خودکار ستاره دار

میزبان این صفحات خودکار من است

خودکار ستاره دار

میزبان این صفحات خودکار من است

وبلاگ شخصی من شما را با تراوشات خودکار من آشنا میسازد و این شمایید که تصمیم میگیرید در کنار او بمانید یا او را با افکارش تنها بگذارید.

آخرین نظرات

چشمهای بادامی                                                              

 

راهرو خیلی گرم و شلوغ بود. هر از گاهی مردی با عینک کاچویی مشکی از اتاقی بیرون می­آمد و با عصبانیت کسی را صدا میزد:

-نفس کرم­علی!!

-بله

-چرا فرمت ناقص است؟ ! جنسیتت را بلد نیستی؟!

نفس مانده بود چه جواب دهد که مرد با صدای بلندتری گفت: افغانی! تو معلوم نیست زنی یا مردی؟؟

نفس که انگار جوابش را یافته باشد، سرخ شد و گفت: افغانی­ ام!

چند نفری اطراف نفس شروع به خندیدن کردند، یکی دیگر رویش را برگرداند و با ناراحتی گفت: اینجا جا برای خودمان هم کم است تو دیگر چرا فرم پر کرده­ای؟

نفس احساس نفس ­تنگی کرد. مرد عینکی داد زد: فرزاد وطن­دوست!

نفس عقب­ عقب رفت و آهسته از در راهرو خارج شد. و رفت که رفت.

 

 

این قصه پرتکرار مهاجرین کشور ماست. ما عاشق ایران و ایرانی هستیم و افغانی نمیپسندیم!  دیگر برایمان  مهم نیست که در گذشته نه چندان دور، با افغانیها هم وطن بوده­ ایم. اکنون دیگر این گربه، خیلی که هنر کند، بتواند فرزندان خودش را بزرگ کند.

- خب ما حق داریم، اینجا وطن ماست. افغانی خودش وطن دارد، افغانی برود به خرابستان خودش، می­بیند که! اینجا هم چندان آباد نیست. ما حق داریم از افغانها بدمان بیاید، میدانی چرا؟ افغانی جان در جانش کنی، کارگر است، انگار مغزش بیش ازین نمیکشد. افغانی فقیر است، همیشه حاشیه شهرها که پر است از مناظر رقت بار وتاسف برانگیز، پر از افغانی هم هست. زن افغانی راحت تن به فساد میدهد. و مرد افغانی راحت آدم میکشد! فکر میکنم همینها کافیست برای اینکه ما دوست نداشته باشیم افغانها اینجا باشند.

-نه! کافی نیست! کمی دیگر هم هست. بگذار برایت بگویم: میدانستی خیلی ازین افغانی­ها تا حالا اصلا افغانستان را ندیده­ اند و مثل من و تو، متولد همین آب و خاکند؟ و میدانستی شناسنامه ندارند؟ و از هر سه نفرشان تنها یکی به جای شناسنامه، کارت هویت دارد؟

-خب به من چه؟ مگر من کارت هویت صادر میکنم؟ اینها که کارت ندارند، حتما ورودشان یا ورود پدر و مادرشان قانونی نبوده.

-بله ما قوانین خاص خودمان را برای مهاجرین داریم، و طبق آن کارت میدهیم یا نمیدهیم، ولی از سازمان ملل بابت حضور افغانها در کشورمان، پول دریافت میکنیم و باید خدماتی از قبیل کمپ و کار و بیمه و ... بدهیم[1] ولی نمیدهیم. میدانی چرا افغانی فقط کارگر است؟ چون در کشور ما، فقط کارت کارگری به او میدهند، اما در جای دیگر تا نمایندگی مجلس هم رفته، باورکن!  باورکن افغانی هم میتواند پروفسور شود و ساختمان مغزش چیزی از من و تو کمتر ندارد. ولی اینجا چیزی از افغانی درنمی­آید، میدانی چرا؟ بخاطر ما!

-به ما چه ربطی دارد؟ خودش نتوانسته!

-بله خودش نتوانسته، چون افغانی در این جا با دو نوع محرومیت مواجه است ، محرومیت قانونی از طرف دولت و محرومیت اجتماعی از طرف ما؛ با نوع اول کاری ندارم چون در اختیار ما نیست، اما محرومیت اجتماعیِ او، ناشی از برخورد من و تو با اوست: مثلا اگر در خیابان بیاید جلوی ماشینت و مجبورت کند محکم ترمز بزنی، شیشه را میدهی پایین و با فریاد میگویی: «افغانیِ  فلان شده! به جان خودت رحم نمیکنی به من رحم کن!»

برخی از ما در افاضاتمان از "افغانی" به عنوان فحش و تحقیر استفاده میکنیم، مدام از بودنشان در کنارمان غر میزنیم و به خودمان اجازه میدهیم به شخصیتشان توهین کنیم. خلاصه بگویم، دلیل همه رفتارهای بد افغانها در ایران همین یک جمله است: « انسان را که تحقیر کنی، هر رفتاری از او محتمل است.»

 او کارگری میکند، چون ازین بالاتر به او مجال و فرصت نداده ­ایم، او فقیر است، چون حقوق کارگری­اش را کمتر از کارگر ایرانی داده­ ایم، او مریض که بشود، بیمه ندارد و هزینه بیمارستانش را با همین حقوق اندک باید بدهد.  او براحتی آدم میکشد، چون ما انسانیت او را قبلا براحتی کشته­ ایم.

اکثر جوانان افغان از فشار زندگی در ایران مجبور به مهاجرت «دوباره» میشوند و چون هویتی هم ندارند، مهاجرت دوم هم بناچار غیر قانونیست. و مرزبانان ما در مرز، اگر آنها را دیدند، اجازه دارند با تیر بزنند؛ و خوشمزه اینجاست که خانواده آنها برای تحویل گرفتن جنازه­ جوانشان باید به تعداد گلوله­ هایی که خورده پول بدهند تا جنازه را بگیرند! آخرین قیمت گلوله هم در اطلاعات قبلی من دانه­ ای یک ملیون بود، البته الان که همه چیز گران شده، دیگر نمیدانم مثلا برای بدن پسر افغان که با سه تیر کشته شده چند ملیون پول گلوله باید بدهند؟

میبینی؟کشته­ افغانی از گلوله­ هایی که خورده هم بی­ ارزشتر است، نمیدانم چرا افغانیها در دوران دفاع مقدس این را نفهمیدند و به جبهه­ های جنگ شتافتند و گلوله خوردند، شاید "عند ربهم یرزقون" را بر زندگی در کشوری که تحقیرشان میکند، برگزیدند، شاید هم ورای سر و صداهای ما، صدای امام را شنیدند که فرمود:  « اسلام مرز ندارد.»

من و تو باید یاد بگیریم، نه به افغانی و عرب کم نگاه کنیم و تحقیرشان کنیم و نه خودمان را در برابر چشم­آبیها کم ببینیم و اعتماد به نفسمان را از کف بدهیم. یاد بگیریم تفاوت نژاد، زیباییِ خلقت است و نفس انسانی در زن و مرد و عرب و افغانی و ایرانی و فرانسوی و آمریکایی و خلاصه زرد و سیاه و سفید و ... یکیست و در هر جای زمین ارزش برابر دارد.

 

 

[1].aa.com.tr/fa خبرگزاری آناتولی در مصاحبه با مصطفی اقلیما

ستاره نجفیان

نظرات  (۱)

شاید هم باید کمی عبرت گرفتن رو یاد بگیریم. اون چیزی که ما بر سر مهاجران افغان در این سالها آوردیم الان در اقصی نقاط دنیا به سر هموطنای عزیزمون میارن. باید یادبگیریم وقتی قدیمیا می گفتن "از هر دست بدی،از همون دست هم میگیری" یعنی چی؟!!!...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی