در جایی بسیار نرم و راحت و خوشبو خوابیده و از بیرون خبر ندارد، گرسنه که میشود سری میچرخاند و از بالشتش یک گاز میگیرد و خوشمزه و آبدار آنرا میخورد، کرم هلو را میگویم! حتی برای قضای حاجت هم از جا تکان نمیخورد و همان جا...
اما چقدر هلو را بدمنظره کرده و هر کس آنرا باز کند چندش میشود. واکنش او از دو حال خارج نیست یا هلو را با کرمش به دوردست پرتاب میکند و یا با پشت چاقو حساب کرم را میرسد. بعضی ها هم همین طورند:
همین قدر غرق در نعمت،
همین قدر مفتخور و راحت طلب،
همین قدر بیخبر از بیرون،
همین قدر چندش آور و لزج!
اینها را یا باید از مملکت پرت کرد بیرون و یا از قید این حیات کرمی شکل رهاند.