خودکار ستاره دار

میزبان این صفحات خودکار من است

خودکار ستاره دار

میزبان این صفحات خودکار من است

وبلاگ شخصی من شما را با تراوشات خودکار من آشنا میسازد و این شمایید که تصمیم میگیرید در کنار او بمانید یا او را با افکارش تنها بگذارید.

آخرین نظرات

۳ مطلب در آبان ۱۴۰۰ ثبت شده است

یک چای بسیار شیرین و البته سرد و کره، عسل، مربا و پنیر را روی میز میگذارم و دختر کوچکم را دعوت به صبحانه میکنم، او با موهایی ژولیده و صورتی خوابالوده اما با اشتیاق روی صندلی میپرد و قبل از هر چیز چای را برمیدارد. همینطور که جرعه جرعه مشغول نوشیدن است از او میخواهم صبحانه­اش را انتخاب کند و او تقریبا هر روز عسل و کره را برمیگزیند. لقمه اول و دوم و گاهی سوم را که میخورد باز دلش هوس چای میکند، اما این بار به محض نوشیدن فریاد میزند این دیگر شیرین نیست! من فقط چای شیرین میخورم، این دیگر تلخ شده است. من هم همان شعبده بازی هر روز را تکرار میکنم: به او میگویم من اکنون جادو میکنم و وردی میخوانم تا چای دوباره شیرین شود، فقط شرطش این است که تو هم لقمه­ای پنیر بخوری! بعد همینطور که لقمه پنیر را در دهان کوچکش میگذارم، به لیوان چای اشاره میکنم و میگویم: زودباش زودباش شیرین شو!

آنگاه دخترم آنرا امتحان میکند و با خوشحالی فریاد میزند: شیرین شد! شیرین شد!

او گمان میکند مادرش قدرت ماورایی دارد و به نیروی جادوگری من باور دارد اما در حقیقت همه چیز در درون خودش اتفاق میفتد.

اگر از مخاطبم بترسم و نخواهم بگویم همه چیز در دنیای ما همینطور است، حداقل میگویم اکثر موارد در زندگی ما همین است. اکثر چیزها از درون نفس ما نشات میگیرد و موثِر و موثَر خودمانیم، اما توجه نداریم و فقط نگاهمان به محرکهای بیرونیست. قدرت تاثیرگذاری و اثرپذیری در نفس عظیم ماست و از درون ماست که بیرون ساخته شده و تغییر میکند، اما ما خود را موجودی منفعل میدانیم و همواره در موضع عکس العملیم. تغییر این نگاه به زندگی در این حیات زمینی به دشواریِ مردن است و البته اگر نتوانیم در زندگی این تغییر را ایجاد کنیم که غالبا نمیتوانیم، مرگ خودش بالاجبار نگاهمان را تصحیح میکند و به محض مردن از این خواب دروغین بیدار شده و به جایگاه عظیم نفسمان پی خواهیم برد.

 

ستاره نجفیان

تاریخ انقلاب اسلامی میگوید دو دسته از مردم با امام خمینی همراه شدند، یکی تجار و بازاریان بودند و دیگری روستاییان، مخصوصا آن روستاییانی که از شدت بدی شرایط اقتصادی حاشیه نشین شهرها شده بودند و در حلبی آبادها زندگی میکردند. دسته اول یعنی تجار با قوانین گمرکی کمر تجارت و کسب و کارش شکسته بود و دسته دوم یعنی روستاییان با اصلاحات ارضی رمقش گرفته شده بود و به امید یافتن تکه نانی به شهرها آمده بود.

این دو دسته فارغ از سر و صدای احزاب به دعوت امام لبیک میگفتند و بار اصلی مبارزات و حضور در صحنه اعتراضات را بدوش میکشیدند.

گاهی به این دو دسته فکر میکنم، آیا اینان برای اقتصاد بهتر همراه انقلاب شدند یا برای برپایی اسلامی که پدر و پسر پهلوی رمقی برایش باقی نگذاشته بودند؟ همه امیدم به این است که دلیل همراهی بدنه مردم با انقلاب دلیل دوم باشد، چرا که اگر اولی باشد اکنون جمهوری اسلامی بعد از 43 سال هنوز در شرایط شعب ابیطالب بسر میبرد و این بدنه دیگر امیدی برای همراهی ندارد، اما برای دلیل دوم تا پای جان هم میشود ایستاد.

ستاره نجفیان

دم داریم تا دم! بعضی دمها مثل دم گربه نرمند، بعضی مثل دم طاووس زیبایند و برخی هم مثل دم عقرب مرگبار!

بعضی حرفها هم مثل همین دم آخری هستند، نیش میزنند و با روان انسان بازی میکنند، مثلا امروز در اخبار دیدم عضو هیات علمی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری فرموده:" 40درصد جمعیت ایران به سفر نمیروند."

تا اینجا اگرچه تاسف بار اما قبول! سالم و شاد باشند حالا سفر نروند! اما دم گزنده این حرف این است:" و به گردشگری بی­عنایتند!!"

این از آن دم عقربهاییست که آدم را نیش میزند، آخر پدر و مادرت خوب! بی­عنایتی کجا بود؟ ما حسرت یک سفر دو روزه به دلمان مانده! نه اجازه تردد بین شهری حتی در حد قم تهران میدهند و نه هزینه های دیوانه کننده مجال اندیشیدن به سفر برایمان میگذارد! وگرنه ما خودمان دلمان لک زده برای شنیدن صدای امواج سواحل انزلی، یا دیدن خروش موجهای ساحل 18متری چابهار، دیدن ماهیها روی سواحل مرجانی و آب زلال کیش، صدای زنجره ها در جنگلهای 2000 و 3000 تنکابن، رنگین کمان تنگه تامرادی یاسوج ، مخمل کوه لرستان، آسمان نقره ای شبهای کویر شهداد کرمان، دشت ارژن شیراز و بهشت گمشده-اش، انعکاس آفتاب دل انگیز اصفهان بر گنبدهای فیروزه ای اش، برج خاموشان یزد، ....

بی عنایتی از ما نیست برادر! از دولتهای فخیمه جمهوری اسلامی است که تا توانستند خوردند و بردند و تیشه ویرانی به ریشه این مملکت زدند و حالا ما گرسنه و مفلوک، در چنگال قوانین نابخردانه مهار کرونا گیر افتاده ایم. تو اگر دردی دوا نمیکنی، نمک بر زخممان نریز.

ستاره نجفیان