سئانس: ۱. جلسه، نشست، مجلس، اجلاس.
سئانس: نشست، اجلاس، جلسه.
سائس: دیان، دیپلمات، سیاس، سیاستمدار ≠ بیسیاست.
سائل: صفت ۱. سایل، فقیر، گدا، متکدی؛ ۲. پرسشگر، پرسنده ≠؛ ۲. پاسخگو.
ساباط: ۱. دالان، راهروسرپوشیده، معبر مسقف، گذرگاه سقفدار؛ ۲. سایبان، سایهگاه.
ساب:.
سابح: ۱. شناگر؛ ۲. شناور؛ ۳. اسب؛ ۴. اسب تیزتک.
سابدادن: سابیدن، ساییدن، پرداختکردن، صیقلدادن.
ساب رفتن: ساییدهشدن، سابیدهشدن، پرداختهشدن، صیقلیافتن.
سابع: هفتم، هفتمین، هفتمی.
سابغ: تمام، کامل ≠ ناقص.
سابقالذکر: فوقالذکر، مذکور، مزبور، یادشده ≠ اخیرالذکر.
سابقسابق: صفت ۱. پیش، پیشین، قبل، قبلی، گذشته ≠ پسرو، پسین؛ ۲. پیشقدم، مقدم؛ ۳. سبقتگیرنده، پیشرو؛ ۴. عقل، خرد.
سابقه: ۱. پرونده، پیشینه؛ ۲. تاریخ، تاریخچه؛ ۳. زمینه؛ ۴. دیرینگی، قدم، قدمت؛ ۵. عنایت الهی؛ ۶. تقدیر؛ ۷. آشنایی.
سابقهدار: ۱. باسابقه؛ ۲. بدسابقه، پیشینهدار، مجرم، پروندهدار ≠ خوشسابقه.
سابقه داشتن: ۱. باسابقهبودن، بدسابقهبودن، پیشینه داشتن، پیشینهداربودن، مجرمبودن؛ ۲. آشنایی داشتن، مسبوقبودن.
سابقهشدن: ۱. سنتشدن، رسمشدن، عادتشدن؛ ۲. پیشینهشدن، به جا ماندن، اثر به جا گذاشتن.
سابوتاژ: ۱. خرابکاری؛ ۲. کارشکنی، اخلالگری.
سابیدن: ۱. ساییدن، سودن؛ ۲. کوبیدن، نرمکردن؛ ۳. سوهان زدن، صیقلیکردن؛ ۴. زدودن؛ ۵. پاککردن، جلادادن، صیقلدادن، براقکردن.
سابیده: ۱. ساییده، سوده؛ ۲. کوبیده، نرم؛ ۳. زدوده.
ساپورت: پشتیبانی، حمایت، یاریگری.
ساتراپ: ۱. استاندار، والی؛ ۲. شهربان، حاکم.
ساتر: ۱. پردهپوش، پوشاننده، پوشنده، رازپوش، سرپوش؛ ۲. پوشش؛ ۳. عیبپوش ≠ پردهدر، افشاگر.
ساتگین: ۱. پیاله، جام، ساتگین، ساغر، صراحی، مینا؛ ۲. شراب، باده، می.
ساج: ۱. تابه، تاوه؛ ۲. بالاپوش، طیلسان؛ ۳. درخت ساک؛ ۴. مرغ کنجدخوار، کنجدخوراک.
ساجد: سجدهکننده، سجدهگر، سجاد.
ساچمه: ۱. گلوله ریز سربی؛ ۲. گوی پولادین.
ساحت: ۱. پهنه، پیشگاه، جولانگاه، محوطه، عرصه، قلمرو، گستره، میدان؛ ۲. حیاط، صحن، فراخنا، فضا، قلمرو؛ ۳. ناحیه؛ ۴. مرتبه، حد، سطح؛ ۵. درگاه، آستانه.
ساحر: ۱. افسونگر، جادوگر، سحار؛ ۲. کاهن، نفاث.
ساحره: جادوگر، افسونگر (زن).
ساحری: ۱. افسونگری، جادوگری؛ ۲. سحر، شعبده؛ ۳. شعبدهبازی.
ساحل: شاطی، عراق، کرانه، کنار، کناردریا، کنارهور.
ساحل گرفتن: پهلوگرفتن، لنگر انداختن ≠ بادبان برافراشتن.
ساحلنشین: ۱. ساحلی؛ ۲. ساکن کناردریا، بندری، بندرنشین؛ ۳. کنارهنشین.
ساختار: ۱. قالب، فرم، شکل؛ ۲. بافتار؛ ۳. ساختمان؛ ۴. اسکلت؛ ۵. بنیاد، بنا.
ساختارگرایی: ساختارگرایی ≠ ساختارشکنی.
ساخت: ۱. ساختن؛ ۲. صنع، صنعت؛ ۲. محصول، مصنوع؛ ۳. شکل، نقشه؛ ۴. ساختمان؛ ۵. ساختار؛ ۶. سازوبرگ؛ ۷. ساز، سامان.
ساختگرا: صفت ساختارگرا ≠ ساختارشکن.
ساختگی: تصنعی، جعلی، غیرواقعی، دروغین، کاذب، مجعول، مصنوعی ≠ طبیعی.
ساختمان: ۱. بنا، ساخت، عمارت؛ ۲. آپارتمان، خانه، ویلا؛ ۳. ساختار؛ ۴. نهاد، وضع؛ ۵. معماری.
ساختن: ۱. آفریدن؛ ۲. احداثکردن، ایجادکردن، بهوجودآوردن، پدیدآوردن، خلقکردن، احداث، صنع؛ ۳. بناکردن، ساختمانکردن، درستکردن، بهعملآوردن، عمارتکردن؛ ۳. تهیهکردن، فراهمآوردن، تدارکدیدن، مهیاکردن؛ ۴. پختن، طبخکردن؛ ۵. ابداعکردن.
ساختوپاخت: ۱. بندوبست، تبانی، توطئه، دسیسه، زدوبند؛ ۲. سازش؛ ۳. قرارومدار (پنهانی).
ساختوپاختکردن: بندوبستکردن، تبانیکردن، توطئهکردن، دسیسه چیدن، زدوبندکردن، سازشکردن.
ساختوساز: ساختمانسازی، بناسازی، خانهسازی.
ساخته: اسم ۱. صنع، مصنوع؛ ۲. پرداخته؛ ۳. آماده، مهیا؛ ۴. جعلی، ساختگی؛ ۵. سروده.
ساختهوپرداخته: حاضر، آماده، مهیا.
ساخلو: پادگان، سربازخانه.
سادات: سیدها، سیدهها.
سادس: قید ششم.
سادگی: ۱. بیآلایشی، بینقشی؛ ۲. بیرنگی، بیغلوغشی، پاکی؛ ۳. زودباوری، سادهلوحی، پخمگی ≠ رندی؛ ۴. سادهدلی، بیریایی؛ ۵. بساطت؛ ۶. آسانی، سهولت.
ساده: ۱. آسان، سهل، میسر ≠ مشکل، مغلق، پیچیده، شاق؛ ۲. بیآلایش، بینقش؛ ۳. امرد، نرمبروت، نوخط؛ ۴. خوشباور، خوشخیال، زودباور، سادهلوح ≠ رند، تودار؛ ۵. ابله، بله، مغفل، نادان؛ ۶. بیآلایش، بیتکلف، وضیع؛ ۷. بسیط، بیآمیغ، مفرد ≠ سخت، نقشدار، مرکب.
سادهدلانه: صادقانه، سادهلوحانه.
سادهدل: ۱. بیشیلهپیله، خوشباور، زودباور، سادهلوح ≠ تودار، دیرباور؛ ۲. روراست، صادق، بیتزویر.
سادهرو: ۱. نوجوان، نابالغ؛ ۲. امرد.
سادهلوح: ۱. احمق، بیشیلهپیله، خوشباور، زودباور، ساده، سادهدل، سادهنگر، صافوصادق، ضعیفالعقل، کودن، مغفل، هالو؛ ۲. سلیم، پاکدل، صافیضمیر.
سادهلوحی: خوشباوری، خوشگمانی، زودباوری ≠ دیرباوری.
سادهنگر: خوشباور، زودباور، سادهدل، سادهلوح، مغفل.
سادهنگری: خوشباوری، زودباوری، سادهدلی، سادهلوحی، سادهاندیشی.
سادیسم: ۱. جنون مردمآزاری؛ ۲. شهوترانی توام بابیرحمی.
سارا: اسم ۱. عنبرسارا، مشک؛ ۲. بیغش، خالص ≠ ناخالص؛ ۳. زبده.
ساربان: ساروان، شتردار، شتربان، قافلهسالار ≠ کاروانی.
ساربانی: ساروانی، شتربانی، قافلهسالاری، شترداری.
سار: صفت ۱. سارنگ؛ ۲. رنج، محنت، درد؛ ۳. شتر؛ ۴. پرده، ساره؛ ۵. نشاطآور، نشاطانگیز، شادیزا.
سارق: ۱. حرامی، دزد، راهزن، شبرو، طرار، قطاعالطریق؛ ۲. جیببر؛ ۳. غارتگر؛ ۴. عیار.
ساروان: ساربان، شتربان، قافلهسالار ≠ کاروانی.
ساروق: ۱. بقچه، بغچه؛ ۲. سفره؛ ۳. دستار، سربند.
ساری: ۱. شایع، واگیر، سرایتکننده؛ ۲. جاری، روان ≠ راکد؛ ۳. نافذ؛ ۴. سار، سارنگ؛ ۵. فوطه، چادر، پوشش، جامه (زنانهندی).
ساز: ۱. ارغنون، تار، سهتار، چنگ، رود، عود؛ ۲. تجمل، برگ، دستگاه؛ ۳. ساخت، سامان؛ ۴. تحمل، سازگاری، سازش؛ ۵. خدعه، فریب، مکر، نیرنگ؛ ۶. تدارک، تهیه؛ ۷. جامه، رخت، لباس؛ ۸. بنه، توشه، زاد سفر؛ ۹. راه، روش، طریق، شیوه؛ ۱۰. نفع، سود؛ ۱۱. آرایش، آما.
ساز زدن: نواختن، نوازندگیکردن.
ساززن: چنگی، خنیاگر، مطرب، نوازنده، تارزن.
سازش: آشتی، اصلاح، توافق، سازگاری، سلوک، صلح، موالفت، مدارا، مصالحه، موافقت، همدستی ≠ ناسازگاری، بدسلوکی.
سازشپذیر: آشتیجو، آشتیطلب، سازشکار، قابلانعطاف، منعطف، انعطافپذیر ≠ سازشناپذیر.
سازشدادن: ۱. سازگارساختن، سازگارکردن، جورکردن، متجانسکردن، وفقدادن؛ ۲. همآهنگکردن، تطبیقدادن، آشتیدادن، صلحدادن، موافقساختن.
سازش داشتن: هماهنگبودن، توافق داشتن، سلوککردن، مداراکردن، سازگاربودن ≠ ناسازگاربودن.
سازشکار، سازشکار: ۱. آرامشطلب، آشتیطلب، سازشگر، صلحجو، مصالحهجو ≠ سازشناپذیر؛ ۲. بندوبستچی.
سازشکردن: ۱. صلحکردن، آشتیکردن، رفع اختلافکردن، توافقکردن، به موافقترسیدن، مصالحهکردن، سازگارشدن، اصلاحکردن ≠ ناسازگاریکردن، مخالفتکردن.
سازشگر: آرامشطلب، آشتیخواه، صلحجو ≠ جنگطلب.
سازشناپذیر: ۱. تاثیرناپذیر، سرسخت، توصیهناپذیر، نفوذناپذیر، ناسازگار، انعطافناپذیر ≠ سازشپذیر؛ ۲. خشک، لجوج، یکدنده، انعطافناپذیر ≠ انعطافپذیر؛ ۳. مقرراتی.
سازکردن: ۱. آغازکردن، آغازیدن ≠ خاتمهدادن؛ ۲. آهنگکردن، عزمکردن، قصدکردن؛ ۳. آراستهکردن، آمادهکردن؛ ۴. کوککردن، همنواساختن.
سازگار: ۱. آمیزگار، خوشمعاشرت، ملایمطبع؛ ۲. بساز، جور، سازوار، قانع، خرسند، کوک، متجانس ≠ ناسازگار، نامتجانس؛ ۳. مساعد، مناسب، موافق؛ ۴. همآهنگ، همآواز ≠ ناهمآهنگ؛ ۵. گوارا، مهنا.
سازگارشدن: ۱. سازوارشدن، موافقشدن ≠ ناسازگارشدن؛ ۲. همآهنگشدن، مطابقت داشتن ≠ ناهمآهنگشدن.
سازگاری: ۱. تحمل، سازش، موالفت، مماشات، موافقت؛ ۲. توافق، تناسب، سازواری؛ ۳. همآوازی، همآهنگی، همخوانی، همنوایی ≠ ناسازگاری؛ ۴. خرسندی، قناعت.
سازگاری داشتن: ۱. همآهنگی داشتن، سازگاری داشتن، موافقبودن ≠ ناهمآهنگبودن؛ ۲. همدلبودن، مماشاتکردن، سازشکردن، توافق داشتن ≠ ناسازگاریداشتن؛ ۳. تناسب داشتن، همخوانی داشتن ≠ نامتناسببودن.
سازگاریکردن: بردباری نشاندادن، مماشاتکردن، تحملکردن، همآوازیکردن.
سازمان: ۱. اداره، بنگاه، بنیاد، تشکیلات، دستگاه، موسسه؛ ۲. نظم و ترتیب، سروسامان؛ ۳. مجموعه کارمندان، پرسنل؛ ۴. نامه.
سازماندادن: ۱. مرتبکردن، نظمدادن، ساماندادن ≠ درهمریختن، نابسامانکردن؛ ۲. تشکیلات، برنامهریزی.
سازماندهی: تنسیق، تنظیم، ساماندهی، نظم.
سازماندهیکردن: سازماندادن، نظامدهیکردن، سازمندکردن.
سازمانی: تشکیلاتی، اداری.
سازمند: ۱. آماده، آراسته، ساخته، مجهز، مهیا ≠ ناسازمند؛ ۲. منظم، مرتب، اسلوبمند ≠ نامنظم، مغشوش؛ ۳. سازور، سازمانیافته؛ ۴. درخور، لایق، سزاوار.
سازمندکردن: منظمکردن، مرتبکردن، سازمانیافتهکردن، اسلوبمندکردن.
سازندگی: ۱. آبادسازی، عمران؛ ۲. ابداع، اختراع؛ ۳. آفرینش، خلق؛ ۴. خلاقیت؛ ۵. جعل؛ ۶. نوازندگی.
سازندگیکردن: ۱. آبادکردن، عمرانکردن، آبادساختن ≠ تخریبکردن، ویرانکردن؛ ۲. ایجادکردن،ساختن؛ ۳. نوازندگیکردن، نواختن، خنیاگریکردن.
سازنده: ۱. صانع؛ ۲. بنا، معمار؛ ۳. آبادگر؛ ۴. مبدع، مبتکر، مخترع؛ ۵. خلاق؛ ۶. آفرینشگر، پدیدآوردنده؛ ۷. کارساز، گرهگشا؛ ۸. مفید، سودمند؛ ۹. جاعل؛ ۱۰. نوازنده؛ ۱۱. تنظیمکننده.
سازوار: ۱. موافق، سازگار؛ ۲. شایسته، درخور، سزاوار، مناسب.
سازواره: ارگانیسم، اندامواره.
سازواری: توافق، سازگاری، موافقت، همآوازی، همدلی ≠ ناسازواری، ناهمدلی.
سازوبرگ: ۱. اسلحه، تجهیزات، یراق؛ ۲. باروبنه، اسباب، لوازم.
سازور: ۱. آماده، سازمند، مستعد، مهیا ≠ ناسازور، نامهیا؛ ۲. ساخته، پرداخته.
سازوکار: مکانیسم، ساختوکار، روالکار.
سازه: ۱. عامل، فاکتور؛ ۲. ساختار؛ ۳. واحد ساختار، عناصر ساختار؛ ۴. واحد نحوی، مولفه (درجمله).
ساطع: ۱. براق، پرتوافکن، تابان، درخشان، درخشنده ≠ تار، کدر؛ ۲. آشکار، نمایان، هویدا.
ساطعشدن: ۱. درخشیدن، تابیدن؛ ۲. پراکندهشدن، منتشرشدن.
ساطعکردن: ۱. تاباندن، پرتو افکندن؛ ۲. پراکندن، افکندن، منتشرکردن.
ساطور: کارد بزرگ.
ساعت زدن: ثبتکردن(ساعت ورود و خروج، ساعت حرکت وسائطنقلیه).
ساعت: ۱. گاهنما، وقتنما، زمانسنج؛ ۲. روزگار، زمان، وقت، هنگام؛ ۳. واحد زمان، شصت دقیقه؛ ۴. رستاخیز، قیامت.
ساعدبند: بازوبند، دستوانه.
ساعد: ۱. ساقدست، فاصله بینمچ و آرنج ≠ بازو، عضد، مرفق؛ ۲. ساق؛ ۳. دسته ≠ پایه.
ساعی: ۱. تلاشگر، سختکوش، فعال، کوشا، کوشنده، مجد ≠ کاهل؛ ۲. سخنچین، غماز.
ساغر: ۱. پیاله، پیمانه، جام؛ ۲. باده، صبوح، صبوحی، صهبا، غارج، مل، می.
ساغر زدن: ساغر کشیدن، شراب خوردن، شراب نوشیدن، بادهگساریکردن، می زدن، باده نوشیدن، بادهنوشیکردن.
ساغرنوش: بادهنوش، بادهگسار، مینوش، میگسار، میخوار، ساغرکش.
ساغرنوشی: بادهگساری، بادهنوشی، میگساری، میخواری، مینوشی.
ساغری: ۱. چرم دباغیشده، کیمخت؛ ۲. تیماج؛ ۳. کفل اسب.
سافل: s e ۱. پایین، تحت، زیر، دون، فرود ≠ بالا، فراز؛ ۲. پست؛ ۳. نشیب ≠ فراز؛ ۳. فرومایه، زبون، سفله، دنی.
ساق: ۱. اندام مابین زانو و مچ پا؛ ۲. پاچه حیوانات؛ ۳. پایه؛ ۴. ساقه، تنه.
ساقدوش: ۱. شاهبالا، همراه، ملازم (داماد یا عروس در شب زفاف).
ساقط: ۱. افتاده، فروافتاده، فتاده؛ ۲. حذفشده؛ ۳. سقطشده؛ ۴. پست، فرومایه، ناکس، دنی؛ ۵. زایلشده؛ ۶. مضمحلشده.
ساقطشدن: ۱. برکنارشدن، معزولشدن؛ ۲. افتادن، فرو افتادن؛ ۳. فرود آمدن؛ ۴. سقطشدن؛ ۵. از بین رفتن، زایلشدن.
ساقطکردن: ۱. برانداختن، برکنارکردن، معزولکردن؛ ۲. انداختن، افکندن، سقطکردن، از بین بردن، زایلکردن.
ساقه: ۱. اساس؛ ۲. پایه، تنه، درخت؛ ۳. عقبه سپاه، عقبه لشکر ≠؛ ۲. جلودار، طلایه.
ساقی: ۱. ایاغچی، چمانی، شرابدار، قدحپیما، سبوکش، نوشگر ≠ میگسار، شرابخوار؛ ۲. محبوب، معشوق؛ ۳. پیر، مراد؛ ۴. خدا.
ساقیگری: چمانی، شرابداری، نوشگری ≠ میگساری، شرابخواری.
ساکت: ۱. آرام، بیسروصدا، بیصدا؛ ۲. خاموش، خموش، سربهزیر؛ ۳. دنج، راحت، صامت ≠ شلوغ.
ساکتشدن: آرامشدن، آرمیدن، آسودن، خاموششدن، خموشی گزیدن، آرام گرفتن.
ساکتکردن: ۱. آرامساختن، خاموشکردن؛ ۲. تشنجزداییکردن.
ساک: ۱. خریطه، کولهپشتی، کیف؛ ۲. کیسه، توبره، چنته؛ ۳. آشغوره.
ساکن: صفت ۱. اهل، باشنده، سکنه، ماندگار، متوطن، مستقر، مقیم؛ ۲. آرام، آرمیده، بیجنبش، بیحرکت، راکد؛ ۳. غیرمتحرک؛ ۴. ثابت؛ ۵. مجزوم.
ساکنساختن: ۱. فرونشاندن، تسکینیافتن؛ ۲. آرامکردن، مطمئنساختن، آرامشدادن.
ساکنشدن: ۱. سکناگزیدن، جا گرفتن، مسکن گزیدن، اقامتکردن، متوطنشدن، مقیمشدن، مستقرشدن، استقراریافتن، ماندگارشدن؛ ۲. ایستادن، متوقفشدن، بیحرکت ماندن؛ ۳. آرامشدن، تسکینیافتن.
ساکنکردن: ۱. سکنادادن، مسکندادن؛ ۲. تختقاپوکردن؛ ۳. مستقرکردن؛ ۴. آرامکردن، فرو نشاندن، تسکیندادن.
سالار: اسم ۱. باشلیق، سپهسالار، سردار، فرمانده؛ ۲. پیر، ریشسفید، کهنسال، مسن؛ ۳. رئیس، سرور، شاه؛ ۴. بزرگ، مهتر؛ ۵. رهبر؛ ۶. ممتاز، برجسته، عالی.
سالاری: ریاست، سروری، مهتری؛ ۲. سرداری، فرماندهی؛ ۳. حکومت؛ ۴. پادشاهی، سلطنت؛ ۵. پیری، سالمندی، کهنسالی.
سالانه: سالیانه، سالاسال، هرسال، همهساله.
سالب: ۱. سلبکننده، نفیکننده، نافی؛ ۲. رباینده، غارتگر؛ ۳. سالبه ≠ موجبه.
سالخوردگی، سالخوردگی: ۱. پیری، سالمندی، کهنسالی، کهولت ≠ جوانی، شباب؛ ۲. دیرینگی، قدمت؛ ۳. کهنگی.
سالخورده، سالخورده: صفت پیر، زال، سالمند، شیخ، فرتوت، کلانسال، کهنسال، مسن، معمر ≠ خردسال، کمسن.
سالدات: سرباز، سپاهی؛ ۲. سربازروسی.
سالدیده، سالدیده: صفت پیر، پیروپاتال، جاافتاده، زال، سالمند، مسن ≠ جوان، کودک.
سالک: صفت ۱. درویش، صوفی، عارف؛ ۲. رونده، رهرو؛ ۳. پیرو.
سالکی: ۱. سالکدار؛ ۲. مبتلابه سالک.
سالگذشته: پار، پارسال.
سالگرد، سالگرد: ۱. سالروز، سالگشت؛ ۲. سال مرگ.
سال گرفتن: مراسمگرفتن، برگزارکردن، (سالروز درگذشت).
سالم: ۱. تندرست، سرحال، صحیحالمزاج، قبراق ≠ ناسالم؛ ۲. بیعیب، صحیح، بیگزند، درست، روبهراه، صحیح؛ ۳. بهداشتی ≠ غیربهداشتی؛ ۴. منزه، پاک.
سالمسازی: بیخطرسازی، ایمن سازی.
سالمند: صفت پیر، جاافتاده، زال، سالخورده، سالدیده، کلانسال، کهنسال، مسن، معمر ≠ جوان.
سالنامه، سالنامه: تقویم، سالنما، گاهشمار، نشریه (سالیانه).
سالن: تالار، سالون.
سالنما، سالنما: تقویم، گاهشمار.
سال: ۱. واحد زمان (۳۶۵ روز، دوازده ماه)، عام، سنه؛ ۲. پایه، کلاس، دانشپایه؛ ۳. طول عمر، سن، زاد، عمر؛ ۴. دوره فعالیت(سازمان، موسسه)؛ ۵. تاریخ؛ ۶. مراسم سالروزدرگذشت؛ ۷. ساج؛ ۸. چوب ساج؛ ۹. کشتی، جهاز.
سالوس: اسم ۱. تزویر، تلون، حیله، خدعه، دورویی، ریا، ریاکاری، ریب، زرق، ظاهرنمایی، فریب، منافقت، نفاق؛ ۲. چاپلوس، چربزبان، متملق؛ ۳. تملق، چربزبانی، فریبکاری؛ ۴. شیاد، ظاهرنما، فریبنده.
سالوس ورزیدن: ۱. ریاورزیدن، ریاکاریکردن، دوروییکردن، ظاهرنماییکردن؛ ۲. مکر ورزیدن، خدعهکردن، سالوسکردن.
سالوسی: ۱. ریاکاری، حیلهگری، دورویی؛ ۲. ریاکار، حیلهگر، دورو، سالوسگر.
سالیان: e ۱. سالها، مدتها؛ ۲. سنوات.
سامان بخشیدن: ساماندادن، مرتبکردن، نظمدادن، رونقبخشیدن ≠ نابسامانکردن.
سامان: ۱. خطه، سو، قلمرو، کران، مرز، حد، سرحد، ناحیه، منطقه؛ ۲. ابزار، اثاث، اسباب، وسایل؛ ۳. انتظام، ترتیب، نظام، نظم؛ ۴. خانمان، ماوا، محل، مقام، مکان، منزل؛ ۵. کالا، متاع؛ ۶. ثروت، دولت، مکنت؛ ۷. رواج، رونق، آرام، راحت، قرار؛ ۸. منطقه، مکا.
ساماندادن: ۱. نظمدادن، مرتبکردن، انتظام بخشیدن، درستکردن؛ ۲. سروساماندادن، ساماندهیکردن.
ساماندهی، ساماندهی: مرتبسازی، تنسیق، تنظیم.
سامان گرفتن: ۱. منظمشدن، مرتبشدن، درستشدن؛ ۲. سروسامان گرفتن، سامانیافتن.
سامانه: ۱. جهاز، دستگاه؛ ۲. نظام، سیستم؛ ۳. الگو.
سام: صفت ۱. بیماری، مرض، ناخوشی؛ ۲. ورم، آسم؛ ۳. سرسام، دوار؛ ۴. خیزران؛ ۵. سمی، زهردار، خطرناک، زهرناک ≠ بیزهر، غیرسمی؛ ۶. آتش ≠ آب.
سامع: سمیع، شنوا، شنونده، مستمع ≠ قایل.
سامعه: شنوایی، گوش ≠ گویایی.
سانحه: اتفاق، پیشامد، تصادف، حادثه، رزیه، عارضه، فاجعه، واقعه.
سان: ۱. روش، طرز، گونه، نمط؛ ۲. رژه، مارش، مشق؛ ۳. قرین، مانند، مثل؛ ۴. رسم، قاعده، قانون؛ ۵. پاره، حصه؛ ۶. خوی، عادت.
سانسور: ۱. تفتیش، کنترل، ممیزی؛ ۲. حذف؛ ۳. قیچی.
سانسورچی: ممیز، مامورسانسور.
ساو: ۱. باج، پاژ، خراج، مالیات؛ ۲. براده طلا.
ساویز: خوشخلق، نیکخو، خلیق ≠ بدخلق، بدخو.
ساویس: ۱. ارزشمند، گرانمایه؛ ۲. نفیس؛ ۳. پنبهزدهشده.
ساهی: خطاکار، سهوکننده، غافل، فراموشکار.
سایبان: ۱. آفتابگردان، سایهپوش، سایهگاه، آلاچیق، سایهبان، سایهوان، شامیانه، چتر، سایهپوش، سایهگاه، عرش، نش؛ ۲. چادر، شامیانه، سراپرده، خیمه.
سایت: ۱. سکوی پرتاب موشک؛ ۲. محل استقرار رادار؛ ۳. کارگاه ساختمانی؛ ۴. کارخانه؛ ۵. مرکز مجازی در اینترنت.
سایر: اسم ۱. دگر، دیگر، غیر ≠ همان، همین؛ ۲. روان، ساری، سیرکننده؛ ۴. باقی، بقیه، جمیع، همه؛ ۵. رایج، متداول، جاری.
سایرین: دیگران، افراد دیگر، اشخاص دیگر ≠ همانها، همینها.
سایس: ۱. مدیر، مدبر، کاردان؛ ۲. سیاستمدار، باسیاست؛ ۳. باکیاست.
سایش: اصطکاک، خراش، مالش، مس.
سایل: ۱. فقیر، گدا، متکدی، ونگ، دریوزه، مفلس ≠ بینیاز، غنی؛ ۲. پرسشگر، پرسنده ≠ جوابگو، مجیب، پاسخده؛ ۳. جاری، روان، سیلانکننده.
سایه افکندن: ۱. سایهکردن، سایه گستردن، سایه انداختن؛ ۲. مستولیشدن، چیرهشدن، حکمفرماشدن؛ ۳. التفاتکردن، توجهکردن، عنایتکردن.
سایهافکن: سایهدار، سایهگستر، سایهانداز.
سایهپرست: صفت ۱. فاسق، اهل فسقوفجور؛ ۲. زانی، زناکار؛ ۳. رفاهزده.
سایهپرورد: ۱. سایهپرورده، راحتطلب، تنآسا، سایهنشین؛ ۲. آسوده؛ ۳. مفتخور.
سایهدار: سایهگستر، سایهانداز، سایهافکن، سایهور، طلیل ≠ بیسایه.
سایهروشن: ۱. تاریکروشن؛ ۲. تیرهروشن.
سایه: ۱. شبح، ظل، نسار، نش؛ ۲. پناه، حمایت؛ ۳. توجه، عنایت؛ ۴. اثر، تاثیر، نتیجه؛ ۵. نفوذ؛ ۶. حشمت، بزرگی، جلال؛ ۷. غیرواقعی، صوری؛ ۸. وهمی، موهوم؛ ۹. نقاط تیرهتر (در نقاشی).
سایهگاه: سایبان، سایه، مظله، نش.
سایهگستردن: ۱. سایهافکندن، سایهانداختن، سایهکردن؛ ۲. پوشاندن، پنهانکردن؛ ۳. تحت حمایت قراردادن.
سایهوار: (صفت) شبحوار، سایهسان، شبحمانند.
ساییدگی: سابیدگی، سابیدهشدگی.
ساییدن: ۱. سابیدن، سودن؛ ۲. خردکردن، کوبیدن، نرمکردن؛ ۳. سوهان زدن، صیقلیکردن؛ ۴. زدودن؛ ۵. جلادادن، صیقلدادن؛ ۶. مالیدن.
ساییده: ۱. سابیده، سوده ≠ ناسوده، نساییده؛ ۲. کوبیده، نرم؛ ۳. سوهانزده، سوهانخورده، صیقلی؛ ۴. زدوده.
سبابه: انگشت دوم، انگشتشهادت، انگشت اشاره ≠ ابهام، خنصر، بنصر.
سباح: آبورز، شناگر، شناور.
سباحت: ۱. آببازی، شنا، شناگری، شناوری؛ ۲. شناکردن، شناورشدن.
سباخ: کویر، شورهزار، لمیزرع، نمکزار ≠ مزروع.
سباع: درندهها، جانوران، سبعها، ددان.
سباعی: هفتتایی، هفتحرفی، هفترکنی.
سبب: ۱. انگیزه، جهت، دلیل، علت، موجب؛ ۲. باعث، مسبب، واسطه، وسیله؛ ۳. داعیه؛ ۴. طرز، طریق، منوال؛ ۵. خویشاوندی، قرابت، نسبت، علاقه ≠ بیگانگی، نسب؛ ۶. آلت، افزار، ابزار؛ ۷. طناب، ریسمان.
سب: ۱. بددهانی، دشنام، رده، فحش، لعن، ناسزا ≠ مدح، ستایش؛ ۲. دشنامدادن، فحشدادن، ناسزا گفتن ≠ ستودن، مرحباگفتن.
سببساز: ۱. وسیلهساز، مسبب ≠ سببسوز؛ ۲. خدا، خداوند.
سببسوز: وسیلهسوز، اسبابسوز ≠ سببساز، وسیلهساز.
سببشدن: باعثشدن، انگیزهشدن، موجبشدن، مسببشدن، وسیلهگشتن، وسیلهشدن.
سببی: خویشاوندی، وابستگی ≠ نسبی.
سبت: شنبه، آخرین روز هفته (قومیهود).
سبحات: سبحهها، انوار الهی، جلال ربوبی، عظمت الهی، انوار جلالت.
سبحان: صفت ۱. تنزیه؛ ۲. تنزیهکردن؛ ۳. سبحاناله گفتن، خدا را به پاکییادکردن؛ ۴. پاکبودن، پاکیزهکردن؛ ۵. پاک، منزه.
سبحانی: الهی، ربانی، خدایی، یزدانی ≠ شیطانی.
سبحه: ۱. نیایش، دعا، ذکر، سبحت؛ ۲. تسبیح؛ ۳. مهره تسبیح.
سبد: ۱. تبنگو، زنبیل، سله؛ ۲. حلقه.
سبز: صفت ۱. اخضر، خضرا ≠ احمر؛ ۲. تازه، تر، خرم، شاداب ≠ پژمرده، خشکیده؛ ۳. شاد، خرم؛ ۴. شمشیر، خنجر؛ ۵. بنگ؛ ۶. سبزه، سبزهچهره، گندمگون، اسمر؛ ۷. معشوق.
سبزشدن: ۱. روییدن، جوانه زدن ≠ خشکیدن، خشکشدن؛ ۲. ظاهرشدن، پیداشدن.
سبزکردن: ۱. رویاندن، رویانیدن؛ ۲. رنگ سبزکردن.
سبزه: اسم ۱. اسمر، سبزچهره، سیهچرده، سبزهرو، گندمگون ≠ سپیدپوست؛ ۲. چمن، علف، گیاه.
سبزهزار: ۱. چمن، چمنزار ≠ خشکزار، کویر؛ ۲. علفزار، مرغزار؛ ۳. جولهزار ≠ خشکزار، کویر؛ ۴. گلگشت، روضه.
سبزهقبا: کلاغ سبز، سبزقبا.
سبزیپاککن: متملق، چاپلوس، مداهنهگر.
سبزیجات: انواع سبزیهایخوردنی، (تربچه، تره، گشنیز، جعفری، مرزه، شاهی، ریحان، نعناع، پیازچه، ترخون و ).
سبزیکار: اسم جالیزکار.
سبزیکاری: جالیزکاری.
سبزینه: اسم ۱. سبزرنگ، سبزگون؛ ۲. گندمگون؛ ۳. کلروفیل.
سبط: ۱. نوه، نواده، فرزندزاده، دخترزاده ≠ جد، نیا؛ ۲. قبیله، عشیره.
سبطی: یهودی، قبطی.
سبعانه: ددمنشانه، وحشیانه، توام با وحشیگری.
سبع: اسم جانور، دد، درنده، درندهخو، وحشی ≠ اهلی.
سبع: هفت.
سبعیت: توحش، ددخویی، درندگی، درندهخویی، وحشیگری.
سبق بردن: پیش افتادن، پیشی گرفتن، سبقت جستن.
سبقت: ۱. پیشدستی، پیشی، تقدم، مسابقه؛ ۲. پیشی گرفتن.
سبقت جستن: پیشیجستن، تقدمجوییکردن، تقدم جستن، سبقبردن، پیش افتادن، پیشدستیکردن.
سبقتدادن: ترجیحدادن، برتریدادن، مرجح دانستن، برتر شمردن، مقدم دانستن.
سبقت گرفتن: ۱. پیشی گرفتن، پیش افتادن، جلو زدن ≠ عقبافتادن؛ ۲. پیشدستیکردن.
سبق: ۱. قبل، پیش؛ ۲. پیشی، سبقتجویی ≠ بعد، پسین؛ ۳. برتری، تقدم؛ ۴. درس؛ ۵. شرط، گرو، مسابقه؛ ۶. مایه شرطبندی.
سبک: استیل، اسلوب، راه، روال، روش، شیوه، طرز، طریق، طریقه، منوال.
سبکبار، سبکبار: ۱. آزاد، حر، مجرد، وارسته ≠ گرانبار؛ ۲. آسوده، فارغبال.
سبکبال، سبکبال: ۱. تیزپر، تیز پرواز، سبکپر؛ ۲. راحت، آسوده، فارغ البال، فارغ، سبکبار.
سبکپا: ۱. جلد، تندرو، تیزپا، سبکپو؛ ۲. گریزپا.
سبک: ۱. خفیف، کموزن ≠ ثقیل، سنگین، گران، وزین؛ ۲. لطیف؛ ۳. بیوقار، بیوقر، جلف ≠ موقر؛ ۴. سبکبار؛ ۵. بیغم، راحت؛ ۶. شتابان، بهسرعت، بلافاصله، فورتند، زود، سریع؛ ۹. نازک؛ ۱۰. رقیق، آبکی، تنُک؛ ۱۱. آرام، آهسته، یواش.
سبکخیز: ۱. سحرخیز ≠ دیرخیز؛ ۲. تیز پا، چالاک، چست، چابک، تندرو ≠ کندرو.
سبکداشت: کوچکشماری، تحقیر، استخفاف، خوارداشت ≠ بزرگداشت، تعظیم.
سبک داشتن: ۱. کوچک شمردن، خوار داشتن، تحقیرکردن؛ ۲. بیاهمیت دانستن.
سبکدل، سبکدل: شاد، شادمان، خوشحال، بیغم، سبکروح ≠ ناشاد.
سبکردن: بد گفتن، لعنکردن، لعنت فرستادن، دشنامدادن.
سبکروح، سبکروح: ۱. شاد، سرزنده، باروحیه؛ ۲. ظریفطبع؛ ۳. خوشبین؛ ۴. بیتکلف، بیتکبر.
سبکرو: گستاخ، پررو، بیشرم، وقیح، چشمدریده.
سبکسرانه، سبکسرانه: ۱. بیادبانه؛ ۲. سرسری، سهلانگارانه، نامعقولانه ≠ موقرانه.
سبکسر، سبکسر: ۱. شوریدهمغز، کمخرد ≠ خردمند، عاقل؛ ۲. بیوقار، جلف، سبکمایه، نامعقول ≠ رزین، موقر؛ ۳. کمارج، بیارزش، کماهمیت، کمبها ≠ گرانبها؛ ۴. سهلانگار، سربههوا؛ ۵. سبکسار، بیوقار، عجول؛ ۶. بیمغز، کممایه ≠ پرمایه؛ ۷. خوار، فرومایه، پست، د.
سبکسری، سبکسری: ۱. بیوقاری، جلفی، خواری، سبکی، فرومایگی ≠ وقر، وقار؛ ۲. نادانی، حماقت.
سبک سنگینکردن: بررسیکردن، امتحانکردن.
سبکسیر: تندرو، تیزپا، تیزپرواز، تیزرو، سبکرو، سبکپا، سریعالسیر ≠ کندرو، بطیءالسیر.
سبکشدن: ۱. کاهشیافتن، کمشدن؛ ۲. سبکبارشدن، راحتشدن، آرامشیافتن، آرامشدن؛ ۳. خوارشدن، بیمقدارشدن؛ ۴. خفیفشدن، بیوقارشدن، کسرشانیافتن.
سبکعقل: بله، خل، دیوانهوش، سبکمغز ≠ عاقل.
سبکمایه: ۱. سبکسار، سبکسر؛ ۲. بیدانش، کمسواد ≠ پرمایه، باسواد؛ ۳. سطحی، سطحیگرا؛ ۴. بیچیز، تهیدست، کمسرمایه، کممایه ≠ سرمایهدار؛ ۵. بیارزش، کماهمیت.
سبکمغزی: ابلهی، بلاهت، کمعقل.
سبکی: ۱. کموزنی ≠ ثقل، سنگینی؛ ۲. چالاکی، فرزی؛ ۳. خفت، سبکسری، طیره؛ ۴. بیوقاری، جلفی؛ ۵. خواری، حقارت.
سبلت: سبیل، بروت، موی پشتلب، شارب.
سبو: ۱. آبخوری، سفالینه، کوزه، کوزه بزرگ؛ ۲. جره.
سبوح: صفت ۱. باریتعالی؛ ۲. مقدس؛ ۳. منزه، پاک، مبرا.
سبیل: بروت، سبلت، شارب ≠ ریش، محاسن.
سبیل: ۱. جاده، راه، صراط، طریق؛ ۲. قربانی، نذر، وقف؛ ۳. روش، شیوه، طریقه؛ ۴. روا، مباح.
سبیلکردن: ۱. مجانیکردن، رایگانساختن؛ ۲. وقفکردن، خیرکردن.
سبیلو: سبیلدار ≠ ریشو، ریشدار.
سپار: ۱. لگدکوب؛ ۲. چرخشت؛ ۳. ظرف انگور، سپاس داشتن، شکر نعمتکردن، منتپذیربودن، منت داشتن؛ ۴. اسباب خانه.
سپاس: ۱. ثنا، حمد، ستایش؛ ۲. درود؛ ۳. امتنان، تشکر، حقشناسی، شکر، قدردانی، منت، شکرگزاری ≠ کفران، ناشکری.
سپاسدار: شاکر، شکرگزار، قدردان، منتپذیر، نمکشناس ≠ کفور.
سپاسداری: امتنان، تشکر، سپاسگزاری، قدردانی، قدرشناسی ≠ نمکنشناسی.
سپاسداشتن: شکرکردن، شکرگزاربودن، سپاسداربودن، منتپذیربودن، شاکربودن.
سپاسگزار: ۱. حقشناس، حقگزار، شکرگزار، شکور، قدرشناس، نمکشناس ≠ ناسپاس، ناشکر؛ ۲. شاکر، متشکر، ممنون ≠ مغبون.
سپاسگزاری: امتنان، تشکر، تقدیر، سپاسداری، قدرشناسی ≠ ناسپاسی.
سپاس گفتن: ۱. حمدگفتن، ستایشکردن؛ ۲. قدردانیکردن، سپاسگزاریکردن، حقشناسیکردن؛ ۳. تشکرکردن، امتنان داشتن.
سپاه: ارتش، جند، جیش، خیل، رژیمان، فوج، قشون، گند، لشکر، هنگ.
سپاهی: ارتشی، جنگاور، خیلتاش، قشونی، لشکری، نظامی.
سپر: ۱. اسپر، درق، درقه، مجن؛ ۲. محافظ؛ ۳. ضربهگیر؛ ۴. حائل، مانع، حفاظ.
سپر انداختن: ۱. سپرافکندن؛ ۲. فرارکردن، رو به فرار نهادن، گریختن؛ ۳. تسلیمشدن.
سپردن: ۱. سفارشکردن، توصیهکردن؛ ۲. تسلیمکردن، تفویضکردن؛ ۳. به امانتدادن؛ ۴. محولکردن، تحویلدادن، واگذارکردن؛ ۵. طیکردن، درنوردیدن؛ ۶. پایمالکردن، لگدکوبکردن.
سپردنی: صفت ۱. طیکردنی، گذراندنی، رفتنی؛ ۲. تحویلدادنی؛ ۳. واگذاشتنی؛ ۴. تفویضکردنی.
سپرده: اسم ۱. امانت، ودیعه؛ ۲. محول؛ ۳. سفارش، سفارششده؛ ۴. درنوردیده، طیشده.
سپرز: طحال، اسپرز.
سپرکردن: محافظساختن، پناه قراردادن، سپرساختن ≠ سپرافکندن.
سپری: ۱. پایانیافته، بهآخررسیده، طی، گذشت؛ ۲. محو، معدوم، نابود، نیست ≠ هست؛ ۳. پایمال.
سپریشدن: پایانیافتن، گذشتن، منقضیشدن، تمامشدن، به اتمامرسیدن، گذشتن، طیشدن، به سررسیدن ≠ شروعشدن.
سپریکردن: ۱. بهپایانرسانیدن، به اتمام رسانیدن، تمامکردن، گذراندن، طیکردن، سرکردن؛ ۲. معدومکردن، نابودساختن، نابودکردن؛ ۳. پایمالکردن.
سپس: آنگاه، آنوقت، بعد، آنوقت، پس، پسازآن ≠ قبل.
سپنج: ۱. عاریت؛ ۲. عاریتی؛ ۳. خانه موقت، گذرا، ناپایدار، منزل موقت؛ ۴. خانه، شبستان؛ ۵. پالیزبان.
سپند: اسفند، سپنج.
سپندان: ۱. خردل؛ ۲. اسفند، سپند، سپندین؛ ۳. دانه اسفند.
سپندسوز: بخورسوز، عودسوز، مجمر.
سپور: پیک بهداشتی، جاروکش، رفتگر.
سپوزکار: بیقید، پشتگوشانداز، تنبل، مماطلهکار ≠ متعهد، مسئول، وظیفهدان، وظیفهشناس، زرنگ.
سپهبد: امیرالجیش، ژنرال، سپهسالار، سالار سپاه، سردار سپاه، فرمانده سپاه.
سپه: جند، خیل، سپاه، فوج، لشکر.
سپهر: ۱. آسمان، سما، طارم، عرش، فضا، فلک، کیهان، گردون ≠ ارض، زمین؛ ۲. اقبال، بخت، طالع؛ ۳. روزگار.
سپهسالار، سپهسالار: امیرالجیش، باشلیق، سالار، سردار.
سپیداب: سفیداب.
سپیدار: سفیدار، تبریزی.
سپید: بیاض، سفید، سیمگون، شیرگون، نقرهفام ≠ سیاه.
سپیدشو: رختشو، گازر.
سپیدفام: سفیدرنگ، نقرهگون ≠ سیهفام.
سپیده: بامدادان، سپیدهدم، سحر، سپیدهدمان، سحرگاهان، سفیده، شفق، طلیعه، فجر ≠ غروب، فلق.
سپیدهدم: بامداد، بامدادان، سپیدهدمان، پگاه، سپیدهدمان، سحر، سحرگاه، شفق، صبح، طلوع، فجر، فلق ≠ غروب.
سپیدی: ۱. بیاض، سفیدی ≠ سیاهی؛ ۲. رخشندگی، روشنایی، روشنی ≠ تیرگی.
ستاد: ۱. قرارگاه، مرکز، مقر؛ ۲. ارکان حرب؛ ۳. رکن، مرکز برنامهریزی.
ستادن: ۱. ایستادن؛ ۲. ستدن، گرفتن، ستاندن ≠ نشستن.
ستار: پوشاننده، رازپوش، عیبپوش ≠ افشاگر.
ستاره: ۱. اختر، کوکب، نجم ≠ خورشید، شمس؛ ۲. بخت، اقبال، تقدیر، طالع؛ ۳. آرتیست، هنرپیشه؛ ۴. فرد شاخص؛ ۵. قهرمان.
ستارهباران: پرستاره.
ستارهپرست: صفت ۱. صائبین؛ ۲. شبزندهدار.
ستارهسوخته: بدبخت، تیرهروز، نگونبخت.
ستارهشناس: اخترشناس، رصاد، رصدنشین، منجم.
ستارهشناسی: اخترشناسی، رصد، نجوم.
ستاک: ۱. بن، ریشه، اصل، بیخ؛ ۲. ماخذ، منشا، سرچشمه؛ ۳. شاخه نورسته، شاخه درخت؛ ۴. شاخه تازه تاک.
ستاندن: ستدن، گرفتن، بازگرفتن، واستدن.
ستاننده:؛ ۲. فاتح، متصرف.
ستاوند: ایوان، بالاخانه، رواق، صفحه.
ستایش: آفرین، تحسین، تعریف، تقدیر، تمجید، ثنا، حمد، مدح، مدیح، مدیحه، مرحبا، منقبت ≠ قدح، نکوهش.
ستایشآمیز: صفت تحسینآمیز، مدحآمیز ≠ قدحآمیز، نکوهشبار، ملامتبار.
ستایشانگیز: تحسینبرانگیز، ستودنی، درخورتحسین، ستایشبرانگیز.
ستایشکردن: ۱. تحسینکردن، ستودن ≠ نکوهیدن، نکوهشکردن؛ ۲. ثنا گفتن، مدحکردن، تمجیدکردن ≠ نکوهیدن، نکوهشکردن، قدح گفتن، هجوکردن.
ستایشگر: اسم آفرینگو، ثناخوان، ستاینده، مداح، مدحخوان، مدحگستر، مدحگوی، منقبتخوان ≠ نکوهشگر.
ستبرا: ثخن، ستبری، ضخامت، فربهی، قطر، کلفتی ≠ نازکی.
ستبر: ۱. تناور، تنومند، ثخن، دفزک، زفت، ضخیم، استبر، قطور، فربه، کلفت، گنده، ناهموار ≠ نازک؛ ۲. سفت، سخت، غلیظ.
ستبری: ثخن، ستبرا، ضخامت، کلفتی ≠ نازکی.
ست: ۱. دست؛ ۲. سری؛ ۳. گیم، دور بازی.
ستر: ۱. پرده، پوشش، جلباب، حجاب ≠ کشف؛ ۲. پوشاندن، نهفتن.
ستردن: ۱. تراشیدن، پاککردن، پالودن؛ ۲. زدودن، کندن، محوکردن، زایلکردن؛ ۳. نابودکردن، از بین بردن.
سترده: بری، پاک، تراشیده، زایل، عاری، محذوف، منقا.
سترگ: ۱. بزرگ، عظیم، معظم، والا؛ ۲. بااهمیت، مهم؛ ۳. بزرگجثه، تنومند، عظیمالجثه ≠ لاغر، نزار؛ ۴. ستیزهکار، لجوج، خودسر؛ ۵. عصبی، تندخو، خشمناک.
سترون: ۱. بیبار، بیبر، عقیم، نازا ≠ بارور، زایا؛ ۲. بایر، لمیزرع، کویر ≠ حاصلخیز؛ ۳. استریل.
سترونسازی: استریل، میکربزدایی، ضدعفونی.
سترونشدن: ۱. عقیمشدن، نازاشدن؛ ۲. ناتوانشدن؛ ۳. استریلشدن.
سترونکردن: ۱. عقیمکردن، نازاکردن؛ ۲. معدومسازی(میکربو ).
سترونکردن: نازاساختن، عقیمساختن، عقیمکردن ≠ بارورساختن.
ستکردن: ۱. همآهنگکردن، یکدستکردن، همرنگکردن، همخوانکردن؛ ۲. تنظیمکردن، میزانکردن.
ستم: آزار، اجحاف، ایذا، بغی، بیداد، بیدادگری، تطاول، تعدی، جبر، جفا، جور، حیف، ظلم، مظلمه ≠ مهر.
ستمپیشه: صفت بیدادگر، بیدادپیشه، جبار، جفاکار، جورپیشه، ستمکار، ظالم ≠ مهربان، عادل.
ستمدیده، ستمدیده: ۱. بدبخت، جوردیده، مظلوم ≠ ظالم، ستمکار؛ ۲. ستمستیز.
ستمکار، ستمکار: بیدادگر، جبار، جفاپیشه، ستمکاره، جفاکار، ستمگر، سفاک، شریر، ظالم، مردمآزار ≠ عادل، دادگر.
ستمکردن: جورکردن، جفاکردن، تعدیکردن، ظلمکردن، بیدادگریکردن، تطاولکردن، آزارکردن.
ستمکش، ستمکش: ۱. ستمپذیر، جفامند، جورکش، زحمتکش، سختیکش ≠ ستمگر؛ ۲. ستمستیز.
ستم کشیدن: جورکشیدن، تحمل ظلمکردن، ناروا دیدن، ستم دیدن ≠ ستمکردن.
ستمگرانه: بیدادگرانه، جابرانه، ظالمانه ≠ دادگرانه.
ستمگر: بیدادگر، جابر، جبار، جفاکار، ستمکیش، جورپیشه، زورگو، ستمکار، سرپنجه، سفاک، طاغوت، ظالم، عادیه، غاصب، متعدی، مردمآزار ۱. ≠ دادگر؛ ۲. ستمستیز؛ ۳. ستمپذیر، ستمکش، ستمکشیده.
ستمگری: اعتساف، بیداد، بیدادگری، بیرحمی، جور، زورگویی، ظلم ≠ ۱. دادگری؛ ۲. ستمستیزی.
ستوان: صفت ۱. استوار، پابرجا، محکم؛ ۲. نایب؛ ۳. امین، معتمد.
ستودن: فعل ۱. مدحکردن، ستایشکردن ≠ نکوهیدن، نکوهشکردن؛ ۲. تحسین، تمجید، حمد، ستایش.
ستودنی: ستایشکردنی، تحسینکردنی، قابلستایش، تمجیدکردنی، درخورتحسین.
ستوده: پسندیده، حمید، محمود، مستحسن، مقبول ≠ نکوهیده.
ستوران: چارپایان، حیواناتبارکش، دواب، مواشی ≠ ددان، وحوش.
ستور: انعام، چارپا، حیوان، بارکش، دواب (اسب، قاطر، الاغ، یابو ) ≠ دد، وحش.
ستورخانه: آغل، اصطبل، بارهبند، پاگاه، ستورگاه، طویله.
ستورگاه: آغل، اصطبل، بارهبند، پاگاه، ستورخانه، طویله.
ستون: ۱. تیرک، استوانه، رکن، عماد، عمود، قایمه، جرز؛ ۲. گروه، دسته، صف، ردیف (نظامی).
ستوه آمدن: به ستوهآمدن، خستهشدن، درماندهشدن، ستوهیافتن.
ستوه: ۱. خسته، درمانده؛ ۲. ملول؛ ۳. رنجور.
ستوهی: ۱. خستگی، درماندگی؛ ۲. ناتوانی، ضعف؛ ۳. ملامت، دلتنگی؛ ۴. پریشانی.
ستهنده: ۱. ستیزهجو، ستیزهکار؛ ۲. خودرای، خودکامه، مستبد ≠ مصلح، آشتیجو، آشتیطلب؛ ۳. لجوج، یکدنده.
ستیز: آرزم، پیکار، تعارض، تنازع، جدال، جر، جنگ، حرب، خصومت، دعوا، رزم، ستیزه، مجادله، پرخاش، کشاکش، کشمکش، معارضه، منازعه، نبرد ≠ صلح.
ستیزکردن: مجادلهکردن، پرخاشکردن، جدالکردن، پیکارکردن، خصومت ورزیدن، معارضهکردن، کشمکشکردن، منازعهکردن، نبردکردن.
ستیزگی: سرکشی، عناد، لجاج، ستیز، لجاجت، جدال.
ستیزه: پرخاش، جدال، جدل، جنگ، حرب، خصومت، دشمنی، دعوا، ستیز، ضدیت، عناد، کشاکش، مجادله، محاربه، مخالفت، مرافعه، معارضه، منازعه، مناقشه، نبرد، نزاع ≠ صلح.
ستیزهجو: ۱. پیکارجو، پیکارگر، ستیهنده، جنگجو، پرخاشگر، جنگطلب، ستیزهگر، ستیزا، عربدهجو، غوغاگر، مبارزطلب، متخاصم؛ ۲. لجوج؛ ۳. سرکش، عاصی، نافرمان، طاعی ≠ صلحطلب، آشتیجو، آشتیخواه.
ستیزهجویی: ۱. پیکارجویی، ستیهندگی، جنگجویی، جنگطلبی ≠ آشتیطلبی؛ ۲. خصومت، عناد ≠ دوستی، وداد؛ ۳. لجاجت؛ ۴. عصیان، نافرمانی ≠ اطاعت، فرمانبرداری.
ستیزهخو: خشن، ستیزهجو، سرکش، طاغی، عاصی، غوغاطلب، گردنکش، متمرد ≠ رام، مطیع.
ستیزهخویی: ۱. خشونت، ستیزهجویی؛ ۲. سرکشی، طغیان، گردنکشی، تمرد ≠ فرمانبرداری.
ستیزهکار: خودرای، ستیزهجو، تندخو، پرخاشگر، ستیزهگر، سرکش، لجوج، نافرمان ≠ مطیع، فرمانبر.
ستیزهگر: ستیزهجو، ستیزهکار، ستیهنده، منازع ≠ صلحجو.
ستیزیدن: ۱. ستیزهکردن، جدالکردن، جنگکردن ≠ سازشکردن، آشتیکردن؛ ۲. دشمنی ورزیدن؛ ۳. ناسازگاربودن، ناسازگاریکردن، لجاجت ورزیدن ≠ سازگارشدن.
ستیغ: ۱. اوج، سرکوه، قله، نوک؛ ۲. راست، بلند ≠ پا، دامن.
ستیهندگی: ۱. ستیزندگی، ستیزهجویی، ستیزهخواهی؛ ۲. خودرایی، کلهشقی، لجاج، لجاجت.
ستیهیدن: ۱. ستیزکردن، ستیزیدن، لجاجکردن، ستهیدن، جدالکردن؛ ۲. نافرمانیکردن، گردنکشیکردن ≠ مطیعبودن.
سجاد: سجدهکننده، بسیارنمازخوان، سجدهگر.
سجاده: جانماز، مصلی.
سجادهنشین: عابد، زاهد، نمازی.
سجاف: جلباب، طراز، فراویز، درزجامه، شکاف (پرده).
سجاوندی: نشانهگذاری.
سجایا: خویها، خصلتها، سجبیهها، طبایع، سرشتها، منشها.
سجده: سر بر زمین (مهر) گذاشتن.
سجدهگاه: ۱. سجدهگه، سجودگاه؛ ۲. محراب.
سجستانی: اهل سیستان، سیستانی.
سجع: ۱. سخن مقفی، قافیه، کلامموزون؛ ۲. ناله کبوتر.
سجل: ۱. شناسنامه، کارتشناسایی؛ ۲. پیماننامه، عهدنامه؛ ۳. حکمنامه، فتوای قاضی، حکم محکم؛ ۴. قباله مهردار؛ ۵. برات مهردار؛ ۶. چک دادوستد؛ ۷. کتاب عهود واحکام.
سجن: بازداشتگاه، بندیخانه، دوستاقخانه، زندان، سیاهچال، محبس.
سجین: ۱. دوزخ، جهنم؛ ۲. زندان، محبس.
سجیه: خاصه، خصلت، خلق، خو، سجیت، خوی، سرشت، شخصیت، صفت، منش، نهاد.
سحاب: ابر، رباب، غمام، غمامه، میغ.
سحار: ۱. افسونگر، سحرآمیز؛ ۲. جادوگر، رمال، ساحر، سحرگر؛ ۳. سحرانگیز.
سحرآفرین: ۱. سحار؛ ۲. جادگر، ساحر، ساحره.
سحرآمیز: جذاب، فریبنده، جادوانه، سحرانگیز.
سحر: ۱. افسون، جادو، جادوگری، ساحری؛ ۲. جاذبه، جذبه.
سحر: بامدادان، پگاه، سپیدهدم، شبگیر، شفق، فلق ≠ غروب.
سحرخیز: پگاهخیز، صبحخیز ≠ دیرخیز.
سحرکردن: افسونکردن، جادوکردن، فسونکردن.
سحرگاه: سپیدهدم، بامدادان، خروسخوان، سپیدهدمان ≠ شامگاهان.
سحرگر: جادوگر، چشمبند، سحار.
سحری: ۱. مربوط به سحر؛ ۲. بامدادی، سحرگاهان، سحرگه؛ ۳. سحوری.
سحق: ۱. ساییدن؛ ۲. مالیدن؛ ۳. نرمکردن.
سخا: بخشش، بخشندگی، جوانمردی، جود، سخاوت، کرم ≠ خست، گرسنهچشمی.
سخافت: سبکی عقل، کمعقلی، کمخردی، ضعف عقل.
سخاوت: بخشش، بخشندگی، جوانمردی، جود، سخا، کرم، ناندهی ≠ امساک، تنگچشمی، گرسنهچشمی، زفتی، گرسنهچشمی.
سخاوتپیشه: بخشنده، جواد، سخی، کریم، واهب ≠ لئیم، کنس، ممسک.
سخاوتمندانه: ۱. کریمانه؛ ۲. جوانمردانه.
سخاوتمند: باهمت، بخشنده، جواد، جوانمرد، سخی، کریم، گشادهدست، مکرم، واهب ≠ خسیس.
سخت: ۱. پیچیده، دشخوار، دشوار، شاق، صعب، عسیر، غامض، مشکل، معضل، معقد، مغلق ≠ آسان؛ ۲. جامد، درشت، سفت، صلب؛ ۳. اکید، بسیار، زیاد، شدید، هرفت؛ ۴. توانفرسا، طاقتسوز، ناملایم؛ ۵. حاد، خطرناک، خطیر، مخاطرهآمیز، وخیم؛ ۶. استوار، قایم، قرص، محک.
سختجان: ۱. دیرزی، جانسخت، مقاوم، گرانجان، سگجان؛ ۲. پرتحمل، حمول، شکیبا، صبور؛ ۳. سنگدل، بیرحم، بیعاطفه؛ ۴. پوستکلفت؛ ۵. بیرحم، سنگدل؛ ۶. خسیس، ممسک.
سختجانی: ۱. پوستکلفتی، گرانجانی، جانسختی، سگجانی؛ ۲. سنگدلی.
سختجانیکردن: ۱. مقاومتکردن، پایداریکردن، مقاومبودن؛ ۲. دیرزیبودن، دیر زیستن.
سختدل: جفاپیشه، خونریز، شقی، ظالم ≠ مهربان، عطوف، باعاطفه.
سختدلی: بیرحمی، شقاوت، قساوت، ظلم، ستمکاری ≠ مهربانی.
سختسر: ۱. سرسخت؛ ۲. خیرهسر، یکدنده، لجوج.
سختشدن: ۱. دشوارشدن، مشکلشدن، پیچیدهشدن؛ ۲. سفتشدن، جامدشدن؛ ۳. خطرناکشدن، وخیمشدن.
سختکردن: ۱. دشوارکردن، پیچیدهکردن، مشکلکردن، صعبکردن ≠ آسانکردن، سهلکردن؛ ۲. محکمکردن، استوارکردن؛ ۳. سفتکردن، محکم بستن ≠ سستکردن، سست بستن.
سختکوش: پرتلاش، پرکار، تلاشگر، زحمتکش، ساعی، فعال، کوشا، مجد ≠ کاهل، تنآسا.
سختکوشی: پرتلاشی، جدیت، جهد، فعالیت ≠ تنآسایی.
سخت گرفتن: سختگیریکردن، عنیفبودن ≠ سهل گرفتن، آسان گرفتن.
سختگیر، سختگیر: ۱. بیگذشت، جدی، خشن، دشوارگیر، سرسخت، عنیف، مقرراتی ≠ سهلگیر، مسامحهکار؛ ۲. مشکلپسند، دیرپسند.
سختگیریکردن: ۱. سخت گرفتن، مشکل گرفتن؛ ۲. عفیفبودن؛ ۳. سرسختبودن.
سختی: ۱. آزار، اشکال، بلا، تعب، تعسر، تندی، تنگی، ثقل، خشونت، دشواری، رنج، زجر، زحمت، سختی، شدت، صعوبت، صلابت، ضراء، عذاب، عسرت، عنت، غلظت، فشار، گرفتاری، محکمی، محنت، مرارت، مشقت، مصیبت ≠ آسانی، سستی؛ ۲. فقر، تنگدستی.
سخره: ۱. بیگاری، کار بیمزد؛ ۲. تمسخر، ریشخند، لاغ، افسوس.
سخریه: استهزا، ریشخند، مسخره، هجو ≠ جد.
سخط: ۱. بددهانی، سب، فحش، ناسزا؛ ۲. خشم، غضب، قهر؛ ۳. ناخشنودی، نارضایتی ≠ خشنودی، رضایت؛ ۴. غضبکردن، خشم گرفتن.
سخنآرا: ادیب، بلیغ، سخنپرداز، سخنسرا، سخنفهم، سخنور، فصیح.
سخن: ۱. بیان، عرض، قول، کلام، گفتار، گفتوگو، مقال، نطق، گفت، حرف؛ ۲. ادبیات، شعر.
سخنپرداز: سخندان، سخنسرا، سخنسنج، سخنشناس، سخنور.
سخنچین: خبرآور، خبرکش، دوبههمزن، غماز، نمام.
سخنچینی: دوبههمزنی، سعایت، غمز، خبرکشی، نمامی.
سخنچینیکردن: سعایتکردن، دوبههم زدن، خبرکشیکردن، نمامیکردن.
سخندان، سخندان: اسم ادیب، سخنپرداز، زبانآور، سخنشناس، سخنور، شاعر.
سخنراندن: سخنگفتن، صحبتکردن، حرف زدن، سخنرانیکردن.
سخنران، سخنران: ۱. سخنگو، ناطق، نطاق؛ ۲. خطبهخوان، خطیب؛ ۳. متکلم ≠ مستمع.
سخنرانی: ۱. خطابه، خطبه، نطق؛ ۲. سخنگاه.
سخنرانی، سخنرانیکردن: نطقکردن، صحبتکردن، حرف زدن، سخن گفتن.
سخنرفتن: سخن بهمیان آمدن، گفتوگوکردن.
سخنسرا: اسم ۱. سخنپرور، سخنطراز، سخنپرداز، سخنساز، سخنآرا، سخنگستر؛ ۲. شاعر؛ ۳. نویسنده؛ ۴. ناطق، سخندان.
سخنسنج: اسم ۱. ادیب، سخنگزار، سخنپرداز، شاعر، سخنشناس؛ ۲. منتقد، نقاد.
سخنشناس: اسم ادیب، سخنپرداز، سخندان، ناقد، سخنفهم.
سخنگزار: اسم ۱. چیرهزبان، زبانآور، سخنطراز، شیواسخن؛ ۲. شاعر، نویسنده؛ ۳. سخنور، سخندان.
سخن گفتن: ۱. حرفزدن، صحبتکردن؛ ۲. سخنرانیکردن، نطقکردن.
سخنگو، سخنگو: اسم ۱. خطبهگو، خطیب، سخنران، سخنسرا، سخنور، کلیم، گوینده، متکلم، نطاق؛ ۲. گویا، ناطق ≠ اصم.
سخنور: صفت ادیب، سخنگو، شاعر، کلیم، ناطق، نطاق.
سخنوری: ۱. بلاغت، سخنرانی، سخنگویی؛ ۲. نویسندگی، شاعری، فصاحت.
سخی: بخشنده، بلندهمت، جواد، جوانمرد، راد، سخاوتمند، کریم، گشادهدست، لوطی، مکرم، نبیل، واهب، وهاب ≠ خسیس.
سخیف: ۱. کمخرد، سبک عقل، کمعقل؛ ۲. پست، جلف، زشت، سبک، قبیح، مبتذل، ناپسند ≠ رصین؛ ۳. نادرست، غلط؛ ۴. بیاساس، بیپایه، واهی؛ ۵. سست، ضعیف.
سداد: ۱. درستی، راستی ≠ نادرستی؛ ۲. پایداری، استقامت، استواری.
سدانت: پردهداری، حاجبی، حجابت.
سد بستن: ۱. سدساختن؛ ۲. مسدودکردن، بستن؛ ۳. مانعشدن.
سد: ۱. بستن، مسدودکردن؛ ۲. حایل، رادع، مانع؛ ۳. آببند، بند؛ ۴. مسدود، بست؛ ۵. صد؛ ۶. حد، مرز.
سدر: ۱. ارز، درختسلیمان، شربین، کنار؛ ۲. برگ نرم کنار.
سدرهنشین: ملایک، فرشتگان مقرب.
سدشکن: ۱. صفشکن، خطشکن.
سد: قرن، مائه، مئه ≠ دهه، هزاره.
سدکردن: ۱. مسدودکردن، بستن؛ ۲. مانعشدن، جلوگیریکردن.
سدید: ۱. استوار، پابرجا، محکم ≠ سست، شل؛ ۲. درست، راست ≠ ناراست، نادرست؛ ۳. مطمئن، قابلاعتماد ≠ غیرقابلاعتماد.
سرآغاز: دیباچه، مقدمه ≠ اختتام، پایان، خاتمه.
سرآمد: برتر، برجسته، مبرز، متشخص، ممتاز، برگزیده.
سر آمدن: به سررسیدن، منقضیشدن، پایانیافتن، به پایان رسیدن ≠ آغاز گشتن، شروعشدن.
سراب: آل، سرابه، شورهزار، کوراب ≠ چشمه.
سرا: ۱. بقعه، بیت، خانه، دار، کاشانه، مسکن، منزل؛ ۲. کوشک، قصر.
سراپا: ۱. تمام، همه، کل؛ ۲. سرتاپا؛ ۳. سرتاقدم.
سراپرده: ۱. بارگاه، چادر، خرگاه، خیمه، سرادق؛ ۲. اندرونی، حرمسرا.
سراج: چراغ، مصباح.
سراج: زینساز.
سراچه: ۱. اندرون، درون؛ ۲. خلوتخانه؛ ۳. سرا؛ ۴. سوئیت؛ ۵. دنیا، جهان.
سرادق: سراپرده.
سرازیرشدن: ۱. روانشدن، جاریشدن؛ ۲. هجوم آوردن، رویآوردن.
سرازیر: اسم ۱. شیب، سراشیب، نشیب ≠ سربالایی؛ ۲. آویخته، سرنگون، معلق، وارو، وارونه، واژگون ≠ سربالا؛ ۳. روان، جاری.
سرازیری: درکه، سراشیبی، شیب، نشیب ≠ فراز، سربالایی.
سراسر: ۱. تمام، تمام.
سراسیمگی: آشفتگی، بیتابی، سرگردانی، پریشانی، دستپاچگی، دلهره، سردرگمی، ناراحتی.
سراسیمه: آسیمهسر، آشفته، سرگردان، بیتاب، پریشان، پریشانحال، دستپاچه، دلواپس، سردرگم، متوحش، مرعوب، مضطرب، هراسان.
سراشیب: سرازیر، سرازیری، نشیب شیبدار، سراشیبی ≠ سربالایی.
سراغکردن: ۱. پرسوجوکردن، سراغ گرفتن، جستوجوکردن؛ ۲. آگاهییافتن.
سراغ گرفتن: پرسوجوکردن، پیجوییکردن، نشان گرفتن.
سراغ: ۱. نشان، نشانی؛ ۲. پیجویی، پیگیری، جستوجو؛ ۳. پرسش، سوال ≠ پاسخ، جواب.
سرافراز: ۱. بالنده، بلندمرتبه، سربلند، سرفراز، مباهی، مفتخر ≠ سرافکنده؛ ۲. گردنفراز، گردنکش.
سرافرازشدن: مفتخرشدن، مباهیشدن، بالندهشدن، سربلندشدن.
سرافرازکردن: مفتخرکردن، افتخاردادن، سربلندکردن.
سرافرازی: افتخار، بالندگی، تفاخر، سربلندی، فخر، مباهات، نازش ≠ سرافکندگی.
سرافکندگی: خجلت، خواری، شرمندگی، شرمساری، مذلت ≠ سربلندی.
سرافکنده: ۱. خجل، خجلتزده، خوار، سربهزیر، شرمسار، شرمنده، مخذول ≠ سربلند، مفتخر؛ ۲. شرمسارانه.
سرافکندهشدن: شرمسار گشتن، شرمندهشدن، خجل گشتن.
سرامیک: ۱. سفالین؛ ۲. ظرفسفالی.
سرانجام: آخر، انتها، بالاخره، بالمال، عاقبت، عاقبتالامر، فرجام، مالا، نتیجه ≠ آغاز.
سرانجامدادن: ۱. سروساماندادن، سروصورتدادن؛ ۲. سامانبخشیدن، مرتبکردن.
سرانجمن: برگزیده، شاخص، ممتاز.
سرانداز: اسم ۱. چادر، شمد، معجر، مقصوره، مقنعه، واشام؛ ۲. ازجانگذشته، بیباک.
سراندن: سردادن، لغزاندن.
سرایت: اشاعه، انتقال، تراوش، پخش، رخنه، شیوع، عدوی، نشر، نفوذ، واگیری.
سرایتدادن: انتقالدادن، شیوعدادن، گسترشدادن.
سرایتکردن: ۱. اثرکردن، تاثیر گذاشتن؛ ۲. انتقالیافتن، شیوعیافتن، شایعشدن، اشاعهیافتن، منتقلشدن، گسترشیافتن؛ ۳. رخنهکردن، نفوذکردن.
سرای: ۱. خانه، سرا، صرح، قصر، منزل؛ ۲. حرم، حرمخانه، حرمسرا.
سرایدار، سرایدار: حاجب، دربان، مستحفظ، نگهبان.
سرایداری، سرایداری: نگهبانی، دربانی.
سرایر: اسم ۱. اسرار، رازها، رموز؛ ۲. پوشیدهها، نهانها، باطن.
سرایش: ۱. سرودن، سرایندگی؛ ۲. نغمه، سرود.
سراینده: صفت ۱. شاعر، ترانهسرا، تصنیفساز.
سرایه: پاویون.
سراییدن: سرودن.
سر باختن: جان باختن، جانفداکردن، جانبازیکردن.
سربار: ۱. سرباری، باراضافی، تملیت؛ ۲. پارازیت، طفیلی، انگل، وابسته؛ ۳. مزاحم.
سربارشدن: ۱. مزاحمشدن، زحمتدادن؛ ۲. طفیلیشدن، تلپشدن؛ ۳. تحمیلشدن.
سربازخانه: پادگان، ساخلو.
سرباز زدن: امتناعورزیدن، تمردکردن، سرپیچیکردن، اعراضکردن، سر برتافتن، رویگردانشدن ≠ اطاعتکردن، منقادشدن.
سرباز: ۱. مشمول؛ ۲. جنگجو، سپاهی، نظامی؛ ۳. فداکار، جانباز.
سربازیکردن: ۱. خدمتکردن، خدمت وظیفه انجامدادن؛ ۲. جانفشانیکردن، جانبازیکردن، سر باختن، فداکاریکردن.
سربالا: صفت q ۱. فراز؛ ۲. سرد، طفرهآمیز؛ ۳. بیخود، لاقیدانه ≠ مسئولانه، درست و حسابی.
سربالایی: بلندی، فراز، فرازین ≠ سراشیبی.
سر برآوردن: ۱. سربلندکردن؛ ۲. سر برداشتن؛ ۳. بالا آمدن، طلوعکردن؛ ۴. ظاهرشدن، نمایانشدن، خود رانشاندادن؛ ۵. مرتفعشدن، بلندشدن؛ ۶. برخاستن؛ ۷. روییدن، سبزشدن، دمیدن؛ ۸. بالیدن، قد کشیدن؛ ۹. افتخارکردن؛ ۱۰. ممتازشدن، برجستهشدن، ش.
سربرتافتن: ۱. سرتابیدن، نافرمانیکردن؛ ۲. اعراضکردن، تمردکردن، اعراضکردن.
سربرخط: مطیع، فرمانبردار، تسلیم، منقاد، رام، حرفشنو.
سر برداشتن: ۱. سربلندکردن؛ ۲. اعتراضکردن، معترضشدن؛ ۳. بلندشدن، برخاستن، بیدارشدن؛ ۴. تجاوزکردن، متجاوزشدن.
سر بر زدن: سر برکشیدن، طلوعکردن، ظاهرشدن (خورشید و ) ≠ غروبکردن.
سر بریدن: ذبحکردن، بسملکردن، سر از تن جداکردن.
سربسته: ۱. سربهمهر، مهر، ممهور ≠ سرباز، سرگشاده؛ ۲. پوشیده، نهان، نهفته؛ ۳. ناآشکار ≠ آشکار؛ ۴. غیرصریح، تلویحی ≠ صریح؛ ۵. محرمانه؛ ۶. سری ≠ فاش، علنی.
سربلند: سرافراز، سرفراز، مباهی، مفتخر ≠ سرافکنده.
سربلندکردن: ۱. سر برافراشتن؛ ۲. قیامکردن، شوریدن، شورشکردن.
سربهراه: سربهزیر، مطیع، فرمانبردار، رام ≠ نافرمان، سرکش.
سربهراهشدن: سر بهزیرشدن، مطیعشدن، رامشدن، فرمانبردارشدن، حرفشنوشدن ≠ نافرمانشدن.
سربهراهکردن: ۱. مطیعکردن، منقادکردن، رامکردن، فرمانبردارکردن، حرفشنوکردن؛ ۲. آمادهکردن، مهیاکردن، روبهراهکردن.
سربهزیر: ۱. خجالتی، خجل، سرافکنده، شرمسار، محجوب ≠ گستاخ؛ ۲. سربهراه، سردرپیش، مطیع، رام، فرمانبردار ≠ سرکش، نافرمان.
سربهسرشدن: ۱. برابرشدن، معادلشدن، مساویشدن، یکسانشدن؛ ۲. بیحسابشدن.
سربهسرکردن: ۱. جبرانکردن، تلافیکردن؛ ۲. برابرکردن، مساویکردن.
سربهسر: ۱. همگی، همه، همگان، جملگی؛ ۲. مساوی، برابر، یکسان، معادل.
سربهگریبان: غمگین، افسرده، مغموم، سردرگریبان.
سربهنیست: ۱. پنهان، مخفی، نهان؛ ۲. گموگور، مفقود؛ ۳. نیست، معدوم، نابود.
سربهنیستشدن: ۱. پنهانشدن، مخفیشدن، نهانشدن؛ ۲. گموگورشدن، مفقودشدن؛ ۳. نیستشدن، معدومشدن، نابودشدن، از بین رفتن، کشتهشدن.
سربهنیستکردن: ۱. پنهانکردن، مخفیکردن، نهانکردن؛ ۲. گموگورکردن، مفقودکردن؛ ۳. نیستکردن، معدومکردن، نابودکردن، از بین بردن، کشتن.
سربههوا: ۱. بازیگوش، بیتوجه، بیقید، بیبندوبار، لاابالی، بیدقت، بیمبالات، غافل، لاقید ≠ سربهزیر، دقیق، مراقب.
سربههواشدن: ۱. بازیگوششدن، غافل گشتن، بیمبالاتشدن؛ ۲. بیبندوبارشدن، لاابالیشدن، لاقیدشدن.
سرپا: ۱. ایستاده، برپا، قائم ≠ نشسته؛ ۲. سالم.
سرپرست: صفت ۱. قیم، متصدی، مسئول؛ ۲. بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور، مدیر؛ ۳. راعی، کفیل، مباشر، متولی، وصی، ولی.
سرپرستی: پیشوایی، تیمار، ریاست، کفالت، مباشرت، نظارت، نگهداری، وصایت.
سرپرستیکردن: ۱. نظارتکردن، ادارهکردن؛ ۲. کفالتکردن.
سرپناه: ۱. اقامتگاه، مسکن؛ ۲. پناهگاه، مامن، حفاظ، جانپناه؛ ۳. خانه، کاشانه، خانهمحقر، آلونک، کلبه.
سرپنجگی: زورمندی، دلاوری، قدرتمندی، تسلط.
سرپنجه: اسم ۱. چنگ، چنگال؛ ۲. استیلا، تسلط، زور، قدرت؛ ۳. مسلط؛ ۴. جفاپیشه، ستمگر، ظالم ≠ دادگر، رئوف.
سرپوش: ۱. پوشینه، در، درپوش؛ ۲. کلاه؛ ۳. روسری.
سرپوش: ۱. رازدار، سرنگهدار، محرم، همراز ≠ پردهدر.
سرپوشیده: ۱. مستور، متحجب؛ ۲. مسقف، سقفدار ≠ روباز، بیسقف.
سرپیچی: امتناع، تخطی، تخلف، تمرد، خلاف، روگردانی، سرکشی، عصیان، نافرمانی ≠ اطاعت، انقیاد.
سر پیچیدن: امتناعورزیدن، تخطیکردن، تمردکردن، رویگردانشدن، سرپیچیکردن، سر برتافتن، سرکشیکردن، عصیان ورزیدن، نافرمانیکردن، تمکیننکردن.
سرپیچیکردن: ۱. تخطیکردن؛ ۲. تمردکردن، طغیانکردن، عصیان ورزیدن، سرکشیکردن؛ ۳. نافرمانیکردن، تمکین نکردن.
سرتابیدن: نافرمانیکردن، سرباز زدن، تمردکردن، سر برتافتن.
سرتاپا: ۱. سراسر؛ ۲. تمام.
سرتاته: از آغاز تا پایان، همه.
سر: ۱. تارک، راس، فرق، کله، مخ ≠ پا، ته؛ ۲. چکاد، قله، نوک ≠ دامنه؛ ۳. در، درپوش، دهانه، سرپوش؛ ۴. بالا ≠ پایین؛ ۵. بزرگ، پیشوا، رئیس، سرور؛ ۶. برتر، والاتر؛ ۷. قصه، آهنگ، میل، عزم، نیت؛ ۸. خیال، فکر، اندیشه؛ ۹. سمت، سو، طرف؛ ۱۰. سرانه؛ ۱۱. بالا.
سرتاسر: تمام، جملگی، سراسر، سربهسر، کل، همه.
سرتراش: آرایشگر، دلاک، سلمانی.
سرتیپ: فرمانده تیپ.
سرتیر: فوری، بلافاصله، فور.
سرجمع: رویهمرفته، مجموع.
سرجمع زدن: حسابکردن، جمع زدن.
سرجمله: ۱. کلا، جمع.
سرجنبان: صفت بانی، رئیس، رکن، رهبر، سرخیل، سردسته، سرسلسله، سرکرده، سلسلهجنبان، قاید، مهتر قوم.
سرجوخه: ۱. سردسته، سربازدرجهدار؛ ۲. وکیل؛ ۳. سرناوی.
سرچسب: باندرول.
سرچشمه: ۱. چشمه، ماخذ، مبدا، منشا، ینبوع؛ ۲. کنه، اصل.
سرحال: ۱. تندرست، سالم، صحیحالمزاج ≠ مریض، بیمار، ناخوش؛ ۲. بانشاط، خوشحال، سردماغ، سرزنده، شاد، کیفور، لول، مسرور ≠ ناخوش، بدحال، ناشاد.
سرحد: ۱. ثغر، حد، کرانه، مرز، ناحیه؛ ۲. سردسیر، ییلاق ≠ گرمسیر، قشلاق.
سرحددار: مرابط، مرزبان، مرزدار.
سرحدنشین: مرابط، مرزنشین.
سرحلقه: بانی، رکن، سرخیل، رهبر، سردسته، سرکرده، سرگروه، سلسلهجنبان، پیشوا.
سرخ: اسم ۱. آل، حمرا، قرمز، گلرنگ، گلگون، لالهگون ≠ سبز؛ ۲. کمونیست.
سرخاب: آلغونه، بزک، سرخی، غازه، گلغونه، گلگونه.
سرخراج: سرانه، مالیاتسرانه.
سرخرگ: شریان، سبات ≠ سیاهرگ، ورید.
سرخر: اسم ۱. مخل، مزاحم؛ ۲. مصدع؛ ۳. مترسک.
سرخشدن: ۱. قرمزشدن، به رنگ سرخ درآمدن؛ ۲. خجالت کشیدن؛ ۳. خشمگینشدن؛ ۴. برشتهشدن، تفتیدن، تفتهشدن.
سرخط: سرمشق.
سرخفام: آتشفام، آذرفام، سرخرنگ، سرخگونه ≠ سبزرنگ.
سرخکردن: ۱. به رنگسرخ درآوردن؛ ۲. تفتدادن، برشتهکردن.
سرخود: صفت ۱. خودسر؛ ۲. خودسرانه؛ ۳. خودمختار، مستقل.
سرخوردگی: حرمان، دلزدگی، واخوردگی، وازدگی، یاس.
سر خوردن: سریدن، لغزیدن، لیز خوردن.
سر خوردن: وازدهشدن، دلزدهشدن، ناامیدشدن، دلسردشدن، بیرغبتشدن.
سرخوش: ۱. تردماغ، خوشحال؛ ۲. سردماغ، سرزنده؛ ۳. بانشاط، شاد؛ ۴. سرمست، شنگول، لول، مخمور، مست، مسرور، ملنگ، نشئه ≠ خمار.
سرخوشی: سرمستی، سرور، شادمانی، شادمانگی، مستی، نشاط، نشئگی ≠ خماری.
سرخی: ۱. شفقگونی، قرمزی؛ ۲. سرخاب؛ ۳. برافروختگی.
سرخیل: ۱. سردار، سردسته، سرگروه، سرلشکر؛ ۲. سرسلسله، سلسلهجنبان؛ ۳. پیشوا، رهبر.
سرداب: دخمه، زیرزمینی، سردابه، سمجح.
سردابه: دخمه، زیرزمینی، سرداب.
سردار: اسپهبد، امیرالجیش، باشلیق، باشی، پیشوا، رئیس، ژنرال، سالار، سپاهبد، سرخیل، سردسته، سرور، فرمانده ≠ سرباز.
سرداری: ۱. امیرالجیشی، سالاری، سپهسالاری، فرماندهی؛ ۲. لباسمردانهبلند ≠ سربازی.
سرد: ۱. بارد، خنک، یخ ≠ گرم؛ ۲. بیروح، خشک؛ ۳. بیمیل، سردمزاج ≠ مشتاق؛ ۴. بیاحساس، بیعاطفه؛ ۵. بیتحرک، ناپویا؛ ۶. بیمزه، خنک؛ ۷. گرانجان، نچسب، نگد، بیگانهخو.
سر در آوردن: ۱. پیبردن، دریافتن، درککردن، وقوفیافتن؛ ۲. آگاهشدن، اطلاع حاصلکردن، واقفشدن، مطلعشدن؛ ۳. متوجهشدن، ملتفتشدن، فهمیدن؛ ۴. ظاهرشدن، پیداشدن، بیرون آمدن، خارجشدن.
سردرد: ۱. صداع؛ ۲. مزاحمت، دردسر.
سردرگم: ۱. حیران، حیرتزده، گیج، سرگردان، کلافه، متحیر، سرگم؛ ۲. سراسیمه، مضطرب، مشوش؛ ۳. درهم برهم، آشفته، بینظم، بههمپیچیده؛ ۴. مردد، دودل.
سردرگمشدن: ۱. مرددشدن، دودلشدن؛ ۲. گیجشدن، کلافهشدن؛ ۳. راه گمکردن؛ ۴. سرگردانشدن؛ ۵. کلافهشدن.
سردرگمی: ۱. حیرت، سرگردانی، کلافگی، سرگمی، تحیر؛ ۲. سراسیمگی، تشویش، اضطراب؛ ۳. آشفتگی، بههمپیچیدگی؛ ۴. تردید، دودلی.
سردرهوا: ۱. سربههوا، بازیگوش، بیدقت، بیمبالات، لاقید ≠ مراقب؛ ۲. بوالهوس، هوسباز؛ ۳. خیالباف؛ ۴. آشفته، سرگردان.
سردسته: باشی، رئیس، سرجنبان، سردار، سرکرده، سرگروه، سلسلهجنبان، عمید.
سردستی: ۱. گذرا، مجمل؛ ۲. حاضری، ماحضر؛ ۳. عجولانه؛ ۴. آسان، رایگان؛ ۵. کم، ناچیز، مختصر؛ ۶. دمدست، دمدستی؛ ۷. چوبدستی.
سردسیر: سرحد، ییلاق ≠ قشلاق، گرمسیر.
سردشدن: ۱. خنکشدن، یخشدن؛ ۲. یخکردن؛ ۳. بیروحشدن، خشکشدن؛ ۴. بیمیلشدن؛ ۵. ناامیدشدن، دلسردشدن؛ ۶. دلزدهشدن، ملول گشتن؛ ۷. بیشورشدن، از هیجان افتادن؛ ۸. بیاعتنا گشتن؛ ۹. مردن.
سردکردن: ۱. بیمیلکردن، وازدهکردن، دلزدهکردن؛ ۲. خنککردن، گرمازداییکردن.
سردماغ: بانشاط، خوشحال، سرحال، سرخوش، شاد ≠ افسرده، بیدلودماغ.
سردم: ۱. خانقاه؛ ۲. پاتوق؛ ۳. قهوهخانه؛ ۴. سکوی زورخانه.
سردمدار: ۱. رئیس، سرپرست، رهبر؛ ۲. خانقاهدار.
سردمهر: بدمهر، نامهربان، بیعطوفت، بیعاطفه، بیمحبت.
سردمهری: بدمهری، نامهربانی، بیعاطفگی، بیمحبتی.
سر دواندن: ۱. معطلکردن، مماطلهکردن، امروز و فرداکردن، علافکردن.
سردوگرم چشیده: مجرب، باتجربه، کاردان، آبدیده.
سردوگرم: مصائب، سختیها، مشکلات، معضلات.
سردی: ۱. برودت، سرما؛ ۲. بیعلاقگی، دلسردی، سردمزاجی؛ ۳. بیروحی، خشکی؛ ۴. بیاعتنایی، بیتوجهی ≠ گرما، گرمی؛ ۵. بیمیلی.
سر: ۱. راز، رمز، مصاص، امرپوشیده، کار نهانی؛ ۲. اخفا، مکتوم، نهانی.
سرراست: ۱. مستقیم، بیپیچوخم؛ ۲. بیکموکاست؛ ۳. درست؛ ۴. روراست، صریح؛ ۵. مشخص، واضح.
سرراست: ۱. مستقیم، مستقیم.
سررسید: موعد، موعدپرداخت، وقت.
سر رسیدن: ۱. منقضیشدن، تمامشدن؛ ۲. واردشدن (ناگهانی).
سررشته: ۱. آشنایی، آگاهی، اطلاع، تجربه، شگرد، شیوه، مهارت؛ ۲. سرنخ، راهکار؛ ۳. دفتر حساب؛ ۴. گزارش؛ ۵. یادداشت، نوشته؛ ۶. زمام، مهار؛ ۷. اختیار.
سررشتهدار: ۱. مباشر؛ ۲. حسابدار، محاسب، کارپرداز.
سر رفتن: ۱. لبریزشدن(مایع جوشان)؛ ۲. به پایان رسیدن، تمامشدن؛ ۳. بیتابشدن، کمطاقتشدن.
سرریزشدن: پرشدن، لبریزشدن، مالامالشدن.
سرریزکردن: بیرونریختن، لبریزکردن، مالامالکردن.
سر زدن: ۱. روییدن، سبزشدن، سر برآوردن؛ ۲. برآمدن، طلوعکردن، بردمیدن ≠ افولکردن، غروبکردن؛ ۳. دیدنکردن، بازدیدکردن؛ ۴. ناگهانی به جایی واردشدن.
سرزده: ۱. بغتت.
سرزمین: ارض، اقلیم، بوم، خطه، دیار، زمین، قلمرو، کشور، مرزوبوم، ملک، مملکت، ناحیه.
سرزنده: ۱. بانشاط، دلبهنشاط، زندهدل، سرحال، سرخوش ≠ افسرده، بیدل و دماغ، پکر، گرفته، دلمرده؛ ۲. سرحلقه، سرخیل، سردسته، سلسلهجنبان.
سرزنشآلود: سرزنشبار، سرزنشآمیز، طعنآمیز، توبیخآمیز، طعنهآمیز، ملامتبار ≠ تحسینآمیز، ستایشآمیز.
سرزنش: بدگویی، بیغاره، پیغاره، تعنت، تقبیح، تشنیع، تقریع، سرکوفت، شماتت، شنعت، طعن، طعنه، عتاب، قدح، لوم، مخالفت، مذمت، معاتبت، معاتبه، ملام، ملامت، نکوهش ≠ تمجید، ستایش.
سرزنشکردن: ۱. تثریب، تقریع، تشنیع؛ ۲. شماتتکردن، ملامتکردن، عتابکردن، نکوهشکردن، نکوهیدن ≠ ستایشکردن، ستودن.
سرزنشگر: طعنهزن، لوامه، ملامتگر ≠ ستایشگر.
سرسامآور: ۱. هذیانآلود، هذیانآمیز؛ ۲. بیحد، بیشمار، بینهایت، نجومی، هنگفت.
سرسام: ۱. سرگیجه؛ ۲. هذیان؛ ۳. حیرت، سرگشتگی.
سرسبد: برگزیده، شاخص.
سرسبز: باطراوت، خرم، نزه ≠ بیطراوت، خشک.
سرسبزی: خرمی، طراوت، نزهت ≠ پژمردگی.
سرسپردگی: ارادت، انقیاد، اطاعت، فرمانبرداری، تسلیم، متابعت ≠ سرپیچی.
سرسپردن: مطیعشدن، منقادشدن، متابعتکردن، تسلیمشدن، فرمانبردارشدن، مطیع گشتن.
سرسپرده: تسلیم، فرمانبردار، فدایی، تابع، ارادتمند، ارادتکیش، برخی، فدوی، جاننثار، مطیع، منقاد ≠ گردنکش، یاغی، نافرمان.
سرسختانه: صفت ۱. باشدت، شدید.
سرسخت: ۱. لجوج، کلهشق، خیرهسر؛ ۲. مقاوم، پرطاقت، پایدار؛ ۳. پرکار، پرتوان، پرطاقت، سختکوش؛ ۴. بیباک، بیپرده، بیاحتیاط.
سرسختی: ۱. خیرهسری، ستیهندگی، یکدندگی، کلهشقی، لجاجت؛ ۲. بیپروایی.
سرسرا: هال.
سرسری: ۱. بیدقت، سهلانگار، مسامح؛ ۲. سهلانگارانه، تسامحآمیز؛ ۳. بیاساس، نسنجیده، بیپایه ≠ سنجیده؛ ۴. سطحی ≠ عمقی؛ ۵. بیتامل؛ ۶. بیهوده، یاوه؛ ۷. سبکسرانه.
سرسلامتی: تسلیت، تعزیت.
سرسلسله: ۱. سلسلهجنبان؛ ۲. بانی، موسس، آغازگر؛ ۳. رئیس، بزرگ، مهتر.
سرسنگین: بیالتفات، سرگران، کمتوجه، کملطف، نامهربان ≠ مهربان.
سرسنگینشدن: ۱. بیالتفاتشدن، کمعنایتشدن، بیاعتناشدن.
سرشاخشدن: ۱. گلاویزشدن؛ ۲. زورآزماییکردن، مبارزهکردن، جنگیدن (دو گاو)؛ ۳. درگیرشدن.
سرشار: آکنده، انباشته، پر، سیراب، فایض، فیض، لبالب، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو ≠ تهی.
سرشت: ۱. آفرینش، خلقت؛ ۲. آمیزه؛ ۳. اصل، جنس، خمیره؛ ۴. جنم، خلقوخو، خو، ضریبه، ذات؛ ۵. سجیه، سیرت؛ ۶. شمال، طبع، طبیعت، طینت، غریزه، فطرت، جبلت؛ ۷. مزاج، نهاد؛ ۸. خمیرمایه، گوهر، جوهره.
سرشتن: ۱. آغشتن، آمیختن، خمیرکردن، مخلوطکردن، ممزوجکردن؛ ۲. آفریدن، خلقکردن؛ ۳. ورزدادن.
سرشته: آمیخته، خمیره، عجین، معجون.
سرشدن: ۱. تفوقیافتن، ممتاز گشتن، برترشدن؛ ۲. سپریشدن، طیشدن، به سر آمدن، گذشتن.
سر شستن: غسلکردن، طاهرشدن.
سرشک: ۱. اشک، دمع؛ ۲. شبنم؛ ۳. باران.
سرشکبار، سرشکبار: ۱. اشکبار، دامع، گریان؛ ۲. شبنمبار.
سرشکستگی: افت، تحقیر، خواری، خفت، شرمساری، کسرشان، ننگ ≠ سرافرازی.
سرشکسته: ۱. خجل، شرمسار، سرافکنده، شرمسار، خفیف، شرمزده؛ ۲. بور، دماغ سوخته، مچل ≠ سرافراز، سربلند.
سرشماری: آماربرداری، آمارگیری، احصائیه.
سرشناس: اسمی، بنام، شهره، شهیر، مبرز، مشهور، معروف، نامآور، نامدار، نامور، نامی ≠ گمنام.
سر: اسم ۱. شیب، لیز، لغزنده، لغزان؛ ۲. موزه؛ ۳. سرخ، سرخرنگ ≠ آبیرنگ.
سرشیر: خامه، قیماق، نمشک.
سرطان: ۱. خرچنگ؛ ۲. تیرماه؛ ۳. تومور بدخیم، چنگار.
سرطانی: صفت ۱. سرطانزا؛ ۲. مبتلابه سرطان؛ ۳. مربوط به سرطان؛ ۴. ازجنس سرطان.
سرعت انتقال: تندفهمی، تیزهوشی.
سرعت بخشیدن: شتابکردن، تسریعکردن.
سرعت: ۱. تعجیل، عجله ≠ آهستگی، بطیء، کندی؛ ۲. تندروی، تندی، شتاب.
سرعمله: سرکارگر.
سرفراز: سربلند، مباهی، مفتخر ≠ خجل، شرمسار.
سرفرمانده: فرماندهکل.
سرفصل: ۱. آغاز، شروع، ابتدا؛ ۲. مرحله مهم، مرحله سرنوشتساز؛ ۳. عنوان، سرآغاز (فصل کتاب).
سرفه: سرف، سعال.
سرفیدن: سرفهکردن، سلفیدن.
سرقت: ۱. اختلاس، استراق، دزدی، دستبرد، راهزنی، ربایش، طراری، عیاری؛ ۲. دزدیکردن.
سرقتکردن: دستبردزدن، دزدیکردن، دزدیدن.
سرکارگر: سرعمله.
سرکردن: ۱. آغازکردن، آغازیدن، شروعکردن، سردادن؛ ۲. سپریکردن، گذراندن؛ ۳. به سر بردن؛ ۴. ساختن، مداراکردن، سازشکردن، مماشاتکردن؛ ۵. زندگیکردن، روزگار گذراندن؛ ۶. گذرانکردن، معیشتکردن؛ ۷. پوشیدن، روی سر انداختن، به سرکردن.
سرکرده: رئیس، رهبر، سرجنبان، سردسته، سرور، فرمانده ≠ مادون.
سرکش: بدرام، بدرفتار، تخس، چموش، طاغی، عاصی، عصیانگر، طغیانگر، فرمانناپذیر، گردنکش، لجامگسیخته، مارد، متجاسر، متمرد، ناجم، نافرمان، وحشی، یاغی ≠ رام.
سرکشی: ۱. بغی، تمرد، توسنی، سرپیچی، طغیان، عصیان، گردنکشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری؛ ۲. بازدید، بازرسی، ملاقات، دیدار ≠ انقیاد.
سر کشیدن: ۱. سرککشیدن، سر درآوردن؛ ۲. سر زدن، سرکشیکردن؛ ۳. نوشیدن، آشامیدن (یکباره)؛ ۴. بالارفتن.
سرکشیک: پاسبخش، سرپاسدار.
سرکشیکردن: ۱. بازدیدکردن، بازرسیکردن؛ ۲. دیدارکردن، ملاقاتکردن؛ ۳. سرپیچیکردن، نافرمانیکردن، تمردکردن، متمردشدن؛ ۴. عصیان ورزیدن، یاغیشدن، گردنکشیکردن، یاغیگریکردن.
سرکوب: ۱. اختناق، قلعوقمع، مضمحل، منکوب؛ ۲. ضربه، ضربت، لطمه؛ ۳. گوشمال.
سرکوبکردن: ۱. قلعوقمعکردن؛ ۲. مغلوبکردن، منکوبکردن، مضحلکردن، درهم شکستن، فروکوفتن(دشمن)؛ ۳. گوشمالیدادن.
سرکوبی: ۱. قلعوقمع، اضمحلال؛ ۲. تنبیه، سیاست، مجازات؛ ۳. گوشمالی.
سرکوفت: زخمزبان، سرزنش، شماتت، طعنه، لوم، ملامت، نکوهش ≠ تحسین، تمجید.
سرکوفت زدن: سرزنشکردن، شماتتکردن، ملامتکردن، نکوهیدن، نکوهشکردن ≠ تمجیدکردن، تحسینکردن، تشویقکردن.
سرکوفته: ۱. واپسزدهشده؛ ۲. سرکوبشده، مضمحل، نابود؛ ۳. شکستخورده.
سرکه: خل.
سر گذاشتن: ۱. روکردن، رفتن؛ ۲. روانهشدن، عازمشدن.
سرگذشت: ۱. شرح حال، ترجمه احوال، بیوگرافی؛ ۲. ماوقع، ماجرا، واقعه، احوال؛ ۳. افسانه، حکایت، داستان، قصه.
سرگرا: ۱. عاصی، سرکش، نافرمان، بدرام؛ ۲. بیقرار، بیآرام.
سرگران: ۱. رنجیده، سرسنگین، قهر؛ ۲. خودپسند، متکبر؛ ۳. ناخشنود، نارضا، ناراضی ≠ خرسند، خشنود؛ ۴. بیاعتنا؛ ۵. خشمناک، خشمگین، عصبانی.
سرگرانی: ۱. سرسنگینی؛ ۲. تکبر، نخوت، خودپسندی، غرور؛ ۳. ناخشنودی، نارضایی، نارضایتی.
سرگرایی: ۱. عصیان، سرکشی، نافرمانی، بدقلقی، بدفرمانی؛ ۲. بیقراری؛ ۳. مستی.
سرگردان: ۱. آواره، دربهدر، ولو، ویلان، بیخانمان؛ ۲. حیران، سرگشته، گیج، متحیر، مضطرب، واله؛ ۳. بلاتکلیف؛ ۴. سلندر.
سرگردانشدن: ۱. آوارهشدن، دربهدر گشتن، بیخانمانشدن، ویلانشدن؛ ۲. بلاتکلیفشدن، معطلشدن؛ ۳. سرگشتهشدن، سردرگمشدن، حیرانشدن؛ ۴. آسیمهسرشدن.
سرگردانکردن: ۱. آوارهکردن، دربهدرکردن، بیخانمانکردن، ویلانکردن؛ ۲. بلاتکلیفکردن، معطلکردن؛ ۳. سرگشتهکردن، حیرانکردن؛ ۴. آشفتهکردن، پریشانکردن؛ ۵. آسیمهسرکردن.
سرگردانی: ۱. پریشانی، حیرانی، تحیر، حیرت، سرگشتگی؛ ۲. آوارگی، دربهدری؛ ۳. بلاتکلیفی.
سرگرد: یاور، افسر، فرماندهگردان.
سر گرفتن: انجامشدن، انجام گرفتن، عملیشدن.
سرگرمشدن: ۱. مشغولشدن؛ ۲. درگیرشدن؛ ۳. علاقهمندشدن، دلبستهشدن.
سرگرمشدن: ۱. مشغولشدن، مشغلهیافتن، مشغولیت پیداکردن؛ ۲. تفریحکردن، تفننکردن؛ ۳. دلبستهشدن، علاقهمندشدن.
سرگرمکردن: ۱. مشغولکردن؛ ۲. دلبستهکردن، علاقهمندکردن.
سرگرمکردن: ۱. مشغولکردن، سرگرمساختن؛ ۲. درگیرکردن؛ ۳. علاقهمندکردن، دلبستهکردن.
سرگرم: ۱. مشغول؛ ۲. درگیر؛ ۳. دلبسته، علاقهمند.
سرگرمی: اشتغال، تفریح، تفنن، مشغله، مشغولیت.
سرگروه: سردسته، رئیس.
سرگشتگی: تحیر، حیرانی، حیرت، خیرگی، فروماندگی، گیجی.
سرگشته: ۱. دربهدر، آواره، سرگردان؛ ۲. حایر، حیران، حیرتزده؛ ۳. دودل، گیج، متحیر، هاجوواج؛ ۴. درمانده، فرومانده، بیچاره، مستاصل؛ ۵. شوریده، شیدا، آشفته، آسیمهدل، عاشق؛ ۶. مضطرب، سراسیمه، آسیمهسر، هراسان؛ ۷. واخورده.
سرگیجه: دوار، سرسام، سرگردا.
سرگیجه گرفتن: سرسام گرفتن، دچار سرگرداشدن.
سرگیس: موی مصنوعی، گلاهگیس، پوستیژ.
سرگین: پشک، پشکل، پهن، تپاله، غایط، فضله، گه، مدفوع.
سرگینگردان: سرگینغلتان، جعل.
سرلشکر: امیر، سپهسالار، فرمانده لشکر.
سرلوحه: ۱. سرلوح؛ ۲. مقدمه؛ ۳. الگو، سرمشق، نمونه؛ ۴. برنامه؛ ۵. دستور کار.
سرما: برد، برودت، خنکی، زمهریر، سردی، سوز، یخبندان ≠ گرما؛ ۲. دمایپایین.
سرماخوردگی: ۱. چایش، ریزش، زکام؛ ۲. آنفلوآنزا.
سرما خوردن: زکامشدن، چایمانکردن.
سرمایش: سامانه سرمازا، سرمازایی، سیستم خنککننده ≠ گرمایش.
سرمایه: ۱. پول، دستمایه، راسالمال، دارایی، مال، مایه، نقد، نقدینه، وجه ≠ کار؛ ۲. دارایی غیرمادی، توان، قدرت (فکری، علمی، هنری ).
سرمایهدار: صفت ۱. ثروتمند، غنی، متمول، پولدار ≠ فقیر، بیپول؛ ۲. کاپیتالیست، امپریالیست ≠ پرولتاریا؛ ۳. صاحب سرمایه؛ ۴. مستکبر ≠ مستضعف.
سرم: خونابه.
سرمد: صفت ابدی، ازلی، پایا، جاوید، جاویدان، دائم ≠ فانی.
سرمدی: صفت ازلی، بیآغاز، دائمی، دیرین، دیرینه، فناناپذیر، قدیم، لایزال، همیشگی ≠ ناپایا، فناپذیر.
سرمست: ۱. سرخوش؛ ۲. کچول، کیفور، لول، ملنگ؛ ۳. شاد، شادمان، مسرور، مِیزده، نشئه؛ ۴. مخمور ≠ خمار؛ ۵. مغرور، فخور، خودپسند.
سرمستشدن: ۱. سرخوششدن، نشئهشدن؛ ۲. کیفورشدن، ملنگشدن؛ ۳. شادمان گشتن، پرنشاطشدن.
سرمستکردن: ۱. سرخوشکردن، نشئهکردن؛ ۲. از خودبیخودکردن؛ ۲. مستکردن، میزدهکردن؛ ۳. شادمانکردن، پرنشاطکردن؛ ۴. مغرورساختن.
سرمستی: ۱. کیف، مستی، نشئه، سرخوشی؛ ۲. تکبر، خودخواهی، غرور ≠ خماری.
سرمشق: اسوه، الگو، نمونه، انموذج؛ ۲. سرخط؛ ۳. دستور کار.
سرمنزل: ۱. منزلگاه، مقصد؛ ۲. منزل، اقامتگاه، مقام؛ ۳. استراحتگاه؛ ۴. مرحله.
سرمنشا: ۱. اصل، مبدا؛ ۲. سرچشمه؛ ۳. خاستنگاه؛ ۴. سبب، باعث.
سرمهای:.
سرمه: ۱. کحل ≠ توتیا؛ ۲. سیاهی، تیرگی، تاریکی.
سرنا: سورنای، شهنا.
سرنام: سرواژه.
سرنامه: ۱. عنوان؛ ۲. سربرگ.
سرند: خاکبیز، غربال، غربیل ≠ الک.
سرنشین: راکب، مسافر(خودرو، اتوبوس، کشتی، هواپیما) ≠ ۱. راننده؛ ۲. خلبان؛ ۳. ناخدا، کاپیتان کشتی.
سرنگ: ۱. آمپول؛ ۲. آبدزدک.
سرنگون: ۱. باژگونه، سرازیر، معکوس، معلق، نگونسار، وارو، واژگون؛ ۲. قلعوقمع، منتکس، منقرض.
سرنگونشدن: ۱. واژگونشدن؛ ۲. فرو ریختن، از بین رفتن، نابودشدن؛ ۳. ساقطشدن، برافتادن، ور افتادن.
سرنگونکردن: ۱. ساقطکردن، برانداختن، منقرضکردن؛ ۲. نابودکردن، از بین بردن، مضمحلکردن؛ ۳. واژگونکردن، نگونسارکردن.
سرنگونی: ۱. انتکاس، انقراض، قلع، نابودی، براندازی؛ ۲. باژگونگی، واژگونی.
سرنگهدار: رازپوش، رازدار، محرم، همراز ≠ پردهدر، دهنلق.
سرنوشت: ۱. اقبال، بخت، تقدیر، طالع، قدر، قسمت، قضا، مقدر، نصیب؛ ۲. سرگذشت، ماجرا؛ ۳. سرانجام، عاقبت.
سرنوشتساز: نقشپرداز، تاثیرگذار، نقشآفرین، مهم، موثر.
سرنوشته: عنوان، تیتر.
سرنیزه: رمح، سنان.
سروال: پیژاما، تنبان، شلوار.
سروان: افسر، سلطان، فرماندهگروهان.
سروپا: e ابتداتاانتها، کلا.
سروپز: سرووضع، وضعظاهر.
سرود: آواز، آهنگ، ترانه، تصنیف، خنیا، نشید، نغمه، نوا ≠ مرثیه، نوحه.
سرودخوان: خنیاگر، خواننده، رامشگر، سرودسرا، آوازخوان، مطرب ≠ مرثیهخوان، نوحهسرا.
سرودخوانی: خنیاگری، نغمهپردازی، سرودسرایی، آوازخوانی، نغمهسازی، نغمهسرایی ≠ نوحهسرایی، مرثیهخوانی.
سرودگو: صفت خواننده، رامشگر، سراینده، مغنی ≠ مرثیهخوان، مرثیهگو.
سرودن: ۱. سراییدن، شعرگفتن؛ ۲. آواز خواندن، تغنیکردن.
سرورانگیز: مسرتآمیز، مسرتبار، نشاطآور، نشاطانگیز ≠ غمانگیز، غمبار.
سرور: صفت بزرگ، پیشوا، خداوندگار، خواجه، رئیس، سر، سرپرست، سرکرده، صندید، عمید، مخدوم، مهتر، والا ≠ خادم، کهتر، نوکر، بنده، غلام.
سرور: خوشحالی، خوشی، شادمانی، شادی، شعف، مسرت، نشاط ≠ اندوه، حزن، غم.
سروری: آقایی، پیشوایی، خواجگی، ریاست، زعامت، سیادت ≠ بندگی، چاکری.
سروریخت: سرووضع، سروپز، ظاهر، سروشکل، قیافه.
سروساماندادن: ۱. بسامانکردن، نظمونسقدادن، سامانبخشیدن، مرتبکردن؛ ۲. دامادکردن؛ ۳. عروسکردن.
سروسامان گرفتن: ۱. سامانیافتن، منظمشدن؛ ۲. ازدواجکردن؛ ۳. آرامشیافتن.
سروسامان: ۱. نظم وترتیب، آراستگی؛ ۲. اسباب خانه، زندگی راحت، رفاه و آسایش.
سروسر: ۱. رابطه مخفیانه؛ ۲. رابطه عاشقانه.
سرو: سروبن، درخت سرو.
سرو: سرویس.
سرو: سرویس.
سروسودا: ۱. خواست، میل، آرزو؛ ۲. رابطه عاشقانه، سروسر.
سروش: ۱. جبرئیل، فرشته، مطیع، ملک، نیوشا، هاتف، جبرائیل؛ ۲. پیکایزدی؛ ۳. الهام، پیام غیبی؛ ۴. هفدهمین روز ماهشمسی.
سروصدا: المشنگه، جنجال، دادوفریاد، شلوغی، غریو، غوغا، همهمه، هنگامه ≠ سکوت، آرامش.
سروصورتدادن: ۱. ساماندادن، به سامانکردن، منظمکردن؛ ۲. انجامدادن، محققکردن.
سروقامت: بلندبالا، سروبالا، خوشقدوقامت، سرواندام، صهیر، رشید، خوشهیکل، سروقد، خوشاندام، بلندقد ≠ کوتاهقد، کوتوله.
سروقت: ۱. سراغ، پرسش؛ ۲. جستوجو، جستوجو؛ ۳. دیدار؛ ۴. مقام، جایگاه.
سروقد: سروقامت، بلندقامت، بلندبالا، خوشاندام، خوشقدوقامت.
سروکار: ۱. ارتباط، تعامل، رابطه، برخورد، مرابطه، معامله؛ ۲. فرجام، عاقبت.
سروکار داشتن: ۱. تعامل داشتن، رابطه داشتن، ارتباط داشتن، مرابطه داشتن؛ ۲. معامله داشتن، دادوستدداشتن.
سروکردن: پذیراییکردن.
سروکله زدن: گفتوگوکردن، مباحثهکردن.
سرومر: سرحال، سالم، چاقوچله، قبراق.
سروهمسر: ۱. خانواده، اقوام، خویشان؛ ۲. دوستان، آشنایان ≠ غریبهها.
سرویس: ۱. خدمت، خدمات کار، وظیفه؛ ۲. ماموریت؛ ۳. دست، دستگاه؛ ۴. وسیلهنقلیه ویژه؛ ۴. خدمت بها؛ ۵. تعمیر، بازبینی؛ ۶. سازمان، دائره، موسسه.
سرویسدهی: سرویسرسانی، خدمت، خدمترسانی.
سره: ۱. بیآلایش، بیآمیغ، بیغش، پاک، خالص، ناب، نیامیخته ≠ ناسره؛ ۲. درست، صحیح ≠ نادرست؛ ۳. خوب، نیک ≠ بد؛ ۴. کامل، بینقص ≠ ناقص.
سرهکردن: ۱. نیکوگردانیدن؛ ۲. پاکیزهگردانیدن؛ ۳. بیعیبساختن؛ ۴. خالصگردانیدن، نابساختن ≠ ناسرهگردانیدن.
سرهمبندی: کارسرسری، کار بیدقت.
سرهمکردن: ۱. جورکردن، درستکردن، ترتیبدادن؛ ۲. ساختن؛ ۳. سرهمبندیکردن.
سرهمنویسی: ≠ گسستهنویسی، جدانویسی.
سریال: ۱. مجموعه، مجموعهدنبالهدار؛ ۲. پشتسرهم، متوالی، مسلسل؛ ۳. پاورقی.
سریال: ۱. مسلسل، پیدرپی؛ ۲. مجموعه تلویزیونی، مجموعه دنبالهدار؛ ۳. زنجیره.
سریان: حرکت، سرایت.
سری: ۱. پوشیده، رازآلود، محرمانه، مخفی، رمزی، اسرارآمیز، رمزآلود، رازآگین، رمزآگین، مرموز، پنهانی، مخفیانه، نهانی ≠ علنی؛ ۲. اسناد طبقهبندی شده.
سریت: ۱. کنیز، سریه؛ ۲. صیغه؛ ۳. صیغه.
سریدن: سر خوردن، لغزیدن، لیز خوردن.
سریر: اریکه، اورنگ، تخت، مسند.
سریرت: ۱. خصلت، خو، داب، خوی؛ ۲. باطن؛ ۳. راز، سریره، سر؛ ۴. نیت.
سری: ۱. سلسله، رشته؛ ۲. ردیف، قطار، رج؛ ۳. دسته، گروه؛ ۴. طبقه، مجموعه؛ ۵. دوره؛ ۶. پیاپی، متوالی؛ ۷. ردیفی، غیرمتوازی.
سریعاً: بهتعجیل، بهسرعت، بهشتاب، زود، فورا ≠ بهکندی.
سریعالانتقال: تندفهم، تیزفهم، تندهوش، تیزهوش، زودفهم، زودیاب ≠ دیرفهم.
سریعالتاثر: احساساتی، باعاطفه، عطوف، نازکدل ≠ بطیءالتاثر، سنگدل.
سریعالسیر: بادپا، تندرو، تیزرو ≠ بطیءالسیر، کندرو.
سریع: ۱. برقآسا، بادپا، تند، تندرو، تیز، فوری، جلد، چالاک، چست، زود، سبکسیر ≠.
بطیء، کند، کندرو؛ ۲. چالاک، زرنگ، فرز؛ ۳. به سرعت، شتابان، فورسرین: کفل، کپل، سرون، سرینگاه، نشیمنگاه، ورک، باسن.
سزا: ۱. جزا، عقوبت، قصاص، گوشمال، مجازات؛ ۲. تقاص، تلافی؛ ۳. سزاوار، شایسته، لایق.
سزادادن: جزادادن، عقوبتکردن، مجازاتکردن ≠ پاداشدادن.
سزار: امپراطور (روم)، قیصر ≠ کسرا.
سزاوار: ۱. اهل، جدیر، حری، شایان، سزامند، شایسته، شایگان، صلاحیتدار، قابل، لایق، مستحق، مستعد، منبغی ≠ بیصلاحیت، نالایق؛ ۲. صواب، فراخور، مستوجب ≠ ناسزاوار؛ ۳. برازنده، درخور، زیبنده.
سزاواری: استحقاق، اهلیت، شایستگی، صلاحیت، قابلیت، لیاقت ≠ ناشایستگی.
سستاندیشه: بیفکر، بیتدبیر، سسترای.
سستبنیاد: ۱. سستبنیان، ناپایدار، متزلزل؛ ۲. زبون، ضعیفالنفس.
سستبنیان: ۱. سستبنیاد، واهینهاد؛ ۲. بیاساس، بیپایه، واهی ≠ موثق.
سست: ۱. بیاساس، بیبنیان، بیپایه ≠ متقن، موثق؛ ۲. ضعیف، کاسد؛ ۳. تنبل، چلمن، کاهل، وارفته؛ ۴. بیحال، راجل، شل، کسل، کند، ناتوان، ول ≠ سخت، سفت؛ ۵. نرم؛ ۶. متزلزل، ناپایدار، نااستوار، بیثبات ≠ استوار؛ ۷. لخت؛ ۸. بیمعنی، بیهوده؛ ۹. نامفهوم، بیمفه.
سستپیمان: بدعهد، سستعهد، سستوفا، پیمانشکن، سستپیوند، بیوفا، عهدشکن، عهدگسل ≠ سختپیمان، وفادار، وفامند.
سسترای: ۱. دمدمی؛ ۲. بیتدبیر، کمخرد؛ ۳. سستاندیشه؛ ۴. سستعقیده.
سستشدن: ۱. ضعیفشدن، ناتوان گشتن، بیرمقشدن، کمزورشدن؛ ۲. درماندن، واماندن، از کار افتادن؛ ۳. دلسردشدن، مایوسشدن، نومیدشدن؛ ۴. مرددشدن، تردید داشتن؛ ۵. کاهلیکردن، تنبلیکردن، مسامحهکردن؛ ۶. شلشدن، کندشدن.
سستعنصر: ۱. تنبل، چلمن، دستوپاچلفتی، کاهل ≠ زرنگ؛ ۲. بیاراده؛ ۳. بیغیرت، بیحمیت ≠ غیرتمند.
سستعهد: سستپیمان، پیمانشکن، عهدگسل، عهدشکن، بیوفا، بدعهد، زودگسل.
سستکردن: ۱. آهستهکردن، کندکردن؛ ۲. ضعیفکردن، ناتوانکردن، دچار رخوتشدن، بیحالکردن؛ ۳. متزلزلکردن، فتورکردن.
سستمهر: نامهربان، بیمهر، کممحبت، سردمهر.
سستی: ۱. اهمال، بیثباتی، تزلزل، تعلل، بیحالی، تغافل، تکاسل، تکاهل، تهاون، درماندگی، رخوت، ضعف، طفره، غفلت، فتور، فروگذاشت، فرویش، قصور، کوتاهی، مسامحه، ناتوانی، وهن؛ ۲. نرمی ≠ سختی؛ ۳. تنبلی، کاهلی؛ ۴. تامل، درنگ.
سستیکردن: ۱. اهمالکردن، اهمال ورزیدن، تعللکردن، کوتاهیکردن، تنبلیکردن، کاهلیکردن؛ ۲. درنگکردن، مسامحهکردن.
سستی گرفتن: ۱. کمشدن، ضعیفشدن، رو به نقصان نهادن؛ ۲. کمرونقشدن، کسادشدن، از رونق افتادن.
سس: چاشنی، رب.
سطح: ۱. روی، رویه؛ ۲. بام ≠ عمق؛ ۳. مساحت ≠ حجم؛ ۴. حد، میزان؛ ۵. جنبه، سیاق؛ ۶. صحن، محوطه؛ ۷. پهنا، گستره، عرصه، پهنه؛ ۸. قشر.
سطحی: ۱. سرسری، غیرعمیق ≠ عمقی، عمیق؛ ۲. بیرونی، خارجی، ظاهری؛ ۳. ظاهرگرا، ظاهربین، قشری؛ ۴. مربوط به سطح ≠ حجمی؛ ۵. رویی؛ ۶. رویهای؛ ۷. کممایه؛ ۸. کمعمق؛ ۹. اندک، ناچیز.
سطحیگرا: ظاهربین، سادهاندیش، قشری، قشرگرا، سادهانگار، سطحینگر.
سطر: خط، رج، ردیف.
سطل: ظرف، آوند (آبکشی)، دلو.
سطوت: ۱. ابهت، جذبه، رعب، شوکت، حشمت، عظمت، مهابت، وقار، هیبت؛ ۲. حمله، تاخت وتاز، هجوم، یورش؛ ۳. سلطه، غلبه، قهر؛ ۴. حملهکردن، هجوم بردن؛ ۵. غلبهیافتن، به قهرگرفتن.
سطوح: ۱. سطحها؛ ۲. جوانب، جنبهها، ابعاد، بعدها.
سطور: سطرها، خطها، رجها، ردیفها.
سعادت: بختیاری، برکت، بهروزی، بهی، خجستگی، خوشبختی، خوشی، خیر، فلاح، کامرانی، نیکبختی، نیکروزی ≠ ادبار، شقاوت، نحوست.
سعادتمند: بختیار، خوشبخت، سعید، کامکار، کامیاب، نیکبخت ≠ بیاقبال، بیطالع، شوربخت ≠ شقی، شقاوتمند.
سعایت: ۱. بدگویی، تهمت، زفت، سعایه، سخنچینی، غمز، نمامی؛ ۲. سخنچینیکردن؛ ۳. تهمت زدن.
سعایتپیشه: سخنچین، نمام، بدگو.
سعایتکردن: سخنچینیکردن، نمامیکردن، بدگوییکردن، غیبتکردن، غمازیکردن.
سعتری: اسم ۱. بیباک، دلاور، شاطر، شوخ؛ ۲. سعترباز، زن همجنسباز.
سعد: ۱. خجستگی، شگون؛ ۲. مبارک، میمون، نیکبختی، یمن ≠ نحس؛ ۳. خوشیمن.
سعر: نرخ.
سعه: ۱. سعت، فراخی، گنجایش، سعت، وسعت ≠ تنگی، ضیق؛ ۲. گسترش، گشایش.
سعهصدر: ۱. بلندنظری ≠ کوتهبینی، کوتهنظری؛ ۲. بلندهمتی، گشادهدستی ≠ کمهمتی.
سعی: ۱. اهتمام، تقلا، تلاش، جد، جهد، کوشش، مجاهده، مساعی؛ ۲. کوشیدن، کوششکردن، اهتمام ورزیدن ≠ اهمال ورزیدن، سستیکردن؛ ۳. آهنگ، قصد.
سعی داشتن:.
سعید: ۱. خوشاقبال، خوشبخت، سعادتمند، نیکاختر، نیکبخت، همایون ≠ بداقبال، شقی؛ ۲. مبارک، میمون، فرخنده، خجسته.
سعیر: ۱. آتش افروخته، زبانهآتش، آتش دوزخ، شعله آتش؛ ۲. زبانه، شعله؛ ۳. جهنم، دوزخ ≠ جنت، فردوس.
سعیکردن: تلاشکردن، کوشیدن، اهتمام ورزیدن، جدیت به خرجدادن، کوششکردن، جهدکردن.
سفاح: ۱. خونریز، سفاک ≠ عطوف، باعاطفه، رحیم؛ ۲. بخشنده ≠ لئیم؛ ۳. سخنور، فصیح.
سفاح: ۱. زنا؛ ۲. رابطه نامشروع.
سفارت: ۱. ایلچیگری؛ ۲. رسالت، میانجیگری؛ ۳. قنسولگری، سفارتخانه.
سفارش: ۱. تاکید، توصیه؛ ۲. اندرز، نصیحت، وصیت؛ ۳. دستور، فرمان؛ ۴. فرمایش، درخواست.
سفارشدادن: ۱. توصیهکردن، تاکیدکردن؛ ۲. دستوردادن، فرماندادن؛ ۳. فرمایشکردن.
سفارشنامه: توصیهنامه، معرفینامه.
سفاک: بیرحم، خونریز، ستمکار، ستمگر، شقی، ظالم ≠ پرعطوفت، رحیم، عطوف، مهربان.
سفال: ۱. ظرف گلی، کوزه، خزف، گل پخته؛ ۲. سوفالی؛ ۳. پوست (پسته، گردو، بادام).
سفالگر: سفالساز، کوزهگر.
سفالینه: خزف، سبو، سفالی، سفالین، کوزه.
سفاهتآمیز: صفت ابلهانه، احمقانه، بیخردانه، جنونآمیز ≠ عاقلانه، عقلایی، خردمندانه.
سفاهت: ابلهی، بلاهت، بیخردی، بیعقلی، حمق، دیوانگی، کمعقلی، کودنی، نادانی ≠ دانایی.
سفاهتکردن: ابلهیکردن، بلاهتکردن، بیخردیکردن، دیوانگیکردن.
سفاین: کشتیها، سفینهها، ناوها.
سفت: ۱. استوار، جامد، سخت، قایم، لخته، مضبوط ≠ سست؛ ۲. دوش، کتف، شانه؛ ۳. کمآب ≠ غلیظ؛ ۴. قرص؛ ۵. محکم.
سفتکاری: پیسازی، دیوارسازی، دیوارچینی ≠ نازککاری.
سفتن: ۱. سوراخشدن، سوراخکردن؛ ۲. سودن، ساییدن.
سفتوسخت گرفتن: ۱. مقاومتکردن، ابرامورزیدن؛ ۲. جدیگرفتن، قاطعبودن، سختگیریکردن، منضبطبودن، مقرراتیعملکردن.
سفته: ۱. سند دین، فته طلب؛ ۲. دستلاف، دشت، سودای اول (فروشنده)؛ ۳. تیر، پیکان؛ ۴. نیزه؛ ۵. محکم؛ ۶. ستبر، غلیظ؛ ۷. سوراخ (سنگهای قیمتی)؛ ۸. سخن بکر.
سفتهکردن: سوراخکردن.
سفتی: ۱. سختی ≠ نرمی؛ ۲. استحکام، محکمی، استواری.
سفرا: سفیران، سفیرها، نمایندگانسیاسی، ایلچیان، رسولان.
سفر: جابجایی، رحلت، رحیل، سیاحت، عزیمت، کوچ، مسافرت، مهاجرت، نقلمکان، هجرت ≠ حضر.
سفر:.
سفرکردن: مسافرتکردن، مسافرت رفتن، سفر رفتن، کوچیدن، مهاجرتکردن، هجرتکردن ≠ مقیمشدن.
سفرکرده: مسافر، غربتنشین، سفری.
سفرنامه: سیاحتنامه، گزارش سفر.
سفره: ادیم، بساط، خوان، سماط، نطع.
سفره انداختن: ۱. سفره چیدن، سفره پهنکردن، سفره گستردن، چیدن غذا (درسفره)؛ ۲. مراسم نذر و نیاز برپاکردن، سفره نذری انداختن.
سفرهچی: خوانسالار، طباخ.
سفرهخانه: اطاق غذاخوری، ناهارخوری.
سفری: ۱. مربوط به سفر؛ ۲. مسافر، سفرکرده؛ ۳. عازم؛ ۴. جنین، نوزاد.
سفسطهباز: ۱. سوفسطایی، مغلطهگو ≠ منطقی؛ ۲. لفاظ، لفظپرداز.
سفسطهکردن: مغلطهکردن، سفسطه بافتن، مغالطهکردن، استدلالباطلکردن، انکار بدیهیاتکردن.
سفسطه: ۱. مغالطه، مغلطه، گفتار غیرمنطقی؛ ۲. لفاظی، لفظپردازی.
سفلگی: پستی، حقارت، لئامت، فرومایگی، ناکسی، دونهمتی.
سفله: بدسرشت، بدنهاد، پست، جلب، حقیر، دنی، دون، دونصفت، دونهمت، رذل، رذیل، فرومایه، ناجوانمرد، ناکس.
سفلهپرور: حقیرپرور، فرومایهپرور، دونپرور، ناکسپرور، سفلهنواز.
سفلی: صفت پائینی، زیرین، فرودین ≠ علوی، فرازین.
سفلیس: آتشک، کوفت.
سفها: سفیهان، کمخردان، ابلهان، نادانان ≠ عقلا.
سفه: نادانی، کمخردی، بلاهت.
سفید: ۱. آق، بیاض، سپید، سیمگون، شیریرنگ، نقرهفام، نقرهگون ≠ اسود، سیاه؛ ۲. سفیدپوست ≠ رنگینپوست.
سفیدار: سپیدار، سفیددار.
سفیدبخت: ۱. خوشبخت، نیکبخت؛ ۲. نیکفرجام، موفق (درازدواج)، سفیدروز.
سفیدبختشدن: سپیدبختشدن، خوشبختشدن، موفقبودن(در ازدواج)، سفیدروزشدن.
سفیدرو: روسفید، سربلند، سرفراز.
سفیدکاری: گچکاری، نازککاری ≠ سفتکاری.
سفیدکردن: ۱. گچ اندودکردن، سفیدکاریکردن؛ ۲. بهرنگ سفیددرآوردن؛ ۳. زدودن (چرک، زنگ، سیاهی) پاککردن، سفیدگریکردن.
سفیدگر: رویگر، مسگر.
سفیدهدم: بامداد، فجر، شفق، سپیدهدم، سحر، خروسخوان.
سفیده: سپیده ≠ زرده.
سفیر: ایلچی، رسول، فرستاده، میانجی، نماینده سیاسی.
سفیل: پست، زبون، حقیر، خوار، بدبخت.
سفینه: ۱. جهاز، غراب، کشتی؛ ۲. دفتر شعر، تذکره، جنگ، دفتر، دیوان، کتاب؛ ۳. فضاپیما.
سفیه: ابله، احمق، بله، بیشعور، بیعقل، خل، کانا، کمخرد، کمشعور، کمعقل، کمهوش، کودن، نادان ≠ عاقل.
سفیهانه: صفت ابلهانه، احمقانه، جاهلانه، ابلهوار ≠ عاقلانه.
سقا: آبفروش، آبکش، آبرسان.
سقایت: ۱. آبفروشی، آبکشی، آبدهی، سقایه، سقایی؛ ۲. شرابداری.
سقایه: ۱. آبشخور؛ ۲. طهارتخانه.
سقر: آتش، جهنم، دوزخ، نار، هاویه ≠ بهشت، جنت.
سقز: آدامس، انگم، رزین، صمغ، قندران، صمغ پسته وحشی.
سق زدن: ۱. خوردن؛ ۲. نفرینکردن، لعنت فرستادن ≠ آفرینکردن.
سق: سقفدهان، کام، نرمکام.
سقط: صفت ۱. اندک، کم، کمارزش؛ ۲. گوشه، ناحیه؛ ۳. خطا، سهو، غلط، لغزش، اشتباه؛ ۴. دشنام، سخنزشت، فحش، ناسزا؛ ۵. تباه، ضایع، نابود؛ ۶. درگذشتن، مردن، هلاکشدن؛ ۷. بیمقدار، خوار، زبون، نبهره فرومایه؛ ۸. رسوایی، فضیحت؛ ۹. پارهخشت، پارهآجر.
سقط: جنینافکنی.
سقطشدن: ۱. مردن، درگذشتن؛ ۲. به درک واصلشدن؛ ۳. نفلهشدن، تلفشدن؛ ۴. از کار افتادن، از حیز انتقاع ساقطشدن.
سقطفروش: بقال، خردهفروش، خواربارفروش.
سقطکردن: جنینافکندن، بچه انداختن.
سقط گفتن: ناسزا گفتن، دشنامدادن، بد گفتن، فحشدادن.
سقف: ۱. بام، اشکوب، پوشش، رویه، سمک ≠ کف؛ ۲. رواق، طاق؛ ۳. عرش ≠ فرش؛ ۴. بالاترین حد، نقطه اوج.
سقم: ۱. خطا، کذب، نادرستی ≠ صحت؛ ۲. بیماری، مرض، ناخوشی ≠ صحت.
سقوط: اسم ۱. افت، افتادگی، زوال، لغزش، نزول، هبوط ≠ صعود؛ ۲. فروپاشی، تلاشی، اضمحلال؛ ۳. افتادن، پرتشدن، فرود آمدن، فرو افتادن ≠ صعودکردن.
سقوطکردن: ۱. افتادن؛ ۲. برافتادن، برنارشدن؛ ۳. کاهشیافتن؛ ۴. منحرفشدن، در منجلاب فساد افتادن.
سقیفه: صفه، سایبان، ایوان.
سقیم: ۱. خطا، دروغ، سهو، غلط، نادرست ≠ صحیح، درست؛ ۲. اشتباهآمیز؛ ۳. معیوب، ناسالم ≠ سالم، بیعیب؛ ۴. بیمار، مریض، ناخوش ≠ سرحال، قبراق.
سکاک: چاقوساز.
سکان: ۱. زمام، فرمان؛ ۲. ساکنین، مقیمان، ساکنان، باشندگان.
سکبا: ۱. آش، آشسرکه؛ ۲. زیربا، شوربا.
سک: ۱. تکان، جنبش؛ ۲. سیخک، سیخ؛ ۳. سیخونک.
سکته: ۱. ایست(قلبی، مغزی)، فجاه؛ ۲. توقف، درنگ، سکوت، صمت، مکث، وقفه؛ ۳. آسیب، لطمه.
سکرآور: مستیبخش، مسکر، مکیف، نشئهزا ≠ خمارآور، مستیزدا، سکرزدا.
سکرتر: منشی.
سکر: مستی، نشئه ≠ صحو، هشیاری.
سکس: ۱. جنس؛ ۲. امور جنسی؛ ۳. آلت (زن و مرد).
سکسکه: فواق، هکه.
سکسی: صفت ۱. شهوی، جاذبهجنسی، شهوتانگیز؛ ۲. الفیه، شلفیه، پورنو.
سکنا: اتراق، اقامت، سکونت، ماوا، مسکن.
سکنات: ۱. سکونها؛ ۲. حالات، وضعها؛ ۳. شیوه رفتار، نحوه برخورد.
سکنا داشتن: اقامتداشتن، سکونت داشتن، ماوا داشتن.
سکنا گرفتن: مقیمشدن، اقامتکردن، مسکنکردن، منزل گرفتن، متوطنشدن، سکونت گزیدن.
سکنا گزیدن: منزلکردن، اقامتکردن، مقیمشدن، جای گرفتن، متوطنشدن، ماوا گزیدن، خانهکردن، سکونتکردن، سکونت گزیدن ≠ کوچیدن.
سکندری خوردن: ۱. لغزیدن؛ ۲. سرنگونشدن.
سکندری: لغزش پا.
سکنه: باشندگان، جمعیت، ساکنین، مقیمان، نفوس.
سکو: ۱. بنگاه، پاخره، تختگاه، صفه؛ ۲. پرشگاه؛ ۳. مصطبه.
سکوت: ۱. خاموشی، خموشی، صمت ≠ هیاهو، غوغا، جاروجنجال؛ ۲. آرامش، سکون؛ ۳. خاموش ماندن، خاموششدن، دمفروبستن.
سکوتکردن: دمفروبستن، خاموش ماندن، خاموشی گزیدن، خاموششدن ≠ سکوت شکستن.
سکون: ۱. ایستایی، توقف، ثبات، خموشی، رکود، فترت، وقفه ≠ تحرک؛ ۲. آرام، آرامش، آسایش، قرار؛ ۳. آرمیدن، قراریافتن.
سکونت: ۱. اسکان، اقامت، توطن، سکنا ≠ کوچ؛ ۲. تهیدستی، درویشی، فقر، مسکنت.
سکونتگاه: محل اقامت، منزل، منزلگاه، مسکن، ماوا.
سکه: صفت ۱. پول فلزی ≠ اسکناس؛ ۲. رواج، روایی، رونق؛ ۳. پررونق ≠ کساد.
سکه زدن: ۱. ضربکردن؛ ۲. رونق بخشیدن، پررونقکردن؛ ۳. کارشایانکردن.
سکینه: آرام، آرامش، طمانینه، قرار، آرامشخاطر، سکنیت، وقار ≠ تلاطم.
سگال: ۱. اندیشه، فکر؛ ۲. خو، منش.
سگالش: ۱. اندیشه، فکر؛ ۲. چارهجویی؛ ۳. اندیشه بدکردن؛ ۳. پنداشتن؛ ۵. خصومت ورزیدن، دشمنیکردن؛ ۴. چارهجوییکردن.
سگالیدن: ۱. اندیشهکردن، اندیشیدن، فکرکردن؛ ۲. دشمنیکردن.
سگ: تازی، کلب ≠ گربه.
سگجان: ۱. دیرزی؛ ۲. سختجان، مقاوم.
سگخورشدن: پایمالشدن، به باد فنا رفتن، نفلهشدن (مال).
سگدانی، سگدانی: ۱. سگدونی، لانه سگ؛ ۲. جای کثیف و تنگ.
سگدل: ۱. سنگدل، بیرحم؛ ۲. درنده؛ ۳. موذی، آزاردهنده.
سگدوزدن: بههرسودویدن، تلاشکردن، دوندگیکردن، جانکندن، تکاپوکردن.
سگدو، سگدو: تلاشبیهوده، دوندگی، تکاپوی بیثمر.
سگدویکردن: تلاش بیهودهکردن، دوندگی بینتیجهکردن، تکاپوی بیثمرکردن.
سگرمه: ۱. پیشانی، جبهه؛ ۲. خطوط پیشانی.
سگزی:.
سگساران: بسیار شلوغ، پرازدحام.
سگسار: ۱. سگوار، پاچهگیر؛ ۲. سگسر؛ ۳. آزمند، آزور، حریص، طماع ≠ قانع، خرسند؛ ۴. دنیاپرست، مادی.
سگصفت: ۱. سگخو؛ ۲. پرخاشجو، پرخاشگر.
سگ محلیکردن: ۱. وقع ننهادن، بیاعتناییکردن؛ ۲. تحقیرکردن.
سگی: ۱. نامردمی؛ ۲. درندگی، ددخویی، هاری، درندهخویی؛ ۳. پرخاشگری؛ ۴. مربوط به سگ؛ ۵. درخور سگ؛ ۶. بسیار بد، ناگوار.
سلاحپوش: تفنگدار، سلاحدار، مسلح ≠ غیرمسلح، نامسلح.
سلاح: تفنگ، جنگافزار، ابزارجنگ.
سلاحدار، سلاحدار: تفنگدار، جبهپوش، سلاحپوش، مسلح ≠ غیرمسلح، نامسلح.
سلاخ: ۱. پوستکن، قصاب؛ ۲. جلاد، قاتل.
سلاخخانه: بسملگاه، قربانگاه، کشتارگاه، مسلخ.
سلاخی: ۱. کشتار؛ ۲. قصابی.
سلاست: اسم ۱. روانی، نرمی ≠ تعقید، پیچیدگی؛ ۲. تسلیمشدن، رامشدن، مطیعشدن، منقادشدن ۱. ≠ تقید؛ ۲. یاغشدن.
سلاسل: ۱. سلسلهها، زنجیرها؛ ۲. دودمانها، خاندانها.
سلاطین: امرا، سلطانها، پادشاهان، ملوک، شاهان ≠ رعایا.
سلاله: ۱. آل، اعقاب، اهلبیت، بچه، خانواده، فرزند، کودک، نسل، نطفه؛ ۲. برگزیده؛ ۳. خلاصه.
سلامانه: سلامی، خراج، پیشکشی (بار عام، بازدید).
سلامت: اسم ۱. بهداشت، صحت ≠ بیماری؛ ۲. راحت؛ ۳. امنیت ≠ ناامنی؛ ۴. بهبود، تندرستی، شفا، عافیت؛ ۵. تندرست، سالم ≠ ناخوش؛ ۶. بیگزند، مصون؛ ۷. رستگاری، فلاح؛ ۸. آرامش، صلح؛ ۹. رهایییافتن، نجاتیافتن؛ ۱۰. سالم ماندن، بیگزندماندن.
سلامتجو: عافیتطلب، آرامشخواه، راحتطلب، صلحجو ≠ عافیتسوز، مخاطرهجو.
سلام: ۱. تحیت، تهنیت، درود، درودگویی؛ ۲. تندرستی، سلامت؛ ۳. تعظیم، کرنش؛ ۴. احترام (نظامی)؛ ۵. مراسم اعیاد؛ ۶. ذکر.
سلامتخواهی: عافیتطلبی، سلامتجویی، آرامشطلبی ≠ مخاطرهجویی، عافیتسوزی.
سلامتی: بهبودی، تندرستی، صحتمزاج، عافیت ≠ بیماری.
سلانهسلانه: آرامآرام، آهستهآهسته، یواشیواش.
سلایق: سلیقهها، پسندها.
سلب: ۱. برگیری، محرومیت؛ ۲. نفی ≠ ایجاب؛ ۳. ربایش؛ ۴. گرفتن، برداشتن، جداکردن، ربودن؛ ۵. از میان بردن، برطرفکردن.
سلبی: منفی ≠ ایجابی.
سل: ۱. تب لازم؛ ۲. نطفه.
سلحشور: صفت جنگاور، جنگجو، جنگی، دلیر، دلاور، حریف، رزمنده، سپاهی، شجاع، مبارز، مجاهد، محارب.
سلخ: ۱. پوست کندن؛ ۲. پوستکنی؛ ۳. محو، نابودی؛ ۴. روز آخرماه ≠ غره.
سلسال: شیرین، زلال، گوارا(آب).
سلسبیل: اسم ۱. چشمه، عین، کوثر؛ ۲. خوشگوار، گوارا؛ ۳. روان، نرم.
سلس: ۱. روان، شیوا؛ ۲. نرم؛ ۳. رام، مطیع، منقاد ≠ خشن، درشت.
سلسله: ۱. آل، دودمان، طایفه، قبیله؛ ۲. گروه، دسته، فرقه؛ ۳. حلقه، زنجیر؛ ۴. رشته؛ ۵. سری؛ ۶. ردیف، صف؛ ۷. اتصال، پیوند.
سلسلهجنبان: ۱. پیشوا، رهبر، سرحلقه، سرخیل، قاید؛ ۲. باعث، بانی، محرک.
سلطان: ۱. امیر، پادشاه، خدیو، خلیفه، شاه، شهریار، فرمانروا، ملک؛ ۲. سلطه، فرمانروایی، قدرت؛ ۳. سروان، صاحبمنصب؛ ۴. بزرگ، سرور، سرکرده، رئیس.
سلطنت: ۱. امارت، امیری، پادشاهی، حکومت، شاهی، فرمانروایی؛ ۲. تسلط، چیرگی، سلطه ≠ رعیتی، نوکری؛ ۲. پادشاهیکردن، امارت داشتن.
سلطنتطلب: هوادار سلطنت، طرفدار نظام سلطنتی.
سلطنتکردن: پادشاهیکردن، فرمانرواییکردن، حکومتکردن.
سلطنتی: ۱. امپراطوری، پادشاهی، شاهی، شاهنشاهی؛ ۲. استبدادی ≠ جمهوری؛ ۳. منسوب به سلطنت؛ ۴. شاهانه.
سلطه: ۱. استیلا، تسلط، چیرگی، سیطره، غلبه، قدرت، قوت؛ ۲. ملک، پادشاهی، فرمانروایی.
سلطهپذیر: سیطرهپذیر، تسلطپذیر ≠ سلطهجو، سیطرهجو.
سلطهپذیری: سیطرهپذیری، تسلطپذیری ≠ سلطهگری.
سلطهجو: استیلاجو، استیلاگر، اقتدارطلب، سلطهطلب، اقتدارگرا، سلطهگر، سیطرهجو، قدرتطلب ≠ سلطهپذیر.
سلطهگر: استیلاجو، سلطهجو، سلطهطلب، سیطرهجو ≠ سلطهپذیر.
سلف: ۱. پیشین، قبلی؛ ۲. سابق، گذشته؛ ۳. جد، نیا؛ ۴. پیشخر، پیشخرید ≠ خلف.
سلفخر: اسم پیشخر ≠ سلففروش.
سلف: ۱. سلفسرویس؛ ۲. استارت؛ ۳. باجناق؛ ۴. شوهر، شوی، همسر.
سلک: ۱. راه، طریق؛ ۲. حلقه، زمره، گروه؛ ۳. رشته، ریسمان، نخ؛ ۴. رده، صف، قطار؛ ۵. طریقه، روش، شیوه؛ ۶. آبراهه، ناودان.
سلم: آشتی، صلح، سازش، مسالمت.
سلمانی: آرایشگر، حلاق، سرتراش.
سلم: ۱. خاکشیر؛ ۲. کرت؛ ۳. پیشفروش غلات؛ ۴. تسلیمشدن.
سلم: ۱. نردبان؛ ۲. پلکان.
سلندر: ویلان، سرگردان، آواره، دربهدر.
سلوت: ۱. آرامش خاطر، تسلی؛ ۲. خرسندی، شادی، خوشی، شادکامی.
سلوک: ۱. سازش ≠ ناسازگاری؛ ۲. انتهاج، رفتار، روش؛ ۳. طی طریقکردن، رفتن.
سلوککردن: ۱. رفتارکردن، سازگاریکردن؛ ۲. راه پیمودن؛ ۳. طیکردن (مراحل عرفانی).
سلول: ۱. یاخته؛ ۲. بند، حبس، زندان، محبس.
سلوی: صفت ۱. انگبین، عسل؛ ۲. بلدرچین، تیهو، سمانه، کرک؛ ۳. تسلیبخش.
سله: زنبیل، سبد.
سلیس: روان، نرم ≠ پیچیده، معقد.
سلیطه: ۱. بدزبان، پتیاره، زباندراز، شریر، پرخاشگر، هرزه؛ ۲. سلطهجو.
سلیطهگری: ۱. بدزبانی، زبان درازی، پتیارگی، پرخاشگری؛ ۲. سلطهطلبی.
سلیقه: ۱. پسند، ذوق، مذاق؛ ۲. سرشت، طبع، نهاد.
سلیقهدار: باسلیقه، خوشسلیقه، سلیقهمند ≠ بیسلیقه.
سلیل: ۱. شراب ناب، رحیق ≠ درد؛ ۲. تاک، رز؛ ۳. مغزحرام، نخاع؛ ۳. فرزند، پسر، ابن؛ ۴. بچه شتر.
سلیله: دختر، بنت ≠ ابن، سلیل.
سلیم: ۱. آرام، رام، مطیع ≠ نافرمان؛ ۲. حلیم، روشنضمیر، صلحجو؛ ۳. بیعیب، تندرست، سالم ≠ سقیم، معیوب؛ ۴. خوشباور؛ ۵. موافق، ملایم، سلیمالنفس؛ ۶. مارگزیده؛ ۷. محتضر، مشرفبه موت؛ ۸. بیآزار.
سمآلود: زهرآگین، زهرآلود، زهردار، سمدار، سمی، شرنگآمیز.
سما: آسمان، سپهر، فلک ≠ ارض، زمین.
سماجت: ۱. ابرام، اصرار، پافشاری، پیله، تاکید؛ ۲. زشتی، بیشرمی.
سماجتکردن: سماجت ورزیدن، پافشاریکردن، اصرارکردن، اصرار ورزیدن، پیگیریکردن.
سماحت: ۱. بخشش، بخشندگی، بلندهمتی؛ ۲. جوانمردی؛ ۳. نیکوئی؛ ۴. تساهل، اغماض، گذشت، ملایمت.
سماط: ۱. ادیم، خوان، سفره، نطع؛ ۲. دسته، رده، صف.
سماع: اسم ۱. پایکوبی، دستافشانی، رقص؛ ۲. وجد، سرور؛ ۳. آواز، سرود؛ ۴. شنودن، شنیدن؛ ۵. شنوایی.
سماعی: موقوف به شنیدن، بیقاعده، غیرقیاسی، قاعدهناپذیر ≠ قیاسی، قاعدهمند، باقاعده.
سماقپالا: آبکش، صافی، پرویزن، سماقپالان.
سماق: سماک، چاشنی ترشمزهگیاهی.
سماق مکیدن: ۱. کاربیحاصلکردن؛ ۲. انتظار بیهوده کشیدن؛ ۳. وقت به بطالت گذراندن.
سماکار: خدمتکار، سبوکش، سماکاره.
سماک: سماق، ترشابه، تتری.
سماک: صفت ماهیفروش.
سمانه: ۱. بلدرچین، کرک؛ ۲. آسمانه، سقف خانه.
سماوی: آسمانی، سمایی، سپهری، فلکی، هوایی ≠ ارضی.
سمبل: رمز، علامت، مظهر، نشانه، نماد.
سمبولیست: ۱. نمادگرا؛ ۲. نمادپرداز.
سمبولیسم: ۱. نمادگرایی؛ ۲. نمادپردازی.
سمبولیک: نمادی، نمادین، رمزآگین.
سمپات: ۱. هوادار، هواخواه؛ ۲. مهربان، مهرجو.
سمپاتی: ۱. علاقه، دلبستگی، علقه؛ ۲. همدردی.
سمپاتیک: ۱. جذاب، جالب توجه؛ ۲. دوستداشتنی، خوشایند، دلچسب.
سمپاشی: ۱. آفتزدایی، آفتکشی؛ ۲. شایعهپراکنی، مخدوشسازی، افترازنی؛ ۳. اختلافافکنی، تفرقهافکنی.
سمپاشیکردن: ۱. پاشیدن (سم)، آفتزداییکردن، آفتکشیکردن؛ ۲. شایعه پراکندن، شایعهپراکنیکردن، افترا زدن؛ ۳. مشوبسازیکردن (اذهان)، مخدوشساختن، بدنامکردن.
سمپوزیوم: گردهمایی.
سمت: ۱. جانب، جهت، سو، طرف، ناحیه؛ ۲. صورت، فرم، هیئت.
سمت: ۱. شغل، عنوان، مقام، منصب؛ ۲. نشان، علامت، اثر داغ، داغجا.
سمتگیری: موضعگیری.
سمتوسودادن: جهتدادن.
سمج: ۱. پافشار، پیگیر، مصر؛ ۲. بیآزرم، بیحیا، بیشرم؛ ۳. زشت، قبیح، ناپسند ≠ مستحسن.
سم: حافر، ناخن حیوانات.
سم: حمه، رز، زهر، شرنگ، شوکران، هلاهل ≠ پادزهر.
سمدار: ۱. زهردار، سمی، زهری ≠ بیزهر؛ ۲. سم آلود، زهرناک، زهرآگین.
سمر: صفت ۱. افسانه، حکایت، داستان، قصه؛ ۲. مشهور، معروف؛ ۳. گفتار، کلام، سخن.
سمرشدن: ۱. مشهورشدن، معروفشدن؛ ۲. زبانزدشدن؛ ۳. شایعگشتن.
سمسار: ۱. دستدومفروش، دلال؛ ۲. عتیقهچی، عتیقهفروش.
سمط: ۱. رشته، عقد، گردنبند؛ ۲. رده، رسته.
سمع: ۱. گوش ≠ چشم، عین؛ ۲. شنوایی ≠ گویایی؛ ۳. اصغا، شنود ≠ گفت؛ ۴. نیوشیدن.
سمعی: شنیداری ≠ بصری، دیداری.
سمک: حوت، ماهی، نون.
سمنبیز: عطرآگین، معطر، خوشبو.
سمنت: سیمان ≠ ساروج.
سمند: اسب، اسب زردرنگ، باره، فرس.
سمنسا: خوشبو، معطر، سمنبیز.
سمن: ۱. یاسمن، یاسمین؛ ۲. شبدر.
سموم: ۱. سمها، زهرها؛ ۲. بادگرم مهلک، باد زهرآگین.
سمیر: ۱. افسانهگو، قصهگو، داستانپرداز، داستانسرا، داستانگو، حکایتگر، قصهسرا، داستانگزار؛ ۲. دهر، روزگار، زمانه.
سمی: ۱. زهرآگین، زهرآلود، زهرناک، سمآلود، سمدار؛ ۲. کشنده.
سمیع: شنوا، نیوشا ≠ ناشنوا، اصم.
سمینار: هماندیشی، میزگرد.
سمین: پرگوشت، پروار، چاق، شحیم، فربه، گوشتالو، مسمن ≠ لاغر.
سمینزار: سمنستان.
سنابل: خوشهها، سنبلها، سنبلهها.
سنا: ۱. بلندی، رفعت؛ ۲. روشنایی.
سناتور: عضو سنا، عضو مجلساعیان، نماینده مجلس اعیان.
سناریست: سناریونویس، فیلمنامهنویس.
سناریو: فیلمنامه، فیلمنوشت ≠ پیس، نمایشنامه.
سنا:.
سنان: ۱. سرنیزه، نبراس، نیزه.
سنبل: ۱. خوشه؛ ۲. نوعی گل.
سنبله: ۱. خوشه، سنبلچه؛ ۲. شهریورماه.
سن: ۱. پرده، مجلس، صحنه؛ ۲. جایگاه وقوع حادثه؛ ۳. رویداد، حادثه، واقعه؛ ۴. گزارش، شرح؛ ۵. عمر؛ ۶. آفت گندم؛ ۷. دندان.
سنت: ۱. آداب، آیین، رسم، رسوم، عرف، مذهب؛ ۲. راه، روش، سیره؛ ۳. ختنه، ختنهسوران؛ ۴. تسنن، سنی ≠ شیعه.
سنتز: همنهاد، همنهاده ≠ ۱. تز؛ ۲. آنتیتز.
سنتشکن: سنتستیز ≠ سنتپرست، سنتگرا.
سنتشکنی: سنتستیزی ≠ سنتپرستی، سنتگرایی.
سنتگرا: ۱. سنتی؛ ۲. سنتخواه، سنتپرست، سنتطلب ≠ سنتشکن؛ ۳. متحجر، واپسگرا ≠ پیشرو، متجدد، تجددطلب؛ ۴. محافظهکار ≠ رادیکال؛ ۵. کهنهگرا، کهنه ≠ نوگرا.
سنتگرایی: ۱. سنتخواهی، سنتپرستی، سنتطلبی ≠ سنتشکنی؛ ۲. تحجر، واپسگرایی ≠ تجددطلبی؛ ۳. محافظهکاری ≠ رادیکالیسم؛ ۴. کهنهگرایی ≠ نوگرایی.
سنتی: ۱. قدیمی، کهن ≠ مدرن، نوین؛ ۲. آئینی؛ ۳. عرفی، معمول.
سنجاق: ۱. سوزن تهگرد؛ ۲. لوا، علم، رایت، بیرق؛ ۳. ولایت.
سنج: سنجه، کیل، وزن، وزنه.
سنجش: اسم ۱. اندازهگیری، پیمایش، تخمین، توزین؛ ۲. سنجیدن، قیاس، مقابله، مقایسه؛ ۳. ارزیابی.
سنجه: معیار، وزنه.
سنجیدگی: ۱. متانت، وقار ≠ ناسنجیدگی؛ ۲. دانایی، فهمیدگی ≠ ناسنجیدگی.
سنجیدن: ۱. مقایسهکردن؛ ۲. سبک سنگینکردن، ارزیابیکردن، ارزشیابیکردن؛ ۳. اندازه گرفتن، اندازهگیریکردن، پیمودن؛ ۴. وزنکردن، توزینکردن.
سنجیدنی: ۱. قابلسنجش، سنجشپذیر؛ ۲. قابل ارزشیابی؛ ۳. وزنکردنی.
سنجیده: ۱. دانا، فهمیده، مطلع ≠ نفهم؛ ۲. باوقار، موقر، وزین ≠ سبک، جلف، ناموقر؛ ۳. درست، صحیح، موثق ≠ ناسنجیده، نسنجیده؛ ۴. حسابشده.
سنخ: ۱. دسته، صنف، طبقه، قماش، گروه، قسم، گونه، نوع؛ ۲. اصل، بن؛ ۳. بیخ، بنیاد.
سنخیت: ۱. تجانس، تناسب، همگونی؛ ۲. توافق، همنوایی؛ ۳. مناسبت؛ ۴. سازگاری.
سند: ۱. برگه، بنچاق، قباله، قواله، قولنامه، مدرک؛ ۲. حجت، معیار، ملاک، مناط؛ ۳. نمودار؛ ۴. بهانه، دستاویز، مستمسک.
سند: صفت ۱. حرامزاده، سندره، زنازاده، روسپی زاده، ولدالزنا، ناپاکزاده؛ ۲. بچهنامشروع.
سندساز: صفت ۱. سوءاستفادهچی، مختلس؛ ۲. ترفندباف، دروغپرداز، دروغساز.
سنده: ≠ پیشاب، شاش، ادرار.
سندیت: ۱. ارزش، اصالت، اعتبار؛ ۲. ملاک، مناط، حجت.
سندیکا: اتحادیه، انجمن.
سنسور: حسگر.
سنقر: ۱. باز، مرغ شکاری؛ ۲. سنگ آسیا.
سنکوپ: ۱. بیهوشی گذرا، بیهوشی زودگذر؛ ۲. غش، اغما.
سنگانداز: اسم ۱. سنگافکن، کلوخانداز؛ ۲. محل پرتاب سنگ(در دژها و قلعهها)؛ ۳. سنگرس (مسافت)؛ ۴. مانعتراش؛ ۵. جشن آخر ماه شعبان.
سنگاندازی: ۱. پرتابسنگ، سنگافکنی، کلوخاندازی؛ ۲. مانعتراشی.
سنگاندازیکردن: مانع تراشیدن، مانعتراشیکردن.
سنگباران، سنگباران: رجم، سنگسار.
سنگباران: سنگسار، رجم.
سنگبارانکردن: ۱. سنگسارکردن؛ ۲. پیدرپی سنگ پرتابکردن.
سنگپشت: باخه، کاسهپشت، لاکپشت.
سنگتراش، سنگتراش: ۱. حجار؛ ۲. تیشه، کلنگ.
سنگ: صفت ۱. جماد، حجر، صخره، لهنه؛ ۲. سنجه، وزنه؛ ۳. جسم رسوبی(در کلیه مثانه)؛ ۴. واحد جریان آب (؛ ۱۳. معیار، محک؛ ۹. سفت، سخت؛ ۱۰. انعطافناپذیر؛ ۱۱. بیرحم، قسی.
سنگدل، سنگدل: بیرحم، بیشفقت، جفاکار، درشتخو، سگدل، شرور، شریر، شقی، ظالم، قسی، قسیالقلب.
سنگدلی، سنگدلی: بیرحمی، سختدلی، سگدلی، قساوت.
سنگر: ۱. پناهگاه؛ ۲. جانپناه؛ ۳. موضع مبارزه.
سنگریزه، سنگریزه: ریگ، رمل، خردهسنگ ≠ صخره.
سنگسار: ۱. سنگباران، رجم؛ ۲. سنگلاخ، سنگستان.
سنگلاخ: ریگزار، ریگستان، سنگستان، زمین پرسنگ ≠ شنزار.
سنگنبشته: سنگنوشته، کتیبه، لوح، لوحه.
سنگواره: فسیل.
سنگین: ۱. وزین، پروزن، گران ≠ سبک؛ ۲. ثقیل، درشت، گرانبار؛ ۳. باوقار، جاافتاده، رزین، متین، موقر ≠ جلف، سبک؛ ۴. بدگوار، دیرهضم ≠ خوشگوار؛ ۵. دشخوار، دشوار، تحملناپذیر، غیرقابل تحمل؛ ۶. زننده؛ ۷. پرقیمت، گران، گرانبها، قیمتی؛ ۸. پرهزینه، مجلل.
سنگینه: از جنس سنگ، سنگی ۱. ≠ آهنی؛ ۲. گلی.
سنگینی: ۱. ثقل، گرانی، وزن ≠ سبکی؛ ۲. متانت، وقار ≠ جلفی، سبکی؛ ۳. دشواری، تحملناپذیری؛ ۴. فشردگی؛ ۵. غلظت؛ ۶. دیرهضمی، بدگواری؛ ۷. تلخی، ناروایی؛ ۸. گرانی، پرهزینگی.
سنن: آداب، سنتها، شعایر، مراسم، مناسک.
سنوات: سالها.
سنور: ۱. پیشی، گربک، گربه؛ ۲. مهتر.
سنور: ۱. ناحیه، اقلیم، سرزمین؛ ۲. حد، قلمرو، مرز.
سنوی: سالیانه، سنواتی، سالانه.
سنه: ۱. سال، عام؛ ۲. فریه، لعنت، نفرین.
سنین: سالها، سنون.
سنیه: نیک، نیکو، عالی، خوب.
سوئیچ: کلید، مفتاح.
سوا: ۱. بجز، جدااز، جداگانه، جز، علیحده، غیراز؛ ۲. منتزع، وا، جدا؛ ۳. برابر، معادل، یکسان.
سوابق: سابقهها، گذشتهها، سرگذشتها، تاریخچهها.
سواحل: ساحلها، کنارهها، کرانهها.
سواددار: صفت ۱. باسواد، تحصیلکرده، ملا ≠ امی، بیسواد؛ ۲. پرمعلومات، بامعلومات.
سواد: ۱. ملایی، توانایی خواندن ونوشتن؛ ۲. رونوشت، کپی؛ ۳. پیشنوشته، پیشنویس، مسوده ≠ پاکنویس؛ ۳. نسخه، نسخهاصل ≠ عین؛ ۴. تاریکی؛ ۵. سیاهه، معلومات؛ ۶. جماعت، جمعیت؛ ۷. سیاهی؛ ۸. شهربزرگ؛ ۹. شبح.
سوار: ۱. راکب، سواره، شوالیه، فارس، مرکبنشین ≠ پیاده؛ ۲. نصب، مونتاژ، تعبیه؛ ۳. مسلط.
سواری: ۱. اتومبیل شخصی، خودرو کوچک؛ ۲. ابر شب هنگام.
سواری گرفتن: بهرهکشیکردن، بیگاری کشیدن.
سواشدن: ۱. جداشدن؛ ۲. متارکهکردن، طلاقدادن، طلاق گرفتن؛ ۳. یکدیگر را ترککردن؛ ۴. انتخابشدن، گزیدهشدن، دستچینشدن.
سواکردن: ۱. جداکردن؛ ۲. از هم جداکردن؛ ۳. انتخابکردن، برگزیدن، دستچینکردن.
سوانح: اتفاقات، بلایا، حوادث، پیشآمدها، مصایب، وقایع، سانحهها، سانحها.
سوپ: آبگوشت، آش، شوربا.
سوپر: ۱. نوعی بنزین؛ ۲. اتوبوسلوکس؛ ۳. سوپرمارکت؛ ۴. سکسی؛ ۵. عالی، برتر.
سوت زدن: ۱. سوتکشیدن، سوت به صدا درآوردن، در سوت دمیدن؛ ۲. داوری مسابقاتکردن؛ ۳. صفیر کشیدن.
سوت: ۱. صفیر؛ ۲. سوتسوتک، سوتک.
سوتوکور: ۱. بیسروصدا، خاموش، ساکت ≠ شلوغ، پرهیاهو؛ ۲. بیفروغ، بینور؛ ۳. بیرونق، راکد، کساد؛ ۴. بیشوروحال، افسرده.
سوتهدل: دلسوخته، سوختهدل.
سوتی: اشتباه، خطا (لفظی، رفتاری).
سوتیدادن: اشتباهکردن، خطاکردن، اشتباه لپیکردن.
سوتی گرفتن: اشتباهگرفتن، متوجه اشتباه دیگریشدن، خطا گرفتن.
سو: ۱. جانب، جهت، راستا، زی، نزد، کنار، سمت، سون، سوی، صوب، طرف، قبل، گوشه، وجه؛ ۲. پرتو، روشنایی، نور؛ ۳. سود، منفعت، نفع؛ ۴. خیال، گمان؛ ۵. توان بینایی، دید.
سوختآما: کاربوراتور.
سوخت: ۱. بنزین، نفت، گازوئیل؛ ۲. مواد سوختی؛ ۳. سوخته.
سوختپاش: ژیگلور.
سوختشدن: ۱. ناوصولشدن، ناپرداخته ماندن؛ ۲. از بین رفتن، تباهشدن.
سوختگی: ۱. آفتابزدگی؛ ۲. سوختهشدگی؛ ۳. عاشقی، شیفتگی، دلسوختگی؛ ۴. خاکسترشدگی.
سوختگیری: بنزینگیری، گازوئیلزنی.
سوختگیریکردن: بنزینزدن.
سوختن: اسم ۱. آتشگرفتن، شعلهورشدن، مشتعلشدن؛ ۲. احتراق، حریق؛ ۳. حرق؛ ۴. باختن، خطاکردن، فولکردن؛ ۵. عذابکشیدن، زجر کشیدن؛ ۶. ملتهبشدن، تاول زدن؛ ۷. افروختهبودن، روشنبودن؛ ۸. بهآتش کشیدن، سوزاندن؛ ۹. نابودکردن؛ ۱۰. نابودشدن؛ ۱۱. تباه ش.
سوختنی: ۱. قابل اشتعال، اشتعالپذیر؛ ۲. لایق سوختن، سزاوار سوزاندن؛ ۳. تباهشدنی، نابودشدنی.
سوخته: ۱. آتشگرفته، خاکسترشده؛ ۲. گداخته؛ ۳. محترق؛ ۴. بربادرفته؛ ۵. باخته، ناکام؛ ۶. محنتکشیده، زجرکشیده؛ ۷. شیفته، شیدا، عاشق؛ ۸. سوختهجان، سوختهدل؛ ۹. عطشزده، خشک، بیآب (زمین و )؛ ۱۰. شیره، شیره تریاک، جرمتریاک؛ ۱۱. آفتابزده، تیره.
سودآور: آبوناندار، پرحاصل، پرمنفعت، سودده ≠ مضر، زیانبار.
سودا پختن: خیالپردازیکردن، آرزوی دورودراز داشتن، خیال باطل داشتن، سودا پیمودن، اندیشه بیهودهدر سر پروردن، خیال پختن.
سوداپرست: صفت ۱. خیالپرست؛ ۲. هواپرست، شهرتپرست.
سودا: ۱. تجارت، دادوستد، معامله؛ ۲. تندخویی، تندمزاجی، عصبیت؛ ۳. اگزما، جرب، حکه، گری؛ ۴. اندیشه، خیال؛ ۵. مالیخولیا، وسواس؛ ۶. اشتیاق، عشق، هوس، میل شدید، میل؛ ۷. اندیشه بیحاصل، خیال باطل؛ ۸. دیوانگی؛ ۹. دلگیری، ملالت؛ ۱۰. نوعی نوشابه.
سودازدگی: ۱. شیفتگی، خیالزدگی، سودایی؛ ۲. دیوانگی، جنون.
سودازده: ۱. خیالزده، خیالی، آشفته، شیفته، سودایی، مالیخولیایی؛ ۲. دیوانه، مجنون ≠ عاقل؛ ۳. عاشق ≠ معشوق.
سود: ۱. استفاده، بهره، دخل، ربح، صرف، صرفه، عایدی، فایده، فرع، مداخل، منفعت، نتیجه، نزول، نفع؛ ۲. محصول، حاصل، ثمره.
سوداکردن: ۱. معاملهکردن، خریدوفروشکردن، دادوستدکردن،دادنو گرفتن؛ ۲. تندیکردن؛ ۳. خشمگینشدن.
سوداگر: بازرگان، بایع، پیشهور، تاجر، کاسب، معاملهگر ≠ صنعتگر.
سوداگری: بازرگانی، پیشهوری، تجارت، کسب، معامله ≠ صنعتگری.
سوداویمزاج: تندخو، عصبی، بداخلاق.
سودایی: ۱. دیوانه، مجنون؛ ۲. سودازده، شیدا، شیفته، عاشق؛ ۳. مالیخولیایی؛ ۴. سوداوی ≠ صفراوی، دموی؛ ۵. اگزمایی، گر.
سوداییمزاج: ۱. تندخو، بدخلق، عصبی؛ ۲. سوداویمزاج؛ ۳. مالیخولیایی.
سودبخش: موثر، مفید، نافع ≠ زیانبخش، مضر.
سود بخشیدن: فایدهداشتن، موثربودن، تاثیر گذاشتن، نتیجهدادن، نتیجهبخشبودن.
سود بردن: ۱. استفادهکردن، بهره بردن، صرفهکردن، منفعت داشتن، منتفعشدن، نفع بردن، نفع داشتن ≠ ضررکردن، زیان بردن؛ ۲. مرابحت.
سودپرست: سودجو، منفعتطلب، نفعطلب.
سودپرستی: سودجویی، نفعجویی، نفعطلبی.
سودجو: سودپرست، سودگر، منفعتخواه، منفعتجو، منفعت طلب، نفعطلب ≠ بهرهرسان.
سودجویی: انتفاع، بهرهجویی، سودپرستی، منفعت طلبی، منفعت جویی، نفعطلبی ≠ بهرهرسانی.
سودخوار: بهرهخوار، رباخوار، رباخور، سودخور، نزولخوار، نزولخور ≠ نزولده.
سودخور: رباخوار، سودخوار، نزولخور ≠ سودده، نزولده.
سود داشتن: ۱. سودمندبودن، مفیدبودن ≠ مضربودن؛ ۲. پربهرهبودن، سودآوربودن، استفادهکردن، سود بردن ≠ زیانکردن.
سوددهی: سودآوری، بهرهدهی ≠ زیاندهی.
سودکردن: درآمد داشتن، عایدی داشتن، بهرهیافتن، منفعت بردن، نفعبردن.
سودمند: بهدردبخور، بهدردخور، ثمربخش، بهرهدار، سودبخش، فایدهدار، مثمر، مفید، نافع ≠ زیانبار، مضر.
سودن: ۱. لمسکردن؛ ۲. ساییدن؛ ۳. مالشدادن، مالیدن؛ ۴. خردکردن، ریزکردن، نرمکردن، کوبیدن؛ ۵. ذوبکردن، گداختن؛ ۶. سفتن؛ ۷. ازاله بکارتکردن؛ ۸. سوراخکردن؛ ۹. فرسودن، کهنهکردن، از بینبردن.
سوده: ۱. ساییده، کوفته، نرم؛ ۲. سفته، سوراخ؛ ۳. گداخته، مذاب؛ ۴. فرسوده ≠ ناسوده.
سوراخ: ۱. رخنه، سوفار، شکاف، فرج؛ ۲. ترک، ثقبه، ثلمه، روزن، روزنه، منفذ؛ ۳. مجرا؛ ۴. لانه؛ ۵. چاله، حفره، گودال؛ ۶. غار، مغاک، نقب؛ ۷. بیغوله، گوشه پرت و دور افتاده؛ ۸. پستو، سوراخ سمبه؛ ۹. مخفیگاه.
سوراخسوراخ: مشبک.
سور: ۱. بزم، جشن، عروسی، عیش ≠ عزا، ماتم؛ ۲. میهمانی، ولیمه؛ ۳. ختنهسوران؛ ۴. عروسی؛ ۵. بارو، باره، حصار؛ ۶. اسب سرخرنگ؛ ۷. سول؛ ۸. پاسور؛ ۹. بردنورق؛ ۱۰. اپراتورهای منطقی (همه، بعضی و ).
سورپریز: ۱. غیرمنتظره؛ ۲. شگفتزده؛ ۳. رویداد خوشایند، اتفاق جالب.
سورت: ۱. تندی، تیزی، حدت، شدت؛ ۲. اثر، اثرگذاری، تاثیر؛ ۳. جذبه، سطوت، هیبت؛ ۴. سوره.
سور: جدی، سختگیر.
سورچران: ۱. سوری؛ ۲. مفتخور.
سورچرانی: ۱. سورخوری، مفت خوری؛ ۲. ضیافت، میهمانی.
سورچی: ارابهران، درشکهچی، درشکهران، کالسکهچی.
سوردادن: میهمانیدادن، ولیمهدادن ≠ سورچرانیکردن، سور چراندن.
سورن: آفند، تاخت، تک، حمله، هجوم، یورش، شوق ≠ پاتک، پدافند، دفاع.
سورنا: سرنا، سورنای، شهنا.
سور(و)سات: آذوقه، ارزاق، جیره، خواربار، نفقه.
سوری: ۱. گلسرخ، گلمحمدی؛ ۲. منسوب به سور؛ ۳. بزمی، بزمرو، سورچران، مدعو به عروسی؛ ۴. اهل سوریه.
سوز: ۱. التهاب، حرارت، سوزش؛ ۲. برد، سرما؛ ۳. رشک، کینه؛ ۴. اشتیاق، شور؛ ۵. داغ، درد؛ ۶. عشق.
سوزان: ۱. آتشین، حار، داغ، سوزنده، گرم، محترق، مشتعل، ملتهب؛ ۲. تبدار ≠ بارد؛ ۳. پرسوزوگداز، پرسوز، سوزناک؛ ۴. شدید، زایدالوصف.
سوزاندن: آتش زدن، احراق، بهآتش کشیدن.
سوزش: التهاب، تاب، حرقت، درد، سوختگی، سوز.
سوزمانی: بدکاره، فاحشه، روسپی، جنده، سوزهمانی ≠ عفیف، نجیب.
سوزناک: ۱. جگرخراش، دردناک، دلخراش؛ ۲. حزین، حزنانگیز، حزنآور؛ ۳. باسوز.
سوزن: ۱. دوزینه؛ ۲. آمپول.
سوزنده: داغ، سوزان، گرم، محترق، ملتهب.
سوزنزن: اسم آمپولزن، تزریقاتچی، تزریقاتی.
سوژه: ۱. مطلب، موضوع؛ ۲. مضمون، مفاد؛ ۳. فاعل.
سوسکشدن: ۱. از رورفتن، بورشدن، خیتشدن؛ ۲. از میدان به دررفتن؛ ۳. تحقیرشدن.
سوسککردن:؛ ۲. از میدان به در بردن؛ ۳. تحقیرکردن.
سوسمار: آفتابپرست، بزمچه، چلپاسه، حربا، مارمولک.
سوسو: پرتوک، کورسو، نورضعیف.
سوسو زدن: کورسو زدن، تابیدن (نور ضعیف)، سوسوکردن.
سوسول: ۱. قرتی؛ ۲. خودآرا؛ ۳. زنصفت.
سوسه: ۱. تزویر، حقه، دسیسه، نیرنگ، خدعه؛ ۲. اشکال، اشکالتراشی؛ ۳. خدشه، دشواری.
سوط: تازیانه، شلاق.
سوغات: ارمغان، تحفه، رهاورد، هدیه.
سوفسطایی: ۱. سفسطهگر، سفسطهباز؛ ۲. سفسطی.
سوقالجیشی: استراتژیک.
سوق: ۱. بازار، بازارچه، تیمچه، راسته، اعزام، گسیل.
سوقدادن: ۱. به حرکتدرآوردن، راندن، کشاندن، هدایتکردن؛ ۲. وادارکردن، واداشتن، مجبورکردن.
سوک: ۱. کنج، گوشه، زاویه؛ ۲. نبش؛ ۳. سو، سمت، جانب، طرف.
سوگ: اندوه، پرسه، حزن، رثا، سوک، سوکواری، سوگواری، عزا، غم، ماتم، مصیبت ≠ جشن، سرور، عیش.
سوگسرود: مرثیه، مویهگری(بر مرده).
سوگلی: ۱. برگزیده؛ ۲. عزیزدردانه، عزیزکرده؛ ۳. محبوب، معشوق.
سوگنامه، سوگنامه: تعزیتنامه، رثائیه، مرثیه ≠ سرود.
سوگند: حلف، قسم، یمین.
سوگند خوردن: ۱. قسم خوردن، سوگند یادکردن؛ ۲. تحلیف.
سوگنددادن: قسمدادن، سوگند خوردن.
سوگنشین: اسم پرسهدار، داغدار، مصیبتدیده، ماتمزده، سوگوار، پرسهنشین، سیاهپوش، عزادار ≠ سوری.
سوگوار: تعزیتدار، داغدار، عزادار، سوگی، ماتمزده، ماتمدار، مصیبتزده ≠ سوری.
سوگواره: تعزیه، تعزیهگردانی، نمایش مذهبی.
سوگواری: تعزیت، تعزیتداری، تعزیه، سوگ، عزاداری، ماتم، مرثیهخوانی، نوحهخوانی، نوحهگری ≠ سرور، عیش.
سوگواریکردن: ۱. عزاداریکردن؛ ۲. ماتم گرفتن، به سوگ نشستن؛ ۳. تعزیهگردانیکردن.
سوگیری: ۱. جهتگیری، موضعگیری؛ ۲. طرفداری، جانبداری، جانبگیری.
سوله: ۱. سالن بزرگ، ساختمانمسقف فلزی؛ ۲. سوراخ؛ ۳. سوراخ پس و پیش، دبروفرج.
سوند: میل، میله، لوله (ابزارپزشکی).
سویدا: ۱. نقطه سیاهی درقلب؛ ۲. دانه سیاه.
سویه: سو، سمت، جانب، طرف، جهت.
سوءاستفادهچی: مختلس.
سوء: ۱. بد، ناروا ≠ نیک، روا، نیکو؛ ۲. قبیح، ناپسند، شنیع ≠ پسندیده، مستحسن.
سوءظن: بدگمانی، شک ≠ حسنظن.
سوءظن: گمانبد، خیالسود ≠ حسنظن.
سوءقصد: نیتسوء، قصدکشتن، ترور.
سوءنیت: بدخواهی، سوءنظر، بداندیشگی.
سها: اختر، ستاره، کوکب، نجم ≠ مهر، خورشید.
سهام: ۱. تیرها؛ ۲. اوراقمشارکت، سهمها؛ ۳. نصیبها، بهرهها؛ ۴. بخشها، پارهها.
سهر: ۱. بیداری، شب بیداری؛ ۲. بیدار ماندن.
سهضلعی: اسم مثلث.
سهکنج: زاویه، گوشه.
سهگانه: تثلیث، ثلاث، ثلاثه.
سهگانه: سهعضوی، سهتایی.
سهل: ۱. آسان، ساده، میسر ≠ بغرنج، دشوار، صعب، غامض، مشکل؛ ۲. نرم، روان؛ ۳. هموار؛ ۴. کوچک، ناچیز، کماهمیت؛ ۵. اندک، کم.
سهلالحصول: دستیافتنی، قابلحصول ≠ دستنیافتنی.
سهلالعبور: پیمودنی ≠ صعبالعبور.
سهلالعلاج: درمانپذیر، شفایافتنی، مداواپذیر ≠ صعبالعلاج، درمانناپذیر.
سهلالوصول: زودیاب، سهلالحصول،یافتنی ≠ دستنیافتنی، دیریاب، دشواریاب، نایاب.
سهلالهضم: خوشگوار، زودهضم، سریعالهضم ≠ بدگوار، دیرهضم.
سهلانگار: آسانگیر، بیمبالات، سهلگیر، مسامح، مسامحهکار، لاابالی، لاقید، ولنگار ≠ سختگیر، سور.
سهلانگاری: آسانگیری، تسامح، تغافل، تهاون، غفلت، کاهلی، لاابالیگری، لاقیدی، ولنگاری ≠ دقت، سختگیری.
سهلانگاریکردن: ۱. آسان گرفتن، لاقیدیکردن، غفلت ورزیدن، کاهلیکردن، سستیکردن.
سهلشدن: آسانشدن، میسر گشتن، سادهشدن ≠ سختشدن، مشکلشدن، دشوارشدن.
سهلکردن: آسانکردن، سادهکردن ≠ دشوارکردن، غامضکردن، پیچیدهکردن، مشکلکردن.
سهل گرفتن: سهلانگاشتن، کماهمیت فرضکردن، ساده گرفتن، آسان انگاشتن.
سهلگیر: آسانگیر، سهلانگار، مسامح، مسامحهکار ≠ سختگیر.
سهلگیری: ۱. لاقیدی، مسامحه، مسامحهکاری؛ ۲. تساهل، آسانگیری.
سهمبری: تسهیم، شراکت، مشارکت.
سهم: ۱. بهر، بهره، حصه، قسمت، نصیب؛ ۲. بیم، ترس، دهشت، خوف، هراس، هول؛ ۳. هیبت، شکوه؛ ۴. هیمنه، جذبه؛ ۵. پیکان، تیر، خدنگ، فلش؛ ۶. قرعه.
سهمگین: ترسناک، خوفناک، دلهرهاور، دلهرهزا، مخوف، مهیب، وحشتانگیز، مهیل، وهمناک، هراسانگیز، هراسناک، هولناک.
سهمناک: بیمناک، ترسآور، ترسناک، خوفناک، دهشتزده، دهشتناک، رعبآور، رعبانگیز، موحش، مهیب، مهیل، واهمهناک، هراسیده، هولناک.
سهمیهبندی: تعیینسهمیه، سهمدهی.
سهمیه: بهره، نصیب، سهم، حصه.
سهنبش: سهگوش، سهبر، سهگوشه، سهکنج، سهضلعی، سهپهلو، مثلثی.
سهو: ۱. اشتباه، خبط، خطا، سقط ≠ صواب؛ ۲. سقیم، غلط، نادرست، ناصواب ≠ درست، صحیح، صواب؛ ۳. لغزش؛ ۴. نسیان، غفلت، فراموشی؛ ۵. فراموشکردن؛ ۶. خبطکردن، خطاکردن ≠ صواب.
سهوسهوکردن: اشتباهکردن، خطاکردن، خبطکردن.
سهولت: آسانی، سادگی، یسر ≠ اشکال، دشواری، صعوبت.
سهی: ۱. راست، صاف، راستقامت، کشیده ≠ کژ؛ ۲. تازه، نوجوان.
سهیک: ثلث، یکثلث، یکسوم.
سهیم: انباز، بهرهبر، حصهدار، سهمدار، شریک، شریکالمال.
سیئات: ≠ حسنات.
سیئه: اثم، بدی، خطا، گناه ≠ حسنه.
سیاح: صفت ۱. آفاقپو، سیاحتگر، جهانگرد، مسافر، گردشگر؛ ۲. جهاندیده.
سیاحت: ۱. تماشا، سفر، سیر، گردش؛ ۲. جهانگردی، گردشگری، آفاقپویی.
سیاحتکردن: ۱. جهانگردیکردن، گردشگریکردن، آفاقپوییدن، آفاقپوییکردن؛ ۲. سیروسفرکردن؛ ۳. نگاهکردن، دیدن؛ ۴. گردشکردن.
سیاحتنامه: سفرنامه، گزارش سفر.
سیادت: آقایی، بزرگی، خواجگی، سروری، مهتری ≠ بندگی.
سیار: صفت ۱. گردنده ≠ ثابت؛ ۲. رونده، روان؛ ۳. سیرکننده.
سیاره: ۱. ستاره، کوکب؛ ۲. کاروان، قافله.
سیاست: ۱. تدبیر، خطمشی؛ ۲. دیپلماسی؛ ۳. تنبیه، جزا، سزا، شکنجه، عقوبت، مجازات؛ ۴. حقهبازی، دوزوکلک؛ ۵. حکومت، حکم، ریاست؛ ۶. حکومتکردن، حکم راندن، ریاستکردن.
سیاستمدار، سیاستمدار: اسم ۱. دیپلمات، سایس، سیاس، سیاستباز، سیاستگر، سیاستدان؛ ۲. باکیاست، خبیر، کاردان، مدبر، مدیر ≠ بیکیاست؛ ۳. دولتمرد.
سیاس: صفت ۱. سائس، سیاسی، سیاستمدار، مدیر ≠ بیسیاست؛ ۲. سیاستدان، سیاستشناس؛ ۳. حسابگر؛ ۴. حیلهگر؛ ۵. سیاستکننده، تنبیهکننده.
سیاسی: ۱. دیپلماتیک؛ ۲. سیاستمدار؛ ۳. مربوط به سیاست؛ ۴. دگراندیش.
سیاف: ۱. جلاد، دژخیم؛ ۲. شمشیرزن؛ ۳. شمشیرگر.
سیاق: ۱. اسلوب، روال، روش، شیوه، طریقه، منوال، نحو، نمط، نوع، هنجار؛ ۲. بافت، قرینه؛ ۳. تلو؛ ۴. حساب نویسی، علمحساب.
سیال: ۱. جاری، روان ≠ راکد؛ ۲. آبکی، رقیق، رو، مایع ≠ غلیظ.
سیاه: ۱. اسود، اغبر، تاریک، تیره، قره، کبود، کمرنگ، مشکی ≠ سپید، سفید؛ ۲. برده، غلام، کاکاسیاه؛ ۳. سیاهپوست ≠ سفیدپوست؛ ۴. بدیمن؛ ۵. بیارزش، پشیز؛ ۶. غمانگیز، ملالتبار.
سیاهبخت: ۱. بدبخت، بیطالع، تیرهبخت، شقی، شوربخت، کوربخت، مفلوک ≠ خوشبخت، سعید؛ ۲. دمبخت.
سیاهبختی: بدبختی، شوربختی، فاقه، فلاکت ≠ خوشبختی.
سیاهپوست: ۱. ددهسیاه ≠ حور؛ ۲. زنگی، سیاهبرزنگی، کاکاسیاه ≠ سفیدپوست.
سیاهپوش: ۱. سوگوار، عزادار، ماتمدار، ماتمزده؛ ۲. سیاهجامه.
سیاهچال: بازداشتگاه، بندیخانه، دوستاق، زندان، سلول، محبس، هلفدونی.
سیاهدل: ۱. بیرحم، تیرهجان، تیرهضمیر، تیرهدل، سنگدل، قسیالقلب، قسی، گمراه؛ ۲. بددل، بدگمان، ظنین.
سیاهرگ: ورید ≠ سرخرگ، شریان.
سیاهرنگ: تیره، تیرهرنگ، تیرهفام، کبود ≠ بیاض، سپیدرنگ.
سیاهروز: بدبخت، بیچاره، مفلوک ≠ سپیدبخت.
سیاهروز: سیهروز، بدبخت، شوربخت، مفلوک، فلکزده، سیاهگلیم، تیرهروز، تیرهبخت.
سیاهرو: ۱. سیهرو؛ ۲. گناهکار، بزهکار؛ ۳. شرمنده، خجل.
سیاهفام: تیره، تیرهرنگ، تیرهفام، سیهفام، شبرنگ، کبود.
سیاهه: اسم ۱. سواد، صورتحساب، صورت، فهرست، لیست؛ ۲. بدکاره، روسپی، فاحشه.
سیاهی: تاریکی، تیرگی، ظلمت، سواد، کبودی ≠ سپیدی.
سیب: اسم ۱. آلمه، تفاح، سیو؛ ۲. حیران، سرگشته، مبهوت.
سیبل: هدف، آماج.
سیخک: ۱. سیخ کوچک؛ ۲. سیخونک.
سیخ: اسم ۱. میل؛ ۲. بابزن؛ ۳. راست، شق، مستقیم ≠ کج، مایل.
سیخونک زدن: ۱. تحریککردن، واداشتن؛ ۲. دواندن؛ ۳. به تکاپوواداشتن.
سیخونک: سیخک.
سید: ۱. آقا، خواجه، رئیس، سرور، مهتر؛ ۲. پیغمبرزاده ≠ خلق.
سیدی: آقایی، خواجگی، سروری، سیادت.
سیراب: اشباع، سرشار، سیر ≠ تشنه، عطشان، عطشزده.
سیرابی: شکنبه، شکمبه، سیراب.
سیر: اسم ۱. بیزار، گریزان، متنفر، نفور ≠ راغب؛ ۲. زده، دلزده، وازده ≠ مشتاق، امیدوار؛ ۳. اشباع، خشنود، سیراب، قانع ≠ گرسنه؛ ۴. پررنگ، تند، تیره ≠ کمرنگ؛ ۵. پر، مشبع؛ ۶. ثوم؛ ۷. هفتادوپنج گرم؛ ۸. کامل، درست، حسابی.
سیرت: ۱. خلق، خو، سرشت، نهاد ≠ صورت؛ ۲. سنت، سیره، عادت؛ ۳. روش، طریقه، قاعده؛ ۴. مذهب، مسلک.
سیر: ۱. حرکت، دور، دوران، گردش ≠ سکون؛ ۲. تفرج، تماشا، سیاحت، گشت، مسافرت؛ ۳. تتبع، مطالعه، بررسی وتفحص؛ ۴. سلوک؛ ۵. حرکتکردن، گردشکردن؛ ۶. جابهجایی.
سیر: ۱. رفتارها، روشها، سیرتها؛ ۲. سنتها، سنن؛ ۳. طریقتها، مذاهب.
سیرشدن: ۱. بیزارشدن، نفرتزدهشدن، بیمیلشدن، بیرغبت گشتن، ملول گشتن، متنفرشدن، دلزدهشدن ≠ راغبگشتن، مشتاقشدن؛ ۲. خستهشدن؛ ۳. دستکشیدن، رهاکردن، گریزانشدن؛ ۴. اشباعشدن ≠ گرسنه ماندن، گرسنهشدن؛ ۵. بینیاز گشتن، مستغنیشدن.
سیرنگ: سیمرغ، عنقا.
سیره: ۱. رفتار، روش، سنت، سیرت، هنجار؛ ۲. سهره.
سیری: ۱. اشباع؛ ۲. پررنگی ≠ گرسنگی.
سیریناپذیر: اشباعناشدنی ≠ سیریپذیر.
سیستماتیک: روشمند، سامانمند، قاعدهمند، نظاممند، مدون، منسجم ≠ نامنسجم.
سیستم: ۱. جهاز؛ ۲. دستگاه، نظام؛ ۳. سامانه؛ ۴. روش، قاعده، اسلوب.
سیطره: استیلا، تسلط، چیرگی، سلطه، غلبه.
سیطرهجو: استیلاجو، سلطهجو، سلطهطلب، سلطهگر.
سیطرهجویی: چیرگی، استیلاجویی، سلطهگری، سلطهطلبی.
سیطرهیافتن: چیرهشدن، استیلایافتن، سلطهیافتن، غلبهکردن.
سیف: تیغ، حسام، شمشیر.
سیفلیس: آتشک، کوفت، ناخوشی.
سیکل: ۱. تناوب، دور، گردش؛ ۲. دوره؛ ۳. چرخه.
سیکی: ۱. ثلث؛ ۲. ثلثان؛ ۳. شراب، شراب مثلث.
سیگار کشیدن: ۱. سیگار دودکردن؛ ۲. همبسترشدن (با روسپی).
سیگاری: ۱. دودی، سیگارکش؛ ۲. سیگارفروش؛ ۳. مربوط به سیگار.
سیلاب: سیل، لور.
سیلاب: هجا، بخش.
سیلان: ۱. جریان، روانی، ریزش ≠ رکود؛ ۲. روانشدن.
سیل: ۱. سیلاب، لور؛ ۲. جریانشدید آب.
سیلک: ۱. حریر، ابریشم؛ ۲. ابریشمی، ابریشمین.
سیلگاه: ۱. سیلگیر؛ ۲. مسیل.
سیلگیر: سیلابگیر، سیلزار، سیلگاه، مسیل.
سیلو: ۱. انبار گندم؛ ۲. صوبه، مخزن.
سیلی: تپانچه، توگوشی، چک، کشیده ≠ لگد.
سیلی زدن: ۱. توگوشی زدن، کشیده زدن، چک زدن، سیلی نواختن؛ ۲. صدمهزدن، لطمه دیدن.
سیماب: جیوه، زیبق.
سیمابگون: به رنگ جیوه، به رنگ زیبق، جیوهای.
سیما: ۱. چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، صورت، عارض، عذار، قیافه؛ ۲. علامت، نشان، هیئت.
سیماندام: سیمبر، سیمتن، سیمینتن، سیمینبر.
سیمان: سمنت ≠ ساروج.
سیمجیمکردن: ۱. استنطاقکردن، بازجوییکردن، بازخواستکردن؛ ۲. پرسوجوکردن.
سیم: صفت ۱. رشته فلزی هادی(الکتریسیته و سیگنالها)، مفتول فلزی؛ ۲. نقره، فضه ≠ زر؛ ۳. سکه، پول؛ ۴. سفید؛ ۵. چرک، عفونت، ریم.
سیمرغ: سیرنگ، عنقا.
سیم: ۱. کابل، مفتول؛ ۲. تار، رشته؛ ۳. وتر؛ ۴. فضه، لجین، نقره ≠ زر؛ ۵. یوغ؛ ۶. پول، وجه؛ ۶. جراحت، چرک.
سیمگون: سپید، سپیدگون، سفید، سفیدرنگ، نقرهفام، نقرهگون ≠ قیرگون، سیهفام.
سیمینبر: حور، سپیداندام، سپیدپستان، سپیدتن، سیمبر، سیمتن.
سیمین: ۱. سپید، نقرهای؛ ۲. ظریف.
سیمینعذار: زیبارو، سپیدروی، سفیدچهره، سیمعذار.
سیمینه: سیمین، نقرهای، ساختهشده از نقره.
سینجیم: بازپرسی، بازجویی، تحقیق، استنطاق، بازخواست.
سینماچی: ۱. سینمادار؛ ۲. آپاراتچی؛ ۳. بازیگر، هنرپیشه، ستاره؛ ۴. فیلمبردار؛ ۵. کارگردان.
سینما:.
سینهبند: پستانبند، کرست، شاک.
سینهبهسینه: دهانبهدهان، شفاه.
سینهپهلو: ذاتالریه، ذاتالجنب.
سینهچاک: ۱. دلسوخته؛ ۲. آزردهدل، جریحهدار، خستهدل؛ ۳. لات؛ ۴. یقهچاک، یخهباز.
سینهچاک: ۱. رنجدیده، مصیبتدیده؛ ۲. عاشق دلسوخته، سوختهدل؛ ۳. آزردهدل، دلآزرده؛ ۴. بسیار علاقهمند، واله؛ ۵. یقهباز، لات، نافرهیخته.
سینهخیز: خزیدهخزیده، سینهمال.
سینهریز: یاره، گردنبند.
سینهزنی: تعزیت، سوگواری، عزاداری.
سینهسوز: جانگداز، بسیاردردناک.
سینه: ۱. صدر؛ ۲. پستان؛ ۳. ذهن، حافظه؛ ۴. دل، خاطر؛ ۵. گستره، پهنه، عرصه.
سینهکش: پهلو، دامنه، دامنهکوه.
سینهمال: خزیدهخزیده، سینهخیز.
سیورسات: ۱. توشه، جیره، زاد؛ ۲. علوفه.
سیورغال: تیول.
سیویل: ۱. غیرنظامی ≠ نظامی، لشکری؛ ۲. شهری.
سیهبخت: ۱. تیرهروز، بیطالع، بدبخت؛ ۲. سیاهبخت، دختر مسن مجرد.
سیهچرده: تیرهفام، سبزه، سیاهتو، سیاهتوه ≠ زالوبور.
سیهروز: بدبخت، بیچاره، شوربخت، مفلوک، ≠ خوشبخت.
سیهروزی: ادبار، بدبختی، فلاکت، نکبت ≠ خوشبختی.
سیهرو: ۱. سیاهرو، بیآبرو، بیعزت، رسوا، ننگآور؛ ۲. شرمنده، خجلتزده، شرمسار ≠ سرفراز، مفتخر.
سیهکار: ۱. بدکار، سیاهکار، فاسق، گناهکار، فاجر ≠ صالح؛ ۲. ظالم، ستمکار، ستمگر ≠ دادگر، عادل.
سیهکاسه: ۱. بیشرم، بیحیا ≠ پرآزرم؛ ۲. لئیم، پست؛ ۳. حریص، طماع ≠ قانع؛ ۴. بدبخت ≠ خوشبخت.
سوال: ۱. استفهام، استفسار، پرسش ≠ پاسخ، جواب؛ ۲. درخواست، تقاضا؛ ۳. مساله؛ ۴. تکدی، دریوزگی، کدیه، گدایی؛ ۵. طلب.
سوالکردن: ۱. استفسارکردن، پرسیدن، پرسشکردن ≠ پاسخدادن، جوابدادن؛ ۲. مطرحکردن؛ ۳. سراغ گرفتن، جویاشدن؛ ۴. گداییکردن.