره: آرامگاه، تربت، ضریح، قبر، گورگاه، لحد، مدفن، مزار.

مقبل: خوش‌بخت، صاحب‌دولت، اقبالمند، صاحب اقبال.

مقبول افتادن: پذیرفته‌شدن، مقبول آمدن، پذیرش‌یافتن.

مقبول: ۱. پذیرفتنی، پذیرفته، پسند، پسندیده، دل‌پذیر، دل‌پسند، ستوده، قابل‌قبول، مرضی، مرغوب، مستجاب، مطبوع، مطلوب ≠ ناپسند؛ ۲. جمیل، خوب‌رو، خوشگل، زیبا، صبیح، وجیه ≠ زشت، اکبیری.

مقبول‌شدن: ۱. زیباشدن، خواستنی‌شدن، دوست‌داشتنی‌شدن؛ ۲. پذیرفته‌شدن.

مقبولیت: ۱. پذیرش، مرغوبیت؛ ۲. زیبایی؛ ۳. وجاهت.

مقتبس: اقتباس‌شده، برگرفته، ماخوذ.

مقتدا: پیشوا، رهبر، زعیم، لیدر، مرشد.

مقتدر: بااقتدار، توانا، زورمند، قادر، قدرتمند، قدر، نیرومند ≠ ناتوان.

مقترن: ۱. دوست، رفیق، محشور، مصاحب، مقرب، مونس، همدم، هم‌صحبت، همنشین؛ ۲. نزدیک، پیوسته؛ ۳. همراه؛ ۴. مقارنه.

مقترن‌شدن: قرین‌شدن، همراه‌شدن.

مقتصد: ۱. صرفه‌جو ≠ مسرف؛ ۲. میانه‌رو.

مقتضا: ۱. خواست، نیاز، احتیاج؛ ۲. لازم، لازمه؛ ۳. حاجت، ضرورت، لزوم.

مقتضیات: ۱. ضروریات؛ ۲. اقتضا کننده‌ها، مناسبت‌ها؛ ۳. حاجات، نیازها.

مقتضی‌دانستن: ۱. سزاواردانستن، ‌دانستن؛ ۲. لازم‌دانستن.

مقتضی: اسم ۱. درخور، مناسب، شایسته؛ ۲. حاجت، ضرورت، لزوم؛ ۳. سبب، موجب، علت.

مقتل: ۱. قتلگاه؛ ۲. کتاب‌روضه.

مقتول: قتیل، کشته، کشته‌شده ≠ قاتل.

مقدار: ۱. میزان، وزن؛ ۲. اندازه، مقیاس؛ ۳. تعداد، مبلغ؛ ۴. ارج، ارز، ارزش، قدر، قرب؛ ۵. منزلت، شان، ارزش؛ ۶. چندی، کمیت.

مقداری: اندکی، قلیلی، کمی.

مقدر: ۱. تقدیر، تقدیرشده، سرنوشت، قسمت؛ ۲. معلوم، مشخص، معین.

مقدس: اقدس، باتقوا، پارسا، پاک، دیندار، سبوح، قدوس، متدین، منزه ≠ ناپاک، نامقدس.

مقدس‌ماب: مومن‌نما، مقدس‌نما، متظاهر، زاهدریایی.

مقدمات: مبادی، درآمد، مدخل ≠ موخرات.

مقدماتی: ۱. ابتدایی، اولیه؛ ۲. آغازین ≠ نهایی.

مقدم: اسم ۱. ارجح، اولی، برتر، اولویت‌دار، دارای تقدم؛ ۲. پیشگام، پیشاهنگ، پیشرو؛ ۳. پیشوا، رهبر، قاید؛ ۴. پیش، پیشین، سابق، مسبوق ≠ موخر.

مقدمت‌الجیش: پیش‌قراول، طلایه‌دار.

مقدم داشتن: ۱. ترجیح‌دادن، رجحان‌دادن، مقدم شمردن؛ ۲. پیش انداختن، جلو انداختن.

مقدم: ۱. گام، قدم، پا؛ ۲. جای‌پا، قدمگاه؛ ۳. وقت آمدن؛ ۴. زمان آمدن.

مقدمه: ۱. آغاز، اول، ابتدا؛ ۲. پیش‌گفتار، دیباچه، سرآغاز، فاتحه ≠ موخره؛ ۳. بدو، فاتحه، نخست؛ ۴. پیشانی، جبین، ناصیه؛ ۵. پیشرو لشکر، طلیعه؛ ۶. رویداد، اتفاق، حادثه، جریان، واقعه؛ ۷. مدخل.

مقدمه‌چینی: تمهیدمقدمه، زمینه‌سازی.

مقدمه‌چینی‌کردن: تمهیدمقدمه‌کردن، زمینه‌سازی‌کردن.

مقدور: ۱. امکان‌پذیر، ممکن، میسر، میسور؛ ۲. امرحتمی، تقدیرشده ≠ غیرمقدور.

مقر آمدن: اعتراف‌کردن، اقرار‌کردن، معترف‌شدن ≠ انکار‌کردن.

مقراض: قیچی.

مقرب: صفت ۱. قرین، محشور، مصاحب؛ ۲. مقترن؛ ۳. ندیم، نزدیک، محرم.

مقر: جا، جایگاه، ستاد، قرارگاه، مرکز، مکان، موضع.

مقر: خستو، قایل، معترف، اقرارکننده ≠ منکر.

مقررات: آیین‌نامه‌ها، دستورالعمل‌ها، ضوابط، قوانین.

مقرر داشتن: ۱. معین‌کردن، تعیین‌کردن؛ ۲. برقرار‌کردن، قرارگذاشتن؛ ۳. مقرر فرمودن؛ ۴. امر‌کردن، دستوردادن، حکم‌کردن.

مقرر‌شدن: ۱. آشکارشدن، معلوم‌شدن، مشخص‌شدن؛ ۲. تعیین‌شدن، برقرار‌شدن؛ ۳. قرار گذاشته‌شدن، قرار گذاشتن.

مقرر‌کردن: ۱. مقرر داشتن، مقرر فرمودن؛ ۲. امر‌کردن، دستوردادن، حکم‌کردن؛ ۳. معین‌کردن، تعیین‌کردن، برقرار‌کردن.

مقرر گشتن: ۱. مقرر گردیدن، مقرر‌شدن، مقرر گردانیدن؛ ۲. قرار گذاشتن، قرار گذاشته‌شدن؛ ۳. آشکار‌شدن، معلوم‌شدن.

مقرر: معلوم، تعیین‌شده، قرار گذاشته‌شده، برقرارشده.

مقرر: اسم واخوان، تقریرگر، تقریرکننده، بیان‌کننده، واگو.

مقرری: جیره، حقوق، رسم، عطیه، اجرا، ماهیانه، مستمری، مشاهره، مواجب، وظیفه.

مقرعه: ۱. تازیانه؛ ۲. کوپه.

مقرنس: ۱. سقف‌گچ‌بری‌شده، نقش‌ونگار برجسته سقف؛ ۲. کنگره‌دار؛ ۳. قرنیزه‌دار.

مقروض: اسم بده‌کار، قرض‌دار، وام‌دار، وامی ≠ بستان‌کار، طلب‌کار.

مقروض‌شدن: وام‌دارشدن، بدهکار‌شدن، قرض‌دار‌شدن ≠ بستانکار‌کردن.

مقروض‌کردن: وام‌دار‌کردن، بدهکار‌کردن، قرض‌دار‌کردن ≠ بستانکار‌کردن.

مقرون‌به‌صرفه: باصرفه، فایده‌دار.

مقرون: پیوسته، قرین، نزدیک، همراه ≠ مفروق.

مقرون‌شدن: ۱. نزدیک‌شدن، قرین‌شدن؛ ۲. همراه‌شدن، مقرون‌گشتن؛ ۳. پیوستن.

مقره: ۱. قرقره‌چینی و عایق؛ ۲. حوض کوچک؛ ۳. سبوی کوچک.

مقری: ۱. تلاوتگر، خواننده؛ ۲. مربی قرآن.

مقسط: باانصاف، دادگر، عادل، منصف ≠ غیر منصف، ناعادل.

مقسوم: بخشی، قسمت‌شده، بخش‌شده ≠ مقسوم‌علیه.

مقسوم‌علیه: بخش‌یاب ≠ مقسوم.

مقصد: ۱. قصد، مراد، منظور، نظر، نیت؛ ۲. مطلوب، خواست؛ ۳. آماج، هدف ≠ مبداء.

مقصر: بزه‌کار، خاطی، خطاکار، تقصیرکار، روسیاه، گناهکار، مجرم، محکوم ≠ بی‌گناه.

مقصر‌شدن: بزه‌کارشدن، گناه‌کار‌شدن، تقصیر داشتن، تقصیرکارشدن.

مقصر‌کردن: ۱. گناه‌کار شناختن، بزه‌کار قلمداد‌کردن؛ ۲. مقصردانستن، خطاکار دانستن.

مقصود: آرزو، حاجت، خواسته، غایت، غرض، قصد، مراد، مطلوب، منظور، نقشه، هدف.

مقصور: منحصر.

مقصوره: ۱. چارقد، حجاب، روپوش، روسری، سرانداز، معجر، مقنعه، نقاب؛ ۲. ایوان‌کوچک، خانه‌کوچک.

مقطع: ۱. سیلاب، هجا؛ ۲. بیت‌آخر (غزل، قصیده)؛ ۳. برشگاه، محل قطع؛ ۴. مرحله، برهه ≠ مطلع.

مقطوع: ۱. قطع‌شده، بریده؛ ۲. قطعی، معین، ثابت، طی‌شده ≠ غیرمقطوع.

مقعد: دبر، سرین، کفل، کون، مخرج، نشستگاه، نشیمن، نشیمنگاه.

مقعر: ۱. فرورفته، کاو، گود ≠ محدب؛ ۲. عمق‌دار، عمیق.

مقفا: قافیه‌دار، دارای قافیه، مقفی ≠ غیرمقفی.

مقفل: بسته، مسدود ≠ مفتوح.

مقلاد: کلید، مفتاح ≠ قفل.

مقلد: صفت ۱. بذله‌گو، تقلیدگر، دلقک، مسخره؛ ۲. پیرو، تقلیدکننده ≠ مقلد.

مقلوب: قلب‌شده، باژگونه، برگردانیده، وارونه‌شده، واژگون.

مقنع: قانع‌کننده، امتناع‌کننده.

مقنع: متحجب، مستور، مستوره، نقابدار.

مقنعه: برقع، روسری، مقصوره، نقاب.

مقنن: قانونگذار، واضع‌قانون ≠ مجری.

مقننه: قانونگزاری ≠ مجریه.

مقنی: چاه‌کن، کاریزکار، قناعت‌ساز، کاریزگر.

مقوا: جنس کارتن.

مقوایی: ۱. از جنس‌مقوا؛ ۲. بی‌اساس، بی‌پایه، غیرواقعی؛ ۳. دروغین، کاذب.

مقود: رسن، ریسمان، کمند، لگام، مهار.

مقوس: خم، خمیده، قوس‌دار، منحنی ≠ مستقیم، منکسر.

مقوله: ۱. باب، زمره، فصل، گفتار، مبحث؛ ۲. باره، راجع.

مقوم: ۱. ارزیاب، قیمت‌گذار؛ ۲. تقویم‌نویس.

مقوی: ۱. انرژی‌زا، مغذی، تقویت‌کننده، نیروبخش؛ ۲. موید.

مقهور: تارومار، شکست‌خورده، مغلوب، منهزم ≠ قاهر، فاتح.

مقهور‌ساختن: شکست‌دادن، مغلوب‌کردن، تارومار‌کردن، سرکوب‌کردن، منهزم‌کردن ≠ مقهور‌شدن.

مقهور‌شدن: شکست‌خوردن، مغلوب‌شدن، منهزم‌شدن، تارومار‌شدن، سرکوب‌شدن.

مقهور‌کردن: سرکوب‌کردن، مغلوب‌کردن، تارومار‌کردن، شکست‌دادن، تارومار‌کردن.

مقیاس: ۱. قاعده، معیار، ملاک؛ ۲. اندازه، تعداد، حد، مقدار، میزان؛ ۳. واحد؛ ۴. نمونه؛ ۵. اشل.

مقید: ۱. بسته، مشروط، منوط، وابسته؛ ۲. پای‌بست، پای‌بند؛ ۳. دامنگیر، دچار؛ ۴. اسیر، حبس، دربند، گرفتار؛ ۵. علاقه‌مند؛ ۶. مطلق ≠ رها؛ ۷. معتقد؛ ۸. متعهد.

مقید‌ساختن: ۱. پای‌بند‌کردن، پای‌بست‌کردن؛ ۲. اسیر‌کردن، دربند‌کردن، گرفتار‌کردن، گرفتار‌ساختن؛ ۳. مجبور‌کردن، ملزم‌ساختن؛ ۴. وابسته‌کردن؛ ۵. مشروط‌کردن ≠ مقید‌شدن، مقید گشتن.

مقید‌شدن: ۱. گرفتار‌شدن، دربند‌شدن، درقید ماندن؛ ۲. وابسته‌شدن؛ ۳. پای‌بند‌شدن؛ ۴. متعهد‌شدن.

مقید‌کردن: ۱. پای‌بند‌کردن، وابسته‌کردن؛ ۲. متعهد‌کردن؛ ۳. گرفتار‌کردن، دربند‌کردن.

مقیم: اسم ۱. باشنده، ساکن، ماندگار، متوطن، معتکف؛ ۲. پیوسته، ثابت، دایم ≠ مهاجر.

مقیم‌شدن: اقامت‌گزیدن، ماندگار‌شدن، متوطن‌شدن، ساکن‌شدن، رحل اقامت افکندن، سکونت گزیدن، سکناگزیدن، رخت افکندن ≠ مهاجرت‌کردن.

مکابدت: ۱. سختی، دشواری، زحمت؛ ۲. دشمنی، معاندت؛ ۳. رنج‌کشیدن، سختی دیدن، زحمت دیدن؛ ۴. ستیز‌کردن، ستیهیدن.

مکابره: ۱. جدل، جروبحث؛ ۲. زور، قهر؛ ۳. ستیزه، معارضه؛ ۴. جنگ‌کردن، ستیزه‌کردن، معارضه‌کردن؛ ۵. خودبزرگ‌نمایی؛ ۶. بزرگ‌منشی.

مکاتبات: نوشته‌ها، نامه‌نگاری‌ها، مکاتبه‌ها، مراسلات، مراسله‌ها ≠ محاورات، مکالمات.

مکاتب: ۱. مکتب‌ها؛ ۲. مشرب‌ها، نحله‌ها.

مکاتبه‌کردن: نامه‌نگاری‌کردن، نامه نوشتن، عریضه نوشتن، مکتوب نوشتن، عریضه‌نگاری‌کردن.

مکاتبه: ۱. نامه‌نگاری، نامه‌نویسی، عریضه‌نگاری، مکتوب‌نویسی؛ ۲. نامه‌پرانی ≠ مکالمه، مناظره.

مکاتیب: مکتوب‌ها، نوشته‌ها، نامه‌ها، بنشته‌ها، رقعات، منشات، مرقومه‌ها ≠ مجالس.

مکارانه: خدعه‌آمیز، مکرآمیز، نیرنگ‌بار ≠ ساده‌لوحانه.

مکار: حیله‌باز، حیله‌گر، خدعه‌گر، دغل، دغلکار، ریاکار، شیاد، محتال، محیل، مزور، ناقلا؛ ۲. عشوه‌گر، عیار، فریب‌کار، فریبنده.

مکارم: کرم‌ها، محامد، مکرمت‌ها، خوبی‌ها، بزرگواری‌ها، نیکی‌ها ≠ ذمائم.

مکاره: اسم ۱. حیله‌گر، قریب‌کار؛ ۲. بازار روز، بازار موسمی.

مکاری: چاروادار، خربنده.

مکاری: حیله‌بازی، حیله‌گری، شارلاتانی، فریبکاری، محیلی، ناکسی.

مکاسب: کسب‌ها، شغل‌ها، پیشه‌ها، حرفه‌ها، مکسب‌ها.

مکاشفات: مکاشفه‌ها، کشف‌وشهود.

مکاشفه: ۱. دل‌آگاهی؛ ۲. اشراق، الهام، درک، کشف؛ ۳. تفکر.

مکافات: ۱. بادافره، عقوبت، جزا، کیفر؛ ۲. پاداش، تلافی، پاداش‌دهی، مزد؛ ۳. گرفتاری، دردسر، وضع دشوار؛ ۴. سختی، زحمت.

مکافات داشتن: دردسر داشتن، زحمت داشتن، گرفتار عذاب‌شدن، معذب‌بودن.

مکافات‌کردن: کیفردادن، عقوبت‌کردن، مجازات‌کردن، جزا‌دادن، عذاب‌کردن.

مکالمات: مکالمه‌ها، گفت‌وگوها، گفت‌وشنودها، محاورات، محاوره‌ها ≠ مکاتبات.

مکالمه: تکلم، صحبت، گفت‌وگو، گفت‌وشنود، محاوره ≠ مکاتبه.

مکالمه‌کردن: گفت‌وگو‌کردن، با هم صحبت‌کردن، گپ زدن.

مکانت: جا، جایگاه، درجه، رتبه، مقام، منزلت.

مکان: ۱. جا، جایگاه، حله، ربع، فضا، محل، مسکن، مقام، مقر، موضع؛ ۲. مقام، رتبه، پایه، جاه، منزلت ≠ زمان.

مکان‌نما: کرسر.

مکانیزه: خودکار، ماشینی.

مکانیسم: ۱. سازوکار؛ ۲. نظام؛ ۳. شیوه‌کار، ساختار.

مکانیک: ۱. میکانیک، مکانیستن، تعمیرکار اتومبیل و ماشین؛ ۲. علم‌بررسی نیرو و انرژی و حرکت.

مکانیکی: ۱. مربوط به‌مکانیک؛ ۲. تعمیرگاه اتومبیل.

مکاوحت: ۱. جدل، جنگ، جروبحث، مخالفت، ستیز، ستیزه، کارزار، محاربه، مجادله، مناقسه؛ ۲. ناسزاگویی؛ ۳. چیرگی، غلبه؛ ۴. چیره‌شدن، غالب گشتن؛ ۵. جنگ‌کردن، ستیزه‌کردن.

مکاید: حیله‌ها، کیدها، مکرها، خدعه‌ها.

مکتب: ۱. آموزشگاه، دبستان، دبیرستان، کالج، مدرسه؛ ۲. کتاب، مکتب‌خانه؛ ۳. مشرب، نحله.

مکتبی: ۱. منسوب ومربوط به مکتب؛ ۲. مکتب‌رو؛ ۳. پای‌بند به‌مکتب، متعهد.

مکتسب: اکتسابی، به‌دست‌آمده، کسب‌شده ≠ فطری، جبلی.

مکتشف: کاشف، یابنده ≠ مبتدع.

مکتوب: خط، دستخط، رقعه، رقیمه، طومار، عریضه، مراسله، مرقومه، مرقوم، منشور، نامه، نوشته، بنشته ≠ منقول، ملفوظ.

مکتوب‌کردن: نوشتن، تحریر‌کردن، به رشته تحریر درآوردن.

مکتوم: پنهان، پوشیده، سر، مجهول، مختفی، مخفی، مستور، مکنون، نهفته ≠ آشکار، مکشوف.

مکتوم‌کردن: پنهان‌کردن، مخفی نگاه داشتن، نهفتن، مستور داشتن ≠ عیان گشتن، آشکار‌شدن.

مکتوم ماندن: پنهان‌ماندن، پوشیده ماندن ≠ ظاهر‌شدن، فاش‌شدن.

مکث: آرامش، ایست، تامل، تانی، توقف، ثبات، درنگ، سکته، طمانینه، نرمش، وقار، وقفه.

مکثار: بیهوده‌گو، پرحرف، پرگو، حراف، درازگو، وراج ≠ کم‌حرف.

مکث‌کردن: درنگ‌کردن، توقف‌کردن.

مکدر: ۱. آزرده، آزرده‌خاطر، دلتنگ، دلگیر، رنجیده، غمگین، غمین، مچاله، ملول؛ ۲. تیره، تار، کدر.

مک: ۱. درست، تمام، کامل؛ ۲. سرراست؛ ۳. زوبین، نیزه‌کوچک، مطرد.

مکدر‌شدن: ۱. تنگدل‌شدن، غمین‌شدن، دل‌گیر‌شدن، غمگین‌شدن؛ ۲. آزردن، آزرده‌شدن، ناراحت‌شدن، آزرده‌خاطر‌شدن ≠ محفوظ‌شدن، مشعوف‌شدن.

مکدر‌کردن: ۱. تنگدل‌کردن، دلگیر‌کردن، غمین‌کردن، غمگین‌کردن؛ ۲. آزردن، آزرده‌خاطر‌کردن ≠ محفوظ‌ساختن، مشعوف‌کردن؛ ۳. تیره‌کردن، کدر‌کردن.

مکرآمیز: خدعه‌بار، فریب‌آمیز، محیلانه، نیرنگ‌آمیز.

مکر: ۱. تزویر، تغابن، چاره، حقه، حیله، فسوس، محال، خدعه، خدیعت، دستان، دغا، شید، غدر، فریب، رنگ، زرق، ناموس، فسون، کید، نارو، نیرنگ؛ ۲. فریفتن، خدعه‌کردن.

مکررمکرر: بازگفته، پیاپی، پی‌درپی، تکراری، مجدد، واگفته.

مکرم: ارجمند، بخشنده، بزرگوار، جواد، سخاوتمند، سخی، کریم، محترم، معز.

مکرمت: بزرگواری، جوان‌مردی، بزرگی.

مکروه: زشت، قبیح، کریه، مذموم، مستنکر، منفور، مهیب، ناپسند، ناخوش، ناخوشایند ≠ مباح.

مکسر: خرد، شکسته ≠ سالم.

مکشوف: آشکار، برملا، پدیدار، ظاهر، عیان، کشف‌شده، هویدا ≠ ناپدید، ناپیدا، مکتوم، مکنون، نامکشوف، نهفته.

مکشوف‌ساختن: آشکار‌کردن، نمایان‌ساختن، پدیدار‌کردن، عیان‌کردن.

مکشوف‌شدن: آشکارشدن، فاش‌شدن، عیان گشتن، ظاهر‌شدن.

مکفی: بس، بسنده، کافی، کفایت کننده، مشبع ≠ غیرمکفی.

مکلف‌شدن: ۱. متعهد‌شدن، عهده‌دار‌شدن؛ ۲. مجبور‌شدن، موظف‌شدن؛ ۳. به حد تکلیف رسیدن، بالغ‌شدن.

مکلف: ۱. عهده‌دار، متعهد، مسئول، واداشته، مجبور، موظف؛ ۲. بالغ.

مکمل: تام، کامل، متکامل، متمم ≠ ناقص.

مکمن: بزنگاه، پنهانگاه، کمینگاه، مخفی‌گاه، نخیزگاه.

مکنت: تمکن، تمول، تنعم، توانگری، خواسته، ثروت، دارایی، مال، هستی ≠ مسکنت.

مکنونات: ۱. نهفته‌ها؛ ۲. خیالات، اندیشه‌ها، افکار.

مکنون: پنهان، پوشیده، مختفی، مخفی، مستور، مکتوم ≠ آشکار، فاش، مکشوف.

مکیدن: مک زدن.

مکیف: کیف‌آور، مستی‌بخش، نشاطبخش، نشئه‌زا، نشوه.

مکینه: ۱. ماشین؛ ۲. کارخانه.

مگر: ۱. به‌جز، به‌استثنا، به‌غیر، جز، غیر، فقط، الا؛ ۲. شاید، فقط؛ ۳. همانا؛ ۴. از قضا.

مگس‌پرانی: ۱. بی‌کاری؛ ۲. کسادی بازار.

مگس: ۱. پشه؛ ۲. ذباب.

ملائکه: فرشتگان، ملک‌ها ≠ شیاطین، شیطان‌ها.

ملا: ۱. باسواد، تحصیل‌کرده، درس‌خوانده، عالم، فاضل؛ ۲. آخوند، روحانی، شیخ؛ ۳. مکتب‌دار ≠ امی، بی‌سواد، عامی.

ملابست: ۱. آمیزش، مخالطت؛ ۲. التباس، مشتبه‌سازی؛ ۳. آشنایی.

ملاحت: ۱. جاذبه، جذبه، خوشگلی، دلفریبی، شیرین‌رفتاری، لطافت؛ ۲. نمکین‌بودن، بانمک‌بودن، ملیح‌بودن؛ ۳. خوب‌رو‌بودن، شیرین رفتار‌بودن.

ملاح: ۱. جاشو، دریانورد، کشتی‌بان، ملوان، ناخدا، ناوبان، ناوکار؛ ۲. شناگر، سباح، آب‌ورز.

ملاحده: ملحدان، ملحدها، کافران، بی‌دینان، کفار، ایمان‌باختگان، بدکیشان، زندیقان، مشرکان ≠ مومنان.

ملاحظه: ۱. بررسی، دید، نظر، نگرش؛ ۲. احتیاط، حزم، دوراندیشی، رعایت، مراعات؛ ۳. اعتنا، امعان، پاس، پروا، توجه، محابا، التفات، مراقبت، عنایت؛ ۴. بررسی‌کردن، توجه‌کردن، التفات‌کردن.

ملاحظه‌شدن: ۱. رویت‌شدن، مشاهده‌شدن؛ ۲. مورد بررسی قرارگرفتن.

ملاحظه‌کار: باحزم، دوراندیش، عاقبت‌نگر، محتاط ≠ بی‌ملاحظه.

ملاحظه‌کاری: باحزم، دوراندیشی، عاقبت‌نگری، احتیاط ≠ بی‌ملاحظگی.

ملاحظه‌کردن: ۱. رویت‌کردن؛ ۲. بررسی‌کردن؛ ۳. احتیاط‌کردن؛ ۴. رعایت‌کردن، مراعات‌کردن؛ ۵. اعتنا‌کردن، پروا‌کردن ≠ نادیده گرفتن.

ملاخور: ۱. حیف‌ومیل؛ ۲. ارزان.

ملاخور‌شدن: ۱. حیف‌ومیل‌شدن، به یغما رفتن؛ ۲. ارزان‌شدن.

ملاذ: پناه، پناهگاه، ماوا، معاذ، ملجا.

ملاز: زبان‌کوچک.

ملازمت‌کردن: همراهی‌کردن، ملازمه‌کردن، دمخور‌بودن.

ملازمت: مقارنه، ملازمه، همراهی.

ملازم: ۱. دمخور، همدم، همراه، هم‌نشین؛ ۲. خدمتکار، فراش، گماشته، نوکر؛ ۳. لازمه، ملتزم؛ ۴. متلازم، ملازمه؛ ۵. مراقبت، مواظبت.

ملاست: ۱. نرمی، همواری ≠ درشتی، خشونت؛ ۲. نرم‌شدن.

ملا‌شدن: ۱. باسوادشدن، تحصیل‌کردن، درس خواندن، تحصیل‌کردن؛ ۲. فاضل‌شدن، عالم‌شدن، سواددار‌شدن.

ملاط: آژند، شفته، مخلوطشن‌وماسه و آهک، ملات.

ملاطفت‌آمیز: دلجویانه، لطف‌آمیز، عطوفت‌آمیز، مهربانانه، نوازشگرانه ≠ قهرآمیز، قهرآلود.

ملاطفت: دلجویی، عطوفت، لطف، مهربانی، نوازش.

ملاطفت نمودن: لطف‌کردن، ملاطفت‌کردن، مدارا‌کردن، مهربانی‌کردن.

ملاعبت: بازی، تجمش، شوخی، عشق‌بازی، لودگی.

ملاعبه: ۱. بازی، شوخی، سرگرمی؛ ۲. تجمش، عشق‌بازی، معاشقه، مغازله؛ ۳. لاس، لاسیدن.

ملاعنه: ملعونان، لعنت‌شدگان، گجستگان.

ملافه: ملاف، شمد، ملحفه.

ملاقات: بازدید، برخورد، مقابله، تماس، برخورد، تلاقی، دیدار، رویارویی، سرکشی، لقا.

ملاقات‌کردن: ۱. دیدار‌کردن، یکدیگر را دیدن، زیارت‌کردن، دیدن‌کردن؛ ۲. روبرو‌شدن.

ملاقاتی: صفت بازدیدکننده.

ملاقه: قاشق بزرگ، ملعقه، چمچه.

ملاک: ارباب، خان، زمین‌دار، فئودال، ملک‌دار ≠ زارع.

ملاک: ۱. اصل، مایه؛ ۲. الگو، سند، معیار، مقیاس، مناط.

ملال: آزردگی، افسردگی، اندوه، اندوهگینی، بیزاری، حزن، رنج، رنجش، غم، ملالت ≠ انبساط.

ملال‌آور: اندوهبار، اندوه‌آور، تاثرآور، رنج‌بار، غم‌انگیز، غم‌افزا، غم‌فزا، ملال‌انگیز، ممل ≠ نشاطانگیز.

ملال‌انگیز: تاثرآور، خسته‌کننده، کسالت‌آور، کسالت‌بار، کسالت‌زا، ملال‌آور، ملالت‌بار، ملالت‌انگیز، ممل ≠ شادی‌بخش، نشاط‌انگیز، نشاط‌افزا.

ملالت: ۱. آزردگی، آزرده‌دلی، افسردگی، اندوه، بیزاری، تکدر، حزن، دل‌آزردگی، دلتنگی، دلگیری، رنجش، ضجرت، سودا، کدورت؛ ۲. بیزار‌شدن، به‌ستوه آمدن ≠ بهجت، نشاط.

ملالت‌آور: خسته‌کننده، ملالت‌انگیز، دلگیر، ملالت‌بار ≠ بهجت‌انگیز، بهجت‌زا، نشاط‌آور.

ملالت‌بار: تکدرزا، کسالت‌آور، ملال‌انگیز، ملالت‌انگیز ≠ شادی‌زا، مسرت‌بار.

ملامت‌آمیز: سرزنش‌بار، طعن‌آمیز، عتاب‌آمیز، ملامت‌بار، نکوهش‌بار ≠ تحسین‌آمیز.

ملامت: ۱. بدگویی، تقبیح، توبیخ، زخم‌زبان، سرزنش، سرکوفت، شماتت، طعنه، عتاب، قدح، لوم، نکوهش؛ ۲. سرزنش‌کردن ≠ ستایش، تمجید.

ملامت‌پسند: سرزنش‌پسند، شماتت‌پسند، نکوهش‌پسند، نکوهش‌خواه.

ملامت‌کردن: سرزنش‌کردن، نکوهیدن، شماتت‌کردن، نکوهش‌کردن، سرکوفت زدن، عتاب‌کردن ≠ تحسین‌کردن، ستایش‌کردن.

ملامت‌کنان: ۱. سرزنش کنان، شماتت کنان، عتاب کنان، نکوهش‌کنان؛ ۲. طعنه زنان.

ملامتگر: ۱. پرخاشگر، سرزنشگر، لوامه، ملامت‌گو، نکوهش‌گر ≠ ستایشگر؛ ۲. ملامت‌کن، ملامت‌کننده.

ملامت‌گو: سرزنشگر، ملامتگر، شماتت‌کننده، نکوهش‌گر.

ملاهی: ۱. خوشی، عشرت، عیاشی، لهو؛ ۲. اسباب لهو، آلات لهو، بازیچه‌ها.

ملایمت: ارفاق، اعتدال، بردباری، رفق، سازگاری، شکیبایی، صلح‌جویی، لطف، مدارا، مسالمت، مهربانی، نرمی، نعومت ≠ تندی، خشونت.

ملایم: ۱. خلیق، سازگار، صلح‌جو، مهربان، معتدل، نرم‌خو ≠ خشن، ناسازگار؛ ۲. آهسته، به‌تانی، کند، یواش ≠ تند، سریع، مطبوع، نوشین؛ ۴. خوشایند ≠ ناخوشایند، نامطبوع.

ملایم‌شدن: ۱. نرم‌خو‌شدن، مهربان‌شدن، معتدل‌شدن، خلیق‌شدن، سازگار‌شدن؛ ۲. آهسته‌شدن، کند‌شدن.

ملایم‌کردن: ۱. مهربان‌کردن، نرم‌خو‌کردن، خلیق‌کردن، سازگار‌کردن؛ ۲. آهسته‌کردن، یواش‌کردن، کند‌کردن.

ملایی: ۱. آخوندی؛ ۲. تحصیل‌کردگی، سواد، سوادداری ≠ بی‌سوادی.

ملاء: ۱. پری؛ ۲. انجمن، دسته، گروه، محفل، مردم ≠ خلاء.

مل: ۱. باده، خمر، شراب، صهبا، می؛ ۲. پرسیاوشان؛ ۳. امرود، گلابی.

ملبس: ۱. پوشیده، مستور؛ ۲. مشتبه، خلطشده، درآمیخته.

ملبس‌شدن: لباس‌پوشیدن، پوشیدن.

ملبس‌کردن: لباس‌پوشاندن، پوشاندن.

ملبوس: پوشاک، پوشیدنی، جامه، رخت، کسوت، لباس.

ملت: ۱. آیین، روش، دین، شریعت، کیش، مذهب؛ ۲. امت، خلق، قوم، مردم ≠ حکومت، دولت.

ملتبس: ۱. پوشیده، مکتوم، نهفته، مبهم؛ ۲. مشتبه.

ملت‌پرستی: قوم‌گرایی، ملت‌خواهی، ملت‌گرایی، ناسیونالیست.

ملتجا: پناهگاه، ملجا، ملاذ، امن‌گاه.

ملتجی: پناه‌جو، پناهنده، زینهاری.

ملتجی‌شدن: پناه‌خواستن، پناه‌جویی‌کردن، پناه آوردن، پناهنده‌شدن، زینهار خواستن.

ملت‌خواهی: ملت‌پرستی، ناسیونالیسم.

ملتزم: صفت ۱. ملازم، همراه؛ ۲. متعهد، موظف، عهده‌دار.

ملتفت: ۱. آگاه، بااطلاع، باخبر؛ ۲. متوجه، مراقب، مواظب.

ملتفت‌شدن: متوجه‌شدن، توجه‌کردن، دریافتن، التفات‌کردن.

ملتفت‌کردن: آگاه‌کردن، متوجه‌کردن، توجه‌دادن، هشیار‌ساختن.

ملتمس: التماس‌کننده، خواهشگر.

ملتمسانه: التماس‌آمیز، عاجزانه، عجزآمیز.

ملتهب: ۱. پرالتهاب، سوزان، سوزنده؛ ۲. شعله‌ور، مشتعل.

ملتهب‌شدن: ۱. ملتهب گشتن، پرالتهاب‌شدن؛ ۲. داغ‌شدن، سوزان گشتن؛ ۳. برافروختن، پرلهیب‌شدن، برآشفتن، آشفته‌شدن؛ ۴. شعله‌ور‌شدن، مشتعل‌گشتن.

ملجا: پناهگاه، پناه، حفاظ، مامن، ماوا، ملاذ.

ملحد: ۱. بت‌پرست، بدآیین، بددین، بدکیش، بدمذهب، بی‌دیانت، زندیق، کافر، لامذهب، مرتد، مشرک، هندو؛ ۲. ایمان‌باخته؛ ۳. منحرف، شوریده‌راه.

ملحفه: ملافه، روانداز.

ملحقات: پیوست‌ها، ضمایم، منضمات.

ملحق: اسم پیوست، پیوسته، ضمیمه، متصل، منضم، وابسته.

ملحق‌شدن: پیوستن، منضم‌شدن، متصل‌شدن ≠ جدا‌شدن، گسستن.

ملحق‌کردن: ۱. متصل‌کردن، پیوند‌دادن؛ ۲. منضم‌کردن، الحاق‌کردن، افزودن.

ملح: ۱. نمک؛ ۲. ملاحت.

ملحوظ داشتن: ۱. لحاظ‌کردن، منظور‌کردن، ملاحظه‌کردن، درنظرگرفتن؛ ۲. دیدن، نگریستن.

ملحوظ‌شدن: ۱. لحاظشدن، منظور‌شدن، ملاحظه‌شدن، درنظر گرفتن؛ ۲. دیدن، نگریستن.

ملحوظ: ۱. لحاظ، مدنظر، منظور؛ ۲. ملاحظه‌شده، لحاظشده.

ملخ: ۱. پروانه؛ ۲. جراد؛ ۳. میگو.

ملخص: ۱. چکیده، خلاصه، فشرده، کوتاه، مجمل، مختصر ≠ مطول؛ ۲. پاک، خالص، ناب؛ ۳. سره ≠ ناخالص، ناسره.

ملزم: متعهد، متقبل، مجبور، ملتزم، وادار، واداشته.

ملس: میخوش، ترش شیرین.

ملعبه: ۱. آلت دست، بازیچه، ملعب؛ ۲. مسخره، مضحکه.

ملعنت: ۱. بدذاتی، شرارت، شیطنت، موذیگری؛ ۲. ملعنه؛ ۳. بیچارگی، بدبختی، شوربختی.

ملعون: ۱. عاق، گجسته، لعنتی، لعن‌شده، نفرین‌شده؛ ۲. منفور.

ملغا: ۱. ابطال، باطل، لغو؛ ۲. منتفی.

ملغا‌شدن: لغو‌شدن، باطل‌شدن، ابطال گردیدن، بی‌اثر‌شدن ≠ ۱. تایید‌شدن؛ ۲. باب‌شدن، متداول‌شدن.

ملغا‌کردن: لغو‌کردن، باطل‌کردن، ابطال‌کردن، بی‌اثر‌کردن ≠ ۱. تایید‌کردن؛ ۲. باب‌کردن، متداول‌کردن.

ملفوظ: ۱. تلفظشده، اداشده؛ ۲. تلفظپذیر، قابل تلفظ.

ملک: پری، جبرئیل، سروش، فرشته.

ملکت: ۱. اقلیم، خطه، قلمرو؛ ۲. کشور، مملکت؛ ۳. امارت، پادشاهی، سلطنت.

ملک: ۱. ثروت، دارایی، مال؛ ۲. ارض، باغ، تیول، زمین، ضیاع.

ملک: ۱. خداوند؛ ۲. امپراطور، امیر، پادشاه، خدیو، خسرو، خلیفه، سلطان، شاهنشاه، شاه، شهریار؛ ۳. صاحب ≠ رعیت.

ملک: ۱. خطه، سرزمین، شهر، قلمرو، کشور، ولایت؛ ۲. استیلا، پادشاهی، سلطه، فرمانروایی؛ ۳. احتشام، بزرگی، عظمت؛ ۴. جهان‌ظاهر، عالم سفلی.

ملک‌دار: زمین‌دار، فئودال، مالک، ملاک، صاحب ملک.

ملک‌زاده، ملکزاده: امیرزاده، شاهزاده ≠ گدازاده.

ملکوت: ۱. عالم‌علوی، عالم‌غیب، عالم‌مجردات، لاهوت ≠ ناسوت؛ ۲. عالم فرشتگان؛ ۳. بزرگی، عظمت.

ملکوتی: ۱. آسمانی، روحانی، صمدانی، غیبی، قدسی، لاهوتی؛ ۲. الهی، الوهی، ایزدی، ربانی، یزدانی ≠ ناسوتی.

ملکوک‌شدن: ۱. لکه‌دار‌شدن، آلوده‌شدن؛ ۲. بدنام‌شدن؛ ۳. رسواگشتن، مفتضح‌شدن.

ملکوک‌کردن: ۱. لکه‌دار‌کردن، آلوده‌کردن؛ ۲. بدنام‌کردن؛ ۳. رسوا‌کردن، مفتضح‌کردن.

ملکوک: ۱. لکه‌دار؛ ۲. آلوده؛ ۳. بدنام، رسوا، مفتضح.

ملکول: کوچکترین جزء جسم، ذره.

ملکه: شهبانو، شهربانو ≠ پادشاه.

ملکه: ۱. ملک، قدرت؛ ۲. صفت، سجیه ≠ حال.

ملکی: پای‌پوش، کفش، گیوه، پاپوش.

ملکیت: تصاحب، تملک، مالکیت.

ملل: ۱. ملت‌ها، اقوام، قبایل، قبیله‌ها، خلق‌ها، قوم‌ها ≠ نحل، نحله‌ها؛ ۲. ادیان، مذاهب.

ملمع: الوان، رنگارنگ.

ملموس: بسوده، قابل‌لمس، لمس‌کردنی ≠ غیرملموس.

ملموس‌شدن: ۱. قابل‌لمس‌شدن؛ ۲. قابل‌درک‌شدن، ادراک‌پذیرشدن.

ملموس‌کردن: ۱. قابل‌لمس‌کردن؛ ۲. قابل‌درک‌کردن، ادراک‌پذیر‌کردن.

ملنگ: ۱. تردماغ، سرخوش، شاداب، سرمست، شنگول، لول، مست، مخمور؛ ۲. سرحال، بانشاط؛ ۳. درویش، قلندر (هند، افغانستان)؛ ۴. کم‌خرد، نادان.

ملوان: ۱. جاشو، دریانورد، کشتیبان، ملاح، ناوبان، ناوکار؛ ۲. شب‌وروز.

ملوث: آغشته، آلوده، پلید، کثیف ≠ پاک.

ملوث‌شدن: پلیدگشتن، آلوده‌شدن ≠ منزه‌شدن.

ملوث‌کردن: آلودن، آلوده‌کردن ≠ منزه‌ساختن.

ملودی: نغمه، نوا، آهنگ.

ملوس: خوشگل، دلپذیر، دوست‌داشتنی، ظریف، قشنگ، جذاب، ملیح، ملوسک.

ملوط: امرد، خنیث، لواطه، مخنث.

ملوک‌الطوایفی: خان‌خانی، خان‌سالاری، ارباب‌سالاری، مالک‌سالاری، فئودالی، قبیله‌سالاری، عشیره‌سالاری.

ملوکانه: پادشاهانه، خسروانه، شاهانه، شاهوار.

ملوک: پادشاهان، شاهان، ملک‌ها ≠ رعایا، رعیت‌ها.

ملول: ۱. آزرده، اندوهگین، بیزار، تنگ‌دل، دلتنگ، دل‌مرده، غمگین، غمناک، متاثر، مکدر، نژند، نفور؛ ۲. ولرم ≠ ۱. شاد؛ ۲. داغ، سرد.

ملول‌ساختن: ۱. به‌ستوه‌آوردن، بیزار‌کردن؛ ۲. افسرده‌کردن، اندوهگین‌کردن، غمگین‌کردن ≠ شادمان‌کردن.

ملول‌شدن: ۱. به‌ستوه‌آمدن، بیزار‌شدن، نفور‌شدن؛ ۲. افسرده‌شدن، ملال‌زده‌شدن، دلتنگ‌شدن، غمگین‌شدن ≠ شادشدن.

ملول‌کردن: ۱. به‌ستوه‌آوردن، بیزار‌کردن؛ ۲. افسرده‌کردن، اندوهگین‌کردن، غمگین‌کردن ≠ شادمان‌کردن.

ملول گشتن: ۱. به‌ستوه‌آمدن، بیزار‌شدن، نفور‌شدن؛ ۲. افسرده‌شدن، ملال‌زده‌شدن، دلتنگ‌شدن، غمگین‌شدن ≠ شادشدن.

ملون: ۱. الوان، رنگارنگ؛ ۲. ذوبحرین.

ملو: هیز.

ملهم: الهام‌بخش، الهام‌کننده.

ملهوف: ۱. دادخواه، ستمدیده، مضطر، مظلوم؛ ۲. غمگین، اندوهگین، غمزده، غمین.

ملی‌پوش: ورزشکار عضوتیم‌ملی.

ملیت: ۱. قومیت؛ ۲. تابعیت؛ ۳. هویت ملی.

ملیح: ۱. باملاحت، بانمک، ملیحه، نمکین؛ ۲. گندمگون، گیرا؛ ۳. خوشگل، دل‌ربا، زیبا، قشنگ ≠ زشت، بدگل؛ ۴. خوش‌آیند، دل‌نشین، دوست‌داشتنی.

ملی: ۱. مربوط به ملت، عمومی؛ ۲. ملت‌گرا، ملت‌خواه؛ ۳. مردمی ≠ دولتی؛ ۴. خصوصی، غیردولتی ≠ دولتی.

ملین: ۱. یبوست‌زدا؛ ۲. نرم‌کننده، آرام‌کننده.

ممات: ۱. فوت، مرگ، وفات؛ ۲. لحظه‌مرگ، واقعه ≠ حیات.

ممارست: ۱. تکرار، تمرین، ورزش، ورزیدگی؛ ۲. تمرین‌کردن، ورزش‌کردن، ورزیدن.

ممارست‌کردن: تکرار‌کردن، تمرین‌کردن.

مماس: دارای تماس.

مماس‌شدن: ۱. تماس‌یافتن؛ ۲. تلاقی‌یافتن؛ ۳. ساییده‌شدن.

مماشات: اهمال، تسامح، سازگاری، سازش، مدارا، مسامحه، معاطله، مماطله، نرمی، همراهی.

مماشات‌کردن: مدارا‌کردن، سازش‌کردن، نرمی به خرج‌دادن، سازگاری‌کردن، مدارا‌کردن، همراهی‌کردن ≠ لجاجت ورزیدن.

مماطله: ۱. اهمال، تسویف، درنگ، تاخیر، مسامحه، مماطلت، مماشات، سهل‌انگاری، دفع‌الوقت؛ ۲. منع‌کردن، جلوگیری‌کردن؛ ۳. دفع الوقت‌کردن.

مماطله‌کردن: ۱. درنگ‌کردن، تاخیر‌کردن، معطل‌کردن، دفع‌الوقت‌کردن؛ ۲. اهمال ورزیدن، سهل‌انگاری‌کردن، مسامحه‌کردن.

ممالک: ۱. مملکت‌ها، کشورها؛ ۲. ایالات، ایالت‌ها؛ ۳. ولایات، ولایت‌ها.

ممالیک: ۱. بندگان، غلامان؛ ۲. کنیزان.

ممانعت: ۱. بازداشتن؛ ۲. جلوگیری، خودداری، دفع، قدغن، منع ≠ ترغیب.

ممانعت‌شدن: منع‌شدن، بازداشته‌شدن، جلوگیری‌شدن.

ممانعت‌کردن: باز داشتن، جلوگیری‌کردن، منع‌کردن.

ممتاز: ۱. برگزیده، زبده، منتخب، نخبه؛ ۲. سرآمد، برجسته؛ ۳. متمایز، چشمگیر، مشخص؛ ۴. عالی، برتر، خوب؛ ۵. اعلا؛ ۶. نفیس، مرغوب؛ ۷. متشخص، مشهور، مهم؛ ۸. شاخص.

ممتاز‌شدن: برترشدن، برجسته‌شدن، سرآمد گشتن، متمایز‌شدن.

ممتحن: صفت آزما، آزمایشگر، آزماینده، امتحان‌کننده.

ممتد: ۱. امتداددار، دراز؛ ۲. طولانی، طویل؛ ۳. کشیده؛ ۴. وسیع؛ ۵. پیوسته، مدام ≠ منقطع.

ممتع: ۱. پر، وافی؛ ۲. پربهره، سودمند، نافع.

ممتع‌شدن: بهره‌مندشدن، برخوردار‌شدن.

ممتلی: آکنده، انباشته، پر، سرشار، مشحون، مملو ≠ تهی، خالی.

ممتلی‌شدن: پر‌شدن، لبالب‌شدن، لبریز گشتن، آکنده‌شدن، مملو‌شدن.

ممتلی‌کردن: پر‌کردن، لبالب‌کردن، لبریز‌کردن، مملو‌کردن، آکندن.

ممتنع: ۱. محال، ناشدنی، ناممکن؛ ۲. امتناع‌کننده، خودداری‌کننده ≠ ممکن.

ممد: اسم ۱. معاون، یاری‌دهنده، یاریگر، یاور؛ ۲. کشنده.

ممدوح: ۱. ستوده، محمود ≠ مقدوح، ناممدوح؛ ۲. ستایش‌شده، تحسین‌شده ≠ ستایشگر.

ممدود: ۱. کشیده؛ ۲. طولانی، دراز؛ ۳. گسترده، وسیع.

ممر: ۱. راه، طریق؛ ۲. گذرگاه، معبر، عبورگاه؛ ۳. پل، جسر.

ممزوج: آمیخته، درهم، قاطی، مخلوط، مرکب.

ممزوج‌شدن: آمیخته‌شدن، مخلوط‌شدن، درهم رفتن، قاطی‌شدن، ترکیب‌شدن.

ممزوج‌کردن: آمیختن، مخلوط‌کردن، درهم‌کردن، قاطی‌کردن، ترکیب‌کردن.

ممسک: بخیل، تنگ‌چشم، تنگ‌نظر، خسیس، زفت، گرسنه‌چشم، لئیم، نان‌نخور، نظرتنگ ≠ سخی، کریم.

ممسکی: بخل، خست، لئامت ≠ سخاوت.

ممکن: امکان‌پذیر،‌شدنی، صورت‌پذیر، محتمل، مقدور، میسر، میسور ≠ ۱. غیرممکن؛ ۲. واجب.

ممکن‌شدن: ۱. میسر‌شدن، امکان‌یافتن، مقدور‌شدن؛ ۲. عملی‌شدن، به حقیقت پیوستن، محقق‌شدن.

ممل: خسته‌کننده، کسالت‌بار، کسالت‌زا، ملال‌آور، ملال‌انگیز، ملالت‌بار ≠ نشاطآور.

مملکت: اقلیم، سرزمین، قلمرو، کشور، ولایت.

مملو: آکنده، انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مشبع، مشحون، ممتلی ≠ تهی، خالی.

مملو‌شدن: پرشدن، لبریز‌شدن، لبالب‌شدن، سرشار‌شدن، آکنده‌شدن، ممتلی‌شدن.

مملوک: برده، بنده، زرخرید، عبد، غلام ≠ ارباب، مالک.

مملو‌کردن: پر‌کردن، لبریز‌کردن، لبالب‌کردن، سرشار‌کردن، آکندن، ممتلی‌کردن.

ممنوع‌الورود: ۱. قاچاق؛ ۲. قرق.

ممنوع: غیرمجاز، غیرقانونی، قدغن، ممنوعه، منع‌شده، ناروا، نهی ≠ مجاز.

ممنون: سپاسگزار، قدردان، متشکر، منت‌پذیر، نمک‌شناس ≠ کفور.

ممنون‌شدن: سپاسگزار‌شدن، قدردان‌بودن، متشکر‌شدن، سپاس داشتن.

مموش: ۱. فکلی؛ ۲. قرتی، بچه‌قرتی؛ ۳. ژیگولو.

ممه: ۱. پستان؛ ۲. پستانک.

ممهور‌شدن: مهرشدن.

ممهور: اسم مهر، مهرشده.

ممیت: میراننده ≠ محیی.

ممیز: اسم ۱. ارزیاب، شناسا، مفتش، مقوم؛ ۲. شاخص، مشخص؛ ۳. آگاه، دانا.

ممیزی: ارزیابی، بررسی، تحقیق، تفتیش، رسیدگی، سانسور، وارسی.

منابر: منبرها.

منابع: ۱. منبع‌ها، سرچشمه‌ها؛ ۲. ماخذ، مرجع‌ها.

مناجات: ۱. دعا، رازگویی، نیایش؛ ۲. رازونیاز‌کردن (باخدا)؛ ۳. نجوا‌کردن؛ ۴. سحر، سحرگاه (در ماه رمضان).

مناجات‌کردن: ۱. رازونیاز‌کردن، نجوا‌کردن، دعا خواندن، نیایش‌کردن؛ ۲. سحرخوانی‌کردن، مناجات‌خوانی‌کردن، مناجاتگری‌کردن.

مناجاتی: مناجاتگر، مناجات‌خوان.

منادی: جارچی، منادی‌گر، ندادهنده، نداگر، هاتف.

منار: گلدسته، ماذنه، مناره.

مناره: گلدسته، ماذنه، منار.

منازع: صفت پیکارجو، دشمن، ستیزه‌جو، ستیزه‌گر، عدو، مبارز، محارب، مدعی، معاند.

منازعه: تنازع، جدال، جنگ، دعوا، کشمکش، مرافعه، مناقشه، نزاع، منازعت، درگیری، ستیز، ستیزه.

منازل: ۱. خانه‌ها، سراها، منزل‌ها؛ ۲. مراحل؛ ۳. اتراقگاه‌ها.

مناسبات: روابط، ارتباطات، وابستگی‌ها، پیوندها.

مناسبت: ۱. ارتباط، بستگی، تناسب، ربط، سنخیت، موافقت، موقعیت؛ ۲. دلیل، جهت، سبب، انگیزه.

مناسب: ۱. درخور، زیبنده، شایسته، قابل، نیکو؛ ۲. بموقع، جور، سازگار، مساعد، موافق؛ ۳. فراخور، معقول؛ ۴. مشابه، همانند؛ ۵. ارزان، رخیص ≠ نامناسب.

مناسک: آداب، آیین‌ها، سنن، عبادات، عبادت‌ها، منسک‌ها، مراسم، نیایش‌ها.

مناصب: رتبه‌ها، درجه‌ها، منصب‌ها، مقامات.

مناصحت: اندرز‌دادن، پنددادن، نصح، نصیحت‌کردن.

مناصفه: دونیمه‌کردن، دوبخش‌کردن، دوقسمت‌کردن، نصف‌کردن.

مناط: ۱. اساس، بنیان، حجت، سند، ملاک؛ ۲. معیار، مبنا؛ ۳. آویختگی، آویزش، تعلیق.

مناطق: منطقه‌ها، نواحی، ناحیه‌ها.

مناظر: پرسپکتیو، چشم‌اندازها، منظره‌ها.

مناظره: ۱. بحث، جدل، مباحثه، مجادله، مذاکره، مطارحت؛ ۲. مباحثه‌کردن، مجادله‌کردن، ستیهیدن.

مناظره‌کردن: مباحثه‌کردن، مجادله‌کردن، بحث‌کردن.

مناع: بازدارنده، منع‌کننده.

مناعت: ۱. بزرگ‌منشی، بلندنظری، بزرگواری، بلندهمتی، عزت‌نفس، والاهمتی؛ ۲. بلندنظر‌بودن؛ ۳. طبع عالی‌داشتن.

منافات: اختلاف، تفاوت، تنافر، تضاد، ناهم‌خوانی، تناقض، مغایرت، ناسازگاری.

منافات داشتن: ۱. فرق داشتن، اختلاف داشتن، تفاوت داشتن؛ ۲. نقیض‌بودن، تضاد داشتن، ناهم‌خوانی داشتن، ناسازگار‌بودن، ناسازگاری داشتن، تضاد داشتن، ناهم‌خوان‌بودن.

منافذ: ۱. منفذها، سوراخ‌ها؛ ۲. محل‌های نفوذ.

منافع: فواید، مزایا، مصالح، سودها، منفعت‌ها، فایده‌ها ≠ مضار.

منافقانه: ریاکارانه، مزورانه.

منافقت: تزویر، دورویی، سالوس، ظاهرنمایی، نفاق.

منافق: صفت ۱. دورو، ریاکار، مزور ≠ صادق؛ ۲. غماز؛ ۳. کافر.

منافی: اسم تناقض، ضد، مخالف، مغایر، انکارکننده، ناسازگار، ناساز، نافی، نفی‌کننده.

مناقب: خصایل، فضایل، محاسن، محامد، محمدت‌ها، منقبت‌ها، نیکی‌ها.

مناقشات: مناقشه‌ها، جدال‌ها، مجادله‌ها، ستیزه‌ها، منازعه‌ها.

مناقشه: بحث، جدال، جدل، ستیز، ستیزه، ستیزه‌جویی، سختگیری، کشمکش، مجادله، منازعه، نقار.

مناقشه‌کردن: ۱. نزاع‌کردن، بحث‌کردن، جدل‌کردن؛ ۲. ستیز‌کردن، ستیزه‌جویی‌کردن، خصومت ورزیدن.

مناقصه: ۱. ارزان‌خری؛ ۲. کم‌کردن، رقابت‌کردن (درقیمت و فروش)، مناقصت.

مناکحت: زناشویی، عروسی، مناکحه، مزاوجت، نکاح، وصلت ≠ بیزاری، جدایی، طلاق.

مناکحه: زناشویی، عروسی، مزاوجت، مناکحت، نکاح، وصلت ≠ طلاق.

منال: ۱. درآمد، ملک؛ ۲. تمکن، تمول، ثروت، دارایی.

منام: ۱. خواب، رویا؛ ۲. خوابگاه.

منان: بخشایشگر، بخشنده، منت‌گزار.

مناهج: ۱. منهج‌ها، راه‌ها، طریق‌ها، طرق؛ ۲. شیوه‌ها، روش‌ها.

مناهی: نهی‌شده‌ها، منکرات.

منبر: ۱. تریبون، کرسی؛ ۲. جلسه سخنی‌رانی، مجلس وعظ.

منبری: واعظ، خطیب، روضه‌خوان، موعظه‌گر.

منبسط: ۱. باز، گسترده، گشاده، گشوده؛ ۲. بشاش، خوشحال، شادان، گشاده‌رو ≠ بسته، منقبض.

منبع: اصل، چشمه، سبب، سرچشمه، علت، ماخذ، مبداء، مرجع، منشا.

منبعث: ۱. برانگیخته؛ ۲. نشات گرفته، ناشی.

منبعث‌شدن: نشات‌گرفتن، ناشی‌شدن(از ).

منت: احسان، برتری، سپاس، شکر، فضل، نیکی، لطف.

منتج: ۱. برآیند، منتجه؛ ۲. منتهی، منجر.

منتج‌شدن: ۱. نتیجه‌دادن؛ ۲. منجر‌شدن، منتهی‌شدن.

منتخب: انتخاب‌شده، برگزیده، زبده، صفوت، گزیده، مندوب، نخبه، نقاوه ≠ انتصابی.

منت داشتن: سپاس‌گزار‌بودن، متشکر‌بودن، ممنون‌بودن، منت‌پذیر‌بودن.

منتزع: ۱. جدا، سوا، کنده، منفک؛ ۲. مجرد.

منتزع‌شدن: جداشدن، جدا گشتن.

منتسب: ۱. خویشاوند، قوم، منسوب، وابسته ≠ منتزع؛ ۲. نسبت‌داده‌شده.

منتسب‌کردن: ۱. نسبت‌دادن، انتساب‌دادن؛ ۲. وابسته‌کردن.

منتشا: عصای قلندر، چوب‌دستی درویشان.

منتشر: صفت ۱. پراکنده، متفرق؛ ۲. انتشار، پخش، چاپ.

منتشر‌شدن: ۱. انتشار‌یافتن؛ ۲. پخش‌شدن، توزیع‌شدن؛ ۳. پراکنده‌شدن؛ ۴. چاپ‌شدن، به چاپ رسیدن؛ ۶. سرایت‌کردن؛ ۷. گسترده‌شدن.

منتشر‌کردن: ۱. انتشار‌دادن؛ ۲. پخش‌کردن، توزیع‌کردن؛ ۳. پراکندن؛ ۴. چاپ‌کردن، به چاپ رساندن؛ ۵. سرایت‌دادن؛ ۶. گستردن؛ ۷. ترویج‌کردن، رواج‌دادن.

منتصر: پیروز، غالب، فاتح، ناصر ≠ مغلوب، مقهور.

منتظر: ۱. امیدوار، انتظارکش، چشم‌به‌راه، گوش‌به‌زنگ؛ ۲. مترصد، مترقب؛ ۳. متوقع، مراقب، نگران.

منتظر خدمت: معلق، برکناری (موقت).

منتظر‌شدن: صبر‌کردن، انتظار کشیدن، منتظر ماندن، چشم به راه‌بودن.

منتظم: آراسته، بسامان، مرتب، منظم ≠ نامنتظم، غیرمنتظم.

منتفع: سودبرنده، نفع‌برنده، بهره‌ور، بهره‌مند ≠ متضرر، خسران‌دیده، زیان‌رسیده.

منتفی: برطرف، رد، رفع، نفی، نفی‌شده، انجام‌نشدنی.

منتفی‌شدن: ۱. برطرف‌شدن، از بین رفتن، از میان رفتن؛ ۲. مسکوت ماندن، رها‌شدن.

منتقد: صفت ۱. انتقادکننده، ایرادگیر، ناقد، خرده‌گیر، عیب‌جو، معترض، نکته‌گیر، انتقادگر، انتقادجو؛ ۲. ناقد، نقدنویس.

منتقل: صفت ۱. جابه‌جایی، نقل‌مکان؛ ۲. انتقال‌یافته؛ ۳. نقل‌شده، برده‌شده.

منتقل‌کردن: ۱. جابه‌جا‌کردن، انتقال‌دادن، نقل‌مکان‌دادن؛ ۲. بردن؛ ۳. رساندن، ابلاغ‌کردن ≠ منتقل‌شدن.

منتقم: صفت انتقام‌جو، کینه‌توز، کینه‌خواه، کینه‌جو، کینه‌کش، کینه‌ورز، کینه‌ور ≠ عفو.

منت گذاشتن: ۱. منت نهادن، به رخ کشیدن؛ ۲. لطف‌کردن، محبت‌کردن، نیکی‌کردن، احسان‌کردن ≠ منت‌پذیرفتن.

منت نهادن: ۱. منت‌گذاشتن؛ ۲. لطف‌کردن، محبت‌کردن؛ ۳. احسان‌کردن، نیکی‌کردن.

منتهاالیه: آخر، انتها، پایان، ته ≠ آغا.

منتها: ۱. اما، لیکن، ولی؛ ۲. آخر، انتها، پایان؛ ۳. درنهایت.

منتهی: مختوم، منجر.

منثور: اسم ۱. پراکنده، متفرق؛ ۲. نثر؛ ۳. شب‌بو ≠ منظوم.

منجح: ۱. کامروا، کامیاب؛ ۲. پیروز، پیروزمند؛ ۳. نجات‌بخش، ناجی، رهایی‌بخش، رهاننده.

منجر: کشیده، منتج، منتهی، کشیده‌شده.

منجلاب: ۱. باتلاق، لجن‌زار؛ ۲. گرداب، ورده؛ ۳. پارگین، گنداب، وحل؛ ۳. دامگاه، دامگه؛ ۴. گودال.

منجلی: آشکار، جلوه‌گر، جلی، عیان ≠ مختفی.

منجلی‌شدن: آشکارشدن، جلوه‌گر‌شدن، عیان گشتن، منجلی گشتن، متجلی‌شدن.

منجلی‌کردن: آشکار‌کردن، جلوه‌گری‌کردن، آشکار‌ساختن، عیان‌کردن، تجلی‌کردن، ظاهر‌شدن.

منجم: اخترشناس، ستاره‌شناس، گردون‌شناس، نجوم‌دان، اختربین.

منجمد‌شدن: ۱. یخ زدن، یخ بستن؛ ۲. فسردن.

منجمد: ۱. یخ‌بسته، یخ‌زده؛ ۲. بسته، جامد، دلمه ≠ مایع؛ ۳. بی‌حرکت.

من‌جمله: ازآن‌جمله، ازآن‌میان، ازجمله.

منجنیق: فلاخن، قلاب‌سنگ، قلماسنگ.

منجی: اسم رهاننده، رهایی‌بخش، ناجی، نجات‌بخش، نجات‌دهنده.

منحرف: ۱. بیراهه‌رو، فاسد، خراب، آن‌کاره، پالان‌کج، سست‌قدم، کجرو، گمراه، منحط؛ ۲. انحراف‌دار، قیقاج، متمایل، ناراست؛ ۳. ملحد ≠ مهتدی.

منحرف‌شدن: ۱. فاسد‌شدن، خراب‌شدن، منحط‌شدن، آن‌کاره‌شدن؛ ۲. بیراهه‌رفتن، گم‌راه‌شدن؛ ۳. انحراف‌داشتن؛ ۴. دور‌شدن (از راه راست).

منحرف‌کردن: به‌بیراهه‌کشاندن، گم‌راه‌کردن، ازراه‌به‌دربردن.

منحصرمنحصر‌شدن: انحصار‌یافتن، محدود‌شدن.

منحصر‌کردن: منحصر‌ساختن، محدود‌کردن.

منحصر: ۱. مختص، مخصوص، ویژه؛ ۲. انحصاریافته؛ ۳. محدود، محصور.

منحط: ۱. انحطاط‌یافته، پست، غاوی، فرومایه؛ ۲. فاسد، گمراه، منحرف.

منحل: ۱. برچیده، تعطیل، متلاشی، منحله ≠ برپا، دایر؛ ۲. بازشده، حل‌شده.

منحل‌شدن: ۱. انحلال‌یافتن، برچیده‌شدن؛ ۲. گسسته‌شدن، گسیخته‌شدن؛ ۳. از هم پاشیدن، متلاشی‌شدن؛ ۴. حل‌شدن، وا‌شدن.

منحنی: ۱. انحنادار، خمیده، قوس‌دار، کج، مقوس؛ ۲. هلال، خمیده ≠ مستقیم.

منحوس: بداختر، بدبخت، شوم، مشئوم، نامبارک، نامیمون، نحس، نکبتی ≠ مبارک، همایون.

منحول: اسم سخن‌بربسته، شعربربسته، منتسب، انتحالی.

من‌حیث‌المجموع: ازهرنظر، به‌طورکلی، جمعاً، روی‌هم‌رفته، کلاً.

منخر: سوراخ بینی.

من: ۱. خود، خویشتن، خویش؛ ۲. ضمیر؛ ۳. نفس؛ ۴. ضمیر اول‌شخص مفرد؛ ۵. سه‌کیلو، واحد وزن.

من‌درآوردی: ۱. بی‌پایه، بی‌سروته، جعلی، ساختگی، مجعول، نامربوط، بی‌ماخذ؛ ۲. من‌درآری، من عندی.

مندرج: ثبت‌شده، درج‌شده، ضبط، نوشته.

مندرس: اسقاط، پاره‌پاره، پوسیده، خلق، خلقان، ژنده، فرسوده، کهنه، مرقع ≠ نو.

مندرس‌شدن: فرسوده‌شدن، ژنده‌شدن، کهنه‌شدن، پاره‌پاره‌شدن.

مندوب: مستحب ≠ ۱. حرام؛ ۲. واجب؛ ۳. منتخب، برگزیده.

مندیل: ۱. دستار، سربند، عصابه، عمامه؛ ۲. دستمال.

منزجر: بیزار، دل‌زده، متنفر، نفور.

منزجر‌شدن: بیزارشدن، دل‌زده‌شدن، متنفر‌شدن، نفور گشتن.

منزجر‌کردن: بیزار‌کردن، متنفر‌کردن، دل‌زده‌کردن.

منزلت داشتن: ۱. ارج داشتن، قرب داشتن، قدر داشتن، حرمت‌داشتن؛ ۲. ارزش داشتن، اهمیت داشتن، اعتبارداشتن؛ ۳. شان داشتن، مرتبت داشتن؛ ۴. مکانت‌داشتن، درجه و پایه داشتن.

منزلت: ۱. شان، درجه، رتبه، مقام، مرتبه، مرتبت؛ ۲. حد، محل، پایگاه، جایگاه، پایه؛ ۳. ارزش، اهمیت، اعتبار، ارج، بها؛ ۴. جاه، شان؛ ۵. قدر، قرب، حرمت، آبرو.

منزل: ۱. جا، مکان؛ ۲. جایگاه، مقام؛ ۳. بیت، خانه، دار، دولت‌سرا، سامان، سرا، کاشانه، ماوا، مسکن، موطن، نشیمن، وثاق، یورت؛ ۴. مرحله؛ ۵. اهل‌بیت، زن و فرزندان؛ ۶. مقصد، هدف؛ ۷. اقامتگاه؛ ۸. مسافت بین دواتراق؛ ۹. منزلگاه، منزلگه.

منزل‌دادن: جا‌دادن، سکونت‌دادن.

منزل داشتن: اقامت‌کردن، سکونت داشتن، ساکن‌بودن.

منزل‌کردن: اقامت‌کردن، منزل گرفتن، خانه گرفتن، ماوا گرفتن، سکنا گزیدن.

منزوی: صفت خلوت‌نشین، خلوتی، عزلت‌گزین، گوشه‌گیر، گوشه‌نشین، معتزل، معتکف.

منزوی‌شدن: خلوت‌گزیدن، گوشه‌گیر‌شدن، عزلت گزیدن، تنها‌شدن، دوری گزیدن، گوشه‌نشین‌شدن.

منزوی‌کردن: ۱. تنها گذاشتن، گوشه‌نشین‌کردن؛ ۲. به حاشیه‌راندن، حاشیه‌نشین‌کردن.

منزه: ۱. پاک، پاکیزه، مقدس، مهذب، نظیف؛ ۲. بری، مبرا؛ ۳. پاکدامن؛ ۴. بی‌آلایش ≠ ناپاک، نامنزه.

منسجم: انسجام‌یافته، باانسجام، ساختاریافته، پیوسته، سیستماتیک، مدون، نظام‌مند، یک‌پارچه ≠ غیرمنسجم.

منسوبان: ارحام، اقربا، اقوام، خویشان، منسوبین ≠ بیگانگان، غربا.

منسوب: ۱. خویش، قوم، متعلق، منتسب، وابسته؛ ۲. مربوط، پیوسته ≠ غریبه.

منسوجات: بافته‌ها، پارچه‌ها، بافته‌شده‌ها، بافتنی‌ها.

منسوج: اسم بافته، پارچه، نسیج.

منسوخ‌شدن: ۱. ازرواج افتادن، نامتداول گشتن، از بین رفتن ≠ باب‌شدن، متداول گشتن؛ ۲. لغو‌شدن، ملغا‌شدن، باطل‌شدن؛ ۳. نامعتبر‌شدن، از اعتبار افتادن.

منسوخ‌کردن: ۱. باطل‌کردن، ازبین بردن؛ ۲. لغو‌کردن، ملغا‌ساختن ≠ باب‌کردن، متداول‌ساختن؛ ۳. ازرواج انداختن.

منسوخ گشتن: ۱. باطل‌شدن، ازبین رفتن؛ ۲. لغو‌شدن، ملغا‌شدن ≠ باب‌شدن، متداول‌شدن؛ ۳. ور افتادن.

منسوخ: ۱. نسخ، نسخ‌شده، باطل‌گردیده، فسخ‌شده؛ ۲. ازبین‌رفته، ورافتاده، نامتداول، نارایج، دمده ≠ رایج، مد.

منشات: تحریرات، مراسلات، مکتوبات، نامه‌ها.

منشا: ۱. اصل، سرچشمه، مبداء، محل پیدایش، منبع؛ ۲. سبب، باعث، موجب؛ ۳. جای نشوونما.

منش: خصلت، خلق، خو، خوی، داب، سجیه، سگال، شخصیت، طبع، طبیعت، عادت.

منشعباب: ۱. شاخه‌ها، متفرعات؛ ۲. شعبه‌ها.

منشعب: شاخه، شاخه‌شاخه، متفرع.

منشعب‌شدن: ۱. جدا‌شدن، کناره گرفتن؛ ۲. شاخه شاخه‌شدن، متفرع گشتن.

منشق: ۱. پاره، شکافته؛ ۲. ترکیده، منفجر.

منشور: اسم ۱. اجازه، حکم، خط، رقعه، رقیمه، طغرا، طومار، عرضحال، عریضه، فرمان، کاغذ، مراسله، مرقومه، مکتوب، نامه، نبشته، نوشته، ورقه؛ ۲. بلور؛ ۳. چندوجهی؛ ۴. پراکنده، منتشر؛ ۵. زنده‌شده، مبعوث؛ ۶. اصول، نظریات.

منشیانه: ۱. به شیوه‌منشیان، ادیبانه، دبیرانه؛ ۲. پرتکلف، متکلفانه.

منشی: دبیر، کاتب، کاغذنویس، مترسل، نویسنده.

منشی‌گری: دبیری، کتابت، نویسندگی.

منصب: ۱. پایگاه، جاه، درجه، قدر، مرتبه، مقام؛ ۲. پیشه، سمت، شغل، کار.

منصب‌دار: صاحب‌منصب، دارای مقام.

منصرف: پشیمان، برگشته، انصراف‌یافته، صرف‌نظرکرده.

منصرف‌شدن: ۱. ترک‌کردن، چشم‌پوشی‌کردن، صرف‌نظر‌کردن(ازقصد و میل)؛ ۲. انصراف حاصل‌کردن، برگشتن، عدول‌کردن.

منصرم: بریده، جدا، گسسته، منقطع.

منصف: ۱. انصاف‌دار، باانصاف، بامروت؛ ۲. حق‌بین، دادگر، عادل ≠ بی‌انصاف؛ ۳. بی‌نظر؛ ۴. آزرم‌جو.

منصفانه: حق‌بینانه، دادگرانه، عادلانه.

منصفت: انصاف، دادگری، عدالت، عدل، قسط.

منصف: ۱. نیمساز؛ ۲. منصف‌الزاویه؛ ۳. دونیمه‌کننده.

منصوب: ۱. تعیین، برگماشته، نصب‌شده، نصب؛ ۲. برپا، قایم، مستقیم.

منصوب‌شدن: گماشته‌شدن، نصب‌شدن، پست گرفتن.

منصوب‌کردن: برگماشتن، گماشتن، منصب‌دادن، منصب‌بخشیدن.

منصور: پیروز، چیره، غالب، فاتح، فیروز، نصرت‌یافته، فیروزمند، مظفر ≠ مغلوب، مقهور.

منصه: ۱. کرسی، تخت؛ ۲. محل‌حضور، جایگاه؛ ۳. جلوه‌گاه.

منضبط: باانضباط، بانظم، مرتب، منظم.

منضج: کارکن، مسهل، منجز.

منضمات: لواحق، ضمایم، پیوست‌ها.

منضم: پیوست، ضمیمه، ملحق.

منضم‌شدن: ضمیمه‌شدن، پیوستن، ملحق‌شدن، متصل‌شدن.

منضم‌کردن: ضمیمه‌کردن، متصل‌کردن.

منطبق: ۱. برابر، تطبیق‌یافته، مطابق، موافق، یکسان؛ ۲. برهم‌نهاده، روی‌هم‌قرارگرفته.

منطفی: خاموش، فرونشانده ≠ مشتعل.

منطفی‌شدن: خاموش‌شدن، به خاموشی گراییدن.

منطق: ۱. سخن، کلام؛ ۲. بینه، عقل؛ ۳. روش‌شناسی، متدولوژی؛ ۴. دلیل، علت.

منطقه: بخش، حدود، خطه، محدوده، ناحیه.

منطقی: اسم ۱. عقلایی، عقلانی، مدلل، درست، سنجیده، معقول؛ ۲. روش‌شناس، منطق‌دان؛ ۳. جدلی ≠ غیرمنطقی، نامعقول.

منطوق: ظاهر کلام، صورت‌سخن ≠ مفهوم.

منطوی: ۱. درهم‌پیچیده؛ ۲. درنوردیده؛ ۳. گردآمده.

منظر: ۱. تماشاگاه، منظره، چشم‌انداز، دورنما؛ ۲. دید، دیدگاه، نظرگاه؛ ۳. لقا؛ ۴. مقبول، موردپسند.

منظره: تماشاگاه، چشم‌انداز، منظر، نظرانداز، نظرگاه، نما.

منظم: آراسته، بسامان، پرداخته، باترتیب، مرتب، منتظم ≠ پراکنده، نابسامان، نامنظم.

منظور‌شدن: محسوب‌شدن، لحاظ‌شدن، درنظر گرفتن، قلمداد‌شدن، مورد توجه قرار گرفتن، لحاظ‌شدن، ملحوظگشتن.

منظور: ۱. غرض، قصد، مراد، مقصود؛ ۲. غایت، هدف؛ ۳. قلمداد، ملحوظ؛ ۴. مقبول، مورد پسند.

منظور‌کردن: محسوب‌کردن، لحاظ‌کردن، درنظر گرفتن، قلمداد‌کردن، منظور داشتن، مورد توجه قراردادن.

منظوم: ۱. آراسته، بسامان، مرتب؛ ۲. کلام موزون، شعر؛ ۳. به‌رشته‌کشیده‌شده ≠ منثور.

منظومه: ۱. سیستم، مجموعه سیارات؛ ۲. حکایت منظوم.

منع: ۱. بازداشت، تحریم، جلوگیری، قدغن، ممانعت، نفی، نهی؛ ۲. بازداشتن، جلوگیری‌کردن، ممانعت به‌عمل‌آوردن.

منع‌شدن: قدغن‌شدن، نهی‌شدن، ممانعت‌شدن، جلوگیری‌شدن.

منعطف‌شدن: متمایل‌شدن، برگرداندن.

منعطف‌کردن: ۱. متوجه‌کردن، معطوف‌ساختن؛ ۲. تغییر جهت‌دادن، منعطف‌ساختن.

منعطف: ۱. متوجه، متمایل؛ ۲. برگشته، انعطاف‌یافته.

منعقد: ۱. برپا، برقرار، دایر؛ ۲. بسته، مجری؛ ۳. دلمه، منجمد.

منعقد‌شدن: ۱. بسته‌شدن؛ ۲. دلمه‌شدن؛ ۳. سفت‌شدن؛ ۴. برگزار‌شدن، برپا داشتن، تشکیل‌شدن، ترتیب‌یافتن.

منعقد‌کردن: ۱. بستن؛ ۲. سفت‌کردن؛ ۳. تنظیم‌کردن؛ ۴. برپا‌کردن، برگزار‌کردن، تشکیل‌دادن، ترتیب‌دادن.

منع‌کردن: قدغن‌کردن، نهی‌کردن، ممانعت‌کردن، بازداشتن، جلوگیری‌کردن، ممنوع‌کردن.

منعکس: ۱. بازتابیده، انعکاس‌یافته؛ ۲. نمایان، پدیدار، نمودار؛ ۳. تابش‌یافته؛ ۴. برگشته، واژگون؛ ۵. ثبت‌شده، درج‌شده.

منعکس‌شدن: انعکاس‌یافتن، پرتو افکندن، بازتابیدن ≠ منعکس‌کردن.

منعکس‌کردن: ۱. بازتاب‌دادن، انعکاس‌دادن؛ ۲. بازتاباندن.

منعم: بخشنده، توانگر، ثروتمند، دارا، غنی ≠ مسکین.

منغص: تیره، کدر، مکدر، ناخوش، ناگوار.

منغض‌کردن: ۱. تیره‌کردن، مکدر‌ساختن؛ ۲. ناخوش‌کردن، ناگوار‌ساختن.

منفجر: ترکیده، شکافته، گشوده.

منفجر‌شدن: ۱. ترکیدن؛ ۲. از حال طبیعی خارج‌شدن (ناگهانی)؛ ۳. اوج گرفتن، شدت‌یافتن؛ ۴. از هم پاشیدن.

منفجر‌کردن: ترکاندن.

منفذ: ۱. ترک، ثقبه، خلل‌وفرج، رخنه، روزن، روزنه، سوراخ، شکاف، مجرا؛ ۲. پنجره.

منفرجه: صفت ۱. باز، گشاده ≠ حاده، بسته؛ ۲. جدا؛ ۳. دور.

منفردمنفرد: ۱. تک، تنها، جدا، فرد، واحد، یکتا، یکه، یگانه؛ ۲. عزب، مجرد ≠ متاهل؛ ۳. بی‌مانند، بی‌نظیر، وحید، یگانه.

منفصل: صفت ۱. جدا، دور، سوا، گسسته، گسیخته، منفک، منقطع ≠ متصل، پیوسته؛ ۲. اخراج، برکنار، عزل.

منفصل‌شدن: برکنارشدن، معزول‌شدن ≠ منصوب‌شدن.

منفصل‌کردن: ازکار برکنار‌کردن، معزول‌کردن ≠ منصوب‌کردن.

منفعت بردن: سودبردن، نفع‌کردن، فایده بردن، سود‌کردن ≠ ضرر‌کردن، زیان‌کردن.

منفعت: ۱. بهره، سود، فایده، مداخل، نفع؛ ۲. ربا، ربح، کرایه؛ ۳. رجحان، مزیت ≠ مضرت.

منفعت‌طلب: سودجو، نفع‌طلب، منفعت‌پرست.

منفعت‌طلبی: سودجویی، نفع‌طلبی، منفعت‌پرستی.

منفعل: ۱. پشیمان، تائب؛ ۲. بی‌اراده؛ ۳. اثرپذیر، تاثیرپذیر، پذیرا؛ ۴. خجل، شرمسار، شرمنده.

منفعل‌شدن: ۱. شرمنده‌شدن، شرمسار گشتن، خجل گشتن؛ ۲. تاثیر پذیرفتن.

منفق: ۱. انفاق‌ده، انفاق‌گر؛ ۲. نفقه‌دهنده.

منفک: ۱. پراکنده، جدا، سوا، منتزع، کنده، منفصل، منقطع؛ ۲. دور، غافل.

منفک‌شدن: جداشدن، سوا‌شدن، منتزع‌شدن، منشعب گشتن.

منفور: رانده، مردود، مطرود، نفرت‌انگیز ≠ محبوب.

منقا: پاک، سترده ≠ ناسترده.

منقاد: ۱. تسلیم، رام، رهوار، فرمان‌بردار، مطیع؛ ۲. تابع، وابسته ≠ نافرمان، یاغی، سرکش.

منقاد‌شدن: تسلیم‌شدن، فرمان‌بردار‌شدن، مطیع‌شدن ≠ سرکش‌شدن، نافرمان‌شدن.

منقاد‌کردن: مطیع‌ساختن، فرمان‌بردار‌کردن، رام‌کردن، تسلیم‌کردن.

منقار: چنگ، تک، نول، نوک.

منقاش: موچین، موچینه.

منقبت: ۱. ثنا، ستایش، فضل، مدح، مدیحه، نعت؛ ۲. تعریف، وصف؛ ۳. هنر، کمال، فضل، کار نیک.

منقبض: ۱. انقباض‌یافته، گرفته؛ ۲. جمع‌شده، چروکیده، به‌هم کشیده‌شده، ترنجیده ≠ منبسط.

منقح: ۱. اصلاح‌شده، تصحیح‌شده، تهذیب شده؛ ۲. پاک، تمیز، صافی، طاهر، طیب، نظیف.

منقرض: ۱. برانداخته، سرنگون، مضمحل؛ ۲. نابود، نابودشده، ازمیان‌رفته.

منقرض‌شدن: ازبین‌رفتن، نابود‌شدن، انقراض‌یافتن، مضمحل‌شدن، برافتادن، برچیده‌شدن، پایان‌یافتن، اضمحلال‌یافتن.

منقرض‌کردن: ازبین بردن، برانداختن، نابود‌کردن، مضمحل‌کردن، برانداختن، برچیدن، از میان برداشتن.

منقسم: تقسیم‌شده، بخش‌بخش، حصه‌حصه.

منقسم‌شدن: تقسیم‌شدن، بخش‌بخش‌شدن، حصه‌حصه‌شدن، تکه‌تکه‌شدن.

منقش: پرنقش، مرتسم، منقوش، نقش‌دار، نگارین.

منقصت: ۱. عیب، عیبناکی؛ ۲. کمی، کاستی، نقص، نقصان.

منقضی: سپری، سرآمده، گذشته.

منقضی‌شدن: سپری‌شدن، گذشتن، به سر رسیدن، پایان‌یافتن، سرآمدن، انقضا‌یافتن، خاتمه‌یافتن ≠ شروع‌شدن.

منقطع: ۱. جدا، قطع، گسسته، منفصل، منفک، ناپیوسته ≠ پیوسته، ممتد؛ ۲. بریده، منصرم.

منقطع‌شدن: ۱. گسستن، قطع‌شدن، گسسته‌شدن؛ ۲. از بین‌رفتن، پایان‌یافتن؛ ۳. جدا‌شدن، دور‌شدن.

منقطع‌کردن: گسستن، بریدن، قطع‌کردن.

منقل: آتشدان، مجمر، ناردان.

منقلب: ۱. انگیخته، دگرگون، شوریده، متحول؛ ۲. واژگون، برگشته؛ ۳. ناراحت، مضطرب، پریشان، آشفته.

منقلب‌شدن: ۱. دگرگون‌شدن، متحول‌شدن، حالی‌به‌حالی‌شدن؛ ۲. واژگون‌شدن؛ ۳. ناراحت گشتن، آشفته‌شدن، پریشان‌شدن، مضطرب‌شدن.

منقلب‌کردن: ۱. دگرگون‌کردن، متحول‌کردن، دگرگون‌ساختن، حالی‌به‌حالی‌کردن؛ ۲. واژگون‌کردن؛ ۳. ناراحت‌کردن، آشفته‌کردن، پریشان‌کردن، مضطرب‌کردن.

منقوش: منقش، نقش‌پذیر، نقش‌دار، نگاشته، نقش‌شده.

منقوط: نقطه‌دار، منقوطه ≠ مهمله.

منقول: ۱. جابه‌جاکردنی، انتقال‌پذیر، قابل‌حمل ≠ غیرمنقول؛ ۲. بازگو، روایت، نقل؛ ۳. نقل‌شده، روایت‌شده، مروی؛ ۴. نقلی ≠ عقلی، معقول.

منکرات: زشتی‌ها، منهیات ≠ حسنات.

منکر: اثم، خطا، سیئه، گناه، معصیت، منهی ≠ معروف، زشت، ناپسند.

منکر: انکارکننده، تکذیب‌کننده، جاحد، ردکننده ≠ معتقد، مومن.

منکر‌شدن: انکار‌کردن، رد‌کردن، تکذیب‌کردن ≠ اقرار‌کردن، اعتراف‌کردن.

منکسر: شکسته، ناراست ≠ مستقیم.

منکوب: ۱. تارومار، تباه، سرکوب، قلع‌وقمع، کوبیده، مخذول، مضمحل، مغلوب؛ ۲. نکبتی؛ ۳. رنج‌رسیده، مصیبت‌دیده، مشقت‌دیده، سختی‌دیده.

منکوب‌شدن: تارومارشدن، سرکوب‌شدن، قلع‌وقمع‌شدن، مضمحل‌شدن، مغلوب‌شدن ≠ فتح‌کردن، چیره‌شدن، فاتح‌شدن.

منکوب‌کردن: تارومار‌کردن، سرکوب‌کردن، قلع‌وقمع‌کردن، کوبیدن، مضمحل‌ساختن، مغلوب‌کردن ≠ منکوب‌شدن، تارومار‌شدن.

منکوحه: زن، زوجه، عیال، همسر ≠ مطلقه.

منکوس: واژگون، وارونه، سروته، معکوس، وارو.

منکوکه: آویزه، شرابه، طره.

منگ: اسم ۱. بی‌حواس، بی‌هوش، پخمه، پریشان، حواس‌پرت، خرفت، کم‌هوش، سرگشته، گیج؛ ۲. قمار؛ ۳. خمیازه، دهن‌دره.

منگ‌شدن: ۱. گیج‌شدن؛ ۲. بی‌حواس‌شدن، کم‌حافظه‌شدن، حواس‌پرت‌شدن؛ ۳. پخمه‌شدن، کم‌هوش‌شدن.

منوال: ۱. آیین، راه، روال، روش، روند، سیاق، شیوه، طرز، طریق، نهج، وجه؛ ۲. نورد، دستگاه بافندگی، جولاهه.

منورالفکر: روشنفکر، اندیشمند، فرهیخته ≠ تاریک‌اندیش، متحجر.

منور: درخشان، رخشنده، روشن، نورانی، نیر ≠ مکدر، بی‌نور.

منوط: بسته، مربوط، مشروط، موقوف، موکول، وابسته.

منون: تنوین‌دار.

منویات: نیات، اهداف، نیت‌ها، مرادها، منوی‌ها ≠ اعمال.

منوی: قصد، مراد، نقشه، نیت، هدف.

منها: ۱. تفریق، کسر ≠ جمع؛ ۲. به‌جز.

منها‌کردن: ۱. تفریق‌کردن ≠ جمع‌کردن؛ ۲. کسر‌کردن، کاستن؛ ۳. به حساب نیاوردن.

منهج: راه، طریق، منهاج، نهج.

منهدم: ۱. خراب، مخروب، ویران؛ ۲. محو، نابود، نیست ≠ معمور.

منهدم‌شدن: ۱. خراب‌شدن، ویران‌گشتن؛ ۲. نیست‌شدن، نابودشدن، از بین رفتن.

منهدم‌کردن: ۱. خراب‌کردن، ویران‌کردن، تخریب‌کردن؛ ۲. نابود‌کردن، از بین بردن.

منهزم: تارومار، شکست‌خورده، گریزان، مغلوب، مقهور، منکوب.

منهزم‌شدن: ۱. شکست خوردن، مغلوب‌شدن، منکوب‌شدن، تارومار‌شدن؛ ۲. گریزان‌شدن، فرار‌کردن.

منهزم‌کردن: ۱. شکست‌دادن، مغلوب‌کردن، درهم کوفتن، درهم‌شکستن؛ ۲. منکوب‌کردن، تارومار‌کردن.

منهل: آبشخور، مشرب.

منهیات: کارهای بد، منکرات، ناشایست‌ها ≠ حسنات، معروفات.

منهی: صفت جاسوس، خبرچین، کارآگاه، مفتش.

منی: ۱. اسپرم، نطفه؛ ۲. آب‌نشاط؛ ۳. تکبر، خودبینی، غرور؛ ۴. انانیت، خودستایی، لاف، منیت؛ ۵. منم‌منم زدن.

منیت: انانیت، خودبینی، خودخواهی، خودستایی، غرور، لاف.

منیر: تابناک، درخشان، منور، نورور، نیر ۱. ≠ مستنیر؛ ۲. کدر.

منیع: استوار، بلند، رفیع، شامخ، والا.

منیع‌الطبع: بلندهمت، کریم، بخشنده.

منیف: ۱. برآمده، برافراخته؛ ۲. بلند، مرتفع؛ ۳. دراز.

موات: ۱. بایر، بی‌کشت، لم‌یزرع؛ ۲. بی‌جان، مرده.

مواجب: ادرار، حقوق، شهریه، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه.

مواجب‌بگیر: اسم ۱. حقوق‌بگیر، مستمری‌بگیر؛ ۲. کارمند؛ ۳. مزدور.

مواج: پرموج، زخار، متموج، موجدار، موج‌زن ≠ آرام.

مواجه: برابر، روبه‌رو، مصادف، مقابل.

مواجه‌شدن: ۱. روبه‌رو‌شدن، مقابل‌گردیدن، رویارو‌شدن؛ ۲. مواجهه‌کردن.

مواجه‌کردن: روبه‌رو‌کردن، مقابل‌کردن، رویارو‌کردن، مواجهه‌دادن.

مواجهه: تلاقی، رویارویی.

مواجید: وجدها، حالات، کیفیات روحانی.

مواخات: ۱. اخوت، برابری، برادری، مواخات؛ ۲. برادری‌کردن، دوستی‌کردن.

مواد: ۱. ماده‌ها؛ ۲. مخدرها(هروئین‌و ).

موارد: موردها، حالات، اوضاع، مناسبت‌ها.

مواریث: میراث‌ها، ارث‌ها.

موازات: ۱. محاذات، مقابل ≠ تقاطع؛ ۲. روبه‌رو‌شدن، مقابل‌شدن.

موازنه: ۱. تعادل، تعادل، توازن، همسنگی؛ ۲. سنجش، مقایسه ≠ عدم‌توازن.

موازی: ۱. محاذی، هم‌راستا ≠ متقاطع؛ ۲. برابر، معادل، مساوی.

مواسات: ۱. روبرو، مقابل؛ ۲. حمایت، کمک، مدد، یاری، یاریگری؛ ۳. یاری‌کردن.

مواشی: چهارپایان، دام‌ها، دواب، ستوران، ماشیه‌ها.

مواصلت: ۱. ازدواج، پیوستگی، پیوند، زناشویی، وصلت؛ ۲. ازدواج‌کردن، زناشویی‌کردن، وصلت‌کردن.

مواضع: ۱. موضع‌ها، جایگاهها، مکانها؛ ۲. موارد.

مواضعه: ۱. قرارداد، نهاد، وضع؛ ۲. قرارومدار، تبانی؛ ۳. سازواری، موافقت؛ ۴. قرارگذاشتن، وضع‌کردن.

مواضعه‌کردن: قراردادن، نهادن، وضع‌کردن.

مواضیع: موضوع‌ها، موضوعات.

مواطات: ۱. توافق، سازش، موافقت؛ ۲. توافق‌کردن، به‌توافق رسیدن، موافقت‌کردن.

مواطن: موطن‌ها، وطن‌ها، میهن‌ها.

مواظبت: ۱. پاسداری، توجه، حراست، محارست، محافظت، مراعات، مراقبت، نگهبانی، نگهداری؛ ۲. پاییدن، نگهبانی‌کردن، مراقبت‌کردن.

مواظبت‌کردن: حراست‌کردن، مراقبت‌کردن، نگهبانی‌کردن، پاسداری‌کردن، پاییدن، حفاظت‌کردن.

مواظب: مترصد، متوجه، محافظ، مراقب، نگهبان.

مواعظ: ۱. پندها، اندرزها، نصایح؛ ۲. وعظها، موعظه‌ها.

مواعید: ۱. میعادها؛ ۲. وعده‌گاهها؛ ۳. وعده‌ها، قول‌ها.

موافقت: ۱. ائتلاف، توافق، رضا، سازش، سازگاری، سازواری، مطابقت، وفاق، وفق، همراهی؛ ۲. هم‌رای‌شدن، سازوارگشتن ≠ مخالفت.

موافقت‌شدن: ۱. تایید‌شدن، مورد تایید قرار گرفتن، قبول‌شدن؛ ۲. تصویب‌شدن، مصوب‌شدن، به تصویب‌رسیدن.

موافقت‌کردن: ۱. پذیرفتن، رضا‌دادن، قبول‌کردن؛ ۲. هم‌رای‌شدن، هم‌فکر‌شدن، همراه‌شدن، سازگار‌شدن، سازش‌کردن.

موافقت‌نامه: سازش‌نامه، توافق‌نامه.

موافق: قید ۱. جور، سازگار، مساعد، هماهنگ؛ ۲. دل‌پسند، مطلوب، مقبول، دل‌خواه؛ ۳. مناسب، درخور، شایسته، متناسب ≠ نامناسب؛ ۴. دمساز، متفق، متفق‌الرای، هم‌دل، هم‌رای، هم‌عقیده، همساز، هم‌فکر ≠ مخالف؛ ۴. هم‌سو، یک‌جهت؛ ۵. برابر، مطابق، معادل ≠ خلاف.

مواقعه: ۱. پیکار، جنگ، حرب، ستیز، غزوه، کارزار؛ ۲. جنگ‌کردن، پیکار‌کردن؛ ۳. آمیزش، جماع؛ ۴. جماع‌کردن، مخالطت‌کردن، آمیزش‌کردن.

مواقف: موقف‌ها، ایستگاهها، مقام‌ها.

مواقیت: میقات‌ها.

موالات: ۱. دوستی، پیوستگی، یاری؛ ۲. یاری‌کردن.

موالی: ۱. آقایان، سروران، بزرگان، مولایان؛ ۲. بندگان، تابعان؛ ۳. یاران، دوستان، رفقا.

موالید: زادگان، فرزندان، نتایج، مولودها ≠ اموات.

موانع: عایق‌ها، مانع‌ها، جلوگیرها، سدها، عوایق، بازدارنده‌ها.

مواهب: بخشش‌ها، دهش‌ها، عطایا، موهبت‌ها ≠ مکاسب.

موبایل: تلفن همراه.

موبد: روحانی، کاتوزی، موبد.

مو برداشتن: ۱. ترک‌خوردن، ترک برداشتن؛ ۲. ایجاد شکستگی‌ظریف‌کردن.

موبور: بلوند ≠ موسیاه، گندمگون.

موبه‌مو: ۱. دقیق؛ ۲. ذره‌ذره.

موت: اجل، درگذشت، رحلت، فنا، فوت، مردن، مرگ، ممات، میر، وفات، هلاک، هلاکت ≠ حیات.

مو: تاک، رز، درخت انگور.

موتوربان: راننده، شوفر.

موتور: ۱. خودرو، ماشین؛ ۲. موتورسیکلت؛ ۳. انجین، مکینه، نیروی محرکه.

موثق: ۱. امین، بااعتبار، درست، موتمن، محرم، مطمئن، معتبر، معتمد؛ ۲. استوار، محکم ≠ ناموثق.

موثوق: مطمئن، معتمد، موثق.

موجب: ۱. سبب، علت؛ ۲. طبق؛ ۳. باعث، مسبب.

موجب‌شدن: سبب‌شدن، انگیزه‌شدن، باعث‌شدن، محرک‌گردیدن، ایجاب‌کردن.

موج‌خیز: آب‌کوهه.

موج: ۱. خیزاب، کوهه‌آب، موجه، چین‌خوردگی سطح آب، تلاطم آب؛ ۲. فرکانس رادیویی.

موجد: صفت آفریدگار، پدیدآورنده، خالق، هستی‌بخش، آفریننده.

موج‌دار، موجدار: پرموج، متموج، مواج ≠ آرام، صاف.

موجر: صاحب، صاحبخانه، مالک ≠ مستاجر، اجاره‌دهنده، کرایه‌دهنده.

موجز: خلاصه، کوتاه، مجمل، مختصر ≠ مشروح، مفصل.

موج زدن: ۱. مواج‌شدن، پرموج‌شدن، موجدار‌شدن؛ ۲. به تلاطم‌درآمدن؛ ۳. سرشار‌شدن؛ ۴. حرکت پرخروش و انبوه جمعیت.

موج‌شکن: سد ساحلی، دیواره ساحلی، دیواره شکننده موج، موج‌گیر.

موجع: دردناک.

مو: جعد، زلف، شعر، کاکل، گیس، گیسو.

موجود: ۱. حاضر، حی، زنده؛ ۲. هست ≠ غایب.

موجودی: ۱. پول، اعتبار؛ ۲. موجودیت.

موجه: ۱. پذیرفتنی، توجیه‌پذیر، معقول، منطقی ≠ توجیه‌ناپذیر، ناموجه؛ ۲. معتبر، بااعتبار، صاحب مقام؛ ۳. فهیم، شایسته.

موچین: منقاش، موچینه.

موحد: اسم توحیدگرا، حنیف، خداشناس، یکتاپرست یک‌گرا، یکتاگرا ≠ بت‌پرست.

موحش: ترسناک، سهمناک، مهیب، مهیل، وحشت‌انگیز، وحشتناک، وهمناک، هولناک.

مودت‌آمیز: عطوفت‌بار، محبت‌آمیز، مهرآمیز، مهربانانه.

مودت: ۱. تولا، دوستی، رفاقت، صمیمیت، عشق، عطوفت، محبت، مهر، مهربانی، ود، وداد، ولا؛ ۲. دوستی‌کردن.

مودع: ودیعه‌گذار ≠ مستودع.

موذی: ۱. اذیت‌کننده، عذاب‌دهنده؛ ۲. مضر؛ ۳. آزارنده، بدجنس، حیله‌گر شریر، مردم‌آزار، ناقلا، بدذات، بدطینت، بدسرشت.

موذیانه: حیله‌گرانه، محیلانه، بدجنسانه، مزورانه ≠ ساده‌لوحانه.

موذیگری: ۱. حیله‌گری، مکاری؛ ۲. ناقلابازی، بدطینتی، بدجنسی؛ ۳. مردم‌آزاری، شرارت ≠ ساده‌لوحی.

مورب: اریب، خم، کج، مایل، معوج ≠ راست.

مورث: ۱. ارث‌گذار ≠ ارث‌بر، وارث.

مورث: ۱. باعث، سبب، موجب، موجد؛ ۲. ارث‌گذار ≠ ارث‌بر، وارث.

مورخ: ۱. تاریخ‌نگار، تاریخ‌نویس، تاریخدان، ناقل؛ ۲. تاریخ، مورخه.

مورد: ۱. مناسبت، موقع، موقعیت، وضع؛ ۲. مرحله، وهله؛ ۳. زمینه، باب؛ ۴. موضوع، مطلب؛ ۵. محل ورود، مدخل ≠ مخرج، محل خروج.

موردنظر: فراچشم، مراد، مطمح، مقصود، منظور، هدف.

مور: مورچه نمل، نمله.

مورمور: لرز، لرزه، لرزش(خفیف)، رنجموره.

موروث: ارثی، موروثی، به‌ارث‌گذاشته‌شده.

موروثی: ارثی، به‌ارث‌رسیده.

موریانه: ۱. چوب‌خوار، چوب‌خوارک، چوب‌خواره، ریشمیز، زمین‌سنب، مورچه سفید؛ ۲. زنگار (آهن و پولاد).

موزع: توزیع‌کننده، پخش‌کننده، تقسیم‌کننده، توزیع‌گر.

موزون: ۱. آهنگین، خوش‌آهنگ، خوش‌نوا، هم‌آهنگ، متناسب؛ ۲. سجع؛ ۳. سنجیده، وزن‌شده ≠ ناموزون، ناسنجیده، نسنجیده.

موزه: ۱. پای‌افزار، پای‌پوش، کفش، چکمه؛ ۲. نمایشگاه آثار (تاریخی، هنری‌و ).

موزه‌دوز: پوتین‌دوز، کفشدوز، لاخه‌دوز.

موزیسین: موسیقیدان، نوازنده.

موزیک: آهنگ، مارش، مزغان، مزقان، موسیقی، نوا.

موستان: تاکستان، موزار، انگورزار، رزستان، باغ انگوری.

موسع: اسم ۱. وسیع، فراخ، جادار، گسترده؛ ۲. جای فراخ.

موسم: دور، دوره، زمان، عهد، فصل، گاه، موعد، نوبت، هنگام.

موس‌موس‌کردن: چاپلوسی‌کردن، تملق گفتن، خوشباش گفتن.

موس‌موس: ۱. مجیزگویی، تملق، خوش‌باش؛ ۲. خوش‌خدمتی، خوش‌رقصی.

موسمی: فصلی، ادواری.

موسوم‌کردن: نامیدن، اسم گذاشتن.

موسوم: ۱. نامگذاری‌شده، اسم‌گذاری‌شده، نام‌نهاده‌شده، نامیده‌شده؛ ۲. نشان‌کرده‌شده، داغ‌گذاری‌شده.

موسوی: جهودی، کلیمی، یهودی ≠ عیسوی.

موسیر: سیرکوهی.

موسیقی: خنیا، مزغان، مزقان، موزیک، نوا، نواشناسی.

موسیقی‌دان، موسیقیدان: خنیاگر، رامشگر، مطرب، موزیسین، موسیقی‌شناس، نوازنده.

موسیقی‌نواز: مزقانچی، مطرب، نوازنده.

موشح: ۱. توشیح‌شده؛ ۲. امضاشده، تاییدشده؛ ۳. آراسته، مزین.

موشح‌شدن: امضاء‌شدن، تایید‌شدن، توشیح‌شدن.

موشکاف: باریک‌بین، دقیق، نازک‌بین.

موشکافی: باریک‌بینی، تدقیق، دقت، نازک‌بینی.

موشک: پرتابه.

موصوف: ۱. وصف‌شده، توصیف‌شده؛ ۲. ستوده‌شده.

موصول: متصل، پیوسته، چسبیده، وصل.

موصی: وصیت‌کننده.

موضع: ۱. جا، جایگاه، ماوا، محل، مقام، مقر، مکان، موقعیت، موقف؛ ۲. جبهه؛ ۳. رای، عقیده، نظر.

موضوعات: ۱. مباحث، مطالب، مقولات، موضوع‌ها؛ ۲. قضایا؛ ۳. محمولات.

موضوع: ۱. سوژه، مبحث؛ ۲. مساله، مشکل، مطلب؛ ۳. محمول؛ ۴. باب، خصوص، فقره؛ ۵. قضیه؛ ۶. نهاده، گذارده؛ ۷. وضع‌شده، قرارداده‌شده؛ ۸. ساختگی، مصنوع، مجعول، مکذوب؛ ۹. مبتدا ≠ محمول.

موطن گرفتن: وطن اختیار‌کردن.

موطن: ۱. مولد، زادگاه؛ ۲. اقامتگاه، مقام، منزل؛ ۳. میهن، وطن.

موظف‌شدن: ۱. ملزم‌شدن، مکلف‌شدن، وظیفه‌دار‌شدن، مسئولیتی به‌عهده گرفتن؛ ۲. وظیفه‌بگیر‌شدن، مواجب‌دار‌شدن، کارمند‌شدن.

موظف: ۱. مسئول، مقید، مکلف، وظیفه‌دار؛ ۲. مواجب‌بگیر.

موعد: ۱. مهلت، وعده؛ ۲. فصل، موسم، موقع، وقت، هنگام؛ ۳. اجل.

موعدی: وعده‌دار، مهلت‌دار.

موعظه‌آمیز: پندآمیز.

موعظه: اندرز، پند، تذکیر، خطابه، نصیحت، وعظ، موعظت.

موعظه‌کردن: ۱. وعظ‌کردن، منبر رفتن؛ ۲. نصیحت‌کردن، اندرزدادن.

موعود: وعده‌داده‌شده، وعده‌شده.

موفق: پیروز، کامروا، کامکار، کامیاب ≠ ناکام.

موفق‌شدن: توفیق‌یافتن، پیروز‌شدن، کامیاب‌شدن.

موفقیت: توفیق، بهره‌مندی، پیروزی، توفیق، فیروزمندی، کامروایی، کامیابی، کامکاری ≠ ناکامی.

موفور: بابرکت، بسیار، بی‌شمار، فراوان.

موقت: زودگذر، غیردائم، گذرا، موقتی، ناپایدار ≠ دائم، دائمی، دیرپا.

موقتی: زودگذر، غیردایمی، موقت، ناپایدار ≠ مانا.

موقر: آرام، آزموده، باوقار، رزین، سنگین، متین، محترم، وزین ≠ سبک.

موقع‌شناس: وقت‌شناس، موقعیت‌شناس، فرصت‌شناس ≠ موقع‌نشناس.

موقع: ۱. مدت، موعد، وقت، هنگام؛ ۲. فرصت، موقعیت؛ ۳. محل وقوع.

موقعیت: ۱. جایگاه، محل؛ ۲. مناسبت؛ ۳. زمان مناسب، موقع، وضع، وضعیت، وضعیت مناسب.

موقف: ۱. ایستگاه، توقفگاه؛ ۲. جایگاه، محل، مسکن، مقام، مکان، موضع؛ ۳. محل وقوف، محل توقف حاجیان در عرفات.

موقن: باورمند، مومن، معتقد.

موقوف‌شدن: ۱. متوقف‌شدن، تعطیل‌شدن؛ ۲. ممنوع‌شدن؛ ۳. ترک‌شدن.

موقوف‌کردن: ۱. متوقف‌کردن، ممنوع‌کردن؛ ۲. معلق‌کردن؛ ۳. وابسته‌کردن، منوط‌کردن.

موقوف: ۱. مشروط، مقید، منوط، موکول، وابسته؛ ۲. بازداشته، گرفتار، زندانی؛ ۳. تعطیل‌شده، متوقف‌شده؛ ۴. بس، کافی؛ ۵. وقف‌شده، موقوفه.

موقوفه: اسم وقف، وقفی.

موکب: حشم، سواران، ملتزمین، همراهان، گروه سواران.

موکت: کف‌پوش، فرشینه، زیلوی ماشینی.

موکل: ۱. کفیل، گماشته، مامور؛ ۲. محافظ، نگهبان.

موکول: اسم ۱. تعویق، معوق، منوط، وابسته، مشروط، موقوف؛ ۲. محول، واگذار، سپرده‌شده.

موکول‌شدن: ۱. منوط‌شدن، وابسته‌شدن؛ ۲. واگذار‌شدن، محول‌شدن.

موکول‌کردن: ۱. منوط‌کردن، وابسته‌کردن، مشروط‌کردن؛ ۲. واگذاشتن، واگذاری‌کردن، محول‌کردن.

مولا: ۱. آقا، ارباب، خواجه، سرور، صاحب، ولی؛ ۲. دوستدار؛ ۳. بنده ≠ عبد.

مولد: صفت ۱. تولیدگر، خالق، زایا، زاینده، سازنده؛ ۲. دینام، ژنراتور.

مولد: زادگاه، مسقطالراس، موطن، میهن.

مولع: ۱. آزمند، آزور، حریص؛ ۲. مشتاق، شایق.

مول: ۱. فاسق، معشوق؛ ۲. حرام‌زاده؛ ۳. تاخیر، درنگ، کندی، مولش.

مولود: اسم ۱. حاصل، زاده، زاییده، محصول، نتیجه، ولید؛ ۲. تولد، ولادت.

مولیدن: درنگ‌کردن، تاخیر‌کردن ≠ شتافتن.

موم: شمع، مومیا.

مومیا: حنوط، مومیایی.

مونتاژ: ۱. سوار‌کردن؛ ۲. نصب‌کردن قطعات مختلف یک دستگاه (رادیو، تلویزیون، کامپیوتر)؛ ۳. کنار هم چسباندن (فیلم).

مونتاژکار: سوارکننده، قطعه‌بند.

موند: وضع، حال، وضعیت، موقعیت.

مونس: اسم آشنا، انیس، جلیس، دمخور، دمساز، مصاحب، مقترن، همدم، هم‌راز، همنشین، یار.

مونوپل: انحصار، امتیاز.

مونوگرافی: تک‌نگاری.

مونولوگ: ۱. تک‌گویی؛ ۲. گفت‌وگوی با خود، حدیث‌نفس.

موهبت: بخشش، دهش، عطا، عطیه.

موهم: ۱. وهم‌زا، گمان‌آفرین؛ ۲. ایهام‌دار.

موهن: اهانت‌بار، اهانت‌آمیز، توهین‌آمیز، بی‌ادبانه، زننده، وهن‌آمیز.

موهوب: خداداده، عطاشده، هبه، هبه‌شده ≠ مکسوب.

موهوم‌پرست: صفت خرافاتی، خیال‌پرست.

موهوم: ۱. مجعول، تصوری، جعلی، خرافه، خیالی، ساختگی؛ ۲. وهمی، وهم‌آلود؛ ۳. افسانه‌ای، اساطیری.

مویان: قید نالان، گریان، نوحه‌گر، مویه‌گر، مویه‌کنان.

موی‌رگ، مویرگ: رگ بسیارنازک، رگ مویین.

مویز: ۱. انگور سیاه خشکیده ≠؛ ۲. کشمش؛ ۲. انگور خشکیده.

مویه: تضرع، زاری، گریه، ناله، ندبه، نوحه.

مویه‌گر: نوحه‌گر، نالنده، زاری‌کننده.

موییدن: ۱. زاری‌کردن، مویه‌کردن، نالیدن، ندبه‌کردن؛ ۲. عزاداری‌کردن، سوگواری‌کردن؛ ۳. گریستن.

مه‌آلود: پر از مه، پوشیده ازمه، مه‌گرفته.

مهابت: ۱. سطوت، شکوه، صلابت، صولت، عظمت، وقار، هیبت؛ ۲. ترس، بیم.

مهاجات: ۱. قدح، هجا، هجوگویی، هزل، هزل‌گویی؛ ۲. هجو یکدیگر‌کردن.

مهاجرت: جلای‌وطن، رحلت، کوچ، هجرت ≠ اقامت.

مهاجرت‌کردن: ۱. کوچیدن، کوچ‌کردن؛ ۲. جلای وطن‌کردن.

مهاجر: رحیل، کوچنده، کوچ‌کننده، کوچ‌گر، هجرت‌کننده، مسافر ≠ مقیمصفت ۱. اشغالگر، حمله‌ور، متهاجم، یورشگر؛ ۲. خشونت‌طلب ≠ مدافع.

مهاجمه: تاخت، هجوم، یورش ≠ مدافعه.

مهاد: ۱. گاهواره، گهواره، مهد؛ ۲. بستر؛ ۳. زمین پست؛ ۴. درس اصلی، درس‌تخصصی.

مهار: ۱. افسار، پالاهنگ، پلاهنگ، خطام، بقه، دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مقود؛ ۲. کنترل، خطام.

مهارت: احاطه، استادی، تبحر، تردستی، ترفند، تسلط، چالاکی، چربدستی، چستی، حذاقت، خبرگی، زبردستی، سررشته، فراست، ماهری، چیره‌دستی، کاردانی.

مهار‌کردن: ۱. مطیع‌کردن، منقاد‌ساختن؛ ۲. کنترل‌کردن، رام‌ساختن، زیر یوغ خود درآوردن، تحت سلطه خوددرآوردن، در اختیار گرفتن؛ ۳. گرفتار‌ساختن، بازداشت‌کردن؛ ۴. بستن؛ ۵. زدن، نصب‌کردن.

مهالک: ۱. مهلکه‌ها، خطرزارها، ورطه‌ها؛ ۲. بیابان‌ها؛ ۳. میدانهای‌جنگ، مصافگاهها.

مهام: کارهای سخت، امور دشوار، امور خطیر.

مهان: بزرگان، رجال، سران.

مهبل: زهدان، بچه‌دان، دهانه‌زهدان، رحم.

مه‌پاره: بسیارزیبا، دل‌ربا، ماه‌رخ، زیباروی، مهسا.

مه‌پیکر: خوش‌اندام، خوش‌قدوقامت، زیبا.

مهتاب: ماهتاب، مهشید، روشنایی‌ماه، قمراء.

مهتر: ۱. بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، کلانتر، محتشم، نقیب؛ ۲. تیمارگر اسب، نگهبان اسب ≠ کهتر.

مهتری: ۱. آقایی، ریاست، سروری، نقابت؛ ۲. تیمارگری ≠ کهتری.

مه‌جبین: پری‌رخسار، پریرو، خوبرو، زهره‌جبین، مه‌رخسار، مه‌لقا، مهوش ≠ بدمنظر.

مهجور: جدا، جداافتاده، دور، دورافتاده، متروک، هجران‌کشیده.

مهجوری: جدایی، دوری، فراق، مفارقت، هجران ≠ وصال.

مهد: ۱. گاهواره، گهواره، مهاد؛ ۲. کجاوه، محمل؛ ۳. چوبک.

مهدوم: خراب، ویران، منهدم.

مهذب: ۱. پاک، پاکیزه، پاکیزه‌خو، طاهر، طیب، منزه، نزه، نظیف، نمازی؛ ۲. پیراسته، تربیت‌یافته ≠ ناپاک، نامهذب؛ ۳. بی‌عیب، منسجم.

مهرآسا: ۱. خورشیدوار؛ ۲. پرتلالو، تابناک، رخشان.

مهرآمیز: دل‌سوزانه، عطوفت‌آمیز، محبت‌آمیز، مودت‌آمیز، مهرآگین، مهربانانه ≠ قهرآمیز.

مهر باختن: عاشق‌شدن، مهر ورزیدن، دوست داشتن، عشق ورزیدن، مهربستن.

مهربان: باعاطفه، آزرم‌جو، بامهر، بامحبت، پرعاطفه، حفی، حمیم، خوش‌خو، دلسوز، رحیم، رقیق‌القلب، شفیق، عاطفی‌مزاج، نرم‌دل، عطوف، غمخوار، مشفق، مهرور، مهرپرور، مهرورز، نازک‌دل ≠ جفاپیشه، نامهربان، جور، جفا.

مهربانی: تولا، حفاوت، آزرم، خوش‌خلقی، دوستی، شفقت، عاطفه، عطوفت، عنایت، گرم‌سری، لطف، محبت، مرحمت، نوازش، نیکویی ≠ نامهربانی.

مهر بریدن: دل کندن، دل برکندن، بی‌علاقه‌شدن، رشته الفت گسستن.

مهرب: ۱. گریزگاه، مفر؛ ۲. پناهگاه.

مهرپرور: بامحبت، حفی، مهرانگیز، مشفق، مهرورز، مهربان ≠ جورپیشه.

مهر: ۱. تعشق، عاطفه، عشق، عطوفت، لطف، محبت، مودت، مهربانی ≠ جور، قهر، کین؛ ۲. آفتاب، خور، خورشید، شمس، شید، میترا ≠ ماه؛ ۳. مهرماه، میزان.

مهر: ۱. توقیع؛ ۲. خاتم؛ ۳. داغ؛ ۴. پرده بکارت؛ ۵. قالب؛ ۶. کیسه زر مهمور؛ ۷. ضبط.

مهرساز: خاتم‌ساز، کلیشه‌ساز، گراورساز.

مهر: صداق، طابع، طباع، کابین، کاوین، مهریه.

مهرگان: ۱. برگ‌ریزان، پاییز، خزان؛ ۲. عیدمهر، میترا، جشن مهرماه ≠ بهار، ربیع.

مهرماه: مهر، میزان.

مهرورزی: ۱. تجمش، عشق‌بازی، عشق‌ورزی، معاشقه؛ ۲. شفقت، مهربانی ≠ جفاپیشگی، جفا.

مهر ورزیدن: دل‌بستن، دوست داشتن، علاقه‌مند‌شدن، دل‌بسته‌شدن، عاشق‌شدن.

مه‌رو، مهرو: خوبرو، زهره‌جبین، ماهرخ، مه‌جبین، مهرخ، مهسا، مه‌سیما، مه‌لقا، مهوش ≠ زشت‌رو.

مهره‌باز: ۱. شطرنج‌باز، نراد؛ ۲. حقه‌باز، کلک، مکار.

مهره: ۱. نگین؛ ۲. بازیگر، عامل، عضو.

مهریه: صداق، کابین، مهر.

مهزوم: مغلوب، شکست‌خورده، هزیمت‌یافته ≠ غالب، پیروز، چیره.

مهشید: ماهتاب، مهتاب ≠ آفتاب.

مه: قمر، ماه ≠ خور، خورشید.

مهلت: اجل، استمهال، امان، تاخیر، اجل، درنگ، ضرب‌الاجل، فرجه، فرصت، مدت، موعد، وعده، وقت.

مهلک: حاد، خطرناک، خطیر، قتال، کشنده، وخیم، هالک.

مهلکه: ۱. خطر، مخاطره، ورطه؛ ۲. پرتگاه، لغزشگاه.

مهمات: ۱. اسلحه، جنگ‌افزار؛ ۲. ملزومات؛ ۳. مهام، امور مهم، کارهای خطیر.

مه: ۱. ماغ، مزوا، میغ، نزم؛ ۲. بزرگ‌تر ≠ که، کوچکتر.

مهمان‌پذیر: ۱. مسافرخانه؛ ۲. متل.

مهمان‌خانه: کاروان‌سرا، مسافرخانه، مهمان‌پذیر، مهمان‌سرا، مهمانکده، هتل.

مهمان‌دار، مهماندار: صاحبخانه، میزبان، میهماندار ≠ مهمان.

مهمان‌سرا، مهمانسرا: مسافرخانه، مهمانپذیر، مهمان‌خانه، مهمانکده، هتل.

مهمان: ضیف، مجلسی، مدعو، میهمان ≠ میزبان.

مهمانکده: مسافرخانه، مهمان‌پذیر.

مهمان‌کردن: ۱. دعوت‌کردن، میهمانی‌دادن، پذیرایی‌کردن؛ ۲. پرداخت‌کردن (هزینه شخص دیگر).

مهمان‌نواز: غریب‌نواز، مهمان‌پرور، مهمان‌دوست، مهمان‌پرست.

مهمانی: جشن، سور، ضیافت، میهمانی، ولیمه ≠ میزبانی.

مهم: ۱. بااهمیت، بسزا، خطیر، پراهمیت، اصلی، حیاتی، اساسی، جدی، عظیم، عمده، گرانبها ≠ کم‌اهمیت، غیرمهم؛ ۲. برجسته، گرانمایه، معتبر، ممتاز.

مهمل: ۱. اراجیف، بی‌اساس، بی‌سروته، بی‌فایده، بیکاره، بی‌معنی، بیهوده، جفنگ، چرت، چرند، حرف پوچ، حرف‌مفت، ژاژ، کشکی، لاطائل، لغو، لیچار، مزخرف، ول، هجو، هرز، هرزه، یاوه؛ ۲. خوار، آسان‌گرفته، فروگذشته.

مهمل‌باف: بیهوده‌گو، هرزه‌درا، یاوه‌سرا، ژاژخا.

مهملی: ۱. عطلت، لاقیدی؛ ۲. اهمال.

مهموز: همزه‌دار.

مهموم: اندوهناک، اندوهگین، اوقات‌تلخ، حزین، غمناک، غمگین، غمین، محزون، مغموم ≠ مشعوف، نشیط، پرنشاط.

مهنا: خوش‌گوار، گوارا ≠ ناگوار.

مهندس: ۱. فارغ‌التحصیل‌رشته‌های مهندسی؛ ۲. متخصص ماشین‌آلات ودستگاههای الکترونیکی؛ ۳. طراح ماشین‌آلات ودستگاهها و ابزار الکترونیکی؛ ۴. آرشیتکت، معمار.

مه‌وش، مهوش: زهره‌جبین، زیبا، ماهرخ، ماهرو، مه‌پیکر، مه‌جبین، مهرخ، مهرو، مهسا، مه‌سیما، مه‌لقا.

مهوع: ۱. تهوع‌آور، قی‌آور، قی‌زا؛ ۲. نفرت‌انگیز.

مهیا: آماده، تهیه، حاضر، سازمند، فراهم، مستعد، معد، بسیجیده ≠ نامهیا.

مهیا‌شدن: ۱. آماده‌شدن، حاضر‌شدن، کمر بستن؛ ۲. تهیه‌شدن.

مهیا‌کردن: ۱. اماده‌کردن، حاضر‌کردن، تهیه‌کردن، ساز‌کردن.

مهیب: بامهابت، باهیبت، ترس‌آور، ترساننده، ترسناک، خوفناک، دهشتناک، رعب‌آور، رعب‌انگیز، زشت، سهمگین، سهمناک، عظیم، مخوف، مکروه، نازیبا، وحشتناک، وهمناک، هایل، هولناک.

مهیج: برانگیزاننده، پرشور، شورانگیز، هیجان‌آور، هیجان‌انگیز.

مهیل: ترسناک، خوف‌انگیز، سهمناک، هول‌انگیز، مخوف، هولناک.

مهیمن: حارس، حافظ، محافظ، مراقب، مستحفظ.

مهین: ۱. خوار، زبون؛ ۲. سست، ضعیف؛ ۳. بزرگ‌تر، بزرگ، بزرگترین ≠ کهین.

می‌آشام: شراب‌خوار، باده‌نوش، دردی‌آشام، میخوار.

میان بستن: ۱. کمربستن؛ ۲. آماده‌شدن، مهیا‌شدن.

میان‌بند: شال، کمربند.

میان: ۱. بین، مرکز، میانه، وسط؛ ۲. کمر؛ ۳. تو، داخل؛ ۴. مابین.

میان‌تهی: اجوف، بی‌مغز، پوچ، کاواک.

میانجی: ۱. پایمرد، داور، شفیع، میانگیر، واسطه؛ ۲. رابط.

میانجی‌شدن: ۱. واسطه‌شدن؛ ۲. شفیع‌شدن.

میانجیگری: پایمردی، تعهد، توسط، شفاعت، وساطت، میان‌گیری، میانه‌گیری.

میانجیگری‌کردن: وساطت‌کردن، میانجی‌شدن، میان‌گیری‌کردن، میانه‌گیری‌کردن.

میان‌خالی: اجوف، پوک، کاواک، میان‌تهی.

میان‌گیر، میانگیر: صفت شفیع، میانجیگر، میانجی، واسطه.

میانگین: حدوسط، متوسط، معدل، میانه.

میانه‌بالا: ۱. متوسطالقامه؛ ۲. کوتاه‌قامت ≠ بلندبالا.

میانه‌رو: معتدل ≠ تندرو، افراطی، دست‌راستی.

میانه‌روی: اعتدال، مدارا ≠ تندروی، افراطی‌گری.

میانه: ۱. صمیم، مرکز، میان، وسط؛ ۲. میانگین.

می: باده، ساغر، شراب، صهبا، مل، نبیذ، سلاف.

می‌پرست: باده‌پیما، باده‌گسار، باده‌نوش، قدح‌نوش، می‌خواره، میگسار، دردنوش، دردی‌کش، می‌خوار.

میت: صفت ۱. جسد، میته، نعش ≠ جاندار، حی، زنده؛ ۲. متوفا، مرده، درگذشته.

میترائیسم: مهرگرایی، آیین‌مهرپرستی.

میترا: خورشید، خور، شمس، مهر ≠ ماه، قمر.

میتولوژی: اسطوره‌شناسی.

میتینگ: ۱. اجلاس، جلسه، گردهمایی؛ ۴. تظاهرات؛ ۳. ملاقات؛ ۴. تجمع.

میثاق: ۱. پیمان، عهد؛ ۲. قول، وعده؛ ۳. قرار، قرارداد.

می‌خانه، میخانه: خرابات، خمخانه، شرابخانه، شرابکده، میکده ≠ مسجد.

میخ‌کوب، میخکوب: بی‌حرکت، ثابت.

میخ: مسمار، وتد.

می‌خوار: صفت باده‌پیما، باده‌خوار، باده‌گسار، باده‌نوش، خراباتی، دردی‌کش، شراب‌خوار، عرق‌خور، میخواره، میگسار.

می‌خوارگی: باده‌پرستی، باده‌گساری، شرابخواری، میخواری، میگساری.

می‌خواره: صفت باده‌خوار، باده‌گسار، دردی‌کش، شرابخوار، شراب‌خور، عرق‌خور، می‌پرست، می‌خوار.

می‌خواری: باده‌گساری، شرابخواری، می‌پرستی، میخوارگی.

میخوش: ملس.

میدان‌دار، میداندار: ۱. میان‌دار؛ ۲. بارفروش.

میدان: ۱. زمین مسابقه، زمین‌بازی؛ ۲. ساحت، عرصه؛ ۳. فضا؛ ۴. گستره، محوطه؛ ۵. جولانگاه؛ ۶. صحنه، معرکه؛ ۷. رزمگاه، مصافگاه؛ ۸. زمینه فعالیت.

میرآخور: رئیس اصطبل، مهتراصطبل، نگهبان اصطبل.

میراب: آب‌پا، آبیار، مقسم آب، نگهبان آب.

میراث: ارث، ترکه، پس‌افت، پس‌افکند، ماترک، متروکات، مرده‌ریگ.

میراث‌بر: میراث‌خوار، وارث.

میراث‌خوار: میراث‌بر، وارث.

میرا: فانی، میرنده، هالک ≠ پایا.

میربازار: پاسبان، شبگرد، عسس، میرشب.

میرغضب: جلاد، دژخیم.

میر: ۱. مرگ، موت؛ ۲. امیر؛ ۳. ژنرال، سردار، صاحب‌منصب؛ ۴. پیشوا، رئیس.

میرنده: فانی، میرا، هالک ≠ حی، زنده.

میزان‌الحراره: ترمومتر، حرارت‌سنج، دماسنج، گرماسنج، هواسنج.

میزان: ۱. اندازه، تعداد، حد، قدر، مبلغ، معیار، ملاک، هنجار؛ ۲. ترازو، قپان، مقیاس؛ ۳. مهرماه؛ ۴. کوک، هم‌نوا، هم‌نواسازی.

میزبان: صاحب‌خانه، صاحب‌مجلس، مهماندار، میهماندار ≠ مدعو، میهمان.

می‌زدگی: خماری، خمارآلودگی، مستی.

می‌زده: صفت خمار، سرمست، لول، مخمور، مست، ملنگ، نشئه.

میز: ۱. کرسی؛ ۲. ادرار، بول، پیشاب.

میسر: ۱. امکان‌پذیر،‌شدنی، مقدور، ممکن، میسور؛ ۲. آسان، ساده، سهل ≠ غیرممکن، نامیسر.

میسر‌شدن: ممکن‌شدن، امکان‌پذیر‌شدن، فراهم گشتن.

میسر‌کردن: ممکن‌ساختن، امکان‌پذیر‌ساختن، فراهم‌کردن.

میسره: چپ، یسار ≠ میمنه.

میسور: مقدور، ممکن، میسر ≠ نامیسور.

میسیونر: مبلغ مذهبی، عضوهیئت مذهبی.

میشوم: بدقدم، بدیمن، شوم، مشئوم، نامبارک ≠ مسعود.

میشی: قهوه‌ای روشن.

میعادگاه: پاتوق، میعاد، میقاتگاه، وعده‌گاه.

میعاد: ۱. نوید، وعده؛ ۲. رانده‌وو، میعادگاه، وعده‌گاه؛ ۳. میقات، میقاتگاه، میقاتگه؛ ۴. زمان وعده.

میعان: ۱. گداختگی، گداز؛ ۲. مذاب؛ ۳. روانی.

میغ: ۱. ابر، رباب، سحاب، غمام، غمامه، غیم، مزن؛ ۲. مزوا، مه.

می‌فروش: خراباتی، خمار، شراب فروش، میخانه‌دار، میخانه‌چی.

میقات: ۱. وعده‌گاه؛ ۲. وقت، هنگام.

میکده: خرابات، خمخانه، رسومات، شرابخانه، میخانه.

میکرب: انگل، جرم، طفیلی، ویروس.

میکروسکپ: ذره‌بین، ریزبین ≠ تلسکوپ.

می‌گسار، میگسار: صفت باده‌پیما، باده‌گسار، خراباتی، دردی‌کش، شراب‌خوار، قدح‌پیما، قدح‌نوش، مشروب‌خوار، می‌پرست.

می‌گساری، میگساری: باده‌پیمایی، باده‌گساری، باده‌نوشی، مشروب‌خواری، شراب‌خواری، قدح‌خواری، نبیدخواری.

میگون: باده‌گلگون، سرخ‌رنگ، شراب‌رنگ، شرابی، گلرنگ.

میل: آرزو، آهنگ، اشتیاق، التفات، انحراف، تلنگ، تمایل، توجه، حب، خواست، کام، خواست، خواهش، داعیه، رغبت، شهوت، علاقه، عنایت، قصد، گرایش، محبت، مشیت، نیت، هوس، هوی ≠ بیزاری، نفرت.

میلاد: ۱. تولد، زایش، ولادت؛ ۲. روز تولد، هنگام ولادت، سالروز ولادت ≠ رحلت، ممات، وفات.

میل داشتن: ۱. تمایل‌داشتن، علاقه داشتن؛ ۲. گرایش داشتن؛ ۳. اشتهاداشتن.

میل‌کردن: ۱. تناول‌کردن، خوردن، آشامیدن، صرف‌کردن؛ ۲. متمایل‌شدن، گرایش‌یافتن؛ ۳. تمایل پیدا‌کردن، علاقه‌مند‌شدن؛ ۴. رو‌کردن، روی آوردن.

میله: مفتول.

میلیاردر: بسیارثروتمند، دارنده یک‌میلیارد.

میلیارد: هزارمیلیون.

میلیتاریسم: ۱. نظامی‌گرایی، گرایش سلطه نظامیان، سیاست‌سلطه نظامیان، نظامیگری؛ ۲. ارتش‌سالاری؛ ۳. جنگ‌طلبی.

میلیشیا: چریک، هوادار.

میلی‌گرم: یک‌هزارم گرم.

میلیمتر: یک‌هزارم متر.

میلیونر: ثروتمند، دارنده‌یک‌میلیون.

میلیون: هزارهزار.

میمنت: خجستگی، فرخندگی، مبارکی، یمن ≠ نحوست.

میمنه: جناح‌راست، قلب، مقدمه ≠ میسره.

میمون: اسم ۱. باشگون، خجسته، خجسته‌پی، خوش‌شگون، خوش‌قدم، سعد، فرخ، فرخنده، مبارک، مبارک‌پی، مسعود، نیک‌پی، همایون ≠ بدشگون، بدیمن؛ ۲. بوزینه، حمدونه، چز.

مینا: ۱. آبگینه، شیشه، جام؛ ۲. جام می؛ ۳. لایه خارجی دندان؛ ۴. ترکیبی ازلاجورد و طلا؛ ۵. آبگینه؛ ۶. لعاب مخصوص؛ ۷. لعاب شیشه‌ای؛ ۸. شیشه شراب.

میناکار: میناساز، میناگر.

مینایی: ۱. سبز مایل به آبی؛ ۲. از جنس مینا.

مین: خمپاره، ماده منفجره (کاشته‌شده درزمین).

مینو: ارم، بهشت، پردیس، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، فردوس، نعیم ≠ جحیم، دوزخ.

مینوت: پیش‌نویس، چرک‌نویس ≠ پاک‌نویس.

مینیاتور: نقاشی سنتی‌مشرق‌زمین.

مینیاتوری: بسیارظریف‌و کوچک.

مینیاتوریست: نگارگر، مینیاتورکار.

مینیمم: حداقل ≠ ماکزیمم، حداکثر.

میوپ: نزدیک‌بین ≠ دوربین، آستیگمات.

میوه: ۱. بار، بر، ثمر، فاکهه، محصول؛ ۲. ثمره، حاصل، نتیجه.

میوه‌دار: باثمر، بارآور، بارور، مثمر ≠ بی‌ثمر.

میهمان‌دار، میهماندار: مهماندار، میزبان ≠ مدعو، میهمان.

میهمان: ضیف، مهمان ≠ میزبان.

میهمانی: سور، ضیافت، مهمانی ≠ عزا.

میهن‌پرست: صفت وطن‌پرست، وطن‌خواه، وطن‌دوست ≠ میهن‌فروش.

میهن‌پرستی: وطن‌پرستی ≠ وطن‌فروشی.

میهن: زادبوم، زادگاه، مسقطالراس، موطن، مولد، وطن.

مواخات: ۱. برادری، دوستی؛ ۲. عقد اخوت و دوستی داشتن.

مواخذه: ۱. بازپرسی، بازجویی، بازخواست، پرسش؛ ۲. اعتراض، ایراد؛ ۳. تادیب، تنبیه، توبیخ، عقاب، عقوبت؛ ۴. بازخواست‌کردن؛ ۵. تنبیه‌کردن، سیاست‌کردن.

موالف: الفت‌گیرنده، انس‌گیرنده.

موالفت: ۱. الفت، انس، خوگیری، سازش، سازگاری، همدلی، موانست؛ ۲. دوستی، همدمی؛ ۳. الفت گرفتن، انس گرفتن، خوگرفتن ≠ ناسازگاری.

موانست: ۱. آشنایی، الفت، انس، دمسازی؛ ۲. مانوس‌شدن، انس گرفتن، دمساز‌شدن.

موبد: ابدی، جاوید، زوال‌ناپذیر، فناناپذیر ≠ زوال‌پذیر.

موبد: کاتوزی، مغ، روحانی‌زرتشتی.

موتلف: سازوار، متحد، متفق، هم‌پیمان، همراه، هم‌عهد ≠ متخاصم.

موتمر: شورا، لجنه، کنفرانس، مجمع.

موتمن: امین، درستکار، مورد اطمینان، مورد وثوق، مطمئن، معتمد، موثق ≠ غیرامین، ناموثق.

موثر: ۱. اثربخش، اثرگذار، تاثیرگذار، ثمربخش، جایگیر، سودبخش، کارآ، کارگر، گیرا، مثمر، مفید، نافذ، نافع، نتیجه‌بخش؛ ۲. عامل، کاری؛ ۳. دخیل نقش‌پرداز ≠ بی‌اثر.

موخر: پسین، تازه، جدید ≠ اقدم، سابق، قبلی، قدیم، مقدم، نخستین.

موخره: پایان (کتاب، رساله)، عقب انداخته ≠ مقدمه.

مودب: آداب‌دان، باادب، بافرهنگ، خلیق، تربیت‌یافته، فرهیخته، مبادی‌آداب، آداب‌آموخته، متادب ≠ بی‌ادب.

مودبانه: فرهیخته‌وار، باادب ≠ غیر مودبانه.

مودی: پرداخت‌کننده، تادیه‌کننده.

موذن: اذان‌گو ≠ اقامه‌گو.

موسس: بانی، بنیانگزار، پایه‌گذار، واضع.

موسسه: اداره، بنگاه، بنیاد، دایره، سازمان، نهاد.

موکد: اکید، تاکیدشده، شدید.

موکدمولف: گردآوردنده، تالیف‌کننده ≠ مصنف، نویسنده.

مولم: المبار، دردآگین، دردناک، رنج‌آور، غمبار، غم‌انگیز.

مومن: باایمان، بادیانت، پارسا، پرهیزگار، دیندار، گرونده، متدین، متقی، متورع، مذهبی، مسلمان، معتقد ≠ کافر.

مونث: انثی، ماده، مادینه ≠ مذکر، نرینه.

موید: استوارکننده، پشتیبان، تاییدگر.

موید: تاییدشده، پیروز، یاری‌شده.

ستاره نجفیان

ماب: ۱. بازگشت؛ ۲. مرجع، محل‌بازگشت.

مات: صدها، صدگان، مائه‌ها.

ماثر: ۱. کارهای نیک، آثارنیک، ماثره‌ها، آثار نیکو؛ ۲. اخبار، خبرها.

ماثم: بزهکاری‌ها، خطاها، ماثم‌ها، گناهان ≠ حسنات.

ماخذ: ۱. منابع، منبع‌ها، ماخذها، مراجع؛ ۲. کتاب‌شناسی.

ماکل: خوراکها، غذاها، اطعمه، طعام‌ها ≠ اشربه.

مال‌اندیشانه: صفت ۱. دوراندیشانه، محتاطانه؛ ۲. عاقبت‌نگرانه.

مال‌اندیش: ۱. عاقبت‌بین، آخربین، عاقبت‌نگر؛ ۲. دوراندیش، عاقبت‌اندیش، محتاط.

مال‌اندیشی: احتیاط، بصیرت، حزم، دوراندیشی، عاقبت‌اندیشی، عاقبت‌بینی، عاقبت‌نگری، مال‌بینی.

مالا: ۱. سرانجام، عاقبت؛ ۲. بالمال، بالنتیجه، درنتیجه.

مال: ۱. بازگشت؛ ۲. مرجع، محل‌بازگشت؛ ۳. عاقبت، فرجام؛ ۴. سرانجام، پایان، نتیجه.

مائده: ۱. خوراک، طعام، غذا، خوراکی، خوردنی؛ ۲. خوان، سفره، ادیم.

مائه: قرن، سده ≠ دهه، هزاره.

مابعدالطبیعه: ماوراء‌الطبیعه، متافیزیک.

مابقی: بازمانده، باقیمانده، بقیه، پس‌مانده.

مابه‌التفاوت: الباقی، باقی، باقیمانده، بقیه.

مابین: ۱. اندرون، بین، لا، میان، وسط؛ ۲. درمیان، دروسط؛ ۳. تفاوت، فرق.

ماتادور: گاوباز.

ماتحت: ۱. ته، زیر؛ ۲. دبر، کون، مقعد ≠ مافوق.

مات: ۱. حیران، شگفت‌زده، گیج، متعجب، حیرت‌زده، مبهوت؛ ۲. تیره، تار، رنگ‌پریده، رنگ‌رفته، کبود، کدر؛ ۳. شهمات.

ماترک: ترکه، مرده‌ریگ، میراث.

ماتریالیست: ماده‌گرا، مادی، دهری، ماده‌انگار، پیرو مکتب اصالت ماده ≠ ۱. ایده‌آلیست؛ ۲. متاله.

ماتریالیسم: ماده‌گرایی، مادیگری، مکتب اصالت ماده، ماده‌انگاری ≠ تاله.

ماتریس: آرایه، قالب.

مات‌زده: حیران، متحیر، مبهوت، انگشت به دهان.

مات‌شدن: ۱. مبهوت‌شدن، بهت‌زده‌شدن، متحیر‌شدن؛ ۲. شهمات‌شدن، باختن (در بازی شطرنج) ≠ بردن؛ ۳. تیره‌شدن، تار‌شدن ≠ روشن‌شدن؛ ۴. کدر‌شدن، ناشفاف‌شدن ≠ شفاف‌شدن.

مات‌کردن: ۱. به تعجب‌واداشتن، شگفت‌زده‌کردن، مبهوت‌کردن، بهت‌زده‌کردن؛ ۲. حیران‌کردن، حیرت‌زده‌کردن، متحیر‌کردن، سرگردان‌کردن؛ ۳. عاجز‌کردن، درمانده‌کردن؛ ۴. در تنگنا قرار‌دادن (حریف)؛ ۵. از حرکت بازداشتن (مهره شاه حریف درشطرنج)، شهمات.

ماتم‌بار، ماتمبار: اندوه‌زا، ماتم‌زا، غم‌فزا، حزن‌آور، حزن‌انگیز، غم‌انگیز ≠ نشاطانگیز.

ماتم: ۱. پرسه، سوگ، عزا، مصیبت؛ ۲. سوگواری، عزاداری، نوحه‌گری ≠ عیش، سرور، عروسی؛ ۳. اندوه، غم، غصه، حزن ≠ سرور، شادی.

ماتم‌پرسی: پرسه، تعزیت، سوگواری.

ماتم‌داری: پرسه، تعزیه، سوگواری، عزاداری.

ماتم داشتن: ۱. سوگواربودن، عزادار‌بودن؛ ۲. عزاداری‌کردن، سوگواری‌کردن.

ماتم‌دیده: ماتم‌زده، عزادار، مصیبت‌رسیده، سوگوار، ماتمی.

ماتم‌زا: ۱. غم‌افزا، غم‌فزا، اندوه‌زا، غم‌انگیزه؛ ۲. مصیبت‌زا، ماتم‌افزا.

ماتم‌زدگی: ۱. تعزیت‌داری، عزاداری، مصیبت‌دیدگی؛ ۲. ماتم‌دیدگی.

ماتم‌زده، ماتمزده: ۱. تعزیت‌دار، داغدار، سوگوار، عزادار، ماتم‌دار، ماتمی، مصیبت‌دیده، مصیبت‌زده، مصیبت‌رسیده؛ ۲. اندوهگین، غمگین، محزون.

ماتم‌سرا: عزاخانه، غمکده، ماتمکده، محنت‌سرا.

ماتم‌کده، ماتمکده: عزاخانه، غمکده، ماتم‌سرا، محنت‌سرا.

ماتم گرفتن: ۱. عزاگرفتن، به سوگ نشستن، سوگوار‌بودن، پرسه‌نشینی‌کردن؛ ۲. غصه‌خوردن، محزون‌بودن، غمگین‌بودن.

مات‌ومبهوت: حیران‌وبهت‌زده، حیرت‌زده، حیرتناک، بهت‌آلود.

مات‌ومبهوت‌شدن: حیرت‌زده‌شدن، بهت‌آلود گشتن، حیرتناک‌شدن.

ماتیک: روژ لب.

ماجد: ۱. ارجمند، بزرگوار، فخیم، گرامی، مفخم؛ ۲. جوانمرد.

ماجرا: ۱. پیشامد، جریان، حادثه، حکایت، داستان، رخداد، رویداد، سرگذشت، قصه، واقعه؛ ۲. داوری؛ ۳. کشمکش، گفت‌وگو؛ ۴. رنجش، رنجیدگی، گلایه، گله؛ ۵. دعوا، مرافعه، جدال، جر.

ماجراجو: صفت ۱. آشوب‌طلب، بلواطلب، بلوایی، شربه‌پاکن، شرطلب، غوغاطلب، فتنه‌جو ≠ صلح‌جو؛ ۲. حادثه‌جو، واقعه‌طلب ≠ سلیم.

ماجراجویانه: ۱. آشوب‌طلبانه، بلواجویانه، فتنه‌جویانه؛ ۲. حادثه‌جویانه.

ماجراجویی: ۱. آشوب‌طلبی، بلواجویی، شرطلبی، فتنه‌جویی، غوغاطلبی؛ ۲. حادثه‌جویی، واقعه‌طلبی.

ماجراطلب: ۱. ماجراجو، آشوب‌طلب، غوغایی، فتنه‌جو، بلواطلب ≠ مصلح، آرامش‌طلب؛ ۲. حادثه‌جو، واقعه‌طلب ≠ سلیم.

ماجراطلبی: ۱. ماجراجویی، آشوب‌طلبی، غوغاطلبی، بلواطلبی؛ ۲. حادثه‌جویی، واقعه‌طلبی ≠ سلامت‌طلبی.

ماچ: بوس، بوسه.

ماچ‌دادن: بوسه‌دادن، بوسیدن، بوس‌دادن ≠ بوسه گرفتن.

ماچ‌کردن: بوسیدن، بوس‌کردن، بوسه زدن.

ماچه: ۱. ماده ≠ نر؛ ۲. ماهیچه.

ماحصل: ۱. حاصل، نتیجه، محصول، دستاورد؛ ۲. خلاصه، چکیده.

ماخولیا: ۱. مالیخولیا، سودا، خیال خام؛ ۲. سخنان پریشان، پریشان‌گفتار.

مادام‌الحیات: مادام‌العمر، سراسرحیات، تاپایان زندگی.

مادام‌العمر: دربود، درطی زندگی، مادام‌الحیات، تا پایان زندگی.

مادام: ۱. تازمانی، تا، هنگامی‌که؛ ۲. پیوسته، دائم‌خانم.

مادح: ستایشگر، مدح‌کننده، آفرین‌گو، مداح ≠ قادح.

مادر: ۱. ام، مام، مامان، ننه، والده ≠ پدر، اب، ابوی؛ ۲. اصل، ریشه؛ ۳. باعث؛ ۴. اصل، منشا، جرثومه.

مادرانه: صفت ۱. مادروار، مانند مادر؛ ۲. صمیمانه، مهرآمیز.

مادربزرگ: بی‌بی، جده ≠ آقابزرگ، پدربزرگ.

مادربه‌خطا: حرامزاده، ولدالزنا ≠ حلالزاده.

مادرحساب: صفت مادرخرج، تدارک‌چی.

مادرخوانده: نامادری، دایه، مادراندر ≠ پدرخوانده.

مادرسالاری: مادرسری، مادرشاهی ≠ پدرسالاری، پدرشاهی.

مادگی: ۱. ماده‌بودن، تانیث‌بودن، مونث‌بودن ≠ نرینگی؛ ۲. اندام ماده‌گل‌وگیاه، عضوتولیدمثل گل‌وگیاه؛ ۳. جادکمه، جاتکمه.

مادموازل: دوشیزه، دخترخانم.

مادون: ۱. زیردست، مرئوس؛ ۲. پایین، پایین‌تر، فروتر، کوچکتر ≠ مافوق، ماورا.

ماده: ۱. جرم، هیولی؛ ۲. اصل، مایه، ریشه، علت، سبب؛ ۳. انثی، لاج، لاس، ماچه، مادینه، مونث، حیوان بچه‌زا؛ ۴. بند، فصل؛ ۵. آب، پیله، دمل ≠ ذکور؛ ۶. امر، موضوع.

ماده‌کردن: چرک‌کردن، عفونت‌کردن، چرکین‌شدن، عفونی‌شدن.

ماده‌گرا: اسم ماترآلیست، ماده‌انگار، مادیگرا، دهری‌مسلک، ماده‌باور.

ماده‌گرایی: ماترآلیستی، ماده‌انگاری، دهری‌مسلکی، ماده‌باور.

مادیات: پول، ثروت ≠ معنویات.

مادیان: اسب ماده.

مادی: اسم ۱. پول‌پرست، پول‌دوست، پولکی، مال‌پرست، مال‌دوست؛ ۲. خسیس، مقتصد، ممسک؛ ۳. ماده‌گرا، ماتریالیست، مادی‌گرا؛ ۴. مادنژاد؛ ۵. عنصری؛ ۶. جرمانی، جرم‌دار، جسمی، جسمانی، هیولانی ≠ معنوی؛ ۷. منسوب به ماده.

مادینگی: تانیث، مونث‌بودن ≠ نرینگی.

مادینه: ماچه، ماده، مونث ≠ مذکر، نرینه.

مادیون: ماده‌گرایان، ماتریالیست‌ها ≠ الهیون، ایده‌آلیست‌ها.

مار: ۱. اژدر، اژدها، افعی، ثعبان، دیومار، حیه؛ ۲. مادر ≠ ۱. عقرب؛ ۲. پدر.

مارافسا: معزم، افسونگر مار، مارگیر.

مارپیچ: ۱. پرپیچ‌وخم، پیچاپیچ؛ ۲. حرکت مارگونه.

مارچوبه: مارگیا، مارگیاه، هلیون، اسفرج.

مارد: ۱. سرکش، طاغی، گردن‌کش، نافرمان، یاغی؛ ۲. بلند، مرتفع ≠ ۱. مطیع، بفرمان، رام؛ ۲. پست، کوتاه، کم‌ارتفاع.

مارسیرت: بدجنس، موذی.

مارشال: سپهبد، سردار.

مارش: ۱. موسیقی نظامی؛ ۲. رژه، سان، قدم‌رو.

مارق: ۱. مرتد، ازدین‌برگشته؛ ۲. منحرف.

مارک: ۱. انگ، داغ، علامت، نشان، نشانه؛ ۲. واحد پول آلمان.

مارمالاد: لرزانک میوه، مربای عصاره میوه.

مارمولک: چلپاسه، کلپاسه، وزغه.

ماز: ۱. آژنگ، چین، شکن، شکنج؛ ۲. مازن، مازو، مازوج؛ ۳. ترک، رخنه، شکاف؛ ۴. مازن، مازو، مازه، گل‌کاو.

مازاد: ۱. اضافی، باقی‌مانده، بقیه، زیادی، فزونی، مابقی؛ ۲. افزون.

مازوخیسم: مازوشیشم، شهوت خودآزاری، آزارگرایی، آزاردوستی.

ماساژ‌دادن: مالش‌دادن، مشت‌ومال‌کردن.

ماساژ: مالش، مشت‌ومال.

ماسبق: پیشینه، سابق، گذشته، ماسلف، ماقبل.

ماست‌مالی: ۱. کارسرسری؛ ۲. لاپوشانی.

ماست‌مالی‌کردن: ۱. لاپوشانی‌کردن، عیب پوشاندن؛ ۲. سرسری‌برخورد‌کردن، سرسری رفع و رجوع‌کردن.

ماسک: ۱. روبند، صورتک، ماسکه، نقاب، صورت‌پوش؛ ۲. شکلک.

ماسلف: گذشته، ماسبق ≠ آینده.

ماسه: رمل، سنگریزه، شن ≠ ریگ.

ماسه‌زار: شن‌زار، رملزار ≠ ریگزار.

ماسیدن: ۱. بستن، منجمدشدن؛ ۲. خشک‌شدن؛ ۳. لخته‌شدن؛ ۴. نفع‌داشتن، بهره بردن، عاید‌شدن؛ ۵. مثمر واقع‌شدن، نتیجه‌دادن، به ثمر رسیدن، تحقق‌یافتن؛ ۶. قد‌دادن، رسیدن؛ ۷. ناگفته ماندن، ادا نشدن؛ ۸. انجام نشدن، ناتمام ماندن؛ ۹. بی‌حرکت‌ماندن؛ ۱۰. رس.

ماشرا: ورم، آماس (دموی).

ماشه: ۱. انبر، کلبتان؛ ۲. گیره، تفنگ.

ماشی: ۱. به رنگ ماش؛ ۲. سخن‌چینی؛ ۳. رونده.

ماشین: ۱. ابزار، دستگاه، موتور؛ ۲. خودرو، کامیون، اتومبیل.

ماشین‌نویس: ۱. تایپیست؛ ۲. سکرتر، منشی؛ ۳. اپراتور.

ما: ضمیر اول شخص جمع، من‌وتو، من‌وشما، من‌وایشان، من‌واو، من‌وآنها ≠ آنها، شما، ایشان.

ماضی: ۱. قبل، گذشته، زمان‌گذشته، پیشین، سابق، ماضیه؛ ۲. طی شده، سپری‌شده.

ماغ: ۱. مرغابی؛ ۲. ابر، میغ، مه، مزوا؛ ۳. مه؛ ۴. صدای گاو.

مافوق: ۱. ارشد، بالادست، رئیس؛ ۲. برتر، بالاتر؛ ۳. بالا؛ ۴. ورا ≠ زیردست، مادون.

ماقبل: پیش‌ازین، پیشتر ≠ مابعد.

ماکارونی: رشته، رشته‌فرنگی.

ماکت‌سازی: نمونه‌سازی، نمونک‌سازی.

ماکت: نمونه کوچک ساختمان وتاسیسات، مدل مینیاتوری، نمونک.

ماکر: حیله‌گر، فریبکار، فریبنده، مکار، نیرنگ‌باز.

ماکزیمم: بیشینه، حداکثر ≠ می‌نیمم، حداقل.

ماکیان: مرغ‌وخروس، دجاج، مرغان خانگی.

مالاریا: نوبه، تب‌لرز، تب‌لرزه، تب‌نوبه.

مال‌الاجاره: اجاره، کرایه، اجاره‌بها.

مال‌التجاره: جنس، کالا، متاع.

مالامال: ۱. آکنده، انباشته، پر، سرشار، لبالب، لبریز، مشحون، ممتلی، مملو؛ ۲. بسیار، زیاد، کثیر، فراوان ≠ تهی، خالی.

مالاندن: ۱. مالش‌دادن؛ ۲. صاف‌کردن، هموار‌ساختن، هموار‌کردن؛ ۳. مجازات‌کردن، تنبیه‌کردن، گوشمالی‌دادن.

مال‌اندوز: اسم ۱. ثروت‌اندوز؛ ۲. پولکی، پول‌پرست، زربنده.

مال‌اندوزی: ۱. ثروت‌اندوزی؛ ۲. زربندگی.

مال‌باخته، مالباخته: ۱. ورشکسته، ورشکست؛ ۲. دزدزده.

مال‌پرست: ۱. بخیل، ممسک؛ ۲. مادی، دولت‌جو؛ ۳. تمکن‌خواه، ثروت‌طلب؛ ۴. مال‌دوست.

مالت: جو، جو جوانه‌زده.

مال: ۱. تمکن، تمول، ثروت، خواسته، دارایی، مایملک، مکنت، ملک، نعمت، نوا، هستی؛ ۲. جنس، کالا، متاع؛ ۳. پول، وجه، سرمایه؛ ۴. طرفه، دندان‌گیر، باب دندان، درخورتوجه؛ ۵. اهل، شهروند؛ ۶. احشام، حیوان، دواب؛ ۷. آن، متعلق به.

مال‌دار، مالدار: ۱. توانگر، ثروتمند، دولتمند، محتشم، صاحب‌مکنت، غنی، متمول؛ ۲. دواب‌دار، گله‌دار ≠ فقیر، مستمند، نیازمند.

مال‌دوست: بخیل، خسیس، مادی، مال‌پرست، ممسک.

مالش‌دادن: ۱. مالیدن؛ ۲. تنبیه‌کردن، گوشمالی‌کردن.

مالش: ۱. مشت‌ومال، ماساژ؛ ۲. اصطکاک، سایش؛ ۳. تماس؛ ۴. کوفتگی؛ ۵. مجازات، کیفر، گوشمالی ≠ نوازش.

مالک: ۱. ارباب، دارا، دارنده؛ ۳. صاحب، صاحبخانه، ملک‌دار، موجر؛ ۲. آقا، مخدوم؛ ۳. خداوند، خدایگان، ذی‌حق ≠ مستاجر.

مالکانه: اسم ۱. مالک‌وار؛ ۲. سهم مالک.

مالک‌سالاری: ۱. ارباب‌سالاری؛ ۲. فئودالیسم، نظام ارباب‌رعیتی، ملوک‌الطوایفی.

مالک‌شدن: صاحب‌شدن، به تملک درآوردن، در اختیار گرفتن.

مالکیت: تملک، ملکیت.

مال‌ومنال: دارایی، خواسته، مال‌ومکنت، ضیاع‌وعقار، مایملک، نعمت، هست‌ونیست.

مالیات: باج، جزیه، خراج، ساو، عوارض.

مالیخولیا: ۱. سودا، وسواس، صبارا، صباره، ماخول، ماخولیا؛ ۲. خیال‌فام؛ ۳. جنون؛ ۴. وهم، توهم.

مالیخولیایی: سودازده، سودایی، وسواسی، مبتلا به مالیخولیا.

مالیدن: ۱. اندودن؛ ۲. ماساژدادن، مالش‌دادن، مشت‌ومال‌دادن؛ ۳. مس‌کردن، لمس‌کردن، بسودن؛ ۴. آغشتن، آغشته‌کردن؛ ۵. تنبیه‌کردن، گوشمال‌دادن؛ ۶. لغوشدن، از بین رفتن، ول‌شدن؛ ۷. تصادف سطحی‌کردن؛ ۸. سودن، نرم‌کردن، ساییدن؛ ۹. لگدمال‌کردن، له کرد.

مالیه: ۱. دارایی؛ ۲. پول‌نقد، ثروت، سرمایه؛ ۳. مستغلات، ملک.

ماما: ۱. دایه، قابله، ماماچه؛ ۲. مادر، مامان.

مام: ام، مادر، مامان، ننه، والده ≠ اب، پدر.

مامان: صفت ۱. ام، مام، مادر، ننه، والده، بابا، پاپا، پدر؛ ۲. ناز، ناب، قشنگ، مامانی؛ ۳. مطلوب، دوست‌داشتنی ≠ بابا، پاپا، پدر.

مامانی: ۱. ناز، ناب، قشنگ، زیبا، خوشگل؛ ۲. دوست‌داشتنی، محبوب؛ ۳. وابسته به مادر.

مامایی: دایگی، قابلگی، قابله‌گری، ماماچه‌گری.

مانا: صفت ۱. باقی، پایا، پایدار، جاوید، ماندنی ≠ زوال‌پذیر، فانی؛ ۲. شبیه، مثل، همانند، مانند، ماننده؛ ۳. ظاهرمانتو: ۱. بالاپوش؛ ۲. جامه‌گشاد؛ ۳. بارانی، شنل.

ماندگار: اسم ۱. ساکن، مقیم؛ ۲. پایدار، جاوید، مانا، ماندنی ≠ رفتنی.

ماندن: ۱. اقامت گزیدن، ماندگار‌شدن، مقیم‌شدن؛ ۲. توقف‌کردن، درنگ‌کردن؛ ۳. درجا زدن؛ ۴. خسته‌شدن، فرسوده‌شدن، کوفته‌شدن؛ ۵. انتظار کشیدن، منتظرشدن؛ ۶. زنده ماندن، زیستن، عمر‌کردن؛ ۷. شبیه‌بودن، شباهت داشتن، مانستن؛ ۸. بیتوته‌کردن؛ ۹. دوام آور.

ماندنی: ۱. پایدار، جاوید، مانا؛ ۲. بادوام، دیرپا؛ ۳. فراموش‌نشدنی، به‌یادماندنی؛ ۴. مقیم، ساکن.

ماندنی‌شدن: ساکن‌شدن، مقیم‌شدن، رحل اقامت افکندن، ماندگارگشتن ≠ رفتنی.

مانده: اسم ۱. الباقی، باقی، باقیمانده، بقیه، تتمه؛ ۲. تفاوت؛ ۳. دنباله؛ ۴. بازمانده، خسته، درمانده، عاجز، فرسوده، کوفته؛ ۵. مقیم؛ ۶. باقی؛ ۷. بیات.

مانده‌شدن: ۱. از پاافتادن، خسته‌شدن، کوفته‌شدن؛ ۲. عاجز‌شدن، درمانده‌شدن؛ ۳. از کار افتادن، ناتوان گشتن.

مانستگی: ‌اسم شباهت، تشابه، همانندی.

مانستن: شبیه‌بودن، شباهت‌داشتن، همانند‌بودن.

مانسته: شبیه، مانند، ماننده، مثل، نظیر، همانند.

مانع: اسم ۱. بازدارنده، جلوگیر، رادع، مخل، مزاحم؛ ۲. بند، سد؛ ۳. حاجز؛ ۴. حایل؛ ۵. عایق؛ ۶. محظور، محذوریت؛ ۷. مشکل، ایراد.

مانع‌تراشی: اشکال‌تراشی، بهانه‌تراشی.

مانع داشتن: ۱. ایرادداشتن، اشکال داشتن، مشکل داشتن؛ ۲. محظوریت داشتن.

مانع‌شدن: جلوگیری‌کردن، منع‌کردن، بازداشتن.

مانند: ۱. بسان، تالی، جفت، جور، شبه، شبیه، عدیل، قبیل، قرین، متماثل، مثابه، مثل، مشابه، نظیر، نمونه، همال، همانند، همتا؛ ۲. تشبیه، مشابهت.

مانند‌کردن: ۱. تشبیه‌کردن؛ ۲. شبیه‌کردن.

مانندگی: تشابه، تناظر، شباهت، مشابهت، همانندی ≠ تغایر، تفاوت.

مانندی: تشابه، شباهت، همانندی ≠ اختلاف.

مانور: ۱. آزمایش، تمرین‌عملیات نظامی، مشق، رزمایش؛ ۲. ترفند، شگرد، حرکات (زیرکی).

مانوی: پیرو آئین‌مانی، وابسته به مانی، مانی‌گرا.

مانیتور: صفحه نمایش‌کامپیوتر، مونیتور، تصویرنما (رایانه، تلویزیون‌و )، صفحه‌تصویر.

مانیفست: ۱. بیان‌نامه، بیانیه؛ ۲. مرام‌نامه.

مانیکور‌کردن: ناخن‌آراستن، لاک زدن، ناخن‌پیرایی‌کردن.

مانیکور: ۱. لاک ناخن زدن؛ ۲. ناخن پیرایی‌کردن؛ ۳. ناخن‌آرایی‌کردن.

ماورا: آن‌سو، پشت، فراسو، ورا.

ماورد: گلاب.

ماوقع: رخداد، حادثه، رویداد، ماجرا.

ماهانه: ۱. شهریه، ماهیانه، مستمری، مقرری؛ ۲. ماه‌به‌ماه، هرماهه ≠ سالانه، روزانه، هفتگی.

ماه: اسم ۱. برج، شهر؛ ۲. قمر؛ ۳. زیبا، قشنگ، جمیل، زیبارو؛ ۴. محبوب، معشوق، یار؛ ۵. دوست‌داشتنی، مطلوب؛ ۶. بی‌عیب و نقص، کامل؛ ۷. فصل.

ماه‌تاب، ماهتاب: مهتاب، مهشید، نور ماه، پرتو ماه ≠ آفتاب.

ماهر: آزموده، استاد، تردست، چابک‌دست، حاذق، خبره، زبردست، کارآمد، کاردان، کارکشته، متبحر، متخصص، مجرب ≠ ناشی، غیر ماهر.

ماهرانه: استادانه، بامهارت، رندانه، زیرکانه، متبحرانه، مدبرانه ≠ ناشیانه.

ماه‌رخ، ماهرخ: مه‌طلعت، مه‌چهر، مه‌پاره، ماه‌سیما، ماهرو، ماه‌منظر، مه‌عذار، مه‌رخ، زیبا، مه‌لقا، خوشگل، قشنگ ≠ بدگل، زشت.

ماه‌رو، ماهرو: خوشگل، زهره‌جبین، زیبا، قشنگ، ماه‌رخ، ماه‌سیما، ماه‌طلعت، ماه‌منظر، مه‌جبین، مه‌پاره، مهرخ، مهسا، مه‌طلعت، مه‌عذار، مه‌لقا، مهوش ≠ زشت‌رو.

ماه‌زده: ۱. دیوانه، مجنون، روان‌پریش؛ ۲. شوریده، شیدا.

ماه‌گرفتگی: خسوف ≠ کسوف.

ماهواره: قمر، مصنوعی، ماهوار.

ماهور: پستی و بلندی، کوه‌پایه، تپه، تپه‌زار.

ماهیانه: ۱. ماهانه، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه؛ ۲. ماه‌به‌ماه، هرماهه.

ماهی‌تابه: ۱. تابه؛ ۲. ماهی‌تاوه.

ماهیت: ۱. بود، جوهر، وجود، هستی؛ ۲. چگونگی، چیستی؛ ۳. حقیقت، واقعیت؛ ۴. هویت ≠ غرض.

ماهیچه: عضله، کره، مایچه.

ماهی: حوت، سمک، کوسه، نون.

ماهی‌گیر، ماهیگیر: صیاد.

مایحتاج: ۱. اثاث، ملزومات، مایلزم، ضروریات؛ ۲. نیازمندی‌ها، دربایست، دربایسته.

مایع: صفت ۱. آبدار، آبکی؛ ۲. آبگونه، رقیق؛ ۳. روان، سیال؛ ۴. محلول ≠ جامد.

مایل‌بودن: ۱. خواهان‌بودن، طالب‌بودن؛ ۲. راغب‌بودن، شایق‌بودن، مشتاق‌بودن، علاقه‌مند‌بودن.

مایل: ۱. خمیده، کج، کژ، متمایل، مورب ≠ مستقیم؛ ۲. خواهان، راغب، شایق، طالب، علاقه‌مند، مشتاق ≠ نافر.

مایل‌شدن: ۱. خواهان‌شدن، طالب‌شدن، خواستار‌شدن، طالب‌شدن؛ ۲. شایق‌شدن، مشتاق‌شدن، علاقه‌مند‌شدن.

مایملک: دارایی، مال، مال‌ومنال، هست‌ونیست، هستی.

مایو: لباس شنا.

مایه: ۱. آلت، ابزار، ادات، افزار؛ ۲. اساس، اصل، جرثومه، سرچشمه، ماده؛ ۳. دانش، سواد، معلومات؛ ۴. بضاعت، پول، سرمایه، وسیله؛ ۵. باعث، علت؛ ۶. ملاک؛ ۷. ماده، هیولی؛ ۸. فحوا، مضمون؛ ۹. اندازه، قدر، مقدار؛ ۱۰. تخمیرگر، تخمیرکننده؛ ۱۱. واکسن؛ ۱۲..

مایه‌دار: ۱. پرمایه؛ ۲. غلیظ؛ ۳. پررنگ؛ ۴. توانگر، ثروتمند؛ ۵. باسواد، بامعلومات ≠ کم‌مایه.

مایه‌دست: سرمایه اندک، دست‌مایه.

مایه‌سوز: ورشکسته، ورشکست، مال‌باخته، بی‌سرمایه، مفلس، خانه‌خراب ≠ مایه‌ور.

مایه‌کوبی: تلقیح، واکسیناسیون.

مایه گذاشتن: ۱. وقت‌صرف‌کردن، وقت گذاشتن؛ ۲. هزینه‌کردن؛ ۳. نیرو گذاشتن، انرژی صرف‌کردن.

مایه گرفتن: ۱. نشئت‌گرفتن، سرچشمه گرفتن، ناشی‌شدن؛ ۲. منبعث‌شدن، باعث‌شدن.

مایه‌ور: ۱. پرمایه؛ ۲. پولدار، ثروتمند، غنی، دارا؛ ۳. پرارزش، پربها، ارزشمند، باارزش، گران‌بها؛ ۴. باشکوه، پرجلال، شکوهمند، مجلل؛ ۵. بزرگوار، محتشم، گران‌مایه.

ماء: آب.

ماء‌الشعیر: آب‌جو.

مابون: هیز، مخنث، مفعول، ملوط.

ماجور: اجرت‌گرفته، مزدگرفته، اجریافته، مثاب.

ماخذ: ۱. منشا، اصل؛ ۲. مرجع؛ ۳. مبنا.

ماخوذ: ۱. گرفتار؛ ۲. گرفته؛ ۳. مسئول.

ماذنه: گلدسته، مناره.

ماذون: ۱. مختار، مخیر؛ ۲. جایز، روا، مجاز، مشروع.

ماکل: خوراک، غذا، طعام، خوردنی ≠ اشربه، نوشیدنی.

ماکول: ۱. خوراکی؛ ۲. خوردنی، قابل خوردن ≠ مشروب، اشربه، نوشیدنی، آشامیدنی، قابل نوشیدن.

مالوف: ۱. آشنا، آمخته، اخت، خوگر، خوگرفته؛ ۲. معمول، دمخور، عادت‌گرفته، مانوس، همدم ≠ نامالوف، نامانوس.

مامن: پناه، پناهگاه، سلامتگاه، ملجا، جای امن، امنگاه.

مامور: اسم ۱. عامل، کارگزار، وکیل؛ ۲. کارمند؛ ۳. گماشته، مستخدم؛ ۴. متصدی، مسئول؛ ۵. پاسبان، پلیس؛ ۶. فرستاده ≠ آمر.

ماموریت: ۱. رسالت، مسئولیت؛ ۲. نقش، وظیفه؛ ۳. تصدی، خدمت؛ ۴. عاملی، عاملیت، کارگزاری، وکالت؛ ۵. کارمندی، گماشتگی.

ماموم: مصلی، نمازخوان، نمازگزار ≠ امام، پیش‌نماز.

مامون: ۱. ایمن، درامان؛ ۲. امانت‌دار، امین؛ ۳. مورداعتماد، معتمد.

مانوس: ۱. آشنا، اخت، دمساز، مالوف، محشور، همدم، همنشین؛ ۲. آمخته، خوگر، رام، معتاد ≠ نامانوس.

مانوس‌شدن: انس‌گرفتن، اخت‌شدن، عادت‌کردن، آمخته‌شدن، خوگر‌شدن.

مانوس‌کردن: انس‌دادن، آمخته‌کردن، عادت‌دادن، الفت‌دادن، مالوف‌کردن.

ماوا: ۱. پناه، پناهگاه، ملاذ، ملجا؛ ۲. جا، جایگاه، سامان، محل، مقام، موضع، منزل، مسکن، وثاق.

ماوا‌کردن: جا گرفتن، اقامت‌کردن، مقیم‌شدن، اقامت‌کردن، سکونت‌کردن، سکنا گزیدن، ماوا‌یافتن.

ماوا گرفتن: ۱. پناه‌گرفتن، مامن گزیدن؛ ۲. مسکن گزیدن، منزل‌گرفتن، جا‌کردن، ماوا گزیدن، سکونت‌کردن.

مایوسانه: نومیدانه، ناامیدانه.

مایوس: بی‌امید، دلسرد، محروم، ناامید، ناکام، نومید، وازده ≠ امیدوار.

مایوس‌شدن: ۱. ناامیدشدن، نومید گشتن، دل‌سرد‌شدن، وازده‌شدن؛ ۲. محروم‌شدن، ناکام گشتن.

مایوس‌کردن: نومید‌کردن، ناامید‌کردن، محروم‌ساختن، وازده‌کردن، ناکام‌کردن ≠ امیدوار‌کردن.

مباحث: گفت‌وگوها، مبحث‌ها، مقولات، مقوله‌ها، موضوعات، جستارها، فصول، بخش‌ها.

مباحثه: بحث، جدل، جروبحث، صحبت، گفت‌وگو، محاجه، مناظره.

مباحثه‌کردن: ۱. بحث‌کردن، مناظره‌کردن، محاجه‌کردن، جدل‌کردن؛ ۲. گفت‌وگو‌کردن.

مباح: جایز، حلال، روا ≠ مکروه.

مباح‌شدن: جایز‌شدن، روا‌شدن، حلال‌شدن ≠ مکروه‌بودن.

مباح‌کردن: حلال‌کردن، روا دانستن، جایز دانستن، مجاز‌کردن، جایز شمردن ≠ تحریم، مکروه دانستن.

مباحی: ۱. لاابالی، اباحتی؛ ۲. لاقید؛ ۳. متساهل.

مبادا: مباد، نباشد، هرگز.

مبادرت: ۱. اقدام؛ ۲. پیشی، تعجیل، سبقت، شتاب؛ ۳. پیشی گرفتن، شتاب‌کردن، سبقت گرفتن؛ ۴. اقدام‌کردن، دست‌یازیدن.

مبادرت جستن: ۱. پیش‌دستی‌کردن، پیشی گرفتن؛ ۲. تعجیل‌کردن؛ ۳. اقدام‌کردن.

مبادرت‌کردن: ۱. پیشی گرفتن، شتاب‌کردن، سبقت گرفتن؛ ۲. اقدام‌کردن، دست یازیدن، مبادرت ورزیدن.

مبادله: ۱. تبادل، تبدل، تبدیل، تعویض، معاوضه؛ ۲. تعاطی؛ ۳. دادوستد، معامله.

مبادله‌کردن: ۱. ردوبدل‌کردن؛ ۲. تعویض‌کردن، عوض‌کردن، تبدیل‌کردن.

مبادی‌آداب: آداب‌دان، باادب، فرهیخته، مودب، متادب، متمدن.

مبادی: ۱. اصول، مقدمات؛ ۲. اساس‌ها، اصل‌ها، مدخل؛ ۳. اوایل، مبداها، آغازها.

مبادی: ۱. رعایت‌کننده؛ ۲. آشکارکننده، ظاهرکننده.

مبارات: ۱. از هم بیزار‌شدن، از یکدیگر بری‌شدن؛ ۲. طلاق (به سبب کراهت زوجین از یکدیگر).

مبارز: صفت پهلوان، جنگاور، جنگجو، جنگی، حریف، دلیر، رزمنده، سلحشور، شجاع، شوالیه، صف‌شکن، غازی، گرد، مجاهد، محارب، نبرده، هنگامه‌جو.

مبارزه: ۱. جنگ، رزم، کارزار، محاربه، ناورد، نبرد؛ ۲. جنگیدن، رزمیدن.

مبارزه‌جویانه: ستیزگرانه، ستیزه‌جویانه، مبارزه‌طلبانه.

مبارزه‌جویی: ستیزگری، ستیزه‌جویی، مبارزه‌طلبی، معارضه‌جویی.

مبارزه‌کردن: ۱. جنگیدن، رزمیدن؛ ۲. فعالیت سیاسی کردن، ستیز‌کردن، ستیزیدن؛ ۳. تلاش‌کردن، کوشیدن؛ ۴. مسابقه‌دادن.

مبارک‌باد، مبارکباد: ۱. تبریک، تهنیت، شادباش؛ ۲. خجسته‌باد، فرخنده‌باد.

مبارک: باشگون، پدرام، خجسته، خوش‌یمن، سعد، فرخ، فرخنده، مبروک، متبرک، مسعود، میمون، نیک‌پی، همایون ≠ نامبارک، نامیمون.

مبارک‌پی: خجسته، خوش‌قدم، مبارک‌پا، میمون، همایون، فرخ‌پی.

مبارکی: خجستگی، میمنت، فرخی.

مباشر: پیشکار، سرپرست، سررشته‌دار، قایم‌مقام، کارگزار، کدخدا، معاون، ناظر، نایب، نماینده، وکیل، عامل، کارپرداز.

مباشرت: ۱. آرمش، جماع، هم‌خوابگی، مباضعت، مجامعت، نزدیکی؛ ۲. جماع‌کردن، آرمیدن؛ ۳. کارگزاری، تصدی، سرپرستی، نظارت؛ ۴. نظارت‌کردن؛ ۵. اقدام‌کردن، پرداختن.

مباشرت‌کردن: ۱. نظارت‌کردن؛ ۲. کارگزاری‌کردن، پیشکاری‌کردن؛ ۳. عمل‌کردن، انجام‌دادن، ورزیدن؛ ۴. جماع‌کردن، هم‌خوابگی‌کردن، هم‌آغوشی‌کردن.

مباضعت: هم‌خوابگی، هم‌آغوشی، هم‌بستری، جماع.

مبال: آبریز، آبریزگاه، توالت، دستشویی، مستراح.

مبالات: ۱. توجه، دقت؛ ۲. احتیاط، پروا؛ ۳. اندیشیدن، فکر‌کردن؛ ۴. التفات‌کردن، توجه‌کردن، مداقه؛ ۵. باک داشتن، ترسیدن؛ ۶. اهتمام ورزیدن.

مبالغ: ۱. مقادیر، مقدارها، اندازه‌ها، مبلغ‌ها؛ ۲. وجوه، پولها.

مبالغه‌آمیز: اغراق‌آمیز، گزافه، پرگزافه.

مبالغه: ۱. اغراق، افراط، زیاده‌روی، غلو، گزافه؛ ۲. جهد بسیار، کوشش‌زیاد.

مبالغه‌کردن: ۱. زیاده‌روی‌کردن، تندروی‌کردن، افراط‌کردن، اغراق‌کردن؛ ۲. کوشش بسیار‌کردن، جهد بسیار‌کردن ≠ تفریط‌کردن.

مبانی: ۱. اصول، بنیان‌ها، پایه‌ها، مبناها، شالوده‌ها؛ ۲. مضامین.

مباهات: ۱. افتخار، بالیدن، تفاخر، فخر، نازش؛ ۲. فخر‌کردن، مباهات‌نمودن، نازیدن.

مباهات‌کردن: افتخار‌کردن، بالیدن، نازیدن، فخر‌کردن، مباهات‌داشتن.

مباهله: فریه، لعن، لعنت، نفرین.

مباهله‌کردن: لعنت‌کردن، نفرین‌کردن (یکدیگر).

مباهی: سرافراز، سربلند، مفتخر، مفخر.

مبایع: خریدار، خریدکننده، مشتری ≠ فروشنده.

مبایعه: ۱. بیعت؛ ۲. بیعت‌کردن؛ ۳. خریدوفروش؛ ۴. خریدوفروش‌کردن.

مباینت: ۱. اختلاف، تباین، تفاوت، تمایز، مغایرت ≠ تماثل؛ ۲. دشمنی، خصومت؛ ۳. تضاد، ضدیت؛ ۴. مخالف‌بودن، اختلاف داشتن.

مباین: خلاف، ضد، متفاوت، مغایر ≠ مرادف.

مبتدا: آغاز، ابتدا، اول، نهاد ≠ منتها، آخر، پایان.

مبتدع: صفت ۱. آفرینشگر، خلاق، مبتکر، مخترع؛ ۲. بدعتگزار.

مبتدی: اسم بی‌تجربه، تازه‌کار، ناشی، ناوارد، نوآموز، نوپیشه ≠ مجرب، آزموده، کارکشته.

مبتذل: ۱. بی‌ارزش، پست، پیش پاافتاده، سخیف، ناپسند، هجو؛ ۲. عوام‌پسند، بازاری؛ ۳. خوار، پست، فرومایه.

مبتذل‌کردن: ۱. به‌ابتذال کشاندن، بی‌ارزش‌کردن، بی‌محتوا‌کردن؛ ۲. عامه‌پسند‌کردن، عوام‌پسند‌کردن.

مبتکر: صفت آفرینشگر، باابتکار، خلاق، مبتدع، مبدع، مخترع، نوآور.

مبتکرانه: صفت آفرینشگرانه، خلاقانه، نوآورانه.

مبتلا: صفت ۱. اسیر، گرفتار؛ ۲. دچار، دستخوش، گریبانگیر؛ ۳. معتاد؛ ۴. شیفته، عاشق، شیدا.

مبتلا‌شدن: ۱. گرفتارشدن، دچار‌شدن، ابتلا‌یافتن، اسیر‌شدن، مبتلاگشتن؛ ۲. معتاد‌شدن؛ ۳. عاشق‌شدن، شیفته‌شدن، دل‌باخته‌شدن.

مبتلا‌کردن: ۱. گرفتار‌کردن، دچار‌کردن، اسیر‌کردن، مبتلا‌ساختن؛ ۲. معتاد‌کردن؛ ۳. شیفته‌کردن، دل‌باخته‌کردن، عاشق‌کردن.

مبتنی: ۱. براساس، برپایه؛ ۲. مبنی؛ ۳. بناشده، بنانهاده‌شده، نهاده‌شده.

مبتهج: بشاش، خرم، خوشدل، خوش، مسرور، شاد، شادمان، محظوظ، مشعوف، خشنود ≠ مغموم، ناشاد.

مبحث: ۱. بخش، جستار، فصل؛ ۲. فقره، مقوله، موضوع، قضیه.

مبدا: ۱. آغاز، اصل، خاستگاه، آغازگاه، نقطه شروع، سرچشمه، منشا ≠ مقصد؛ ۲. خالق، آفریننده.

مبدع: صفت آفریننده، بدعتگزار، خالق، خلاق، مبتکر، مخترع.

مبدل: صفت ۱. تبدیل، تعویض، تغییر، دگرگون، عوض؛ ۲. تبدیل‌کننده، تغییردهنده، بدل‌کننده؛ ۳. ادپتور.

مبدل: تغییریافته، تبدیل‌گشته.

مبدل‌شدن: تبدیل‌گشتن، بدل‌شدن، تغییر‌یافتن، دگرگون‌شدن، عوض‌شدن ≠ تبدیل‌کردن.

مبدل‌کردن: تغییردادن، دگرگون‌کردن، تبدیل‌کردن، تعویض‌کردن.

مبذر: اسراف‌کار، تبذیرگر، خراج، گشاده‌باز، مسرف، ولخرج ≠ مقتصد.

مبذول: بذل‌شده، واگذارشده.

مبذول‌داشتن: ۱. دادن، بخشیدن، عنایت‌کردن، بذل‌کردن؛ ۲. صرف‌کردن، به‌کاربردن.

مبذول‌فرمودن: بخشیدن، ‌دادن، واگذار‌کردن، مبذول‌کردن.

مبرا: ۱. بری، بی‌آلایش، پاک، عاری، منزه؛ ۲. بی‌گناه، تبرئه ≠ متهم، مجرم.

مبرات: ۱. نیکی‌ها، اعمال‌خیر، خوبی‌ها، نیکویی‌ها، خیرها، مبرت‌ها؛ ۲. عطایا.

مبرا‌کردن: ۱. تبرئه‌کردن، بی‌گناه تشخیص‌دادن، بی‌گناه شناختن؛ ۲. عاری‌ساختن؛ ۳. منزه‌ساختن.

مبرح: ۱. آزارنده، اذیت‌کننده، عذاب‌دهنده؛ ۲. جان‌گداز.

مبرز: آبریز، توالت، دست‌شویی، مبال، مستراح.

مبرز: برازنده، برجسته، سرآمد، سرشناس، شاخص، فایق، فحل، ممتاز.

مبرز‌شدن: برجسته‌شدن، برتر گشتن، ممتاز‌شدن، برتری‌یافتن.

مبرم: ۱. بسیار، زیاد، شدید، وافر، سخت؛ ۲. محکم، استوار؛ ۳. رسن، طناب.

مبرور: ۱. مرحوم، روان‌شاد، شادروان؛ ۲. مقبول، پذیرفته‌شده.

مبروص: صفت پیس، پیس‌اندام، مبتلا به برص.

مبرهن: آشکار، بارز، بدیهی، بین، روشن، مدلل، مستدل، مشخص، واضح، هویدا ≠ ناآشکار، نامشخص، نامبرهن.

مبرهن‌شدن: ۱. ثابت‌شدن، محقق‌شدن، مشخص‌شدن؛ ۲. آشکار‌شدن، هویدا‌شدن، واضح‌شدن، روشن‌شدن.

مبسوط: دامنه‌دار، گسترده، گشاده، مشبع، مشروح، مفصل، وسیع ≠ مجمل، موجز، خلاصه.

مبشر: صفت بشارت‌رسان، بشیر، مژده‌رسان، نویدبخش.

مبصر: اسم ۱. ارشد کلاس، خلیفه؛ ۲. بینا، مراقب.

مبصر: اسم ۱. بابصیرت، بصیر؛ ۲. اخترشناس، ستاره‌شناس؛ ۳. غیب‌گو.

مبطل: ۱. باطل‌ساز، باطل‌کننده؛ ۲. نادرست، خطاکار، بدکرار.

مبعث: ۱. روز بعثت، عید بعثت، بیست‌وهفتم رجب؛ ۲. مکان بعثت.

مبعوث: برانگیخته، برگزیده، رسول، فرستاده.

مبعوث‌شدن: برانگیخته‌شدن، نبوت‌یافتن، به‌رسالت‌رسیدن، پیغمبر‌شدن.

مبعوث‌کردن: ۱. برانگیختن، مقام نبوت‌دادن؛ ۲. روانه‌کردن، فرستادن.

مبل: صندلی تشک و پشتی‌دار.

مبلغ: ۱. پول، وجه؛ ۲. اندازه، مقدار، میزان؛ ۳. بلوغ، کمال.

مبلغ: صفت ۱. تبلیغاتچی؛ ۲. تبلیغ‌کننده؛ ۳. رساننده، مبشر.

مبلمان: لوازم‌خانه(میزوصندلی و بوفه و مبل و کاناپه).

مبنا: اساس، اصل، بنیاد، بنیان، پایه، شالده، شالوده، ماخذ ≠ بنا، ساختار.

مبنی: حاکی، مشعر.

مبهم: ابهام‌آمیز، اسرارآمیز، نامشخص، غیرواضح، ناواضح، پوشیده، پیچیده، تاریک، تیره، رمزآمیز، گنگ، مرموز، مشکل، معقد، نامعلوم، مغلق، نامفهوم ≠ بی‌ابهام، روشن، مفهوم، واضح.

مبهوت: بهت‌زده، حیران، حیرت‌زده، خیره، شگفت‌زده، مات، متحیر، هاج‌وواج.

مبهوت‌شدن: بهت‌زده‌شدن، حیران‌شدن، هاج‌وواج‌شدن، مات‌شدن، شگفت‌زده‌شدن، متحیر‌شدن، متعجب‌شدن.

مبهوت‌کردن: ۱. بهت‌زده‌کردن، حیران‌کردن، حیرت‌زده‌کردن، مات‌کردن، متحیر‌کردن، هاج‌وواج‌کردن؛ ۲. شگفت‌زده‌کردن.

مبهی: شهوت‌انگیز، شهوتزا.

مبیت: ۱. بیتوته، شب‌زنده‌داری؛ ۲. خوابگاه، مسکن.

مبیع: خریدوفروش، بیع‌وشرا، معامله، دادوستد.

مبین: ۱. آشکارکننده؛ ۲. آشکار، روشن، هویدا، واضح؛ ۳. روشنگر.

مبین: بیانگر، بیان‌کننده، نشان‌دهنده، نشانگر.

متابعت: ۱. اتباع، اطاعت، اقتفا، پیروی، تبعیت، تمکین، دنباله‌روی؛ ۲. پیروی‌کردن، متابعت‌کردن.

متابعت‌کردن: تبعیت‌کردن، پیروی‌کردن، فرمان بردن، تمکین‌کردن ≠ سرپیچیدن.

متابولیسم: سوخت‌وساز(بدن)، فروساخت، آنابولیسم و کاتابولیسم، جذب‌و تجزیه و تحلیل مواد.

متارکه: ۱. بیزاری، جدایی، طلاق ≠ ازدواج؛ ۲. رهایی ≠ اسارت؛ ۳. وقفه ≠ ادامه، تداوم.

متارکه‌کردن: جداشدن، طلاق گرفتن، یکدیگر را ترک‌کردن ≠ ازدواج‌کردن.

متاع: اثاثه، اروس، تنخواه، جنس، کالا، مال‌التجاره.

متافیزیک: ۱. مابعدالطبیعه، ماوراء‌الطبیعه؛ ۲. حکمت‌الهی، الهیات.

متانت: ۱. سنجیدگی، سنگینی، وقار، وقر؛ ۲. اهسته‌کاری؛ ۳. استواری، نیرومندی.

متاثر: ۱. افسرده، اندوهگین، پریشان، غمگین، متالم، مغموم، ملول؛ ۲. اثرپذیر؛ ۳. تحت‌تاثیر.

متاثر‌شدن: ۱. تحت تاثیر قرار گرفتن؛ ۲. ناراحت‌شدن، مغموم‌گشتن، اندوهگین‌شدن، به فکر فرورفتن.

متاثر‌کردن: ۱. ناراحت‌کردن، مغموم‌کردن، اندوهگین‌کردن؛ ۲. تحت تاثیر قرار‌دادن.

متاخر: ۱. اخیر، تازه، جدید؛ ۲. پس‌مانده، عقب‌افتاده؛ ۳. واعقب‌افتاده، واپس‌مانده؛ ۴. درنگ‌کننده، تاخیرکننده ≠ متقدم.

متادب: ادب‌آموخته، فرهیخته، مودب.

متادب‌شدن: ادب آموختن، تربیت‌شدن، فرهیخته‌شدن.

متاذی: آزرده، اذیت‌دیده، رنجه، معذب.

متاذی‌شدن: اذیت‌شدن، آزرده‌شدن، ناراحت‌شدن، رنجیده‌شدن، رنجیدن.

متاسفانه: بدبختانه، مع‌الاسف ≠ خوشبختانه.

متاسف: پژمان، پشیمان، حزین، متلهف، محزون، مغموم، نادم ≠ خوشحال.

متاسف‌شدن: ۱. دریغ خوردن، افسوس خوردن، متلهف‌شدن؛ ۲. محزون گشتن، پژمان‌شدن.

متأسی: تابع، پیرو، تأسی‌جو.

متأسی‌شدن: ۱. تاسی جستن، تاسی‌کردن؛ ۲. تابع‌شدن، پیروی‌کردن.

متألم: ۱. المناک، دردمند؛ ۲. اندوهگین، دلخور، دلگیر، متاثر ≠ مشعوف.

متألم‌شدن: ۱. غمگین‌شدن، ناراحت‌شدن، دل‌گیر‌شدن؛ ۲. دردمند‌شدن؛ ۳. متاثر‌شدن، متاسف‌شدن.

متأله: ۱. حکیم، عارف، متصوف؛ ۲. زاهد، عابد.

متأهل: خانه‌دار، زن‌دار، همسردار ≠ عزب، مجرد.

متأهل‌شدن:؛ ۲. خانه‌دار‌شدن، شوهر‌کردن.

متبادر: ۱. شتابان؛ ۲. پیشی‌گیرنده، وارد (به‌ذهن، خاطر).

متبادل: پایاپای، مبادله‌کردنی.

متبارک: خجسته، سعد، فرخنده، میمون ≠ گجسته.

متباعد: بعید، دور، واگرا.

متباین: جدا، متفاوت، متمایز، مخالف ≠ متشابه، مترادف، متماثل.

متبحر: ۱. استاد، دانا، دانشمند، آگاه؛ ۲. زبردست، کاردان، ماهر، متخصص، وارد، ورزیده ≠ ناشی.

متبختر: خودخواه، فخرفروش، متفرعن، مغرور ≠ افتاده، متواضع.

متبرک: خجسته، سعد، فرخنده، مبارک، متبارک، متمین، میمون ≠ شوم.

متبرک‌شدن: قداست‌یافتن، تبرک‌یافتن.

متبرک‌کردن: قداست‌بخشیدن، متبرک گردانیدن، تبرک‌دادن.

متبرکه: متبرک، باقداست، قدسی.

متبسم: صفت ۱. باسم، خندان، لبخندزنان؛ ۲. شادان، شادمان، مبتهج، مشعوف ≠ گریان.

متبع: تابع، پیرو ≠ متبوع.

متبلور: بلورشده، بلورین، تبلوریافته.

متبلور‌شدن: تبلور‌یافتن، نمود‌یافتن، نمایان‌شدن، ظاهر‌شدن.

متبلور‌کردن: نمود‌دادن، نمایان‌ساختن، آشکار‌کردن.

متبوع: پیروی‌شده، اطاعت‌شده، تبعیت‌شده ≠ تابع.

متتبع: پژوهشگر، پژوهنده، جست‌وجوگر، متفحص، محقق، طالب، جوینده.

متجاسر: جسور، خودسر، بی‌پروا، درازدست، سرکش، طاغی، عاصی، گردنکش، متجاوز، متعدی، متمرد، معتد، نافرمان، یاغی ≠ مطیع.

متجاسر‌شدن: ۱. جسارت ورزیدن، گستاخ‌شدن، جسور‌شدن، متمرد‌شدن؛ ۲. گردن‌کشی‌کردن، عاصی‌شدن، بی‌پروایی‌کردن.

متجانس: سازگار، شبیه، متشابه، مشابه، همانند، همگون ≠ نامتجانس، ناهمگون.

متجاوز: ۱. افزون، بیش؛ ۲. تجاوزگر، درازدست، متجاسر، متعدی، متهاجم، معتد.

متجاوز‌شدن: ۱. تعدی‌کردن، تهاجم نمودن؛ ۲. از حد گذشتن؛ ۳. بیش‌شدن، بالا زدن.

متجاهر: آشکارساز، آشکارگر، جهری، شناخته‌شده، معروف.

متجددانه: قید متجددمابانه، روشنفکرانه، نوگرایانه ≠ متحجرانه.

متجدد: صفت تجددطلب، روشنفکر، نوآور، نوپرست، نوگرا ≠ کهنه‌گرا، متحجر.

متجسس: اسم ۱. پژوهشگر، پژوهنده، جست‌وجوگر، جویا، جوینده، محقق، مستفسر؛ ۲. خبرچین، جاسوس.

متجلی: آشکار، تابان، جلوه‌گر، روشن، ظاهر، نمایان.

متجلی‌شدن: نمایان‌شدن، تجلی‌یافتن، جلوه‌گر‌شدن.

متحارب: جنگ‌افروز، جنگ‌وجو، ستیزه‌جو، محارب.

متحجر: صفت ۱. ارتجاعی، قشری، واپسگرا؛ ۲. فسیل سنگواره ≠ نوگرا.

متحجرانه: قید واپسگرایانه، مرتجعانه، کهنه‌گرایانه ≠ متجددانه.

متحدالشکل: انیفورم، همانند، همسان، هم‌شکل ≠ مختلف‌الشکل، ناهمسان.

متحدالمال: بخشنامه.

متحدمتحد‌شدن: همراه‌شدن، یکی‌شدن، متفق‌شدن، یگانه‌شدن، یک‌صدا‌شدن، هم‌پیمان‌شدن، هم‌رای‌شدن، هم‌عهد گشتن.

متحد‌کردن: یکی‌کردن، متفق‌کردن، یگانه‌کردن.

متحد: موتلف، متفق، هماهنگ، هم‌پیمان، هم‌دل، همراه، هم‌رای، هم‌عهد ≠ متخاصم، مخالف.

متحذر: احتیاطکار، بااحتیاط، باحزم، حزم‌اندیش، محتاط ≠ بی‌احتیاط، بی‌پروا.

متحرز: خویشتن‌دار.

متحرک: پویا، پوینده، جنبنده، حرکت‌دار ≠ ثابت، ساکن.

متحصن: بست‌نشین، پناه‌جو، پناهنده.

متحصن‌شدن: بست نشستن، پناه گرفتن، پناه‌جویی‌کردن، پناه‌جستن، پناه بردن، تحصن‌کردن.

متحف: ۱. موزه؛ ۲. تحفه‌دهنده.

متحقق: تحقق‌پذیر، عملی، تحقق‌یافتنی.

متحقق‌شدن: تحقق‌یافتن، عملی‌شدن، به وقوع پیوستن، انجام گرفتن.

متحلی: آراسته، مزین، زینت‌یافته.

متحلی‌شدن: آراسته‌شدن، زینت‌یافتن، مزین‌شدن.

متحمل: بردبار، بلاکش، حمول، شکیبا، صابر، صبور ≠ ناحمول، ناشکیبا.

متحمل‌شدن: ۱. تحمل‌کردن، بردباری‌کردن، شکیبایی ورزیدن؛ ۲. اعتنا‌کردن، توجه‌کردن، به‌روی خود آوردن؛ ۳. دستخوش‌شدن، دچار‌شدن.

متحول: دگرگون، متبدل، متغیر، منقلب ≠ ثابت.

متحول‌شدن: تحول‌یافتن، دگرگون‌شدن، تغییر‌کردن.

متحول‌کردن: دگرگون‌کردن، تغییر‌دادن.

متحیر: ۱. حیران، حیرت‌زده، خیره، درمانده، سرگردان، سرگشته، فرومانده، گیج، متعجب، ویلان؛ ۲. سرگشته، واله.

متحیر‌شدن: حیران‌شدن، حیرت‌زده‌شدن، مبهوت‌شدن، متعجب‌شدن، درماندن، فرو ماندن، سرگشته‌شدن، حیران ماندن.

متحیر ماندن: حیرت‌کردن، متحیر‌شدن، حیرت‌زده‌شدن، حیران گشتن، حیران ماندن.

متحیز: جایگزین، جای‌گیر.

متخاصم: صفت دشمن، ستیزه‌جو، متخاصمه، عدو، معاند ≠ دوست، متحد.

متخصص: صفت خبره، کاردان، کارشناس، ماهر ≠ غیرمتخصص.

متخلخل: دارای‌خلل‌وفرج، پرمنفذ، خلل‌وفرج‌دار، سوراخ‌سوراخ، مشبک، منفذدار ≠ متراکم، متکاثف، فشرده، پرچگالی، پرتکاثف.

متخلف: صفت تخلف‌کننده، خلاف‌کننده، لغزشکار، خاطی، خلافکار، قانون‌شکن، متخاطی ≠ درستکار.

متخلق: ۱. خوپذیر، خوگر؛ ۲. متصف، خوگرفته؛ ۳. خوش‌خلق، خوش‌اخلاق.

متخلق‌شدن: ۱. خو گرفتن، عادت‌کردن؛ ۲. تخلق‌یافتن.

متداخل: داخل دریکدیگر، درهم، آمیخته.

متدارک: درک‌کننده، دریابنده.

متد: اسلوب، روال، روش، شیوه، طریق، طریقه، نحوه.

متداعی: تداعی‌کننده، تداعی‌گر.

متداول: باب، جاری، رایج، شایع، عادی، عرفی، متعارف، مد، مرسوم، مستعمل، معمول، معمولی ≠ منسوخ، نامتداول.

متداول‌شدن: باب‌شدن، رایج گشتن، مرسوم‌شدن، مد‌شدن، متعارف‌شدن ≠ منسوخ‌شدن.

متداول‌کردن: باب‌کردن، ترویج‌دادن، مرسوم‌کردن، رواج‌دادن ≠ منسوخ‌کردن.

متدرجاً: آهسته‌آهسته، اندک‌اندک، به‌تدریج، کم‌کم، به‌آهستگی.

متدرج: ۱. درجه‌به‌درجه؛ ۲. تدریجی، به‌تدریج.

متدولوژی: روش‌شناسی.

متدین: باایمان، بادیانت، پارسا، خداشناس، دین‌باور، پرهیزگار، دیندار، مومن، متقی، مقدس ≠ بی‌دین، نامتدین.

متذکر: خاطرنشان، متعرض، یادآور.

متذکر‌شدن: ۱. تذکر‌دادن، خاطرنشان‌کردن؛ ۲. یادآور‌شدن، یادآوری‌کردن؛ ۳. گفتن، ذکر‌کردن.

متذلل: ۱. پست، خوار، ذلیل، فرومایه؛ ۲. افتاده، فروتن.

مترادف: اسم هم‌معنی، هم‌معنا ۱. ≠ متضاد؛ ۲. هم‌آوا؛ ۳. هم‌نویسه.

متراژ: ۱. اندازه؛ ۲. مساحت؛ ۳. اندازه‌گیری، مساحی.

متراکم: انباشته، انبوه، پرپشت، غلیظ، فراوان، فشرده، متکاثف ≠ کم‌پشت.

متراکم‌شدن: ۱. فشرده‌شدن؛ ۲. انبوه‌شدن، پرپشت‌شدن، انباشته‌شدن، جمع‌شدن؛ ۳. متکاثف‌شدن.

مترتب‌شدن: حاصل‌شدن، به دست آمدن، نتیجه‌شدن، منتج‌شدن.

مترتب: ۱. مقرر، مستقر، جایگیر؛ ۲. نتیجه، حاصل، بازده.

مترجم: برگرداننده، ترجمان، دیلماج، گزارنده، مفسر.

متردد: صفت ۱. دودل، مردد، متزلزل، نامصمم ≠ مصمم؛ ۲. عابر، رهگذر.

متردد‌شدن: شک بردن، شک‌کردن، دودل‌شدن، تردید‌کردن ≠ متقین‌شدن، یقین‌کردن، مطمئن‌شدن.

مترس: ۱. دلدار، محبوبه، معشوقه؛ ۲. هم‌بستر؛ ۳. رفیقه، نشانده، نشئه، نم‌کرده.

مترسک: ۱. افچه، داهل، مترس، هراسه؛ ۲. لولو؛ ۳. سرخر، مزاحم.

مترسل: دبیر، منشی، نامه‌نویس، نامه‌نگار، نویسنده، رساله‌نویس.

مترشح: ۱. ترشح‌کننده، تراونده، تراوش‌کننده؛ ۲. زهناک.

مترصد: امیدوار، چشم‌به‌راه، درکمین، کمینگر، گوش‌به‌زنگ، مترقب، متوقع، مراقب، منتظر.

مترفین: ۱. خودسران؛ ۲. ستمکاران؛ ۳. نازپروردگان.

مترقب: چشم‌به‌راه، درصدد، چشم‌انتظار، مترصد، مراقب، منتظر، نگرنده.

مترقبه: محتمل،‌شدنی، منتظره ≠ غیرمترقبه.

مترقی: ۱. پیشرو، ترقی‌خواه؛ ۲. توسعه‌یافته، راقی، راقبه ≠ عقب‌افتاده، عقب‌مانده.

مترنم: آوازخوانان، زمزمه‌کنان.

مترنم‌شدن: زمزمه‌کردن، نجوا‌کردن، زیرلب خواندن.

متر: واحد طول، چهارده گره.

مترو: راه‌آهن درون‌شهری، راه‌آهن زیرزمینی، قطار درون‌شهری.

متروکات: ماترک، مرده‌ریگ، میراث.

متروک: ۱. بی‌رونق؛ ۲. رها، واگذاشته، ول؛ ۳. متروکه، ویران، خالی از سکنه ≠ آباد، مسکون؛ ۴. خراب، خرابه ≠ آباد؛ ۴. کهنه؛ ۵. مردود، مطرود؛ ۶. مهجور ≠ معمول.

متروک‌شدن: رهاشدن، ول‌شدن، متروکه‌شدن، ترک‌شدن ≠ آبادشدن.

متزاید: افزون، افزون‌شونده.

متزلزل: ۱. سست، نااستوار، ناپایدار ≠ استوار؛ ۲. لرزان، لرزنده ≠ مستحکو، قویم؛ ۳. دودل، متردد، مردد ≠ مصمم.

متزلزل‌شدن: ۱. سست‌شدن، ضعیف‌شدن؛ ۲. لرزان‌شدن، به‌لرزه درآمدن؛ ۳. نااستوار‌شدن، بی‌ثبات‌شدن؛ ۴. دودل‌شدن، مردد‌شدن، دچار تردید‌شدن، به‌شک افتادن؛ ۵. از هم پاشیدن.

متزلزل‌کردن: ۱. بی‌ثبات‌کردن؛ ۲. ناامن‌کردن؛ ۳. لرزاندن، به‌جنبش درآوردن، به لرزه انداختن؛ ۴. سست‌کردن.

متزهد: پارسا، زاهد، زهدورزنده.

متساوی: برابر، مساوی، یکسان ≠ نابرابر.

متسع: ۱. طولانی، دراز؛ ۲. فراخ، گشاد، وسیع، گسترده.

متشابه: ۱. جور، شبیه، مانند، مشابه، همانند، همانند، همسان ≠ مختلف؛ ۲. کلام غیرآشکار ≠ محکم؛ ۳. هم‌آوا ≠ هم‌نویسه.

متشاکل: همانند، شبیه، هم‌شکل، متشاکله.

متشبث: چنگ‌زننده، روی‌آورنده، متوسل، تمسک‌جوینده.

متشبث‌شدن: متوسل‌شدن، تمسک جستن، چنگ زدن، آویختن، دستاویز‌کردن.

متشتت: پراشیده، پراکنده، پریش، پریشان، متفرق ≠ ۱. مجموع؛ ۲. متحد.

متشتت‌شدن: ۱. پراکنده‌شدن، متفرق‌شدن؛ ۲. آشفته‌شدن، پریشان گشتن.

متشخص: برجسته، سرآمد، باشخصیت، متعین، متمایز، محترم، ممتاز ≠ بی‌سروپا.

متشرع: ۱. پارسا، دیندار، زاهد، متقی ≠ ناپارسا؛ ۲. متشرعه ≠ شیخیه.

متشکر: سپاسگزار، شکرگزار، ممنون، وام‌دار.

متشکل: ۱. شکل‌پذیر، صورت‌پذیر؛ ۲. سازمان‌یافته، شکل‌گرفته، تشکیل‌شده.

متشکی: ۱. گله‌مند، گلایه‌مند؛ ۲. شاکی، شکواگر.

متشنج: ۱. آشوب‌زده، بحرانی، پرتلاطم، تشنج‌زا، تشنج‌وار، متلاطم؛ ۲. لرزان، لرزنده ≠ آرام.

متشنج‌شدن: ۱. به هم‌خوردن، شلوغ‌شدن، آشفته‌شدن، بی‌نظم‌شدن؛ ۲. بحرانی‌شدن، آشوب‌زده‌شدن، بحران‌زده‌شدن؛ ۳. لرزه گرفتن، دچار تشنج‌شدن، لرزش‌گرفتن.

متشنج‌کردن: ۱. به هم زدن، آشفته‌کردن، بی‌نظم‌کردن؛ ۲. به‌آشوب کشاندن، متلاطم‌کردن، بحرانی‌کردن.

متصاعد: بالارونده، فرایاز، صعودکننده.

متصاعد‌شدن: بلند‌شدن، برخاستن، بالا رفتن، صعود‌کردن، برآمدن.

متصاعد‌کردن: ۱. ایجاد‌کردن؛ ۲. ساطع‌کردن.

متصدی: سرپرست، مامور، مسئول، گماشته، عهده‌دار.

متصدی‌شدن: ۱. عهده‌دار‌شدن، به عهده گرفتن؛ ۲. گماشته‌شدن.

متصرف: صفت ۱. اشغالگر؛ ۲. صاحب؛ ۳. تصرف‌کننده.

متصرف‌شدن: ۱. به‌چنگ آوردن، به دست‌آوردن، به‌تصرف‌خود درآوردن؛ ۲. متملک‌شدن، تصاحب‌کردن؛ ۳. در اختیار خود درآوردن، در اختیار گرفتن؛ ۴. آرمیدن، هم‌بستر‌شدن، جماع‌کردن.

متصف: دارنده، متخلق، موصوف، وصف‌شده، توصیف‌شده.

متصف‌شدن: موصوف‌شدن، صفتی را پذیرفتن، متصف‌گردیدن.

متصلب: ۱. سخت، محکم؛ ۲. خشک‌مغز، متعصب، متحجر ≠ نوگرا، متجدد.

متصل: ۱. پیوسته، چسبیده، مرتبط، مسلسل، ملحق، موصول، وابسته، وصل؛ ۲. پی‌درپی.

پشت‌سرهم، متوالیمتصل‌شدن: ۱. چسبیدن، به‌هم پیوستن ≠ جدا‌شدن، منفصل‌شدن، گسستن؛ ۲. وصل‌شدن، پیوستن؛ ۳. مرتبط‌شدن، وابسته‌شدن؛ ۴. واصل‌شدن؛ ۵. ملحق‌شدن.

متصلف: ۱. لاف‌زن، گزافه‌گو، خودستا؛ ۲. چاپلوس، چرب‌زبان.

متصل‌کردن: ۱. وصل‌کردن، مرتبط‌کردن، چسباندن، چسبانیدن، ارتباط‌دادن؛ ۲. چسباندن، پیوند‌دادن.

متصور: انگاشته، پنداشته، قابل‌تصور، ممکن.

متصوفه: ۱. صوفیان، درویشان، اهل تصوف؛ ۲. صوفیه؛ ۳. متصوف ≠ متشرعه.

متضاد: ۱. ضد، مخالف؛ ۲. متقابل، نقیض؛ ۳. دارای تضاد ≠ مترادف، موافق.

متضاعف: دوبرابر، دوچندان.

متضاعف‌شدن: دوبرابر‌شدن، دوچندان گشتن، افزایش‌یافتن.

متضرر: خاسر، زیان‌دیده، زیان‌رسیده، خسارت‌دیده، زیانکار، مغبون ≠ منتفع.

متضرر‌شدن: ضرر‌کردن، زیان دیدن ≠ نفع بردن، سود‌کردن.

متضرع: ۱. تضرع‌کننده، زاری‌کننده؛ ۲. فروتنی‌کننده.

متضمن: ۱. دربردارنده، دربرگیرنده، شامل، مشتمل، حاوی؛ ۲. تاوان‌ده، تاوان‌دهنده.

متطاوع: ۱. مطیع، فرمانبردار؛ ۲. فروتن.

متظاهر: ۱. خودنما، ظاهرساز، متکلف، تظاهرکننده؛ ۲. یاوری‌دهنده، هم‌پشت.

متظلم: دادخواه، شاکی، عارض، متشکی، ستمدیده.

متعادل: ۱. هم‌سنگ، هم‌وزن، برابر؛ ۲. ترازمند، تعادل‌دار؛ ۳. دارای تعادل، دارای اعتدال، میانه‌رو.

متعارض: ناسازگار، مخالف.

متعارف: ۱. عادی، متداول، مرسوم؛ ۲. رایج، معمول ≠ نامتعارف؛ ۳. شناخته‌شده، مشهور؛ ۴. غیراتمی (سلاح)، معمولی.

متعارفی: ۱. معمولی، عادی ≠ غیرعادی، نامعمول؛ ۲. اعشاری، دهدهی ≠ کسری.

متعاقباً: ۱. استمرارپیرو.

متعاقب: ۱. دنبال، دنباله، عقب؛ ۲. درپی، درتعقیب، پیرو؛ ۳. پشت‌سرهم، پی‌درپی، متوالی، به‌دنبال‌هم.

متعال: بلند، بلندمرتبه، عالی، متعالی، والا.

متعالی: بلند، عالی، متعال، والا، رفیع.

متعامدمتعامل: طرف معامله، خریدار، فروشنده.

متعاهد: هم‌عهد، هم‌پیمان ≠ متخاصم.

متعبدانه: پارسایانه، زاهدانه، عابدانه، متزهدانه.

متعبد: صفت پرستشگر، زاهد، عابد، معتکف، عبادت‌کننده، عبادتگر.

متعجبانه: باتعجب، باشگفتی.

متعجب: حیران، درشگفت، شگفت‌زده، متحیر، هاج‌وواج.

متعجب‌شدن: شگفت‌زده‌شدن، حیرت‌کردن، متحیر‌شدن، تعجب‌کردن.

متعجب‌کردن: شگفت‌زده‌کردن، حیرت‌زده‌کردن، به شگفت‌انداختن، متحیر‌کردن.

متعدد: ۱. گوناگون، متنوع، مختلف؛ ۲. بس، بسیار، بی‌شمار، عدیده، کثیر، وافر.

متعدی: ۱. متجاسر، متجاوز؛ ۲. جفاپیشه، خاطی، ستمگر، ظالم؛ ۳. غیرلازم ≠ لازم.

متعذر: ۱. پوزش‌خواه، عذرخواه؛ ۲. معذور؛ ۳. بهانه‌ساز؛ ۴. دشوار، سخت، صعب، محال.

متعذر‌شدن: ۱. عذر آوردن، معذور‌بودن؛ ۲. بهانه آوردن.

متعرض: صفت ۱. اعتراضگر؛ ۲. پاپی، مزاحم؛ ۳. متذکر، یادآور؛ ۴. متجاوز، متعدی.

متعرضانه: تعرض‌آمیز، تعرض‌جویانه، اعتراض‌آمیز.

متعرض‌شدن: ۱. خاطرنشان‌ساختن، متذکر‌شدن، یادآوری‌کردن؛ ۲. اعتراض‌کردن؛ ۳. انتقاد‌کردن، به نقدکشیدن؛ ۴. مزاحم‌شدن، پاپی‌شدن، ایجاد دردسر‌کردن.

متعزز: ۱. گرامی، عزیز، ارجمند؛ ۲. نادر، کمیاب؛ ۳. پربها، ارزشمند، قیمتی.

متعسر: دشوار، سخت، صعب، مشکل ≠ سهل، میسر.

متعسف: ۱. گمراه، منحرف؛ ۲. بیدادگر، ستمکار، ستمگر، ظالم ≠ دادگر، عادل.

متعصبانه: قید ۱. آمیخته به تعصب، خشک‌اندیشانه؛ ۲. غیرتمندانه.

متعصب: ۱. خشک، خشک‌اندیش، فناتیک، قشری، قشری‌مسلک؛ ۲. غیرتمند، غیرتی؛ ۳. مدافع.

متعظ: پندپذیر، موعظه‌پذیر، پندنیوش، حرف‌شنو، نصیحت‌شنو ≠ پندناپذیر، غیرمتعظ.

متعفن: بدبو، عفن، گندیده، گند ≠ خوشبو، معطر.

متعفن‌شدن: بدبو‌شدن، بویناک‌شدن، گندیدن، گندیده‌شدن.

متعلقات: ۱. توابع، ضمایم، لواحق؛ ۲. وابستگان، وابسته‌ها.

متعلقان: ۱. وابستگان، خویشان، کسان، اقوام؛ ۲. متعلقین، اقارب.

متعلق‌شدن: ۱. پیوستن، وابسته‌شدن، متصل‌شدن؛ ۲. مرتبط‌شدن، مربوط‌شدن؛ ۳. منتسب‌شدن، انتساب‌یافتن؛ ۴. آویخته‌شدن، آویزان‌شدن.

متعلق: صفت ۱. متصل، مرتبط؛ ۲. منتسب، مربوط؛ ۳. خویشاوند، منسوب، وابسته، خویش.

متعلقه: زن، همسر، زوجه، خانم.

متعلم: اسم آموزنده، دانش‌آموز، تلمیذ، دانشجو، شاگرد، طلبه، متلمذ ≠ معلم.

متعمدمتعهد: صفت ذمه‌دار، ضامن، عهده‌دار، کفیل، ملزم.

متعه: صیغه، نکاح موقت ≠ ازدواج.

متعین: ۱. توانگر، ثروتمند، دولتمند، غنی، متشخص، متمول؛ ۲. اعیان؛ ۳. متنفذ، بانفوذ؛ ۴. برجسته، ممتاز؛ ۵. ظاهر، آشکار؛ ۶. محقق، ثابت.

متغایر: ناجور، ناساز، مخالف، متفاوت ≠ متشابه.

متغلب: صفت ۱. پیروز، فیروز، چیره، غالب، فاتح، ناصر ≠ مقهور؛ ۲. متجاوز، تجاوزگر.

متغیرانه: با عصبانیت، خشمگینانه، خشمگنانه، غضبناکانه.

متغیر: اسم ۱. بی‌ثبات، نااستوار، ناپایدار، بی‌قرار؛ ۲. خشمگین، غضبناک؛ ۳. هار؛ ۴. دگرگون، متحول، متلون ≠ ثابت؛ ۵. کمیت غیرثابت ≠ مقدار ثابت.

متغیر‌شدن: ۱. از کوره دررفتن، برآشفتن، خشمگین‌شدن، عصبانی‌شدن ≠ آرام‌شدن؛ ۲. بی‌قرار گشتن؛ ۳. دگرگون‌شدن.

متفاخر: فخرفروش، فخرکننده، فخور، فخار ≠ متواضع، فروتن.

متفاوت: ۱. دیگرسان، گوناگون، مباین، متباین، متمایز، مختلف، مغایر، ناهمگون ≠ متشابه؛ ۲. ناهم‌آهنگ.

متفحص: پرسا، پرسشگر، پرسنده، جویا، جوینده، جست‌وجوگر، کاوشگر، تفحص‌کننده.

متفرد: ۱. یگانه، بی‌همتا، منحصربه‌فرد؛ ۲. تنها؛ ۳. ممتاز، برجسته.

متفرس: ۱. بافراست، فراستمند؛ ۲. باهوش، ذکی، باذکاوت، زیرک.

متفرعات: ۱. شاخه‌ها، شعبه‌ها، شعبات؛ ۲. تابع‌ها، وابسته‌ها، توابع.

متفرع: ۱. شاخه، منشعب؛ ۲. مشتق، جداشده؛ ۳. پراکنده، پخش، شاخه‌به‌شاخه.

متفرعن: خودبین، پرنخوت، خودپسند، پرافاده، خودخواه، متکبر، مستکبر، مدمغ، مغرور ≠ متواضع.

متفرق: ۱. پراکنده، تارومار؛ ۲. پاشیده، پخش، پریشان، متشتت؛ ۳. گوناگون، متنوع؛ ۴. منتشر ≠ مجموع.

متفرق‌شدن: ۱. پراکنده‌شدن؛ ۲. تارومار‌شدن؛ ۳. جدا‌شدن ≠ جمع‌شدن، گرد هم‌آمدن.

متفرق‌کردن: ۱. پراکنده‌ساختن، تارومار‌کردن، پراکندن؛ ۲. پریشان‌کردن، متشتت‌کردن.

متفرقه: ۱. پراکنده، ناهمگون، نامربوط، متفرق ≠ همگون؛ ۲. غیررسمی.

متفطن: باهوش، تیزهوش، ذکی، زیرک، هوشیار.

متفق‌الرای‌شدن: ۱. هم‌داستان‌شدن، هم‌قول‌شدن؛ ۲. موافق گشتن.

متفق‌الرای: موافق، هم‌داستان، هم‌قول.

متفق‌القول: متفق‌الکلمه، متفق‌الرای، هم‌آواز، هم‌زبان، هم‌سخن، هم‌صدا، هم‌کلام، یک‌دل، یک‌زبان ≠ ناهم‌زبان.

متفق‌الکلمه: متفق‌القول، هم‌آواز، هم‌زبان، هم‌صدا.

متفقمتفق‌شدن: ۱. متحدشدن، یگانه‌شدن، هم‌رای گشتن، هم‌داستان‌شدن؛ ۲. عزم‌کردن، مصمم‌شدن.

متفق: ۱. موتلف، متحد، موافق، همراه، همرای، هم‌مصلحت، یکدل، یک‌رای، هم‌عقیده؛ ۲. مصمم.

متفقه: ۱. فقیه، فقه‌دان، عالم‌فقه؛ ۲. دانشمند، عالم، دانا.

متفکر: ۱. اندیشمند، اندیشه‌ور، بافکر، فکور؛ ۲. فهیم، خردمند، خردورز؛ ۳. اندیشناک؛ ۴. سردرگریبان، غمین، غمگین، دل‌مشغول.

متفکرانه: ۱. اندیشمندانه؛ ۲. غمگنانه؛ ۳. اندیشناکانه؛ ۴. اندیشناک؛ ۵. تامل‌کنان.

متقابلا: ۱. درعوض، درمقابل؛ ۲. درمقابله، دوسویانه.

متقابل: ۱. روبرو، رویارو، محاذی؛ ۲. هم‌راس ≠ متخارج؛ ۳. دوسویه، دوطرفه ≠ یک‌طرفه، یک‌سویه.

متقارب: همرس، همگرا ≠ متباعد.

متقارن: ۱. قرین، قرینه؛ ۲. یار، یاور ≠ نامتقارن؛ ۳. هم‌زمان.

متقاضی: صفت تقاضاکننده، خواستار، خواهان، طالب، خواهشگر.

متقاعد: ۱. بازنشسته، خانه‌نشین، وظیفه‌بگیر، وظیفه‌خور ≠ ۱. شاغل؛ ۲. نامتقاعد؛ ۲. راضی، قانع، مجاب ≠ ناراضی.

متقاعد‌شدن: ۱. بازنشست‌شدن، بازنشسته‌شدن ≠ شاغل‌بودن؛ ۲. از کار کناره‌گیری‌کردن؛ ۳. راضی‌شدن، قانع‌شدن، مجاب‌شدن؛ ۴. پذیرفتن، قبول‌کردن ≠ رد‌کردن، نپذیرفتن.

متقاعد‌کردن: ۱. مجاب‌کردن، راضی‌کردن، قانع‌کردن؛ ۲. قبولاندن، قبولانیدن، متقاعد‌ساختن.

متقال: پارچه‌نخی درشت‌باف، کرباس.

متقبل: پذیرا، ذمه‌دار، عهده‌دار، پذیرنده، قبول‌کننده.

متقبل‌شدن: ۱. به گردن گرفتن، به عهده گرفتن، عهده‌دارشدن، ذمه‌دار‌شدن؛ ۲. پذیرفتن، قبول‌کردن.

متقدم: ۱. پیشین، سابق، پیش، گذشته؛ ۲. پیش‌کسوت؛ ۳. پیشاهنگ، پیشگام ≠ متاخر.

متقلب: بدجنس، جلب، خائن، دغل‌کار، دغل، دغلباز، نادرست ≠ درستکار.

متقن: استوار، مثبت، محرز، محکم، مستند ≠ غیرمتقن.

متقی: پاکدامن، پرواپیشه، پروادار، خویشتن‌دار، پرهیزگار، تقواپیشه، خداترس، زاهد، مومن، متورع ≠ فاسق، ناپرهیزگار، نامتقی.

متکا: ۱. بالش، بالشت، تکیه‌گاه، مخده؛ ۲. پشتی، نمرق، نمرقه.

متکاثر: بسیار، زیاد، فراوان.

متکاثف: ۱. فشرده، متراکم؛ ۲. انبوه، غلیظ.

متکبر: ازخودراضی، بانخوت، پرادعا، خودبین، خودپرست، خودپسند، پرافاده، خودنگر، خودخواه، خودستا، سرگران، کبرآگین، گران‌سر، گنده‌دماغ، لاف‌زن، متفرعن، مستکبر، معجب، خودبزرگ‌بین، مغرور، نامتواضع ≠ افتاده، فروتن، متواضع.

متکبرانه: خودپسندانه، مغرورانه، نخوت‌آمیز ≠ متواضعانه.

متکثر: متعدد، بسیار، پرشمار، افزون.

متکدی: صفت دریوزه‌گر، سائل، گدا.

متکسر: شکسته ≠ صحیح، سالم.

متکفل‌شدن:؛ ۲. ضامن‌شدن، کفیل‌شدن.

متکفل: ۱. عهده‌دار، متعهد؛ ۲. پایندان، ضامن، کفیل، کفالت‌دار.

متکلف: ۱. پرتکلف، تکلف‌آمیز؛ ۲. نامطبوع؛ ۳. ثقیل، سخت، شاق؛ ۴. متظاهر ≠ مطبوع، بی‌تکلف.

متکلم: ۱. خطیب، سخن‌گو، گوینده، ناطق؛ ۲. عالم کلام، کلامی ≠ ۱. مستمع، شنونده؛ ۲. فیلسوف، فسلفه‌دان.

متکی: ۱. دل‌گرم، مستظهر، معتمد، پشتگرم؛ ۲. تکیه‌زده.

متلازم: ۱. ملازم، همراه؛ ۲. وابسته، لازم‌وملزوم.

متلاشی: ۱. آش‌ولاش، ازهم‌پاشیده، پاشیده، پراکنده، داغان، مضمحل، ولو؛ ۲. تلاشگر، جست‌وجوگر.

متلاشی‌شدن: ۱. داغان‌شدن، آش‌ولاش‌شدن؛ ۲. از هم پاشیدن، مضمحل‌شدن.

متلاشی‌کردن: ۱. درهم شکستن، مضمحل‌کردن، از هم پاشاندن؛ ۲. نابود‌کردن، معدوم‌کردن.

متلاطم‌شدن: ۱. پرجوش‌وخروش‌شدن، پرموج‌شدن، متموج‌شدن؛ ۲. آشفتن، آشفته‌شدن؛ ۳. ناآرام‌شدن، آشوبناک‌شدن، آشوب‌زده‌شدن، بحران‌زده‌گشتن.

متلاطم: ۱. طوفانی، متموج؛ ۲. آشفته، آشوبناک، ناآرام؛ ۳. آشوب‌زده، بحران‌زده، بحرانی، مغشوش ≠ آرام، امن.

متلاطم‌کردن: ۱. طوفانی‌کردن، متموج‌کردن، پرموج‌کردن، مواج‌کردن؛ ۲. آشفته‌کردن، مغشوش‌کردن؛ ۳. ناآرام‌کردن، بحرانی‌کردن، آشوبناک‌کردن، به‌آشوب کشاندن.

متلالی: درخشان، روشن، نورانی، پرتلالو، تابناک.

متلالی‌شدن: درخشیدن، پرتو افکندن، پرتلالو‌شدن، درخشان‌شدن.

متل: ۱. داستان، افسانه؛ ۲. مثل‌سایر؛ ۳. سخن غیرجدی؛ ۴. قصه عامیانه؛ ۵. حرف مفت، مزخرف، لیچار، سخن بی‌ربط؛ ۶. لطیفه.

متلذذ: برخوردار، بهره‌ور، متمتع ≠ بی‌نصیب، محروم.

متلذذ‌شدن: لذت بردن، حظ بردن، محظوظ‌شدن.

متلف: بادبه‌دست، خراج، گشاده‌باز، مسرف، ول‌خرج ≠ مقتصد.

متلک پراندن: متلک گفتن، گوشه‌وکنایه زدن، سخن نیش‌دارگفتن.

متلک: ۱. جوک، شوخی، طعنه، هزل؛ ۲. سخن طعنه‌آمیز، سخن‌ریشخندآمیز، کلام نیشدار، گوشه‌وکنایه.

متلک‌گو: متلک‌پران، مضمون‌ساز.

متل: مهمان‌خانه ییلاقی، مهمان‌خانه بین‌راهی، اقامتگاه ییلاقی، اقامتگاه‌کنار دریا.

متلون‌المزاج: دمدمی، دمدمی‌مزاج ≠ ثابت‌رای.

متلون: ۱. رنگارنگ، رنگین؛ ۲. مختلف، گوناگون؛ ۳. متغیر، دمدمی، سست‌رای ≠ یکرنگ، همرنگ.

متلهف: اندوهگین، اندوهناک، دریغاگو، غمگین، متاسف، محزون.

متماثل: شبیه، مانند، مثل، همانند ≠ متفاوت.

متمادی: دراز، طولانی، مدید، ممتد.

متمارض: تمارض‌گر، بیمارنما، ناخوش‌نما.

متمایز: ۱. برجسته، متشخص؛ ۲. مشخص، ممتاز ≠ متعارف؛ ۳. متباین، متفاوت.

متمایز‌شدن: ۱. ممتاز‌شدن، مشخص‌شدن، شاخص‌شدن؛ ۲. متفاوت گشتن، جدا‌شدن.

متمایل: ۱. خمیده، کج، مایل، معطوف، منحرف؛ ۲. خواهان، راغب، شایق، گرونده، مایل ≠ متنفر.

متمایل‌شدن: ۱. میل‌کردن، رغبت‌یافتن، خواهان‌شدن، مایل‌گشتن، علاقه‌مند‌شدن؛ ۲. گرایش‌یافتن، جهت‌گیری‌کردن.

متمتع: برخوردار، بهره‌ور، بهره‌مند، حظیظ، رستی‌خوار، کامران، کامیاب، متلذذ، متنعم، مستفید، منتفع ≠ بی‌نصیب، محروم.

متمتع‌شدن: ۱. برخوردار‌شدن، بهره‌ور‌شدن، تمتع‌یافتن، منتفع‌شدن، بهره‌مند‌شدن؛ ۲. کامران‌شدن، کامیاب گشتن.

متمثل: ۱. ماننده، شبیه، مثل؛ ۲. متصور، پنداشت؛ ۳. شبیه‌شونده ≠ مقلد.

متمدن‌شدن: ۱. بافرهنگ‌شدن، فرهیخته‌شدن؛ ۲. پیش‌رفته‌شدن؛ ۳. مبادی آداب‌شدن؛ ۴. شهرنشین‌شدن.

متمدن: ۱. شهرنشین، شهری، تمدن‌دار، صاحب تمدن ≠ وحشی؛ ۲. پیش‌رفته؛ ۳. بافرهنگ، مبادی آداب ≠ بادیه‌نشین.

متمدن‌کردن: ۱. فرهیخته‌کردن، با فرهنگ‌کردن؛ ۲. تربیت‌کردن، مبادی آداب‌کردن؛ ۳. شهرنشین‌کردن.

متمرد: صفت سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، گردن‌کش، متجاسر، یاغ، یاغی ≠ رام، مطیع.

متمرد‌شدن: تمرد‌کردن، نافرمان‌شدن، سرکشی‌کردن، عصیانگر‌شدن، عصیان ورزیدن، یاغ‌شدن، گردن‌کشی‌کردن.

متمرکز: ۱. تمرکزیافته؛ ۲. یک‌جا جمع‌شده؛ ۳. متوجه، معطوف.

متمرکز‌شدن: تمرکز‌یافتن، یک‌جا جمع‌شدن، جای گرفتن، درمرکز قرار گرفتن.

متمرکز‌کردن: تمرکز‌دادن، یک‌جاجمع‌کردن (نیرو، امکانات).

متمسک‌شدن: ۱. متوسل‌شدن، توسل‌جستن؛ ۲. دستاویزجستن، متشبث‌شدن، وسیله‌قرار‌دادن.

متمسک: ۱. متوسل، توسل‌جو؛ ۲. متشبث، دستاویزجو.

متمکن: ۱. توانگر، ثروتمند، دولتمند، غنی، متمول ≠ مفلس، ندار؛ ۲. ثابت، جای‌گزین، جای‌گیر، مقیم؛ ۳. دارای‌امکان، توانا، قادر.

متمکن‌شدن: ۱. ثروتمندشدن، دارا‌شدن، توانگر‌شدن؛ ۲. مستقر‌شدن، جای گرفتن؛ ۳. مقیم‌شدن، متمکن ماندن؛ ۴. توانمند‌شدن.

متمکن‌کردن: ۱. دولتمند‌کردن، متمول‌کردن؛ ۲. مستقر‌کردن، جا‌دادن؛ ۳. توانا‌ساختن، مقتدر‌ساختن.

متملقانه: چاپلوسانه، مداهنه‌گرانه، با چرب‌زبانی.

متملق: صفت تملق‌گو، چاپلوس، چرب‌زبان، زبان‌به‌مزد، سالوس، کاسه‌لیس، مجیزگو، مداهنه‌گر.

متملکات: املاک، ضیاع، ملک‌ها، متصرفات.

متمم: ۱. الحاقیه، تکلمه، ضمیمه؛ ۲. مکمل؛ ۳. تتمه.

متمنی: آرزومند، تقاضامند، خواهشمند.

متمنی‌شدن: خواستار‌شدن، تمنا‌کردن، تقاضا‌کردن، درخواست‌کردن، خواهش‌کردن.

متموج: پرتلاطم، پرموج، متلاطم، مواج، موجدار ≠ آرام.

متموج‌شدن: ۱. مواج‌شدن، پرموج‌شدن، متلاطم‌شدن؛ ۲. آشفته‌شدن، پریشان‌شدن؛ ۳. خشمگین‌شدن، عصبانی‌شدن.

متمول: اعتباردار، توانگر، ثروتمند، چیزدار، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، مستغنی، معتبر ≠ فقیر.

متنازع: اسم ۱. ستیزه‌گر، ستیزنده، دعوایی، مجادله‌گر؛ ۲. دشمن، عدو، خصم.

متناسب: ۱. برازنده، شکیل، جور؛ ۲. فراخور، مشابه، دارای تناسب، موزون، هماهنگ؛ ۳. مشابه، مانند ≠ نامتناسب.

متناظر: شبیه، مانند، همانند، نظیرهم، نظیربه‌نظیر.

متنافر: ناخوش‌آیند، نامطبوع.

متناقض: تناقص‌آمیز، ضد، متخالف، متضاد، مخالف، ناسازگار، ناقض، نقیض ≠ همگون.

متناوبمتناوب: تناوب‌دار، نوبت‌به‌نوبت، پشت‌سرهم، دارای تناوب.

متناهی: محدود، متناهیه، نهایت‌دار ≠ نامتناهی.

متنبه: آگاه، بیدار، هوشیار ≠ غافل، خفته.

متنبه‌شدن: ۱. بیدار گشتن، آگاه‌شدن، آگاهی‌یافتن؛ ۲. تنبیه‌شدن.

متنجس: آلوده، ناپاک، ناطاهر، نجس ≠ طاهر.

متنعم: ۱. توانگر، غنی، متمتع؛ ۲. مرفه، غرق نعمت؛ ۳. برخوردار؛ ۴. خوش‌گذران.

متنفذ: بانفوذ، پرنفوذ، توانا، سرجنبان، صاحب‌اعتبار، صاحب‌نفوذ، معتبر، نفوذدار.

متنفر: بیزار، دلزده، رمیده، فراری، گریزان، مشمئز، منزجر، نفور ≠ راغب، شایق.

متنفر‌شدن: ۱. بیزار‌شدن، مشمئز داشتن، دل‌زده‌شدن، منزجرشدن، نفور گشتن، نفرت پیدا‌کردن؛ ۲. رمیده‌شدن، فراری‌شدن، گریزان‌شدن.

متنفر‌کردن: ۱. بیزار‌کردن، نفرت‌زده‌کردن، مشمئز‌کردن، منزجر‌کردن، دل‌زده‌کردن؛ ۲. رماندن، فراری‌دادن، گریزان‌کردن.

متن: ۱. نوشته، مکتوب؛ ۲. مضمون، محتوا، موضوع؛ ۳. زمینه ≠ حاشیه؛ ۴. سطح، گستره، پهنه ≠ حاشیه؛ ۵. میان، درون؛ ۶. نقش؛ ۷. بوم؛ ۸. بخش اصلی.

متنوع: جوراجور، گوناگون، متعدد، متفرق، مختلف.

متواترمتواتر: ۱. پیاپی، دمادم؛ ۲. پشت‌سرهم، متوالی.

متواری: ۱. پراکنده، دربه‌در، سرگردان، فراری، گریزان؛ ۲. پنهان، مخفی.

متواری‌ساختن: ۱. گریزاندن، فراری‌دادن؛ ۲. راندن، دور‌کردن.

متواری‌شدن: ۱. فراری‌شدن، گریزان گشتن؛ ۲. پنهان‌شدن، مخفی‌شدن؛ ۳. سرگردان‌شدن، دربه‌در‌شدن.

متوازن: هم‌وزن، هم‌سنگ، معادل، برابر.

متوازی: ۱. موازی باهم، ناهم رس؛ ۲. روبه‌رو؛ ۳. هم‌سو، هم‌جهت؛ ۴. برابر، مساوی.

متواضع: افتاده، خاشع، خاضع، خاکی، درویش، فروتن ≠ متکبر.

متواضعانه: خاشعانه، خاضعانه، درویش‌منشانه، فروتنانه ≠ بانخوت، متکبرانه.

متوافق: موافق، سازوار.

متوالیاً: پیاپی، دمادم، متعاقب.

متوالی: ۱. پیاپی، پی‌درپی، پیوسته؛ ۲. سری.

متوجه: آگاه، بیدار، مراقب، معطوف، ملتفت، مواظب، هشیار ≠ غافل.

متوجه‌شدن: ۱. فهمیدن، درک‌کردن، آگاه گشتن، ملتفت‌شدن؛ ۲. رو‌کردن، روی آوردن، رو نهادن؛ ۳. پرداختن؛ ۴. عطف‌شدن، برگشتن.

متوجه‌کردن: ۱. آگاه‌کردن، فهماندن، هشیار‌ساختن، حالی‌کردن، متوجه‌ساختن؛ ۲. متمرکز‌ساختن، معطوف‌کردن، معطوف‌ساختن.

متوحش: ترسان، ترسیده، سراسیمه، مرعوب، هراسان.

متوحش‌شدن: وحشت‌کردن، هراسیدن، ترسیدن، بیمناک‌شدن، هراسان‌شدن.

متوحش‌کردن: هراساندن، ترساندن، هراسان‌کردن، به‌وحشت انداختن، وحشت‌زده‌کردن.

متورع: باتقوا، پارسا، پرهیزکار، باورع، مومن، متقی ≠ نامتقی.

متورم: بادکرده، پف‌کرده، دمیده، ورم‌دار.

متورم‌شدن: آماس‌کردن، باد‌کردن، ورم‌کردن، پف‌کردن.

متوسط‌القامه: میانه‌بالا ≠ بلندبالا، کوتاه‌قد.

متوسط: اسم ۱. میانگین، میانه؛ ۲. معتدل، میانه‌رو؛ ۳. میانجی، میانگیر.

متوسل: دست‌به‌دامن، متشبث، مستعصم، ملتجی.

متوسل‌شدن: ۱. ملتجی‌شدن؛ ۲. متشبث‌شدن، دست‌به‌دامن‌شدن؛ ۳. واسطه قرار‌دادن.

متوطن: صفت ۱. باشنده، ساکن، مقیم؛ ۲. مجاور.

متوطن‌شدن: ۱. اقامت‌کردن، سکنا گزیدن، مقیم‌شدن؛ ۲. مجاورشدن.

متوفا: اسم درگذشته، متوفی، مرحوم، مرده، میت، وفات‌یافته.

متوفا‌شدن: مردن، درگذشتن، وفات‌یافتن، مرحوم‌شدن، به‌رحمت خدا رفتن، فوت‌شدن.

متوفی: مرده، درگذشته، فوت‌شده.

متوقع: اسم ۱. آرزومند، امیدوار؛ ۲. چشم‌به‌راه، منتظر؛ ۳. توقع‌دار، پرتوقع؛ ۴. زیاده‌خواه.

متوقع‌بودن: توقع داشتن، چشم داشتن، انتظار داشتن، امیدداشتن.

متوقف: اسم ۱. ایستاده، راکد؛ ۲. معطل، مقید، منوط، موکول، وابسته؛ ۳. تعطیل؛ ۴. توقف‌کننده.

متوقف‌شدن: ۱. ایستادن، از حرکت باز ماندن، پارک‌شدن، راکد ماندن؛ ۲. تعطیل‌شدن؛ ۳. دچار وقفه‌شدن.

متوقف‌کردن: ۱. تعطیل‌کردن؛ ۲. نگه داشتن، وادار به توقف‌کردن.

متولد: ۱. زاده؛ ۲. زاییده.

متولد‌شدن: ۱. به دنیاآمدن، زاده‌شدن، ولادت‌یافتن ≠ مردن، ازدنیا رفتن، از دنیا رخت بربستن؛ ۲. هستی‌یافتن، به وجود آمدن، ایجاد‌شدن.

متولی: ۱. مدیر اماکن‌متبرکه، مدیر موقوفه؛ ۲. سرپرست، کارگزار، متصدی؛ ۳. سردمدار.

متوهم: ۱. اندیشناک، ترسیده؛ ۲. خوفناک، وهمگین؛ ۳. خیالاتی، خیال‌زده.

متوهم‌شدن: ۱. گمان بردن، خیال‌کردن، خیالاتی‌شدن، وهم‌زده‌شدن، به‌وهم‌افتادن، دچار وهم‌شدن؛ ۲. ترسیدن، هراسیدن، وهم‌برداشتن.

متهاجم: صفت تجاوزگر، متجاوز، حمله‌ور، متعدی، مهاجم، یورشگر.

متهاون: سهل‌انگار، سستی‌کننده، کاهل، پشت‌گوش‌انداز، پشت‌گوش‌فراخ.

مته: ۱. برماه، برمه، برماهه، پرمه، مثقب، دریل؛ ۲. بید؛ ۳. شپشک.

متهتک: پرده‌دریده، بی‌نام‌وننگ، بی‌پروا.

متهجد: شب‌زنده‌دار، عابد شب‌زنده‌دار.

متهم: در مظان‌اتهام، در معرض اتهام، دارای اتهام.

متهم‌کردن: اتهام‌بستن، اتهام داشتن، گناه‌کاردانستن، تهمت‌زدن.

متهورانه: بی‌باکانه، دلیرانه، جسورانه، شجاعانه، گستاخانه.

متهور: بی‌باک، بی‌پروا، پردل، جسور، دلیر، شجاع، گستاخ، نترس ≠ ترسو، جبون.

متیقظ: ۱. آگاه، بیدار؛ ۲. تیزهوش، خردمند.

متیقن: بی‌شبهه، بی‌شک، بی‌گمان، حتم، یقین، محقق، ثابت‌شده، استوار.

متین: ۱. باوقار، جاافتاده، سنگین، موقر؛ ۲. استوار، محکم، پابرجا، رزین؛ ۳. فرهیخته، خلیق ≠ جلف، سبک.

مثابه: ۱. مانند، مثابت، همانند؛ ۲. اندازه، حد، منزلت؛ ۳. مقام؛ ۴. جایگاه، مکان؛ ۵. شکل، قسم، گونه، نوع.

مثال‌دادن: امر‌دادن، امر‌کردن، دستور‌دادن، فرمان‌دادن، حکم‌کردن.

مثال: ۱. مانند، مثابه، مثل، شبیه، همانند؛ ۲. نمونه؛ ۳. امریه، دستور، حکم، فرمان؛ ۴. پیکره، تندیس، مجسمه؛ ۵. پیکر، کالبد؛ ۶. تصویر، تمثال، نقش؛ ۷. تمثیل، حکایت، داستان.

مثانه: شاشدان، آبدان.

مثبت: صفت ۱. پابرجا، ثابت، متقن، مدلل؛ ۲. استوار، برقرار؛ ۳. اثباتی، ایجابی ≠ منفی، سلبی؛ ۴. فاز ≠ نول؛ ۵. خوب، خوش، خوش‌آیند؛ ۶. یاری‌رسان، کارآمد؛ ۷. بزرگ‌تر از صفر.

مثقال: ۱. واحد وزن (معادل ۴۶ ذره).

مثقب: برماه، برمه، برماهه، پرمه، مته.

مثلاً: درمثل، فی‌المثل، به‌طورمثال.

مثل: ۱. الگو، تالی، جفت، جور، داستان، زبانزد، شبه، شبیه، عدیل، قبیل، قرین، کفو، مانند، مشابه، نظیر، نمونه، همال، همانند، همتا؛ ۲. حکم، فرمان؛ ۳. تصویر، تمثال؛ ۳. مثل‌ها.

مثلا: ۱. به عنوان مثال، به طورمثال؛ ۲. انگار، انگاری.

مثلث: ۱. سه‌گوش، سه‌بر، سه‌ضلعی، سه‌گوشه ≠ مربع؛ ۲. شراب، سیکی، سه‌یکی؛ ۳. سه‌تایی، سه‌گانه.

مثل: ۱. حکایت، افسانه، قصه؛ ۲. پند، اندرز؛ ۳. عبرت؛ ۴. ضرب‌المثل؛ ۵. مثال، نمونه؛ ۶. حالت، وضعیت.

مثل زدن: مثل آوردن، نمونه آوردن.

مثله: ۱. بریدن گوش یا بینی؛ ۲. شکنجه، عقوبت؛ ۳. آفت.

مثله‌شدن: ۱. سانسورشدن؛ ۲. خراب‌شدن، ابتر‌شدن، ناقص‌شدن(نوشته، اثر )؛ ۳. بریده‌شدن، تکه‌تکه‌شدن(اندام، جوارح).

مثله‌کردن: ۱. سانسور‌کردن؛ ۲. خراب‌کردن، ناقص‌کردن، ابتر‌کردن(نوشته و )؛ ۳. بریدن، تکه‌تکه‌کردن (اندام، جوارح).

مثمر: ۱. موثر، نتیجه‌بخش؛ ۲. بارآور، ثمردار، میوه‌دار.

مثمن: ۱. هشت‌تایی، هشت‌رکنی؛ ۲. هشت‌لا؛ ۳. هشت‌گوشه؛ ۴. ارزیابی‌شده، قیمت‌گذاری‌شده.

مثنوی: ۱. دو دو؛ ۲. مربوطبه مثنی؛ ۳. شعر و منظومه‌ای هم‌وزن که هر بیت ومصراع آن به‌یک قافیه باشد.

مثوبات: جزاهای نیک، پاداش‌های نیک، اجرها، مثوبت‌ها.

مثوی: ۱. ماوا، مکان، مثوا، منزل؛ ۲. آرامگاه، خاکجا، قبر، گور، مزار.

مجاب: ۱. پذیرا، راضی، رضا، متقاعد؛ ۲. تسلیم، مغلوب.

مجاب‌شدن: متقاعدشدن، راضی‌شدن، قبول‌کردن، پذیرفتن.

مجاب‌کردن: ۱. متقاعد‌کردن، راضی‌کردن، قبولاندن (رای، نظر)؛ ۲. مغلوب‌کردن، وادار به‌تسلیم‌کردن.

مجادل: ستیزنده، مجادله‌گر.

مجادله: آشوب، جدال، جروبحث، جنگ، خصومت، دعوا، ستیزه، کشمکش، مجادلت، مکاوحت، مناقشه، نزاع ≠ مصالحه.

مجادله‌کردن: ۱. نزاع‌کردن، جنگیدن، ستیزیدن، دعوا‌کردن، ستیز‌کردن؛ ۲. جدل‌کردن، مباحثه‌کردن؛ ۳. دشمنی‌کردن، خصومت ورزیدن.

مجاری: ۱. آبراه‌ها، جوی‌ها؛ ۲. راه‌ها؛ ۳. شیوه‌ها، روش‌ها؛ ۴. مجارستانی.

مجازات: تادیب، تقاص، تنبیه، توبیخ، جزا، سزا، سیاست، عقاب، عقوبت، کیفر، گوشمال، گوشمالی ≠ پاداش.

مجازات‌شدن: ۱. تنبیه‌شدن، توبیخ‌شدن؛ ۲. کیفردیدن، عقوبت‌شدن، مکافات دیدن.

مجازات‌کردن: کیفردادن، عقوبت‌کردن، گوشمالی‌کردن، جزادادن ≠ سزا‌دادن.

مجاز: ۱. استعاره، غیرواقع، کنایه؛ ۲. مزاج، طبیعت ≠ حقیقت.

مجاز: ۱. جایز، روا، قانونی، مشروع؛ ۲. اجازه‌دار، مختار، مخیر ≠ غیر مجاز.

مجازی: ۱. استعاری، صوری، کنایی؛ ۲. ازروی مجاز، مجاز؛ ۳. مربوط به مجاز.

مجاعه: جوع، گرسنگی، مجاعت ≠ اشباع، سیری.

مجال: ۱. امکان، حوصله؛ ۲. زمان، فرصت، وقت؛ ۳. جولانگاه، عرصه، میدان؛ ۴. توان؛ ۵. جا، محل.

مجال‌دادن: ۱. فرصت‌دادن، مهلت‌دادن، وقت‌دادن ≠ مجال‌یافتن؛ ۲. امکان‌دادن.

مجال داشتن: فرصت‌داشتن، وقت داشتن.

مجالست: ۱. آمیزش، مخالطت، معاشرت، همدمی، هم‌نشینی؛ ۲. معاشرت‌کردن، هم‌نشینی‌کردن؛ ۳. هم‌نشین‌بودن، معاشر‌بودن.

مجالست‌کردن: نشست‌وبرخاست‌کردن، هم‌نشینی‌کردن، معاشرت‌کردن.

مجال‌یافتن: فرصت‌کردن، فرصت به دست آوردن، وقت‌کردن، موقعیت به چنگ آوردن، امکان‌یافتن.

مجامعت: جماع، زنا، مباشرت، نزدیکی، وطی، هم‌آغوشی، هم‌بستری.

مجامعت‌کردن: آمیزش‌کردن، جماع‌کردن، نزدیکی‌کردن، مباشرت‌کردن.

مجامعه: زنا، نزدیکی، وطی، هم‌آغوشی.

مجامله: ۱. تملق‌گویی، مجیزگویی، چرب‌زبانی، زبان‌بازی ≠ مجاهلت، مجاهله؛ ۲. خوش‌رفتاری، مجاملت.

مجامله‌کردن: ۱. مجیز گفتن، چرب‌زبانی‌کردن، تملق گفتن، مداهنه‌گری‌کردن؛ ۲. زبان‌بازی‌کردن، شیرین‌زبانی‌کردن.

مجامله‌گر: چاپلوس، متملق، مداهنه‌گر، زبان‌باز، چرب‌زبان، مجامله‌کار، زبان‌به‌مزد، مجیزگو.

مجانست: ۱. تجانس، تجنیس، مجانسه، هم‌جنسی؛ ۲. تشابه، مشابهت، همانندی، همگونی.

مجانی: ۱. رایگان، مجان، مفت؛ ۲. بلاعوض؛ ۳..

مجانین: شوریدگان، دیوانگان، دیوانه‌ها، مجنون‌ها ≠ عقلا.

مجاورت: ۱. حوالی، نزدیکی؛ ۲. همسایگی، هم‌جواری.

مجاور: ۱. جار، قریب، کنار، مشرف، هم‌جوار، هم‌دیوار، همسایه، هم‌کوچه؛ ۲. مقیم حرم، معتکف، مقیم؛ ۳. ساکن.

مجاور‌شدن: ۱. معتکف‌شدن، گوشه‌نشینی اختیار‌کردن؛ ۲. مقیم‌شدن (در عتبات عالیات).

مجاهدت: اهتمام، تقلا، تلاش، جهاد، سخت‌کوشی، سعی، کوشش، مجاهده.

مجاهدت‌کردن: ۱. تلاش‌کردن، اهتمام ورزیدن، سعی‌کردن، سخت‌کوشی‌کردن؛ ۲. جهاد‌کردن.

مجاهد: اسم ۱. رزمنده، مبارز؛ ۲. تلاشگر، سخت‌کوش، کوشا ≠ سهل‌انگار، متهاون.

مجاهده: ۱. اهتمام، تلاش، سخت‌کوشی، کوشش، مجاهدت؛ ۲. کوشیدن.

مجبورمجبور: بی‌اختیار، مقید، ملزم، ناچار، ناگزیر، وادار ≠ آزاد، مختار، مخیر.

مجبور‌شدن: وادارشدن، ملزم‌شدن، ناگزیر‌شدن، اجبار‌شدن.

مجبور‌کردن: وادار‌کردن، ملزم‌کردن، اجبار‌کردن، ناگزیر‌کردن.

مجبوری: قید ۱. اجباری، جبری؛ ۲. مجبور.

مجتمع: ۱. انجمن، جمعیت، گروه، مجمع؛ ۲. کلنی.

مجتمع‌شدن: گردآمدن، جمع‌شدن، انجمن‌کردن ≠ پراکنده‌شدن، متفرق‌شدن.

مجتهد: ۱. عالم، فقیه، مرجع؛ ۲. صاحب‌نظر؛ ۳. کوشنده، پژوهنده.

مجد: احتشام، بزرگی، جاه، جلال، حشمت، عزت، عظمت، شرف، برتری.

مجدانه: باجدیت، فعالانه، سرسختانه، مصرانه، مؤکدانه ≠ سهل‌انگارانه، کاهلانه.

مجد: پرتلاش، جدی، ساعی، سخت‌کوش، فعال، کوشا ≠ کاهل.

مجدد: ۱. ازنو، دوباره، مکرر؛ ۲. تازه، نو.

مجددمجدر: آبله‌دار، آبله‌رو.

مجذوب: ۱. جذب‌شده؛ ۲. دلباخته، علاقه‌مند، شوریده، شیفته، فریفته، مسحور، مفتون، واله.

مجذوب‌شدن: شیفته‌شدن، مفتون گشتن، دل‌باخته‌شدن، واله گشتن.

مجذور: ۱. جذردار؛ ۲. توان دوهرعدد.

مجذوم: مبتلا به‌جذام، جذامی، خوره‌ای.

مجرا: ۱. آبراه، جو، راه، کانال؛ ۲. مسیر، گذرگاه؛ ۳. سوراخ، منفذ؛ ۴. شیوه عمل، روش.

مجرا، مجری: اجراکننده، اقدام‌کننده، عمل‌کننده.

مجرب: صفت ۱. آزموده، باتجربه، پخته، تجربه‌دار، تجربه‌دیده، تجربه‌کار، حاذق، کارآزموده، کاردان، کارکشته، کارکرده، کهنه‌کار، ماهر ≠ نامجرب، ناآزموده، ناپخته؛ ۲. آزمایشگر؛ ۳. تجربه‌شده، آزموده‌شده.

مجرب‌شدن: کارکشته‌شدن، آزموده‌شدن، کارآزموده‌شدن، باتجربه‌شدن، تجربه‌دار‌شدن، ماهر‌شدن، کارآمدگشتن، متبحر‌شدن.

مجردات: عقول، نفوس، مجرد ازماده.

مجرد: اسم ۱. بی‌زن، تک، تنها، عزب، غیر متاهل، فرد، منفرد، یالقوز، یالغوز، یکه ≠ متاهل؛ ۲. جریده؛ ۳. انتزاعی، ذهنی ≠ عینی؛ ۴. برهنه، عریان؛ ۵. گوشه‌گیر، گوشه‌نشین؛ ۶. انفرادی؛ ۷. صرف؛ ۸. خالص، ناب، سره؛ ۹. غیرمادی ≠ مادی؛ ۱۰. خالی، تهی، عاری.

مجردی: ۱. تجرد؛ ۲. عزبی، بی‌زنی، عدم‌تاهل، بی‌همسری؛ ۳. مجردوار؛ ۴. تنهایی، انفراد؛ ۵. برهنگی، عریانی؛ ۶. وارستگی، بی‌تعلقی؛ ۷. ستون بنا.

مجرمانه: قید ۱. بزه‌کارانه؛ ۲. خلاف‌کارانه.

مجرم: صفت بزومند، بزهکار، تبهکار، تردامن، خاطی، خطاکار، گناهکار، گنهکار، مذنب، مقصر ≠ بی‌گناه.

مجروح: صفت ۱. آزرده، افگار، جریحه‌دار، ریش، خسته، ریش، زخم‌دار، زخمناک، زخمی، آسیب‌دیده، زخم‌خورده، فگار، مصدوم ≠ سالم؛ ۲. ناعادل ≠ عادل.

مجروح‌شدن: ۱. زخمی‌شدن، زخم برداشتن، جراحت برداشتن، زخمدار‌شدن، مصدوم‌شدن، ریش‌شدن؛ ۲. جریحه‌دار‌شدن، فگار‌شدن.

مجروح‌کردن: ۱. زخمی‌کردن، زخم زدن، زخم‌دار‌کردن؛ ۲. جریحه‌دار‌کردن، فگار‌کردن؛ ۳. آزردن، آزرده‌خاطر‌کردن؛ ۴. آسیب رساندن، صدمه‌زدن ≠ التیام بخشیدن.

مجره: راه‌شیری، کهکشان.

مجری: جعبه، صندوق، صندوقچه.

مجزا: جدا، جداگانه، سوا، علی‌حده.

مجزا‌کردن: ۱. جدا‌کردن، سوا‌کردن؛ ۲. جداجدا‌کردن، جزء‌جزء‌کردن.

مجسطی: هیئت و نجوم.

مجسم: ۱. تجسم‌یافته، جسمیت‌یافته؛ ۲. مصور.

مجسم‌ساختن: ۱. تجسم بخشیدن، متصور‌کردن؛ ۲. جسمیت‌دادن.

مجسم‌شدن: به‌تصویر آمدن (درذهن)، حاضر‌شدن(درنظروخیال)، مصور‌شدن.

مجسم‌کردن: درنظر آوردن، تجسم بخشیدن، درذهن مصور‌کردن.

مجسمه: ۱. پیکره، تندیس، پیکر؛ ۲. نماد، الگو؛ ۳. اسوه، نمونه.

مجسمه‌ساز: پیکرتراش، پیکره‌ساز، تندیسگر، مجسمه‌تراش.

مجسمه‌سازی: پیکرتراشی، پیکره‌سازی، تندیسگری، مجسمه‌تراشی.

مجسمه‌شدن: بی‌حرکت ماندن، بی‌حرکت‌شدن.

مجعد: انبوه، پرچین‌وشکن، پیچیده، پرپیچ‌وتاب، جعودت، فردار، مرغول، وزوز.

مجعول: جعلی، دروغین، ساختگی، غیرواقعی ≠ واقعی.

مجلات: مجله‌ها، هفتگی‌نامه ≠ روزنامه، ماه‌نامه، فصل‌نامه، سال‌نامه، نشریات‌ادواری.

مجلا: جلوه‌گاه، تجلی‌گاه، تجلی‌گه، محل ظهور، مظهر.

مجلد: اسم ۱. جلدشده، جلددار؛ ۲. جلد ( ۱؛ ۲. ).

مجلس‌آرا: صفت ۱. مجلس‌افروز، بزم‌آرا، محفل‌آرا، مجلس‌فروز؛ ۲. شمع‌جمع، رونق‌بخش.

مجلس: ۱. انجمن، پارلمان، جرگه، جلسه، حله، کنگره، لجنه، مجمع، محفل، معشر، نشست؛ ۲. مجلس‌گاه، نشستگاه، جای‌نشستن؛ ۳. مجمع درس، مجمع وعظ؛ ۴. محضر، حضرت، پیشگاه؛ ۵. پرده (نمایشگر رویدادی‌مهم).

مجلسی: ۱. مجلس‌نشین؛ ۲. نماینده، وکیل؛ ۳. اهل مجلس؛ ۴. مرغوب، ممتاز، لوکس.

مجلل: باشکوه، باشوکت، باعظمت، پرابهت، پرطمطراق، شکوهمند، فرمند، لوکس ≠ ساده.

مجله‌مد: ژورنال.

مجله: ۱. نشریه هفتگی ≠ جریده، ژورنال، سالنامه، فصلنامه، گاهنامه، ماهانه، نشریه؛ ۲. بوری، عید یهود.

مجمر: آتشدان، بخوردان، سپندسوز، عودسوز، مجمره، منقل.

مجمع: ۱. انجمن، باشگاه، پاتوق، جرگه، جمعیت، حلقه، حله، مجتمع، مجلس، مجموعه، محفل؛ ۲. اجلاس، نشست.

مجملا: اختصار.

مجمل: ۱. تلخیص، خلاصه، زبده، فشرده، کوتاه، مختصر، موجز؛ ۲. مختصرمفصل؛ ۲. مفصلا، به‌تفصیل.

مجموعاً: تمام.

مجموع: ۱. تمام، جمع، جمیع، کل، کلیه، همگی، همه؛ ۲. بسامان؛ ۳. آسوده‌خاطر، آسوده‌دل، خاطرجمع ≠ پریشان؛ ۴. جمع، جمع شده، گردآمده ≠ پراکنده.

مجموعه: ۱. آلبوم، کلکسیون؛ ۲. تذکره، جنگ، دفتر، دیوان؛ ۳. مجموع ≠ پریشان؛ ۴. دسته، گروه؛ ۵. عناصر همگن؛ ۶. سری.

مجموعه‌دار: کلکسیونر.

مجموعه‌ساز: انبوه‌ساز، مجتمع‌ساز، آپارتمان‌ساز ≠ خانه‌ساز، تک‌ساز.

مجموعه‌سازی: انبوه‌سازی، مجتمع‌سازی، آپارتمان‌سازی.

مجنون: ۱. بی‌خرد، بی‌عقل، جن‌زده، جنون‌زده، خردباخته، دیوانه، مخبط، مصروع؛ ۲. دلباخته، شوریده، شیدا، شیفته ≠ عاقل، فرزانه.

مجنون‌شدن: دیوانه‌شدن، خرد باختن، مخبط‌شدن، شیدا‌شدن ≠ عاقل‌شدن.

مجنون‌کردن: ۱. دیوانه‌کردن، به جنون کشاندن؛ ۲. شیدا‌کردن، شیفته‌کردن، شوریده‌کردن.

مجنون‌وار: ۱. دیوانه‌وار، شوریده‌وار، مجنون‌صفت؛ ۲. شیواگونه، شیفته‌وار ≠ هشیوار.

مجوز: اجازه، پته، پروانه، جواز.

مجوس: ۱. زردتشتی، زردشتی، گبر، مغ؛ ۲. آتش‌پرست، مجوسی.

مجوف: پوک، توخالی، میان‌تهی ≠ توپر.

مجهز: آماده، تجهیزشده ≠ نامجهز.

مجهز‌شدن: تجهیزشدن، آماده‌شدن.

مجهز‌کردن: ۱. تجهیز‌کردن؛ ۲. آماده‌کردن، مهیا‌ساختن.

مجهول‌الحال: ناشناخته، ناشناس، مجهول‌الهویه.

مجهول‌الهویه: گمنام، ناآشنا، ناشناخته ≠ شناخته، شناخته‌شده، معلوم‌الحال.

مجهول: پوشیده، گمنام، مکتوم، ناشناسا، ناشناخته، ناشناس، نامشخص، نامعلوم، ندانسته ≠ معلوم.

مجید: بزرگوار، بلندمرتبه، شریف، فخیم، گرامی، عالی، عالی‌قدر.

مجیر: صفت پشتیبان، حامی، دستگیر، فریادرس، مدافع، پناه‌دهنده، غوث.

مجیز: تملق، چاپلوسی، چرب‌زبانی.

مجیز گفتن: چاپلوسی‌کردن، تملق گفتن، چرب‌زبانی‌کردن.

مجیزگو: صفت چاپلوس، چرب‌زبان، متملق، مداهنه‌گر.

مجیزگویی: تملق، چاپلوسی، چرب‌زبانی، مداهنه‌گری.

مچاله: صفت ۱. دستمالی، فشرده، له؛ ۲. کلاف، کلافه، گلوله؛ ۳. رنجیده‌خاطر، کنف، مکدر.

مچاله‌شدن: فشرده‌شدن، له‌شدن، تغییر شکل‌یافتن.

مچاله‌کردن: فشردن، له‌کردن، از شکل انداختن.

مچ: ۱. فاصله بین ساعدوکف‌دست، بند دست، بند پا؛ ۲. استخوان؛ ۳. مفصل میان دست‌وساق دست.

مچ‌گیری: کشف کارخلاف یاتوطئه (درحین‌انجام‌آن)، غافلگیری.

مچل: ۱. خجل، شرمسار بور، دماغ‌سوخته؛ ۲. تنقلات.

مچل‌کردن: ۱. بور‌کردن؛ ۲. مورد تمسخر قرار‌دادن.

محابا: ۱. احتیاط، اندیشه، باک، بیم، پروا، ترس، ملاحظه، واهمه؛ ۲. جانبداری، طرفداری، محابات.

محابات: ۱. یاری‌کردن؛ ۲. طرفداری‌کردن، ناحق‌کردن، جانبداری ناعادلانه‌کردن؛ ۳. میل‌به ناحق‌کردن؛ ۴. احتیاط‌کردن، ملاحظه‌کردن؛ ۵. فروگذاشتن؛ ۶. احتیاط، ملاحظه، پروا.

محابا داشتن: ۱. احتیاط‌کردن، ملاحظه‌کردن؛ ۲. فروگذار‌کردن.

محاجه: ۱. خصومت، خصومت‌ورزی، دشمنی؛ ۲. استدلال، برهان؛ ۳. جدل، مباحثه؛ ۴. حجت آوردن، دلیل آوردن، استدلال‌کردن؛ ۵. خصومت ورزیدن.

محاجه‌کردن: ۱. استدلال‌کردن، مباحثه‌کردن، حجت آوردن؛ ۲. جدل‌کردن، بگومگو‌کردن؛ ۳. خصومت ورزیدن، دشمنی‌کردن.

محادثه: ۱. تکلم، سخن‌گویی؛ ۲. بایکدیگر تکلم‌کردن، بایکدیگرسخن‌گفتن.

محاذات: محاذی، مقابل، موازات، هم‌پا.

محاذی: روبرو، رویارو، مقابل، موازی.

محارب: صفت ۱. پیکارگر، جنگاور، جنگجو، جنگی، رزم‌آور، رزم‌پوش، مبارز، متحارب، منازع، نبردآزما ≠ مصلح؛ ۲. ستیزه‌جو، یاغی (علیه حکومت اسلامی).

محاربه: آرزم، پرخاش، پیکار، جنگ، حرب، رزم، ستیزه، کشتار، نبرد ≠ صلح، آشتی.

محارست: پاسداری، حراست، حفظ، محافظت، مراقبت، مواظبت، نگهبانی، نگهداری.

محارست‌کردن: مواظبت‌کردن، محافظت‌کردن، حراست‌کردن.

محارم: ۱. آشنایان، دمسازان، رازداران ≠ بیگانگان؛ ۲. محرم‌ها، منسوبین ≠ نامحرمان.

محاسب: صفت آمارگر، حسابدار، شمارنده.

محاسبه: ۱. احتساب، ارزیابی، حسابداری، شمارش؛ ۲. حساب‌کردن، شمردن.

محاسبه‌شدن: ۱. حساب‌شدن؛ ۲. به حساب آمدن، لحاظ‌شدن؛ ۳. بررسی‌شدن، ارزیابی‌شدن.

محاسبه‌کردن: ۱. حساب‌کردن؛ ۲. شمردن؛ ۳. به حساب آوردن، لحاظ‌کردن؛ ۴. بررسی‌کردن، ارزیابی‌کردن.

محاسن: ۱. ریش، لحیه؛ ۲. احسان‌ها، حسنات، حسن‌ها، خوبی‌ها، فضایل، مناقب، نیکویی‌ها، نیکی‌ها ≠ سیئات.

محاصره: اسم احاطه، حصر، شهربند، محاصرت، محاط، محصور.

محاصره‌شدن: ۱. درحصر قرار گرفتن؛ ۲. احاطه‌شدن، در محاصره‌قرار گرفتن، در میان گرفته‌شدن.

محاصره‌کردن: احاطه‌کردن، درحصار قرار‌دادن، درتنگنا قراردادن.

محاضر: ۱. محضرها، دفاتراسنادرسمی ≠ محاکم، محکمه‌ها؛ ۲. گواهی‌ها، استشهادات.

محاضره: ۱. حضور قلب؛ ۲. بحث، گفت‌وگو؛ ۳. پرسش و پاسخ، جواب و سوال.

محاط: احاطه‌شده، محاصره، محصور ≠ محیط.

محافظ: پاسبان، پاسدار، پشتیبان، حارس، حافظ، حامی، گماشته، مراقب، مستحفظ، مهیمن، نگهبان.

محافظت: احتراس، استحفاظ، پاسبانی، پاسداری، پشتیبانی، حراست، حفاظت، حفظ، صیانت، محارست، نگاهداری، نگهبانی، نگهداری، وقایت.

محافظت‌کردن: پاسداری‌کردن، حفاظت‌کردن، نگهبانی‌کردن، نگهداری‌کردن.

محافظه‌کار: صفت ۱. ارتجاعی، سنت‌گرا، مرتجع ≠ پیشرو، نوگرا؛ ۲. محتاط.

محافظه‌کاری: ۱. سنت‌گرایی؛ ۲. احتیاط، احتیاطکاری؛ ۳. دوراندیشی، حزم.

محافل: محفل‌ها، مجلس‌ها، کانون‌ها، مجمع‌ها، مجالس، انجمن‌ها.

محاق: ۱. حالت ماه درسه شب‌آخرماه؛ ۲. پوشیده، ناپدید ≠ ۱. بدر؛ ۲. تربیع.

محاکات: ۱. باز گفتن، نقل‌کردن؛ ۲. حکایت‌کردن.

محاکم: محکمه‌ها، دادگاه‌ها.

محاکمه: استنطاق، بازپرسی، دادرسی، قضاوت.

محاکمه‌کردن: ۱. دادگاهی‌کردن، رسیدگی‌کردن (به اتهام)، دادرسی‌کردن؛ ۳. استنطاق‌کردن، به استنطاق‌کشیدن.

محال‌اندیش: باطل‌اندیش، خیال‌اندیش ≠ واقع‌بین، واقع‌نگر.

محال: ۱. غیرممکن، ممتنع، ناممکن، امکان‌ناپذیر، ناشدنی، نشدنی ≠ ممکن؛ ۲. اندیشه باطل.

محال: ۱. محل‌ها، جای‌ها؛ ۲. نواحی، مناطق، ناحیه‌ها، منطقه‌ها، بلوکات، بلوکها.

محاله: ۱. توانایی، قدرت؛ ۲. مهارت؛ ۳. چاره.

محامد: خصایل، مَحمِدَت‌ها، صفات نیک، مکارم ≠ ذمائم.

محاورات: گفت‌وگوها، محاوره‌ها، گفت‌وشنودها.

محاوره: ۱. صحبت، تکلم، گپ، گفت‌وگو، گفت‌وشنود؛ ۲. مباحثه، مذاکره، مناظره؛ ۳. مجاورت؛ ۴. گفت‌وگو‌کردن ≠ مکاتبه.

محاوره‌کردن: گفت‌وگو‌کردن، مذاکره‌کردن، گپ زدن.

محاوله: ۱. آهنگ، قصد، نگرش؛ ۲. تیزبینی، تیزنگری؛ ۳. حیله‌گری؛ ۴. حیله‌کردن؛ ۵. قصد‌کردن.

محبت‌آمیز: صفت دوستانه، عاشقانه، مشفقانه، مودت‌آمیز، مهرآمیز، مهربانانه ≠ عداوت‌آمیز.

محبت: انس، تولا، حب، خاطرخواهی، دلدادگی، دوستی، شفقت، صمیمیت، عشق، عطوفت، علاقه، مصادقت، مودت، مهر، مهربانی، ود، وداد، هواخواهی ≠ عداوت.

محبت‌خانه: جنده‌خانه، فاحشه‌خانه، عشرتکده، لانه فساد، نجیب‌خانه، قحبه‌خانه.

محبت داشتن: ۱. علاقه‌مند‌بودن، مهر ورزیدن، مهربانی‌کردن؛ ۲. مورد تفقد قرار‌دادن، عنایت‌کردن، بذل محبت‌کردن.

محبت‌کردن: دوست داشتن، مهر ورزیدن، مهربانی‌کردن ≠ خصمی‌کردن.

محب: صفت حبیب، دوست، دوستدار، عاشق، ود، هواخواه، هوادار، یار ≠ خصم، دشمن، عدو، مخالف.

محبس: بازداشتگاه، بند، بندیخانه، دوستاق، دوستاق‌خانه، زندان، سجن، سلول، سیاه‌چال.

محبوب: اسم ۱. جانان، حبیب، دلارام، دلبر، دلدار، دلربا، دلنواز، دوست، شاهد، مطلوب، معشوق، نگار، یار؛ ۲. دوست‌داشتنی ≠ منفور؛ ۳. وجیه المله.

محبوبه: اسم ۱. جانانه، دلارام، دلبر، دلبند، دلدار، دلستان، دوست، سوگلی، معشوقه، یار؛ ۲. گل محبوبه، گل شب.

محبوبیت: حسن شهرت، شهرت، معروفیت، مقبولیت عام، وجاهت ملی.

محبوس: صفت اسیر، بازداشت، بندی، توقیف، حبس، دربند، دوستاقی، زندانی، گرفتار، مسجون ≠ آزاد، رها.

محبوس‌شدن: حبس‌شدن، زندانی‌شدن، توقیف‌شدن، بازداشت‌شدن، بندی‌شدن ≠ آزاد‌شدن، مرخص‌شدن.

محبوس‌کردن: بازداشت‌کردن، توقیف‌کردن، حبس‌کردن، زندانی‌کردن، دربند‌کردن ≠ آزاد‌کردن، رها‌ساختن.

محتاج‌الیه: دربایست، ضرور، لازم.

محتاج: بی‌برگ، بی‌چیز، بی‌نوا، تنگ‌دست، تهی‌دست، حاجتمند، عایل، فقیر، نیازی، مستحق، مستمند، مسکین، نیازمند ≠ بی‌نیاز، توانگر، غنی، مالدار.

محتاج‌شدن: ۱. نیازمند‌شدن، حاجتمند‌شدن؛ ۲. تهی‌دست‌شدن، مستمند‌شدن ≠ مستغنی‌شدن، بی‌نیاز‌شدن، غنی‌شدن.

محتاج‌کردن: نیازمند‌ساختن، نیازمند‌کردن ≠ بی‌نیاز‌کردن.

محتاط: احتیاطکار، بااحتیاط، حازم، دوراندیش، عاقبت‌اندیش، باحزم، مال‌اندیش، متحذر، محترز ≠ بی‌پروا.

محتاطانه: صفت احتیاطآمیز، عاقبت‌اندیشانه، مال‌اندیشانه، دوراندیشانه، توام با احتیاط.

محتال: حیله‌گر، دغل، غدار، گربز، محیل، مکار، نغل، نیرنگ‌باز.

محترز: بری، خویشتن‌دار، مجتنب، محتاط، احترازکننده، دوری‌کننده.

محترف: بازرگان، پیشه‌ور، کاسب.

محترفه: پیشه‌ور، حرفه‌دار، کسبه.

محترق: ۱. افروخته، سوزنده، شعله‌ور، مشتعل؛ ۲. آتش‌زا، آتش‌گیر، محترقه؛ ۳. سوزان.

محترم: ارجمند، باآبرو، بااعتبار، باشخصیت، بزرگوار، شخیص، شریف، حرمت‌دار، با حرمت، عزتمند، قابل احترام، عزیز، گرامی، گرانقدر، گرانمایه، متشخص، محتشم، معز، معزز، معظم، مکرم، مکرم، موقر ≠ بی‌حیثیت، خوار.

محترمانه: قید ۱. بااحترام، توام با احترام، باحرمت، محترمبی‌ادبانه.

محترممحتسب: پاسبان، پلیس، شحنه، عسس، ناهی.

محتشم: ۱. جلیل، باحشمت، شکوهمند، شوکتمند، محترم، مهتر، بزرگ؛ ۲. توانگر، ثروتمند، متمول.

محتضر: روبه قبله، مردنی، مشرف به موت ≠ قبراق، سرحال.

محتکر: انبارکننده کالا وارزاق، احتکارکننده.

محتلم: آلوده، جنب، شیطانی، نجس ≠ طاهر، پاک.

محتملاً: احتمالاً، شاید، گویا، یحتمل ≠ یقین.

محتمل: امکان‌پذیر،‌شدنی، احتمال‌داده‌شده، محتمله.

محتوا: ۱. فحوا، متن، مضمون، مفاد، مفهوم؛ ۲. مظروف.

محتوم: ۱. حتمی، مسجل، مقدر، ناگزیر، نبشته ≠ نامحتوم؛ ۲. واجب، لازم.

محتویات: ۱. مضامین، مطالب، مفاهیم؛ ۲. محتواها.

محتوی: حاوی، شامل، مشتمل.

محجب: پنهان، پوشیده، حجابدار، محجبه، درپرده، محجوبه ≠ بی‌حجاب.

محجبه: چادری، حجابدار، حجابی، محجوبه ≠ بی‌حجاب.

محجر: ۱. باغ، بوستان، حدیقه؛ ۲. کاسه‌چشم؛ ۳. معجر.

محجوبانه: قید توام‌باحجب، شرمگینانه.

محجوب: ۱. باحیا، خجول، سربه‌زیر، کم‌رو، شرمگین، شرمناک؛ ۲. پوشیده، محجبه، مستور، نقابدار، ≠ نامحجوب.

محجوبه: صفت چادری، حجابدار، محجبه ≠ بی‌حجاب.

محجور: ۱. مفلس، ورشکسته؛ ۲. سفیه منع شده از کار و تصرف دراموال.

محدب: برآمده، برجسته، گوژ ≠ مقعر.

محدث: آلوده، ناپاک، نجس، ملوث ≠ مطهر، طاهر.

محدث: اخباری، حدیث‌دان، حدیث‌شناس، راوی، روایتگر.

محدود: ۱. بسته، تحدیدشده، متناهی، محصور؛ ۲. اندک، کم؛ ۳. قصیر، کوتاه؛ ۴. تنگ ≠ بی‌پایان.

محدود‌کردن: ۱. مقید‌کردن، در تنگنا قرار‌دادن، محدودیت قائل‌شدن؛ ۲. منحصر‌کردن؛ ۳. محصور‌کردن.

محدوده: حد، حدود، دایره، قلمرو، منطقه.

محدودیت: ۱. انحصار، حصر؛ ۲. تحدید، تنگنا، قید؛ ۳. کمبود.

محذور: اسم ۱. پرهیزشده، حذرشده؛ ۲. مانع؛ ۳. گرفتاری، مشکل.

محذوف: ۱. افتاده، زدوده، سترده، حذف‌شده؛ ۲. حذف، محو.

محراب: ۱. قبله، جایگاه امام‌در مسجد؛ ۲. عبادتگاه، جایگاه کشیش؛ ۳. مقصوره، شاه‌نشین؛ ۴. صدر اطاق، پیشگاه‌مجلس.

محرر: راقم، کاتب، کاغذنویس، منشی، نویسنده ≠ قاری.

محرز: آشکار، احرازشده، ثابت، متقن، محقق، مسلم، معلوم، واضح، قطعی.

محرز‌شدن: مسلم‌شدن، قطعی‌شدن، متقن‌شدن، به ثبوت رسیدن، ثابت‌شدن.

محرز‌کردن: مسلم‌ساختن، قطعی‌کردن، ثابت‌کردن.

محرض: صفت محرک، مشوق، برانگیزاننده.

محرقه: ۱. تیفوس؛ ۲. آتشگیره.

محرک: اسم ۱. انگیزه، باعث؛ ۲. جنباننده؛ ۳. تحریک‌کننده، محرض، برانگیزاننده، مشوق؛ ۴. مسبب، واسطه، وسیله؛ ۵. مبهی؛ ۶. اغواگر، وسوسه‌گر.

محرمانه: صفت ۱. سری، مخفی؛ ۲. خصوصی، شخصی؛ ۳. درخفا، مخفیانه، نهانی ≠ علنی؛ ۴. دزدکی، زیرجلی.

محرم: صفت ۱. رازپوش، رازدار، رازنگهدار، سرنگهدار، معتمد، موثق؛ ۲. انیس، مقرب، مونس، ندیم؛ ۳. آشنا، خویش، خویشاوند، نزدیک؛ ۴. همسر، زوجه؛ ۵. حرام، ناشایست ≠ نامحرم.

محرم: زایر احرام‌بسته، مقیم‌حرم ≠ محل.

محروس: درامان، محروسه، محفوظ، مصون، حراست‌شده ≠ نامحروس.

محروسه: خطه، سرزمین، دیار، اقلیم.

محروم: بی‌بهره، بی‌نصیب، عاری، مایوس، معرا، ناامید، ناکام، ناکامکار، ناکامروا، ناکامیاب، نامراد، ناموفق ≠ کامیاب.

محروم‌شدن: بی‌نصیب‌شدن، محروم گشتن، بی‌بهره ماندن، نامراد‌شدن ≠ بهره‌ور‌شدن.

محروم‌کردن: بی‌نصیب‌کردن، بی‌بهره‌ساختن، نامراد‌کردن، محروم داشتن ≠ بهره‌مند‌کردن.

محرومیت: بی‌بهرگی، بی‌نصیبی، حرمان.

محرومیت‌زا: فقرزا، حرمان‌زا ≠ محرومیت‌زدا.

محرومیت‌زایی: فقرزایی، حرمان‌زایی ≠ فقرزدایی، محرومیت‌زدایی.

محزون: افسرده، اندوه‌کش، اندوهگین، تنگدل، حزین، غمناک، غمین، گرفته، متاسف، مغموم، ملول، مهموم ≠ شاد.

محسنات: ۱. کارهای‌نیک، خوبی‌ها، نیکویی‌ها؛ ۲. صفات خوب، خصلت‌های نیک ≠ ذمائم؛ ۳. شایستگی‌ها.

محسن: صفت شاهنده، صالح، نیکوکار.

محسوب‌شدن: ۱. شمرده‌شدن، به‌حساب آمدن، به شمار آمدن؛ ۲. قلمداد‌شدن، تلقی‌شدن.

محسوب: اسم ۱. شمار، شمرده، شمرده‌شده، به حساب‌آمده؛ ۲. قلمداد، انگاشته شده.

محسوب‌کردن: محسوب داشتن، به‌حساب آوردن، به شمار آمدن، قلمداد‌کردن، تلقی‌کردن.

محسوس: ۱. آشکار، ظاهر، عیان، مرئی، مشهود، ملموس، نمایان، هویدا؛ ۲. حس‌شده، احساس‌شده، ادراک‌شده ≠ نامحسوس.

محسوس‌شدن: حس‌شدن، ادراک‌شدن، دریافتن، احساس‌شدن.

محشر: صفت ۱. حشرگاه، رستاخیز، قیامت‌گاه، رستخیز، قیامت؛ ۲. غوغای‌بسیار، جمعیت زیاد؛ ۳. کار شایان؛ ۴. فوق‌العاده، خارق‌العاده، عالی.

محشور: جلیس، قرین، مانوس، مصاحب، معاشر، مقترن، مقرب، ندیم، هم‌نشین.

محصل: ۱. تلمیذ، دانش‌آموز، شاگرد، طلبه ≠ معلم؛ ۲. تحصیلدار؛ ۳. نگهبان، مامور.

محصل: اسم ۱. خلاصه، مجمل، ماحصل؛ ۲. به‌دست‌آمده، مکتسب، حاصل شده.

محصن: اسم ۱. متاهل، پارسا، پرهیزگار (مرد)؛ ۲. عفیف، پاک‌شلوار، پاک.

محصنه: شوهردار، طاهره، پارسازن.

محصور: بسته، تحدید، حصاردار، شهربند، محاصره، محدود.

محصور‌شدن: ۱. احاطه‌شدن؛ ۲. حصاردار‌شدن، دیوارکشی‌شدن، حصار کشیدن؛ ۳. محاصره‌شدن؛ ۴. اسیر‌شدن.

محصور‌کردن: ۱. دیوار کشیدن، حصاردار‌کردن؛ ۲. فراگرفتن، احاطه‌کردن.

محصول: ۱. بار، بر، تولید، حاصل، فرآورده، کالا، میوه، نتیجه؛ ۲. خرمن، درو؛ ۳. دخل، سود، عایدی، کارکرد؛ ۴. مولود.

محصول‌برداری: برداشت، خرمن، درو، میوه‌چینی.

محض: ۱. بی‌آمیغ، پاک، خالص، ناب؛ ۲. بحت صرف؛ ۳. فقط؛ ۴. به‌خاطر، برای.

محضر: ۱. آستانه، آستان، درگاه؛ ۲. پیشگاه، حضور، حضورگاه؛ ۳. دفترخانه، دفتر اسناد رسمی.

محضردار: سردفتر، دفترخانه‌دار، متصدی محضر.

محظور: اسم ۱. اشکال، تنگنا، دشواری، گیر، مانع؛ ۲. حرام، ممنوع، ناروا.

محظوظ: ۱. بختیار، برخوردار، بهره‌مند، بهره‌ور، متمتع، مستفیض؛ ۲. خوشحال، شاد، مبتهج، مسرور، مشعوف، مفرح.

محظوظ‌شدن: ۱. بهره‌ور‌شدن، بهره‌مند‌شدن، متمتع‌شدن، برخوردار‌شدن؛ ۲. حظ‌کردن، حظ بردن، لذت‌بردن؛ ۳. خشنود‌شدن.

محظوظ‌کردن: بهره‌مند‌کردن، متمتع‌کردن، حظ بخشیدن.

محفظه: جلد، صندوقچه، صندوق، قاب، لفافه.

محفل‌آرا: مجلس‌افروز، مجلس‌آرا، شمع‌جمع، بزم‌آرا.

محفل: انجمن، پاتوق، جرگه، جمع، حلقه، کانون، لنگر، مجلس، مجمع، مرکز.

محفوظات: ۱. به‌خاطرمانده‌ها، به‌یادمانده‌ها؛ ۲. دانسته‌ها، معلومات.

محفوظ: حفظ، درامان، محافظت‌شده، محروس، مصون.

محفوظ داشتن: حفظ‌کردن، محافظت‌کردن، نگه‌داری‌کردن، حراست‌کردن، نگهبانی‌کردن، نگه داشتن.

محق: حقدار، ذی‌حق، صاحب‌حق، حق به‌جانب.

محقر: ۱. پست، حقیر، خفیف، خوار؛ ۲. کوچک؛ ۳. کوتاه؛ ۴. ناچیز.

محققاً: بلاشبهه، بلاشک، تحقیقاً، حتماً، قطعا، مسلماً، یقیناً، ≠ محتملاً.

محققانه: ۱. دانشمندانه، عالمانه، فاضلانه؛ ۲. پژوهشگرانه، منتج‌ازپژوهش.

محقق: پژوهشگر، دانشمند، عالم، متتبع، متجسس، متفحص ≠ نامحرز.

محقق: تایید، تحقیق‌شده، ثابت‌شده، درست، راست، قطعی، محرز، مدلل، مسجل، مسلم.

محقق‌شدن: ثابت‌شدن، به‌ثبوت رسیدن، راست ازآب درآمدن، به‌حقیقت پیوستن.

محق: ۱. محو، فنا؛ ۲. محو‌کردن، پاک‌کردن؛ ۳. درمحاق افتادن؛ ۴. کاستن، کاهیدن.

محک: ۱. آزمایش، آزمون، امتحان، تجربه؛ ۲. عیارسنج؛ ۳. عیار، عیارسنجی؛ ۴. ضابطه، معیار.

محک‌پذیر: ۱. آزمایش‌پذیر، آزمون‌پذیر ≠ محک‌ناپذیر؛ ۲. قابل امتحان، امتحان‌شدنی، ≠ امتحان‌نشدنی؛ ۳. سنجش‌پذیر، سنجیدنی ≠ سنجش‌ناپذیر.

محک خوردن: ۱. آزمایش‌شدن، سنجیده‌شدن؛ ۲. عیارسنجی‌شدن.

محک زدن: ۱. آزمودن، در بوته آزمایش قرار‌دادن؛ ۲. عیارسنجی‌کردن.

محکم: قید ۱. استوار، بادوام، پابرجا، پایدار، ثابت، سدید، قایم، قرص، مستحکم، مقاوم، مستقر، مضبوط؛ ۲. سخت، سفت، شدید، فشرده، صلب؛ ۳. جزم، راسخ؛ ۴. قانع‌کننده، متقن، متین، مستدل، واثق؛ ۵. به‌سختی، به‌شدت، شدید؛ ۶. مورد اطمینان، موردوثوق، موثق.

محکم‌شدن: ۱. پابرجا‌شدن، استوار‌شدن، پابرجا گشتن؛ ۲. چسبیدن، ثابت‌شدن؛ ۳. شدید‌شدن، شدت‌یافتن.

محکم‌کردن: استوار‌کردن، سفت‌کردن، قایم‌کردن، ثابت نمودن، پابرجا‌کردن ≠ سست‌کردن.

محکمه‌پسند: ۱. مستدل، منطقی؛ ۲. دادگاه‌پسند.

محکمه: ۱. دادسرا، دادگاه، دادگستری، دیوان، عدالتخانه، عدلیه؛ ۲. مطب.

محکمی: استحکام، استواری، پایداری، سختی، صلابت، صلبی ≠ سستی.

محکوم: صفت ۱. دادباخته، متهم، مقصر؛ ۲. مجاب، مغلوب؛ ۳. مجبور ≠ حاکم، دادبرده.

محکوم‌شدن: ۱. بزه‌کار شناخته‌شدن، داد باختن، دادباخته‌شدن، محکوم گشتن، مقصر شناخته‌شدن، مغلوب‌شدن ≠ حاکم‌شدن؛ ۲. مقهور‌شدن ≠ پیروز‌شدن؛ ۳. مجبور‌شدن.

محکوم‌کردن: ۱. بزه‌کار شناختن، خطاکار اعلام‌کردن، نارواشناختن؛ ۲. مغلوب‌کردن، مجبور‌ساختن.

محلات: کوی‌ها، برزن‌ها، محله‌ها.

محل: ۱. جایگاه، جا، حله، ربع، ماوا، مسکن، مقام، مکان، موقعیت، موضع، نقطه؛ ۲. محلت، کوی، برزن، محله، سرگذر؛ ۳. اعتنا، توجه؛ ۴. موقع، وقت، هنگام؛ ۵. ارز، ارزش، قدر، منزلت؛ ۶. اعتبار، موجودی؛ ۷. فرصت، مجال مهلت؛ ۸. حد، اندازه؛ ۹. مورد؛ ۱۰. تنا.

محل داشتن: ۱. موجودی داشتن، اعتبار داشتن؛ ۲. جا داشتن، مورد داشتن، تناسب داشتن، مناسب‌بودن؛ ۳. فرصت داشتن، مجال داشتن.

محل گذاشتن: اعتنا‌کردن، توجه‌کردن، وقع نهادن، محل‌کردن، محل‌نهادن.

محل نگذاشتن: اعتنا نکردن، اهمیت ندادن، وقع ننهادن ≠ عنایت‌کردن.

محلوج: حلاجی‌شده، پنبه‌زده‌شده.

محلول: صفت ۱. حل‌شده ≠ حلال؛ ۲. آب، مایع.

محله: برزن، ربع، کوی، محلت.

محلی: ۱. بومی؛ ۲. اهلی؛ ۳. بوم‌زاد ≠ غیر بومی.

محمدت: ستایش، تحسین، آفرین ≠ نکوهش، ذم.

محمل: ۱. تخت روان، کجاوه، هودج، عماری؛ ۲. علت، سبب، جهت، انگیزه.

محمل‌نشین: کجاوه‌نشین، هودجی.

محمود: ۱. ستوده، ممدوح، ستایش‌شده ≠ نامحمود، ناستوده؛ ۲. نیک.

محمول: ۱. بار، محموله؛ ۲. حمل‌شده، بارشده؛ ۳. خبر، گزاره ≠ مبتدا، موضوع؛ ۴. تاویل‌شده، تفسیرشده.

محموله: بار، بسته، محمول.

محنت‌آباد: محنت‌سرا، محنتستان، محنت‌کده.

محنت: ۱. آزمون، آزمایش، امتحان، بلا؛ ۲. تعب، رنج، سختی، عنا، مرارت، مشقت؛ ۳. اندوه، غصه، غم، کرب؛ ۴. آزار، عذاب، گزند، محنه.

محنت‌بار: پربلا، پررنج، پرمرارت، پرمشقت، رنجبار، مرارت‌آمیز، مشقت‌آمیز، مشقت‌بار.

محنت‌پذیر: محنت‌کش، محنت‌بر، محنت‌دیده.

محنت‌پذیری: محنت‌کشی، محنت‌بری، محنت‌دیدگی.

محنت‌زا: محنت‌بار، محنت‌افزا.

محنتستان: غمکده، محنت‌آباد، محنت‌سرا، محنتکده.

محنت‌کش: رنجدیده، رنجکش، غم‌پرور، محنت‌بر، محنت‌پرور، محنت‌خور، محنت‌دیده، محنت‌زده، محنت‌روزی، محنتی.

محن: ۱. رنج‌ها، سختی‌ها، محنت‌ها، مشقات، مشقت‌ها؛ ۲. آزمایش‌ها، بلایا.

محور: ۱. آسه، قطب، مدار، مرکز؛ ۲. اساس، پایه، پی، مبنا؛ ۳. راه، جاده؛ ۴. شافت؛ ۵. قطر، خط مفروض.

محوری: ۱. آسه‌ای؛ ۲. اساسی، بنیادی، بنیادین.

محو: اسم ۱. زایل، معدوم، منهدم، نابود، نیست؛ ۲. ازبین بردن، زدودن، ستردن؛ ۳. امحا، پاک، زدوده، محذوف؛ ۴. مدهوش؛ ۵. نسخ؛ ۶. اضمحلال، زوال، نابودی؛ ۷. ناپیدا، ناپدید، پنهان، نهان؛ ۸. غرق، غرقه؛ ۹. مجذوب ≠ صحو، پیدا.

محو‌شدن: ۱. از بین‌رفتن، زدوده‌شدن، زایل‌شدن، معدوم‌شدن، منهدم‌شدن، زوال‌یافتن؛ ۲. مدهوش‌شدن؛ ۳. مجذوب‌شدن؛ ۴. غرقه گشتن، غرق‌شدن.

محوطه: ۱. حیطه، فضا، میدان، ساحت؛ ۲. حیاط، صحن؛ ۳. زمین‌نامحصور.

محو‌کردن: از بین بردن، زدودن، زایل‌کردن، معدوم‌کردن.

محول: اسم ۱. احاله، سپرده، واگذار؛ ۲. محوله، سپرده‌شده، واگذارشده؛ ۳. گرداننده؛ ۴. حواله‌کنننده، حواله‌گر؛ ۵. موکول، منوط.

محول‌شدن: ۱. سپرده‌شدن، واگذار‌شدن، احاله‌شدن؛ ۲. موکول‌شدن، منوط‌شدن.

محول‌کردن: ۱. سپردن، واگذاشتن، احاله‌کردن؛ ۲. موکول‌کردن، منوط‌کردن.

محیا: حیات، زندگی ≠ ممات.

محیرالعقول: شگفت‌انگیز، تعجب‌آور.

محیر: حیران‌کننده، حیرت‌انگیز، شگفت‌انگیز.

محیص: راه فرار، گریزگاه، مفر.

محیط: اسم ۱. اطراف، پیرامون، دور، محدوده، دوره، گرداگرد؛ ۲. آتمسفر، جو، فضا؛ ۳. آگاه، بااطلاع، مطلع؛ ۴. اقیانوس، دریای بزرگ، قلزم؛ ۵. احاطه‌کننده، دربرگیرنده ≠ محاط.

محیط‌شدن: در برگرفتن، احاطه‌کردن ≠ محاط‌شدن.

محیلانه: صفت توام باحیله، حیله‌گرانه، رندانه، زیرکانه، شیادانه، مکارانه، مزورانه، خدعه‌آمیز، مکرآمیز.

محیل: ۱. پرحیله، حیله‌پرداز، حقه‌باز، حیله‌گر، دغا، دغل، رند، زیرک، شیاد، شیطان، فریب‌کار، فریبنده، محتال، مزور، مکار، ناقلا ≠ ساده؛ ۲. باهوش؛ ۳. براتکش، حواله‌گر.

محیلی: تزویر، حقه‌بازی، حیله‌گری، شیادی، مکاری، مکر ≠ سادگی.

محیی: صفت زنده‌کننده، احیاگر، احیاء‌کننده ≠ ممیت.

مخابرات: تلفن‌خانه، اداره‌تلفن، تلگراف‌خانه، سازمان پیام‌رسانی، نظام‌اطلاع‌رسانی.

مخابره: ۱. اخبار، ارسال، اعلام؛ ۲. خبررسانی؛ ۳. ابلاغ‌کردن، تلگراف‌کردن، خبر‌دادن؛ ۴. پیامی را با تلفن یا تلگرام‌ابلاغ‌کردن.

مخادع: اغواگر، خدعه‌گر، فریبکار، مکار، نیرنگ‌باز.

مخادعه: ۱. مخادعت، خدعه‌گری، فریبکاری؛ ۲. خدعه‌کردن، فریب‌دادن، مکر ورزیدن.

مخارج: خرج، نفقه، هزینه ≠ مداخل.

مخازن: ۱. مخزن‌ها؛ ۲. انباره‌ها.

مخاصم: خصم، دشمن، عدو ≠ محب.

مخاصمه: پیکار، خصومت، دشمنی، عداوت، عناد، کینه‌توزی، مخاصمت ≠ صلح، مصالحه.

مخاطب‌ساختن: طرف صحبت قرار‌دادن، خطاب‌شدن، مخاطب‌قرار‌دادن.

مخاطب: اسم شنونده، مستمع ≠ متکلم، گوینده.

مخاطرات: مخاطره‌ها، خطرها، مهلکه‌ها.

مخاطره‌آمیز: بحرانی، خطرناک، سخت، سهمناک، وخیم، هولناک ≠ بی‌خطر.

مخاطره: ۱. بحران، تهلکه، خطر، مخافت، مخمصه، مهلکه؛ ۲. قمار.

مخاطره‌جو: بی‌باک، ماجراجو، خطرجو، متهور ≠ محافظه‌کار.

مخافت: ۱. بیم، ترس، خطر، خوف، مخاطره؛ ۲. ترسیدن، خوف داشتن، هراسیدن، بیمناک‌شدن.

مخالطت: ۱. آرمش، آمیزش، مقاربت، نزدیکی؛ ۲. مجالست، معاشرت؛ ۳. آمیزش‌کردن، معاشرت‌کردن.

مخالطت‌کردن: آمیزش‌کردن، معاشرت‌کردن، مجالست‌کردن، دوستی‌کردن.

مخالف: ۱. پادزهر، پرخیده؛ ۲. حریف، خلاف، دشمن، طاغی، عدو، مدعی، معارض، مغایر، منافی، ناجور، ناموافق؛ ۳. دگراندیش، اپوزیسیون؛ ۴. نقیض، ضد، عکس ≠ موافق.

مخالفت: اختلاف، اعراض، خصومت، خطاب، دشمنی، ستیزه، سرزنش، سرکشی، ضدیت، طغیان، عتاب، عداوت، عصیان، عناد، معاندت، نافرمانی، نقاضت ≠ موافقت.

مخالفت‌شدن: ردشدن، تایید نشدن، تصویب نشدن، مورد موافقت‌قرار نگرفتن.

مخالفت‌کردن: ۱. خصومت ورزیدن، دشمنی‌کردن، ناسازگاری‌کردن، عناد ورزیدن، ضدیت‌کردن؛ ۲. مخالفت‌خوانی‌کردن؛ ۳. ناموافق‌بودن، خلاف‌ورزیدن ≠ ۱. موافقت‌کردن، موافق‌بودن؛ ۲. ممتنع‌بودن؛ ۴. روی خوش نشان ندادن، تسلیم‌نشدن.

مخالف‌خوان: اسم منفی‌خوان، ناهم‌نوا، مخالف‌گو.

مخالف‌خوانی: منفی‌خوانی، ناهم‌نوایی، مخالف‌گویی.

مخبر: ۱. اندرون، داخل، درون؛ ۲. باطن، ضمیر ≠ برون، منظر؛ ۳. شهرت، آوازه، صیت.

مخبر: صفت ۱. خبرنگار، گزارشگر؛ ۲. آگاه، مسبوق، مستحضر، مطلع، واقف ≠ بی‌خبر، ناآگاه.

مخبط: ۱. آشفته، پریشان، درهم؛ ۲. تباه، فاسد؛ ۳. پریشان‌عقل، دیوانه، مجنون، پریشان‌حواس، مخبول ≠ عاقل، سالم.

مختار: آزاد، برگزیده، بهین، پسندیده، حر، صاحب‌اختیار، ماذون، مجاز، مخیر، مستقل ≠ مجبور.

مختال: خودبزرگ‌بین، خودبزرگ‌نگر، خودبین، خودپسند، خودخواه، متکبر.

مخترع: صفت پدیدآورنده، سازنده، مبتدع، مبتکر، مبدع، نوآور ≠ مکتشف.

مختصات: ویژگی‌ها، خصیصه‌ها، مشخصه‌ها، صفات ممیزه، وجوه ممیز.

مختص: خاص، مخصوص، ویژه، اختصاص‌یافته.

مختصر: ۱. انموذج، زبده، گزیده؛ ۲. خلاصه، مجمل، ملخص، موجز، نامشروح ≠ مفصل، مطول؛ ۳. فشرده، کوتاه؛ ۴. حقیر، کوچک؛ ۵. ناچیز، کم‌اهمیت؛ ۶. سردستی؛ ۷. کم، اندک ≠ زیاد، بسیار.

مختصرمختصر‌شدن: کوتاه‌شدن، خلاصه‌شدن، موجز‌شدن، مجمل‌شدن.

مختصر‌کردن: کوتاه‌کردن، خلاصه‌کردن، تلخیص‌کردن ≠ مطول‌کردن، اطناب‌دادن، طول و تفصیل‌دادن.

مختص‌کردن: اختصاص‌دادن، ویژه گردانیدن.

مختصه: ۱. صفت ممیزه، ویژگی؛ ۲. اختصاص.

مختفی: پنهان، پوشیده، مخفی، مدفون، مستور، مکتوم، نهان، نهفته ≠ آشکار، پیدا، ظاهر.

مختفی‌شدن: ۱. پنهان‌شدن، نهان گشتن، مخفی‌شدن؛ ۲. مکتوم ماندن، پوشیده ماندن.

مختل: ۱. آشفته، به‌هم‌ریخته، نابه‌سامان، بی‌نظم، پریشان، درهم، مغشوش، نامرتب؛ ۲. آهمند، محتاج، نیازمند؛ ۳. خلل‌یافته، دارای‌اختلال ≠ بسامان.

مختلس: صفت اختلاس‌کننده، دزد، سوء‌استفاده‌چی.

مختل‌ساختن: دچاراختلال‌کردن، آشفته‌کردن، مختل‌کردن، پریشان‌کردن، به هم ریختن.

مختل‌شدن: ۱. اختلال‌یافتن، تباه‌شدن؛ ۲. آشفته‌شدن، پریشان‌شدن؛ ۳. ازنظم و ترتیب افتادن، ازروال عادی خارج‌شدن.

مختلط: ۱. آمیخته، درهم، قاطی، مخلوط؛ ۲. مرکب.

مختلف: جوراجور، گوناگون، گونه‌گون، متعدد، متفاوت، متنوع ≠ مشابه، همگون.

مختل‌کردن: دچاراختلال‌کردن، آشفته‌کردن، مختل‌ساختن، به هم‌ریختن، نابه‌سامان‌کردن، پریشان‌کردن.

مختوم: ۱. به‌پایان‌رسیده، مختومه، پایان‌یافته، ختم‌شده؛ ۲. سربه‌مهر، مقفل، مهر، مهرشده.

مختومه: ختم‌شده، به‌پایان‌رسیده، انجام شده، به فرجام رسیده ≠ آغازشده.

مختومه‌شدن: ۱. خاتمه‌یافتن؛ ۲. بسته‌شدن؛ ۳. ختم‌شدن.

مختون: ختنه‌شده.

مخدرات: پرده‌نشینیان، مستوران، نسوان، بانوان، مخدره‌ها.

مخدر: ۱. تخدیرکننده، کرخت‌کننده؛ ۲. مکیف ≠ مسکر؛ ۳. روان‌گردان.

مخدره: اسم ۱. بانو، پرده‌نشین، خاتون، خانم، مستور، مستوره، نهفته‌رو؛ ۲. تخدیرکننده.

مخ: ۱. دماغ، مغز، نخاع؛ ۲. سر، کله؛ ۳. فکر، دها، شعور، عقل؛ ۴. نابغه، ژنی، پراستعداد؛ ۵. بید؛ ۶. دهنه، لگام؛ ۷. مرکز، کانون؛ ۸. چکیده، عصاره؛ ۹. خلاصه، لب؛ ۱۰. اصل، بن؛ ۱۱. عمق، ته؛ ۱۲. نخل؛ ۱۳. لجام، لگام.

مخدوش: خدشه‌دار، خراشیده، معیوب، دست‌خورده ≠ بی‌عیب، سالم.

مخدوش‌کردن: ۱. خدشه‌دار‌کردن؛ ۲. دست‌کاری‌کردن؛ ۳. خراشیدن.

مخدوم: آقا، ارباب، خداوندگار، خواجه، سرور، فرمانروا، کارفرما ≠ خادم.

مخده: بالش، پشتی، تکیه‌گاه، متکا، نازبالش.

مخذول: ۱. ریشه‌کن، منکوب؛ ۲. خوار، زبون، سرافکنده، سرشکسته، ذلیل.

مخرب: بنیان‌کن، تخریب‌گر، ویران‌ساز، ویرانگر ≠ آبادگر، بنیادساز، بنیادگر.

مخرج: ۱. مقعد؛ ۲. دررو، خروجی، محل خروج ≠ مدخل؛ ۳. واجگاه.

مخروب: خراب، ضایع، منهدم، ویران، ویرانه ≠ آباد، معمور.

مخروبه: خرابه، ناآباد، ویران، خراب، ویرانه ≠ آباد، معمور.

مخروط: صفت ۱. شکل‌هندسی مشابه کله قند، کله‌قندی؛ ۲. خراطی‌شده، تراشیده‌شده.

مخزن: ۱. انبار، محفظه؛ ۲. باک، تانکر؛ ۳. خزانه، گنجینه؛ ۴. جایگاه، معدن.

مخستان: نخلستان، نخل‌زار.

مخصوصمخصوص: صفت ۱. خاص، ویژه؛ ۲. اختصاصی، انحصاری؛ ۳. باب، مختص، منحصر.

مخطط: ۱. خطدار؛ ۲. خطخطی.

مخفف: ۱. اختصاری، خلاصه، مخففه، کوتاه‌شده؛ ۲. سبکبار؛ ۳. بی‌تشدید، غیرمشدد.

مخفیانه: پنهانی، درخفا، دزدکی، زیرجلی، محرمانه، نهانی ≠ آشکارا.

مخفی: ۱. پنهان، خفی، مستور، مکتوم، ناآشکار، ناپیدا، نامشهود، نامرئی، ناهویدا، نهان، نهفته؛ ۲. زیرجلی، سری ≠ آشکارا، آشکار، هویدا.

مخفی‌شدن: پنهان‌شدن، نهان گشتن، خود را قایم‌کردن، ناپیدا‌شدن، نامرئی‌شدن.

مخفی‌کاری: پنهان‌کاری.

مخفی‌کردن: نهان‌کردن، پنهان‌کردن، پوشیدن، مکتوم داشتن ≠ برملا‌کردن، فاش‌کردن.

مخفی‌گاه: محل اختفاء، مکمن، نهانخانه، نهانگاه.

مخفی ماندن: پنهان‌ماندن، پوشیده ماندن، مکتوم ماندن، نهان ماندن ≠ آشکار‌شدن، برملا گشتن، هویدا‌شدن.

مخل: ۱. آشوبگر، اخلال‌کننده، اخلالگر، شورشی، مفسد، مفسده‌جو؛ ۲. دست‌وپاگیر، سرخر، مانع، مزاحم، مصدع.

مخلب: برثن، چنگ، چنگال، ناخن.

مخلد: پایا، جاودان، خالد، خلود ≠ فانی.

مخلص: اخلاصمند، ارادتمند، بااخلاص، بی‌ریا، پاک، چاکر، راستین، صدیق، صمیمی، یکدل، یک‌رو ≠ دورو، ریاکار.

مخلصانه: اخلاص‌آمیز، بی‌ریا، صادقانه، صدق‌آمیز.

مخلص: ۱. راه خلاص، طریقه‌نجات، مفر، گریزگاه، محل رهایی؛ ۲. خلاصه، چکیده.

مخلوط: آمیخته، آمیزه، درهم، درهم‌آمیخته، قاطی، مختلط، ممزوج.

مخلوط‌شدن: آمیخته‌شدن، قاطی‌شدن، درهم آمیختن.

مخلوط‌کردن: آمیختن، قاطی‌کردن، درهم‌کردن.

مخلوع: اسم برکنار، خلع، معزول ≠ منصوب.

مخلوع‌شدن: خلع‌شدن، برکنار‌شدن، معزول‌شدن، عزل‌شدن ≠ منصوب‌شدن.

مخلوق: اسم ۱. آفریده؛ ۲. بنده، خلق، موجود؛ ۳. محدث، مبدع ≠ خالق.

مخمر: تخمیرکننده.

مخمس: ۱. پنج‌ضلعی؛ ۲. پنج‌رکنی؛ ۳. پنج‌پاره‌ای؛ ۴. پنج‌تایی؛ ۵. مسمط، پنج‌مصراعی.

مخمصه: ۱. اشکال، دردسر، قید، سختی، دشواری، گرفتاری، گیرودار، مخاطره؛ ۲. گرسنگی؛ ۳. رنج، زحمت؛ ۴. بدبختی، غم بزرگ.

مخمل: پارچه نرم‌و لطیف‌پرزدار.

مخملی: ۱. از جنس مخمل؛ ۲. مخملین؛ ۳. نرم، لطیف؛ ۴. آرام، ملایم، گوش‌نواز.

مخمور: ۱. خمارآلوده، خمارزده، خمار، می‌زده؛ ۲. سرخوش، ملنگ.

مخمور‌شدن: ۱. مست‌شدن؛ ۲. خمار‌شدن، خمارآلوده‌شدن.

مخمور‌کردن: ۱. مست‌کردن، نشئه‌کردن؛ ۲. خمار‌کردن، خمارآلوده‌کردن.

مخموری: خمارآلودگی، خماری، مستی، می‌زدگی.

مخنث: امرد، پشت‌پایی، زن‌صفت، کونی، مفعول، ملوط، نامرد، هیز.

مخوف: ترسناک، خوفناک، سهمگین، سهمناک، مهیب، مهیل، وحشت‌انگیز، وحشتناک، وهمناک، هراس‌انگیز، هولناک.

مخیر: ۱. آزاد، صاحب‌اختیار، مختار؛ ۲. برگزیده، گزیده، انتخاب‌شده.

مخیر‌کردن: اختیاردادن، مختار‌کردن، آزاد گذاشتن ≠ مجبور‌کردن.

مخیله: ۱. پندار، تصور، خیال، گمان؛ ۲. قوه تخیل، قوه تصور، ذهن.

مد: ۱. آلامد، باب، رایج، متداول، مرسوم، معمول؛ ۲. ذوق، سلیقه؛ ۳. آیین، شیوه، طریقه.

مداح: ثناخوان، ستایشگر، مدیحه‌سرا، مدیحه‌گو، مدح کننده ≠ هجاگو.

مداحی: ثناخوانی، ستایشگری، مدیحه‌سرایی، مدیحه‌گویی ≠ هجویه‌گویی.

مداخل: ۱. درآمد، سود، عایدی، منفعت؛ ۲. انعام، رشوه؛ ۳. مدخل‌ها، موارد ≠ مخارج.

مداخله: ۱. پادرمیانی، شفاعت، میانجیگری، وساطت؛ ۲. دخالت، دخل‌وتصرف، دست‌اندازی؛ ۳. شرکت، مداخلت؛ ۴. مباشرت.

مداخله‌کردن: ۱. دخالت‌کردن، شرکت‌کردن، دست‌اندازی‌کردن؛ ۲. پادرمیانی‌کردن، شفاعت‌کردن، میانجیگری‌کردن، وساطت‌کردن.

مدادپاک‌کن: پاک‌کن ≠ جوهرپاک‌کن.

مداد: صفت ۱. دوده، مرکب؛ ۲. قلم، کلک، خامه؛ ۳. بی‌مصرف، بی‌خاصیت؛ ۴. هیچ‌کاره.

مدارا: ۱. اعتدال، تسامح، سعه‌صدر، مماشات، میانه‌روی؛ ۲. سازش، ملایمت، رفق‌کردن؛ ۳. مهربانی، نرمی ≠ قهر؛ ۴. بردباری، تحمل.

مدارا‌کردن: ۱. نرمی‌کردن، ملاطفت‌کردن، مماشات‌کردن، تسامح‌کردن؛ ۲. رفق‌کردن؛ ۳. کنار آمدن، سازش‌کردن؛ ۴. بردباری‌کردن، تاب آوردن.

مدارج: پایه‌ها، درجات، مراتب، مراحل، منازل، مدرج‌ها.

مدار: ۱. دوایر فرضی موازی باخط استوا؛ ۲. مسیر؛ ۳. دور، گرد، پیرامون؛ ۴. حیطه، پهنه؛ ۵. مسیر فرضی حرکت انتقالی‌سیارات؛ ۶. مسیر جریان (برق والکترومغناطیسی)؛ ۷. مرکز؛ ۸. حلقه؛ ۹. دورزدن، گردش‌کردن.

مدارس: مدرسه‌ها، دبستان‌ها، آموزشگاهها.

مدارک: ۱. اسناد، سندها، مدرک‌ها؛ ۲. گواهی‌نامه‌ها، دیپلم‌ها.

مداعبه: ۱. شوخی، مزاح؛ ۲. شوخ‌طبعی؛ ۳. شوخی‌کردن، مزاح‌کردن.

مدافع: پاسدار، پشتیبان، حارس، جانبت‌دار، حافظ، حامی، دفاع‌کننده، ظهیر، مجیر ≠ مهاجم.

مدافعه: ۱. پایداری، پشتیبانی، دفاع، دفع، مقاومت ≠ تهاجم، هجمه؛ ۲. حمایت، جانب‌داری.

مداقه: امعان، باریک‌بینی، بررسی، دقت نظر، تدقیق، توجه، دقت، کنجکاوی، موشکافی، ملاحظه.

مداقه‌کردن: دقت‌کردن، تدقیق‌کردن، امعان‌نظر‌کردن، تامل‌کردن.

مدال: جایزه، گردن‌آویز، نشان.

مدام: ۱. باقی، برقرار؛ ۲. پیوسته، جاودان، دائماً، علی‌الدوام، علی‌الاتصال، لاینقطع، مستمر؛ ۵. باده، شراب، می؛ ۶. بارش‌پیوسته.

مداوا: تداوی، تشفی، چاره، درمان، درمانگری، شفا، علاج، معالجه.

مداوا‌شدن: درمان‌شدن، شفا‌یافتن، معالجه‌شدن، تشفی‌یافتن، علاج گشتن، تداوی‌شدن، بهبود‌یافتن، عاج‌شدن.

مداوا‌کردن: درمان‌کردن، علاج‌کردن، شفا‌دادن، معالجه‌کردن، تداوی‌کردن.

مداوم: بلاوقفه، پیاپی، پی‌درپی، مسلسل، پیوسته، علی‌الدوام، لاینقطع، مستمر، ناگسیخته.

مداومت: ۱. پایداری، مقاومت، ایستادگی؛ ۲. پشتکار، پیوسته‌کاری؛ ۳. ابرام، اصرار، پافشاری، تداوم؛ ۴. جد، جدیت، کوشش.

مداومت‌دادن: تداوم بخشیدن، ادامه‌دادن.

مداهن: صفت چاپلوس، چرب‌زبان، متملق، زبان‌به‌مزد، مداهنه‌گر.

مداهنه: ۱. تملق، چاپلوسی، چرب‌زبانی، زبان‌به‌مزدی؛ ۲. چرب‌زبانی‌کردن، تملق گفتن.

مداهنه‌کردن: تملق گفتن، چاپلوسی‌کردن، زبان‌به‌مزد‌شدن، چرب‌زبانی‌کردن.

مداهنه‌گر: صفت چاپلوس، چرب‌زبان، زبان‌به‌مزد، متملق.

مدایح: مدیح‌ها، مدیحه‌ها، مناقب، ستایش‌ها ≠ هجوها.

مداین: شهرها، دیارها، مدینه‌ها، بلاد، بلدها ۱. ≠ قراء، قریه‌ها؛ ۲. ممالک، کشورها.

مد: ۱. بالا آمدن (سطح آب‌دریا) ≠ جزر؛ ۲. اطاله، بسط، تطویل، درازا، کشش؛ ۳. کشیدن، بسط‌دادن.

مدبر: ادبار، بخت‌برگشته، بدبخت، شوربخت، کوربخت، مفلوک ≠ مقبل.

مدبرانه: صفت استادانه، ماهرانه، هوشمندانه، هوشیارانه، توام باتدبیر، چاره‌گرانه، اندیشمندانه.

مدبر: صاحب‌تدبیر، صاحب اندیشه، بصیر، چاره‌اندیش، اندیشمند، بادرایت، سیاستمدار، کاردان، مدیر ≠ بی‌کیاست.

مدبری: بدبختی، شوربختی، فلاکت، فلک‌زدگی.

مدت: ۱. زمان، وقت؛ ۲. موقع، وهله، هنگام؛ ۳. مهلت؛ ۴. اثنا؛ ۵. عمر، حیات؛ ۶. دوران، روزگار.

مدح: آفرین، تحسین، تکریم، تمجید، مدحت، ثنا، ستایش، مدیح، مدیحه، منقبت، نعت ≠ قدح.

مدحت: مدح، ثنا، ستایش.

مدح‌خوان: اسم ۱. مداح، ستایشگر، مدحت‌گر؛ ۲. مدیحه‌گو، مدیحه‌سرا، مدحت‌خوان، مدحت‌سرا.

مدح‌کردن: ستایش‌کردن، آفرین خواندن، مدیحه‌سرایی‌کردن، تحسین‌کردن ≠ قدح‌کردن.

مدح‌گو: ستایشگر، مداح، مدح‌خوان، مدحت‌گو، مدحت‌خوان، مدحت‌سرا، مدیحه‌سرا، مدح‌گستر، مناقبت‌خوان ≠ هجوگو.

مدخل: ۱. پیش‌گفتار، دیباچه، مقدمه ≠ موخره؛ ۲. ورودی ≠ خروجی؛ ۳. ورود، دخول ≠ خروج؛ ۴. مداخل، درآمد، عایدی ≠ مخارج، هزینه؛ ۵. مورد؛ ۶. سرواژه؛ ۷. باب، در.

مدخلیت‌دادن: دخالت‌دادن.

مدخلیت داشتن: تاثیر داشتن، دخالت داشتن، تاثیرگذار‌بودن.

مدخلیت: دخالت، تاثیر.

مدخوله: زن، غیرباکره ≠ باکره.

مدد: استعانت، استمداد، اعانت، حمایت، دستگیری، فریادرسی، کمک، مساعدت، مظاهرت، معاضدت، نصر، یاری، یاوری.

مدد خواستن: استمدادطلبیدن، کمک خواستن، امداد خواستن، یاری‌طلبیدن، یاری خواستن ≠ یاری بخشیدن.

مددکار: صفت پشتوار، پشتیبان، پشتیوان، پیشکار، حامی، خادم، دستگیر، دستیار، ظهیر، معاون، معین، ناصر، نصیر، یار، یاریگر، یاور، یاری‌دهنده.

مددکاری: امداد، کمک، یاری، یاری‌رسانی، مدد، عنایت، مساعدت، معاضدت، یاوری.

مدد‌کردن: یاری‌دادن، کمک‌کردن، یاری‌کردن، یاوری‌کردن، امداد‌کردن، استعانت‌کردن ≠ مدد‌یافتن.

مدد‌یافتن: کمک‌گرفتن، کمک دریافت‌کردن ≠ کمک‌کردن، مدددادن.

مدر: ادرارآور، ادرارزا، پیشاب‌زا.

مدرج: درجه‌بندی‌شده، درجه‌دار.

مدرس: آموزگار، آموزنده، استاد، دبیر، مربی، معلم ≠ شاگرد، متعلم.

مدرسه: آموزشگاه، دانش‌سرا، دانشکده، دبستان، دبیرستان، مکتب.

مدرسی: آموزگاری، تدریس، تعلیم، معلمی ≠ تلمذ.

مدرک: ۱. برگه، سند؛ ۲. دیپلم، کارنامه، گواهی‌نامه.

مدرن: ۱. تازه، جدید، نو، نوین، روزآمد ≠ کهن؛ ۲. مجهز، پیش‌رفته.

مدرنیته: ۱. نوگرایی، تجدد ≠ کهنه‌گرایی؛ ۲. سنت‌گریزی ≠ سنت‌گرایی.

مد‌شدن: باب‌شدن، متداول‌شدن، رایج‌شدن ≠ دمده‌شدن.

مدعا: ۱. ادعا، توقع، خواسته، مدعی‌گری؛ ۲. آرزو، درخواست، میل.

مدعو: صفت ۱. خوانده؛ ۲. دعوتی، ضیف، مهمان ≠ مهماندار، مدعی، میزبان، داعی.

مدعی: اسم ۱. ادعاکننده، دعوی‌کننده، شکایت‌کننده، خواهان؛ ۲. حریف، خواهان، رقیب، مخالف ≠ مدعی‌علیه، خوانده؛ ۳. ناموسگر؛ ۴. حقه‌باز، شارلاتان؛ ۵. درخواست‌کننده.

مدعی‌العموم: دادستان.

مدعی‌شدن: ادعا‌کردن دعوی‌کردن.

مدفن: آرامگاه، تربت، خاک، خاک‌جا، ضریح، قبر، گور، مرقد، مزار، مشهد، مقبره.

مدفوع: براز، پلیدی، سرگین، فضله، گه، نجاست.

مدفون: به خاک‌سپرده، دفن‌شده، خاک شده.

مدفون‌شدن: دفن‌شدن، خاک‌کردن، به خاک سپرده‌شدن.

مدفون‌کردن: ۱. دفن‌کردن، به خاک سپردن؛ ۲. پنهان‌کردن، مخفی‌کردن، نهان‌ساختن.

مد‌کردن: باب‌کردن، رایج‌ساختن، متداول‌کردن، مرسوم‌کردن، معمول‌کردن، رواج‌دادن، ترویج‌کردن.

مدگرایی: مدپرستی، پیروی از مد.

مدل: ۱. الگو، طرح، سرمشق، نمونه؛ ۲. اسوه، سرمشق، قدوه.

مدل‌ساز: الگوساز، طراح.

مدل‌سازی: الگوسازی، طراحی، نمونه‌سازی.

مدلل: ثابت‌شده، محرز، محقق، مصرح.

مدلل‌شدن: محرزشدن، محقق‌شدن، به اثبات رسیدن.

مدلل‌کردن: مدلل‌ساختن، به اثبات رساندن، ثابت‌کردن، محرز‌ساختن، مدلل داشتن.

مدلول: فحوا، مضمون، مفاد، مفهوم، مصداق ≠ دال، صورت.

مدمغ: ۱. آزرده، دمغ، ناراحت، اخمو؛ ۲. پرنخوت، خودبین، خودپسند، خودخواه، کانا، متفرعن، مغرور.

مدنی: ۱. اجتماعی، شهرنشین، شهری؛ ۲. اهل مدینه ≠ مکی.

مدنیت: تمدن، شهرنشینی ≠ بدویت، چادرنشینی.

مدور: اسم حلقه، دایره، دایره‌ای‌شکل، گرد، مستدیر ≠ چهارگوشه، مربع.

مدون: صفت ۱. تالیف، تدوین‌یافته، گردآوری‌شده؛ ۲. مرتب، منسجم.

مدون‌سازی: تدوین، تنظیم، جمع‌آوری.

مدون‌شدن: تدوین‌یافتن، تدوین‌شدن، گردآوری‌شدن، جمع‌آوری‌شدن.

مدهش: ترس‌آور، دهشت‌آور، وحشت‌انگیز، وحشتزا، وحشتناک، وهمناک، هراس‌انگیز، هول‌انگیز.

مدهوش: ۱. بی‌حال، غش‌کرده؛ ۲. بی‌خویشتن، بی‌خود، بی‌هوش، محو؛ ۳. حیران، شگفت‌زده، سرگشته، مبهوت، متحیر؛ ۴. لایعقل.

مدهوش‌شدن: ۱. بی‌خویشتن‌شدن، بی‌خود‌شدن، محو‌شدن؛ ۲. بی‌هوش‌شدن، از هوش رفتن ≠ به هوش آمدن.

مدهوش‌کردن: ۱. حیران‌کردن، حیرت‌زده‌کردن؛ ۲. مجذوب‌کردن.

مدیح: آفرین، ثنا، ستایش، قصیده، مدح، مدیحه، نعت.

مدیحه: آفرین، ستایش، مدیح، منقبت ≠ هجویه.

مدیحه‌سرا: آفرین‌سرا، ستایشگر، مداح، مدیحه‌گو ≠ هجاگو.

مدید: ۱. دراز، طولانی؛ ۲. کشیده.

مدیر: اسم ۱. اداره کننده، گرداننده؛ ۲. رئیس، سرپرست، مسئول؛ ۳. باکیاست، سیاس، سیاستمدار، شایسته، کاردان، مدبر ≠ بی‌کیاست.

مدیریت: ۱. تدبیر، کیاست؛ ۲. ریاست؛ ۳. تمشیَت.

مدیست: مدساز، مدپرست.

مدینه: بلد، شهر، ولایت.

مدیون: ۱. بدهکار، غارم، قرضدار، وام‌دار ≠ داین؛ ۲. مرهون؛ ۳. مشغول‌الذمه.

مذاب: آب‌شده، ذوب، گداخته، میعان ≠ منجمد.

مذاق: ۱. چشش، کام، دهان؛ ۲. چشیدن؛ ۳. ذایقه، طعم، مزه؛ ۴. ذوق، سلیقه.

مذاکره: بحث، صحبت، گفت‌وگو، مباحثه، مناظره ≠ مکاتبه.

مذاکره‌کردن: گفت‌وگو‌کردن، بحث‌کردن.

مذاهب: ۱. مذهب‌ها، ادیان، آیین‌ها، شرایع، نحله‌ها، طریقت‌ها، کیش‌ها؛ ۲. روش‌ها، طریقه‌ها.

مذبذب: ۱. دودل، متزلزل، متردد، مردد؛ ۲. پرشک، دمدمی‌مزاج، نامصمم ≠ مصمم.

مذبوحانه: بی‌ثمر، بی‌فایده، عبث، بیهوده ≠ ثمربخش، مثمر.

مذبوح: ۱. ذبح‌شده، گلوبریده؛ ۲. تلاش بی‌ثمر، کوشش بی‌اثر.

مذکر: مرد، نرینه ≠ مونث.

مذکور: صفت ذکرشده، سابق‌الذکر، مزبور، مشارالیه، نام‌برده، یادشده.

مذلت‌بار: زبونانه، حقارت‌آمیز، ذلت‌بار، خواری‌زا.

مذلت: ۱. پستی، حقارت، خواری، ذل، ذلت، زبونی، سرافکندگی؛ ۲. خوارشدن، ذلیل‌شدن، به پستی‌گراییدن، زبون‌شدن.

مذمت: ۱. بدگویی، توبیخ، خرده‌گیری، زشت‌یاد، سرزنش، غیبت، نکوهش ≠ مَحمِدت، ستایش؛ ۲. بدگفتن، نکوهش‌کردن، سرزنش‌کردن ≠ ستایش‌کردن.

مذمت‌کردن: ۱. سرزنش‌کردن، نکوهش‌کردن؛ ۲. بد گفتن، بدگویی‌کردن، ذم‌کردن.

مذموم: بد، زشت، مکروه، ناپسند، مذمومه، نکوهیده ≠ معروف، محمود.

مذنب: اثیم، خاطی، گناهکار، مجرم، معصیت‌کار ≠ معصوم.

مذهب: آیین، دین، روش، سنت، شرع، شریعت، طریقه، طریقت، کیش، مسلک، مشرب، نحله.

مذهب: زراندود، مطلا ≠ مفضض.

مذهبی: صفت ۱. مذهب‌گرا، باتقوا، دیندار، مومن، متقی؛ ۲. دینی ≠ غیرمذهبی.

مرئوس: ۱. دون‌پایه، کارمند؛ ۲. زیردست، مادون ≠ رئیس.

مرئی‌شدن: ظاهر‌شدن، هویدا گشتن، پدیدار گشتن، آشکار‌شدن، پیداشدن، قابل‌رویت‌شدن، دیده‌شدن.

مرئی: ۱. قابل مشاهده، قابل‌رویت، رویت‌پذیر، دیدنی؛ ۲. پدیدار، هویدا، ظاهر، پدید، آشکار، پیدا، ظاهر، محسوس، مشهود، معلوم، هویدا ≠ مخفی، غیرمرئی، نامرئی.

مرآت: آینه، آیینه.

مرائی: دورو، ریاکار، سالوس، ظاهرنما، متظاهر ≠ مخلص، یکرنگ.

مرابحه: ۱. بهره‌کاری، تنزیل، ربا، ربح، سودخوری، مرابحت، نزول؛ ۲. ربح گرفتن، سود‌دادن، نزول‌دادن ≠ قرض‌الحسنه.

مرابطه: ۱. رابطه، سروکار، مراوده؛ ۲. سرحدبانی، مرزداری، نگهبانی.

مراتب: ۱. درجات، پایه‌ها، درجه‌ها، مراحل، منازل؛ ۲. ارزش‌ها، رتبه‌ها، قدرها؛ ۳. امر، قضیه، موضوع، مطلب؛ ۴. بارها، دفعات.

مراتع: مرتع‌ها، چراگاه‌ها، مرغزارها، علفزارها.

مراثی: مرثیه‌ها، سوگ‌سرودها، سوگ‌نامه‌ها، نوحه‌ها، مرثیت‌ها ≠ سرودها.

مراجعت: ۱. بازآیی، بازگشت، برگشت، رجعت، عودت، واگشت؛ ۲. باز گشتن ≠ عزیمت.

مراجعت‌کردن: بازگشتن، بر گشتن، رجعت‌کردن ≠ رفتن، عزیمت‌کردن.

مراجع: ۱. مرجع‌ها؛ ۲. منبع‌ها، ماخذ، ماخذها؛ ۳. آیت‌اله‌ها، حضرات‌عظام.

مراجعه: ۱. احاله، بازگشت، رجوع؛ ۲. رجوع‌کردن.

مراجعه‌کردن: رجوع‌کردن ≠ ارجاع‌دادن.

مراحل: ۱. مرحله‌ها، منزلها؛ ۲. وهله‌ها؛ ۳. فازها.

مراحم: مرحمت‌ها، لطف‌ها، عنایات، عنایت‌ها، محبت‌ها، مهربانی‌ها.

مراد: ۱. آرزو، تقاضا، حاجت، خواهش، غرض، قصد، کام، مقصد، مقصود، منظور، منوی، نیت، وایه؛ ۲. پیر، پیشوا، رهبر، شیخ، قطب؛ ۳. خواسته، مطلوب.

مرادبخش: ۱. مرادده ≠ مرادطلب؛ ۲. کام‌بخش، کام‌ده ≠ کام‌طلب.

مرادطلب: آرزوخواه، حاجت‌خواه، کام‌جو، کام‌طلب.

مراد‌یافتن: کام‌رواشدن، کامیاب‌شدن، به امید و آرزوی خودرسیدن، به مقصود رسیدن، حاجت‌روا‌شدن، حاجت‌روا گشتن.

مرارت: ۱. آزار، تعب، رنج، سختی، کد، محنت، مشقت؛ ۲. تلخی، تلخی؛ ۳. زهره؛ ۴. تلخ گشتن.

مرارت کشیدن: سختی دیدن، محنت کشیدن، مشقت کشیدن، رنج‌بردن.

مراره: زهره، کیسه‌صفرا، مرارت.

مراسلات: ۱. مکاتبات، مکاتبه‌ها، نامه‌نگاری‌ها؛ ۲. نامه‌ها، خطها، رقعات، رقعه‌ها، مکتوبات.

مراسله: خط، رقعه، رقیمه، عریضه، کاغذ، مرقومه، مکتوب، منشور، نامه، نوشته ≠ مکالمه.

مراسم: آداب، آیین، تشریفات، رسوم، سنن، مناسک.

مراعات: ۱. پاس، توجه، رعایت، ملاحظه، مواظبت؛ ۲. حرمت؛ ۳. توجه‌کردن، مراقبت‌کردن؛ ۴. ملاحظه هم‌کردن، رعایت هم‌کردن.

مراعات‌شدن: رعایت‌شدن، لحاظ‌شدن، مورد توجه قرار گرفتن، درنظر گرفتن.

مراعات‌کردن: ۱. پاس داشتن، نگاه داشتن؛ ۲. رعایت‌کردن، توجه‌کردن، لحاظ‌کردن؛ ۳. مراقبت‌کردن.

مرافعه داشتن: درگیری داشتن، اختلاف داشتن، کشمکش داشتن، دشمنی داشتن.

مرافعه: ۱. داوری، شکایت؛ ۲. جدال، دعوا، ستیزه، شکایت، کشمکش، منازعه، نزاع، بزن‌بزن ≠ مصالحه.

مرافعه‌کردن: ۱. دعوا‌کردن، مشاجره‌کردن، کشمکش داشتن؛ ۲. شکایت‌کردن، دادخواهی‌کردن.

مرافق: آرنج‌ها، مرفق‌ها.

مرافقت: تفاهم، دوستی، رفاقت، نرمخویی، همراهی، یکرنگی.

مراقب: اسم ۱. پاسدار، حارس، دیده‌بان، دیده‌ور، گماشته، محافظ، مستحفظ، مهیمن، نگاهبان، نگاهدار، نگهبان؛ ۲. آگاه، گوش‌بزنگ، مترصد، متوجه، ملتفت، منتظر، مواظب، ناظر؛ ۳. رقیب.

مراقبت: ۱. پاس، ترصد، ترقب، توجه، تیمارداشت، حفاظت، دقت، دیده‌بانی، رعایت، محارست، مراعات، مواظبت، ناظری، نظارت، نگاهبانی، نگهداری، نیوشه؛ ۲. نگهبانی‌کردن؛ ۳. مواظبت‌کردن.

مراقبت‌کردن: مواظبت‌کردن، نگهداری‌کردن، حفاظت‌کردن، حراست‌کردن، نگهبانی‌دادن.

مراکز: ۱. مرکزها، کانون‌ها؛ ۲. نقاط مهم.

مرام: ۱. آیین، ایدئولوژی، بینش، جهان‌بینی، عقیده، مسلک؛ ۲. خواست، خواهش، مراد، مقصود؛ ۳. شیوه رفتار، روش‌اخلاقی.

مراوده: آمدوشد، آمیزش، ارتباط، تردد، تماس، حشرونشر، مصاحبت، معاشرت، نشست‌وبرخاست.

مراوده داشتن: رفت‌وآمد داشتن، حشرونشر داشتن، معاشرت‌داشتن، نشست‌وبرخاست داشتن.

مراهق: نوبالغ، نوجوان ≠ پیر.

مراهنه: ۱. بردوباخت؛ ۲. شرطبندی، گروبندی؛ ۳. شرط بستن، گروگذاشتن.

مرایی، مرائی: ریاکار، مزور، دورو، متظاهر.

مر: ۱. بار، دفعه، کرت، مرتبه؛ ۲. حساب، شماره، شمار؛ ۳. مرور‌کردن.

مربع: ۱. چهارگوش، چهارگوشه ≠ سه‌گوش، مثلث؛ ۲. مجذور.

مربوب: بنده، عبد، مملوک ≠ رب.

مربوط‌کردن: ربطدادن، ارتباط‌دادن، مرتبط‌ساختن.

مربوط: ۱. مرتبط؛ ۲. منوط، وابسته؛ ۳. منسجم، باانسجام؛ ۴. صحیح، درست ≠ نامربوط، بی‌ربط.

مربی: آموزگار، اتابک، استاد، پروراننده، راهنما، لله، مدرس، معلم ≠ متعلم.

مرتاض: صفت ریاضت‌کش، زهدگرا.

مرتب: ۱. آراسته، آماده، بسامان، جور، روبراه، مزین؛ ۲. بانسق، بانظم، بسامان، منتظم، منضبط، منظم؛ ۳. مدون ≠ بی‌انضباط، غیرمدون، نابسامان، نامرتب.

مرتبمرتبت: پایگاه، درجه، رتبه، مرتبه، منزلت.

مرتبط: ۱. پیوسته، چسبیده، متصل؛ ۲. مربوط، وابسته.

مرتبط‌کردن: ربطدادن، ارتباط‌دادن، مرتبط‌ساختن، وصل‌کردن.

مرتبه: ۱. بار، پاس، دفعه، ده، کرت، مرحله، مره؛ ۲. درجه، شان، لیاقت، مرتبت، پایه، پایگاه، مقام، منزلت، منصب؛ ۳. رتبه، طبقه، قدر.

مرتجعانه: ارتجاعی، مرتجع‌وار، کهنه‌پرستانه، محافظه‌کارانه، واپسگرایانه، نوستیزانه ≠ متجددانه، روشنفکرانه، نوگرایانه.

مرتجع: صفت کهنه‌پرست، محافظه‌کار، نوستیز، واپسگرا ≠ پیشرو، نوگرا.

مرتجلا: بی‌مقدمه، فی‌البدیهه، فی‌البداهه، بدون مقدمه، بلامقدمه.

مرتجل: ۱. بی‌مقدمه، فی‌البدیهه، فی‌البداهه؛ ۲. بدیهه‌گویی، بدیهه‌سرایی.

مرتجی: امیدوار ≠ ناامید، مایوس.

مرتد: صفت ۱. ازدین‌برگشته، بی‌دین، رافض، ترک مسلمانی کرده؛ ۲. زندیق، کافر، مشرک، ملحد ≠ مومن.

مرتسم: ۱. رسم‌شده، نقش‌بسته؛ ۲. نقش‌پذیر، منقوش.

مرتشی: پاره‌ستان، رشوه‌ستان، رشوه‌گیرنده، رشوه‌خوار، رشوه‌گیر ≠ راشی.

مرتع: چراگاه، چره، راود، سبزه‌زار، علف‌چر، علفزار، مرغزار.

مرتعش: ۱. رعشه‌ناک، لرزان، لرزنده؛ ۲. متزلزل.

مرتعش‌شدن: به‌ارتعاش درآمدن، لرزان‌شدن.

مرتفع: صفت ۱. بلند، رفیع، شاهق، بلندپایه، منیف؛ ۲. افراشته، برافراشته، کشیده ≠ پست، کوتاه؛ ۳. کوه، کوهپایه؛ ۴. رفع‌شده، برطرف، زایل.

مرتفع‌شدن: ۱. برطرف‌شدن، رفع‌شدن، رفع و رجوع‌شدن؛ ۲. فیصله‌یافتن.

مرتفع‌کردن: ۱. برطرف‌کردن، رفع‌کردن، رفع و رجوع‌کردن؛ ۲. فیصله‌دادن؛ ۳. مرتفع‌ساختن.

مرتکب: انجام‌دهنده، اقدام‌کننده.

مر: ۱. تلخ ≠ شیرین، حلو؛ ۲. نص؛ ۳. سخت، شدید.

مرتهن: صفت ۱. درگرو، رهین، مرهون؛ ۲. گروگان.

مرثیه: ۱. تعزیه، رثا، سوگ‌سرود، مرثیت، سوگنامه، نوحه، نوحه‌سرایی ≠ سرود؛ ۲. عزاداری، سوگواری، ماتم.

مرثیه‌خوانی: سوگ‌سرایی، سوگواری، نوحه‌خوانی، نوحه‌سرایی ≠ سرودخوانی.

مرثیه‌سرایی: سوگ‌سرایی، مرثیه‌گویی ≠ ترانه‌سرایی.

مرجح: ارجح، اقدم، اولی، برتر، راجح.

مرجع: ۱. انسیکلوپیدی، دائره‌المعارف، فرهنگ، ماخذ، منبع؛ ۲. محل‌رجوع؛ ۳. عالم، فقیه، مجتهد ≠ مقلد.

مرجعیت: اجتهاد، فقاهت.

مرج: ۱. مرز؛ ۲. چراگاه، مرغزار، علفزار، مرتع؛ ۳. چریدن.

مرجو: ۱. امیدوار ≠ مایوس، نومید؛ ۲. مایه امیدواری.

مرجوع: بازگردانیده، بازگشت‌شده، مرجوعه.

مرحبا: ۱. آفرین، احسنت، بارک‌الله، خوشا، خه، خهی، زه، زهازه؛ ۲. تحسین، تمجید، ستایش.

مرحله: ۱. بار، دفعه، مرتبه، وهله؛ ۲. توقفگاه، منزل، منزلگاه.

مرحمت‌آمیز: محبت‌آمیز، لطف‌آمیز.

مرحمت: ۱. احسان، اکرام، التفات، تفضل، رافت، شفقت، عطا، عنایت، لطف، مهربانی، نوازش؛ ۲. مهربانی‌کردن، لطف‌داشتن.

مرحمت‌کردن: ۱. لطف‌کردن، موردتفقدقرار‌دادن، التفات‌کردن؛ ۲. دادن، عطا‌کردن؛ ۳. بخشیدن، اعطا‌کردن؛ ۴. مهربانی‌کردن.

مرحمتی: اهدایی، اعطایی.

مرحوم‌شدن: به‌رحمت خدا رفتن، درگذشتن، فوت‌کردن، وفات‌یافتن، مردن.

مرحوم: اسم ۱. مغفور، آمرزیده، بخشوده؛ ۲. شادروان؛ ۳. فقید، متوفا، مرده ≠ ملعون.

مرخص: صفت ۱. آزاد، خلاص، رها، ول؛ ۲. برکنار، معزول؛ ۳. رخصت‌یافته، ماذون ≠ درگیر، گرفتار.

مرخصی: ۱. تعطیل؛ ۲. تعطیلی؛ ۳. رخصت، رهایی، اجازه.

مرخم: ۱. کوتاه‌شده؛ ۲. دم‌بریده.

مرداب: باطلاق، باتلاق، تالاب، گنداب، منجلاب ۱. ≠ چشمه‌سار؛ ۲. کویر.

مردابی: ۱. باتلاقی، باطلاقی، منجلابی؛ ۲. مربوط به مرداب.

مردار: ۱. لاش، لاشه؛ ۲. جانورمرده؛ ۳. نا؛ ۴. جیفه؛ ۵. نجس، پلید.

مردافکن: ۱. بسیارقوی، پرزور، زورمند، مرداوژن؛ ۲. گیرا.

مردانگی: جرات، جربزه، جوانمردی، دلیری، رادی، رشادت، شجاعت، غیرت، شهامت، فتوت، مروت، نجدت، مردی.

مردانه: صفت ۱. شجاعانه، دلیرانه، جسورانه، غیرتمندانه، غیورانه؛ ۲. مردوار؛ ۳. مربوطبه مرد(ان) ≠ زنانه.

مردد: آشفته‌رای، بی‌ثبات، حیران، دودل، سرگشته، متردد، متزلزل، مذبذب، مشکوک، نامطمئن، نگران ≠ مصمم.

مردد ماندن: دودل‌بودن، تردید داشتن ≠ مصمم‌بودن.

مردرند: ناقلا، زرنگ، زیرک، رند.

مردرندی: ناقلایی، ناقلاگری، زرنگی، زیرکی، رندی.

مردسالاری: ۱. مردمهتری، مردبرتری ≠ زن‌سالاری؛ ۲. زن‌ستیزی، زن‌آزاری ≠ زن‌سالاری.

مرد: اسم ۱. شخص، انسان، بشر؛ ۲. زوج، شوهر، همسر؛ ۳. فحل، نر، نرینه؛ ۴. جوانمرد، غیور؛ ۵. رجل، مرء ≠ انثی، زن؛ ۶. اهل، شایسته، لایق ≠ نااهل، نالایق؛ ۷. جسور، جراتمند؛ ۸. دلیر، شجاع، مبارز؛ ۹. گرد، پهلوان، قهرمان؛ ۱۰. حریف.

مرد‌شدن: بزرگ‌شدن، بالغ‌شدن.

مردم: ۱. آدم، آدمی، آدمیزاد، انس، انسان، بشر، توده، خلق، عوام، ملت، ناس، نفوس ≠ پری، جن؛ ۲. انسان شریف؛ ۳. مردمک؛ ۴. آدمیان، انسان‌ها؛ ۵. نژاد؛ ۶. اهالی، شهروند، تبعه؛ ۷. افراد، بیگانگان، غریبه‌ها.

مردم‌آزار: ستم‌کار، ستمگر، ظالم، موذی ≠ مردم‌دار، مردم‌سار.

مردم‌پسند: خلقی، عامه‌پسند، عوام‌پسند.

مردم‌دار: خلیق، مردم‌یار ≠ مردم‌آزار، مردم‌خوار.

مردم‌سالار: دموکرات، دموکرات‌منش ≠ مستبد.

مردم‌سالاری: دموکراسی ≠ استبداد.

مردم‌فریب: ۱. عوام‌فریب؛ ۲. حیله‌گر، شیاد، محیل، مکار.

مردم‌فریبی: ۱. عوام‌فریبی؛ ۲. حیله‌گری، شیادی.

مردم‌کشی: ۱. نسل‌کشی؛ ۲. آدم‌کشی، کشتار، قتل ≠ انسان‌دوستی؛ ۳. جلادی، میرغضبی.

مردم‌گریز: گوشه‌گیر، گوشه‌نشین، منزوی، انزواجو، انزواطلب، عزلت‌گزین ≠ انسان‌دوست، مردم‌ستان، مردم‌آمیز، مردم‌دوست؛ ۲. معاشرتی.

مردمی: ۱. آدمیت، انسانیت‌مردم‌زادگی؛ ۲. انسانی؛ ۳. مروت؛ ۴. توده‌ای، خلقی؛ ۵. مردم‌گرایی، ملی، ملی‌گرایی؛ ۶. فولکوریک.

مردن: اسم ۱. ارتحال، رحلت، فنا، فوت، مرگ، ممات، موت، وفات؛ ۲. جان باختن، رخت‌بربستن، قالب‌تهی‌کردن، درگذشتن، فوت‌کردن، وفات‌یافتن؛ ۳. تلف‌شدن؛ ۴. سقط‌شدن، نفله‌شدن ≠ در حیات‌بودن، زیستن؛ ۵. نابود‌شدن، از بین رفتن؛ ۶. خاموش‌شدن (چراغ، آت.

مردنی: ۱. محتضر، مشرف‌به موت، مشرف به مرگ؛ ۲. ضعیف، ناتوان، نزار، بی‌حال؛ ۳. نفله؛ ۴. فناپذیر، زوال‌پذیر.

مردود: ۱. ردشده، رفوزه، ناموفق ≠ قبول؛ ۲. متروک، مطرود، منفور، وازده ≠ مقبول؛ ۳. ناپذیرفتنی، نامقبول، غیرقابل قبول ≠ پذیرفتنی، مقبول.

مردود‌شدن: ۱. ردشدن، رفوزه‌شدن ≠ قبول‌شدن؛ ۲. طرد‌شدن، مطرود‌شدن، رانده‌شدن.

مردودی: اسم ۱. ردی؛ ۲. مردودین.

مرده: صفت ۱. بی‌جان، درگذشته، متوفا، مرحوم، میت ≠ حی، زنده؛ ۲. خاموش، ساکت؛ ۳. بی‌روح؛ ۴. بی‌حس، بی‌حرکت؛ ۵. قدیمی؛ ۶. ازیادرفته، فراموش‌شده؛ ۶. آب‌دیده؛ ۷. تیره، کدر، تار؛ ۸. ازبین‌رفته، نابودشده، تباه‌شده؛ ۹. بایر، ناکشته؛ ۱۰. خشک، خشکیده.

مرده‌خوار: اسم ۱. مرده‌خور؛ ۲. مردارخوار، لاش‌خور، لاشه‌خوار؛ ۳. طفیلی.

مرده‌دل: افسرده، نژند، غمگین، دل‌مرده، بی‌نشاط ≠ زنده‌دل، پرنشاط.

مرده‌ریگ: ارث، ترکه، ماترک، متروکات، میراث.

مرده‌شوخانه: غسال‌خانه، مرده‌شورخانه.

مرده‌شو: غسال، مرده‌شور.

مردی: ۱. رجولیت؛ ۲. جوان‌مردی، فتوت، مروت، مردانگی؛ ۳. ایستادگی، پایداری؛ ۴. دلیری، دلاوری، شجاعت، شهامت.

مرزبان: سرحددار، مرابط، مرزدار.

مرزبندی: مرزکشی، تعیین حدومرز.

مرز: ۱. ثغر، حد، حدود، سامان، سرحد، قلمرو، کرانه؛ ۲. حاشیه، لبه، هامش؛ ۳. خطه، ناحیه؛ ۴. زمین، خاک؛ ۵. بوزه، شراب ≠ ۱. متن؛ ۲. بوم.

مرزدار: سرحددار، مرابط، مرزبان.

مرزنشین: اسم سرحدنشین، مرابط.

مرزوبوم: اقلیم، بوم‌وبر، خطه، زمین، سرزمین، قلمرو، کشور.

مرزی: ۱. مربوط به مرز؛ ۲. سرحدی؛ ۳. سرحدنشین.

مرسل: صفت ۱. پیغمبر، رسول، فرستاده، نبی؛ ۲. فرستاده شده، ارسال‌شده ≠ غیر مرسل.

مرسوم: اسم ۱. باب، رایج، عرفی، متداول، متعارف، مد، معمولی، معمول، مقرر؛ ۲. آیین، رسومات، رسم، سنت؛ ۳. جیره، مواجب ≠ نامتداول.

مرسوم‌شدن: متداول‌شدن، رایج‌شدن، ترویج‌یافتن، معمول‌شدن، باب‌شدن ≠ منسوخ‌شدن.

مرسی: ۱. ممنون، متشکر، سپاس‌گزار؛ ۲. تشکر، ممنون؛ ۳. ممنونم، متشکرم، سپاسگزارم.

مرشد: پیر، پیشوا، شیخ، قطب، مردکامل، مقتدا، ولی، هادی، هدایت‌گر ≠ مرید.

مرصاد: ۱. بزنگاه، کمینگاه، مکمن، نخیزگاه؛ ۲. رصدخانه، زیجگاه.

مرصع: آراسته، جواهرنشان، زرنشان، گوهرنشان.

مرضات: خشنودی، رضایت.

مرض: بیماری، درد، رنجوری، عارضه، کسالت، ناخوشی ≠ سلامتی، صحت، عافیت، تندرستی.

مرضع: دایه، ربیبه، شیرده، مرضعه.

مرضی: پسندیده، خوشایند، مقبول، مرضیه.

مرطوب: ۱. تر، خیس، نم، نمدار، نمسار، نمگین، نمناک، نمور، نموک؛ ۲. شرجی ≠ بی‌نم، خشک، یابس.

مرطوب‌شدن: نمدارشدن، نم‌شدن، نمگین‌شدن، نمناک گشتن، نمورگشتن، رطوبت‌دار‌شدن ≠ خشک‌شدن.

مرعا، مرعی: ۱. چراگاه، مرتع، مرغزار؛ ۲. چریدن؛ ۳. سبزه، علف، گیاه.

مرعوب: بیمناک، ترسان، ترسیده، سراسیمه، متوحش، مستوحش، هراسان، هراسیده.

مرعوب‌شدن: بیمناک‌شدن، متوحش‌شدن، هراسان‌گشتن، سراسیمه‌شدن، وحشت‌کردن، به وحشت‌افتادن.

مرعوب‌کردن: بیمناک‌کردن، متوحش‌ساختن، هراسان‌کردن، ترساندن، هراساندن، به‌وحشت‌افکندن، وحشت‌زده‌کردن.

مرعی: صفت ۱. رعایت، مراعات؛ ۲. رعایت‌شده، مراعات‌شده؛ ۳. ملحوظ، منظور، لحاظ، رعایت؛ ۴. رعایت‌کردن، لحاظ‌کردن.

مرغابی: ۱. بط؛ ۲. اردک.

مرغ: ۱. پرنده، طایر، طیر؛ ۲. ماکیان.

مرغ: ۱. چراگاه، مرغزار، مرتع؛ ۲. سبزه‌زار، علفزار، گیاه‌زار؛ ۳. چمن، علف؛ ۴. آب‌دهن.

مرغ‌حق: بایقوش، شباویز.

مرغ‌دار، مرغدار: پرورش‌دهنده مرغ و ماکیان.

مرغ‌داری، مرغداری: پرورشگاه مرغ و ماکیان.

مرغزار: چراگاه، راغ، راود، سبزه‌زار، علفزار، مرتع، مرغ، چمن‌زار.

مرغ‌مسیحا: خفاش، شب‌پره، مرغ مسیح.

مرغوا: ۱. تفال بد، فال بد، تطهیر؛ ۲. تفال؛ ۳. نفرین ≠ مروا.

مرغوب: پسندیده، دلپذیر، دلپسند، خوب، زیبا، دلخواه، مطلوب، مقبول، نیک، نیکو ≠ نامرغوب.

مرغوبیت: خوبی، مقبولیت، نیکویی.

مرغوله: صفت ۱. پیچ‌وتاب(زلف، گیسو)؛ ۲. زلف پیچیده؛ ۳. مجعد.

مرفق: آرنج، بازو، ساعد.

مرفوع: ۱. ضمه‌دار؛ ۲. بلندشده.

مرفه: آسوده، تنعم‌زده، متنعم، تن‌آسان، راحت، خوش، رفاه‌زده، رفاه‌مند، فارغ‌البال.

مرفین: ۱. جوهر تریاک؛ ۲. مایه‌هروئین؛ ۳. آلکالوئیدی مخدر و مسکن.

مرق: ۱. جوهر، رب، شیره، عصاره؛ ۲. رمق، نا، تاب‌وتوان؛ ۳. آش، شوربا.

مرقد: ۱. خوابگاه؛ ۲. آرامگاه، تربت، حرم، خاک‌جا، ضریح، قبر، گور، لحد، مدفن، مزار؛ ۳. تخت‌روان؛ ۴. مهد، گهواره؛ ۵. تابوت.

مرقع: اسم ۱. پاره، پاره‌پاره، تکه‌پاره، مندرس؛ ۲. مجموعه خط رقاع؛ ۳. مجموعه خوشنویسی‌ها.

مرقوم داشتن: نوشتن، تحریر‌کردن، به رشته تحریر درآوردن، مکتوب‌کردن، ترقیم‌کردن، مرقوم فرمودن.

مرقوم: اسم مکتوب، نامه، نبشته، مرقومه، نوشته، نوشته‌شده ≠ مسموع.

مرقومه: خط، دست‌خط، عریضه، کاغذ، مراسله، مکتوب، منشور، نامه، نوشته.

مرکب: اسم ۱. آمیخته، ممزوج ≠ بسیط؛ ۲. ترکیب‌یافته، تشکیل‌شده؛ ۳. جوهر.

مرکبات: ۱. آمیخته‌ها، ترکیبات ≠ مفردات، بسایط؛ ۲. درختان میوه(نارنج، لیمو، پرتقال، نارنگی، ).

مرکب: ۱. اسب، باره، راحله، سواری؛ ۲. کشتی.

مرکب‌دان: دوات.

مرکب‌شدن: ترکیب‌شدن، آمیختن، آمیخته‌شدن.

مرکب‌کردن: ترکیب‌کردن، آمیختن.

مرکز: ۱. بین، میان، میانه، وسط؛ ۲. پایگاه، جایگاه، قرارگاه، محفل؛ ۳. محور؛ ۳. کانون؛ ۴. قلب.

مرکزیت: تجمع، تمرکز.

مرکزی: اسم ۱. مربوط به‌مرکز، منسوب به مرکز؛ ۲. اصلی، عمده، مهم؛ ۳. مرکزنشین، پای‌تخت‌نشین؛ ۴. واقع‌شده در مرکز.

مرکور: جیوه، زیبق، سیماب.

مرکوز: جای‌گرفته، محکم، ثابت، برقرار.

مرگ‌آفرین: مرگ‌آور، مرگبار، مرگ‌زا، مقتل، مهلک.

مرگ: ۱. ارتحال، درگذشت، حتف، رحلت، فوت، مردن، منون، موت، میر، وفات ≠ هستی؛ ۲. اجل؛ ۳. زوال، فنا، نابودی، نیستی، هلاک ≠ حیات.

مرگ‌بار، مرگبار: کشنده، مرگ‌آفرین، مرگ‌آور، مرگ‌زا.

مرگ‌زا: مرگ‌آفرین، مرگ‌آور، مرگبار، کشنده، مهلک.

مرمت: ۱. ترمیم، تعمیر؛ ۲. احیا، اصلاح، بازسازی؛ ۳. اصلاح‌کردن، تعمیر‌کردن؛ ۴. آشتی، صلح.

مرمت‌شدن: ۱. تعمیر‌شدن، بازسازی‌شدن؛ ۲. اصلاح‌شدن، ترمیم‌شدن.

مرمت‌کردن: ۱. ترمیم‌کردن، تعمیر‌کردن؛ ۲. بازسازی‌کردن، به‌سازی‌کردن؛ ۳. اصلاح‌کردن، بهبود بخشیدن.

مرمرتراش: صفت ۱. مجسمه‌ساز، تندیسگر؛ ۲. حجار، سنگ‌تراش.

مرمر: رخام.

مرمرین: ۱. مرمری، ازجنس مرمر، شبیه مرمر، مرمرمانند؛ ۲. صاف، بلورین.

مرموز: ۱. اسرارآمیز، رازآلود، رازناک، رمزآلود، رمزی؛ ۲. ابهام‌آمیز، مبهم، معمایی؛ ۳. مشکوک؛ ۴. تودار، موذی؛ ۵. مار زیر کاه.

مرموق: صفت ملحوظ، منظور، نگریسته.

مروا: تفال‌خیر، فال‌نیک ≠ مرغوا.

مروارید: جمان، در، دریتیم، گوهر، لولو.

مروت: ۱. انسانیت، انصاف، رحم؛ ۲. جوانمردی، حمیت، غیرت؛ ۳. مردی، مردانگی.

مروج: صفت ترویج‌دهنده، رواج‌دهنده، مشوق.

مروج: چمنزارها، سبزه‌زارها، مرغزارها، چراگاهها.

مرور: ۱. تکرار، دوره؛ ۲. مطالعه؛ ۳. یادآوری؛ ۴. رفتن، طی، عبور، گذر، گذشتن.

مرور‌کردن: ۱. گذشتن، سپری‌شدن، عبور‌کردن؛ ۲. یادآوری‌کردن، به‌خاطر آوردن؛ ۳. مطالعه اجمالی‌کردن، از نظرگذرانیدن؛ ۴. تکرار‌کردن.

مروق: باده‌بی‌درد، پالوده، صاف، ناب ≠ درد.

مره: ۱. بار، دفعه، کرت، مرتبه؛ ۲. شمار، تعداد، عدد، تا؛ ۳. راه، گذر، گذرگاه، مسیر.

مره: زهره، صفرا.

مرهم: ۱. بریزه، پماد، روغن، ضماد، نوشدارو ≠ زخم؛ ۲. مسکن؛ ۳. التیام‌بخش.

مرهم‌رسان: صفت ۱. درمانگر، درمان‌کننده؛ ۲. التیام‌بخش؛ ۳. مرهم نه.

مرهون: درگرو، رهین، مدیون.

مریخ: ۱. بهرام؛ ۲. آهن، پولاد.

مریدانه: ۱. مریدوار؛ ۲. مشتاقانه.

مرید: ۱. پیرو، هواخواه ≠ مراد، مرشد؛ ۲. علاقه‌مند، دوستدار، محب؛ ۳. ارادتمند، ارادت‌کیش.

مریزاد: آفرین، احسنت (حرف‌تحسین).

مری: سرخ‌نای.

مریض: آهمند، بستری، بیمار، دردمند، رنجور، علیل، کسل، ناتوان، ناخوش، ناسالم ≠ تندرست، سالم.

مریض‌احوال: بیمارگونه.

مریض‌خانه، مریضخانه: بیمارستان، دارالشفاء، درمانگاه.

مریض‌داری: بیمارداری، پرستاری، تیمارداری، تیمارکشی.

مریض‌شدن: ۱. بیمارشدن، ناخوش‌شدن؛ ۲. تب گرفتن، تب داشتن؛ ۳. دردمند گشتن، آهمند‌شدن ≠ شفا‌یافتن، معالجه‌شدن.

مریض‌کردن: بیمار‌کردن، ناخوش‌کردن ≠ شفا‌دادن، معالجه‌کردن.

مریضی: ۱. بیماری، عارضه، کسالت، ناخوشی؛ ۲. علت؛ ۳. تب، درد.

مزاج: ۱. آمیزش، اختلاط؛ ۲. آمیختن، آمیخته‌شدن؛ ۳. خلق، سرشت، طبع، طبیعت، نهاد؛ ۴. وضعیت سلامتی؛ ۵. طینت، سرشت، خمیره، طبع؛ ۴. وضعیت، حالت؛ ۶. روال، شیوه؛ ۷. خلق‌وخو، رفتار.

مزاح: ۱. خوش‌طبعی، بذله، بذله‌گویی، خوشمزگی، خوش‌طبعی، شوخی، لطیفه، لودگی، مسخرگی، مطایبه، هزل؛ ۲. شوخی‌کردن، خوش‌طبعی‌کردن ≠ جدی.

مزاحمت: ۱. آزار، آزردن، اذیت، تزاحم، رنجه، زحمت؛ ۲. تصدیع، دردسر، صداع؛ ۳. پاپوش، گرفتاری؛ ۴. زحمت‌دادن، دردسر‌دادن، مصدع‌بودن.

مزاحم: صفت ۱. سربار، سرخر، مانع، متعرض، مخل، مصدع، موی دماغ؛ ۲. آزارنده، زحمت‌رسان؛ ۳. بیگانه، غریبه، نامحرم.

مزاحم‌شدن: زحمت‌دادن، مصدع‌شدن، موجبات زحمت فراهم‌کردن، زحمت‌افزا‌شدن، اذیت‌کردن، دردسر‌دادن، مایه‌زحمت‌شدن، تصدیع‌دادن.

مزار: ۱. آرامگاه، تربت، حرم، خاک‌جا، قبر، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مقبره؛ ۲. ضریح، زیارتگاه.

مزارستان: گورستان، قبرستان، دارالرحمه، خاک‌جا.

مزارع: کشتزارها، مزرعه‌ها.

مزارعه: ۱. زراعت‌کردن؛ ۲. عقد زراعت.

مزامیر: ۱. مزمارها، نی‌ها؛ ۲. سرودها، نشیدها.

مزاوجت: ۱. ازدواج، تزویج، زناشویی، عروسی، مناکحت، وصلت؛ ۲. ازدواج‌کردن، زناشویی‌کردن ≠ جدایی، طلاق.

مزاوجت‌کردن: ازدواج‌کردن، زن گرفتن، وصلت‌کردن، مناکحت‌کردن، زناشویی‌کردن، همسر گزیدن.

مزایا: امتیازات، امتیازها، برتری‌ها، رجحان‌ها، فزونی‌ها، فواید، مزیت‌ها، منافع.

مزایده: حراج ≠ مناقصه.

مزبله: ۱. آشغال‌دان، خاک‌روبه، زباله‌دان؛ ۲. آشغال‌دانی، زباله‌دانی.

مزبور: سابق‌الذکر، مذکور، نامبرده، یاد شده.

مزج: ۱. آمیختن؛ ۲. اختلاط، امتزاج؛ ۳. آمیزش.

مزجات: ۱. اندک، قلیل، کم، ناچیز؛ ۲. کم‌ارزش.

مزخرف بافتن: بیهوده گفتن، ژاژخایی‌کردن، حرف مفت زدن، بیهوده‌گویی‌کردن، جفنگ بافتن، چرت گفتن، لاطائلاث بافتن، لیچار بافتن، یاوه‌سرایی‌کردن.

مزخرف: ۱. بی‌معنی، بیهوده، ترهات، جفنگ، چرت، ژاژ، عبث، لاطائل، لغو، لیچار، مهمل، هجو، یاوه؛ ۲. بی‌ارزش، بی‌ارج، بی‌اهمیت؛ ۳. آراسته، ملتبس؛ ۴. آراسته شده، مذهب، زراندود.

مزدا: ۱. اهورامزدا ≠ اهریمن؛ ۲. خدا.

مزد: ۱. اجر، اجرت، بهره، پاداش، پاداشن، ثواب؛ ۲. حق‌العمل، حق‌القدم، دسترنج، کرایه؛ ۳. کارمزد، کمیسیون؛ ۴. جزا، عوض، مکافات؛ ۵. نصیب.

مزد بردن: بهره‌ور‌شدن، بهره‌مند‌شدن، اجرت گرفتن، پاداش گرفتن.

مزدبگیر: صفت ۱. اجیر، جیره‌خوار، مزدور؛ ۲. حقوق‌بگیر، مزدگیر.

مزد‌دادن: پاداش‌دادن، اجرت‌دادن.

مزدوج: ۱. جفت؛ ۲. زوج ≠ تک، تاق.

مزدوج: ۱. دوتایی، جفت‌شده؛ ۲. مثنوی.

مزدور: صفت ۱. اجیر، جیره‌خوار، خودفروخته، عامل، مزدبگیر، مواجب‌بگیر؛ ۲. عمله، فعله، کارگر ≠ بیکار؛ ۳. سپاهی، سرباز، لشکری.

مزرع: مزرعه، کشتزار.

مزرعه: پالیز، فالیز، کشتزار، کشتگاه، مزرع.

مزروع: اسم ۱. کشته؛ ۲. کاشته‌شده، زراعت‌شده.

مزعفر: زعفرانی، زردرنگ.

مزغان: ۱. موسیقی، موزیک، مزقان؛ ۲. موسیقیدان، موسیقی‌نواز.

مزکی: ۱. تزکیه‌شده؛ ۲. پاک‌کننده؛ ۳. پاک، پاکیزه؛ ۴. معرف، شناساننده.

مزلف: صفت ۱. زلف‌دار، زلفی؛ ۲. ژیگولو؛ ۳. قرتی، بچه‌قرتی.

مزله: لغزشگاه.

مزمار: ۱. نی، نای؛ ۲. چاکنای.

مزمزه: چشیدن، چشش.

مزمن: دیرپا، دیرینه، ریشه‌دار، کهنه ≠ حاد.

مزمن‌شدن: کهنه‌شدن، ریشه‌دار‌شدن.

مزورانه: ریاکارانه، محیلانه، مکارانه، منافقانه ≠ مخلصانه.

مزور: تزویرگر، حقه‌باز، دورو، ریاکار، فریبنده، محیل، مکار، منافق ≠ بی‌ریا، مخلص.

مزه پراندن: ۱. مزه‌ریختن، جوک گفتن، لطیفه گفتن، مزه‌پراکنی‌کردن، مزه‌پرانی‌کردن، مزه انداختن؛ ۲. شوخ‌طبعی‌کردن، خوش‌طبعی‌کردن.

مزه‌دادن: ۱. طعم‌داشتن، خوش‌طعم‌بودن؛ ۲. لذت‌بخش‌بودن، لذت‌دادن.

مزه‌دار: بامزه، خوشمزه، لذیذ، خوش‌طعم ≠ بدمزه، بی‌مزه، بی‌طعم.

مزه داشتن: ۱. لذت‌بخش‌بودن؛ ۲. خوش‌مزه‌بودن، طعم داشتن.

مزه: ۱. طعم؛ ۲. چاشنی؛ ۳. لذت؛ ۴. ذائقه؛ ۵. لوس؛ ۶. گزک، نقل؛ ۷. لطیفه، شوخی، جوک.

مزه‌کردن: ۱. چشیدن؛ ۲. تجربه‌کردن، آزمودن.

مزیت: امتیاز، اولویت، برتری، ترجیح، تفضل، تقدم، رجحان، فزونی، فضیلت، منفعت.

مزیت‌دادن: برتری‌دادن، رجحان‌دادن، اولویت‌دادن.

مزیت داشتن: ۱. برتری داشتن، رجحان داشتن، امتیاز داشتن؛ ۲. اولویت داشتن.

مزید: ۱. اضافی، افزونی، زیادت، بسیاری، فراوانی، زیادتی، زیادی ≠ قلت؛ ۲. افزودن، زیاد‌کردن؛ ۳. زیاد، افزون.

مزید‌شدن: اضافه‌شدن، افزون‌شدن، زیاد‌شدن ≠ کاهش‌یافتن.

مزید‌کردن: افزون‌کردن، اضافه‌کردن، زیاد‌کردن ≠ کاستن، کم‌کردن.

مزین: ۱. آراسته، پرداخته، مرتب ≠ ناآراسته؛ ۲. تزیین‌شده، متحلی، برآموده ≠ نامتحلی؛ ۳. نگارین.

مزین‌کردن: ۱. تزئین‌کردن، زینت‌دادن، مزین‌ساختن؛ ۲. آراستن، آرایش‌دادن.

مژدگان: خبرخوش، بشارت، مژده.

مژدگانی: ۱. بشارت، شادیانه، مژده؛ ۲. انعام، تشریف، مشتلق.

مژده: بشارت، خبر خوش، مبارک‌خبر، مژدگانی، مشتلق، نوید، وعده، وعید.

مژده‌دادن: بشارت‌دادن، خبر خوش‌دادن، نوید‌دادن.

مژده‌رسان: صفت ۱. بشیر، بشارت‌رسان، مژده‌دهنده، مژده‌ور، مژده‌فرما، بشارت‌دهنده، مبشر، نویدبخش؛ ۲. مشتلقچی؛ ۳. پیک، قاصد.

مژگان: ردیف‌مژه‌ها، موهای‌پلک، مژه‌ها.

مژه: ۱. موی پلک چشم؛ ۲. دنباله تارمانند یاخته‌ها، مژک.

مسئلت‌کردن: درخواست‌کردن، خواستن، خواهش‌کردن.

مسئلت، مسالت: ۱. درخواست، خواهش، خواستاری، آرزومندی، تقاضا، خواهان؛ ۲. طلب؛ ۳. مساله، مسئله، آرزومند‌بودن، خواهش‌کردن، طلب‌کردن، خواستن، تقاضا‌کردن؛ ۴. تکدی‌کردن، سوال‌کردن، پرسیدن، پرسش‌کردن، گدایی‌کردن.

مسئله‌آموز: اسم معلم، آموزگار، مربی.

مسئله‌ساز: مسئله‌زا، مشکل‌زا، مساله‌آفرین، مشکل‌ساز.

مسئله، مساله: ۱. امر، کار، موضوع؛ ۲. قضیه، مبحث، مطلب؛ ۳. پرسش، سوال؛ ۴. جریان، رویداد، ماجرا؛ ۵. حاجت، خواسته، درخواست، نیاز؛ ۶. مشکل، معضل، معما، دشواری.

مسئول: اسم ۱. مکلف، موظف، وظیفه‌مند؛ ۲. سرپرست، مامور، متصدی، مدیر؛ ۳. وظیفه‌شناس.

مسئولیت‌پذیر: متعهد ≠ مسئولیت‌گریز.

مسئولیت: ۱. تکلیف، کار، نقش، وظیفه؛ ۲. تعهد، رسالت؛ ۳. مأموریت.

مسا: ۱. اول شب، شبانگاه ≠ صباح؛ ۲. مغرب.

مسابقات: ۱. مسابقه‌ها، آزمون‌ها، امتحانات، آزمایش‌ها، کنکورها؛ ۲. سبقت‌گیری‌ها.

مسابقه: ۱. آزمایش، آزمون، امتحان، کنکور؛ ۲. پیشی، تاخت، رقابت، سبقت، هم‌چشمی؛ ۳. پیشی گرفتن، پیش افتادن، سبقت گرفتن؛ ۴. تاختن؛ ۵. جنگیدن.

مساجد: مسجدها، نمازخانه‌ها، مسگت‌ها.

مساحت: ۱. سطح؛ ۲. اندازه‌گیری، پیمایش.

مساحت‌کردن: اندازه گرفتن، مساحی‌کردن، مساحت گرفتن، اندازه‌گیری‌کردن، مساحت‌گیری‌کردن، پیمودن.

مساح: زمین‌پیما، پیماینده، مساحت‌کننده، مساحت‌گر.

مسارعت: ۱. شتاب، تعجیل، سرعت؛ ۲. سبقت؛ ۳. شتافتن، شتاب‌کردن، تندشتافتن؛ ۴. بریکدیگر پیشی گرفتن.

مساعدت داشتن: دستگیری‌کردن، کمک‌کردن، مدد‌کردن، معاضدت‌کردن، یاری‌کردن.

مساعدت: دستگیری، غوث، کمک، مدد، مظاهرت، معاضدت، همراهی، یاری، یاوری.

مساعدت‌کردن: دستگیری‌کردن، کمک‌کردن، همراهی‌کردن، مدد‌کردن، معاضدت‌کردن، یاری‌کردن.

مساعد: صفت ۱. سازگار، مطلوب، مناسب، موافق؛ ۲. معاضد، یار، یاور؛ ۳. هم‌بازو، همراه ≠ نامساعد.

مساعد‌شدن: ۱. مناسب‌شدن؛ ۲. موافق‌شدن، سازگار‌شدن.

مساعده: آرمون، بیعانه، پیش‌پرداخت، پیش‌مزد، تقاوی.

مساعی: ۱. اهتمام، تلاش، جد، جهد، سعی، کوشش؛ ۲. سعی‌ها، کوشش‌ها.

مسافات: مسافت‌ها، فاصله‌ها، فواصل.

مسافت: بعد، دوری، فاصله.

مسافح: زناکار، زانی ≠ زانیه.

مسافرت: جهانگردی، سفر، سیاحت، سیر ≠ حضر.

مسافرت‌کردن: سفر‌کردن، مسافرت رفتن، سفر رفتن.

مسافرخانه: مهمان‌پذیر، مهمانخانه، هتل.

مسافر زدن: ۱. مسافر سوار‌کردن؛ ۲. مسافرگیری‌کردن.

مسافر: ۱. سفرکننده؛ ۲. توریست، جهانگرد، سیاح، مهاجر.

مسافهه: ۱. دشنام دهی، ناسزاگویی، فحاشی؛ ۲. دشنام‌دادن، سقط گفتن، فحش‌دادن؛ ۳. سفاهت‌کردن، نادانی‌کردن؛ ۴. شراب بارگی، شراب‌باره‌بودن، دائم‌الخمر‌بودن.

مساقات: ۱. آبیاری، آبدهی؛ ۲. غرس نهال؛ ۳. سهم‌بری از درختکاری.

مساکن: مسکن‌ها، خانه‌ها، منازل، منزل‌ها.

مساکین: بی‌بضاعت‌ها، بیچارگان، بینوایان، تهیدستان، فقیران، فقرا، مسکینان، مسکین‌ها ≠ اغنیا، ثروتمندان.

مسالک: ۱. مسلک‌ها، طریقه‌ها، آئین‌ها؛ ۲. راهها؛ ۳. جغرافیا.

مسالمت: آرامش، آشتی، آشتی‌خواهی، آشتی‌طلبی، خوش‌رفتاری، سازش، سازگاری، سلامت‌جویی، صلح‌جویی، صلح‌طلبی، ملایمت.

مسالمت‌آمیز: صفت آشتی‌جویانه، صلح‌آمیز، صلح‌جویانه، صلح‌طلبانه ≠ قهرآمیز.

مسالمت‌جویی: آشتی، آشتی‌خواهی، آشتی‌جویی، آشتی‌طلبی، صلح‌جویی، صلح‌خواهی ≠ جنگ‌جویی.

مسامح: صفت اهمالگر، تنبل، سهل‌انگار، کاهل، متهاون، مسامحه‌گر ≠ ساعی، کوشا.

مسامحه: اهمال، تسامح، تساهل، تعلل، تغافل، تکاهل، تهاون، سستی، طفره، غفلت، کاهلی، کوتاهی، مماشات، مماطله ≠ جدیت.

مسامحه داشتن: ۱. اهمال‌کردن، اهمال ورزیدن، کوتاهی‌کردن، سستی‌کردن، قصور ورزیدن، کاهلی‌کردن؛ ۲. آسان‌گرفتن، سهل انگاشتن؛ ۳. طفره رفتن؛ ۴. به‌تاخیر انداختن.

مسامحه‌شدن: کوتاهی‌شدن، اهمال‌شدن، سهل‌انگاری‌شدن، تغافل‌شدن.

مسامحه‌کردن: ۱. اهمال‌کردن، اهمال ورزیدن، کوتاهی‌کردن، سستی‌کردن، قصور ورزیدن، کاهلی‌کردن؛ ۲. آسان گرفتن، سهل انگاشتن؛ ۳. طفره رفتن؛ ۴. به‌تاخیر انداختن.

مساوات: ۱. برابری، تساوی، تعادل، همسانی؛ ۲. برابر‌بودن ≠ نابرابری.

مساوات‌طلب: مساوات‌خواه، عدالت‌خواه.

مساوی: به‌اندازه، برابر، متساوی، معادل، هم‌تراز و هم‌سان، هم‌سر، هم‌میزان، هم‌وزن، یکسان ≠ نامساوی.

مساوی‌شدن: برابرشدن، هم‌اندازه‌شدن، یکسان‌شدن، معادل‌شدن.

مساهرت: ۱. شب‌زنده‌داری، بیتوته، شب‌بیداری؛ ۲. شب را باهم به روز آوردن، شب‌زنده‌داری‌کردن.

مسایل، مسائل: ۱. سوال‌ها، سوالات، مساله‌ها، پرسش‌ها ≠ پاسخ‌ها؛ ۲. مشکل‌ها، دشواری‌ها، گرفتاری‌ها، مشکلات؛ ۳. مطالب، قضایا، مباحث، موضوعات، موضوع‌ها؛ ۴. امور شرعی ≠ اجوبه.

مسبب: صفت ۱. باعث، سبب، علت، محرک، موجب، واسطه؛ ۲. وسیله‌ساز.

مسبح: تسبیح‌خوان، تسبیح‌گر، تسبیح‌کننده.

مسبوق: اسم ۱. آینده، بعدازاین ≠ سابق؛ ۲. آشنا، آگاه، مخبر، مقدم، وارد، واقف.

مسبوق‌شدن: آگاه‌شدن، باخبر‌شدن، اطلاع‌یافتن، مطلع گشتن.

مسبوق‌کردن: آگاه‌کردن، باخبر‌کردن، مطلع‌ساختن، اطلاع‌دادن.

مست: ۱. اندوه، حزن، غم؛ ۲. شکایت، شکوائیه، گلایه، گله.

مستانه: صفت مست‌وار، مانندمستان، سرخوشانه، سرمستانه.

مستاجر: اجاره‌دار، اجاره‌نشین، کرایه‌نشین ≠ موجر.

مستاصل: ۱. بیچاره، بی‌نوا، ناتوان، درمانده، وامانده؛ ۲. مجبور؛ ۳. زله، لابد؛ ۴. بدبخت، پریشان‌حال، شوربخت.

مستاصل‌شدن: ۱. درمانده‌شدن، ناتوان گشتن، بیچاره‌کردن؛ ۲. بدبخت‌شدن، پریشان گشتن؛ ۳. نابود‌شدن.

مستاصل‌کردن: ۱. درمانده‌کردن، ناتوان‌کردن، به استیصال کشاندن، عاجز‌کردن، بیچاره‌کردن؛ ۲. نابود‌کردن، ریشه‌کن‌کردن.

مستانس: انس‌گیرنده، خوگر، مانوس‌شونده.

مستانس‌شدن: انس‌گرفتن، خو گرفتن، مانوس‌شدن.

مستبد: استبدادگرا، خودخواه، خودرای، خودسر، خودکامه، دیکتاتورماب، دیکتاتورمنش، زورگو، قلدر، لجوج، مطلق‌العنان، استبدادطلب، یک‌دنده، ≠ دموکرات، دموکرات‌منش، مردم‌گرا.

مستبدانه: استبدادگرایانه، خودسرانه، خودکامانه، دیکتاتورمابانه، دیکتاتورمنشانه، لجوجانه ≠ دموکرات‌منشانه.

مستبصر: بینا، بینادل.

مستبعد: ۱. بعید، دور، دور ازذهن ≠ قریب، نزدیک؛ ۲. دور ازواقعیت، ناممکن.

مستتر: ۱. پنهان، پوشیده، مستور، نهان، نهفته؛ ۲. پناهگاه، مخفیگاه ≠ آشکار.

مستثنا: ۱. استثنا، جدا؛ ۲. استثناء‌شده؛ ۳. خارج از شمول حکم؛ ۴. مشخص، ممتاز.

مستثنا‌شدن: استثناشدن، جدا‌شدن.

مستجاب: اجابت‌شده، برآورده، پذیرفته، مقبول، پذیرفته‌شده.

مستجاب‌شدن: برآورده‌شدن، اجابت‌شدن، پذیرفته‌شدن.

مستجاب‌کردن: برآوردن، اجابت‌کردن، برآورده‌کردن، پذیرفتن.

مستجیب: پذیرنده، اجابت‌کننده، مستجاب‌کننده، اجابت‌گر.

مستجیر: پناه‌جو، زنهارخواه ≠ زنهارده.

مستحب: پسندیده، نیکو، روا، جایز ≠ واجب، حرام، مکروه، مباح.

مستحسن: پسندیده، خوب، ستوده، نغز، نیک، نیکو ≠ قبیح.

مستحضر: آگاه، باخبر، خبردار، درجریان، مخبر، مطلع، واقف ≠ بی‌خبر.

مستحضر‌شدن: آگاه‌شدن، اطلاع‌یافتن، باخبر‌شدن، مطلع‌شدن، واقف‌شدن ≠ غافل‌شدن، بی‌خبرماندن.

مستحضر‌کردن: آگاه‌کردن، اطلاع‌دادن، خبردار‌کردن، مطلع‌ساختن، واقف‌ساختن ≠ غافل‌کردن، بی‌خبرگذاشتن.

مستحفظ: پاسبان، پاسدار، حارس، دربان، سرایدار، قراول، گارد، محافظ، مراقب، مهیمن، نگهبان.

مستحق: ۱. درخور، سزاوار، شایسته، لایق، مستوجب؛ ۲. بی‌نوا، محتاج، فقیر، نیازمند ≠ بی‌نیاز؛ ۳. واجب‌الزکوه.

مستحکم: استوار، جزم، حصین، سخت، قائم، محکم ≠ سست.

مستحکم‌شدن: استوارگشتن، پراستحکام‌شدن، محکم‌شدن.

مستحیل: اسم ۱. استحاله، تغییریافته، دگرگون، مبدل، مستهلک؛ ۲. محال، ناممکن؛ ۳. مکار، حیله‌گر، محیل.

مستحیل‌شدن: استحاله‌شدن، تبدیل‌شدن، تغییر‌یافتن، مبدل‌شدن.

مستخدم: ۱. اداری، عضو، کادر، کارمند، مامور؛ ۲. بنده، چاکر، خادم، خدمتکار، غلام، گماشته، نوکر ≠ رئیس، کارفرما.

مستخدمه: خادمه، خدمتکار، کلفت ≠ ارباب.

مستخرج: استخراج‌شده، بیرون‌آورده‌شده.

مستخلص: ۱. خلاص‌شده، رهاشده، آزادشده، نجات‌یافته، نجات‌داده‌شده ≠ گرفتار؛ ۲. آزاد، رها، ول ≠ اسیر.

مستخلص‌شدن: ۱. آزاد‌شدن، رهایی‌یافتن، رها‌شدن؛ ۲. نجات‌یافتن؛ ۳. خلاص‌شدن.

مستدام: پایدار، پاینده، پیوسته، دایم، همیشگی، جاودان، دائمی، مدام ≠ ناپایدار.

مستدعی: تقاضامند، خواستار، خواهشمند، متمنی.

مستدعی‌شدن: تقاضا‌کردن، استدعا‌کردن، خواهش‌کردن، خواستارشدن.

مستدل: مبرهن، محکم، منطقی، مدلل ≠ نامستدل، غیرمستدل.

مستدیر: اسم حلقه، دایره، گرد، مدور ≠ مسطح.

مستراح: آبریز، توالت، دستشویی، مبال، مبرز.

مسترد: پس‌داده‌شده، برگردانده‌شده، برگشته، استرداد شده.

مسترد داشتن: پس‌دادن، برگرداندن، استرداد‌کردن، رد‌کردن ≠ پس گرفتن.

مستزید: ۱. آزرده، رنجیده، رنجیده‌خاطر؛ ۲. گله‌مند، شاکی؛ ۳. زیاده‌خواه، زیاده‌طلب.

مست: اسم ۱. سرخوش، نشئه، نشئه‌ناک، می‌زده، شراب‌زده، ملنگ، کیفور؛ ۲. خمار، خمارین، خمارآلود، خمارآلوده، مخمور؛ ۳. خراب، طافح؛ ۴. مدهوش، لایعقل؛ ۵. بی‌خود، بی‌خویشتن، از خودبی‌خود، مجذوب؛ ۶. بی‌خبر، غافل، غفلت‌زده؛ ۷. هیجان‌زده؛ ۸. مغرور، متکبر

مستشار: ۱. رایزن، مشاور، مشیر؛ ۲. کارشناس (خارجی).

مست‌شدن: ۱. سرمست‌شدن، سرخوش‌شدن، نشئه‌شدن؛ ۲. بی‌خودگشتن، از خودبی‌خود‌شدن، مجذوب‌شدن؛ ۳. مدهوش‌شدن، بی‌هوش‌شدن؛ ۴. مغرور گشتن، غره‌شدن؛ ۵. هیجان‌زده‌شدن.

مستشرق: خاورشناس، شرق‌شناس، مشرق‌شناس ≠ مستغرب.

مستشعر: ۱. آگاه، مطلع، دانا، اندیشمند؛ ۲. اندیشناک، ترسان، نگران، بیمناک.

مستشفا، مستشفی: بیمارستان، درمانگاه، مریض‌خانه، شفاخانه، دارالشفاء ≠ دارالمجانین، دیوانه‌خانه.

مستضعف: ۱. ضعیف، محروم ≠ مستکبر؛ ۲. ضعیف‌نگهداشته‌شده؛ ۳. فقیر، تنگدست، بی‌نوا، بی‌بضاعت؛ ۴. ناتوان، درمانده.

مستطاب: ۱. پاک، پاکیزه، منزه، طیب؛ ۲. شایسته، درخور.

مستطیع: بی‌نیاز، توانگر، ثروتمند، دارا، دولتمند، غنی، مالدار، متعین، متمکن، متمول، متنعم، مستغنی، منعم ≠ نامستطیع.

مستظهر: امیدوار، پشتگرم، متکی.

مستظهر‌شدن: دل‌گرم‌شدن، پشت‌گرم‌شدن.

مستظهر‌کردن: پشت‌گرم‌کردن، دل‌گرم‌کردن.

مستعار: ۱. عاریه، عاریتی؛ ۲. قرضی؛ ۳. جعلی، ساختگی؛ ۴. بدلی، عوضی ≠ حقیقی.

مستعجل: زودگذر، شتاب‌زده، شتابناک، عجول.

مستعد: ۱. زرنگ، باهوش، بااستعداد؛ ۲. آماده، حاضر، مهیا؛ ۳. سازور، سزاوار، قابل، لایق؛ ۴. بارور، حاصل‌خیز ≠ غیرمستعد، نامستعد.

مستعد‌شدن: آماده‌شدن، مهیا گشتن.

مستعصم: پناه‌جو، پناه‌خواه، متوسل، ملتجی.

مستعفی: استعفاکننده، کناره‌گیرنده، استعفاکرده.

مستعفی‌شدن: کناره‌گیری‌کردن (ازشغل، مقام)، استعفا‌دادن.

مستعمره: سرزمین تحت‌استعمار، استعمارزده، کلنی.

مستعمل: ۱. دست‌دوم، فرسوده، کارکرده، کهنه، نیمدار ≠ نو؛ ۲. معمول، رایج، متداول ≠ منسوخ.

مستغرب: عجیب، غریب، شگفت ≠ عادی.

مستغرب: غرب‌شناس، باخترشناس ≠ شرق‌شناس.

مستغرق‌شدن: ۱. غرق‌شدن، فرو رفتن؛ ۲. غوطه‌ور‌شدن؛ ۳. سرگرم‌شدن؛ ۴. مجذوب‌شدن.

مستغرق: غرق، غرقه، غوطه‌ور، مجذوب.

مستغلات: ۱. املاک‌اجاری؛ ۲. زمین‌های غله‌خیز.

مستغل: ۱. اجاری، اجاره‌ای، ملک‌اجاری؛ ۲. اجره، غله؛ ۳. غله‌دار؛ ۴. غله‌خیز.

مستغنی: ۱. بی‌نیاز، خودکفا؛ ۲. توانگر، ثروتمند، دارا، غنی ≠ محتاج، بی‌نیاز.

مستغنی‌شدن: ۱. بی‌نیاز‌شدن، خودکفا‌شدن؛ ۲. ثروتمند‌شدن، داراشدن، غنی‌شدن.

مستغنی‌کردن: ۱. بی‌نیاز گردانیدن، خودکفا‌کردن؛ ۲. غنی‌ساختن، به مال و مکنت رساندن، ثروتمند‌کردن.

مستفاد‌شدن: استنباط‌شدن، دریافت‌شدن، برگرفته‌شدن، درک‌شدن، مفهوم‌شدن.

مستفاد: ۱. مفهوم‌شده، افاده‌شده، دانسته‌شده، استنباطشده، برگرفته، حاصل‌شده؛ ۲. سودرسان، فایده‌رسان.

مستفرنگ: اسم فرنگی‌ماب، اروپایی‌ماب، غرب‌زده ≠ مستعرب.

مستفسر: جست‌وجوگر، جوینده، متجسس، متفحص.

مستفید: برخوردار، بهره‌مند، بهره‌ور، بهره‌یاب، متمتع، منتفع.

مستفید‌شدن: برخوردار‌شدن، بهره‌مند‌شدن، منتفع گشتن، سودبردن، بهره گرفتن.

مستفیض‌شدن: فیض‌بردن، برخوردار‌شدن، بهره‌مند‌شدن.

مستفیض: ۱. فیض‌بر، فیض‌برنده، مستفید؛ ۲. برخوردار، بهره‌گیر، بهره‌ور.

مستفیض‌کردن: بهره‌مند‌کردن، برخوردار‌کردن، فیض رساندن.

مستقبل: آتی، آتیه، آینده ≠ حال، گذشته.

مستقر: استوار، برقرار، پابرجا، پایدار، ثابت، جایگزین، استقراریافته، جای‌گیر، ساکن، محکم.

مستقر‌شدن: ۱. استقرار‌یافتن، قرار گرفتن، جایگزین‌شدن، ساکن‌شدن، جا گرفتن؛ ۲. پابرجا‌شدن، قرارگرفتن.

مستقر‌کردن: ۱. قرار‌دادن، استقرار‌دادن، جا‌دادن؛ ۲. تثبیت‌کردن، برپا داشتن.

مستقل: ۱. آزاد، خودمختار، ناوابسته، خودگردان، خودفرمان، غیروابسته، مختار؛ ۲. جدا؛ ۳. جداگانه، علی‌حده ≠ غیرمستقل، وابسته.

مستقلاً: آزادانه، بالاستقلال، خودمختارانه.

مستقل‌شدن: ۱. استقلال‌یافتن، آزاد‌شدن، خودگردان‌شدن؛ ۲. جدا‌شدن، متکی به خود‌شدن.

مستقیماً: ۱. بلاواسطه، بی‌واسطه، راساً؛ ۲. سرراست ≠ باواسطه.

مستقیم: صفت ۱. راست، سرراست، صاف؛ ۲. بی‌واسطه، بلاواسطه، مستقیماً ≠ کج؛ ۳. درست، صحیح؛ ۴. زنده.

مستکبر: صفت ۱. استثمارگر، امپریالیست، سرمایه‌دار، طاغوتی؛ ۲. گردن‌کش؛ ۳. متکبر، مغرور ≠ مستضعف؛ ۴. زورگو، قدرت‌طلب؛ ۵. جهان‌خوار.

مست‌کردن: ۱. مست‌شدن، شراب‌زده‌شدن، سرمست‌کردن؛ ۲. شیفته‌کردن، شیدا‌کردن، بی‌قرار‌کردن؛ ۳. غفلت‌زده‌کردن، غافل‌کردن.

مستلزم: ۱. بایسته، شایسته، لازمه؛ ۲. متضمن، مسبب، موجب.

مستمر: ادامه‌دار، پیوسته، پیگیر، جاودانه، دائمی، مدام، مداوم، همیشگی ≠ موقت.

مستمرمستمر‌شدن: استمرار‌یافتن، ادامه داشتن، تداوم‌یافتن، ادامه‌دار‌بودن.

مستمری‌بگیر: بازنشسته، وظیفه‌بگیر، وظیفه‌خور ≠ شاغل.

مستمری: جیره، حقوق، حقوق بازنشستگی، راتب، راتبه، رسم، شهریه، عطیه، ماهیانه، مشاهره، مقرری، مواجب، وظیفه.

مستمسک: ۱. آتو، آویزگاه، بهانه، دستاویز، گزک؛ ۲. سند، وسیله.

مستمسک قرار‌دادن: بهانه‌کردن، دستاویز‌ساختن، دستاویز قرار‌دادن.

مستمع: ۱. سامع، شنوا، شنونده، نیوشا ≠ متکلم، گوینده؛ ۲. مخاطب ≠ متکلم.

مستمندانه: ۱. فقیرانه، مفلسانه؛ ۲. غمگنانه، اندوهناکانه.

مستمند: ۱. بدبخت، بیچاره، بی‌نوا، فقیر، تهی‌دست، محتاج، مفلس، نیازمند ≠ دارا، منعم؛ ۲. گله‌مند، شاکی؛ ۳. غمگین، غمناک، اندوهناک.

مستنبط: استنباطکننده، ادراک‌کننده، دریابنده.

مستند: ۱. اصیل، متقن، معتبر، معتمد، وثیق؛ ۲. دلیل، سند ≠ غیرمستند، نامستند؛ ۳. واقعی؛ ۴. منسوب؛ ۵. متکی.

مستندسازی: ۱. معتبرسازی، مدلل سازی؛ ۲. فیلم‌سازی(براساس واقعیات عینی).

مستند‌کردن: ۱. منسوب‌کردن، نسبت‌دادن، اسناد‌دادن؛ ۲. موثق‌ساختن، مدلل‌ساختن.

مستنطق: بازپرس، بازجو ≠ متهم.

مستنکر: ۱. مکروه؛ ۲. زشت، قبیح، ناپسند ≠ مستحن؛ ۳. ناخوش‌آیند.

مستوجب: درخور، زیبنده، سزاوار، شایسته، لایق، مستحق.

مستوحش: بیمناک، ترسیده، خوفناک، مرعوب، وحشت‌زده.

مستوحش‌شدن: وحشت‌زده‌شدن، ترسیدن، هراسناک گشتن.

مستودع: صفت ۱. ودیعه‌گیر؛ ۲. امین؛ ۳. ودیع ≠ مودع.

مستور: ۱. پنهان، پوشیده، مختفی، مخفی، مستتر، مکتوم، مکنون، ملبس، ناآشکار، ناپدید، ناپیدا، نهفته؛ ۲. محجوب، مقنع؛ ۳. پرده‌نشین، مستوره، پاکدامن، عفیف؛ ۴. نقابدار ≠ پیدا، نامستور.

مستور‌کردن: پنهان‌کردن، مخفی نگاه داشتن، پوشاندن، مکتوم نگاه‌داشتن.

مستوره: پردگی، زن، مخدره، مقنع، ناموس، نهفته‌رو.

مستوری: ۱. پوشیدگی؛ ۲. پرده‌نشینی؛ ۳. پاکدامنی، عفت، پارسایی.

مستوفا: ۱. تام، تمام، جامع، فراگیر، کامل، مبسوط، وافی؛ ۲. استیفاشده ≠ مجمل.

مستوفی: خزانه‌دار، خزانه‌دار کل، محاسب.

مستولی: چیره، غالب، فایق، مسلط ≠ مغلوب.

مستولی‌ساختن: مسلط‌ساختن، استیلا‌دادن، فایق‌کردن.

مستولی‌شدن: استیلا‌یافتن، تسلط‌یافتن، دست‌یافتن، چیره‌شدن، فایق آمدن، مسلط‌شدن.

مستوی: ۱. تخت، صاف، مسطح، هموار؛ ۲. راست، مستقیم؛ ۳. برابر، یکسان.

مستهجن: بد، رکیک، زشت، قبیح، مبتذل، ناپسند ≠ مستحسن.

مستهلک‌شدن: ۱. نیست‌شدن، نابود‌شدن، محو‌شدن، ازمیان رفتن، هلاک‌شدن، معدوم‌شدن؛ ۲. به تدریج دین اداشدن، تادیه‌شدن (تدریجی قرض)؛ ۳. فرسوده‌شدن؛ ۴. مستحیل‌شدن.

مستهلک‌کردن: ۱. به تدریج وام پرداختن؛ ۲. نابود‌کردن، هلاک‌کردن، از بین بردن.

مستهلک: اسم ۱. نیست‌شده، نحوشده، نابود، نابودشده، نابودگردیده، معدوم، ازمیان‌رفته؛ ۲. پرداخت‌تدریجی دین.

مستی‌بخش: ۱. سکرآور، مستی‌زا، مستی‌آفرین، نشئه‌زا؛ ۲. مسکر.

مستی: بی‌خودی، سرخوشی، سکر، مخموری، نشئه ≠ هوشیاری، صحو.

مستی: ۱. غم، اندوه، غصه؛ ۲. شکوه، شکایت، گلایه.

مسجد: سجده‌گاه، عبادتگاه، مسکت، مسگت، مصلا، نمازگاه، نمازخانه.

مسجدی: ۱. نمازخوان، مسجدرو، اهل مسجد؛ ۲. مربوط به مسجد؛ ۳. زاهد، عبادت‌کار، مومن.

مسجع: قافیه‌دار، مقفی، موزون، سجع‌دار.

مسجل: تسجیل، حتمی، قطعی، محقق، مدلل، مستند، مسلم، مشخص، معین ≠ پادرهوا، غیرقطعی، غیرمسجل، نامدلل، نامعلوم.

مسجل‌شدن: ۱. قطعی‌شدن، محرز‌شدن، حتمی‌شدن؛ ۲. ثبت‌شدن.

مسجل‌کردن: ۱. قطعی‌کردن، محرز‌کردن، حتمی‌کردن؛ ۲. تسجیل‌کردن.

مسحور: ۱. جادوشده، مجذوب؛ ۲. فریفته، مفتون، شیفته.

مسحور‌شدن: ۱. سحرشدن، جادو‌شدن؛ ۲. فریفته‌شدن، مجذوب‌شدن.

مسحور‌کردن: ۱. جادو‌کردن، سحر‌کردن؛ ۲. مجذوب‌کردن، شیفته‌کردن، شیفتن.

مسخ: ۱. تغییر هیئت، تغییرصورت، دگرگون‌سازی؛ ۲. انتقال روح انسان به‌بدن حیوان.

مسخر: صفت ۱. تسخیر، تصرف، فتح؛ ۲. رام، مطیع.

مسخر‌ساختن: تسخیر‌کردن، به‌تصرف درآوردن، تصرف‌کردن، مسخر‌کردن، گشودن، به تسخیر خود درآوردن.

مسخر‌شدن: ۱. تسخیر‌شدن، به تصرف درآمدن؛ ۲. فرمان‌بردارشدن، مطیع‌شدن، رام‌شدن.

مسخر‌کردن: ۱. تسخیر‌کردن، به‌تصرف درآوردن، تصرف‌کردن، مسخر‌ساختن، گشودن، به تسخیر خود درآوردن، مسخر گرداندن، مسخر گردانیدن؛ ۲. تحت انقیادخود درآوردن، مطیع‌کردن، فرمان‌بردار‌کردن.

مسخرگی: دلقک‌بازی، شوخی، لودگی، مزاح، استهزا، سخریه.

مسخره‌آمیز: خنده‌دار، تمسخرآلود، ریشخندآمیز، مضحک ≠ جدی.

مسخره: ۱. استهزا، تمسخر، ریشخند، زمترا، سخریه، فسوس، لودگی، مزاح؛ ۲. خنده‌دار، شوخی، طنز؛ ۳. هجا، هجو، هزل؛ ۴. دلقک، شوخ، لوده، مزاح، مقلد؛ ۵. مضحکه، ملعبه.

مسخره‌بازی: ۱. تمسخر؛ ۲. کار ناشایست، کار بیهوده.

مسخره‌کردن: ۱. استهزا‌کردن، تمسخر‌کردن، ریشخند‌کردن، به‌سخره گرفتن؛ ۲. دست انداختن.

مسخ‌شدن: تغییرشکل‌دادن، زشت‌شدن، بدشکل‌شدن.

مسدس: ۱. شش‌ضلعی، شش‌گوشه؛ ۲. شش رکنی؛ ۳. شش‌عنصری ≠ مخمس.

مسدود: بست، بسته، بند، سد، گرفته، مقفل ≠ مفتوح، باز، گشوده.

مسدود‌کردن: ۱. بستن؛ ۲. بند آوردن؛ ۳. سد‌کردن ≠ باز‌کردن.

مسرت‌آمیز: سرورانگیز، شادی‌انگیز، مسرت‌انگیز، مسرت‌بخش، نشاط‌آور.

مسرت: ابتهاج، بهجت، خوشحالی، خوشی، سرور، شادمانی، شادی، شعف ≠ اندوه، ضراء، غم.

مسرت‌انگیز: بهجت‌افزا، سرورانگیز، شادی‌بخش، مسرت‌آمیز، مسرت‌بار، مسرت‌بخش، نشاطآور ≠ غم‌انگیز.

مسرت‌بخش: سرورانگیز، مسرت‌آمیز، مسرت‌بار، شادی‌بخش، نشاط‌آور، سرورآمیز، نشاط‌انگیز، شادی‌آور، شادی‌زا، خوشحال‌کننده.

مسرت‌زا: شادی‌بخش، نشاط‌آور، سرورآمیز، نشاط‌انگیز، شادی‌آور، شادی‌زا، خوشحال‌کننده.

مسرت: ۱. شادی، شعف، شادمانی، سرور، نشاط؛ ۲. شاد‌شدن، شادمانی‌کردن، نشاطمند‌شدن.

مسرف: اسراف‌کننده، اسراف‌گر، اسراف‌گرا، اسراف‌کار، بادبه‌دست، متلف، خراج، گشادباز، مبذر، ول‌خرج ≠ مقتصد.

مسرور: بانشاط، خرم، خشنود، خندان، خوش، خوشحال، خوشوقت، دلشاد، سرحال، سرخوش، شاد، شادان، شادمان، محظوظ، مشعوف ≠ مغموم.

مسرور‌شدن: شادشدن، بانشاط‌شدن، شادمان گشتن، مشعوف‌شدن، خوشحال‌شدن.

مسرور‌کردن: شاد‌کردن، خوش‌حال‌کردن، شادمان‌کردن، مشعوف‌کردن ≠ مغموم‌کردن، غمگین‌ساختن.

مسروقه: به‌سرقت‌رفته، دزدیده‌شده، مسروق.

مسری: اپیدمی، سرایت‌کننده، واگیر، واگیردار، مسریه ≠ نامسری.

مس: ۱. سایش، دستمالی، لمس؛ ۲. لمس‌کردن، سودن، دست مالیدن؛ ۳. جنون، دیوانگی.

مسطح: ۱. پهن، تخت، صاف، مستوی، هاموار، هموار ≠ ناصاف؛ ۲. طراز ≠ نامسطح.

مسطح‌کردن: صاف‌کردن، هموار‌کردن، تخت‌کردن ≠ ناهموار‌کردن.

مسطره: خطکش.

مسطور: نبشته مرقومه، مکتوب، مرقوم، مسطوره، نوشته ≠ منقول.

مسعود: ۱. خوشبخت، سعادتمند، نیک‌بخت؛ ۲. مبارک، خجسته، میمون، همایون ≠ نامیمون، نامبارک.

مسقطالراس: زادگاه، زادبوم، مولد، میهن، وطن.

مسقطی: حلوا، حلوای لاری.

مسقف: سقف‌دار، سرپوشیده ≠ روباز، بی‌سقف.

مسکر: اسم ۱. باده، شراب، عرق، مشروب، می، نبیذ؛ ۲. مستی‌بخش، نشئه‌زا ≠ خماربخش، خمارآلود، خمارزا.

مسکن: آرام‌بخش، آرامش‌بخش، تسکین‌ده، تسکین‌دهنده.

مسکنت‌آمیز: مسکنت‌بار، فقیرانه، مسکینانه.

مسکنت: ۱. افلاس، بیچارگی، مسکینی، درویشی، بی‌چیزی، بی‌نوایی، تنگدستی، تهیدستی، فقر ≠ رفاه، توانگری؛ ۲. عجز، درماندگی، ضعف.

مسکنت‌بار: مسکنت‌آمیز، مسکنت‌آلود، توام با فقر، درویشانه، فقیرانه، مسکینانه.

مسکن: جا، جایگاه، خانه، ماوا، محل، مقام، مکان، منزل، نشیمن، وثاق.

مسکن گرفتن: سکونت گزیدن، اقامت‌کردن، مقیم‌شدن، ساکن‌شدن، مسکن‌کردن، اقامت گزیدن ≠ آواره‌شدن، دربه‌در گشتن.

مسکوت: ۱. خاموش، بی‌صدا، ساکت؛ ۲. موقوف‌گذاشته، سکوت‌شده، متوقف‌شده، رهاشده.

مسکوت گذاشتن: رها‌کردن، به حال خود گذاشتن، موقوف‌کردن.

مسکوت ماندن: رهاشدن، ناتمام ماندن، متوقف ماندن.

مسکوک: ۱. پول، سکه؛ ۲. سکه‌زده.

مسکون: آباد، قابل سکونت، سکنه‌دار ≠ متروک، ناآباد، بی‌سکنه.

مسکونی: صفت ۱. قابل‌سکونت؛ ۲. زیستگاه، محل‌سکونت ۱. ≠ غیرمسکونی؛ ۲. تجاری، ادراری.

مسکه: ۱. کره؛ ۲. روغن‌حیوانی‌تازه.

مسکین: ۱. بی‌بضاعت، بیچاره، بینوا، خاکسار، تنگدست، درویش، راجل، فقیر، محتاج، مفلس، تهی‌دست، بی‌چیز ≠ توانگر؛ ۲. درمانده، عاجز، ناتوان.

مسگر: ظروف مسی‌ساز.

مسگری: ۱. شغل‌مسگر؛ ۲. ظروف‌مسی‌سازی؛ ۳. کارگاه مسگر.

مسلح: ۱. تفنگدار، تفنگچی، سلاحدار، شمخالچی ≠ غیرمسلح؛ ۲. مجهز.

مسلخ: ۱. سلاخ‌خانه، مذبح، کشتارگاه؛ ۲. قتلگاه؛ ۳. رختکن (گرمابه).

مسلسل: ۱. به هم‌پیوسته، پشت‌سرهم، پیاپی، پی‌درپی، زنجیروار، متصل، متوالی ≠ یک‌درمیان؛ ۲. اسلحه، تفنگ‌خودکار، تیربار، سلاح خودکار.

مسلط: ۱. چیره، غالب، فایق، قاهر، مستولی؛ ۲. مشرف؛ ۳. صاحب‌اختیار؛ ۴. ماهر ≠ مقهور.

مسلط‌شدن: ۱. چیره‌شدن، غالب‌شدن، فایق‌شدن، مستولی‌شدن، استیلا‌یافتن، فایق آمدن، سلطه‌یافتن؛ ۲. اشراف‌یافتن، ماهر‌شدن؛ ۳. مشرف‌شدن.

مسلط گشتن: ۱. چیره‌شدن، غالب‌شدن، فایق‌شدن، مستولی‌شدن، استیلا‌یافتن، فایق آمدن، سلطه‌یافتن؛ ۲. اشراف‌یافتن، ماهر‌شدن؛ ۳. مشرف‌شدن.

مسلک: ۱. آیین، طریقه، کیش، روش، مذهب، مرام، مشرب، نحله؛ ۲. راه، طریق، نهج، مسیر.

مسلماً: البته، بی‌شبهه، به‌یقین، بدون‌شک، بی‌شک، حتما، قطع.

مسلمان: صفت حنیف، مومن، مسلم ≠ کافر، مرتد، ملحد، نامسلمان.

مسلمانی: ۱. مسلمان‌بودن؛ ۲. اسلام ≠ کفر.

مسلم: اهل قبله، مسلمان، حنیف ≠ کافر.

مسلم: ۱. ثابت، حتمی، قطعی، محرز، محقق، مسجل، واضح، یقین؛ ۲. ممکن، امکان‌پذیر؛ ۳. حقیقی، واقعی، راستین.

مسلم‌شدن: قطعی‌شدن، ثابت‌شدن، محرز‌شدن، مسجل‌شدن، محقق‌شدن.

مسلوب: ۱. سلب‌شده، کنده‌شده، گرفته‌شده؛ ۲. ربوده‌شده.

مسلول‌شدن: سل‌گرفتن، به سل مبتلا‌شدن.

مسلول: صفت مبتلا به سل، سلی.

مسمار: میخ، وتد.

مسما: اسم ۱. نامیده‌شده، نامگذاری‌شده، مسمی؛ ۲. نوعی‌غذا.

مسمن: ۱. پروار، چاق، سمین، فربه؛ ۲. چرب، پرچربی ≠ لاغر.

مسموع افتادن: ۱. شنیده‌شدن، مسموع‌شدن، به گوش رسیدن؛ ۲. پذیرفته‌شدن، مورد قبول قرار گرفتن.

مسموع: ۱. شنیده، شنیده‌شده؛ ۲. شنیدنی، قابل شنیدن.

مسموم: ۱. زهرآلود، زهردار، زهرآگین، زهری، سم‌آلود، سمی؛ ۲. زهرخورده، سم‌خورده؛ ۳. چیزخور؛ ۴. مشوب؛ ۵. زیان‌بار.

مسموم‌شدن: ۱. دچار مسمومیت‌شدن؛ ۲. آلوده‌شدن، سمی‌شدن، زهرآلود‌شدن.

مسموم‌کردن: ۱. زهرآلود‌کردن، زهرآگین‌کردن، سمی‌کردن؛ ۲. زهر خوراندن.

مسمی: ۱. موسوم، نامزد، نامیده؛ ۲. معین.

مسن: اسم بزرگ‌سال، پیر، جاافتاده، ریش‌سفید، زال، سال‌خورده، سال‌دیده، سالمند، شیخ، فرتوت، کلان‌سال، کهن‌سال، معمر ≠ برنا، جوان، خردسال.

مسند: اسم ۱. اسنادداده‌شده، نسبت‌داده شده؛ ۲. محمول، محکوم‌به؛ ۳. مجموعه مدون احادیث؛ ۲. ≠ مسندالیه.

مسندالیه: نهاد ≠ مسند، گزاره.

مسند: ۱. اورنگ، تخت، تکیه‌گاه، سریر، عرش، کرسی؛ ۲. بالش، پشتی، پیشگاه؛ ۳. جاه، مرتبه، مقام؛ ۴. خبر؛ ۵. محکوم‌به، محمول، مسند.

مسندنشین: اسم حاکم، حکم‌ران، فرمان‌روا.

مسنن: دندان‌پزشک، دندان‌ساز.

مسواک: دندان‌شو.

مسواک زدن: مسواک‌کردن.

مسوده: ۱. پیش‌نویس، چرک‌نویس؛ ۲. رونوشت، نوشته، تصحیح‌نشده ≠ پاکنوشت، پاکنویس.

مسهل: کارکن، مسهله، منجز، منضج.

مسی: از جنس مس، مسین ≠ ۱. زرین؛ ۲. سیمین؛ ۳. آهنین، پولادین.

مسیحادم: مسیحانفس، مسیح‌دم.

مسیحی: صفت ارمنی، پروتستان، عیسوی، کاتولیک، نصارا، نصرانی.

مسیحیت: ترسایی، عیسویت، نصرانیت.

مسیر: ۱. جاده، راه، معبر؛ ۲. خطسیر؛ ۳. گذر، گذرگاه؛ ۴. مدار.

مسیل: آبراه، آبکند، سیل‌زار، سیل‌گیر، سیل‌ریز.

ستاره نجفیان

کاباره: بار، رستوران، مشروب‌فروشی، میخانه، میکده.

کابل: سیم.

کابوس: ۱. بختک؛ ۲. افکاروهم‌آلود، توهمات؛ ۳. شبح.

کابین: ۱. صداق، مهریه، مهر؛ ۲. اتاقک.

کابینه: ۱. دولت، هیئت‌دولت؛ ۲. دفتر؛ ۳. آبریزگاه.

کاپیتان: ۱. ناخدا، ناوبان؛ ۲. ارشد، رهبر؛ ۳. فرمانده.

کاتب: ثبات، دبیر، صاحب‌قلم، قلمزن، کاغذنویس، مترسل، محرر، منشی، نامه‌نویس، نگارنده، نویسنده، وراق.

کاتوزی: روحانی، زاهد، عابد.

کاتولیک: ۱. صلیبی، عیسوی، مسیحی؛ ۲. جاثلیق.

کاج: ۱. احول، کاژ، لوچ؛ ۲. تپانچه، سیلی، کشیده؛ ۳. کاش.

کاچ: ۱. احول، دوبین، کاج، کژبین، لوچ؛ ۲. آبگینه، شیشه؛ ۳. تارک، چکاد، فرق، هباک.

کاخ: ۱. ارگ، صرح، قصر، قلعه، کوشک؛ ۲. باران، مطر ≠ کلبه، کوخ.

کاخ‌نشین: پادشاه، قصرنشین ≠ کوخ‌نشین.

کادر: ۱. چارچوب، قاب؛ ۲. پرسنل، کارمند، مستخدم.

کادو: ارمغان، تحفه، هدیه.

کاذب: ۱. دروغ‌پرداز، دروغگو؛ ۲. دروغی، دروغین ≠ راستین، صادق.

کار: ۱. پیشه، حرفه، شغل، کسب، مشغله؛ ۲. نقش، وظیفه؛ ۳. منصب؛ ۴. عمل، فعل، کردار؛ ۵. امر، ماجرا؛ ۶. ساخت، صناعت؛ ۷. تقدیر، سرنوشت، مرگ؛ ۸. اتفاق، پیشامد، حادثه، ماوقع؛ ۹. مساله، موضوع؛ ۱۰. اثر، هنر؛ ۱۱. جنگ، کارزار؛ ۱۲. کشت‌وکار؛ ۱۳. کاسبی.

کارآ: فعال، کارآمد، کاردان، کاری، موثر.

کارآزموده: باتجربه، حاذق، خبره، قابل، کارآمد، کاردان، کارکشته، مجرب ≠ بی‌تجربه، تازه‌کار.

کارآگاه: ۱. بازرس، جاسوس، مفتش، منهی؛ ۲. باخبر، مطلع.

کارآمد: باتدبیر، حاذق، خبره، فعال، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاردان، کارکشته، کاری، ماهر ≠ بی‌تدبیر، بی‌فکر.

کارآموز: تازه‌کار، شاگرد، کارورز، مبتدی.

کارآیی: آزمودگی، توان، شایستگی، کاردانی، لیاقت.

کاربر: کاردان، لایق.

کاربرد: استعمال، استفاده، مصرف.

کارپرداز: ۱. پیشکار، عامل؛ ۲. قنسول، کنسول.

کارت: فیش، ورق، ورقه.

کارت‌شناسایی: سجل، شناسنامه، ورقه‌هویت.

کارتل: شرکت، شرکت‌فراملیتی، کمپانی، کنسرسیوم.

کارتن: ۱. جعبه‌مقوایی؛ ۲. پرونده‌دان، جزوه‌دان؛ ۳. مقوا.

کارخانه: ۱. کارگاه؛ ۲. ماشین‌خانه؛ ۳. نگارخانه، نگارستان؛ ۴. آشپزخانه، مطعم؛ ۵. زرادخانه، قورخانه.

کارد: چاقو، خنجر، دشنه، ساطور، قداره، قمه، نشتر، نیشتر.

کاردان: آزموده، استاد، باکیاست، بصیر، حاذق، خبره، خبیر، سیاستمدار، قابل، کارآ، کارآزموده، کارآمد، کاربر، کارشناس، ماهر، متخصص، مجرب، مدبر، مطلع ≠ بی‌تجربه.

کاردانی: آزمودگی، استادی، بصیرت، تخصص، حذاقت، خبرگی، کارآیی، کارآزمودگی، مهارت، وقوف؛ ۲. فوق‌دیپلم ≠ بی‌تجربگی.

کاردک: شفره، کاردچه، کزلک، گزلک.

کاردینال: اسقف، خلیفه، کشیش، مطران.

کارزار: آرزم، پرخاش، پیکار، جنگ، حرب، دعوا، رزم، محاربه، مقاتله، نبرد، وغا.

کارساز: ۱. عامل، کارطراز، کارگشا، مباشر؛ ۲. چاره‌جو، چاره‌گر، راه‌گشا؛ ۳. اثربخش، موثر.

کارشکن: اخلالگر، اشکال‌تراش، جلوگیر، مانع، مخل.

کارشکنی: اخلال، اخلالگری، اشکال‌تراشی، جلوگیری، ممانعت.

کارشناس: ۱. خبره، کاردان، متخصص، وارد ≠ لیسانس، لیسانسیه.

کارفرما: آقا، ارباب، استاد، صاحب‌کار، مخدوم ≠ کارگر.

کارکرد: بازده، راندمان، عملکرد، محصول.

کارکرده: ۱. مستعمل؛ ۲. کارکشته، مجرب.

کارکشته: آزموده، خبره، ماهر، مجرب، ورزیده.

کارکن: ۱. کاری؛ ۲. رنجبر، زحمتکش، کارگر؛ ۳. مسهل، منجز، منضج.

کارگاه: ۱. آتلیه؛ ۲. کارخانه؛ ۳. نگارخانه؛ ۴. کارگه.

کارگر: ۱. زحمتکش، عمله، فعله؛ ۲. ثمربخش، موثر، نافذ؛ ۳. کاری؛ ۴. مزدور؛ ۵. پیشه‌ور، هنرمند ≠ کارفرما.

کارگری: عملگی، فعلگی.

کارگزار: پیشکار، عامل، مامور، مباشر، متولی، ناظر، وکیل.

کارگزاری: عاملی، کارگشایی، ماموریت، مباشرت.

کارمایه: انرژی، نیرو.

کارمزد: اجر، اجرت، حق‌العمل، مزد.

کارمند: اداری، پرسنل، عضو، کادر، مامور، مستخدم.

کارنامه: ۱. بیلان؛ ۲. تصدیق، دانشنامه، دیپلم، گواهی‌نامه، مدرک؛ ۳. تاریخ، سرگذشت.

کاروان: قافله، کاربان.

کاروان‌سالار: جلودار، ساربان، ساروان، قافله‌سالار، کاروان‌کش، نقیب.

کاروانسرا: ۱. خان، رباط، کاروان‌خانه، کاروانگاه؛ ۲. مهمانخانه؛ ۳. اتراقگاه، منزلگاه.

کارورز: ۱. کارآموز؛ ۲. تازه‌کار، نوچه؛ ۳. کارکن، کارگر.

کاره: ۱. کارآمد، موثر؛ ۲. صاجب‌مقام ≠ بیکاره.

کاری: ۱. کارگر؛ ۲. اثربخش، موثر؛ ۳. زحمتکش؛ ۴. ساعی، فعال، کارآمد، کارآ.

کاریز: آب‌رو، قنات، کهریز.

کاریزگر: چاه‌کن، کاریزساز، کاریزکن، مقنی.

کارسازی: ۱. پرداخت، تادیه؛ ۲. چاره‌جویی، چاره‌گری.

کازینو: قمارخانه.

کاژ: ۱. احول، کاچ، کژبین، لوچ؛ ۲. کاج.

کاژی: احولی، دوبینی، لوچی.

کاس: کوس، نقاره؛ ۲. فرورفته، مقعر؛ ۳. پیاله، جام، کاسه؛ ۴. گارسه؛ ۵. خوک؛ ۶. تیره، کبود.

کاسب: ۱. بازاری، بازرگان، پیشه‌ور، سوداگر، کاسبکار، محترف، معامله‌گر؛ ۲. حسابگر.

کاسبکار: ۱. سوداگر، کاسب، معامله‌گر؛ ۲. حسابگر.

کاست: ۱. کاهش، کمی، نقصان؛ ۲. طبقه ≠ افزایش.

کاست: نوار.

کاستی: کاهش، کمی، منقصت، نقص، نقصان، نقیصه ≠ فزونی، کمال.

کاسد: بی‌رواج، بی‌رونق، راکد، سست، شهروا ≠ رواج، پررونق.

کاسه: پیاله، تاس، جام، راک، ساغر، ظرف، قدح، کاس.

کاسه‌پشت: سنگ‌پشت، لاخه، لاک‌پشت.

کاسه‌لیس: ۱. ریزه‌خوار، سورچران، طفیلی؛ ۲. پرخور، شکمباره، شکمو؛ ۳. پخته‌خوار، مفتخور؛ ۴. چاپلوس، چرب‌زبان، متملق.

کاش: ایکاش، بو، کاشکی، لیت.

کاشانه: آشیانه، بیت، خانه، سرا، عریش، کلبه، لانه، مقام، منزل.

کاشت: حراثت، زراعت، زرع، فلاحت، کشاورزی، کشت.

کاشتن: زراعت، غرس‌کردن، فلاحت، کشتن، نشا‌کردن، نشاندن.

کاشته: ۱. کشت، کشته، مزروع؛ ۲. غرس، نشانده.

کاشف: مکتشف، یابنده.

کاشکی: ایکاش، بو، کاشک، کاش.

کاغذ: ۱. قرطاس؛ ۲. منشور؛ ۳. عریضه، مراسله، مرقومه، نامه، نوشته.

کاغذبازی: بوروکراسی، دیوانسالاری، قرطاس‌بازی.

کاغذنویس: کاتب، محرر، منشی، نامه‌نویس.

کافر: ۱. بت‌پرست، بدکیش، بی‌ایمان، بی‌دین، زندیق، لامذهب، مرتد، مشرک، ملحد، منافق؛ ۲. ناسپاس ≠ مومن.

کافرخو: جفاپیشه، جفاجو، جورپیشه، ستمگر، ظالم، غدار، کافرصفت ≠ مهربان.

کافه: چایخانه، رستوران، قهوه‌خانه، کافه‌رستوران.

کافی: ۱. بسنده، بس، مشبع، مکفی، وافی؛ ۲. باکفایت.

کاکا: ۱. اخوی، برادر، داداش؛ ۲. تنقلات، خشکبار؛ ۳. اتابیک، لله، مربی؛ ۴. خانه‌زاد، غلام.

کاکل: ۱. زلف، طره، کوپله، گیسو، گیس، مو؛ ۲. کاکله، هل.

کال: ۱. خام، نارسیده، نارس، نرسیده؛ ۲. خم، خمیده؛ ۳. درهم، ژولیده؛ ۴. آبکند، سیلگاه، مسیل؛ ۵. جا، مقام، مکان.

کالا: ۱. اروس، تنخواه، جنس، قماش، مال، مال‌التجاره، متاع؛ ۲. فرآورده، محصول؛ ۳. اسباب.

کالبد: ۱. بدن، پیکر، تن، تنه، جسم؛ ۲. قالب؛ ۳. جسد، لاش، نعش؛ ۴. شکل، صورت، هیئت ≠ نفس.

کالبدشکافی: تشریح، کالبدشناسی، کالبدگشایی.

کالج: دانشکده، مدرسه‌عالی.

کالسکه: ارابه، درشکه، دلیجان، گاری، گردونه.

کالسکه‌چی: درشکه‌چی، درشکه‌ران، سورچی، کالسکه‌ران.

کالسکه‌ران: ارابه‌ران، سورچی، کالسکه‌چی.

کالم: بی‌شو، بیوه، بی‌همسر، مطلقه ≠ شوهردار.

کالیده: ۱. آشفته، پریشان، درهم، ژولیده؛ ۲. فراری، گریخته؛ ۳. مغلوب، مقهور، منهزم.

کالیو: ۱. ابله، بی‌خبر، کالوس، نادان؛ ۲. اصم، کر، ناشنوا؛ ۳. حیران، حیرت‌زده، سرگردان، سرگشته.

کام: ۱. آرزو، خواست، خواهش، مراد؛ ۲. دهان، سقف‌دهان، سق؛ ۳. سنجد؛ ۵. کلون، زرفین.

کام‌بخش: آرزوبخش، مرادبخش، مراددهنده.

کامجو: ۱. خوشگذران، عشرت‌طلب، عیاش، کامران، کامروا، کام‌طلب، مرادطلب ۱. هوس‌ران، هوسباز ≠ نامراد.

کامجویی: خوشگذرانی، عشرت‌طلبی، کامرانی، کامروایی ≠ ناکامی.

کامران: ۱. خوشگذران، عیاش، کامجو؛ ۲. کامروا، کامیاب؛ ۳. خوشبخت، نیکبخت ≠ ناکام، نامراد.

کامرانی: ۱. خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، کامجویی؛ ۲. کامروایی، کامیابی؛ ۳. سعادت، نیکبختی ≠ ناکامی.

کامروا: بختیار، شادکام، کامجو، کامران، کامکار، کامیاب، موفق ≠ ناکام، نامراد.

کامروایی: بهی، توفیق، کامجویی، کامرانی، کامیابی، موفقیت ≠ ناکامی.

کامکار: دولتمند، سعید، سعادتمند، کام‌دیده، کامیاب، موفق ≠ نامراد.

کامل: ۱. تام، تمام، جامع، درست، متکامل، مستوفا، مکمل، نیک؛ ۲. بی‌عیب، بی‌نقص؛ ۳. پر؛ ۴. خردمند، دانا، عالم، فاضل؛ ۵. جاافتاده، مسن ≠ ناقص.

کاملاً: به‌کمال، تماماً، جمله، کلاً، واقعاً.

کامیاب: بختیار، برخوردار، بهره‌مند، پیروز، خوشبخت، سعادتمند، شادکام، کامران، کامران، کامروا، کامکار، متمتع، مظفر، موفق، نیکبخت ≠ مایوس، محروم، ناامید، ناکام.

کامیابی: بهره‌مندی، تمتع، توفیق، فوز، کامجویی، کامرانی، کامروایی، موفقیت، نجاح ≠ ناکامی.

کامیار: بختیار، کامجو، کامران، کامروا، کامور، کامیاب، موفق.

کامیون: اتومبیل، تریلی، خودرو، کامانکار، ماشین، موتور.

کان: ۱. کانسار، معدن؛ ۲. سرچشمه، منشا، مرکز.

کانا: ابله، احمق، خل، زودباور، کالوس، کالیو، کودن، مدمغ، نادان، ناقص‌العقل ≠ عاقل.

کانال: ۱. آبراه، آبراهه، آب‌گذر، ترعه؛ ۲. شبکه؛ ۳. راه، طریق، مجرا.

کانایی: بلاهت، حمق، نادانی.

کاندید: ۱. احمق؛ ۲. داوطلب، کاندیدا، نامزد.

کاندیدا: داوطلب، کاندید، نامزد.

کانسار: کان، معدن.

کانون: ۱. انجمن، باشگاه، پاتوق، جمعیت، کلوب، لنگر، محفل، مرکز؛ ۲. آتشدان؛ ۳. روش، قاعده.

کاو: مقعر ≠ محدب.

کاواک: ۱. پوک، مجوف، میان‌تهی، میان‌خالی؛ ۲. آشیانه.

کاوش: بررسی، تتبع، تجسس، تحقیق، تدقیق، تفتیش، تفحص، جست‌وجو، کندوکاو، وارسی.

کاویدن: ۱. تفحص‌کردن، جست‌وجو‌کردن، کاوش‌کردن؛ ۲. کندن، حفر‌کردن؛ ۳. کندوکاو‌کردن.

کاهش: افت، تخفیف، تفریق، تقلیل، کاست، کاستی، کسر، نقص، نقصان ≠ افزایش.

کاهل: بی عار، بی‌غیرت، بیکاره، تن‌آسا، تنبل، تن‌پرور، سست، مسامح، ناتوان، هیچکاره ≠ زرنگ.

کاهلی: بیکارگی، تنبلی، تن‌پروری، سستی، سهل‌انگاری، ناتوانی ≠ تلاشگری، زرنگی.

کاهن: پیشگو، جادوگر، رمال، ساحر، عراف، غیبگو، فالگو، فالگیر.

کاینات: ۱. آفریده‌ها، پدیده‌ها، محدثات، موجودات؛ ۲. دنیا، هستی ≠ مبدعات.

کباب: ۱. برشته، بریان؛ ۲. فلفل، کبابه.

کبار: ۱. اشراف، اعاظم، اعیان، بزرگان، کیان؛ ۲. علما.

کبایر: کبیره‌ها، معاصی ≠ حسنات.

کبد: جگر.

کبر: ۱. تکبر، خودپسندی، خودپرستی، خودپسندی، خودخواهی، خودستایی، عجب، غرور، کبار، مغروری، نخوت؛ ۲. نی، ≠ افتادگی.

کبریا: بزرگواری، بزرگی، جبروت، جلال، حشمت، شان، شکوه، شوکت، عظمت، فر، قدرت، کلانی، هیبت ≠ حقارت، کوچکی.

کبکبه: ۱. جاه، جلال، شکوه، شوکت؛ ۲. اسواران، گروه.

کبوتر: حمام، حمامه، کفتر.

کبود: آبی، ارزق، اسود، تیره، سیاه، لاجوری، نیلگون، نیلی.

کبودی: تیرگی، سیاهی، نیلی.

کبیر: ۱. بزرگ، عظیم، کلان، معظم؛ ۲. قاید، نبیل؛ ۳. بالغ، رشید؛ ۴. شوره‌زار، کویر.

کبیره: اثم، ذنب، گناه، معصیت.

کپ: دهان، دهن، فم.

کپر: آلونک، عریش، کومه.

کپه: انباشته، تلنبار، توده.

کپه‌کپه: بخش‌بخش‌توده‌توده، چندتاچندتا، قسمت‌قسمت.

کپی: رونوشت، کپیه، مسوده، نسخه.

کپیه: رونوشت، کپی، مسوده.

کت: ۱. شانه، کتف؛ ۲. تخت.

کتاب: تذکره، دفتر، دیوان، رساله، سفینه، صحیفه، کتابچه، کشکول، مصحف، مکتوب، نامه، نوشته.

کتابت: استنساخ، تحریر، ترقیم، ثبت، منشی‌گری، نگارش، نویسندگی ≠ قرائت.

کتابچه: جزوه، دفتر، رساله، طومار.

کتف: دوش، شانه، کت، کول، منکب.

کتک: ۱. زدن، ضرب، ضربت؛ ۲. چوب، چوبدست.

کتل: ۱. بلندی، پز، پژ، پشته، تپه، تل، عقبه، کوه، گردنه، گریوه؛ ۲. توق؛ ۳. اسب‌زین‌کرده.

کتم: ۱. اختفا، پنهان، پوشیده، نهان؛ ۲. پوشیدن، نهان‌کردن، نهان‌داشتن؛ ۳. وسمه؛ ۴. شمشاد.

کتمان: پرده‌پوشی، پنهانکاری، خفیه‌کاری، کتم ≠ افشا.

کتیبه: ۱. سنگ‌نبشته، طابور، نبشته، نوشته؛ ۲. اسبان؛ ۳. جند، سپاه، لشکر.

کثافت: ۱. آشغال، آلودگی، چرک، ریم، لجن، منجلاب، ناپاکی، نجاست؛ ۲. غلظت ≠ نظافت، لطافت.

کثرت: ۱. بسیاری، زیادی، فرط، وفور؛ ۲. تعدد، تکثر ≠ قلت، وحدت.

کثیر: بس، بسیار، جزیل، زیاد، عدیده، فراوان، فراوان، متعدد، نهمار، وافر ≠ اندک، قلیل.

کثیف: ۱. آلوده، پلید، چرک‌آلود، چرکین، ریم‌آلود، لچر، ملوث، ناپاک، نجس؛ ۲. غیرشفاف، متکاثف ≠ نظیف.

کج: اریب، پیچیده، خم، خمیده، کژ، متمایل، معوج، منحنی، مورب، ناراست، ناصاف، ناهموار ≠ راست.

کجاوه: تخت‌روان، عماره، محمل، هودج.

کج‌اندیش: بداندیش، بدگمان، ظنین، کج‌خیال ≠ نیک‌اندیش.

کج‌باز: بدمعامله، کج‌بیع، کج‌پلاس، کج‌معامله ≠ خوش‌معامله.

کج‌خلق: بداخلاق، بدخلق، بدخو، ترشرو، تندخو، کج‌طبع ≠ خوش‌اخلاق، خوش‌خلق.

کج‌خیال: بداندیش، بدگمان، ظنین، کج‌اندیش ≠ نیک‌اندیش.

کج‌دست: دزد، نادرست.

کجدم: عقرب، کژدم.

کج‌ذوقی: بدسلیقگی، بی‌سلیقگی، کج‌سلیقگی.

کجرو: منحرف، گمراه.

کجروی: انحراف، کژروی، گمراهی.

کج‌طبع: کج‌خلق، کژدل.

کجک: برجاس، قلاب.

کج‌معامله: ۱. بدرفتار، بدروش؛ ۲. بدمعامله، کج‌بیع، کج‌پلاس.

کج‌نظر: احول، کج‌بین، کج‌چشم، کژبین، لوچ.

کج‌نهادی: بداصلی، بدذاتی، بدسرشتی، بدطینتی، بدگهری، بدنهادی ≠ خوش‌جنسی، خوش‌طینتی.

کجی: اعوجاج، انحراف، انحنا، خمیدگی، کژی، ناراستی، ناهمواری ≠ راستی.

کچل: بی‌مو، طاس، کرک، کل.

کچلی: بی‌مویی، طاسی، کلی.

کچول: ۱. سرمست، نشئه؛ ۲. غمز، قر.

کچه: چانه، ذقن، زنخدان.

کحل: سرمه.

کد: ۱. رنج، زحمت، عنا، مرارت، مشقت؛ ۲. خانه، سرا.

کدام: کدامیک، کدامین.

کدامین: کدام، کدامی، کدامیک.

کدبانو: ۱. بانو، بی‌بی، خاتون، خانم، خانه‌دار؛ ۲. زن، زوجه، همسر؛ ۳. صرفه‌جو، مقتصد ≠ کدخدا.

کدخدا: ۱. دهبان، دهخدا، دهدار، کدیور؛ ۲. پیشکار، مباشر؛ ۳. صاحب‌خانه؛ ۴. شوهر، مرد، همسر؛ ۵. ریش‌سفید؛ ۶. رئیس، متصدی ≠ کدبانو.

کدخدایی: ۱. دهبانی، دهداری، کدیوری؛ ۲. ایل‌بیگی؛ ۳. ریش‌سفیدی، کدخدامنشی؛ ۴. آقایی، مردی، زوجیت؛ ۵. پیشکاری؛ ۶. ریاست ≠ کدبانویی.

کدر: ۱. بی‌جلا، بی‌رونق، بی‌فروغ، بی‌نور، تار، تیره؛ ۲. دل‌آزرده، رنجیده، مکدر ≠ روشن، شفاف.

کدورت: ۱. تیرگی؛ ۲. آزردگی، تکدر، دشمنی، دل‌آزردگی، دلتنگی، رنجش، رنجیدگی، ضجرت، عناد، ملال، ملالت، نقار؛ ۳. آلودگی، ناپاکی ≠ صفوت.

کده: ۱. خانه، سرا؛ ۲. زبانه‌قفل.

کدیور: ۱. دهبان، دهدار، کدخدا؛ ۲. برزگر، رنجبر، زارع؛ ۳. رئیس، ریش‌سفید.

کدیه: ۱. تکدی، سوال، گدایی؛ ۲. عسرت.

کذاب: دروغگو، ناراستگو ≠ راستگو، صدیق.

کذب: افترا، بهتان، دروغ، دروغ، سقم، فریه، ناحق، نادرستی، ناراستی، ناصواب، نمش ≠ صدق، صواب.

کر: ۱. اصم، ناشنوا؛ ۲. آرزو، مراد، مطلوب، مقصود؛ ۳. توان، زور، قدرت، قوت، قوه.

کراراً: بارها، به‌دفعات، به‌کرات، مکرراً.

کراش: آشفتگی، پریشانی، خراش، ژولیدگی.

کرامت: ۱. بخشش، بخشندگی، دهش؛ ۲. بزرگواری، جوانمردی؛ ۳. عظمت؛ ۴. اعجاز، خارق‌عادت، معجزه.

کران: ۱. جانب، طرف؛ ۲. افق، ساحل، کنار، کناره؛ ۳. گوشه؛ ۴. حد، مرز، سامان، ناحیه؛ ۵. انتها، پایان.

کرانه: ۱. جانب، جهت، طرف؛ ۲. افق، ساحل، کنار، کناره، طره، عرض؛ ۳. گوشه؛ ۴. ناحیه.

کراهت: آریغ، اکراه، بیزاری، رمیدگی، کینه، ناپسندی، ناخوشایندی، نفرت ≠ رغبت.

کرایه: اجاره‌بها، اجاره، حق‌العمل، مزد، منفعت.

کرب: اندوه، حزن، دلگیری، غم، کربت، محنت،.

کرباس: متقال.

کرت: بار، دفعه، مرتبه.

کرجی: بلم، زورق، قایق، کلک.

کرجی‌بان: بلم‌ران، زورق‌ران، قایق‌ران.

کرخت: بی‌حس، تخدیرشده، خدر، خواب‌رفته، سست، کرخ.

کردار: ۱. رفتار، عمل، فعل، کار، کنش؛ ۲. صفت؛ ۳. رسم، روش، شیوه؛ ۴. شکل، هیئت ≠ گفتار.

کردگار: آفریدگار، آفریننده، خالق، خدا.

‌کردن: ۱. اجرا‌کردن، انجام‌دادن، عمل‌کردن؛ ۲. ساختن؛ ۳. ادا‌کردن، به‌جای‌آوردن، گزاردن؛ ۴. آرمیدن، جماع‌کردن، مجامعت‌کردن.

کرسی: ۱. چارپایه، صندلی؛ ۲. اریکه، تخت، سریر، مسند؛ ۳. آسمان، عرش؛ ۴. منصه؛ ۵. درس؛ ۶. آسیا، دندان‌آسیا؛ ۷. پایه، تراز.

کرشمه: دلربایی، شیوه، طنازی، عشوه، غمزه، غنج، ناز.

کرشمه‌باز: شیوه‌پرداز، طناز، عشوه‌ساز، عشوه‌گر، غماز، کرشمه‌پرداز، کرشمه‌ریز، کرشمه‌ساز، کرشمه‌طراز، کرشمه‌گر.

کرشمه‌کنان: عشوه‌کنان، غمزه‌کنان، نازکنان.

کرک: بدبده، بلدرچین، کراک، وشم، ولج.

کرکس: رخمه، لاشخور، نسر.

کرم: ۱. بخشش، بخشندگی، بذل، جود، سخا، سخاوت؛ ۲. بزرگواری، جوانمردی.

کرنا: بوق، نفیر.

کرنش: احترام، تعظیم، تکریم، حرمت، سلام.

کره: ۱. چربی، روغن؛ ۲. پینه؛ ۳. چرک، ریم، وسخ.

کره: اجبار، کراهت، گوی، نفرت.

کره: بچه، نوزاد.

کرهاً: اکراهاً، بااکراه، جبراً، ناچار، ناخواسته.

کریاس: ۱. پیشخوان؛ ۲. فضا.

کریدور: دالان، سرسرا.

کریم: بخشنده، بدیل، جواد، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، شریف، گشاده‌دست، مکرم، واهب.

کریه: بد، بدگل، زشت، قبیح، ناپسند، ناخوشایند، ناگوار، نفرت‌انگیز، نفرت‌بار ≠ قشنگ.

کریه‌المنظر: بدشکل، بدصورت، بدگل، بدنما، بدهیئت، زشت، زشت‌روی، کریه‌منظر ≠ چشم‌نواز، زیبا.

کژ: ۱. اریب، خمیده، کج، مایل، ناراست؛ ۲. کژراه، منحرف؛ ۳. ابریشم، غژ ≠ راست، مستقیم.

کژبین: ۱. احول، چپ، دوبین، کاچ، کاژ، کج‌چشم، لوچ؛ ۲. بدکار، تبهکار.

کژدل: کج‌طبیعت، کژخاطر، کژمزاج، ناموزون.

کژدم: عقرب، کجدم.

کژی: ۱. انحراف؛ ۲. اعوجاج، خمیدگی، کجی؛ ۳. نادرستی؛ ۴. دروغ، ناراستی ≠ راستی.

کس: ۱. خویشاوند، خویش، قوم؛ ۲. آدم، بابا، تن، شخص، فرد؛ ۳. انیس، مونس؛ ۲. همدم، یار.

کساد: بی‌خریدار، بی‌رونق، بی‌معامله، راکد ≠ پررونق.

کسادی: بی‌رواجی، بی‌رونقی، بی‌معاملگی، رکود ≠ رونق.

کسالت: بیماری، درد، عارضه، مرض، ناخوشی، نقاهت ≠ سلامت.

کسالت‌آور: کسالت‌بار، کسالت‌زا، ملالت‌بار، ملال‌انگیز، ممل.

کسالت‌بار: خستگی‌آور، خستگی‌زا، کسالت‌آور، کسالت‌زا، ممل.

کسان: ۱. اقارب، اقوام، بستگان، خویشان، فامیل، وابستگان؛ ۲. اشخاص، افراد.

کسب: ۱. احراز، استحصال، اکتساب، تحصیل، حصول، دستیابی؛ ۲. اشتغال، پیشه، حرفه، شغل، کار، مکسب؛ ۳. رزق‌جویی.

کسر: ۱. برخه، خرده؛ ۲. تقلیل، کاهش، نقصان؛ ۳. تفریق، کم، منها؛ ۴. خرد‌کردن، شکست، شکستن.

کسرا: خسرو، سلطان، شاه، قیصر.

کسرشان: افت، عار.

کسره: ۱. زبر؛ ۲. شکسته.

کسل: ۱. بی‌حال، خسته، فرسوده؛ ۲. دردمند، مریض، ناخوش؛ ۳. تنبل، سست، کاهل، ناتوان.

کسوت: پوشاک، جامه، رخت، زی، قبا، لباس، ملبوس.

کش: ۱. بیغوله، کنج، گوشه؛ ۲. بر، پهلو، سینه، کنار؛ ۳. آغوش، بغل؛ ۴. خوش، نیک، نیکو.

کشاورز: برزگر، برزیگر، حارث، دهقان، زارع، زراعت‌پیشه، فلاح، کشتکار، ورزکار.

کشاورزی: حرث، زراعت، زرع، فلاحت، کاشت، کشت.

کشت: ۱. حراثت، حرث، زراعت، زرع، کاشت، کشاورزی؛ ۲. کاشته؛ ۳. کشتن، کاشتن.

کشتار: ۱. آدمکشی، قتل‌عام، قتل؛ ۲. ذبح، سلاخی، قربانی، نحر؛ ۳. محاربه.

کشتارگاه: سلاخ‌خانه، مسلخ.

کشتزار: جالیز، فالیز، مزرعه.

کشتکار: برزیگر، حارث، دهقان، زارع، کشاورز.

کشتگاه: پالیز، صیفی‌کاری، فالیز، کشتزار، لته، مزرعه.

کشتگر: برزگر، حارث، زراعت‌پیشه، فلاح.

کشتن: ۱. قتل؛ ۲. ذبح، نحر.

کشت‌وزرع: حراثت، حرث، زراعت، فلاحت، کشتگری، کشتکاری.

کشت‌وکشتار: سلاخی، مقاتله.

کشته: ۱. شهید، قتیل، مقتول؛ ۲. خاموش، منطفی؛ ۳. آرزومند، عاشق، مشتاق.

کشتی: جهاز، زورق، سفینه، غراب، مرکب، ناو.

کشتی: زورآزمایی، گلاویزشدن، مصارعت.

کشتیبان: ملاح، ناخدا، ناوبان، ناوخدا، ناودار، ناوران.

کشتیبانی: ملاحی، ناخدایی، ناوبانی، ناوخدایی، ناوداری.

کشخان: دیوث، زن‌جلب، زن‌قحبه، قواد.

کشش: امتداد، جاذبه، جذب، ربایش، مد.

کشف: ۱. انکشاف؛ ۲. شهود؛ ۳. پیدا‌کردن،‌یافتن.

کشکول: ۱. جنگ، سفینه، کتاب؛ ۲. کشکل، وسیله‌گدایی.

کشکی: الکی، اله‌بختکی، بیهوده، پرت‌وپلا، پوچ، شانسی، گتره‌ای، مزخرف، مهمل.

کشمکش: اختلاف، تنازع، جدال، جر، جنگ، دعوا، زدوخورد، ستیز، ماجرا، مجادله، مرافعه، مشاجره، منازعه، نزاع.

کشنده: قاتل، قتال، مرگبار، مهلک، هالک.

کشور: ارض، اقلیم، خطه، دیار، سرزمین، شهر، قلمرو، مرزوبوم، ملک، ملکت، مملکت، ولایت.

کشورستان: جهانگیر، غالب، کشورگشا، مملکت‌گیر.

کشورگشا: فاتح، قاهر، کشورستان.

کشورگشایی: جهانگشایی، کشورگیری.

کشیدن: ۱. رسم‌کردن، نقاشی‌کردن؛ ۲. امتداددادن، کشش؛ ۳. تحمل‌کردن، متحمل‌شدن؛ ۴. پیمودن، توزین‌کردن، وزن‌کردن؛ ۵. دود‌کردن؛ ۶. بردن، حمل‌کردن؛ ۷. آشامیدن، نوشیدن.

کشیده: ۱. بلند، طولانی، طویل، مرتفع، ممتد؛ ۲. پس‌گردنی، تپانچه، سیلی؛ ۳. توزین، سنجیده؛ ۴. نوشیده ≠ کوتاه.

کشیش: اسقف، پیشوا، روحانی، مطران.

کشیک: ۱. پاس‌بخش، پاسدار، قراول، کشیک‌چی، نگاهبان، نگهبان؛ ۲. پست؛ ۳. پاس، مراقبت، نگهبانی.

کعبه: ۱. قبله؛ ۲. مکعب.

کف: ۱. رویه، سطح؛ ۲. کفه.

کفاره: تاوان، تقاص، جریمه، کفارت.

کفاش: ارسی‌دوز، کفش‌دوز، کفشگر.

کفاشی: ارسی‌دوزی، کفش‌دوزی، کفش‌سازی.

کفاف: بس‌بود، بسندگی، تکافو، کفایت.

کفالت: پایندانی، تضمین، تعهد، تقبل، جانشینی، سرپرستی، ضمان، ضمانت، قائم‌مقامی، وصایت، وکالت.

کفایت: ۱. اکتفا، بسندگی، کفاف؛ ۲. شایستگی، قابلیت، لیاقت.

کف: ۱. بازداشتن، نگه‌داشتن؛ ۲. برگردانیدن؛ ۳. خودداری، نگهداری؛ ۴. اتقا.

کف‌بین: رمال، فالزن، فالگیر، کاهن.

کف‌نفس: اتقا، خویشتنداری، قناعت.

کفتر: حمام، حمامه، کبوتر.

کفر: ۱. ارتداد، الحاد، بت‌پرستی، بی‌دینی، زندقه، شرک؛ ۲. کفران، ناسپاسی، ناشکری؛ ۳. قیر ≠ ایمان.

کفران: حق‌ناشناسی، حق‌نشناسی، ناسپاسی، ناشکری.

کفش: ارسی، پاافزار، پاچپله، پای‌افزار، پای‌پوش، پوتین، چکمه، دمپایی، گیوه، ملکی، موزه، نعلین.

کفش‌دوزی: ارسی‌دوزی، چکمه‌دوز، کفاشی، کفشگری.

کفش‌دوز: ارسی‌دوز، پاره‌دوز، پوتین‌دوز، پینه‌دوز، چکمه‌دوز، خفاف، کفاش، کفش‌دوز، گیوه‌دوز، لاخه‌دوز، ملکی‌دوز، موزه‌دوز.

کفک: ۱. آب‌دهان، تف، خدو؛ ۲. کپک.

کفگیر: چمچه، قاشق، معلقه، ملاقه.

کفل: سرین، کفلگاه.

کفو: ۱. برابر، تالی، شبیه، مانند، مثل، معادل، نظیر، همانند، همتا؛ ۲. همسر.

کفور: ۱. حق‌ناشناس، قدرنشناس، ناسپاس، نمک‌بحرام؛ ۲. بی‌ایمان، کافر.

کفیل: پایندان، تاوان‌دار، سرپرست، ضامن، ضامن، متعهد، وصی، ولی.

کل: ۱. بی‌مو، طاس، کچل؛ ۲. بزنر، نرینه‌حیوانات ≠ مودار.

کل: تمام، جمیع، عموم، قاطبه، مجموع، هر، همگی، همه ≠ جزء.

کلاً: تمام، تماماً، جمعاً، جمله، جمیعاً، سراسر، کاملاً، مجموعاً، مطلقاً، همگی، همه، یکسر ≠ جزئاً.

کلات: ارگ، بارو، حصار، قلعه، کلاته.

کلاس: ۱. پایه، دانشپایه؛ ۲. رده، رسته، صف، صنف، طبقه؛ ۳. اطاق‌درس؛ ۴. درجه، طبقه، مرتبه.

کلاسور: جزوه‌دان.

کلاسه: رده‌بندی، طبقه‌بندی.

کلاسیک: ۱. درسی، کلاسی؛ ۲. قدیمی، کهن.

کلاش: شارلاتان، قلاش، کلاهبردار، گوش‌بر.

کلاغ: خرجل، زاغ، زغن، غراب.

کلافه: ۱. کلاف، گلوله‌نخ، مچاله؛ ۲. آشفته، بستوه، بستوهی، پریشان، گیج.

کلاله: ، ۱. جعد، زلف، موی‌مجعد؛ ۲. کاکل، کسمه؛ ۳. دسته‌گل.

کلام: بیان، حرف، زبان، سخن، قول، گفتار، گفته، نطق ≠ نوشتار.

کلان: بزرگ، تنومند، عظیم، کبیر، معظم ≠ کوچک.

کلان‌سال: بزرگسال، سالخورده، سالمند، کهنسال، مسن ≠ جوان، خردسال.

کلانتر: ۱. پیشوا، کدخدا، مهتر؛ ۲. رئیس، سرپرست، متصدی.

کلانتری: شهربانی، کمیساریا، نظمیه.

کلانی: احتشام، بزرگی، عظمت، کبریا، مهتری.

کلاهبردار: حقه‌باز، شیاد، گوش‌بر.

کلاهخود: خود، مغفر.

کلب: سگ.

کلبه: آشیان، آلونک، زاغه، عریش، کاشانه، کوخ، کومه، لانه ≠ صرح، قصر، کاخ.

کلت: پارابلوم، تپانچه، رولور.

کلروفیل: سبزینه.

کلفت: ۱. خشن، ستبر، ضخیم، گنده؛ ۲. درشت، ضخیم، ناهموار ≠ باریک، کم‌حجم، کم‌قطر، لطیف، نازک.

کلفت: ۱. پیشخدمت، خادمه، مستخدمه؛ ۲. رنج، سختی، محنت، مشقت ≠ نوکر.

کلفتی: درشتی، ستبرا، ستبری، ضخامت، قطر، گندگی ≠ باریکی.

کلک: ۱. جهاز، زورق، قایق، کرجی؛ ۲. حقه، حقه‌بازی، گول؛ ۳. حقه‌باز، نیرنگ‌باز؛ ۴. بوف، بوم، جغد؛ ۵. غوزه؛ ۶. شوم، نامیمون، نامبارک؛ ۷. آدر، نشتر، نیشتر؛ ۸. پیزر؛ ۹. دردسر، صداع.

کلک: خامه، قلم، نی.

کلکسیون: آلبوم، مجموعه.

کلمه: ۱. لغت، لفظ، نام، واژه؛ ۲. سخن، کلام، گفتار؛ ۳. امر، فعل.

کلوب: انجمن، باشگاه، کانون.

کلون: چفت، خرک، قفل.

کله: ۱. راس، سر، مخ؛ ۲. قله؛ ۳. فکر، مغز.

کله‌خشک: خودرای، خودسر، قد، کله‌شق، لجباز، لجوج، مستبد، مستبدالرای، یک‌دنده.

کله‌شق: خودرای، کله‌خشک، لجباز، لجوج، مستبد، مستبدالرای، قد، یک‌دنده.

کلی: ۱. بسیار، خیلی، زیاد؛ ۲. عام، عمومی، همگانی، همگانی ≠ جزیی.

کلیات: ۱. اصول، مبادی؛ ۲. مجموعه ≠ جزئیات.

کلیت: تعمیم، تمامیت، عمومیت ≠ تجرید، جزئیت.

کلید: ۱. سوئیچ، مفتاح، مقلاد؛ ۲. پاسخنامه، راه‌حل ≠ قفل.

کلیسا: بیعه، پرستشگاه، دیمه، عبادتگاه، عبادتخانه، کنشت، معبد.

کلیشه‌ساز: گراورساز.

کلیل: افسر، تاج، دیهیم.

کلیم: سخنگو، سخنور، همزبان، هم‌سخن.

کلیمی: جود، جهود، عبرانی، موسوی، یهودی.

کلیه: قلوه، گرده.

کلیه: تمام، تمامی، جمع، همگی، همه.

کم: اقل، اندک، اندک‌اندک، انگشت‌شمار، خفیف، شمه، قلت، قلیل، مزجات، معدود، ناچیز، ناقص؛ ۲. چندی، مقدار ≠ ۱. زیاد، قلیل، کثیر؛ ۲. کیف.

کم‌بضاعت: ۱. کم‌مایه، کم‌معلومات؛ ۲. تهیدست، فقیر ≠ غنی.

کم‌بها: ۱. ارزان، بی‌ارزش، بی‌قدر، رخیص، کم‌قیمت، نازل؛ ۲. نالایق ≠ پربها.

کم‌بهره: ۱. بی‌بهره، بی‌نصیب؛ ۲. بی‌سود، کم‌منفعت، ≠ پرسود.

کم‌تجربه: ۱. بی‌تجربه، ناشی، نامجرب؛ ۲. تازه‌کار، مبتدی، نوپیشه؛ ۳. نوآموز، نوپا ≠ مجرب.

کم‌جثه: ضعیف، کوچک، لاغر، ناتوان، نزار ≠ قوی.

کم‌جرات: بزدل، ترسو، جبون، کم‌دل ≠ پرجراء‌ت.

کم‌خرد: احمق، بی‌خرد، سبکسر، کم‌عقل، نادان ≠ خردمند، خردور.

کم‌خور: بی‌اشتها، کم‌خوار، کم‌خوراک ≠ پرخور.

کم‌خوراک: بی‌اشتها، کم‌اشتها، کم‌خور ≠ پرخوراک.

کم‌دل: بزدل، ترسو، جبون، کم‌جرات ≠ پردل.

کم‌رو: خجالتی، شرمناک، محجوب ≠ پررو.

کم‌زور: بی‌جان، بی‌قوت، ضعیف، ناتوان، نزار ≠ پرزور، زورمند.

کم‌سال: بچه، خردسال، طفل، کودک، نوباوه ≠ کلان‌سال.

کم‌سن: بچه، بچه‌سال، خردسال، طفل، کودک، نوباوه ≠ مسن.

کم‌طاقت: بی‌طاقت، کم‌تحمل، کم‌حوصله، ناشکیب ≠ پرطاقت، حمول.

کم‌عقل: ابله، احمق، بله، دیوانه، سفیه، کم‌خرد، گول، نادان، ناقص‌العقل ≠ عاقل.

کم‌عقلی: ابلهی، بله، حماقت، نادانی ≠ دانایی.

کم‌قیمت: ارزان، بی‌ارزش، کم‌ارج، کم‌بها ≠ ارزشمند، پرقیمت.

کم‌کم: اندک‌اندک، بتدریج، رفته‌رفته، متدرجاً.

کم‌مایه: ۱. رقیق؛ ۲. کم‌بضاعت، کم‌معلومات‌کم‌مایه ≠ پرمایه.

کم‌معلومات: کم‌بضاعت، کم‌مایه ≠ بامعلومات.

کم‌نظیر: ۱. طرفه، نادر؛ ۲. کم‌مثل، کم‌مانند؛ ۳. بی‌مثل، بی‌مانند،.

کم‌وزن: سبک ≠ سنگین.

کم‌همت: حقیر، پست‌همت، دون‌همت.

کم‌هوش: ابله، بله، بی‌فراست، خرفت، دنگ، سفیه، سفیه، کودن، کوردل، گول، نادان ≠ باهوش.

کما: اغما، بی‌حسی، بیهوشی، غش.

کمال: ۱. استغنا، بلوغ، پختگی، رسایی، رشد؛ ۲. بینش، حکمت، فضل، فضیلت، معرفت؛ ۳. آداب‌دانی؛ ۴. اعلی‌درجه، تام، تمام، تمامیت.

کمان: شیز، قوس، کمانه، گوژ، وتر.

کماندار: کمانکش، کمانگر، کمانگیر، ناوک‌انداز.

کمانک: پرانتز.

کمانکش: کماندار، کمانگر، کمانگیر.

کمانه: ۱. انحنا، قوس، کمان؛ ۲. تیرگشت.

کمانی: ۱. خمیده، قوسدار، مقوس، منحنی، نون؛ ۲. کاریزکن، مقنی.

کمبود: افت، فقدان، قلت، کمی، محدودیت، نقص ≠ بس‌بود.

کمپانی: ۱. شرکت، کارتل، کنسرسیوم؛ ۲. پولدار، سرمایه‌دار، غنی.

کمد: آرمالی، قفسه، گنجه.

کمدی: خنده‌دار، طنزآلود، طنزآمیز، فکاهی، مضحک.

کمر: ۱. شال، کمربند، میان‌بند؛ ۲. میان؛ ۳. کمرکش، کمره، میانه‌کوه.

کمربند: تسمه، دوال، شال، میان‌بند.

کمرشکن: بسیارسنگین، تحمل‌گداز، توان‌سوز، توان‌فرسا، طاقت‌سوز، طاقت‌فرسا.

کمرنگ: پریده‌رنگ، تاریک، سیاه ≠ پررنگ.

کمرو: خجالتی، خجول، محجوب ≠ پررو.

کمرویی: حجب، حیا، شرم ≠ پررویی، گستاخی.

کمک: استعانت، اعانت، امداد، حامی، دستگیری، عون، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاضد، معاضدت، معاون، معین، مواسات، هم‌دستی، همراهی، یار، یاری، یاور، یاوری.

کمند: طناب، مقود.

کمی: ۱. اندکی، قدری، لَختی؛ ۲. قلت، کسری، نقصان ≠ تعدد، کثرت.

کمیاب: شاذ، طرفه، کمبود، نادره، نادر، نایاب ≠ وافر.

کمیابی: تنگی، غل، نایابی، ندرت ≠ وفور.

کمیت: ۱. چندی، کمی؛ ۲. مقدار ≠ چگونگی، کیفیت.

کمیته: انجمن، کمیسیون، مجمع.

کمیسیون: ۱. انجمن، کمیته؛ ۲. حق‌العمل، مزد.

کمیک: خنده‌دار، مسخره، مضحک ≠ تراژدی.

کمین: ۱. بزنگاه، کمینگاه، مرصاد، مکمن، نخیز، نخیزگاه؛ ۲. ترصد، مخفی‌شدن؛ ۳. کمترین، کوچکترین؛ ۴. ناتمام، ناقص؛ ۵. پست، حقیر، دون.

کمینگاه: ۱. کمین، کمینگه، مرصاد، مکمن، نخیزگاه؛ ۲. دزدگاه؛ ۳. بزنگاه.

کمینه: ۱. حداقل، دست‌کم؛ ۲. کمتر؛ ۳. این‌بنده، اینجانب، بنده، حقیر، رهی ≠ بیشینه، حداکثر، مهینه.

کنا: عامل، فاعل، کنشگر، کننده ≠ قابل، محل، منفعل.

کنار: ۱. پهلو، جانب، ساحل، سو، ضلع، طرف، قبل، کران، کرانه، ور؛ ۲. جفت، جنب، جوار، حاشیه، گوشه، مجاور؛ ۳. آغوش، بر، بغل، پهلو؛ ۴. پای، لب، لبه؛ ۵. جدا، منفصل.

کنار: سدر.

کناره: پهلو، جانب، حاشیه، دامن، ساحل، طرف، کرانه، کران، گوشه، لبه.

کناره‌جویی: اجتناب، احتراز، اعتزال، دوری، دوری‌گزینی، کناره‌گیری، گوشه‌گیری.

کناره‌گیر: عزلت‌نشین، گوشه‌گیر، معتزل، معتکف.

کناره‌گیری: ۱. اعتزال، اعتکاف، دوری، عزلت، کناره‌جویی؛ ۲. استعفا، تقاعد.

کناس: چاهک‌روب، زباله‌کش، سرگین‌کش، مستراح‌روب، هاری.

کنام: ۱. بیشه، چراگاه؛ ۲. کمینگاه؛ ۳. لانه.

کنایه: ۱. استعاره، تلمیح، مجاز؛ ۲. اشاره، ایما، تعریض؛ ۳. رمز؛ ۴. طعن، گوشه.

کنایه‌آمیز: اشاره‌وار، تعریض‌گونه، رمزآمیز.

کنایی: استعاری، اشاری، مجازی.

کنترات: پیمان، پیمان‌نامه، قرارداد، مقاطعه.

کنترل: ۱. بازدید، بازرسی، تفتیش، وارسی؛ ۲. نظارت؛ ۳. سانسور؛ ۴. مهار.

کنج: ۱. بیغوله، زاویه، کنار، گوشه، گوه، نبش؛ ۲. چین، شکن، کنجل؛ ۳. قوز، قوزدار، گوژپشت.

کنجکاو: خرده‌بین، دقیق، فضول، متتبع، متجسس، متفحص.

کنجکاوی: تتبع، تجسس، تدقیق، جست‌وجو، خرده‌بینی، دقت، مداقه.

کند: آهسته، بطی‌ء، تانی، سست، ملایم، یواش ≠ تند، تیز، شتابنده.

کندذهن: بلید، بی‌وقوف، بیهوش، کندفهم، کودن ≠ باهوش.

کندرو: بطی‌ء، بطی‌ء‌السیر ≠ تندرو، سریع‌السیر.

کندفهم: احمق، دیرفهم، کم‌فهم، کندذهن، گول ≠ تندفهم، زودفهم.

کندن: ۱. حفاری، حفر، گود‌کردن؛ ۲. حکاکی؛ ۳. بریدن، جدا‌کردن، قطع‌کردن.

کندوکاو: تجسس، تحقیق، تفحص، جست‌وجو، کاوش.

کنده: ۱. تنه، چوب، دار، ساقه؛ ۲. پای‌بند، کند.

کنده‌کاری: حکاکی، کنده‌گری، نقر.

کندی: ۱. آهستگی، بطو، تانی، فترت؛ ۲. دلیری، شجاعت ≠ تند، تیزی.

کنز: دفینه، گنج، گنجینه.

کنس: بخیل، پست، تنگ‌چشم، خسیس، فرومایه، لئیم، ممسک.

کنسرسیوم: شرکت، کارتل، کمپانی.

کنش: ۱. رفتار، عمل، فعل؛ ۲. خو، رسم، عادت.

کنشت: دیر، صومعه، عبادتگاه، کنیسه، معبد.

کنف: ۱. امان، پشتی، پناه، حفظ، حمایت، زنهار، سایه، ظل؛ ۳. جانب، طرف؛ ۴. بال؛ ۳. کنب.

کنفرانس: ۱. اجلاس، کنگره، گردهمایی، همایش؛ ۲. خطابه، سخنرانی.

کنکاش: رایزنی، شور، کنگاش، مشورت.

کنکور: آزمایش، آزمون، امتحان، مسابقه.

کنگره: ۱. دندانه، شرفه؛ ۲. مجلس.

کننده: عامل، عملگر، فاعل، کنشگر.

کنه: ۱. اساس، اصل، پایه، جوهر، ذات؛ ۲. ته، ژرفا، عمق.

کنیز: ۱. برده، زرخرید؛ ۲. پرستار، خادمه، خدمتکار، کلفت؛ ۳. دختر، دوشیزه؛ ۴. زن.

کنیسه: پرستشگاه، عبادتخانه، عبادتگاه، کنشت، کنیس، معبد.

کنیه: تخلص، عنوان، لقب، نام.

کوب: ۱. زدن، ضربت، کوبیدن؛ ۲. بوریا.

کوبیده: کوفته، مصدوم، مضروب، مقروع.

کوپال: عمود، گرز.

کوپن: بن، ژتون، ورقه‌جیره.

کوتاه: ۱. خلاصه، قاصر، قصیر، قصیره، مجمل، محدود، مختصر، ملخص، موجز؛ ۲. کوتاه‌قد، کوتوله ≠ دراز.

کوتاه‌قد: تاپو، قصیر، کوتاه‌قامت ≠ دراز.

کوتاهی: ۱. تعلل، تقصیر، سستی، فتور، قصور؛ ۲. کم‌طولی.

کوتوال: حصاردار، دژبان، قلعه‌بان، قلعه‌بیگی.

کوتوله: قصیرالقامه، کوتاه‌قد ≠ دیلاق.

کوته‌بین: تنگ‌نظر، کوتاه‌بین، کوته‌فکر، کوته‌نظر.

کوته‌بینی: تنگ‌نظری، کوته‌فکری ≠ سعه‌صدر.

کوته‌فکر: کوتاه‌فکر، کوته‌بین، کوته‌نظر.

کوته‌نظر: اندک‌بین، تنگ‌نظر، خرده‌بین، دون‌همت، کوته‌بین ≠ بلندنظر.

کوثر: چشمه.

کوچ: جابجایی، رحلت، رحیل، سفر، کوج، مهاجرت، نقل‌مکان، هجرت.

کوچک: ۱. تنگ، محقر؛ ۲. بچه، خرد، خردسال، طفل؛ ۳. صغیر، کم‌جثه؛ ۴. پست، حقیر؛ ۵. اندک، قلیل؛ ۶. کم‌حجم ≠ بزرگ، پهن، عریض، فراخ، وسیع.

کوچک‌شماری: استحقار، تحقیر.

کوچکی: ۱. حقارت؛ ۲. کم‌حجم؛ ۳. طفولیت؛ ۴. خردی.

کوچنده: راحل، مهاجر.

کوچه: برزن، خیابان، گذرگاه، معبر.

کود: رشوه، کوت.

کودتا: براندازی، شورش.

کودتاچی: شورشی، کودتاگر.

کودک: بچه، جوان، خردسال، رود، صبی، طفل، نوباوه، نوباوه، نوجوان.

کودکانه: بچگانه، طفلانه، کودک‌وار، کودک‌وش.

کودکی: بچگی، طفولیت، نوباوگی ≠ پیری، کهولت.

کودن: ابله، احمق، بلید، بی‌شعور، بی‌عقل، بی‌وقوف، پخمه، خر، خرفت، دنگل، ساده‌لوح، کانا، کم‌هوش، کندذهن، نادان، ناقص‌العقل ≠ هوشمند.

کودنی: حماقت، کندفهمی، نادانی ≠ هوشمندی.

کور: اعمی، ضریر، کلیل، نابینا ≠ بینا.

کوران: جریان.

کوردل: کم‌هوش، کندفهم.

کورس: ۱. مسابقه؛ ۲. دو؛ ۳. دوره؛ ۴. مسافت؛ ۵. مجعد.

کورکورانه: علی‌العمیاء، ناسنجیده، نسنجیده ≠ حساب‌شده.

کوره: ۱. آتشگاه، تنور؛ ۲. شهرستان، شهر، ناحیه؛ ۳. آبکند، مسیل.

کوری: ضرارت، عمیاء، نابینایی ≠ بینایی.

کوزه: ۱. آبخوری، سبو، سفالینه؛ ۲. خمیده، گوژ.

کوزه‌گر: سفالگر، فخار، کوزه‌ساز.

کوس: ۱. دهل، طبل، نقاره؛ ۲. فروکوفتن؛ ۳. هل‌دادن.

کوسه: ۱. بی‌ریش، کم‌ریش؛ ۲. ماهی، نون.

کوشا: پرتلاش، جدی، درس‌خوان، ساعی، سخت‌کوش، فعال، مجاهد، مجد ≠ تنبل، کاهل.

کوشش: اهتمام، تقلا، تلاش، جدیت، جهد، سعی، فعالیت، مجاهدت، مداومت، مساعی ≠ تنبلی.

کوشک: بارو، حصار، صرح، قصر، قلعه، کاخ، کوت ≠ کوخ.

کوف: ۱. بوف، بوم، جغد؛ ۲. کرکیت.

کوفت: ۱. سیفلیس، ضربت؛ ۲. کوبش؛ ۳. آزار، اذیت، صدمه.

کوفتگی: خستگی، ضرب‌دیدگی، فرسودگی.

کوفتن: ۱. خرد‌کردن، زدن، ضرب، کوبیدن؛ ۲. آسیب‌رساندن، صدمه‌زدن، ضربت‌زدن.

کوفته: ۱. خسته، درمانده، فرسوده، وامانده؛ ۲. پایمال؛ ۳. آسیب‌دیده، ضرب‌دیده.

کوک: ۱. منظم، میزان؛ ۲. بخیه؛ ۳. انتیم، سازگار؛ ۳. روبه‌راه، روشن؛ ۴. تحریک، خشمگین، عصبی، غضبناک؛ ۶. گنبد؛ ۷. کوکنار؛ ۸. کاهو؛ ۹. آبی، کبود.

کوکب: ۱. اختر، ستاره، سها، نجم؛ ۲. دالیا.

کوکبه: جاه، جلال، حشمت، خدم‌وحشم، دبدبه، طمطراق.

کوکنار: ۱. خشخاش، نارخوک؛ ۲. کاج.

کوکو: ۱. فاخته، قمری؛ ۲. خاگینه.

کول: ۱. دوش، شانه، کتف؛ ۲. پلاس، گلیم؛ ۳. آبگیر، استخر، تالاب، تالاب، کولاب.

کولاک: ۱. بوران، توفان؛ ۲. موج؛ ۳. شاهکار، کار شایان، معرکه.

کوله: ۱. پشت؛ ۲. کوله‌بار؛ ۳. آبگیر، استخر، تالاب؛ ۳. انبوه، توده.

کوله‌بار: باردان، پشتاره، کوله، کوله‌پشتی، کیسه.

کوله‌پشتی: توبره، ساک، کوله‌بار.

کولی: غربتی، غرشمال، قرشمال، لوری‌وش، لوری، لولی.

کولی‌بازی: الم‌شنگه، جاروجنجال، قشقرق، کولیگری.

کومه: پشته، توده؛ ۲. آشیان، آلاچیق، آلونک، عریش، کپر، کلبه، لانه.

کون: ۱. ته؛ ۲. دبر، سرین، ماتحت، مخرج، مقعد، نشستنگاه.

کونی: امرد، گانی، مخنث، مفعول، ملوط، هیز.

کوه: بند، پشته، جبل، کتل، کوهستان، کوهه، گردنه.

کوه‌پیکر: عظیم‌الجثه.

کوهان: ۱. برآمدگی، سلیل، قوز، گوژ؛ ۲. پروین، ثریا.

کوهپایه: پشته، تپه، رش.

کوهستان: جبل، کوه، کوهسار، کهسار، کهستان.

کوهنورد: کوه‌پیما، کوه‌سپر، کوه‌گرد.

کوهنوردی: کوه‌پیمایی، کوه‌سپری، کوه‌گردی.

کوی: ۱. برزن، محله؛ ۲. گذر، معبر.

کویر: خشکزار، شوره‌زار، کلاک، نمکزار، وادی.

کهانت: پیشگویی، فالگویی، فالگیری، کاهنی.

کهربا: آهن‌ربا، مغناطیس.

کهف: زاغه، شکاف، شکفت، غار، مغاره.

کهکشان: مجره.

کهن: باستانی، باستان، دیرینه، قدیم، کنانه، کهنه ≠ جدید، نو.

کهنسال: پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالمند، شیخ، فرتوت، قدیمی، کلان‌سال، مسن، معمر ≠ جوان، خردسال.

کهنسالی: پیری، شیب، فرتوتی، کهولت، معمری ≠ خردسالی.

کهنگی: دیرینگی، فرسودگی، قدمت ≠ نوی.

کهنه: ۱. دیرینه، عتیقه، عتیق، قدیم، قدیمی، کهن؛ ۲. مزمن؛ ۳. اسقاط، پوسیده، داثر، دارس، فرسوده، متروک، مندرس؛ ۴. مستعمل؛ ۵. خرقه، خلق ≠ جدید، نو.

کهنه‌پرست: مرتجع، واپسگرا ≠ نوگرا.

کهنه‌پوش: ژنده‌پوش، گدا.

کهنه‌کار: باتجربه، باسابقه، مجرب ≠ تازه‌کار.

کهولت: پیری، سالمندی، فرتوتی، کهنسالی ≠ شباب.

کیاست: تدبیر، تیزفهمی، درایت، زیرکی، فراست، هوش، هوشیاری.

کیایی: ۱. امیری، پادشاهی، حکومت؛ ۲. بزرگی، زعامت، سزوری.

کید: ترفند، تزویر، تغابن، حیله، خدعه، شید، فریب، مکر.

کیسه: ۱. خرجین، کوله‌بار؛ ۲. جیب.

کیسه‌بر: جیب‌بر.

کیسه‌کش: دلاک، مغمز.

کیش: ۱. آیین، دین، شرع، شریعت، طریقت، طریقه، مذهب، مسلک، مشرب، نحله؛ ۲. ترکش، تیردان، جوله؛ ۳. روسری، مقنعه؛ ۴. شمشاد.

کیف: ساک.

کیف: ۱. تلذذ، خوشی، سرمستی، شنگولی، عیش، لذت، مستی، نشئه؛ ۲. داروی‌نشئه‌زا، مخدر؛ ۳. چونی، کیفیت ≠ خماری، کم.

کیف‌آور: روانگردان، سکرآور، مکیف، نشئه‌زا ≠ خماری‌زا.

کیفر: ۱. انتقام، تادیب، تقاص، تنبیه، جزا، عقوبت، مجازات، مکافات؛ ۲. تغار؛ ۳. مشک ≠ پاداش.

کیفور: سرخوش، سرمست، سکران، کچول، مست، نشئه ≠ خمارزده، مخمور.

کیفیت: چگونگی، چونی، حال، وضع، وضعیت ≠ چگونگی، کمیت.

کیل: ۱. اندازه، پیمانه، کیله؛ ۲. پیمودن، سنجش، سنجیدن؛ ۳. ازگیل.

کیله: پیمانه، پیمایش.

کیمیا: ۱. اکسیر؛ ۲. شیمی.

کیمیادان: ۱. شیمیدان‌شیمیست؛ ۲. کیمیاگر، کیمیاوی.

کیمیاوی: ۱. شیمی‌دان، کیمیادان؛ ۲. شیمیایی، کیمیایی.

کین: بغض، حقد، دشمنی، عداوت، عناد، غرض، کینه.

کین‌خواهی: انتقام، انتقام‌جویی، خونخواهی، کین‌توزی، کین‌کشی، کینه‌توزی.

کینه: بغض، پدرکشتگی، تنفر، حقد، دشمنی، عداوت، عناد، غرض، کین، نفرت ≠ محبت، مهر.

کینه‌توز: انتقام‌جو، کین‌خواه، کینه‌جو، مغرض، منتقم.

کینه‌توزی: بدخواهی، دشمنی، عناد، کین‌خواهی.

کینه‌جو: حاقد، کینه‌ور، کینه‌خواه، کینه‌توز، کینه‌ورز ≠ نیکدلی.

کینه‌خواه: انتقام‌جو، کین‌توز، کین‌خواه، کینه‌توز، کینه‌جو.

کینه‌کش: انتقام‌جو، کیفرجویی، نقمت ≠ عفو.

کینه‌ور: انتقام‌جو، کینه‌جو، مغرض، منتقم.

کینه‌ورز: انتقام‌جو، کینه‌جو، منتقم.

کیوان: زحل.

کیوسک: اطاقک، دکه.

کیهان: ۱. جو، سپهر، فضا؛ ۲. جهان، دنیا، عالم، گیتی.

گاراژ: توقفگاه.

گارد: مستحفظ، نگهبان.

گارسون: پادو، پیشخدمت.

گاری: ارابه، درشکه، کالسکه.

گاز: ۱. دندان، نیش؛ ۲. کلبتین، گازانبر؛ ۳. علف؛ ۴. بخار.

گازر: ۱. رخت‌شو، سپیدشو، قصار، لباس‌شو؛ ۲. آبدارک.

گازگرفتن: به‌نیش‌کشیدن، خاییدن، دندان‌گرفتن.

گال: ۱. غوزه؛ ۲. ارزن، گاورس؛ ۳. شغال؛ ۴. غلتیدن، غلت؛ ۵. دوری، کناره‌گیری؛ ۶. هزیمت؛ ۷. جرب، گر؛ ۸. بازی‌دادن، فریب؛ ۹. فریاد.

گالیدن: ۱. خروشیدن، فریادکشیدن؛ ۲. غلتیدن؛ ۳. دورشدن، گریختن.

گام: ۱. پا، خطوه، قدم، مشی؛ ۲. افسار، دهنه، لجام، لگام.

گاو: بقر، ثور، سهر.

گاوریش: ابله، احمق، بی‌خرد، نادان.

گاه: ۱. فصل، موسم، وقت؛ ۲. زود؛ ۳. تخت، سریر، کرسی؛ ۴. جا، مقام، مکان؛ ۴. آواز، آهنگ.

گاهگاه: اتفاقاً، بعضی‌اوقات، گاه‌گاهی.

گاهواره: گاهوار، گهواره، مهاد، مهد.

گبر: ۱. زرتشتی، زردشتی، مجوس؛ ۲. بت‌پرست، کافر، گور، ملحد؛ ۳. خفتان، خود.

گبه: خرسک، فرش، قالی، گلیم.

گپ: تکلم، حرف، سخن، گفت‌وگو، محاوره.

گتره‌ای: ۱. اتفاقی، اله‌بختکی، تصادفی، شانسی، کشکی؛ ۲. تخمینی.

گجسته: ۱. لعنتی، ملعون؛ ۲. خبیث.

گدا: ۱. بی‌نوا، تلنگی، تهیدست، فقیر، مفلس، ندار، نیازمند؛ ۳. لئیم، ممسک، نخور؛ ۲. دریوزه‌گر، سائل، متکدی؛ ۳. انگل.

گداخانه: دارالمساکین، نوانخانه.

گداخت: ذوب، ذوبان، گداختن.

گداختگی: ذوب، ذوبان.

گداختن: آب‌کردن، تافتن، ذوب‌کردن.

گداخته: ۱. مایع، مذاب؛ ۲. داغ؛ ۳. تحلیل‌رفته.

گداز: ذوب، میعان.

گدازش: ذوب، ذوبان.

گداصفت: گداپیشه، گدامنش، لئیم، ممسک.

گدامنش: گداصفت، گداطبع، لئیم، ممسک.

گدامنشی: گداپیشگی، گداصفتی، گداطبعی، لئامت.

گدایی: ۱. تهیدستی، درویشی، فقر؛ ۲. دریوزه‌گری، سوال، کدیه‌دریوزه.

گذار: عبور، گذر، مسیر، معبر.

گذاردن: ۱. جادادن، گذاشتن، نهادن؛ ۲. وضع‌کردن، وضع؛ ۳. طی‌کردن، عبور‌کردن، گذشتن؛ ۴. برپاداشتن، منعقد‌کردن؛ ۵. ترک‌کردن، رها‌کردن.

گذاشتن: ۱. نهادن، هشتن؛ ۲. قراردادن، وضع‌کردن؛ ۳. جادادن؛ ۴. رها‌کردن، ول‌کردن؛ ۵. اجازه‌دادن، رخصت‌دادن؛ ۶. باقی‌گذاشتن، بجاگذاشتن.

گذر: ۱. آمدورفت، تردد، عبور، گذار، گذشتن، مرور، مسیر؛ ۲. کوچه، گذرگاه، معبر.

گذرا: بی‌دوام، زودگذر، موقت.

گذران: ۱. امرار، عیش، معاش، نفقه؛ ۲. سپری‌شونده، فانی، گذرا.

گذراندن: ۱. طی‌کردن، قراردادبستن، قرارگذاشتن؛ ۲. سپری‌کردن، گذرانیدن؛ ۳. رد‌کردن؛ ۴. تجاوزدادن.

گذرگاه: پاساژ، خیابان، راه، شارع، کوچه، مسیر، معبر، ممر.

گذرنامه: پاسپورت، تذکره، جواز، روادید.

گذرنده: ۱. راهگذر، رهسپر، رهگذر؛ ۲. بی‌دوام، گذرا.

گذشت: ۱. اغماض، بخشایش، بخشودن، چشم‌پوشی، درگذشتن، سماحت، عفو، عفو، لوطی‌گری؛ ۲. سپری، گذر.

گذشتن: ۱. عبور، گذر؛ ۲. عبور‌کردن؛ ۳. بخشودن، صرفنظر‌کردن.

گذشته: ۱. پیش، دیرین، دیرینه، سابق، قبل، قبل، قدیم، ماسبق، ماسلف، ماضی، متقدم؛ ۲. سپری، منقضی.

گر: ۱. جرب؛ ۲. اگر، کچل، کل.

گراز: ۱. خنزیر، خوک؛ ۲. خرامش، لنجه.

گرامر: ادات، دستور، نحو.

گرامی: ارجمند، دوست‌داشتنی، عزیز، محبوب، محترم، نازنین، والا.

گرامی‌داشت: اعزاز، بزرگداشت، تبجیل، تجلیل، تکریم، ≠ تحقیر.

گران: ۱. ثقیل، سنگین، وزین؛ ۲. پرقیمت، قیمتی، گرانبها؛ ۳. سخت، شدید؛ ۴. بزرگ، سترگ، عظیم؛ ۵. انبوه، بسیار، زیاد، فراوان؛ ۶. دشوار، صعب، مشکل؛ ۷. تحمل‌ناپذیر، زننده، غیرقابل‌تحمل، ناگوار ≠ ارزان، سبک، نازل.

گرانبار: ۱. پربار، ثقیل، سنگین؛ ۲. دلتنگ، غصه‌دار، غمگین، غمین، محزون.

گرانبها: ارجمند، ارزشمند، ارزنده، باارج، باارزش، بهادار، پرارزش، پرقیمت، ثمین، قیمتی، گران، گران‌قدر، گران‌قیمت، گران‌مایه، مهم، نفیس ≠ بی‌اهمیت، کم‌بها، کم‌قیمت.

گران‌پایه: بلندپایه، بلندمرتبه، عالی‌رتبه، عالی‌شان، عالی‌قدر، گرانمایه، ≠ بی‌مقدار.

گران‌جان: ۱. پوست‌کلفت، حمول، سخت‌جان؛ ۲. بخیل، پست، لئیم؛ ۳. پیر، سالخورده، کهنسال ≠ سبکروح.

گران‌قدر: بزرگوار، عالیقدر، فخیم، گرانبها، گرانمایه، محترم، معظم، مفخم، مهم، وزین ≠ دنی، فرومایه.

گران‌قیمت: ارزشمند، بهادار، پرارزش، ثمین، قیمتی، گرانبها، نفیس، ≠ ارزان، ارزان‌قیمت.

گران‌مایه: ۱. عزیز، گرامی، گرانقدر، محترم؛ ۲. ارجمند، عالی‌قدر؛ ۳. معتبر، مهم؛ ۴. ارزشمند، باارزش، گرانبها، نفیس، ≠ ذلیل، خوار، بی‌ارزش.

گران‌مایگی: ۱. ارجمندی؛ ۲. مرغوبیت، نفاست؛ ۳. اعتبار، اهمیت.

گرانی: ۱. ثقل، سنگینی، وزین؛ ۲. غلا؛ ۳. دشواری، سختی‌صعوبت؛ ۴. گرانبهایی، ≠ ارزانی.

گراورساز: کلیشه‌ساز، مهرساز.

گرایش: ۱. انحراف؛ ۲. تمایل، میل؛ ۳. آهنگ، قصد، گروش؛ ۴. رویکرد.

گربز: ۱. بی‌شرم، بی‌حیا، پاردم‌ساییده؛ ۲. حیله‌گر، محیل، مکار؛ ۳. باذکاوت، دانا، زیرک، هوشیار؛ ۴. چالاک، چست، دلاور، دلیر، شجاع.

گربه: پیشی، سنور.

گرد: ۱. خاک، غبار؛ ۲. پودر؛ ۳. گردش.

گرد: حلقه، دایره، دوار، گلوله، مدور.

گرد: پهلوان، تهمتن، دلیر، رشید، قهرمان، مبارز، یل.

گردآلود: غبارآلود، گردآلوده، گردناک، مغبر.

گردآوری: تالیف، تدوین، جمع‌آوری، ضبط.

گرداب: ۱. ورطه؛ ۲. طوفان.

گرداگرد: اطراف، پیرامون، حوالی، حول‌وحوش، دورتادور.

گردان: ۱. دوار، سیار، گردنده؛ ۲. جاری، روان، سیال؛ ۳. متحول، متغیر، منقلب ≠ ثابت.

گرداندن: ۱. به‌گردش‌درآوردن، پردادن، چرخاندن، حرکت‌دادن؛ ۲. برگردانیدن، تحریف‌کردن، تغییردادن، دگرگون‌ساختن، منحرف‌کردن.

گردش: ۱. پرسه، پیک‌نیک، تفرج، تفریح، سیاحت، گشت، هواخوری؛ ۲. جولان، حرکت، دور، دوران، سیر؛ ۳. تغییر، دگرگونی.

گردشگاه: پارک، تفرجگاه، تفریحگاه، نزهتگاه.

گردن: جید، خر، عنق، معطف.

گردنا: ۱. تدویر، گردی؛ ۲. پیرامون، گرداگرد.

گردن‌بند: طوق، عقد، قلاده، گلوبند، یاره.

گردن‌فراز: ۱. سربلند، مفتخر؛ ۲. طاغی، عاصی، گردنکش؛ ۳. خودپسند، متکبر، مغرور؛ ۴. زورمند، قوی، ≠ سربزیر، ناتوان.

گردن‌کشی: ۱. استکبار، تعدی، تمرد، طغیان، عصیان، نافرمانی؛ ۲. دلاور، دلیر، شجاع؛ ۳. گردن‌افرازی؛ ۴. خودستایی، غرور.

گردن‌کلفت: ۱. زورمند، قلچماق، نیرومند؛ ۲. زورگو، قلدر، ≠ نزار.

گردناک: غبارآلود، گردآلود، مغبر.

گردنکش: سرکش، طاغی، عاصی، عصیانگر، گردن‌فراز، مارد، متجاسر، متمرد، مستکبر، ناجم، نافرمانبردار، نافرمان، یاغ، یاغی، ≠ فرمانبردار، مطیع.

گردنکشی: بغی، تطاول، تمرد، سرکشی، طغیان، عصیان، نافرمانی، یاغیگری، ≠ تسلیم، فرمانبرداری.

گردنه: پز، بند، پژ، تپه، کتل، کوه، کوه‌راه، گریوه، گلوگاه.

گردنه‌بند: راه‌بر، راهزن، طرار، عیار، قاطع‌الطریق، گردنه‌بر، گردنه‌زن.

گردو: جوز، گردکان.

گردون: ۱. آسمان، چرخ، سپهر، عالم، فلک؛ ۲. ارابه، گردونه.

گردونه: ۱. چرخ؛ ۲. ارابه، گاری.

گرده: ۱. قرص، گرد، مدور؛ ۲. قرص‌نان.

گردهمایی: اجلاس، جلسه، میتینگ، نشست، همایش.

گردیدن: ۱. حرکت‌کردن، راه‌پیمودن، گشتن؛ ۲. چرخ‌زدن، دورزدن؛ ۳. شدن؛ ۴. تحول‌یافتن، تغییریافتن.

گرز: چماق، عمود، کوپال، گرزه.

گرسنگی: جوع، غلا، قحطی، گشنگی، مجاعه ≠ اشباع، سیری.

گرسنه: ۱. جایع، گشنه، ناشتا؛ ۲. قحطی‌زده ≠ سیر.

گرسنه‌چشم: ۱. آزمند، آزور، حریص، طماع؛ ۲. تنگ‌چشم، ممسک.

گرفتار: ۱. اسیر، بازداشت، دربند، محبوس؛ ۲. دامنگیر، دچار، دستخوش، مبتلا؛ ۳. پرمشغله، غرق، مشغول؛ ۴. دلباخته، عاشق؛ ۵. برده، پای‌بند، مقید؛ ۶. صید، نخجیر ≠ آزاد، رها.

گرفتاری: ۱. ابتلا؛ ۲. اسارت، حبس، قید؛ ۳. تعب، تنگنا، دردسر، سختی، گیر، مخمصه؛ ۴. اشتغال، مشغولیت؛ ۵. رنج، مصیبت؛ ۶. دلباختگی، دلدادگی، عاشقی ≠ آزادی، رهایی.

گرفتگی: ۱. انسداد؛ ۲. قبض؛ ۳. پریشانی، حزن؛ ۲. ابتیاع، خریدن؛ ۳. به‌چنگ‌آوردن؛ ۳. دریافتن، دریافت‌کردن؛ ۴. اخذ، قبض؛ ۵. ابتلا، مبتلاشدن؛ ۶. فرض‌کردن؛ ۷. بستن، مسدود‌کردن؛ ۸. برداشتن؛ ۹. اثر‌کردن، کارسازشدن، موثرواقع‌شدن؛ ۱۰. پذیرفتن، قبول‌کردن؛ ۱۱. اسیر‌کردن، گرفتار‌کردن؛ ۱۲. ‍گیراندن، مشتعل‌شدن؛ ۱۳. نقش‌بستن؛ ۱۴. تسخیر‌کردن، فتح‌کردن.

گرفتن: ۱. ستاندن، ستدن.

گرفته: ۱. افسرده، برزخ، دلتنگ، عبوس، غمگین، محزون، مغموم، ناشاد؛ ۲. خفه، دلگیر، نفس‌گیر؛ ۳. تار، تاریک، تیره؛ ۴. بسته، مسدود ≠ باز، دل‌باز.

گرگ: ذئب.

گرم: ۱. حار، داغ، سوزنده، سوزان؛ ۲. پررونق؛ ۳. بامحبت، خونگرم، صمیمی ≠ بارد، سرد.

گرما: تف، حرارت، دما، گرمش، گرمی ≠ برودت، سردی.

گرمابه: آبزن، حمام، تابخانه.

گرماگرم: اوج، بحبوحه.

گرمسیر: قشلاق ≠ سردسیر.

گرمی: ۱. حرارت، دم، دما، گرما؛ ۲. تندی، حدت، شدت؛ ۳. عتاب، ≠ برودت، سردی.

گرو: ۱. رهن، شالهنگ؛ ۲. داو؛ ۳. شرط.

گرونده: ۱. متمایل؛ ۲. مومن، معتقد.

گروه: ۱. امت، جماعت، طایفه، طبقه، قبیله؛ ۲. جمع، جمعیت، جمهور؛ ۳. باند، توده، فرقه؛ ۴. جوخه، دسته، رده، رسته، فوج، عده؛ ۵. انجمن، جرگه، حلقه، زمره، سلک، ملا؛ ۶. سنخ، قشر؛ ۷. تیم؛ ۸. مجتمع؛ ۹. قافله؛ ۱۰. بخش، دپارتمان ≠ فرد.

گروه‌بندی: تقسیم‌بندی، دسته‌بندی، رده‌بندی، طبقه‌بندی.

گروه‌گروه: دسته‌دسته، فوج‌فوج، قسمت‌قسمت.

گروی: ضمانت، وثیقه.

گره: ۱. بند، عقد، عقده؛ ۲. جعد، چین، شکن، شکنج؛ ۳. قید؛ ۴. لکنت؛ ۵. دشپیل؛ ۶. مفصل؛ ۷. قفل؛ ۸. پیوندگاه؛ ۹. اشکال، مشکل.

گره‌گشا: حلال، مشکل‌گشا.

گری: ۱. اگزما، جرب، سودا؛ ۲. جید، عنق، گردن.

گریان: اشکبار، اشکریز، نالان.

گریبان: جیب، یخه، یقه.

گریبانگیر: دچار، مبتلا.

گریختن: فرار‌کردن، فلنگ‌بستن، متواری‌شدن، هرب.

گریخته: فراری، گریزان، متواری.

گریز: ۱. انهزام، ‌عقب‌نشینی، فرار، هزیمت؛ ۲. اجتناب، پرهیز؛ ۳. رم، طفره.

گریزان: ۱. بیزار، رمنده، رمیده، متنفر، نافر، نفور؛ ۲. فراری، گریخته، متواری، منهزم.

گریزپا: فراری، متواری.

گریزگاه: گریختنگاه، مفر، مناص.

گریوه: ۱. عقبه، گردنه؛ ۲. سراشیب، گدار، ناهموار.

گریه: اشکریزی، تضرع، زاری، مویه، ناله، ندبه ≠ تبسم، خنده، لبخند.

گزاردن: ۱. ادا‌کردن، بجای‌آوردن؛ ۲. پرداختن، تادیه، تادیه‌کردن.

گزارش: اعلام، اعلامیه، اعلان، بیانیه، تفسیر، خبر، رپرتاژ، شرح، نقل.

گزارشگر: خبرنگار، رپرتر، گزارشگر، مخبر، مفسر.

گزاره: ۱. عبارت؛ ۲. محمول؛ ۳. ادا، پرداخت، تادیه؛ ۴. اجرا، انجام؛ ۵. اظهار، بیان؛ ۵. تفسیر، شرح.

گزاف: ۱. گزافه، لاف، مبالغه؛ ۲. اغراق‌آمیز، بسیار، زیاد، مبالغه‌آمیز، هنگفت.

گزافه: اغراق، افراط، چاخان، دروغ، غلو، گزاف، لاف‌زن، مبالغه، ≠ حقیقت‌گویی.

گزافه‌گو: بیهوده‌گو، چاخان، لاف‌زن، مبالغه‌گو.

گزر: زردک، شقاقل، هویج.

گزک: ۱. بهانه، دستاویز، مستمسک؛ ۲. تشنج؛ ۳. نوبت، فرصت؛ ۴. مزه.

گزگزه: اشمئزاز، تنه، چندش.

گزمه: آژان، پاسبان، پلیس، شبگرد، شحنه، عسس.

گزن: شفره، کاردک، گزنه.

گزند: آزار، آسیب، آفت، بلا، خدشه، خسران، زیان، صدمه، ضرر، لطمه، مضرت.

گزنده: ۱. تلخ، تند، تیز، نیشدار؛ ۲. هار.

گزیدن: ۱. خاییدن، دندان‌گرفتن، گاززدن، نیش‌زدن؛ ۲. گزش.

گزیدن: اختیار‌کردن، انتخاب‌کردن.

گزیده: برگزیده، خلاصه، زبده، منتخب، نخبه، نقاوت.

گزیر: چاره، علاج.

گزینش: انتخاب، تعیین، دست‌چین، گلچین.

گس: دبش.

گساردن: ۱. آشامیدن، نوشیدن؛ ۲. زایل‌کردن، زدودن، ستردن، محو‌کردن؛ ۳. سپری‌کردن، طی‌کردن.

گستاخ: بی‌آزرم، بی‌ادب، بی‌باک، بی‌پروا، بی‌حیا، بی‌شرم، پررو، جسور، دریده، شوخ‌دیده، شوخ، غره، فضول، لجوج، متهور، نافرهیخته، نامودب، وقیح.

گستاخانه: بی‌ادبانه، بی‌باکانه، بی‌محابا، تهورآمیز، جسورانه، دلیرانه، لجوجانه، متهورانه.

گستاخی: بی‌باکی، بی‌پروایی، بی‌حیایی، بی‌شرمی، پررویی، جراء‌ت، جسارت، شوخی، وقاحت.

گسترده: بسیط، پخش، پهن، پهناور، شایع، عریض، مبسوط، منبسط، وسیع.

گسترش: انبساط، بسط، تعریض، توسعه، سعه، وسعت.

گستره: پهنه، ساحت، عرصه، میدان.

گسستگی: انفصال، انقطاع، پارگی، گسیختگی ≠ پیوستگی.

گسستن: بریدن، پاره‌کردن، قطع‌کردن، گسیختن، ≠ پیوستن.

گسسته: پاره، جدا، جدا، شکسته، گسیخته، منقطع، ≠ پیوسته.

گسسته‌عنان: ۱. عنان‌گسسته، گسسته‌مهار، لجام‌گسیخته؛ ۲. بی‌قید، رها، لاقید، ≠ مهار.

گسیختگی: انفصال، پارگی، جدایی، گسستگی ≠ اتحاد، اتصال، پیوستگی.

گسیختن: پاره‌کردن، قطع‌کردن، گسستن، ≠ پیوستن، متصل‌کردن.

گسیخته: بریده، پاره، دریده، قطع، گسسته، منفصل، منقطع، ≠ متصل.

گسیل: ارسال، اعزام، روانه، فرستادن.

گشاد: ۱. بزرگ، بسیط، پهن، جادار، فراخ، فسیح، گشاده، متسع، واسع، وسیع؛ ۲. فرج، گشایش؛ ۳. ظفر، فتح؛ ۴. خوشی، سرور ≠ تنگ، ضیق.

گشادبازی: اسراف، تبذیر، حیف‌ومیل، ولخرجی ≠ اقتصاد، صرفه‌جویی.

گشادگی: فراخی، گنجایش، وسعت.

گشادن: افتتاح، باز‌کردن، گشودن، ≠ بستن.

گشاده: ۱. رحب، فراخ، گشاد، مبسوط، منبسط، وسیع؛ ۲. باز، مفتوح ≠ بسته.

گشاده‌باز: خراج، مبذر، متلف، مسرف، ولخرج ≠ صرفه‌جو، مقتصد.

گشاده‌بازی: اسراف، تبذیر، ولخرجی ≠ اقتصاد.

گشاده‌دست: باسخاوت، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، کریم ≠ خسیس.

گشاده‌رو: بانشاط، بشاش، تازه‌رو، خندان، خوش‌خلق، خوشرو، ≠ بدخو، گرفته.

گشادی: فراخنا، فراخی، وسعت ≠ تنگی، ضیق.

گشایش: ۱. افتتاح، باز، سعه؛ ۲. فرج؛ ۳. تسخیر، فتح؛ ۴. حل ≠ انسداد.

گشت: ۱. تفرج، تفریح، تماشا، سیاحت، سیر، گردش، گشتن، هواخوری؛ ۲. پاسبانی؛ ۳. تبدیل، تغییر؛ ۴. تفحص، جست‌وجو.

گشت‌وگذار: تفرج، تماشا، سیاحت، سیر، گردش.

گشتن: ۱. پرسه‌زدن، چرخیدن، دورزدن، سیاحت‌کردن، سیر‌کردن، طواف، گردش‌کردن، گردش؛ ۲. تبدیل‌شدن،‌شدن، گردیدن.

گشتی: پاسبان، قراول، کشیک، نگهبان.

گشن: ۱. بارورسازی؛ ۲. جفت‌جو، فحل، نرخواه.

گشوده: ۱. باز، مفتوح، وا؛ ۲. گشاده، منبسط.

گفت: حرف، سخن، قول، گفتار، نطق.

گفت‌وشنود: گفت‌وگو، گفت‌وشنید، محاوره، مکالمه.

گفتار: بیان، تکلم، سخن، عرض، کلام، گفتمان، گفت، مثل، نطق، واج ≠ شنیدار.

گفت‌وگو: ۱. سخن، صحبت، گپ، مباحثه، محاوره، مذاکره، مشافهه، مصاحبه، مقال، مکالمه؛ ۲. پچ‌پچ، خبر، شایعه؛ ۳. آوازه، های‌وهوی؛ ۴. جدل، قال‌وقیل، قال‌ومقال، مجادله.

گفتمان: گفتار، مقال.

گفتن: اظهارداشتن، اعلام‌کردن، اقرار‌کردن، به‌عرض‌رساندن، بیان‌کردن، سخن‌راندن، صحبت‌کردن، عرض‌کردن، فرمودن، گپ‌زدن، گفت‌وگو‌کردن، معروض‌داشتن، نقل‌کردن؛ ۲. سرودن؛ ۳. نامیدن؛ ۴. پنداشتن، تصور‌کردن، خیال‌کردن، فرض‌کردن؛ ۵. مقال ≠ شنودن، شنیدن.

گفته: ۱. فرموده، کلام؛ ۲. بیان، عرض.

گل: ۱. تراب، خاشاک، خاک، طین، غبرا؛ ۲. جدا، زمین؛ ۳. لای، لجن، وحل.

گل: ۱. زهر، ورد؛ ۲. داغ ≠ خار.

گلابدان: گلاب‌پاش.

گلابی: امرود، مرو، مرود.

گلاویز: ۱. درآویختن؛ ۲. درگیر، دست‌به‌یقه.

گلایه: شکایت، شکوائیه، شکوه، گله.

گلایه‌آمیز: شکایت‌آمیز، شکوه‌آلود، شکوه‌آمیز، گله‌آمیز.

گلایه‌مند: شاکی، شکوه‌گر، گله‌مند.

گلباران: شکوفه‌باران، گل‌افشان، گل‌پاشی، گلریز.

گلبانگ: ۱. گلبام؛ ۲. ترانه، نغمه.

گلچهره: گلچهر، گل‌خد، گلرخ، گل‌رخسار، گلرو، گلعذار، لاله‌رخ، لاله‌رخسار، لاله‌رو، لاله‌عذار، ≠ زردچهره، زردرو.

گلچین: ۱. خوشه‌چین؛ ۲. انتخاب، برگزینی، گزینش؛ ۳. لب؛ ۴. جنگ؛ ۵. زبده، منتخب.

گلخن: تون، مزبله ≠ گلشن.

گلدسته: ماذنه، مناره.

گلرنگ: احمر، سرخ، گل‌فام، گلگون.

گلریز: شکوفه‌باران، گل‌افشان، گلباران.

گلزار: گلستان، گلشن، لاله‌زار ≠ گلخن.

گلستان: باغ، باغستان، بوستان، گلزار، گلشن، لاله‌زار.

گلشن: باغ، حدیقه، گلزار، گلستان، لاله‌زار.

گلعذار: گلچهره، گلرخ، گل‌رخسار، گلرو.

گلغونه: روژ، سرخاب، غازه، گلگونه.

گلکار: بنا، گلغر.

گلگشت: ۱. تفرج، تماشا، سیر، گشت؛ ۲. باغ، گلزار، گلستان.

گلگون: سرخ، گلرنگ، گل‌فام، گلی.

گلگونه: آلگونه، روژ، سرخاب، غازه.

گلو: حلقوم، حلق، حنجره، خرخره، خشکنای، گل، نای.

گلوبند: ۱. عقد، گردن‌بند، گلوند؛ ۲. قلاده؛ ۳. دستمال‌گردن.

گلوگاه: ۱. حلق، گلو؛ ۲. گردنه؛ ۳. مدخل.

گل‌ولای: شل، وحل.

گلوله: ۱. گرد؛ ۲. توپ، تیر، فشنگ؛ ۳. مچاله.

گلوله‌باران: آتشباری، تیراندازی، تیرباران ≠ تک‌تیراندازی.

گله: شکایت، شکوائیه، شکوه، گلایه.

گله: احشام، رمه، غنم، فسیله.

گله‌آمیز: شکایت‌آمیز، شکوه‌آلود، گلایه‌آمیز.

گله‌بان: چوپان، راعی، شبان، گله‌چران.

گله‌گله: دسته‌دسته، فوج‌فوج، گروه‌گروه ≠ تک‌تک، دانه‌دانه، فرداًفرد، یکی‌یکی.

گله‌مند: شاکی، شکواگر، گلایه‌مند.

گله‌مندی: شکایت، شکوائیه، شکوه، گلایه.

گلی: آل، گلفام، گلرنگ، گلگون.

گلیم: پلاس، جل، فرش.

گم: ۱. غایب، مفقود، ناپدید، ناپیدا، نامرئی؛ ۲. گمراه؛ ۳. سردرگم ≠ پیدا، یافت.

گماشتگی: ۱. ماموریت؛ ۲. نوکری.

گماشته: بنده، چاکر، خدمتکار، فرمانبردار، قراول، مامور، محافظ، مراقب، مستخدم، ملازم، نگاهبان، نوکر، وکیل.

گمان: ۱. پندار، پنداشت، تخمین، تصور، توهم، حدس، خیال، زعم، شک، ظن، فرض، فکر، وهم؛ ۲. باور؛ ۳. ایهام ≠ یقین.

گمانه: ۱. ظن، مظنه؛ ۲. احتمال.

گمراه: ۱. ضال، غاوی، منحرف، منحط، ویلان؛ ۲. کژراه، سیاه‌دل، فاسد؛ ۳. ملحد ≠ مهتدی.

گمراهی: انحراف، بغی، ضلال، ضلالت، غوایت، کج‌روی ≠ اهتدا.

گمشدگی: ۱. فقد، ناپیدایی؛ ۲. ضلالت، گمراهی؛ ۳. خودباختگی.

گمشده: ۱. پی‌گم، گم‌نشان، مفقود، مفقودالاثر، ناپدید؛ ۲. خودباخته؛ ۳. تباه‌شده، ضایع، نابود ≠ یافته.

گمگشته: ۱. گمشده، مفقود؛ ۲. ضال، ویلان ≠ پیداشده، یافته.

گمنام: خامل، بی‌نام‌ونشان، غیرمعروف، مجهول، مجهول‌الهویه، ناشناخته، ناشناس ≠ سرشناس، مشهور.

گمنامی: ۱. بی‌نامی، بی‌نشانی، خمول، ناشناختگی، ناشناسی؛ ۲. بی‌سروپایی ≠ اشتهار، شهرت.

گمیز: ادرار، بول، پیشاب، شاش ≠ غایط.

گناه: اثم، بزه، تقصیر، جرم، جنایت، حرج، خبط، خطا، ذنب، زلت، سیئه، کبیره، معصیت، منکر ≠ حسنه.

گناهکار: بدعمل، بزهکار، تبهکار، خطاکار، روسیاه، عاصی، متهم، مجرم، مذنب، مقصر ≠ بی‌گناه، پاک، مبرا.

گنبد: قبه.

گنج: ۱. خزانه، دفینه، کنز، گنجینه، مخزن؛ ۲. مال، ثروت.

گنجور: ۱. خازن، خزانه‌دار، خزینه‌دار، گنج‌بان؛ ۲. صاحب‌گنج، گنج‌دار.

گنجایش: ۱. سعه، ظرفیت، فراخنا، فراخی، گشادگی، وسع، وسعت؛ ۲. استعداد، قابلیت.

گنجشک: چغوک، چوزه، عصفور، ملوچ، ملیج.

گنجفه: قمار.

گنجه: اشکاف، دولاب، قفسه.

گنجینه: خزانه، خزینه، دفینه، کنز، گنج، مخزن.

گند: ۱. بدبو، عفن، متعفن؛ ۲. بوی‌بد، تعفن؛ ۳. فاسد ≠ معطر.

گند: ۱. جند، جیش، خیل، سپاه، عسکر، لشکر؛ ۲. خایه، خصیه.

گنداب: ۱. باتلاق، باطلاق، مرداب؛ ۲. فاضلاب.

گندزدایی: ضدعفونی، عفونت‌زدایی، میکرب‌زدایی.

گندم: حنطه، حنط، غله.

گندمگون: اسمر، سبزه، سبزه‌رو.

گنده: بزرگ، درشت، زمخت، ستبر، ستبر، ضخیم، کلفت، ناهموار ≠ کوچولو.

گنده‌دماغ: افاده‌دار، بددماغ، پرافاده، پرفیس‌وافاده، متکبر، مغرور ≠ افتاده، متواضع.

گندیدگی: بدبویی، تعفن، عفن، عفونت، فساد.

گندیده: ۱. فاسد، له؛ ۲. بدبو، عفن، متعفن.

گنگ: ۱. صامت؛ ۲. مبهم؛ ۳. ابکم، اصم، الکن، بکم، بی‌زبان، لال ≠ گویا.

گنگی: ۱. بی‌زبانی، لالی؛ ۲. ابهام ≠ گویایی.

گنهکار: بزهکار، عاصی، گناهکار، مجرم، مذنب ≠ بی‌گناه، معصوم.

گوارا: خوشگوار، گوارنده، مهنا، ناجع، نوش، نوشه، نوشین ≠ ناگوارا.

گوارش: تحلیل، گوارد، هضم.

گوارنده: گوارشگر، گوارا، هاضم.

گواه: ۱. شاهد، ناظر؛ ۲. شهید؛ ۲. برهان، بینه، دلیل، موید.

گواهی: ۱. استشهاد، تایید، تصدیق، شهادت؛ ۲. تاییدیه، گواهی‌نامه، مدرک.

گواهی‌نامه: استشهاد، تاییدیه، تصدیق، دیپلم، شهادت‌نامه، کارنامه.

گود: ۱. ژرف، عمیق، مقعر؛ ۲. حفره، گودال.

گودال: چال، چاله، حفره، خندق، گود، لان، مغاک.

گودی: ژرفا، عمق، قعر.

گور: ۱. آرامگاه، بارگاه، تربت، خاکجا، رمس، ضریح، قبر، لحد، مثوی، مدفن، مرغزن، مرقد، مزار؛ ۲. دشت، صحرا؛ ۳. گورخر.

گورخانه: خاکجا، قبر، گور، گورگاه، مدفن، مزار، مقبره.

گورستان: خاکستان، قبرستان، مزارستان، مزارگاه.

گورکن: حفار، قبرکن، لاحد، لحدساز.

گوریل: نسناس.

گوز: باد، تیز، ریح.

گوزن: آهو.

گوژ: خمیده‌پشت، خمیده، قوز، کمان، مقعر.

گوژپشت: خمیده‌پشت، خمیده‌قامت، قوز، قوزپشت.

گوژی: انحنا، خمیدگی، گوژپشتی.

گوساله: ۱. بقر، عجل؛ ۲. کودن، نفهم.

گوش: ۱. اذن؛ ۲. زاویه، گوشه.

گوش‌بر: شارلاتان، کلاش، کلاهبردار.

گوش‌بزنگ: مترصد، مراقب، منتظر.

گوش‌دادن: استماع، اصغا، شنود.

گوشت: لحم.

گوشتالو: چاق، سمین، فربه، گوشتالود.

گوشزد: تذکردادن، تفهیم، خاطرنشان.

گوشمال: تادیب، تنبیه، سزا، سیاست، عقوبت، مجازات.

گوشمالی: تادیب، تنبیه، سیاست، مجازات.

گوشوار: آویز، آویزه، گوشوارک، گوشواره.

گوشه: ۱. زاویه، کنج؛ ۲. پسله، خلوت؛ ۳. سو، کرانه، کنار؛ ۴. طعن، کنایه؛ ۵. اشاره، ایما، تعریض، سربسته.

گوشه‌گزینی: اعتزال، اعتکاف، انزوا، تجرد، تنهایی، عزلت.

گوشه‌گیر: تنها، عزلت‌طلب، عزلت‌جو، کناره‌گیر، گوشه‌گیر، گوشه‌نشین، مجرد، معتزل، منزوی.

گوشه‌گیری: اعتزال، اعتکاف، انزوا، زاویه‌نشینی، عزلت، گوشه‌نشینی.

گوشه‌نشین: خلوت‌نشین، عزلت‌گزین، گوشه‌گیر، مجرد، معتزل، منزوی.

گوشه‌نشینی: اعتکاف، انزوا، تنهایی، خلوت، عزلت، گوشه‌گیری، گوشه‌گیری.

گول: ۱. ابله، ابله، احمق، پخمه، کم‌عقل، کم‌هوش، کندفهم، نادان، وغب؛ ۲. بامبول، ترفند، حقه، خدعه، غبن، فریب، فند، کلک، نیرنگ.

گون: رنگ، صبغه، فام، گونه، لون.

گوناگون: الوان، جوراجور، متعدد، متفاوت، متفرق، متلون، متنوع، مختلف، ≠ مشابه‌همسان.

گونه: ۱. سنخ، صنف، قبیل، قسم؛ ۲. تیره، دسته، طبقه، نوع؛ ۳. جور، روال، شیوه، طرز، طریق، طور، نحو، نمط، نهج؛ ۴. فام، گون، لون؛ ۵. چهره، رخساره، رخسار، روی، شکل، عذار؛ ۶. خد، لپ.

گونه‌گون: الوان، رنگارنگ، متنوع، مختلف، ≠ مشابه.

گوه: زاویه، کنج، گوشه.

گوهر: ۱. اصل، تبار، حسب، نژاد، نسب؛ ۲. جوهر، ذات؛ ۳. جواهر، در، گهر، مروارید.

گوهرشناس: جواهرشناس، جواهری، صراف.

گوهرنشان: جواهرنشان، مرصع.

گوهری: اصیل، جواهری، نژاده.

گوی: ۱. گلوله؛ ۲. توپ، کره، گویه.

گویا: ۱. سخنگو، قایل، ناطق؛ ۲. روشن، شیوا، صریح، واضح؛ ۳. انگار، ظاهراً، گوئیا، گویی، مثل‌این‌که، محتملاً؛ ۴. حاکی، مشعر، ≠ الکن، لال.

گویایی: تکلم، ناطقه، نطق، ≠ لکنت.

گویچه: گلبول، گویک.

گویش: لهجه.

گوینده: ۱. راوی، سخنگو، متکلم، ناطق؛ ۲. شاعر، ناظم، ≠ شنونده، مستمع.

گویه: ۱. گوی؛ ۲. شکاف‌کوه، شکفت، غار.

گویی: انگار، پنداری، شاید، ظاهراً، گوئیا، گویا، مثل‌این‌که.

گوییا: انگار، پنداری، پنداری، ظاهراً، گویا.

گه: پلیدی، سرگین، فضله، مدفوع، نجاست.

گهر: جوهر، گوهر.

گهربار: گوهربار، گهرافشان، گهرپاش، گهرریز.

گهواره: گاهواره، مهاد، مهد، نانو، ننو،.

گیاه: ۱. رستنی، سبزه، علف، نامی، نبات؛ ۲. بوته.

گیتی: آفاق، جهان، دنیا، دهر، عالم.

گیج: بی‌حواس، بی‌هوش، پریشان‌حواس، حواس‌پرت، حیران، دبنگ، سرگردان، سرگشته، مات، متحیر، مست، منگ.

گیجگاه: شقیقه، صداغ.

گیجی: ۱. بی‌حواسی، پریشان‌حواسی، حواس‌پرتی؛ ۲. حیرت، سرگشتگی.

گیر: ۱. بست، بند، قید؛ ۲. گرفتاری.

گیرا: ۱. جالب، موثر، نافذ؛ ۲. جذاب، ملیح؛ ۳. قابض.

گیرایی: ۱. جذابیت؛ ۲. تاثیر.

گیرش: ۱. تصرف، قبض، گرفتن، گیرندگی؛ ۲. بند، بندش، قید، مانع؛ ۳. عیب، نقص؛ ۴. تقصیر، جرم، گناه.

گیرودار: ۱. بحبوحه، حیص‌وبیص، گیراگیر، هنگامه؛ ۲. پیکار، جدال.

گیره: ۱. بست، قلاب؛ ۲. گیر؛ ۳. سبد؛ ۴. آتش‌زنه.

گیس: زلف، طره، کاکل، گیسو، مو.

گیسو: جعد، زلف، شعر، طره، کاکل، گیس، مو.

گیشه: باجه، دریچه.

گیلاس: پارچ، لیوان.

گیلانی: گیلکی، گیله‌مرد، گیلی.

گیلکی: گیلانی، گیلک، گیله‌مرد، گیلی.

گیوه: پاچپله، پای‌پوش، چپله، کفش، ملکی.

لا: ۱. بین، درون، مابین، میانه، میان، وسط؛ ۲. درز، روزن، شکاف، کر؛ ۳. لایه، ورق؛ ۴. تا، چین؛ ۵. خیر، لما، نه؛ ۶. قیچی، مقراض.

لاابالی: بی‌بندوبار، بی‌حمیت، بی‌غیرت، بیکار، لاقید، لش.

لاابالیگری: بی‌بندوباری، بی‌فکری، لاقیدی، هرزگی.

لااقل: اقلاً، حداقل، دست‌کم، مینیمم ≠ ۱. حداکثر، ماکزیمم؛ ۲. بیشینه.

لابد: لاعلاج، ناچار، ناگزیر، هرآینگی.

لابراتوار: آزمایشگاه.

لابه: ۱. التماس، تضرع، زاری، ضرع، ندبه؛ ۲. تزویر، فریب، مکر، نیرنگ؛ ۳. تملق، چاپلویی، چرب‌زبانی.

لات: ۱. اوباش، بی‌سروپا، جاهل، فاسق، ولگرد، هرزه؛ ۲. بی‌چیز، تهی‌دست.

لاتاری: بخت‌آزمایی، قرعه، قمار، لاتار.

لاجرم: دربایست، لابد، لاعلاج، ناگزیر.

لاجورد: آبی، تیره، سیاه، کبود، لاژورد، نیلی.

لاخه: ۱. پاره، پینه؛ ۲. تکه، شاخه.

لاخه‌دوز: پاره‌دوز، پینه‌دوز، تعمیرگر، کفشدوز.

لاد: ۱. دیوار؛ ۲. بنیاد، پی، شالده، شالوده؛ ۳. گل، لادن.

لاده: ۱. ابله، احمق، کانا، کودن؛ ۲. ماده‌سگ، لاس، لاج.

لارو: کرم.

لازق: چسبناک، چسبنده، دوسنده.

لازم: بایست، بایسته، دربایست، ضرور، ضروری، فرض، ملزم، واجب.

لازمه: ۱. بایسته، مستلزم، مقرون، ملازم، همراه؛ ۲. مقتضی.

لاس: ۱. لاج، ماچه، ماده‌سگ، ماده؛ ۲. ملاعبه؛ ۳. ابریشم‌خام، قژ، کژ.

لاسیدن: عشقبازی، لاس‌زدن، ملاعبه.

لاش: ۱. جسد، جنازه، نعش؛ ۲. جیفه، لاشه، لش؛ ۳. مرده؛ ۴. کالبد؛ ۵. اندک، قلیل، ناچیز؛ ۶. بی‌اعتبار، بی‌مقدار، پست، دنی، فرومایه؛ ۷. تاراج، چپاول، غارت، یغما.

لاشه: ۱. جسد، میت، نعش؛ ۲. جیفه، لاش، مرده، مردار؛ ۲. اندام، تن، کالبد.

لاشخور: ۱. رخمه، کرکس؛ ۲. لاشه‌خوار، مرده‌خوار؛ ۳. مفتخور.

لاطائل: بی‌سود، بی‌فایده، بیهوده، مهمل، ناسودمند.

لاطائلات: اباطیل، ترهات، مزخرفات، مهملات.

لاغ: ۱. شوخی، ظرافت، مطایبه، هرز، هزل؛ ۲. سرور، شادی، نشاط؛ ۳. تزویر، حیله، فریب، فسوس، مکر؛ ۳. بافه، دسته.

لاعلاج: لاجرم، مجبور، ناچار، ناگزیر.

لاعلاجی: استیصال، بیچارگی، ناچاری، ناگزیری.

لاغر: باریک، ضعیف، غث، کم‌جثه، منهوک، نازک، نحیف، نزار ≠ چاق، سمین، فربه.

لاغراندام: باریک، کم‌جثه، نازک‌اندام ≠ چاق، فربه.

لاغری: ذبول، نحیفی، نزاری ≠ چاقی.

لاغیر: تنها، فقط، منحصراً.

لاف: ادعا، تفاخر، چاخان، خودستایی، دعوی، رجز، گزافه‌گویی، مبالغه‌گویی، هرزه‌درایی.

لاف‌زن: پراکنده‌گو، چاخان، خودستا، خویشتن‌ستا، صلف، گزافه‌گو، لاف‌پیما، مدعی، هرزه‌درا.

لاقید: بی‌اعتنا، بی‌بندوبار، بی‌غم، بی‌قید، بی‌مبالات، تن‌آسا، غافل، لاابالی ≠ منضبط.

لاقیدی: بطالت، بی‌اعتنایی، بی‌خیالی، بی‌غمی، تن‌آسایی، لاابالیگری ≠ انضباط.

لاک: ۱. پوسته، پوشش، جلد؛ ۲. سرخ، قرمز؛ ۳. تغار، لاوک؛ ۳. پست، حقیر، دنی، زبون، فرومایه.

لاک‌پشت: سنگ‌پشت، کاسه‌پشت، لاخه.

لاکن: اما، لیکن، ولی.

لال: ۱. ابکم، اصم، الکن، بی‌زبان، گنگ؛ ۲. احمر، سرخ؛ ۳. لعل ≠ گویا.

لالا: ۱. بنده، خدمتکار، غلام؛ ۲. لله، مربی؛ ۴. ماما؛ ۴. خفتن، خواب؛ ۵. درخشان، درخشنده.

لاله: ۱. آلاله، شقایق؛ ۲. احمر، سرخ.

لاله‌زار: باغ، چمنزار، گلزار، گلستان، گلشن.

لاله‌گون: آتش‌رنگ، آذرگون، سرخ‌فام، لاله‌رنگ، لاله‌فام، لاله‌وش.

لاله‌نعمان: آلاله، شقایق، لاله.

لاله‌وش: سرخ‌فام، لاله‌رنگ، لاله‌فام، لاله‌گون.

لام: ۱. خمیده، منحنی؛ ۲. تزویر، حیله، مکر؛ ۳. تکبر، خودشتایی، ناز؛ ۴. آرایش، زیب، زیور؛ ۵. تیغ، خار، شوک؛ ۶. پشمینه، ژنده؛ ۷. کمربند، میان‌بند؛ ۸. درع، زره.

لامذهب: بیدین، بی‌کیش، کافر، ملحد ≠ دیندار.

لامع: تابان، تابنده، درخشان، درخشنده.

لان: ۱. بی‌وفایی، عهدشکنی؛ ۲. گودال، مغاک.

لانه: ۱. آشیانه، آشیان، سوراخ، عریش، کاشانه، کنام؛ ۲. شان، کندو؛ ۳. بیکاره، تن‌آسا، تنبل، کاهل.

لانه‌فساد: عشرتکده، فاحشه‌خانه، قحبه‌خانه.

لاوجود: عدم، نیستی.

لاهوت: ۱. عالم‌غیب؛ ۲. ملکوت؛ ۳. الهی ≠ ناسوت.

لاهوتی: الهی، غیبی، ملکوتی ≠ ناسوتی.

لای: ۱. رسوب، گل، لجن؛ ۲. لا، میان، وسط.

لایتغیر: تغییرناپذیر، ثابت، دایم ≠ متغیر.

لایتناهی: بی‌انتها، بی‌پایان، نامتناهی، نامحدود ≠ متناهی.

لایروبی: تنقیه، لاروبی، لایروبی.

لایزال: پایدار، جاوید، زوال‌ناپذیر، سرمدی ≠ فانی.

لایعقل: ۱. بیخود، بیهوش، مدهوش؛ ۲. خراب، مست ≠ بهوش، هوشیار.

لایق: ارزنده، باکفایت، باوجود، برازنده، درخور، زیبنده، سزاوار، شایان، شایسته، شایسته، صلاحیت‌دار، قابل، مستحق، مستعد ≠ نالایق.

لایموت: زوال‌ناپذیر، فناناپذیر، قیوم ≠ فناپذیر.

لاینحل: حل‌نشدنی، ناگشودنی ≠ قابل‌حل.

لاینقطع: پیوسته، دایم، مدام، مداوم، همواره، همیشه.

لایه: ۱. بستر، بنلاد؛ ۲. پرده، پوست، طبقه، غطا، قشر، لا، ورقه.

لایه‌ای: پوسته‌ای، قشری.

لایه‌لایه: طبقه‌طبقه، قشردار، ورقه‌ورقه.

لولو: جمان، در، مروارید.

لئامت: امساک، بخل، پستی، خست، دنائت، فرومایگی، گدامنشی، ممسکی، نخوری ≠ کرامت.

لئیم: بخیل، پست، پست‌فطرت، خسیس، دنی، رذل، فرومایه، گدا، گدامنش، ممسک، نادیده، ناکس، نخور ≠ کریم.

لب: ۱. شفه، لوچه؛ ۲. دهانه؛ ۳. کناره، لبه؛ ۴. حاشیه، ساحل، کنار؛ ۵. تپانچه، سیلی، کشیده.

لب: ۱. چکیده، خلاصه، گزیده؛ ۲. مغز؛ ۳. خرد، عقل.

لباده: بالاپوش، ردا، قبا، نمد.

لباس: پوشاک، پوشش، تن‌پوش، جامه، حله، دثار، رخت، زی، کسوت، ملبوس، ناری.

لبالب: آکنده، انباشته، پر، سرشار، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو ≠ تهی، خالی.

لبخند: ۱. تبسم؛ ۲. خنده، شکرخند، شکرخنده.

لبخندزنان: تبسم‌کنان، متبسم ≠ گریه‌کنان.

لبریز: آکنده، پر، سرشار، فیض، لبالب، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو ≠ تهی.

لبلاب: پویچه، خو، عشقه، نیلوفر.

لبن: شیر.

لبو: چغندرپخته.

لبه: ۱. حاشیه، کناره، کناره، لب، مرز؛ ۲. تیزی.

لبیب: بخرد، خردمند، دانشمند، عاقل، فهمیده ≠ جاهل.

لبیک: آری، بلی.

لپ: ۱. گونه؛ ۲. لب؛ ۳. قطعه.

لته: ۱. پارچه‌کهنه، کهنه‌ژنده؛ ۲. پالیز، صیفی‌کاری، فالیز، کشتزار، مزرعه.

لت: ۱. چک، خدشه، سیلی، ضربه؛ ۲. پاره، تکه، قطعه، لخت؛ ۳. مصراع، مصرع، نیم‌بیت؛ ۴. چماق؛ ۵. عمود، گرز؛ ۶. انبار، انبان؛ ۷. بطن، شکم.

لج: خیرگی، ستیزه، ستیهندگی، عناد، لجاج، لجاجت، یکدندگی.

لجاج: خیره‌سری، ستیزگی، ستیهندگی، لجاجت، یکدندگی.

لجاجت: ابرام، ستیزه‌جویی، ستیهندگی، عناد، لج، یکدندگی.

لجام: افسار، پالهنگ، دهنه، زمام، عنان، لگام، مهار.

لجام‌گسیخته: افسارگسیخته، سرکش، گسسته‌عنان، گسسته‌مهار ≠ مهار.

لجباز: خودراء‌ی، ستیهنده، عنود، کله‌شق، یک‌دنده ≠ منطقی.

لجن: ۱. کثافت، گل، لای، لجم، لجمه، وحل؛ ۲. بدنام، فاسد، کثیف، هرزه.

لجن‌مال: بدنام، رسوا، متهم، ننگین.

لجنزار: باتلاق، منجلاب، مرداب.

لجوج: تخس، جسور، خودراء‌ی، خودسر، خودکامه، خیره‌سر، زکاره، ستیزه‌جو، ستیزه‌کار، ستیهنده، کله‌شق، گستاخ، مستبد، معاند، یک‌دنده.

لجوجانه: خودسرانه، خودکامانه، گستاخانه.

لجه: ۱. میانه‌دریا؛ ۲. پرتگاه، ورطه.

لچ: ۱. لب، لوچه؛ ۲. برهنه، عریان، لخت.

لچر: ۱. پلشت، کثیف؛ ۲. فاسد، هرزه؛ ۳. پست، لئیم؛ ۴. شلخته؛ ۵. متلک ≠ پاک.

لحات: پوست، جلد.

لحاظ: ۱. دید، ملاحظه، نظر، نگرش؛ ۲. دیدگاه، زاویه، منظر.

لحاف: ۱. پتو، پوشش، دواج، لحیف؛ ۲. بستر، دواج، رختخواب ≠ نهالی.

لحاف‌کش: پاانداز، جاانداز، جاکش، دیوث، قرمساق، قواد.

لحد: آرامگاه، خاکجا، قبر، گور، مرقد، مزار، مقبره ≠ مهد.

لحظه: آن، ثانیه، حین، دقیقه، دم، لمحه، نفس، وقت، وهله.

لحم: گوشت.

لحن: آوا، آواز، آهنگ، صوت، نغمه، نوا.

لحیم: ۱. جوش؛ ۲. پرگوشت، فربه.

لحیه: ریش، محاسن.

لخت: ۱. اندک، بخش، برخ، جزء، جصه، قسم، قسمت؛ ۲. پارچه، پاره، تکه، قطعه؛ ۳. عمود، گرز؛ ۴. شلال، نرم؛ ۵. بی‌حال، رخوتناک، سست؛ ۶. دلمه، لخته، منعقد.

لخت: برهنه، پتی، عریان، عور، لوت ≠ پوشیده، مستور.

لخت‌لخت: بخش‌بخش، پاره‌پاره، تکه‌تکه، قطعه‌قطعه.

لخته: بسته، دلمه، سفت، منعقد.

لختی: ۱. اندکی، بخشی، پاره‌ای، حصه‌ای، قلیلی، کمی.

لختی: برهنگی، عریانی، عوری ≠ پوشیدگی، مستوری.

لذا: بنابراین، پس.

لذت: التذاذ، حظ، خوشی، کیف، نعیم ≠ الم.

لذت‌بخش: حظآور، دلپذیر، دلچسب، مسرت‌بخش، مسرت‌زا ≠ المناک.

لذت‌جو: خوش‌گذران، عیاش، کامجو.

لذیذ: خوش‌خوار، خوش‌طعم، خوشمزه ≠ بدمزه.

لرد: ۱. ته‌مانده، ته‌نشست، درد، رسوب؛ ۲. مسطح، هموار ≠ صاف.

لرز: ارتعاش، تشنج، جنبش، رعشه، لرزش، لرزه.

لرزان: لرزنده، لغزان، مرتعش.

لرزش: ارتعاش، تزلزل، تکان، جنبش، رعشه، لرز، نوسان.

لرزنده: لرزان، مرتعش.

لرزه: تزلزل، تشنج، تکان، تنه، جنبش.

لزج: چسبناک، چسبنده، لغزان، لغزنده، لیز.

لزوم: احتیاج، اقتضا، اقتضا، ضرورت، نیاز، وجوب، وسن.

لزوماً: الزاماً، بالضروره، ضرورتاً، وجوباً.

لس: ۱. افلیج، فلج؛ ۲. بی‌حرکت، بی‌حس، سست، لم.

لسان: ۱. زبان؛ ۲. سخن، کلام، گفتار؛ ۳. لغت.

لساناً: زبانی، شفاهاً، شفاهی، گفتاری ≠ کتبی، گفتاری.

لش: ۱. بی‌حال، بی‌عار، بی‌غیرت، بیکاره، تن‌آسا، تنبل، لاابالی؛ ۲. تن، جسد، لاشه، مردار؛ ۳. گل‌ولای، لجن؛ ۴. سماق.

لشکر: ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، سپه، عسکر، فوج، قشون، گند.

لشکرکشی: استراتژی، تجنید، سوق‌الجیش.

لشکرگاه: اردو، اردوگاه، خرگاه، خرگه، لشکرگه.

لشکری: ارتشی، سپاهی، سرباز، نظامی ≠ کشوری.

لطافت: تازگی، خوبی، صفا، صفا، طراوت، ظرافت، لطف، ملاحت، نازکی، نیکویی ≠ ضخامت.

لطف: التفات، بخشش، بذل، تفضل، شفقت، ظرافت، عنایت، کرم، لطافت، محبت، مرحمت، ملایمت، مهر، مهربانی، نرمی، نیکی ≠ عتاب، عنف، قهر.

لطمه: ۱. آسیب، صدمه، گزند، مضرت؛ ۲. شوک، ضربه؛ ۲. خسارت، خسران، زیان؛ ۳. سیلی.

لطیف: ۱. ظریف، نازک؛ ۲. ترد، شکننده؛ ۳. زیبا، گل‌اندام، گل‌پیکر، نازک‌اندام، نازک‌بدن، نازک‌تن؛ ۴. شیرین، نغز؛ ۵. ریز، ریزه، سبک ≠ زمخت، ضخیم، کلفت.

لطیف‌تن: زیبااندام، فرشته‌پیکر، گل‌پیکر، لطیف‌اندام، نازک، نازک‌اندام.

لطیفه: ۱. جوک، شوخی، لودگی، مزاح، هزل؛ ۲. دقیقه، نادره، نکته.

لطیفه‌پرداز: بذله‌گو، شوخ، شوخ‌طبع، لوده، مازح، هزال.

لطیفه‌گو: بذله‌گو، شوخ، لطیفه‌پرداز، مازح، هزال.

لعب: بازی، تفریح، تفنن، سرگرمی، لهو، مشغولیت ≠ جد.

لعبت: ۱. بازیچه، عروسک؛ ۲. نیکو؛ ۳. زیبا؛ ۴. محبوب، معشوق؛ ۵. اعجوبه، نادره؛ ۶. بت، صنم.

لعبت‌باز: بازیگر، عروسک‌باز؛ ۲. خقه‌باز، شعبده‌باز، شعبده‌گر، مشعبد، نیرنگ‌باز.

لعن: سب، فریه، لعنت، ناسزا، نفرین.

لعنت: دعای‌بد، سب، سنه، فریه، لعن، نفرین ≠ آفرین، دعا.

لعنتی: گجسته، لعین، ملعون.

لعین: رانده، رجیم، گجسته، لعنتی، مطرود، ملعون.

لغایت: تا.

لغت: کلمه، لفظ، واژه ≠ معنا، معنی.

لغت‌نامه: فرهنگ، قاموس، واژگان، واژه‌نامه.

لغز: ۱. چیستان، معما؛ ۲. انتقاد، ایراد، خرده، لغاز؛ ۲. متلک.

لغزان: لخشان، لرزان، لغزنده، لیز.

لغزش: ۱. سقوط؛ ۲. اشتباه، خطا، زلت؛ ۳. سکندر، سکندری.

لغزنده: ۱. سر، لخشنده، لغزان، لیز؛ ۲. لزج؛ ۳. شیبدار، شیبناک.

لغزیدن: سرخوردن، سریدن، لخشیدن، لیزخوردن.

لغو: ابطال، الغا، باطل، بی‌فایده، بیهوده، بیهوده‌گویی، پوچ، عاطل، فسخ، مزخرف، مزخرف، ملغا، مهمل، نقض، واهی، یاوه.

لغوی: لغت‌شناس، لفظپرداز، واژه‌شناس ≠ نحوی.

لفاً: به‌پیوست، به‌ضمیمه، تلواً، جوفاً.

لفافه: ۱. پوشش، غشا، محفظه، ملحفه؛ ۲. کفن.

لفظ: صورت، کلمه، لغت، واژه ≠ معنی.

لقا: ۱. چهره، صورت، قیافه، منظر؛ ۲. دیدار، دیدن، ملاقات.

لقاح: ۱. باروری؛ ۲. بارورسازی، تلقیح، گشن‌سازی.

لقب: اسم، تخلص، صفت، عنوان، کنیه، نام، نعت.

لقمه: ۱. تکه، نواله؛ ۲. خوراک، طعام، غذا.

لک: ۱. لکه ۱. پارچه، کهنه‌پارچه، لته؛ ۲. پاره، تکه‌پاره؛ ۳. باطل، بیهوده، پوچ، یاوه؛ ۴. ابله، احمق؛ ۵. صدهزار؛ ۶. خسیس، لئیم؛ ۷. پیس؛ ۸. خال، داغ، نشان؛ ۹. آسیب، فساد، لهیدگی.

لکاته: ۱. بدکاره، جنده، خودفروش، روسپی، فاحشه، قحبه، معروفه، هرجایی؛ ۲. بدزبان، سلیطه، شرور.

لکنت: زبان‌پریشی، زبان‌گرفتگی، کندزبانی، گرفتگی‌زبان، من‌ومن.

لکه: ۱. چرک، خال، داغ، لک؛ ۲. چکه، قطره.

لکه‌دار: ۱. بدنام، رسوا، مفتضح، ننگین؛ ۲. چرکین، لک، لک‌گرفته.

لگام: افسار، پالهنگ، دهنه، رسن، زمام، لجام، مقود، مهار.

لگد: ۱. پاسار، پخت، پشت‌پا، تیپا، لچ؛ ۲. آلیز، جفتک.

لگدکوب: پایمال، لگدمال.

لگدمال: پامال، پایمال، لگدکوب.

لگن: ۱. آبدستان، تشت؛ ۲. شاشدان.

لله: آموزگار، لالا، لله‌باشی، مربی، معلم.

لم: ۱. رمز، شگرد، فن، فوت‌وفن، قلق؛ ۲. چرایی، لما؛ ۳. فلج، لس.

لم‌یزرع: بایر، خراب، سباخ، غیرمزروع، کویر، نامزروع، نمکزار، هامون ≠ مزروع، دایر.

لما: جازمه، لا، لم.

لمبر: ۱. تکان، لرزش؛ ۲. نوسان، ارتعاش.

لمحه: آن، ثانیه، حین، دقیقه، دم، طرفه‌العین، لحظه، وقت.

لمس: ۱. تماس، سودن؛ ۲. بی‌حس، فلج، مفلوج؛ ۳. سست، نرم.

لمس‌کردن: بسودن، دست‌مالیدن، سودن.

لمعان: پرتو، تابش، درخشش، فروغ.

لنج: ۱. غراب، کشتی؛ ۲. اعرج، چلاق، شل، لنگ؛ ۳. سدر؛ ۴. خرام، خرامش، لنجه.

لندش: شکایت، شکوه، غرغر، غرولند، نق‌نق.

لنف: آب، خلط، لمف.

لنگ: ۱. اعرج، چلاق، شل؛ ۲. ایست، درنگ، ماندن، وقفه.

لنگ: ازار، فوطه، قطیفه.

لنگ: ۱. پا، پاچه، ران؛ ۲. عدل، لنگه؛ ۳. تک، طاق، فرد؛ ۴. زمان، گاه، وقت، هنگام.

لنگر: ۱. پاتوق، رباط؛ ۲. خانگاه؛ ۳. فواره، مطرحانی؛ ۴. ضریح.

لنگرگاه: اسکله، بارانداز، بستنگاه، بندر، بندرگاه.

لنگه: ۱. عدل؛ ۲. نصف‌خروار؛ ۳. هاله؛ ۴. تا، تالی، طاق، عدیل ≠ جفت.

لو: ۱. افشا، رسوا، فاش؛ ۲. شفه، لب، لوچه؛ ۳. بلندی، پشته، تپه، رش؛ ۴. زرداب، صفرا.

لوا: بیرق، پرچم، درفش، رایت، علم.

لواحق: ۱. ضمایم، منضمات؛ ۲. پیشامدها، حوادث ≠ سوابق.

لوازم: اثاث، اثاثه، ادات، اسباب، بساط، تجهیزات، مایحتاج، وسایل.

لواط: امردبازی، شاهدبازی، غلامبارگی، فجور، فسق، لواطه.

لواطکار: امردباز، بچه‌باز، غلام‌باره.

لوامه: سرزنشگر، ملامتگر، نکوهنده.

لوت: بی‌گیاه، عور، لخت.

لوث: ۱. آلایش، آلودگی، آلوده‌سازی، پلیدی.

لوچ: احول، احول، دوبین، کاچ، کاژ، کاژ، کج‌نظر، کژبین.

لوچه: شفه، لب، لو.

لوچی: احولی، دوبینی، کاژی.

لودگی: بی‌حیایی، ریشخند، شوخی، شوخی، مزاح، مسخرگی.

لوده: بی‌غیرت، مزاح، مسخره، هرزه، هزال.

لوری: بی‌حیا، بی‌شرم، غربال‌بند، غربتی، غره‌چی، قرشمال، کولی، لولی.

لوری‌وش: ۱. کولی‌وار، کولی‌وش، لولی‌وار؛ ۲. بی‌حیا، بی‌شرم.

لوس: ۱. بی‌مزه، خنک، یخ؛ ۲. بچه‌ننه، ننر.

لوستر: چراغ‌آویز، چلچراغ.

لوطی: ۱. فاسد، هرزه؛ ۲. بچه‌باز؛ ۳. دست‌ودل‌باز، سخی.

لوطی‌گری: جوانمردی، سخاوت، سماحت، فتوت، گذشت.

لوک: ۱. ابل، اشتر، جمل؛ ۲. پویچه، عشقه؛ ۳. عاجز، ناتوان.

لوکس: اشرافی، شیک، عالی، مجلل، نفیس ≠ فکسنی، لکنته.

لول: ۱. سرحال، سرخوش، سرمست، شوخ‌چشم، ملنگ، نشئه؛ ۲. خراب، طافح، مست؛ ۳. قلم، لوله؛ ۴. جنبش، حرکت، وول؛ ۵. بی‌آزرم، بی‌حیا، بی‌شرم.

لولا: ۱. بند، مفصل؛ ۲. زغن؛ ۳. سپستان.

لولو: ۱. مترسک؛ ۲. کریه‌المنظر؛ ۲. ترسناک، مهیب.

لوله: استوانه، لول.

لولی: ۱. قرشمال، قرشمال، کولی، لوری؛ ۲. روسپی، هرجایی؛ ۳. بی‌آزرم، بی‌حیا.

لولیدن: جنبیدن، حرکت‌کردن.

لوم: سرزنش، سرکوفت، ملامت، نکوهش.

لون: رنگ، صبغه، فام، گون، گونه.

لوند: ۱. پرکرشمه، دلفریب، طناز، عشوه‌گر؛ ۲. بدکاره، روسپی، هرجایی.

لوندی: دلال، طنازی، عشوه، عشوه‌گری، غمزه، غنج، کرشمه.

له: ۱. آبگز، فاسد، لهیده؛ ۲. پاشیده، خرد، شکسته، کوبیده، کوفته؛ ۳. مضمحل.

لهب: زبانه، شرار، شرر، شعله، لهیب.

لهجه: ۱. گویش؛ ۲. زبان، لسان؛ ۳. گفتار.

لهف: افسوس، انفعال، تاسف، حسرت، ندامت.

لهو: ۱. بازی، خوشی، سرگرمی؛ ۲. آرمش، جماع؛ ۳. عیاشی، عیش، عیش‌ونوش، ملاهی.

لهوولعب: تفریح، خوشگذرانی، خوشی، عیاشی، هوسرانی.

لهیب: زبانه، شراره، شرار، شرر، شعله، لهب.

لیاقت: ارزش، استحقاق، اهلیت، سزاواری، شایستگی، صلاحیت، عرضه، قابلیت، قدر، کارآیی، مرتبه.

لیچار: ۱. مزخرف، مهمل، ناپسند، ناروا، یاوه؛ ۲. مربا.

لیدر: پیشوا، رئیس، رهبر، زعیم، قاید، مقتدا.

لیز: سر، لزج، لخشنده، لغزنده، لغزان.

لیس: عدم، لا.

لیست: سیاهه، صورت، صورت‌اسامی، فهرست.

لیسک: حلزون، لیسه.

لیف: ۱. بافت، تار، تارچه، رشته، نسج؛ ۲. کیسه؛ ۳. ابرحمام.

لیک: اما، لاکن، لیکن، منتها، ولی.

لیکن: اما، لاکن، لیک، مع‌الوصف، مع‌هذا، منتها، ولی.

لیل: ۱. شام، شامگاهان، شامگاه، شب، فلق؛ ۲. تاریک ≠ یوم.

لیلاج: پاکباخته، پاکباز.

لین: روان، نرم ≠ خشن، زبر.

لینت: روانی‌سستی، نرمی ≠ صلابت.

لیوان: ۱. پارچ، گیلاس؛ ۲. خیمه؛ ۳. ایوان.

لیوه: ۱. بی‌مزه، خنک، لوس؛ ۲. هرزه‌گرد، هرزه‌گو.

ستاره نجفیان

عائله: اولاد، عیال، خانواده.

عابد: پارسا، پرستشگر، پرستنده، زاهد، عبادتکار، مترهب، متعبد.

عابدانه: پارسایانه، پرهیزگارانه، زاهدانه، متعبدانه.

عابر: راهگذر، رونده، رهگذر.

عاجز: ۱. بیچاره، بی‌حال، خسته، درمانده، راجل، زبون، زمین‌گیر، ضعیف، فرومانده، کم‌زور، مانده، ناتوان، هاژ؛ ۲. بی‌کفایت، نالایق؛ ۳. اعمی، علیل، کور، نابینا ≠ قادر.

عاجل: ۱. جلد، چابک، چالاک؛ ۲. تند، زود، سریع؛ ۳. جهان، دنیا؛ ۴. اکنون، حال.

عاجلاً: بتعجیل، به‌شتاب، تعجیلاً، سریعاً، شتابان، شتابناک.

عادت: ۱. خلق، خو، داب؛ ۲. الفت، انس؛ ۳. آیین، رسم، سنت؛ ۴. حیض، رگل، قاعده.

عادی: ۱. رایج، متداول، معمولی، معمول؛ ۲. پیش‌پاافتاده، مبتذل؛ ۳. تجاوزگر، متجاوز، متعدی؛ ۴. خصم، دشمن، عدو ≠ غیرعادی.

عار: رسوایی، شرم، عیب، فضیحت، ننگ.

عارض: ۱. چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، سیما، صورت، گونه؛ ۲. اتفاق، حادثه؛ ۳. دادخواه، شاکی، شکواگر، متظلم.

عارضه: ۱. بیماری، کسالت، ناخوشی؛ ۲. اتفاق حادثه، رویداد؛ ۳. آسیب، آفت، بلا.

عارف: ۱. سالک، صوفی؛ ۲. دانا، صاحبنظر، عالم، عریف، واقف.

عاری: ۱. بری، فاقد، مبرا؛ ۲. برهنه، پتی، لخت.

عاریه: ۱. عاریت، قرضی؛ ۲. مصنوعی.

عاشق: ۱. دلباخته، دلداده، سودازده، شیدا، شیفته، عشیق، مفتون؛ ۲. نوازنده ≠ معشوق.

عاصف: ۱. تندباد، توفان، طوفان؛ ۲. تند، سخت، شدید؛ ۳. تیر؛ ۴. خمیده، مایل.

عاصی: ۱. سرکش، طاغی، عصیانگر، گردنکش، متجاسر، متمرد، ناجم، نافرمان، یاغی؛ ۲. بدرفتار، گناهکار، گنهکار، معصیت‌کار ≠ مطیع.

عاطر: خوشبو، دماغ‌پرور، عطرآمیز، معطر ≠ بدبو.

عاطفه: احساس، انفعال، عطوفت، محبت، مهر، مهربانی.

عاطل: باطل، بیکار، بی‌معنی، بیهوده، لغو، معطل، ول.

عافیت: ۱. تندرستی، سلامتی، سلامت، صحت؛ ۲. رستگاری، نجاح؛ ۳. پارسایی، تقوا، زهد.

عافیت‌خواه: آسایش‌طلب، سلامت‌خواه، سلامت‌طلب، عافیت‌جو، عافیت‌طلب ≠ عافیت‌سوز.

عافیت‌طلب: آرامش‌طلب، آسایش‌جو، سلامت‌طلب، عافیت‌جو ≠ عافیت‌سوز.

عاق: ۱. گجسته، مطرود، ملعون؛ ۲. خودسر، نافرمان.

عاقبت: آخر، آخرکار، انتها، بالاخره، بالمال، پایان، حاصل، سرانجام، عاقبت‌الامر، فرجام، ماحصل، نتیجه، نهایت ≠ آغاز، بدایت.

عاقبت‌الامر: بالاخره، پایان، سرانجام، عاقبت، فرجام.

عاقبت‌اندیش: آخربین، پیش‌بین، ژرف‌بین، عاقبت‌نگر، مال‌اندیش.

عاقبت‌اندیشی: آخربینی، عاقبت‌نگری، مال‌اندیشی.

عاقبت‌بخیر: خوش‌عاقبت، نیک‌فرجام.

عاقبت‌بخیری: خوش‌عاقبتی، نیک‌فرجامی.

عاقبت‌نگر: آخربین، دوراندیش، روشن‌بین، عاقبت‌اندیش، عاقبت‌بین.

عاقل: باهوش، بخرد، تیزهوش، حکیم، خردمند، دانا، ذکی، رشید، زیرک، فهمیده، لبیب، هوشمند، هوشیار ≠ جاهل، نادان.

عاقلانه: بخردانه، خردمندانه، زیرکانه، عالمانه، عقلایی، هوشمندانه، هوشیارانه ≠ جاهلانه.

عاکف: گوشه‌گیر، گوشه‌نشین، معتزل، معتکف، منزوی.

عالم: آفاق، آفرینش، جهان، دنیا، فلک، کیهان، گردون، گیتی.

عالم: خردمند، دانا، دانشمند، دانشور، علیم، فاضل، فرزانه، فرهیخته، محقق، ملا ≠ جاهل.

عالم‌افروز: جهان‌افروز، جهانتاب، عالمتاب.

عالمانه: بخردانه، خردمندانه، دانشمندانه، فاضلانه، محققانه ≠ جاهلانه.

عالمتاب: جهانتاب، عالم‌افروز.

عالم‌سوز: ۱. جهانسوز؛ ۲. شهرآشوب.

عالمگیر: ۱. جهانی، عالمی؛ ۲. جهانگیر، فراگیر؛ ۳. اپیدمی؛ ۴. جهانگشا، فاتح، کشورگشا، کشورگیر.

عالی: ۱. بلند، رفیع، مرتفع؛ ۲. ممتاز، نفیس؛ ۳. بزرگ، شریف، متعالی، والا ≠ دانی.

عالی‌رتبه: بلندمرتبه، بلندمقام، صاحب‌منصب، عالیجاه، عالی‌مقام، گران‌پایه، والاشان، والامرتبه، والامقام.

عالی‌قدر: ارجمند، بزرگوار، بزرگ، بلندمرتبه، جلیل، شریف، عزیز، گرامی، گران‌قدر، گران‌مایه، گران‌پایه، مفخم، والامقام، والا.

عالی‌مقام: صاحب‌منصب، عالی‌رتبه، والامقام.

عالی‌نسب: شریف‌نسب، عالی‌نژاد، نجیب‌زاده، نژاده، والاتبار.

عام: ۱. همگان، همه؛ ۲. عمومی، کلی، همگانی؛ ۳. عامی؛ ۴. عمیم، فراگیر ≠ خاص.

عامداً: تعمدی، دانسته، عمداً، قصداً، متعمداً ≠ قاصراً، ندانسته.

عامل: ۱. آژانس؛ ۲. پیشکار، کارپرداز، کارگزار، نماینده؛ ۳. مامور، مزدور؛ ۴. بااثر، ثمربخش، موثر؛ ۵. صانع، فاعل، کننده.

عاملاً: به‌عمد، تعمداً، عمداً، قصداً، متعمداً.

عامه: ۱. همگان، همه؛ ۲. توده، خلق، عموم؛ ۳. اهل‌سنت ≠ خاصه.

عامه‌پسند: عام‌پسند، عوام‌پسند، مردم‌پسند ≠ خواص‌پسند.

عامی: بی‌سواد، جاهل، عوام، ناآموخته، نادان ≠ عارف.

عامیانه: خلقی، عوامانه، عوام‌وار ≠ عارفانه.

عایدی: ۱. دخل، درآمد، مداخل؛ ۲. محصول؛ ۳. سود؛ ۴. رزق.

عایق: بازدارنده، رادع، مانع، نارسانا ≠ رسانا، هادی.

عایل: ۱. پراولاد، پرعائله، معیل؛ ۲. درویش، محتاج، نیازمند.

عبا: بالاپوش، جامه، ردا.

عبادت: بندگی، پرستش، طاعت، عبودیت، نسک، نیایش.

عبادتخانه: پرستشگاه، عبادتگاه، معبد.

عبادتکار: پارسا، زاهد، عابد، متعبد، متقی.

عبادتگاه: بیعت، پرستشگاه، خانقاه، صومعه، عبادتخانه، کنشت، مسجد، معبد.

عبارت: ۱. بند، جمله، گزاره؛ ۲. بیان، تعبیر، تکلم.

عبث: باطل، بی‌ثمر، بی‌فایده، بی‌نفع، بیهوده، حرف‌مفت، مزخرف، هدر، هرز، هرزه، یاوه ≠ مثمر.

عبد: برده، بنده، زرخرید، عبید، غلام، نسمه، نوکر ≠ آزاد، حر.

عبدالبطن: شکم‌بنده، شکمباره، شکمخواره.

عبدالجنه: بختک، کابوس.

عبرانی: جهود، کلیمی، موسوی، یهودی.

عبرت: ۱. اعتبار؛ ۲. اندرز، پند، درس؛ ۳. شگفت، شگفتی؛ ۳. سنجش؛ ۵. خراج، باج.

عبرت‌آموز: پندآموز، ناصح، نصیحت‌آموز، نصیحتگر، نصیحتگو.

عبرت‌آمیز: عبرت‌آلود، عبرت‌آور، عبرت‌انگیز، عبرت‌بار.

عبرت‌انگیز: عبرت‌آلود، عبرت‌آمیز، عبرت‌آور.

عبری: عبرانی، کلیمی، یهودی.

عبس: اخم، ترشرویی.

عبودیت: ۱. بندگی، رقیت؛ ۲. ستایش، طاعت، عبادت، نماز، نیایش ≠ آزادگی، حریت.

عبور: ۱. تردد، گذار، گذر؛ ۲. ردشدن، گذشتن؛ ۳. مرور.

عبورومرور: آمدوشد، تردد، رفت‌وآمد، گذر.

عبوس: اخمو، ترشرو، گرفته ≠ گشاده‌رو.

عبهر: ۱. نرجس، نرگس؛ ۲. ظریف، لطیف؛ ۳. سپیدتن.

عبید: برده، بنده، عبد، غلام.

عبیر: عطر، عنبر، مشک.

عبیرآلود: عبیرآمیز، عطرآمیز، مشک‌آگین، مشک‌آلود، معطر.

عبیرآمیز: خوشبو، عاطر، عبیرآگین، عبیرآلود، مشکسا، معطر.

عتاب: ۱. پرخاش، سرزنش، شماتت، ملامت، نقمت؛ ۲. خشم، خطاب، غضب، قهر، مخالفت، معاتبه؛ ۳. ناز.

عتبه: ۱. آستانه، آستان، جناب، حضرت، درگاه؛ ۲. زن، زوجه، همسر.

عترت: ۱. آل، اولاد، ذریه، سلاله، فرزند؛ ۲. اقارب، اقوام، خویشاوندان، نزدیکان.

عتیق: باستان، دیرینه، دیرین، عتیقه، قدیم، قدیمی، کهنه ≠ جدید.

عتیقه: آنتیک، باستانی، دیرینه، عتیق، نفیس.

عجالتاً: ۱. اکنون، اینک، فعلاً، هم‌اکنون؛ ۲. بی‌درنگ، فوراً.

عجب: ۱. تعجب، حیرت، شگفت، شگفتی؛ ۲. عجیب.

عجب: تکبر، خودبینی، خودخواهی، غرور، نازش.

عجبا: شگفتا.

عجز: استیصال، اضطرار، بیچارگی، درماندگی، زبونی، سستی، ناتوانی.

عجل: گوساله.

عجله: تسریع، تعجیل، سرعت، شتاب، شتابزدگی، شتابندگی ≠ تامل، درنگ.

عجم: ۱. پارس، فارس؛ ۲. ایرانی، پارسی؛ ۳. غیرعرب ≠ تازی، عرب.

عجوزه: پیرزال، پیرزن، عجوز ≠ پیرمرد.

عجول: بی‌تحمل، بی‌صبر، دستپاچه، شتابان، شتابزده، شتابناک، شتابنده، ناحمول، ناشکیبا ≠ صبور.

عجولانه: بی‌صبرانه، شتاب‌آلود، شتاب‌آمیز، معجلانه ≠ صبورانه.

عجیب: بدیع، پرشگفت، شگرف، شگفت، شگفت‌آور، شگفت‌انگیز، طرفه، غریب، نادر ≠ عادی.

عجین: ۱. آمیخته، سرشته؛ ۲. خمیر.

عداد: جزو، زمره، شمار.

عدالت: انصاف، برابری، داد، دادگری، دادگستری، عدل، معدلت، منصفی ≠ بی‌انصافی.

عدالت‌گستر: دادگر، دادگستر، عادل، عدل‌پرور، معدلت‌پرور، معدلت‌گستر ≠ بیدادگر.

عدالتخانه: دادسرا، دادگاه، دادگستری، محکمه.

عداوت: بغض، حقد، خصومت، دشمنی، عناد، کین، کینه، مخاصمه، مخالفت ≠ حب.

عداوت‌آمیز: حقدآمیز، خصمانه، عنادآمیز، کینه‌توزانه.

عدد: ۱. رقم، شمار، شماره، نمره؛ ۲. تا، تعداد، دانه، راس، قلاده.

عدل: ۱. انصاف، داد، عدالت، معدلت؛ ۲. بار، بسته، جوال، لنگه؛ ۳. هاله ≠ ستم، ظلم.

عدل‌بندی: بسته‌بندی.

عدل‌پرور: دادبخش، دادگر، دادور، عدالت‌گستر، معدلت‌پرور، معدلت‌خواه ≠ ظالم.

عدلیه: دادگاه، دادگستری، محکمه.

عدم: زوال، فقدان، فنا، لاوجود، لیس، نیستی ≠ وجود.

عدو: بدخواه، خصم، دشمن، مخالف، معاند، منازع ≠ حبیب، دوست.

عدوانی: خصمانه، عداوت‌آمیز، قهرآلود، قهرآمیز ≠ دوستانه.

عدول: ۱. اعراض، انصراف، بازگشت، برگشت، تغییرعقیده؛ ۲. اجحاف، تخطی؛ ۳. عادلان، صالحان.

عده: ۱. تعداد، شمار، شماره؛ ۲. باند، جمع، جمعیت، حزب، گروه؛ ۳. ایام‌حیض.

عدید: ۱. بسیار، بی‌شمار، زیاد، عدیده، کثیر؛ ۲. شمار، شماره ≠ معدود.

عدیده: بسیار، زیاد، عدید، فراوان، کثیر، متعدد، وافر ≠ قلیل.

عدیل: جفت، قرین، لنگه، مانند، مثل، نظیر، همتا.

عذاب: آزار، اذیت، تعب، رنج، زجر، زحمت، ستوهی، سختی، شدت، شکنجه، صدمه، عقوبت، عنا، محنت، محنت، وبال.

عذار: چهر، چهره، رخ، رخسار، روی، سیما، عارض، گونه، وجه.

عذر: ۱. پوزش، معذرت؛ ۲. بهانه، تعلل؛ ۳. دستاویز، مستمسک؛ ۴. حیض، قاعدگی.

عذرا: باکره، بتول، بکر، دختر، دوشیزه ≠ زن.

عذرخواهی: اعتذار، پوزش، پوزش‌خواهی، پوزش‌طلبی، معذرت‌خواهی.

عذوبت: ۱. حلاوت، شیرینی؛ ۲. گوارایی، خوش‌گواری.

عراف: رمال، غیبگو، فال‌بین، فالگیر، کاهن.

عرب: اعرابی، بدوی، تازی ≠ عجم.

عربده: ۱. جیغ‌وداد، داد، فریاد، فغان، گلیل، نعره؛ ۲. بدمستی؛ ۳. بدخویی، تندخویی.

عربده‌جو: ۱. ستیزه‌جو، مبارزطلب؛ ۲. بدخلق، بدخو؛ ۳. بدمست؛ ۴. نعره‌زن.

عرس: عروسی، مزاوجت، نکاح ≠ طلاق.

عرش: ۱. اریکه، اورنگ، تخت، مسند؛ ۲. آسمان، سپهر؛ ۳. سایبان، سقف؛ ۴. پایه، رکن ≠ فرش.

عرشه: ۱. بالا، فراز؛ ۲. رو، سقف.

عرصه: ۱. پهنه، جولانگاه، رزمگاه، زمینه، ساحت، صحنه، فضا، گستره، مصاف، میدان؛ ۲. حیاط؛ ۳. بیابان، صحرا.

عرض: ۱. پهنا، پهنه؛ ۲. بیان، حرف، سخن، گفتار، گفته؛ ۳. شرح، وصف ≠ درازا، درازی، طول.

عرض: ۱. آبرو، اعتبار، جاه، حیثیت، شرف، قدر، ناموس؛ ۲. ذات، گوهر، نفس.

عرض‌اندام: اظهاروجود، تظاهر، خودنمایی، عرض‌وجود.

عرضحال: ۱. دادخواست، شکایت؛ ۲. درخواست‌نامه، عریضه؛ ۳. منشور.

عرضه: ۱. ارائه، نمایش، نمود؛ ۲. نشان‌دادن، نمودن؛ ۳. اظهار، بیان؛ ۴. پیشنهاد؛ ۵. تقدیم، تقدیمی، هدیه.

عرضه: ۱. توانایی، قدرت، قوت، قوه؛ ۲. شایستگی، قابلیت، لیاقت؛ ۳. جرات، شهامت؛ ۴. کارآیی.

عرفان: ۱. تصوف؛ ۲. الهیات، حکمت؛ ۳. شناخت، علم، معرفت.

عرفانی: معنوی.

عرف: ۱. تداول، رسم، سنت، عادت؛ ۲. قانون؛ ۳. معروفیت ≠ شرع.

عرفی: متداول، متعارف، مرسوم ≠ شرعی.

عرق: ۱. رگ؛ ۲. نایژه؛ ۳. بیخ، ریشه، نژاد؛ ۴. آبرو، حمیت.

عرق: ۱. مشروب؛ ۲. خوی؛ ۳. شیره، عصاره.

عرق‌خور: باده‌خوار، باده‌نوش، شرابخوار، مشروب‌خور، میخواره، میگسار.

عرق‌زا: عرق‌آور، معرق.

عروج: ۱. صعود، معراج؛ ۲. لنگی.

عروس: ۱. بیو، بیوگ؛ ۲. لعبت ≠ داماد.

عروسک: بازیچه، لعبت، ملعبه.

عروسی: ازدواج، بیوگانی، زفاف، زناشویی، مزاوجت، مناکحت، مواصلت، نکاح، وصلت ≠ عزا، طلاق.

عریان: برهنه، پتی، عور، لخت ≠ پوشیده، مستور.

عریانی: برهنگی، عوری، لختی ≠ پوشیدگی، مستوری.

عریش: ۱. کجاوه، محمل، هودج؛ ۲. آلونک، کاشانه، کلبه، کومه، لانه؛ ۳. سایبان، مظله؛ ۴. چادر، خیمه.

عریض: پرعرض، پهن، پهنادار، فراخ، گسترده، گشاد، وسیع ≠ باریک، کم‌پهنا، کم‌عرض.

عریضه: خط، رقعه، رقیمه، طومار، عرضحال، کاغذ، مراسله، مرقومه، مکتوب، منشور، نامه، نبشته، نوشته، ورقه.

عریضه‌نگار: کاتب، محرر، مکتوب‌نویس، نامه‌نگار، نامه‌نویس.

عریف: ۱. عارف، شناسا؛ ۲. آشنا.

عریکه: ۱. خلق، خو؛ ۲. سرشت، طبیعت، نهاد.

عز: احترام، حرمت، عزت ≠ ذل.

عزا: پرسه، تعزیت، داغ، سوگ، سوگواری، ماتم، مصیبت ≠ جشن، عروسی.

عزاخانه: ماتم‌سرا، ماتمکده، محنتکده.

عزادار: پرسه‌نشین، داغدار، سوگوار، سوگوار، ماتمزده، ماتم‌زده، مصیبت.

عزاداری: پرسه، پرسه‌نشینی، تعزیت، تعزیه، روضه، سوگواری، ماتم، مصیبت.

عزایم: افسون‌ها، اوراد.

عزب: بی‌زن، تنها، فرد، مجرد ≠ متاهل.

عزبی: بی‌زنی، بی‌همسری، تجرد، تنهایی.

عزت: آبرو، احترام، ارجمندی، بزرگی، حرمت، شرف، عز، ناموس ≠ ذلت.

عزت‌نفس: مناعت‌طبع.

عزتمند: ارجمند، باعزت، عزیز، گرامی، محترم، معزز.

عزرائیل: اجل، ملک‌الموت.

عزل: اخراج، انفصال، برکناری، خلع، منفصل ≠ استخدام.

عزلت: اعتزال، اعتکاف، انزوا، تجرد، تنهایی، کناره‌گیری، گوشه‌گیری، گوشه‌نشینی.

عزلت‌طلب: انزواطلب، عزلت‌جو، عزلت‌نشین، گوشه‌گیر، معتزل، معتکف.

عزلت‌گزین: راهب، راهبه، عزلت‌جو، عزلت‌نشین، گوشه‌گیر، گوشه‌نشین، معتزل، معتکف، منزوی.

عزم: آهنگ، اراده، تصمیم، عزیمت، قصد، نقشه، نیت.

عزوبت: بی‌همسری، تجرد، تنهایی، مجردی ≠ تاهل.

عزیز: ارجمند، شایسته، عالیقدر، عزتمند، گرامی، گرانمایه، محترم، نورچشم ≠ ذلیل.

عزیزدردانه: سوگلی، عزیزکرده، محبوب.

عزیمت: ۱. آهنگ، عزم، قصد، نیت؛ ۲. حرکت، رحیل، سفر، کوچ؛ ۳. افسون، ورد.

عزیمت‌کردن: حرکت‌کردن، رخت‌بستن، رفتن، سفر‌کردن، عازم‌شدن، کوچ‌کردن.

عسجد: زر، طلا ≠ سیم، فضه.

عسرت: افلاس، تعسر، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، دشواری، سختی، ضراء، عسر، فقر، نداری.

عسس: پاسبان، داروغه، شبگرد، شحنه، طایف، گزمه، محتسب.

عسکر: ارتش، جیش، سپاه، فوج، گند، لشکر.

عسل: انگبین، شهد.

عشا: شام، شامگاه، شب، غروب، مغرب ≠ بامداد.

عشر: ده‌یک، عشریه، یک‌دهم.

عشرت: ۱. خوشگذرانی، عیش، کامرانی، ملاهی؛ ۲. خوشی، شادی، طرب، نشاط.

عشرت‌طلب: خوش‌گذران، شادخوار، عیاش.

عشرت‌طلبی: خوش‌گذرانی، شادخواری، عیاشی، کامرانی.

عشق: تعشق، خلت، دوستی، شیفتگی، علاقه، محبت، مودت، مهر، وداد ≠ نفرت.

عشق‌بازی: ۱. تجمش، عشق‌ورزی، معاشقه، مغازله، ملاعبه، مهرورزی؛ ۲. شهوترانی، لاسیدن.

عشق‌ورزی: تجمش، عشق‌بازی، معاشقه، مغازله، ملاعبه، مهرورزی.

عشقه: اخفاک، پویچه، پیچک، لبلاب.

عشقی: ۱. عاشقانه، محبت‌آمیز؛ ۲. دلبخواهی، هوسانه.

عشوه: اخمناز، ادا، شیوه، غمزه، فریب، کرشمه، لوندی، ناز.

عشوه‌ساز: افسونگر، طناز، عشوه‌پرداز، عشوه‌گر، فسونساز، کرشمه‌باز، لوند.

عشوه‌کار: افسونگر، طناز، عشوه‌پرداز، عشوه‌زن، عشوه‌گر، لوند.

عشوه‌کنان: خرامان، کرشمه‌کنان، نازان، نازکنان.

عشوه‌گر: افسونگر، طناز، عشوه‌ساز، عشوه‌کار، لوند.

عشوه‌گری: افسونگری، دلال، دلبری، طنازی، غنج.

عشیات: شب‌ها، لیالی.

عشیره: آل، ایل، طیره، خاندان، خانواده، طایفه، قبیله.

عصا: چوبدستی، خیزران.

عصابه: ۱. دستار، سربند، عمامه، مندیل؛ ۲. گروه، فوج.

عصاره: آب، افشره، جوهر، چکیده، شهد، شیره، عرق، عصیر، لب، مرق.

عصب: پی، رگ.

عصبانی: تندخو، خشمگین، خشمناک، عصبی، عصبی‌مزاج، غضبناک ≠ آرام، سلیم.

عصبانیت: اوقات‌تلخی، بدخویی، تغیر، تندمزاجی، تندخویی، خشمگینی، خشم، غضبناکی، غضب، لج.

عصبی: آتشی‌مزاج، تند، تندخو، خشم‌آلود، خشمگین، عصبانی، قهرآلود ≠ آرام، سلیم.

عصبیت: ۱. حمیت، مردانگی؛ ۲. تندمزاجی، خشم، سودا؛ ۳. تعصب، قوم‌گرایی.

عصر: ۱. دور، دوره، روزگار، زمانه، زمان، عهد، وقت؛ ۲. بعدازظهر، پسین، پسینگاه؛ ۳. فشار؛ ۴. افشردن، فشردن.

عصفور: گنجشک.

عصمت: ۱. پارسایی، پاکدامنی، پاکی، عفت، ناموس، نجابت؛ ۲. بازداشتن، منع.

عصیان: تمرد، خودسری، سرپیچی، سرکشی، شورش، طغیان، گردنکشی، مخالفت، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری ≠ اطاعت، طاعت، فرمانبرداری.

عصیانگر: بدرفتار، سرکش، طاغی، طغیانگر، عاصی، گردنکش، متمرد، ناجم، نافرمان، یاغی ≠ مطیع، فرمانبردار.

عصیر: آب، افشره، شیره، عصاره، فشرده.

عضد: ۱. بازو؛ ۲. پشتیبان، حامی، مددکار، یار، یاور.

عضله: گوشت، ماهیچه.

عضو: ۱. آلت، اندام؛ ۲. ابوابجمعی، جزو، کارمند، مستخدم؛ ۳. جهاز.

عطا: احسان، انعام، بخشش، تعارف، دهش، مرحمت، نفقه، هبت.

عطار: دوافروش، عطرفروش.

عطاری: داروفروشی، دوافروشی، عطرفروشی.

عطارد: ۱. تیر؛ ۲. سنبل‌الطیب.

عطا‌کردن: ۱. بخشیدن، ‌دادن؛ ۲. مرحمت‌کردن، هبه‌کردن.

عطر: بوی‌خوش، رایحه، شمیم، نکهت.

عطرآگین: بویا، خوشبو، دماغ‌پرور، معطر.

عطرآلود: خوشبو، عطرآگین، عطرآمیز، عطرناک، معطر.

عطرآمیز: خوشبو، دماغ‌پرور، عاطر، معطر.

عطسه‌آور: عطسه‌زا، معطس.

عطش: ۱. تشنگی؛ ۲. اشتیاق، علاقه.

عطشان: تشنه ≠ سیراب.

عطف: ۱. بازگشت، توجه، چرخش، میل؛ ۲. سجاف، شیرازه؛ ۳. عاطفه، مهربانی؛ ۴. تمایل؛ ۵. پیوند، ربط.

عطلت: ۱. بیکاری، تعطیل، مهملی؛ ۲. بی‌پیرایگی، ≠ اشتغال.

عطوفت: تلطف، دوستی، رافت، شفقت، محبت، ملاطفت، مودت، مهر، مهربانی.

عطیه: ۱. انعام، بخشش، پاداش، جایزه، عطیت؛ ۲. موهبت، هبه؛ ۲. راتبه، مرسوم، مستمری، مقرری.

عظم: استخوان.

عظمت: بزرگواری، بزرگی، جلال، حشمت، سطوت، شان، شکوه، شوکت، صلابت، فره، قدرت، کبریا، کرامت، کلانی، مجد، مهابت، هیبت ≠ کوچکی.

عظمی: بزرگتر، عظما، عظیم.

عظیم: بزرگ، جلیل، خطیر، عظمی، کبیر، کلان، معظم، مهم ≠ کوچک، نهمار.

عظیم‌الجثه: تناور، تنومند، جسیم، کوه‌پیکر.

عظیم‌الشان: بزرگوار، جلیل، فخیم، معظم.

عفاف: پارسایی، پاکدامنی، پاکی، تقوا، عفت، نجابت.

عفت: اتقا، پارسایی، پاکدامنی، پاکی، شرافت، شرف، عصمت، عفاف، ناموس، نجابت ≠ آلوده‌دامنی، بدکارگی، ناپارسایی، ناپرهیزگاری.

عفریت: ۱. اهریمن، دیو، شیطان، عفریته، غول؛ ۲. عجوزه ≠ فرشته.

عفریته: ابلیس، شیطان، عفریت، غول ≠ فرشته، ملک.

عفن: بدبو، گندیده، متعفن ≠ خوشبو.

عفو: ۱. اغماض، بخشایش، چشم‌پوشی، گذشت؛ ۲. بخشودن، گذشت‌کردن ≠ انتقام.

عفو‌کردن: آمرزیدن، بخشودن، بخشیدن، گذشت‌کردن ≠ انتقام‌کشیدن.

عفونت: بدبویی، بوی‌بد، تعفن، چرک، فساد، گندیدگی.

عفیف: باآزرم، باتقوا، باحیا، باشرم، باعفاف، باعفت، پارسا، پاک، پاکجامه، پاکدامن، شریف، معصوم، نجیب ≠ آلوده‌دامن، ناپاک.

عفیفه: پارسا، پاکدامن، طاهره، نجیبه.

عقاب: بازپرسی، تنبیه، مواخذه، مجازات.

عقاب: آلغ، آله، شاهین.

عقار: ۱. آب‌وزمین، املاک، سزا؛ ۲. کالا، متاع.

عقب: ۱. پس، پشت‌سر، پشت، خلف؛ ۲. پی، پیرو، دنباله، دنبال؛ ۳. وارو؛ ۴. ورا؛ ۵. عقبه، فرزند، نسل ≠ پیش.

عقب‌افتاده: ۱. توسعه‌نیافته؛ ۲. معوق؛ ۳. منگول، ناقص‌الخلقه ≠ پیشرفته.

عقب‌نشینی: بازگشت، پسروی، گریز، هزیمت ≠ پیشروی.

عقبه: ۱. پی‌آمد، دنباله، نتیجه؛ ۲. دشوار، سخت.

عقبی: آخرت، اخری، رستاخیز، عقبا، قیامت ≠ دنیا.

عقد: ۱. بند، پیوند، گره؛ ۲. بستن، پیمان‌بستن، عهدبستن، گره‌زدن.

عقد: ۱. گردن‌بند، گلوبند؛ ۲. بند.

عقده: ۱. گره؛ ۲. دشواری، فشار، گیر، محظور.

عقرب: ۱. کجدم، کژدم؛ ۲. آبان‌ماه.

عقل: ۱. خرد، دها، ذکاوت، فهم، معرفت، هوش؛ ۲. کله، مخ.

عقل‌باختگی: جنون، خبطدماغ، دیوانگی.

عقلانی: ۱. عقلایی؛ ۲. عقلی ≠ ۱. غیرمنطقی؛ ۲. حسی.

عقلایی: عاقلانه، معقول، منطقی ≠ غیرعقلایی.

عقلی: عقلانی ≠ نقلی.

عقوبت: بادافراه، تادیب، تنبیه، جزا، سزا، سیاست، شکنجه، عذاب، فرجام‌بد، قصاص، کیفر، گوشمال، مجازات.

عقیده: اعتقاد، باور، حدس، رای، زعم، صرافت، عقیدت، فکر، نظر، نظریه.

عقیده‌مند: باورمند، مومن، معتقد.

عقیل: ۱. خردمند، عاقل، فهیم، لبیب؛ ۲. بزرگوار، گرامی.

عقیم: بی‌بار، بی‌ثمر، بی‌حاصل، بی‌نطفه، سترون، نازا ≠ بارور، زایا، مثمر.

عکس: ۱. پرتره، تصویر، تمثال، شمایل، نقش؛ ۲. خلاف، ضد، مخالف، نقیض، وارو، وارونه.

عکس‌العمل: ۱. پیامد، واکنش؛ ۲. انعکاس، بازتاب.

علاج: تداوی، تشفی، چاره، درمان، شفا، مداوا، معالجه، وید.

علاج‌بخش: چاره‌گر، درمانگر، شفابخش.

علاج‌پذیر: چاره‌پذیر، درمان‌پذیر، قابل‌درمان.

علاج‌ناپذیر: بی‌درمان، بی‌علاج.

علاقه: ۱. اشتیاق، بستگی، پیوستگی، تعشق، تعلق، تمایل، توجه، دلبستگی، رابطه، شوق، عشق، عطش، محبت، میل، وابستگی؛ ۲. املاک، دارایی؛ ۳. بند؛ ۳. دنباله.

علاقه‌مند: راغب، مایل، مشتاق.

علاقه‌مندی: اشتیاق، تمایل، رغبت، هواداری ≠ بی‌علاقگی.

علامت: ۱. آیت، آیه، نشان، نشانه، نمود، نمودار؛ ۲. انگ، داغ؛ ۳. شاخص، شاخصه؛ ۴. رایت، علم؛ ۵. اشاره.

علامه: دانشمند، دانشور، عالم، علیم، فاضل ≠ جهول.

علاوه: اضافه، افزون، جمع ≠ منها.

علاوه‌براین: باضافه، بعلاوه.

علایق: ارتباط، بستگی‌ها، تعلقات، وابستگی‌ها.

علت: ۱. انگیزه، انگیزه، جهت، دلیل، سبب، عامل، مایه، مسبب، موجب، واسطه، وسیله؛ ۲. عیب، نقیصه؛ ۳. بیماری، عارضه.

علف: سبزه، علفه، علوفه، علیق، گیاه.

علف‌چر: چراگاه، راود، علفزار، مرتع، مرغزار.

علفخوار: چرنده، علف‌چر، گیاهخوار ≠ گوشتخوار.

علفزار: چراگاه، راود، سبزه‌زار، مرتع، مرغزار، مرغزار ≠ کشتزار.

علق: ۱. خون؛ ۲. زالو، لو.

علقه: بستگی، بند، پیوستگی، تعشق، تعلق، تمایل، عقد، علاقه، وابستگی.

علل: ۱. اسباب، جهات؛ ۲. انگیزه‌ها، دلایل.

علم: ۱. بیرق، پرچم، درفش، رایت، علامت، نشان؛ ۲. مشهور، معروف، نامی؛ ۳. اسم‌خاص؛ ۴. لغت.

علم: ۱. حکمت، دانش، معرفت؛ ۲. اطلاع، یقین ≠ جهل، نادانی.

علمدار: بیرقدار، پرچمدار، پیشقراول، طلایه‌دار.

علناً: آشکارا، علنی، هویدا ≠ درخفا، مخفیانه.

علنی: آشکار، افشا، جلی، ظاهر، فاش، #مخفیانه.

علو: بالا، بزرگواری، رفعت، روی، فوق، کرامت ≠ پایین، تحت، زیر، سفل، فرود.

علوطبع: استغنا.

علوفه: علف، علفه، علیق.

علوم: حقایق، دانش‌ها، معارف ≠ فنون.

علی‌الاتصال: پی‌درپی، پیوسته، علی‌الدوام، مدام، مستمراً، هماره، همواره، همیشه.

علی‌الخصوص: بویژه، خصوصاً، مخصوصاً.

علی‌الدوام: بلاانقطاع، پیاپی، پیوسته، دایم، مدام، مداوم، همیشه.

علی‌الظاهر: آشکارا، برحسب‌ظاهر، ظاهراً ≠ واقعاً.

علی‌حده: جدا، جداگانه، سوا، مستقل.

علیامخدره: بانو، خاتون، خانم.

علیق: علف، علوفه، کاه، یونجه.

علیل: بستری، بی‌حال، بیمار، دردمند، رنجور، زمینگیر، مریض، مستمند، معلول، ناتوان ≠ تندرست.

عم: عمو.

عماد: ۱. پالار، رکن، ستون؛ ۲. تکیه‌گاه، متکا.

عمارت: ۱. بنا، ساختمان؛ ۲. بدنه، پیکر، تنه؛ ۳. آبادانی، آبادی، تعمیر، عمران؛ ۴. آبادسازی.

عماره: تخت‌روان، عماری، کجاوه، محمل، هودج.

عماری: ۱. تابوت؛ ۲. تخت‌روان، کجاوه، محمل، هودج.

عمال: کارکنان، کارگزاران، گماشتگان، مزدوران.

عمامه: دستار، عصابه، مندیل.

عمد: خواسته، قصد، منوی ≠ ناخواسته.

عمداً: به‌عمد، دانسته، عاملاً، عمدی، قصدا.

عمده: ۱. اصلی، برجسته، بسزا، مهم؛ ۲. کلی ≠ جزیی.

عمده‌فروش: کلی‌فروش ≠ جرئی‌فروش.

عمدی: به‌عمد، تعمد.

عمر: ۱. حیات، روزگار، زندگی، زندگانی؛ ۲. زاد، سن.

عمران: آبادانی، آبادسازی، آبادی، توسعه، رونق، عمارت ≠ خرابی.

عمق: ته، ژرفا، ژرفنا، غور، کنه، گودی.

عمل: ادا، ارتکاب، اقدام، پیشه، حرفه، رفتار، شغل، فعل، کار، کردار، وظیفه.

عملاً: بالفعل، درعمل ≠ اسماً.

عملکرد: حاصل، راندمان، فعل، کارکرد، میزان‌کار، نتیجه.

عملگی: فعلگی، کارگری.

عمله: فعله، کارگر، مزدور.

عملی: ۱. شدنی، ممکن، میسر؛ ۲. تریاکی، وافوری؛ ۳. مصنوعی ≠ نظری.

عملیات: ۱. اعمال، کنش‌ها؛ ۲. مانور.

عمو: عم.

عمود: ۱. چماق، چوبدستی، گرز؛ ۲. تیرک، ستون.

عموم: تمام، جمیع، عامه، کافه، کل، همگان، همه.

عموماً: تماماً، جملگی، همگی، همه ≠ خصوصاً.

عمومی: ۱. عام، عمیم، کلی، همگانی؛ ۲. اشتراکی، جمعی، مشترک؛ ۳. متداول، مرسوم ≠ خصوصی.

عمومیت: تداول، شمول، کلیت.

عمید: پیشوا، رئیس، سردسته، سرور، مهتر، نقیب.

عمیق: ۱. ژرف، عمق‌دار، گود؛ ۲. تام، کامل.

عمیقاً: بسیار، به‌شدت، شدیداً.

عمیم: ۱. تام، تمام، کامل؛ ۲. عام، عمومی، همگانی.

عن‌قریب: بزودی.

عنا: آزار، رنج، زحمت، عذاب، عنت، محنت، مشقت.

عناد: بغض، جدال، حقد، خصومت، دشمنی، ستیزگی، ستیزه، ضدیت، عداوت، کین، کینه‌توزی، کینه، گردنکشی، لجاج، لجاجت، مخاصمه، مخالفت، نفاق، نقار.

عنان: افسار، پالهنگ، دهنه، زمام، لجام، لگام، مهار.

عنایت: اعتنا، التفات، تفضل، تمایل، توجه، فیض، لطف، مرحمت، مهربانی، میل، نظر، نگاه.

عنب: انگور.

عنبر: ۱. عنبربو؛ ۲. گل‌گندم؛ ۳. فتنه.

عنبرسارا: سارا، عنبرفام.

عنبرآلود: عنبرآگین، عنبرآمیز، عنبربار، عنبربو، معطر.

عنتر: ۱. میمون؛ ۲. بدترکیب، زشت.

عندلیب: بلبل، هزار، هزارآوا، هزاردستان.

عنصر: آخشیج، بسیط، جزء، ماده.

عنف: جبر، خشونت، درشتی، زور، قهر ≠ لطف.

عنفاً: به‌جبر، به‌زور، به‌عنف، جبراً، زوری، قهراً.

عنفوان: آغاز، ابتدا، اوان، اوایل، اول، بدایت، بدو، شروع ≠ اختتام، پایان.

عنق: خر، گردن، معطف.

عنقا: سیمرغ.

عنکبوت: تارتن، تارتنک، تارتنه، کارتنک، کارتنه، کراتین.

عنوان: ۱. آغاز، دیباچه؛ ۲. اسم، خطاب، شهرت، کنیه، لقب، نام؛ ۳. آدرس، نشانی.

عنود: ۱. ستیزه‌کار، عنادورز، عنید، کینه‌توز، کینه‌جو؛ ۲. گردنکش، متمرد، نافرمان.

عنین: سست‌کمر، کمرسست، ناتوان.

عوارض: ۱. جزیه، خراج، مالیات؛ ۲. پیامدها، عارضه‌ها؛ ۳. حوادث، وقایع؛ ۴. بیماری‌ها، ناخوشی‌ها؛ ۵. آفات، بلایا.

عوالم: ۱. عالم‌ها؛ ۲. حالات، کیفیات.

عوام: بی‌سواد، توده، خلق، عامی، عوام‌الناس، مردم ≠ خواص.

عوام‌پسند: پیش‌پاافتاده، عامه‌پسند، مبتذل.

عوامانه: عامیانه، مبتذل، مردم‌پسند.

عوایق: ۱. موانع؛ ۲. آفات، آفت‌ها.

عواید: درآمدها، عایدی‌ها، فواید، مداخل، منافع.

عود: ۱. بازگشت، برگشت، رجعت، نکس؛ ۲. بربط، ساز.

عودت: استرداد، اعاده، برگشت، مراجعت، واپس.

عودسوز: سپندسوز، مجمر.

عور: ۱. برهنه، پتی، عریان، لخت، لوت؛ ۲. یک‌چشمی ≠ مستور.

عوض: ۱. بدل، بدیل؛ ۲. الش، تبدیل، تعویض، جایگزین، جانشین، دگش، مبدل؛ ۳. جبران، جای؛ ۴. پاداش، جزا، مزد.

عوعو: پارس، زوزه، واق‌واق.

عون: ۱. کمک، نصر، یاری، یاوری؛ ۲. دستگیر، کمک‌رسان، مساعد، یار، یاور.

عهد: ۱. پیمان، شرط، قرار، میثاق؛ ۲. قول، وعده؛ ۳. وفا؛ ۴. نذر؛ ۵. ضمان؛ ۶. اوقات، دور، دوره، روزگار، زمان، زمانه، عصر، فصل، گاه، موسم، وقت؛ ۷. سوگند، قسم؛ ۸. حفظ، نگهبانی.

عهدشکن: پیمان‌شکن، خائن، عهدگسل، ناقض‌عهد، ناکث ≠ وفادار.

عهدشکنی: خیانت، عهدگسلی، غدر، نقض‌عهد ≠ وفاداری.

عهدگسل: بدپیمان، پیمان‌شکن، سست‌پیمان، عهدشکن، ناقض‌عهد ≠ وفادار.

عهدنامه: پروتکل، پیمان‌نامه، تعهدنامه، قرارداد، قرارنامه، معاهده، مقاوله، مقاوله‌نامه.

عهده: ۱. تقبل، تعهد، کفالت؛ ۲. ذمه؛ ۳. مسولیت.

عهده‌دار: ذمه‌دار، متعهد، متقبل، مسول.

عیادت: بیمارپرسی.

عیار: ۱. معیار؛ ۲. سنگ‌محک؛ ۳. آزمایش، آزمون، امتخان، سنجش؛ ۴. زرسنجی.

عیار: ۱. تردست، تندرو، جلد، چابک، چالاک؛ ۲. جوانمرد، شوالیه، فتا، فتی؛ ۳. حرامی، دزد، راهزن، رهزن، سارق، شبرو، طرار، غارتگر، گردنه‌بند؛ ۳. تبهکار، مفسد؛ ۴. محیل، مکار.

عیارگیر: صیرفی، عیارسنج.

عیاری: ۱. راهزنی، سرقت، طراری؛ ۲. تردستی، حیله، رندی، زرنگی، فند؛ ۳. جوانمردی، عیارپیشگی، فتوت.

عیاش: ۱. خراباتی، خوش‌گذران، عشرت‌طلب؛ ۲. شادخوار، کامجو، هرزه، هوسباز.

عیاشی: الواطی، خوشگذرانی، عشرت‌طلبی، عیش‌ونوش، فساد، فسق‌وفجور، لهوولعب، ملاهی، هرزگی.

عیال: ۱. بانو، جفت، زن، زوجه، عائله، همسر؛ ۲. خانواده، زن‌وفرزند.

عیالمند: پراولاد، عیالوار، معیل.

عیالوار: پراولاد، عیالمند، معیل.

عیان: آشکار، برملا، روشن، صریح، ظاهر، فاش، محسوس، معلوم ≠ نهان.

عیب: ۱. آهو، صدمه، علت، فساد، منقصت، نقصان، نقص، نقیصه، وصمت؛ ۲. تقصیر، خرده، خطا؛ ۳. بدی، زشتی، شایبه، معرت؛ ۴. رسوایی، عار.

عیب‌جو: ایرادگیر، خرده‌گیر، منتقد، نکته‌گیر ≠ عیب‌پوش.

عیب‌جویی: انتقاد، ایراد، تنقید، خرده‌گیری، نکته‌گیری ≠ عیب‌پوشی.

عیب‌گیری: انتقاد، ایراد، خرده‌گیری، عیب‌جویی.

عیبناک: معیب، معیوب، ناقص ≠ سالم.

عید: ۱. سالگرد، سالگشت؛ ۲. جشن ≠ عزا.

عیسوی: پروتستان، ترسا، صلیبی، کاتولیک، مسیحی، نصارا، نصرانی.

عیسویت: ترسایی، مسیحیت، نصرانیت.

عیش: بزم، خوشگذرانی، خوشی، راحت، زندگانی، سرور، سور، شادی، شادیانه، طرب، عشرت، کیف، گذران، لهو، نشاط ≠ عزا، ماتم.

عیش‌ونوش: خوش‌گذرانی، شادخواری، عشرت، عیاشی، لهو.

عین: ۱. چشم، دیده؛ ۲. اصل، مشابه؛ ۳. چشمه؛ ۴. جوهر، ذات، گوهر.

عیناً: ۱. بعینه، درست، دقیقاً؛ ۲. شبیه، مثل، نظیر.

غائله: ۱. آشوب، بلوا، شورش، فتنه، نهضت؛ ۲. آفت، بلا، بلای‌ناگهانی؛ ۳. بدی، شر؛ ۴. آسیب، گزند؛ ۵. دشواری، سختی.

غار: حفره، زاغه، سوراخ، شکفت، کهف، مغار، مغاره، مغاک.

غارت: ایلغار، تاراج، تالان، چپاول، دزدی، لاش، نهب، یغما.

غارتگر: چپاولگر، چپوچی، دزد، راهزن، سارق، طرار، عیار، یغماگر.

غارم: بدهکار، مدیون، وامدار.

غاز: ۱. پشیز، شاهی، صنار؛ ۲. قاز؛ ۳. خار، شوک؛ ۴. پاره، ژنده؛ ۵. چاک، شکاف.

غازه: ۱. سرخاب، گلگونه؛ ۲. آوا، آواز، صدا؛ ۳. گوه.

غازی: ۱. جنگجو، جهادگر، مبارز، مجاهد؛ ۲. رسن‌باز، طناب‌باز، معرکه‌گیر؛ ۳. لقمه‌بزرگ.

غاشیه: ۱. پوشش، زین‌پوش، غشا، نقاب؛ ۲. رستاخیز، قیامت.

غاصب: ۱. زورستان، غصب‌کننده، متغلب؛ ۲. زورگو، ستمگر.

غافل: ۱. بی‌خرد، جاهل، ناآگاه، نادان؛ ۲. بی‌خبر، غفلت‌زده، لاقید ≠ عاقل.

غافلگیرانه: بغتتاً، غفلتاً، غفلت‌زده، غیرمنتظره، ناگهانی.

غالب: ۱. پیروز، پیروزمند، چیره، فاتح، فایق، قاهر، متسلط، مستولی، مسلط، منتصر؛ ۲. بیش ≠ مغلوب.

غالباً: اغلب، اکثراوقات، کراراً.

غالیه: ۱. مشک؛ ۲. غالی، گران ≠ ارزان، رخیص.

غامر: بایر، خراب، ویران ≠ آباد، عامر.

غامض: بغرنج، پیچیده، حاد، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، صعب، مشکل، معقد، مغلق ≠ ساده، سهل.

غاوی: ضال، فریفته، گمراه، منحرف، منحط ≠ هادی.

غایب: پنهان، مخفی، ناپیدا، نامرعی ≠ حاضر، شاهد.

غایت: ۱. پایان، فرجام، نهایت؛ ۲. حاجت، قصد، مقصود، منظور، هدف؛ ۳. آرمان، کمال‌مطلوب؛ ۴. حد.

غایط: براز، بول، پلیدی، جعل، سرگین، سنده، عذره، نجاست.

غایله: ۱. آشوب، بلوا، شورش، فتنه، نهضت؛ ۲. آفت، بلا، بلای‌ناگهانی؛ ۳. بدی، شر؛ ۴. آسیب، گزند؛ ۵. دشواری، سختی.

غایی: انتهایی، پایانی، نهایی.

غبار: خاک، گردوخاک، گرد.

غبارآلود: اغبر، خاک‌آلود، گردآلود.

غبارروبی: پاک‌سازی، تنظیف، غبارزدایی، گردزدایی، گردگیری.

غبرا: خاک، گل.

غبط: حسرت، رشک، غبطه.

غبطه: ۱. حسرت، رشک؛ ۲. آرزو، تمنا؛ ۳. سود، فایده، نفع؛ ۴. سرور، شادی.

غبن: ۱. تغابن، فریب، فسوس، گول؛ ۲. خسارت، زیان، ضرر؛ ۳. افسوس، حیف، دریغ.

غث: ۱. کم‌گوشت، لاغر؛ ۲. کذب، نادرست ≠ ۱، چاق، سمین، فربه؛ ۲. درست، راست.

غثیان: استفراغ، تهوع، عق، قی.

غدار: ۱. جفاکار، جورپیشه؛ ۲. بی‌وفا، پیمان‌شکن، خائن؛ ۳. محتال، محتاله، محیل، مکار.

غدر: ۱. بی‌وفایی، پیمان‌شکنی، نقض‌عهد؛ ۲. جفا، جور؛ ۳. خیانت؛ ۴. تزویر، حیله، فریب، مکر.

غدرآمیز: خائنانه، خیانت‌آمیز، مکرآلود، مکرآمیز.

غده: آژخ، تومور، دژپیه، دشپیل.

غدیر: آبگیر، برکه، برم، تالاب.

غذا: خوراک، خوردنی، طعام، قوت، مائده.

غذاخوری: ۱. رستوران، کافه‌رستوران؛ ۲. بشقاب، ظرف؛ ۳. تغذیه.

غر: ۱. بی‌عصمت، جلب، روسپی، فاحشه؛ ۲. خصی؛ ۳. عنین، ناتوان.

غر: ۱. غرولند، نق؛ ۲. شکسته، فرورفته؛ ۳. فتق‌دار، فتقی.

غرا: ۱. رسا، فصیح؛ ۲. درخشان، روشن.

غراب: ۱. جهاز، سفینه، کشتی، ناو؛ ۲. زاغ، کلاغ.

غرامت: ۱. تاوان، جبران، جریمه، خسارت، ضرر؛ ۲. عذاب، مشقت؛ ۳. پشیمان.

غران: غرش‌کنان، غرنده.

غرب: ۱. باختر، مغرب؛ ۲. باخترزمین؛ ۳. ناپدیدشدن ≠ خاور؛ ۲. مشرق‌زمین.

غربال: ۱. آردبیز، پرویزن، غربیل، منخل؛ ۲. خاک‌بیز، سرند.

غربال‌بند: غربتی، کولی، لوری، لولی.

غربت: ۱. بیگانگی، دوری؛ ۲. غریبی؛ ۳. غربتی، قرشمال، کولی، لولی ≠ انس، شناسایی.

غربتی: دوره‌گرد، غربال‌بند، غره‌چی، قرشمال، کولی، لولی.

غربیل: ۱. الک، پرویزن، غربال، منخل؛ ۲. خاک‌بیز، سرند.

غرچی: قرشمال، کولی، لوری، لولی.

غردل: ۱. قحبه؛ ۲. ترسو، جبون ≠ شجاع.

غرش: ۱. آسمان‌غره؛ ۲. نعره.

غرشمال: ارقه، قرشمال، کولی، لوری، لولی.

غرض: ۱. آهنگ، اراده، قصد، مراد، مقصود، منظور، نیت، هدف؛ ۲. ردائت، کین، کینه.

غرض‌ران: بدخواه، غرض‌ورز، مغرض.

غرض‌ورز: باغرض، غرض‌پرست، غرض‌جو، غرض‌دار، غرض‌ران، غرضمند، کین‌توز، مغرض.

غرضمند: بدخواه، غرض‌ورز، کینه‌توز، مغرض.

غرغر: اعتراض، قرولند، لندش، نق‌نق.

غرفه: اطاق، اطاقک، بالاخانه، حجره.

غرق: ۱. خفه، غرقه، غریق، غوطه، فرورفته، مستغرق؛ ۲. گرفتار؛ ۳. شیفته، مجذوب.

غرقاب: غرقابه، گرداب ≠ پایاب.

غرقه: ۱. مستغرق؛ ۲. غرق، غریق، فرورفته، مغروق.

غرنده: خروشان، خروشنده، غران.

غروب: افول، شام، شامگاهان، عشا ≠ طلوع، سحر.

غرور: ۱. تفاخر، تفرعن، تکبر، خودخواهی، خودبزرگ‌بینی، خودپسندی، خودبینی، خودستایی، خویشتن‌بینی، فخر، کبر، منیت، نخوت؛ ۲. جوش ≠ خضوع.

غرورانگیز: ۱. افتخارآمیز؛ ۲. نخوت‌آلود، نخوت‌آمیز.

غرولند: اعتراض، غر، غرغر.

غره: ۱. گستاخ، متکبر، مغرور؛ ۲. فریفته، گول‌خورده؛ ۳. بی‌خبری، غفلت.

غره: ۱. غرش؛ ۲. اول، اول‌ماه؛ ۳. پیشانی؛ ۴. ماه‌نو، هلال ≠ سلخ.

غریب: ۱. بیگانه، غریبه، ناآشنا، ناشناخته، ناشناس؛ ۲. بیکس، فقیر؛ ۳. نامحرم؛ ۴. اجنبی، خارجی؛ ۵. بدیع، حیرت‌انگیز، شگفت، شگفت‌آور، عجیب، غیرعادی؛ ۶. طرفه، طریف، نو؛ ۷. دورازوطن، دورافتاده ≠ آشنا، خویش.

غریب‌پرور: غریب‌نوازغریب‌دوست ≠ غریب‌کش، غریب‌گداز.

غریب‌نواز: غریب‌پرور، غریب‌دوست، مهمان‌نواز ≠ غریب‌آشنا، غریب‌گداز.

غریبه: اجنبی، بیگانه، غریب، غیر، نامحرم ≠ آشنا، خودی.

غریزه: سرشت، طبع، طبیعت، نهاد.

غریزی: جبلی، ذاتی، طبیعی، فطری.

غریق: غرق، غرقه، غوطه‌ور، فرورفته، مستغرق.

غریو: افغان، بانگ، جیغ، خروش، داد، دادوبیداد، زاری، غوغا، فریاد، فغان، گریه، نعره، ولوله، همهمه، هیاهو.

غزا: آرزم، جدال، جنگ، جهاد، رزم، غزوه، مصاف، نبرد.

غزال: آهو، جیران.

غزل: ۱. شعر؛ ۲. عشقبازی، معاشقه.

غزل‌پرداز: غزل‌ساز، غزلسرا، غزل‌گو.

غزل‌پردازی: غزلسرایی، غزل‌گویی.

غزلسرا: غزل‌پرداز، غزل‌گوی.

غزلسرایی: غزل‌پردازی، غزل‌گویی.

غزوه: جدال، جنگ، جهاد، حرب، غزا، مصاف.

غسال: جامه‌شو، مرده‌شو.

غسال‌خانه: مرده‌شوخانه، مرده‌شوی‌خانه.

غسل: استحمام، تطهیر، تغسیل، شستشو، طهارت، وضو.

غش: ۱. اغما، بیهوشی، ریسه، صرع، ضعف، کما، مدهوشی؛ ۲. تزویر، تقلب؛ ۳. پرده‌پوشی؛ ۴. خیانت.

غش‌دار: غشی، ناخالص، ناسره.

غشا: ۱. پرده، جلباب، حجاب، غاشیه، غطا؛ ۲. پوسته، روبند، لفافه.

غشاوه: پرده، پوشش، غطا.

غصب: تصاحب‌به‌زور، تصرف‌عدوانی، تغلب، زورستانی، زورگیری.

غصه: اندوه، تاسف، حزن، غم، محنت ≠ شعف، شادی.

غصه‌دار: اندوهناک، اندوهگین، غصه‌مند، غمدار، غمگین، غمین، محزون، مغموم ≠ مشعوف.

غضب: برآشفتگی، برافروختگی، تندمزاجی، تندی، تیزی، خشم، خشمگین، خشمناکی، سخط، عتاب، عصبانیت، غیظ، قهر، هیجان.

غضب‌آلود: خشم‌آگین، خشم‌آلود، خشمگین، خشمناک، عصبی، غضبناک، قهرآلود، متغیر.

غضبان: خشمگین، خشمناک، دژم، ژیان، عصبانی.

غضبناک: تندخو، خشم‌آلود، خشمگین، خشمناک، دژآهنگ، دمان، ژیان، عصبانی، غضب‌آلود، قهرآلود، نژند، هار.

غضنفر: اسد، حیدر، شیر، ضیغم.

غطاء: پرده، پوشش، غشاء، غشاوه، لایه.

غفار: آمرزگار، آمرزنده، بخشایشگر، غفور.

غفران: آمرزش، بخشش، رحمت، مغفرت.

غفلت: اهمال، بی‌خبری، تسامح، تغافل، تکاهل، تهاون، حماقت، سستی، سهل‌انگاری، فراموشی، مسامحه، ناآگاهی، نسیان ≠ آگاهی، بیداری.

غفلتاً: بغتتاً، غافلگیرانه، ناگهان، یک‌دفعه، یک‌مرتبه، یکهو.

غفلت‌زده: ۱. غافل، سهل‌انگار، ناآگاه؛ ۲. غافلگیرانه.

غفور: آمرزگار، آمرزنده، غفار.

غل: ۱. بند؛ ۲. زنجیر؛ ۳. طوق، قلاده، گردن‌بند.

غل: ۱. غلا، قحط، کمیابی؛ ۲. خشکسالی، قحطسالی.

غلا: غل، قحط، قحطی، گرانی، گرسنگی.

غلاف: پوشش، جلد، نیام.

غلام: ۱. جوان، طفل، فرزند؛ ۲. بنده، چاکر، خادم، خدمتکار، زرخرید، عبد، مستخدم، مملوک، نوکر؛ ۳. غلمان ≠ ارباب.

غلام‌باره: امردباز، شاهدباز، لواطکار.

غلام‌باز: امردباز، بچه‌باز، ساده‌باز، شاهدباز ≠ دخترباز.

غلامبارگی: امردبارگی، بچه‌بازی، شاهدبازی.

غلامباره: امردباز، ساده‌پرست، سنده‌باز.

غلامی: بردگی، بندگی، خدمتکاری، نوکری ≠ اربابی.

غلبه: استیلا، پیروزی، تسلط، تصرف، چیرگی، درازدستی، سلطه، سیطره، ظفر، فتح، قهر، نجاح، نصرت.

غلط: اشتباه، خبط، خطا، سقط، سقیم، سهو، مغلوط، نادرست، ناصحیح ≠ درست، صحیح.

غلطگیری: اصلاح، تصحیح، خطایابی، خطاگیری، درست‌نویسی، غلطزدایی، غلطیابی.

غلظت: تراکم، تکاثف، چگالی، سختی، قوام ≠ رقت.

غلغله: آشوب، الم‌شنگه، بانگ، جاروجنجال، خروش، غوغا، فریاد، قشقرق، همهمه، هنگامه، هیاهو.

غلمان: غلامان ≠ حوران.

غلو: اغراق، زیاده‌روی، گزافه، گزافه‌گویی، مبالغه.

غله: جو، حنط، حنطه، گندم.

غلیان: انفجار، جوش، جوشش، جوش‌وخروش، جوشیدن، هیجان.

غلیظ: ۱. انبوه، پرمایه، تند، چگال، متراکم؛ ۲. درشت‌خو، سنگدل ≠ رقیق.

غم: اندوه، تاسف، تیمار، حزن، حسرت، داغ، رنج، غصه، کرب، محنت، هم ≠ شادی.

غماز: ۱. خبرچین، سخن‌چین، مفسد، نمام؛ ۲. نامحرم؛ ۳. دورو، منافق؛ ۴. عشوه‌گر، کرشمه‌باز.

غمام: ابر، سحاب، غمامه، غیم، میغ.

غمامه: ابر، سحاب، غیم، میغ.

غم‌آور: اندوهبار، حزن‌آور، حزن‌انگیز، غم‌افزا، غم‌انگیز، غمبار، ملال‌انگیز، ملالت‌بار ≠ فرح‌افزا، نشاطآور.

غم‌افزا: اندوهبار، تاثرآور، غم‌انگیز، غمبار، ملال‌آور ≠ شادی‌آور، فرح‌افزا.

غم‌انگیز: تاثرانگیز، تاثرآور، درام، دردناک، غم‌آور، غمبار، ملال‌آور ≠ فرح‌انگیز.

غم‌فزا: تاثرآور، تاثرانگیز، ملال‌آور، ملال‌انگیز، ملالت‌بار ≠ شادی‌افزا.

غمبار: اندوهبار، اندوه‌زا، تاثرآور، تاثربار، حزن‌آور، درام، غم‌آلود، غم‌انگیز.

غمخانه: غم‌آباد، غمستان، غمسرا، غمکده، ماتم‌سرا، محنتستان، محنت‌سرا.

غمخوار: دلسوز، عطوف، غمگسار، مشفق، مهربان.

غمخواری: تیمارداشت، دلسوزی، شفقت، مهربانی.

غمز: ۱. بدگویی، سخن‌چینی، سعایت، نمامی؛ ۲. غمزه، ناز.

غمزده: اندوهناک، اندوهگین، حزین، غمکش، غمناک، محزون، محنت‌زده، مغموم ≠ شوق‌زده.

غمزه: دلال، دلربایی، عشوه، غنج، فتانی، فسون، قر، کرشمه، لوندی، ناز.

غمض: آسان‌گیری، تساهل، چشم‌پوشی، فرونهی.

غمکده: غمخانه، محنتستان، محنت‌سرا.

غمکش: غمزده، غمناک، مغموم.

غمگسار: دلسوز، عطوف، غمخوار، غمزدا، مهربان.

غمگین: آزرده، افسرده، افسرده، اندوهگین، اندوهمند، اندوهناک، پژمان، تنگدل، حزین، دلتنگ، غمناک، غمین، گرفته، متاثر، متالم، محزون، مغموم، مکدر، ملول، مهموم، ناخرم، ناخوش، ناشاد ≠ شاد، مسرور.

غمناک: آزرده، افسرده، اندوهگین، اندوهناک، حزین، دل‌فگار، غم‌دار، غمزده، غمگین، غمین، محزون، مضطرب، مغموم، ملول، مهموم ≠ شاد، مسرور.

غمین: اندوهگین، اندوهناک، حزین، غمزده، غمگین، غمناک، محزون، مغموم، مهموم، نژند ≠ شاد، مسرور.

غنا: ۱. بی‌نیازی، توانگری، ثروت، دولتمندی؛ ۲. پرباری ≠ فقر.

غنج: ۱. خوش، خوشی؛ ۲. عشوه، کرشمه، ناز؛ ۲. جوال، خورجین؛ ۳. سرین، کفل؛ ۴. غازه، گلگونه.

غنچه: شکوفه، غنجه، نوگل.

غنم: حشم، رمه، فسیله، گله.

غنودن: آرمیدن، آسودن، خفتن، خوابیدن.

غنوده: آرمیده، آسوده، خسبیده، خفته، خوابیده.

غنی: بی‌نیاز، پولدار، توانگر، ثروتمند، مالدار، متعین ≠ فقیر.

غنیمت: ۱. نهب، یغما، غنیم؛ ۲. مغتنم؛ ۳. رایگان، مفت.

غواصی: ۱. ژرف‌پیمایی، غوطه‌بازی، غوطه‌وری، مرواریدجویی؛ ۲. غوص، تامل، تعمق، تفکر.

غوث: ۱. اعانت، امداد، پناه‌دهی، دستگیری، فریادرسی، مساعدت، یاری؛ ۲. پناه، ملجا؛ ۳. فریادرس.

غور: ۱. بررسی، تامل، تفکر، دقت، غوص، وارسی؛ ۲. ژرفا، ژرفنا، عمق؛ ۳. بن، ته، قع.

غوررسی: ۱. تامل، تتبع، تحقیق، تدقیق، تفحص؛ ۲. فریادرسی.

غوره‌با: آش‌غوره.

غوص: ۱. زیرابی؛ ۲. زیراب، غواصی، غوطه‌وری؛ ۲. تامل، تفکر، تعمق.

غوطه: ۱. غرق، غرقه؛ ۲. فرورفتن.

غوغا: ۱. شور؛ ۲. آشوب، ازدحام، الم‌شنگه، جنجال، خروش، دادوبیداد، سروصدا، غریو، غلغله، فغان، ولوله، همهمه، هنگامه، هیاهو؛ ۳. آوازه، بانگ ≠ آرامش، سکوت.

غوغاطلب: غوغایی، غولدنگ، فتنه‌انگیز، فتنه‌جو، ماجراجو، ماجراطلب، مفسده‌جو، واقعه‌طلب ≠ آرامش‌طلب، صلح‌جو، مصلح.

غوغاگر: پرخاشگر، دعواطلب، ستیزه‌جو، شرطلب، غوغاطلب، فتنه‌گر، ماجراجو، مفسده‌جو ≠ آرامش‌طلب، سلیم، مصلح.

غوغایی: رزم‌آور، غوغاطلب، غوغاگر، فتنه‌انگیز، ماجراجو، مفسده‌جو، واقعه‌طلب ≠ سلیم، مصلح.

غوک: قورباغه، وزغ.

غول: ۱. دیو، شیزان، نسناس، هیولا؛ ۲. آغل، شبگاه، شوغا؛ ۳. اذن، گوش؛ ۴. دست‌وبازو.

غول‌آسا: دیوآسا، دیووش، عظیم‌الجثه، غول‌پیکر، غول‌وار.

غیاباً: پنهانی، درخفا، درغیاب، غیابی ≠ حضوراً، حضوری.

غیابی: درغیاب، غیاباً ≠ حضوری.

غیب: پنهان، پنهان‌شدگی، پوشیده، راز، سر، مخفی، مستور، ناپدید، نادیده، نامرئی، نهان، نهان‌شدگی ≠ فاش.

غیب‌گو: پیشگو، رمال، طالع‌بین، غیبدان، فالگو، فال‌گیر، کاهن.

غیب‌گویی: پیش‌بینی، پیشگویی، فالگویی.

غیبت: ۱. دوری، فقدان؛ ۲. اختفا؛ ۳. افترا، بدگویی، زشتیاد، مذمت ≠ حضور.

غیبی: ۱. مختفی، مخفی، نامرئی؛ ۲. الهی، خدایی، لاهوتی، ملکوتی.

غیر: ۱. جز، سوا، مگر؛ ۲. دیگر، سایر؛ ۳. اجنبی، بیگانه؛ ۴. غریبه، ناآشنا؛ ۵. دگرگون، دیگرگون، متفاوت، مختلف، نامشابه ≠ آشنا، خودی.

غیراز: به‌جز، جز، سوا.

غیرت: ۱. تعصب، حمیت؛ ۲. حسد، رشک؛ ۳. رگ، صفت، مردانگی، مروت، ناموس‌پرستی.

غیرتمند: باحمیت، باغیرت، بامروت، متعصب، غیرتناک، غیرتی، غیور ≠ بی‌غیرت.

غیرتمندی: حمیت، غیرت، غیرتناکی ≠ بی‌حمیتی، بی‌رشکی.

غیرتی: باحمیت، غیرتناک، غیور ≠ بی‌غیرت.

غیرحرفه‌ای: آماتور ≠ حرفه‌ای.

غیرزاده: حرامزاده، خشوک، غیرزاد، ولدالزنا ≠ حلال‌زاده.

غیرشفاف: تیره، کثیف، کدر، مات، ناصاف، ناشفاف ≠ شفاف.

غیرصحیح: خطا، سقیم، غلط، نادرست ≠ درست، صحیح.

غیرعادی: عجیب، غریب، غیرمعمول، نامتداول، ناهنجار ≠ عادی، معمولی.

غیرعمد: به‌سهو، سهو.

غیرقانونی: حرام، غیرمجاز، نامشروع ≠ مشروع.

غیرمتاهل: عزب، مجرد ≠ خانه‌دار، متاهل.

غیرمترقب: غیرمنتظره، غیرمنتظر، ناگهانی، نامترقب ≠ بیوسیده.

غیرمترقبه: تصادفاً، غیرمنتظر، غیرمنتظره، ناگهانی ≠ مترقبه.

غیرمتقی: ناپارسا، ناپرهیزگار، خداناترس، نامتقی ≠ خداترس.

غیرمتمدن: بربر، بی‌فرهنگ، نافرهیخته، نامتمدن، وحشی ≠ متمدن.

غیرمجاز: ۱. قاچاق، قدغن، ممنوع؛ ۲. غیرقانونی؛ ۳. بی‌اجازه، ناماذون ≠ ماذون، مجاز.

غیرمزروع: بایر، کویر، لم‌یزرع، نامزروع ≠ مزروع.

غیرمستحق: ناسزاوار، ناشایسته، نالایق، نامستحق ≠ مستحق.

غیرمشروع: حرام، غیرشرعی، نامشروع ≠ مشروع.

غیرمعقول: غیرعقلایی، غیرمنطقی، ناشایست، نامعقول ≠ معقول.

غیرمعمول: غیرمرسوم، نارایج، نامتداول، نامتداول ≠ معمول.

غیرممکن: محال، ممتنع، نشدنی، نامقدور، ناممکن ≠‌شدنی، ممکن.

غیرمنتظر: غیرمترقب، غیرمترقبه، غیرمنتظره ≠ منتظر.

غیرمنتظره: بغتتاً، تصادفا، ناگهانی، نامترقب، نامنتظره ≠ منتظره.

غیرمنطقی: بی‌سروته، غیرمعقول، نامنطقی، هجو ≠ منطقی.

غیرمهم: بی‌ارزش، بی‌قدر، پیش‌پاافتاده، عادی، معمولی ≠ مهم.

غیرواقعی: ۱. بی‌اساس، بی‌پایه، نادرست؛ ۲. جعلی، ساختگی، مجعول؛ ۳. فانتزی ≠ واقعی.

غیظ: ۱. برافروختگی، خشم، غضب؛ ۲. بغض، قهر.

غیم: ۱. ابر، سحاب، غمام، غمامه، غیمه، غین؛ ۲. مزوا، مه.

غیور: باغیرت، غیرتی، غیرتمند، متعصب، مرد.

غیورانه: شجاعانه، غیرتمندانه، مردانه.

غیه: داد، فریاد، غریو، غیو، قیه.

فاتح: پیروز، پیروزمند، جهانگشا، جهانگیر، چیره، غالب، فایق، فیروز، فیروزمند، قاهر، مظفر، منصور، ناصر ≠ مغلوب.

فاتحانه: پیروزمندانه، ظفرمندانه، فیروزمندانه.

فاتحه: آغاز، اول، بدایت، فاتحت، گشایش، مقدمه ≠ خاتمه.

فاجر: ۱. بدکار، فاسق، هرزه؛ ۲. زانی، زناکار؛ ۳. تبهکار، فاسد، گناهکار ≠ درست‌کردار.

فاجعه: بلا، رزیه، سانحه، سقطه، مصیبت.

فاجعه‌آمیز: غم‌انگیز، غمبار، فاجعه‌بار، فجیع، مصیبت‌بار، ناگوار.

فاحش: ۱. زشت، قبیح؛ ۲. بسیار، کثیر؛ ۳. آشکار، روشن، واضح؛ ۴. جسور، گستاخ؛ ۵. بی‌شرف.

فاحشگی: جندگی، خودفروشی، روسپیگری، فاحشه‌گری، قحبگی ≠ نجابت.

فاحشه: بی‌عصمت، جلب، جنده، خودفروش، خانم، دستوری، روسپی، زن‌بدکار، غر، قحبه، لکاته، معروفه، نامستور، هرجایی ≠ نجیب.

فاحشه‌خانه: جنده‌خانه، عشرتکده، لانه‌فساد.

فاخته: صلصل، طوقی، قمری، کوکو.

فاخر: ۱. پرقیمت، گرانبها، نفیس؛ ۲. باشکوه، عالی؛ ۳. فخرکننده.

فادزهر: پادزهر، تریاق، نوشدارو.

فارس: ۱. ایران، پارس؛ ۲. عجم.

فارس: ۱. سواره؛ ۲. جنگاور، شجیع، گرد ≠ پیاده، راجل.

فارسی: ۱. ایرانی، عجم؛ ۲. پارسی، دری؛ ۳. فرس.

فارغ: ۱. آزاد، آسوده، خلاص، راحت، رها، شاد، فارغ‌البال، نجات؛ ۲. پرداخته، سترده؛ ۳. بی‌خبر؛ ۴. بی‌نیاز، مستغنی؛ ۵. تهی، خالی؛ ۶. زائو، زاییده.

فارغ‌البال: آزاد، آسوده، بی‌تشویش، بی‌دغدغه، آسوده‌دل، آسوده‌خاطر، خاطرجمع، راحت، رها، فارغ، مرفه ≠ مضطرب.

فارغ‌التحصیل: دانش‌آموخته.

فارغ‌بال: آرام، آسوده، راحت.

فازه: چادر، خیمه، سایبان، مظله.

فاسد: ۱. تبهکار، ضال، طالح، فاجر، فاسق، گمراه، مخبط، منحرف، منحط، ناخلف، هرزه، هرزه‌کار؛ ۲. تباه، خراب، ضایع، معیوب، ناسالم؛ ۳. پوسیده، گندیده، لهیده، له؛ ۴. باطل، غلط ≠ سالم، صالح.

فاسق: بدپیشه، بی‌تقوا، بی‌عفاف، بی‌ناموس، تبهکار، رفیق، رفیقه، زناکار، فاجر، فاسد، لات، معشوق، معشوقه، نابکار، ناپارسا، نادرست، نامتقی، هرزه ≠ صالح.

فاش: آشکار، آشکارا، ابراز، افشا، برملا، جلوه‌گر، ذایع، رسوا، ظاهر، عالم‌گیر، علنی، عیان، لو، مشخص، مشهود، معلوم، نمودار، واضح، هویدا ≠ مخفی، ناآشکار، نهان.

فاصله: ۱. بعد، دوری، مسافت؛ ۲. فرجه؛ ۳. جدایی؛ ۴. خلال، عرض؛ ۵. بین.

فاضل: حکیم، خردمند، دانا، دانشمند، دانشور، عالم، علامه، علیم، فرهیخته ≠ بی‌خرد، جاهل، نادان.

فاضلانه: حکیمانه، خردمندانه، دانشمندانه، عالمانه ≠ جاهلانه.

فاعل: ۱. عامل، عملگر، کنا، کنشگر، کننده؛ ۲. تاثیرگذار ≠ تاثیرپذیر، قابل، مفعول.

فاق: ۱. ترک، چاک، شکاف؛ ۲. دشت، هامون.

فاقه: افلاس، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، عسرت، فقر، نداری، نیازمندی.

فاکتور: ۱. سیاهه، صورت، صورتحساب؛ ۲. عامل، عملگر.

فاکهه: فاکه، میوه.

فال: ۱. شگون، مروا، نفوس؛ ۲. استخاره، تطیر، تفال؛ ۳. کپه؛ ۴. بخت، طالع.

فال‌انداز: طالع‌بین، فال‌بین، فالگو، فالگیر.

فال‌بینی: طالع‌بینی، فال‌شناسی، فالگویی، فالگیری.

فال‌نیک: شگون، مروا.

فالگو: طالع‌بین، غیب‌گو، فالچی، فال‌زن، فالگیر، کاهن.

فالگویی: طالع‌بینی، فال‌اندازی، فال‌بینی، فال‌شناسی، فالگیری.

فالگیر: رمال، طالع‌بین، عراف، فالچی، فال‌زن، فالگو، کاهن.

فالیز: پالیز، کشتزار، لته، مزرعه.

فام: ۱. رنگ، صبغه، گونه، لون؛ ۲. شبیه، مانند، نظیر؛ ۳. دین، قرض، وام.

فامیل: آل، اهل‌بیت، خانواده، خویش، دودمان، طایفه، قوم.

فانتزی: ۱. تفنن، هوس؛ ۲. خیالی، غیرواقعی؛ ۳. شیک، لوکس.

فانوس: ۱. چراغ؛ ۲. مصباح، برج‌دریایی.

فانی: ۱. تباهی‌پذیر، زوال‌پذیر، معدوم، میرا، میرنده، هالک؛ ۲. بی‌ثبات، زودگذر، ناپایدار ≠ ابدی، باقی، جاوید.

فایده: ۱. صرفه، منفعت، نفع؛ ۲. بهره، ربح، سود؛ ۳. اثر، تاثیر، خواص، خاصیت؛ ۴. حاصل، نتیجه.

فایز: ۱. پیروز، غالب، فاتح، فایق؛ ۲. یابنده، مرادمند؛ ۳. رستگار.

فایض: ۱. فیاض، فیض‌رسان؛ ۲. سرشار، لبریز.

فایق: ۱. پیروز، چیره، غالب، فاتح، فایز، فایز، مستولی، مسلط؛ ۲. برتر، عالی، والا ≠ مغلوب.

فواد: دل، قلب.

فئودال: بزرگ‌مالک، زمیندار، مالک، ملاک.

فتا: ۱. برنا، جوان، شاب؛ ۲. آزاده، جوانمرد، راد.

فتان: ۱. افسونگر، فتانه، فتنه‌انگیز، فتنه‌جو، فتنه‌گر، فریبا؛ ۲. دلربا، دلفریب، زیبا.

فتح: ۱. پیروزی، تسخیر، چیرگی، ظفر، غلبه، مسخر، نصرت؛ ۲. باز‌کردن، گشادن، گشایش، گشودن ≠ شکست.

فتراک: ترک‌بند، زین.

فترت: ۱. ایستایی، توقف، سکون، کندی، وقفه؛ ۲. سستی، ضعف.

فتنه: ۱. آشوب، بلوا، جنجال، شورش، غائله، هنگامه؛ ۲. جنگ، ستیز؛ ۳. آفت، بلا؛ ۴. تباهی، شر، فساد؛ ۵. آزمودن، آزمون، امتحان؛ ۶. اختلاف، اختلاف‌انگیزی؛ ۷. گمراه‌سازی.

فتنه‌انگیز: ۱. آشوبگر، مغرض، مفتن، مفسده‌جو، مفسد؛ ۲. دلربا، شوخ، فتان.

فتنه‌انگیزی: آشوبگری، تفتین، حادثه‌جویی، شورشگری، غوغاطلب، فتنه‌جویی، فتنه‌گر، فساد، فسادانگیزی، واقعه‌طلبی.

فتنه‌جو: آشوبگر، اخلالگر، رزم‌آور، ماجراجو، مفتن، مفسد، مفسده‌جو، واقعه‌طلب.

فتنه‌جویی: آشوبگری، بلواطلبی، جنگجویی، شورشگری، فتنه‌انگیزی.

فتنه‌گر: افسونگر، عشوه‌ساز، فتان، فتنه‌انگیز، فریبنده، فریبا.

فتوا: اجازه، حکم، رای، فتوی.

فتوت: ۱. ایثار، جوانمردی، رادمردی، رادی، مردانگی، همت؛ ۲. جوانی؛ ۳. سخا، سخاوت، کرم، بخشندگی.

فتور: ۱. بیحالی، سستی، ضعف، وهن؛ ۲. آرامی، کندی؛ ۳. کوتاهی.

فجات: ۱. سکته؛ ۲. بغتتا، ناگهان، یکهو؛ ۳. ناگهانی.

فجر: بامداد، پگاه، سپیده‌دم، سحر، صباح، صبح، طلوع، غدا، غدات، فلق.

فجور: الواطی، تباهی، تبهکاری، فساد، فسق، لواط، معصیت، ناپارسایی، ناپاکی، ناشایست، هرزگی.

فجیع: جانگداز، دردناک، رقت‌آور، رقت‌بار، فاجعه‌آمیز، مصیبت‌بار، ناگوار، هولناک.

فحاش: بدزبان، دشنام‌گو، ناسزاگو، هتاک ≠ خوش‌زبان.

فحش: بددهانی، بدزبانی، دشنام، زشتیاد، سب، سخط، سقط، شتم، ناسزا، هتک.

فحشا: ۱. زنا؛ ۲. معصیت؛ ۳. زشتکاری، فجور، فسق.

فحص: تفتیش، جست‌وجو، کاوش، وارسی.

فحل: ۱. برجسته، چیره‌دست، مبرز، نامدار؛ ۲. نذیر؛ ۳. گشن، نر.

فحوا: محتوا، مضمون، معنا ≠ صورت، لفظ.

فخار: ۱. سفال‌پز، سفالگر، کاسه‌گر، کوزه‌گر؛ ۲. خزف‌سبو، کوزه؛ ۳. سفالینه.

فخر: افتخار، بالندگی، تفاخر، سرافرازی، غرور، مباهات، ناز، نازش، نازیدن.

فخرفروختن: افتخار‌کردن، بالیدن، تفاخر، مباهات‌کردن، مباهی‌بودن، مفتخربودن، نازیدن.

فدا: برخی، سربها، قربان، قربانی، نثار.

فداکار: ازخودگذشته، ایثارگر، جانباز.

فداکاری: ازخودگذشتگی، ایثار، جان‌نثاری، قربانی.

فدایی: ۱. برخی، جان‌نثار، فدوی، قربانی؛ ۲. عاشق.

فدوی: برخی، جان‌نثار، فدایی.

فدیه: جان‌بها، سربها، قربانی.

فر: ۱. تاب، چین، شکن، کرس؛ ۲. تازگی، طراوت، نوی؛ ۳. دلال، غنج، کرشمه، ناز؛ ۴. تنور، تنوره.

فر: ۱. جلال، شان، شکوه، شوکت؛ ۲. فروغ‌ایزدی، لمعه؛ ۳. حسن، زیبایی.

فرا: ۱. بالا، فوق، ماورا، ورا؛ ۲. پیش، نزد، نزدیک؛ ۳. بلند، عالی؛ ۴. گورخر.

فراخ: بسیط، پهن، جادار، رحب، عریض، فسیح، فضادار، گشاد، گشاده، متسع، واسع، وسیع ≠ تنگ.

فراخنا: فراخی، گشادی، گنجایش، وسعت ≠ تنگنا.

فراخور: درخور، سزاوار، شایسته، لایق، متناسب، مناسب.

فراخی: سعه، فراخنا، فراوانی، گشادگی، گشادی، گنجایش، وسعت ≠ تنگی.

فرار: انهزام، رم، عقب‌نشینی، گریز، هرب، هزیمت.

فرار: گریزپا، گریزنده.

فراری: رمیده، گریخته، گریزان، گریزپا، متنفر، متواری، نفور.

فراز: ۱. ارتفاع، اوج، بالا، بلندی؛ ۲. قله؛ ۳. جمله، عبارت؛ ۴. سربالایی؛ ۵. عرشه؛ ۶. باز، گشاده؛ ۷. بسته، مسدود ≠ پستی، نشیب.

فرازین: بالایی، فوقانی ≠ فرودین.

فراست: ۱. ادراک، تفرس، دانایی، درایت، دریافت، زیرکی، کیاست، مهارت، هشیاری، هوش، هوشمندی، هوشیاری؛ ۲. قیافه‌شناسی.

فراش: بستر، خدمتکار، رختخواب، فرش.

فراش: ۱. پیشخدمت، پیشکار، خدمتگزار، مستخدم، ملازم، نوکر؛ ۲. فرش‌باف؛ ۳. پیک، نامه‌رسان.

فراغ: ۱. آسانی، آسایش، آسودگی، استراحت، راحت؛ ۲. خلاص، رهایی، نجات؛ ۳. اتمام.

فراغت: ۱. آرامش، آزادی، آسایش، آسودگی، استراحت، فرصت، قرار؛ ۲. فرصت، مجال، وقت.

فراق: جدایی، دوری، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران ≠ وصال.

فراگیر: جامع، جهان‌شمول، عام، پرشمول، کلی.

فراگیری: ۱. آموزشی، آموزش، تحصیل؛ ۲. شمول، احاطه، اشتمال؛ ۳. گسترش.

فراموشکار: ذاهل، ناسی.

فراموشی: ذهول، غفلت، نسیان ≠ یاد.

فراوان: انبوه، بابرکت، بس، بسیار، بی‌حد، بی‌شمار، بی‌نهایت، جزیل، خیلی، زیاد، شایگان، عدیده، کثیر، متراکم، معتنابه، وافر ≠ کم، نادر.

فراوانی: ۱. ارزانی؛ ۲. بسیاری؛ ۳. فراخی، کثرت، وفور؛ ۴. بسامد، تکرروقوع ≠ تنگی، قلت.

فرآورده: تولید، ساخته، کالا، محصول.

فرآوری: تولید، ساخت.

فراویز: حاشیه، یراق.

فراهم: ۱. آماده، حاضر، مهیا، میسر؛ ۲. کسب، تحصیل؛ ۳. اندوخته، جمع‌آوری، گردآوری.

فربه: پرگوشت، پروار، تناور، تنومند، چاق، درشت، ستبر، سمین، گوشتالو، لحیم ≠ لاغر.

فربهی: پرواری، تنومندی، چاقی، سمن ≠ لاغری.

فرتوت: ازکارافتاده، بی‌حال، پیر، سالخورده، فرسوده، کهنسال، مسن، معمر ≠ برنا.

فرتوتی: ازکارافتادگی، فرسودگی، کهنسالی، کهولت ≠ جوانی.

فرجاد: حکیم، دانا، دانشمند، عالم، فاضل.

فرجام: آخر، آخرالامر، اختتام، انتها، انجام، پایان، پسین، خاتمه، ختم، سرانجام، عاقبت‌الامر، عاقبت، غایت، نهایت، واپسین ≠ آغاز، ابتدا، اول، بدایت، شروع.

فرجه: ۱. امان، ضرب‌الاجل، فاصله، فرصت، مهلت؛ ۲. درز، رخنه، شکاف.

فرح: ابتهاج، انبساط، بهجت، سرور، شادی، شادمانی، مسرت، نشاط ≠ غم.

فرح‌افزا: بهجت‌انگیز، سرورانگیز، فرح‌آور، فرح‌بخش، فرحناک، مسرت‌بخش، نزهت‌بخش، نشاطبخش ≠ غم‌افزا.

فرح‌بخش: سرورانگیز، شادی‌بخش، فرح‌آور، فرح‌افزا، فرحناک، مفرح، نزهت‌بخش، نشاطآور، نشاطانگیز، نشاطبخش ≠ غمبار.

فرحناک: خوشحال، دلگشا، شادمان، شادی‌افزا، فرح‌بخش، مسرور، نزهت‌بخش، نشاطآور، نشاطانگیز ≠ اندوهناک.

فرخ: ۱. خجسته، خوش‌یوم، سعد، فرخنده، مبارک، میمون، همایون؛ ۲. تابان، درخشان، رخشنده؛ ۲. زیبا، مفخم ≠ مشئوم.

فرخندگی: تبرک، تیمن، مبارکی، میمنت، یمن ≠ نحوست.

فرخنده: باسعادت، باشگون، خجسته، خوش‌یمن، سعد، فرخ، فرخ‌پی، مبارک، متبارک، متبرک، میمون، همایون ≠ نحس.

فرد: ۱. تک، تنها؛ ۲. مفرد، واحد؛ ۳. جدا؛ ۴. دیار، شخص، کس، نفر؛ ۵. بی‌مانند، بی‌نظیر، وحید، یکتا، یگانه؛ ۶. طاق؛ ۷. عزب، مجرد، منفرد ≠ جفت.

فردار: پرتاب، فرفری، مجعد ≠ شلال، لخت.

فردوس: ۱. ارم، بهشت، پردیس، جنان، جنت، خلد، دارالسلام، رضوان، مینو، نعیم؛ ۲. باغ، بستان ≠ دوزخ.

فردی: اختصاصی، انفرادی، خصوصی، شخصی ≠ جمعی.

فرز: تند، تیزرو، جلد، چابک، چالاک، چست، زرنگ، شاطر، شهم، قبراق ≠ سست، کند.

فرزانگی: حکمت، خردمندی، دانایی، ذکاوت، هشیاری، هوشمندی، هوشیاری ≠ جهالت، حماقت.

فرزانه: بخرد، حکیم، خردمند، دانا، عاقل، هوشمند ≠ نادان.

فرزند: آقازاده، اولاد، بچه، پور، رود، زاد، زاده، سلیل، صبی، غلام، نسل، نورچشم، ولد ≠ پدر.

فرزندزاده: نتیجه، نواده، نوه.

فرزی: تردستی، جلادت، چابکی، چالاکی، شطارت ≠ کندی.

فرس: ادهم، اسب، باره، توسن، سمند.

فرستادن: ارسال‌داشتن، اعزام، ایفاد، راهی‌کردن، صدور، گسیل.

فرستاده: ۱. ایلچی، پیک، سفیر، قاصد، مرسل؛ ۲. پیغمبر، رسول، نبی.

فرسنگ: فرسخ.

فرسودگی: ۱. پوسیدگی، کهنگی؛ ۲. خستگی، فرتوتی، واماندگی.

فرسودن: ۱. خستن، خسته‌کردن؛ ۲. پوسیدن، پوساندن؛ ۳. ساییدن، مالیدن؛ ۴. زدودن، محو‌کردن، نابود‌کردن؛ ۵. به‌ستوه‌آوردن، عاجز‌کردن، درمانده‌کردن.

فرسوده: ۱. اسقاط، فکسنی؛ ۲. پوسیده، رمیم؛ ۳. خسته، کسل، وامانده؛ ۴. ضعیف، فرتوت، ناتوان؛ ۵. خلق، ژنده، کهنه، مستعمل، مندرس.

فرش: بساط، زیرانداز، زیلو، قالی، گلیم، مفرش.

فرشته: ۱. جبرئیل، سروش، ملک؛ ۲. ایزد؛ ۳. پری ≠ دیو.

فرصت: ۱. فراغت، مجال؛ ۲. امکان، یارا؛ ۳. زمان، نوبت، وقت؛ ۴. درنگ، ضرب‌الاجل، فرجه، مجال، مهلت، وقت، وقفه.

فرض: ۱. ضروری، لازم، مهم؛ ۲. انگاره، انگار، پنداشت، پندار، تصور، خیال، فکر، گمان، وهم؛ ۳. تخمین، حدس؛ ۴. سنت، واجب.

فرضاً: بالفرض، ولو.

فرضی: موهوم، نظری، واهی ≠ حقیقی.

فرضیه: ۱. تئوری، نظریه؛ ۲. انگاره، حدس.

فرضیه‌ساز: تئوری‌پرداز، تئوریسین، نظریه‌پرداز.

فرط: ۱. بسیاری، زیادی، فراوانی، فزونی، کثرت؛ ۲. افراط، زیاده‌روی.

فرع: ۱. شاخه، شعبه؛ ۲. تنزیل، ربح، سود، نزول؛ ۳. اثر، محصول، نتیجه ≠ اصل.

فرعی: تابع، ضمیمه، منشعب ≠ اصلی.

فرق: ۱. تارک، هباک، چکاد، راس، سر، کله؛ ۲. اختلاف، امتیاز، تباین، تفاوت، تمایز، توفیر؛ ۳. قله، نوک.

فرقت: جدایی، دوری، فراق، مفارقت، هجر، هجران ≠ وصال، وصل.

فرقه: جماعت، جمع، جمعیت، حزب، دسته، صنف، طایفه، طبقه، فریق، گروه.

فرم: شکل، صورت، قالب ≠ محتوا.

فرمالیته: آیین، تشریفات، ظاهرسازی.

فرمان: ۱. امر، امریه، توقیع، حکم، دستور، رقم، سفارش، طغرا، فرمایش، منشور؛ ۲. رل، سکان؛ ۳. اجازه، پته، پروانه، فته.

فرمانبر: ۱. خادم، خدمتکار، گماشته، مستخدم، نوکر؛ ۲. تابع، فرمانبردار، مطیع ≠ فرمانده.

فرمانبردار: تابع، حرف‌شنو، رام، مطیع، منقاد.

فرمانبرداری: اطاعت، انقیاد، پیروی، حرف‌شنوی.

فرمانبری: ۱. اطاعت، فرمانبرداری، مطاوعت؛ ۲. نوکری.

فرماندار: حاکم، حکمران، فرمانروا، والی.

فرمانداری: ۱. دارالحکومه؛ ۲. حکمرانی، والیگری.

فرمانده: ۱. آمر؛ ۲. امیر، سالار، سپهسالار، سردار، سرکرده، سرلشکر ≠ فرمانبر.

فرماندهی: امارت، پیشوایی، حکمرانی، سرداری.

فرمانروا: حاکم، حکمران، صاحب‌اختیار، فرماندار، مخدوم، مطاع، والی.

فرمانروایی: امارت، پادشاهی، پیشوایی، تسلط، حکومت، سلطنت.

فرمایش: امر، حکم، دستور، فرمان، فرموده.

فرمند: بشکوه، شکوهمند، مجلل.

فرموده: امر، حکم، دستور، فرمان، فرمایش.

فرمول: ۱. دستور، قاعده، نسخه؛ ۲. سرمشق، نمونه.

فرنگ: اروپا، افرنگ، غرب، فرانسه.

فرنگی‌ماب: ۱. اروپایی‌ماب، فرنگی‌خصلت؛ ۲. متجدد؛ ۳. غرب‌زده.

فرنود: برهان، بینه.

فرو: پایین، تو، داخل، دخول، فرود ≠ فرا.

فروتن: افتاده، خاشع، خاضع، خاکسار، شکسته‌نفس، متواضع، محجوب ≠ خودخواه، خویشتن‌بین، متکبر.

فروتنانه: خاشعانه، خاضعانه، خاکسارانه، متواضعانه ≠ متکبرانه، مغرورانه.

فروتنی: افتادگی، تواضع، خاکساری، خشوع، خضوع ≠ استکبار، برتنی، غرور.

فرود: پایین، تحت، زیر، نزول، هبوط ≠ فراز، فوق.

فرودست: ۱. زیردست؛ ۲. پست، دون، فرومایه؛ ۳. حقیر، ناتوان ≠ بالادست، فرادست.

فرودم: استنشاق، دم، شهیق.

فرودین: پایینی، زیرین ≠ بالایی، زبرین، علوی.

فرورفته: ۱. گود، مقعر؛ ۲. غر؛ ۳. غرق.

فروزان: تابان، درخشنده، روشن، منور، نورانی، وهاج.

فروزش: اشتعال، پرتو، نور.

فروزنده: پرفروغ، درخشان، روشن، فروغمند.

فروزینه: آتش‌زنه، چخماق، مرو.

فروشگاه: دکان، سوپر، سوپرمارکت، مغازه.

فروغ: پرتو، تاب، تابش، تابندگی، درخشش، درخشندگی، روشنایی، روشنی، روشنایی، شعشعه، ضیا، لمعان، نور، وراغ.

فروکش: ۱. انقطاع، تسکین، کاهش؛ ۲. انطفاء، نشست.

فروکشی: اطفا، خاموشی.

فروگذاری: اهمال، ترک، قصور، کوتاهی، مضایقه، مهمل‌گذاشتن.

فروماندگی: بی‌نوایی، پریشانی، خستگی، درماندگی، سرگشتگی، عجز، ناتوانی، نژندی، یاس.

فرومانده: بیچاره، بی‌نوا، تهی‌دست، حیران، درمانده، سرگشته، عاجز، متحیر، وامانده.

فرومایگی: بخل، پستی، حقارت، خست، دون‌همتی، رذالت، سفلگی.

فرومایه: بدسرشت، بی‌آبرو، بی‌اعتبار، بی‌سروپا، بی‌قدر، پست، پست‌فطرت، جلب، حقیر، خسیس، خوار، دنی، دون، دون‌همت، ذلیل، رذل، رذیل، زبون، سفله، کنس، متذلل، ناچیز، ناستوده، ناکس، نانجیب، وغب ≠ جلیل.

فرونشینی: ۱. انطفاء؛ ۲. نشست.

فروهشته: آویخته، رهاشده، معطل.

فرویش: ۱. اهمال، تنبلی، سستی، غفلت، کوتاهی؛ ۲. اهمالگر، سست.

فره: ابهت، احتشام، جلال، جلالت، حشمت، شکوه، شوکت، عظمت، فر.

فرهمند: ۱. بخرد، خردمند، عاقل، هوشمند؛ ۲. پرشوکت، شکوهمند، شوکتمند.

فرهنگ: ۱. دائره‌المعارف، قاموس، لغت‌نامه، مرجع، معجم، واژگان، واژه‌نامه؛ ۲. آداب‌دانی، ادب، تربیت؛ ۳. آموزش‌وپرورش، معارف؛ ۴. ادبیات، بینش، تمدن، خرد، دانش، علم، فرهیختگی، فضل، معرفت، معلومات.

فرهنگ‌نامه: انسیکلوپدی، دائره‌المعارف، دانشنامه.

فرهومند: پرهیزگار، دیندار، متقی ≠ ناپرهیزگار.

فرهیخته: ۱. بافرهنگ، دانشمند، عالم، فاضل؛ ۲. مودب، متادب، متین ≠ نافرهیخته.

فریاد: بانگ، جیغ، خروش، دادوبیداد، زوزه، شیون، صیحه، ضجه، عربده، غریو، غلغله، فغان، غیه، ناله، نعره، نفیر، ولوله، هیاهو.

فریادخواهی: تظلم، دادخواهی.

فریادرس: دادرس، دادگر، شفیع، یاریگر.

فریادرسی: دادگری، غوث، مدد، یاری، یاریگری.

فریب: اغفال، اغوا، تزویر، تغابن، حقه، حیله، خدعه، دسیسه، دغا، دوزوکلک، ریا، ریب، زرق، عشوه، غبن، غدر، غش، فسون، فند، کید، گول، مکر، نیرنگ.

فریب‌آمیز: خداع، خدعه‌آمیز، فریبنده، مکرآمیز.

فریب‌دادن: بازی‌دادن، فریفتن، گول‌زدن.

فریب‌کار: شیاد، شارلاتان، غدار، گول‌زن، محیل، مخادع، مکار، نیرنگ‌باز.

فریبا: ۱. افسونگر، افسونکار، طناز، فتان، فریبنده، فریفته؛ ۲. خوشگل، زیبا، وجیه.

فریبکار: حیله‌گر، فریبنده، محیل، مخادع، مکار.

فریبنده: ۱. اغفالگر، اغواگر، دسیسه‌باز، دورو، ریاکار، سالوس، ظاهرنما، فریبکار، گول‌زن، ماکر، محیل، مزور، مکار، نیرنگ‌باز؛ ۲. جاذب، جذاب، فریب‌آمیز؛ ۳. افسونگر، جادوگر، دلربا، دلفریب، شیوا، شیوه‌گر، فتنه‌گر، فریبا، فریفتار.

فرید: بی‌مانند، بی‌همتا، تک، تنها، تنها، واحد، وحید، یگانه.

فریضه: ۱. صلات، نماز؛ ۲. تکلیف، وظیفه؛ ۳. لازم، واجب.

فریفتن: فریب‌دادن، گول‌زدن، مخاتلت.

فریفته: ۱. دلباخته، شوریده، شیدا، شیفته، غاوی، مجذوب، مفتون، وامق؛ ۲. فریب‌خورده، گول‌خورده.

فریق: جماعت، حزب، دسته، فرقه، گروه.

فریور: درستکار، صحیح‌العمل.

فزع: ۱. بی‌تابی؛ ۲. جزع، فریاد، فغان، ناله؛ ۳. بیم، ترس، هراس.

فزونی: افزایش، افزونی، برکت، بیشی، تزاید، فرط، مازاد، مزیت ≠ کاستی.

فژ: چرک، ریم، قذرات.

فساد: ۱. الواطی، بی‌عفتی، بی‌ناموسی، تبهکاری، عیاشی، فجور، فسق، هرزگی؛ ۲. بدی، تباهی، خدشه، خرابی، خلل، شرارت، عیب، نادرستی، ناشایست؛ ۳. آشوب، اغتشاش، بی‌نظمی، تفتین، خرابکاری، شر، شغب، شورش، فتنه، فتنه‌انگیزی، مفسده‌جویی؛ ۴. عفونت.

فسادانگیزی: بلواطلبی، فتنه‌انگیزی، فتنه‌جویی.

فستیوال: جشن، جشنواره.

فسخ: ابطال، الغا، باطل، حذف، زایل، لغو، نقض.

فسق: آلودگی، تبهکاری، زنا، زناکاری، فجور، فساد، لواط، ناپاکی.

فسق‌وفجور: الواطی، بدکاری، زنا، عیاشی، گناه، معصیت، ناپارسایی، هرزگی.

فسوس: ۱. فسون؛ ۲. تزویر، حیله، نیرنگ؛ ۳. لاغ؛ ۴. تمسخر؛ ۵. زیان، غبن.

فسون: ۱. تغابن، خدعه، دستان، دغا، فریب، مکر، نیرنج، نیرنگ؛ ۲. افسون، افسونگری، جادو، جادوگری، سحر، شیوه، غمزه، فریب؛ ۳. تسخیر، جادو، طلسم، فسوس.

فسونساز: دلفریب، شوخ، عشوه‌ساز، فسونکار.

فسونکار: افسونگر، طناز، عشوه‌گر، فتان، فسونساز.

فسیل: سنگواره.

فسیله: ۱. رمه، غنم، گله؛ ۲. نهال.

فشار: ۱. تنگی، سختی، ضیق؛ ۲. اختناق، تضییق؛ ۳. تنگی، جبر، حرج، زور، عقده.

فشردگی: ۱. تراکم؛ ۲. قبض.

فشرده: ۱. مجمل؛ ۲. متراکم؛ ۳. محکم.

فشنگ: تیر، گلوله.

فصاحت: بلاغت، روانی، زبان‌آوری، سخنوری، طلاقت.

فصاد: حجام، رگزن.

فصد: حجامت، خونگیری، رگزنی.

فصل: ۱. دوران، زمان، عهد، گاه، موسم، موعد، نوبت، وقت، هنگام؛ ۲. انفصال، برش، تفکیک، جداسازی، جدایی؛ ۳. باب، بخش، بند، ماده، مبحث، مقوله ≠ وصل.

فصیح: بلیغ، زبان‌دان، زبان‌آور، شیوا، غرا، گشاده‌زبان.

فضا: ۱. جا، حجم، حیاط، ساحت، صحن، عرصه، محوطه، مکان، میدان؛ ۲. آتمسفر، آسمان، سپهر، فلک، کیهان، هوا؛ ۳. جو، محیط.

فضاح: پرده‌در، رسواگر، هتاک.

فضاحت: افتضاح، بدنامی، بی‌آبرویی، تفضیح، رسوایی، فضیحت، ننگ.

فضاحت‌بار: شرم‌آور، فضیحت‌آلود، ننگ‌آور، ننگین.

فضادار: جادار، فراخ، واسع، وسیع ≠ تنگ.

فضل: ۱. بینش، حکمت، دانایی، دانش، علم، فرهنگ، کمال، معرفت؛ ۲. برتری، رجحان؛ ۳. افزونی، زیادت؛ ۴. احسان، بخشش، کرم، منت.

فضله: ۱. جعل، سرگین، مدفوع؛ ۲. چرک، شوخ؛ ۳. بازمانده، بقیه، پس‌مانده.

فضول: ۱. کنجکاو، گستاخ، یاوه‌گو؛ ۲. پس‌مانده.

فضولات: ۱. براز، نجاست؛ ۲. پس‌مانده‌ها، زواید.

فضه: سیم، نقره ≠ ذهب، زر.

فضیح: شرم‌آور، فضاحت‌بار، ننگین.

فضیحت: بدنامی، بی‌آبرویی، رسوایی، فضاحت، ننگ، ویله.

فضیلت: ۱. برتری، تقوا، کمال، مزیت، معرفت؛ ۲. برتری، رجحان، مزیت؛ ۳. حسنات ≠ رذیلت.

فطانت: ۱. دها، زیرکی، هشیاری، هوشیاری؛ ۲. درک، فهم.

فطرت: ۱. اصل، ذات، سرشت، طبیعت، طینت، نهاد؛ ۲. آفرینش، ابداع.

فطرتاً: اصلاً، ذاتاً، طبیعتاً.

فطری: اصلی، جبلی، خداداده، ذاتی، طبیعی، غریزی ≠ صناعی.

فطن: زیرک، هوشمند، هوشیار.

فطنت: دها، زیرکی، هوشیاری.

فعال: پرکار، ساعی، سخت‌کوش، کارآمد، کارآ، کاری، کوشا، مجد ≠ تن‌آسا.

فعالیت: ۱. پرکاری، تلاش، جدیت، سخت‌کوشی؛ ۲. کار، کوشش، مشغله.

فعل: ۱. عملکرد، عمل، کار، کردار، کنش؛ ۲. اثر، تاثیر؛ ۳. شغل، مشغله؛ ۴. رفتار.

فعل‌وانفعال: تاثیر، تعامل، کنش‌وواکنش.

فعلاً: اکنون، الحال، این‌دم، اینک، حالا، عجالتاً ≠ بعداً، قبلاً.

فعلگی: عملگی، کارگری، مزدوری.

فعله: عمله، کارگر، مزدور.

فعلی: جاری، حالیه، کنونی ≠ بعدی، قبلی.

فغ: ۱. بت، صنم؛ ۲. جمیل، خوشگل، زیبا؛ ۳. دلارام، محبوب، معشوق، یار.

فغان: افغان، زاری، صیحه، ضجه، عربده، غوغا، فریاد، ناله، نفیر، نوحه.

فقاع: آبجو، فوگان.

فقاهت: ۱. اجتهاد، تفقه؛ ۲. هوشمندی.

فقدان: ۱. درگذشت؛ ۲. کمبود، گمشدگی؛ ۳. عدم، نابودی.

فقر: استیصال، افلاس، بی‌چیزی، بی‌نوایی، تنگدستی، تنگی، تهیدستی، حاجتمندی، درماندگی، درویشی، عسرت، فاقه، فلاکت، مستمندی، گدایی، مسکنت، نداری، نیازمندی، نیستی ≠ غنا.

فقره: ۱. باب، فصل، مبحث؛ ۲. بابت، خصوص؛ ۳. امر، مسئله، موضوع؛ ۴. بند، قطعه؛ ۵. حادثه، واقعه.

فقط: ۱. تنها؛ ۲. مگر؛ ۳. لاغیر، منحصراً؛ ۴. بس، محض.

فقه: احکام، تعلیمات‌دینی، شرعیات.

فقید: ازدست‌رفته، درگذشته، شادروان، مرحوم ≠ حی.

فقیر: بیچاره، بی‌نوا، تنگدست، تهی‌دست، بدبخت، درویش، سائل، غریب، کم‌بضاعت، گدا، محتاج، مسکین، مفلس، ندار، نیازمند ≠ غنی.

فقیه: دانشمند، شریعتمدار، عالم، مجتهد، مرجع.

فکاهی: خنده‌دار، شوخی، طنز، کمدی، مضحک.

فک: ۱. آرواره؛ ۲. انفکاک، تفکیک، جداسازی، حذف، قطع.

فکر: ۱. اندیشه، پندار، تامل، تعقل، تفکر، سگالش؛ ۲. خاطره، خاطر، یاد؛ ۳. نظریه؛ ۴. انگار، تصور، خیال، فرض، گمان، وهم؛ ۵. رای، عقیده، قصد، نیت؛ ۶. کله، مغز؛ ۷. صرافت.

فکسنی: ازکارافتاده، اسقاط، خراب، قراضه.

فکلی: ژیگولو، کراواتی.

فکور: اندیشمند، اندیشناک، اندیشه‌ور، روشنفکر، متفکر.

فگار: آزرده، افگار، خسته، رنجور، مجروح، نزار.

فلات: ۱. بادیه، بر، بیابان، پشته، خشکی، دشت، صحرا، نجد؛ ۲. تار ≠؛ ۲. پود.

فلاح: حارث، دهقان، دهقان، زارع، کشاورز، کشتگر.

فلاح: پیروزی، رستگاری، سعادت، نجاح، نیکبختی.

فلاحت: حراثت، زراعت، کاشت، کشاورزی، کشتکاری، کشت‌وزرع.

فلاخن: قلاب‌سنگ، قلماسنگ.

فلاکت: ادبار، استیصال، بدبختی، بیچارگی، تنگی، تیره‌بختی، خواری، ذلت، شوربختی، ضراء، فقر، فلک‌زدگی، نکبت.

فلاکت‌بار: فلاکت‌آمیز، مفلوکانه، نکبت‌آلود.

فلان: بهمان، بیسار.

فلانی: بهمان، طرف، فلان، یارو.

فلج: افلیج، زمینگیر، معلول.

فلس: ۱. پشیز، پول‌سیاه؛ ۲. پولک، فلسه.

فلسفه: ۱. الهیات، حکمت؛ ۲. راز، سر.

فلسفه‌دان: حکیم، فیلسوف، متاله.

فلش: پیکان، سهم.

فلق: ۱. بامداد، پگاه، سپیده‌دم، سحر، شفق، صبح، صبحگاه، صبحگاهان، فجر؛ ۲. شکافتگی؛ ۳. شامگاه، لیل.

فلک: سفینه، غراب، کشتی، ناو.

فلک: آسمان، چرخ، سپهر، طارم، عالم، فضا، گردون.

فلکزده: ادبار، بدبخت، بیچاره، تهیدست، مفلوک.

فلکه: ۱. دایره، گرد، مستدیر؛ ۲. میدان؛ ۳. چرخ، چرخه.

فلکی: ۱. آسمانی، سماوی؛ ۲. اخترشمار، اخترشناس، منجم.

فم: دهان، دهانه، زفر.

فن: ۱. تکنیک، هنر؛ ۲. حیله، رمز، شگرد، لم؛ ۳. نغمه؛ ۴. راه، روش.

فنا: انهدام، زوال، عدم، مردن، مرگ، موت، نابودی، نیستی، نیستی، هلاک ≠ بقا، هستی.

فناتیک: تعصبی، متعصب.

فناناپذیر: ابدی، ازلی، باقی، جاودان، جاوید، سرمدی، لایموت، موبد، مخلد ≠ فناپذیر.

فند: تردستی، ترفند، حاضرجوابی، حقه، حیله، شگرد، عیاری، فریب، کید، گول، مکر، مهارت.

فواید: ۱. مزایا؛ ۲. منافع؛ ۳. محاسن ≠ معایب.

فوت: پف، درگذشت، رحلت، مردن، مرگ، ممات، موت، واقعه، وفات ≠ تولد.

فوت‌وفن: شگرد، قلق، لم.

فوج: ارتش، جند، جوخه، جیش، خیل، رژیمان، سپاه، عسکر، قشون، گروه، لشکر، هنگ.

فوج‌فوج: دسته‌دسته، گروه‌گروه، گله‌گله.

فوراً: آنی، بزودی، بلادرنگ، بلافاصله، بی‌تامل، بی‌درنگ، درحال، سریعاً، فی‌الحال، فی‌الفور.

فوران: انفجار، جوشش، جهش.

فوری: آنی، بی‌درنگ، سریع.

فوز: پیروزی، رستگاری، رهایی، کامیابی، نجاح.

فوطه: بالاپوش، طیلسان، کمربند، لنگ.

فوق: بالا، زبر ≠ پایین، تحت، ته، زیر.

فوق‌العاده: ۱. بسیار، زیاد، هنگفت؛ ۲. شگرف، عالی؛ ۳. شگفت، عجیب، غریب ≠ پیش‌پاافتاده.

فوقانی: بالایی، رویی، فرازین ≠ تحتانی.

فوگان: آبجو، فقاع.

فولاد: آهن، پولاد.

فهد: پارس، پلنگ، نمر، یوزپلنگ.

فهرست: سیاهه، صورت، لیست.

فهم: ادراک، استنباط، اندریافت، درک، دریافت، دریافت، شعور، مشعر، هوش.

فهمیدن: ۱. ادراک، دانستن، درک‌کردن، دریافتن، شناختن؛ ۲. آگاهی‌یافتن، مطلع‌شدن، واقف‌شدن؛ ۳. احساس‌کردن، باخبرشدن، بوبردن، خبردارشدن.

فهمیده: باشعور، خردمند، عاقل، فهیم، لبیب، هوشیار ≠ بی‌شعور، نفهم.

فهیم: ادراکمند، باادراک، بافهم، دانا، فهمیده، هوشیار.

فی‌البدیهه: ارتجالاً، فی‌البداهه، مرتجلاً.

فی‌الحال: الان، الحال، بلافاصله، زود، فوراً.

فی‌الفور: آنی، بلافاصله، فوراً، همین‌لحظه.

فی‌المثل: درمثل، مثلاً.

فی‌الواقع: حقیقتاً، درواقع، واقعاً.

فی‌نفسه: بالقوه، بالنفسه.

فیاض: بخشنده، جوانمرد، فایض، فیض‌رسان.

فیروز: برنده، پیروز، پیروزمند، ظفرمند، غالب، فاتح، مظفر ≠ مغلوب.

فیروزمند: پیروز، پیروزمند، فاتح، فیروز، مظفر، منصور ≠ مغلوب.

فیروزمندی: ۱. توفیق، موفقیت؛ ۲. غلبه، فتح.

فیروزی: پیروزی، ظفرمندی، فتح، کامیابی.

فیس: افاده، پز، تبختر، تفرعن، تکبر.

فیش: برگ، برگه، کارت، ورقه.

فیصل: ۱. حاکم، داور، قاضی؛ ۲. داوری، قضاوت؛ ۳. فیصله، حل‌وفصل.

فیض: بخشش، برکت، تفضل، عنایت، فضل، سرشار، فراوانی، لبریز، لطف.

فیض‌بخش: بخشنده، فیاض، فیض‌رسان.

فیض‌بر: فیض‌برنده، مستفیض.

فیض‌رسان: بخشنده، فایض، فیاض.

فیل: پیل.

فیلتر: صافی.

فیلسوف: حکیم، عالم، فلسفه‌دان.

قائف: پی‌رو، پی‌شناس، قایف، قیافه‌شناس.

قائم: ۱. استوار، ایستاده، برپا، برخاسته، ثابت، سرپا، قایم؛ ۲. سخت، سفت، قرص، محکم، مستحکم؛ ۳. بلند، رسا؛ ۴. پنهان، مختفی، مخفی، نهان؛ ۵. عمود؛ ۶. پاینده، باقی.

قائم‌اللیل: شب‌زنده‌دار، متهجد، مساهر.

قائم‌مقام: جانشین، کفیل، نایب.

قائم‌مقامی: جانشینی، کفالت، نیابت.

قاب: ۱. چارچوب، چهارچوب، کادر؛ ۲. دوری، سینی، طبق؛ ۳. قاپ، کعب؛ ۴. جلد، غلاف، محفظه؛ ۵. اندازه، مقدار.

قاب‌باز: قاب‌انداز، قاب‌باز، قمارباز، مقامر.

قابض: ۱. گیرا، گیرنده؛ ۲. دبش، گس.

قابل: ۱. برازنده، سزاوار، شایسته، لایق، مستعد، مناسب؛ ۲. آگاه، کارآزموده، کاردان، متبحر، مجرب؛ ۳. پذیرا، پذیرنده ≠ ۱. نالایق؛ ۳. فائق.

قابل‌حمل: حمل‌کردنی، منقول ≠ غیرقابل‌حمل، غیرمنقول.

قابل‌قسمت: بخش‌پذیر، تقسیم‌پذیر، قابل‌تقسیم ≠ تقسیم‌ناپذیر، غیرقابل‌قسمت.

قابل‌لمس: لمس‌کردنی، ملموس ≠ غیرقابل‌لمس، ناملموس.

قابل‌ملاحظه: بسیار، جزیل، زیاد، معتنابه، هنگفت ≠ کم، ناچیز.

قابلگی: دایگی، مامایی.

قابله: ۱. ماماچه، ماما؛ ۲. دایه.

قابلیت: ۱. استحقاق؛ ۲. استطاعت، استعداد، اهلیت، سزاواری، شایستگی، لیاقت؛ ۳. توان، عرضه، قوه، کفایت؛ ۴. پذیرش؛ ۵. امکان ≠ فاعلیت.

قاپوچی: ۱. بواب، حاجب، دربان؛ ۲. دروازه‌بان.

قاپیدن: به‌چنگ‌آوردن، چنگ‌زدن، ربودن، قاپ‌زدن.

قاتل: ۱. آدم‌کش، جانی، قتال، کشنده، هالک؛ ۲. زهر، سم.

قاتی: ۱. آمیخته، درهم، مخلوط، ممزوج؛ ۲. درهم‌برهم، قاراشمیش ≠ سوا.

قاچ: ۱. برش، تراشه، تراک، شکافتگی، قاش، لزگه، لغزه؛ ۲. ترک، شکاف.

قاچاق: غیرقانونی، غیرمجاز، کالای‌ممنوع.

قاچاقی: ۱. غیرقانونی؛ ۲. دزدکی ≠ ۱. قانونی؛ ۲. علنی.

قادر: باقدرت، پرتوان، توانا، زورمند، قدر، قوی، مقتدر ≠ قاصر، ناتوان.

قاره: اقلیم، بر، خشکی، قطعه.

قاری: تلاوتگر، خواننده، قرآن‌خوان، مقری.

قاش: برش، ترک، قاچ، کرج، لزگه، لغزه.

قاصد: ایلچی، برید، پیام‌گزار، پیک، چاپار، فرستاده، نامه‌بر، نامه‌رسان.

قاصر: ۱. ضعیف، عاجز، ناتوان؛ ۲. کوتاه، نارسا ≠ قادر.

قاضی: حاکم، حکم، دادرس، داور، دیان، فیصل.

قاطبه: تماماً، جمهور، عموماً، کل، همگان، همه.

قاطر: استر.

قاطع: ۱. برا، برنده، تند، مصمم؛ ۲. یقین ≠ کند.

قاطع‌الطریق: دزد، راه‌بر، راهزن، عیار، قافله‌زن.

قاطع‌طریق: راه‌بر، راهزن، رهزن، عیار، طرار، قافله‌زن، قطاع‌الطریق.

قاطعیت: برایی، برش، کارآیی.

قاطی: آمیخته، درهم، مخلوط ≠ سوا.

قاطی‌پاطی: بی‌نظم، درهم، قاراشمیش، مغشوش.

قاطی‌کردن: آغشتن، آمیختن، درهم‌کردن، مخلوط‌کردن، ممزوج‌کردن.

قاعدگی: بی‌نمازی، رگل، طمث، عادت‌زنانه، عادت‌ماهانه ≠ طهر.

قاعده: ۱. آیین، ترتیب، رسم، روش، سیرت، طرز، طریقه؛ ۲. اساس، اصل، بنیاد، بنیان، پایه، شالوده؛ ۳. حیض، رگل، عادت؛ ۴. ضابطه، قانون، نسق، نظم.

قافله: ۱. کاروان؛ ۲. گروه؛ ۳. گله.

قافله‌سالار: ۱. ساربان، ساروان، قافله‌باشی، قافله‌دار، قافله‌کش، کاروان‌سالار؛ ۲. رهنما، هادی.

قاق: ۱. بی‌بهره، بی‌نصیب، محروم؛ ۲. قدید؛ ۳. کلاغ؛ ۴. بازنده.

قاقم: راسو.

قال: ۱. سخن، کلام، گفت‌وگو، گفت؛ ۲. بوته‌زرگری؛ ۳. قله ≠ حال.

قالب: ۱. شکل، طرح، فرم، هیئت؛ ۲. بدن، تن، کالبد؛ ۳. قطع؛ ۴. بوته‌زرگری.

قالب‌ریزی: قالب‌تراشی، قالب‌زنی، قالب‌سازی، قالب‌گیری.

قالب‌گیری: قالب‌تراشی، قالب‌ریزی، قالب‌ریزی.

قالتاق: ۱. اوباش، لات، هوچی؛ ۲. زین.

قالی: فرش، گبه، گلیم، مفرش.

قامت: اندام، بالا، تنه، قد، هیکل.

قاموس: ۱. فرهنگ، لغت‌نامه، واژه‌نامه؛ ۲. رازدار، سرپوش؛ ۳. دریا، قلزم.

قانع: ۱. خرسند، خشنود، راضی، متقاعد؛ ۲. سازگار، صرفه‌جو، قناعت‌پیشه، مقنع؛ ۳. متقاعد، مطمئن؛ ۴. سیر ≠ ناخشنود.

قانون: ۱. رسم، روش، طرز، طریقه، نظم، هنجار؛ ۲. آیین، ضابطه، قاعده، مقررات؛ ۳. ساز.

قانون‌دان: ۱. حقوقدان، وکیل؛ ۲. رسم‌ورسوم‌دان، مبادی‌آداب.

قانوناً: رسماً، شرعاً، عرفاً.

قانونگزار: شارع، قانون‌نویس، مقنن.

قانونی: ۱. رسمی، شرعی، عرفی، مشروع؛ ۲. قانون‌نواز.

قاهر: پیروز، چیره، غالب، فاتح، قهار، مستولی، مسلط، منصور، ناصر ≠ مقهور.

قاید: امام، بزرگ، پیشوا، زعیم، سلسله‌جنبان، شیخ، کبیر، مقدم، نقیب.

قایق: بلم، جهاز، زورق، کرجی، کلک.

قایقران: بلم‌ران، کرجی‌بان.

قایل: ۱. سخنگو، صحبت‌کننده، گویا، گوینده؛ ۲. معترف، معتقد، مقر.

قایم: ۱. استوار، ایستاده، برپا، برخاسته، ثابت، سرپا، قائم؛ ۲. سخت، سفت، قرص، محکم، مستحکم؛ ۳. بلند، رسا؛ ۴. پنهان، مختفی، مخفی، نهان؛ ۵. عمود؛ ۶. پاینده، باقی.

قایم‌مقام: جانشین، خلیفه، مباشر، نایب، نماینده، وارث، وکیل.

قایمه: ۱. پایه، ستون، شمع؛ ۲. قبضه؛ ۳. راست.

قبا: ۱. کسوت؛ ۲. جامه، ردا، لباده.

قباحت: بدی، رسوایی، زشتی، شنیعت، فضیحت، قبح، ناهنجاری.

قبال: ۱. ازاء، برابر؛ ۲. جلو، روبرو، مقابل.

قباله: ۱. بنچاق، سند؛ ۲. صداق‌نامه، عقدنامه؛ ۳. مدرک.

قبح: بدی، زشتی، شناعت، قباحت ≠ حسن.

قبر: آرامگاه، تربت، تربت، خاکجا، ضریح، گور، لحد، مثوی، مدفن، مرقد، مزار.

قبراق: تندرست، چالاک، چست، سالم، سرحال، فرز ≠ بیمار، مریض.

قبرستان: خاکستان، دارالرحمه، گورستان، مرغزن، مزارستان.

قبرکن: حفار، گورکن، لاحد.

قبض: ۱. رسید؛ ۲. انقباض، فشردگی، یبوست؛ ۳. اخذ، گرفتگی، گرفتن، گیرش؛ ۴. تصرف، تملک؛ ۵. اندوه، ملالت ≠؛ ۲. بسط، رسید ۱. گشایش.

قبضه: ۱. مشت؛ ۲. دسته؛ ۳. تصرف، ملک؛ ۴. اقتدار، سلطه، قدرت.

قبل: پیش، پیش‌از، سابق، سبق، گذشته ≠ بعد، پیش.

قبل: پهلو، سو، طرف، قبال، کنار.

قبلاً: پیش‌ازاین، سابقاً ≠ بعداً.

قبله: ۱. کعبه؛ ۲. پرستشگاه، عبادتگاه، معبد؛ ۳. پیشوا، مهتر؛ ۴. جهت، سمت، سو؛ ۵. روبرو، مقابل؛ ۶. جنوب؛ ۷. روش، طریقه.

قبلی: آخری، پیشیین، سابق، قدیمی ≠ بعدی.

قبول: اجابت، استجابت، باور، پذیرش، پسند، تایید، تراضی، تصدیق، تصویب، تقبل، توافق، رضا، رضامندی، رضایت، صوابدید ≠ رد.

قبول‌کردن: اجابت‌کردن، پذیرفتن، پسندیدن، تصدیق‌کردن، راضی‌شدن، رضایت‌دادن ≠ رد‌کردن.

قبه: بارگاه، گنبد.

قبیح: بد، خبیث، رکیک، زشت، سخیف، سوء، کریه، مستهجن، مکروه، ناپسند، نامستحسن، ننگین ≠ مستحسن.

قبیل: ۱. جور، شبیه، گونه، مانند، مثل، نظیر، نوع؛ ۲. جنس، قماش؛ ۳. جماعت، دسته، گروه.

قبیله: آل، اعقاب، ایل، تبار، تیره، جماعت، دودمان، شعب، طایفه، عشیره.

قپان: باسکول، ترازو، قسطاس، میزان.

قتال: قاتل، کشنده، مهلک.

قتل: ترور، جنایت، قربانی، کشتار، کشتن، هلاک، هلاکت.

قتل‌عام: آدمکشی، شبیخون، کشتار، نسل‌کشی.

قتلگاه: مقتل.

قتیل: کشته، مقتول ≠ قاتل.

قحبگی: خودفروشی، روسپیگری، فاحشگی، لکاته‌گری.

قحبه: جلب، خودفروش، روسپی، غردل، فاحشه، لچن، لکاته، معروفه، هرجایی.

قحبه‌خانه: بیت‌لطف، جنده‌خانه، عشرتکده، فاحشه‌خانه، لانه‌فساد، نجیب‌خانه.

قحط: ۱. تنگسالی، جدب، خشک‌سالی، غلا؛ ۲. تنگی، نایاب.

قحطسالی: تنگسالی، تنگی، جدب، خشکسالی، غلا.

قحطی: تنگسالی، خشکسالی، غلا، قحطزار.

قد: ۱. اندام، بالا، قامت، هیکل؛ ۲. اندازه.

قدام: پیش، جلو، قبل ≠ پس، پشت.

قدح: پیاله، پیمانه، تاس، جام، ساغر، صراحی، کاسه.

قدح: بدگویی، سرزنش، طعن، عیب‌جویی، مذمت ≠ مدح.

قدح‌پیما: ۱. ساقی، نوشگر؛ ۲. باده‌خوار، باده‌گسار.

قدح‌خواری: باده‌پیما، باده‌خوار، شرابخوار، قدح‌نوش، میگساری.

قدر: ۱. اندازه؛ ۲. ارزش، بها، قیمت؛ ۳. ارج، بزرگی، بلندی، مقام.

قدر: ۱. تقدیر، سرنوشت، قضا؛ ۲. حکم، فرمان؛ ۳. توانا، قادر، قدرتمند، مقتدر؛ ۴. توان، زور.

قدرت: ۱. توان، زور، قوت، قوه، نیرو؛ ۲. استطاعت، تاب، توانایی، طاقت، وسع؛ ۳. زبردستی، مقاومت، نیرومندی، هنگ، یارا؛ ۴. استیلا، اقتدار، تسلط، سلطه؛ ۵. تاثیر، نفوذ؛ ۶. انرژی؛ ۷. عظمت، کبریا ≠ ضعف.

قدرتمند: ۱. پرقدرت، توانا، زورمند، قدر؛ ۲. بانفوذ، متنفذ ≠ ضعیف، ناتوان.

قدردان: سپاسگزار، شکرگزار، قدرشناس، ممنون، نمک‌شناس ≠ قدرنشناس.

قدردانی: تشکر، تقدیر، سپاسگزاری ≠ قدرناشناسی، نمک‌نشناسی.

قدرشناس: سپاسگزار، قدردان، نمک‌شناس ≠ حق‌ناشناس.

قدری: اندکی، کمی، مقداری ≠ خیلی.

قدس: پاکدامنی، پاکی، تنزیه، خلوص، صفا، منزه.

قدسی: آسمانی، روحانی، ملکوتی.

قدغن: ۱. تاکید؛ ۲. تحریم، جلوگیری، ممانعت، ممنوع، منع، نهی؛ ۳. غیرمجاز؛ ۴. قرق.

قدم: بی‌آغازی، جاودانگی، دیرینگی، سابقه، قدمت ≠ ابد، حدوث.

قدم: پا، خطوه، گام.

قدم‌رو: مارش.

قدمت: پیشینگی، دیرینگی، سابقه، قدم، کهنگی.

قدوس: قدسی، قدیس، مقدس، منزه.

قدوسیت: تقدس، تنزیه.

قدوه: ۱. قسوه، مدل، نمونه؛ ۲. امام، پیشوا، رهبر، مقتدا.

قدیس: ۱. پاک، منزه؛ ۲. پیر، ولی.

قدیم: ازلی، باستانی، پیشین، دیرینه، سرمدی، کهن، کهنه، گذشته ≠ جدید.

قدیمی: باستانی، عتیق، کهنسال، کهنه ≠ جدید، نو.

قذر: ۱. پلشت، پلید، چرک، غایط، کثیف؛ ۲. پنتی، شلخته، لچر ≠ نظیف.

قذرات: آژیخ، چرک، چرک، شوخگنی، شوخی، فژ، ناپاکی، وژن، وسخ.

قر: ادا، اطوار، افسون، خرامش، دلبری، دلربایی، غمزه، لنجه.

قرآن: ۱. کتاب‌الله؛ ۲. فرقان؛ ۳. کلام‌الله، مصحف.

قرآن‌خوان: تلاوتگر، قاری، مقری.

قرائت: تلاوت، خواندن.

قرابت: بستگی، خویشاوندی، خویشی، نزدیکی، نسب، نسبت، وابستگی.

قرابه: شیشه، صراحی.

قرار: ۱. رسم، روش، نهاد؛ ۲. استقرار، ثبات، سکون، طمانینه؛ ۳. آرام، آرامش، صبر، فراغ، فراغت، هال؛ ۴. شرط، عهد، وعده؛ ۵. رانده‌وو، میعاد، وعده‌گاه؛ ۶. قول، میثاق؛ ۷. شرح؛ ۸. شیوه، وضع؛ ۹. حکم؛ ۱۰. عادت.

قرارداد: پیمان، پیمان‌نامه، عهدنامه، قولنامه، کنترات، معاهده، مقاوله، مقاوله‌نامه، مواضعه، میثاق.

قرارگاه: ۱. ستاد، مرکز، مقر؛ ۲. جایگاه، ماوا، مسکن.

قرارنامه: پروتکل، عهدنامه، مقاوله‌نامه.

قرارومدار: ۱. پیمان، عهد؛ ۲. زدوبست، زدوبند.

قراسوران: امنیه، راهدار، ژاندارم، قره‌سوران.

قراضه: ۱. ریزه؛ ۲. اسقاط، فکسنی.

قراول: ۱. پاسدار، جلودار، دیده‌بان، دیده‌ور، طلایه، کشیک، گماشته، مستحفظ، نگهبان، یزک؛ ۲. نشانه‌روی، نشانه‌گیری.

قراین: شواهد، ظواهر.

قرب: ۱. بها، قدر، مرتبه، منزلت؛ ۲. جوار، نزدیکی؛ ۳. خویشاوندی، خویش، قرابت.

قربان: برخی، تصدق، فدا، نثار.

قربانگاه: بسملگاه، سلاخ‌خانه، قصابخانه، مسلخ.

قربانی: ۱. بسمل، ذبح، ذبیح، فدیه؛ ۲. ایثار، برخی، فدا، فداکاری؛ ۳. قتل، کشتار.

قربت: تقرب، خویشاوندی، نزدیکی.

قرتی: ۱. خودآرا، ژیگولو؛ ۲. بی‌بندوبار، بی‌مسلک.

قرح: خستن، ریش، زخم، قرحه.

قرحه: جراحت، قرح.

قرشمال: ارقه، غربتی، غرشمال، غره‌چی، قره‌چی، کولی، لولی.

قرص: ۱. استوار، ثابت، سفت، محکم؛ ۲. حب، دانه، گرده.

قرض: ۱. استقراض، بدهی، دین، قرضه، نسیه، وام؛ ۲. بریدن، قطع‌کردن، گسستن ≠ طلب.

قرض‌دار: بدهکار، مدیون، مقروض، وام‌دار ≠ بستانکار.

قرضه: استقراض، دین، قرض، وام.

قرضی: عاریه، مستعار، نسیه.

قرطاس: ۱. پاپیروس، کاغذ؛ ۲. دستخط، مراسله، مکتوب، نامه.

قرطاس‌بازی: بوروکراسی، دیوان‌سالاری، کاغذبازی.

قرعه: پشک، سهم، قسمت، نصیب.

قرق: حفاظت، قدغن، ممنوع‌الورود.

قرقاول: تذرو، ترنگ.

قرقره: بوبین، چرخ.

قرمز: آل، سرخ، شیله، وشی.

قرمساق: بی‌غیرت، جاکش، دیوث، قرمپف، قلتبان، نامرد.

قرن: ۱. سده، مئه؛ ۲. دوران، دوره، عهد؛ ۳. گیسو، مو؛ ۴. رئیس، سرور، مهتر؛ ۵. زغال‌اخته؛ ۶. سرون، شاخ؛ ۷. قله، ستیغ.

قره: اسود، تیره، سیاه، مشکی.

قره‌چی: قرشمال، کولی، لوری، لولی.

قریب: ۱. حدود؛ ۲. پیش، مجاور، نزد، نزدیک؛ ۳. خویش، خویشاوند، قوم، وابسته ≠ بعید.

قریب‌الوقوع: نزدیک ≠ بعیدالوقوع.

قریباً: بزودی، عن‌قریب.

قریحه: ابتکار، استعداد، ذوق، طبع، قریحت.

قرین: ۱. انیس، محشور، مصاحب، مقارن، مقرب، مقرون، ندیم، همنشین، یار؛ ۲. بسان، سان، شبیه، عدیل، مانند، مثل، نظیر، وش، همال، همتا.

قرینه: ۱. متقارن؛ ۲. تناظر، توازن، نظیر، هماهنگ.

قریه: آبادی، ده، دهات، دهکده، دیه، رستاق، روستا، قصبه.

قس: ۱. روحانی، شیخ؛ ۲. شماس، کاهن، کشیش.

قساوت: بی‌رحمی، ستمگری، سخت‌دلی، سنگدلی، سیاه‌دلی، شقاوت، ظلم، قسوت ≠ رحم، رفق.

قسر: اجبار، جبر، زور، قهر.

قسری: اجباری، جبری ≠ ارادی.

قسط: ۱. دادگری، داد، عدل، منصفت؛ ۲. بخش، حصه، قسمت.

قسم: حلف، سوگند، یمین.

قسم: ۱. بهره، نصیب؛ ۲. جنس، جور، دسته، رقم، صنف، طور، گونه، نوع.

قسمت: ۱. اقبال، بخت، قسم، نصیب؛ ۲. بخش، بهر، بهره، پاره، تکه، جزء، حصه؛ ۳. تقسیم، توزیع، سهم؛ ۴. شعبه؛ ۵. قسط؛ ۶. قرعه؛ ۷. روزی، سرنوشت، طالع.

قسمت‌قسمت: پاره‌پاره، تکه‌تکه، جماعت، دسته، دسته‌دسته، قطعه‌قطعه، گروه‌گروه.

قسی: خونریز، سخت‌دل، سفاک، سنگدل، شقی.

قسی‌القلب: بی‌رحم، تیره‌دل، سنگدل، سیاه‌دل، قسی.

قشر: بستر، بنلاد، پوست، پوسته، پوشش، جلباب، طبقه، لایه، ورقه.

قشری: ۱. سطحی، ظاهری؛ ۲. خشکه‌مقدس، خشک؛ ۳. پوستی، لایه‌ای.

قشقرق: الم‌شنگه، جاروجنجال، دادوفریاد، غلغله، کولی‌بازی.

قشلاق: زمستانه، قشلاغ، گرمسیر ≠ ییلاق.

قشنگ: جمیل، خوشکل، خوشگل، دلپسند، دلربا، رعنا، زیبا، شیک، ظریف، ملوس، ملیح، نازنین، وجیه ≠ زشت.

قشنگی: جمال، زیبایی، صباحت، ملاحت، نیکویی، وجاهت ≠ زشتی.

قشون: ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، فوج، لشکر.

قصاب: سلاخ، گوشت‌فروش.

قصابخانه: بسملگاه، سلاخ‌خانه، سلاخی، قربانگاه، قصابی.

قصابی: ۱. سلاخی؛ ۲. کشتار.

قصار: رختشو، گازر.

قصاص: تلافی، سزا، عقوبت، یاسا.

قصب: ۱. نای، نی؛ ۲. نیشکر؛ ۳. پرند، حریر.

قصبه: آبادی، ده، دهات، دهکده، رستاق، روستا، قریه.

قصد: آهنگ، اراده، اندیشه، خواست، خواسته، داعیه، عزم، غایت، غرض، فکر، مراد، مقصد، مقصود، منظور، میل، نقشه، نیت، هدف.

قصداً: باالارده، به‌تعمد، تعمداً، خواسته، عمداً، متعامداً، متعمداً ≠ سهو.

قصر: ۱. ارگ، صرح، قلعه، کاخ، کوشک؛ ۲. کوتاه‌سازی، کوتاهی ≠ کلبه، کوخ.

قصور: اهمال، بدخدمتی، تخلف، تقصیر، خبط، خطا، سستی، کوتاهی، ناخدمتی.

قصه: افسانه، حدیث، حکایت، داستان، سرگذشت، سمر، نقل.

قصه‌سرا: افسانه‌پرداز، افسانه‌گو، داستان‌سرا، راوی، قصه‌پرداز، قصه‌گو، نقال.

قصه‌گو: افسانه‌پرداز، افسانه‌گو، داستان‌سرا، راوی، قصه‌پرداز، نقال.

قصیده: چامه، چکامه، شعر، مدیح، مدیحه.

قصیر: کوتاه، کوتاه‌قد ≠ طویل.

قصیره: ۱. کوتاه، نارسا؛ ۲. خانه‌نشین.

قضا: ۱. دادرسی، داوری؛ ۲. امر، تقدیر، سرنوشت، قدر؛ ۳. ادا، تادیه، ادا‌کردن.

قضاوت: حکم، دادرسی، داوری، محاکمه.

قضایا: ۱. اتفاقات، حکایات، حوادث، رخدادها، رویدادها، وقایع؛ ۲. مسایل.

قضیه: امر، جریان، حادثه، خبر، رویداد، عارضه، مسئله، مطلب، موضوع، واقعه.

قط: برش، برش‌دادن، برش‌زدن، بریدن.

قطار: ۱. راسته، رده، ردیف، صف؛ ۲. ترن.

قطاع‌الطریق: دزد، راه‌بر، راهزن، سارق، قاطع‌طریق، قافله‌زن.

قطب: ۱. مردکامل، مرشد؛ ۲. مرکز؛ ۳. پیشوا، رئیس، مقتدا، مهتر ≠ مرید.

قطر: ۱. پهنا، ستبرا، ضخامت، کلفتی؛ ۲. خطه، سرزمین، ناحیه؛ ۳. کرانه.

قطره: جرعه، چکه.

قطع: ۱. انقطاع، برش، جدایی، فک؛ ۲. بریده، جدا، گسسته، گسیخته؛ ۳. بریدن، گسستن، گسیختن؛ ۴. بریدگی، گسیختگی؛ ۵. قطعه؛ ۶. اندازه، قالب؛ ۷. یقین ≠ وصل.

قطع‌کردن: ۱. برش‌دادن، بریدن؛ ۲. گسستن، گسیختن؛ ۳. موقوف‌کردن؛ ۴. تقطیع ≠ وصل‌کردن.

قطعاً: اساساً، بالقطع، براستی، به‌تحقیق، به‌یقین، بی‌شک، بی‌شک، بی‌گمان، حتماً، حتمی، صددرصد، مؤکداً، محققاً، مسلماً، هرآینه، همانا، یقیناً.

قطعه: ۱. پاره، تکه، خرده؛ ۲. دانه، عدد، فقره؛ ۳. لخت؛ ۴. بخش، پارچه، قطع؛ ۲. قاره.

قطعه‌قطعه: بخش‌بخش، پاره‌پاره، تکه‌تکه، قسمت‌قسمت.

قطعی: ۱. حتمی، مسلم، یقینی؛ ۲. روشن، صریح، واضح ≠ غیرقطعی.

قطور: ستبر، ضخیم، کلفت ≠ باریک، نازک.

قطیفه: جامه‌پرزدار، فوطه، لنگ.

قعر: انتها، بن، پایین، ته، ژرفا، ژرفنا، گودی ≠ بالا، رو.

قفا: ۱. پشت؛ ۲. پی، دنبال؛ ۳. پس‌سر، پس‌گردن، پشت‌گردن؛ ۴. عقب ≠ پیش‌رو، قبل.

قفسه: اشکاف، جاکتابی، کمد، گنجه.

قفل: بسته، بند، کلون، کوپله ≠ کلید.

ققنس: آتشخوار، سمندر، ققنوس.

قلاب: چنگک، کجک، گیره، معلاق.

قلابی: ۱. بدل، بدلی، تقلبی، جعلی، ساختگی، قلب، مصنوعی، مصنوع؛ ۲. شهروا ≠ اصلی.

قلاده: ۱. طوق، گردن‌بند، یوغ؛ ۲. تا، عدد.

قلاش: ۱. رند، عیار، لاابالی؛ ۲. دغل، کلاش؛ ۳. خراباتی، شرابخواره، می‌خواره؛ ۵. بی‌نوا، تهیدست، مفلس، یک‌لاقبا؛ ۶. افسونگر، افسون‌ساز، لوند؛ ۷. حیله‌گر، حیله‌باز، محیل؛ ۸. تنها، مجرد، منفرد ≠ صالح.

قلب: ۱. دل، فواد؛ ۲. باطن خاطر، ذهن؛ ۳. بدل، تقلبی، شهروا، قلابی، ناسره؛ ۴. مرکز، میان، وسط؛ ۵. تقلب؛ ۶. تحریف.

قلباً: صادقانه، صمیمانه.

قلپ: جرعه، چکه.

قلت: اندک، کم، کمی، معدود، نقصان ≠ کثرت.

قلتبان: جاکش، دیوث، قرمساق، قواد.

قلتبانی: جاکشی، دیوثی، قرمساقی، قوادی.

قلچماق: ۱. پرزور، زورمند، قلدر، قوی، گردن‌کلفت؛ ۲. زورگو ≠ ضعیف، نحیف.

قلدر: ۱. زورگو، مستبد؛ ۲. قلچماق ≠ دموکرات‌منش.

قلزم: اقیانوس، بحر، دریا، یم ≠ بر، خشکی.

قلع: اخراج، تباهی، ریشه‌کن‌کردن، سرکوبی، سرنگونی، عزل، کندن.

قلع‌وقمع: ریشه‌کن، سرکوب، سرنگون، منکوب، نیست، نیست‌ونابود.

قلعه: ۱. ارگ، استحکامات، بارو، حصار، دژ، صرح، قصر، کاخ، کوت، کوشک؛ ۲. رخ.

قلعه‌بان: دژبان، دژدار، قلعه‌بیگی، قلعه‌دار، کوتوال.

قلق: آشفتگی، اضطراب، بیقراری، تشویش، دغدغه، وسواس.

قلق: ۱. خو، داب؛ ۲. رمز، شیوه‌عمل، لم.

قلم: ۱. خامه، کلک، نی؛ ۲. رقم؛ ۳. لول.

قلماسنگ: فلاخن، قلاب‌سنگ.

قلمداد: لحاظ، محسوب، منظور.

قلمرو: ارض، بوم، حوزه، حیطه، خاک، خطه، سامان، سرزمین، کشور، مرز، مرزوبوم، ملک، ملکت، مملکت، ناحیه.

قلمزن: ۱. دبیر، راقم، کاتب، محرر، منشی، نویسنده؛ ۲. نقاش.

قلندر: ۱. بی‌قید؛ ۲. درویش، صوفی.

قلندروار: درویشانه، قلندرانه، لاقیدانه.

قلندری: ۱. بی‌قیدی؛ ۲. تصوف، درویشی.

قلوه: کلیه.

قله: ۱. اوج، چکاد، ذروه، ستیغ، راس، سر، سرکوه، فراز، فرق، کله، نوک؛ ۲. سبو، کوزه ≠ دامنه.

قلیچ: تیغ، شمشیر.

قلیل: اندک، کم، مزجات، معدود، ناچیز ≠ بسیار، زیاد، کثیر.

قمار: ۱. آس‌بازی، بازی، شرطبندی، گنجفه، مقامره، میسر؛ ۲. مخاطره.

قمارباز: آس‌باز، شطار، قاب‌باز، گنجفه‌باز، مقامر.

قمارخانه: قابخانه، قمره، کازینو.

قماش: ۱. پارچه، کالا، منسوج؛ ۲. سنخ، نوع؛ ۳. اثاث، اسباب.

قمچی: تازیانه، شلاق.

قمر: ۱. ماه؛ ۲. ماهواره.

قمری: صلصل، طوقی، فاخته، کوکو.

قمه: خنجر، شمشیر، کارد.

قمیص: پیراهن، پیرهن، جامه.

قنات: کاریز.

قناد: حلواساز، حلوایی، شکرریز، شیرینی‌پز، شیرینی‌فروش.

قناعت: اقتصاد، اقناع، امساک، بسندگی، بسنده‌کاری، خرسندی، رضامندی، صرفه‌جویی، کف‌نفس، مناعت‌طبع.

قناعت‌پیشه: قانع، قناعتگر، مقتصد، مقنع ≠ مسرف، ولخرج.

قند: شکر، نبات.

قندیل: چراغ، چراغدان، چلچراغ، شمعدان، مشعله.

قنطر: ۱. بلا، سختی، محنت؛ ۲. فاخته.

قوا: ۱. نیرو؛ ۲. توانایی، توان، قوه.

قواد: پاانداز، جاکش، دیوث، قلتبان، کشخان، لحاف‌کش.

قوادی: جاکشی، دیوثی، قلتبانی، لحاف‌کشی.

قواعد: ۱. آداب؛ ۲. قوانین، مقررات.

قوال: خواننده، سرودخوان، سرودگو، مطرب.

قوالی: خنیاگری، خوانندگی، رامشگری، سرودخوانی، مطربی.

قوام: ۱. صلابت؛ ۲. غلظت؛ ۳. اصل، مایه.

قوت: ۱. تاب، رمق، زور؛ ۲. تسلط، توان، شدت، قدرت، نیرو، وسع.

قوت: آذوقه، توشه، جیره، خواربار، خوراک، خوردنی، طعام، غذا، مائده.

قوت‌لایموت: توشه، زاد.

قورباغه: چغر، غوک، وزغ.

قورت: ۱. بلع، غلپ؛ ۲. بلعیدن، فروبردن.

قورخانه: اسلحه‌خانه، زرادخانه.

قوز: خمیدگی، کوهان، گوژ.

قوزک: دژک، ساق، غوزک.

قوس: ۱. انحنا، خم، شیز، کمانه، کمان، وتر؛ ۲. طاق؛ ۳. آذرماه.

قوس‌وقزح: آزفنداک، رنگین‌کمان، کرکم.

قوش: باز، باشه، سنقر، شاهباز، طرلان، قرقی، واشق.

قوطی: جعبه، صندوقچه.

قول: ۱. سخن، کلام، گفت؛ ۲. ترانه، تصنیف؛ ۳. پیمان، عهد، قرار، میثاق، وعده، وعید.

قولنامه: سند، قرارداد، قرارنامه، مقاوله.

قوم: ۱. اعقاب، بازمانده، تیره، خویش، خویشاوند، دودمان، طایفه، قریب، کس، منسوب، نزدیک، وابسته؛ ۲. خلق، ملت.

قوم‌گرایی: ۱. عصبیت؛ ۲. ملت‌گرایی، ملیت‌گرایی.

قوه: ۱. توانمندی، توانایی، توان، رمق، زور، قابلیت، قدرت، نا، نیرو، یارا؛ ۲. باطری،.

پیل، ≠ قوی: ۱. برومند، پراستقامت، پرتوان، تند، تنومند، توانا، توانمند، دلیر، زفت، زورمند، قادر، قلچماق، نیرومند؛ ۲. سخت، شدید ≠ ضعیف، کم‌زور.

قوی‌جثه: تناور، تنومند، قوی‌هیکل، نیرومند.

قویاً: به‌شدت، جداً، شدیداً.

قویم: راست، استوار، والا.

قهار: انتقام‌جو، بیدادگر، جابر، جبار، ستمگر، منتقم، ظالم، قاهر.

قهر: برافروختگی، تیزی، جبر، خشم، سرگران، عتاب، عنف، غضب، غلبه، غیظ، نقار ≠ رفق، مدارا، مهربانی، نرمی.

قهرآلود: خشم‌آلود، خشمناک، عصبانی، عصبی، غضبناک.

قهراً: ۱. بناچار، به‌زور، جبراً، عنفاً، ناگزیر؛ ۲. بالطبع، طبیعتاً.

قهرمان: ۱. پهلوان، گرد، یل؛ ۲. برنده، پیروز.

قهرمانی: ۱. پهلوانی، یلی؛ ۲. دلیری، شجاعت.

قهرو: نازک‌نارنجی، نازو.

قهری: اجباری، جبری، زورکی، زوری، قسری.

قهقرا: واپسگرایی.

قی: استفراغ، تهوع، شکوفه، عق.

قیادت: ۱. پیشوایی، رهبری، ریاست؛ ۲. جاکشی، قوادی.

قیاس: استقرا، پیمایش، تشبیه، سنجش، مقایسه.

قیاساً: تخمیناً، حدساً، نظراً.

قیافه: ۱. چهره، رخ، رخسار، رو، سیما، صورت، لقا، وجنه، هیئت؛ ۲. ژست.

قیام: ۱. اغتشاش، انقلاب، خیزش، رستاخیز، شورش، نهضت؛ ۲. ایستادن، برخاستن، بلندشدن ≠ قعود.

قیامت: آخرالزمان، آخرت، حشر، رستاخیز، سرای‌دیگر، عقبی، غاشیه، قارعه، محشر، معاد ≠ دنیا.

قیچی: مقراض.

قید: ۱. اسارت، حبس، گرفتاری؛ ۲. بست، گیره؛ ۳. بند، ریسمان؛ ۴. حباله، طوق؛ ۵. محدودیت؛ ۶. مخمصه؛ ۷. آوند؛ ۸. شرط، عهد؛ ۹. اندازه، مقدار؛ ۱۰. اعلام، ذمر.

قیرگون: تاریک، تیره، سیاه، سیه‌فام.

قیصر: امپراطور، کسرا.

قیقاج: ۱. اریب، کج، کژ، محرف؛ ۲. منحرف.

قیلوله: خواب‌پیشین.

قیم: ۱. سرپرست، وصی، وکیل، ولی؛ ۲. راست.

قیماق: خامه، سرشیر، نمشک.

قیمت: ارز، ارزش، بها، ثمن، مظنه، نرخ.

قیمتی: پرارزش، پرقیمت، ثمین، گران، گرانبها، نفیس ≠ کم‌بها.

قیمومت: وصایت، وکالت.

قیوم: پایا، پاینده، جاوید، لایزال ≠ فانی.

ستاره نجفیان

صائب: بحق، حق، درست، راست، رسا ≠ خاطی.

صائب‌نظر: تیزرای، خردمند، خوش‌فکر، درست‌اندیشه، صایب‌رای.

صابر: بردبار، پرشکیب، حمول، خویشتن‌داررزین، شکیبا، صبور، متحمل ≠ ناشکیبا.

صابری: بردباری، تحمل، شکیب، شکیبایی ≠ صبوری، کم‌حوصلگی.

صاحب: ۱. معاشر، همراه، هم‌سفر، هم‌صحبت، همنشین؛ ۲. آقا، ارباب، مخدوم، مولا؛ ۳. خداوند، دارنده، ذی‌حق؛ ۴. مالک، موجر؛ ۵. خواجه، وزیر ≠ خادم، نوکر.

صاحب‌اختیار: ۱. مختار؛ ۲. حاکم، فرمانروا، مسلط.

صاحب‌اعتبار: ۱. بااعتبار، پولدار؛ ۲. بانفوذ، متنفذ، معتبر.

صاحب‌حق: حقدار، ذیحق، محق.

صاحب‌خانه: ۱. خانه‌خدا، مالک، موجر؛ ۲. میزبان.

صاحب‌خبر: ۱. آگاه، مخبر، مطلع؛ ۲. خبرگزار، خبرنگار، منهی؛ ۳. حاجب، معرف؛ ۴. ایلچی، پیک، رسول، سفیر.

صاحب‌کار: ۱. ارباب، کارفرما؛ ۲. استاد؛ ۳. مباشر.

صاحب‌منصب: ۱. افسر؛ ۲. بلندمقام، عالی‌رتبه، عالی‌مقام.

صاحب‌درد: ۱. دردمند؛ ۲. مصیبت‌زده.

صاحبدیوان: ۱. رئیس‌دیوان، وزیر.

صاحب‌سخن: سخنران، سخنور، گوینده، متکلم، ناطق ≠ شنونده، مستمع.

صادق: ۱. راستگو، صدیق؛ ۲. راستین؛ ۳. مخلص ≠ کاذب.

صادقانه: صداقت‌آمیز، صدق‌آمیز، صمیمانه.

صاعقه: آذرخش، برق، درخش ≠ رعد.

صاف: ۱. پرداخته، صیقلی، لغزنده، نرم، نشو، هموار؛ ۲. تخت، مستوی، مسطح؛ ۳. راست، شق؛ ۴. پاک، پالوده، روشن، زلال؛ ۵. خالص، مروق، ناب؛ ۴. بی‌آلایش، وضیع ≠ خشن، زبر.

صافکاری: پرداخت، ترمیم.

صاف‌وصادق: ۱. ساده، ساده‌لوح؛ ۲. بی‌آلایش، بی‌غل‌وغش، پاک، پاکدل، وضیع؛ ۳. مفت‌باز.

صافی: ۱. خالص؛ ۲. بی‌غش، ناب؛ ۳. پاکیزه، زلال، زلالی؛ ۴. فیلتر؛ ۵. همواری؛ ۶. ترش‌بالا.

صالح: امین، اهل، باتقوا، بدیل، پارسا، پرهیزگار، خلف، ذی‌صلاح، شاهنده، شایسته، لایق، محسن، نیک، نیکوکار ≠ طالح، فاسد.

صامت: ۱. عجم، گنگ، ناگویا؛ ۲. بی‌صدا، خاموش، ساکت، سکون؛ ۳. بیواک، مصمت، همخوان ≠ ناطق.

صانع: آفرینشگر، آفریننده، سازنده، صنعتگر، عامل.

صایم: روزه‌دار، روزه‌گیر، صائم ≠ روزه‌خور.

صبا: بادبرین، بادمشرق، نسیم.

صباح: ۱. بامداد، سپیده‌دم، صبح، فجر؛ ۲. روز ≠ شبانگاه، مساء، مسا.

صباحت: ۱. جمال، خوبرویی، خوشگلی، زیبایی، وجاهت؛ ۲. حوری، سپیدرویی ۱. ≠ زشتی؛ ۲. ملاحت.

صباغ: رنگرز، رنگ‌ساز.

صباغت: رنگرزی، رنگ‌سازی، صباغی.

صباوت: طفولیت، کودکی، نوباوگی، نوجوانی ≠ کهولت.

صبح: بامداد، پگاه، سپیده‌دم، صباح، صبحدم، فجر، فلق ≠ شام.

صبح‌خیز: پگاه‌خیز، سحرخیز ≠ دیرخیز.

صبحدم: بامداد، پگاه، سحر، صبح ≠ شامگاه، شامگهان.

صبحگاه: بامداد، بامدادان، سحر، سپیده‌دم، صبحگاهان، فجر، فلق ≠ شامگاه.

صبر: ۱. آرام، قرار؛ ۲. بردباری، تاب، تحمل، حلم، شکیبایی، شکیب؛ ۳. انتظار؛ ۴. عطسه ≠ بی‌شکیبی، بی‌قراری.

صبغه: ۱. رنگ، فام، گون، لون؛ ۲. امت، ملت، نحله.

صبوح: ۱. بامداد، پگاه، بامدادان، سپیده‌دم، صبح، صبحگاه؛ ۲. صبوحی ≠ غبوق.

صبوحی: باده، ساغر، صبوح، صراحی، غارج، مروق، می.

صبور: بردبار، حلیم، خوددار، خویشتن‌دار، رزین، شکیبا، صابر، متحمل ≠ ناشکیبا.

صبوری: بردباری، تحمل، شکیبایی ≠ ناصبوری.

صبی: پسر، فرزند، کودک ≠ صبیه.

صبیح: پریچهر، جمیل، خوبرو، خوشگل، زیبا، قشنگ ≠ ملیح.

صبیه: بنت، دختر، دخترک.

صحابه: ۱. مصاحب، همراه، همنشین؛ ۲. دوست، یار؛ ۳. پیرو.

صحاف: جلدساز، شیرازه‌بند.

صحبت: ۱. آمیزش، مصاحبت، نشست‌وبرخاست، همدمی، همراهی، هم‌نشینی؛ ۲. تکلم، گپ، گفت‌وگو، مباحثه، محاوره، مذاکره، مصاحبه، مکالمه.

صحت: ۱. بهبود، تشفی، شفا؛ ۲. بهداشت، تندرستی، سلامت، صحه؛ ۳. درستی، راستی، واقعیت ≠ ۱. بیماری، عارضه؛ ۲. سقم.

صحت‌عمل: درستکاری، راستی، درستی ≠ نادرستکاری.

صحرا: بادیه، بیابان، تیه، دشت، راغ، فلات، وادی ≠ باغ.

صحراگرد: بادیه‌نشین، صحرانشین، صحرانورد ≠ شهرنشین.

صحرانشین: بادیه‌نشین، بیابانگرد، چادرنشین، صحراگرد ≠ شهرنشین.

صحن: ساحت، عرصه، فضا، محوطه.

صحنه: ۱. پهنه، عرصه، میدان؛ ۲. پرده، سن.

صحو: هشیاری ≠ سکر.

صحه: ۱. تصدیق، گواهی؛ ۲. امضا، توشیح؛ ۳. بهداشت، صحت.

صحه‌گذاری: تایید، تصویب.

صحی: بهداشتی.

صحیح: ۱. حقیقی، درست، صواب، واقعی؛ ۲. سالم؛ ۳. بی‌عیب؛ ۴. راست؛ ۵. سقیم ≠ سقیم.

صحیح‌العمل: درستکار، فریور ≠ دغلکار.

صحیح‌المزاج: تندرست، سالم، سرحال ≠ علیل‌المزاج.

صحیفه: دفتر، رساله، کتاب، مصحف، نامه، ورق.

صخره: تخته‌سنگ، سنگ.

صدا: آوا، آواز، بانگ، شرفه، صلا، صوت، ندا.

صدادار: باصدا، مصوت، واکه ≠ بی‌صدا، مصمت.

صدارت: ۱. حکومت، صدراعظمی، نخست‌وزیری، وزارت؛ ۲. بالانشینی، صدرنشینی.

صداع: ۱. تصدیع، دردسر، مزاحمت؛ ۲. سردرد.

صداق: کابین، مهر، مهریه.

صداقت: خلوص، درستکاری، راستی، راستگویی، صدق، مصادقت ≠ ناراستی.

صداقت‌آمیز: صادقانه، صدق‌آمیز ≠ کذب، کذب‌آمیز.

صدد: آهنگ، درپی، مترصد.

صدر: ۱. پیشوا، رئیس؛ ۲. آغوش، بر، سینه؛ ۳. بالا، والا؛ ۴. بالانشین ≠ ذیل.

صدراعظم: دستور، رئیس‌الوزراء، نخست‌وزیر، وزیراعظم.

صدغ: بناگوش، شقیقه، کلاله، گیجگاه.

صدق: اخلاص، درستگویی، راستگویی، راستی، صداقت ≠ دروغ، کذب.

صدقه: ۱. بلاگردان، خیر، خیرات، خیریه؛ ۲. تصدق؛ ۳. زکات.

صدمه: ۱. آزار، آسیب، جراحت، خدشه، زیان، ضرر، گزند، لطمه، مضرت؛ ۲. برخورد، شتم، شوک؛ ۳. عیب، نقص.

صدور: ۱. اصدار، فرستادن؛ ۲. سینه‌ها ≠ ادخال، ورود.

صدوق: دوست، راستگو، صدیق، وفاخواه ≠ کذوب.

صدیق: راست، راست‌گو، صادق، صدوق ≠ کاذب، کذوب.

صدیق: دوست، غمگسار، مخلص، یار ≠ بدخواه، دشمن.

صراح: پاک، خالص، ناب ≠ درد.

صراحت: ۱. روشنی، وضوح؛ ۲. بی‌پرده‌گویی، رک‌گویی، صریح‌گویی؛ ۳. خلوص ≠ درپرده‌گویی، کنایه‌گویی.

صراحتاً: بالصراحه، بی‌پرده، تصریحاً، رک، صریحاً، صریح ≠ تلویحی، درلفافه.

صراحی: بط، پیاله، پیمانه، تنگ، جام، ساتکین، شیشه، قدح، قرابه.

صراط: راه، سبیل، طریق.

صراف: درم‌گزین، سره‌گر، صیرفی، گوهرشناس، نقاد.

صرافت: اندیشه، عقیده، فکر.

صرام: پوست‌پیرا، چرمگر.

صرصر: ۱. باد، تندباد، سوزباد؛ ۲. جیرجیرک، زنجره؛ ۳. اسب.

صرع: ۱. حمله، غش؛ ۲. ازپای‌درآمدن.

صرعی: حمله‌ای، غشی، مصروع.

صرف: ۱. سود، صرفه، نفع؛ ۲. خرج، مصرف، هزینه ≠ زیان.

صرف: بی‌آمیغ، بی‌غش، خالص، محض، ناب ≠ غیرخالص.

صرفاً: تنها، خالصاً، فقط، منحصراً.

صرفنظر: ۱. اغماض، چشم‌پوشی، گذشت؛ ۲. ندیده؛ ۳. ترک، واگذار.

صرفنظر‌کردن: اغماض، چشم‌پوشی، گذشتن.

صرفه: ۱. بهره، سود، فایده، نفع؛ ۲. افزونی، برتری ≠ زیان.

صرفه‌جو: قانع، مقتصد ≠ ولخرج.

صرفه‌جویی: اقتصاد، پس‌انداز ≠ ولخرجی.

صره: ۱. بدره، کیسه‌زر، همیان؛ ۲. بورس.

صریح: ۱. آشکار، بی‌پرده، رک، روشن، عیان، قطعی، گویا، واضح؛ ۲. رک‌گو؛ ۳. بالصراحه، صراحتاً ≠ غیرصریح.

صریحاً: آشکارا، بالصراحه، بی‌رودربایستی، رک، صراحتاً ≠ تلویحاً.

صریح‌اللهجه: بی‌پروا، راست، رک‌گو.

صعب: بغرنج، دشخوار، دشوار، سخت، شاق، غامض، مشکل، معقد، مغلق ≠ سهل.

صعب‌الحصول: دشواریاب، دیریاب، صعب‌الوصول ≠ سهل‌الحصول.

صعب‌الوصول: دیریاب، سخت‌یاب، صعب‌الحصول ≠ زودیاب، سهل‌الوصول.

صعوبت: اشکال، دشخواری، دشواری، زحمت، سختی، عسرت، محنت ≠ سهولت.

صعود: ارتقا، اوج‌گیری، بالاروی، تصاعد، عروج ≠ نزول.

صغر: خردسالی، خردی، کم‌سالی، کوچکی، کودکی ≠ کبر.

صغیر: بچه، خرد، خردسال، کوچک، نابالغ، نوباوه ≠ کبیر.

صفا: ۱. پاکی، پاکیزکی، طهارت، طهر، قدس، نظافت؛ ۲. خلوص، صفوت؛ ۳. آشتی، صلح؛ ۴. طراوت، لطافت، نزهت ≠ تیرگی، کدورت.

صف: خط، رج، رجه، رده، ردیف، رسته، طبقه، قطار، کلاس.

صف‌آرایی: ۱. رویارویی، صف‌بندی، مقابله؛ ۲. دسته‌بندی، گروه‌بندی.

صف‌بندی: رویارویی، صف‌آرایی.

صف‌شکن: ۱. خطشکن؛ ۲. جنگاور، جنگجو، دلیر، رزمنده، سلحشور، شجاع، صفدر، مبارز.

صفت: ۱. نعت، وصف؛ ۲. چونی، چگونگی، کیفیت؛ ۳. خصلت، خو؛ ۳. سجیه، مختصه، ویژگی؛ ۴. عاطفه، غیرت؛ ۵. رفتار، کردار؛ ۶. لقب ≠ موصوف.

صفحه: ۱. برگ، ورق، ورقه؛ ۲. چهره، صورت، وجه؛ ۳. رویه، سطح؛ ۴. دیسک.

صفدر: باجرات، باشهامت، بهادر، خطشکن، دلیر، صف‌شکن،.

صفر: ۱. پوچ، تهی، خالی، هیچ؛ ۲. زهره.

صفرا: ۱. تلخه، زرداب، سودا، لو؛ ۲. زرد، زردرنگ.

صفوت: ۱. برگزیدگی، نخبگی؛ ۲. باصفا، بی‌آمیغ، خالص، ناب ≠ ناخالص.

صفه: ایوان، تالار، سکو، شاه‌نشین، هشتی.

صفی: ۱. برگزیده، منتخب؛ ۲. بی‌آلایش، پاک، منزه.

صفیر: ۱. آواز، آوا، بانگ، سوت، صوت، فریاد؛ ۲. هتک.

صلا: آوا، آواز، بانگ، صدا، صوت، ندا.

صلابت: آسا، درشتی، سختی، شدت، صولت، عظمت، قوام، محکمی، مهابت، هیبت.

صلابه: دار، صلیب.

صلات: دعا، فریضه، نماز.

صلاح: ۱. صوابدید، مصلحت؛ ۲. خوبی، خیر، نیکی؛ ۳. آشتی، صلح؛ ۴. اهلیت، شایستگی ≠ فساد.

صلاح‌اندیش: خیرخواه، مصلح، مصلحت‌بین، مصلحت‌جو.

صلاح‌اندیشی: خیرخواهی، مصلحت‌بینی، مصلحت‌جویی ≠ بدخواهی.

صلاحدید: مصلحت، مصلحت‌اندیشی، مصلحت‌بینی، مصلحت‌دید.

صلاحیت: اهلیت، سزاواری، شایستگی، قابلیت، لیاقت.

صلاحیت‌دار: اهل، درخور، ذیصلاح، سزاوار، شایسته، لایق ≠ بی‌صلاحیت.

صلب: ۱. بردبار، شکیبا، صبور؛ ۲. بردارکشیدن، دارزدن ≠ ناصبور.

صلح: آرامش، آشتی، اصلاح، سازش، صفا، مصالحه ≠ جنگ، دعوا، کشمکش، نزاع، نقار.

صلحجو: آرامش‌طلب، آشتی‌خواه، آشتی‌طلب، سازشکار، سازشگر، سلیم، صلح‌طلب، صلح‌طلب، مسالمت‌جو، ملایم ≠ ستیزه‌جو.

صلحجویانه: آشتی‌جویانه، سازشکارانه، صلح‌طلبانه، مسالمت‌آمیز ≠ ستنیزه‌جویانه.

صلحجویی: آرامش، آشتی‌جویی، آشتی‌خواهی، سازشکاری، سازشگری، صلح‌طلبی، مسالمت، مسالمت‌جویی، مسالمت‌طلبی، ملایمت ≠ جنگ‌طلبی، ستیزه‌خواهی.

صلف: ۱. تکبر، خودپسندی، خودخواهی؛ ۲. لاف‌زن، لافی، متصلف ≠ تواضع، غیرخواهی.

صلوات: درودها، دعاها، نمازها.

صله: انعام، بخشش، پاداش، جایزه، خلعت.

صلیب: چلیپا، خاج، دار.

صماخ: پرده‌گوش، سوراخ‌گوش.

صمت: خاموشی، خموشی، سکوت ≠ گویایی.

صمد: بی‌نیاز، غنی ≠ نیازمند.

صمدانی: الهی، ربانی، ملکوتی، یزدانی.

صمدیت: ۱. بی‌نیازی، غنا؛ ۲. الوهیت، ربانیت.

صمغ: انگم، رزین، سقز.

صمیم: ۱. خالص، محض؛ ۲. بی‌آلایش، پاک، صمیمی، ناب؛ ۲. میان، وسط ≠ ناسره.

صمیمانه: اخلاص‌آمیز، بااخلاص، صادقانه، قلباً، مخلصانه ≠ غیرصمیمانه.

صمیمی: بااخلاص، بامحبت، خالص، راستین، صمیم، مخلص، یکرنگ ≠ دورو، غیرصمیمی.

صمیمیت: ارادت، خلوص، دوستی، محبت، مودت، وداد، وفا، یکدلی، یکرنگی، یگانگی ≠ دورنگی، دورویی.

صناعت: پیشه، حرفه، صنعت، کار، هنر.

صندوق: جعبه، محفظه.

صندوقچه: جعبه، مجری، محفظه.

صنع: آفرینش، ابداع، خلقت، ساخت، ساخته، صنعت.

صنعت: تکنیک، حرفه،‌ساختن، صناعت، صنع، فن، هنر.

صنعتکار: پیشه‌ور، صنعتگر.

صنعتگر: استاد، پیشه‌ور، پیشه‌ور، تکنیسین، صانع، صنعت‌کار.

صنف: ۱. جنس، نوع؛ ۲. رسته، سنخ، طبقه، فرقه، قسم؛ ۳. پیشه، حرفه؛ ۴. دسته، رده، کلاس، گونه.

صنم: ۱. الهه، بت، شمن؛ ۲. دلبر، نگار.

صنوبر: کاج، ناژ.

صواب: ۱. درستی، راست، راستی؛ ۲. درست، صحیح؛ ۳. سزاوار؛ ۴. بجا، معقول ≠ خطا.

صوابدید: پسند، تایید، خیر، صلاح، قبول، مصلحت‌دید.

صوب: ۱. آهنگ، راستا، سمت، سو، طرف، ناحیه؛ ۲. درست.

صوت: آواز، آوا، بانگ، جار، صدا، صفیر، صلا، لحن، ندا.

صور: بوق، شیپور، نفیر.

صورت: ۱. چهره، رخ، رخسار، روی، ریخت، سیما، قیافه، وجه، هیئت؛ ۲. فرم، لفظ؛ ۳. سیاهه، لیست؛ ۴. پرتره، تصویر، تمثال، شکل، نقش ≠ معنی.

صورت‌ساز: ۱. صورت‌نویس؛ ۲. مصور، نقاش.

صورتحساب: سیاهه، فاکتور.

صورتخانه: نگارخانه، نگارستان.

صورتگر: تصویرساز، تصویرگر، چهره‌نگار، رسام، مصور، نقاش، نگارگر.

صورتگری: تصویرسازی، تصویرگری، چهره‌نگاری، نقاشی، نگارگری.

صورت‌مجلس: استشهاد، صورت‌جلسه.

صورت‌نگار: تصویرگر، رسام، صورت‌بند، نقاش، نقشبند، نگارگر، مصور.

صوری: ظاهری، مجازی.

صوف: پشم.

صوفی: پشمینه‌پوش، درویش، سالک، عارف، متصوف.

صوفیگری: ۱. تصوف، درویشی؛ ۲. پشمینه‌پوشی.

صولت: ۱. حشمت، سطوت؛ ۲. رعب، مهابت، هیبت؛ ۳. خشم، غضب، قهر؛ ۴. حمله؛ ۵. توانمندی، قدرت، نیرو.

صوم: روزه، روزه‌داری.

صومعه: بیعت، خانقاه، دیر، عبادتگاه، عبادتخانه، معبد.

صومعه‌نشین: راهب، رهبان، زاهد، معتزل، معتکف.

صهبا: باده، خمر، ساغر، شراب، مشروب، مل.

صیاد: شکارچی، شکاری، نخجیرزن، نخجیرساز، نخجیرگر.

صیانت: حراست، حفظ، محافظت، نگهداری.

صیت: آوازه، اشتهار، شهرت، معروفیت، ناموس.

صیحه: بانگ، جیغ، شیهه، فریاد، فغان، ناله.

صید: ۱. شکار، طعمه، نخجیر؛ ۲. اقتناص ≠ صیاد.

صیدگاه: شکارگاه، نخجیرگاه.

صیرفی: صراف، عیارگیر.

صیرورت:‌شدن.

صیغه: ۱. متعه، نکاح‌موقت؛ ۲. شکل، صورت، فرم، هیئت؛ ۳. خطبه.

صیفی: تابستانه، تابستانی ≠ شتوی.

صیفی‌کاری: پالیز، فالیز، لته ≠ شتوی‌کاری.

صیقل: پرداخت، جلا، روشنگر.

صیقلی: ۱. براق، جلادار؛ ۲. صاف، نرم.

ضابط: ۱. بایگان؛ ۲. پاسبان، پلیس، شحنه، شرطه؛ ۳. محصل، ممیز؛ ۴. مباشر؛ ۵. حاکم، والی.

ضابطه: دستور، قاعده، قانون، معیار، هنجار ≠ رابطه.

ضارب: زننده ≠ مضروب.

ضال: ۱. بیراه، گمراه، گمشده، گم‌گشته؛ ۲. کنار؛ ۳. عناب ≠ هادی.

ضامن: پایندان، پذرفتار، کفیل، متعهد.

ضایع: باطل، بی‌فایده، بیهوده، سقط، تباه، تلف، خراب، فاسد، مخروب، نفله، هدر، هرز ≠ آباد.

ضایع‌سازی: تباه‌سازی، تضییع، حیف‌ومیل، نفله‌سازی، هدر.

ضباط: ۱. بایگان، ثبات؛ ۲. ضابط.

ضبط: ۱. تصرف، توقیف؛ ۲. آرشیو، بایگانی؛ ۳. ثبت، درج، مندرج؛ ۴. حبس؛ ۵. حفظ، نگهداری.

ضجر: ۱. بی‌آرام، بی‌قرار؛ ۳. تنگدل، غمگین، مغموم؛ ۲. نالش، ناله.

ضجرت: ، اندوه، تنگدلی، کدورت، ملال، ملالت؛ ۲. اشمئزاز، بیزاری.

ضجور: ۱. اندوهمند، دلتنگ، مضطرب؛ ۲. خشمگین، خشمناک، غضبناک؛ ۳. بیزار، مشمئز.

ضجه: زاری، زوزه، شیون، غوغا، فریاد، فغان، ناله، ندبه.

ضجیع: هم‌بستر، همخوابه.

ضخامت: ۱. درشتی، ستبرا، ستبری، قطر، کلفتی؛ ۲. چاقی، فربهی.

ضخیم: تناور، خشن، درشت، دفزک، زبر، ستبر، قطور، کلفت، گند ≠ باریک، لطیف.

ضد: ۱. خلاف، عکس، مباین، مخالف، مغایر، نقیض، وارونه؛ ۲. ناجور، ناسازگار؛ ۳. خصم، دشمن، عدو ≠ موافق.

ضدیت: ۱. اختلاف، تضاد، تناقض، مباینت، مخالفت، مغایرت؛ ۲. خصومت، دشمنی، عناد، معاندت، ناسازگاری، نقاضت ≠ موافقت، مرافقت.

ضدعفونی: ایمن‌سازی، عفونت‌زدایی، گندزدایی، میکرب‌زدایی.

ضراء: ۱. بدبختی، تنگدستی، سختی، شدت، عسرت، فلاکت، نکبت؛ ۲. آسیب، صدمه، گزند؛ ۳. غلا، قحط.

ضرابخانه: دارالضرب.

ضرب: ۱. زدن، شکنجه، ضربت، کوب، کوفتن؛ ۲. جرح، زخم؛ ۳. تنبک؛ ۴. تالی، شبیه، مانند، مثل، همتا؛ ۵. صنف، قسم، گونه، نوع؛ ۶. چوله؛ ۷. عجز؛ ۸. قرینه.

ضرب‌الاجل: فرجه، فرصت، مهلت.

ضربان: تپش، زدن.

ضربت: زخم، زدن، ضرب، ضربه، کتک، کوفت، نواخت.

ضربه: ۱. زدن، شوک، ضربت؛ ۲. آسیب؛ ۳. قرعه.

ضرر: آسیب، اضرار، تغابن، خسارت، خسران، زیان، زیانمندی، صدمه، غبن، گزند، لطمه ≠ نفع.

ضرع: ۱. پستان؛ ۲. زاری، لابه، ندبه؛ ۳. خواری، حقارت؛ ۴. تحقیر.

ضرغام: ۱. اسد، شیر، صفدر، ضیغم؛ ۲. بهادر، بی‌باک، دلاور، شجاع.

ضرور: بایسته، دربایست، لازم، واجب ≠ غیرضرور، غیرواجب.

ضرورت: ۱. احتیاج، اقتضا، حاجت، لزوم، ناچاری، نیاز، وجوب، هرآینگی؛ ۲. اجبار، الزام.

ضروری: ۱. الزامی، بایسته، فرض، لازم، واجب؛ ۲. ناچار، ناگزیر؛ ۳. توالت، دستشویی ≠ غیرضروری.

ضریح: آرامگاه، تربت، حرم، خاکجا، قبر، گور، مدفن، مرقد، مزار، مقبره.

ضریر: ۱. اعمی، کور، نابینا؛ ۲. لاغر، ناتوان، نحیف، نزار، ≠ بینا.

ضعف: بی‌بنیگی، بی‌حالی، بی‌زوری، بی‌قوتی، درماندگی، زبونی، سستی، غش، فتور، ناتوانی، نقاهت، وهن ≠ قدرت، قوت.

ضعیف: بی‌حال، بی‌قدرت، خفیف، راجل، زار، زبون، سست، عاجز، فرسوده، قاصر، کم‌زور، لاغر، ناتوان، نحیف، نزار ≠ قوی.

ضعیف‌العقل: بی‌تدبیر، بی‌تمیز، خفیف‌العقل، ساده‌دل، ساده‌لوح، کانا.

ضعیف‌النفس: بی‌اراده، بیچاره، حقیر، زبون، سست‌اراده، سست‌بنیاد، ناتوان ≠ بااراده.

ضلال: انحراف، گمراهی ≠ هدی.

ضلالت: انحراف، بغی، گمراهی، گمشدگی ≠ صلاح، هدایت.

ضلع: ۱. بر، پهلو، جانب، کنار، ور؛ ۲. دنده.

ضماد: بریزه، پماد، مرهم.

ضمار: پنهان، مختفی، مخفی، مستور، ناپیدا، نهان، نهفته ≠ آشکار، پیدا.

ضمان: پیمان، تعهد، ذمه‌دار، ضمانت، عهد، عهده‌گیر، کفالت، وعده.

ضمانت: پایندانی، پذرفتاری، تضمین، تعهد، تقبل، ضمان، کفالت، گروی، وثیقه.

ضمایم: پیوست‌ها، متعلقات، ملحقات.

ضمن: ۱. اثنا، حین، خلال، طی؛ ۲. بین، داخل، درون، میان.

ضمناً: اشارتاً، اشاری، بعلاوه، درضمن ≠ تلویحاً.

ضمیر: اندرون، اندیشه، باطن، حال، خاطر، دل، ذهن، نهاد، نیت، وجدان.

ضمیمه: الحاق، پیوست، تکمله، تلوا، فرعی، ملحق.

ضیا: پرتو، روشنایی، روشنی، ضوء، نور ≠ تاریکی.

ضیاع: ۱. املاک، اموال، دارایی؛ ۲. خواسته‌ها؛ ۳. کالا، متاع.

ضیافت: بزم، پذیرایی، جشن، مهمانی، میهمانی، ولیمه.

ضیغم: اسد، حیدر، شیر، غضنفر.

ضیف: مدعو، میهمان ≠ میزبان.

ضیق: تنگ، تنگنا، تنگی، کم‌وسعت، مضیقه، سختی ≠ وسیع.

ضیمران: ریحان، سبزه، سبزی، گیاه.

طابع: ۱. چاپچی، چاپ‌کننده، طبع‌کننده؛ ۲. مهرزن؛ ۳. خاتم، مهر، انگشتری؛ ۴. سرشت، سجیه، خو.

طاحن: ۱. آسیا، آسیاب بادی، طاحونه؛ ۲. آسیابان، آردکننده؛ ۳. گاوخرمن‌کوب.

طارق: ۱. شب‌رو؛ ۲. دزد؛ ۳. غافلگیر؛ ۴. ستاره صبح.

طارم: ۱. تارم؛ ۲. محجر؛ ۳. خانه‌چوبین، کلبه؛ ۴. داربست، داربند؛ ۵. آسمان، سپهر، فلک؛ ۶. خیمه، خرگاه؛ ۷. ایوان.

طارمی: ۱. نرده؛ ۲. دست‌انداز.

طاری: ۱. آینده؛ ۲. عارض، عارضی ≠ ذاتی؛ ۳. گزنده، گذرا، غیرمقیم ≠ متوطن؛ ۴. روان، جاری؛ ۵. مسافر.

طاری‌شدن: ۱. شایع‌شدن، منتشر‌شدن؛ ۲. عارض‌شدن.

طاس: اسم ۱. بی‌مو، کچل ≠ مودار، زلف‌دار؛ ۲. تشت، طشت؛ ۳. کعب، نرد؛ ۴. پیاله، پیمانه، ساغر، قدح؛ ۵. تاس، کاسه؛ ۶. لگن.

طاس‌بین: رمال، فال‌گیر، غیب‌گو.

طاس‌گردان: طاس‌گیر، رمال.

طاسی: ۱. کچلی؛ ۲. ریزش مو.

طاعات: عبادات، عبادت‌ها، نیایش‌ها، بندگی‌ها.

طاعت‌پیشه: ۱. طاعت‌ور، مطیع، فرمان‌بردار؛ ۲. عابد، عبادت‌پیشه، عبادت‌کار، زاهد، عبادتگر، طاعت‌گزار.

طاعت: ۱. عبادت، نیایش؛ ۲. اطاعت، انقیاد، بندگی، پیروی، فرمانبرداری ≠ سرپیچی، سرکشی، نافرمانی؛ ۳. فرمانبرداری‌کردن، اطاعت‌کردن، عبادت‌کردن.

طاعت‌کردن: ۱. فرمان‌برداری‌کردن، اطاعت‌کردن؛ ۲. نیایش‌کردن.

طاعت‌گزار: اسم ۱. عبادت‌کار، نیایشگر؛ ۲. طاعت‌دار.

طاعن: صفت ۱. سرزنشگر، طعنه‌زن، عیب‌جو، ملامتگر؛ ۲. نیزه‌انداز.

طاعون‌زده: مبتلا به طاعون، طاعونی.

طاغوت: اسم ۱. بت، شمن، صنم؛ ۲. بیدادگر، جبار، ستمگر؛ ۳. سرکش، عاصی، گردنکش؛ ۴. جادوگر، ساحر؛ ۵. مارد.

طاغوتی: ۱. سرکش، متعدی، بیدادگر، ستمگر، ظالم ≠ دادگر، عادل؛ ۲. سرکش، مستکبر ≠ مستضعف؛ ۳. استکبار؛ ۴. سلطنت‌طلب؛ ۵. اشرافی، پرتحمل، پرزرق وبرق.

طاغی: ۱. سرکش، طغیانگر، عاصی، عصیانگر، متجاسر، متمرد، مخالف، ناجم، نافرمان ≠ رام، طایع؛ ۲. متکبر.

طاغی‌شدن: نافرمان‌شدن، سرکش‌شدن، گردن‌کش‌شدن، عاصی گشتن.

طافح: ۱. بیخود، شراب‌خواره، مدهوش، مست، سیاه‌مست، کچول؛ ۲. شراب‌باره، دائم‌الخمر.

طاق افتادن: ۱. جدا گشتن، دور‌شدن؛ ۲. بی‌همتا‌بودن، بی‌همال‌بودن، بی‌مانند‌بودن.

طاق‌باز: به‌پشت‌خوابیده، به‌پشت‌درازکشیده، ستان، طاق‌واز ≠ دمر.

طاق بستن: طاق زدن.

طاق‌پوش: سقف مقوس، سقف‌طاقی ≠ تیرپوش، سقف مسطح.

طاقت‌آوردن: برخود هموار‌کردن، تحمل‌کردن، یارستن، تاب آوردن، تحمل‌کردن، برتابیدن، برتافتن ≠ از کوره در رفتن، برنتافتن.

طاقت: ۱. تاب، تحمل، توان، توانایی، صبر، بردباری، وسع، یارا؛ ۲. رمق، مقاومت، نا؛ ۳. زور، قدرت، نیرو.

طاقت‌داشتن: ۱. تحمل‌داشتن، تاب آوردن، بردبار‌بودن؛ ۲. مقاوم‌بودن.

طاقت‌زدا: توان‌زدا، توان‌سوز، تحمل‌گداز، توان‌فرسا، شاق، طاقت‌شکن، طاقت‌گداز، طاقت‌سوز ≠ توان بخش.

طاقت‌سوز: تحمل‌گداز، توان‌فرسا، شاق، شکیب‌سوز، صبرسوز، طاقت‌زدا، طاقت‌شکن، طاقت‌فرسا، طاقت‌گداز.

طاقت‌شکن: طاقت‌زدا، توان‌سوز، توان‌فرسا، طاقت‌گداز، تحمل‌سوز، شاق، توان‌زدا، طاقت‌گداز.

طاقت‌فرسا: تحمل‌گداز، توان‌سوز، توان‌فرسا، شاق، صبرسوز، طاقت‌زدا، طاقت‌شکن، کمرشکن، غیر قابل تحمل، تحمل‌ناکردنی.

طاقچه بالا گذاشتن: تکبر ورزیدن، افاده داشتن، افاده‌کردن، متکبربودن، مغرور‌شدن.

طاقچه: پرواره، رف، طاق.

طاق: اسم ۱. درگاه، سقف؛ ۲. رف، طاقچه؛ ۳. رواق؛ ۴. آسمان، فلک، سپهر؛ ۵. ایوان؛ ۶. انحنا، خمیدگی، قوس، وتر؛ ۷. تاق، تک، تنها، فرد، یگانه، یکتا ≠ جفت؛ ۸. ردا، طیلسان؛ ۹. تا، لنگه؛ ۱۰. تاک، رز، مو؛ ۱۱. زیتون؛ ۱۲. تا، دست، طاقه.

طاقدیس: ۱. طاق‌مانند، طاقی‌شکل؛ ۲. ایوان؛ ۳. چین‌خوردگی (زمین).

طاق‌شدن: ۱. تنها‌شدن، تک‌شدن؛ ۲. جدا‌شدن؛ ۳. مهجور گشتن؛ ۴. یگانه‌شدن، بی‌همتا گشتن.

طاق‌نما: ۱. ایوان؛ ۲. نمای‌طاقی، نمای طاقدار.

طاق‌وجفت: گوناگون، گونه‌گون، جورواجور.

طاق‌وطرم: ۱. کروفر، طمطراق، فروشکوه، طاق‌وطرنب، شکوه‌وجلال، طاق وطارم؛ ۲. خودنمایی، تظاهر.

طاقه: ۱. تا؛ ۲. تار، لا؛ ۳. توپ؛ ۴. دست.

طالب: اسم ۱. جوینده ≠ مطلوب؛ ۲. خواهنده، خواهان، خواستار، مایل؛ ۳. محصل، تلمیذ، طلبه ≠ استاد؛ ۴. سالک ≠ پیر، مرید، مرشد.

طالب‌شدن: مایل گشتن، خواستار‌شدن، خواهان گشتن، طلب‌کردن.

طالح: ۱. بدکار، تبهکار، فاسد، مخبط، بدعمل، بدکردار؛ ۲. ولگرد، بی‌سامان ≠ صالح.

طالع: صفت ۱. اختر، اقبال، بخت، دولت، شانس، فال، هور ≠ ادبار؛ ۲. نصیب، قسمت، سرنوشت؛ ۳. برآینده، ≠ افول‌کننده، آفل، طلوع‌کننده، شارق.

طالع‌بین: رمال، غیب‌گو، فال‌بین، فالگیر.

طالع‌بینی: رمالی، غیب‌گویی، فال‌بینی، فالگیری.

طالع‌شدن: طلوع‌کردن، دمیدن، برآمدن، ≠ غروب‌کردن، افول‌کردن.

طالع‌مند: نیک‌بخت، خوش‌اقبال، خوش‌شانس، بخت‌یار، نیک‌اختر، خوش‌بخت، پیشانی‌سفید، طالع‌ور، ≠ بی‌طالع، بدبخت، بداقبال.

طامات: ۱. شطح، کفرگویی، کفریات؛ ۲. پریشان‌گویی، سخنان ادعاآمیز؛ ۳. گزافه، اراجیف، گفتار بیهوده؛ ۴. حادثه عظیم؛ ۵. بلایا، سوانح.

طامح: ۱. سرکش، نافرمان؛ ۲. چشم‌چران.

طامع: ۱. امیدوار، چشم‌به‌راه؛ ۲. آزمند، حریص، طمعکار، طمع ورز ≠ قانع، خشنود، قناعت‌پیشه.

طامه: ۱. امر عظیم، حادثه عظیم، بلای عظیم، حادثه بزرگ؛ ۲. رستاخیز، روزقیامت، محشر؛ ۳. داهیه، مصیبت، بلای سخت.

طاووس‌وار: قید ۱. طاووس‌وش، طاووس‌فش، طاووس‌رفتار؛ ۲. خرامان، نازخرام؛ ۳. متکبرانه؛ ۴. جلوه‌گرانه.

طاووسی: ۱. مربوط به طاووس؛ ۲. به رنگ طاووس، سبز براق مایل به بنفش، مطوس.

طاهر: ۱. پاک، پاکیزه، تمیز، طیب، منقح، مهذب، نظیف؛ ۲. پاکدامن ≠ پلشت، پلید، ناپاک، نجس؛ ۳. بی‌گناه، معصوم.

طاهر‌شدن: ۱. پاک‌شدن، پاکیزه‌شدن، تمیز‌شدن، نظیف‌شدن ≠ نجس‌شدن، کثیف‌شدن، ناپاک‌شدن؛ ۲. طیب‌شدن؛ ۳. بری از گناه‌شدن.

طاهر‌کردن: آب کشیدن، پاک‌کردن، تطهیر‌کردن ≠ نجس‌کردن.

طاهره: پاکدامن، عفیفه، محصنه، مطهره.

طایر، طائر: ۱. پرنده، طیر، مرغ؛ ۲. پروازکننده؛ ۳. تایر، چرخ وسائط نقلیه ≠ تیوپ، تویی.

طایف، طائف: اسم ۱. طواف‌کننده، طواف‌گر؛ ۲. شبگرد، عسس، میرشب.

طایفگی: قبیله‌ای، فامیلی.

طایفه: آل، اعقاب، امت، ایل، تیره، جماعت، جنس، خاندان، خانواده، دسته، دودمان، سلسله، عشیره، قبیله، قوم، گروه، ملت.

طایفه‌دار: ۱. فامیل‌دار، خانواده‌دار؛ ۲. فامیل‌دوست، خانواده‌دوست.

طایل: صفت ۱. فراخی، وسعت، فزونی؛ ۲. توانایی، قدرت؛ ۳. تحول، دارایی، توانگری، غنا؛ ۴. سود، فایده، نفع، منفعت، بهره؛ ۵. وسیع، گسترده؛ ۶. بسیار، زیاد، وافر، فراوان.

طبابت: ۱. پزشکی، طب، درمانگری؛ ۲. علم پزشکی، علم طب.

طبابت‌کردن: پزشک‌بودن، درمانگری‌کردن.

طباخ: آشپز، خوالیگر، خورشگر، سفره‌چی، پزنده.

طباخی: آشپزی، خوراک‌پزی، خوالگیری، خورشگری.

طباخی‌کردن: آشپزی‌کردن، خوراک پختن، غذا پختن، طبخ‌کردن.

طباع: سرشت‌ها، طبع‌ها، سجایا.

طباعی: ذاتی، فطری ≠ عارضی، اکتسابی.

طبال: دهل‌زن، طبل‌زن، طبل‌نواز.

طبایع: ۱. طبیعت‌ها، سرشت‌ها، نهادها؛ ۲. سجایا، خوی‌ها؛ ۳. مزاج‌ها، طبع‌ها؛ ۴. طبع، قریحه؛ ۵. چهار عنصر.

طب: ۱. پزشکی، طبابت؛ ۲. علم‌الابدان، حرفه پزشکی؛ ۳. درمان، معالجه؛ ۴. درمان‌شناسی؛ ۵. درمان‌کردن، معالجه‌کردن، درمانگری‌کردن، شفا‌دادن.

طبخ: ۱. پختن، پخته‌کردن؛ ۲. پخت، پز، آشپزی.

طبخ‌دادن: ۱. حرارت‌دادن، گرم‌کردن؛ ۲. پختن.

طبخ‌کردن: ۱. پختن، پخت‌کردن؛ ۲. آشپزی‌کردن، غذا پختن.

طبرخون: بیدسرخ، عناب.

طبرزد: صفت ۱. نبات سرخ؛ ۲. قند سوخته؛ ۳. نوعی خرما؛ ۴. بسیار شیرین، شهدآمیز.

طبر: شمشاد.

طبری: ۱. مازندرانی؛ ۲. منسوب‌به طبرستان.

طبع‌آزمایی: آزمایش، آزمون (قریحه شاعری)، ذوق‌آزمایی.

طبعطبع‌پرست: هوی‌پرست، نفس‌پرست، هوس‌باز، هوس‌ران.

طبع‌پرستی: هوی‌پرستی، نفس‌پرستی، تبعیت از نفس، هوس‌رانی.

طبع: ۱. چاپ، نشر؛ ۲. خو، سرشت، شیمه، منش، نهاد؛ ۳. ذوق، قریحه، شاعری؛ ۴. تمایل، گرایش، رغبت، میل؛ ۵. قریحه، استعداد؛ ۶. طبیعت، مزاج؛ ۷. ذائقه؛ ۸. رغبت، میل؛ ۹. هریک از چهار عنصر اصلی؛ ۱۰. هریک از چهارخلط اصلی، اخلاط چهارگانه؛ ۱۱. سلیقه، پسند،.

طبع‌کردن: چاپ‌کردن، به‌چاپ رساندن، چاپ زدن.

طبع‌نواز: دل‌خواه، خوش‌آیند، دل‌پذیر، مطبوع.

طبقات: ۱. اشکوبه‌ها، طبقه‌ها، مرتبه‌ها؛ ۲. درجه‌ها، پایه‌ها، مراتب؛ ۳. گروه‌ها، جماعات؛ ۴. ترجمان احوال (دانشمندان).

طبق: حرف برابر، حسب، مطابق، موافق، موجب، وفق.

طبق‌بند: بندزن، چینی‌بندزن.

طبق زدن: هم‌جنس بازی‌کردن، سحق، مساحقه‌کردن (زنان).

طبق‌زن: هم‌جنس باز (زن)، سحاقه، سعتری.

طبق: ۱. سینی، سینی گرد بزرگ؛ ۲. برگ، ورق؛ ۳. تا، لنگه، لنگه در؛ ۴. گروه، فوج، جماعت؛ ۵. اندام تناسلی زن.

طبقه: ۱. اشکوبه، اشکوب، خن؛ ۲. رده، زمره، صف، کلاس، گونه؛ ۳. رسته، سنخ، صنف، فرقه، گروه؛ ۴. پوسته، چینه، قشر، لایه؛ ۵. مرتبت، مرتبه، پایه، درجه؛ ۶. دستگاه(موسیقی).

طبقه‌بندی: ۱. دسته‌بندی، رده‌بندی، کلاسمان، کلاسه، گروه‌بندی؛ ۲. طبقه‌سازی.

طبقه‌بندی‌کردن: دسته‌بندی‌کردن، رده‌بندی‌کردن، کلاسه‌کردن، گرده‌بندی‌کردن.

طبل‌خوار: پرخور، شکم‌باره، شکم‌خواره، شکمو، مفت‌خور.

طبل: دمامه، دهل، کوس، نقاره.

طبل زدن: طبل نواختن، دهل‌زدن، کوس زدن، نقاره زدن، طبل فروکوفتن، طبل‌کوبیدن.

طبلک: طبل کوچک، تنبک، دمبک.

طبله: ۱. بویدان، جونه؛ ۲. حقه، درج، صندوقچه؛ ۳. طبق؛ ۴. طبل، طبلک؛ ۵. شکم‌بارگی، برآمدگی؛ ۷. اندود ورآمده، اندودجداشده از دیوار یا سقف.

طبیب: ۱. پزشک، حکیم، دکتر؛ ۲. درمانگر؛ ۳. طبیعت‌شناس ≠ بیمار.

طبی: ۱. بهداشتی؛ ۲. مربوط به‌طب.

طبیخ: مطبوخ ≠ حاضری.

طبیعت: ۱. آفرینش، اصل، حالت، خاصه، خلق، خلقت، خمیره، خوی، ذات، سرشت، طبع، عادت، غریزه، فطرت، مزاج، منش، نهاد؛ ۲. جهان، عالم، دنیا؛ ۳. روزگار، دهر.

طبیعتطبیعت‌گرا: صفت ناتورالیست.

طبیعت‌گرایانه: ناتورالیستی.

طبیعت‌گرایی: ناتورالیسم.

طبیعیات: ۱. علوم طبیعی؛ ۲. فطری، غریزی.

طبیعی: اسم ۱. اصلی، جبلی، ذاتی، فطری، نهادین؛ ۲. اصیل، بکر، دست‌نخورده؛ ۳. آفریده، مخلوق ≠ مصنوعی، ساختگی؛ ۴. مربوط به طبیعت؛ ۵. معمولی، عادی؛ ۶. طبیعی‌دان.

طپانچه: ۱. اسلحه کمری، پارابلوم، تپانچه، پیستوله، هفت‌تیر؛ ۲. سیلی، لطمه؛ ۳. سیلی زدن؛ ۴. لطمه زدن.

طحال: اسپرز، سپرز.

طراح: ۱. طرح‌ریز؛ ۲. مدل‌ساز؛ ۳. نقشه‌کش؛ ۴. نگارگر، نقاش؛ ۵. طرح‌کننده، سئوال‌ساز؛ ۶. برنامه‌ریز.

طراحی: ۱. طرح‌ریزی، مدل‌سازی، نقشه‌کشی، نگارگری؛ ۲. برنامه‌ریزی.

طراحی‌کردن: نقشه‌کشیدن، طرح‌ریزی‌کردن، طرح ریختن.

طراد: ۱. نیزه کوتاه؛ ۲. حمله، هجوم، یورش، تک.

طراده: ۱. زورق، قایق؛ ۲. کشتی‌تندرو؛ ۳. رایت، درفش، پرچم، علم.

طرار: صفت ۱. جیب‌بر، دزد، راهزن، سارق، تردست، شبرو، عیار، غارتگر، گردنه‌بند؛ ۲. دلربا، زیبا؛ ۳. زیرک، مکار.

طراری: راه‌زنی، سرقت، شب‌روی، عیاری.

طراری‌کردن: ۱. حقه‌بازی‌کردن، حیله‌گری‌کردن، مکاری‌کردن؛ ۲. گربزی‌کردن، فریب‌کاری‌کردن، زیرکی‌کردن.

طراز: ۱. پیرامون، حاشیه، سجاف، عطف، فراویز، یراق؛ ۲. راه، روش، طرز، قاعده، قانون، نمط؛ ۳. کارگاه دیبابافی؛ ۴. زینت، نقش‌ونگار؛ ۵. ردیف، طبقه، مرتبه؛ ۶. گونه، نوع، قسم؛ ۷. تنظیم، تراز؛ ۸. تار، رشته.

طراز: صفت ۱. تراز؛ ۲. مسطح، میزان، هم‌سطح؛ ۳. ردیف، مرتبه؛ ۴. حد، اندازه؛ ۵. حاشیه، یراق.

طرازی: موزون، کشیده، بلند.

طراوت: تازگی، تری، جدت، خرمی، شادابی، غضاضت، نداوت، نزهت ≠ پژمردگی.

طرایف، طرائف: ۱. طرفه، نوادر، شگفتی‌ها؛ ۲. تازه‌ها، بدایع.

طرب‌انگیز: شادی‌افزا، شادی‌زا، طرب‌آور، طربناک، مسرت‌انگیز، مسرت‌زا، نشاط‌آور، نشاط‌انگیز، طرب‌خیز ≠ غم‌انگیز.

طرب‌خانه: طرب‌سرا، عشرتکده، عشرت‌خانه، طرب‌آباد.

طرب: خوشی، رامش، سرور، شادمانی، شادی، عشرت، عیش، نشاط ≠ اندوه، غم.

طرب‌سرا: طربستان، عشرتکده، طرب‌خانه، عشرتگاه، طرب‌آشیان، طرب‌آباد، طربگاه.

طربناک: پرنشاط، سرورانگیز، شادمان، سروربخش، طرب‌انگیز، مسرت‌بار، مسرت‌بخش، بانشاط، نشاطآور، نشاطانگیز ≠ غمناک.

طربناک‌شدن: ۱. بانشاط‌شدن، شادمان گشتن، خوش‌حال‌شدن؛ ۲. شادی‌آفرین‌شدن، نشاطافزا‌شدن.

طرح: ۱. الگو، مدل؛ ۲. انگار، نگاره؛ ۳. گرده؛ ۴. نقاشی، نقش، نقشه؛ ۵. نمودار؛ ۶. شکل، تصویر؛ ۷. زمینه، قالب؛ ۸. پروژه؛ ۹. پیشنهاد؛ ۱۰. برنامه؛ ۱۱. کشیدن، نقاشی‌کردن؛ ۱۲. مطرح‌کردن، ارائه‌کردن، ارائه‌دادن.

طرح انداختن: ایجاد‌کردن، به‌وجود‌آوردن، خلق‌کردن،‌ساختن، ترتیب‌دادن، سامان‌دادن.

طرح‌دادن: برنامه‌دادن، پیشنهاد‌دادن، پروژه نوشتن.

طرح ریختن: نقشه کشیدن، برنامه‌ریزی‌کردن، برنامه نوشتن.

طرح‌ریز: پی‌ریز، طراح، گرده‌ریز، نقشه‌ریز.

طرح‌ریزی: پی‌ریزی، طراحی، نقشه‌ریزی.

طرح‌شدن: ۱. مطرح‌شدن، بیان‌شدن، بررسی‌شدن؛ ۲. آماده‌شدن، فراهم‌شدن.

طرح‌کردن: ۱. پیشنهاد‌کردن، مطرح‌کردن؛ ۲. بیان‌کردن، به میان‌کشیدن؛ ۳. فراهم‌کردن، آماده‌کردن؛ ۴. ترتیب‌دادن، نقشه کشیدن، برنامه‌ریزی‌کردن؛ ۵. دورانداختن، برانداختن.

طرد: ۱. اخراج، تبعید، نفی بلد؛ ۲. رد، نفی؛ ۳. وازده؛ ۴. دک‌کردن، دور‌کردن، راندن، تاراندن.

طرد‌شدن: ۱. مطرودگشتن، رانده‌شدن؛ ۲. تبعید‌شدن، نفی بلد‌شدن؛ ۳. حذف‌شدن، کنارگذاشته‌شدن.

طرد‌کردن: ۱. مطرود‌کردن، دور‌کردن، ازخودراندن؛ ۲. تبعید‌کردن، نفی‌بلد‌کردن؛ ۳. کنارگذاشتن.

طرز: ۱. راه، روش، سان، شیوه، طریق، طریقه، طرد، منوال، نمط، نهج؛ ۲. شکل، وضع، هیات؛ ۳. گونه، نوع؛ ۴. قاعده، قانون، آیین؛ ۵. اسلوب، سبک، سیاق.

طرف بربستن: سود بردن، نفع‌یافتن، نتیجه‌گرفتن، بهره بردن، طرف بستن، استفاده‌کردن.

طرف بستن: ۱. بهره بردن، سود بردن، برخوردار‌شدن، بهره‌ور‌شدن، بهره‌مندشدن، طرف بربستن، طرف‌یافتن؛ ۲. متنعم‌شدن، به نوا رسیدن.

طرف: ۱. جانب، جهت، حاشیه، سمت، سو، صوب، عرض، قبل، کران، کرانه، کنار، ناحیه؛ ۲. حریف، معارض؛ ۳. فلانی؛ ۴. مخاطب؛ ۵. حدود، حوالی؛ ۶. گاه، وقت، هنگام؛ ۷. مورد، محل؛ ۸. منطقه، شهر؛ ۹. سرحد، مرز؛ ۱۰. رو، سطح، ور.

طرف: ۱. چشم؛ ۲. گوشه‌چشم؛ ۳. مژه؛ ۴. نیم‌نگاه؛ ۵. انتها، کناره، پایان، منتها؛ ۶. بهره، سود، نفع، نتیجه؛ ۷. گوشه چشم؛ ۸. لحظه، آن، لمحه؛ ۹. جانب، سو، جهت.

طرف‌دار، طرفدار: صفت پیرو، تابع، حامی، طرف‌گیر، دوستدار، شاعی، هواخواه، هوادار، یار ≠ مخالف.

طرف‌داری، طرفداری: پشتیبانی، جانب‌داری، حمایت، طرف‌گیری، هواخواهی، هواداری ≠ مخالفت.

طرف: ۱. کرانه، کناره؛ ۲. جانب، سو، سمت، طرف؛ ۳. اقلیم، ناحیه، منطقه.

طرفگی: ۱. شگفت‌آفرینی؛ ۲. بداعت، تازگی.

طرفه: ۱. بدیع، بکر، تازه، نو؛ ۲. شاذ، شگفت، عجیب، کم‌نظیر، کمیاب، نادر؛ ۳. شوخ، ظریف؛ ۴. بازیگر، چشم‌بند، مشعبد؛ ۵. حقه‌باز، نیرنگ‌یاز؛ ۶. نیک، نیکو؛ ۷. زیبا، دلنشین، خوش‌آیند؛ ۸. نکته ظریف، لطیفه، سخن‌نغز.

طرفه‌العین: لمحه، لحظه، یک چشم به هم زدن، آن.

طرفیت: ۱. مواجه‌شدن، مقابل‌گردیدن؛ ۲. رویارویی؛ ۳. دشمنی، عداوت؛ ۴. کشمکش.

طرفین: دوطرف، دوجانب، دوسوی ≠ وسطین.

طرق: ۱. راهها، جاده‌ها؛ ۲. شیوه‌ها، روش‌ها، طریق‌ها، متدها، نحوه‌ها.

طرقه: توکا، چکاوک، جل.

طرلان: شاه‌باز، شهباز.

طره: ۱. تاب، زلف، کاکل، گیسو، گیس؛ ۲. کرانه، حاشیه، کناره، گوشه؛ ۳. کنگره؛ ۴. باران‌گیر؛ ۵. جبهه، ناصیه؛ ۶. تازیانه؛ ۷. تارهای حاشیه دستار و جامه.

طری: ۱. تازه، جدید، نو؛ ۲. باطراوت، تروتازه.

طریف: نو، تازه، غریب، نادر، شگفت.

طریفه: ۱. تازه، نو، بدیع؛ ۲. نادر، شگفت، غریب؛ ۳. نغز، نیکو، شیرین (کلام، سخن).

طریقت: ۱. راه، روش، سلک، شرع؛ ۲. عرفان، تصوف؛ ۳. آیین، شریعت، کیش، مرام، مذهب، مسلک، نحله ≠ حقیقت؛ ۴. فرقه، طریقه (متصوفه)؛ ۵. سلوک؛ ۶. تزکیه‌باطن ≠ شریعت.

طریقت‌شناس: اسم عارف، سالک، متاله.

طریق: ۱. جاده، راه، سبیل، سلک، صراط، گذرگاه، ممر، معبر؛ ۲. روش، طور، گونه، متد، منوال، نحو، وجه؛ ۳. مذهب، مسلک، نحله؛ ۴. پیشه، حرفه، کار؛ ۵. عادت، خو؛ ۶. راه، نغمه، سرود؛ ۷. سبک، طرز؛ ۸. قاعده، قانون، هنجار.

طریقه: ۱. اسلوب، راه، روال، روش، روند، سیاق، شق، شیوه، طرز، طریق، طور، نمط، وجه، وسیله، وضع؛ ۲. رسم، قاعده، قانون؛ ۳. آیین، سنت، کیش، مذهب، مسلک؛ ۴. خو، رفتار، سیرت، عادت.

طعام: خوراکی، خوراک، خوردنی، خورش، شیلان، غذا، قوت، مائده، نان ≠ آب، نوشیدنی، شراب.

طعام‌دادن: غذا‌دادن، خوراک‌دادن، تغذیه‌کردن، اطعام‌کردن.

طعم: ۱. چاشنی، مزه؛ ۲. چشایی، چشش؛ ۳. ذائقه، مذاق،.

طعمه‌خوار: صفت ۱. غذاخور؛ ۲. جیره‌خوار ۱. ≠ جیره‌ده؛ ۲. روزی‌رسان، رزق‌ده، رزاق.

طعمه: ۱. خوراک، غذا، نواله، خوردنی، رزق، روزی؛ ۲. صید؛ ۳. خوراک‌جانور.

طعمه‌دادن: طعام‌دادن، خوراک‌دادن، غذا‌دادن.

طعن‌آمیز: سرزنش‌آلود، سرزنش‌بار، شماتت‌آمیز، شماتت‌بار، طعنه‌آمیز، طعن‌آلود، ملامت‌آمیز، ملامت‌بار ≠ ستایش‌آمیز.

طعن: ۱. زخم‌زبان، سرزنش، طعنه، عیب‌جویی، کنایه، گوشه، ملامت؛ ۲. عیب گفتن، سرزنش‌کردن، کنایه زدن؛ ۳. نیزه زدن؛ ۴. نیزه‌زنی.

طعن‌کردن: سرزنش‌کردن، عیب‌کردن، شماتت‌کردن، بد گفتن، ملامت‌کردن ≠ ستایش‌کردن، ستودن.

طعنه‌آمیز: سرزنش‌آمیز، طعن‌آمیز، ملامت‌آلود، ملامت‌آمیز، ملامت‌بار، نیش‌آلود.

طعنه: ۱. بدگویی، سرزنش، شماتت، طعن، لوم، ملامت، نیش و کنایه؛ ۲. سرزنش‌کردن؛ ۳. نیزه‌زنی، ضربت‌نیزه.

طعنه زدن: ملامت‌کردن، سرزنش‌کردن، کنایه زدن، زخم زبان زدن، نیش‌وکنایه زدن، شماتت‌کردن ≠ تحسین‌کردن، ستایش‌کردن.

طعنه‌زنان: سرزنش‌کنان، ملامت‌کنان، نیش‌وکنایه‌زنان.

طعنه‌زن: ملامتگر، سرزنشگر، سرزنش کننده ≠ ستایشگر، ستانیده، مداح.

طغرا: ۱. فرمان، منشور، حکم؛ ۲. نشان صدوراحکام و فرامین؛ ۳. خطی تزیینی؛ ۴. نشان، علامت، مهر؛ ۵. واحد (سند، نامه).

طغرایی: طغرانویس، طغراکش.

طغیان: ۱. تمرد، خودسری، سرکشی، سرپیچی، عصیان، طغیانگری، گردنکشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری ≠ انقیاد، فرمانبرداری؛ ۲. انقلاب، بلوا، شورش؛ ۳. نافرمانی‌کردن، از حد خود تجاوز‌کردن.

طغیان‌کردن: ۱. سرکشی‌کردن، عصیان ورزیدن، گردن‌کشی‌کردن، نافرمانی‌کردن، یاغی‌شدن، طاغی‌شدن، شورش‌کردن؛ ۲. بالا آمدن (سطح آب رودخانه)، سرریز‌کردن.

طغیانگر: بلواچی، شورشی، عصیانگر، طاغی، عاصی، گردن‌کش، متمرد، یاغی ≠ رام، مطیع.

طفره‌آمیز: مسامحه‌آمیز، تعلل‌گونه.

طفره: ۱. اهمال، تاخیر، تعلل، سستی، گریز، مسامحه؛ ۲. برجستن، پریدن، جستن؛ ۳. پرش، جست.

طفره داشتن: اهمال ورزیدن، تعلل‌کردن، مسامحه‌کردن، سستی‌کردن، پابه‌پا‌کردن، کوتاهی‌کردن، خودداری‌کردن، بهانه‌آوردن.

طفره رفتن: طفره زدن، تعلل‌کردن، سردواندن، اهمال‌کاری‌کردن، در رفتن، سستی‌کردن ≠ اقدام‌کردن، عمل‌کردن، دست‌یازیدن.

طفلانه: قید بچگانه، کودکانه.

طفل: اسم بچه، خردسال، غلام، کودک، نوزاد، نوباوه، نوجوان ≠ بالغ، بزرگسال.

طفولیت: بچگی، صباوت، طفلی، کودکی، نوباوگی، نوجوانی، خردسالی ≠ کهولت، کلان‌سالی.

طفیل: صفت ۱. همراه؛ ۲. انگل؛ ۳. وابسته؛ ۴. مهمان ناخوانده.

طفیلی: اسم ۱. انگل، میکرب، پارازیت؛ ۲. طفیل، مهمان‌ناخوانده؛ ۳. سربار، مفت‌خور؛ ۴. وابسته.

طلاب: ۱. طلبه‌ها؛ ۲. طالبان، خواهندگان، خواستاران.

طلا: ۱. ذهب، زخرف، زر، عسجد ≠ سیم، فضه، نقره؛ ۲. شی کم‌یاب، شخص‌بسیارارزشمند؛ ۳. شراب، می پخته.

طلاساز: ۱. زرگر؛ ۲. کیمیاگر.

طلاق: ۱. بیزاری، جدایی، متارکه؛ ۲. رهایی ≠ ازدواج، نکاح، وصلت.

طلاقت: ۱. روانی، زبان‌آوری، فصاحت، گشاده‌زبانی؛ ۲. گشاده‌رویی، بشاشت، خوش‌رویی.

طلاق‌دادن: متارکه‌کردن، طلاق گفتن ≠ ازدواج‌کردن.

طلاق گرفتن: ۱. جدا‌شدن، مطلقه‌شدن ≠ ۱. طلاق‌دادن؛ ۲. ازدواج‌کردن؛ ۲. فسخ عقد‌کردن (از سوی زن) ≠ عقد بستن، عقد‌کردن.

طلاق گفتن: ۱. طلاق‌دادن، متارکه‌کردن؛ ۲. ترک‌کردن، رها‌کردن، پشت پازدن.

طلاکار: زرکوب، زراندود.

طلاکاری: تذهیب، زراندودی، زرکاری ≠ نقره‌کاری.

طلاکوب: زرکوب.

طلاکوبی: زرکوبی، طلاکاری ≠ نقره‌کاری.

طلال: ۱. بارانهای ریز، نم‌بارش؛ ۲. خرابه، ویرانه.

طلایع: طلیعه‌ها، پیش‌روان، لشکر، طلایه‌داران، پیش‌قراولان، پیش‌تازان، جلوداران، مقدمه لشکر.

طلایه: پیش‌قراول، جلودار، طلیعه، مقدمت‌الجیش.

طلایه‌دار: ۱. پرچم‌دار؛ ۲. پیش‌آهنگ، پیش‌رو، پیش‌تاز، پیش‌قراول، جلودار، طلایه‌بان.

طلایی: ۱. زری، زرین، زرین‌فام، زرینه، زریون ≠ سیمین؛ ۲. به رنگ طلا؛ ۳. پررونق، باشکوه؛ ۴. بسیاردلنشین.

طل: باران ریز، بشک، جلید، ژاله، شبنم.

طلب: ۱. جست‌وجو؛ ۲. التماس، خواست، تقاضا، خواستاری، خواهش، مطالبه؛ ۳. جستن، خواستن؛ ۴. بستانکاری ≠ بده، بده‌کاری، دین، قرض.

طلب داشتن: ۱. بستانکاربودن ≠ بدهکار‌بودن؛ ۲. توقع بی‌مورد داشتن.

طلب‌کار، طلبکار: اسم بستانکار، داین، وامخواه طلب‌خواه ≠ بدهکار، مدیون.

طلب‌کاری، طلبکاری: بستانکاری، وام‌خواهی، طلب‌خواهی، خواستاری‌طلب ≠ بده‌کاری.

طلب‌کردن: ۱. خواستن، درخواست‌کردن، خواستار‌شدن، طلبیدن، مطالبه‌کردن، جست‌وجو‌کردن؛ ۲. جستن، جست‌وجو‌کردن؛ ۳. احضار‌کردن، فرا خواندن؛ ۴. مطالبه‌کردن؛ ۵. ابتغاء.

طلبه: ۱. تلمیذ، دانش‌آموز، دانشجو، محصل (علوم دینی) ≠ استاد؛ ۲. دین‌پژوه، مذهب‌پژوه.

طلبیدن: ۱. احضار‌کردن، خواندن؛ ۲. تقاضا‌کردن، فرا خواندن؛ ۳. دعوت‌کردن، فراخوانی‌کردن ≠ راندن، طرد‌کردن؛ ۴. خواستن، طلب‌کردن؛ ۵. جستن، جست‌وجو‌کردن؛ ۶. اقتضا‌کردن، لازم داشتن.

طلبیده: اسم ۱. دعوت‌شده، مدعو، میهمان؛ ۲. فراخوانده، احضارشده، احضاری؛ ۳. خواسته.

طلح: ۱. خار، مغیلان، درخت صمغ‌عربی؛ ۲. موز.

طلسم: صفت افسون، تعویذ، جادو، سحر، نیرنگ؛ ۲. جادوشده، سحرشده، افسون‌شده.

طلسم شکستن: ۱. طلسم‌شکنی‌کردن، طلسم‌زدایی‌کردن، باطل‌السحر‌کردن، جادوزدایی‌کردن؛ ۲. مانع‌زدایی‌کردن، طلسم‌گشایی‌کردن، رفع موانع‌کردن.

طلسم‌کردن: ۱. جادو‌کردن، افسون‌کردن ≠ طلسم شکستن، طلسم‌گشودن؛ ۲. بستن.

طلسم‌گشا: طلسم‌شکن، طلسم‌زدا ≠ طلسم‌بند.

طلسم‌گشایی: طلسم‌شکنی، طلسم‌زدایی ≠ طلسم‌بندی.

طلعت: ۱. چهره، رخسار، رو، وجه؛ ۲. رویت، دیدار؛ ۳. برآمدن، دمیدن، طلوع‌کردن؛ ۳. طلوع؛ ۴. دیدن، رویت‌کردن.

طلق: ۱. حلال، روا، ≠ ناروا؛ ۲. خاص، ویژه؛ ۳. خالص، بی‌آمیغ؛ ۳. مسلم، منحصر به‌فرد.

طلق: ۱. زرورق؛ ۲. درد، دردزایمان؛ ۳. جدایی.

طلل: ۱. خرابه، ویرانه؛ ۲. کالبد، هیکل (هرچیز).

طلوع: ۱. e برآمدن، دمیدن، ≠ غروب‌کردن؛ ۲. طلعت؛ ۳. پیدایش، پیدایی؛ ۴. ظهور ≠ غروب، زوال، افول.

طلوع‌کردن: ۱. برآمدن، سربر زدن، سر زدن، دمیدن، بردمیدن (خورشید وستارگان).

طلی: ۱. طلا، زر، عسجد؛ ۲. ضماد، مرهم.

طلیعه: ۱. پدیدار گشتن، ظاهر‌شدن؛ ۲. پیشرو، پیش‌قراول، طلایه، مقدمه سپاه؛ ۳. آغاز، مقدمه؛ ۴. سپیده؛ ۵. اول آفتاب.

طلیعه‌گر: آغازگر.

طلیق: ۱. آزاد، رها، غیرمقید، ازقیدرسته؛ ۲. گشاده‌رو، خنده‌رو، بشاش؛ ۳. گشاده‌زبان؛ ۴. فصیح، روان.

طماع: ۱. آزمند، پرحرص، حریص، طمع‌ورز، پرطمع، آزور، دندان‌گرد، طمع‌کار ≠ قانع؛ ۲. افزون‌خواه، زیادخواه، افزون‌طلب.

طماعی: آزپیشگی، آزمندی، آزوری، طمع ≠ قناعت.

طمانینه: ۱. مکث، آهستگی، کندی؛ ۲. تانی، سکون، سکینه، قرار، آرامش؛ ۳. وقار، متانت.

طمث: ۱. جماع، هم‌بستری، رابطه‌جنسی؛ ۲. حیض، رگل، عادت، قاعدگی؛ ۳. سودن، لمس‌کردن.

طمس: ۱. نابود، هلاک؛ ۲. محو‌کردن؛ ۳. ناپدید‌شدن؛ ۴. ناپدید‌کردن، ناپیدا‌کردن؛ ۵. هلاک‌کردن، نابود‌کردن؛ ۶. دوری‌گزیدن.

طمطراق: ۱. جلال، شکوه، شوکت؛ ۲. تجمل؛ ۳. دبدبه، طنطنه، کوکبه؛ ۴. تکبر، خودنمایی؛ ۵. کروفر؛ ۶. سروصدا، هیاهو.

طمع: ۱. آز، افزون‌طلبی، زیاده‌خواهی، حرص، شره، ولع؛ ۲. ناکسی؛ ۳. امید، چشم‌داشت، انتظار، توقع، بیوس.

طمع بریدن: قطع‌امید‌کردن، ناامید‌شدن، طمع برگرفتن، ترک آز‌کردن، طمع برداشتن ≠ طمع بستن.

طمع بستن: ۱. امید داشتن، امیدوار‌بودن؛ ۲. توقع داشتن، چشم داشتن، بیوسیدن.

طمع‌خام: خوش‌خیال.

طمع خامی: خوش‌خیالی.

طمع داشتن: امید داشتن، توقع داشتن، چشم داشتن، چشم‌داشت داشتن، امیدوار‌بودن ≠ طمع بریدن.

طمع‌کار، طمعکار: آزپیشه، آزمند، حریص، طماع طمع‌ورز ≠ قانع.

طمع‌کاری، طمعکاری: آزپیشگی، آزمندی، حرص، طمع‌ورزی، ولع ≠ قناعت.

طمع‌کردن: ۱. آزمند‌شدن، آزور‌شدن، آزمندی‌کردن، آزور‌بودن، حرص‌ورزیدن، حریص‌شدن ≠ طمع بریدن، طمع‌بردن، طمع بستن؛ ۲. امید داشتن، انتظار داشتن، توقع داشتن، امید بستن.

طناب افکندن: طناب‌انداختن، کمند افکندن، کمند انداختن.

طناب‌بازی: بندبازی.

طناب: بند، حبل، خطام، رسن، رشته، ریسمان.

طناب‌خور: عمق، ژرفا.

طناز: ۱. دلفریب، عشوه‌ساز، افسونگر، دلربا، شیوه‌گر، عشوه‌گر، کرشمه‌گر، لوند؛ ۲. دل‌نشین، فریبنده؛ ۳. شوخ، پرناز؛ ۴. طنزگو.

طنازی: افسونگری، دلربایی، شیوه‌گری، عشوه‌گری، کرشمه، لوندی.

طنبور: تنبور، طنبوره، چغانه.

طنبوری: تنبورزن، تنبورنواز.

طنبی: ۱. تالار، ایوان؛ ۲. اطاق‌بزرگ، شاه‌نشین.

طنزآلود: تمسخرآمیز، طنزآمیز، طیبت‌آلود، فکاهی، هزل‌آلود ≠ جدی، تراژدی.

طنزآمیز: تمسخرآلود، تمسخرآمیز، خنده‌دار، طنزآلود، مضحک ≠ جدی، تراژدی.

طنز: ۱. استهزا، فکاهه، فکاهی، مسخره، هزل ≠ جد؛ ۲. ناز؛ ۳. طعنه، سرزنش؛ ۴. طعنه زدن، سرزنش‌کردن؛ ۵. افسوس‌کردن، مسخره‌کردن؛ ۶. ناز.

طنزکنان: طنازانه، نازکنان، کرشمه‌کنان، عشوه‌کنان.

طنزنویس: فکاهی‌نویس، طنزپرداز، فکاهه‌نویس.

طنطنه: ۱. تجمل، جاه‌وجلال، طمطراق، فروشکوه، کروفر، شوکت، جاه؛ ۲. آوازه، شهرت؛ ۳. صدای ساز، بانگ بربط، صدا، نوای رود.

طنین‌افتادن: ۱. صداپیچیدن، منعکس‌شدن؛ ۲. بازتاب‌یافتن.

طنین‌افکندن: طنین‌انداختن، منعکس‌شدن، انعکاس‌یافتن، طنین‌افکن‌شدن، پیچیدن (صدا).

طنین‌افکن: ۱. طنین‌انداز؛ ۲. پربازتاب.

طنین: ۱. انعکاس، بازتاب، پژواک، انعکاس صوت؛ ۲. آواز، آهنگ، صدا، نوا؛ ۳. زنگ؛ ۴. خوش‌آهنگی.

طنین‌دار: ۱. پرطنین؛ ۲. آهنگین، خوش‌آهنگ.

طواغی: اسم ۱. گردن‌کشان، طغیانگران؛ ۲. گستاخان؛ ۳. ستمگران، ظالمان.

طواف: ۱. تطوف، دورزنی، زیارت، طوف، گردش؛ ۲. گرد چیزی گشتن.

طواف‌دادن: گرداندن، چرخاندن (به دور حرم).

طواف: دست‌فروش، دوره‌گرد، کاسب دوره‌گرد ≠ مغازه‌دار.

طواف‌کردن: ۱. دور کعبه‌گشتن؛ ۲. زیارت‌کردن (بقاع متبرکه)؛ ۳. دورزن، چرخ زدن، دور گشتن.

طوافی: دوره‌گردی، دست‌فروشی.

طوایف: طایفه‌ها، اقوام، تیره‌ها.

طوبی: اسم ۱. بهشت، پردیس، جنت، فردوس، خلد، نعیم ≠ دوزخ؛ ۲. خیر، سعادت؛ ۳. پاک، پاکیزه؛ ۴. نیکو؛ ۵. خوشبو، معطر ≠ بدبو؛ ۶. خوشی؛ ۷. خوشا؛ ۸. پاک‌تر، پاکیزه‌تر.

طوبی‌نشین: صفت بهشتی، طوبی‌آشیان، بهشتی‌مکان، جنت‌مکان، خلدآشیان، فردوس‌مکان ≠ دوزخ نشین، دوزخی.

طور: کوه طور.

طور: ۱. گونه، شکل، جور، شق، طریق، قسم، نحو، نهج، وجه؛ ۲. رسم، روال؛ ۳. طریقه، شیوه، روش، متد، سبک؛ ۴. حالت، حال، چگونگی، کیفیت، هیئت.

طوسی: صفت ۱. منسوب به طوس، توسی؛ ۲. خاکستری؛ ۳. گوشه‌ای در دستگاه‌ماهور.

طوعاً: بارغبت، بامیل، رغبت‌آمیز ≠ کرهاً، متنکر.

طوع: ۱. اطاعت، پیروی، فرمانبری، فرمانبرداری؛ ۲. رغبت، میل ≠ کره.

طوفان: ۱. توفان، بادوبوران، تندباد، کولاک ≠ نسیم؛ ۲. غوغا، هیاهو، سروصدا؛ ۳. سیل، سیلاب؛ ۴. بلا، مصیبت؛ ۵. کار فوق‌العاده، شاهکار.

طوفان‌خیز: ۱. طوفان‌زا؛ ۲. بحرانی، وخیم.

طوفان‌دیده: ۱. طوفان‌زده، طوفان‌رسیده؛ ۲. باران‌دیده؛ ۳. سردوگرم‌چشیده، مجرب، باتجربه.

طوفان‌کردن: ۱. طوفان به‌پا‌کردن، غوغا‌کردن، قیامت‌کردن، شاهکار‌کردن؛ ۲. کاری خارق‌العاده انجام‌دادن.

طوفانی: ۱. بادخیز، طوفان‌زا، طوفان‌خیز؛ ۲. توفنده، متلاطم؛ ۳. موج‌خیز، پرموج، مواج ≠ آرام؛ ۴. آشوبناک، بحران‌زده، پرتلاطم، توفان‌زده؛ ۵. ناآرام، مشوش، منقلب، بحرانی ≠ آرام.

طوق: ۱. بند، پرگر، چنبر، قلاده، قید؛ ۲. گردن‌بند؛ ۳. خط دور گردن پرندگان؛ ۴. حلقه، لبه، رینگ چرخ؛ ۵. ترنج؛ ۶. سیاهی، کبودی (زیر پلک).

طوقی: ۱. صلصل، فاخته، قمری؛ ۲. طوقدار؛ ۳. گرد، دایره‌ای شکل.

طولانی: ۱. دراز، طویل؛ ۲. دیر؛ ۳. دیرینه، دیرین، مدید؛ ۴. دور، بعید، مسافت‌زیاد؛ ۵. بسیار، زیاد.

طول‌دادن: ۱. طولانی‌کردن؛ ۲. دیر‌کردن.

طول: ۱. درازا، درازی؛ ۲. ضلع‌بزرگ‌تر؛ ۳. دیرش، مدت، زمان ≠ پهنا، عرض؛ ۴. امتداد، مسافت، بعد.

طول کشیدن: ۱. طولانی‌شدن، به طول انجامیدن؛ ۲. ادامه‌یافتن، تداوم‌یافتن.

طول‌وتفصیل: آب‌وتاب، شرح‌وبسط، اطناب ≠ خلاصه، ایجاز.

طول‌وتفصیل‌دادن: شرح و بسط‌دادن، به درازا کشاندن، مفصل گفتن.

طول‌وعرض: ۱. وسعت، گستره، گستردگی؛ ۲. سراسر، سرتاسر؛ ۳. کل، همه.

طومار: دفتر، صحیفه، عریضه، کتاب، تومار، مکتوب، منشور، نامه، نوشته.

طویت: ۱. اندیشه، قصد، مافی‌الضمیر، نیت؛ ۲. باطن، درون، دل، ضمیر؛ ۳. راز، سر.

طویل: ۱. بلند، مرتفع؛ ۲. دراز، ممتد؛ ۳. طولانی، مدید؛ ۴. کشیده، درازمدت ≠ قصیر؛ ۵. مفصل؛ ۶. گسترده.

طویله: ۱. آخور، آغل، اسطبل، باره‌بند، پاگاه، ستورخانه، ستورگاه؛ ۲. رسن، رشته، سمط.

طهارت: ۱. پاکدامنی، پاکی؛ ۲. تطهیر، تیمم، طهر، غسل، وضو ≠ نجاست.

طهارت‌کردن: ۱. تطهیر‌کردن، طاهر‌کردن، طهارت‌گرفتن؛ ۲. وضو‌کردن، غسل‌کردن؛ ۳. پاک‌کردن، نجاست‌زدایی‌کردن.

طهارت گرفتن: ۱. وضو‌ساختن، غسل‌کردن؛ ۲. تطهیر‌کردن، طاهر‌کردن.

طهر: پاکی، پاکیزگی، طهارت ≠ نجسی، نجاست.

طهور: ۱. پاک‌کننده، طاهرکننده؛ ۲. پلیدی‌زدا؛ ۳. پاک، خالص.

طیاره: ۱. هواپیما؛ ۲. زخمه، مضراب؛ ۳. منجنیق؛ ۴. قایق تندرو، کشتی‌تندرو.

طیب: اسم ۱. پاک، طاهر، مطهر، مهذب ≠ پلید، ناپاک، نجس؛ ۲. تمیز، پاکیزه ≠ ناپاک؛ ۳. منقح؛ ۳. پاک‌شدن، پاکیزه‌شدن؛ ۳. حلال‌شدن؛ ۴. حلال، روا ≠ حرام، ناروا.

طیبت‌آمیز: خنده‌دار، مضحک ≠ جدی.

طیبت: اسم ۱. شوخ‌طبعی، مزاح؛ ۲. پاک، خالص.

طیب: اسم ۱. خوش‌بو، معطر، عطرآگین؛ ۲. شمیم، بوی‌خوش؛ ۳. خوشی، لذت؛ ۴. میل؛ ۵. پاک، پاکیزه؛ ۶. حلال، روا ≠ ناروا؛ ۷. خوبی، نکویی؛ ۸. پاکی، پاکیزگی.

طیبه: ۱. پاک، مطهر؛ ۲. عفیف، عفیفه، پاک‌دامن؛ ۳. خوش‌بو، معطر.

طی: ۱. خلال، ضمن؛ ۲. سپری‌کردن، پیمودن، گذراندن، گذشتن، درنوردیدن؛ ۳. قطع؛ ۴. نورد، شکن، چین؛ ۵. پیچیدن.

طیران: ۱. پرش، پرواز؛ ۲. پرواز‌کردن، پریدن.

طیر: پرنده، طایر، مرغ.

طیرگی: ۱. بدخلقی، تندخویی؛ ۲. خشم، غضب.

طیره: اسم ۱. خفت، سبکی؛ ۲. خشم، غضب، قهر؛ ۳. پریشان، شوریده؛ ۴. خجل، شرمسار، شرمنده؛ ۵. فال‌بد؛ ۶. خجلت، شرمساری؛ ۷. آزرده، حزین، دلتنگ؛ ۸. آزردگی، دلتنگی.

طیره‌شدن: ۱. برآشفتن، خشمناک‌شدن، عصبانی‌شدن؛ ۲. شرمنده‌شدن، شرمسار گشتن.

طیش: ۱. تعب، رنج، ناگواری؛ ۲. خفت، سبک‌مغزی، سبکسری، سبکی، خفت عقل؛ ۳. تندی، تندمزاجی، خشم، غضب؛ ۴. اضطراب، قلق؛ ۵. دل‌تنگی، آزردگی، غصه؛ ۶. ناخوشایندی، ناگوارایی، ناگواری.

طی‌شدن: ۱. سپری‌شدن، پیموده‌شدن؛ ۲. گذشتن؛ ۳. پایان‌یافتن، انجام‌گرفتن؛ ۴. قطع‌شدن، قطعی‌شدن.

طیف: ۱. خشم، غضب؛ ۲. جنون، دیوانگی؛ ۳. پیکر خیالی، شبح، صورت موهوم؛ ۴. وسوسه، خیال، وهم، توهم؛ ۵. بیناب؛ ۶. بدخیالی، بداندیشی.

طیف‌نما: اسپکتروسکپ، طیف‌سنج.

طی‌کردن: ۱. پیمودن، درنوردیدن، عبور‌کردن؛ ۲. تمام‌کردن، گذراندن، گذرانیدن؛ ۳. قطع‌کردن؛ ۴. قطعی‌کردن.

طیلسان: دستار، ردا، فوطه.

طینت: ۱. باطن، جبلت، خلقت، ذات، سرشت، طبیعت، فطرت، نهاد؛ ۲. خلق، خو، عادت؛ ۳. طین، گل.

طین: تراب، ثری، خاک، گل ≠ ماء.

طیور: پرندگان، پرنده‌ها، ماکیان، مرغان.

ظالم: بیدادگر، بی‌رحم، جابر، جبار، جفاپیشه، جفاکار، ستمکار، ستمگر، سخت‌دل، سرپنجه، سفاک، شریر، شقی، متعدی، مردم‌آزار ≠ دادگر.

ظالمانه: بیدادگرانه، بی‌رحمانه، جابرانه، ستمگرانه، شرورانه ≠ دادگرانه، عادلانه.

ظاهر: ۱. آشکار، آشکارا، برملا، پدید، پیدا، جلوه‌گر، علنی، عیان، محسوس، مرئی، مشهود، معلوم، نمایان، نمودار، واضح، هویدا؛ ۲. هیئت ≠ باطن، پنهان، نهان.

ظاهراً: انگار، برحسب‌ظاهر، پنداری، گویا، گویی، گوییا، مانا، محتملاً، همانا ≠ باطناً.

ظاهرساز: خودآرا، ریاکار، متصنع، متظاهر.

ظاهرسازی: تصنع، تظاهر، خودآرایی، خودنمایی.

ظاهری: ۱. صوری، قشری؛ ۲. بیرونی، داخلی، سطحی؛ ۳. ظاهربین؛ ۴. ظاهرگرا، قشرگرا ≠ باطنی؛ ۲. درونی.

ظبی: آهو، غزال.

ظرافت: ۱. زیبایی، لطافت، لطف؛ ۲. شوخی، لودگی، مطایبه، هزل؛ ۳. زیرکی، نکته‌سنجی.

ظرف: ۱. کاسه؛ ۲. آوند، بشقاب؛ ۳. درخلال، درطی.

ظرفیت: ۱. گنجایش، وسع، وسعت؛ ۲. گیرش.

ظریف: ۱. خوشگل، زیبا، قشنگ، لطیف، ملوس، ناز، نازک، نازنین؛ ۲. خوش‌طبع، شوخ، نکته‌دان، نکته‌سنج، نکته‌گیر؛ ۳. باریک‌اندام، لاغراندام.

ظریف‌طبع: بذله‌گو، خوش‌طبع، شوخ، شوخ‌طبع، نکته‌سنج.

ظفر: پیروزی، تسلط، چیرگی، سلطه، غلبه، فتح، نجاح، نصرت ≠ شکست.

ظفرمند: پیروز، فاتح، مظفر، مظفر، ناصر ≠ مغلوب.

ظفرمندانه: پیروزمندانه، فاتحانه، مظفرانه.

ظل: ۱. پناه، سایه، کنف؛ ۲. خیال، شبح؛ ۳. تنعم، نعمت؛ ۴. آسایش، آسودگی، راحت.

ظلال: ۱. سایه‌ها؛ ۲. سایبان‌ها؛ ۳. اشباح.

ظلام: بیدادگران، جفاکاران، ستمکاران، ستمگران، ظالمان.

ظلام: تاریکی، تیرگی، سیاهی، ظلمت ≠ روشنی.

ظلم: آزار، اجحاف، اعتساف، بغی، بیدادگری، بیداد، تطاول، تعدی، جبر، جفا، جفا، جور، ستم، ستمگری، غدر، مظلمه ≠ مهر.

ظلمات: تاریکی‌ها، تیرگی‌ها ≠ روشنایی.

ظلمانی: تار، تاریک، تیره، سیاه، قیرگون، مظلم ≠ روشن.

ظلمت: تاریکی، تیرگی، سیاهی، ظلام ≠ روشنایی، فروغ، نور.

ظلمه: بیدادگران، ستمکاران، ستمگران، ظالمان، ظلام.

ظن: احتمال، پندار، تردید، توهم، حدس، زعم، شک، گمان، گمانه، وهم ≠ یقین.

ظنون: بددل، بدگمان، شکاک.

ظنین: ۱. بدگمان، شکاک، کج‌اندیش؛ ۲. متهم، مظنون.

ظواهر: براهین، بینات، دلایل، شواهد، قراین ≠ بواطن.

ظهر: نیمروز.

ظهر: پشت، خلف، دنبال ≠ رو.

ظهور: بروز، پدید، پیدایی، پیدایش، تجلی، جلوه، طلوع، وقوع، هویدایی ≠ پوشیدگی، غروب، غیبت، نهفتگی.

ظهیر: پشتیبان، پناه، حامی، مددکار، معین، یاریگر، یاور.

ستاره نجفیان

شاب: برنا، جوان، نوجوان ≠ پیر.

شاباجی: آباجی، باجی، خواهر، همشیره ≠ برادر، داداش.

شاپور: شاهپور، شاهزاده، شهزاد، شهزاده، ملکزاده ≠ شاهدخت، شهدخت.

شاپورگان: آهن‌خشک، خشک، پولاد، شابرقان، شابرن، شابورگان، فولاد.

شاخ: ۱. سرون، شخ، قرن؛ ۲. شاخسار، شاخه، غصن؛ ۳. شاخابه؛ ۴. پیشانی، ناصیه؛ ۵. پاره، قطعه.

شاخص: ۱. شاخصه، علامت، نما، نماینده؛ ۲. مشخص، معلوم؛ ۳. برجسته، ممتاز، مهم؛ ۴. پایه، ماخذ؛ ۵. میله، نصیبه.

شاخصه: علامت، ممیزه، نمودار.

شاخه: ۱. ازگ، غصن؛ ۲. شجن، شعبه، فرع؛ ۳. گروه؛ ۴. شاخابه؛ ۵. شاخ.

شاخه‌شاخه: پاره‌پاره، منشعب.

شاد: بانشاط، بشاش، خرم، خشنود، خندان، خوش، خوشحال، خوشدل، خوشوقت، زنده‌دل، سردماغ، شادمان، شنگول، فارغ، مبتهج، محظوظ، مسرور، مشعوف ≠ اندوهگین، مغموم.

شاداب: ۱. آبدار، پرآب؛ ۲. باطراوت، تروتازه؛ ۳. خرم، شادمان ≠ پژمرده.

شادابی: آبداری، تازگی، خرمی، طراوت ≠ پژمردگی.

شادان: خرم، خندان، خوشرو، شادمان، مسرور، مشعوف ≠ غمگین، غمناک.

شادباش: ۱. تبریک، تهنیت، مبارکباد؛ ۲. شاباش ≠ تسلیت.

شادخوار: ۱. خوشگذران، عیاش؛ ۲. باده‌گسار، می‌نوش، نوشخوار؛ ۳. آوازه‌خوان، مطرب.

شادخواری: ۱. خوشگذرانی، خوشی، عیاشی؛ ۲. باده‌گساری، شرابخواری، می‌نوشی؛ ۳. آوازه‌خوانی، مطربی.

شادروان: بخشوده، زنده‌یاد، فقید، مرحوم، مغفور.

شادروان: ۱. پرده، چادر، خیمه؛ ۲. بند، سد؛ ۳. اساس، اصل، بنیان، پایه؛ ۴. سایبان، مظله؛ ۵. بساط، فرش.

شادکام: ۱. کامران، کامروا، کامیاب؛ ۲. خوشحال، شاد، شادمان، مسرور ≠ تلخکام.

شادکامی: ۱. کامرانی، کامروایی، کامیابی؛ ۲. آسایش، رفاه، ناز، نعمت ≠ تلخکامی.

شادمان: بشاش، خرم، خندان، خوشحال، خوشرو، شاد، فرحناک، مسرور ≠ ناشادمان، مغموم.

شادمانی: بشاشت، بهجت، خوشحالی، خوشی، سرور، سلوت، شادی، نشاط ≠ ناشادمانی، غمگینی.

شادی: ۱. ابتهاج، انبساط، بهجت، خرمی، خوشحالی، سرور، شادمانی، فرح، مسرت، نزهت، نشاط؛ ۲. جشن، طرب، عشرت، عیش؛ ۳. بوزینه، میمون ≠ اندوه، غم.

شادی‌افزا: شادی‌بخش، فرح‌افزا، فرح‌بخش، فرحناک، نزهت‌بخش، نشاط‌انگیز ≠ غم‌افزا.

شادی‌بخش: شادی‌آور، طرب‌انگیز، فرح‌بخش، مسرت‌بخش، نزهت‌بخش، نشاط‌انگیز ≠ غم‌افزا.

شاذ: طرفه، کمیاب، نادر، نادره ≠ عادی، معمولی.

شارب: ۱. سبیل؛ ۲. آشامنده، نوشنده.

شارع: خیابان، شاهراه، گذرگاه، معبر.

شارلاتان: چاخان، حقه‌باز، شیاد، متقلب، مشعبد، نیرنگ‌باز ≠ درستکار.

شاسی: ۱. اتومبیل‌بی‌اطاق؛ ۲. اسکلت‌بندی؛ ۳. چارچوب، چارچوبه، قاب.

شاش: ادرار، بول، پیشاب، گمیز.

شاطر: ۱. نان‌پز، نانوا؛ ۲. چابک، چالاک، دلیر، فرز؛ ۳. باهوش، زیرک ≠ کند.

شاطی: ساحل، کرانه، کناره.

شاعر: ۱. تصنیف‌سرا، چامه‌سرا، چکامه‌سرا، شعرگو، ناظم؛ ۲. آگاه، داننده، شعورمند.

شافع: خواهشگر، شفاعتگر، شفیع، واسطه.

شافی: ۱. درمانگر، شفادهنده، شفاگر؛ ۲. درست، راست.

شاق: بغرنج، تحمل‌گداز، توان‌فرسا، حاد، دشوار، سخت، صعب، طاقت‌سوز، طاقت‌فرسا، غامض، مشکل ≠ آسان، سهل.

شاکر: حقگزار، سپاسگزار، شکرگزار، شکور، نمک‌شناس ≠ کافر، ناسپاس.

شاکی: شکایتمند، عارض، گلایه‌مند، گله‌مند، متظلم، معترض.

شاگرد: ۱. پیرو، تلمیذ، دانش‌آموز، کارآموز، متعلم، متلمذ، محصل؛ ۲. پادو، نوچه ≠ استاد.

شاگردانه: ۱. انعام، شاگردانگی، شاگردمزد؛ ۲. شاگردوار.

شال: ۱. کمربند، میان‌بند؛ ۲. بالاپوش.

شالده: اساس، بن، بنیاد، بنیان، پایه، شالوده.

شالوده: ۱. اساس، بنیاد، بنیان، پایه، پی، شالده، قاعده؛ ۲. اصل، زمینه، مبنا، واده.

شالوده‌گذاری: بنیان‌گزاری، پایه‌گذاری، تاسیس، مبنا.

شالی: چلتوک، شلتوک.

شالیزار: برنجزار، شالی‌پایه.

شام: ۱. شامگاه، شب، عشا، فلق، لیل؛ ۲. غذای‌شب ≠ بامداد.

شامخ: ۱. بلند، مرتفع؛ ۲. جلیل، رفیع، منیع، والا.

شامگاه: شام، شامگاهان، شب، فلق، لیل ≠ صبحگاه.

شامگاهان: شامگاه، لیل ≠ صبحگاهان، بامدادان.

شامل: حاوی، دربردارنده، محتوی، مشتمل.

شامه: بویایی.

شامیانه: چادر، خیمه، سراپرده.

شانس: اقبال، بخت، طالع.

شانسی: اتفاقی، اله‌بختکی، تصادفی، کشکی.

شانه: ۱. دوش، کت، کتف، کول؛ ۲. مشاط، مشط؛ ۳. شیار؛ ۴. خشاب؛ ۵. کرکیت؛ ۶. شان، کندو.

شانه‌بسر: پوپک، مرغ‌سلیمان، هدهد.

شاه: امپراطور، امیر، پادشاه، حاکم، خدیو، سلطان، شاهنشاه، شهریار، ملک، والی ≠ رعیت.

شاه‌نشین: ۱. تخت، صدر، کرسی، مقصوره؛ ۲. پایتخت.

شاهانه: پادشاهانه، خسروانه، ملوکانه ≠ رعیت‌وار.

شاهباز: باز، شاهین، شهباز، طرلان، قوش.

شاهد: ۱. مثال، نمودار، نموده، نمونه؛ ۲. غلام، محبوب، معشوق، مغبچه؛ ۳. تماشاچی، حاضر، حی، گواه، ناظر؛ ۴. شهید ≠ غایب.

شاهدبازی: امردپرستی، غلامبارگی، فسق.

شاهراه: اتوبان، بزرگراه، جاده، راه ≠ کوره‌راه.

شاهرگ: شریان ≠ مویرگ.

شاهزاده: شاپور، شاهپور، شهزاد، شهزاده، ملکزاده ≠ گدا.

شاهنده: خیر، صالح، محسن ≠ طالح.

شاهنشاه: پادشاه، سلطان‌السلاطین، شهریار، ملک.

شاهنشاهی: امپراطوری، پادشاهی.

شاهوار: ۱. شایگان؛ ۲. خسروانه، شاهانه، ملوکانه.

شاهی: ۱. پشیز، صنار؛ ۲. خسروانی، شاهانه، ملوکانه؛ ۳. حکومت، سلطنت ≠ گدایی.

شاهین: ۱. شاهباز، عقاب، لاچین؛ ۲. زبانه، میله.

شایان: ۱. برازنده، درخور، سزاوار، لایق؛ ۲. معتنابه.

شایبه: ۱. شک، گمان؛ ۲. آلایش، آلودگی، ریا؛ ۳. عیب، نقص، نقصان.

شاید: احتمالا، بلکه، گویی، محتملاً ≠ حتماً.

شایست: جایز، حلال، روا، شایسته، معقول ≠ ناشایست.

شایستگی: استحقاق، استعداد، سزاواری، قابلیت، لیاقت ≠ بی‌لیاقتی.

شایسته: ارجمند، باقدر، باکفایت، برازنده، بسزا، پسندیده، درخور، روا، زیبنده، سزاوار، شایگان، صالح، صلاحیت‌دار، عزیز، فراخور، قابل، لایق، مدیر، مستحق، مستلزم، مستوجب، مقبول، مناسب، موافق، نسیب، نیکو، والا ≠ ناشایسته.

شایع: ۱. رایج، ساری، متداول؛ ۲. پراکنده، جاری، گسترده، منتشر؛ ۳. آشکار، فاش ≠ نامتداول.

شایعه: ۱. خبر، شهرت؛ ۲. خبرپراکنی.

شایق: آرزومند، راغب، مایل، مشتاق ≠ بیزار، بی‌میل.

شایگان: ۱. سزاوار، شایسته؛ ۲. فراوان؛ ۳. خزانه، خزینه، گنج؛ ۴. عریض، فراخ، وسیع؛ ۵. شاهوار؛ ۶. بیگار، بیگاری.

شان: ارج، جاه، شکوه، شوکت، عظمت، فر، قدر، کبریا، مرتبه، مقام، منزلت.

شئامت: شومی، نامبارکی، نحسی، نحوست، نکبت ≠ میمنت.

شب: ۱. شام، شامگاه، لیل؛ ۲. زاج ≠ روز.

شب‌بیداری: احیا، تهجد، سهر، شب‌پیمایی، شب‌زنده‌داری، مساهرت.

شب‌پره: خفاش، شبکور، مرغ‌مسیحا، وطواط.

شب‌زنده‌دار: شب‌باز، قائم‌اللیل، متهجد، مساهر.

شب‌زنده‌داری: احیا، بیتوته، تهجد، سهر، شب‌بیداری، مبیت، مساهرت، یقظه.

شب‌مانده: بیات، شبینه.

شب‌هنگام: شباشب، شبانگاه، شبانه.

شب‌رنگ: تیره، سیاه‌فام، کبود ≠ سفیدرنگ.

شباب: برنایی، جوانی ≠ پیری.

شبان: چوپان، راعی، رمه‌بان، گله‌بان.

شبانه: ۱. شبانگاه، شب‌هنگام؛ ۲. شام.

شباویز: مرغ‌حق.

شباهت: تشابه، مانندگی، مانندی، مشابهت، همانندی، همسانی ≠ اختلاف.

شباهنگ: ۱. بلبل، سحرخوان، مرغ‌سحر؛ ۲. ستاره‌صبح، شعری، کاروان‌کش.

شبح: ۱. روح، سایه، سیاهی؛ ۲. شخص، ذات.

شبر: وجب، وژه.

شبرو: حرامی، دزد، سارق، شب‌پوی، شبگرد، طرار، عیار.

شبستان: ۱. خوابگاه؛ ۲. حرم، حرمسرا.

شبق: ۱. حشری، شهوت‌پرست، شهوتی؛ ۲. شبه.

شبکور: خفاش، شب‌پره، وطواط.

شبکه: ۱. کانال؛ ۲. تور؛ ۳. گروه؛ ۵. پنجره‌مشبک.

شبکه‌دار: شبکه‌ای، مشبک.

شبگرد: ۱. داروغه، عسس، گزمه، میربازار، میرشب؛ ۲. شب‌پوی، شبرو.

شبگیر: ۱. شب‌خیز؛ ۲. سحر، سحرگاه.

شبگیری: بی‌خوابی، بیداری، شب‌زنده‌داری، یقظه.

شبنم: بشک، جلید، ژاله، طل.

شبه: سان، شبق، مانند، مثل، نظیر، وار، همانند ≠ ضد.

شبهه: ابهام، احتمال، اشکال، التباس، تردد، تردید، دودلی، ریب، شبهت، شک، ظن ≠ یقین.

شبهه‌زا: توهم‌زا، مشتبه‌ساز ≠ متیقن.

شبیخون: تک، تهاجم، حمله، شب‌تاز، قتل‌عام، یورش.

شبیه: ۱. تالی، جور، عوض، قبیل، قرین، کفو، ماننده، مانسته، مانند، متشابه، متماثل، مثل، مشابه، نظیر، نمونه، هماننده، همانند، همسان؛ ۲. تعزیه، نمایش ≠ متضاد، مختلف.

شبیه‌سازی: ۱. تشبیه؛ ۲. مشابه‌سازی، همگون‌سازی؛ ۳. تعزیه‌گردانی.

شتا: ۱. زمستان؛ ۲. گرسنه، ناهار ≠ صیف.

شتاب: تسریع، تعجیل، تندی، سرعت، عجله ≠ درنگ، کندی.

شتابان: به‌سرعت، به‌شتاب، تند، سریعاً، عجول ≠ به‌کندی.

شتابزدگی: تعجیل، شتاب، عجله ≠ تانی.

شتابزده: شتابان، شتابناک، عجول، مستعجل ≠ صبور.

شتابناک: جلد، شتابان، شتابزده، عجول، مستعجل ≠ صابر.

شتابنده: سریع، شتابزده، عجول ≠ کند.

شتافتن: ۱. رفتن، عازم‌شدن، عزیمت‌کردن؛ ۲. شتاب‌کردن، عجله‌کردن ≠ ماندن، درنگ‌کردن.

شتر: ابل، اشتر، جمل، ناقه.

شتربان: ساربان، ساروان.

شترنگ: شطرنج.

شتم: بدگویی، دشنام، زشتیاد، سخن‌زشت، فحش، ناسزا، ناسزاگویی.

شتوی: زمستانه، زمستانی ≠ صیفی.

شجاع: باجرئت، بهادر، بی‌باک، پهلوان، تهمتن، جسور، جنگاور، جنگجو، جنگی، دلاور، دلیر، رشید، شیردل، مبارز، نترس، نیو ≠ جبون.

شجاعانه: بهادرانه، جسورانه، دلاورانه، دلیرانه، قهرمانانه، متهورانه.

شجاعت: پرجگری، پهلوانی، جلادت، جنگاوری، جنگجویی، دلاوری، دلیری، رشادت، شهامت، قهرمانی، مردانگی، یلی ≠ جبن.

شجر: درخت، درختچه، نهال.

شجره‌نامه: شجره‌النسب، نسب‌نامه.

شحنه: پاسبان، داروغه، ضابط، عسس، گزمه، محتسب، نگهبان.

شخص: ۱. بابا، تن، فرد، کس، نفر؛ ۲. آدمی، انسان، بشر؛ ۳. ذات؛ ۴. وجه ≠ شی‌ء.

شخصی: ۱. خصوصی، فردی، سیویل، غیرنظامی ≠ عمومی، غیرشخصی.

شخصیت: ۱. سجیه، منش؛ ۲. تشخص.

شخم: ۱. خیش؛ ۲. شیاره، شیار؛ ۳. بشکار.

شخیص: ارجمند، بزرگ، سرشناس، متشخص، محترم ≠ پشیز.

شدت: ۱. تشدد، تندی، حدت، درشتی، سختی، سورت، صلابت، ضراء، عذاب، قوت، نجدت، نکراء؛ ۲. بسیاری، فراوانی، کثرت ≠ لطف.

شدن: ۱. صیرورت، گردیدن، گشتن؛ ۲. رفتن، روان‌شدن، عازم‌شدن؛ ۳. گذشتن، منقضی‌شدن ≠ اتیان، رسیدن، فرارسیدن.

شدنی: ممکن، میسر، میسور ≠ غیرممکن، نشدنی.

شدید: ۱. اکید؛ ۲. بسیار، هنگفت؛ ۳. دشوار، زفت؛ ۴. سخت؛ ۵. قوی، محکم ≠ خفیف.

شدیداً: اکیداً، عمیقاً، قویاً ≠ خفیفاً.

شر: ۱. بدی؛ ۲. تباهی، فساد؛ ۳. آشوب، شورش، غائله، فتنه ≠ خیر.

شراب: باده، خمر، رحیق، سلیل، صهبا، مدام، مسکر، مل، می، نبید، نبیذ.

شراب‌خواری: باده‌پیمایی، باده‌گساری، باده‌نوشی، میخواری، میگساری.

شرابخانه: خرابات، خمخانه، رسومات، شرابکده، میخانه، میکده.

شرابخوار: باده‌خوار، باده‌نوش، باده‌نوش، پیاله‌پیما، پیمانه‌گسار، قدح‌نوش، مشروب‌خوار، می‌خوار، میخواره.

شرابخواره: باده‌پیما، باده‌گسار، باده‌نوش، شرابخوار، شراب‌خور، میخواره، نبیدخوار.

شرابخواری: باده‌پیمایی، باده‌گساری، میخواری، میگساری.

شرابخور: باده‌پیما، باده‌گسار، مشروب‌خوار، میخوار، میگسار.

شرابداری: ساقیگری، سقایت، شربتدار.

شرابدان: بط، جام، خم، ساغر، قرابه.

شرابکده: خرابات، خمخانه، رسومات، شرابخانه، میخانه، میکده.

شرار: اخگر، جرقه، شراره، شرر، لهب، لهیب.

شرارت: بدی، بدخواهی، خباثت، رذالت، شیطنت، فتنه‌انگیزی، فساد ≠ نیکی.

شراره: آبژ، اخگر، جرقه، شرار، شرر، شعله، لهیب.

شراع: ۱. بادبان؛ ۲. خیمه، سایبان، شامیانه.

شرافت: اصالت، بزرگواری، عفت، نجابت ≠ بی‌عفتی.

شرافتمند: اصل‌دار، اصیل، بااصالت، باشرف، بزرگوار، خانواده‌دار، شریف، نجیب ≠ بی‌اصل، وضیع.

شرافتمندانه: بزرگوارانه، نجیبانه ≠ نانجیبانه.

شراکت: انبازی، سهم‌بری، شرکت، مشارکت.

شرایط: ۱. اسباب؛ ۲. شروط.

شربت: آشامیدنی، جلاب، مشروب، معجون، نوشیدنی.

شربتدار: ایاغچی، ساقی، شربتدار.

شرح: بسط، بیان، تاویل، تشریح، تعبیر، تعریف، تفسیر، تفصیل، توصیف، توضیح، گزارش، وصف.

شرح‌حال: اتوبیوگرافی، بیوگرافی، حسب‌حال، سرگذشت.

شرحه: پاره، تکه، قطعه.

شرحه‌شرحه: پاره‌پاره، تکه‌تکه، قطعه‌قطعه.

شرر: اخگر، بارقه، جرقه، شرار، شراره، شعله، لهب، لهیب.

شرربار: پرلهیب، شعله‌ور، مشتعل.

شرزه: ۱. خشمگین، خشمناک، غضبناک؛ ۲. پرقدرت، زورمند، قدرتمند، قوی.

شرط: پیمان، عهد، قرار، نذر.

شرطبندی: قمار، میسر.

شرطلب: آشوب‌طلب، بلواگر، شربه‌پاکن، ماجراجوطلب، مفسد، مفسده‌جو، واقعه‌طلب ≠ خیرخواه، صلحجو، مصلح.

شرطه: ۱. بادموافق؛ ۲. شرط، پیمان؛ ۳. پاسبان، پلیس، شحنه؛ ۴. چاوش، طلایه‌دار؛ ۵. کوتوال.

شرع: ۱. آیین، دین، شریعت، طریقت، کیش، مذهب؛ ۲. راه، روش ≠ عرف.

شرعی: قانونی، مشروع ≠ عرفی، غیرشرعی.

شرعیات: تعلیمات‌دینی، علوم‌دینی، فقه.

شرف: آبرو، اعتبار، بزرگواری، رفعت، عرض، عزت، عفت، مجد، ناموس.

شرفیاب: مشرف.

شرفیابی: باریابی، پابوسی.

شرق: خاور، خاورزمین، شروق، مشرق، نیمروز ≠ باختر، غرب.

شرق‌شناس: خاورشناس، مستشرق.

شرکا: ۱. سهم‌بران، شریکان؛ ۲. ایادی، همدستان، همکاران، همگنان.

شرک: الحاد، بت‌پرستی، رجز، کفر ≠ توحید.

شرکت: ۱. کارتل، کمپانی، کنسرسیوم؛ ۲. انبازی، شراکت.

شرم: ۱. آزرم، حیا؛ ۲. خجالت، خجلت، عار، ننگ؛ ۳. انفعال، حجب، کمرویی ≠؛ ۲. پررویی.

شرم‌آور: خفت‌بار، فضاحت‌بار، فضیح، ننگ‌آور، ننگین ≠ افتخارآفرین، افتخارآمیز.

شرم‌زده: خجل، خجلت‌زده، شرم‌آلود، شرمسار، شرمگین ≠ مفتخر.

شرمزدگی: آزرم، حیا، خجلت، شرمساری، شرمندگی ≠ فخر، مباهات.

شرمسار: آزرمگین، خجل، روسیاه، سرافکنده، سربزیر، شرم‌زده، شرمگین، شرمنده ≠ سربلند، مباهی، مفتخر.

شرمساری: انفعال، خجالت، خفت، سرشکستگی، شرمزدگی، شرمندگی ≠ سربلندی.

شرمگین: ۱. آزرمگین، باحیا، شرمناک؛ ۲. شرمسارشرمنده ≠ سربلند.

شرمناک: شرمگین، کم‌رو، محجوب ≠ بی‌آزرم، بی‌حیا، وقیح.

شرمندگی: ۱. خجالت، خجلت؛ ۲. شرمزدگی، شرمساری، شرمگینی ≠ سرفرازی.

شرمنده: ۱. خجل، سرافکنده، شرمسار؛ ۲. شرمگین، منفعل ≠ سربلند.

شرنگ: حمه، حنظل، زهر، سم، شوکران، هلاهل ≠ شهد.

شرور: بدجنس، بدکار، بدکردار، خبیث، سنگدل، شریر، شیطان، ناتو ≠ سلیم.

شروع: آغاز، ابتدا، اوایل، بدو، عنفوان، مقدمه، نخست ≠ ختم.

شره: آز، آزمندی، حرص، طمع ≠ قناعت.

شریان: سرخرگ، شاهرگ، نبض ≠ ورید.

شریر: بدجنس، بدذات، بدعمل، بدکار، بدکردار، تباهکار، خبیث، ستمکار، سنگدل، شرور، شقی، ظالم، مفسده‌جو، موذی، نابکار ≠ سلیم.

شریعت: آیین، دین، شرع، کیش، مذهب ≠ عرف، قانون.

شریف: ارجمند، اصیل، باشرف، بانجابت، بزرگوار، سرافراز، شرافتمند، عالیقدر، عفیف، کریم، مجید، محترم، نبیل، نجیب ≠ وضیع.

شریف‌نسب: بلندنسب، پاک‌نژاد، عالی‌گوهر، عالی‌نسب، والاتبار، والاگوهر ≠ بدگهر.

شریک: ۱. انباز، حصه‌دار، سهیم، شریک‌المال، مشارک، همباز، هم‌بخش؛ ۲. همدست، همکار.

شریک‌المال: انباز، حصه‌دار، سهم‌بر، سهیم، شریک، هم‌بخش.

شریکی: اشتراکی، انبازی، مشارکت.

شست: ۱. انگشت؛ ۲. تور، قلاب؛ ۳. حلقه؛ ۴. جلوس، نشستن.

شستشو: تطهیر، تغسیل، شستن، غسل.

شستن: ۱. تطهیر، تغسیل؛ ۲. پاک‌کردن، چرک‌زدایی؛ ۳. آب‌کشیدن.

شسته: پاک، پاکیزه، تمیز، نظیف ≠ ناشسته.

شش: جگرسفید، ریه.

شط: رود، رودخانه، نهر.

شطاح: بی‌پروا، بی‌حیا، جری، کفرگو، گستاخ.

شطارت: ۱. بی‌باکی، شوخی، گستاخی؛ ۲. زیرکی؛ ۳. خباثت.

شطح: طامات، کفرگویی.

شطرنج: شترنگ.

شعار: ۱. علامت، نشان، نشانه؛ ۲. راه، رسم، روش، عادت؛ ۳. آرمان؛ ۴. زیرجامه ≠ دثار.

شعاع: اشعه، پرتو، درخشندگی، روشنی، نور.

شعایر: آداب، رسوم، سنن، مناسک.

شعب: ۱. کوه‌راه؛ ۲. دروا، دره؛ ۳. قبیله؛ ۴. ناحیه.

شعبده: افسون، تردستی، ترفند، چشم‌بندی، حقه، حیله، سحر.

شعبده‌باز: تردست، ترفندباز، چشم‌بند، حقه‌باز، حقه‌باز، مشعبد، معرکه‌گیر، نادره‌فن.

شعبه: ۱. رشته، شاخه؛ ۲. بخش، قسمت؛ ۳. آژانس، باجه، فرع، نمایندگی؛ ۴. باند، دسته، فرقه، گروه.

شعر: زلف، گیسو، مو.

شعر: ترانه، چامه، چکامه، رباعی، غزل، قصیده، کلام‌مخیل، نظم ≠ نثر.

شعرباف: بافنده، جولا، نساج.

شعشعه: پرتو، پرتوافشانی، تابش، فروغ.

شعف: خوشی، سرور، شادمانی، مسرت، نشاط، نشاط، وجد ≠ حزن.

شعله: بارقه، جرقه، زبانه، سعیر، شراره، شرر، لهب، لهیب، وراغ.

شعله‌ور: افروخته، زبانه‌کش، شرربار، شعله‌ناک، لاهب، لهیب‌گر، مشتعل.

شعله‌وری: اشتعال، سوختن ≠ اطفا.

شعور: ۱. آگاهی، ادراک، بینش، خرد، فهم؛ ۲. مخ؛ ۳. مدرک، مشعر.

شغب: آشوب، فتنه‌انگیزی، فساد.

شغل: ۱. پیشه، حرفه، سمت، کار، کسب، مقام، منصب؛ ۲. مشغله؛ ۳. اشتغال، خدمت، عمل، فعل، وظیفه.

شفا: التیام، بهبودی، بهی، تشفی، درمان، صحت، علاج، مداوا، معالجه.

شفابخش: تشفی، درمانگر، شافی، علاج‌بخش.

شفاخانه: بیمارستان، دارالشفاء، درمانگاه، مریض‌خانه.

شفاعت: ۱. توسط، خواهشگری؛ ۲. مداخله، میانجیگری، وساطت؛ ۳. عفوخواهی؛ ۴. التماس، خواهش.

شفاعتگر: پایمرد، خواهشگر، شافع، شفیع، واسطه‌گر، عفوطلب.

شفاف: براق، روشن، زلال، متلالی، وهاج ≠ تیره، کدر.

شفاهی: زبانی، کلامی ≠ کتبی.

شفته: دوغاب، گل‌آهک، ملاط.

شفره: چاقو، کازدک، گزن.

شفق: بام، بامداد، سپیده‌دم، سحر، فلق ≠ شام.

شفقت: ترحم، دلجویی، دلسوزی، رافت، عطوفت، غمخواری، لطف، محبت، مرحمت، مهربانی، نوازش، نرم‌دلی ≠ قسوت.

شفیع: پایمرد، دخیل، شافع، شفاعتگر، فریادرس، میانجی، واسطه.

شفیق: بامحبت، حمیم، دلسوز، مهربان، نرمخو ≠ قسی، نامهربان.

شق: ۱. راست، سیخ، صاف؛ ۲. نعوظ؛ ۳. چاک، شکاف ≠ خمیده، کج.

شق: ۱. جور، طریقه، طور، نحو، نمط.

شقاق: ۱. دشمنی، عناد، مخالفت، ناسازگاری، نفاق؛ ۲. ترک، درز، رخنه، شکاف.

شقاوت: بداقبالی، بدبختی، بیرحمی، شوربختی، قساوت، نکبت، نگون‌بختی ≠ سعادت.

شقایق: آلاله، لاله، لاله‌نعمان.

شقه: پاره، تکه، نصف، نیم، نیمه.

شقی: ۱. بی‌رحم، سخت‌دل، سفاک، سنگدل، شریر، ظالم، قسی؛ ۲. بدبخت، تیره‌بخت، سیه‌روز ≠ سعید.

شقیقه: ۱. بناگوش، شقاق، صدغ، گیجگاه؛ ۲. نیم‌سر؛ ۳. خواهر.

شک: تردید، دودلی، ظن، گمان ≠ یقین.

شکار: ۱. بشگرد، بشگر، صید، نخجیر؛ ۲. بزکوهی؛ ۳. شکارگاه؛ ۴. غارت، یغما؛ ۵. مفت.

شکارچی: دام‌گستر، دامیار، شکارگر، صیاد.

شکارگاه: صیدگاه، نخجیرگاه.

شکارگر: دام‌گستر، دامیار، شکارچی، صیاد.

شکاف: ۱. تراک، ترک، چاک، درز، شکافتگی، غاز؛ ۲. رخنه، روزن، روزنه، سوراخ، شعاب، شقاق، منفذ؛ ۳. کهف؛ ۴. تفرقه.

شکافتگی: انشقاق، روزن، شکاف، فلق.

شکافتن: بریدن، پاره‌کردن، دریدن، سوراخ‌کردن.

شکاک: بدبین، بدگمان، پرشک، ظنین ≠ مطمئن.

شکایت: ۱. بث‌الشکوی، تشکی، تظلم، دادخواست، دادخواهی، شکوائیه، شکوا؛ ۲. تعرض، چغلی، شکوه، گلایه، گله، گله‌مندی.

شکایت‌آمیز: شکوه‌آلود، گلایه‌آمیز، گله‌آمیز.

شک: ۱. تذبذب، تردد، تردید، دودلی، ریب، ریبت، شبهه؛ ۲. بدگمانی، سوء‌ظن؛ ۳. احتمال، اشکال، ظن، وسواس ≠ یقین.

شکر: امتنان، تشکر، حق‌شناسی، حمد، سپاس، شکرانه، منت.

شکراب: ۱. شربت؛ ۲. رنجش، رنجیدگی.

شکرخند: تبسم، شکرخنده، لبخند، نوشخند ≠ نیشخند.

شکرزار: شکرستان، نیشکرزار.

شکرستان: شکرزار، نیشکرزار.

شکرگزار: حق‌شناس، حقگزار، سپاسدار، سپاسگزار، شاکر، شکور، قدردان ≠ کورنمک، نمک‌نشناس.

شکرین: شکربار، شکرینه، شهد، شهدآلود، شهدآمیز، شیرین، قندآمیز ≠ تلخ.

شکست: ۱. حرمان، ناکامی؛ ۲. انحطاط، انخفاض، انهزام، مغلوبی، هزیمت؛ ۳. انکسار، خردشدن، شکستگی ≠ پیروزی.

شکست‌خورده: ۱. ناکام؛ ۲. بازنده، ناکامیاب، ناموفق؛ ۲. مغلوب، مقهور، منهزم ≠ پیروز، کامیاب.

شکستن: ۱. اقاله، خردشدن، خرد‌کردن، ریزریز‌کردن، گسستن؛ ۲. تکسیر، کسر؛ ۳. درهم‌شکستن، مغلوب‌کردن، منهزم‌ساختن.

شکسته: ۱. خرد، ریز؛ ۲. گسسته؛ ۳. مکسر، منکسر؛ ۴. پیر، ضعیف، ناتوان ≠ سالم.

شکسته‌بند: آروبند، ارتوپد.

شکسته‌نفس: افتاده، خاضع، فروتن، متواضع ≠ متفرعن، متکبر، مغرور.

شکسته‌نفسی: افتادگی، تواضع، خضوع، فروتنی ≠ تفرعن، تکبر، غرور.

شکفت: زاغه، غار، کهف.

شکفته: ۱. باز، شکوفا، وا؛ ۲. خندان، متبسم.

شکل: ۱. چهره، رخسار، روی، صورت؛ ۲. ساخت، فرم، قالب، هیئت، هیکل؛ ۳. طرز، گونه، وجه، وضع؛ ۴. تصویر، نقش؛ ۵. شبه، مانند، مثل.

شکل‌پذیری: ایجاد، تشکیل، خلقت، فرم‌پذیری، نگاره‌بندی.

شکلک: ادا، اطوار.

شکم: بطن ≠ ظهر.

شکم‌بندگی: شکمبارگی، شکم‌پرستی، شکم‌خوارگی.

شکم‌بنده: پرخوار، شکمباره، شکم‌پرست، شکم‌پرور، گرانخوار.

شکم‌پرست: پرخوار، شکمباره، شکم‌بنده، شکمو، گرانخوار.

شکم‌پرور: پرخوار، شکم‌بنده، شکم‌خوار، شکمو.

شکم‌روش: اسهال، پیچش.

شکمبارگی: پرخواری، پرخوری، شکم‌خوارگی.

شکمباره: پرخوار، پرخور، شکم‌بنده، شکمو.

شکمخوارگی: شکمبارگی، شکم‌بندگی، شکم‌پرستی.

شکمخواره: شکمباره، شکمو، عبدالبطن.

شکمو: بسیارخوار، پرخور، شکمباره، شکم‌پرست، شکم‌خوار، شکمخواره.

شکن: ۱. چروک، چین، کرس؛ ۲. پیچ‌وخم، تاب، شکنج، فر، ماز.

شکن‌برشکن: پرچین، پرچین‌وشکن، پرخم، پرشکن، پیچیده.

شکنج: ۱. آژنگ، چروک؛ ۲. پیچ‌وخم، چین، شکن، ماز.

شکنجه: آزار، اذیت، ایذاء، تعذی، تعذیب، زجر، سیاست، ضرب، عذاب.

شکنندگی: تردی، نازکی.

شکننده: ۱. ترد؛ ۲. ناقض.

شکوا: شکایت، شکوائیه، گلایه، گله.

شکوائیه: چغلی، شکایت، گله.

شکور: حقگزار، سپاسگزار، شاکر، شکرگزار.

شکوفه: ۱. غنچه، نوگل؛ ۲. استفراغ، تهوع، قی، هراش.

شکوه: تظلم، تعرض، شکایت، شکوائیه، گلایه، گله، گله‌مندی.

شکوه: اهمیت، بزرگی، تجمل، جاه، جبروت، جلال، جلوه، حشمت، سرفرازی، شان، شوکت، عظمت، فر، فره، کبریا، مهابت، هیبت.

شکوهمند: باجلال، باشکوه، باشوکت، باعظمت، پرابهت، شوکتمند، فرمند، مجلل ≠ بی‌شکوه.

شکیب: انتظار، تاب، تحمل، حوصله، شکیبایی، صبر ≠ بی‌حوصلگی.

شکیبا: باحوصله، بردبار، حلیم، خویشتن‌دار، رزین، صابر، صبور، متحمل ≠ بی‌حوصله.

شکیبایی: بردباری، تحمل، شکیب، صبر، صبوری، مصابرت ≠ ناشکیبایی.

شکیل: ۱. چشم‌نواز، قشنگ، متناسب؛ ۲. خوش‌اندام، خوشگل، زیبا.

شگرد: تدبیر، حقه، فن، فند، لم.

شگرف: ۱. باحشمت، باعظمت، بزرگ، عظیم، محتشم؛ ۲. خارق‌العاده، شگفت‌آور، عالی، عجیب، فوق‌العاده؛ ۳. طرفه، کمیاب، نادر.

شگفت: ۱. تحیر، تعجب، حیرت؛ ۲. طرفه، عجب، عجیب، غریب، نادر، نادره.

شگفت‌آمیز: تعجب‌آور، حیرت‌آمیز، حیرت‌آور، حیرت‌انگیز، حیرت‌انگیز، شگفت‌انگیز.

شگفت‌آور: تعجب‌آور، تعجب‌انگیز، حیرت‌آور، حیرت‌انگیز، شگفت‌انگیز، عجیب، غریب.

شگفت‌انگیز: ۱. اعجاب‌آمیز، اعجاب‌انگیز، پرشگفت، تعجب‌آور، تعجب‌انگیز، حیرت‌آور، حیرت‌انگیز، حیرت‌زا، رایق، شگفت‌آور، عجیب؛ ۲. اعجوبه.

شگفت‌زده: انگشت‌به‌دهان، بهت‌زده، حیران، حیرت‌زده، حیرتناک، مبهوت، متحیر، متعجب.

شگفتا: عجبا.

شگفتی: اعجاب، بهت، تعجب، حیرت، عجب.

شگون: اغر، تبرک، خوش‌یمنی، سعد، فال‌نیک، نیک‌فالی، یمن ≠ نحس.

شل: ۱. نرم، وارفته، ول؛ ۲. گل‌ولای، گل؛ ۳. رها، ول ≠ سفت.

شل: چلاق، لنگ.

شلاق: تازیانه، قمچی.

شلخته: بی‌بندوبار، بی‌نظم، قذر، لچر، نامرتب، نامنظم، ولنگار، یالانچی ≠ مرتب، منظم.

شلنگ: پا، جست، قدم.

شلوار: تنبان، زیرجامه، سروال.

شلوغ: ازدحام، پرازدحام، پرجمعیت، پرسروصدا، پرهیاهو، هیاهو ≠ ساکت.

شلوغی: ازدحام، جاروجنجال ≠ سکوت.

شلی: رخوت، سستی، نرمی، وارفتگی.

شلیطه: دامن، شلیته.

شم: ۱. بویایی، بوییدن، مشام؛ ۲. بو، رایحه؛ ۳. ادراک، بینش.

شماتت: توبیخ، دشمن‌کامی، سرزنش، سرکوفت، عتاب، ملامت، نکوهش.

شمار: ۱. رقم، عدد، نمره؛ ۲. اندازه، حد، شماره، عداد؛ ۳. حساب؛ ۴. آمار، تعداد.

شمارش: احتساب، حساب، محاسبه.

شمارنده: شمارشگر، محاسب.

شماره: تعداد، حساب، دانه، رقم، عدد، عده، نمره.

شمال: ۱. خو، سرشت، نهاد؛ ۲. چهره، شکل، صورت؛ ۳. سمت چپ، یسار.

شمایل: ۱. پرتره، تصویر، تمثال، عکس، نقش؛ ۲. چهره، رخسار، صورت؛ ۳. خوی‌ها، سرشت‌ها.

شمد: ۱. چادر، سرانداز؛ ۲. ملافه، ملحفه.

شمردن: ۱. آماردن، شماره‌کردن، محاسبه‌کردن؛ ۲. شمارش، محاسبه.

شمرده: ۱. محسوب؛ ۲. واضح؛ ۳. شماره‌شده.

شمرده‌شمرده: آرام‌آرام، واضح.

شمس: خور، خورشید، شید، مهر، میترا، هور ≠ قمر.

شمشاد: شمشار، طبر، عنقر، کتم، مرزنگوش.

شمشیر: تیغ، چاقو، حسام، خنجر، دشنه، زوبین، قمه، کارد، نیزه.

شمع: ۱. چراغ، شماره، شماله، قندیل، موم؛ ۲. جرقه‌زا.

شمول: ۱. حیطه، دامنه؛ ۲. احاطه، تضمن، دربرگیری، عمومیت، فراگیری، مشمول.

شمه: ۱. اندک، جزء، خلاصه، کم؛ ۲. بو، شمیم.

شمیم: باد، بوی‌خوش، خوشبو، رایحه، عطر، نکهت.

شمیمه: بو، رایحه، شمیم، نکهت.

شن: رمل، سنگریزه، ماسه.

شن‌زار: رملزار، رملستان، ماسه‌زار.

شنا: آب‌تنی، سباحت.

شناخت: ۱. آگاهی، بینش، دانش، شناسایی، عرفان، علم، معرفت؛ ۲. آشنایی، اطلاع، درک، وقوف؛ ۳. آشنا.

شناخته: ۱. آشنا؛ ۲. بنام، شهیر، مشهور، معروف ≠ ناشناخته.

شناسا: آشنا، آگاه، معرف، نامی، واقف.

شناساندن: آشنا‌کردن، معرفی.

شناسایی: آشنایی، آگاهی، شناخت، معرفت.

شناسنامه: سجل، کارت‌شناسایی، ورقه‌هویت.

شناسنده: آشنا، عارف، معرف، ناآشنا.

شناعت: زشتی، قبح، ناپسندی، ناهنجاری.

شناگری: آب‌بازی، سباحت، شناوری.

شناور: آب‌باز، سباح.

شنگول: ۱. شادمان، شاد، مسرور؛ ۲. سرخوش، سرمست، ملنگ، نشئه ≠ گرفته.

شنگولی: سرخوشی، سرمستی، کیفوری، نشئگی ≠ بی‌حالی.

شنوا: داعیه، سامع، شنونده، شنونده، مستمع ≠ کر، ناشنوا.

شنوایی: سامعه ≠ گویایی، ناطق.

شنود: سمع، شنیدن ≠ گفت.

شنونده: سامع، سمیع، شنوا، مخاطب، مستمع، نیوشنده ≠ گوینده.

شنیدن: استماع، اصغا، شنودن، نیوشیدن ≠ گفتن.

شنیع: زشت، قبیح، ناپسند، ناسزا، ناهنجار ≠ مستحسن.

شنیعت: زشتی، شناعت، قباحت ≠ حسن.

شوالیه: دلاور، سوار، شهسوار، عیار، مبارز.

شواهد: بینات، ظواهر، گواه‌ها.

شوایب: آمیختگی‌ها، شایبه‌ها.

شوخ: ۱. چرک، شوخگن، فضله، نجس، وسخ؛ ۲. خوشگل، زیبا، ظریف؛ ۳. بی‌آزرم، بی‌ادب، بی‌حیا، گستاخ؛ ۴. بذله‌گو، دعاب، ظریف‌طبع، لای‌گو، لطیفه‌گو، مزاح، مسخره، هزال؛ ۵. طناز، فتنه‌انگیز، فسونساز؛ ۶. فضول، وقیح؛ ۷. بانشاط، خوشدل، زنده‌دل، شاد، شنگ.

شوخ‌چشم: بی‌حیا، بی‌شرم، پرده‌در، دریده، گستاخ.

شوخ‌چشمی: پرده‌دری، دریدگی، گستاخی، نامحرمی.

شوخ‌دیده: بی‌حیا، بی‌شرم، پرده‌در، دریده، گستاخ.

شوخ‌طبعی: بذله‌گویی، طیبت، مزاحی، هزالی.

شوخگن: چرک‌آلود، چرکین، شوخ.

شوخگنی: آلودگی، قذرات.

شوخی: ۱. استهزا، بذله، جوک، خوشمزگی، دعابه، ریشخند، لاغ، لطیفه، لودگی، لودگی، متلک، مداعبت، مزاح، مسخرگی، مسخره، مطایبه، هزل؛ ۲. بی‌حیایی، بی‌شرمی، گستاخی؛ ۳. ظرافت، قذرات، لافی، لطیفه، ملاعبت ≠ جدی.

شور: ۱. ذوق، شوق، وجد، هیجان؛ ۲. پرنمک، نمکسود، نمکین.

شور: رایزنی، کنکاش، کنگاش، مشاوره.

شوراندن: به‌هیجان‌آوردن، تحریک‌کردن، شورانیدن ≠ آرام‌کردن.

شورانگیز: پرشور، شوق‌زا، شوق‌آمیز، مهیج، نشاطآور، نشاطانگیز، هیجان‌انگیز.

شوربا: آش.

شوربخت: بداقبال، بدبخت، بدطالع، تیره‌روز، سیه‌روز، کوربخت ≠ خوشبخت.

شوربختی: ادبار، بداقبالی، بدبختی، شقاوت، فلاکت، کوربختی نگون‌بختی ≠ خوشبختی.

شورچشم: بدچشم، حسود.

شورستان: شوره‌زار، کویر، نمکزار.

شورش: آشوب، ازدحام، انقلاب، جنبش، شر، طغیان، عصیان، غائله، غایله، فتنه، قیام، کودتا، نهضت، هنگامه.

شورشگر: آشوب‌طلب، آشوبی، انقلابی، شورشی، طغیانگر ≠ مصلح.

شورشگری: تفتین، طغیان، عصیان، فتنه‌انگیزی، فتنه‌جویی، آشوب‌طلبی ≠ صلحجویی.

شورشی: اخلالگر، انقلابی، شورشگر، طاغی، کودتاچی، مخل، یاغی، ≠ مطیع.

شوره‌زار: شورستان، کویر، نمکزار ≠ کشتزار.

شوریدگی: آشفتگی، پریشانی، جنون، دیوانگی، ژولیدگی، شیدایی.

شوریده: ۱. آشفته، بی‌قرار، پریشان، پریشان‌حال، شیدا، شیفته، مجذوب، مجنون، مشوش، منقلب، واله؛ ۲. مضطرب، مغشوش، نامرتب، نامنظم.

شوریده‌وار: جنون‌آمیز، شیدایی، مجنون‌وار ≠ عاقلانه.

شوفر: راننده، موتوربان.

شوق: آرزومندی، اشتیاق، دلبستگی، ذوق، رغبت، شور، علاقه، هوس.

شوق‌آمیز: اشتیاق‌آمیز، شورانگیز، شوق‌آور، نشاطانگیز.

شوک: تیغ، خار.

شوک: ۱. صدمه، ضربه، لطمه؛ ۲. تشنج، شوکه، منقلب.

شوکت: بزرگی، تشخص، جاه، جبروت، جلال، حشمت، شان، شکوه، شوکت، عظمت، فر، فره، کبریا.

شوکتمند: باحشمت، شکوهمند، محتشم ≠ بی‌شوکت.

شوکران: حمه، زهر، سم، هلاهل.

شولا: پشمینه، خرقه.

شوم: بداختر، بدشگون، بدیمن، مشئوم، منحوس، ناخجسته، نامبارک، نامسعود، نامیمون، ناهماگون، ناهمایون، نحس ≠ خجسته، مبارک، میمون، همایون.

شومی: مشئومی، ناخجستگی، نحس، نحوست ≠ میمنت.

شوهر: زوج، شو، شوی، مرد، همسر ≠ زوجه.

شوی: جفت، زوج، شو، شوهر، مرد، همسر ≠ زن، زوجه، عیال.

شهاب: ۱. ، شخانه؛ ۲. اخگر، شرر، شعله؛ ۳. ستاره.

شهادت: ۱. تایید، گواهی؛ ۲. شهیدشدن، مرگ.

شهادت‌نامه: استشهاد، گواهی‌نامه.

شهامت: بی‌باکی، جرات، جسارت، چالاکی، چستی، دلاوری، زهره، شجاعت، عرضه، مردانگی.

شهبانو: بیگم، شهربانو، ملکه.

شهد: انگبین، حلاوت، شکرین، شیرینی، عسل ≠ شرنگ.

شهر: ۱. آبادی، بلد، دیار، شهرستان، کشور، مدینه، ملک، ناحیه، ولایت؛ ۲. برج، ماه.

شهربانو: بیگم، شهبانو، ملکه.

شهربانی: کلانتری، نظمیه.

شهربند: ۱. اسیر، زندانی، گرفتار، محاصره، محبوس؛ ۲. بارو، حصار؛ ۳. زندان، محبس ≠ آزاد، رها.

شهرت: آوازه، اشتهار، تخلص، شایعه، صیت، عنوان، محبوبیت، معروفیت، نام، ناموری ≠ بی‌نشانی، خمول، گمنامی.

شهرستان: بلد، شهر، کوره، مدینه، ولایت ≠ دهستان.

شهرنشین: شهری، متمدن ≠ بادیه‌نشین.

شهرنشینی: تمدن، مدنیت ≠ بادیه‌نشینی.

شهروا: بی‌ارزش، تقلبی، قلابی، قلب، کاسد، نارایج، ناسره.

شهروند: اهالی، اهل، تبعه.

شهره: بنام، پرآوازه، سرشناس، شهیر، مشتهر، مشهور، معروف، نامدار، نامور.

شهری: ۱. شهرنشین؛ ۲. ولایتی ≠ روستایی.

شهریار: پادشاه، خدیو، خسرو، سلطان، شاهنشاه، شاه، ملک ≠ رعیت.

شهریه: ادرار، راتبه، ماهانه، ماهیانه، مستمری، مشاهره، مواجب.

شهسوار: چابک، دلیر، شاه‌سوار، شوالیه، عیار.

شهم: جلد، چابک، چالاک، فرز.

شهنا: سرنا، سورنا، نای، نی.

شهوانی: شهوت‌پرست، شهوی، نفسانی ≠ روحانی.

شهوت: باء، شبق، میل، هوس، هوی.

شهوت‌آلود: شهوت‌آلوده، شهوتبار، شهوتناک، هوس‌آلود، هوسناک.

شهوت‌انگیز: ۱. شهوتزا، مبهی، مشهی؛ ۲. هوس‌انگیز، هوسبار؛ ۳. سکسی، لوند.

شهوت‌پرست: بوالهوس، پرشهوت، حشری، شهوانی.

شهوت‌پرستی: بوالهوسی، هواپرستی.

شهوتران: بوالهوس، حشری، شبق، شهوتی، هوسباز، هوسران.

شهوتزا: شهوت‌انگیز، مشهی.

شهوتی: بوالهوسی، حشری، شبق، هواپرستی.

شهود: ۱. دریافت، کشف؛ ۲. گواهان، ناظران.

شهید: ۱. کشته؛ ۲. شاهد، گواه.

شهیر: بنام، پرآوازه، سرشناس، شهره، مشهور، معروف، نام‌آور، نامدار، نامور، نامی ≠ گمنام.

شهیق: دم، فرودم، نفس‌کشیدن.

شی: چیز ≠ لاشی.

شیاد: حقه‌باز، شارلاتان، فریبکار، کلاهبردار، محیل، مکار ≠ درستکار.

شیادی: حقه‌بازی، شارلاتان‌بازی، کلاهبرداری ≠ درستکاری.

شیار: ۱. شانه؛ ۲. شخم.

شیب: ۱. نشیب؛ ۲. سر؛ ۳. سرازیر، سرازیری، سراشیب؛ ۴. پیری، کهنسالی؛ ۵. اختلاط، امتزاج؛ ۶. جنبش، لرزش؛ ۷. حیرتزده، سرگردان، سرگشته، واله؛ ۸. آشفته، پریش، پریشان ≠ فراز.

شیپور: صور، نفیر.

شیخ: ۱. مراد، مرشد؛ ۲. آخوند، معمم، ملا؛ ۳. پیر، سالخورده، کهنسال، مسن؛ ۴. امیر، پیشوا، قاید ≠ شاب.

شید: خور، خورشید، شمس، مهر ≠ ماه.

شید: تزویر، حیله، غش، کید، مکر، نیرنگ.

شیدا: بی‌قرار، دلباخته، دلداده، دلشده، دیوانه، سرگشته، شوریده، شیفته، عاشق، مجنون، مفتون، واله، وامق.

شیدایی: ۱. بیقراری، دلباختگی، دلدادگی، دلشدگی، شوریدگی، شیفتگی، عاشقی؛ ۲. جنون، دیوانگی.

شیر: ۱. ارسلان، اسد، حیدر، ضرغام، ضیغم، هژبر؛ ۲. لبن.

شیرازه: ته‌بندی، عطف.

شیرازه‌بند: شیرازه‌زن، صحاف.

شیرخوارگاه: پرورشگاه.

شیردل: باجرات، بهادر، بی‌باک، جسور، دلاور، دلیر، شجاع ≠ ترسو، جبون.

شیرده: دایه، ربیبه، مرضع، مرضعه ≠ شیرخوار.

شیره: آب، جرم، شهد، عصاره، عصیر، مرق.

شیرین: ۱. شکرین، شهددار، گلوسوز؛ ۲. دلکش، نغز؛ ۳. نوشین ≠ تلخ.

شیرین‌سخن: بذله‌گو، خوش‌بیان، خوش‌زبان، شکرخا، شکرشکن، شیرین‌گفتار، لطیفه‌پرداز.

شیرینی: حلاوت، شهد، عذوبت ≠ تلخی.

شیزان: دیو، غول، نسناس، هرماس ≠ آدمی.

شیشه: ۱. بطری، تنگ، قرابه؛ ۲. آبگینه، جام، زجاج.

شیطان: ۱. ابلیس، اهریمن، دیو، عفریت، عفریته، هرماس، هرمس؛ ۲. زبل، زرنگ، محیل؛ ۳. آتشپاره، بازیگوش، تخس، شرور ≠ آدم.

شیطان‌صفت: ددخو، ددمنش، دیوسرشت ≠ آدمی‌خو.

شیطانی: ۱. شرارت، شیطنت؛ ۲. چموشی، سرکشی؛ ۳. بدرفتاری، بدکرداری؛ ۴. اهریمنی؛ ۵. احتلام، جنب، محتلم ۱. ≠ خوش‌رفتاری؛ ۲. انسانی، اهورایی، ملکی.

شیطنت: ۱. بدجنسی، بدذاتی، شرارت، شیطانی؛ ۲. بازیگوشی؛ ۳. سرکشی، نافرمانی؛ ۳. چموشی.

شیفتگی: آرزومندی، دلباختگی، دلدادگی، شیدایی، عاشقی، عشق.

شیفته: حیران، خاطرخواه، دلباخته، دلداده، شیدا، عاشق، مجذوب، مجنون، مفتون، واله، وامق.

شیک: دلپذیر، زیبا، فانتزی، قشنگ، لوکس.

شیله: ۱. قرمز؛ ۲. پیله، سوسه.

شیله‌پیله: تزویر، حقه، خدعه، شایبه، مکر، نیرنگ.

شیمه: خلق، خو، داب، طبع، طبیعت، عادت.

شیمی‌دان: شیمیست، کیمیاگر.

شیمیایی: کیمیاوی، کیمیایی.

شیوا: بلیغ، رسا، روان، فصیح، گویا ≠ نارسا.

شیوع: ۱. اشاعه، پراکندگی، سرایت، نشر؛ ۲. اشتهار، تداول.

شیون: افغان، جیغ، دادوبیداد، زاری، ضجه، فریاد، فغان، ناله، ندبه.

شیوه: ۱. عشوه، فسون، کرشمه، ناز؛ ۲. اسلوب، جور، راه، روال، روش، روند، سبک، سیاق، طرز، طریقه، گونه، متد، مشی، منوال، نحو، نمط، وضع، هنجار.

شیوه‌گر: افسونگر، پرکرشمه، پرناز، عشوه‌ساز، عشوه‌گر.

شیهه: جیغ، صیحه.

ستاره نجفیان

سئانس: ۱. جلسه، نشست، مجلس، اجلاس.

سئانس: نشست، اجلاس، جلسه.

سائس: دیان، دیپلمات، سیاس، سیاستمدار ≠ بی‌سیاست.

سائل: صفت ۱. سایل، فقیر، گدا، متکدی؛ ۲. پرسشگر، پرسنده ≠؛ ۲. پاسخگو.

ساباط: ۱. دالان، راهروسرپوشیده، معبر مسقف، گذرگاه سقف‌دار؛ ۲. سایبان، سایه‌گاه.

ساب:.

سابح: ۱. شناگر؛ ۲. شناور؛ ۳. اسب؛ ۴. اسب تیزتک.

ساب‌دادن: سابیدن، ساییدن، پرداخت‌کردن، صیقل‌دادن.

ساب رفتن: ساییده‌شدن، سابیده‌شدن، پرداخته‌شدن، صیقل‌یافتن.

سابع: هفتم، هفتمین، هفتمی.

سابغ: تمام، کامل ≠ ناقص.

سابق‌الذکر: فوق‌الذکر، مذکور، مزبور، یادشده ≠ اخیرالذکر.

سابقسابق: صفت ۱. پیش، پیشین، قبل، قبلی، گذشته ≠ پس‌رو، پسین؛ ۲. پیشقدم، مقدم؛ ۳. سبقت‌گیرنده، پیشرو؛ ۴. عقل، خرد.

سابقه: ۱. پرونده، پیشینه؛ ۲. تاریخ، تاریخچه؛ ۳. زمینه؛ ۴. دیرینگی، قدم، قدمت؛ ۵. عنایت الهی؛ ۶. تقدیر؛ ۷. آشنایی.

سابقه‌دار: ۱. باسابقه؛ ۲. بدسابقه، پیشینه‌دار، مجرم، پرونده‌دار ≠ خوش‌سابقه.

سابقه داشتن: ۱. باسابقه‌بودن، بدسابقه‌بودن، پیشینه داشتن، پیشینه‌دار‌بودن، مجرم‌بودن؛ ۲. آشنایی داشتن، مسبوق‌بودن.

سابقه‌شدن: ۱. سنت‌شدن، رسم‌شدن، عادت‌شدن؛ ۲. پیشینه‌شدن، به جا ماندن، اثر به جا گذاشتن.

سابوتاژ: ۱. خرابکاری؛ ۲. کارشکنی، اخلالگری.

سابیدن: ۱. ساییدن، سودن؛ ۲. کوبیدن، نرم‌کردن؛ ۳. سوهان زدن، صیقلی‌کردن؛ ۴. زدودن؛ ۵. پاک‌کردن، جلا‌دادن، صیقل‌دادن، براق‌کردن.

سابیده: ۱. ساییده، سوده؛ ۲. کوبیده، نرم؛ ۳. زدوده.

ساپورت: پشتیبانی، حمایت، یاریگری.

ساتراپ: ۱. استاندار، والی؛ ۲. شهربان، حاکم.

ساتر: ۱. پرده‌پوش، پوشاننده، پوشنده، رازپوش، سرپوش؛ ۲. پوشش؛ ۳. عیب‌پوش ≠ پرده‌در، افشاگر.

ساتگین: ۱. پیاله، جام، ساتگین، ساغر، صراحی، مینا؛ ۲. شراب، باده، می.

ساج: ۱. تابه، تاوه؛ ۲. بالاپوش، طیلسان؛ ۳. درخت ساک؛ ۴. مرغ کنجدخوار، کنجدخوراک.

ساجد: سجده‌کننده، سجده‌گر، سجاد.

ساچمه: ۱. گلوله ریز سربی؛ ۲. گوی پولادین.

ساحت: ۱. پهنه، پیشگاه، جولانگاه، محوطه، عرصه، قلمرو، گستره، میدان؛ ۲. حیاط، صحن، فراخنا، فضا، قلمرو؛ ۳. ناحیه؛ ۴. مرتبه، حد، سطح؛ ۵. درگاه، آستانه.

ساحر: ۱. افسونگر، جادوگر، سحار؛ ۲. کاهن، نفاث.

ساحره: جادوگر، افسونگر (زن).

ساحری: ۱. افسونگری، جادوگری؛ ۲. سحر، شعبده؛ ۳. شعبده‌بازی.

ساحل: شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کناره‌ور.

ساحل گرفتن: پهلوگرفتن، لنگر انداختن ≠ بادبان برافراشتن.

ساحل‌نشین: ۱. ساحلی؛ ۲. ساکن کناردریا، بندری، بندرنشین؛ ۳. کناره‌نشین.

ساختار: ۱. قالب، فرم، شکل؛ ۲. بافتار؛ ۳. ساختمان؛ ۴. اسکلت؛ ۵. بنیاد، بنا.

ساختارگرایی: ساختارگرایی ≠ ساختارشکنی.

ساخت: ۱. ساختن؛ ۲. صنع، صنعت؛ ۲. محصول، مصنوع؛ ۳. شکل، نقشه؛ ۴. ساختمان؛ ۵. ساختار؛ ۶. سازوبرگ؛ ۷. ساز، سامان.

ساخت‌گرا: صفت ساختارگرا ≠ ساختارشکن.

ساختگی: تصنعی، جعلی، غیرواقعی، دروغین، کاذب، مجعول، مصنوعی ≠ طبیعی.

ساختمان: ۱. بنا، ساخت، عمارت؛ ۲. آپارتمان، خانه، ویلا؛ ۳. ساختار؛ ۴. نهاد، وضع؛ ۵. معماری.

‌ساختن: ۱. آفریدن؛ ۲. احداث‌کردن، ایجاد‌کردن، به‌وجودآوردن، پدیدآوردن، خلق‌کردن، احداث، صنع؛ ۳. بنا‌کردن، ساختمان‌کردن، درست‌کردن، به‌عمل‌آوردن، عمارت‌کردن؛ ۳. تهیه‌کردن، فراهم‌آوردن، تدارک‌دیدن، مهیا‌کردن؛ ۴. پختن، طبخ‌کردن؛ ۵. ابداع‌کردن.

ساخت‌وپاخت: ۱. بندوبست، تبانی، توطئه، دسیسه، زدوبند؛ ۲. سازش؛ ۳. قرارومدار (پنهانی).

ساخت‌وپاخت‌کردن: بندوبست‌کردن، تبانی‌کردن، توطئه‌کردن، دسیسه چیدن، زدوبند‌کردن، سازش‌کردن.

ساخت‌وساز: ساختمان‌سازی، بناسازی، خانه‌سازی.

ساخته: اسم ۱. صنع، مصنوع؛ ۲. پرداخته؛ ۳. آماده، مهیا؛ ۴. جعلی، ساختگی؛ ۵. سروده.

ساخته‌وپرداخته: حاضر، آماده، مهیا.

ساخلو: پادگان، سربازخانه.

سادات: سیدها، سیده‌ها.

سادس: قید ششم.

سادگی: ۱. بی‌آلایشی، بی‌نقشی؛ ۲. بیرنگی، بی‌غل‌وغشی، پاکی؛ ۳. زودباوری، ساده‌لوحی، پخمگی ≠ رندی؛ ۴. ساده‌دلی، بی‌ریایی؛ ۵. بساطت؛ ۶. آسانی، سهولت.

ساده: ۱. آسان، سهل، میسر ≠ مشکل، مغلق، پیچیده، شاق؛ ۲. بی‌آلایش، بی‌نقش؛ ۳. امرد، نرم‌بروت، نوخط؛ ۴. خوش‌باور، خوش‌خیال، زودباور، ساده‌لوح ≠ رند، تودار؛ ۵. ابله، بله، مغفل، نادان؛ ۶. بی‌آلایش، بی‌تکلف، وضیع؛ ۷. بسیط، بی‌آمیغ، مفرد ≠ سخت، نقشدار، مرکب.

ساده‌دلانه: صادقانه، ساده‌لوحانه.

ساده‌دل: ۱. بی‌شیله‌پیله، خوش‌باور، زودباور، ساده‌لوح ≠ تودار، دیرباور؛ ۲. روراست، صادق، بی‌تزویر.

ساده‌رو: ۱. نوجوان، نابالغ؛ ۲. امرد.

ساده‌لوح: ۱. احمق، بی‌شیله‌پیله، خوش‌باور، زودباور، ساده، ساده‌دل، ساده‌نگر، صاف‌وصادق، ضعیف‌العقل، کودن، مغفل، هالو؛ ۲. سلیم، پاکدل، صافی‌ضمیر.

ساده‌لوحی: خوش‌باوری، خوش‌گمانی، زودباوری ≠ دیرباوری.

ساده‌نگر: خوش‌باور، زودباور، ساده‌دل، ساده‌لوح، مغفل.

ساده‌نگری: خوش‌باوری، زودباوری، ساده‌دلی، ساده‌لوحی، ساده‌اندیشی.

سادیسم: ۱. جنون مردم‌آزاری؛ ۲. شهوترانی توام بابی‌رحمی.

سارا: اسم ۱. عنبرسارا، مشک؛ ۲. بی‌غش، خالص ≠ ناخالص؛ ۳. زبده.

ساربان: ساروان، شتردار، شتربان، قافله‌سالار ≠ کاروانی.

ساربانی: ساروانی، شتربانی، قافله‌سالاری، شترداری.

سار: صفت ۱. سارنگ؛ ۲. رنج، محنت، درد؛ ۳. شتر؛ ۴. پرده، ساره؛ ۵. نشاط‌آور، نشاط‌انگیز، شادی‌زا.

سارق: ۱. حرامی، دزد، راهزن، شبرو، طرار، قطاع‌الطریق؛ ۲. جیب‌بر؛ ۳. غارتگر؛ ۴. عیار.

ساروان: ساربان، شتربان، قافله‌سالار ≠ کاروانی.

ساروق: ۱. بقچه، بغچه؛ ۲. سفره؛ ۳. دستار، سربند.

ساری: ۱. شایع، واگیر، سرایت‌کننده؛ ۲. جاری، روان ≠ راکد؛ ۳. نافذ؛ ۴. سار، سارنگ؛ ۵. فوطه، چادر، پوشش، جامه (زنان‌هندی).

ساز: ۱. ارغنون، تار، سه‌تار، چنگ، رود، عود؛ ۲. تجمل، برگ، دستگاه؛ ۳. ساخت، سامان؛ ۴. تحمل، سازگاری، سازش؛ ۵. خدعه، فریب، مکر، نیرنگ؛ ۶. تدارک، تهیه؛ ۷. جامه، رخت، لباس؛ ۸. بنه، توشه، زاد سفر؛ ۹. راه، روش، طریق، شیوه؛ ۱۰. نفع، سود؛ ۱۱. آرایش، آما.

ساز زدن: نواختن، نوازندگی‌کردن.

ساززن: چنگی، خنیاگر، مطرب، نوازنده، تارزن.

سازش: آشتی، اصلاح، توافق، سازگاری، سلوک، صلح، موالفت، مدارا، مصالحه، موافقت، هم‌دستی ≠ ناسازگاری، بدسلوکی.

سازش‌پذیر: آشتی‌جو، آشتی‌طلب، سازشکار، قابل‌انعطاف، منعطف، انعطاف‌پذیر ≠ سازش‌ناپذیر.

سازش‌دادن: ۱. سازگار‌ساختن، سازگار‌کردن، جور‌کردن، متجانس‌کردن، وفق‌دادن؛ ۲. هم‌آهنگ‌کردن، تطبیق‌دادن، آشتی‌دادن، صلح‌دادن، موافق‌ساختن.

سازش داشتن: هماهنگ‌بودن، توافق داشتن، سلوک‌کردن، مدارا‌کردن، سازگار‌بودن ≠ ناسازگار‌بودن.

سازش‌کار، سازشکار: ۱. آرامش‌طلب، آشتی‌طلب، سازشگر، صلحجو، مصالحه‌جو ≠ سازش‌ناپذیر؛ ۲. بندوبست‌چی.

سازش‌کردن: ۱. صلح‌کردن، آشتی‌کردن، رفع اختلاف‌کردن، توافق‌کردن، به موافقت‌رسیدن، مصالحه‌کردن، سازگارشدن، اصلاح‌کردن ≠ ناسازگاری‌کردن، مخالفت‌کردن.

سازشگر: آرامش‌طلب، آشتی‌خواه، صلحجو ≠ جنگ‌طلب.

سازش‌ناپذیر: ۱. تاثیرناپذیر، سرسخت، توصیه‌ناپذیر، نفوذناپذیر، ناسازگار، انعطاف‌ناپذیر ≠ سازش‌پذیر؛ ۲. خشک، لجوج، یکدنده، انعطاف‌ناپذیر ≠ انعطاف‌پذیر؛ ۳. مقرراتی.

ساز‌کردن: ۱. آغاز‌کردن، آغازیدن ≠ خاتمه‌دادن؛ ۲. آهنگ‌کردن، عزم‌کردن، قصد‌کردن؛ ۳. آراسته‌کردن، آماده‌کردن؛ ۴. کوک‌کردن، هم‌نوا‌ساختن.

سازگار: ۱. آمیزگار، خوش‌معاشرت، ملایم‌طبع؛ ۲. بساز، جور، سازوار، قانع، خرسند، کوک، متجانس ≠ ناسازگار، نامتجانس؛ ۳. مساعد، مناسب، موافق؛ ۴. هم‌آهنگ، هم‌آواز ≠ ناهم‌آهنگ؛ ۵. گوارا، مهنا.

سازگار‌شدن: ۱. سازوارشدن، موافق‌شدن ≠ ناسازگار‌شدن؛ ۲. هم‌آهنگ‌شدن، مطابقت داشتن ≠ ناهم‌آهنگ‌شدن.

سازگاری: ۱. تحمل، سازش، موالفت، مماشات، موافقت؛ ۲. توافق، تناسب، سازواری؛ ۳. هم‌آوازی، هم‌آهنگی، هم‌خوانی، هم‌نوایی ≠ ناسازگاری؛ ۴. خرسندی، قناعت.

سازگاری داشتن: ۱. هم‌آهنگی داشتن، سازگاری داشتن، موافق‌بودن ≠ ناهم‌آهنگ‌بودن؛ ۲. هم‌دل‌بودن، مماشات‌کردن، سازش‌کردن، توافق داشتن ≠ ناسازگاری‌داشتن؛ ۳. تناسب داشتن، هم‌خوانی داشتن ≠ نامتناسب‌بودن.

سازگاری‌کردن: بردباری نشان‌دادن، مماشات‌کردن، تحمل‌کردن، هم‌آوازی‌کردن.

سازمان: ۱. اداره، بنگاه، بنیاد، تشکیلات، دستگاه، موسسه؛ ۲. نظم و ترتیب، سروسامان؛ ۳. مجموعه کارمندان، پرسنل؛ ۴. نامه.

سازمان‌دادن: ۱. مرتب‌کردن، نظم‌دادن، سامان‌دادن ≠ درهم‌ریختن، نابسامان‌کردن؛ ۲. تشکیلات، برنامه‌ریزی.

سازماندهی: تنسیق، تنظیم، سامان‌دهی، نظم.

سازمان‌دهی‌کردن: سازمان‌دادن، نظام‌دهی‌کردن، سازمند‌کردن.

سازمانی: تشکیلاتی، اداری.

سازمند: ۱. آماده، آراسته، ساخته، مجهز، مهیا ≠ ناسازمند؛ ۲. منظم، مرتب، اسلوب‌مند ≠ نامنظم، مغشوش؛ ۳. سازور، سازمان‌یافته؛ ۴. درخور، لایق، سزاوار.

سازمند‌کردن: منظم‌کردن، مرتب‌کردن، سازمان‌یافته‌کردن، اسلوبمند‌کردن.

سازندگی: ۱. آبادسازی، عمران؛ ۲. ابداع، اختراع؛ ۳. آفرینش، خلق؛ ۴. خلاقیت؛ ۵. جعل؛ ۶. نوازندگی.

سازندگی‌کردن: ۱. آباد‌کردن، عمران‌کردن، آباد‌ساختن ≠ تخریب‌کردن، ویران‌کردن؛ ۲. ایجاد‌کردن،‌ساختن؛ ۳. نوازندگی‌کردن، نواختن، خنیاگری‌کردن.

سازنده: ۱. صانع؛ ۲. بنا، معمار؛ ۳. آبادگر؛ ۴. مبدع، مبتکر، مخترع؛ ۵. خلاق؛ ۶. آفرینشگر، پدیدآوردنده؛ ۷. کارساز، گره‌گشا؛ ۸. مفید، سودمند؛ ۹. جاعل؛ ۱۰. نوازنده؛ ۱۱. تنظیم‌کننده.

سازوار: ۱. موافق، سازگار؛ ۲. شایسته، درخور، سزاوار، مناسب.

سازواره: ارگانیسم، اندام‌واره.

سازواری: توافق، سازگاری، موافقت، هم‌آوازی، همدلی ≠ ناسازواری، ناهمدلی.

سازوبرگ: ۱. اسلحه، تجهیزات، یراق؛ ۲. باروبنه، اسباب، لوازم.

سازور: ۱. آماده، سازمند، مستعد، مهیا ≠ ناسازور، نامهیا؛ ۲. ساخته، پرداخته.

سازوکار: مکانیسم، ساخت‌وکار، روال‌کار.

سازه: ۱. عامل، فاکتور؛ ۲. ساختار؛ ۳. واحد ساختار، عناصر ساختار؛ ۴. واحد نحوی، مولفه (درجمله).

ساطع: ۱. براق، پرتوافکن، تابان، درخشان، درخشنده ≠ تار، کدر؛ ۲. آشکار، نمایان، هویدا.

ساطع‌شدن: ۱. درخشیدن، تابیدن؛ ۲. پراکنده‌شدن، منتشر‌شدن.

ساطع‌کردن: ۱. تاباندن، پرتو افکندن؛ ۲. پراکندن، افکندن، منتشر‌کردن.

ساطور: کارد بزرگ.

ساعت زدن: ثبت‌کردن(ساعت ورود و خروج، ساعت حرکت وسائط‌نقلیه).

ساعت: ۱. گاهنما، وقت‌نما، زمان‌سنج؛ ۲. روزگار، زمان، وقت، هنگام؛ ۳. واحد زمان، شصت دقیقه؛ ۴. رستاخیز، قیامت.

ساعدبند: بازوبند، دستوانه.

ساعد: ۱. ساق‌دست، فاصله بین‌مچ و آرنج ≠ بازو، عضد، مرفق؛ ۲. ساق؛ ۳. دسته ≠ پایه.

ساعی: ۱. تلاشگر، سخت‌کوش، فعال، کوشا، کوشنده، مجد ≠ کاهل؛ ۲. سخن‌چین، غماز.

ساغر: ۱. پیاله، پیمانه، جام؛ ۲. باده، صبوح، صبوحی، صهبا، غارج، مل، می.

ساغر زدن: ساغر کشیدن، شراب خوردن، شراب نوشیدن، باده‌گساری‌کردن، می زدن، باده نوشیدن، باده‌نوشی‌کردن.

ساغرنوش: باده‌نوش، باده‌گسار، می‌نوش، میگسار، می‌خوار، ساغرکش.

ساغرنوشی: باده‌گساری، باده‌نوشی، میگساری، می‌خواری، می‌نوشی.

ساغری: ۱. چرم دباغی‌شده، کیمخت؛ ۲. تیماج؛ ۳. کفل اسب.

سافل: s e ۱. پایین، تحت، زیر، دون، فرود ≠ بالا، فراز؛ ۲. پست؛ ۳. نشیب ≠ فراز؛ ۳. فرومایه، زبون، سفله، دنی.

ساق: ۱. اندام مابین زانو و مچ پا؛ ۲. پاچه حیوانات؛ ۳. پایه؛ ۴. ساقه، تنه.

ساق‌دوش: ۱. شاه‌بالا، همراه، ملازم (داماد یا عروس در شب زفاف).

ساقط: ۱. افتاده، فروافتاده، فتاده؛ ۲. حذف‌شده؛ ۳. سقطشده؛ ۴. پست، فرومایه، ناکس، دنی؛ ۵. زایل‌شده؛ ۶. مضمحل‌شده.

ساقط‌شدن: ۱. برکنارشدن، معزول‌شدن؛ ۲. افتادن، فرو افتادن؛ ۳. فرود آمدن؛ ۴. سقط‌شدن؛ ۵. از بین رفتن، زایل‌شدن.

ساقط‌کردن: ۱. برانداختن، برکنار‌کردن، معزول‌کردن؛ ۲. انداختن، افکندن، سقط‌کردن، از بین بردن، زایل‌کردن.

ساقه: ۱. اساس؛ ۲. پایه، تنه، درخت؛ ۳. عقبه سپاه، عقبه لشکر ≠؛ ۲. جلودار، طلایه.

ساقی: ۱. ایاغچی، چمانی، شرابدار، قدح‌پیما، سبوکش، نوشگر ≠ میگسار، شرابخوار؛ ۲. محبوب، معشوق؛ ۳. پیر، مراد؛ ۴. خدا.

ساقیگری: چمانی، شرابداری، نوشگری ≠ میگساری، شرابخواری.

ساکت: ۱. آرام، بی‌سروصدا، بی‌صدا؛ ۲. خاموش، خموش، سربه‌زیر؛ ۳. دنج، راحت، صامت ≠ شلوغ.

ساکت‌شدن: آرام‌شدن، آرمیدن، آسودن، خاموش‌شدن، خموشی گزیدن، آرام گرفتن.

ساکت‌کردن: ۱. آرام‌ساختن، خاموش‌کردن؛ ۲. تشنج‌زدایی‌کردن.

ساک: ۱. خریطه، کوله‌پشتی، کیف؛ ۲. کیسه، توبره، چنته؛ ۳. آش‌غوره.

ساکن: صفت ۱. اهل، باشنده، سکنه، ماندگار، متوطن، مستقر، مقیم؛ ۲. آرام، آرمیده، بی‌جنبش، بی‌حرکت، راکد؛ ۳. غیرمتحرک؛ ۴. ثابت؛ ۵. مجزوم.

ساکن‌ساختن: ۱. فرونشاندن، تسکین‌یافتن؛ ۲. آرام‌کردن، مطمئن‌ساختن، آرامش‌دادن.

ساکن‌شدن: ۱. سکناگزیدن، جا گرفتن، مسکن گزیدن، اقامت‌کردن، متوطن‌شدن، مقیم‌شدن، مستقر‌شدن، استقراریافتن، ماندگار‌شدن؛ ۲. ایستادن، متوقف‌شدن، بی‌حرکت ماندن؛ ۳. آرام‌شدن، تسکین‌یافتن.

ساکن‌کردن: ۱. سکنادادن، مسکن‌دادن؛ ۲. تخت‌قاپو‌کردن؛ ۳. مستقر‌کردن؛ ۴. آرام‌کردن، فرو نشاندن، تسکین‌دادن.

سالار: اسم ۱. باشلیق، سپهسالار، سردار، فرمانده؛ ۲. پیر، ریش‌سفید، کهنسال، مسن؛ ۳. رئیس، سرور، شاه؛ ۴. بزرگ، مهتر؛ ۵. رهبر؛ ۶. ممتاز، برجسته، عالی.

سالاری: ریاست، سروری، مهتری؛ ۲. سرداری، فرماندهی؛ ۳. حکومت؛ ۴. پادشاهی، سلطنت؛ ۵. پیری، سالمندی، کهنسالی.

سالانه: سالیانه، سالاسال، هرسال، همه‌ساله.

سالب: ۱. سلب‌کننده، نفی‌کننده، نافی؛ ۲. رباینده، غارتگر؛ ۳. سالبه ≠ موجبه.

سال‌خوردگی، سالخوردگی: ۱. پیری، سالمندی، کهنسالی، کهولت ≠ جوانی، شباب؛ ۲. دیرینگی، قدمت؛ ۳. کهنگی.

سال‌خورده، سالخورده: صفت پیر، زال، سالمند، شیخ، فرتوت، کلان‌سال، کهنسال، مسن، معمر ≠ خردسال، کم‌سن.

سالدات: سرباز، سپاهی؛ ۲. سربازروسی.

سال‌دیده، سالدیده: صفت پیر، پیروپاتال، جاافتاده، زال، سالمند، مسن ≠ جوان، کودک.

سالک: صفت ۱. درویش، صوفی، عارف؛ ۲. رونده، رهرو؛ ۳. پیرو.

سالکی: ۱. سالک‌دار؛ ۲. مبتلابه سالک.

سال‌گذشته: پار، پارسال.

سال‌گرد، سالگرد: ۱. سال‌روز، سال‌گشت؛ ۲. سال مرگ.

سال گرفتن: مراسم‌گرفتن، برگزار‌کردن، (سال‌روز درگذشت).

سالم: ۱. تندرست، سرحال، صحیح‌المزاج، قبراق ≠ ناسالم؛ ۲. بی‌عیب، صحیح، بی‌گزند، درست، روبه‌راه، صحیح؛ ۳. بهداشتی ≠ غیربهداشتی؛ ۴. منزه، پاک.

سالم‌سازی: بی‌خطرسازی، ایمن سازی.

سالمند: صفت پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالدیده، کلان‌سال، کهنسال، مسن، معمر ≠ جوان.

سال‌نامه، سالنامه: تقویم، سالنما، گاه‌شمار، نشریه (سالیانه).

سالن: تالار، سالون.

سال‌نما، سالنما: تقویم، گاه‌شمار.

سال: ۱. واحد زمان (۳۶۵ روز، دوازده ماه)، عام، سنه؛ ۲. پایه، کلاس، دانشپایه؛ ۳. طول عمر، سن، زاد، عمر؛ ۴. دوره فعالیت(سازمان، موسسه)؛ ۵. تاریخ؛ ۶. مراسم سال‌روزدرگذشت؛ ۷. ساج؛ ۸. چوب ساج؛ ۹. کشتی، جهاز.

سالوس: اسم ۱. تزویر، تلون، حیله، خدعه، دورویی، ریا، ریاکاری، ریب، زرق، ظاهرنمایی، فریب، منافقت، نفاق؛ ۲. چاپلوس، چرب‌زبان، متملق؛ ۳. تملق، چرب‌زبانی، فریبکاری؛ ۴. شیاد، ظاهرنما، فریبنده.

سالوس ورزیدن: ۱. ریاورزیدن، ریاکاری‌کردن، دورویی‌کردن، ظاهرنمایی‌کردن؛ ۲. مکر ورزیدن، خدعه‌کردن، سالوس‌کردن.

سالوسی: ۱. ریاکاری، حیله‌گری، دورویی؛ ۲. ریاکار، حیله‌گر، دورو، سالوس‌گر.

سالیان: e ۱. سال‌ها، مدت‌ها؛ ۲. سنوات.

سامان بخشیدن: سامان‌دادن، مرتب‌کردن، نظم‌دادن، رونق‌بخشیدن ≠ نابسامان‌کردن.

سامان: ۱. خطه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه؛ ۲. ابزار، اثاث، اسباب، وسایل؛ ۳. انتظام، ترتیب، نظام، نظم؛ ۴. خانمان، ماوا، محل، مقام، مکان، منزل؛ ۵. کالا، متاع؛ ۶. ثروت، دولت، مکنت؛ ۷. رواج، رونق، آرام، راحت، قرار؛ ۸. منطقه، مکا.

سامان‌دادن: ۱. نظم‌دادن، مرتب‌کردن، انتظام بخشیدن، درست‌کردن؛ ۲. سروسامان‌دادن، سامان‌دهی‌کردن.

سامان‌دهی، ساماندهی: مرتب‌سازی، تنسیق، تنظیم.

سامان گرفتن: ۱. منظم‌شدن، مرتب‌شدن، درست‌شدن؛ ۲. سروسامان گرفتن، سامان‌یافتن.

سامانه: ۱. جهاز، دستگاه؛ ۲. نظام، سیستم؛ ۳. الگو.

سام: صفت ۱. بیماری، مرض، ناخوشی؛ ۲. ورم، آسم؛ ۳. سرسام، دوار؛ ۴. خیزران؛ ۵. سمی، زهردار، خطرناک، زهرناک ≠ بی‌زهر، غیرسمی؛ ۶. آتش ≠ آب.

سامع: سمیع، شنوا، شنونده، مستمع ≠ قایل.

سامعه: شنوایی، گوش ≠ گویایی.

سانحه: اتفاق، پیشامد، تصادف، حادثه، رزیه، عارضه، فاجعه، واقعه.

سان: ۱. روش، طرز، گونه، نمط؛ ۲. رژه، مارش، مشق؛ ۳. قرین، مانند، مثل؛ ۴. رسم، قاعده، قانون؛ ۵. پاره، حصه؛ ۶. خوی، عادت.

سانسور: ۱. تفتیش، کنترل، ممیزی؛ ۲. حذف؛ ۳. قیچی.

سانسورچی: ممیز، مامورسانسور.

ساو: ۱. باج، پاژ، خراج، مالیات؛ ۲. براده طلا.

ساویز: خوش‌خلق، نیک‌خو، خلیق ≠ بدخلق، بدخو.

ساویس: ۱. ارزشمند، گران‌مایه؛ ۲. نفیس؛ ۳. پنبه‌زده‌شده.

ساهی: خطاکار، سهوکننده، غافل، فراموشکار.

سایبان: ۱. آفتاب‌گردان، سایه‌پوش، سایه‌گاه، آلاچیق، سایه‌بان، سایه‌وان، شامیانه، چتر، سایه‌پوش، سایه‌گاه، عرش، نش؛ ۲. چادر، شامیانه، سراپرده، خیمه.

سایت: ۱. سکوی پرتاب موشک؛ ۲. محل استقرار رادار؛ ۳. کارگاه ساختمانی؛ ۴. کارخانه؛ ۵. مرکز مجازی در اینترنت.

سایر: اسم ۱. دگر، دیگر، غیر ≠ همان، همین؛ ۲. روان، ساری، سیرکننده؛ ۴. باقی، بقیه، جمیع، همه؛ ۵. رایج، متداول، جاری.

سایرین: دیگران، افراد دیگر، اشخاص دیگر ≠ همان‌ها، همین‌ها.

سایس: ۱. مدیر، مدبر، کاردان؛ ۲. سیاستمدار، باسیاست؛ ۳. باکیاست.

سایش: اصطکاک، خراش، مالش، مس.

سایل: ۱. فقیر، گدا، متکدی، ونگ، دریوزه، مفلس ≠ بی‌نیاز، غنی؛ ۲. پرسشگر، پرسنده ≠ جواب‌گو، مجیب، پاسخ‌ده؛ ۳. جاری، روان، سیلان‌کننده.

سایه افکندن: ۱. سایه‌کردن، سایه گستردن، سایه انداختن؛ ۲. مستولی‌شدن، چیره‌شدن، حکم‌فرما‌شدن؛ ۳. التفات‌کردن، توجه‌کردن، عنایت‌کردن.

سایه‌افکن: سایه‌دار، سایه‌گستر، سایه‌انداز.

سایه‌پرست: صفت ۱. فاسق، اهل فسق‌وفجور؛ ۲. زانی، زناکار؛ ۳. رفاه‌زده.

سایه‌پرورد: ۱. سایه‌پرورده، راحت‌طلب، تن‌آسا، سایه‌نشین؛ ۲. آسوده؛ ۳. مفت‌خور.

سایه‌دار: سایه‌گستر، سایه‌انداز، سایه‌افکن، سایه‌ور، طلیل ≠ بی‌سایه.

سایه‌روشن: ۱. تاریک‌روشن؛ ۲. تیره‌روشن.

سایه: ۱. شبح، ظل، نسار، نش؛ ۲. پناه، حمایت؛ ۳. توجه، عنایت؛ ۴. اثر، تاثیر، نتیجه؛ ۵. نفوذ؛ ۶. حشمت، بزرگی، جلال؛ ۷. غیرواقعی، صوری؛ ۸. وهمی، موهوم؛ ۹. نقاط تیره‌تر (در نقاشی).

سایه‌گاه: سایبان، سایه، مظله، نش.

سایه‌گستردن: ۱. سایه‌افکندن، سایه‌انداختن، سایه‌کردن؛ ۲. پوشاندن، پنهان‌کردن؛ ۳. تحت حمایت قراردادن.

سایه‌وار: (صفت) شبح‌وار، سایه‌سان، شبح‌مانند.

ساییدگی: سابیدگی، سابیده‌شدگی.

ساییدن: ۱. سابیدن، سودن؛ ۲. خرد‌کردن، کوبیدن، نرم‌کردن؛ ۳. سوهان زدن، صیقلی‌کردن؛ ۴. زدودن؛ ۵. جلا‌دادن، صیقل‌دادن؛ ۶. مالیدن.

ساییده: ۱. سابیده، سوده ≠ ناسوده، نساییده؛ ۲. کوبیده، نرم؛ ۳. سوهان‌زده، سوهان‌خورده، صیقلی؛ ۴. زدوده.

سبابه: انگشت دوم، انگشت‌شهادت، انگشت اشاره ≠ ابهام، خنصر، بنصر.

سباح: آب‌ورز، شناگر، شناور.

سباحت: ۱. آب‌بازی، شنا، شناگری، شناوری؛ ۲. شنا‌کردن، شناور‌شدن.

سباخ: کویر، شوره‌زار، لم‌یزرع، نمکزار ≠ مزروع.

سباع: درنده‌ها، جانوران، سبع‌ها، ددان.

سباعی: هفت‌تایی، هفت‌حرفی، هفت‌رکنی.

سبب: ۱. انگیزه، جهت، دلیل، علت، موجب؛ ۲. باعث، مسبب، واسطه، وسیله؛ ۳. داعیه؛ ۴. طرز، طریق، منوال؛ ۵. خویشاوندی، قرابت، نسبت، علاقه ≠ بیگانگی، نسب؛ ۶. آلت، افزار، ابزار؛ ۷. طناب، ریسمان.

سب: ۱. بددهانی، دشنام، رده، فحش، لعن، ناسزا ≠ مدح، ستایش؛ ۲. دشنام‌دادن، فحش‌دادن، ناسزا گفتن ≠ ستودن، مرحباگفتن.

سبب‌ساز: ۱. وسیله‌ساز، مسبب ≠ سبب‌سوز؛ ۲. خدا، خداوند.

سبب‌سوز: وسیله‌سوز، اسباب‌سوز ≠ سبب‌ساز، وسیله‌ساز.

سبب‌شدن: باعث‌شدن، انگیزه‌شدن، موجب‌شدن، مسبب‌شدن، وسیله‌گشتن، وسیله‌شدن.

سببی: خویشاوندی، وابستگی ≠ نسبی.

سبت: شنبه، آخرین روز هفته (قوم‌یهود).

سبحات: سبحه‌ها، انوار الهی، جلال ربوبی، عظمت الهی، انوار جلالت.

سبحان: صفت ۱. تنزیه؛ ۲. تنزیه‌کردن؛ ۳. سبحان‌اله گفتن، خدا را به پاکی‌یاد‌کردن؛ ۴. پاک‌بودن، پاکیزه‌کردن؛ ۵. پاک، منزه.

سبحانی: الهی، ربانی، خدایی، یزدانی ≠ شیطانی.

سبحه: ۱. نیایش، دعا، ذکر، سبحت؛ ۲. تسبیح؛ ۳. مهره تسبیح.

سبد: ۱. تبنگو، زنبیل، سله؛ ۲. حلقه.

سبز: صفت ۱. اخضر، خضرا ≠ احمر؛ ۲. تازه، تر، خرم، شاداب ≠ پژمرده، خشکیده؛ ۳. شاد، خرم؛ ۴. شمشیر، خنجر؛ ۵. بنگ؛ ۶. سبزه، سبزه‌چهره، گندم‌گون، اسمر؛ ۷. معشوق.

سبز‌شدن: ۱. روییدن، جوانه زدن ≠ خشکیدن، خشک‌شدن؛ ۲. ظاهرشدن، پیدا‌شدن.

سبز‌کردن: ۱. رویاندن، رویانیدن؛ ۲. رنگ سبز‌کردن.

سبزه: اسم ۱. اسمر، سبزچهره، سیه‌چرده، سبزه‌رو، گندمگون ≠ سپیدپوست؛ ۲. چمن، علف، گیاه.

سبزه‌زار: ۱. چمن، چمن‌زار ≠ خشک‌زار، کویر؛ ۲. علفزار، مرغزار؛ ۳. جوله‌زار ≠ خشک‌زار، کویر؛ ۴. گل‌گشت، روضه.

سبزه‌قبا: کلاغ سبز، سبزقبا.

سبزی‌پاک‌کن: متملق، چاپلوس، مداهنه‌گر.

سبزیجات: انواع سبزی‌های‌خوردنی، (تربچه، تره، گشنیز، جعفری، مرزه، شاهی، ریحان، نعناع، پیازچه، ترخون و ).

سبزی‌کار: اسم جالیزکار.

سبزی‌کاری: جالیزکاری.

سبزینه: اسم ۱. سبزرنگ، سبزگون؛ ۲. گندمگون؛ ۳. کلروفیل.

سبط: ۱. نوه، نواده، فرزندزاده، دخترزاده ≠ جد، نیا؛ ۲. قبیله، عشیره.

سبطی: یهودی، قبطی.

سبعانه: ددمنشانه، وحشیانه، توام با وحشیگری.

سبع: اسم جانور، دد، درنده، درنده‌خو، وحشی ≠ اهلی.

سبع: هفت.

سبعیت: توحش، ددخویی، درندگی، درنده‌خویی، وحشیگری.

سبق بردن: پیش افتادن، پیشی گرفتن، سبقت جستن.

سبقت: ۱. پیشدستی، پیشی، تقدم، مسابقه؛ ۲. پیشی گرفتن.

سبقت جستن: پیشی‌جستن، تقدم‌جویی‌کردن، تقدم جستن، سبق‌بردن، پیش افتادن، پیش‌دستی‌کردن.

سبقت‌دادن: ترجیح‌دادن، برتری‌دادن، مرجح دانستن، برتر شمردن، مقدم دانستن.

سبقت گرفتن: ۱. پیشی گرفتن، پیش افتادن، جلو زدن ≠ عقب‌افتادن؛ ۲. پیش‌دستی‌کردن.

سبق: ۱. قبل، پیش؛ ۲. پیشی، سبقت‌جویی ≠ بعد، پسین؛ ۳. برتری، تقدم؛ ۴. درس؛ ۵. شرط، گرو، مسابقه؛ ۶. مایه شرطبندی.

سبک: استیل، اسلوب، راه، روال، روش، شیوه، طرز، طریق، طریقه، منوال.

سبک‌بار، سبکبار: ۱. آزاد، حر، مجرد، وارسته ≠ گرانبار؛ ۲. آسوده، فارغ‌بال.

سبک‌بال، سبکبال: ۱. تیزپر، تیز پرواز، سبک‌پر؛ ۲. راحت، آسوده، فارغ البال، فارغ، سبکبار.

سبک‌پا: ۱. جلد، تندرو، تیزپا، سبک‌پو؛ ۲. گریزپا.

سبک: ۱. خفیف، کم‌وزن ≠ ثقیل، سنگین، گران، وزین؛ ۲. لطیف؛ ۳. بی‌وقار، بی‌وقر، جلف ≠ موقر؛ ۴. سبکبار؛ ۵. بی‌غم، راحت؛ ۶. شتابان، به‌سرعت، بلافاصله، فورتند، زود، سریع؛ ۹. نازک؛ ۱۰. رقیق، آبکی، تنُک؛ ۱۱. آرام، آهسته، یواش.

سبک‌خیز: ۱. سحرخیز ≠ دیرخیز؛ ۲. تیز پا، چالاک، چست، چابک، تندرو ≠ کندرو.

سبک‌داشت: کوچک‌شماری، تحقیر، استخفاف، خوارداشت ≠ بزرگداشت، تعظیم.

سبک داشتن: ۱. کوچک شمردن، خوار داشتن، تحقیر‌کردن؛ ۲. بی‌اهمیت دانستن.

سبک‌دل، سبکدل: شاد، شادمان، خوشحال، بی‌غم، سبک‌روح ≠ ناشاد.

سب‌کردن: بد گفتن، لعن‌کردن، لعنت فرستادن، دشنام‌دادن.

سبک‌روح، سبکروح: ۱. شاد، سرزنده، باروحیه؛ ۲. ظریف‌طبع؛ ۳. خوش‌بین؛ ۴. بی‌تکلف، بی‌تکبر.

سبک‌رو: گستاخ، پررو، بی‌شرم، وقیح، چشم‌دریده.

سبک‌سرانه، سبکسرانه: ۱. بی‌ادبانه؛ ۲. سرسری، سهل‌انگارانه، نامعقولانه ≠ موقرانه.

سبک‌سر، سبکسر: ۱. شوریده‌مغز، کم‌خرد ≠ خردمند، عاقل؛ ۲. بی‌وقار، جلف، سبک‌مایه، نامعقول ≠ رزین، موقر؛ ۳. کم‌ارج، بی‌ارزش، کم‌اهمیت، کم‌بها ≠ گرانبها؛ ۴. سهل‌انگار، سربه‌هوا؛ ۵. سبکسار، بی‌وقار، عجول؛ ۶. بی‌مغز، کم‌مایه ≠ پرمایه؛ ۷. خوار، فرومایه، پست، د.

سبک‌سری، سبکسری: ۱. بی‌وقاری، جلفی، خواری، سبکی، فرومایگی ≠ وقر، وقار؛ ۲. نادانی، حماقت.

سبک سنگین‌کردن: بررسی‌کردن، امتحان‌کردن.

سبک‌سیر: تندرو، تیزپا، تیزپرواز، تیزرو، سبک‌رو، سبک‌پا، سریع‌السیر ≠ کندرو، بطی‌ء‌السیر.

سبک‌شدن: ۱. کاهش‌یافتن، کم‌شدن؛ ۲. سبک‌بار‌شدن، راحت‌شدن، آرامش‌یافتن، آرام‌شدن؛ ۳. خوار‌شدن، بی‌مقدارشدن؛ ۴. خفیف‌شدن، بی‌وقار‌شدن، کسرشان‌یافتن.

سبک‌عقل: بله، خل، دیوانه‌وش، سبک‌مغز ≠ عاقل.

سبک‌مایه: ۱. سبک‌سار، سبکسر؛ ۲. بی‌دانش، کم‌سواد ≠ پرمایه، باسواد؛ ۳. سطحی، سطحی‌گرا؛ ۴. بی‌چیز، تهی‌دست، کم‌سرمایه، کم‌مایه ≠ سرمایه‌دار؛ ۵. بی‌ارزش، کم‌اهمیت.

سبک‌مغزی: ابلهی، بلاهت، کم‌عقل.

سبکی: ۱. کم‌وزنی ≠ ثقل، سنگینی؛ ۲. چالاکی، فرزی؛ ۳. خفت، سبکسری، طیره؛ ۴. بی‌وقاری، جلفی؛ ۵. خواری، حقارت.

سبلت: سبیل، بروت، موی پشت‌لب، شارب.

سبو: ۱. آبخوری، سفالینه، کوزه، کوزه بزرگ؛ ۲. جره.

سبوح: صفت ۱. باری‌تعالی؛ ۲. مقدس؛ ۳. منزه، پاک، مبرا.

سبیل: بروت، سبلت، شارب ≠ ریش، محاسن.

سبیل: ۱. جاده، راه، صراط، طریق؛ ۲. قربانی، نذر، وقف؛ ۳. روش، شیوه، طریقه؛ ۴. روا، مباح.

سبیل‌کردن: ۱. مجانی‌کردن، رایگان‌ساختن؛ ۲. وقف‌کردن، خیر‌کردن.

سبیلو: سبیل‌دار ≠ ریشو، ریش‌دار.

سپار: ۱. لگدکوب؛ ۲. چرخشت؛ ۳. ظرف انگور، سپاس داشتن، شکر نعمت‌کردن، منت‌پذیر‌بودن، منت داشتن؛ ۴. اسباب خانه.

سپاس: ۱. ثنا، حمد، ستایش؛ ۲. درود؛ ۳. امتنان، تشکر، حق‌شناسی، شکر، قدردانی، منت، شکرگزاری ≠ کفران، ناشکری.

سپاسدار: شاکر، شکرگزار، قدردان، منت‌پذیر، نمک‌شناس ≠ کفور.

سپاسداری: امتنان، تشکر، سپاسگزاری، قدردانی، قدرشناسی ≠ نمک‌نشناسی.

سپاس‌داشتن: شکر‌کردن، شکرگزار‌بودن، سپاسدار‌بودن، منت‌پذیربودن، شاکر‌بودن.

سپاسگزار: ۱. حق‌شناس، حقگزار، شکرگزار، شکور، قدرشناس، نمک‌شناس ≠ ناسپاس، ناشکر؛ ۲. شاکر، متشکر، ممنون ≠ مغبون.

سپاسگزاری: امتنان، تشکر، تقدیر، سپاسداری، قدرشناسی ≠ ناسپاسی.

سپاس گفتن: ۱. حمدگفتن، ستایش‌کردن؛ ۲. قدردانی‌کردن، سپاسگزاری‌کردن، حق‌شناسی‌کردن؛ ۳. تشکر‌کردن، امتنان داشتن.

سپاه: ارتش، جند، جیش، خیل، رژیمان، فوج، قشون، گند، لشکر، هنگ.

سپاهی: ارتشی، جنگاور، خیلتاش، قشونی، لشکری، نظامی.

سپر: ۱. اسپر، درق، درقه، مجن؛ ۲. محافظ؛ ۳. ضربه‌گیر؛ ۴. حائل، مانع، حفاظ.

سپر انداختن: ۱. سپرافکندن؛ ۲. فرار‌کردن، رو به فرار نهادن، گریختن؛ ۳. تسلیم‌شدن.

سپردن: ۱. سفارش‌کردن، توصیه‌کردن؛ ۲. تسلیم‌کردن، تفویض‌کردن؛ ۳. به امانت‌دادن؛ ۴. محول‌کردن، تحویل‌دادن، واگذار‌کردن؛ ۵. طی‌کردن، درنوردیدن؛ ۶. پایمال‌کردن، لگدکوب‌کردن.

سپردنی: صفت ۱. طی‌کردنی، گذراندنی، رفتنی؛ ۲. تحویل‌دادنی؛ ۳. واگذاشتنی؛ ۴. تفویض‌کردنی.

سپرده: اسم ۱. امانت، ودیعه؛ ۲. محول؛ ۳. سفارش، سفارش‌شده؛ ۴. درنوردیده، طی‌شده.

سپرز: طحال، اسپرز.

سپر‌کردن: محافظ‌ساختن، پناه قرار‌دادن، سپر‌ساختن ≠ سپرافکندن.

سپری: ۱. پایان‌یافته، به‌آخررسیده، طی، گذشت؛ ۲. محو، معدوم، نابود، نیست ≠ هست؛ ۳. پایمال.

سپری‌شدن: پایان‌یافتن، گذشتن، منقضی‌شدن، تمام‌شدن، به اتمام‌رسیدن، گذشتن، طی‌شدن، به سررسیدن ≠ شروع‌شدن.

سپری‌کردن: ۱. به‌پایان‌رسانیدن، به اتمام رسانیدن، تمام‌کردن، گذراندن، طی‌کردن، سر‌کردن؛ ۲. معدوم‌کردن، نابود‌ساختن، نابود‌کردن؛ ۳. پایمال‌کردن.

سپس: آن‌گاه، آن‌وقت، بعد، آن‌وقت، پس، پس‌ازآن ≠ قبل.

سپنج: ۱. عاریت؛ ۲. عاریتی؛ ۳. خانه موقت، گذرا، ناپایدار، منزل موقت؛ ۴. خانه، شبستان؛ ۵. پالیزبان.

سپند: اسفند، سپنج.

سپندان: ۱. خردل؛ ۲. اسفند، سپند، سپندین؛ ۳. دانه اسفند.

سپندسوز: بخورسوز، عودسوز، مجمر.

سپور: پیک بهداشتی، جاروکش، رفتگر.

سپوزکار: بی‌قید، پشت‌گوش‌انداز، تنبل، مماطله‌کار ≠ متعهد، مسئول، وظیفه‌دان، وظیفه‌شناس، زرنگ.

سپهبد: امیرالجیش، ژنرال، سپهسالار، سالار سپاه، سردار سپاه، فرمانده سپاه.

سپه: جند، خیل، سپاه، فوج، لشکر.

سپهر: ۱. آسمان، سما، طارم، عرش، فضا، فلک، کیهان، گردون ≠ ارض، زمین؛ ۲. اقبال، بخت، طالع؛ ۳. روزگار.

سپه‌سالار، سپهسالار: امیرالجیش، باشلیق، سالار، سردار.

سپیداب: سفیداب.

سپیدار: سفیدار، تبریزی.

سپید: بیاض، سفید، سیمگون، شیرگون، نقره‌فام ≠ سیاه.

سپیدشو: رختشو، گازر.

سپیدفام: سفیدرنگ، نقره‌گون ≠ سیه‌فام.

سپیده: بامدادان، سپیده‌دم، سحر، سپیده‌دمان، سحرگاهان، سفیده، شفق، طلیعه، فجر ≠ غروب، فلق.

سپیده‌دم: بامداد، بامدادان، سپیده‌دمان، پگاه، سپیده‌دمان، سحر، سحرگاه، شفق، صبح، طلوع، فجر، فلق ≠ غروب.

سپیدی: ۱. بیاض، سفیدی ≠ سیاهی؛ ۲. رخشندگی، روشنایی، روشنی ≠ تیرگی.

ستاد: ۱. قرارگاه، مرکز، مقر؛ ۲. ارکان حرب؛ ۳. رکن، مرکز برنامه‌ریزی.

ستادن: ۱. ایستادن؛ ۲. ستدن، گرفتن، ستاندن ≠ نشستن.

ستار: پوشاننده، رازپوش، عیب‌پوش ≠ افشاگر.

ستاره: ۱. اختر، کوکب، نجم ≠ خورشید، شمس؛ ۲. بخت، اقبال، تقدیر، طالع؛ ۳. آرتیست، هنرپیشه؛ ۴. فرد شاخص؛ ۵. قهرمان.

ستاره‌باران: پرستاره.

ستاره‌پرست: صفت ۱. صائبین؛ ۲. شب‌زنده‌دار.

ستاره‌سوخته: بدبخت، تیره‌روز، نگون‌بخت.

ستاره‌شناس: اخترشناس، رصاد، رصدنشین، منجم.

ستاره‌شناسی: اخترشناسی، رصد، نجوم.

ستاک: ۱. بن، ریشه، اصل، بیخ؛ ۲. ماخذ، منشا، سرچشمه؛ ۳. شاخه نورسته، شاخه درخت؛ ۴. شاخه تازه تاک.

ستاندن: ستدن، گرفتن، بازگرفتن، واستدن.

ستاننده:؛ ۲. فاتح، متصرف.

ستاوند: ایوان، بالاخانه، رواق، صفحه.

ستایش: آفرین، تحسین، تعریف، تقدیر، تمجید، ثنا، حمد، مدح، مدیح، مدیحه، مرحبا، منقبت ≠ قدح، نکوهش.

ستایش‌آمیز: صفت تحسین‌آمیز، مدح‌آمیز ≠ قدح‌آمیز، نکوهش‌بار، ملامت‌بار.

ستایش‌انگیز: تحسین‌برانگیز، ستودنی، درخورتحسین، ستایش‌برانگیز.

ستایش‌کردن: ۱. تحسین‌کردن، ستودن ≠ نکوهیدن، نکوهش‌کردن؛ ۲. ثنا گفتن، مدح‌کردن، تمجید‌کردن ≠ نکوهیدن، نکوهش‌کردن، قدح گفتن، هجو‌کردن.

ستایشگر: اسم آفرین‌گو، ثناخوان، ستاینده، مداح، مدح‌خوان، مدح‌گستر، مدح‌گوی، منقبت‌خوان ≠ نکوهش‌گر.

ستبرا: ثخن، ستبری، ضخامت، فربهی، قطر، کلفتی ≠ نازکی.

ستبر: ۱. تناور، تنومند، ثخن، دفزک، زفت، ضخیم، استبر، قطور، فربه، کلفت، گنده، ناهموار ≠ نازک؛ ۲. سفت، سخت، غلیظ.

ستبری: ثخن، ستبرا، ضخامت، کلفتی ≠ نازکی.

ست: ۱. دست؛ ۲. سری؛ ۳. گیم، دور بازی.

ستر: ۱. پرده، پوشش، جلباب، حجاب ≠ کشف؛ ۲. پوشاندن، نهفتن.

ستردن: ۱. تراشیدن، پاک‌کردن، پالودن؛ ۲. زدودن، کندن، محو‌کردن، زایل‌کردن؛ ۳. نابود‌کردن، از بین بردن.

سترده: بری، پاک، تراشیده، زایل، عاری، محذوف، منقا.

سترگ: ۱. بزرگ، عظیم، معظم، والا؛ ۲. بااهمیت، مهم؛ ۳. بزرگ‌جثه، تنومند، عظیم‌الجثه ≠ لاغر، نزار؛ ۴. ستیزه‌کار، لجوج، خودسر؛ ۵. عصبی، تندخو، خشمناک.

سترون: ۱. بی‌بار، بی‌بر، عقیم، نازا ≠ بارور، زایا؛ ۲. بایر، لم‌یزرع، کویر ≠ حاصلخیز؛ ۳. استریل.

سترون‌سازی: استریل، میکرب‌زدایی، ضدعفونی.

سترون‌شدن: ۱. عقیم‌شدن، نازا‌شدن؛ ۲. ناتوان‌شدن؛ ۳. استریل‌شدن.

سترون‌کردن: ۱. عقیم‌کردن، نازا‌کردن؛ ۲. معدوم‌سازی(میکرب‌و ).

سترون‌کردن: نازا‌ساختن، عقیم‌ساختن، عقیم‌کردن ≠ بارور‌ساختن.

ست‌کردن: ۱. هم‌آهنگ‌کردن، یک‌دست‌کردن، هم‌رنگ‌کردن، هم‌خوان‌کردن؛ ۲. تنظیم‌کردن، میزان‌کردن.

ستم: آزار، اجحاف، ایذا، بغی، بیداد، بیدادگری، تطاول، تعدی، جبر، جفا، جور، حیف، ظلم، مظلمه ≠ مهر.

ستم‌پیشه: صفت بیدادگر، بیدادپیشه، جبار، جفاکار، جورپیشه، ستمکار، ظالم ≠ مهربان، عادل.

ستم‌دیده، ستمدیده: ۱. بدبخت، جوردیده، مظلوم ≠ ظالم، ستمکار؛ ۲. ستم‌ستیز.

ستم‌کار، ستمکار: بیدادگر، جبار، جفاپیشه، ستمکاره، جفاکار، ستمگر، سفاک، شریر، ظالم، مردم‌آزار ≠ عادل، دادگر.

ستم‌کردن: جور‌کردن، جفا‌کردن، تعدی‌کردن، ظلم‌کردن، بیدادگری‌کردن، تطاول‌کردن، آزار‌کردن.

ستم‌کش، ستمکش: ۱. ستم‌پذیر، جفامند، جورکش، زحمتکش، سختی‌کش ≠ ستمگر؛ ۲. ستم‌ستیز.

ستم کشیدن: جورکشیدن، تحمل ظلم‌کردن، ناروا دیدن، ستم دیدن ≠ ستم‌کردن.

ستمگرانه: بیدادگرانه، جابرانه، ظالمانه ≠ دادگرانه.

ستمگر: بیدادگر، جابر، جبار، جفاکار، ستم‌کیش، جورپیشه، زورگو، ستمکار، سرپنجه، سفاک، طاغوت، ظالم، عادیه، غاصب، متعدی، مردم‌آزار ۱. ≠ دادگر؛ ۲. ستم‌ستیز؛ ۳. ستم‌پذیر، ستم‌کش، ستم‌کشیده.

ستمگری: اعتساف، بیداد، بیدادگری، بی‌رحمی، جور، زورگویی، ظلم ≠ ۱. دادگری؛ ۲. ستم‌ستیزی.

ستوان: صفت ۱. استوار، پابرجا، محکم؛ ۲. نایب؛ ۳. امین، معتمد.

ستودن: فعل ۱. مدح‌کردن، ستایش‌کردن ≠ نکوهیدن، نکوهش‌کردن؛ ۲. تحسین، تمجید، حمد، ستایش.

ستودنی: ستایش‌کردنی، تحسین‌کردنی، قابل‌ستایش، تمجیدکردنی، درخورتحسین.

ستوده: پسندیده، حمید، محمود، مستحسن، مقبول ≠ نکوهیده.

ستوران: چارپایان، حیوانات‌بارکش، دواب، مواشی ≠ ددان، وحوش.

ستور: انعام، چارپا، حیوان، بارکش، دواب (اسب، قاطر، الاغ، یابو ) ≠ دد، وحش.

ستورخانه: آغل، اصطبل، باره‌بند، پاگاه، ستورگاه، طویله.

ستورگاه: آغل، اصطبل، باره‌بند، پاگاه، ستورخانه، طویله.

ستون: ۱. تیرک، استوانه، رکن، عماد، عمود، قایمه، جرز؛ ۲. گروه، دسته، صف، ردیف (نظامی).

ستوه آمدن: به ستوه‌آمدن، خسته‌شدن، درمانده‌شدن، ستوه‌یافتن.

ستوه: ۱. خسته، درمانده؛ ۲. ملول؛ ۳. رنجور.

ستوهی: ۱. خستگی، درماندگی؛ ۲. ناتوانی، ضعف؛ ۳. ملامت، دلتنگی؛ ۴. پریشانی.

ستهنده: ۱. ستیزه‌جو، ستیزه‌کار؛ ۲. خودرای، خودکامه، مستبد ≠ مصلح، آشتی‌جو، آشتی‌طلب؛ ۳. لجوج، یک‌دنده.

ستیز: آرزم، پیکار، تعارض، تنازع، جدال، جر، جنگ، حرب، خصومت، دعوا، رزم، ستیزه، مجادله، پرخاش، کشاکش، کشمکش، معارضه، منازعه، نبرد ≠ صلح.

ستیز‌کردن: مجادله‌کردن، پرخاش‌کردن، جدال‌کردن، پیکار‌کردن، خصومت ورزیدن، معارضه‌کردن، کشمکش‌کردن، منازعه‌کردن، نبرد‌کردن.

ستیزگی: سرکشی، عناد، لجاج، ستیز، لجاجت، جدال.

ستیزه: پرخاش، جدال، جدل، جنگ، حرب، خصومت، دشمنی، دعوا، ستیز، ضدیت، عناد، کشاکش، مجادله، محاربه، مخالفت، مرافعه، معارضه، منازعه، مناقشه، نبرد، نزاع ≠ صلح.

ستیزه‌جو: ۱. پیکارجو، پیکارگر، ستیهنده، جنگجو، پرخاشگر، جنگ‌طلب، ستیزه‌گر، ستیزا، عربده‌جو، غوغاگر، مبارزطلب، متخاصم؛ ۲. لجوج؛ ۳. سرکش، عاصی، نافرمان، طاعی ≠ صلح‌طلب، آشتی‌جو، آشتی‌خواه.

ستیزه‌جویی: ۱. پیکارجویی، ستیهندگی، جنگ‌جویی، جنگ‌طلبی ≠ آشتی‌طلبی؛ ۲. خصومت، عناد ≠ دوستی، وداد؛ ۳. لجاجت؛ ۴. عصیان، نافرمانی ≠ اطاعت، فرمانبرداری.

ستیزه‌خو: خشن، ستیزه‌جو، سرکش، طاغی، عاصی، غوغاطلب، گردنکش، متمرد ≠ رام، مطیع.

ستیزه‌خویی: ۱. خشونت، ستیزه‌جویی؛ ۲. سرکشی، طغیان، گردنکشی، تمرد ≠ فرمانبرداری.

ستیزه‌کار: خودرای، ستیزه‌جو، تندخو، پرخاشگر، ستیزه‌گر، سرکش، لجوج، نافرمان ≠ مطیع، فرمانبر.

ستیزه‌گر: ستیزه‌جو، ستیزه‌کار، ستیهنده، منازع ≠ صلحجو.

ستیزیدن: ۱. ستیزه‌کردن، جدال‌کردن، جنگ‌کردن ≠ سازش‌کردن، آشتی‌کردن؛ ۲. دشمنی ورزیدن؛ ۳. ناسازگار‌بودن، ناسازگاری‌کردن، لجاجت ورزیدن ≠ سازگارشدن.

ستیغ: ۱. اوج، سرکوه، قله، نوک؛ ۲. راست، بلند ≠ پا، دامن.

ستیهندگی: ۱. ستیزندگی، ستیزه‌جویی، ستیزه‌خواهی؛ ۲. خودرایی، کله‌شقی، لجاج، لجاجت.

ستیهیدن: ۱. ستیز‌کردن، ستیزیدن، لجاج‌کردن، ستهیدن، جدال‌کردن؛ ۲. نافرمانی‌کردن، گردنکشی‌کردن ≠ مطیع‌بودن.

سجاد: سجده‌کننده، بسیارنمازخوان، سجده‌گر.

سجاده: جانماز، مصلی.

سجاده‌نشین: عابد، زاهد، نمازی.

سجاف: جلباب، طراز، فراویز، درزجامه، شکاف (پرده).

سجاوندی: نشانه‌گذاری.

سجایا: خوی‌ها، خصلت‌ها، سجبیه‌ها، طبایع، سرشت‌ها، منش‌ها.

سجده: سر بر زمین (مهر) گذاشتن.

سجده‌گاه: ۱. سجده‌گه، سجودگاه؛ ۲. محراب.

سجستانی: اهل سیستان، سیستانی.

سجع: ۱. سخن مقفی، قافیه، کلام‌موزون؛ ۲. ناله کبوتر.

سجل: ۱. شناسنامه، کارت‌شناسایی؛ ۲. پیمان‌نامه، عهدنامه؛ ۳. حکم‌نامه، فتوای قاضی، حکم محکم؛ ۴. قباله مهردار؛ ۵. برات مهردار؛ ۶. چک دادوستد؛ ۷. کتاب عهود واحکام.

سجن: بازداشتگاه، بندیخانه، دوستاق‌خانه، زندان، سیاه‌چال، محبس.

سجین: ۱. دوزخ، جهنم؛ ۲. زندان، محبس.

سجیه: خاصه، خصلت، خلق، خو، سجیت، خوی، سرشت، شخصیت، صفت، منش، نهاد.

سحاب: ابر، رباب، غمام، غمامه، میغ.

سحار: ۱. افسونگر، سحرآمیز؛ ۲. جادوگر، رمال، ساحر، سحرگر؛ ۳. سحرانگیز.

سحرآفرین: ۱. سحار؛ ۲. جادگر، ساحر، ساحره.

سحرآمیز: جذاب، فریبنده، جادوانه، سحرانگیز.

سحر: ۱. افسون، جادو، جادوگری، ساحری؛ ۲. جاذبه، جذبه.

سحر: بامدادان، پگاه، سپیده‌دم، شبگیر، شفق، فلق ≠ غروب.

سحرخیز: پگاه‌خیز، صبح‌خیز ≠ دیرخیز.

سحر‌کردن: افسون‌کردن، جادو‌کردن، فسون‌کردن.

سحرگاه: سپیده‌دم، بامدادان، خروس‌خوان، سپیده‌دمان ≠ شامگاهان.

سحرگر: جادوگر، چشم‌بند، سحار.

سحری: ۱. مربوط به سحر؛ ۲. بامدادی، سحرگاهان، سحرگه؛ ۳. سحوری.

سحق: ۱. ساییدن؛ ۲. مالیدن؛ ۳. نرم‌کردن.

سخا: بخشش، بخشندگی، جوانمردی، جود، سخاوت، کرم ≠ خست، گرسنه‌چشمی.

سخافت: سبکی عقل، کم‌عقلی، کم‌خردی، ضعف عقل.

سخاوت: بخشش، بخشندگی، جوانمردی، جود، سخا، کرم، نان‌دهی ≠ امساک، تنگ‌چشمی، گرسنه‌چشمی، زفتی، گرسنه‌چشمی.

سخاوت‌پیشه: بخشنده، جواد، سخی، کریم، واهب ≠ لئیم، کنس، ممسک.

سخاوتمندانه: ۱. کریمانه؛ ۲. جوانمردانه.

سخاوتمند: باهمت، بخشنده، جواد، جوانمرد، سخی، کریم، گشاده‌دست، مکرم، واهب ≠ خسیس.

سخت: ۱. پیچیده، دشخوار، دشوار، شاق، صعب، عسیر، غامض، مشکل، معضل، معقد، مغلق ≠ آسان؛ ۲. جامد، درشت، سفت، صلب؛ ۳. اکید، بسیار، زیاد، شدید، هرفت؛ ۴. توان‌فرسا، طاقت‌سوز، ناملایم؛ ۵. حاد، خطرناک، خطیر، مخاطره‌آمیز، وخیم؛ ۶. استوار، قایم، قرص، محک.

سخت‌جان: ۱. دیرزی، جان‌سخت، مقاوم، گران‌جان، سگ‌جان؛ ۲. پرتحمل، حمول، شکیبا، صبور؛ ۳. سنگدل، بی‌رحم، بی‌عاطفه؛ ۴. پوست‌کلفت؛ ۵. بی‌رحم، سنگدل؛ ۶. خسیس، ممسک.

سخت‌جانی: ۱. پوست‌کلفتی، گرانجانی، جان‌سختی، سگ‌جانی؛ ۲. سنگ‌دلی.

سخت‌جانی‌کردن: ۱. مقاومت‌کردن، پایداری‌کردن، مقاوم‌بودن؛ ۲. دیرزی‌بودن، دیر زیستن.

سخت‌دل: جفاپیشه، خون‌ریز، شقی، ظالم ≠ مهربان، عطوف، باعاطفه.

سخت‌دلی: بی‌رحمی، شقاوت، قساوت، ظلم، ستمکاری ≠ مهربانی.

سخت‌سر: ۱. سرسخت؛ ۲. خیره‌سر، یک‌دنده، لجوج.

سخت‌شدن: ۱. دشوارشدن، مشکل‌شدن، پیچیده‌شدن؛ ۲. سفت‌شدن، جامد‌شدن؛ ۳. خطرناک‌شدن، وخیم‌شدن.

سخت‌کردن: ۱. دشوار‌کردن، پیچیده‌کردن، مشکل‌کردن، صعب‌کردن ≠ آسان‌کردن، سهل‌کردن؛ ۲. محکم‌کردن، استوار‌کردن؛ ۳. سفت‌کردن، محکم بستن ≠ سست‌کردن، سست بستن.

سخت‌کوش: پرتلاش، پرکار، تلاشگر، زحمتکش، ساعی، فعال، کوشا، مجد ≠ کاهل، تن‌آسا.

سخت‌کوشی: پرتلاشی، جدیت، جهد، فعالیت ≠ تن‌آسایی.

سخت گرفتن: سخت‌گیری‌کردن، عنیف‌بودن ≠ سهل گرفتن، آسان گرفتن.

سخت‌گیر، سختگیر: ۱. بی‌گذشت، جدی، خشن، دشوارگیر، سرسخت، عنیف، مقرراتی ≠ سهل‌گیر، مسامحه‌کار؛ ۲. مشکل‌پسند، دیرپسند.

سخت‌گیری‌کردن: ۱. سخت گرفتن، مشکل گرفتن؛ ۲. عفیف‌بودن؛ ۳. سرسخت‌بودن.

سختی: ۱. آزار، اشکال، بلا، تعب، تعسر، تندی، تنگی، ثقل، خشونت، دشواری، رنج، زجر، زحمت، سختی، شدت، صعوبت، صلابت، ضراء، عذاب، عسرت، عنت، غلظت، فشار، گرفتاری، محکمی، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت ≠ آسانی، سستی؛ ۲. فقر، تنگ‌دستی.

سخره: ۱. بیگاری، کار بی‌مزد؛ ۲. تمسخر، ریشخند، لاغ، افسوس.

سخریه: استهزا، ریشخند، مسخره، هجو ≠ جد.

سخط: ۱. بددهانی، سب، فحش، ناسزا؛ ۲. خشم، غضب، قهر؛ ۳. ناخشنودی، نارضایتی ≠ خشنودی، رضایت؛ ۴. غضب‌کردن، خشم گرفتن.

سخن‌آرا: ادیب، بلیغ، سخن‌پرداز، سخن‌سرا، سخن‌فهم، سخنور، فصیح.

سخن: ۱. بیان، عرض، قول، کلام، گفتار، گفت‌وگو، مقال، نطق، گفت، حرف؛ ۲. ادبیات، شعر.

سخن‌پرداز: سخندان، سخن‌سرا، سخن‌سنج، سخن‌شناس، سخنور.

سخن‌چین: خبرآور، خبرکش، دوبه‌هم‌زن، غماز، نمام.

سخن‌چینی: دوبه‌هم‌زنی، سعایت، غمز، خبرکشی، نمامی.

سخن‌چینی‌کردن: سعایت‌کردن، دوبه‌هم زدن، خبرکشی‌کردن، نمامی‌کردن.

سخن‌دان، سخندان: اسم ادیب، سخن‌پرداز، زبان‌آور، سخن‌شناس، سخنور، شاعر.

سخن‌راندن: سخن‌گفتن، صحبت‌کردن، حرف زدن، سخن‌رانی‌کردن.

سخن‌ران، سخنران: ۱. سخنگو، ناطق، نطاق؛ ۲. خطبه‌خوان، خطیب؛ ۳. متکلم ≠ مستمع.

سخنرانی: ۱. خطابه، خطبه، نطق؛ ۲. سخنگاه.

سخن‌رانی، سخنرانی‌کردن: نطق‌کردن، صحبت‌کردن، حرف زدن، سخن گفتن.

سخن‌رفتن: سخن به‌میان آمدن، گفت‌وگو‌کردن.

سخن‌سرا: اسم ۱. سخن‌پرور، سخن‌طراز، سخن‌پرداز، سخن‌ساز، سخن‌آرا، سخن‌گستر؛ ۲. شاعر؛ ۳. نویسنده؛ ۴. ناطق، سخندان.

سخن‌سنج: اسم ۱. ادیب، سخن‌گزار، سخن‌پرداز، شاعر، سخن‌شناس؛ ۲. منتقد، نقاد.

سخن‌شناس: اسم ادیب، سخن‌پرداز، سخندان، ناقد، سخن‌فهم.

سخن‌گزار: اسم ۱. چیره‌زبان، زبان‌آور، سخن‌طراز، شیواسخن؛ ۲. شاعر، نویسنده؛ ۳. سخنور، سخندان.

سخن گفتن: ۱. حرف‌زدن، صحبت‌کردن؛ ۲. سخن‌رانی‌کردن، نطق‌کردن.

سخن‌گو، سخنگو: اسم ۱. خطبه‌گو، خطیب، سخنران، سخن‌سرا، سخنور، کلیم، گوینده، متکلم، نطاق؛ ۲. گویا، ناطق ≠ اصم.

سخنور: صفت ادیب، سخنگو، شاعر، کلیم، ناطق، نطاق.

سخنوری: ۱. بلاغت، سخنرانی، سخن‌گویی؛ ۲. نویسندگی، شاعری، فصاحت.

سخی: بخشنده، بلندهمت، جواد، جوانمرد، راد، سخاوتمند، کریم، گشاده‌دست، لوطی، مکرم، نبیل، واهب، وهاب ≠ خسیس.

سخیف: ۱. کم‌خرد، سبک عقل، کم‌عقل؛ ۲. پست، جلف، زشت، سبک، قبیح، مبتذل، ناپسند ≠ رصین؛ ۳. نادرست، غلط؛ ۴. بی‌اساس، بی‌پایه، واهی؛ ۵. سست، ضعیف.

سداد: ۱. درستی، راستی ≠ نادرستی؛ ۲. پایداری، استقامت، استواری.

سدانت: پرده‌داری، حاجبی، حجابت.

سد بستن: ۱. سد‌ساختن؛ ۲. مسدود‌کردن، بستن؛ ۳. مانع‌شدن.

سد: ۱. بستن، مسدود‌کردن؛ ۲. حایل، رادع، مانع؛ ۳. آب‌بند، بند؛ ۴. مسدود، بست؛ ۵. صد؛ ۶. حد، مرز.

سدر: ۱. ارز، درخت‌سلیمان، شربین، کنار؛ ۲. برگ نرم کنار.

سدره‌نشین: ملایک، فرشتگان مقرب.

سدشکن: ۱. صف‌شکن، خطشکن.

سد: قرن، مائه، مئه ≠ دهه، هزاره.

سد‌کردن: ۱. مسدود‌کردن، بستن؛ ۲. مانع‌شدن، جلوگیری‌کردن.

سدید: ۱. استوار، پابرجا، محکم ≠ سست، شل؛ ۲. درست، راست ≠ ناراست، نادرست؛ ۳. مطمئن، قابل‌اعتماد ≠ غیرقابل‌اعتماد.

سرآغاز: دیباچه، مقدمه ≠ اختتام، پایان، خاتمه.

سرآمد: برتر، برجسته، مبرز، متشخص، ممتاز، برگزیده.

سر آمدن: به سررسیدن، منقضی‌شدن، پایان‌یافتن، به پایان رسیدن ≠ آغاز گشتن، شروع‌شدن.

سراب: آل، سرابه، شوره‌زار، کوراب ≠ چشمه.

سرا: ۱. بقعه، بیت، خانه، دار، کاشانه، مسکن، منزل؛ ۲. کوشک، قصر.

سراپا: ۱. تمام، همه، کل؛ ۲. سرتاپا؛ ۳. سرتاقدم.

سراپرده: ۱. بارگاه، چادر، خرگاه، خیمه، سرادق؛ ۲. اندرونی، حرم‌سرا.

سراج: چراغ، مصباح.

سراج: زین‌ساز.

سراچه: ۱. اندرون، درون؛ ۲. خلوتخانه؛ ۳. سرا؛ ۴. سوئیت؛ ۵. دنیا، جهان.

سرادق: سراپرده.

سرازیر‌شدن: ۱. روان‌شدن، جاری‌شدن؛ ۲. هجوم آوردن، روی‌آوردن.

سرازیر: اسم ۱. شیب، سراشیب، نشیب ≠ سربالایی؛ ۲. آویخته، سرنگون، معلق، وارو، وارونه، واژگون ≠ سربالا؛ ۳. روان، جاری.

سرازیری: درکه، سراشیبی، شیب، نشیب ≠ فراز، سربالایی.

سراسر: ۱. تمام، تمام.

سراسیمگی: آشفتگی، بی‌تابی، سرگردانی، پریشانی، دستپاچگی، دلهره، سردرگمی، ناراحتی.

سراسیمه: آسیمه‌سر، آشفته، سرگردان، بی‌تاب، پریشان، پریشان‌حال، دستپاچه، دلواپس، سردرگم، متوحش، مرعوب، مضطرب، هراسان.

سراشیب: سرازیر، سرازیری، نشیب شیب‌دار، سراشیبی ≠ سربالایی.

سراغ‌کردن: ۱. پرس‌وجو‌کردن، سراغ گرفتن، جست‌وجو‌کردن؛ ۲. آگاهی‌یافتن.

سراغ گرفتن: پرس‌وجو‌کردن، پی‌جویی‌کردن، نشان گرفتن.

سراغ: ۱. نشان، نشانی؛ ۲. پی‌جویی، پیگیری، جست‌وجو؛ ۳. پرسش، سوال ≠ پاسخ، جواب.

سرافراز: ۱. بالنده، بلندمرتبه، سربلند، سرفراز، مباهی، مفتخر ≠ سرافکنده؛ ۲. گردن‌فراز، گردن‌کش.

سرافراز‌شدن: مفتخرشدن، مباهی‌شدن، بالنده‌شدن، سربلند‌شدن.

سرافراز‌کردن: مفتخر‌کردن، افتخار‌دادن، سربلند‌کردن.

سرافرازی: افتخار، بالندگی، تفاخر، سربلندی، فخر، مباهات، نازش ≠ سرافکندگی.

سرافکندگی: خجلت، خواری، شرمندگی، شرمساری، مذلت ≠ سربلندی.

سرافکنده: ۱. خجل، خجلت‌زده، خوار، سربه‌زیر، شرمسار، شرمنده، مخذول ≠ سربلند، مفتخر؛ ۲. شرمسارانه.

سرافکنده‌شدن: شرمسار گشتن، شرمنده‌شدن، خجل گشتن.

سرامیک: ۱. سفالین؛ ۲. ظرف‌سفالی.

سرانجام: آخر، انتها، بالاخره، بالمال، عاقبت، عاقبت‌الامر، فرجام، مالا، نتیجه ≠ آغاز.

سرانجام‌دادن: ۱. سروسامان‌دادن، سروصورت‌دادن؛ ۲. سامان‌بخشیدن، مرتب‌کردن.

سرانجمن: برگزیده، شاخص، ممتاز.

سرانداز: اسم ۱. چادر، شمد، معجر، مقصوره، مقنعه، واشام؛ ۲. ازجان‌گذشته، بی‌باک.

سراندن: سر‌دادن، لغزاندن.

سرایت: اشاعه، انتقال، تراوش، پخش، رخنه، شیوع، عدوی، نشر، نفوذ، واگیری.

سرایت‌دادن: انتقال‌دادن، شیوع‌دادن، گسترش‌دادن.

سرایت‌کردن: ۱. اثر‌کردن، تاثیر گذاشتن؛ ۲. انتقال‌یافتن، شیوع‌یافتن، شایع‌شدن، اشاعه‌یافتن، منتقل‌شدن، گسترش‌یافتن؛ ۳. رخنه‌کردن، نفوذ‌کردن.

سرای: ۱. خانه، سرا، صرح، قصر، منزل؛ ۲. حرم، حرمخانه، حرمسرا.

سرای‌دار، سرایدار: حاجب، دربان، مستحفظ، نگهبان.

سرای‌داری، سرایداری: نگهبانی، دربانی.

سرایر: اسم ۱. اسرار، رازها، رموز؛ ۲. پوشیده‌ها، نهان‌ها، باطن.

سرایش: ۱. سرودن، سرایندگی؛ ۲. نغمه، سرود.

سراینده: صفت ۱. شاعر، ترانه‌سرا، تصنیف‌ساز.

سرایه: پاویون.

سراییدن: سرودن.

سر باختن: جان باختن، جان‌فدا‌کردن، جان‌بازی‌کردن.

سربار: ۱. سرباری، باراضافی، تملیت؛ ۲. پارازیت، طفیلی، انگل، وابسته؛ ۳. مزاحم.

سربار‌شدن: ۱. مزاحم‌شدن، زحمت‌دادن؛ ۲. طفیلی‌شدن، تلپ‌شدن؛ ۳. تحمیل‌شدن.

سربازخانه: پادگان، ساخلو.

سرباز زدن: امتناع‌ورزیدن، تمرد‌کردن، سرپیچی‌کردن، اعراض‌کردن، سر برتافتن، رویگردان‌شدن ≠ اطاعت‌کردن، منقاد‌شدن.

سرباز: ۱. مشمول؛ ۲. جنگجو، سپاهی، نظامی؛ ۳. فداکار، جانباز.

سربازی‌کردن: ۱. خدمت‌کردن، خدمت وظیفه انجام‌دادن؛ ۲. جان‌فشانی‌کردن، جان‌بازی‌کردن، سر باختن، فداکاری‌کردن.

سربالا: صفت q ۱. فراز؛ ۲. سرد، طفره‌آمیز؛ ۳. بی‌خود، لاقیدانه ≠ مسئولانه، درست و حسابی.

سربالایی: بلندی، فراز، فرازین ≠ سراشیبی.

سر برآوردن: ۱. سربلند‌کردن؛ ۲. سر برداشتن؛ ۳. بالا آمدن، طلوع‌کردن؛ ۴. ظاهر‌شدن، نمایان‌شدن، خود رانشان‌دادن؛ ۵. مرتفع‌شدن، بلند‌شدن؛ ۶. برخاستن؛ ۷. روییدن، سبز‌شدن، دمیدن؛ ۸. بالیدن، قد کشیدن؛ ۹. افتخار‌کردن؛ ۱۰. ممتازشدن، برجسته‌شدن، ش.

سربرتافتن: ۱. سرتابیدن، نافرمانی‌کردن؛ ۲. اعراض‌کردن، تمرد‌کردن، اعراض‌کردن.

سربرخط: مطیع، فرمان‌بردار، تسلیم، منقاد، رام، حرف‌شنو.

سر برداشتن: ۱. سربلند‌کردن؛ ۲. اعتراض‌کردن، معترض‌شدن؛ ۳. بلند‌شدن، برخاستن، بیدار‌شدن؛ ۴. تجاوز‌کردن، متجاوز‌شدن.

سر بر زدن: سر برکشیدن، طلوع‌کردن، ظاهر‌شدن (خورشید و ) ≠ غروب‌کردن.

سر بریدن: ذبح‌کردن، بسمل‌کردن، سر از تن جدا‌کردن.

سربسته: ۱. سربه‌مهر، مهر، ممهور ≠ سرباز، سرگشاده؛ ۲. پوشیده، نهان، نهفته؛ ۳. ناآشکار ≠ آشکار؛ ۴. غیرصریح، تلویحی ≠ صریح؛ ۵. محرمانه؛ ۶. سری ≠ فاش، علنی.

سربلند: سرافراز، سرفراز، مباهی، مفتخر ≠ سرافکنده.

سربلند‌کردن: ۱. سر برافراشتن؛ ۲. قیام‌کردن، شوریدن، شورش‌کردن.

سربه‌راه: سربه‌زیر، مطیع، فرمان‌بردار، رام ≠ نافرمان، سرکش.

سربه‌راه‌شدن: سر به‌زیر‌شدن، مطیع‌شدن، رام‌شدن، فرمان‌بردارشدن، حرف‌شنو‌شدن ≠ نافرمان‌شدن.

سربه‌راه‌کردن: ۱. مطیع‌کردن، منقاد‌کردن، رام‌کردن، فرمان‌بردار‌کردن، حرف‌شنو‌کردن؛ ۲. آماده‌کردن، مهیا‌کردن، روبه‌راه‌کردن.

سربه‌زیر: ۱. خجالتی، خجل، سرافکنده، شرمسار، محجوب ≠ گستاخ؛ ۲. سربه‌راه، سردرپیش، مطیع، رام، فرمانبردار ≠ سرکش، نافرمان.

سربه‌سر‌شدن: ۱. برابر‌شدن، معادل‌شدن، مساوی‌شدن، یکسان‌شدن؛ ۲. بی‌حساب‌شدن.

سربه‌سر‌کردن: ۱. جبران‌کردن، تلافی‌کردن؛ ۲. برابر‌کردن، مساوی‌کردن.

سربه‌سر: ۱. همگی، همه، همگان، جملگی؛ ۲. مساوی، برابر، یکسان، معادل.

سربه‌گریبان: غمگین، افسرده، مغموم، سردرگریبان.

سربه‌نیست: ۱. پنهان، مخفی، نهان؛ ۲. گم‌وگور، مفقود؛ ۳. نیست، معدوم، نابود.

سربه‌نیست‌شدن: ۱. پنهان‌شدن، مخفی‌شدن، نهان‌شدن؛ ۲. گم‌وگور‌شدن، مفقود‌شدن؛ ۳. نیست‌شدن، معدوم‌شدن، نابود‌شدن، از بین رفتن، کشته‌شدن.

سربه‌نیست‌کردن: ۱. پنهان‌کردن، مخفی‌کردن، نهان‌کردن؛ ۲. گم‌وگور‌کردن، مفقود‌کردن؛ ۳. نیست‌کردن، معدوم‌کردن، نابود‌کردن، از بین بردن، کشتن.

سربه‌هوا: ۱. بازیگوش، بی‌توجه، بی‌قید، بی‌بندوبار، لاابالی، بی‌دقت، بی‌مبالات، غافل، لاقید ≠ سربه‌زیر، دقیق، مراقب.

سربه‌هوا‌شدن: ۱. بازیگوش‌شدن، غافل گشتن، بی‌مبالات‌شدن؛ ۲. بی‌بندوبار‌شدن، لاابالی‌شدن، لاقید‌شدن.

سرپا: ۱. ایستاده، برپا، قائم ≠ نشسته؛ ۲. سالم.

سرپرست: صفت ۱. قیم، متصدی، مسئول؛ ۲. بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، مدیر؛ ۳. راعی، کفیل، مباشر، متولی، وصی، ولی.

سرپرستی: پیشوایی، تیمار، ریاست، کفالت، مباشرت، نظارت، نگهداری، وصایت.

سرپرستی‌کردن: ۱. نظارت‌کردن، اداره‌کردن؛ ۲. کفالت‌کردن.

سرپناه: ۱. اقامتگاه، مسکن؛ ۲. پناهگاه، مامن، حفاظ، جان‌پناه؛ ۳. خانه، کاشانه، خانه‌محقر، آلونک، کلبه.

سرپنجگی: زورمندی، دلاوری، قدرتمندی، تسلط.

سرپنجه: اسم ۱. چنگ، چنگال؛ ۲. استیلا، تسلط، زور، قدرت؛ ۳. مسلط؛ ۴. جفاپیشه، ستمگر، ظالم ≠ دادگر، رئوف.

سرپوش: ۱. پوشینه، در، درپوش؛ ۲. کلاه؛ ۳. روسری.

سرپوش: ۱. رازدار، سرنگهدار، محرم، همراز ≠ پرده‌در.

سرپوشیده: ۱. مستور، متحجب؛ ۲. مسقف، سقفدار ≠ روباز، بی‌سقف.

سرپیچی: امتناع، تخطی، تخلف، تمرد، خلاف، روگردانی، سرکشی، عصیان، نافرمانی ≠ اطاعت، انقیاد.

سر پیچیدن: امتناع‌ورزیدن، تخطی‌کردن، تمرد‌کردن، رویگردان‌شدن، سرپیچی‌کردن، سر برتافتن، سرکشی‌کردن، عصیان ورزیدن، نافرمانی‌کردن، تمکین‌ن‌کردن.

سرپیچی‌کردن: ۱. تخطی‌کردن؛ ۲. تمرد‌کردن، طغیان‌کردن، عصیان ورزیدن، سرکشی‌کردن؛ ۳. نافرمانی‌کردن، تمکین ن‌کردن.

سرتابیدن: نافرمانی‌کردن، سرباز زدن، تمرد‌کردن، سر برتافتن.

سرتاپا: ۱. سراسر؛ ۲. تمام.

سرتاته: از آغاز تا پایان، همه.

سر: ۱. تارک، راس، فرق، کله، مخ ≠ پا، ته؛ ۲. چکاد، قله، نوک ≠ دامنه؛ ۳. در، درپوش، دهانه، سرپوش؛ ۴. بالا ≠ پایین؛ ۵. بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور؛ ۶. برتر، والاتر؛ ۷. قصه، آهنگ، میل، عزم، نیت؛ ۸. خیال، فکر، اندیشه؛ ۹. سمت، سو، طرف؛ ۱۰. سرانه؛ ۱۱. بالا.

سرتاسر: تمام، جملگی، سراسر، سربه‌سر، کل، همه.

سرتراش: آرایشگر، دلاک، سلمانی.

سرتیپ: فرمانده تیپ.

سرتیر: فوری، بلافاصله، فور.

سرجمع: روی‌هم‌رفته، مجموع.

سرجمع زدن: حساب‌کردن، جمع زدن.

سرجمله: ۱. کلا، جمع.

سرجنبان: صفت بانی، رئیس، رکن، رهبر، سرخیل، سردسته، سرسلسله، سرکرده، سلسله‌جنبان، قاید، مهتر قوم.

سرجوخه: ۱. سردسته، سربازدرجه‌دار؛ ۲. وکیل؛ ۳. سرناوی.

سرچسب: باندرول.

سرچشمه: ۱. چشمه، ماخذ، مبدا، منشا، ینبوع؛ ۲. کنه، اصل.

سرحال: ۱. تندرست، سالم، صحیح‌المزاج ≠ مریض، بیمار، ناخوش؛ ۲. بانشاط، خوشحال، سردماغ، سرزنده، شاد، کیفور، لول، مسرور ≠ ناخوش، بدحال، ناشاد.

سرحد: ۱. ثغر، حد، کرانه، مرز، ناحیه؛ ۲. سردسیر، ییلاق ≠ گرمسیر، قشلاق.

سرحددار: مرابط، مرزبان، مرزدار.

سرحدنشین: مرابط، مرزنشین.

سرحلقه: بانی، رکن، سرخیل، رهبر، سردسته، سرکرده، سرگروه، سلسله‌جنبان، پیشوا.

سرخ: اسم ۱. آل، حمرا، قرمز، گلرنگ، گلگون، لاله‌گون ≠ سبز؛ ۲. کمونیست.

سرخاب: آلغونه، بزک، سرخی، غازه، گلغونه، گلگونه.

سرخراج: سرانه، مالیات‌سرانه.

سرخ‌رگ: شریان، سبات ≠ سیاهرگ، ورید.

سرخر: اسم ۱. مخل، مزاحم؛ ۲. مصدع؛ ۳. مترسک.

سرخ‌شدن: ۱. قرمز‌شدن، به رنگ سرخ درآمدن؛ ۲. خجالت کشیدن؛ ۳. خشمگین‌شدن؛ ۴. برشته‌شدن، تفتیدن، تفته‌شدن.

سرخط: سرمشق.

سرخ‌فام: آتشفام، آذرفام، سرخ‌رنگ، سرخ‌گونه ≠ سبزرنگ.

سرخ‌کردن: ۱. به رنگ‌سرخ درآوردن؛ ۲. تفت‌دادن، برشته‌کردن.

سرخود: صفت ۱. خودسر؛ ۲. خودسرانه؛ ۳. خودمختار، مستقل.

سرخوردگی: حرمان، دل‌زدگی، واخوردگی، وازدگی، یاس.

سر خوردن: سریدن، لغزیدن، لیز خوردن.

سر خوردن: وازده‌شدن، دل‌زده‌شدن، ناامید‌شدن، دل‌سرد‌شدن، بی‌رغبت‌شدن.

سرخوش: ۱. تردماغ، خوشحال؛ ۲. سردماغ، سرزنده؛ ۳. بانشاط، شاد؛ ۴. سرمست، شنگول، لول، مخمور، مست، مسرور، ملنگ، نشئه ≠ خمار.

سرخوشی: سرمستی، سرور، شادمانی، شادمانگی، مستی، نشاط، نشئگی ≠ خماری.

سرخی: ۱. شفق‌گونی، قرمزی؛ ۲. سرخاب؛ ۳. برافروختگی.

سرخیل: ۱. سردار، سردسته، سرگروه، سرلشکر؛ ۲. سرسلسله، سلسله‌جنبان؛ ۳. پیشوا، رهبر.

سرداب: دخمه، زیرزمینی، سردابه، سمجح.

سردابه: دخمه، زیرزمینی، سرداب.

سردار: اسپهبد، امیرالجیش، باشلیق، باشی، پیشوا، رئیس، ژنرال، سالار، سپاهبد، سرخیل، سردسته، سرور، فرمانده ≠ سرباز.

سرداری: ۱. امیرالجیشی، سالاری، سپهسالاری، فرماندهی؛ ۲. لباس‌مردانه‌بلند ≠ سربازی.

سرد: ۱. بارد، خنک، یخ ≠ گرم؛ ۲. بی‌روح، خشک؛ ۳. بی‌میل، سردمزاج ≠ مشتاق؛ ۴. بی‌احساس، بی‌عاطفه؛ ۵. بی‌تحرک، ناپویا؛ ۶. بی‌مزه، خنک؛ ۷. گرانجان، نچسب، نگد، بیگانه‌خو.

سر در آوردن: ۱. پی‌بردن، دریافتن، درک‌کردن، وقوف‌یافتن؛ ۲. آگاه‌شدن، اطلاع حاصل‌کردن، واقف‌شدن، مطلع‌شدن؛ ۳. متوجه‌شدن، ملتفت‌شدن، فهمیدن؛ ۴. ظاهر‌شدن، پیدا‌شدن، بیرون آمدن، خارج‌شدن.

سردرد: ۱. صداع؛ ۲. مزاحمت، دردسر.

سردرگم: ۱. حیران، حیرت‌زده، گیج، سرگردان، کلافه، متحیر، سرگم؛ ۲. سراسیمه، مضطرب، مشوش؛ ۳. درهم برهم، آشفته، بی‌نظم، به‌هم‌پیچیده؛ ۴. مردد، دودل.

سردرگم‌شدن: ۱. مردد‌شدن، دودل‌شدن؛ ۲. گیج‌شدن، کلافه‌شدن؛ ۳. راه گم‌کردن؛ ۴. سرگردان‌شدن؛ ۵. کلافه‌شدن.

سردرگمی: ۱. حیرت، سرگردانی، کلافگی، سرگمی، تحیر؛ ۲. سراسیمگی، تشویش، اضطراب؛ ۳. آشفتگی، به‌هم‌پیچیدگی؛ ۴. تردید، دودلی.

سردرهوا: ۱. سربه‌هوا، بازیگوش، بی‌دقت، بی‌مبالات، لاقید ≠ مراقب؛ ۲. بوالهوس، هوسباز؛ ۳. خیالباف؛ ۴. آشفته، سرگردان.

سردسته: باشی، رئیس، سرجنبان، سردار، سرکرده، سرگروه، سلسله‌جنبان، عمید.

سردستی: ۱. گذرا، مجمل؛ ۲. حاضری، ماحضر؛ ۳. عجولانه؛ ۴. آسان، رایگان؛ ۵. کم، ناچیز، مختصر؛ ۶. دم‌دست، دم‌دستی؛ ۷. چوب‌دستی.

سردسیر: سرحد، ییلاق ≠ قشلاق، گرمسیر.

سرد‌شدن: ۱. خنک‌شدن، یخ‌شدن؛ ۲. یخ‌کردن؛ ۳. بی‌روح‌شدن، خشک‌شدن؛ ۴. بی‌میل‌شدن؛ ۵. ناامید‌شدن، دل‌سردشدن؛ ۶. دل‌زده‌شدن، ملول گشتن؛ ۷. بی‌شورشدن، از هیجان افتادن؛ ۸. بی‌اعتنا گشتن؛ ۹. مردن.

سرد‌کردن: ۱. بی‌میل‌کردن، وازده‌کردن، دل‌زده‌کردن؛ ۲. خنک‌کردن، گرمازدایی‌کردن.

سردماغ: بانشاط، خوشحال، سرحال، سرخوش، شاد ≠ افسرده، بی‌دل‌ودماغ.

سردم: ۱. خانقاه؛ ۲. پاتوق؛ ۳. قهوه‌خانه؛ ۴. سکوی زورخانه.

سردم‌دار: ۱. رئیس، سرپرست، رهبر؛ ۲. خانقاه‌دار.

سردمهر: بدمهر، نامهربان، بی‌عطوفت، بی‌عاطفه، بی‌محبت.

سردمهری: بدمهری، نامهربانی، بی‌عاطفگی، بی‌محبتی.

سر دواندن: ۱. معطل‌کردن، مماطله‌کردن، امروز و فردا‌کردن، علاف‌کردن.

سردوگرم چشیده: مجرب، باتجربه، کاردان، آب‌دیده.

سردوگرم: مصائب، سختی‌ها، مشکلات، معضلات.

سردی: ۱. برودت، سرما؛ ۲. بی‌علاقگی، دلسردی، سردمزاجی؛ ۳. بی‌روحی، خشکی؛ ۴. بی‌اعتنایی، بی‌توجهی ≠ گرما، گرمی؛ ۵. بی‌میلی.

سر: ۱. راز، رمز، مصاص، امرپوشیده، کار نهانی؛ ۲. اخفا، مکتوم، نهانی.

سرراست: ۱. مستقیم، بی‌پیچ‌وخم؛ ۲. بی‌کم‌وکاست؛ ۳. درست؛ ۴. روراست، صریح؛ ۵. مشخص، واضح.

سرراست: ۱. مستقیم، مستقیم.

سررسید: موعد، موعدپرداخت، وقت.

سر رسیدن: ۱. منقضی‌شدن، تمام‌شدن؛ ۲. وارد‌شدن (ناگهانی).

سررشته: ۱. آشنایی، آگاهی، اطلاع، تجربه، شگرد، شیوه، مهارت؛ ۲. سرنخ، راه‌کار؛ ۳. دفتر حساب؛ ۴. گزارش؛ ۵. یادداشت، نوشته؛ ۶. زمام، مهار؛ ۷. اختیار.

سررشته‌دار: ۱. مباشر؛ ۲. حسابدار، محاسب، کارپرداز.

سر رفتن: ۱. لبریز‌شدن(مایع جوشان)؛ ۲. به پایان رسیدن، تمام‌شدن؛ ۳. بی‌تاب‌شدن، کم‌طاقت‌شدن.

سرریز‌شدن: پر‌شدن، لب‌ریز‌شدن، مالامال‌شدن.

سرریز‌کردن: بیرون‌ریختن، لب‌ریز‌کردن، مالامال‌کردن.

سر زدن: ۱. روییدن، سبزشدن، سر برآوردن؛ ۲. برآمدن، طلوع‌کردن، بردمیدن ≠ افول‌کردن، غروب‌کردن؛ ۳. دیدن‌کردن، بازدید‌کردن؛ ۴. ناگهانی به جایی واردشدن.

سرزده: ۱. بغتت.

سرزمین: ارض، اقلیم، بوم، خطه، دیار، زمین، قلمرو، کشور، مرزوبوم، ملک، مملکت، ناحیه.

سرزنده: ۱. بانشاط، دل‌به‌نشاط، زنده‌دل، سرحال، سرخوش ≠ افسرده، بی‌دل و دماغ، پکر، گرفته، دلمرده؛ ۲. سرحلقه، سرخیل، سردسته، سلسله‌جنبان.

سرزنش‌آلود: سرزنش‌بار، سرزنش‌آمیز، طعن‌آمیز، توبیخ‌آمیز، طعنه‌آمیز، ملامت‌بار ≠ تحسین‌آمیز، ستایش‌آمیز.

سرزنش: بدگویی، بیغاره، پیغاره، تعنت، تقبیح، تشنیع، تقریع، سرکوفت، شماتت، شنعت، طعن، طعنه، عتاب، قدح، لوم، مخالفت، مذمت، معاتبت، معاتبه، ملام، ملامت، نکوهش ≠ تمجید، ستایش.

سرزنش‌کردن: ۱. تثریب، تقریع، تشنیع؛ ۲. شماتت‌کردن، ملامت‌کردن، عتاب‌کردن، نکوهش‌کردن، نکوهیدن ≠ ستایش‌کردن، ستودن.

سرزنشگر: طعنه‌زن، لوامه، ملامت‌گر ≠ ستایشگر.

سرسام‌آور: ۱. هذیان‌آلود، هذیان‌آمیز؛ ۲. بی‌حد، بی‌شمار، بی‌نهایت، نجومی، هنگفت.

سرسام: ۱. سرگیجه؛ ۲. هذیان؛ ۳. حیرت، سرگشتگی.

سرسبد: برگزیده، شاخص.

سرسبز: باطراوت، خرم، نزه ≠ بی‌طراوت، خشک.

سرسبزی: خرمی، طراوت، نزهت ≠ پژمردگی.

سرسپردگی: ارادت، انقیاد، اطاعت، فرمان‌برداری، تسلیم، متابعت ≠ سرپیچی.

سرسپردن: مطیع‌شدن، منقاد‌شدن، متابعت‌کردن، تسلیم‌شدن، فرمانبردار‌شدن، مطیع گشتن.

سرسپرده: تسلیم، فرمانبردار، فدایی، تابع، ارادتمند، ارادت‌کیش، برخی، فدوی، جان‌نثار، مطیع، منقاد ≠ گردن‌کش، یاغی، نافرمان.

سرسختانه: صفت ۱. باشدت، شدید.

سرسخت: ۱. لجوج، کله‌شق، خیره‌سر؛ ۲. مقاوم، پرطاقت، پایدار؛ ۳. پرکار، پرتوان، پرطاقت، سخت‌کوش؛ ۴. بی‌باک، بی‌پرده، بی‌احتیاط.

سرسختی: ۱. خیره‌سری، ستیهندگی، یک‌دندگی، کله‌شقی، لجاجت؛ ۲. بی‌پروایی.

سرسرا: هال.

سرسری: ۱. بی‌دقت، سهل‌انگار، مسامح؛ ۲. سهل‌انگارانه، تسامح‌آمیز؛ ۳. بی‌اساس، نسنجیده، بی‌پایه ≠ سنجیده؛ ۴. سطحی ≠ عمقی؛ ۵. بی‌تامل؛ ۶. بیهوده، یاوه؛ ۷. سبکسرانه.

سرسلامتی: تسلیت، تعزیت.

سرسلسله: ۱. سلسله‌جنبان؛ ۲. بانی، موسس، آغازگر؛ ۳. رئیس، بزرگ، مهتر.

سرسنگین: بی‌التفات، سرگران، کم‌توجه، کم‌لطف، نامهربان ≠ مهربان.

سرسنگین‌شدن: ۱. بی‌التفات‌شدن، کم‌عنایت‌شدن، بی‌اعتنا‌شدن.

سرشاخ‌شدن: ۱. گلاویزشدن؛ ۲. زورآزمایی‌کردن، مبارزه‌کردن، جنگیدن (دو گاو)؛ ۳. درگیر‌شدن.

سرشار: آکنده، انباشته، پر، سیراب، فایض، فیض، لبالب، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو ≠ تهی.

سرشت: ۱. آفرینش، خلقت؛ ۲. آمیزه؛ ۳. اصل، جنس، خمیره؛ ۴. جنم، خلق‌وخو، خو، ضریبه، ذات؛ ۵. سجیه، سیرت؛ ۶. شمال، طبع، طبیعت، طینت، غریزه، فطرت، جبلت؛ ۷. مزاج، نهاد؛ ۸. خمیرمایه، گوهر، جوهره.

سرشتن: ۱. آغشتن، آمیختن، خمیر‌کردن، مخلوط‌کردن، ممزوج‌کردن؛ ۲. آفریدن، خلق‌کردن؛ ۳. ورز‌دادن.

سرشته: آمیخته، خمیره، عجین، معجون.

سر‌شدن: ۱. تفوق‌یافتن، ممتاز گشتن، برتر‌شدن؛ ۲. سپری‌شدن، طی‌شدن، به سر آمدن، گذشتن.

سر شستن: غسل‌کردن، طاهر‌شدن.

سرشک: ۱. اشک، دمع؛ ۲. شبنم؛ ۳. باران.

سرشک‌بار، سرشکبار: ۱. اشک‌بار، دامع، گریان؛ ۲. شبنم‌بار.

سرشکستگی: افت، تحقیر، خواری، خفت، شرمساری، کسرشان، ننگ ≠ سرافرازی.

سرشکسته: ۱. خجل، شرمسار، سرافکنده، شرمسار، خفیف، شرم‌زده؛ ۲. بور، دماغ سوخته، مچل ≠ سرافراز، سربلند.

سرشماری: آماربرداری، آمارگیری، احصائیه.

سرشناس: اسمی، بنام، شهره، شهیر، مبرز، مشهور، معروف، نام‌آور، نامدار، نامور، نامی ≠ گمنام.

سر: اسم ۱. شیب، لیز، لغزنده، لغزان؛ ۲. موزه؛ ۳. سرخ، سرخ‌رنگ ≠ آبی‌رنگ.

سرشیر: خامه، قیماق، نمشک.

سرطان: ۱. خرچنگ؛ ۲. تیرماه؛ ۳. تومور بدخیم، چنگار.

سرطانی: صفت ۱. سرطان‌زا؛ ۲. مبتلابه سرطان؛ ۳. مربوط به سرطان؛ ۴. ازجنس سرطان.

سرعت انتقال: تندفهمی، تیزهوشی.

سرعت بخشیدن: شتاب‌کردن، تسریع‌کردن.

سرعت: ۱. تعجیل، عجله ≠ آهستگی، بطی‌ء، کندی؛ ۲. تندروی، تندی، شتاب.

سرعمله: سرکارگر.

سرفراز: سربلند، مباهی، مفتخر ≠ خجل، شرمسار.

سرفرمانده: فرمانده‌کل.

سرفصل: ۱. آغاز، شروع، ابتدا؛ ۲. مرحله مهم، مرحله سرنوشت‌ساز؛ ۳. عنوان، سرآغاز (فصل کتاب).

سرفه: سرف، سعال.

سرفیدن: سرفه‌کردن، سلفیدن.

سرقت: ۱. اختلاس، استراق، دزدی، دستبرد، راهزنی، ربایش، طراری، عیاری؛ ۲. دزدی‌کردن.

سرقت‌کردن: دستبردزدن، دزدی‌کردن، دزدیدن.

سرکارگر: سرعمله.

سر‌کردن: ۱. آغاز‌کردن، آغازیدن، شروع‌کردن، سر‌دادن؛ ۲. سپری‌کردن، گذراندن؛ ۳. به سر بردن؛ ۴. ساختن، مدارا‌کردن، سازش‌کردن، مماشات‌کردن؛ ۵. زندگی‌کردن، روزگار گذراندن؛ ۶. گذران‌کردن، معیشت‌کردن؛ ۷. پوشیدن، روی سر انداختن، به سر‌کردن.

سرکرده: رئیس، رهبر، سرجنبان، سردسته، سرور، فرمانده ≠ مادون.

سرکش: بدرام، بدرفتار، تخس، چموش، طاغی، عاصی، عصیانگر، طغیانگر، فرمان‌ناپذیر، گردنکش، لجام‌گسیخته، مارد، متجاسر، متمرد، ناجم، نافرمان، وحشی، یاغی ≠ رام.

سرکشی: ۱. بغی، تمرد، توسنی، سرپیچی، طغیان، عصیان، گردن‌کشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری؛ ۲. بازدید، بازرسی، ملاقات، دیدار ≠ انقیاد.

سر کشیدن: ۱. سرک‌کشیدن، سر درآوردن؛ ۲. سر زدن، سرکشی‌کردن؛ ۳. نوشیدن، آشامیدن (یک‌باره)؛ ۴. بالارفتن.

سرکشیک: پاس‌بخش، سرپاسدار.

سرکشی‌کردن: ۱. بازدید‌کردن، بازرسی‌کردن؛ ۲. دیدار‌کردن، ملاقات‌کردن؛ ۳. سرپیچی‌کردن، نافرمانی‌کردن، تمرد‌کردن، متمرد‌شدن؛ ۴. عصیان ورزیدن، یاغی‌شدن، گردن‌کشی‌کردن، یاغیگری‌کردن.

سرکوب: ۱. اختناق، قلع‌وقمع، مضمحل، منکوب؛ ۲. ضربه، ضربت، لطمه؛ ۳. گوشمال.

سرکوب‌کردن: ۱. قلع‌وقمع‌کردن؛ ۲. مغلوب‌کردن، منکوب‌کردن، مضحل‌کردن، درهم شکستن، فروکوفتن(دشمن)؛ ۳. گوشمالی‌دادن.

سرکوبی: ۱. قلع‌وقمع، اضمحلال؛ ۲. تنبیه، سیاست، مجازات؛ ۳. گوشمالی.

سرکوفت: زخم‌زبان، سرزنش، شماتت، طعنه، لوم، ملامت، نکوهش ≠ تحسین، تمجید.

سرکوفت زدن: سرزنش‌کردن، شماتت‌کردن، ملامت‌کردن، نکوهیدن، نکوهش‌کردن ≠ تمجید‌کردن، تحسین‌کردن، تشویق‌کردن.

سرکوفته: ۱. واپس‌زده‌شده؛ ۲. سرکوب‌شده، مضمحل، نابود؛ ۳. شکست‌خورده.

سرکه: خل.

سر گذاشتن: ۱. رو‌کردن، رفتن؛ ۲. روانه‌شدن، عازم‌شدن.

سرگذشت: ۱. شرح حال، ترجمه احوال، بیوگرافی؛ ۲. ماوقع، ماجرا، واقعه، احوال؛ ۳. افسانه، حکایت، داستان، قصه.

سرگرا: ۱. عاصی، سرکش، نافرمان، بدرام؛ ۲. بی‌قرار، بی‌آرام.

سرگران: ۱. رنجیده، سرسنگین، قهر؛ ۲. خودپسند، متکبر؛ ۳. ناخشنود، نارضا، ناراضی ≠ خرسند، خشنود؛ ۴. بی‌اعتنا؛ ۵. خشمناک، خشمگین، عصبانی.

سرگرانی: ۱. سرسنگینی؛ ۲. تکبر، نخوت، خودپسندی، غرور؛ ۳. ناخشنودی، نارضایی، نارضایتی.

سرگرایی: ۱. عصیان، سرکشی، نافرمانی، بدقلقی، بدفرمانی؛ ۲. بی‌قراری؛ ۳. مستی.

سرگردان: ۱. آواره، دربه‌در، ولو، ویلان، بی‌خانمان؛ ۲. حیران، سرگشته، گیج، متحیر، مضطرب، واله؛ ۳. بلاتکلیف؛ ۴. سلندر.

سرگردان‌شدن: ۱. آواره‌شدن، دربه‌در گشتن، بی‌خانمان‌شدن، ویلان‌شدن؛ ۲. بلاتکلیف‌شدن، معطل‌شدن؛ ۳. سرگشته‌شدن، سردرگم‌شدن، حیران‌شدن؛ ۴. آسیمه‌سر‌شدن.

سرگردان‌کردن: ۱. آواره‌کردن، دربه‌در‌کردن، بی‌خانمان‌کردن، ویلان‌کردن؛ ۲. بلاتکلیف‌کردن، معطل‌کردن؛ ۳. سرگشته‌کردن، حیران‌کردن؛ ۴. آشفته‌کردن، پریشان‌کردن؛ ۵. آسیمه‌سر‌کردن.

سرگردانی: ۱. پریشانی، حیرانی، تحیر، حیرت، سرگشتگی؛ ۲. آوارگی، دربه‌دری؛ ۳. بلاتکلیفی.

سرگرد: یاور، افسر، فرمانده‌گردان.

سر گرفتن: انجام‌شدن، انجام گرفتن، عملی‌شدن.

سرگرم‌شدن: ۱. مشغول‌شدن؛ ۲. درگیر‌شدن؛ ۳. علاقه‌مند‌شدن، دل‌بسته‌شدن.

سرگرم‌شدن: ۱. مشغول‌شدن، مشغله‌یافتن، مشغولیت پیدا‌کردن؛ ۲. تفریح‌کردن، تفنن‌کردن؛ ۳. دل‌بسته‌شدن، علاقه‌مند‌شدن.

سرگرم‌کردن: ۱. مشغول‌کردن؛ ۲. دل‌بسته‌کردن، علاقه‌مند‌کردن.

سرگرم‌کردن: ۱. مشغول‌کردن، سرگرم‌ساختن؛ ۲. درگیر‌کردن؛ ۳. علاقه‌مند‌کردن، دل‌بسته‌کردن.

سرگرم: ۱. مشغول؛ ۲. درگیر؛ ۳. دل‌بسته، علاقه‌مند.

سرگرمی: اشتغال، تفریح، تفنن، مشغله، مشغولیت.

سرگروه: سردسته، رئیس.

سرگشتگی: تحیر، حیرانی، حیرت، خیرگی، فروماندگی، گیجی.

سرگشته: ۱. دربه‌در، آواره، سرگردان؛ ۲. حایر، حیران، حیرت‌زده؛ ۳. دودل، گیج، متحیر، هاج‌وواج؛ ۴. درمانده، فرومانده، بیچاره، مستاصل؛ ۵. شوریده، شیدا، آشفته، آسیمه‌دل، عاشق؛ ۶. مضطرب، سراسیمه، آسیمه‌سر، هراسان؛ ۷. واخورده.

سرگیجه: دوار، سرسام، سرگردا.

سرگیجه گرفتن: سرسام گرفتن، دچار سرگردا‌شدن.

سرگیس: موی مصنوعی، گلاه‌گیس، پوستیژ.

سرگین: پشک، پشکل، پهن، تپاله، غایط، فضله، گه، مدفوع.

سرگین‌گردان: سرگین‌غلتان، جعل.

سرلشکر: امیر، سپهسالار، فرمانده لشکر.

سرلوحه: ۱. سرلوح؛ ۲. مقدمه؛ ۳. الگو، سرمشق، نمونه؛ ۴. برنامه؛ ۵. دستور کار.

سرما: برد، برودت، خنکی، زمهریر، سردی، سوز، یخبندان ≠ گرما؛ ۲. دمای‌پایین.

سرماخوردگی: ۱. چایش، ریزش، زکام؛ ۲. آنفلوآنزا.

سرما خوردن: زکام‌شدن، چایمان‌کردن.

سرمایش: سامانه سرمازا، سرمازایی، سیستم خنک‌کننده ≠ گرمایش.

سرمایه: ۱. پول، دست‌مایه، راس‌المال، دارایی، مال، مایه، نقد، نقدینه، وجه ≠ کار؛ ۲. دارایی غیرمادی، توان، قدرت (فکری، علمی، هنری ).

سرمایه‌دار: صفت ۱. ثروتمند، غنی، متمول، پولدار ≠ فقیر، بی‌پول؛ ۲. کاپیتالیست، امپریالیست ≠ پرولتاریا؛ ۳. صاحب سرمایه؛ ۴. مستکبر ≠ مستضعف.

سرم: خونابه.

سرمد: صفت ابدی، ازلی، پایا، جاوید، جاویدان، دائم ≠ فانی.

سرمدی: صفت ازلی، بی‌آغاز، دائمی، دیرین، دیرینه، فناناپذیر، قدیم، لایزال، همیشگی ≠ ناپایا، فناپذیر.

سرمست: ۱. سرخوش؛ ۲. کچول، کیفور، لول، ملنگ؛ ۳. شاد، شادمان، مسرور، مِی‌زده، نشئه؛ ۴. مخمور ≠ خمار؛ ۵. مغرور، فخور، خودپسند.

سرمست‌شدن: ۱. سرخوش‌شدن، نشئه‌شدن؛ ۲. کیفور‌شدن، ملنگ‌شدن؛ ۳. شادمان گشتن، پرنشاط‌شدن.

سرمست‌کردن: ۱. سرخوش‌کردن، نشئه‌کردن؛ ۲. از خودبی‌خود‌کردن؛ ۲. مست‌کردن، می‌زده‌کردن؛ ۳. شادمان‌کردن، پرنشاط‌کردن؛ ۴. مغرور‌ساختن.

سرمستی: ۱. کیف، مستی، نشئه، سرخوشی؛ ۲. تکبر، خودخواهی، غرور ≠ خماری.

سرمشق: اسوه، الگو، نمونه، انموذج؛ ۲. سرخط؛ ۳. دستور کار.

سرمنزل: ۱. منزلگاه، مقصد؛ ۲. منزل، اقامتگاه، مقام؛ ۳. استراحتگاه؛ ۴. مرحله.

سرمنشا: ۱. اصل، مبدا؛ ۲. سرچشمه؛ ۳. خاستنگاه؛ ۴. سبب، باعث.

سرمه‌ای:.

سرمه: ۱. کحل ≠ توتیا؛ ۲. سیاهی، تیرگی، تاریکی.

سرنا: سورنای، شهنا.

سرنام: سرواژه.

سرنامه: ۱. عنوان؛ ۲. سربرگ.

سرند: خاک‌بیز، غربال، غربیل ≠ الک.

سرنشین: راکب، مسافر(خودرو، اتوبوس، کشتی، هواپیما) ≠ ۱. راننده؛ ۲. خلبان؛ ۳. ناخدا، کاپیتان کشتی.

سرنگ: ۱. آمپول؛ ۲. آبدزدک.

سرنگون: ۱. باژگونه، سرازیر، معکوس، معلق، نگونسار، وارو، واژگون؛ ۲. قلع‌وقمع، منتکس، منقرض.

سرنگون‌شدن: ۱. واژگون‌شدن؛ ۲. فرو ریختن، از بین رفتن، نابودشدن؛ ۳. ساقط‌شدن، برافتادن، ور افتادن.

سرنگون‌کردن: ۱. ساقط‌کردن، برانداختن، منقرض‌کردن؛ ۲. نابود‌کردن، از بین بردن، مضمحل‌کردن؛ ۳. واژگون‌کردن، نگون‌سار‌کردن.

سرنگونی: ۱. انتکاس، انقراض، قلع، نابودی، براندازی؛ ۲. باژگونگی، واژگونی.

سرنگهدار: رازپوش، رازدار، محرم، همراز ≠ پرده‌در، دهن‌لق.

سرنوشت: ۱. اقبال، بخت، تقدیر، طالع، قدر، قسمت، قضا، مقدر، نصیب؛ ۲. سرگذشت، ماجرا؛ ۳. سرانجام، عاقبت.

سرنوشت‌ساز: نقش‌پرداز، تاثیرگذار، نقش‌آفرین، مهم، موثر.

سرنوشته: عنوان، تیتر.

سرنیزه: رمح، سنان.

سروال: پیژاما، تنبان، شلوار.

سروان: افسر، سلطان، فرمانده‌گروهان.

سروپا: e ابتداتاانتها، کلا.

سروپز: سرووضع، وضع‌ظاهر.

سرود: آواز، آهنگ، ترانه، تصنیف، خنیا، نشید، نغمه، نوا ≠ مرثیه، نوحه.

سرودخوان: خنیاگر، خواننده، رامشگر، سرودسرا، آوازخوان، مطرب ≠ مرثیه‌خوان، نوحه‌سرا.

سرودخوانی: خنیاگری، نغمه‌پردازی، سرودسرایی، آوازخوانی، نغمه‌سازی، نغمه‌سرایی ≠ نوحه‌سرایی، مرثیه‌خوانی.

سرودگو: صفت خواننده، رامشگر، سراینده، مغنی ≠ مرثیه‌خوان، مرثیه‌گو.

سرودن: ۱. سراییدن، شعرگفتن؛ ۲. آواز خواندن، تغنی‌کردن.

سرورانگیز: مسرت‌آمیز، مسرت‌بار، نشاط‌آور، نشاطانگیز ≠ غم‌انگیز، غمبار.

سرور: صفت بزرگ، پیشوا، خداوندگار، خواجه، رئیس، سر، سرپرست، سرکرده، صندید، عمید، مخدوم، مهتر، والا ≠ خادم، کهتر، نوکر، بنده، غلام.

سرور: خوشحالی، خوشی، شادمانی، شادی، شعف، مسرت، نشاط ≠ اندوه، حزن، غم.

سروری: آقایی، پیشوایی، خواجگی، ریاست، زعامت، سیادت ≠ بندگی، چاکری.

سروریخت: سرووضع، سروپز، ظاهر، سروشکل، قیافه.

سروسامان‌دادن: ۱. بسامان‌کردن، نظم‌ونسق‌دادن، سامان‌بخشیدن، مرتب‌کردن؛ ۲. داماد‌کردن؛ ۳. عروس‌کردن.

سروسامان گرفتن: ۱. سامان‌یافتن، منظم‌شدن؛ ۲. ازدواج‌کردن؛ ۳. آرامش‌یافتن.

سروسامان: ۱. نظم وترتیب، آراستگی؛ ۲. اسباب خانه، زندگی راحت، رفاه و آسایش.

سروسر: ۱. رابطه مخفیانه؛ ۲. رابطه عاشقانه.

سرو: سروبن، درخت سرو.

سرو: سرویس.

سرو: سرویس.

سروسودا: ۱. خواست، میل، آرزو؛ ۲. رابطه عاشقانه، سروسر.

سروش: ۱. جبرئیل، فرشته، مطیع، ملک، نیوشا، هاتف، جبرائیل؛ ۲. پیک‌ایزدی؛ ۳. الهام، پیام غیبی؛ ۴. هفدهمین روز ماه‌شمسی.

سروصدا: الم‌شنگه، جنجال، دادوفریاد، شلوغی، غریو، غوغا، همهمه، هنگامه ≠ سکوت، آرامش.

سروصورت‌دادن: ۱. سامان‌دادن، به سامان‌کردن، منظم‌کردن؛ ۲. انجام‌دادن، محقق‌کردن.

سروقامت: بلندبالا، سروبالا، خوش‌قدوقامت، سرواندام، صهیر، رشید، خوش‌هیکل، سروقد، خوش‌اندام، بلندقد ≠ کوتاه‌قد، کوتوله.

سروقت: ۱. سراغ، پرسش؛ ۲. جست‌وجو، جست‌وجو؛ ۳. دیدار؛ ۴. مقام، جایگاه.

سروقد: سروقامت، بلندقامت، بلندبالا، خوش‌اندام، خوش‌قدوقامت.

سروکار: ۱. ارتباط، تعامل، رابطه، برخورد، مرابطه، معامله؛ ۲. فرجام، عاقبت.

سروکار داشتن: ۱. تعامل داشتن، رابطه داشتن، ارتباط داشتن، مرابطه داشتن؛ ۲. معامله داشتن، دادوستدداشتن.

سرو‌کردن: پذیرایی‌کردن.

سروکله زدن: گفت‌وگو‌کردن، مباحثه‌کردن.

سرومر: سرحال، سالم، چاق‌وچله، قبراق.

سروهمسر: ۱. خانواده، اقوام، خویشان؛ ۲. دوستان، آشنایان ≠ غریبه‌ها.

سرویس: ۱. خدمت، خدمات کار، وظیفه؛ ۲. ماموریت؛ ۳. دست، دستگاه؛ ۴. وسیله‌نقلیه ویژه؛ ۴. خدمت بها؛ ۵. تعمیر، بازبینی؛ ۶. سازمان، دائره، موسسه.

سرویس‌دهی: سرویس‌رسانی، خدمت، خدمت‌رسانی.

سره: ۱. بی‌آلایش، بی‌آمیغ، بی‌غش، پاک، خالص، ناب، نیامیخته ≠ ناسره؛ ۲. درست، صحیح ≠ نادرست؛ ۳. خوب، نیک ≠ بد؛ ۴. کامل، بی‌نقص ≠ ناقص.

سره‌کردن: ۱. نیکوگردانیدن؛ ۲. پاکیزه‌گردانیدن؛ ۳. بی‌عیب‌ساختن؛ ۴. خالص‌گردانیدن، ناب‌ساختن ≠ ناسره‌گردانیدن.

سرهم‌بندی: کارسرسری، کار بی‌دقت.

سرهم‌کردن: ۱. جور‌کردن، درست‌کردن، ترتیب‌دادن؛ ۲. ساختن؛ ۳. سرهم‌بندی‌کردن.

سرهم‌نویسی: ≠ گسسته‌نویسی، جدانویسی.

سریال: ۱. مجموعه، مجموعه‌دنباله‌دار؛ ۲. پشت‌سرهم، متوالی، مسلسل؛ ۳. پاورقی.

سریال: ۱. مسلسل، پی‌درپی؛ ۲. مجموعه تلویزیونی، مجموعه دنباله‌دار؛ ۳. زنجیره.

سریان: حرکت، سرایت.

سری: ۱. پوشیده، رازآلود، محرمانه، مخفی، رمزی، اسرارآمیز، رمزآلود، رازآگین، رمزآگین، مرموز، پنهانی، مخفیانه، نهانی ≠ علنی؛ ۲. اسناد طبقه‌بندی شده.

سریت: ۱. کنیز، سریه؛ ۲. صیغه؛ ۳. صیغه.

سریدن: سر خوردن، لغزیدن، لیز خوردن.

سریر: اریکه، اورنگ، تخت، مسند.

سریرت: ۱. خصلت، خو، داب، خوی؛ ۲. باطن؛ ۳. راز، سریره، سر؛ ۴. نیت.

سری: ۱. سلسله، رشته؛ ۲. ردیف، قطار، رج؛ ۳. دسته، گروه؛ ۴. طبقه، مجموعه؛ ۵. دوره؛ ۶. پیاپی، متوالی؛ ۷. ردیفی، غیرمتوازی.

سریعاً: به‌تعجیل، به‌سرعت، به‌شتاب، زود، فورا ≠ به‌کندی.

سریع‌الانتقال: تندفهم، تیزفهم، تندهوش، تیزهوش، زودفهم، زودیاب ≠ دیرفهم.

سریع‌التاثر: احساساتی، باعاطفه، عطوف، نازک‌دل ≠ بطی‌ء‌التاثر، سنگدل.

سریع‌السیر: بادپا، تندرو، تیزرو ≠ بطی‌ء‌السیر، کندرو.

سریع: ۱. برق‌آسا، بادپا، تند، تندرو، تیز، فوری، جلد، چالاک، چست، زود، سبک‌سیر ≠.

بطی‌ء، کند، کندرو؛ ۲. چالاک، زرنگ، فرز؛ ۳. به سرعت، شتابان، فورسرین: کفل، کپل، سرون، سرینگاه، نشیمنگاه، ورک، باسن.

سزا: ۱. جزا، عقوبت، قصاص، گوشمال، مجازات؛ ۲. تقاص، تلافی؛ ۳. سزاوار، شایسته، لایق.

سزا‌دادن: جزا‌دادن، عقوبت‌کردن، مجازات‌کردن ≠ پاداش‌دادن.

سزار: امپراطور (روم)، قیصر ≠ کسرا.

سزاوار: ۱. اهل، جدیر، حری، شایان، سزامند، شایسته، شایگان، صلاحیت‌دار، قابل، لایق، مستحق، مستعد، منبغی ≠ بی‌صلاحیت، نالایق؛ ۲. صواب، فراخور، مستوجب ≠ ناسزاوار؛ ۳. برازنده، درخور، زیبنده.

سزاواری: استحقاق، اهلیت، شایستگی، صلاحیت، قابلیت، لیاقت ≠ ناشایستگی.

سست‌اندیشه: بی‌فکر، بیتدبیر، سست‌رای.

سست‌بنیاد: ۱. سست‌بنیان، ناپایدار، متزلزل؛ ۲. زبون، ضعیف‌النفس.

سست‌بنیان: ۱. سست‌بنیاد، واهی‌نهاد؛ ۲. بی‌اساس، بی‌پایه، واهی ≠ موثق.

سست: ۱. بی‌اساس، بی‌بنیان، بی‌پایه ≠ متقن، موثق؛ ۲. ضعیف، کاسد؛ ۳. تنبل، چلمن، کاهل، وارفته؛ ۴. بی‌حال، راجل، شل، کسل، کند، ناتوان، ول ≠ سخت، سفت؛ ۵. نرم؛ ۶. متزلزل، ناپایدار، نااستوار، بی‌ثبات ≠ استوار؛ ۷. لخت؛ ۸. بی‌معنی، بیهوده؛ ۹. نامفهوم، بی‌مفه.

سست‌پیمان: بدعهد، سست‌عهد، سست‌وفا، پیمان‌شکن، سست‌پیوند، بی‌وفا، عهدشکن، عهدگسل ≠ سخت‌پیمان، وفادار، وفامند.

سست‌رای: ۱. دمدمی؛ ۲. بی‌تدبیر، کم‌خرد؛ ۳. سست‌اندیشه؛ ۴. سست‌عقیده.

سست‌شدن: ۱. ضعیف‌شدن، ناتوان گشتن، بی‌رمق‌شدن، کم‌زور‌شدن؛ ۲. درماندن، واماندن، از کار افتادن؛ ۳. دل‌سردشدن، مایوس‌شدن، نومید‌شدن؛ ۴. مردد‌شدن، تردید داشتن؛ ۵. کاهلی‌کردن، تنبلی‌کردن، مسامحه‌کردن؛ ۶. شل‌شدن، کند‌شدن.

سست‌عنصر: ۱. تنبل، چلمن، دست‌وپاچلفتی، کاهل ≠ زرنگ؛ ۲. بی‌اراده؛ ۳. بی‌غیرت، بی‌حمیت ≠ غیرتمند.

سست‌عهد: سست‌پیمان، پیمان‌شکن، عهدگسل، عهدشکن، بی‌وفا، بدعهد، زودگسل.

سست‌کردن: ۱. آهسته‌کردن، کند‌کردن؛ ۲. ضعیف‌کردن، ناتوان‌کردن، دچار رخوت‌شدن، بی‌حال‌کردن؛ ۳. متزلزل‌کردن، فتور‌کردن.

سست‌مهر: نامهربان، بی‌مهر، کم‌محبت، سردمهر.

سستی: ۱. اهمال، بی‌ثباتی، تزلزل، تعلل، بی‌حالی، تغافل، تکاسل، تکاهل، تهاون، درماندگی، رخوت، ضعف، طفره، غفلت، فتور، فروگذاشت، فرویش، قصور، کوتاهی، مسامحه، ناتوانی، وهن؛ ۲. نرمی ≠ سختی؛ ۳. تنبلی، کاهلی؛ ۴. تامل، درنگ.

سستی‌کردن: ۱. اهمال‌کردن، اهمال ورزیدن، تعلل‌کردن، کوتاهی‌کردن، تنبلی‌کردن، کاهلی‌کردن؛ ۲. درنگ‌کردن، مسامحه‌کردن.

سستی گرفتن: ۱. کم‌شدن، ضعیف‌شدن، رو به نقصان نهادن؛ ۲. کم‌رونق‌شدن، کساد‌شدن، از رونق افتادن.

سس: چاشنی، رب.

سطح: ۱. روی، رویه؛ ۲. بام ≠ عمق؛ ۳. مساحت ≠ حجم؛ ۴. حد، میزان؛ ۵. جنبه، سیاق؛ ۶. صحن، محوطه؛ ۷. پهنا، گستره، عرصه، پهنه؛ ۸. قشر.

سطحی: ۱. سرسری، غیرعمیق ≠ عمقی، عمیق؛ ۲. بیرونی، خارجی، ظاهری؛ ۳. ظاهرگرا، ظاهربین، قشری؛ ۴. مربوط به سطح ≠ حجمی؛ ۵. رویی؛ ۶. رویه‌ای؛ ۷. کم‌مایه؛ ۸. کم‌عمق؛ ۹. اندک، ناچیز.

سطحی‌گرا: ظاهربین، ساده‌اندیش، قشری، قشرگرا، ساده‌انگار، سطحی‌نگر.

سطر: خط، رج، ردیف.

سطل: ظرف، آوند (آبکشی)، دلو.

سطوت: ۱. ابهت، جذبه، رعب، شوکت، حشمت، عظمت، مهابت، وقار، هیبت؛ ۲. حمله، تاخت وتاز، هجوم، یورش؛ ۳. سلطه، غلبه، قهر؛ ۴. حمله‌کردن، هجوم بردن؛ ۵. غلبه‌یافتن، به قهرگرفتن.

سطوح: ۱. سطح‌ها؛ ۲. جوانب، جنبه‌ها، ابعاد، بعدها.

سطور: سطرها، خطها، رج‌ها، ردیف‌ها.

سعادت: بختیاری، برکت، بهروزی، بهی، خجستگی، خوشبختی، خوشی، خیر، فلاح، کامرانی، نیکبختی، نیکروزی ≠ ادبار، شقاوت، نحوست.

سعادتمند: بختیار، خوشبخت، سعید، کامکار، کامیاب، نیکبخت ≠ بی‌اقبال، بی‌طالع، شوربخت ≠ شقی، شقاوتمند.

سعایت: ۱. بدگویی، تهمت، زفت، سعایه، سخن‌چینی، غمز، نمامی؛ ۲. سخن‌چینی‌کردن؛ ۳. تهمت زدن.

سعایت‌پیشه: سخن‌چین، نمام، بدگو.

سعایت‌کردن: سخن‌چینی‌کردن، نمامی‌کردن، بدگویی‌کردن، غیبت‌کردن، غمازی‌کردن.

سعتری: اسم ۱. بی‌باک، دلاور، شاطر، شوخ؛ ۲. سعترباز، زن هم‌جنس‌باز.

سعد: ۱. خجستگی، شگون؛ ۲. مبارک، میمون، نیکبختی، یمن ≠ نحس؛ ۳. خوش‌یمن.

سعر: نرخ.

سعه: ۱. سعت، فراخی، گنجایش، سعت، وسعت ≠ تنگی، ضیق؛ ۲. گسترش، گشایش.

سعه‌صدر: ۱. بلندنظری ≠ کوته‌بینی، کوته‌نظری؛ ۲. بلندهمتی، گشاده‌دستی ≠ کم‌همتی.

سعی: ۱. اهتمام، تقلا، تلاش، جد، جهد، کوشش، مجاهده، مساعی؛ ۲. کوشیدن، کوشش‌کردن، اهتمام ورزیدن ≠ اهمال ورزیدن، سستی‌کردن؛ ۳. آهنگ، قصد.

سعی داشتن:.

سعید: ۱. خوش‌اقبال، خوشبخت، سعادتمند، نیک‌اختر، نیکبخت، همایون ≠ بداقبال، شقی؛ ۲. مبارک، میمون، فرخنده، خجسته.

سعیر: ۱. آتش افروخته، زبانه‌آتش، آتش دوزخ، شعله آتش؛ ۲. زبانه، شعله؛ ۳. جهنم، دوزخ ≠ جنت، فردوس.

سعی‌کردن: تلاش‌کردن، کوشیدن، اهتمام ورزیدن، جدیت به خرج‌دادن، کوشش‌کردن، جهد‌کردن.

سفاح: ۱. خونریز، سفاک ≠ عطوف، باعاطفه، رحیم؛ ۲. بخشنده ≠ لئیم؛ ۳. سخنور، فصیح.

سفاح: ۱. زنا؛ ۲. رابطه نامشروع.

سفارت: ۱. ایلچیگری؛ ۲. رسالت، میانجیگری؛ ۳. قنسولگری، سفارت‌خانه.

سفارش: ۱. تاکید، توصیه؛ ۲. اندرز، نصیحت، وصیت؛ ۳. دستور، فرمان؛ ۴. فرمایش، درخواست.

سفارش‌دادن: ۱. توصیه‌کردن، تاکید‌کردن؛ ۲. دستور‌دادن، فرمان‌دادن؛ ۳. فرمایش‌کردن.

سفارش‌نامه: توصیه‌نامه، معرفی‌نامه.

سفاک: بی‌رحم، خون‌ریز، ستمکار، ستمگر، شقی، ظالم ≠ پرعطوفت، رحیم، عطوف، مهربان.

سفال: ۱. ظرف گلی، کوزه، خزف، گل پخته؛ ۲. سوفالی؛ ۳. پوست (پسته، گردو، بادام).

سفالگر: سفال‌ساز، کوزه‌گر.

سفالینه: خزف، سبو، سفالی، سفالین، کوزه.

سفاهت‌آمیز: صفت ابلهانه، احمقانه، بی‌خردانه، جنون‌آمیز ≠ عاقلانه، عقلایی، خردمندانه.

سفاهت: ابلهی، بلاهت، بی‌خردی، بی‌عقلی، حمق، دیوانگی، کم‌عقلی، کودنی، نادانی ≠ دانایی.

سفاهت‌کردن: ابلهی‌کردن، بلاهت‌کردن، بیخردی‌کردن، دیوانگی‌کردن.

سفاین: کشتی‌ها، سفینه‌ها، ناوها.

سفت: ۱. استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط ≠ سست؛ ۲. دوش، کتف، شانه؛ ۳. کم‌آب ≠ غلیظ؛ ۴. قرص؛ ۵. محکم.

سفت‌کاری: پی‌سازی، دیوارسازی، دیوارچینی ≠ نازک‌کاری.

سفتن: ۱. سوراخ‌شدن، سوراخ‌کردن؛ ۲. سودن، ساییدن.

سفت‌وسخت گرفتن: ۱. مقاومت‌کردن، ابرام‌ورزیدن؛ ۲. جدی‌گرفتن، قاطع‌بودن، سخت‌گیری‌کردن، منضبط‌بودن، مقرراتی‌عمل‌کردن.

سفته: ۱. سند دین، فته طلب؛ ۲. دستلاف، دشت، سودای اول (فروشنده)؛ ۳. تیر، پیکان؛ ۴. نیزه؛ ۵. محکم؛ ۶. ستبر، غلیظ؛ ۷. سوراخ (سنگهای قیمتی)؛ ۸. سخن بکر.

سفته‌کردن: سوراخ‌کردن.

سفتی: ۱. سختی ≠ نرمی؛ ۲. استحکام، محکمی، استواری.

سفرا: سفیران، سفیرها، نمایندگان‌سیاسی، ایلچیان، رسولان.

سفر: جابجایی، رحلت، رحیل، سیاحت، عزیمت، کوچ، مسافرت، مهاجرت، نقل‌مکان، هجرت ≠ حضر.

سفر:.

سفر‌کردن: مسافرت‌کردن، مسافرت رفتن، سفر رفتن، کوچیدن، مهاجرت‌کردن، هجرت‌کردن ≠ مقیم‌شدن.

سفرکرده: مسافر، غربت‌نشین، سفری.

سفرنامه: سیاحت‌نامه، گزارش سفر.

سفره: ادیم، بساط، خوان، سماط، نطع.

سفره انداختن: ۱. سفره چیدن، سفره پهن‌کردن، سفره گستردن، چیدن غذا (درسفره)؛ ۲. مراسم نذر و نیاز برپا‌کردن، سفره نذری انداختن.

سفره‌چی: خوانسالار، طباخ.

سفره‌خانه: اطاق غذاخوری، ناهارخوری.

سفری: ۱. مربوط به سفر؛ ۲. مسافر، سفرکرده؛ ۳. عازم؛ ۴. جنین، نوزاد.

سفسطه‌باز: ۱. سوفسطایی، مغلطه‌گو ≠ منطقی؛ ۲. لفاظ، لفظپرداز.

سفسطه‌کردن: مغلطه‌کردن، سفسطه بافتن، مغالطه‌کردن، استدلال‌باطل‌کردن، انکار بدیهیات‌کردن.

سفسطه: ۱. مغالطه، مغلطه، گفتار غیرمنطقی؛ ۲. لفاظی، لفظپردازی.

سفلگی: پستی، حقارت، لئامت، فرومایگی، ناکسی، دون‌همتی.

سفله: بدسرشت، بدنهاد، پست، جلب، حقیر، دنی، دون، دون‌صفت، دون‌همت، رذل، رذیل، فرومایه، ناجوانمرد، ناکس.

سفله‌پرور: حقیرپرور، فرومایه‌پرور، دون‌پرور، ناکس‌پرور، سفله‌نواز.

سفلی: صفت پائینی، زیرین، فرودین ≠ علوی، فرازین.

سفلیس: آتشک، کوفت.

سفها: سفیهان، کم‌خردان، ابلهان، نادانان ≠ عقلا.

سفه: نادانی، کم‌خردی، بلاهت.

سفید: ۱. آق، بیاض، سپید، سیمگون، شیری‌رنگ، نقره‌فام، نقره‌گون ≠ اسود، سیاه؛ ۲. سفیدپوست ≠ رنگین‌پوست.

سفیدار: سپیدار، سفیددار.

سفیدبخت: ۱. خوش‌بخت، نیک‌بخت؛ ۲. نیک‌فرجام، موفق (درازدواج)، سفیدروز.

سفیدبخت‌شدن: سپیدبخت‌شدن، خوش‌بخت‌شدن، موفق‌بودن(در ازدواج)، سفیدروز‌شدن.

سفیدرو: روسفید، سربلند، سرفراز.

سفیدکاری: گچ‌کاری، نازک‌کاری ≠ سفت‌کاری.

سفید‌کردن: ۱. گچ اندود‌کردن، سفیدکاری‌کردن؛ ۲. به‌رنگ سفیددرآوردن؛ ۳. زدودن (چرک، زنگ، سیاهی) پاک‌کردن، سفیدگری‌کردن.

سفیدگر: رویگر، مسگر.

سفیده‌دم: بامداد، فجر، شفق، سپیده‌دم، سحر، خروس‌خوان.

سفیده: سپیده ≠ زرده.

سفیر: ایلچی، رسول، فرستاده، میانجی، نماینده سیاسی.

سفیل: پست، زبون، حقیر، خوار، بدبخت.

سفینه: ۱. جهاز، غراب، کشتی؛ ۲. دفتر شعر، تذکره، جنگ، دفتر، دیوان، کتاب؛ ۳. فضاپیما.

سفیه: ابله، احمق، بله، بی‌شعور، بی‌عقل، خل، کانا، کم‌خرد، کم‌شعور، کم‌عقل، کم‌هوش، کودن، نادان ≠ عاقل.

سفیهانه: صفت ابلهانه، احمقانه، جاهلانه، ابله‌وار ≠ عاقلانه.

سقا: آب‌فروش، آبکش، آب‌رسان.

سقایت: ۱. آب‌فروشی، آب‌کشی، آب‌دهی، سقایه، سقایی؛ ۲. شرابداری.

سقایه: ۱. آبشخور؛ ۲. طهارت‌خانه.

سقر: آتش، جهنم، دوزخ، نار، هاویه ≠ بهشت، جنت.

سقز: آدامس، انگم، رزین، صمغ، قندران، صمغ پسته وحشی.

سق زدن: ۱. خوردن؛ ۲. نفرین‌کردن، لعنت فرستادن ≠ آفرین‌کردن.

سق: سقف‌دهان، کام، نرم‌کام.

سقط: صفت ۱. اندک، کم، کم‌ارزش؛ ۲. گوشه، ناحیه؛ ۳. خطا، سهو، غلط، لغزش، اشتباه؛ ۴. دشنام، سخن‌زشت، فحش، ناسزا؛ ۵. تباه، ضایع، نابود؛ ۶. درگذشتن، مردن، هلاک‌شدن؛ ۷. بی‌مقدار، خوار، زبون، نبهره فرومایه؛ ۸. رسوایی، فضیحت؛ ۹. پاره‌خشت، پاره‌آجر.

سقط: جنین‌افکنی.

سقط‌شدن: ۱. مردن، درگذشتن؛ ۲. به درک واصل‌شدن؛ ۳. نفله‌شدن، تلف‌شدن؛ ۴. از کار افتادن، از حیز انتقاع ساقطشدن.

سقطفروش: بقال، خرده‌فروش، خواربارفروش.

سقط‌کردن: جنین‌افکندن، بچه انداختن.

سقط گفتن: ناسزا گفتن، دشنام‌دادن، بد گفتن، فحش‌دادن.

سقف: ۱. بام، اشکوب، پوشش، رویه، سمک ≠ کف؛ ۲. رواق، طاق؛ ۳. عرش ≠ فرش؛ ۴. بالاترین حد، نقطه اوج.

سقم: ۱. خطا، کذب، نادرستی ≠ صحت؛ ۲. بیماری، مرض، ناخوشی ≠ صحت.

سقوط: اسم ۱. افت، افتادگی، زوال، لغزش، نزول، هبوط ≠ صعود؛ ۲. فروپاشی، تلاشی، اضمحلال؛ ۳. افتادن، پرت‌شدن، فرود آمدن، فرو افتادن ≠ صعود‌کردن.

سقوط‌کردن: ۱. افتادن؛ ۲. برافتادن، برنار‌شدن؛ ۳. کاهش‌یافتن؛ ۴. منحرف‌شدن، در منجلاب فساد افتادن.

سقیفه: صفه، سایبان، ایوان.

سقیم: ۱. خطا، دروغ، سهو، غلط، نادرست ≠ صحیح، درست؛ ۲. اشتباه‌آمیز؛ ۳. معیوب، ناسالم ≠ سالم، بی‌عیب؛ ۴. بیمار، مریض، ناخوش ≠ سرحال، قبراق.

سکاک: چاقوساز.

سکان: ۱. زمام، فرمان؛ ۲. ساکنین، مقیمان، ساکنان، باشندگان.

سکبا: ۱. آش، آش‌سرکه؛ ۲. زیربا، شوربا.

سک: ۱. تکان، جنبش؛ ۲. سیخک، سیخ؛ ۳. سیخونک.

سکته: ۱. ایست(قلبی، مغزی)، فجاه؛ ۲. توقف، درنگ، سکوت، صمت، مکث، وقفه؛ ۳. آسیب، لطمه.

سکرآور: مستی‌بخش، مسکر، مکیف، نشئه‌زا ≠ خمارآور، مستی‌زدا، سکرزدا.

سکرتر: منشی.

سکر: مستی، نشئه ≠ صحو، هشیاری.

سکس: ۱. جنس؛ ۲. امور جنسی؛ ۳. آلت (زن و مرد).

سکسکه: فواق، هکه.

سکسی: صفت ۱. شهوی، جاذبه‌جنسی، شهوت‌انگیز؛ ۲. الفیه، شلفیه، پورنو.

سکنا: اتراق، اقامت، سکونت، ماوا، مسکن.

سکنات: ۱. سکون‌ها؛ ۲. حالات، وضع‌ها؛ ۳. شیوه رفتار، نحوه برخورد.

سکنا داشتن: اقامت‌داشتن، سکونت داشتن، ماوا داشتن.

سکنا گرفتن: مقیم‌شدن، اقامت‌کردن، مسکن‌کردن، منزل گرفتن، متوطن‌شدن، سکونت گزیدن.

سکنا گزیدن: منزل‌کردن، اقامت‌کردن، مقیم‌شدن، جای گرفتن، متوطن‌شدن، ماوا گزیدن، خانه‌کردن، سکونت‌کردن، سکونت گزیدن ≠ کوچیدن.

سکندری خوردن: ۱. لغزیدن؛ ۲. سرنگون‌شدن.

سکندری: لغزش پا.

سکنه: باشندگان، جمعیت، ساکنین، مقیمان، نفوس.

سکو: ۱. بنگاه، پاخره، تختگاه، صفه؛ ۲. پرشگاه؛ ۳. مصطبه.

سکوت: ۱. خاموشی، خموشی، صمت ≠ هیاهو، غوغا، جاروجنجال؛ ۲. آرامش، سکون؛ ۳. خاموش ماندن، خاموش‌شدن، دم‌فروبستن.

سکوت‌کردن: دم‌فروبستن، خاموش ماندن، خاموشی گزیدن، خاموش‌شدن ≠ سکوت شکستن.

سکون: ۱. ایستایی، توقف، ثبات، خموشی، رکود، فترت، وقفه ≠ تحرک؛ ۲. آرام، آرامش، آسایش، قرار؛ ۳. آرمیدن، قراریافتن.

سکونت: ۱. اسکان، اقامت، توطن، سکنا ≠ کوچ؛ ۲. تهیدستی، درویشی، فقر، مسکنت.

سکونت‌گاه: محل اقامت، منزل، منزلگاه، مسکن، ماوا.

سکه: صفت ۱. پول فلزی ≠ اسکناس؛ ۲. رواج، روایی، رونق؛ ۳. پررونق ≠ کساد.

سکه زدن: ۱. ضرب‌کردن؛ ۲. رونق بخشیدن، پررونق‌کردن؛ ۳. کارشایان‌کردن.

سکینه: آرام، آرامش، طمانینه، قرار، آرامش‌خاطر، سکنیت، وقار ≠ تلاطم.

سگال: ۱. اندیشه، فکر؛ ۲. خو، منش.

سگالش: ۱. اندیشه، فکر؛ ۲. چاره‌جویی؛ ۳. اندیشه بد‌کردن؛ ۳. پنداشتن؛ ۵. خصومت ورزیدن، دشمنی‌کردن؛ ۴. چاره‌جویی‌کردن.

سگالیدن: ۱. اندیشه‌کردن، اندیشیدن، فکر‌کردن؛ ۲. دشمنی‌کردن.

سگ: تازی، کلب ≠ گربه.

سگ‌جان: ۱. دیرزی؛ ۲. سخت‌جان، مقاوم.

سگ‌خور‌شدن: پایمال‌شدن، به باد فنا رفتن، نفله‌شدن (مال).

سگ‌دانی، سگدانی: ۱. سگدونی، لانه سگ؛ ۲. جای کثیف و تنگ.

سگ‌دل: ۱. سنگ‌دل، بی‌رحم؛ ۲. درنده؛ ۳. موذی، آزاردهنده.

سگ‌دوزدن: به‌هرسودویدن، تلاش‌کردن، دوندگی‌کردن، جان‌کندن، تکاپو‌کردن.

سگ‌دو، سگدو: تلاش‌بیهوده، دوندگی، تکاپوی بی‌ثمر.

سگ‌دوی‌کردن: تلاش بیهوده‌کردن، دوندگی بی‌نتیجه‌کردن، تکاپوی بی‌ثمر‌کردن.

سگرمه: ۱. پیشانی، جبهه؛ ۲. خطوط پیشانی.

سگزی:.

سگ‌ساران: بسیار شلوغ، پرازدحام.

سگ‌سار: ۱. سگ‌وار، پاچه‌گیر؛ ۲. سگ‌سر؛ ۳. آزمند، آزور، حریص، طماع ≠ قانع، خرسند؛ ۴. دنیاپرست، مادی.

سگ‌صفت: ۱. سگ‌خو؛ ۲. پرخاش‌جو، پرخاشگر.

سگ محلی‌کردن: ۱. وقع ننهادن، بی‌اعتنایی‌کردن؛ ۲. تحقیر‌کردن.

سگی: ۱. نامردمی؛ ۲. درندگی، ددخویی، هاری، درنده‌خویی؛ ۳. پرخاشگری؛ ۴. مربوط به سگ؛ ۵. درخور سگ؛ ۶. بسیار بد، ناگوار.

سلاح‌پوش: تفنگدار، سلاحدار، مسلح ≠ غیرمسلح، نامسلح.

سلاح: تفنگ، جنگ‌افزار، ابزارجنگ.

سلاح‌دار، سلاحدار: تفنگدار، جبه‌پوش، سلاح‌پوش، مسلح ≠ غیرمسلح، نامسلح.

سلاخ: ۱. پوست‌کن، قصاب؛ ۲. جلاد، قاتل.

سلاخ‌خانه: بسملگاه، قربانگاه، کشتارگاه، مسلخ.

سلاخی: ۱. کشتار؛ ۲. قصابی.

سلاست: اسم ۱. روانی، نرمی ≠ تعقید، پیچیدگی؛ ۲. تسلیم‌شدن، رام‌شدن، مطیع‌شدن، منقادشدن ۱. ≠ تقید؛ ۲. یاغ‌شدن.

سلاسل: ۱. سلسله‌ها، زنجیرها؛ ۲. دودمان‌ها، خاندان‌ها.

سلاطین: امرا، سلطان‌ها، پادشاهان، ملوک، شاهان ≠ رعایا.

سلاله: ۱. آل، اعقاب، اهل‌بیت، بچه، خانواده، فرزند، کودک، نسل، نطفه؛ ۲. برگزیده؛ ۳. خلاصه.

سلامانه: سلامی، خراج، پیشکشی (بار عام، بازدید).

سلامت: اسم ۱. بهداشت، صحت ≠ بیماری؛ ۲. راحت؛ ۳. امنیت ≠ ناامنی؛ ۴. بهبود، تندرستی، شفا، عافیت؛ ۵. تندرست، سالم ≠ ناخوش؛ ۶. بی‌گزند، مصون؛ ۷. رستگاری، فلاح؛ ۸. آرامش، صلح؛ ۹. رهایی‌یافتن، نجات‌یافتن؛ ۱۰. سالم ماندن، بی‌گزندماندن.

سلامت‌جو: عافیت‌طلب، آرامش‌خواه، راحت‌طلب، صلح‌جو ≠ عافیت‌سوز، مخاطره‌جو.

سلام: ۱. تحیت، تهنیت، درود، درودگویی؛ ۲. تندرستی، سلامت؛ ۳. تعظیم، کرنش؛ ۴. احترام (نظامی)؛ ۵. مراسم اعیاد؛ ۶. ذکر.

سلامت‌خواهی: عافیت‌طلبی، سلامت‌جویی، آرامش‌طلبی ≠ مخاطره‌جویی، عافیت‌سوزی.

سلامتی: بهبودی، تندرستی، صحت‌مزاج، عافیت ≠ بیماری.

سلانه‌سلانه: آرام‌آرام، آهسته‌آهسته، یواش‌یواش.

سلایق: سلیقه‌ها، پسندها.

سلب: ۱. برگیری، محرومیت؛ ۲. نفی ≠ ایجاب؛ ۳. ربایش؛ ۴. گرفتن، برداشتن، جدا‌کردن، ربودن؛ ۵. از میان بردن، برطرف‌کردن.

سلبی: منفی ≠ ایجابی.

سل: ۱. تب لازم؛ ۲. نطفه.

سلحشور: صفت جنگاور، جنگجو، جنگی، دلیر، دلاور، حریف، رزمنده، سپاهی، شجاع، مبارز، مجاهد، محارب.

سلخ: ۱. پوست کندن؛ ۲. پوست‌کنی؛ ۳. محو، نابودی؛ ۴. روز آخرماه ≠ غره.

سلسال: شیرین، زلال، گوارا(آب).

سلسبیل: اسم ۱. چشمه، عین، کوثر؛ ۲. خوش‌گوار، گوارا؛ ۳. روان، نرم.

سلس: ۱. روان، شیوا؛ ۲. نرم؛ ۳. رام، مطیع، منقاد ≠ خشن، درشت.

سلسله: ۱. آل، دودمان، طایفه، قبیله؛ ۲. گروه، دسته، فرقه؛ ۳. حلقه، زنجیر؛ ۴. رشته؛ ۵. سری؛ ۶. ردیف، صف؛ ۷. اتصال، پیوند.

سلسله‌جنبان: ۱. پیشوا، رهبر، سرحلقه، سرخیل، قاید؛ ۲. باعث، بانی، محرک.

سلطان: ۱. امیر، پادشاه، خدیو، خلیفه، شاه، شهریار، فرمان‌روا، ملک؛ ۲. سلطه، فرمان‌روایی، قدرت؛ ۳. سروان، صاحب‌منصب؛ ۴. بزرگ، سرور، سرکرده، رئیس.

سلطنت: ۱. امارت، امیری، پادشاهی، حکومت، شاهی، فرمانروایی؛ ۲. تسلط، چیرگی، سلطه ≠ رعیتی، نوکری؛ ۲. پادشاهی‌کردن، امارت داشتن.

سلطنت‌طلب: هوادار سلطنت، طرفدار نظام سلطنتی.

سلطنت‌کردن: پادشاهی‌کردن، فرمان‌روایی‌کردن، حکومت‌کردن.

سلطنتی: ۱. امپراطوری، پادشاهی، شاهی، شاهنشاهی؛ ۲. استبدادی ≠ جمهوری؛ ۳. منسوب به سلطنت؛ ۴. شاهانه.

سلطه: ۱. استیلا، تسلط، چیرگی، سیطره، غلبه، قدرت، قوت؛ ۲. ملک، پادشاهی، فرمانروایی.

سلطه‌پذیر: سیطره‌پذیر، تسلطپذیر ≠ سلطه‌جو، سیطره‌جو.

سلطه‌پذیری: سیطره‌پذیری، تسلطپذیری ≠ سلطه‌گری.

سلطه‌جو: استیلاجو، استیلاگر، اقتدارطلب، سلطه‌طلب، اقتدارگرا، سلطه‌گر، سیطره‌جو، قدرت‌طلب ≠ سلطه‌پذیر.

سلطه‌گر: استیلاجو، سلطه‌جو، سلطه‌طلب، سیطره‌جو ≠ سلطه‌پذیر.

سلف: ۱. پیشین، قبلی؛ ۲. سابق، گذشته؛ ۳. جد، نیا؛ ۴. پیش‌خر، پیش‌خرید ≠ خلف.

سلف‌خر: اسم پیش‌خر ≠ سلف‌فروش.

سلف: ۱. سلف‌سرویس؛ ۲. استارت؛ ۳. باجناق؛ ۴. شوهر، شوی، همسر.

سلک: ۱. راه، طریق؛ ۲. حلقه، زمره، گروه؛ ۳. رشته، ریسمان، نخ؛ ۴. رده، صف، قطار؛ ۵. طریقه، روش، شیوه؛ ۶. آبراهه، ناودان.

سلم: آشتی، صلح، سازش، مسالمت.

سلمانی: آرایشگر، حلاق، سرتراش.

سلم: ۱. خاکشیر؛ ۲. کرت؛ ۳. پیش‌فروش غلات؛ ۴. تسلیم‌شدن.

سلم: ۱. نردبان؛ ۲. پلکان.

سلندر: ویلان، سرگردان، آواره، دربه‌در.

سلوت: ۱. آرامش خاطر، تسلی؛ ۲. خرسندی، شادی، خوشی، شادکامی.

سلوک: ۱. سازش ≠ ناسازگاری؛ ۲. انتهاج، رفتار، روش؛ ۳. طی طریق‌کردن، رفتن.

سلوک‌کردن: ۱. رفتار‌کردن، سازگاری‌کردن؛ ۲. راه پیمودن؛ ۳. طی‌کردن (مراحل عرفانی).

سلول: ۱. یاخته؛ ۲. بند، حبس، زندان، محبس.

سلوی: صفت ۱. انگبین، عسل؛ ۲. بلدرچین، تیهو، سمانه، کرک؛ ۳. تسلی‌بخش.

سله: زنبیل، سبد.

سلیس: روان، نرم ≠ پیچیده، معقد.

سلیطه: ۱. بدزبان، پتیاره، زبان‌دراز، شریر، پرخاشگر، هرزه؛ ۲. سلطه‌جو.

سلیطه‌گری: ۱. بدزبانی، زبان درازی، پتیارگی، پرخاشگری؛ ۲. سلطه‌طلبی.

سلیقه: ۱. پسند، ذوق، مذاق؛ ۲. سرشت، طبع، نهاد.

سلیقه‌دار: باسلیقه، خوش‌سلیقه، سلیقه‌مند ≠ بی‌سلیقه.

سلیل: ۱. شراب ناب، رحیق ≠ درد؛ ۲. تاک، رز؛ ۳. مغزحرام، نخاع؛ ۳. فرزند، پسر، ابن؛ ۴. بچه شتر.

سلیله: دختر، بنت ≠ ابن، سلیل.

سلیم: ۱. آرام، رام، مطیع ≠ نافرمان؛ ۲. حلیم، روشن‌ضمیر، صلح‌جو؛ ۳. بی‌عیب، تندرست، سالم ≠ سقیم، معیوب؛ ۴. خوش‌باور؛ ۵. موافق، ملایم، سلیم‌النفس؛ ۶. مارگزیده؛ ۷. محتضر، مشرف‌به موت؛ ۸. بی‌آزار.

سم‌آلود: زهرآگین، زهرآلود، زهردار، سمدار، سمی، شرنگ‌آمیز.

سما: آسمان، سپهر، فلک ≠ ارض، زمین.

سماجت: ۱. ابرام، اصرار، پافشاری، پیله، تاکید؛ ۲. زشتی، بی‌شرمی.

سماجت‌کردن: سماجت ورزیدن، پافشاری‌کردن، اصرار‌کردن، اصرار ورزیدن، پی‌گیری‌کردن.

سماحت: ۱. بخشش، بخشندگی، بلندهمتی؛ ۲. جوانمردی؛ ۳. نیکوئی؛ ۴. تساهل، اغماض، گذشت، ملایمت.

سماط: ۱. ادیم، خوان، سفره، نطع؛ ۲. دسته، رده، صف.

سماع: اسم ۱. پایکوبی، دست‌افشانی، رقص؛ ۲. وجد، سرور؛ ۳. آواز، سرود؛ ۴. شنودن، شنیدن؛ ۵. شنوایی.

سماعی: موقوف به شنیدن، بی‌قاعده، غیرقیاسی، قاعده‌ناپذیر ≠ قیاسی، قاعده‌مند، باقاعده.

سماق‌پالا: آبکش، صافی، پرویزن، سماق‌پالان.

سماق: سماک، چاشنی ترش‌مزه‌گیاهی.

سماق مکیدن: ۱. کاربی‌حاصل‌کردن؛ ۲. انتظار بیهوده کشیدن؛ ۳. وقت به بطالت گذراندن.

سماکار: خدمتکار، سبوکش، سماکاره.

سماک: سماق، ترشابه، تتری.

سماک: صفت ماهی‌فروش.

سمانه: ۱. بلدرچین، کرک؛ ۲. آسمانه، سقف خانه.

سماوی: آسمانی، سمایی، سپهری، فلکی، هوایی ≠ ارضی.

سمبل: رمز، علامت، مظهر، نشانه، نماد.

سمبولیست: ۱. نمادگرا؛ ۲. نمادپرداز.

سمبولیسم: ۱. نمادگرایی؛ ۲. نمادپردازی.

سمبولیک: نمادی، نمادین، رمزآگین.

سمپات: ۱. هوادار، هواخواه؛ ۲. مهربان، مهرجو.

سمپاتی: ۱. علاقه، دل‌بستگی، علقه؛ ۲. هم‌دردی.

سمپاتیک: ۱. جذاب، جالب توجه؛ ۲. دوست‌داشتنی، خوشایند، دل‌چسب.

سم‌پاشی: ۱. آفت‌زدایی، آفت‌کشی؛ ۲. شایعه‌پراکنی، مخدوش‌سازی، افترازنی؛ ۳. اختلاف‌افکنی، تفرقه‌افکنی.

سم‌پاشی‌کردن: ۱. پاشیدن (سم)، آفت‌زدایی‌کردن، آفت‌کشی‌کردن؛ ۲. شایعه پراکندن، شایعه‌پراکنی‌کردن، افترا زدن؛ ۳. مشوب‌سازی‌کردن (اذهان)، مخدوش‌ساختن، بدنام‌کردن.

سمپوزیوم: گردهمایی.

سمت: ۱. جانب، جهت، سو، طرف، ناحیه؛ ۲. صورت، فرم، هیئت.

سمت: ۱. شغل، عنوان، مقام، منصب؛ ۲. نشان، علامت، اثر داغ، داغ‌جا.

سمت‌گیری: موضع‌گیری.

سمت‌وسو‌دادن: جهت‌دادن.

سمج: ۱. پافشار، پیگیر، مصر؛ ۲. بی‌آزرم، بی‌حیا، بی‌شرم؛ ۳. زشت، قبیح، ناپسند ≠ مستحسن.

سم: حافر، ناخن حیوانات.

سم: حمه، رز، زهر، شرنگ، شوکران، هلاهل ≠ پادزهر.

سم‌دار: ۱. زهردار، سمی، زهری ≠ بی‌زهر؛ ۲. سم آلود، زهرناک، زهرآگین.

سمر: صفت ۱. افسانه، حکایت، داستان، قصه؛ ۲. مشهور، معروف؛ ۳. گفتار، کلام، سخن.

سمر‌شدن: ۱. مشهورشدن، معروف‌شدن؛ ۲. زبانزد‌شدن؛ ۳. شایع‌گشتن.

سمسار: ۱. دست‌دوم‌فروش، دلال؛ ۲. عتیقه‌چی، عتیقه‌فروش.

سمط: ۱. رشته، عقد، گردن‌بند؛ ۲. رده، رسته.

سمع: ۱. گوش ≠ چشم، عین؛ ۲. شنوایی ≠ گویایی؛ ۳. اصغا، شنود ≠ گفت؛ ۴. نیوشیدن.

سمعی: شنیداری ≠ بصری، دیداری.

سمک: حوت، ماهی، نون.

سمن‌بیز: عطرآگین، معطر، خوش‌بو.

سمنت: سیمان ≠ ساروج.

سمند: اسب، اسب زردرنگ، باره، فرس.

سمن‌سا: خوش‌بو، معطر، سمن‌بیز.

سمن: ۱. یاسمن، یاسمین؛ ۲. شبدر.

سموم: ۱. سم‌ها، زهرها؛ ۲. بادگرم مهلک، باد زهرآگین.

سمیر: ۱. افسانه‌گو، قصه‌گو، داستان‌پرداز، داستان‌سرا، داستان‌گو، حکایت‌گر، قصه‌سرا، داستان‌گزار؛ ۲. دهر، روزگار، زمانه.

سمی: ۱. زهرآگین، زهرآلود، زهرناک، سم‌آلود، سمدار؛ ۲. کشنده.

سمیع: شنوا، نیوشا ≠ ناشنوا، اصم.

سمینار: هم‌اندیشی، میزگرد.

سمین: پرگوشت، پروار، چاق، شحیم، فربه، گوشتالو، مسمن ≠ لاغر.

سمین‌زار: سمنستان.

سنابل: خوشه‌ها، سنبل‌ها، سنبله‌ها.

سنا: ۱. بلندی، رفعت؛ ۲. روشنایی.

سناتور: عضو سنا، عضو مجلس‌اعیان، نماینده مجلس اعیان.

سناریست: سناریونویس، فیلم‌نامه‌نویس.

سناریو: فیلم‌نامه، فیلم‌نوشت ≠ پیس، نمایشنامه.

سنا:.

سنان: ۱. سرنیزه، نبراس، نیزه.

سنبل: ۱. خوشه؛ ۲. نوعی گل.

سنبله: ۱. خوشه، سنبلچه؛ ۲. شهریورماه.

سن: ۱. پرده، مجلس، صحنه؛ ۲. جایگاه وقوع حادثه؛ ۳. رویداد، حادثه، واقعه؛ ۴. گزارش، شرح؛ ۵. عمر؛ ۶. آفت گندم؛ ۷. دندان.

سنت: ۱. آداب، آیین، رسم، رسوم، عرف، مذهب؛ ۲. راه، روش، سیره؛ ۳. ختنه، ختنه‌سوران؛ ۴. تسنن، سنی ≠ شیعه.

سنتز: هم‌نهاد، هم‌نهاده ≠ ۱. تز؛ ۲. آنتی‌تز.

سنت‌شکن: سنت‌ستیز ≠ سنت‌پرست، سنت‌گرا.

سنت‌شکنی: سنت‌ستیزی ≠ سنت‌پرستی، سنت‌گرایی.

سنت‌گرا: ۱. سنتی؛ ۲. سنت‌خواه، سنت‌پرست، سنت‌طلب ≠ سنت‌شکن؛ ۳. متحجر، واپسگرا ≠ پیشرو، متجدد، تجددطلب؛ ۴. محافظه‌کار ≠ رادیکال؛ ۵. کهنه‌گرا، کهنه ≠ نوگرا.

سنت‌گرایی: ۱. سنت‌خواهی، سنت‌پرستی، سنت‌طلبی ≠ سنت‌شکنی؛ ۲. تحجر، واپسگرایی ≠ تجددطلبی؛ ۳. محافظه‌کاری ≠ رادیکالیسم؛ ۴. کهنه‌گرایی ≠ نوگرایی.

سنتی: ۱. قدیمی، کهن ≠ مدرن، نوین؛ ۲. آئینی؛ ۳. عرفی، معمول.

سنجاق: ۱. سوزن ته‌گرد؛ ۲. لوا، علم، رایت، بیرق؛ ۳. ولایت.

سنج: سنجه، کیل، وزن، وزنه.

سنجش: اسم ۱. اندازه‌گیری، پیمایش، تخمین، توزین؛ ۲. سنجیدن، قیاس، مقابله، مقایسه؛ ۳. ارزیابی.

سنجه: معیار، وزنه.

سنجیدگی: ۱. متانت، وقار ≠ ناسنجیدگی؛ ۲. دانایی، فهمیدگی ≠ ناسنجیدگی.

سنجیدن: ۱. مقایسه‌کردن؛ ۲. سبک سنگین‌کردن، ارزیابی‌کردن، ارزشیابی‌کردن؛ ۳. اندازه گرفتن، اندازه‌گیری‌کردن، پیمودن؛ ۴. وزن‌کردن، توزین‌کردن.

سنجیدنی: ۱. قابل‌سنجش، سنجش‌پذیر؛ ۲. قابل ارزشیابی؛ ۳. وزن‌کردنی.

سنجیده: ۱. دانا، فهمیده، مطلع ≠ نفهم؛ ۲. باوقار، موقر، وزین ≠ سبک، جلف، ناموقر؛ ۳. درست، صحیح، موثق ≠ ناسنجیده، نسنجیده؛ ۴. حساب‌شده.

سنخ: ۱. دسته، صنف، طبقه، قماش، گروه، قسم، گونه، نوع؛ ۲. اصل، بن؛ ۳. بیخ، بنیاد.

سنخیت: ۱. تجانس، تناسب، همگونی؛ ۲. توافق، هم‌نوایی؛ ۳. مناسبت؛ ۴. سازگاری.

سند: ۱. برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک؛ ۲. حجت، معیار، ملاک، مناط؛ ۳. نمودار؛ ۴. بهانه، دستاویز، مستمسک.

سند: صفت ۱. حرام‌زاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاک‌زاده؛ ۲. بچه‌نامشروع.

سندساز: صفت ۱. سوء‌استفاده‌چی، مختلس؛ ۲. ترفندباف، دروغ‌پرداز، دروغ‌ساز.

سنده: ≠ پیشاب، شاش، ادرار.

سندیت: ۱. ارزش، اصالت، اعتبار؛ ۲. ملاک، مناط، حجت.

سندیکا: اتحادیه، انجمن.

سنسور: حسگر.

سنقر: ۱. باز، مرغ شکاری؛ ۲. سنگ آسیا.

سنکوپ: ۱. بی‌هوشی گذرا، بی‌هوشی زودگذر؛ ۲. غش، اغما.

سنگ‌انداز: اسم ۱. سنگ‌افکن، کلوخ‌انداز؛ ۲. محل پرتاب سنگ(در دژها و قلعه‌ها)؛ ۳. سنگ‌رس (مسافت)؛ ۴. مانع‌تراش؛ ۵. جشن آخر ماه شعبان.

سنگ‌اندازی: ۱. پرتاب‌سنگ، سنگ‌افکنی، کلوخ‌اندازی؛ ۲. مانع‌تراشی.

سنگ‌اندازی‌کردن: مانع تراشیدن، مانع‌تراشی‌کردن.

سنگ‌باران، سنگباران: رجم، سنگسار.

سنگ‌باران: سنگسار، رجم.

سنگ‌باران‌کردن: ۱. سنگسار‌کردن؛ ۲. پی‌درپی سنگ پرتاب‌کردن.

سنگ‌پشت: باخه، کاسه‌پشت، لاک‌پشت.

سنگ‌تراش، سنگتراش: ۱. حجار؛ ۲. تیشه، کلنگ.

سنگ: صفت ۱. جماد، حجر، صخره، لهنه؛ ۲. سنجه، وزنه؛ ۳. جسم رسوبی(در کلیه مثانه)؛ ۴. واحد جریان آب (؛ ۱۳. معیار، محک؛ ۹. سفت، سخت؛ ۱۰. انعطاف‌ناپذیر؛ ۱۱. بی‌رحم، قسی.

سنگ‌دل، سنگدل: بی‌رحم، بی‌شفقت، جفاکار، درشتخو، سگدل، شرور، شریر، شقی، ظالم، قسی، قسی‌القلب.

سنگ‌دلی، سنگدلی: بی‌رحمی، سخت‌دلی، سگدلی، قساوت.

سنگر: ۱. پناهگاه؛ ۲. جان‌پناه؛ ۳. موضع مبارزه.

سنگ‌ریزه، سنگریزه: ریگ، رمل، خرده‌سنگ ≠ صخره.

سنگسار: ۱. سنگباران، رجم؛ ۲. سنگلاخ، سنگستان.

سنگلاخ: ریگزار، ریگستان، سنگستان، زمین پرسنگ ≠ شن‌زار.

سنگ‌نبشته: سنگ‌نوشته، کتیبه، لوح، لوحه.

سنگواره: فسیل.

سنگین: ۱. وزین، پروزن، گران ≠ سبک؛ ۲. ثقیل، درشت، گرانبار؛ ۳. باوقار، جاافتاده، رزین، متین، موقر ≠ جلف، سبک؛ ۴. بدگوار، دیرهضم ≠ خوشگوار؛ ۵. دشخوار، دشوار، تحمل‌ناپذیر، غیرقابل تحمل؛ ۶. زننده؛ ۷. پرقیمت، گران، گرانبها، قیمتی؛ ۸. پرهزینه، مجلل.

سنگینه: از جنس سنگ، سنگی ۱. ≠ آهنی؛ ۲. گلی.

سنگینی: ۱. ثقل، گرانی، وزن ≠ سبکی؛ ۲. متانت، وقار ≠ جلفی، سبکی؛ ۳. دشواری، تحمل‌ناپذیری؛ ۴. فشردگی؛ ۵. غلظت؛ ۶. دیرهضمی، بدگواری؛ ۷. تلخی، ناروایی؛ ۸. گرانی، پرهزینگی.

سنن: آداب، سنت‌ها، شعایر، مراسم، مناسک.

سنوات: سال‌ها.

سنور: ۱. پیشی، گربک، گربه؛ ۲. مهتر.

سنور: ۱. ناحیه، اقلیم، سرزمین؛ ۲. حد، قلمرو، مرز.

سنوی: سالیانه، سنواتی، سالانه.

سنه: ۱. سال، عام؛ ۲. فریه، لعنت، نفرین.

سنین: سال‌ها، سنون.

سنیه: نیک، نیکو، عالی، خوب.

سوئیچ: کلید، مفتاح.

سوا: ۱. بجز، جدااز، جداگانه، جز، علی‌حده، غیراز؛ ۲. منتزع، وا، جدا؛ ۳. برابر، معادل، یکسان.

سوابق: سابقه‌ها، گذشته‌ها، سرگذشتها، تاریخچه‌ها.

سواحل: ساحل‌ها، کناره‌ها، کرانه‌ها.

سواددار: صفت ۱. باسواد، تحصیل‌کرده، ملا ≠ امی، بی‌سواد؛ ۲. پرمعلومات، بامعلومات.

سواد: ۱. ملایی، توانایی خواندن ونوشتن؛ ۲. رونوشت، کپی؛ ۳. پیش‌نوشته، پیش‌نویس، مسوده ≠ پاکنویس؛ ۳. نسخه، نسخه‌اصل ≠ عین؛ ۴. تاریکی؛ ۵. سیاهه، معلومات؛ ۶. جماعت، جمعیت؛ ۷. سیاهی؛ ۸. شهربزرگ؛ ۹. شبح.

سوار: ۱. راکب، سواره، شوالیه، فارس، مرکب‌نشین ≠ پیاده؛ ۲. نصب، مونتاژ، تعبیه؛ ۳. مسلط.

سواری: ۱. اتومبیل شخصی، خودرو کوچک؛ ۲. ابر شب هنگام.

سواری گرفتن: بهره‌کشی‌کردن، بیگاری کشیدن.

سوا‌شدن: ۱. جدا‌شدن؛ ۲. متارکه‌کردن، طلاق‌دادن، طلاق گرفتن؛ ۳. یکدیگر را ترک‌کردن؛ ۴. انتخاب‌شدن، گزیده‌شدن، دست‌چین‌شدن.

سوا‌کردن: ۱. جدا‌کردن؛ ۲. از هم جدا‌کردن؛ ۳. انتخاب‌کردن، برگزیدن، دست‌چین‌کردن.

سوانح: اتفاقات، بلایا، حوادث، پیش‌آمدها، مصایب، وقایع، سانحه‌ها، سانح‌ها.

سوپ: آب‌گوشت، آش، شوربا.

سوپر: ۱. نوعی بنزین؛ ۲. اتوبوس‌لوکس؛ ۳. سوپرمارکت؛ ۴. سکسی؛ ۵. عالی، برتر.

سوت زدن: ۱. سوت‌کشیدن، سوت به صدا درآوردن، در سوت دمیدن؛ ۲. داوری مسابقات‌کردن؛ ۳. صفیر کشیدن.

سوت: ۱. صفیر؛ ۲. سوت‌سوتک، سوتک.

سوت‌وکور: ۱. بی‌سروصدا، خاموش، ساکت ≠ شلوغ، پرهیاهو؛ ۲. بی‌فروغ، بی‌نور؛ ۳. بی‌رونق، راکد، کساد؛ ۴. بی‌شوروحال، افسرده.

سوته‌دل: دل‌سوخته، سوخته‌دل.

سوتی: اشتباه، خطا (لفظی، رفتاری).

سوتی‌دادن: اشتباه‌کردن، خطا‌کردن، اشتباه لپی‌کردن.

سوتی گرفتن: اشتباه‌گرفتن، متوجه اشتباه دیگری‌شدن، خطا گرفتن.

سو: ۱. جانب، جهت، راستا، زی، نزد، کنار، سمت، سون، سوی، صوب، طرف، قبل، گوشه، وجه؛ ۲. پرتو، روشنایی، نور؛ ۳. سود، منفعت، نفع؛ ۴. خیال، گمان؛ ۵. توان بینایی، دید.

سوخت‌آما: کاربوراتور.

سوخت: ۱. بنزین، نفت، گازوئیل؛ ۲. مواد سوختی؛ ۳. سوخته.

سوخت‌پاش: ژیگلور.

سوخت‌شدن: ۱. ناوصول‌شدن، ناپرداخته ماندن؛ ۲. از بین رفتن، تباه‌شدن.

سوختگی: ۱. آفتاب‌زدگی؛ ۲. سوخته‌شدگی؛ ۳. عاشقی، شیفتگی، دل‌سوختگی؛ ۴. خاکسترشدگی.

سوخت‌گیری: بنزین‌گیری، گازوئیل‌زنی.

سوخت‌گیری‌کردن: بنزین‌زدن.

سوختن: اسم ۱. آتش‌گرفتن، شعله‌ورشدن، مشتعل‌شدن؛ ۲. احتراق، حریق؛ ۳. حرق؛ ۴. باختن، خطا‌کردن، فول‌کردن؛ ۵. عذاب‌کشیدن، زجر کشیدن؛ ۶. ملتهب‌شدن، تاول زدن؛ ۷. افروخته‌بودن، روشن‌بودن؛ ۸. به‌آتش کشیدن، سوزاندن؛ ۹. نابود‌کردن؛ ۱۰. نابود‌شدن؛ ۱۱. تباه ش.

سوختنی: ۱. قابل اشتعال، اشتعال‌پذیر؛ ۲. لایق سوختن، سزاوار سوزاندن؛ ۳. تباه‌شدنی، نابودشدنی.

سوخته: ۱. آتش‌گرفته، خاکسترشده؛ ۲. گداخته؛ ۳. محترق؛ ۴. بربادرفته؛ ۵. باخته، ناکام؛ ۶. محنت‌کشیده، زجرکشیده؛ ۷. شیفته، شیدا، عاشق؛ ۸. سوخته‌جان، سوخته‌دل؛ ۹. عطش‌زده، خشک، بی‌آب (زمین و )؛ ۱۰. شیره، شیره تریاک، جرم‌تریاک؛ ۱۱. آفتاب‌زده، تیره.

سودآور: آب‌ونان‌دار، پرحاصل، پرمنفعت، سودده ≠ مضر، زیانبار.

سودا پختن: خیال‌پردازی‌کردن، آرزوی دورودراز داشتن، خیال باطل داشتن، سودا پیمودن، اندیشه بیهوده‌در سر پروردن، خیال پختن.

سوداپرست: صفت ۱. خیال‌پرست؛ ۲. هواپرست، شهرت‌پرست.

سودا: ۱. تجارت، دادوستد، معامله؛ ۲. تندخویی، تندمزاجی، عصبیت؛ ۳. اگزما، جرب، حکه، گری؛ ۴. اندیشه، خیال؛ ۵. مالیخولیا، وسواس؛ ۶. اشتیاق، عشق، هوس، میل شدید، میل؛ ۷. اندیشه بی‌حاصل، خیال باطل؛ ۸. دیوانگی؛ ۹. دلگیری، ملالت؛ ۱۰. نوعی نوشابه.

سودازدگی: ۱. شیفتگی، خیال‌زدگی، سودایی؛ ۲. دیوانگی، جنون.

سودازده: ۱. خیال‌زده، خیالی، آشفته، شیفته، سودایی، مالیخولیایی؛ ۲. دیوانه، مجنون ≠ عاقل؛ ۳. عاشق ≠ معشوق.

سود: ۱. استفاده، بهره، دخل، ربح، صرف، صرفه، عایدی، فایده، فرع، مداخل، منفعت، نتیجه، نزول، نفع؛ ۲. محصول، حاصل، ثمره.

سودا‌کردن: ۱. معامله‌کردن، خریدوفروش‌کردن، دادوستد‌کردن،‌دادن‌و گرفتن؛ ۲. تندی‌کردن؛ ۳. خشمگین‌شدن.

سوداگر: بازرگان، بایع، پیشه‌ور، تاجر، کاسب، معامله‌گر ≠ صنعتگر.

سوداگری: بازرگانی، پیشه‌وری، تجارت، کسب، معامله ≠ صنعتگری.

سوداوی‌مزاج: تندخو، عصبی، بداخلاق.

سودایی: ۱. دیوانه، مجنون؛ ۲. سودازده، شیدا، شیفته، عاشق؛ ۳. مالیخولیایی؛ ۴. سوداوی ≠ صفراوی، دموی؛ ۵. اگزمایی، گر.

سودایی‌مزاج: ۱. تندخو، بدخلق، عصبی؛ ۲. سوداوی‌مزاج؛ ۳. مالیخولیایی.

سودبخش: موثر، مفید، نافع ≠ زیانبخش، مضر.

سود بخشیدن: فایده‌داشتن، موثر‌بودن، تاثیر گذاشتن، نتیجه‌دادن، نتیجه‌بخش‌بودن.

سود بردن: ۱. استفاده‌کردن، بهره بردن، صرفه‌کردن، منفعت داشتن، منتفع‌شدن، نفع بردن، نفع داشتن ≠ ضرر‌کردن، زیان بردن؛ ۲. مرابحت.

سودپرست: سودجو، منفعت‌طلب، نفع‌طلب.

سودپرستی: سودجویی، نفع‌جویی، نفع‌طلبی.

سودجو: سودپرست، سودگر، منفعت‌خواه، منفعت‌جو، منفعت طلب، نفع‌طلب ≠ بهره‌رسان.

سودجویی: انتفاع، بهره‌جویی، سودپرستی، منفعت طلبی، منفعت جویی، نفع‌طلبی ≠ بهره‌رسانی.

سودخوار: بهره‌خوار، رباخوار، رباخور، سودخور، نزولخوار، نزولخور ≠ نزول‌ده.

سودخور: رباخوار، سودخوار، نزول‌خور ≠ سودده، نزول‌ده.

سود داشتن: ۱. سودمندبودن، مفید‌بودن ≠ مضر‌بودن؛ ۲. پربهره‌بودن، سودآور‌بودن، استفاده‌کردن، سود بردن ≠ زیان‌کردن.

سوددهی: سودآوری، بهره‌دهی ≠ زیان‌دهی.

سود‌کردن: درآمد داشتن، عایدی داشتن، بهره‌یافتن، منفعت بردن، نفع‌بردن.

سودمند: به‌دردبخور، به‌دردخور، ثمربخش، بهره‌دار، سودبخش، فایده‌دار، مثمر، مفید، نافع ≠ زیانبار، مضر.

سودن: ۱. لمس‌کردن؛ ۲. ساییدن؛ ۳. مالش‌دادن، مالیدن؛ ۴. خرد‌کردن، ریز‌کردن، نرم‌کردن، کوبیدن؛ ۵. ذوب‌کردن، گداختن؛ ۶. سفتن؛ ۷. ازاله بکارت‌کردن؛ ۸. سوراخ‌کردن؛ ۹. فرسودن، کهنه‌کردن، از بین‌بردن.

سوده: ۱. ساییده، کوفته، نرم؛ ۲. سفته، سوراخ؛ ۳. گداخته، مذاب؛ ۴. فرسوده ≠ ناسوده.

سوراخ: ۱. رخنه، سوفار، شکاف، فرج؛ ۲. ترک، ثقبه، ثلمه، روزن، روزنه، منفذ؛ ۳. مجرا؛ ۴. لانه؛ ۵. چاله، حفره، گودال؛ ۶. غار، مغاک، نقب؛ ۷. بیغوله، گوشه پرت و دور افتاده؛ ۸. پستو، سوراخ سمبه؛ ۹. مخفیگاه.

سوراخ‌سوراخ: مشبک.

سور: ۱. بزم، جشن، عروسی، عیش ≠ عزا، ماتم؛ ۲. میهمانی، ولیمه؛ ۳. ختنه‌سوران؛ ۴. عروسی؛ ۵. بارو، باره، حصار؛ ۶. اسب سرخ‌رنگ؛ ۷. سول؛ ۸. پاسور؛ ۹. بردن‌ورق؛ ۱۰. اپراتورهای منطقی (همه، بعضی و ).

سورپریز: ۱. غیرمنتظره؛ ۲. شگفت‌زده؛ ۳. رویداد خوشایند، اتفاق جالب.

سورت: ۱. تندی، تیزی، حدت، شدت؛ ۲. اثر، اثرگذاری، تاثیر؛ ۳. جذبه، سطوت، هیبت؛ ۴. سوره.

سور: جدی، سخت‌گیر.

سورچران: ۱. سوری؛ ۲. مفت‌خور.

سورچرانی: ۱. سورخوری، مفت خوری؛ ۲. ضیافت، میهمانی.

سورچی: ارابه‌ران، درشکه‌چی، درشکه‌ران، کالسکه‌چی.

سور‌دادن: میهمانی‌دادن، ولیمه‌دادن ≠ سورچرانی‌کردن، سور چراندن.

سورن: آفند، تاخت، تک، حمله، هجوم، یورش، شوق ≠ پاتک، پدافند، دفاع.

سورنا: سرنا، سورنای، شهنا.

سور(و)سات: آذوقه، ارزاق، جیره، خواربار، نفقه.

سوری: ۱. گل‌سرخ، گل‌محمدی؛ ۲. منسوب به سور؛ ۳. بزمی، بزم‌رو، سورچران، مدعو به عروسی؛ ۴. اهل سوریه.

سوز: ۱. التهاب، حرارت، سوزش؛ ۲. برد، سرما؛ ۳. رشک، کینه؛ ۴. اشتیاق، شور؛ ۵. داغ، درد؛ ۶. عشق.

سوزان: ۱. آتشین، حار، داغ، سوزنده، گرم، محترق، مشتعل، ملتهب؛ ۲. تبدار ≠ بارد؛ ۳. پرسوزوگداز، پرسوز، سوزناک؛ ۴. شدید، زایدالوصف.

سوزاندن: آتش زدن، احراق، به‌آتش کشیدن.

سوزش: التهاب، تاب، حرقت، درد، سوختگی، سوز.

سوزمانی: بدکاره، فاحشه، روسپی، جنده، سوزه‌مانی ≠ عفیف، نجیب.

سوزناک: ۱. جگرخراش، دردناک، دلخراش؛ ۲. حزین، حزن‌انگیز، حزن‌آور؛ ۳. باسوز.

سوزن: ۱. دوزینه؛ ۲. آمپول.

سوزنده: داغ، سوزان، گرم، محترق، ملتهب.

سوزن‌زن: اسم آمپول‌زن، تزریقاتچی، تزریقاتی.

سوژه: ۱. مطلب، موضوع؛ ۲. مضمون، مفاد؛ ۳. فاعل.

سوسک‌شدن: ۱. از رورفتن، بور‌شدن، خیت‌شدن؛ ۲. از میدان به دررفتن؛ ۳. تحقیر‌شدن.

سوسک‌کردن:؛ ۲. از میدان به در بردن؛ ۳. تحقیر‌کردن.

سوسمار: آفتاب‌پرست، بزمچه، چلپاسه، حربا، مارمولک.

سوسو: پرتوک، کورسو، نورضعیف.

سوسو زدن: کورسو زدن، تابیدن (نور ضعیف)، سوسو‌کردن.

سوسول: ۱. قرتی؛ ۲. خودآرا؛ ۳. زن‌صفت.

سوسه: ۱. تزویر، حقه، دسیسه، نیرنگ، خدعه؛ ۲. اشکال، اشکال‌تراشی؛ ۳. خدشه، دشواری.

سوط: تازیانه، شلاق.

سوغات: ارمغان، تحفه، رهاورد، هدیه.

سوفسطایی: ۱. سفسطه‌گر، سفسطه‌باز؛ ۲. سفسطی.

سوق‌الجیشی: استراتژیک.

سوق: ۱. بازار، بازارچه، تیمچه، راسته، اعزام، گسیل.

سوق‌دادن: ۱. به حرکت‌درآوردن، راندن، کشاندن، هدایت‌کردن؛ ۲. وادار‌کردن، واداشتن، مجبور‌کردن.

سوک: ۱. کنج، گوشه، زاویه؛ ۲. نبش؛ ۳. سو، سمت، جانب، طرف.

سوگ: اندوه، پرسه، حزن، رثا، سوک، سوکواری، سوگواری، عزا، غم، ماتم، مصیبت ≠ جشن، سرور، عیش.

سوگ‌سرود: مرثیه، مویه‌گری(بر مرده).

سوگلی: ۱. برگزیده؛ ۲. عزیزدردانه، عزیزکرده؛ ۳. محبوب، معشوق.

سوگ‌نامه، سوگنامه: تعزیت‌نامه، رثائیه، مرثیه ≠ سرود.

سوگند: حلف، قسم، یمین.

سوگند خوردن: ۱. قسم خوردن، سوگند یاد‌کردن؛ ۲. تحلیف.

سوگند‌دادن: قسم‌دادن، سوگند خوردن.

سوگ‌نشین: اسم پرسه‌دار، داغدار، مصیبت‌دیده، ماتم‌زده، سوگوار، پرسه‌نشین، سیاه‌پوش، عزادار ≠ سوری.

سوگوار: تعزیت‌دار، داغدار، عزادار، سوگی، ماتمزده، ماتم‌دار، مصیبت‌زده ≠ سوری.

سوگواره: تعزیه، تعزیه‌گردانی، نمایش مذهبی.

سوگواری: تعزیت، تعزیت‌داری، تعزیه، سوگ، عزاداری، ماتم، مرثیه‌خوانی، نوحه‌خوانی، نوحه‌گری ≠ سرور، عیش.

سوگواری‌کردن: ۱. عزاداری‌کردن؛ ۲. ماتم گرفتن، به سوگ نشستن؛ ۳. تعزیه‌گردانی‌کردن.

سوگیری: ۱. جهت‌گیری، موضع‌گیری؛ ۲. طرفداری، جانب‌داری، جانب‌گیری.

سوله: ۱. سالن بزرگ، ساختمان‌مسقف فلزی؛ ۲. سوراخ؛ ۳. سوراخ پس و پیش، دبروفرج.

سوند: میل، میله، لوله (ابزارپزشکی).

سویدا: ۱. نقطه سیاهی درقلب؛ ۲. دانه سیاه.

سویه: سو، سمت، جانب، طرف، جهت.

سوء‌استفاده‌چی: مختلس.

سوء: ۱. بد، ناروا ≠ نیک، روا، نیکو؛ ۲. قبیح، ناپسند، شنیع ≠ پسندیده، مستحسن.

سوء‌ظن: بدگمانی، شک ≠ حسن‌ظن.

سوء‌ظن: گمان‌بد، خیال‌سود ≠ حسن‌ظن.

سوء‌قصد: نیت‌سوء، قصدکشتن، ترور.

سوء‌نیت: بدخواهی، سوء‌نظر، بداندیشگی.

سها: اختر، ستاره، کوکب، نجم ≠ مهر، خورشید.

سهام: ۱. تیرها؛ ۲. اوراق‌مشارکت، سهم‌ها؛ ۳. نصیب‌ها، بهره‌ها؛ ۴. بخش‌ها، پاره‌ها.

سهر: ۱. بیداری، شب بیداری؛ ۲. بیدار ماندن.

سه‌ضلعی: اسم مثلث.

سه‌کنج: زاویه، گوشه.

سه‌گانه: تثلیث، ثلاث، ثلاثه.

سه‌گانه: سه‌عضوی، سه‌تایی.

سهل: ۱. آسان، ساده، میسر ≠ بغرنج، دشوار، صعب، غامض، مشکل؛ ۲. نرم، روان؛ ۳. هموار؛ ۴. کوچک، ناچیز، کم‌اهمیت؛ ۵. اندک، کم.

سهل‌الحصول: دست‌یافتنی، قابل‌حصول ≠ دست‌نیافتنی.

سهل‌العبور: پیمودنی ≠ صعب‌العبور.

سهل‌العلاج: درمان‌پذیر، شفایافتنی، مداواپذیر ≠ صعب‌العلاج، درمان‌ناپذیر.

سهل‌الوصول: زودیاب، سهل‌الحصول،‌یافتنی ≠ دست‌نیافتنی، دیریاب، دشواریاب، نایاب.

سهل‌الهضم: خوشگوار، زودهضم، سریع‌الهضم ≠ بدگوار، دیرهضم.

سهل‌انگار: آسان‌گیر، بی‌مبالات، سهل‌گیر، مسامح، مسامحه‌کار، لاابالی، لاقید، ولنگار ≠ سختگیر، سور.

سهل‌انگاری: آسان‌گیری، تسامح، تغافل، تهاون، غفلت، کاهلی، لاابالیگری، لاقیدی، ولنگاری ≠ دقت، سختگیری.

سهل‌انگاری‌کردن: ۱. آسان گرفتن، لاقیدی‌کردن، غفلت ورزیدن، کاهلی‌کردن، سستی‌کردن.

سهل‌شدن: آسان‌شدن، میسر گشتن، ساده‌شدن ≠ سخت‌شدن، مشکل‌شدن، دشوار‌شدن.

سهل‌کردن: آسان‌کردن، ساده‌کردن ≠ دشوار‌کردن، غامض‌کردن، پیچیده‌کردن، مشکل‌کردن.

سهل گرفتن: سهل‌انگاشتن، کم‌اهمیت فرض‌کردن، ساده گرفتن، آسان انگاشتن.

سهل‌گیر: آسان‌گیر، سهل‌انگار، مسامح، مسامحه‌کار ≠ سختگیر.

سهل‌گیری: ۱. لاقیدی، مسامحه، مسامحه‌کاری؛ ۲. تساهل، آسان‌گیری.

سهم‌بری: تسهیم، شراکت، مشارکت.

سهم: ۱. بهر، بهره، حصه، قسمت، نصیب؛ ۲. بیم، ترس، دهشت، خوف، هراس، هول؛ ۳. هیبت، شکوه؛ ۴. هیمنه، جذبه؛ ۵. پیکان، تیر، خدنگ، فلش؛ ۶. قرعه.

سهمگین: ترسناک، خوفناک، دلهره‌اور، دلهره‌زا، مخوف، مهیب، وحشت‌انگیز، مهیل، وهمناک، هراس‌انگیز، هراسناک، هولناک.

سهمناک: بیمناک، ترس‌آور، ترسناک، خوفناک، دهشت‌زده، دهشتناک، رعب‌آور، رعب‌انگیز، موحش، مهیب، مهیل، واهمه‌ناک، هراسیده، هولناک.

سهمیه‌بندی: تعیین‌سهمیه، سهم‌دهی.

سهمیه: بهره، نصیب، سهم، حصه.

سه‌نبش: سه‌گوش، سه‌بر، سه‌گوشه، سه‌کنج، سه‌ضلعی، سه‌پهلو، مثلثی.

سهو: ۱. اشتباه، خبط، خطا، سقط ≠ صواب؛ ۲. سقیم، غلط، نادرست، ناصواب ≠ درست، صحیح، صواب؛ ۳. لغزش؛ ۴. نسیان، غفلت، فراموشی؛ ۵. فراموش‌کردن؛ ۶. خبط‌کردن، خطا‌کردن ≠ صواب.

سهوسهو‌کردن: اشتباه‌کردن، خطا‌کردن، خبط‌کردن.

سهولت: آسانی، سادگی، یسر ≠ اشکال، دشواری، صعوبت.

سهی: ۱. راست، صاف، راست‌قامت، کشیده ≠ کژ؛ ۲. تازه، نوجوان.

سه‌یک: ثلث، یک‌ثلث، یک‌سوم.

سهیم: انباز، بهره‌بر، حصه‌دار، سهم‌دار، شریک، شریک‌المال.

سیئات: ≠ حسنات.

سیئه: اثم، بدی، خطا، گناه ≠ حسنه.

سیاح: صفت ۱. آفاق‌پو، سیاحتگر، جهانگرد، مسافر، گردشگر؛ ۲. جهاندیده.

سیاحت: ۱. تماشا، سفر، سیر، گردش؛ ۲. جهانگردی، گردشگری، آفاق‌پویی.

سیاحت‌کردن: ۱. جهان‌گردی‌کردن، گردشگری‌کردن، آفاق‌پوییدن، آفاق‌پویی‌کردن؛ ۲. سیروسفر‌کردن؛ ۳. نگاه‌کردن، دیدن؛ ۴. گردش‌کردن.

سیاحت‌نامه: سفرنامه، گزارش سفر.

سیادت: آقایی، بزرگی، خواجگی، سروری، مهتری ≠ بندگی.

سیار: صفت ۱. گردنده ≠ ثابت؛ ۲. رونده، روان؛ ۳. سیرکننده.

سیاره: ۱. ستاره، کوکب؛ ۲. کاروان، قافله.

سیاست: ۱. تدبیر، خطمشی؛ ۲. دیپلماسی؛ ۳. تنبیه، جزا، سزا، شکنجه، عقوبت، مجازات؛ ۴. حقه‌بازی، دوزوکلک؛ ۵. حکومت، حکم، ریاست؛ ۶. حکومت‌کردن، حکم راندن، ریاست‌کردن.

سیاست‌مدار، سیاستمدار: اسم ۱. دیپلمات، سایس، سیاس، سیاست‌باز، سیاستگر، سیاست‌دان؛ ۲. باکیاست، خبیر، کاردان، مدبر، مدیر ≠ بی‌کیاست؛ ۳. دولتمرد.

سیاس: صفت ۱. سائس، سیاسی، سیاستمدار، مدیر ≠ بی‌سیاست؛ ۲. سیاست‌دان، سیاست‌شناس؛ ۳. حسابگر؛ ۴. حیله‌گر؛ ۵. سیاست‌کننده، تنبیه‌کننده.

سیاسی: ۱. دیپلماتیک؛ ۲. سیاستمدار؛ ۳. مربوط به سیاست؛ ۴. دگراندیش.

سیاف: ۱. جلاد، دژخیم؛ ۲. شمشیرزن؛ ۳. شمشیرگر.

سیاق: ۱. اسلوب، روال، روش، شیوه، طریقه، منوال، نحو، نمط، نوع، هنجار؛ ۲. بافت، قرینه؛ ۳. تلو؛ ۴. حساب نویسی، علم‌حساب.

سیال: ۱. جاری، روان ≠ راکد؛ ۲. آبکی، رقیق، رو، مایع ≠ غلیظ.

سیاه: ۱. اسود، اغبر، تاریک، تیره، قره، کبود، کمرنگ، مشکی ≠ سپید، سفید؛ ۲. برده، غلام، کاکاسیاه؛ ۳. سیاه‌پوست ≠ سفیدپوست؛ ۴. بدیمن؛ ۵. بی‌ارزش، پشیز؛ ۶. غم‌انگیز، ملالت‌بار.

سیاه‌بخت: ۱. بدبخت، بی‌طالع، تیره‌بخت، شقی، شوربخت، کوربخت، مفلوک ≠ خوشبخت، سعید؛ ۲. دم‌بخت.

سیاه‌بختی: بدبختی، شوربختی، فاقه، فلاکت ≠ خوشبختی.

سیاه‌پوست: ۱. دده‌سیاه ≠ حور؛ ۲. زنگی، سیاه‌برزنگی، کاکاسیاه ≠ سفیدپوست.

سیاه‌پوش: ۱. سوگوار، عزادار، ماتم‌دار، ماتم‌زده؛ ۲. سیاه‌جامه.

سیاه‌چال: بازداشتگاه، بندیخانه، دوستاق، زندان، سلول، محبس، هلفدونی.

سیاه‌دل: ۱. بی‌رحم، تیره‌جان، تیره‌ضمیر، تیره‌دل، سنگدل، قسی‌القلب، قسی، گمراه؛ ۲. بددل، بدگمان، ظنین.

سیاه‌رگ: ورید ≠ سرخ‌رگ، شریان.

سیاه‌رنگ: تیره، تیره‌رنگ، تیره‌فام، کبود ≠ بیاض، سپیدرنگ.

سیاه‌روز: بدبخت، بیچاره، مفلوک ≠ سپیدبخت.

سیاه‌روز: سیه‌روز، بدبخت، شوربخت، مفلوک، فلک‌زده، سیاه‌گلیم، تیره‌روز، تیره‌بخت.

سیاه‌رو: ۱. سیه‌رو؛ ۲. گناه‌کار، بزه‌کار؛ ۳. شرمنده، خجل.

سیاه‌فام: تیره، تیره‌رنگ، تیره‌فام، سیه‌فام، شب‌رنگ، کبود.

سیاهه: اسم ۱. سواد، صورتحساب، صورت، فهرست، لیست؛ ۲. بدکاره، روسپی، فاحشه.

سیاهی: تاریکی، تیرگی، ظلمت، سواد، کبودی ≠ سپیدی.

سیب: اسم ۱. آلمه، تفاح، سیو؛ ۲. حیران، سرگشته، مبهوت.

سیبل: هدف، آماج.

سیخک: ۱. سیخ کوچک؛ ۲. سیخونک.

سیخ: اسم ۱. میل؛ ۲. بابزن؛ ۳. راست، شق، مستقیم ≠ کج، مایل.

سیخونک زدن: ۱. تحریک‌کردن، واداشتن؛ ۲. دواندن؛ ۳. به تکاپوواداشتن.

سیخونک: سیخک.

سید: ۱. آقا، خواجه، رئیس، سرور، مهتر؛ ۲. پیغمبرزاده ≠ خلق.

سیدی: آقایی، خواجگی، سروری، سیادت.

سیراب: اشباع، سرشار، سیر ≠ تشنه، عطشان، عطش‌زده.

سیرابی: شکنبه، شکمبه، سیراب.

سیر: اسم ۱. بیزار، گریزان، متنفر، نفور ≠ راغب؛ ۲. زده، دل‌زده، وازده ≠ مشتاق، امیدوار؛ ۳. اشباع، خشنود، سیراب، قانع ≠ گرسنه؛ ۴. پررنگ، تند، تیره ≠ کم‌رنگ؛ ۵. پر، مشبع؛ ۶. ثوم؛ ۷. هفتادوپنج گرم؛ ۸. کامل، درست، حسابی.

سیرت: ۱. خلق، خو، سرشت، نهاد ≠ صورت؛ ۲. سنت، سیره، عادت؛ ۳. روش، طریقه، قاعده؛ ۴. مذهب، مسلک.

سیر: ۱. حرکت، دور، دوران، گردش ≠ سکون؛ ۲. تفرج، تماشا، سیاحت، گشت، مسافرت؛ ۳. تتبع، مطالعه، بررسی وتفحص؛ ۴. سلوک؛ ۵. حرکت‌کردن، گردش‌کردن؛ ۶. جابه‌جایی.

سیر: ۱. رفتارها، روش‌ها، سیرت‌ها؛ ۲. سنت‌ها، سنن؛ ۳. طریقت‌ها، مذاهب.

سیر‌شدن: ۱. بیزار‌شدن، نفرت‌زده‌شدن، بی‌میل‌شدن، بی‌رغبت گشتن، ملول گشتن، متنفر‌شدن، دلزده‌شدن ≠ راغب‌گشتن، مشتاق‌شدن؛ ۲. خسته‌شدن؛ ۳. دست‌کشیدن، رها‌کردن، گریزان‌شدن؛ ۴. اشباع‌شدن ≠ گرسنه ماندن، گرسنه‌شدن؛ ۵. بی‌نیاز گشتن، مستغنی‌شدن.

سیرنگ: سیمرغ، عنقا.

سیره: ۱. رفتار، روش، سنت، سیرت، هنجار؛ ۲. سهره.

سیری: ۱. اشباع؛ ۲. پررنگی ≠ گرسنگی.

سیری‌ناپذیر: اشباع‌ناشدنی ≠ سیری‌پذیر.

سیستماتیک: روشمند، سامان‌مند، قاعده‌مند، نظام‌مند، مدون، منسجم ≠ نامنسجم.

سیستم: ۱. جهاز؛ ۲. دستگاه، نظام؛ ۳. سامانه؛ ۴. روش، قاعده، اسلوب.

سیطره: استیلا، تسلط، چیرگی، سلطه، غلبه.

سیطره‌جو: استیلاجو، سلطه‌جو، سلطه‌طلب، سلطه‌گر.

سیطره‌جویی: چیرگی، استیلاجویی، سلطه‌گری، سلطه‌طلبی.

سیطره‌یافتن: چیره‌شدن، استیلا‌یافتن، سلطه‌یافتن، غلبه‌کردن.

سیف: تیغ، حسام، شمشیر.

سیفلیس: آتشک، کوفت، ناخوشی.

سیکل: ۱. تناوب، دور، گردش؛ ۲. دوره؛ ۳. چرخه.

سیکی: ۱. ثلث؛ ۲. ثلثان؛ ۳. شراب، شراب مثلث.

سیگار کشیدن: ۱. سیگار دود‌کردن؛ ۲. هم‌بستر‌شدن (با روسپی).

سیگاری: ۱. دودی، سیگارکش؛ ۲. سیگارفروش؛ ۳. مربوط به سیگار.

سیلاب: سیل، لور.

سیلاب: هجا، بخش.

سیلان: ۱. جریان، روانی، ریزش ≠ رکود؛ ۲. روان‌شدن.

سیل: ۱. سیلاب، لور؛ ۲. جریان‌شدید آب.

سیلک: ۱. حریر، ابریشم؛ ۲. ابریشمی، ابریشمین.

سیلگاه: ۱. سیل‌گیر؛ ۲. مسیل.

سیل‌گیر: سیلابگیر، سیلزار، سیلگاه، مسیل.

سیلو: ۱. انبار گندم؛ ۲. صوبه، مخزن.

سیلی: تپانچه، توگوشی، چک، کشیده ≠ لگد.

سیلی زدن: ۱. توگوشی زدن، کشیده زدن، چک زدن، سیلی نواختن؛ ۲. صدمه‌زدن، لطمه دیدن.

سیماب: جیوه، زیبق.

سیماب‌گون: به رنگ جیوه، به رنگ زیبق، جیوه‌ای.

سیما: ۱. چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، صورت، عارض، عذار، قیافه؛ ۲. علامت، نشان، هیئت.

سیم‌اندام: سیم‌بر، سیم‌تن، سیمین‌تن، سیمین‌بر.

سیمان: سمنت ≠ ساروج.

سیم‌جیم‌کردن: ۱. استنطاق‌کردن، بازجویی‌کردن، بازخواست‌کردن؛ ۲. پرس‌وجو‌کردن.

سیم: صفت ۱. رشته فلزی هادی(الکتریسیته و سیگنال‌ها)، مفتول فلزی؛ ۲. نقره، فضه ≠ زر؛ ۳. سکه، پول؛ ۴. سفید؛ ۵. چرک، عفونت، ریم.

سیمرغ: سیرنگ، عنقا.

سیم: ۱. کابل، مفتول؛ ۲. تار، رشته؛ ۳. وتر؛ ۴. فضه، لجین، نقره ≠ زر؛ ۵. یوغ؛ ۶. پول، وجه؛ ۶. جراحت، چرک.

سیمگون: سپید، سپیدگون، سفید، سفیدرنگ، نقره‌فام، نقره‌گون ≠ قیرگون، سیه‌فام.

سیمین‌بر: حور، سپیداندام، سپیدپستان، سپیدتن، سیم‌بر، سیم‌تن.

سیمین: ۱. سپید، نقره‌ای؛ ۲. ظریف.

سیمین‌عذار: زیبارو، سپیدروی، سفیدچهره، سیم‌عذار.

سیمینه: سیمین، نقره‌ای، ساخته‌شده از نقره.

سین‌جیم: بازپرسی، بازجویی، تحقیق، استنطاق، بازخواست.

سینماچی: ۱. سینمادار؛ ۲. آپاراتچی؛ ۳. بازیگر، هنرپیشه، ستاره؛ ۴. فیلمبردار؛ ۵. کارگردان.

سینما:.

سینه‌بند: پستان‌بند، کرست، شاک.

سینه‌به‌سینه: دهان‌به‌دهان، شفاه.

سینه‌پهلو: ذات‌الریه، ذات‌الجنب.

سینه‌چاک: ۱. دل‌سوخته؛ ۲. آزرده‌دل، جریحه‌دار، خسته‌دل؛ ۳. لات؛ ۴. یقه‌چاک، یخه‌باز.

سینه‌چاک: ۱. رنج‌دیده، مصیبت‌دیده؛ ۲. عاشق دل‌سوخته، سوخته‌دل؛ ۳. آزرده‌دل، دل‌آزرده؛ ۴. بسیار علاقه‌مند، واله؛ ۵. یقه‌باز، لات، نافرهیخته.

سینه‌خیز: خزیده‌خزیده، سینه‌مال.

سینه‌ریز: یاره، گردن‌بند.

سینه‌زنی: تعزیت، سوگواری، عزاداری.

سینه‌سوز: جان‌گداز، بسیاردردناک.

سینه: ۱. صدر؛ ۲. پستان؛ ۳. ذهن، حافظه؛ ۴. دل، خاطر؛ ۵. گستره، پهنه، عرصه.

سینه‌کش: پهلو، دامنه، دامنه‌کوه.

سینه‌مال: خزیده‌خزیده، سینه‌خیز.

سیورسات: ۱. توشه، جیره، زاد؛ ۲. علوفه.

سیورغال: تیول.

سیویل: ۱. غیرنظامی ≠ نظامی، لشکری؛ ۲. شهری.

سیه‌بخت: ۱. تیره‌روز، بی‌طالع، بدبخت؛ ۲. سیاه‌بخت، دختر مسن مجرد.

سیه‌چرده: تیره‌فام، سبزه، سیاه‌تو، سیاه‌توه ≠ زال‌وبور.

سیه‌روز: بدبخت، بیچاره، شوربخت، مفلوک، ≠ خوشبخت.

سیه‌روزی: ادبار، بدبختی، فلاکت، نکبت ≠ خوشبختی.

سیه‌رو: ۱. سیاه‌رو، بی‌آبرو، بی‌عزت، رسوا، ننگ‌آور؛ ۲. شرمنده، خجلت‌زده، شرمسار ≠ سرفراز، مفتخر.

سیه‌کار: ۱. بدکار، سیاه‌کار، فاسق، گناه‌کار، فاجر ≠ صالح؛ ۲. ظالم، ستمکار، ستمگر ≠ دادگر، عادل.

سیه‌کاسه: ۱. بی‌شرم، بی‌حیا ≠ پرآزرم؛ ۲. لئیم، پست؛ ۳. حریص، طماع ≠ قانع؛ ۴. بدبخت ≠ خوشبخت.

سوال: ۱. استفهام، استفسار، پرسش ≠ پاسخ، جواب؛ ۲. درخواست، تقاضا؛ ۳. مساله؛ ۴. تکدی، دریوزگی، کدیه، گدایی؛ ۵. طلب.

سوال‌کردن: ۱. استفسار‌کردن، پرسیدن، پرسش‌کردن ≠ پاسخ‌دادن، جواب‌دادن؛ ۲. مطرح‌کردن؛ ۳. سراغ گرفتن، جویا‌شدن؛ ۴. گدایی‌کردن.

ستاره نجفیان

رابط: پیوندگر، میانجی، واسطه.

رابطه: ارتباط، انتساب، انس، بستگی، پیوستگی، پیوند، تماس، ربط، سروکار، نسبت، وابستگی ≠ ضابطه.

راپرت: اخبار، خبر، گزارش.

راتب: ۱. حقوق، راتبه، مستمری، مقرری، مواجب، وظیفه؛ ۲. دایم، مدام، برقرار.

راجع‌به: درباب، درباره، درخصوص.

راجل: ۱. پیاده؛ ۲. سست، ضعیف، عاجز، کم‌مایه، مسکین؛ ۳. کم‌سواد ≠ سواره.

راح: ۱. باده، شراب، صهبا، مل، می؛ ۲. سرور، شادمانی، شعف، نشاط.

راحت: ۱. آرام، آسوده، ساکت، فارغ، فارغ‌البال، فارغ‌بال؛ ۲. آسایش، آسودگی، استراحت، سلامت، عیش، فراغ ≠ ناراحت، مشقت.

راحتی: آرامش، آرمیدگی، آسایش، آسودگی، خاطرجمعی، رفاه ≠ تعب، ناراحتی.

راخ: اندوه، حزن، غصه، غم، محنت.

راد: ۱. جوانمرد، حر، فتا؛ ۲. باهمت، بخشنده، سخی؛ ۳. دلاور، دلیر، شجاع؛ ۴. حکیم، خردمند، دانشمند، فاضل ≠ ناجوانمرد.

رادع: ۱. جلوگیر، حاجب، حایل؛ ۲. بند، سد، مانع؛ ۳. عایق.

رادمنش: آزاده، بافتوت، جوانمرد، حر، راد، رادمرد ≠ بی‌فتوت.

رادی: ۱. جوانمردی، حریت، حمیت، فتوت، مردانگی؛ ۲. بخشنده، کریم؛ ۳. دلاوری، شجاعت؛ ۴. افتاده، ساقط ≠ ناجوانمردی.

رادیکال: ۱. اساسی، ریشه‌ای؛ ۲. ریشه ≠ توان، قوه.

رادیولوژیست: پرتوشناس، رادیولوگ.

راز: ۱. پوشیده، رمز، سر، غیب، مصاص، نهفته؛ ۲. رنگ، فام، لون؛ ۳. گلکار ≠ علانیه.

رازآلود: اسرارآمیز، رازآگین، رازناک، سرآمیز، سری، مرموز.

رازدار: رازبان، رازپوش، سرپوش، سرنگهدار، محرم، محرم‌راز، همراز.

رازناک: ۱. اسرارآمیز، مرموز؛ ۲. رازگویی، مناجات.

رازنگهدار: رازپوش، رازدار، سرنگهدار، محرم، ≠ پرده‌در.

راسب: تفاله، ته‌مانده، ته‌نشین، درد، گل‌ولای.

راست: ۱. حق، درست، صائب، صحیح، صدق، صواب؛ ۲. سهی، شق؛ ۳. مستقیم؛ ۴. مستوی؛ ۵. یمین؛ ۶. امین، صدیق ۱. ≠ غلط، نادرست؛ ۲. ناراست؛ ۳. کج؛ ۴. ناصاف؛ ۵. یسار؛ ۶. نادرست ≠ ناراست.

راست‌گو: حقیقت‌گو، صادق، صدوق، صدیق ≠ دروغگو، کذاب.

راستا: ۱. راستی؛ ۲. امتداد، محاذی؛ ۳. جهت، سمت، سو، صوب ≠ کجی، کژی.

راستکار: ۱. درستکار، صحیح‌العمل؛ ۲. امانتدار، امین؛ ۳. باتقوا، متدین؛ ۴. عادل ≠ نادرستکار.

راستگو: صادق، صدیق ≠ دروغگو، کاذب.

راستگویی: صداقت، صدق ≠ کذب.

راسته: ۱. درخور، سزاوار، شایسته، قابل؛ ۲. راست‌گو، صادق، صدیق؛ ۳. دادگر، عادل؛ ۴. برزن، کوی، محله، منطقه، ناحیه؛ ۵. رده؛ ۶. بازار، تیمچه، سوق؛ ۷. رده، ردیف، صف، قطار.

راستی: ۱. صحت، صدق، صواب، هوده؛ ۲. صحت‌عمل، صداقت؛ ۳. حق، حقیقت؛ ۴. حقیقی، واقعی؛ ۵. راستین ≠ بیهوده، دروغین.

راستین: ۱. بی‌ریا، صادق، صمیمی، مخلص؛ ۲. حقیقی، واقعی ≠ دروغین.

راسخ: استوار، پابرجا، پایدار، ثابت، ثابت‌قدم ≠ نااستوار.

راشد: ۱. ره‌شناس، متدین، متقی.

راشی: رشوه‌ده، رشوه‌دهنده، باج‌ده، پاره‌ده ≠ رشوه‌ستان، رشوه‌گیر، مرتشی.

راضی: ۱. رضا، قانع، متقاعد؛ ۲. خرسند، خشنود؛ ۲. خوشدل ≠ ناراضی.

راعی: ۱. چوپان، رمه‌بان، شبان، گله‌بان؛ ۲. امیر، سرپرست؛ ۳. حامی، نگهبان.

راغ: دامنه‌کوه، صحرا، مرغزار ≠ باغ.

راغب: آرزومند، خواستار، خواهان، داوطلب، شایق، مایل، مشتاق ≠ بیزار.

راقم: دبیر، قلمزن، کاتب، محرر، منشی، منصف، نگارنده، نویسنده.

راقیه: پیشرفته، توسعه‌یافته، راقی، مترقی.

راک: ۱. قوج؛ ۲. کاسه؛ ۳. رشته‌سوزن، نخ.

راکب: سوار، سواره ≠ پیاده.

راکد: ۱. ایستا؛ ۲. ایستاده، بی‌حرکت، ساکن، ناروان؛ ۳. بی‌رونق، کاسد، کساد ≠ جاری، روان.

رام: ۱. آمخته، اهل، تابع، دست‌آموز، فرمانبردار، مانوس، مطیع، منقاد؛ ۲. نرم‌شانه؛ ۳. آرام ≠ وحشی، سرکش.

رامش: ۱. خنیا، طرب، موسیقی، نوا؛ ۲. آرامش، آسودگی، فراغت.

رامشگر: خنیاگر، رقاص، سرودخوان، مطرب، مغنیه، موسیقیدان، نوازنده.

ران: آلست، پا، لنگ.

راندمان: بازده، حاصل، عملکرد، کارآیی، کارکرد.

راندن: ۱. رانندگی‌کردن؛ ۲. بیرون‌کردن، دور‌کردن، رانش؛ ۳. تاراندن، طرد‌کردن؛ ۴. تبعید‌کردن، نفی‌بلد‌کردن.

رانده: ۱. رجیم، مطرود، منفور؛ ۲. تبعید.

رانده‌وو: ۱. قرار، وعده‌ملاقات؛ ۲. میقات.

راننده: شوفر.

راوی: داستانسرا، روایتگر، گوینده، محدث، ناقل.

راه: ۱. جاده، سبیل، سلک، شاهراه، صراط، طریق، گذرگاه، مسلک، مسیر، معبر، ممر، منهاج، منهج، نهج؛ ۲. روال، روش، شعار، شیوه، طرز، طریقت، طریقه، منوال؛ ۳. رسم، عادت؛ ۴. مجرا؛ ۵. وضع.

راه‌بر: دزد، راهدار، سارق، قطاع‌الطریق، گردنه‌بند.

راه‌بندان: ازدحام، ترافیک.

راه‌حل: الگوریتم، پاسخ، جواب.

راه‌شیری: کهکشان، مجره.

راهب: تارک، صومعه‌نشین، عزلت‌گزین.

راهبر: امام، بلد، پیشوا، دلیل، راهنما، رهبر، هادی.

راهدار: ۱. راهبان، رهبان، رهدار؛ ۲. دزد، راهزن.

راهرو: ۱. پاساژ، تونل، دالان، دهلیز، نقب؛ ۲. رهرو، سالک؛ ۳. راه‌پیما، سیاح، مسافر.

راهزن: دزد، راه‌بر، راهدار، رهزن، سارق، طرار، عیار، غارتگر، قاطع‌الطریق، گردنه‌بند.

راهزنی: دزدی، رهزنی، سرقت، طراری، عیاری.

راهگذر: ۱. رونده، رهسپار، رهگذر، عابر، گذرنده؛ ۲. شارع، کوچه، گذرگاه، معبر.

راهنما: ۱. امام، بلد، پیشوا، دلیل، راهبر، رهبر، رهنما، مربی، هادی؛ ۲. دفترچه‌راهنما.

راهنمایی: ارشاد، رهنمونی، هدایت.

راهوار: تندرو، تیزرو، راه‌گستر، رهوار ≠ کندرو.

راهی: ۱. روان، رونده، رهسپار؛ ۲. روانه، عازم؛ ۳. قاصد، مسافر؛ ۴. راه‌نشین؛ ۵. بنده، چاکر، غلام، نوکر.

رای: ۱. اندیشه، رای، فکر، نظر؛ ۲. اعتقاد، باور، زعم، عقیده؛ ۲. تدبیر، شور، مشورت؛ ۳. حدس، قیاس؛ ۴. راه.

رایت: بیرق، پرچم، درفش، علامت، علم، لوا.

رایج: باب، رواج، شایع، متداول، متعارف، مد، مرسوم، معمول ≠ منسوخ، نامتداول.

رایحه: بو، ریح، شمیمه، شمیم، عطر، نکهت.

رایزن: مستشار، مشاور.

رایزنی: تدبیر، شور، مشاوره، مشورت.

رایگان: بادآورد، بلاعوض، مجانی، مفت، مفتکی.

راس: ۱. سر، کله؛ ۲. انتها، قله، نوک؛ ۳. بالا، فوق تا، عدد، واحد؛ ۵. بزرگ، رئیس، مهتر ≠ مرئوس.

راسرافت: رحمت، شفقت، عطوفت، ملاطفت، مهربانی.

رای: ۱. اندیشه، رای، فکر، نظر؛ ۲. اعتقاد، باور، زعم، عقیده؛ ۳. حکم، فتوا؛ ۳. رایزنی، شور، مشاوره، مشورت؛ ۴. آهنگ، تصمیم، عزم، قصد.

رئوف: بامحبت، بامهر، دلسوز، رحیم، مشفق، مهربان.

رئیس: امیر، باشی، بزرگ، پیشوا، زعیم، سر، سرپرست، سردار، سردسته، سرکرده، سرور، سید، صدر، صندید، عمید، لیدر، مافوق، مدیر، مهتر، نقیب، ≠ مرئوس.

رئیس‌الوزرا: دستور، صدراعظم، نخست‌وزیر، وزیراعظم.

رویا: احلام، خواب، نوم، واقعه ≠ بیداری، یقظه.

رویت: دید، دیدار، دیدن، مشاهده، نظر.

رب: ۱. آفریدگار، الله، باریتعالی، پروردگار، خدا، مرق، یزدان؛ ۲. ارباب، صاحب، مالک، مخدوم.

رب‌النوع: الهه، بت، خداگونه، صنم.

ربا: تنزیل، ربح، سود، فایده، مرابحه، نزول.

رباخوار: تنزیل‌خوار، رباخور، سودخوار، سودخور، نزول‌خور.

رباخور: تنزیل‌خوار، رباخوار، سودخوار، نزولخوار.

رباط: ۱. خانقاه، خوان، کاروانسرا، لنگر، مرزبانی؛ ۲. سواران؛ ۳. بند، رشته، زردپی.

رباعی: چهارتایی، چهارپاره، شعر.

ربانی: ۱. الهی، اهورایی، ایزدی، خدایی، رحمانی، یزدانی؛ ۲. خداجو، زاهد، متعبد.

ربانیت: الوهیت، ربوبیت.

ربایش: ۱. اختلاس، دزدی، ربودن؛ ۲. آشام، جذب، کشش.

ربح: بهره، تنزیل، ربا، سود، فایده، فرع، مرابحه، نزول، نفع ≠ سرمایه.

ربط: اتصال، ارتباط، بند، پیوستگی، پیوند، رابطه، مناسبت، وصل، وفاق.

ربع: ۱. خانه، سرا، محل، مکان، منزل؛ ۲. برزن، کوی، محله.

ربودن: دزدیدن، ربایش، سرقت، قاپیدن.

ربیع: بهار، بهاران ≠ ۱. تموز؛ ۲. خریف.

رپرتاژ: گزارش.

رپرتر: خبرنگار، گزارشگر.

رتبه: ۱. اشل؛ ۲. پایگاه، پایه، جاه، درجه، مرتبه، مقام، منزلت.

رثا: سوگ، مرثیه، مرثیه‌خوانی، مرثیه‌سرایی، نوحه، نوحه‌گری.

رج: ۱. خط، رده، ردیف، صف؛ ۲. بند، رسن، ریسمان.

رجا: آرزو، امل، امید، امیدواری، توقع، چشم‌داشت ≠ یاس.

رجال: اکابر، بزرگان، مردان، نجبا، نجیبان ≠ نسوان.

رجحان: اولویت، برتری، ترجیح، تفضل، تفوق، تقدم، رجاحت، مزیت.

رجس: ۱. اثم، گناه، معصیت؛ ۲. کفر؛ ۳. پلید، ناپاک، نجس ≠ پاک، طهر.

رجعت: بازگشت، برگشت، برگشتن، عود، مراجعت، نکس ≠ عزیمت.

رجل: پا ≠ دست، ید.

رجل: بزرگ، مرد ≠ نسا.

رجم: ۱. سنگسار؛ ۲. دشنام، فحش، ناسزا، نفرین؛ ۳. رانش، طرد.

رجوع: بازآیی، بازگشت، رجعت، مراجعه.

رجولیت: ذکر، مردانگی، مردی، نری.

رجه: دسته، رج، ریسمان، صف، قطار.

رجیم: رانده، مطرود، نفرین‌شده، نفرینی.

رحل: ۱. بار، رخت؛ ۲. جایگاه، ماوا، منزل؛ ۳. رحلت، کوچ؛ ۴. جزوه‌کش.

رحلت: ۱. حرکت، درگذشت، فوت، مردن، مرگ، موت، نزع، وفات؛ ۲. حرکت، سفر، کوچ، کوچیدن، مهاجرت، نهوض ≠ ۱. ولادت؛ ۲. توقف، حضر.

رحم: ۱. ترحم، دلسوزی، رافت، رحمت، شفقت، مهربانی، مهرورزی؛ ۲. بخشایش، عفو، گذشت.

رحم: بچه‌دان، بون، پوگان، تخمدان، زهدان، مشیمه.

رحم‌دل: دلسوز، رئوف، رحیم، مشفق، مهربان ≠ قسی‌القلب.

رحمت: ۱. بخشش، رافت، رحم، شفقت، مهربانی؛ ۲. برکت؛ ۳. بخشایش، عفو.

رحیق: ۱. بی‌غش، صاف، ناب؛ ۲. باده، خمر، شراب، صافی، مروق، مل ≠ درد.

رحیل: سفر، عزیمت، کوچ، کوچیدن، مسافرت، هجرت.

رحیم: دلسوز، رئوف، رحم‌دل، مهربان ≠ سخت‌دل، سنگدل، شقی، قسی.

رخ: رخنه، شکاف.

رخ: ۱. چهره، رخسار، رخساره، رو، سیما، صورت، عارض، عذار، قیافه، وجه؛ ۲. برج، قلعه؛ ۳. پهلوان، جنگجو، گرد؛ ۴. سیمرغ، عنقا.

رخام: مرمر.

رخت: ۱. پوشاک، جامه، لباس؛ ۲. اثاث‌البیت، اثاثه، اسباب، اشیا، باروبنه، دارایی؛ ۳. کالا، متاع.

رخت‌بربستن: درگذشتن، رحلت‌کردن، فوت‌کردن، مردن ≠ متولدشدن.

رخت‌بستن: سفررفتن، عزیمت‌کردن، مسافرت‌کردن.

رختخواب: بستر، تختخواب، تشک، خوابگاه، فراش، نهالی.

رختشو: گازر.

رخداد: اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، ماجرا، واقعه.

رخسار: چهر، چهره، رخ، رخساره، روی، سیما، صورت، عارض، عذار، گونه، وجنات، وجه.

رخساره: چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، سیما، عارض، عذار، وجنات، وجه.

رخشان: تابنده، تابان، درخشنده، رخشان، روشن، مشعشع، نیر ≠ تیره، کدر.

رخشنده: تابان، تابناک، تابنده، درخشان، منور، نورانی ≠ تیره، تار.

رخصت: ۱. اجازت، اجازه، اذن، دستوری، مرخصی؛ ۲. پروانه، جواز.

رخنه: ۱. سرایت، نفوذ؛ ۲. ثقبه، ثلمه، چاک، درز، روزن، سوراخ، شقاق، شکاف، منفذ.

رخوت: بیحالی، رخام، سستی، شلی، ناتوانی، نرمی، وارفتگی، وهن.

رخیص: ارزان، کم‌بها، مناسب ≠ گران.

رد: ۱. اثر، پی، رگه، علامت، نشان، نقش؛ ۲. اعراض، اقاله، امتناع، انکار، بطلان، تقبیح، تکذیب، طرد، فسخ، نفی، نقض، نکول؛ ۳. استرداد، واپس؛ ۴. رفوزه، مردود؛ ۵. وازده.

ردا: بالاپوش، جبه، خرقه، طیلسان، لباده.

ردائت: بداندیشی، بدجنسی، بدطینتی، پستی، تباهی، خبث، غرض، فساد.

ردپا: اثر، پی، رد، نقش‌پا.

ردشدن: ۱. رفوزه‌شدن، مردودشدن؛ ۲. عبور، گذر؛ ۳. عبور‌کردن، گذشتن.

رده: دسته، رسته، صف، طبقه، قطار، کلاس، گروه.

رده‌بندی: تقسیم‌بندی، طبقه‌بندی، گروه‌بندی.

ردی: ۱. بد، سیئه؛ ۲. تباه؛ ۳. هالک.

ردیابی: پی‌جویی، پیگیری، ردگیری.

ردیف: ۱. خط، رج، صف، قطار؛ ۲. توالی.

رذالت: پست‌فطرتی، پستی، دنائت، شرارت، فرومایگی، ناکسی، نانجیبی.

رذل: بخیل، بی‌شرف، پست، حقیر، خسیس، دنی، دون، رذیل، سفله، فرومایه، لئیم، ناکس.

رذیل: پست، رذل، سفله، فرومایه، ناکس، نانجیب.

رذیلت: پستی، دون‌همتی، رذیله، فرومایگی، ناکسی ≠ فضیلت.

رز: انگور، تاک، مو.

رزاز: برنج‌فروش، برنجکوب.

رزاق: رزق‌رسان، روزی‌ده، روزی‌رسان.

رزانت: استواری، سنگینی، معقولی، وقار، وقر ≠ سبکی.

رزرو: ۱. پس‌انداز، ذخیره؛ ۲. یدکی.

رزق: ۱. روزی؛ ۲. معیشت، نان؛ ۳. توشه، درآمد، عایدی.

رزم: آرزم، پیکار، جدال، جنگ، حرب، کارزار، مبارزه، محاربه، مصاف، ناورد، نبرد، وغا.

رزم‌آرا: جنگاور، جنگجو، حربی، صف‌آرا، فرمانده.

رزم‌آور: پرخاشگر، جنگ‌آزموده، جنگاور، جنگجو، دلیر، رزم‌آزما، رزم‌توز، رزمجو، غوغایی، فتنه‌جو.

رزم‌پوش: رزم‌آور، رزمجو، رزمی، محارب.

رزمگاه: حربگاه، رزمگه، عرصه، میدان.

رزمناو: ناو، ناوشکن.

رزمندگی: جنگاوری، جنگجویی، جنگندگی، دلاوری، گردی.

رزمنده: پیکارجو، تکاور، جنگاور، جنگجو، جنگنده، چریک، مبارز، مجاهد.

رزمی: جنگی، حربی.

رزین: ۱. آرام، بارزانت، باوقار، سنگین، متین، موقر، وزین؛ ۲. بردبار، حلیم، شکیبا، صابر، صبور؛ ۳. گرانمایه.

رژه: سان، مارش، مشق.

رژیم: ۱. نظام؛ ۲. ترتیب، روش، سبک، طرز؛ ۳. احتماء، برنامه‌غذایی، پرهیز؛ ۴. خوشه ≠ ناپرهیزی.

رسا: ۱. پخته، رسیده، یانع؛ ۲. واضح؛ ۳. بلند؛ ۴. بلیغ، زبان‌آور، شیوا ≠ نارسا.

رسالت: ۱. ماموریت، مسولیت، وظیفه؛ ۲. پیام‌آوری، پیغامبری، پیغمبری، نبوت، وخشوری؛ ۳. ایلچی‌گری، سفارت.

رساله: ۱. جزوه، دفتر، صحیفه، کتاب؛ ۲. پایان‌نامه، تز؛ ۳. توضیح‌المسایل؛ ۴. رقیمه، مرقومه، مکتوب، نامه.

رسام: تصویرگر، صورتگر، نقاش، نقش‌بند، نگارگر.

رسانا: غیرعایق، هادی ≠ عایق، غیرهادی، نارسانا.

رساندن: ۱. حمل‌کردن؛ ۲. تحویل‌دادن، تسلیم‌کردن؛ ۳. هدایت‌کردن؛ ۴. ابلاغ.

رسایی: ۱. بلاغت، کمال؛ ۲. بلوغ، پختگی، رسیدگی ≠ نارسایی.

رستاخیز: ۱. آخرت، حشر، عقبا، عقبی، غاشیه، قارعه، قیامت، محشر، معاد، نشور؛ ۲. بعث، بیداری، جنبش، قیام.

رستخیز: ۱. آخرت، حشر، رستاخیز، قیامت، محشر؛ ۲. بعث، بیداری، جنبش، قیام.

رستگار: پیروز، رستار، سعادتمند، مفلح.

رستگاری: خلاصی، رهایی، فلاح، فوز، نجات، نجاح.

رستن: خلاصی‌یافتن، رهایی، رهایی‌یافتن، رهیدن، نجات.

رستن: رشد‌کردن، روییدن، نمو‌کردن.

رستنی: علف، گیاه، نامیه، نبات، نبت.

رستوران: بار، غذاخوری، کاباره، کافه، مطعم، مهمانخانه.

رسته: ۱. دسته، رده، صف، صنف، طبقه، کلاس، گروه؛ ۲. خلاص، رها، نجات‌یافته؛ ۳. وارسته.

رستی: ۱. رسی؛ ۲. آسایش، فراغت؛ ۳. بهره، حظ، نصیب؛ ۴. رزق، روزی؛ ۵. استیلا، چیرگی، غلبه؛ ۶. دلاوری، دلیری، شجاعت؛ ۷. استحکام، استواری.

رسد: ۱. جوخه، دسته، گروه؛ ۲. بهره، حصه.

رسم: ۱. آداب، آیین، تداول، راه، روش، رویه، سنت، طریقه، طور، عرف، قاعده، قانون، قرار، مرسوم؛ ۲. رستاد، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه؛ ۳. ترسیم؛ ۴. باب، داب، عادت؛ ۵. حق‌العمل، عوارض.

رسماً: رسمی، عرفاً، علناً، قانوناً ≠ اسماً.

رسمی: ۱. عرفی، قانونی؛ ۲. رایج، متداول، مرسوم؛ ۳. فاحشه، معروفه ≠ شرعی، غیررسمی؛ ۳. تک‌پران.

رسن: ۱. بند، پالهنگ، ریسمان، طناب، مقود؛ ۲. افسار، زمام، لجام، لگام.

رسوا: ۱. انگشت‌نما، بدنام، بی‌آبرو، بی‌حرمت، بی‌حیا، روسیاه، لجن‌مال، مفتضح، مهتوک، ننگین؛ ۳. افشا، برملا، علنی، فاش، لو.

رسواسازی: افشاگری، پرده‌دری، هتاکی.

رسواگر: افشاگر، پرده‌در، هتاک ≠ رازپوش.

رسوایی: افتضاح، بدنامی، بی‌شرمی، پرده‌دری، تفضیح، روسیاهی، عار، عیب، فضاحت، فضیحت، ننگ.

رسوب: بقایا، تفاله، ته‌نشست، ته‌نشین، جرم، درد، لای، لرد.

رسوخ: ۱. تاثیر، رخنه، نفوذ؛ ۲. استواری، پابرجایی.

رسول: ایلچی، پیام‌آور، پیغامبر، پیغمبر، پیک، سفیر، فرستاده، مرسل، نبی، وخشور.

رسوم: ۱. آداب، آیین‌ها، قواعد؛ ۲. روحیات؛ ۳. شعایر، مراسم؛ ۴. باج، باژ، خراج، عوارض.

رسومات: ۱. حقوق، عوارض؛ ۲. خمخانه، میخانه، میکده.

رسید: ۱. ورود، وصول؛ ۲. قبض.

رسیدگی: ۱. بازبینی، بررسی، پژوهش، تحقیق، ممیزی، وارسی؛ ۲. بلوغ، کمال؛ ۳. پختگی.

رسیدن: ۱. آمدن، واردشدن؛ ۲. اتصال، نیل، وصول؛ ۳. پختن، کامل‌شدن، نضج؛ ۴. سرآوری‌کردن، مراقبت‌کردن، مواظبت‌کردن؛ ۵. فرصت‌کردن، مجال‌یافتن؛ ۶. وقوع.

رسیده: ۱. پخته، رسا، منضوج، یانع؛ ۲. آمده، وارد؛ ۳. بالغ، پخته ≠ خام، نرسیده.

رشادت: جلادت، دلاوری، شجاعت، مردانگی.

رشته: ۱. بند، تار، ریسمان، نخ؛ ۲. سلسله؛ ۳. رگه؛ ۴. ماکارونی؛ ۵. شعبه؛ ۶. شاخه؛ ۷. زنجیره، سلسله؛ ۸. گرایش؛ ۹. پیوک.

رشد: ۱. رویش، نشو، نمو؛ ۲. بلوغ، کمال؛ ۳. صلاح، هدایت ≠؛ ۳. ضلالت، غی، گمراهی.

رشک: ۱. حسادت، حسد، حسرت؛ ۲. حمیت، غیرت؛ ۳. بخل، غبطه.

رشکین: ۱. حاسد، حسود؛ ۲. غیرتی، غیور.

رشوت: ارتشا، باج، رشوه.

رشوه: ۱. ارتشا، باج، باج‌سبیل، پاره، رشوت، لاج؛ ۲. کود.

رشوه‌ستان: باج‌ستان، رشوه‌خوار، رشوه‌خواه، رشوه‌گیر، لاج‌گیر، مرتشی.

رشید: ۱. بالغ، عاقل، کبیر؛ ۲. بلندبالا، بلندقامت، خوش‌قدوقامت، رشیق؛ ۳. دلیر، شجاع، گرد.

رصد: ۱. زیج؛ ۲. نظاره‌گری، نظردوختن؛ ۳. مراقبت، مواظبت، نظارت، نگهبانی.

رضا: تراضی، خشنود، خوشحال، خوشدل، راضی، رضایت، قانع، قبول، مجاب، موافقت، همداستانی.

رضادادن: ارتضا، تراضی، رضایتمندی.

رضامندی: خرسندی، خشنودی، خوشدلی، رضایت، قبول، قناعت، ≠ نارضایی.

رضایت: تراضی، خشنودی، رضا، رضامندی، قبول.

رضایت‌بخش: پذیرفتنی، راضی‌کننده، رضایت‌آمیز، قابل‌قبول.

رضوان: ۱. ارم، بهشت، جنان، جنت، جنت، خلد، فردوس، مینو؛ ۲. خشنودی، رضامندی؛ ۳. پذیرش، قبول.

رطوبت: تری، نمداری، نمناکی ≠ خشکی.

رطوبت‌دار: تر، خیس، مرطوب، نمناک، نم‌دار ≠ خشک.

رعایت: ۱. احترام، ادب، اعتنا، بزرگداشت، پاس، تکریم، توجه، حرمت، مراعات، مراقبت، ملاحظه، نگرش، وقع؛ ۲. چرانیدن.

رعب: بیم، پروا، ترس، جبن، سطوت، صولت، واهمه، وحشت، وهم، هراس، هول، هیبت.

رعب‌آمیز: ترس‌آور، ترسبار، تهدیدآمیز، هول‌آمیز، هول‌انگیز، وحشت‌آلود، وحشت‌بار.

رعب‌آور: ترسناک، خوفناک، سهمناک، مهیب، وحشتزا، وحشتناک، هولناک.

رعب‌انگیز: ترسناک، خوفناک، سهمناک، مهیب، مهیل، وحشتناک، وهمناک، هراس‌انگیز، هولناک.

رعد: آسمان‌غره، تندر، غرش، کنور ≠ آذرخش.

رعدآسا: تندرآسا، تندروار، غران، غرش‌کنان.

رعشه: ارتعاش، تشنج، لرز، لرزش، لرزه، لقوه.

رعشه‌ناک: لرزان، مرتعش.

رعنا: ۱. ابله، احمق؛ ۲. خوشگل، دلربا، زیبا، قشنگ؛ ۳. خودپسند، خودخواه، متکبر.

رعیت: ۱. برزگر، روستایی؛ ۲. تبعه.

رغبت: آرزو، آرزومندی، اشتیاق، تعشق، تمایل، خواست، میل، هوس.

رف: سکو، طاقچه.

رفاقت: دمسازی، دوستی، مرافقت، مودت، ولا، همدلی، همدمی، همراهی، هموثاقی، یاری ≠ عداوت.

رفاه: آسایش، آسودگی، بهبود، ترفه، ترفیه، تنعم، راحتی، شادکامی، نازپروردگی، نعیم.

رفت: ۱. ذهاب، گذر؛ ۲. رفتار، روال، شیوه، قلق.

رفت‌وآمد: آمدوشد، ترافیک، تردد، عبورومرور.

رفتار: ۱. اقدام، حرکت، سلوک، سیره، صفت، عمل، فعل، کردار، کنش؛ ۲. روش، سبک، سلوک، روال، سیر، طریقه، مشی، هنجار.

رفتگر: پیک‌بهداشت، جاروکش، سپور.

رفتن: جارو‌کردن، روبیدن، روفتن.

رفتن: ۱. حرکت‌کردن، ذهاب، عازم‌شدن، کوچ‌کردن، نقل‌مکان‌کردن؛ ۲. سپری‌شدن، گذشتن؛ ۳. شباهت‌داشتن، شبیه‌بودن ≠ آمدن، ایاب.

رفتنی: ۱. عازم، مسافر؛ ۲. محتضر، مردنی.

رفته‌رفته: بتدریج، تدریجاً، کم‌کم، یواش‌یواش.

رفراندم: همه‌پرسی.

رفض: ۱. ارتداد، الحاد، بیدینی؛ ۲. ترک، رد، طرد.

رفع: ۱. ازبین‌بردن، برطرف‌کردن؛ ۲. دفع، مدافعه؛ ۳. حل، ساماندهی؛ ۴. ضمه.

رفعت: ارتفاع، اوج، بزرگی، بلندی، تعالی، شرف، علو، والایی.

رفق: لطف، مدارا، ملایمت، مهربانی، نرمی.

رفقا: احبا، دوستان، رفیقان، صدیقان، همگنان، یاران ≠ دشمنان.

رفوزه: ردشده، مردود، ناکام، ناموفق ≠ قبول.

رفیع: ۱. بلند، مرتفع؛ ۲. بلندپایه، بلندقدر، جلیل، شامخ، منیع، والا.

رفیق: ۱. انیس، حبیب، خلیل، دمخور، دوست، دوستدار، مصاحب، همدم، همراه، همنشین، هم‌نفس؛ ۲. یار، فاسق ≠ دشمن.

رفیقه: فاسق، معشوقه، نشمه، ≠ رفیق.

رق: ۱. بردگی، بندگی، عبودیت، غلامی؛ ۲. برگ.

رقابت: ۱. هم‌چشمی؛ ۲. هم‌چشمی‌کردن؛ ۳. انتظار، توقع، چشمداشت.

رقاص: بالرین، پایکوب، رامشگر، رقصنده.

رقاصی: پای‌کوبی، دست‌افشانی، رقص، وشت.

رقت: ۱. تاثر، تالم، دلسوزی؛ ۲. لطافت، نازکی، نرمی؛ ۳. کم‌رنگی.

رقت‌آور: ترحم‌برانگیز، جانگداز، دردناک، رقت‌انگیز، رقت‌بار.

رقت‌انگیز: ترحم‌انگیز، ترحم‌برانگیز، رقت‌آور، رقت‌بار.

رقص: ۱. سماع؛ ۲. پایکوبی، دست‌افشانی، وشت؛ ۳. بالت، والس.

رقعه: ۱. پینه، وصله؛ ۲. عریضه، مراسله، مکتوب، منشور، نامه، نوشته.

رقم: ۱. شمار، عدد؛ ۲. شماره، عده؛ ۳. قلم؛ ۴. نمره؛ ۵. قسم، نوع؛ ۶. خط، دستخط، فرمان؛ ۷. علامت، نشان.

رقیب: ۱. حریف، مدعی، معارض، هماورد، هم‌چشم؛ ۲. موکل؛ ۳. مراقب، نگهبان.

رقیت: بردگی، بندگی، غلامی، ≠ حریت.

رقیق: آبدار، آبکی، باریک، تنک، روان، سیال، شل، کم‌رنگ، مایع، نازک، نرم ≠ غلیظ.

رقیق‌القلب: احساساتی، حساس، مهربان، نازک‌دل ≠ قسی‌القلب.

رقیمه: خط، دستخط، عریضه، مراسله، مرقومه، مکتوب، منشور، نامه، نوشته.

رک: آشکار، بی‌پروا، بی‌پرده، بی‌تعارف، بی‌تکلف، ساده، صاف‌وپوست‌کنده، صریح ≠ درلفافه.

رک‌گو: صریح، صریح‌اللهجه.

رک‌گویی: صراحت، صراحت‌لهجه.

رکن: ۱. اسطقس، بالار، پایه، ستون، عماد؛ ۲. عمده، مهم.

رکود: ایستایی، بی‌حرکتی، توقف، خمودی، سکون، کسادی، وقفه، ≠ رونق.

رکیک: ۱. زشت، سخیف، قبیح، ناپسند، نامعقول؛ ۲. سست، ضعیف.

رگ: ۱. آوند، پی، حبل، عصب، وتر، ورید، وعا؛ ۲. عرق، عصب؛ ۳. حمیت، غیرت.

رگزن: حجام، فصاد.

رگزنی: حجامت، فصد.

رگل: بی‌نمازی، طمث، عادت، قاعده.

رگه: ۱. آثار، اثر، رد، نشانه، نشان؛ ۲. رشته؛ ۳. ریشه.

رل: ۱. فرمان؛ ۲. عمل، کارکرد، نقش، وظیفه.

رله: ایستگاه، تقویت، تقویت‌کننده، تقویت‌سازی.

رم: ۱. رمیدن، فرار، گریز، وحشت؛ ۲. اکراه، نفرت؛ ۳. رمه، گله؛ ۴. دسته، گروه.

رمال: دعانویس، ساحر، طالع‌بین، عراف، فالگیر، کاهن، کف‌بین.

رمالی: طالع‌بینی، فالگیری.

رمان: افسانه، حکایت، داستان، قصه، نوول.

رمان‌نویس: داستان‌نویس، نوولیست.

رمح: زوبین، نیزه.

رمز: ۱. استعاره، اشاره، ایما، سمبل، کنایه، نکته، نماد، نمون؛ ۲. راز، سر؛ ۳. فن، قلق، لم.

رمزآلود: اسرارآمیز، رازآلود، رازناک، مرموز.

رمزی: ۱. سری، مرموز؛ ۲. سمبلیک، نمادین.

رمق: ۱. تاب، توان، طاقت، قوت، نا؛ ۲. رمه، گله.

رمل: ۱. ریزه‌سنگ، ریگ، شن، ماسه؛ ۲. پیشگویی.

رمل‌زار: رملستان، ریگزار، ریگستان، شن‌زار، ماسه‌زار.

رملستان: رمل‌زار، ریگزار، ریگستان، شن‌زار، ماسه‌زار.

رمنده: ۱. گریزان، نافر؛ ۲. وحشی؛ ۳. رموک.

رمه: ۱. احشام، رمق، رمک، سیله، فسیله، گله؛ ۲. دسته، گروه؛ ۳. جیش، سپاه، لشکر.

رمه‌بان: چوپان، راعی، رامیار، شبان، گله‌بان.

رمیدگی: ۱. فرار، گریز؛ ۲. بیزاری، کراهت، نفار، نفرت.

رمیدن: ۱. دورشدن، رمش، رم‌کردن؛ ۲. فرار‌کردن، گریختن، گریزان‌شدن؛ ۳. استیحاش، ترسیدن، وحشت‌کردن؛ ۴. احتراز‌کردن، دوری‌گزیدن.

رمیده: فراری، گریزان.

رمیم: پوسیده، فرسوده، کهنه، له.

رنج: آزار، اضطراب، الم، اندوه، بلا، تعب، داء، درد، دشواری، زجر، زحمت، سختی، عذاب، غم، کد، گرفتاری، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت، ملال، نکبت.

رنج‌آور: دردآور، دردانگیز، دردناک، رنج‌آمیز، رنجبار، مشقت‌زا، مولم.

رنجبار: دردانگیز، مشقت‌بار، مشقت‌زا، ملال‌آور.

رنجبر: زحمت‌کش، کارگر.

رنجش: آزردگی، تاذی، دلتنگی، رنجیدگی، شکراب، کدورت، ملال، ملالت، ناراحتی، نقار.

رنجور: آزرده، بستری، بیمار، رنجه، علیل، غمگین، مریض، ناتوان، ناسالم، نالان.

رنجوری: آزردگی، بیماری، عارضه، علیلی، مرض.

رنجه: آزار، افگار، رنجور، زحمت، مزاحمت، ملول.

رنجیدگی: آزردگی، تاذی، رنجش، کدورت، نژندی.

رنجیده: آزرده، آزرده‌خاطر، افسرده، سرگران، کدر، مکدر، ملول، ناراضی.

رند: عیار، زرنگ، قلاش، لاابالی، لاقید، محیل.

رندی: زرنگی، زیرکی، عیاری، لاقیدی.

رنگارنگ: الوان، رنگ‌برنگ، رنگین، گونه‌گون، متلون، ملون.

رنگ: ۱. صبغه، فام، گون، لون؛ ۲. حیله، مکر؛ ۳. طرح، نقش، نقشه.

رنگ‌باخته: پریده‌رنگ، رنگ‌پریده، رنگ‌ورورفته، کم‌رنک.

رنگ‌پریده: پریده‌رنگ، رنگ‌ورورفته، رنگ‌باخته، مات.

رنگرز: صباغ.

رنگرزی: صباغت.

رنگین: الوان، پرنقش‌ونگار، رنگارنگ، متلون.

رنگین‌کمان: آزفنداک، قوس‌وقزح، کرکم.

رو: ۱. چهره، رخ، رخسار، سیما، صورت، عارض، وجه؛ ۲. پررویی، گستاخی، وقاحت؛ ۳. رویه، سطح، عرشه ≠ پشت، ظهر.

روا: جایز، حق، حلال، سزاوار، شایست، شایسته، مباح، مجاز، مشروع، معقول ≠ ناروا.

رواج: تداول، جریان، رایج، رونق، متداول ≠ کسادی.

روادید: جواز، ویزا.

رواق: ایوان، پیشخانه، درگاه، سایبان، سقف، هشتی.

روال: راه، روش، روند، سیاق، سیرت، سیره، شیوه، طریقه، طور، گونه، متد، مشی، منوال، نحو، نمط، نهج، هنجار.

روان: ۱. رقیق، سیال، مایع؛ ۲. جاری، ساری، متداول؛ ۳. جان، روح، نفس؛ ۴. سلیس، شیوا؛ ۵. راهی، روانه، عازم؛ ۶. لینت، نرمی ≠ جامد.

روانبخش: جانبخش، جان‌پرور، جانفزا، روح‌افزا، روح‌انگیز، روحبخش، روحپرور.

روانه: ۱. اعزام، گسیل؛ ۲. راهی، رونده، عازم.

روانی: ۱. جریان؛ ۲. روحی؛ ۳. سلاست، طلاقت.

روایت: حدیث، حکایت، داستان، نقل.

روایتگر: ۱. راوی، محدث؛ ۲. داستانسرا، قصه‌گو.

روایی: ۱. حلیت، سزاواری؛ ۲. رواج، رونق.

روبان: بند، نوار.

روبراه: ۱. سالم، مجهز، مرتب؛ ۲. آماده، مهیا؛ ۳. سرحال، کوک.

روبرو: برابر، پیش‌رو، جلو، حضوراً، رویارو، قبال، متقابل، محاذی، مقابل، مواجه، نزد ≠ عقب.

روبند: برقع، غشا، ماسک، نقاب.

روبنده: برقع، نقاب.

روبوسی: مصافحه.

روبیدن: جارو‌کردن، رفتن، روفتن.

روح: ۱. جان، روان؛ ۲. امر، وحی؛ ۳. فرشته، ملک؛ ۴. صفا ≠ جسد، جسم، کالبد.

روح‌الامین: جبرئیل، فرشته، ملک.

روحانی: ۱. آخوند، کاتوزی، مجتهد، ملا؛ ۲. روحی، معنوی، ملکوتی ۱. ≠ غیرروحانی؛ ۲. جسمانی.

روحپرور: جانفزا، روانبخش، روح‌افزا، روحبخش.

روحی: ۱. روحانی، معنوی؛ ۲. روانی ≠ مادی.

روحیات: خلقیات، رسوم، عادات.

رود: ۱. جدول، جویبار، جوی، رودخانه، نهر؛ ۲. جگربند، جگرپاره، فرزند، کودک؛ ۳. ساز.

رودخانه: رود، شط، نهر.

روده‌دراز: پرحرف، پرگو، وراج.

روده‌درازی: پرحرفی، پرگویی، وراجی.

روز: ۱. نهار، یوم؛ ۲. دوره، زمان، گاه، وقت ≠ شب، لیل.

روزافزون: متزاید.

روزانه: روزمره، هرروز، یومیه.

روزگار: ۱. اوقات، ایام، دوره، زمان، زمانه، ساعت، عمر، عهد، وقت؛ ۲. جهان، دنیا، دهر، گیتی.

روزمره: روزانه، هرروزه، یومیه.

روزن: پنجره، درز، دریچه، رخنه، روزنه، سوراخ، شکاف، شکافتگی، منفذ.

روزنامه: ۱. جریده، ژورنال، نشریه؛ ۲. کارنامه.

روزنامه‌چی: خبرنگار، روزنامه‌نویس، ژورنالیست.

روزنامه‌نگار: جریده‌نگار، خبرنگار، روزنامه‌نویس، ژورنالیست.

روزنامه‌نویس: جریده‌نگار، خبرنگار، روزنامه‌نگار، ژورنالیست.

روزنه: پادگانه، پنجره، دریچه، روزن، سوراخ، شکاف، منفذ.

روزه: ۱. صوم؛ ۲. امساک.

روزی: توشه، رزق، روزینه، قسمت، معیشت، نصیب.

روسپی: جلب، جنده، خودفروش، زانیه، زناکار، غر، فاحشه، قحبه، لکاته، معروفه، معروفه، نامستور، هرجایی.

روسپیگری: جندگی، خودفروشی، فاحشگی، قحبگی.

روستا: آبادی، ده، دهات، دیه، رستاق، قریه، قصبه.

روستایی: ۱. دهاتی، ده‌نشین، روستانشین؛ ۲. دهقان، رعیت.

روسری: چارق، چارقد، حجاب، مقصوره، مقنعه.

روسیاه: بدکار، رسوا، شرمسار، گناهکار، مقصر، ننگ‌آور، ننگین.

روسیاهی: افتضاح، خجالت، رسوایی، شرمساری، ننگ.

روش: آیین، ادب، اسلوب، باب، راه، رسم، رفتار، روال، روند، رویه، سبک، سنت، سیاق، سیر، سیرت، سیره، شعار، شیوه، طرز، طریق، طریقت، طریقه، طور، عادت، قاعده، قانون، متد، مذهب، مسلک، منوال، نحو، نحوه، نظام، نمط، نوع، وجه، وضع، هنجار.

روشن: ۱. مشعشع، منور، نورانی، نوردار؛ ۲. آشکار، بارز، بدیهی، صریح، عیان، قطعی، مبرهن، محقق، مشخص، مشهود، معلوم، معین، واضح، واضح؛ ۳. کوک؛ ۴. گویا؛ ۵. براق، تابان، جلی، رخشان، متجلی؛ ۶. زلال، شفاف ≠ تاریک، تیره، مبهم، ناگویا، کدر، غیر شفاف.

روشن‌بین: تیزبین، تیزچشم، روشن‌ضمیر، عاقبت‌نگر، مال‌اندیش.

روشن‌سازی: ۱. تنویر، توضیح؛ ۲. چراغانی.

روشن‌ضمیر: پاکدل، سلیم، سلیم‌القلب، صافدل، صافی‌ضمیر، ≠ تیره‌روان، تیره‌ضمیر.

روشن‌کردن: ۱. افروختن؛ ۲. باز‌کردن، راه‌انداختن.

روشنایی: روشنی، فروغ، نور ≠ تاریکی، ظلمت.

روشندل: اعمی، باریک‌بین، روشن‌بین، نابینا.

روشنفکر: فکور، متجدد، منورالفکر ≠ متحجر.

روشنی: پرتو، تابش، درخشش، روشنایی، رونق، شعاع، صراحت، ضیا، فروغ، وضوح.

روضه: ۱. باغ، بوستان، گلزار؛ ۲. روضه‌خوانی، عزاداری؛ ۳. قبر، گور، مزار.

روغن: ۱. پیه، چربی، دهن، زیت؛ ۲. مرهم.

روغن‌دار: چرب، روغنی.

روگردانی: اعراض، تمرد، رویگردانی، سرپیچی.

روند: جریان، روال، روش، رویه، شیوه، طریقه، منوال.

رونده: ذاهب، راهگذر، راهی، رهرو، سالک.

رونق: آبادانی، آبرو، آب‌وتاب، اعتبار، پیشرفت، تداول، جلا، جلوه، درخشندگی، رواج، روشنی، عمران، نضج، نمود.

رونوشت: سواد، کپی، کپیه، مسوده، نسخه.

رونویسی: استنساخ، کپیه‌برداری، نسخه‌برداری.

روی: ۱. چهر، چهره، رخسار، رخساره، رخ، رو، سیما، صورت، عارض، عذار، گونه، وجه؛ ۲. بر، سطح، علو.

روی‌بند: برقع، حجاب، روبند.

رویارو: برابر، روبرو، متقابل، محاذی، مقابل.

رویارویی: تقابل، دیدار، صف‌آرایی، معارضه، مقابله، ملاقات، مواجهه.

رویداد: اتفاق، امر، پیشامد، رخداد، عارضه، قضیه، ماجرا، واقعه.

رویش: بالش، رشد، روییدن، نشو، نما، نمو.

رویگردانی: اعراض، تمرد، روگردانی، سرپیچی.

رویه: پهنه، سطح، سطحه.

رویه: ۱. رفتار، روش، سیرت؛ ۲. اسلوب، روند، شیوه، نهج؛ ۳. رسم، وضع.

رویی: بالایی، فوقانی ≠ تحتانی.

روییدن: رویش، نشو، نما، نمو.

رها: ۱. آزاد، خلاص، فارغ، مرخص، مستخلص، وارسته؛ ۲. بی‌بند؛ ۳. پراکنده، پرت، ترک، متروک، واگذار، ول، ولو؛ ۴. یله.

رها‌کردن: ۱. ترک‌کردن، ول‌کردن؛ ۲. آزاد‌کردن، خلاص‌کردن، رهانیدن، نجات‌دادن.

رهاورد: ارمغان، تحفه، ره‌آورد، سوغات، هدیه.

رهایش: آزادی، خلاصی، رهایی، نجات، ≠ اسیری.

رهایی: آزادی، خلاص، نجات، وارستگی، ≠ اسارت.

رهبر: امام، پیشوا، راهبر، راهنما، زعیم، سرکرده، سلسله‌جنبان، قدوه، قیادت، مراد، مقتدا، هادی.

رهبری: امامت، پیشوایی، تمشیت، رهنمایی، زعامت، قیادت، ولایت.

رهرو: ۱. درویش، سالک، عارف؛ ۲. راهرو، راهگذر، پی‌سپار، رونده.

رهزن: حرامی، دزد، راهزن، سارق، عیار.

رهسپار: راهگذار، رهسپر، رهگذر، سیاح، عازم، مسافر.

رهگذر: ۱. راهگذر، رونده، عابر؛ ۲. گذرگاه، معبر.

رهن: گرو، مراهنه، وثیقه.

رهنما: ۱. بلد، راهنما، هادی، هدایتگر؛ ۲. قافله‌سالار.

رهنمایی: ارشاد، دلالت، رهبری، رهنمونی، رهنمون، هدایت.

رهنمود: ارشاد، پند، دلالت، راهنمایی.

رهوار: بفرمان، راهوار، سربه‌راه، مطیع، منقاد.

رهیدن: ۱. خلاصی، نجات؛ ۲. رستن.

رهین: ۱. درگرو، مدیون، مرهون، مقروض، وام‌دار؛ ۲. ضامن، کفیل.

رهینه: گروی، مرهون، وثیقه.

ریش: ۱. زخم، قرح؛ ۲. محاسن.

ریا: تزویر، تظاهر، حیله، دورویی، ریو، زرق، سالوس، شایبه، ظاهرنمایی، فریب، نفاق ≠ صدق.

ریاست: آقایی، بزرگی، پیشوایی، حکومت، زعامت، سرپرستی، سروری، مدیریت، مهتری.

ریاضت: ۱. سختی، مرارت؛ ۲. تمرین، مشق، ممارست؛ ۳. سعی، مجاهدت، مجاهده.

ریاضت‌کش: ۱. مرتاض؛ ۲. زاهد، زهدگرا.

ریاکار: دورو، سالوس، ظاهرساز، ظاهرنما، فریبنده، متظاهر، مرائی، مزور، مکار، منافق.

ریاکارانه: متظاهرانه، مزورانه، منافقانه.

ریاکاری: تزویر، تظاهر، تملق، دورویی، سالوس، ظاهرنمایی، نفاق.

ریب: اشتباه، تردید، حقه، ریو، سالوس، شبهه، شک، ظاهرنمایی، فریب.

ریبت: تردید، دودلی، شک.

ریتم: ایقاع، ضرب، وزن.

ریح: ۱. باد، دم، نسیم، نفخ؛ ۲. بو، رایحه؛ ۳. تیز.

ریخت: ۱. اندام، شکل، صورت، قیافه، هیات، هیکل؛ ۲. ریختن.

ریز: ۱. خرد، کوچک؛ ۲. شکسته.

ریزش: جریان، چکه، زکام، سیلان.

ریزه: تکه، خرده، دانه، ریز، قراضه.

ریزه‌خوار: سورچران، سوری، طفیلی.

ریسمان: بند، تار، حبل، رسن، رشته، طناب، مقود، نخ.

ریسمان‌تاب: رسن‌تاب، ریسمان‌باف، ریسنده، نخ‌تاب.

ریسنده: تابنده، ریسمان‌تاب، نخ‌تاب، نخ‌ریس.

ریسه: ۱. رشته، نوار؛ ۲. ضعف، غش.

ریش: ۱. جراحت، خستگی، زخم، والانه؛ ۲. لحیه، محاسن.

ریش‌سفید: ۱. پیر، سالخورده، کهنسال، مسن، معمر؛ ۲. بزرگ، کبیر، معمم.

ریشخند: استهزا، تمسخر، شوخی، لودگی، مسخره.

ریشخندآمیز: تمسخرآلود، مسخره‌آمیز، تمسخرآمیز.

ریشه: ۱. اصل، بن، بنیاد، بیخ، پایه؛ ۲. رگه؛ ۳. جذر، رادیکال.

ریشه‌کن: انهدام، قلع‌وقمع، نابود، هدم.

ریگزار: رملستان، ریگستان، سنگلاخ.

ریم: پلیدی، جراحت، چرک، کثافت.

ریم‌آلود: چرک‌آلود، چرکین، کثیف.

ریو: حیله، خدعه، دستان، ریب، فسون، مکر، نیرنگ.

ریه: جگر، شش.

زائو: تازه‌زا، زاج، زاچ.

زاپاس: اضافی، رزرو، یدکی.

زاد: ۱. توشه، خوراک، ره‌توشه، زادراه، قوت‌لایموت؛ ۲. فرزند؛ ۳. عمر.

زادگاه: زادبوم، مسقطالراس، مولد، میهن، وطن.

زادن: ۱. زادوولد، زایش، زاییدن؛ ۲. ایجاد‌کردن، تولید.

زاده: ۱. فرزند، مولود، ولد؛ ۲. متولد.

زار: ۱. پریشان‌حال، ضعیف، ناتوان، نحیف، نزار؛ ۲. صرع، غش؛ ۳. تضرع، زاری، فغان، ناله؛ ۴. بیچاره، خوار، زبون.

زارع: برزگر، برزیگر، حارث، دهقان، زراعت‌پیشه، فلاح، کشاورز، کشتکار، کشتگر.

زاری: ۱. افغان، الحاح، بی‌تابی، تضرع، ضجه، ضرع، فغان، گریه، لابه، ناله، ندبه؛ ۲. بیچارگی، خواری.

زاغ: ۱. زاغج، زاغچه، زغن، غراب، کلاغ؛ ۲. کبود؛ ۳. زاج.

زاغه: آلونک، بیغوله، شکفت، غار، کلبه، کهف، مغاره.

زال: سالخورده، سالدیده، سالمند، سپیدمو، کهنسال، مسن ≠ جوان.

زالو: شلوک، علق.

زامر: زمار، نای‌زن، نی‌زن، نی‌نواز.

زانی: بدکار، زناکار، فاسق.

زانیه: روسپی، زناکار، فاسقه، معروفه.

زاویه: ۱. کنج، گوشه؛ ۲. بیعت، خانقاه، دیر، صومعه، عبادتخانه، معبد، تکیه؛ ۳. خلوتخانه، خلوتکده؛ ۴. خانه، مسکن؛ ۵. حجره، غرفه.

زاویه‌نشین: انزواطلب، خلوت‌گزین، خلوت‌نشین، خلوتی، رهبان، گوشه‌گیر، گوشه‌نشین، معتزل، معتکف، منزوی.

زاهد: باتقوا، پارسا، پرهیزگار، عابد، متشرع، متعبد، متقی، معتکف، ناسک ≠ بی‌تقوا.

زاهدانه: پارسایانه، پرهیزگارانه، عابدانه، متشرعانه ≠ ناپارسایانه.

زایا: خلاق، زاینده، مولد ≠ سترون، عقیم.

زاید: ۱. اضافه، اضافی، زایده، زیاده، زیادی؛ ۲. غیرضروری، غیرلازم ≠ ضروری.

زایر: دیدارکننده، زائر، زیارتگر.

زایش: ۱. تناسل، تولیدمثل، زادوولد، زاییدن؛ ۲. تولد، میلاد، ولادت ≠ مرگ.

زایل: تباه، زدوده، سترده، محو، معدوم، نابود، نیست.

زایمان: زایش، وضع‌حمل.

زاینده: زایا، مولد ≠ نابارور.

زاییدن: تولید، زایش، ولادت ≠ مرگ.

زاییده: ۱. متولد، مولود؛ ۲. حاصل، نتیجه.

زباله: آشغال، خاشاک، خاکروبه.

زباله‌دان: آشغالدانی، مزبله.

زبان: ۱. لسان؛ ۲. کلام، لهجه؛ ۳. اصطلاح.

زبان‌آور: بلیغ، تیززبان، خوش‌صحبت، خوش‌کلام، رسا، سخن‌گزار، سخنور، شاعر، فصیح، ناطق، نطاق.

زبان‌آوری: بلاغت، سخنوری، فصاحت.

زبان‌باز: چاپلوس، چاخان، چرب‌زبان، زبان‌بمزد، متملق.

زبانزد: ۱. مثل؛ ۲. مصطلح؛ ۳. مشهور، معروف.

زبانه: ۱. سعیر، شعله، لهب، لهیب؛ ۲. پره، ناره، میله.

زبانی: شفاهی، فمی ≠ قلمی، کتبی.

زبده: ۱. برگزیده، صفی، گزیده، منتخب؛ ۲. سرآمد، ممتاز؛ ۳. خلاصه، مجمل، مختصر؛ ۴. جوهر، خالص.

زبر: بالا، فوق، کسره ≠ پایین، زیر.

زبر: خشن، درشت، زمخت، ضخیم، ناصاف ≠ لین، نرم.

زبردست: ۱. استاد، حاذق، خبره، کاردان، ماهر، متبحر؛ ۲. زبل، زرنگ؛ ۳. باکفایت، مقتدر.

زبردستی: ۱. تبحر، چابکی، چالاکی، خبرگی، زرنگی، قدرت، مهارت؛ ۲. اقتدار، توانایی.

زبری: خشونت، ناهمواری ≠ لینت.

زبرین: بالایی، فرازین، فوقانی ≠ زیرین، فرودین.

زبل: چموش، زبردست، زرار، زرنگ، زیرک، شیطان ≠ چلمن، دست‌وپاچلفتی.

زبون: ۱. بیچاره، درمانده، عاجز، ناتوان؛ ۲. حقیر، خفیف، خوار، ذلیل؛ ۳. پست، جلب، سقط، فرومایه، ناکس؛ ۴. مغلوب؛ ۵. ضعیف، ضعیف‌النفس، نژند.

زبونگیر: ضعیف‌چزان، ضعیف‌کش، عاجزکش ≠ عاجزنواز.

زبونی: ۱. بیچارگی، درماندگی، عجز، ناتوانی؛ ۲. خواری، ذلت؛ ۳. پستی، فرومایگی؛ ۳. ضعف.

زجاج: آبگینه، بلور، شیشه.

زجر: آزار، اذیت، تعب، رنج، سختی، شکنجه، عذاب.

زحل: کیوان.

زحمت: ۱. عذاب، مزاحمت، مشقت؛ ۲. تعب، تقلا، رنج، سختی، کد؛ ۳. آزار، رنجه، محنت؛ ۴. تصدیع، دردسر.

زحمتکش: رنجبر، زجرکش، ستمکش، سختی‌کش، محنت‌کش.

زخم: جراحت، جریحه، خراش، خستگی، ریش، ضرب، قرح، ناسور، نیش.

زخم‌زبان: سرزنش، سرکوفت، طعن، طعنه، ملامت، نکوهش.

زخمدار: افگار، جریح، زخمناک، زخمی، مجروح، مصدوم، مضروب.

زخمه: زخ، شکافه، مضراب.

زخمی: افگار، جریح، جریحه‌دار، زخمدار، زخمناک، مجروح.

زدایش: ازاله، امحا، پاکسازی، پالودن، زدودن، محو.

زدن: ۱. نواختن؛ ۲. ضرب، ضربه، ضربت؛ ۳. دزدیدن، ربودن، قاپیدن؛ ۴. ضربان؛ ۵. کوفتن؛ ۶. شکار‌کردن، صید‌کردن؛ ۷. اتفاق‌افتادن، واقع‌شدن.

زدوبند: بندوبست، تبانی، توطئه، دسیسه، ساخت‌وپاخت.

زدوخورد: برخورد، جدال، جنگ، دعوا، کشمکش، نزاع.

زدودن: ۱. ستردن؛ ۲. پاک‌کردن، محو‌کردن؛ ۳. جلادادن، صیقل‌دادن؛ ۴. ازاله، زدایش، محو.

زدوده: زایل، محذوف، محو.

زده: ۱. خورده، ضربت‌دیده، مصدوم، مضروب؛ ۲. بی‌رغبت، بی‌میل، دلزده، متنفر، منزجر، وازده؛ ۳. بیدخورده؛ ۴. بریده.

زر: ۱. ذهب، طلا، عسجد؛ ۲. پول، دینار؛ ۳. تمول، ثروت؛ ۴. پیر، سالمند، فرتوت، کهنسال؛ ۵. زرد، زردفام ۱. ≠ فضه، نقره؛ ۳. برنا، جوان.

زربفت: زرباف، زربافت، زردوز، زرکش، زری، زری‌دوز.

زرادخانه: اسلحه‌خانه، قورخانه.

زرار: تردست، چالاک، زبل، زیرک ≠ چلمن.

زراعت: ۱. حراثت، حرث، زرع، فلاحت، کاشت، کشاورزی، کشت؛ ۲. زراعت، مزرعه.

زراعت‌پیشه: دهقان، زراع، فلاح، کشاورز، کشتگر.

زراندود: مذهب، مطلا.

زرتشتی: بهدینی، زردشتی، زندیک، گبر، مجوس.

زرخرید: ۱. برده، بنده، عبد؛ ۲. غلام، کنیز.

زرد: ۱. صفرا؛ ۲. پژمرده، پلاسیده، خشک.

زرداب: صفرا، لو.

زردشت: زرتشت.

زردشتی: زردتشتی، زندخوان، گبر، مجوس.

زردفام: اصفر، زردرنگ، زردگون، زرین‌فام، طلایی.

زردک: گزر، هویج.

زرع: حراثت، حرث، زراعت، کاشت، کشاورزی، کشت.

زرق: ۱. تزویر، حقه‌بازی، ریا، سالوس، ظاهرنمایی، فریب؛ ۲. تزریق.

زرگر: جواهرساز، جواهری، طلاساز، طلاکار.

زرنگ: ۱. باهوش، داهی، زیرک؛ ۲. جلد، جلید، چابک، چالاک، چست، فرز؛ ۳. درس‌خوان؛ ۴. رند؛ ۵. زبردست، ماهر؛ ۵. زبل، شیطان ≠ تنبل.

زرنگی: ۱. جلد، چابکی، چالاکی، چستی، فرزی؛ ۲. باهوشی، زیرکی؛ ۳. رندی؛ ۴. بی‌باکی؛ ۵. زبردستی، مهارت ≠ تنبلی.

زره: جوشن، درع.

زرین: زرگون، زری، زرین‌فام، طلایی ≠ سیمین.

زشت: ۱. بدریخت، بدشکل، بدمنظر، بدهیکل، بی‌ریخت، کریه، کریه‌المنظر؛ ۲. پچل، بد، سوء، مذموم؛ ۳. ذمیمه، رکیک، سخیف، شنیع، فاحش، قبیح، مستهجن، مکروه؛ ۴. ناپسند، نازیبا، نفرت‌انگیز، نکوهیده، ننگین ≠ قشنگ.

زشت‌خو: بداخلاق، بدخلق، تندخو، عصبی ≠ خوش‌خلق.

زشت‌رو: بدگل، بدمنظر، بی‌ریخت، زشت، کریه‌المنظر، کریه‌منظر، ناخوش‌دیدار ≠ خوشگل، وجیه.

زشتی: بدی، شناعت، عیب، قباحت، معرت.

زشتیاد: ۱. شتم، غیبت، مذمت؛ ۲. فحش، ناسزا.

زعامت: پیشوایی، رهبری، ریاست، سروری، قیادت.

زعم: ۱. باور، تصور، توهم، حدس، رای، ظن، عقیده، گمان، نظر؛ ۲. پایندانی، پذرفتاری، ضمانت، کفالت؛ ۳. ریاست، زعامت، سروری.

زعیم: پیشرو، پیشوا، رئیس، رهبر، صندید، قاید، مقتدا، مهتر.

زغن: خاد، خرجل، زاغ، غراب، کلاغ.

زفاف: عروسی، وصلت.

زفت: ۱. ستبر، سفت، شدید، قوی، هنگفت؛ ۲. پر، لبالب، مالامال؛ ۳. بسیار، هنگفت؛ ۴. مومیایی.

زفت: ۱. بخیل، لئیم، ممسک؛ ۲. بداخلاق، بدعنق، ترشرو، خشن، ستیزه‌خو.

زفتی: ۱. خشونت، درشت، زمختی، ستبر، فربه؛ ۲. امساک، بخل، خست، لئامت.

زکام: آنفلوآنزا، چایش، ریزش، سرماخوردگی، نزله.

زکی: ۱. پاک، پاکیزه، پالوده، مطهر؛ ۲. پارسا، مهذب.

زلال: پاک، روشن، شفاف، صاف، صافی، گوارا.

زلت: خطا، گناه، لغزش.

زلزله: پس‌لرزه، زمین‌لرزه.

زلف: بشک، جعد، شعر، طره، کاکل، گلاله، گیسو، گیس، مو.

زله: بستوه، بیچاره، خسته، درمانده، مستاصل.

زمام: افسار، دهانه، عنان، لجام، لگام، مهار.

زمامدار: پیشوا، رئیس، سیاستمدار، صندید، مهتر.

زمان: ۱. دوران، روزگار، زمانه؛ ۲. دوره، عصر، عهد، فصل، موسم، نوبت، هنگام؛ ۳. فرصت، مجال، وقت؛ ۴. مدت، موعد.

زمانه: ۱. جهان، دنیا، دهر، گیتی؛ ۲. دوران، روزگار؛ ۳. دوره، زمان، عصر، عهد؛ ۴. آفت.

زمخت: خشن، درشت، زبر، نابهنجار، ناخوار، ناموزون، ناهنجار ≠ لطیف، نرم.

زمختی: درشتی، زفتی، ستبری ≠ لطافت، نرمی.

زمره: ۱. جمع، جمله، عداد، مقوله؛ ۲. جماعت، دسته، طبقه، گروه.

زمزمه: ۱. پچ‌پچ، ترنم، درگوشی، نجوا؛ ۲. سرود، نغمه.

زمستان: شتا.

زمستانی: زمستانه، شتوی.

زمهریر: برد، برودت، سرما، صندید، یخزدگی ≠ حرارت، گرما.

زمین: ۱. ارض، اقلیم، بوم، سرزمین، مرزوبوم؛ ۲. حد، مرز؛ ۳. تراب، ثری، خاک، گل؛ ۴. بر، خشکی؛ ۵. ملک.

زمین‌دار: فئودال، ملاک، دهقان.

زمینگیر: ۱. خانه‌نشین، عاجز، علیل؛ ۲. ازپاافتاده، افلیج، فلج.

زمینه: اساس، سابقه، شالوده، طرح، عرصه، متن، نقشه، نمودار.

زمینه‌سازی: تمهیدمقدمه، مقدمه‌چینی.

زمینی: ارضی، بری، خاکی، خشکی ≠ آسمانی، بحری، دریایی، سماوی.

زن: ۱. امراء، نسا؛ ۲. بانو، جفت، حرم، زوجه، عیال، متعلقه، منکوحه، همسر؛ ۳. پردگی، مستوره ≠ مرد، همسر.

زن‌بمزد: جاکش، دیوث، قرمساق، نامرد.

زنا: مجامعت، وطی.

زنازاده: حرامزاده، غیرزاده، نغیل ≠ حلال‌زاده.

زناشویی: ازدواج، مناکحت، نکاح، وصلت ≠ طلاق.

زناکار: جلب، روسپی، زانی، شهوی، فاجر، فاسق، معروفه.

زنباره: زن‌باز، زن‌پرست، زن‌دوست.

زنبیل: تبنگو، سبد، سله.

زنجیر: بند، سلسله، غل.

زنخ: چانه، ذقن، زنخدان.

زنخدان: چانه، ذقن، زنخ.

زندان: اسارتگاه، بازداشتگاه، بند، بندیخانه، توقیفگاه، حبس، دوستاق، دوستاق‌خانه، سجن، سلول، سیاهچال، محبس، هلفدونی.

زندانی: اسیر، بازداشت، بندی، توقیف، حبس، دربند، شهربند، گرفتار، محبوس.

زندخوان: ۱. بلبل، عندلیب، هزاردستان؛ ۲. زردشتی، گبر، مجوس.

زندقه: الحاد، شرک، ارتداد، کفر.

زندگانی: ۱. حیات، زندگی، زیست، عمر، هستی؛ ۲. تعیش، عیش، گذران.

زندگی: تعیش، حیات، زندگانی، زیست، هستی.

زنده: جاندار، حی، موجود، هست ≠ مرده، میت.

زنده‌دل: خرم، خوشحال، خوشدل، سرزنده، شاد ≠ دلمرده.

زندیق: بیدین، دهری، کافر، مرتد، مشرک، ملحد ≠ خداباور.

زنگار: اکسید، زنگ.

زنگارفام: زنگارگون، سبزرنگ.

زنگ: ۱. جرس، جلاجل، درای، زنگوله، ناقوس؛ ۲. اکسیده، زنگار.

زنگوله: جلاجل، جلجل، زنگ.

زنگی: حبشی، زنگباری، سیاه‌پوست.

زننده: ۱. ضارب؛ ۲. برخورنده، تلخ، تند، سخت، موهن، نیشدار؛ ۳. انزجارآور، نامطبوع، نفرت‌انگیز.

زنهار: ۱. پناه، زینهار؛ ۲. امان، مهلت.

زوال: اضمحلال، افول، انحطاط، انحلال، انقراض، انهدام، بطلان، ستردگی، سقوط، عدم، محو، مرگ، نابودی، نسخ، نقص، نقصان، نیستی، هلاک.

زوال‌ناپذیر: باقی، پایا، پایدار، جاوید، جاویدان، جاوید، سرمد، فناناپذیر، قیوم، لایزال، ماندنی، مستدام، نوشه.

زوبین: رمح، شمشیر، مطرد، نیزه.

زوج: جفت، شوهر، شوی، مرد، مزدوج، همسر، همسر ≠ فرد.

زوجه: بانو، جفت، حرم، زن، همخانه، همسر ≠ زوج.

زود: پگاه، سریع، سریعاً، فی‌الحال، گاه ≠ دیر.

زودباور: احمق، ساده، ساده‌لوح، کانا، مغفل ≠ دیرباور.

زودرس: پیشرس ≠ دیررس.

زودرنج: حساس، طبع، منش، نازک، نازک، نازک‌خلق.

زودرنجی: حساسیت، نازک‌خلقی، نازک‌طبعی، نازک‌نارنجی، نازنازی.

زودگذر: فانی، مستعجل، موقت، موقتی ≠ دیرپا.

زور: ۱. اجبار، تعدی، جبر، عنف، فشار، قسر؛ ۲. توان، قدرت، طاقت، قوت، قوه، نیرو.

زورخانه: باشگاه، ورزشگاه.

زورستان: غاصب، متعدی.

زورستانی: تعدی، دست‌درازی، غصب.

زورق: بلم، قایق، کلک.

زورکی: اجباری، اکراه، به‌جبر، جبراً، متنکراً ≠ اختیاری.

زورگو: جابر، ستمگر، قلدر، مستبد.

زورمند: ۱. پرزور، تنومند، توانا، زورآور، قوی، نیرومند، یل؛ ۲. متنفذ، مقتدر ≠ ضعیف.

زوری: اجباری، عنفاً، قسری، متنکراً ≠ اختیاری، دلبخواهی.

زوزه: جیغ، ضجه، فریاد، مویه، ناله.

زه: آفرین، احسنت، زهاب، مرحبا، نداوت، وتر.

زهاب: چشمه، چشمه‌سان.

زهد: پارسایی، پرهیزگاری، تعبد، تقدس، تقوا، تورع، ورع ≠ فسق، ناپارسایی.

زهدان: بچه‌دان، بون، پوگان، تخمدان، رحم.

زهدگرا: تقواگرا، زاهد، متقی، مرتاض.

زهر: ۱. حمه، رز، سم، شرنگ، شوکران، هلاهل؛ ۲. شکوفه، گل، ورد.

زهرآگین: زهرآلود، زهردار، سم‌آلود، سمی.

زهرآلود: زهرآگین، زهردار، سم‌آلود، سمی، مسموم.

زهراب: ادرار، پیشاب، شاش.

زهردار: زهرآگین، زهرآلود، سم‌آلود، سمی، مسموم.

زهره: ۱. جرات، شهامت؛ ۲. زهره‌دان، مراره.

زهره: ناهید.

زهری: زهرآگین، زهرآلود، سمدار، سمی، مسموم.

زهوار: حاشیه، کناره، لبه.

زهی: آفرین، احسنت، اینت.

زی: ۱. پیش، سوی، نزد؛ ۲. پوشش، کسوت، لباس، هیئت؛ ۳. شعار.

زیاد: بابرکت، بس، بسیار، بی‌شمار، بی‌نهایت، جزیل، خیلی، عدیده، فراوان، کثیر، معتنابه، مفرط، وافر، هنگفت.

زیادت: افزونی، بیشی، فراوانی ≠ قلت، کمی.

زیاده‌روی: ۱. افراط، تبذیر، تفریط؛ ۲. اغراق، مبالغه.

زیاده‌طلب: افزون‌خواه، افزون‌طلب، جاه‌طلب، زیادت‌خواه ≠ قانع.

زیادی: اضافی، زاید، فرط، فزونی، کثرت، مازاد، مزید، وفور ≠ کمی.

زیارت: پابوسی، تشرف، تطوف، حرم، دیدار، طواف.

زیارتگاه: حرم، مرقد، مزار.

زیارتگر: زائر، زایر.

زیان: آسیب، اضرار، تغابن، خسارت، خسران، صدمه، ضرر، غبن، فسوس، گزند، لطمه، مضرت ≠ بهره، سود، منفعت، نفع.

زیان‌آور: زیانبار، زیان‌بخش، زیانمند، ضرردار، مضر، ناسودمند ≠ سودمند.

زیان‌بخش: زیانبار، زیان‌بخش، مضر، ناسودمند، نامفید ≠ مفید.

زیان‌دیده: خاسر، متضرر، مغبون ≠ منتفع.

زیانبار: زیان‌آور، زیان‌بخش، مضر ≠ سودبخش.

زیانکار: متضرر، مغبون.

زیب: آذین، آرایش، تزیین، حلیه، زینت، زیور.

زیبا: ۱. پریچهر، پریرو، جمیل، خوبرو، خوب‌صورت، خوش‌اندام، خوشگل، خوش‌منظر، رعنا، زیبارو، شیک، صبیح، ظریف، قشنگ، لطیف، لعبت، مطبوع، مقبول، ملیح، نازنین، نیک‌منظر، نیکورو، وجیه، وسیم؛ ۲. باطراوت، تماشایی، خوش، شکیل ≠ زشت.

زیبارو: جمیل، خوشگل، زیبا، قشنگ، نیک‌منظر، وجیه ≠ زشت‌رو.

زیبایی: جمال، حسن، خوبرویی، صباحت، نیک‌منظری، وجاهت ≠ زشتی.

زیبق: جیوه، سیماب.

زیبنده: ۱. برازنده، درخور، سزاوار، شایسته، شایسته، لایق، مستوجب، مناسب؛ ۲. آراسته، چشم‌نواز، خوش‌نما.

زیت: چربی، دهن، روغن.

زیر: پایین، تحت، ته، ذیل ≠ بالا، زبر، فوق.

زیرا: برای‌اینکه، چون.

زیرانداز: تشک، زیرافکن، مفرش، نهالی ≠ روانداز.

زیرجامه: پیژاما، پیژامه، زیرپوش، شلوار.

زیرجلکی: درخفا، زیرپرده، زیرجلی، نهانی ≠ آشکارا.

زیرجلی: درخفا، زیرپرده، محرمانه، مخفیانه ≠ آشکار.

زیردست: ۱. دونپایه، فرودست، مادون، مرئوس؛ ۲. مطیع، مقهور؛ ۳. نوچه ≠ بالادست.

زیرزمینی: دخمه، سردابه، سرداب، نقب.

زیرشلواری: ازار، پیژامه، پیژاما، تنبان.

زیرکانه: استادانه، ماهرانه، محیلانه، هوشمندانه، هوشیارانه.

زیرک: ۱. باذکاوت، باهوش، بیدار، تیزخاطر، تیزرای، تیزهوش، خردمند، دانا، داهیه، داهی، ذکی، زرار، زرنگ، عاقل، فرزانه، فطن، مراقب، مواظب، نبیل، نبیه، وقاد، هوشمند، هوشیار؛ ۲. زبل، محیل، ناقلا ≠ پخمه.

زیرکی: بصارت، بصیرت، چاره‌گری، دها، شطارت، فراست، فطنت، کیاست، هشیاری، هشیاری، هوش، هوشمندی، هوشیاری ≠ پخمگی.

زیرین: پایینی، تحتانی، فرودین ≠ بالایی، زبرین.

زیست: تعیش، حیات، زندگانی، زندگی، زیستن ≠ ممات.

زیلو: جاجیم، فرش، گبه، گلیم.

زین: بند، سرج، فتراک.

زینت: آذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیب، زیور.

زینهار: امان، زنهار.

زینهاری: ، پناهجو، پناه‌خواه، متوسل، ملتجی.

زیور: آذین، آرایش، پیرایش، پیرایه، تزیین، زیب، زینت.

ژاژ: بیهوده، ترهات، چرند، مزخرف، مهمل، یاوه.

ژاژخا: بیهوده‌گو، هرزه‌درا، هرزه‌لاف، یاوه‌درا، یاوه‌سرا.

ژاژخایی: بیهوده‌گویی، هرزه‌درایی، یاوه‌درایی، یاوه‌سرایی.

ژاله: ۱. بشک، جلید، شبنم، طل؛ ۲. جاله.

ژاندارم: امنیه.

ژتون: بن، کوپن.

ژرف: عمق‌دار، عمیق، گود، نغول.

ژرفا: ۱. ژرفنا، عمق، قعر، گودی؛ ۲. غور، کنه.

ژرف‌بین: دوراندیش، ژرف‌نگر، عاقبت‌اندیش، غوررس.

ژرف‌نگر: دقیق، ژرف‌بین، عاقبت‌اندیش.

ژرفنا: ۱. ته، عمق، قعر؛ ۲. غور.

ژست: ادا، اطوار، حرکات، قیافه.

ژله: لرزانک.

ژن‌شناسی: ژنتیک.

ژنتیک: ژن‌شناسی.

ژند: ۱. پاره، خرقه، کهنه؛ ۲. آتش‌زنه، چخماق.

ژنده: پاره، پاره‌پوره، پوسیده، خرقه، خلق، غاز، فرسوده، کهنه، مندرس.

ژنده‌پوش: پاره‌پوش، خرقه‌پوش، کهنه‌پوش.

ژنراتور: دینام، دینامو، مولد.

ژنرال: امیر، سپهبد، سرتیپ، سردار، سرلشکر، میر.

ژورنال: روزنامه، مجله، مجله‌مد.

ژورنالیست: جریده‌نگار، خبرنگار، روزنامه‌چی، روزنامه‌نگار.

ژولیدگی: آشفتگی، پریشی، شوریدگی.

ژولیده: آشفته، پریشان، درهم، کالیده ≠ بسامان، مرتب.

ژیان: ۱. خشمگین، دمان، غضبناک؛ ۲. درنده، سبع.

ژیگولو: فکلی، قرتی ≠ ژیگولت.

ستاره نجفیان