جا: ۱. اطاق، خانه، مسکن، منزل؛ ۲. جایگاه، ماوا، ماوی؛ ۳. محل، مقام، مقر، مکان؛ ۴. فضا؛ ۵. موضع؛ ۶. بستر، رختخواب؛ ۷. اندازه، حد؛ ۷. توانایی، جرات.
جاافتاده: ۱. باوقار، بزرگسال، پیر، سالدیده، سالمند، سنگین، کهنسال، متین، مسن، معمر؛ ۲. پخته، سردوگرمچشیده، کارکشته، کامل؛ ۳. رسیده.
جابهجا: ۱. بلافاصله، دردم، فوراً.
جابجایی: ۱. انتقال، نقل، نقلمکان؛ ۲. حمل؛ ۳. سفر، کوچ؛ ۴. منتقل ≠ استقرار.
جابر: ۱. بیدادگر، جبار، زورگو، ستمگر، ظالم، قهار؛ ۲. شکستهبند ≠ عادل، دادگر.
جابرانه: بیدادگرانه، جبارانه، ستمگرانه، ظالمانه، قهرآمیز ≠ عادلانه، دادگرانه.
جادار: ظرفیتدار، فراخ، فضادار، گشاد، واسع، وسیع ≠ تنگ.
جادو: افسون، تسخیر، چشمبندی، ساحری، سحر، طلسم، فسون.
جادوگر: ۱. افسونگر، جادوکار، ساحر، سحار؛ ۲. کاهن، معزم، نیرنگباز؛ ۳. فریبنده.
جادوگری: ۱. ساحری، سحر، فسون؛ ۲. افسونگری.
جاده: اتوبان، راه، شارع، شاهراه، طریق، طریقه.
جاذب: ۱. دلربا، دلفریب، دلکش، رباینده، فریبنده، گیرا؛ ۲. جذبکننده، کشنده.
جاذبه: ۱. جذب، جذبه، جلب، گیرایی؛ ۲. کشش، ملاحت ≠ دافعه.
جار: ۱. بانگ، داد، صدا، صلا، صوت، فریاد، ندا؛ ۲. مجاور، همسایه؛ ۳. چلچراغ؛ ۴. نگهبان؛ ۵. همسوگند، همقسم.
جارچی: جارزن، جارکش، صلازن، منادی.
جارو: ۱. جاروب؛ ۲. درمنه.
جاروجنجال: دادوفریاد، غریو، غلغله، هلهله، هیاهو.
جاروکردن: جاروکشی، رفتن، نظافت.
جاروکش: رفتگر، سپور، نظافتچی.
جاری: ۱. روان، ساری، سیال؛ ۲. جریان؛ ۳. عادله، فعلی؛ ۴. رایج، شایع، عادی، متداول، معمول؛ ۵. جاریه.
جازم: ۱. برا، برنده، قاطع؛ ۲. بیگمان، قطعی؛ ۳. خبر، قضیه.
جاسازی: ۱. تعبیه؛ ۲. جعبهمخفی.
جاسوس: خبرآور، خبرچین، خبرگیر، راید، کارآگاه، مفتش، منهی.
جاشو: ملاح، ملوان.
جاعل: ۱. جعلکننده، سندساز؛ ۲. سازنده؛ ۳. واضع؛ ۴. متقلب.
جاکتابی: قفسه، کتابخانه.
جاکش: پاانداز، دیوث، قرمساق، قواد.
جاکشی: پااندازی، قرمساقی، قوادی، لحافکشی.
جالب: جاذب، گیرا، رباینده.
جالیز: بستان، پالیز، فالیز، کشتزار، لته، مزرعه.
جام: ۱. پیاله، ساتکین، ساغر، صراحی، قدح، کاسه؛ ۲. شیشه.
جامد: جماد، سخت، سفت، منجمد.
جامع: تام، فراگیر، کامل، مستوفا، مشروح، مفصل ≠ ناقص.
جامعه: ۱. اجتماع؛ ۲. جمعیت، سازمان، گروه، مجمع.
جامه: ۱. پوشش، پوشیدنی، پوشاک، پیراهن، پیرهن، ثوب، حله، دثار، رخت، قمیص، لباس، ملبوس؛ ۲. جام، صراحی.
جامهدان: بقچه، چمدان.
جان: ۱. روان، روح؛ ۲. حیات؛ ۳. نفس؛ ۴. هوش؛ ۵. عزیز، گرامی؛ ۴. جن ≠ تن، بدن، انس، پری، پریان.
جانآفرین: آفریننده، ایزد، پروردگار، خالق، یزدان.
جانان: جانانه، دلبر، دوست، محبوب، معشوق، یار.
جانانه: ۱. جانان، محبوبه، معشوقه، یار؛ ۲. تمامعیار، حسابی، کامل.
جانپرور: جانبخش، جانفزا، روحبخش، روحپرور.
جانپناه: ۱. پناهگاه، سنگر؛ ۲. آلونک، کلبه، ماوا.
جانکندن: ۱. احتضار، نزع؛ ۲. رنجکشیدن.
جاننثار: ۱. برخی، جانباز، جانفدا، فدایی؛ ۲. چاکر، مخلص.
جاننثاری: ۱. جانبازی، جانفدایی، فداکاری؛ ۲. اخلاص، چاکری.
جانب: پهلو، جهت، سمت، سو، طرف، عرض، کرانه، کران، کنار، ناحیه، ور.
جانباز: جاننثار، دلیر، فداکار، فدایی.
جانبازی: ایثار، جانفشانی، سربازی، فداکاری.
جانبخش: جانافزا، جانپرور، روحانگیز، روحبخش، روحپرور.
جانبدار: حامی، طرفدار، هوادار ≠ مخالف.
جانبداری: حمایت، طرفداری، هواخواهی، هواداری ≠ مخالفت.
جاندار: جانور، جنبنده، حی، حیوان، ذینفس، زنده ≠ بیجان.
جانسوز: جانکاه، جانگداز، جگرسوز، دلخراش، دلگداز، سوزناک.
جانشین: بدل، جایگزین، خلف، خلیفه، عوض، قائممقام، نایب، وارث، ولیعهد.
جانشینی: ۱. خلافت، قائممقامی، نیابت؛ ۲. ولایتعهدی؛ ۳. وکالت.
جانفزا: جانپرور، روحانگیز، روحپرور، روحنواز ≠ جانکاه، جانگداز.
جانکاه: جانسوز، جانگداز، جگرخراش، دلخراش، دلخراش، دلگداز، رنجآور، مولم ≠ جانپرور.
جانگداز: جانگزا، رقتآور، روانسوز، روحگداز، فجیع، مولم ≠ روحنواز.
جانماز: تسلیخ، تشلیخ، سجاده، مصلی.
جانور: ۱. جاندار، حیوان، دابه، دد، سبع، وحش؛ ۲. جاندار ≠ آدمی، انسان.
جانی: ۱. صمیمی، عزیز، گرامی، یکرنگ؛ ۲. آدمکش، تبهکار، جنایتکار، قاتل ۱. ≠ دورنگ، دورو؛ ۲. سلیم، بیآزار.
جاودان: پایا، جاویدان، سرمد، فناناپذیر، مخلد، مدام، مستدام ≠ فانی.
جاودانگی: پایایی، دیرینگی، قدم، نامیرایی، همیشگی ≠ فنا.
جاودانه: ۱. ابدی، پایا، جاویدان، مخلد، مستمر، همیشگی؛ ۲. دایماً، همواره ≠ موقت.
جاودانی: پایا، دیرینگی، سرمدی، نامیرا ≠ میرایی، ناپایایی.
جاوید: ابدی، پایا، پایدار، جاویدان، خالد، دایم، دائمی، سرمد، فناناپذیر، قیوم، لایزال، مانا، ماندنی، مدام، همیشگی ≠ زودگذر.
جاویدان: ابدی، ازلی، پایدار، جاودانه، جاودان، جاوید، دائم، دائمی، سرمد ≠ موقتی.
جاه: آبرو، اعتبار، جلال، دبدبه، درجه، رتبه، شان، شکوه، شوکت، عرض، فر، مجد، مسند، مقام، منزلت، منصب.
جاهد: پرتلاش، تلاشگر، جدی، ساعی، کوشا، مجد ≠ کاهل.
جاهطلب: ریاستطلب، زیادهطلب، مسندجو، مقامپرست، منصبجو.
جاهطلبی: ریاستطلبی، مسندجویی، مقامپرستی، منصبجویی، نامجویی.
جاهوجلال: احتشام، تشخص، تعین، جلال، حشمت، شکوه، فر.
جاهل: ۱. بیدانش، بیعلم، بیمعرفت، غافل، نادان؛ ۲. لات، لوطی ≠ دانا.
جاهلانه: ۱. سفیهانه، نابخردانه؛ ۲. لاتوار ≠ عاقلانه.
جای: بهازا، عوض.
جایپا: اثر، پی، رد، نقش.
جایز: ۱. حلال، روا، شایست، مباح، مجاز؛ ۲. روان، نافذ ≠ ناروا.
جایزه: اجر، انعام، پاداش، جزا، خلعت، صله، عطیه، مدال.
جایگاه: ۱. جا، قرارگاه، ماوا، محل، مرکز، مسکن، مقر، مکان، منزل، موضع، موقف، موقعیت؛ ۲. درجه، مرتبه، مقام.
جایگزین: ۱. جانشین؛ ۲. ثابت، مستقر.
جایگیر: ۱. ثابت، مستقر، مقیم؛ ۲. جسیم، دستوپاگیر، متمکن.
جبار: بیدادگر، جابر، ستمپیشه، ستمکار، ستمگر، ظالم، قاهر، قهار ≠ دادگر.
جبارانه: بیدادگرانه، جابرانه، ستمگرانه، ظالمانه ≠ دادگرانه، عادلانه.
جبان: بزدل، ترسو، جبون، کمجرات، کمدل ≠ شجاع، شیردل.
جبر: ۱. ضرورت؛ ۲. اجبار، زور، ستم، ظلم، عنف، فشار، قهر؛ ۳. ریاضی ≠ اختیار، تفویض.
جبراً: بزور، عنفاً، قهراً، کرهاً، مجبوراً ≠ مختاراً.
جبران: تاوان، ترمیم، تلافی، عوض، غرامت، مغرم.
جبرئیل: جبرائیل، جبریل، روحالامین، سروش، فرشته، ملک.
جبروت: ۱. جلال، حشمت، دبدبه، شکوه، شوکت، کبریا؛ ۲. عالمعلیا، جهانبرین ≠ ناسوت.
جبری: اجباری، قسری، قهری ≠ اختیاری.
جبل: کتل، کوه، کوهپایه، کوهزار، کوهستان.
جبلت: خصلت، خو، ذات، سرشت، غریزه، فطرت، نهاد.
جبلی: اصلی، ذاتی، طبیعی، غریزی، فطری، نهادین.
جبن: باک، بزدلی، بیم، ترس، خوف، رعب، محابا، مهابت، هراس ≠ شجاعت.
جبون: بزدل، ترسو، جبان، کمجرات ≠ شیردل، شجاع.
جبهپوش: زرهپوش، سلاحدار، مسلح.
جبهه: ۱. نما؛ ۲. پیشانی، جبین، ناصیه؛ ۳. میدانجنگ.
جت: هواپیما.
جثه: اندام، بدن، پیکر، تن، هیکل.
جحد: انکار، تکذیب، رد، نفی.
جحیم: آتش، جهنم، درک، دوزخ، سقر، نار، هاویه ≠ بهشت.
جد: ۱. پافشاری، تکاپو، جدیت، جهد، سعی، مداومت، مساعی؛ ۲. جدی ≠ هزل، شوخی.
جد: ۱. اسلاف، پدربزرگ، سلف، نیا، نیاکان؛ ۲. بزرگی، عظمت؛ ۳. بهره، حظ، نصیب؛ ۴. بخت، نیکبختی؛ ۵. بینیازی، توانگری.
جدا: ۱. سوا، مستثنا؛ ۲. قطع، وا؛ ۳. تنها، فرد، مطلقه، مطلق، منفرد، مهجور؛ ۴. جداگانه، علیحده، مجزا، منتزع، منفک؛ ۵. ممتاز؛ ۶. متباین؛ ۷. پراکنده؛ ۸. بریده، گسسته، گسیخته، منفصل، منقطع، ناپیوسته ≠ وصل، متصل، پیوسته.
جداً: اکیداً، حقیقتاً، شدیداً، قویاً ≠ شوخی.
جداافتاده: تنها، دورافتاده، متروک، مهجور.
جداجدا: جداگانه، سواسوا، علیحده.
جدار: ۱. پوسته، قشر؛ ۲. دیواره، دیوار.
جداسازی: افراز، انتزاع، تفکیک، فصل، فک.
جداگانه: جدا، جداجدا، سوا، علیحده.
جدال: آرزم، بحث، پرخاشجویی، پیکار، جر، جنگ، حرب، خصومت، رزم، زدوخورد، ستیز، ستیزه، عناد، کشمکش، گیرودار، مجادله، مخاصمه، مرافعه، مشاجره، معرکه، مقاتله، منازعه، مناقشه، نبرد، نزاع، نقار.
جدایی: ۱. دوری، فراق، فرقت، مفارقت، مهجوری، هجر، هجران؛ ۲. طلاق؛ ۳. انفکاک؛ ۴. انفصال، برش، قطع ≠ وصال، وصل.
جدت: ۱. تازگی، طراوت، نوی؛ ۲. توانگری، دارایی، مال ≠ کهنگی.
جدل: پیکار، جنگ، خصومت، داوری، ستیزه، مباحثه، محاجه، منازعه، مناقشه، نزاع.
جدول: ۱. طرح، نمودار؛ ۲. جو، جویبار، نهر.
جده: آبیبی، بیبی، مادربزرگ، ننه ≠ جد، نیا.
جدی: ۱. بهمنماه؛ ۲. بزغالهنر.
جدی: ۱. جاهد، ساعی، سختگیر، کوشا، مجد، وظیفهشناس؛ ۲. جد؛ ۳. اکید ≠ شوخی.
جدیت: اهتمام، تلاش، جد، جهد، سختکوشی، سعی، فعالیت، کوشش، مداومت.
جدید: اخیر، تازه، تازه، طری، موخر، نو، نوین ≠ قدیم.
جدیداً: اخیراً، بتازگی، تازگی، مجدداً ≠ دور، گذشته.
جدیدالتاسیس: تازهبنیاد، نوبنیاد ≠ قدیم، قدیمالتاسیس، قدیمی.
جذاب: ۱. فریبنده، گیرا؛ ۲. تودلبرو، دلربا، زیبا، ملیح؛ ۳. خوشایند، دلپذیر، دلکش.
جذابیت: دلربایی، گیرایی، ملاحت.
جذام: آکله، ابرص، خوره.
جذب: انجذاب، جاذبه، ربایش، کشش.
جذبه: ۱. دلربایی، گیرایی، ملاحت؛ ۲. انجذاب، سلطه؛ ۳. خلسه.
جذر: بن، پایه، ریشه.
جر: جدال، دعوا، کشمکش ≠ صلح.
جر: ۱. اوقاتتلخی، عصبانیت، لج؛ ۲. پاره، دریدگی؛ ۳. بهانه، دبه.
جرات: بیباکی، بیپروایی، تهور، جربزه، جسارت، دلیری، زهره، شهامت، عرضه، گستاخی، وثبه.
جراتمند: باجربزه، باعرضه، پردل، دلیر، شجاع ≠ ترسو، جبون.
جراحت: ۱. جریحه، ریش، زخم، قرحه؛ ۲. چرک، ریم؛ ۳. صدمه.
جراید: ۱. روزنامهها، مطبوعات؛ ۲. دفاتر، دفترها؛ ۳. نیزهها.
جرب: اگزما، سودا، گر، گری.
جربزه: ۱. جرات، شهامت؛ ۲. قابلیت، شایستگی، لیاقت؛ ۳. زیرکی.
جرثومه: ۱. اصل، جرثوم، ریشه، مایه؛ ۲. انگل، میکرب.
جرح: ۱. جریحه، خستن، ضرب؛ ۲. پسزدن، رد.
جرس: جلاجل، درای، زنگ.
جرعه: آشام، چکه، قطره، قلپ.
جرعهنوش: ۱. بادهگسار، شرابخوار، میخوار؛ ۲. مست.
جرقه: اخگر، بارقه، برق، شراره، شرار، شرر، شعله.
جرگه: جمعیت، حلقه، زمره، گروه، مجلس، مجمع، محفل.
جرم: ۱. جسم، ماده؛ ۲. رسوب؛ ۳. آلودگی، چرک؛ ۴. میکرب؛ ۵. شیره.
جرم: اثم، بزه، تقصیر، جسم، جنایت، جنحه، حرج، خطا، خلاف، گناه، معصیت.
جروبحث: گفتوگو، مباحثه، مجادله، مکابره.
جری: ۱. بیآزرم، بیپروا، گستاخ؛ ۲. دلیر، شجاع.
جریان: ۱. روانی، ریزش، سیلان؛ ۲. تداول، رواج؛ ۳. روند؛ ۴. حیصوبیص، خلال؛ ۵. قضیه، ماجرا؛ ۵. سیر، کوران؛ ۶. گردش.
جریحه: جراحت، جرح، خستگی، زخم.
جریحهدار: افگار، خسته، زخمدار، زخمناک، زخمی، مجروح.
جریده: ۱. روزنامه، مجله، نامه، نشریه؛ ۲. دفتر؛ ۳. تنها، مجرد، منفرد.
جریدهنگار: روزنامهنگار، روزنامهنویس، ژورنالیست، خبرنگار.
جریمه: بادافره، تاوان، خسارت، غرامت، کفاره.
جز: بجز، بغیر، بهاستثنای، سوای، غیر، غیراز، مگر، مگراینکه، مگر.
جزا: بادافره، پاداش، تادیب، تلافی، تنبیه، جایزه، سزا، عقوبت، عوض، مجازات، مزد، مکافات.
جزء: ۱. پاره، تکه، قطعه؛ ۲. شمه؛ ۳. عنصر ≠ کل.
جزئی: اندک، کم، ناچیز ≠ کلی.
جزر: غیض، کش ≠ مد، واکش.
جزع: التماس، الحاح، بیتابی، بیقراری، تضرع، جزوع، زاری، فزع، ناشکیبایی، ناله، ندبه.
جزم: استوار، بیتردید، قطع، قطعی، محکم، مستحکم.
جزو: ۱. بخش، پاره، قسمت، لخت؛ ۲. عداد، عضو، عضو؛ ۳. رهرو، سالک.
جزوه: دفترچه، رساله، کتابچه.
جزوهدان: کارتن، کلاسور.
جزوهکش: رحل.
جزیره: آبخست، آبخوست، آبخو، آداک.
جزیل: ۱. بسیار، بیشمار، قابلملاحظه؛ ۲. بزرگ، عظیم.
جزیه: باج، باژ، خراج، گزیت، مالیات.
جسارت: بیپروایی، تهور، جرات، دلیری، شوخی، شهامت، گستاخی، وقاحت.
جسارتآمیز: بیباکانه، تهورآمیز، جسورانه، شجاعانه، متهورانه.
جسامت: تناوری، تنومندی.
جست: پرش، جهش، خیز.
جستار: بحث، تفحص، جستوجو، مبحث.
جستوجو: استفسار، بررسی، پژوهش، تجسس، تفتیش، تفحص، جستار، سراغ، طلب، کاوش، کنجکاوی، کندوکاو، وارسی.
جستوجوکردن: تجسس، تفحص، جستن، طلبکردن.
جستوجوگر: پژوهنده، متتبع، متجسس، متفحص.
جستن: پژوهیدن، تجسسکردن، تفتیشکردن، تفحصکردن، جستوجوکردن، طلبکردن.
جسد: تن، جنازه، کالبد، لاش، لاشه، میت، نعش.
جسر: پل، خدک.
جسم: ۱. بدن، پیکر، تنه، تن، کالبد؛ ۲. جرم.
جسور: ۱. بیباک، بیپروا، پردل، شجاع، شیردل، نترس؛ ۲. بیآزرم، بیادب، بیحیا، پررو، گستاخ؛ ۳. متجاسر ≠ کمدل.
جسورانه: جسارتآمیز، دلیرانه، شجاعانه، گستاخانه.
جسیم: پرحجم، تناور، تنومند، حجیم، عظیمالجثه.
جشن: بزم، جشنواره، چراغانی، سور، شادی، ضیافت، عید، فستیوال، مهمانی.
جشنواره: جشن، فستیوال.
جعبه: ۱. بسته، صندوق، قوطی، مجری؛ ۲. تیردان، تیرکش.
جعد: زلف، گیسو، مو.
جعل: ۱. غایط، فضله، نجاست؛ ۲. سوسک.
جعل: ۱. تقلب، دروغ؛ ۲. درآوردن؛ ۳. ساختگی؛ ۴. ازخوددرآوردن، درآوردن،ساختن.
جعلی: تقلبی، ساختگی، قلابی، مجعول، مستعار، موهوم ≠ اصلی، اصیل.
جعودت: پر، پرپشت، مجعد ≠ تنک.
جغد: بوف، بوم، کنگر، کوف.
جفا: آزار، اذیت، بیوفایی، بیمهری، تطاول، جور، ستم، ظلم، غدر، نامهربانی ≠ مهر.
جفاپیشه: آزارپیشه، ستمگر، ظالم، متعدی، نامهربان ≠ مهربان.
جفاجو: جفاپیشه، جفاکار، ستمپیشه، ستمکار، ستمگر، ظالم، غدار، نامهربان ≠ مهرورز.
جفاکار: بیدادگر، بیرحم، بیمهر، جفاجو، ستمگر، سنگدل، ظالم، غدار، نامهربان ≠ مهربان.
جفت: ۱. خمیده، کج؛ ۲. چوببست؛ ۳. سقف.
جفت: ۱. زن، زوجه، زوج، همسر؛ ۲. جور؛ ۳. مانند، مثل؛ ۴. عدیل، لنگه؛ ۵. بغل، کنار؛ ۶. مزدوج ≠ تک، طاق، فرد.
جفتگیری: ۱. بارورسازی، گشن، لقاح؛ ۲. جماع، لقاح، مباشرت، مقاربت.
جفنگ: بیاساس، بیپایه، بیربط، بیسروته، بیمعنی، بیهوده، ترهات، مزخرف، مهمل، یاوه.
جگر: ۱. ریه، شش، کبد؛ ۲. عزیز، نازنین؛ ۳. دلاوری، دلیری، شجاعت.
جگربند: جگرپاره، رود، فرزند.
جگرخراش: جانسوز، جگرسوز، دلخراش، سوزناک.
جگرسوز: جانسوز، جگرخراش، حزنانگیز، دردانگیز، سوزناک.
جل: ۱. پلاس، پوشش، گلیم، نمد؛ ۲. همه.
جلا: ۱. برق، تلالو، درخشش، درخشندگی، صیقل؛ ۲. پرداخت؛ ۳. آبوتاب، رونق؛ ۴. آوارگی.
جلاد: دژخیم، سلاخ، میرغضب.
جلادار: درخشان، درخشنده، صیقلی ≠ بیجلا.
جلال: احتشام، بزرگی، جاه، جبروت، حشمت، شکوه، شوکت، عظمت، فر، فره، کبریا، مجد.
جلالت: بزرگواری، بزرگی، دبدبه، شکوه، فر، فره، کوکبه.
جلایوطن: آوارگی، تبعید، مهاجرت، هجرت.
جلب: ۱. احضاریه، احضار، توقیف؛ ۲. جذب، ربایش؛ ۳. آوردن، بردن، کشیدن ≠ دفع.
جلب: ۱. حقهباز، دغل، متقلب، محیل، مکار، نادرست؛ ۲. پست، خوار، دون، زبون، سفله، فرومایه؛ ۳. روسپی، زناکار، غر، فاحشه، قحبه، هرجایی.
جلباب: ۱. پوشه، حائل، حاجز، سجاف، غشا، قشر؛ ۲. پوشش، حجاب، ستر؛ ۳. پیراهن، جامه.
جلد: ۱. بشره، پوست؛ ۲. پوشش، غلاف؛ ۳. لاک؛ ۴. محفظه؛ ۵. رویه، مقوا.
جلد: بهتعجیل، تند، تندوتیز، تندی، جلید، چابک، چالاک، چست، زرنگی، زرنگ، سریع، شتابناک، فرز ≠ کند.
جلدساز: صحاف.
جلدی: ۱. چابکی، چالاکی، چستی، دلیری؛ ۲. سرعت، شتاب، عجله ≠ کندی.
جلسه: اجلاس، انجمن، گردهمایی، مجلس، مجمع، نشست.
جلف: ۱. بیوقار، تهیمغز، سبک، سبکسر، سخیف؛ ۲. بیباک، خودسر؛ ۳. خودآرا، خودنما ≠ سنگین، متین.
جلفی: ۱. بیوقری، سبکسری؛ ۲. خودآرایی ≠ متانت.
جلق: استمنا، خودارضایی، طبق.
جلگه: دشت، هامون.
جلو: ۱. برابر، روبرو، رویاروی، مقابل؛ ۲. قبال، قدام؛ ۳. پیش، نزد؛ ۴. لگام، عنان ≠ پشت، خلف، دبر.
جلو: ۱. شنگ، شوخ؛ ۲. سیخ.
جلوت: آشکارا، آشکارایی، پیدایی، حضور ≠ خلوت.
جلوخان: پیشخوان، درگاه.
جلودار: ۱. مهاردار؛ ۲. پیشقراول، طلایه.
جلوس: قعود، نشست، نشستن.
جلوگیر: بازدارنده، رادع، مانع، مزاحم.
جلوگیری: پیشگیری، خودداری، دفع، قدغن، ممانعت، منع، نهی.
جلوه: ۱. حضور، ظهور؛ ۲. خودنمایی، نمایش، نمود، وانمود؛ ۳. تلالو، جلال، حشمت، رونق، شکوه؛ ۴. آراستن.
جلوهگاه: ۱. حجلهخانه، حجله؛ ۲. تجلیگاه.
جلوهگر: آشکار، پدیدار، پدید، پیدا، ظاهر، متجلی، منجلی، نمایان.
جلوهگری: بروز، تجلی، جلوهنمایی، ظهور، نمایش، نمود.
جلی: آشکار، روشن، منجلی، واضح، هویدا ≠ خفی.
جلید: ۱. جلد، چالاک، چست، زرنگ؛ ۲. چابکسوار؛ ۳. زورمند، قوی، نیرومند؛ ۴. بشک، ژاله، شبنم.
جلیس: محشور، مصاحب، معاشر، همدم، همصحبت، همنشین.
جلیل: باحشمت، رفیع، شامخ، عالیقدر، عظیم، محتشم، والا.
جماد: بیجان، حجر، سنگ، لهنه ≠ جاندار، ذیروح.
جماز: ۱. تندپا، تندرو، سریع، سریعالسیر؛ ۲. جمازه، شترتندرو.
جماش: افسونگر، دلفریب، شنگ، شوخ، فسونکار.
جماع: آرمش، جفتگیری، مباشرت، مجامعت، مقاربت، نزدیکی، وطی، همبستری، همخوابی.
جماعت: ۱. انجمن، باند، جمع، جمعیت، فرقه، گروه، معشر؛ ۲. طایفه، قبیله.
جمال: حُسن، خوشگلی، زیبایی، صباحت، قشنگی، نیکویی، وجاهت ≠ بدگِلی، بدمنظری.
جمع: ۱. تجمع، جماعت، جمعیت، حزب، دسته، فرقه، گروه، مجمع؛ ۲. زمره؛ ۳. اضافه، علاوه؛ ۴. عده، مجموع، همه؛ ۵. گردآوری.
جمعآوری: تالیف، گردآوری، گردآوردن.
جمعاً: باتفاق، تمام، منحیثالمجموع، همه.
جمعه: آدینه.
جمعی: عمومی، گروهی، همگانی، همگی ≠ خصوصی.
جمعیت: ۱. سامان؛ ۲. اسباب؛ ۳. ازدحام، انبوه، شلوغی، کثرت؛ ۳. انجمن، باند، جامعه، جرگه، جماعت، جمع، دسته، عده، فرقه، کانون، گروه، مجتمع، مجمع، محفل، معشر، نفوس.
جمل: اشتر، شتر.
جملگی: تمام، تماماً، سراسر، سرتاسر، همه.
جمله: ۱. تمام، کاملاً، کل، همه، یکباره، یکسر، یکسره؛ ۲. عبارت؛ ۳. زمره، عداد.
جملهفروش: عمدهفروش، کلیفروشی ≠ جزییفروشی.
جمهور: توده، گروه، همگی، همه.
جمیع: عموم، کافه، کل، کلاً، مجموع، همگان، همگی، همه.
جمیعاً: تماماً، جمعاً، کلاً، یکسر ≠ فرداً، انفراداً.
جمیل: آراسته، پریچهر، خوب، خوبرو، خوشنما، خوشآیند، خوشکل، خوشگل، زیبا، زیبارو، شکیل، صبیح، قشنگ، ناز، نیکو، وجیه.
جن: آل، اجنه، پری ≠ انس، پری.
جنزده: پریزده، مجنون، مصروع.
جناب: آستان، حضرت، درگاه، عتبه.
جناح: ۱. بال؛ ۲. سمت، سو، طرف؛ ۳. شاخه، فراکسیون، گروه.
جنازه: جسد، لاشه، لاش، نعش.
جناس: تجنیس، همجنسی.
جنایت: ۱. بزه، جرم، خلاف، گناه؛ ۲. آدمکشی، جنحه، قتل.
جنایتکار: آدمکش، تبهکار، جانی، قاتل.
جنب: آلوده، محتلم، ناطاهر، نجس ≠ طاهر.
جنب: پهلو، جوار، سمت، کنار.
جنبوجوش: تحرک، تکان، تلاطم، تهییج، جنبش، حرکت.
جنبش: ۱. اختلاج، اهتزاز، تکان، تلاطم، حرکت، لرز، لرزش، لرزه، لول، وول؛ ۲. بعث، تشنج، جوشش، رستاخیز، شورش، نهضت.
جنبنده: ۱. متحرک؛ ۲. جاندار، دابه ≠ جماد.
جنبه: ۱. جهت، دیدگاه، لحاظ، نظر، وضع؛ ۲. گنجایش.
جنت: ارم، بهشت، پردیس، جنان، خلد، دارالسلام، رضوان، فردوس، مینو، نعیم.
جنجال: ازدحام، سروصدا، غوغا، فتنه، همهمه، هنگامه، هیاهو.
جنجالی: غوغایی، هوچی.
جنگجو: دلاور، رزمآور، رزمجو، رزمنده، ستیزهجو، غازی، مبارز، محارب.
جنحه: بزه، جرم، جنایت، گناه.
جند: ارتش، خیل، سپاه، فوج، قشون، گند.
جندگی: خودفروشی، روسپیگری، فاحشگی، قحبگی.
جنده: خودفروش، روسپی، فاحشه، لکاته، معروفه.
جندهخانه: فاحشهخانه، قحبهخانه، نجیبخانه.
جنس: ۱. کالا، مالالتجاره، متاع؛ ۲. تیره، سلسله، طایفه، قسم، نوع؛ ۳. سرشت؛ ۴. صنف، قبیل.
جنگاور: جنگجو، حربی، دلاور، دلیر، رزمنده، سپاهی، شجاع، مبارز، محارب، نبرده.
جنگاوری: جلادت، جنگجویی، دلاوری، رزمندگی، شجاعت.
جنگ: تذکره، دفتر، سفینه، کشکول، گلچین، مجموعه.
جنگ: آرزم، آشوب، پرخاش، پیکار، تنازع، جدال، حرب، خصومت، رزم، ستیزه، غزا، غزوه، کارزار، کشمکش، مبارزه، مجادله، محاربه، مشاجره، مصاف، معرکه، مقاتله، منازعه، مواقعه، ناورد، نبرد، وغا، وقعت، وقعه.
جنگافروز: ۱. پیکارجو، جنگطلب، ستیزهجو، متحارب؛ ۲. مفسدهجو ≠ صلحطلب.
جنگافزار: اسلحه، تفنگ.
جنگجو: جنگاور، جنگی، چالشگر، حربی، رزمآور، رزمنده، سپاهی، ستیزهجو، ستیزهگر، ستیزنده، سرباز، سلحشور، شجاع، غازی، مبارز، مبارزهجو، متحارب، محارب.
جنگجویی: جنگاوری، چالشگری، رزمجویی، سلحشوری، شجاعت، میدانداری.
جنگل: بیشه، درختزار.
جنگنده: ۱. حربی، رزمنده؛ ۲. جنگی، سلحشور، مبارز.
جنگی: ۱. دلاور، مبارز، نستوه؛ ۲. جنگنده، حربی.
جنوب: ۱. قبله، نیمروز؛ ۲. جهات، نواحی؛ ۳. پهلوها، کنارها ≠ شمال.
جنون: دیوانگی، شوریدگی، شیدایی، عقلباختگی ≠ عقل.
جنونآمیز: دیوانهوار، شوریدهوار ≠ عاقلانه.
جو: آتمسفر، فضا، هوا.
جو: جوغ، یوغ.
جواب: ۱. پاسخ؛ ۲. راهحل ≠ پرسش.
جواد: بخشنده، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، کریم، مکرم ≠ خسیس، لئیم.
جوار: ۱. جنب، قرب، کنار، نزدیکی، نزدیک؛ ۲. پناه، زنهار ≠ بعید.
جوارح: اعضا، اندامها.
جواز: اجازه، اذن، پته، پروانه، تجویز، تصدیق، رخصت، رخصتنامه، روادید، گذرنامه، گواهی، مجوز.
جوال: جانخانی، خرجین، عدل، گونی.
جوان: برنا، شاب، غلام، کودک، نوباوه، نوجوان، نوچه، نورسته ≠ پیر.
جوانب: ۱. جهات؛ ۲. اطراف، حوالی، حولوحوش.
جوانمرد: ۱. بافتوت، بامروت، بخشنده، بزرگهمت، جواد، حر، سخاوتمند، سخی، عیار، فتا، کریم، مرد؛ ۲. داش، لوطی ≠ ناجوانمرد، ناکس.
جوانمردی: بخشش، بخشندگی، حمیت، سخا، سخاوت، فتوت، لوطیگری، مردانگی، همت ≠ ناجوانمردی.
جوانی: برنایی، شباب ≠ پیری، کهولت.
جواهر: جواهرات، گوهرها.
جواهرشناس: جواهری، گوهرشناس، گوهری.
جواهرفروش: جواهری، زرگر.
جواهرنشان: مرصع.
جواهری: جواهرفروش، زرگر، گوهرشناس، گوهری.
جوخه: دسته، فوج، گروه.
جود: ۱. بخشش، بذل، بلندنظری، سخاوت، سخا، کرم؛ ۲. جوانمردی، رادی ≠ خست.
جور: ۱. قبیل، قسم، گونه، نوع؛ ۲. شق، شیوه، طور، نحو، نمط، نوع، نهج، وجه؛ ۳. سازگار، متناسب، موافق، هماهنگ؛ ۴. شبیه، مانند، متشابه، مثل؛ ۵. جفت، مرتب ≠ ناجور.
جور: ۱. بیداد، جفا، ستم، ظلم؛ ۲. خط لب جام ≠ داد، عدل، مهر.
جوراجور: گوناگون، متنوع، مختلف، نوعبهنوع ≠ همگون، یکسان.
جورپیشه: بیدادگر، ستمگر، غدار، ظالم ≠ دادگر.
جوز: گردو.
جوش: ۱. اتصال، پیوند، لحیم؛ ۲. داغ؛ ۳. جوشش، غلیان؛ ۴. اوج، بحبوحه، هنگامه؛ ۶. دانه؛ ۷. اضطراب، شور؛ ۸. گره؛ ۹. آشفتگی، حرص، خودخوری، عصبانیت ۱. فوران ۱. شور.
جوشش: انفجار، جنبش، جوشیدن، غلیان.
جوشن: جبه، زره.
جوشیدن: جوشآمدن، جوشش، غلیان، فوران.
جوع: گرسنگی، مجاعت، مجاعه ≠ سیری.
جوف: پیوست، تلو، داخل، درون، ضمیمه، لا.
جوک: شوخی، لطیفه، هزل ≠ جد.
جولا: ۱. بافنده، جولاه، جولاهه، شعرباف، نساج؛ ۲. عنکبوت.
جولان: ۱. تاخت، تاختوتاز؛ ۲. تاختن، دورزدن؛ ۳. گردش، ویراژ.
جولانگاه: تاختگاه، ساحت، عرصه، میدان.
جولاه: ۱. بافنده، نساج؛ ۲. تارتن، عنکبوت.
جولاهه: بافنده، جولاه، نساج.
جولاهی: بافندگی، نساجی.
جوهر: ۱. اصل، ذات، عصاره، کنه، گوهر، گهر، ماهیت؛ ۲. چکیده، زبده؛ ۳. مرکب ≠ صورت.
جوهره: اصل، جوهر، ذات، مایه، نهاد.
جوی: جدول، جویبار، رود، نهر.
جویا: جوینده، متجسس، متفحص.
جویبار: جدول، جوی، رود، نهر.
جویدن: خاییدن، مضغکردن.
جوینده: جستوجوگر، جویا، متجسس، متفحص.
جهاد: ۱. غزا، غزوه، مقاتل؛ ۲. مجاهدت.
جهادگر: ۱. جنگجو، رزمنده، غازی؛ ۲. تلاشگر.
جهاز: ۱. بلم، زورق، سفینه، قایق، کشتی، کلک؛ ۲. جهیز؛ ۳. عضو؛ ۴. سیستم.
جهان: ۱. آفاق، دنیا، عالم، کرهارض، گیتی؛ ۲. روزگار، زمانه.
جهانخواری: استعمار، استعمارگری، استکبار.
جهانگرد: جهاندیده، سیاح.
جهانگردی: سیاحت، سیروسفر، مسافرت.
جهانگشایی: جهانگیری، ظفر، غلبه، فتح، کشورگشایی ≠ جهانداری.
جهانگیر: عالمگیر، فاتح، کشورستان، همگانی ≠ جهاندار.
جهانی: ۱. عالمگیر؛ ۲. دنیایی، دنیوی؛ ۳. کلی.
جهت: ۱. جانب، سمت، سو، طرف، کرانه؛ ۲. بابت، جنبه، حیث؛ ۳. انگیزه، دلیل، سبب، علت.
جهد: اهتمام، اهتمام، تقلا، تکاپو، تلاش، جدیت، سعی، کوشش، مساعی.
جهش: ۱. پرش، جستن، جست، خیز؛ ۲. سرشت، طینت.
جهل: بیاطلاعی، بیخبری، بیعلمی، حماقت، نادانی ≠ دانش، معرفت.
جهنم: جحیم، درک، دوزخ، سقر، نار، نیران، هاویه ≠ بهشت.
جهودی: جود، کلیمی، موسوی، یهودی.
جهیدن: پرش، جستن، جهش، خیز.
جهیز: ۱. جهاز، جهیزیه؛ ۲. توسن.
جیب: ۱. گریبان، یخه، یقه؛ ۲. دل، سینه؛ ۳. خریطه، کیسه.
جیببر: دزد، سارق، طرار، کیسهبر.
جیحون: جو، رود، رودخانه، نهر.
جید: بیآمیغ، خوب، خوشخیم، نیک، نیکو ≠ بد، نکوهیده.
جیران: آهو، غزال.
جیره: ۱. سهم؛ ۲. آذوقه، توشه، خوراک، سوروسات، سیوروسات، قوت؛ ۳. راتب، رستاد، مستمری، مقرری.
جیرهخوار: اجیر، حقوقبگیر، مزدور ≠ جیرهده، مخدوم.
جیش: ادرار، بول، پیشاب.
جیش: ارتش، سپاه، عسکر، فوج، قشون، گند، لشکر.
جیغ: داد، دادوبیداد، زوزه، شیون، شیهه، صیحه، غریو، فریاد.
جیغوداد: دادوفریاد، عربده، غریو، فریاد، ولوله، همهمه.
جیفه: ۱. مردار، میته؛ ۲. لاشه.
جیوه: زیبق، سیماب.
چابکاندیش: ۱. تیزهوش، تیز، تیزفهم، باهوش، داهی، داهیه، زیرک، هوشیار؛ ۲. حاضرجواب.
چابک: قید اسم ۱. جلد، چالاک، چست، شاطر، شهم، فرز، قبراق، هژیر ≠ چلمن؛ ۲. داهی، زرنگ ≠ تنبل؛ ۳. تند، زود؛ ۴. زبردست، ماهر؛ ۵. تازیانه، شلاق.
چابکدست، چابکدست: جلد، تیزدست، زبردست، فرز، ماهر ≠ کند.
چابکسوار: صفت سوارکار ماهر، سوار فرز، چابکعنان.
چابکی: جلدی، چالاکی، چستی، زرنگی، فرزی، هژیری ≠ کندی.
چاپار: برید، پست، پستچی، پیک، قاصد، نامهبر، نامهرسان.
چاپارخانه: اداره پست، پستخانه، چپرخانه.
چاپاری: ۱. منسوب به چاپار؛ ۲. تند، سریع.
چاپ: افست، طبع؛ ۲. منتشر، نشر؛ ۳. باسمه؛ ۴. دروغ، شایعه؛ ۵. گزافه، اغراق.
چاپچی: صفت ۱. باسمهچی، چاپخانهدار، طابع، مطبعهچی؛ ۲. دروغگو، شایعهساز، شایعهپرداز؛ ۳. گزافهگو، لافزن، چاچول.
چاپخانه، چاپخانه: مطبعه، باسمهخانه.
چاپخانهدار، چاپخانهدار: چاپچی، مطبعهچی.
چاپ خوردن: چاپشدن.
چاپ زدن: ۱. چاپکردن؛ ۲. بافتن، سرهمکردن؛ ۳. ساختن، جعلکردن، ازخود درآوردن؛ ۴. دروغ گفتن، لیچار بافتن.
چاپکردن: طبعکردن، بهطبع رساندن، به چاپ رساندن، منتشرکردن.
چاپگر: دستگاه چاپ رایانهای، پرینتر.
چاپلوسانه: ۱. تملقآمیز، متملقانه، مداهنهگرانه؛ ۲. ریاکارانه، مزورانه.
چاپلوس: چربزبان، خوشامدگو، زبانبهمزد، سالوس، ظاهرنما، کاسهلیس، متملق، مداهن، مداهنهگر، خایهمال، متصلف، کرنشگر، مجیزگو.
چاپلوسی: تبصبص، تصلف، تملق، چربزبانی، مداهنه، دملابه، کرنش، دملیسه، خایهمالی، مجیزگویی، کرنشگری،.
چاپلوسیکردن: چربزبانیکردن، مداهنهگریکردن، مداهنهکردن، خایهمالیکردن، زبانبهمزدبودن، کاسهلیسیکردن، مجیز گفتن.
چاپنده: اسم تاراجگر، چپاولگر، غارتگر، یغماگر.
چاپی: چاپ شده، بهطبعرسیده، مطبوع ≠ خطی، دستنوشته.
چاپیدن: ۱. بهیغما بردن، تاراجکردن، چپاولکردن، چپوکردن، غارتکردن، لاشیدن، غارتیدن؛ ۲. لختکردن، دزدیدن، تالانکردن.
چاچولباز: ۱. پشتهمانداز، چاخان، لافزن؛ ۲. حقهباز، شارلاتان، فریبکار، مزور، محیل، مکار، حیلهگر، نیرنگباز؛ ۳. دورو؛ ۴. زبانباز؛ ۵. هوچی.
چاچولبازی: ۱. پشتهماندازی، لافزنی؛ ۲. زبانبازی، هوچیگری؛ ۳. حیلهگری، نیرنگبازی، دورویی؛ ۴. حقهبازی، فریبکاری، تزویر، شیادی.
چاچول: صفت ۱. گزافهگو، حقه؛ ۲. فریب، کلک، مکر، نیرنگ، تزویر؛ ۳. دورویی؛ ۴. طرار، دزد؛ ۵. حقهباز، شارلاتان.
چاخانبازی: چربزبانی، تملقگویی؛ ۲. پشتهماندازی.
چاخان: صفت ۱. پشتهمانداز، حراف، حقهباز، شارلاتان، گزافه، لاف، لافزن، گزافهگویی، گزافهگو، خشتمال؛ ۲. دروغگو، دروغزن، دروغباف؛ ۳. دروغ، حرفمفت.
چادر: ۱. حجاب، سرانداز، مقنعه؛ ۲. خرگاه، خیمه، سایبان، سراپرده، مظله، شادروان.
چادرنشین: ۱. خیمهنشین؛ ۲. ایلات؛ ۳. بیاباننشین، صحراگرد، صحرانشین، عشایر؛ ۴. بادیهنشین، بدوی ≠ شهرنشین، متمدن؛ ۵. کوچنشین، کوچگر، کوچی.
چادری: صفت ۱. باحجاب، حجابدار، محجب، چادرپوش، محجبه، محجوب ≠ بیحجاب؛ ۲. پوشیده، مستور.
چارپا: چاروا، حیوان بارکش، ستور، استر، خر، الاغ، قاطر ≠ دوپا.
چارپاره: ۱. گلوله نامنظم؛ ۲. پارهآجر، پارهخشت.
چارپایه: کرسی.
چارتر:.
چارچوب: ۱. چهارچوب، چهارچوبه، چارچوبه؛ ۲. قالب، کادر؛ ۳. اسکلت، بدنه، قاب؛ ۴. حیطه، قلمرو.
چار: ۱. چهار؛ ۲. چاره، گریز؛ ۳. کورهسفالپزی، کورهآجرپزی؛ ۴. سزاوار، لایق.
چارخانه: شطرنجی.
چارسو: ۱. چهارسو، چهارسوق، چهارراه(بازار)؛ ۲. چهارجهت، جهاتاربعه؛ ۳. چهارپر، چهارپهلو(آچار).
چارشانه: تنومند، چهارشانه.
چارق: پاتابه، کفش، چارغ، پایافزار، پایپوش.
چارقد: چارق، حجاب، روسری، لچک، محجر، مقصوره، مقنعه.
چارک: ۱. ربع، یکچهارم؛ ۲. چاوش، نقیب.
چارگوش: چاربر، مربع، چهارضلعی، چهارگوشه.
چارمیخه: استوار، محکم، معتبر، چهارمیخه.
چاروا: چارپا، چهارپا، حیوانبارکش، الاغ، خر، شتر، قاطر، ستور، چهارپایان ≠ دوپا.
چاروادار: چهارپادار، مکاری.
چاروناچار: خواهناخواه، خواهینخواهی، بهناچار.
چارهاندیش: صفت چارهجو، چارهساز، چارهپرداز، چارهگر، چارهپژوه، چارهسگال، مدبر.
چاره اندیشیدن: چارهجوییکردن، چارهگریکردن، راهحلجستن، تدبیرکردن.
چارهپذیر: ۱. حلشدنی، قابل حل؛ ۲. علاجپذیر، درمانپذیر؛ ۳. چارهبردار؛ ۴. اصلاحپذیر ≠ چارهناپذیر، نشدنی، حلناشدنی.
چارهپذیری: درمانپذیری، علاجپذیری، ≠ چارهناپذیری، درمانناپذیری، نشدنی، حلناشدنی.
چاره جستن: ۱. درمانکردن، علاجکردن؛ ۲. چاره طلبیدن، چارهساختن، تدبیر اندیشیدن؛ ۳. از عهده برآمدن.
چارهجو: اسم چارهاندیش، چارهپژوه، چارهور، چارهگر، تمهیدگر، مدبر، علاجکننده، علاجاندیش.
چارهجویی: تدبیر، چارهاندیشی، چارهگری، وسیلهسازی، وسیلهیابی، تمهیدگری، صلاحاندیشی.
چارهجوییکردن: چارهجستن، چارهاندیشیکردن، چارهطلبیدن، راهحل جستن.
چاره: ۱. درمان، علاج، مداوا، وید؛ ۲. راهحل؛ ۳. تدبیر، ترفند، حیله، زیرکی، مکر؛ ۴. تمهید، وسیله؛ ۵. گزیر ≠ ناگزیر.
چارهساز: صفت ۱. چارهجو، چارهبر، مصلحتبین، مدبر، چارهکننده، سببساز، چارهگر ≠ چارهسوز، سببسوز؛ ۲. علاجگر؛ ۳. باریتعالی، خدا.
چارهسازی: ۱. چارهجویی، مصلحتسازی، مصلحتبینی، تدبیر، سببسازی، چارهگری ≠ چارهسوزی، سببسوزی؛ ۲. علاجگری.
چارهکردن: ۱. علاجکردن؛ ۲. چاره جستن، چارهساختن، چارهجوئیکردن، چاره اندیشیدن؛ ۳. راهحلیافتن؛ ۴. درمانکردن.
چارهگر: صفت چارهجو، چارهساز، علاجبخش، چارهپرداز.
چاشت: ۱. ناهار، ناهاری ≠ شام؛ ۲. طعام چاشت؛ ۳. صبحهنگام، چاشتگاه، میانهروز.
چاشنی: ۱. طعم، مزه؛ ۲. رب، سس؛ ۳. ماده منفجره؛ ۴. نمودار، نمونه.
چاقالو: بسیار چاق، فربهگوشتالو، مسمن.
چاق: ۱. پروار، تنومند، خپل، خپله، سمین، فربه، گوشتالو، مسمن ≠ لاغر، مردنی؛ ۲. تندرست، سالم، سرحال، قبراق ≠ بیمار، مریض، مریضاحوال؛ ۳. پرحجم، درشت، ضخیم؛ ۴. باارزش، بزرگ، پرمایه؛ ۵. کلهگنده، ثروتمند، معتبر، بااعتبار.
چاقچور: پاخچور، دولاغ، شلوارگشاد زنانه.
چاقسلامتی: احوالپرسی.
چاقشدن: ۱. فربهشدن، گوشتالوشدن ≠ لاغرشدن؛ ۲. پروارشدن، پرواریشدن ≠ لاغرشدن؛ ۳. بهبودیافتن، بهشدن، معالجهشدن.
چاقکردن: ۱. فربهکردن، پروارکردن؛ ۲. بهبودی بخشیدن، معالجهکردن.
چاقو: تیغ، خنجر، دشنه، سنان، شفره، شمشیر، کارد، سکین.
چاقوچله: ۱. گوشتالو، فربه؛ ۲. سالم، تندرست، قبراق، سرحال.
چاقوکش: صفت ۱. چاقوزن، زخمزن؛ ۲. شریر، باجگیر، اوباش.
چاقوکشی: ۱. چاقوزنی، زخمزنی؛ ۲. شرارت، اوباشیگری، باجگیری.
چاقی: اضافهوزن، سمن، فربهی ≠ لاغری.
چاک: اسم ۱. ترک، درز، رخنه؛ ۲. منفذ، سوراخ، شکاف، فاق؛ ۳. پارگی، دریدگی؛ ۳. پاره، دریده؛ ۴. قباله، بنچاق؛ ۵. دریچه، پنجره؛ ۶. سپیده صبح.
چاکچاک: پارهپاره، پرچاک، چاکدار، هراشهراش.
چاکدادن: پارهکردن، دریدن، شکافتن، درانیدن ≠ دوختن.
چاکرانه: قید بندهوار، چاکروار ≠ اربابوار، اربابمنشانه.
چاکر: بنده، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، غلام، گماشته، مستخدم، نوکر ≠ ارباب، آقا؛ ۳. بنده، اینجانب، ارادتمند، مخلص.
چاکرنواز: چاکرپرور، بندهنواز، زیردستنواز.
چاکری: ۱. بندگی، خدمتکاری، نوکری ≠ آقایی؛ ۲. اخلاص،.
چال افتادن: گودشدن، فرو رفتن (گونه).
چالاک: ۱. آماده، تند، تندوتیز، جلد، چابکدست، چابک، چست، زرار، زرنگ، سریع، شاطر، شهم، فرز، قبراق؛ ۲. بلند، موزون، زیبا؛ ۳. جای بلند، مکان مرتفع؛ ۴. دزد.
چالاکی: جلدی، چابکی، چستی، زرنگی، سبکی.
چال: صفت چاله، حفره، فرورفتگی، گودال؛ ۲. عمیق، گود؛ ۳. آشیان، آشیانه؛ ۴. گور(حیوانات)؛ ۵. غاز، خرچال، مرغابی (آ)هوبره؛ ۶. آشیانه، لانه؛ ۷. شتربچه؛ ۸. اسب سفید، بزپیشانیسفید.
چالشانگیز: صفت ۱. مسالهساز، مسالهزا، مسالهبرانگیز؛ ۲. بحثانگیز، جنجالبرانگیز، جنجالآفرین، جدالبرانگیز.
چالش: ۱. خرامیدن، خرامش، نازخرامی؛ ۲. تکبر، غرور؛ ۳. جولان؛ ۴. جنگ وجدال، زدوخورد، کشمکش؛ ۵. تلاش، مبارزه؛ ۶. مساله، موضوع؛ ۷. مباشرت، هماغوشی.
چالشگر: ۱. جنگجو، رزمآور، رزمجو، ستیزهجو، مبارز، مبارزطلب؛ ۲. حشری، شهوتران؛ ۳. نخوتخرام، نازخرام؛ ۴. خرامان.
چالشگری: ۱. جنگجویی، ستیزهجویی، مبارزه، رزمآوری، رزمجویی، ستیزهگری، مبارزطلبی؛ ۲. نازخرامی؛ ۳. شهوترانی.
چالکردن: ۱. دفنکردن، مدفونکردن ≠ نبشکردن؛ ۲. زیر خاک پنهانکردن؛ ۳. کندن، حفرکردن ≠ پرکردن؛ ۴. گودکردن، گودال کندن؛ ۵. لانهساختن.
چاله: ۱. چال، حفره، گود، گودال، مغاک؛ ۲. چاهک، چاه کوچک؛ ۳. مشکلمالی، کمبود.
چالهچوله: گودال، چاله.
چالهمیدونی: ۱. منسوب به محله چاله میدان؛ ۲. لات، زورگو؛ ۳. بیادب، بیتربیت، نافرهیخته؛ ۴. زشت، رکیک؛ ۵. بیادبانه، لاتمنشانه.
چامه: ترانه، چکامه، سرود، شعر، قصیده، نغمه ≠ چانه.
چامهسرا: صفت ۱. شاعر، آوازخوان؛ ۲. چامهگو، چامهزن، آوازخوان، سرودخوان، قصیدهگو، نغمهخوان، نغمهسرا، غزلخوان؛ ۳. قصیدهگو، قصیدهسرا، ترانهسرا، چکامهسرا.
چامیدن: ۱. ادرارکردن، شاشیدن؛ ۲. ریدن، غایطکردن؛ ۳. سرگینانداختن.
چامین: ۱. ادرار، بول، شاش؛ ۲. غایط؛ ۳. سرگین.
چانه انداختن: مردن، فوتکردن، جاندادن.
چانه: ۱. چنه، حنک، ذقن، زنخدان، زنخ؛ ۲. چونه، گلوله خمیر؛ ۳. سخنمنثور ≠ شعر، چامه، سخن منظوم؛ ۴. پرگویی؛ ۵. تخفیفگیری ≠ مکاس.
چانه زدن: ۱. تخفیفگرفتن؛ ۲. پرگوییکردن، پرچانگیکردن، چانهجنبانیکردن.
چانهزنی: ۱. تخفیفگیری؛ ۲. پرگویی، پرحرفی.
چاو: ۱. ناله، زاری؛ ۲. بانگ، صدا.
چاووش: پیشرو قافله، طلایه، نقیب قافله؛ ۲. راهنمای زوار؛ ۳. اشعارمذهبی؛ ۴. حاجب، چاووشخوان، چاووشگر.
چاه: ۱. بئر، چه؛ ۲. فاضلاب.
چاهسار، چاهسار: ۱. گودالعمیق، چاه؛ ۲. دهانه چاه، سرچاه ≠ چاهبن؛ ۳. زمین پرچاه.
چاهک: ۱. چاه کوچک؛ ۲. گودال کمعمق؛ ۳. فاضلاب؛ ۴. ممر فاضلاب، گذرگاه فاضلاب.
چاهکروب: صفت چندال، چاهخو، کناس، هاری.
چاهکن: صفت ۱. چاهجو؛ ۲. مقنی، چاهخو، چاخو، چخو؛ ۳. کننده چاه.
چاهکنی: مقنیگری، چاهجویی.
چاهی: صفت ۱. منسوب به چاه؛ ۲. زندانی؛ ۳. گناهکار.
چایش: سرماخوردگی، زکام، چایمان، چاییدگی.
چایمان: زکام، سرماخوردگی.
چاییدن: زکامشدن، سرماخوردن.
چپ افتادن: ۱. دشمنشدن؛ ۲. دشمنیکردن، مخالفتکردن، کینهتوزشدن، خصمانه رفتارکردن ≠ همراهیکردن.
چپاندرقیچی: ۱. کجومعوج؛ ۲. ضربدری؛ ۳. بینظم، پراکنده.
چپاندن: ۱. به زور فروکردن، به زور جادادن، زورچپانکردن، تپاندن؛ ۲. قالبکردن، (جنس بنجل با قیمت زیاد).
چپان: ژنده، کهنه، مندرس.
چپانی: ۱. ژندهپوشی، کهنهپوشی؛ ۲. بیسروپا، رند.
چپاول: تاراج، تالان، چپو، غارت، لاش، نهب، یغما، غارتگری.
چپاولچی: صفت چپاولگر، تاراجگر، غارتگر، یغماگر، یغمایی، چپوچی.
چپاولکردن: غارتکردن، بهتاراج بردن، بهیغما بردن، تاراجکردن، چپوکردن.
چپاولگر: صفت تاراجگر، چپاولچی، چپوچی، غارتگر، یغماگر.
چپچپ نگاهکردن: ۱. خصمانهنگریستن، معترضانه نگاهکردن؛ ۲. طمعکارانهنگریستن؛ ۳. با سوءنیت نگاهکردن؛ ۴. باسوءظن نگاهکردن.
چپدادن: ۱. فریفتن، گولزدن، فریبدادن؛ ۲. منحرفساختن، ردگمدادن، آدرس عوضیدادن؛ ۳. ترککردن، رهاکردن، واگذاشتن.
چپر: ۱. برید، پست، چاپار؛ ۲. پرچین؛ ۳. کپر.
چپروی: ۱. تندروی، افراطیگری؛ ۲. افراطیگرایی؛ ۳. خلافورزی، ناسازگاری، نسازمی؛ ۴. مخالفتخوانی؛ ۵. چپگرایی.
چپرویکردن: ۱. تندرویکردن؛ ۲. افراطیبودن؛ ۳. خلافورزیدن؛ ۴. مخالفتکردن.
چپ زدن: ۱. چپکردن، تغییر مسیردادن، انحرافی رفتن، منحرفشدن(از راه)؛ ۲. تندرویکردن، افراطیبودن.
چپش: بزغاله، بزیکساله.
چپشدن: ۱. چپهشدن، پرتشدن، واژگونشدن؛ ۲. منحرفشدن.
چپق: پیت، چوپوق، آلت تدخینتوتون، چپوق ≠ قلیان، سیگار.
چپکی: ۱. وارونه، واژگون ≠ راستکی؛ ۲. زانسو.
چپگرا: صفت ۱. دستچپی، چپرو، متمایل به چپ؛ ۲. کمونیست؛ ۳. سوسیالیست ≠ راستگرا.
چپ: صفت ۱. میسره، یسار ≠ یمین؛ ۲. یسار ≠ میمنه؛ ۲. کژبین؛ ۳. چپه، واژگون؛ ۴. احول، کاچ، کاژ، لوچ؛ ۵. کمونیست ≠ کاپیتالیست؛ ۶. چپدست؛ ۷. نادرست، ناراست ≠ راست؛ ۸. مخالف، دشمن؛ ۹. خمیده، کج.
چپو: تاراج، چپاول، غارت، لاش، نهب، یغما.
چپوچی: صفت ۱. چپاولگر، غارتگر، یغماگر، چپاولچی، تاراجگر، یغمایی؛ ۲. دزد.
چپوشدن: غارتشدن، بهتاراج رفتن، تاراجشدن، چپاولشدن، تاراجشدن، به غارت رفتن، به یغما رفتن؛ ۲. به هدررفتن، پایمالشدن.
چپوکردن: ۱. غارتکردن، چپاولکردن، به یغما بردن، تاراجکردن؛ ۲. به سرعت خوردن، زود مصرفکردن؛ ۳. نابودکردن، از بین بردن.
چپه: صفت ۱. پرت، واژگون؛ ۲. پارو.
چپی: ۱. دستچپی، چپگرا ≠ راستگرا؛ ۲. چپهشده، چپشده، واژگونشده(وسائط نقلیه) ≠ سالم.
چتر: آفتابگردان، سایبان؛ ۲. گرد، گردی؛ ۳. چتر نجات؛ ۳. قوس.
چتری: ۱. چترمانند؛ ۲. گرد، دایرهوار، مدور.
چچول: خروسه، چچوله، چوچوله.
چخماق: ۱. آتشزنه، پازند، چخماغ، قداحه، فروزینه، مرو؛ ۲. تبرزین.
چخیدن: ۱. حرف زدن، دمزدن؛ ۲. کوشیدن، تلاشکردن، سعیکردن؛ ۳. ستیزهکردن، جنگیدن، مبارزهکردن؛ ۴. دشمنیکردن، خصومتورزیدن.
چدار: اشکسل، پابند، مهار (پایستور).
چدن: آهن، پولاد.
چرا: ۱. برایچه، به چه دلیل، به چهعلت، ازچه، به چه جهت، ≠ زیرا، برایاینکه، چون؛ ۲. آری، بله ≠ نه، خیر.
چرا: ۱. چریدن؛ ۲. علفچری.
چراخوار: چراخور، چراگاه، مرتع، مرغزار، علفچر، سبزهزار، علفزار.
چراخور: چراگاه، چراگه، راود، سبزهزار، علفچر، علفزار، چرامین، مرتع، مرغزار.
چراغآویز: چلچراغ، قندیل.
چراغافروز: روشنیبخش.
چراغانی: آذینبندی، جشن، چراغان.
چراغانیکردن: ۱. آذین بستن، با چراغ تزئینکردن؛ ۲. جشنگرفتن.
چراغ: ۱. جلوند، چلچراغ، سراج، فانوس، مشکات، مصباح؛ ۲. لامپ؛ ۳. لامپا؛ ۴. رهنما؛ ۵. علامت؛ ۶. خورشید؛ ۷. دشت، دشتاول (گدایان و معرکهگیران).
چراغدان: جاچراغی، چلچراغ، فانوس.
چراغ زدن: ۱. روشن وخاموشکردن (چراغ خودرو)، علامتدادن، چراغدادن؛ ۲. چشمک زدن، اشارهکردن.
چراغواره: چراغدان.
چراگاه: باده، چراخور، چراگه، چرام، چرامین، علفچرا، راود، علفزار، کشتزار، کنام، مرتع، مرغ، مرغزار.
چراگه: باده، چراگاه، چرام، چرامین، راود، علفچر، علفزار، مرتع.
چرامین: ۱. چراگاه، علفزار، مرتع، مرغزار؛ ۲. علف، علوفه، کاه.
چرایی: علت، دلیل، سبب، انگیزه.
چرباندن: افزودن، اضافهکردن، زیادترکردن.
چربدست، چربدست: ۱. فرز، جلد، چابک، زرنگ؛ ۲. استاد، ماهر؛ ۳. زبردست؛ ۴. هنرمند، شیرینکار؛ ۵. حقهباز، تردست.
چربدستی، چربدستی: ۱. جلدی، چابکی، فرزی؛ ۲. مهارت، زبردستی، تردستی، استادی؛ ۳. شیرینکاری؛ ۴. هنرمندی.
چرب: ۱. روغنآلود، روغندار، روغنی؛ ۲. پرروغن؛ ۳. پیهدار؛ ۴. بهتر، مرغوبتر؛ ۵. دلپذیر، خوشآیند، مطبوع، شیرین.
چربزبان: ۱. خوشسخن، چربگفتار، شیرینزبان؛ ۲. چاپلوس، زبانبهمزد، متملق، مداهنهگر ≠ بدزبان؛ ۳. چاچول، چاچولباز، حراف، زبانباز.
چربزبانی: ۱. خوشسخنی، چربگویی، چرب گفتاری، شیرینزبانی؛ ۲. تملق، چاپلوسی؛ ۳. تعارف مداهنه، مجامله، مجیزگویی؛ ۴. چربگویی، چربگفتاری.
چربزبانیکردن: ۱. چاپلوسیکردن، تملق گفتن؛ ۲. سخنانفریبنده گفتن؛ ۳. خوشامدگوییکردن.
چربش: ۱. پیه، چربی، روغن؛ ۲. رجحان، فزونی، برتری، تفوق؛ ۳. غلبه، چیرگی.
چربوچیله: آلوده بهروغن، روغنی، چربوچیلی، کثیف، آلوده ≠ پاک، تمیز.
چربی: ۱. پیه، دنبه، شهله؛ ۲. دهن، روغن، زیت؛ ۳. چربه؛ ۴. سرشیر، قیماق ≠ گوشت؛ ۵. ملایمت، نرمی.
چربیدن: ۱. افزونشدن، زیادهشدن، سنگینترشدن، فزونییافتن؛ ۲. چیرهشدن، چیرگییافتن، غالبشدن، غلبهیافتن؛ ۳. برتری داشتن، برترییافتن، رجحانداشتن، سربودن، سرشدن.
چرتآلود: خوابآلود، خوابآلوده، چرتکی.
چرت: صفت بیراه، چرند، حرفمفت، مزخرف، مهمل، یاوه، سخن بیهوده.
چرت: پینکی، بیدار و خواب، خوابسبک، نوم، قنیمخواب، هجوع، چرتک.
چرت زدن: ۱. نیمخواببودن؛ ۲. تهویم، به خواب کوتاه رفتن.
چرتکه: چتکه، شمارشگر، حسابگر.
چرت گفتن: یاوه گفتن، حرف مفت زدن، چرند گفتن، مهمل بافتن، مزخرف گفتن، لیچار بافتن، یاوهسراییکردن.
چرتوپرت: اسم چرند، لاطائل، مزخرف، مهمل، هذیان، یاوه.
چرچر: سورچرانی، خوشگذرانی، عیشونوش.
چرچرکردن:.
چرخ: آسمان، فلک، گردون؛ ۲. گردونه؛ ۳. چرخه؛ ۴. حلقه، دایره، گرد؛ ۵. دوچرخه؛ ۶. دور، گردش؛ ۷. چرخشت، معصر؛ ۸. چرخاب، چرخآب؛ ۹. طاق، طاقایوان؛ ۱۰. دستگاه پنبهریسی؛ ۱۱. دستگاهدوخت، ماشین دوخت؛ ۱۲. تیرکمان، کمان؛ ۱۳. حرکت دورانی؛ ۱۴. چرغ، صقر.
چرخاب: ۱. آسیا، آسیاب؛ ۲. چرخ آبکشی؛ ۳. گرداب.
چرخان: ۱. چرخنده، دوار؛ ۲. گردان.
چرخانداز: تیرانداز، کماندار، کمانگیر، چرخچی، کمانگر.
چرخاندن: ۱. به حرکت درآوردن، به دور خود گرداندن، وادار به چرخیدنکردن، چرخانیدن، چرخدادن؛ ۲. به جریانانداختن؛ ۳. ادارهکردن؛ ۴. کنترلکردن، مهارکردن.
چرخبال، چرخبال: هلیکوپتر، بالگرد ≠ هواپیما، کشتی، خودرو.
چرخ خوردن: ۱. چرخیدن، چرخ زدن؛ ۲. گشت زدن، پلکیدن، پرسه زدن.
چرخش: ۱. دور، دوران، گردش؛ ۲. تغییرجهت، تغییرموضع.
چرخشی: ۱. دورانی؛ ۲. گردشی.
چرخکردن: ۱. تراشدادن؛ ۲. تراشیدن؛ ۳. خردکردن؛ ۴. ریزریزکردن.
چرخه: ۱. تناوب، دور، سیر، سیکل؛ ۲. چرخ، گردونه؛ ۳. کلاف نخ.
چرخیدن: ۱. حرکت دورانیداشتن، چرخ خوردن، چرخ زدن، دور خودگردیدن، گردیدن، گشتن؛ ۲. پیچیدن؛ ۳. ادارهشدن؛ ۴. پرسه زدن، اینسو و آنسو رفتن؛ ۵. جریان داشتن، تکرارشدن.
چرده: ۱. رنگ، فام، لون؛ ۲. رنگ چهره، رنگ پوست.
چرس: بنگ، حشیش.
چرس: ۱. چراگاه، مرتع؛ ۲. بند، حبس، زندان؛ ۳. آزار، اذیت، شکنجه؛ ۴. نیازدرویشان، متاعگدایی.
چرسی: صفت معتاد به چرس، افیونی.
چرکآلود: آلوده، چرکناک، چرکی، چرکین، کثیف ≠ نظیف.
چرک: صفت ۱. آلوده، پلشت، کثیف، پلید، نجس ≠ تمیز؛ ۲. چرکین، ریم، خون فضله، قذرات، کثافت، لکه، وسخ؛ ۲. جراحت، جرم، عفونت؛ ۳. شوخناک.
چرکتاب: تیره، تیرهرنگ، سیاه (لباس، پارچه).
چرکشدن: کثیفشدن، چرکینشدن، چرکناکشدن.
چرککردن: ۱. عفونیشدن، عفونتکردن؛ ۲. کثیفکردن، چرکینکردن ≠ تمیزکردن؛ ۳. کیسه کشیدن، چرکزداییکردن، شوخ برگرفتن (از تن واندام).
چرکناک: آلوده، چرکآلود، چرکدار، چرکین، کثیف.
چرکنویس: پیشنویس، مسوده ≠ پاکنویس.
چرکین: آلوده، پلشت، پلید، چرک، چرکآلود، ریمآلود، شوخگن، کثیف، ناپاک، نجس ≠ پاکیزه، تمیز.
چرکینی: پلیدی، دناست، کثافت ≠ پاکیزگی.
چرم: ادیم، پوست، تیماج، پوستدباغیشده.
چرمساز: چرمگر، دباغ، صرام، چرمپیرا، پوستپیرا.
چرمه: اسب، اسب سفید.
چرمین: چرمی، از جنس چرم.
چرند: بیربط، بیمعنی، بیهوده، پوچ، چرت، لاطائل، مزخرف، مهمل، نامربوط، یاوه.
چرنده: علفخوار، علفخور.
چروک: چین، شکن، شکنج، کرس.
چروکشدن: چروکبرداشتن، چروک خوردن، چیندارشدن، چروکافتادن، ناصافشدن، چروکیدهشدن ≠ صافشدن.
چروکیدن: چروک خوردن، چینوچروکدارشدن، ناصافشدن، بیاتوشدن ≠ صافشدن، اتودارشدن.
چروکیده: ۱. چروکخورده، چینوچروکدار؛ ۲. ناصاف، بیاتو ≠ صاف، اتودار، اتوکشیده.
چریدن: ۱. چراکردن، علفچریکردن، علف خوردن؛ ۲. پلکیدن، ولگشتن، پرسه زدن؛ ۳. خوردن.
چریک: ۱. پارتیزان، رزمنده، میلیشیا؛ ۲. جنگجوی داوطلب، نیروی نظامیغیررسمی، حشر، لشکر نامنظم.
چریکی: ۱. مربوط به چریک؛ ۲. چریکوار؛ ۳. جنگهای نامنظم.
چزاندن: آزاردادن، اذیتکردن، شکنجهکردن، زجردادن.
چسان: چهجور، چطور، چگونه، بهچهنحو.
چسباندن: متصلکردن، وصلکردن، پیوند زدن، چسبانیدن.
چسب: سریش، سریشم، موادچسبنده.
چسبناک: چسبنده، لزج.
چسبنده: چسبناک، لزج.
چسبیدگی: اتصال، التصاق.
چسبیدن: ۱. پیوستن، متصلشدن؛ ۲. محکم گرفتن؛ ۳. التصاق؛ ۴. محکمشدن؛ ۵. تمسک؛ ۶. مشغولشدن، سرگرمشدن.
چسبیده: متصل، مرتبط، ملصق.
چست: ۱. تند، جلد، چالاک، چیرهدست، زرنگ، سریع، فرز؛ ۲. استاد، ماهر؛ ۳. محکم، استوار؛ ۴. برازنده، موزون ≠ ناموزون.
چستی: جلدی، چابکی، چالاکی، شهامت، مهارت.
چسی آمدن: ۱. پزدادن، فیسکردن، افاده فروختن؛ ۲. تفاخرکردن، فخرفروختن؛ ۳. خودنماییکردن، متکبرانه رفتارکردن.
چشاندن: ۱. خوراندن؛ ۲. نوشاندن.
چشایی: چشش، ذایقه، ذوق ≠ بویایی.
چشته: ۱. طعمه، نواله؛ ۲. چاشنی، مزه؛ ۳. چاشت.
چشش: فعل ۱. چشایی، ذوق، طعم؛ ۲. مذاق، مزهکردن، چشیدن؛ ۲. التذاذ.
چشمانتظار: چشمبهراه، منتظر.
چشم انداختن: نگاهکردن، نگریستن، نظر افکندن، دید زدن، چشمگرداندن.
چشمانداز: ۱. افق؛ ۲. دورنما، منظر، منظره، نما.
چشمبسته: قید ۱. بیخبر، ناآگاه؛ ۲. ناآگاهانه.
چشمبند: ۱. روبنده؛ ۲. پیچه، چشمپوش، چشمپیچ، نقاب؛ ۳. شعبدهباز، مشعبد، نظربند.
چشمبندی: ۱. تردستی، جادو، سحر، شعبده، شعبدهبازی؛ ۲. چشمغره، نگاه خشمآلود.
چشمبهراه: امیدوار، مترقب، متوقع، منتظر، نگران، چشمانتظار.
چشم به هم زدن: آن، طرفهالعین، لحظه، لمحه.
چشمپزشک: کحال ≠ بیطار.
چشمپوشی: ۱. اغماض، صرفنظر؛ ۲. عفو، گذشت، نادیدهگیری، نادیدهانگاری، غمض عین.
چشم پوشیدن: ۱. اغماضکردن، نادیده گرفتن، صرفنظرکردن، گذشتکردن، چشمپوشیکردن؛ ۲. گذشتن، رهاکردن.
چشمپوشیکردن: ۱. اغماضکردن، صرفنظرکردن، نادیدهگرفتن، نادیده انگاشتن، غمض عینکردن؛ ۲. گذشتکردن.
چشمتنگ: ۱. دیدهتنگ، تنگنظر؛ ۲. بخیل، حسود؛ ۳. آزمند، آرزو.
چشمتنگی: ۱. بخل؛ ۲. حسادت.
چشمچران: نظرباز، طامح ≠ چشمپاک.
چشمچرانی: نظربازی ≠ چشمپاکی.
چشم خوردن: ۱. بهچشمآمدن، بهنظرآمدن، دیدهشدن، چشمزخمخوردن، چشمزدهشدن؛ ۲. محسوسبودن، مشخصبودن.
چشمداشت، چشمداشت: آرزو، امیدواری، امید، انتظار، توقع، طمع.
چشم داشتن: توقع داشتن، امید داشتن، امیدواربودن، آرزو داشتن، منتظربودن.
چشمدریده: ۱. بیشرم، بیحیا؛ ۲. وقیح، پررو، بیادب.
چشم: ۱. دیده، عین؛ ۲. دید، رویت، نظر، نگاه؛ ۳. امید، انتظار، توقع؛ ۴. عزیز، گرامی؛ ۵. چشمزخم؛ ۶. حدقه.
چشمرس: دیدرس.
چشمروشنی: هدیه، کادو، پیشکشی (برای نوعروس ونوداماد یا مسافرتازه وارد).
چشمزخم: تعویذ، نظر بد.
چشمزد: لمحه، لحظه، آن، ثانیه.
چشم زدن: ۱. چشمزخمزدن، چشمکردن؛ ۲. ترسیدن، واهمهکردن، هراس داشتن؛ ۳. دودلبودن، مرددبودن، تردیدداشتن، یکدلدودلکردن.
چشمسفید: ۱. بیحیا، بیآرزم، بیشرم؛ ۲. پررو، گستاخ؛ ۳. لجباز، لجوج، یکدنده؛ ۴. حرفنشنو، خودرای، خودسر.
چشمک: ۱. اشاره با گوشهچشم، اشارتنظربازانه، ایما، نظربازی؛ ۲. کورسو.
چشمگیر: صفت ۱. تماشایی؛ ۲. قابلملاحظه، شایانتوجه، زیاد، فراوان؛ ۳. مهم، باارزش؛ ۴. پرجلوه.
چشمنواز: جمیل، خوشریخت، خوشمنظر، زیبا، شکیل ≠ بدمنظر.
چشم نهادن: منتظرماندن، انتظار کشیدن، چشم به راهبودن.
چشموچار: ۱. بینایی، دید؛ ۲. چشم، دیده.
چشموچراغ: صفت ۱. عزیز، محبوب؛ ۲. دردانه، سوگلی؛ ۳. گلسرسبد، شمعجمع، شمعمحفل.
چشمودلپاک: ۱. عفیف، نجیب، پاکدامن؛ ۲. پاکنیت؛ ۳. امین، درستکار، مورداطمینان.
چشمودلسیر: ۱. بینیاز، مستغنی؛ ۲. بلندطبع؛ ۳. قانع، خرسند؛ ۴. بیحرص، بیآز ≠ آزمند، حرصورز، آزور، طمعکار، طامع.
چشموگوشبسته: ۱. بیاطلاع، ناهشیار ≠ چشموگوش باز، هشیار، هوشیار، مواظب.
چشموگوش: جاسوس، خبرچین، خبرگیر.
چشموهمچشمی: رقابت، حسدورزی، همسری.
چشمه: ۱. آبجای، افراس، سلسبیل، عین، کوثر، ینبوع؛ ۲. اصل، مبدا، منشا؛ ۳. سوراخ ریز، منفذ؛ ۴. مایه؛ ۵. نوع، قسم، نمونه؛ ۶. دهانه، سوراخ؛ ۷. معدن.
چشمهسار: چشمهزار، چشمهگاه، سرچشمه، چشمهخیز، ینبوع.
چشیدن: ۱. خوردن، مزهکردن، مزیدن؛ ۲. ذوق؛ ۳. چشش؛ ۴. آزمودن، تجربهکردن؛ ۵. احساسکردن، درککردن، دریافتن، لمسکردن.
چطور: چسان، چگونه، به چهنحو، به چه طریق.
چغاله: میوهنارس، کال، نارس، نرسیده.
چغانه: ۱. ساز؛ ۲. قانون؛ ۳. شعر، قصیده.
چغز: غوک، قورباغه، وزغ.
چغل: اسم سخنچین، نمام، خبرکش.
چغلی: ۱. شکایت، شکوه، شکوائیه؛ ۲. بدگویی، تضریب، سخنچینی، سعایت، نمامی؛ ۳. غیبت؛ ۴. گزارش.
چفت: صفت ۱. بست، زرفین، قلابپشت در، کلون، لنگر؛ ۲. تنگ، چسبان؛ ۳. استوار، محکم، سفت؛ ۴. دم، بیخ، نزدیک.
چکاد: ۱. تارک، سر، فرق سر، هباک؛ ۲. ذروه، راس، قله؛ ۳. پیشانی، جبهه؛ ۴. جنه، سپر.
چکامه: ترانه، چامه، شعر، قصیده.
چکامهسرا: ترانهسرا، تصنیفسرا، شاعر، غزلسرا، چکامهگو.
چکاندن: ۱. چکانیدن، قطرهقطره ریختن؛ ۲. شلیککردن، ماشه کشیدن.
چکاوک: جل، چکاو، چکانه، چکاوه، سرخاب، مرغابی، هوژه.
چک: صفت ۱. تپانچه، سیلی، ضربت، کتک، کشیده؛ ۲. برات، حواله، صک؛ ۳. چانه؛ ۴. چکه؛ ۵. بنچاق، سند، قباله؛ ۶. معدوم، نابود.
چک خوردن: سیلیخوردن، کشیده خوردن، سیلی انداختن ≠ سیلیزدن، کشیده زدن.
چکش: مطرقه.
چککردن: ۱. بررسیکردن، امتحانکردن، وارسیکردن؛ ۲. کنترلکردن، مراقبتکردن.
چکمه: کفش ساق بلند، موزه.
چکه: ۱. تراب؛ ۲. جرعه، قطره، قلپ؛ ۳. تراوش، تراویده، رشحه، ریزش؛ ۴. چک، چکانه، نشت.
چکهکردن: تراویدن، نشتکردن، تراوشکردن.
چکیدن: ۱. چکهکردن، قطرهقطره فرو ریختن؛ ۲. تراوشکردن؛ ۳. نشتکردن.
چکیده: ۱. جوهره، خلاصه، عصاره، لب، ملخص؛ ۲. افشره، عصاره؛ ۳. ماستآبرفته، آبرفته؛ ۴. عمود، گرز.
چکی: ۱. یکجا، وزنناکرده، بیمتراژ؛ ۲. روی هم؛ ۳. تخمینی؛ ۴. الهبختکی.
چگال: ۱. سنگین، غلیظ، گران؛ ۲. کثیف، متکاثف؛ ۳. فشرده، متراکم.
چگالی: تکاثف، غلظت.
چگل: اسم ۱. زیبارو، قشنگ ≠ زشت؛ ۲. گلولای، لجن.
چگونگی: ۱. چونی، کیفیت؛ ۲. وضعیت، حالت ≠ چندی.
چگونه: چسان، چطور، بهچهطریق، بهچهنحو.
چل: اسم ۱. ابله، احمق، خل، کانا، کمعقل، نادان ≠ عاقل، زیرک؛ ۲. دیوانه، مجنون؛ ۳. چهل؛ ۴. اسب ساقسفید.
چلاق: شل، لنگ، چلاغ.
چلاندن: ۱. فشردن، فشاردادن؛ ۲. عصاره گرفتن، آب گرفتن، چلانیدن؛ ۳. لهیدن.
چلانده: فشرده، شیرهگرفته، عصارهگرفته، له، لهیده.
چلپاسه: باشو، سوسمار کوچک، مارمولک، کلپاسه.
چلتوکزار: شلتوکزار، برنجزار.
چلتوک: شالی، شلتوک، برنج(پوستنگرفته).
چلچراغ: جار، چراغ، چراغآویز، چراغدان، قندیل، لوستر.
چلچله: ۱. پرستو؛ ۲. غلیواج، خطاف، زغن؛ ۳. لاکپشت، سنگشت.
چلچلی: هوسبازی، هوسرانی، خوشگذرانی، بلهوسی.
چلگی: ۱. چهلروزگی؛ ۲. چهلسالگی.
چلمن: ۱. بیحال، بیدستوپا، دستوپاچلفتی، سست، سستعنصر، نالایق ≠ زبروزرنگ؛ ۲. ابله، بله، پخمه، کمعقل، کانا ≠ باهوش، عاقل.
چلنگر: صفت آهنگر، زنجیرساز، نعلساز، نعلبند، قفلساز.
چلو: برنج پخته.
چله: ۱. اربعین، چهلم؛ ۲. ریاضتچهل روزه، چلهنشینی؛ ۳. سردترین چهل روززمستان؛ ۴. گرمترین چهل روز تابستان؛ ۵. تار؛ ۶. زهکمان، وتر، زه؛ ۷. اربعین، چهلم؛ ۸. اعتکاف، چلهنشینی، عزلت؛ ۹. زاویه، زاویه ریاضت؛ ۱۰. اوجگرما، چهل روز نخست تابستان؛ ۱۱. اوجسر.
چله گرفتن: ۱. چلهنشینیکردن، چلهداریکردن؛ ۲. برگزارکردن (مراسم چهلمین روز درگذشت).
چلهنشین: ۱. گوشهگیر، معتکف، معتزل، منزوی؛ ۲. ریاضتکش؛ ۳. چلهدار.
چلهنشینی: ۱. گوشهگیری، اعتکاف، اعتزال، انزوا؛ ۲. ریاضتکشی؛ ۳. چلهداری.
چلیپا: ۱. خاج؛ ۲. دار، صلیب.
چلیدن: ۱. روانبودن، خریدارداشتن، رونق داشتن، رونق بخشیدن؛ ۲. سزاوارگشتن، لایقبودن؛ ۳. فشردهشدن؛ ۴. رمیدن؛ ۵. جنبیدن.
چلیک: ۱. بشکه؛ ۲. حلب؛ ۳. ظرف استوانهای چوبی.
چماق: چوبدست، چوبدستی، تاباق، ششپر، عمود، گرز.
چمان: صفت ۱. خرامان، خرامنده، نازخرام؛ ۲. راهوار؛ ۳. پیمانه شراب، چمانه.
چمانه: پیاله شراب، پیمانهشراب، جامصراحی.
چمانی: ساقی.
چمباتمه: چمبک، چندک، چک.
چمچه: ۱. کفگیر؛ ۲. ملعقه، قاشق، آبگردان، ملاقه.
چم: ۱. خرام، نازخرام؛ ۲. راه، روش، شیوه، طرز؛ ۳. قلق، لم، فوتوفن، شگرد؛ ۴. رگ خواب، نقطه ضعف؛ ۵. سبب، جهت، دلیل، انگیزه، علت؛ ۶. داب، عادت؛ ۷. بزه، تقصیر، جرم، گناه؛ ۸. سینه، صدر؛ ۹. آراسته، آماده؛ ۱۰. اندوخته، فراهم؛ ۱۱. رونق، رواج؛ ۱۲. شرح،.
چمدان: جامهدان، کیف بزرگ.
چمنآرا: صفت جمنپیرا، چمنافروز.
چمنپیرا: صفت چمنآرا، باغبان، چمنافروز.
چمن: جوله، سبزه، سبزهزار، فریز، قلیب، مرغزار.
چمنزار، چمنزار: سبزهزار، لالهزار، مرغزار.
چموخم: ۱. فوتوفن، شگرد، قلق، لم؛ ۲. نازوعشوه؛ ۳. پیچوخم، خمیدگی.
چموش: ۱. بدلگام، بدلجام، رموک، سرکش، لگدزن؛ ۲. بدرفتار، بیسلوک؛ ۳. بدقلق ≠ خوشقلق؛ ۴. متمرد، نافرمان ≠ بفرمان؛ ۵. بدجنس، زبل، سرکش، شیطان، ناقلا، نارام ≠ سربهزیر.
چمیدن: ۱. خرامیدن، نازان راهرفتن، با ناز راه رفتن، نازیدن؛ ۲. پیچوتابخوردن؛ ۳. تاخت آوردن، جولاندادن، تاختن.
چنار: ارس، چنال، صنار.
چنانچه: اگر، درصورتیکه.
چنان: قید ۱. مانند، مثل، شبیه، چون؛ ۲. مثل آن، مانند آن، شبیه آن ≠ چنین؛ ۳. آنچنان، آنگونه، آنطور، آنسان ≠ اینسان؛ ۴. بدانسان، بدانگونه.
چنبر: ۱. چنبره، حلقه، دایره؛ ۲. طوق، گردنبند، قلاده؛ ۳. کمند؛ ۴. ترقوه؛ ۵. نیمدایره، کمان.
چنبر زدن: حلقه زدن، دایرهوارشدن.
چنبره: چنبر، حلقه، دایره.
چنته: ۱. کیسه، توبره؛ ۲. توشهعلمی.
چندآوایی: استریوفونیک.
چندان: ۱. آنقدر، بهحدی، آنمیزان؛ ۲. تاآن زمان؛ ۳. همینکه، محضاینکه؛ ۴. بسیار، زیاد، کثیر، خیلی.
چندپهلو: صفت ۱. چندضلع، چندبر؛ ۲. مبهم، ابهامدار.
چندپیشگی: چندشغلی، چندکاره ≠ تکشغلی، تکپیشگی.
چند: قید ۱. تاکی، تاچند، تا چهوقت؛ ۲. تعدادی؛ ۳. برابر، مساوی، معادل؛ ۴. اند، اندک، بضع.
چندجوابی: چندگزینهای، چندانتخابی، چهارجوابی، تستی.
چنددستگی: اختلاف، تفرقه، پراکندگی، اختلاف عقیده، اختلاف رای ≠ اتحاد، همدلی.
چندشآور: ۱. چندشانگیز، چندشناک، مشمئزکننده؛ ۲. نفرتانگیز، نفرتبار.
چندش: ۱. گزگزه، لرزش؛ ۲. نفرت، اشمئزاز، انزجار، تنفر.
چندکاره: چندمنظوره، چندشغلی، چندپیشگی.
چندل: صندل.
چندمعنایی: چندمفهومی ≠ تکمعنایی.
چندمنظوره: صفت چندکاره.
چندی: قید ۱. اندازه، کمیت، مقدار ≠ چونی؛ ۲. برخی؛ ۳. اندکی، تعدادی، کمی؛ ۴. اندی؛ ۵. زمانی، لختی، مدتی، یکچند.
چندین: ۱. اینهمه، ایناندازه؛ ۲. مقدار زیاد؛ ۳. تعداد زیاد (بیشتر از ۲).
چنگار: ۱. خرچنگ؛ ۲. سرطان.
چنگال: پنجه، چنگ.
چنگ: ۱. چنگال، مخلب؛ ۲. منقار، تک، نوک؛ ۳. پنجه، دست؛ ۴. اختیار؛ ۵. ساز؛ ۶. پنجه، خمیده؛ ۷. قلاب، کجک.
چنگ زدن: ۱. چسبیدن، گرفتن، محکم گرفتن؛ ۲. دستدرازیکردن، چنگ انداختن، چنگ یازیدن؛ ۳. تجاوزکردن، تعرضکردن؛ ۴. متوسلشدن، متشبثشدن، توسل جستن؛ ۵. چنگ نواختن.
چنگزنی: اعتصام، تشبث، توسل.
چنگک: قلاب، قلابه، کجک، دروند.
چنگول: چنگ، پنجه.
چنگی: ۱. چنگنواز؛ ۲. ساززن، خنیاگر، مطرب.
چنین: قید اینسان، اینگونه، اینطور، مانند این، مثل این.
چو افتادن: شایعشدن، دهن به دهن گشتن.
چو انداختن: شایعهپردازیکردن، شایعهسازیکردن، شایعهساختن، شایعکردن.
چوببست: تلهبست، داربست، باردو.
چوبتراشی: خراطی.
چوب: ۱. تیر، ساقه درخت، کنده؛ ۲. ترکه، چماق، خیزران؛ ۳. شاخه بریده درخت؛ ۴. هیزم، هیمه.
چوبدار، چوبدار: صفت ۱. گلهدار، گوسفنددار، گوسفندفروش؛ ۲. قپاندار؛ ۳. حارس، محافظ؛ ۴. چماقدار.
چوبداری، چوبداری: ۱. گوسفندداری، گوسفند فروشی؛ ۲. قپانداری.
چوبدست، چوبدست: دستوار، عصا.
چوبدستی، چوبدستی: چماق، چوبدست، عصا، عمود.
چوب زدن: ۱. به چوببستن، کتک زدن، ترکه زدن، فلککردن، به فلکبستن، چوبکاریکردن؛ ۲. حراجکردن، تعیینکردن، قیمت گذاشتن (در حراجی).
چوبکاری، چوبکاریکردن: ۱. شرمندهکردن، شرمسارکردن، مورد لطف و عنایت بسیار قراردادن؛ ۲. باچوب زدن، کتک زدن.
چوبک: ۱. چوب کوچک؛ ۲. اشنان، چوبه.
چوبلباسی: جارختی.
چوبه: ۱. چوبدستی؛ ۲. چوبک، اشنان؛ ۳. خدنگ؛ ۴. تازیانه؛ ۵. زخمه.
چوبین: صفت ۱. چوبی، چوبینک، چوبینه؛ ۲. سربندسرخ، دستمال سرخ؛ ۳. کاروانک (پرنده).
چوپان: پادهبان، راعی، رمهبان، شبان، گلهبان، رمهیار.
چو: چون؛ ۲. اگر، گر؛ ۳. وقتی، هنگامی؛ ۴. شبیه، مانند، مثل.
چو: شایعه، خبر نادرست.
چوک: ۱. شباویز، شوک، مرغ حق؛ ۲. آلت مردی.
چوگان: ۱. چوب سرکج، چوب گویزنی؛ ۲. بازی گویزنی.
چول: ۱. خمیده، منحنی؛ ۲. آلتتناسلی، نره؛ ۳. بیابان، برهوت.
چون: ۱. برایاینکه، چونکه، زیرا؛ ۲. چونان، شبیه، مانند، مثل؛ ۳. وقتی، هنگامی؛ ۴. چسان، چطور، چگونه؛ ۵. چو ≠ چرا، برایچه؛ ۶. اگر؛ ۷. تا، تااینکه.
چونوچرا: ۱. بحث، گفتوگو، اعتراض؛ ۲. علت، سبب، دلیل.
چونی: چگونگی، کیفیت ≠ چندی، کمیت.
چهاربر: مربع، مستطیل، چهارضلعی.
چهارپا: چاروا، دابه، ستور، نعم.
چهارپایان: انعام، دواب، ستوران، مواشی.
چهارچوب: چارچوب، قاب، کادر.
چهاردیواری: ۱. چاردیواری، محیط محصور، فضای محصور؛ ۲. حصار؛ ۳. محدود؛ ۴. خانه شخصی.
چهارراه: ملتقای چهارخیابان، چارراه، تقاطع.
چهارمیخهکردن: استوارکردن، محکمکاریکردن.
چهارنعل: یورتمه.
چه: چاه، چاهک، فاضلاب.
چه: ۱. چونکه، زیرا؛ ۲. خواه خواه؛ ۳. بسیار، چقدر؛ ۴. چها.
چهچهه: آواز، تحریر، ترجیع، چهچه.
چهچهه زدن: ۱. آوازخواندن؛ ۲. تحریردادن.
چهر: ۱. چهره، رخسار، رخ، رو، سیما، صورت، وجه؛ ۲. اصل، نژاد؛ ۳. شخصیت.
چهرهپرداز: تصویرگر، چهرهنگار، رسام، صورتگر، نقاش، نقشبند، نگارگر، مصور.
چهرهپردازی: ۱. نقاشی، صورتگری، صورتسازی، چهرهسازی، نگارگری؛ ۲. طراحی، چهرهنگاری؛ ۳. وصف، توصیف.
چهره: ۱. رخ، رخساره، رخسار، روی، سیما، صورت، عارض، عذار، قیافه، گونه، لقا، وجه؛ ۲. وجهه؛ ۳. شخصیت؛ ۴. سطح، رویه؛ ۵. نما، شکل.
چهرهنگار: تصویرگر، چهرهپرداز، رسام، صورتگر، نقاش، نگارگر، مصور.
چیدمان: چینش، دکوراسیون.
چیدن: ۱. کندن؛ ۲. بریدن، قیچیکردن؛ ۳. قطعکردن؛ ۴. پهنکردن، گستردن؛ ۵. قراردادن، نهادن؛ ۶. زدن، ستردن؛ ۷. انتخابکردن، جداکردن، گلچینکردن، گزیدن؛ ۸. ستردن، پیراستن، اصلاحکردن؛ ۹. دانهچینیکردن؛ ۱۰. ترتیبدادن، مهیاکردن، فراهمکردن.
چیرگی: استیلا، پیروزی، تسلط، سلطه، سیطره، ظفر، غلبه.
چیره: پیروز، غالب، چیر، فاتح، فایق، قاهر، متسلط، متغلب، مستولی، مسلط، منتصر ≠ مقهور.
چیرهدست: بامهارت، چالاک، چست، زبردست، ماهر ≠ چلمن، دستوپاچلفتی.
چیرهزبان: تیززبان، زباندار، سخنگزار، سخنور، نطاق ≠ الکن.
چیرهشدن: فایق آمدن، پیروزشدن، مستولیشدن، تسلطیافتن، استیلایافتن، غلبهیافتن ≠ مغلوبشدن.
چیز: جسم، چی، شی، موجود.
چیزخور: دواخور، مسموم.
چیزدار: ۱. ثروتمند، غنی، دارا، متمول ≠ بیچیز، فقیر؛ ۲. ملاک ≠ دهقان، خوشنشین؛ ۳. مالک ≠ ۱. مستاجر؛ ۲. بیخانه.
چیزفهم: فهیم، فهمیده، دانا، عاقل ≠ نفهم.
چیستان: بردک، پردک، پرسیدنی، لغز، معما.
چیستی: ماهیت.
چیلان: ۱. ابزارآلات، چیلانه؛ ۲. عناب.
چین: ۱. آژنگ، اخمه، چروک؛ ۲. تا، لا؛ ۲. تاب، شکن، شکنج، فر، کرس؛ ۳. شیار، خط؛ ۴. چینه، قشر، لایه.
چینخوردگی:.
چین خوردن: ۱. تا خوردن، چین افتادن، چروکشدن، چین برداشتن، شکنجگرفتن، چیندارشدن، پرچینشدن، شکنجیافتن؛ ۲. گسلزدایی.
چینبرچین: چیندار، پرچین، چیندرچین ≠ ۱. صاف، لخت، شلال.
چینهدان: جاغر، حوصله، زاغر، ژاغر، شاغر.
چینه: ۱. دانه؛ ۲. حصار گلی، دیواره گلی، دیوار گلی؛ ۳. طبقه، قشر، لایه.
چینی: ۱. منسوب به چین؛ ۲. اهلچین، شهروند چین؛ ۳. ظروف آبگینهای.